نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۳ مهر ۲۸, دوشنبه

روایت دردهای من...قسمت بیست وسوم شرح مختصری ازجنب و جوش رزمندگان مریمی در "بند سین" آقای رجوی:

روایت دردهای من...قسمت بیست وسوم 
رضا گوران

روایت دردهای من...قسمت بیست وسوم
شرح مختصری ازجنب و جوش رزمندگان مریمی در "بند سین" آقای رجوی:
در سال 1379 که آقای رجوی بند "سین"یعنی «دکان»سرنگونی رژیم ملایان حاکم بر ایران را با ساز و دهل ابلاغ و برای چندمین و چند صدمین بار وعده سرنگونی؛ سرنگونی رژیم را در بوق و کرنا کرده بودند و در این جار و جنجال و تبلیغات کاذب "طبل توخالی" به صدا در آمده و رزمندگان بدبخت سرکوب و تحقیر شده و تحت ظلم هر روزه به وسیله ی «عملیات جاری و دیگ» که هیچ رمق و توانی ازشان نمانده بود را حسابی سرکار گذاشته و آنها هم در فضای بوجود آمده و آکنده ازهیاهو و تحریک و تشویق از بالا فکر می کردند که دارند واقعا مبارزه می کنند به جنب و جوشی در آمده بودند وهر روز تعدادی از رزمندگان مشغول رسیدگی به چند جیپ " واز " روسی اسقاطی که از ارتش درب و داغان عراق هدیه گرفته بودند می شدند و با کمک متخصصین تعمیر و نگهداری با رنج و زحمت فراوان قطعاتی زنگار گرفته از یکی دو تا جیپ " واز "  اوراقی باز می کردند و به خورد دیگری می دادند که بعد از تعمیر و زنده شدن دوباره  جیپ " واز "  به حرکت در میآمد.  گوهران بی بدیل ارتش مریمی با آن جیپ ها که به اصطلاح در منطقه مرزی عادی  تلقی وگفته می شد برای ماموریت شناسائی و راه گشائی وعبور تیمهای عملیاتی به داخله عازم نوارمرزی بین ایران و عراق می شدند. رزمندگان باید شبانه  خود را به میدانهای مین می رساندند ومین های ریز و درشت و..... را خنثی سازی کرده و با باز کردن راهی ازمیان موانع مختلف ماموریت خود را به نحو احسن انجام می دادند و هر رزمنده موظف بود بعد از برگشت به قرارگاه با نوشتن گزارش کاملی از ماموریت خود از ابتدای حرکت تا برگشت مو به مو به اطلاع مسئولین مربوطه می رساندند ودرمقابل در نشست تفتیش عقاید (عملیات جاری) ملات کافی برای سرکوب خودشان فراهم میکردند. بهر حال هر چه که می نوشتند یک بهانه ای از آن بیرون می آمد تا مورد حمله و هجوم و تف و ......واقع شوند.
البته همه این داستانها در اساس برای سر کار گذاشتن رزمندگان مریمی بود تا وقتشان پر شود و کسی به چیز دیگری فکر نکند والا  در حد وفور و بی اندازه صدام حسین دلار طیب و طاهر و امکانات لجستیکی و.... از هر لحاظ و نظر در اختیاررهبرعقیدتی قرار داده بود.
در این راستا خودم شاهد بودم که چطوری رسول بدبخت از قرارگاه 9 هر جفت پاها تا رانهایش را از دست داد و کسی هم ککش نگزید و به اوهیچ اهمیتی هم نمی داد، بماند. درعملیات جاری هم هر روز"زیرتیغ" بود که تو چرا پاهایی که متعلق به برادر مسعود و خواهر مریم بوده را درمیدان جنگ و رزمگاه با دشمن ضد بشری جا گذاشتی؟!!! و وا دادی! و.... درنهایت در حمله آمریکا به عراق رسول بدبخت به خاطر نداشتن پا در قرارگاه انزلی جا ماند و کشته شد. از دست رجوی و باند تبهکار چند نفره اش راحت شد روحش قرین رحمت الهی باد.
  به اصطلاح تیمهای عملیاتی (همانهایی که قبلا گفتم چه کسانی بودند) هم که در آن برهه از روزگار به داخل ایران اعزام می شدند با جرات می شود گفت عمده تیمها اعزامی یا به دام تورهای چیده شده متعدد وزارت اطلاعات و نیروهای امنیتی رژیم گرفتار می شدند و یا این که خودشان به "بهشت رجوی" بر نمی گشتند و تیم موفق هم چند خمپاره ی کور به خلق قهرمان شلیک می کردند و می گریختند و بدین سان آقای رجوی می خواست "بند سین" اعلام شده را محقق کند و به آن جامه عمل بپوشاند که "بند سین" هم همانند بندهای دیگرانقلاب ایدئولوژیک و کسر رهائی درگل وباتلاق فرو رفت . آنها میدانستند که تیم ها پشت سر هم دستگیر میشوند اما آنرا مخفی کرده واعلام نمیکردند تا تیمهای بیشتری را در چرخ گوشت رژیم بریزند.......
 این گذشت و........ تازمانی مطلع شدیم مسعود و مریم و بیش از سیصد نفراز مسئولین گماشته های بزدل و سرسپرده گان به ولایت فقیه بالای سازمان چند ماه قبل از حمله ی آمریکا به عراق گریخته اند که کار از کار گذشته بود و دیگر نه از تاک نشانی بود و نه از تاک نشان. زمان دستگیری مریم رجوی و همراهانش در خرداد ماه 1382 توسط پلیس ضد تروریست فرانسه به جرم پولشوئی و.... باز همان مسئولین مکار و متقلب  سرسپرده می گفتند: خواهر مریم در فرانسه!!! دستگیر شده فوری درخواست خودسوزی!! بنویسید. عجب دنیایی بود؟! برای یک فراری دروغگوی خائن که از صحنه مبارزه و رویا روئی با دشمن ملت گریخته و تا دیروزهم کاسه ی دشمن مردم ایران صدام حسین وامروز هم کاسه جان بولتون  خونخوار جنگ طلب شده "باید" دستورات مافوق خود را انجام می دادیم و درخواست خود سوزی هم می نوشتیم. زهی، وقاحت را باش.
  اعتراض شاپور به شرکت در عملیات نظامی:
 دوهفته در گروه کریم قریشی بودم که به دستور خواهر مسئول اکثر اوقات را صرف نگاه و گوش کردن به نوارهای انقلاب و فلسفه ی "کسر رهائی" مهر تابان شد که واقعا کلافه وعصبی شده بودم. هر روز غروب بعد از شام باید به اتاق کار فرمانده یکان علی اکبر انباز(یوسف) می رفتم و با دیگر همرزمان در"عملیات جاری" شرکت می کردم که در یکان نزدیک به 12 نفر از رزمندگان قدیمی حضور داشتند که هرگز از یادم نخواهد رفت که رزمنده ای به نام "شاپور" اهل خوزستان و یا مسجد سلیمان از اعضای قدیمی که پا به سن گذاشته بود بارها در فاکتهای عملیات جاری می خواند: از عملیات رفتن واهمه دارم و تمایل ندارم درعملیات نظامی شرکت کنم چند بار گفت: اگر بروم می دانم کشته خواهم شد و یوسف که یکی کادرهای بالای سازمان بود در پایان نشستهای عملیات جاری او را رهنمائی می کرد و می گفت: بارها رهبری در باره ی مسئله ی «شهادت طلبی» بحث و فحص کرده و تک به تک رزمندگان سازمان از بحث شهادت طلبی "عبور" کرده اند و موضوعی حل شده است و...... ولی شاپور بدبخت بد جوری ترسیده بود  مثل اینکه از دست غیب به او الهام شده بود که به این زودی درعملیات داخله کشته خواهد شد او شدیدا مخالف رفتن به علمیات بود. یکی دو ماه بعد عکس و مشخصات او را درتلویزیون و نشریه ی مجاهد دیدم که برای عملیات داخله به بصره اعزام شده بود که از آنجا وارد شهرهای جنوب ایران برای عملیات خمپاره زنی شود که  درحین عبور از مرز آبی هورالعظیم و یا درشط و رودخانه کارون درکمین نیروهای رژیم گرفتار شده بود و همانجا تیر خورده وبا تجهیزات کامل به قعر آب فرو رفته بود. روحش شاد.
ملاقات با مژگان پارسائی:
 مدت زمان کوتاهی از آمدنم به پادگان انزلی در قرارگاه 2 گذشته بود که فرمانده کریم قریشی مرا همراه خود به ستاد ارتش پیش مژگان پارسائی راهنمائی کرد. در آنجا بعد از مختصر احوال پرسی و اینکه نوارهای انقلاب مریم چه انگیزه و دست آوردی برایم داشته سوالاتی پرسیدند و من نیز خیلی مختصر و مورد نظر وبه دلخواه جواب دادم. مژگان پارسائی گفت: مسئولین بالا تحقیقاتی درباره کاراکتر تو انجام داداند به این نتیجه رسیده اند که از هر نظر انسان سالمی هستی و چشم ودلت هم پاک است به خاطرهمین خصوصیات سازمان تصمیم گرفته از تو در قرارگاه خواهران استفاد کند و درآنجا با خواهران کار و فعالیت کنی. زمانی که این صحبت ها را شنیدم از یک طرف شرم و خجالت به جانم افتاد وباعث شد کمی عرق کنم و از طرف دیگردردرونم غوغائی به پا شد که حسن محصل  شکنجه گر و نادر رفعی نژاد ملعون هر آنچه دلشان خواسته و میلش کشیده بود بار من شکنجه شده کرده بودند و زیر بار آن همه زخم زبان و توهین و تهمت  ناروا و ناحق به خودم  و مادرم و خواهرانم و...... خم شده بودم و جان می کندم.
