نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ مهر ۱, پنجشنبه

سازمان سوسياليست های ايران خاطره شيخ محمد خيابانی را گرامی ميدارد


سازمان سوسياليست های ايران خاطره شيخ محمد خيابانی را گرامی ميدارد

و برتمام جانباختگان راه آزادی و استقلال ايران دورود ميفرستد!

بمناسبت نودمين سالگرد شهادت شيخ محمد خيابانی

"اولين لازمه ی شرافت يک ملت، استقلال است " ـ (شيخ محمد خياباني) ـ

ما فدائيان اولاد خودمان هستيم

گفتگوي سالار سيف الديني با

فرامرز خياباني؛ نواده شيخ محمد خياباني

*****

متن گفتگوی سالار سيف الدينی با فرامرز خيابانی

به نقل از روزنامه شرق

١ ـ ٢ ـ ٣

چهره ای ناشناخته از شيخ محمد خيابانی

فرامرز خيابانی (نوه خيابانی) ــ روزنامه اعتماد ملی

به مناسبت بزرگداشت

هشتادوپنجمين سالگرد قيام شيخ محمد خيابانی

دکتر منصور بيات زاده

تعداد سياستمداران ايرانی که در دوران مشروطه هم برای استقرار آزادی و برقراری " حاکميت قانون " و " حاکميت ملت (حاکميت مردم ) " فعاليت و مبارزه می کرده اند و همزمان نيز برای برقراری " حاکميت ملی " و استقلال کوشش داشته اند ، بسيار اندک می باشد. با گذشت زمان نيز، جز نام مدرس و دکتر مصدق ، نام افرادی ديگرکه چنان می انديشيده اند می رود تا بکلی به دست فراموشی سپرده شوند.

بنظر نگارنده يکی از سياستمداران و مبارزين جنبش مشروطه خواهی در اوائل انقلاب مشروطيت ، که درکنار تحقق حاکميت قانون و حاکميت مردم ، ارزش والائی نيز برای " حاکميت ملی " قائل بود و در روند کار خود به تفاوت بين " حاکميت ملی "و " حاکميت مردم ( حاکميت ملت )" پی برده و به اين نتيجه رسيده بود که اين دو مفاهيم، لازم و ملزوم يکد يگرند و بدون" استقلال " نمی توان از آزادی و حاکميت مردم صحبت کرد، شيخ محمد خيابانی است. ادامه ادامه بصورت پ ـ د ـ اف

درباره لیبرالیسم سرمایه‌سالارانه

درباره لیبرالیسم سرمایه‌سالارانه

منوچهر صالحی

جستار اول جستار دوم جستار سوم

جستار چهارم جستار پنجم جستار ششم جستار هفتم

جستارهشتم

Nizami Senfonisi

Nima Yushij نیما یوشیج

bad az nima .............. (بیاد شهریار (سيد محـمـد حسين بهـجـت تـبـريـزي

نگاهي به...: مراسم خاكسپاري دو تن ازشهداي اخير تهران

نگاهي به...: مراسم خاكسپاري دو تن ازشهداي اخير تهران

یادی از «ویکتور خارا» (1)

شاعر، خواننده، گیتاریست، آهنگساز و کارگردان تاتر مردم شیلی

«شعر کبوتری است در جستجوی آشیانه
رها می شود و بال می گشاید تا پرواز کند.
پرواز
آواز من آوازی است آزاد و رها
که ایثار می کند به آن که به پا خاسته است
به آن کسی که قصد پرواز به بلندای جاودانگی دارد
آواز من زنجیری است که نه بدایتی دارد ونه نهایتی
درآواز من تمام مردم را خواهی یافت
چرا که آواز کبوتری است که برای رسیدن به دریا پرواز می کند
رها می شود و بال‌هایش را می گشاید تا پرواز کند.»