مژگان پارسائی پس از کلی تشویق وترغیب و هندوانه زیر بغل گذاشتن مرا مرخص کرد و گفت: منتظر بمان که یک تیم دو نفره برای اعزام به قرارگاه خواهران به زودی سراغت خواهند آمد و حیف شد که نتواستیم با هم ودرکنارهم فعالیتهای مبارزاتی را پیش ببریم  در اینجا به افراد قوی و لایقی مثل تو نیاز داشتم ولی نشد هر چند همه ی قرارگاه های سازمان یکی است و زیر چتر رهبری برادر مسعود و خواهر مریم قرار داریم سعی می کنم بعد از مدتی دوباره درخواست برگشت دوباره به این قرارگاه را بکنیم. به خاطر تنظیم رابطه و محبتش تشکر و قدر دانی به عمل آوردم و با هم خداحافظی کردیم و ازستاد و دفتر کار ایشان خارج شدیم. 
بعد از طی مسافتی به کریم قریشی گفتم اجازه بده کمال و علی را ببینم با روی باز و خنده مرا به طرف شرق ساختمان ستاد راهنمائی کرد که دیدم کمال و علی و چند رزمنده دیگر در حال علف چینی وچمن زنی و تمیز کردن پارک و حوض کنار ستاد هستد بعد از مختصر احوال پرسی هر آنچه مژگان پارسائی برایم گفته بود به اطلاع کمال و علی رساندم و همانجا به دوستان گفتم راستش من نمی توانم به کسی آسیبی برسانم کمال خندید و مرا در آغوش گرفت و گفت: علی بخش من می دانستم حلال زاده ای و انسان بد ذاتی نیستی و به کسی هم آزار نمی رسانی آن زمان که داغ کرده بودی با آن حرفها و پیشنهادهای کاذب فقط قصدم آرام کردن تو بود و از اینکه امروز این حرف ها را زدی خوشحالم و امیدوارم صد سال زنده باشی و خانواده و مادرت را هم خواهی دید باید صبر و حوصله به خرج بدهی و برد بار باشی من و علی هم به کسی آسیبی نمی رسانیم چرا که همه بدبخت هستند و به امید مبارزه با رژیم به اینها پیوسته اند ولی مسئولین بالا خائن هستند و دست ما هم به آنها نمی رسد پس هر زمان راهی پیدا شد فقط فرار می کنیم و توهم تا فرصت پیش آمد به هر جا دلت خواست فرار کن و مراقب خودت باش.  درآنجا برای آخرین بارهمدیگر را در آغوش گرفتم و بوسیدم وچندین بار از علی عذر خواهی کردم که سرش را در زندان بد جوری شکسته بودم واز این بابت خود خوری داشتم. او هم بارها به خاطر دروغهای تفرقه افکنانه ی حسن محصل شکنجه گر که  باعث شد ما به جان هم بیفتیم عذرخواهی کرد و فهمید که چه اشتباهی در رابطه با من مرتکب شده بود. ازهم خداحافظی کردیم بعد از آن ملاقات کوتاه هرگز دیگر آنها را تا به امروز ندیم ولی گاها به یادشون می افتم و دلم سخت براشون تنگ می شود.رجوی با اعمال ننگین و خائنانه اش چه انسانهای شریف و مبارزی را از ریل مبارزه خارج و به نابودی و نیستی کشاند.
مختصری از شرح حال جلال و خانواده اش:
قبل از آمدن کسی به دنبالم برای اعزام به قرارگاه خواهران مسئولین اطلاع دادند که با برادر جلال هم تیم می شوید و من نیز خوشحال، چون جلال اسم مستعارکمال بود. شهید جلال اهل گیلانغرب یکی از خویشاوندان کمال دوستم بود که در عملیات دروغ جاویدان درتنگه چهار زبرکشته شده بود. کمال نیز بنابر احترام و ارزشی که برای شهید جلال قائل بود در سازمان به یاد او اسم مستعار خود را جلال گذاشته بود. روز بعد یک لندکروز سفید رنگ با دو رزمنده سراغم آمدند و در آنجا دیدم "جلال - ص" است! و دیگری علی نامی از مسئولین قدیمی سازمان بود که هردو پسرش هم جزء ملیشیا های نوجوانی بودند که تازه از اروپا آنها را با نوجوانان دیگری به اشرف کشانده بودند و بارها آنها را در پذیرش با پدرشان دیده بودم. برای لحظاتی کل سیستمم به هم ریخت چرا که بیهود به کمال دل خوش کرده بودم و حالا می دیدم "جلال ص" است.
  حالا مختصری از شرح حال جلال و خانواده اش. با والدین جلال در یک محله زندگی می کردیم که یک روز پدر جلال که اصغر نام دارد از من کمکی طلبید، من نیز مطابق همیشه نسبت به هم نوع خود با احساس وظیفه به کمک او شتافتم. پیرمرد بنده خدا یک مرتبه برگشت و گفت: نمی دانم جلال پسرم هنوز زنده است و یا نه؟ چیزی به روی خودم نیاوردم پرسیدم مگر پسرتون کجاست؟ گفت؟ مگر نمی دونید توی مجاهدین است؟! زمانی مجاهدین به ایران حمله کردند و شکست خوردند به عراق برگشتند او نوجوانی کم سن و سال بود با آنها رفت عراق ازآن زمان به بعد تا حالا از او خبر نداریم و مادرش هر روزخدا به او فکر می کند و برایش گریه می کند. جواب دادم من از این موضوع اطلاع نداشتم و پسرتون هم هر کجا هست خدا حفظش کند. مدتی بعد به اصغر خبر دادم که جلال پسرتون زنده و سر حال است نگران او نباشید کلی از من تشکر کردند وبعد گفت: این یکی پسرم هم بیکار است وهر روز ول می چرخد به دوستان و آشنایان سفارش کردم که کاری برایش پیدا کنند بعد از مدتی خبر رسید در کارخانه ای نزدیک  به تهران کارهست و او را روانه کارخانه کردیم اینطوری شد که با خانواده جلال کمی دوست شدم.
  در سال 1376 که در ابتدای بیراهه رفتن به دخمه ی اشرف کشانده و در ورودی بودم روزی اکبر آماهی گفت: درخواست بدهیم تا جلال پسر اصغر را ملاقات کنیم وبعد ازمدتی جلال به ورودی آمد و یکی دو ساعت با هم بودیم که اکثرصحبت هایش دررابطه با معجزات بیشمار! انقلاب مریم بود. رزمنده مسخ شده از خود چیزی برای گفتن نداشت، به اکبر گفتم این مخ منجمد از دست رفته است بیخودی درخواست ملاقات دادیم. که دراین حین و بین متوجه نشده بودم نیروهای اطلاعاتی سازمان همه چیز را تحت نظر و رصد می کنند. بنابراین برهمین اندیشه و موضوعات که ایده آل مطلوب وبه دلخواه مسئولین که در بالا تشریح کردم و قبلا بیان کرده بودم شده بود وآنها فکر کرده بودند ما می توانیم با هم کنار بیائیم و تیم عملیاتی با کارائی و توانمندی صد برابر رهبر عقیدتی خواهیم شد. بر اساس همین استدلال او را سراغ من فرستاده بودند که از همان ابتدا خوشم نیامد ونسبت به او و تضاد با صحبتهایش دافعه شدیدی داشتم که بجزء حماسه سرائی در باره ماجرای آن دو نفر وانقلاب کذائی چیزی دیگر درمخ این بشر وجود خارجی نداشت. البته حقم داشت چرا که از 13 و یا 14 سالگی تحت شستشوی مغزی بسیار شدیدی قرار گرفته بود. همانند ضبظ صوت و ربات فقط  مسائل و موضوعات آن دو نفرکه هر روز به اوج کیفی و جدیدتری هم می رسید در گذشت زمان و گام به گام به او الغاء شده بود و درمخچه اش فرو کرده بودند و او هم چپ و راست آنها رابدون دریغ و بی مهابا بیان می کرد. مشکل شخصی با او نداشتم در مدت زمان کوتاهی که با هم بودیم  واقعا عذاب می کشیدم و بجزاعصاب خورد کنی چیزی عایدم نگردید.
اعزام به قرارگاه خواهران در اشرف:
عصرآن روزهمراه علی و جلال با یک لندکروز سفید رنگ از قرارگاه انزلی به طرف قرارگاه اشرف حرکت کردیم به محض رسیدن به مقصد مرا به ساختمانی بردند که در سمت شرق بیمارستان اشرف و تقریبا چسپیده به آن واقع شده بود که محل آسایشگاه کارکنان بیمارستان، ماموران خرید و تعدادی دیگر از افرادی بود که یا در نانوایی ویا قسمت ترابری وپشتیبانی، تعمیر و نگهداری زرهی ها و کامیونهای سنگین قرارگاه خواهران در حال کار و فعالیت روزمره بودند که تعدادشان بالغ بر 20 رزمنده می شد، در آنجا به من گفته شده که از آن به بعد مسئول من احمد فلاحتگر است و در نبود اومسئول دیگری به نام احمد فلاحت کارهای مرا دنبال خواهد کرد  البته مسئولیت آسایشگاه با هر دوی آنها بود که در واقع مسئولیت اصلی آنها خرید برای قرارگاه خواهران بود. احمد فلاحتگر درحمله آمریکاه به عراق در سال 1382 در سر سه راهی جلولا، خانقین، سعدیه در کامیون آیفا کشته شد در واقع شنیدم که کامیون ایفا دراثربرخورد انفجار راکت هواپیماهای آمریکائی و انگلیسی آتش گرفته بود و او درشعله های آتش سوخته بود که بعدا مسئولین سازمان مجاهدین با همان قاتلان و آدمکشان متجاوزگرهمکاروهم کاسه شدند وهنوزهم با افتخار کاسه لیسی آنها را می کنند.
ملاقات با فرمانده قرارگاه زنان رزمنده:
 هوای عراق و بخصوص دشت و صحرای خشک و بی آب و علف کویری اشرف بسیار گرم و داغ وسوزنده بود. یکی دو روز در ابتدای پروسه درآسایشگاه آزاد بودم که عصرها کمی از حرارت و داغی هوا کاسته می شد به نرمش و دو می پرداختم تا اینکه یک روز صبح  برادراحمد که مرد بسیارآرام ومتینی بود مرا به اتاق کار خود برد و در آنجا به کاک جعفر اهل مشهد که یکی از مسئولین بالای سازمان بود و با خواهران سر وکار داشت معرفی کرد و گفت: از این به بعد مسئولیت با کاک جعفر است وهرکاری دارید با ایشان حل و فصل کن. کاک جعفربعد از چاق سلامتی و خوش آمد گوئی ابتدا کلی از مردان مبارز و پهلونان کرمانشاهی تعریف و تمجید کرد وگفت: شنیدم مکانیک هستید و می توانید کلی از کامیونها و زرهی های قرارگاه خواهران را تعمیر کنید؟ جواب دادم بله همینطوری است که شما شنیده اید. بعد ادامه داد و گفت: برادر رضا سازمان طبق بررسیها و تحقیقاتی که در باره شما به عمل آورده شما یکی از مردان با شرف و از خانواده ای کرد اصیل وبا اصل و نصب هستید که چشم و دلت هم پاک است بر همین اساس  روی شما حساب باز کرده وبه خاطر خصائص و شایستگی های که در شما دیده شده کاندید شده اید در قرارگاه خواهران به تیمهای عملیاتی کمک کنید و با هم به جنگ رژیم برویم. پس برای اینکه کسی متوجه اصل قضیه نشود باید برای رد گم کنی در قسمت تعمیر و نگهداری زرهی ها و کامیونهای سنگین با رزمندگان دیگر کار و فعالیت مکانیکی انجام  بدهید که اصل قضیه آماده کردن و کمک به تیمهای عملیاتی خواهران برای عملیات داخله است لو نرود. دراولویت قرار دادن و کار اصلی عملیات داخله است که ما مدتها است روی این پروژه کار می کنیم و منتظر فردی لایق و شایسته و چشم و دل پاک مثل شما بودیم که بتواند در مرحله ی اول یک تیم از خواهران را به سلامت به تهران برساند و درتو این توانائی و شایستگی هست. باید سعی و کوشش کنیم با کمک هم  یک تیم سه نفره از خواهران را آماده و به تهران برای عملیات اعزام کنیم .
باید ابتدا با خواهران آشنا شوید و منتظر دستورات از بالا باشیم قبل ازهر چیز اول باید برویم پیش فرمانده قرارگاه خواهران و با ایشان و دیگر خواهران آشنا شوید. بعد می رویم قسمت مرکزی تعمیر و نگهداری زرهی های خواهران و به مسئول آنجا معرفیت می کنم و از فردا همکاری با خواهران مسئول را شروع کن وهر زمان بیکار بودی به کارمکانیکی بپردازی.. سوار یک جیپ شدیم و مرا به قسمت ستاد خواهران برد و درآنجا به فرمانده قرارگاه خواهران که خانمی به نام فائزه حصاری بود معرفی کرد.(خواهر فائزه با آن خواهر حشمت که او هم فائزه حصاری است و درقسمت ورودی بود مرا بدبخت کرد دو شخص متفاوت و مجزا هستند)  خواهر فائزه فرمانده قرارگاه خواهران خانم محترم  ومتشخصی  بود و بسیار با مهربانی وانسانیت برخورد می کرد، در مدت زمانی که با آنها بودم هیچگونه بدی ازاو ندیدم البته عموم آدمها خوب بودند اما آن سیستم همه را بدبخت کرده بود و بعضی را هم بدبخت تر. دراولین جلسه و نشست طرح و برنامه های مختلفی که برای تیمهای عملیاتی زنان رزمنده اعزام به داخل ایران داشتند مورد بحث و تبادل نظر کلی قرار گرفت و درنتیجه سه تا از زنان رزمنده که مسئولیت آن با افسانه شاهرخی بود به من معرفی کردند که با هم آشنا شدیم ومدتی گروهی روی موضوعات مختلف منطقه ای از جمله نقشه ی نوارمرزی ازمنطقه ی مرزی مین کاری شده ی زمان جنگ ایران وعراق نفت شهر و سومارتا قصر شیرین و جاده های شوسه واسفالته ی موصلاتی تا کوه ها، ارتفاعات، وادیها، دره ها، آبراه ها، محل گذر و عقب نشینی از رودخانه ها مناطق مربوطه تا کرمانشاه مورد برسی وتحقیق و تفحص قرار گرفت و بعد از یکی دو هفته با تلاش و گوشش خستگی ناپذیر به نحو احسن به پایان رسید.
هم تیم و تن واحد شدن با محمد رضا:
 همراه سه زن رزمنده چندین روز با زحمت و تلاش فراوان نقشه خوانی و دیدن عکسهای هوائی به وسیله ی کامپیوتر راه عبور و عقب نشینی تیمهای عملیاتی زنان رزمنده به داخل ایران را طرح ریزی کردیم برای مواجه شدن با مشکل تردد در مسیر عبور با دقت و حساسیت بالائی راههای زاپاس هم با اطمینان و موفقیت صد در صد برای رفت و برگشت زنان رزمند در نظر گرفته شد و مهیا گردید. در آن روزگار که از صبح تا شب در ستاد قرارگاه با سه زن رزمنده مشغول طرح ریزی و برنامه نویسی بودم یک روز خسته و کوفته به آسایشگاه برگشتم که کاک جعفر یک رزمنده ی جدید به نام محمد رضا را به من معرفی کرد و گفت: از این به بعد محمد رضا همشهریت با تو هم تیم است و با هم تن واحد شوید. خوشحال از اینکه یک همشهری بی شیله پیله تن واحد من شد. محمد رضا اهل یکی از روستاهای ماهیدشت از ایل کلهر از توابع  استان کرمانشاه بود. همیشه سر حال و بشاش و فقط می خندید، سواد نداشت و فاکت های عملیات جاری را به من می گفت و من تک به تک فاکتهای او را می نوشتم و باز خودم در عملیات جاری که توسط کاک جعفربرای ما دو نفر برگزار می کرد می خواندم. کتابی از ملا نصردین داشت که گاهی اوقات با خنده و شوخی می گفت: بابا اینها از مرحله پرت هستند بیا و چند لطیفه از ملانصردین را برایم بخوان تا کمی دلم باز شود اینها با این کارهاشون چطوری می خواهند آخوندها را سرنگون کنند؟ و قه قه می زد زیر خنده. محمد رضا در سال 79 با یک گروه 9 نفره به فرماندهی مسعود محمد خانی که قصد داشتند یک تیم عملیاتی 3 نفره ی رزمنده ی مرد برای عملیات خمپاره زنی به داخل بفرستند در دامنه ارتفاعات بان سیران و چم امام حسن گیلانغرب با نیروهای رژیم درگیر شدند و گفته شد همگی کشته شدند ولی این اخبار و اطلاعات هم مثل بقیه اخبارها و حرف های سازمان دروغ محض بود چرا که تعدادی از آنها مجروح و زنده ماندند در این وسط محمد رضا کشته و یا زنده است من اطلاع ندارم ولی این را می دانم او انسان آزاده ای بود.
  پروسه کار درتعمیر گاه:
بعد از پایان طرح و برنامه ریزیهای نوشته شده با زنان مجاهد خلق درستاد آن ارتش برای اعزام تیم عملیاتی  زنان انقلاب کرده به داخل ایران به من اجازه داه شد که در تعمیرگاه زرهی ها و کامیونهای سنگین مشغول به کارشوم. بنابراین بعد از بیدارباش و بعد از صرف صبحانه از بیمارستان قرارگاه اشرف که نبش ابتدای خیابان 400 وچسبیده به خیابان 100 واقع شده بود شروع به دو تا تعمیر گاه که در انتهای خیابان 400 قرار داشت می کردم وبعد از پایان کار درعصرها مجددا مسافت همین خیابان را باز با دو طی می کردم و حتی از انتهای خیابان 100 تا محلی به نام جایگاه و پارک اشرف می دوم و نرمش می کردم. بعد ازتقریبا یک ماه کلی آمادگی بدنی کسب کرده بودم هر روزبعد از شام عملیات جاری هم با تن واحدم محمد رضا و با مسئولیت کاک جعفر برگزار می شد.  و در آن مدت  یک مرتبه محمد رضا را به محل دیگری منتقل کردند. کاک جعفر به من ابلاغ کرد که سازماندهی به هم خورده و بهتر دانستیم با جلال – ص که در بالا توضیح مختصری در باره او داد شد و عادل– ع  هم که کرد و اهل استان کرمانشاه بود باید تن واحد شوم و ...... درهنگام غروبها گاهی اوقات ما سه نفر با هم دو و نرمش می کردیم که آمادگی بدنی و جسمی خود رابالا برده و به بدنمان توانائی ببخشیم.