«ویکتور خارا»

***

در 16 سپتامبر 1973 بود که جسد تیرباران شده ی «ویکتور خارا» را - در حالی که دستان اش قطع شده بود- در کنار خیابان یافتند. مردی که با مرگ قهرمانانه اش، به افسانه یی مانا تبدیل شد و هنرمندی که در برخورد با زندگی خود و جامعه اش، چون آیینه ای به انعکاس واقعیت ها پرداخت. هنرمندی از جنس دانش و آگاهی که عشق و انسانیت را با تمام وجود فریاد می زد.

«خارا» در روستایی در جنوب «سانتیاگو» پا به آوردگاه جهان گذاشت. در سن 15 سالگی مادرش را - که ترانه های فولکلور و روستایی می سرود- از دست داد. بی شک از دست دادن مادر- که «ویکتور» توسط او با ترانه‌های روستایی آشنا شده بود- ضربه ی بزرگی برایش بود.

«خارا» در دانشگاه بود که پی گیرانه و عاشقانه به مطالعه ی موسیقی فولکلوریک و بومی کشورش پرداخت و از این طریق توانست با فرهنگ مردم و خلق اش بیش تر آشنا شود تا بعد ها بتواند با انعکاس این فرهنگ غنی، صدای ستم خلق اش را فریاد بزند.

بعدها او در سفرش به سراسر شیلی، ترانه های بسیاری برای کارگران، روستاییان و دانشجویان وطن اش خواند. ترانه هایی که همگی عشق شدید «خارا» را به مردم- به خصوص روستاییان و زاغه نشینان- و هم چنین نفرت اش را از نابرابری ها و بی عدالتی های ناشی از روابط «کار» و «کارفرما» و«سود» و «سرمایه» نشان می داد. آشنایی «خارا» با تفکرات سوسیالیستی، تاثیرات مهمی در نوع تفکر بینش و نحوه ی زندگی اش به جای گذاشت و هویتی ضد سرمایه داری و ضد امپریالیستی به اشعار و آهنگ هایش بخشید.

همین تفکرات مترقی بود که باعث شد پس از کودتای سازمان جاسوسی سیا در«شیلی» او را همراه پنج هزار تن از جوانان مبارز در استادیوم «سانتیاگو» دستگیر و زندانی کنند.

اما مقاومت او در برابر دژخیمان، چنان شوری در استادیوم سانتیاگو افکند که خود نمادی شد از جسارت و مقاومت و مبارزه بر علیه ستم و نابرابری که طنین اش از آن استادیوم گذشت و به سراسر جهان رسید.

وقتی رییس زندان به هنرمند گرفتار نزدیک شد، از او پرسید:«آیا حاضر است گیتار بزند؟» جواب خارا مثبت بود. اما به دستور جلاد، به جای گیتار، تبری آوردند و دستان ویکتور خارا را شکستند. جلاد به طعنه گفت: «خوب چرا معطلی؟» خارا در همان حال و در حالی که از دستان اش خون می چکید، سرود وحدت از ترانه های خود را زمزمه کرد و طولی نکشید که همه ی زندانیان، یک صدا او را همراهی کردند و آواز پنج هزار زندانی گرفتار، در استادیوم سانتیاگو طنین انداز شد و پشت دژخیمان را لرزاند.

مردمی یکدل و یک صدا

هرگز شکست نخواهند خورد...

هنوز سرود به پایان نرسیده بود که دژخیمان مزدور، جسم نیمه جان او را گلوله باران کردند.

از این رو است که می بینیم هنوز هم آهنگ های «ویکتور خارا» نه تنها در آمریکای لاتین، بل که در سراسر دنیا زمزمه می شود.

در این جا به یاد و احترام «فرزند بی بدیل خلق لاتین»(2) ترانه یی ازاو را با نام «این جا خواهم ماند»(۳)؛ با هم می خوانیم:

«سرزمین ام را پاره پاره نمی خواهم

و نه «با هفت دشنه ی به خون کشیده» می خواهم.

خواهان تابش نور شیلی ام

برفراز خانه ی نوبنیادم!