 در اینجا بهتر است اشاره ی کوچکی داشته باشم درباره سازماندهی و یا هرجابجائی و دگرگونی و برنامه های متفاوت دیگر در سازمان مجاهدین و ارتش آزادیبخش. درآن سیستم توتالیتر و پوشالی هیچ چیزی ثبات واعتبار نداشت چرا که در سازمان یک حاکمیت بی قانونی که مبتنی بررابطه ی رهبرعقیدتی "سرور" و بنده و برده "رعیت" که با یک اشاره همه چیز دگرگون وقابل تغییرو جابجا شدن بود. پس من بدبخت و دیگر گوهران بی بدیل انقلاب کرده هر چند بار و مرتبه سازماندهی به هم می ریخت هم تیمی را می بردند و یکی دیگر را می آوردند و یا سازماندهی و جابجائی از قرارگاهی به قرارگاه دیگری داشته ایم گناه ما نبوده .
 در تعمیر گاه بجزء تعمیرات و صافکاری ونقاشی مرا مسئول 5 نفر کارگرعرب هم کرده بودند که تحت نظر من آنها مشغول سرویس ونگهداری از کامیونهای سنگین بودند و طبق برنامه و زمانبندیهای مشخصی باید کامیونهای تریلرهر چند وقت یک بار چند کیلومتر دراشرف حرکت می دادند که زنگ نزنند و کل سیسم دیزلی روغن کاری و همیشه به روز و آماده به حرکت باشند. مسئولین مربوطه یک روز برای اولین بار به من کوپن دادند که از فروشگاهی که به خواهران تعلق داشت تنقلاتی برای خودم خریداری کنم من هم به اندازه کوپن بیسکویت و نقل و شیرینی و شکلات برداشتم همراه یک جفت پوتین دسته دوم به یکی از کار گران که گواهینامه پایه یک داشت و روی تریلرهای فوق سنگین کار می کرد دادم و گفتم این هدیه از طرف من به بچه هایت بده زیرا او برایم درد دل کرده بود که صاحب 9 سرعائله است و به خرج و هزینه زندگی روزمره ی آنها نمی رسد. کارگران عراقی پس از اتمام کارو در زمان خارج شدن از درب اصلی قرارگاه اشرف توسط دژبانان سازمان تفتیش و بازرسی بدنی شده بودند که کارگر بدبخت با هدایائی که از من تحویل گرفته بود دستگیر شده و اعتراف کرده بود که من تنقلات را به او هدیه داده ام مسئولین مرا فرا خواندند و مورد اسنتطاق قرار دادند که چرا همچنین کار خطرناکی مرتکب شده ام و با کارگران رابطه ی عرضی بر قرار کرده ام!! در این مورد ویژه در دو مرحله پاسخ خطایم را دادم. یک بار به مسئول تعمیرگاه  و یک بار هم در عملیات جاری توضیحات مفصلی دادم و متوجه شدند رابطه ی من فقط بر اساس احساساتی شدن و از روی حس نوع دوستی بوده با کلی تخفیف که چون مجاهد انقلاب کرده و متشخص دربارگاه ملکوتی رهبری عقیدتی محسوب می شوم و...... با شرط و شروط اینکه مرتبه ی دیگر دست به چنین اعمال و حرکات مشابه وحشتناکی از نظر مسئولین نزنم دست از سر کچل من برداشته شد ولی این یک امتیاز منفی در درگاه مقدس همایونی رهبرعقیدتی محسوب می شد و برای همیشه در پرونده ام به ثبت تاریخی رسید و کارگربدبخت هم برای همیشه اخرج گردید.
گفتگو با کاک جعفر:
در آن برهه از روزگارکه سخت مشغول کار و فعالیت در تعمیرگاه بودم  بعد از شام همراه کاک جعفر مهربان برای عملیات جاری  به اتاق کارش رفتم او ابتدا از وضعیت کارم که راضی هستم و یا نه و یا درطول روز با چه مشکلات و موانعی مواجه می شوم و به چه صورت و چطور آنها را حل و فصل می کنم و یا  در مورد تنظیم رابطه و کنتاک زدن با دیگر همرزمان سوالاتی می پرسید و در مقابل صاف و صادقانه هرآنچه مثبت و منفی پیش آمده بود بیان می کردم و بعد فاکتهای تولیدی! را می خواندم و تمام می شد. یک شب کمی درد دل از خودش کرد که رژیم جرم و جور و جنایت ملاها چطوری همسرش را در مشهد سلاخی کرده بودند و.........این موضوع هنوز که هنوز است مرا آزار میدهد که برای چی و چرا و که چه بشود؟؟؟ بی نهایت برای کاک جعفر ارزش و اعتبار قائل هستم  چرا که انسان شریف و دوست داشتنی است. بعد از کلی مقدمه چینی گفت که تیم خواهران از هر نظر و لحاظ آماده ی اعزام به داخل هستند و حالا نوبت توست که دلاوری و رشادت خودت را نشان و به سازمان اثبات کنی مرد مبارزه هستی. درمقابل گفتم حالا مدتهاست هر روز دو و نرمش می کنم و کاملا آماده مبارزه با رژیم ظالم آخوندها هستم و از هر لحاظ روی من حساب کنید آن سه خواهر مجاهد مبارز همانند خواهران تنی خودم هستند و تا پای جان جلو دارشان خواهم بود و قول می دهم در این راه یا کشته می شوم و یا صحیح و سالم آنها را تا کرمانشاه با تجهیزات و سلاح هاشون می رسانم. آدمی هستم یا کاری را شروع نمی کنم و یا اگر شروع کنم تا پایان آن هر چه که باشد و به هر قیمت پیش می روم. کاک جعفر مهربان خوشحال شد. از چهره و روی ماهش تشخیص دادم که بشاش و همانند گل شکفته شد فهمید و حس کرد از صمیم قلب و صادقانه با او گفتگو و حرفهایم را بیان می کنم. سر آخر به او گفتم من اگر مبارزه واقعی با رژیم باشد تا آخرش هستم و اصلا با این ذهنیت به اینجا آمده ام.
رو به رو شدن با یک طرح بیهوده:
  درفصل پائیز 79 تیم عملیاتی سه نفره ی خواهران بعد از پشت سر گذاردن آموزش های مختلف از جمله شستشوی مغزی و کنترل ذهن، انقلاب کردن و طلاق اجباری دادن "نرینه وحشی" در ذهن و ضمیر حتی درخواب و خیال خویش وسفت سخت به زور درحریم رهبری قرارگرفتن وعبور از شهادت طلبی و کسر رهائی و کوره گدازان انقلاب ایدئولوژیک وبا چسبیدن به انقلاب مریم و آموزش خمپاره زدن به خلق قهرمان!!؟؟؟؟ آماده حرکت به طرف ایران بودیم. که یک شب کاک جعفر گفت:  آقا رضا باران زیادی باریده و رودخانه ها طغیان کرده بخصوص رودخانه الوند، آبها بالا آمده به نظر تو چه باید کرد؟ (رود خانه الوند در غرب استان کرمانشاه و از رشته کوه های سربه فلک کشیده دالاهو "ریجاب" سر چشمه گرفته و از مرکز شهر سرپل ذهاب گذشته واز میانه قصر شیرین جاریست که در نهایت به شهر خانقین عراق و سپس سیروان ویا دیالی می رسد) توضیح مفصلی دررابطه با طغیان رودخانه خروشان الوند در زمستانها دادم و پیشنهاد کردم که چند روز صبر کنیم که کمی هوا بهتر شود و آبها فروکش کند که گفت: باید این موضوع را با مسئولین بالا در میان بگذارم که ببینیم چه دستوری می دهند، چند روز بعد مرا فرا خواند و گفت : بچه های شناسائی خبر داده اند آب رودخانه الوند فروکش کرده ولی باز آب بالا است چرا که زمستان شروع شده و بالا آمدن آبها تا بهار سال آینده ادامه خواهد داشت نباید پشت این مشکلات بمانیم و باید پیش رفت از طرف مسئولین بالا طرح جدیدی ارائه داده اند که با تو در میان بگذارم و آن را به مرحله ی اجراء بگذاریم لحظه ای که طرح ارائه شده  از طرف رهبرعقیدتی بیان شد مانده بودم که چه بگویم!!! هم خنده دار بود و هم تاسف بار. باور کنید نمی دانستم باید با آن طرح اسلامی که پدیده ی جدید اختراع انقلاب مریم بود چه کار کنم و چه گلی برسر کچلم می گرفتم دستوری بود که باید بدون چون و چرا اجراء می شد!
شنبه 26 مهر 1393/ 18 اکتبر 2014
 علی بخش آفریدنده (رضا گوران)
     

مقامات جمهوری اسلامی؛ شعار ضدغرب می دهند و فرزندان خود را به غرب می‌فرستند


تقاطع: امانوئل اتولنگی، پژوهشگر ارشد “بنیاد دفاع از دموکراسی” در یادداشتی با عنوان “رهبران ایران علیه غرب موضع‌گیری می‌کنند اما فرزندان خود را برای تحصیل و کار به غرب می‌فرستند” که ماه گذشته‌ در وب‌سایت “بزینس انسایدر” منتشر شد، با اشاره به انقلاب فرهنگی در دانشگاه‌های ایران بلافاصله بعد از تاسیس جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۷ و برکناری اساتید سکولار از دانشگاه‌ها، نوشت که اگرچه امروز نیز رهبران جمهوری اسلامی هم‌چنان شعار “مرگ بر امریکا” سر می‌دهند و «انگلیس را در پشت هر توطئه‌ای می‌دانند»، اما در همین حال، فرزندان‌شان «بدون ترس از نگرانی‌های اخلاقی و معنوی برای تحصیل به خارج از کشور هجوم می‌برند».
آقای اتولنگی از مریم فریدون، دختر حسین فریدون (برادر جوان‌تر حسن روحانی، رییس جمهوری اسلامی)، به عنوان یکی از این موارد نام برده و با اشاره به تحصیل او در مقطع کارشناسی دانشگاه کلمبیا در آمریکا نوشته که خانم فریدون پس از آن با دریافت بورس تحصیلی “لرد دارندورف” (Lord Dahrendorf) که از جمله بورس‌های “دویچه‌بانک” آلمان است در کالج معتبر “مدرسه اقتصاد لندن” به تحصیل پرداخت و در حال حاضر نیز در در شعبه لندن “دویچه‌بانک” مشغول به کار است.

Maryam-Fereidoun-Profile-615x228.jpg
می‌کرد.
Sajjad-Khoshroo-615x200.jpg

Mahdi-Zarif-Profile-615x248.jpg

Ahmad-Araghchi-Profile-615x241.jpg
گفتنی است روزنامه “جوان”، وابسته به سپاه پاسداران، در شماره روز ۲۹ فروردین ماه سال گذشته خود از قول علی‌رضا سلیمی، عضو “کمیسیون آموزش” دوره‌های هشتم و نهم مجلس شورای اسلامی نوشته بود که «بیش از ۳۰۰۰ نفر از فرزندان مسوولان کشور که برای ادامه تحصیل به خارج از کشور رفته‌اند، هنوز به ایران بازنگشته‌اند».
اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۹ نیز محمدمهدی شهریاری، عضو وقت “کمیسیون امنیت ملی” در مجلس شورای اسلامی، از تحصیل ۴۰۰ نفر از فرزندان مقامات جمهوری اسلامی در کشور انگلستان خبر داده و گفته بود که «به مصلحت کشور نیست که فرزندان مسوولان کشور در انگلیس تحصیل کنند».

آذرماه سال ۱۳۸۸ نیز محمدکریم عابدی، عضو وقت مجلس شورای اسلامی در گفتگو با خبرگزاری “فارس” از تحصیل دست‌کم ۲۸۶ نفر از “آقازاده‌ها” و فرزندان مسوولان حکومت ایران در شهر لندن خبر داده و نتیجه گرفته بود که “شعار مرگ بر انگلیس” از زبان خانواده این دانشجویان، “قلابی” است.

هوای اسیدی اصفهان؛ تمام شیشه‌ها بالاست

هوای اسیدی اصفهان؛ تمام شیشه‌ها بالاست


Sun 19 10 2014 


asidpashi-esfahan.jpg
حادثه اسیدپاشی به تنی چند از زنان بی‌دفاع اصفهان، درحالی توجه عموم و رسانه‌ها را به خود جلب کرد که این حادثه نه اولین اسیدپاشی در جامعه بوده و نه آخرین آن خواهد بود؛ آخرین نخواهد بود چرا که از شواهد و قرائن پیداست که سوزاندن و متلاشی کردن چشم و چهره شهروندان، ظاهرا و به دلیل عدم برخورد قاطع با مجرمان این نوع جرایم، چه از سوی قربانیان و چه از سوی مجریان قانون، عرصه بی‌صاحب تصور شده است!

به گزارش خبرنگار ایسنا منطقه اصفهان، این نوع حوادث با وجود تکرار، هرگز از مدار ذهن مخاطبان و محور توجه آنها خارج نخواهد شد؛ چرا که امنیت و مهم‌تر از آن «احساس امنیت»، باارزش‌ترین کالایی است که هم از سوی دین اسلام مجازاتی سخت برای مخلان امنیت و آسایش جامعه تدبیر شده است و هم مردمان یک جامعه، امنیت را از نان شب‌شان واجب‌تر می‌دانند.

با وجود تلاش پلیس برای دستگیری مجرمان و ربودن خواب از دید آنانی که در کمین امنیت به طرق گوناگون نشسته‌اند و با اذعان به این که چنین جرایمی در هر جامعه‌ای احتمال وقوع دارند، حادثه اسیدپاشی به زنان در اصفهان را البته باید از منظری مهم نگریست و خواستار پاسخگویی به افکار عمومی شد.

فرد یا افرادی با همدستی یکدیگر با انگیزه‌ای که هنوز نامشخص است و خبری از اطلاع‌رسانی دقیق در این باره نیست و تنها شایعاتی در شبکه‌های اجتماعی مبنی بر برخورد راکبان موتورسیکلت با بدحجاب‌ها مطرح بوده است، به چهره تعدادی از زنان اسید می‌پاشند؛ زنانی که نقش مادری در یک خانواده را هم داشته‌اند و بدین ترتیب به خاک سیاه نشسته‌اند! نه فقط زنان که فرزندان، پدران، برادران و همسران آنها از وقوع اولین حادثه که نزدیک به یک ماه پیش خبر آن در شبکه‌های اجتماعی چرخید و تایید مقامات انتظامی را هم به دنبال داشت، تا کنون بار این درد تلخ و سنگین را به دوش می‌کشند.

این حادثه از آن رو با شایعات نیز همراه بوده که بر خلاف حوادث پیشین که مجرمان با انگیزه‌های شخصی و به دنبال یک خصومت با قربانیان اقدام به این جرم کرده‌اند، دارای قربانیانی چند است که سلسله‌وار هدف اسیدپاشی مجرمان قرار گرفته‌اند.

با این وصف برای اقناع افکار عمومی انتظار می‌رود که مسوولان و بویژه پلیس تنها به اعلام سربسته کشف سرنخ‌هایی از ماجرا بدون هیچ توضیح بیشتر و اطمینان‌بخشی به شهروندان اصفهان بسنده نکند! اولا سرعت لازم را برای دستگیری مجرمان این جنایت فراموش‌ناشدنی به کار گیرند و ثانیا دستگاه‌های مسوول و بویژه مجلس به عنوان قانون‌گذار و قوه قضاییه تدابیری اتخاذ کنند تا مجرمان بعدی که با هدف و انگیزه‌ اسیدپاشی، آن را جرمی آسان و دم دست تصور کرده‌اند، بساط این گونه اقدامات شنیع خود را از همین حالا برچینند.

دلخراش بودن حادثه اسیدپاشی به زنان در اصفهان آن قدر هویداست که نیازی به تاکید و تایید ندارد، اما باید دید عملکرد مسوولان و یا همان نماینده‌هایی که برای جمع‌آوری دیش‌های ماهواره و مبارزه با بدحجابی رگ غیرت‌شان جنبیده و در پیشنهادی شگفت‌آور، به دنبال باز کردن پای مدیران مجتمع‌های مسکونی به معرکه مجرم‌یابی و معرفی آنها هستند، پس از رخداد این حادثه چقدر حساس شده‌اند؟!

درد زنان قربانی اسیدپاشی در اصفهان دردی است که صرفا با شنیدن و متاثر شدن از دهشتناکی حادثه، نمی‌توان آن را مشق کرد؛ از درد سوختگی و بیم از دست دادن نابینایی و مصیبت‌های درمان و هزینه‌های آنها و پیگیری‌های انتظامی‌ و قضایی‌شان بگیرید تا امیدها و آروزهای همه سر باخته! اگرعزمی برای برخورد هست، لازم است تا قربانیان تازه‌تری به جمع آنها در حادثه‌ بعدی و شهری دیگر اضافه نشده است، فکر جدی‌تر برای مجازات عاملان کرد.

از سویی دیگر نباید پنداشت اطلاع‌رسانی در خصوص ابعاد ماجرا و انگیزه مجرم یا مجرمان این حادثه نتیجه‌اش بر هم خوردن آرامش و امنیت است؛ آرامش و امنیت، هم بصری و درک شدنی است و قوه عاقله مردم جامعه ما نیز قادر به فهم این موضوع هست که با وقوع یک حادثه،‌ کل امنیت یک شهر زیر سوال نمی‌رود اما نکته مهم این جاست که چرا عده‌ای به این حد گستاخی رسیده‌اند که ارتکاب این جرایم را آسان پنداشته‌اند؟ این سوالی است که اگر پاسخی درست برای آن بیابیم، آستانه جرایم در کشور را کاهش خواهیم داد. پس به جای آن که نگران برهم خوردن آرامش روانی مردم به خاطر اطلاع‌رسانی حادثه باشید، فکری برای تاخت و تاز مجرمانی کنید که برای ارتکاب جرمشان حتی لحظه‌ای به عاقبت کار نمی‌اندیشند و اساسا دلیلی هم برای این عاقبت‌اندیشی نمی‌یابند!