سرزمین ام را پاره پاره نمی خواهم

و نه «با هفت دشنه ی به خون کشیده» می خواهم.

سرزمین ام را پاره پاره نمی خواهم

برای همه مان در سرزمین ام- این جا- جا هست!

آن ها که پندارندش«زندان»، لیک

دراز راهی پیش باید گیرند و نغمه؛ جای دگر ساز کنند

توانگران

- این همیشه بیگانگان-

خوب است پیش گیرند راه میامی و جوار عمه هاشان را!

سرزمین ام را پاره پاره نمی خواهم

بگذار جای دگر روند و نغمه ساز کنند

سرزمین ام را پاره پاره نمی خواهم

برای همه مان در سرزمین ام- این جا- جا هست

و من می مانم همین جا؛ کارگران را ترانه می خوانم:

ترانه از تاریخی نوین و جغرافیایی نوین.»!

پی نوشت ها:

1. 23 سپتامبر 1932 - 16 سپتامبر 1973

2. به نقل از «آله خاندرو گازه لا» از شاعران انقلابی «امریکای لاتین» که در شعری برای «خارا» این گونه یادش می کند:

«او را در پرسه های بی پایان کولی وارش

در می یابیم

که ترنم زنگ دارش

چون ناقوس شبانگاهی

خواب مسموم قاره را آشفته می کند

ای بومیان پابرهنه

او فرزند بی بدیل خلق لاتین

ویکتور خارا است.»

۳. «خارا» درواقع ترانه یی بر روی شعر «پابلو نرودا» می سازد تا پاسخی باشد به ندای او... وقتی که «نرودا» دست کمک به هنرمندان کشور و سراسر جهان دراز می کند تا جهت تلاش برای جلوگیری از فاشیسم و جنگ داخلی در شیلی به او بپیوندند...!

+ نوشته شده در شنبه سیزدهم شهریور 1389ساعت 2:25 توسط كيوان باژن | 4 نظر

آزادی در جامعه یا جامعه ی آزاد گفتاری درباره ی:«جامعه، طبقه و آزادی»

«وقتی حقیقت؛ آزاد نیست

آزادی؛ حقیقت ندارد»

«ژاک پره ور»


یاد آن تابستان خونین!