بازتاب حادثه در اصفهان

آنچه در زیر می‌خوانید نظرات تعدادی از زنان اصفهانی در مورد حوادث اخیر است که بدون هیچ تغییری در متن و یا گفت‌وگوی مصاحبه شوندگان و تنها با کمی ویراش آورده شده است تا شاید بخشی از فضای روانی زنان شهری را نشان دهد که در هفته‌های اخیر شاهد جناینی ناجوانمردانه بر علیه هم نوعان‌شان بوده‌اند.

یک ناشناس: " تمام شیشه‌های ماشین بالاست؛ اما به هر حال سعی می‌کنم این روزها کمتر از خانه بیرون بروم."

ناشناس: " به عنوان یک زن اصفهانی با صدای عبور هر موتور سواری اعصابم به هم می‌ریزد و بعد از این‌که موتور از کنارم عبور کرد تصویر قربانیان اسید پاشی در ذهنم تداعی می‌شود. هرچند قبل از این باتوجه به تجربه دزدیده شدن کیفم؛ از صدای موتور هراس داشتم. این یعنی عدم امنیت در جامعه."

هانیه: " پیش از این یک پیامک از شماره ناشناسی در یافت کردم که در آن هشدار داده بود اگر حجاب‌تان را رعایت نکنید به شما اسید پاشی می‌شود. اگر اسید پاشی‌ها مربوط به مسئله حجاب است چرا مقامات بالاتر دراین خصوص اظهارنظر نمی‌کنند؟ آیا هر شخصی متولی امر حجاب است؟"

روزنامه نگار: "با این‌که جای تحسین دارد که ایسنا اولین خبرگزاری‌ای است که جرات کرده این موضوع را رسانه‌ای کند، اما در تمام خبر( گفت‌وگوی ایسنا با قربانیان اسیدپاشی در اصفهان) به شدت تاکید شده خانم‌هایی که به صورت‌شان اسید پاشیده شده از خانواده‌های مذهبی و با آبرو و باحجاب بوده‌اند ... پس اسیدپاشی حق‌شان نبوده است ... انگار کسانی که بی‌حجاب‌اند، بی‌آبرو و بی‌خانواده‌اند و حالا اگر به آن‌ها اسید می‌پاشیدند جای تعجب نبود! گاهی رسانه‌ها فرهنگ مسلط مردسالار را باز تولید می‌کنند! نکته بد دیگر این‌که پوشش این خبرها (البته عدم پوشش هم مسلماً چاره ساز نیست) هدف چنین رفتارهای غیرانسانی که ایجاد ترس و وحشت است را محقق می‌کند."

شبنم:" کاش زودتر عاملان اسیدپاشی را دستگیر کنند. برای هرکار خارج از خانه‌ای یا آژانس می‌گیرم یا تاکسی دربست می‌کنم."

ناشناس: "هر روز شایعات در خصوص این موضوع بیشتر می‌شود. یک روز صحبت از چهار قربانی است و روز دیگر 15 قربانی. چرا صدا و سیما در این خصوص توضیح نمی‌دهد؟ متاسفانه زنان این روزها امنیت ندارند."

گلی:"واقعا این کار چه معنی دارد؟ شادی را از یک خانواده می‌گیرند و همه اعضای خانواده را درگیر یک حادثه تلخ می‌کنند."

آمنه:" دیشب تا صبح خواب دیدم به من اسید پاشی شده است. خرید و فروش اسید باید ممنوع شود."

ناشناس:" صبح تا الان صد بار خواستم به شوهرم بگویم، نمی‌خواهم اصفهان زندگی کنم؛ چون فقط رانندگی که نیست، بالاخره باید ماشین را پارک کنیم و پیاده بشویم، حالا از کجا معلوم به پیاده‌ها هم اسید نپاشند؟"

فیروزه: " چند روز گذشته قید بیرون رفتن از خانه را زدم. امروز باید صنف‌مان هم می‌رفتم که از ترسم نرفتم."

صبا:" به همه کسانی که می‌شناسم گفتم شیشه‌های ماشین‌شان را پایین نیاورند. می‌گویند حتی احتمال دارد به مردان هم اسیدپاشی شود."

ناشناس:" بعد از این لینک مصاحبه‌ها (گفت‌وگوی ایسنا با قربانیان اسیدپاشی در اصفهان) را خواندم حتی جرات نکردم تا پاساژ ... بروم و یک رنگ مو بخرم."

ناشناس:" امروز پسرم آزمون داشت. ساعت هفت صبح از خونه بیرون زدیم سر میدان ... چند تا مأمور بود که به ماشین‌های مشکوک ایست می‌دادند. به یکی از مامورها گفتم این موضوع اسیدپاشی واقعیت دارد؟ چکار کنیم؟ گفت به خاطر همین موضوع بازرسی می‌کنیم، چند مورد همین اطراف داشتیم و هدفشان هم دزدی جواهر و گوشی بوده است."

سپیده:" جرات نداریم موقع رانندگی شیشه‌های ماشین را یک لحظه پایین بیاریم. ولی چه فایده آدم باز هم می‌ترسد از خانه خارج شود."

با مواد اسیدی و قربانی چه کنیم؟

به هر روی این حادثه تلخ و شکننده روی داده است اما در حاشیه این تلخی‌ها باید به مردم نیز آگاهی درباره تاثیر مواد اسیدی و نحوه مقابله با آن داد:

مواد شیمیایی ممکن است اسیدی یا قلیایی باشند. سوختگی با این مواد می‌تواند از نوع شدیدترین سوختگی‌ها باشد که تا عمق زیادی در بدن نفوذ می‌کند. پس از تماس با چنین موادی لباس‌های آلوده را درآورید و بلافاصله محل سوختگی را با آب زیاد حداقل به مدت 20 دقیقه شستشو دهید. برای خنثی کردن ماده شیمیایی از ماده شیمیایی دیگری استفاده نکنید و محل آسیب‌دیده را صرفاً با آب زیاد شستشو دهید.

در صورت آلوده شدن چشم با مواد شیمیایی، بهترین کار، شستشو با آب فراوان است. دقت کنید در هنگام شستشو، آب مصرف‌شده از جانب بیرونی چشم خارج شود تا چشم مقابل را آلوده نکند. در ادامه مصدوم را سریعاً به بیمارستان منتقل کنید.

پدر سهیلا: وزیر بهداشت به فریادمان برسد

پدر سهیلا جورکش که دخترش سه هفته پیش در منطقه پل بزرگمهر قربانی اسیدپاشی در اصفهان شد درباره آخرین وضعیت دخترش گفت: وزیر بهداشت ما چشم پزشک است، از ایشان و دستگاه‌های دولتی عاجزانه تقاضا دارم به داد دخترم برسند و اندک سوسوی چشمش را نگه دارند.

به گزارش خبرنگار ایسنا منطقه اصفهان، قربانیان اسیدپاشی در اصفهان حال مناسبی چه به لحاظ جسمی و چه روحی ندارند. دو نفر از قربانیان در بیمارستان‌های اصفهان و تهران بستری هستند و یکی نیز در انتظار پیوند قرنیه است.

پدر سهیلا جور کش که در نخستین گفت‌وگوی خود با ایسنا درخواست کرد که از نام مستعار برای دخترش استفاده شود - ایسنا در نخستین گفت‌وگو از نام مستعار "ندا-م" برای سهیلا استفاده کرده بود" امروز در مصاحبه‌ای جدید گفت: زندگی دخترم تباه شده است و دیگر فایده‌ای ندارد که نام مستعار برای او بنویسید شاید با نام‌ واقعی‌اش مسئولان به فریادش برسند.

او تاکید کرد: : قرار است پوست سر سهیلا را برای یک عمل جراحی تازه بردارند و او وضعیت روحی مناسبی ندارد.

او افزود: من از همین جا همه مسوولان را به کمک می‌طلبم. یک دختر جوان تحصیل‌کرده در اجتماع قربانی این اتفاق هولناک شده و من تقاضا دارم به فریادمان برسند.

جورکش که دخترش هم اکنون در بیمارستانی در تهران بستری است، ادامه داد: من در این شهر غریبم و دستم به جایی بند نیست. نمی‌دانم باید به کدام بیمارستان و کدام متخصص مراجعه کنم. دختر من بینایی یک چشمش را به طور کامل از دست داده و چشم دیگرش در حد 20-30 درصد سوسو می‌زند.

او افزود: پزشکان بیمارستان سوانح سوختگی معتقدند اگر این چشم دچار عفونت نشود با جراحی‌های متعدد می‌توان این سو سو زدن را نگه داشت.

جورکش گفت: وزیر بهداشت ما چشم پزشک است، از ایشان و دستگاه‌های دولتی عاجزانه تقاضا دارم به داد دخترم برسند. سهیلا روحیه، زیبایی، زندگی و همه چیزش را از دست داده است، همه پزشکان و مسئولان را قسم می‌دهم نگذارید این 20 درصد بینایی‌اش را هم از دست بدهد. اگر اعزام به خارج یا حضور تیم پزشکی خاصی لازم است ما را یاری دهند. من به همه کسانی که از وضعیت سهیلا خبر دارند و کاری از دست‌شان بر می‌آید می‌گویم که در روز قیامت باید جوابگوی این دختر باشید.

هم‌چنین همسر "سارا- ق" که چهارشنبه هفته گذشته در خیابان مهرداد مورد اسیدپاشی قرار گرفت در گفت‌وگو با ایسنا اظهار کرد: جراحی روی صورت سارا انجام شده و بافت مرده صورتش جمع شده است.

"علی- ع" اضافه کرد: پزشکان از 12 درصد سوختگی می‌گویند با وجودی که این 12 درصد سوختگی نصف گردن و صورت سارا است که از بین رفته است.

او افزود: سارا روحیه خود را از دست داده و بسیار خسته است، اما همه خانواده در تلاش هستیم تا روحیه او را برگردانیم.

گفت‌وگوی ایسنا با پدر یکی از قربانیان اسیدپاشی اصفهان

پدر یکی از قربانیان اسیدپاشی استان اصفهان از سردرگمی در سیر درمان و بی‌نتیجه بودن پیگیری‌های انتظامی در روند پرونده دخترش خبر داد.

پدر این قربانی در گفت‌وگو با خبرنگار حوادث ایسنا، درخصوص پیگیری مراحل درمان دخترش گفت: در اولین روز این حادثه که فکر می‌کنم نهم مهرماه بود دخترم در بیمارستان اصفهان بستری شد. با توجه به سوختگی شدید از ناحیه صورت، دست چپ و ران‌ها قرار بود عمل‌هایی لازم روی دخترم انجام شود که با نظر من قرار شد این عمل‌ها در تهران انجام شود. اولین عمل انجام شد، اما برای من اول بینایی و بعد زیبایی دخترم اهمیت دارد.

او با گلایه از سردرگمی پزشک‌ها برای درمان چشم‌های دخترش، ادامه داد: ابتدا قرار بود در اصفهان چشم‌های دخترم بخیه بشود که بعد از مخالفت من، ما را به بیمارستان لبافی‌نژاد ارجاع دادند که در آنجا اعلام کردند اصلا نیاز به بخیه کردن نبوده و اگر این کار انجام می‌شد دخترم بینایی خود را از دست می‌داد.

در حال حاضر هم بیمارستان چشم پزشکی، بیماران سوختگی را بستری نمی‌کند و بیمارستان سوختگی هم که دخترم را بستری کرده است اعلام می‌کند در قبال چشم‌ها مسئولیتی نداریم و این کار را بلد نیستیم. با توجه به اینکه چشم‌ها باید هر پنج ساعت یک بار با آب شست‌وشو شود و در آن قطره ریخته شود این کار برعهده خودمان افتاده است و این شست‌وشو را انجام می‌دهیم.

وی افزود: سه عمل دیگر باید روی دخترم انجام شود تا قسمت‌های سوخته را مدام لایه لایه بردارند.

این پدر در پاسخ به این سوال که شایعاتی درخصوص بدحجاب بودن چهار قربانی پرونده اسیدپاشی در استان اصفهان وجود دارد، گفت: دخترم حجاب غیرمتعارف نداشته و معمولی و به مانند بقیه بوده تا حدی که پیش از این در جامعه حضور داشت، دانشگاه و جاهای مختلف می‌رفت و مشکلی به وجود نیامده بود.

این پدر ادامه داد: در پیگیری پرونده با یکی دیگر از خانواده‌های قربانیان آشنا شدیم که براساس گفته‌های آنها مراحل پرونده آنها دقیقا شبیه پرونده و اتفاقات مربوط به دختر من بود.

وی با اشاره به اینکه این اسیدپاشی در بعدازظهر یک روز چهارشنبه در خیابان بزرگمهر اصفهان که یک جای تقریبا شلوغ است، رخ داده، گفت: تقاضا دارم صداوسیما برنامه‌ای درخصوص آموزش کمک‌های اولیه در این حوادث درست کند. اطلاعات مردم در مورد این حوادث بسیار پایین است، به طوری که در مورد دختر من به جای ریختن آب بر روی او، در همان ماشینی که پر از اسید بوده گذاشته شده و به بیمارستان منتقل کرده‌اند.

پدر این قربانی اسیدپاشی در مورد هزینه‌های درمان دخترش گفت: تاکنون تمامی هزینه‌ها را خودم پرداخت کرده‌ام و طی این 18 روز مداوم پشت در بیمارستان‌های تهران یا در ماشین خوابیده‌ام و یا در خیابان پرسه زده‌ام و هیچ مقام و سازمانی برای پیگیری مشکل با من تماسی نداشته است و پلیس آگاهی اصفهان هم که من با آنها تماس گرفتم، گفتند خبر جدیدی نشده است.

اسفنانی در گفت‌وگو با ایسنا تاکید کرد: امنیت اصفهان در گرو مجازات متخلفان اسیدپاشی است

یک عضو کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس شورای اسلامی گفت: قوه قضاییه و نیروی انتظامی باید هر چه سریع‌تر و با صراحت تمام با متخلفان اسیدپاشی به زنان در اصفهان برخورد و آنها را به سزای اعمال خود برسانند. تنها در چنین شرایطی است که امنیت به جامعه باز می‌گردد و شهروندان به آرامش می‌رسند.

محمد علی اسفنانی در گفت‌وگو با خبرنگار ایسنا، منطقه اصفهان، با محکوم کردن اقدام اسیدپاشان اصفهانی اظهار کرد: در ارتباط با جرم اسیدپاشی نقص قانونی وجود ندارد به طوری که از سال‌ها قبل حکمی تحت عنوان "قانون مجازات اسید پاشی" برای این جرم در نظر گرفته شده بود، اما پس از مدتی مسئولان امر تصمیم گرفتند برای تاثیرگذاری بیشتر و اعمال پیشگری در این خصوص قانون جدیدی با عنوان "قانون تشدید مجازات اسید پاشی" را در مجلس به تصویب برسانند.

وی افزود: مجازات اسید پاشی بسیار سنگین است به طوریکه ممکن است در موارد خاص برای مجرمان قانون اشد مجازات یا اعدام نیز در نظر گرفته شود.

عضو کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس شورای اسلامی ادامه داد: اینکه در برخی موارد مجرمان اقدام به انجام جرایم سریالی در مدت زمان اندکی می‌کنند ریشه در باندها و شبکه‌های سازماندهی شده دارد؛ به طوری که بسیاری از جرائم مانند تهیه و توزیع مواد مخدر، فساد و فحشا به صورت شبکه‌ای و باندی صورت می‌گیرد.

وی خاطر نشان کرد: آنچه اکنون بیش از همه چیز اهمیت دارد توجه قوه قضاییه و نیروی انتظامی به رعایت قوانین و مقررات مربوط به پیشگیری از وقوع جرم در جامعه است هر چند به طور حتم این افراد بدون هیچ انگیزه امنیتی و تنها با اهداف شخصی دست به چنین اقداماتی می‌زنند.

اسفنانی تصریح کرد: قوه قضاییه و نیروی انتظامی باید هر چه سریع‌تر و با صراحت تمام با متخلفان برخورد کنند و آنها را به سزای اعمال خود برسانند. تنها در چنین شرایطی است که امنیت به جامعه باز می‌گردد و شهروندان به آرامش می‌رسند.

واکنش امام جمعه اصفهان به اسیدپاشی‌های اخیر در این شهر

امام جمعه اصفهان اسیدپاشی‌های اخیر در این شهر را محکوم و تصریح کرد: این‌گونه کارها در قانون و شرع هیچ مجوزی ندارد.

حجت‌الاسلام محمدتقی رهبر در گفت‌وگو با خبرنگار سیاسی ایسنا، در واکنش به اسیدپاشی‌های اخیر اصفهان، اظهار کرد: این کار محکوم است، پیگرد قانونی، مجازات شرعی و دیه دارد و اگر کسی مرتکب چنین کاری شده، باید پیگیر بود چون این‌گونه کارها در قانون و شرع هیچ مجوزی ندارد.

وی ادامه داد: من این موضوع را شنیده‌ام و باید آن را پیگیری کنم تا از جزئیات آن باخبر شوم و تحقیق بیشتری انجام دهم تا بتوانم بهتر اظهارنظر کنم، اما با این وجود چنین کاری به هر بهانه‌ای محکوم است، حتی اگر یک زن به بدترین وضع به خیابان بیاید مجازاتش چنین چیزی نیست. کسی حق ندارد از این کارها بکند. اگر کسی چنین کارهایی را کند مجازات شرعی دارد و حکم قرآن و قصاص دارد.

امام جمعه اصفهان درباره صحبتی که پیش از این از قول او گفته شده بود که امر به معروف و نهی از منکر باید از تذکر لسانی فراتر برود، تاکید کرد: من نگفتم که تذکر فراتر از لسانی باشد، گفتم آنچه وظیفه یک مسلمان است تذکری ناصحانه، مشفقانه و مودبانه است. اگر قرار باشد برخوردی صورت بگیرد باید به صورت قانونی باشد و دستگاه قضایی و نیروی انتظامی چنین مساله‌ای را پیگیری کنند تا کسی خودسرانه وارد این گود نشود. این اقدامات خودسرانه به هیچ وجه صحیح نیست.

رهبر در پایان اظهار کرد: باز هم می‌گویم یک مسلمان اگر بخواهد امر به معروف و نهی از منکر کند باید ناصحانه و مشفقانه و به صورت مودبانه این کار را انجام دهد. نیروی انتظامی و قوه قضاییه اگر می‌خواهند برخوردی انجام دهند باید در چارچوب قانون برخورد کنند.

یک عضو کمیسیون امنیت ملی:دنباله‌دار شدن پدیده اسیدپاشی اقتصاد اصفهان را به چالش می‌کشد

یک عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی گفت: دنباله دار شدن پدیده اسیدپاشی در اصفهان در دراز مدت اقتصاد اصفهان را به چالش بزرگی کشیده و صنعت توریسم را با رکود جدی روبه رو خواهد کرد.