یاد آن تابستان خونین!
سرمقاله 19 بهمن
19 بهمن

شهریور ماه امسال مقارن با بیست و دومین سالگرد یکی از وحشیانه ترین جنایات رژیم
وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی بر علیه کارگران و توده های تحت ستم ماست. بیست
و دوسال پیش در چنین ایامی سردمداران جمهوری اسلامی که حکومتشان پس از سالها عربده
های "جنگ جنگ تا پیروزی" در فضاحت ناشی از چگونگی پایان جنگ غوطه می خورد، پس از
سرکشیدن جام زهر توسط خمینی جلاد و قبول قطعنامه آتش بس، به قتل عام هزاران تن از
زندانیان سیاسی مبارز و کمونیست کمر بست. رژیم با این اقدام سبوعانه در آن مقطع
کوشید که معضل وجود هزاران زندانی سیاسی در سیاهچالهایش را با پاک کردن صورت مساله،
باصطلاح حل کند. به این ترتیب مزدوران جمهوری اسلامی با براه انداختن یک حمام خون،
نسلی از دوست داشتنی ترین جوانان و نوجوانان مبارز و انقلابی ما، یعنی ماهی های
سیاه کوچولویی را که اکثریت شان تحت تاثیر پیکار کمونیستهای فدایی و سایر مبارزین
دهه 50 به سیاست و مبارزه روی آورده بودند را از بین بردند. آنها به فرمان خمینی
جلاد در همه جا بساط مرگ افکندند و با قصابی زندانیان سیاسی در سال 67 جنایات دهه
60 خود را به کمال رساندند. بدون شک این جنایت کم سابقه که در خدمت حفظ نظام بحران
زده سرمایه داری وابسته ایران و تداوم منافع دولتهای امپریالیستی برای سرکوب انقلاب
صورت گرفت، ضربه ای محکم و دردناک به جنبش آزادیخواهانه مردم ما وارد کرد. اما
دژخیمان حاکم برغم نمایش اوج قساوت خویش به هیچ رو نتوانستند جریان دائم مبارزه بر
علیه ظلم و استثمار را از حرکت باز ایستانند و آوای چندش آور جغد سکون و مرگ را بر
جنگل همیشه سرسبز مبارزات مردم میهن ما حاکم گردانند. بذری که از آرمانهای والای حق
طلبانه مردم ما با خون پاک قربانیان سرفراز این جنایت در سراسر خاک فلات ملتهب
کاشته و آبیاری شد بسیار زود جوانه زد و نسل جدیدی از مبارزین با فریاد آزادیخواهی
و دمکراسی در مقابل استثمارگران و دیکتاتوری آنها صف کشیدند. بتدریج موج سهمگین تری
از شورش و طغیان، کارخانه ها، شهر ها و روستاها را درنوردید و بالاخره در سی امین
سالگرد به قدرت رسیدن جلادان، آتش خشم و نفرت نسل دیگری از جوانان پایه های پوسیده
دستگاه ظلم و جنایت جمهوری اسلامی را تکانی عظیم داد و تداوم گر فریاد آزادیخواهی
نسل به خون خفته دهه 60 شد.
در سالگرد این جنایت هولناک، یاد تمامی زنان و مردانی را یاد بداریم که در سخت ترین
لحظات زندگی کوتاهشان، راه افتخار و جاودانگی را برگزیدند و جلاد را در حسرت خرد
شدن اراده مبارزاتی خویش ناکام گذاردند. یاد تمامی نوجوانان پرشوری را زنده داریم
که با قلبهایی پر امید، گرچه، تنشان به چوبه های دار "آونگ" شد ولی "سر خصم " را با
پایداریهایشان به "سنگ" کوفتند؛ یاد مادران و پدران مقاوم و دلیری را پاس داریم که
برغم تمامی تحقیرها و سرکوبها، هیچگاه جگر گوشگان دلیر دربند خود را تنها نگذاشتند
و با الهام از آنها بیرون زندان را نیز به عرصه ای برای مبارزه و افشای چهره منفور
جلاد بدل کردند.

جنبش انقلابی مردم محروم ما در سال 67 با خون هزاران تن از رفقا، برادران، خواهران،
و پدران و مادران و فرزندان ما بهای عظیمی را برای رسیدن به آرمانهای خود پرداخت،
اما نفس گرم و جانبخش پیکر مجروح آن هیچگاه به شماره نیفتاد و پیکر رویین تن آن
دوباره با فریادهای "مرگ برجمهوری اسلامی" ، مرگ بر دیکتاتور" و "مرگ بر اصل ولایت
فقیه"در مقابل دژخیم قد علم کرد. اکنون که بیست و دوسال از آن جنایت تاریخی می
گذرد، نگاهی تاریخی به آن چه که در این مدت اتفاق افتاد نشان می دهد که مرتجعین در
نیل به اهداف خود شکست خورده اند. چرخ حرکت تاریخ را سر باز ایستادن نیست و هیچ
طبقه استثمارگری در طول تاریخ برغم هر جنایتی که برای حفظ دستگاه ظلم و استثمار خود
در مقابل ستمکشان مرتکب شده، نتوانسته عمر جاودانی پیدا کند؛ برعکس، کشتار سال 67 و
خیزش عظیم توده ها در سال 88 دونقطه دور از هم ولی ممتد از یک خط سرخ را به نمایش
گذاردند که در مسیر 22 ساله خود نوشته است: "هر آن که باد بکارد طوفان درو خواهد
کرد" و جنایاتی نظیر قتل عام سال 67 دیر یازود با انقلابی توده ای که ریشه این نظام
ارتجاعی و استثمار گر را نشانه گرفته پاسخ شایسته خود را خواهد گرفت.