عباسعلی منصوری آرانی در گفت‌وگو با خبرنگار ایسنا، منطقه اصفهان، با محکوم کردن اقدام مجرمانه اسیدپاشان در سطح شهر اصفهان اظهار کرد: این موضوع باید از جنبه‌ها و ابعاد متعددی مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد چرا که ممکن است دست‌های پشت پرده سیاسی از جمله سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه نیز در بروز این پدیده شوم اجتماعی نقش داشته باشند.

وی افزود: برخی سعی دارند این موضوع را به بحث حجاب و عفاف و اشاعه فریضه امر به معروف و نهی از منکر مرتبط بدانند که این دقیقآ شبیه اقداماتی است که داعش در عراق و سوریه به دنبال اجرای آن است و با انجام کارهای خلاف شرع در بروز چهره خشن از اسلام تلاش می‌کند.

عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی گفت: دنباله دار شدن پدیده اسیدپاشی در اصفهان در دراز مدت اقتصاد اصفهان را به چالش بزرگی کشیده و صنعت توریسم را با رکود جدی روبه رو خواهد کرد و گردشگران خارجی در سفر به ایران، اصفهان را از لیست گردشگری خود حذف خواهند کرد.

نماینده مردم کاشان و آران و بیدگل در مجلس شورای اسلامی ادامه داد: تا قبل از دستگیری مجرمان نمی‌توان درباره هویت آنها قضاوت کرد اما به طور حتم مجرمان اسید پاش از طریق سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه و صهیونیستی یاری می‌شوند.

بررسی اسیدپاشی‌های اصفهان در کمیسیون‌ قضایی مجلس

یک عضو کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس شورای اسلامی گفت که این کمیسیون در جلسه عصر امروز (یکشنبه) خود موضوع اسیدپاشی‌ها در اصفهان را مورد بررسی قرار می‌دهد.

محمدعلی اسفنانی در گفت‌و‌ خبرنگار ایسنا، اظهار کرد: ما امروز این موضوع را در کمیسیون قضایی مطرح و سعی می‌کنیم اعضا را متقاعد کنیم تا کارگروهی برای بررسی این موضوع تشکیل شود.

وی افزود: هم‌چنین اگر نیازی بود به اصفهان سفر خواهیم کرد و با رئیس کل دادگستری و دادستان اصفهان جلسه می‌گذاریم، حتی می‌توانیم با قربانیان اسیدپاشی نیز دیدار کنیم تا ان‌شاء‌الله این پرونده با سرعت بیشتری پیش برود.

فیلم من خشن است یا اسیدپاشی‌های اصفهان؟ واکنش "عیاری" به اسیدپاشی‌های اخیر

کیانوش عیاری که فیلم «خانه پدری»‌اش به دلیل نمایش صحنه خشن هنوز مجوز اکران نگرفته است، گفت: اگر یک صحنه فیلم من خشن است، پس اسیدپاشی‌هایی که در اصفهان رخ می‌دهد،‌ چیست؟

کارگردان فیلم «خانه پدری» در گفت‌وگو با خبرنگار سینمایی ایسنا، و با اشاره به اسیدپاشی در اصفهان بیان کرد: فیلم «خانه پدری» در شرایطی به دلیل اشاعه خشونت یا نوعی سیاه‌نمایی تلقی می‌شود و برای نمایش آن ممنوعیت قائل می‌شوند که شاهد وقوع اتفاقات عجیب و غریبی در کشور هستیم.

او گفت: این روزها خبرهای زیادی از اسیدپاشی به چند زن در اصفهان منتشر شده و شنیده‌ام که بسیاری از خانم‌های اصفهانی از ترس از خانه‌هایشان خارج نمی‌شوند و این اتفاق از جمله مواردی است که جنبه شخصی ندارد و نوعی واکنش است.

عیاری با اشاره به فیلم «خانه پدری» خود که چند سالی است به دلیل صحنه قتل دختر توسط پدر که در ابتدای فیلم نمایش داده می‌شود، مجوز اکران نگرفته است، افزود: اگر خشونت ابتدایی فیلم من اینقدر آزاردهنده است، اسم این اسیدپاشی را که به نوعی یک اقدام تروریستی است، چه باید گذاشت؟

وی بیان کرد: می‌گویند فیلم من نباید به دلیل وجود صحنه خشن قتل نمایش داده شود،‌ پس آیا اخبار مرتبط با این اسیدپاشی‌ها و جنایت‌های ناموسی را هم نباید رسانه‌ای کرد؟

این کارگردان ادامه داد: در این کشور عده‌ای هستند که ساده‌لوحانه می‌گویند چنین فضایی در ایران وجود ندارد و فیلمی مثل «خانه پدری» زن سالارانه است و نباید نمایش داده شود. از طرف دیگر عده‌ای هم هستند که باور دارند، اتفاقا در ایران چنین فضایی وجود دارد، اما لزومی به علنی کردن و مطرح کردن آن نیست و ظاهرا تصمیم‌گیرندگان ما هم از همین نوع دوم هستند.

عیاری تأکید کرد: این گروه اعتقاد دارند که در ایران چنین جنایت‌هایی رخ می‌دهد و البته اسیدپاشی هم مقدمه‌ای بر اتفاق‌های این چنینی است.

به گزارش ایسنا، «خانه پدری» کیانوش عیاری حدود چهار سال است که موفق به دریافت مجوز اکران نشده و تصمیم‌گیرندگان بیشتر تاکید بر حذف صحنه ابتدایی فیلم دارند،‌ موضوعی که عیاری تا به حال به آن تن نداده چون معتقد است شیرازه‌ی فیلم با این حذف از هم می‌پاشد. 

اسیدپاشی حمله‌ای است که نه به قصد قتل، بلکه معمولا برای انتقام و نابودگی زندگی اجتماعی و آینده قربانی انجام می‌شود.

برای بازگرداندن قربانی به جامعه به جراحی‌های بازسازی و ترمیم و حمایت های ذرمانی و پزشکی زیادی نیاز است
اسیدپاشی حمله‌ای است که نه به قصد قتل، بلکه معمولا برای انتقام و نابودگی زندگی اجتماعی و آینده قربانی انجام می‌شود.
اسید ماده‌ای است که قرن‌ها از شناخت آن می‌گذرد، اما به نظر نمی‌رسد که پدیده اسیدپاشی قدمتی بیشتر از صد و پنجاه سال داشته باشد.
اسیدپاشی در کشورهایی که از نظر توسعه اجتماعی و اقتصادی در وضعیت خوبی نیستند و شکاف جنسیتی و خشونت علیه زنان و کودکان در آنها زیاد است بیشتر دیده می‌شود.
این پدیده در کشورهای زیادی در دنیا دیده می‌شود و در کشورهایی که شایع‌تر است، یعنی کشورهای جنوب آسیا، سابقه‌ای بیشتر از پنجاه سال ندارد.
از کشورهای بنگلادش، هند، پاکستان، کامبوج، ویتنام، لائوس، هنگ‌کنگ، چین، بریتانیا، آفریقای جنوبی، اوگاندا، جاماییکا و اتیوپی به عنوان کشورهایی نام برده می شود که این رفتار تهاجمی بیشتر در آن دیده می‌شود. این پدیده در ایران و افغانستان و عربستان سعودی و عراق هم وجود دارد.
اسیدپاشی آسیب شدیدی به قربانی وارد می کند که معمولا ماندگار است و علاوه بر آسیب های جسمی ماندگار از جمله نابینایی، می تواند آسیب های روانی جدی مثل افسردگی، اختلال تنش‌زای پس از رویداد (PTSD)، اضطراب، حملات اضطرابی، اختلالات خوردن و حتی اعتیاد و خودکشی را به همراه داشته باشد.
اسید به علت خاصیت خورندگی و گرمایی که ایجاد می‌کند به بافت ها آسیب می‌زند. معمولا صورت قربانی هدف اسیدپاشی قرار می گیرد. اسید مورد استفاده بیشتر اسید سولفوریک، اسید کلریدریک و اسید نیتریک است.
غالبا خطر مشکلات تنفسی، عفونت خون (سپتی‌سمی)، نارسایی کلیه و نهایتا مرگ قربانیان اسیدپاشی را تهدید می‌کند.
اسید سولفوریک که در باتری ماشین استفاده می شود معمولا بیشتر از سایر اسیدها در دسترس است و حملات، بیشتر با آن انجام می شود.
علاوه بر این سود سوزآور (هیدروکسید سدیم) را از سوپرمارکت ها به عنوان بازکننده لوله و فاضلاب می‌توان خرید، البته این ماده از نظر شیمیایی در زمره اسیدها قرار نمی‌گیرد.
اسید باعث مرگ بافت (نکروز) و سوختگی آن می‌شود، بعد از از بین بردن پوست، چربی زیر پوست را حل کرده و به عضلات و حتی استخوان نفوذ می‌کند.
در حمله به صورت، معمولا پلک و مژه و لبها کاملا از بین می‌روند و بینی و گوش هم ممکن است کاملا تخریب شود.
شدت ضایعه به نوع و غلظت اسید، مدت زمانی که پس از حمله، شستشو و رقیق شدن شدن اسید انجام می‌شود، و سرعت انتقال قربانی به مرکز تخصصی بستگی دارد.
قربانیان معمولا باید به بخش‌های تخصصی سوختگی منتقل شوند، اما در بسیاری از کشورهایی که این پدیده در آن شایع است چنین امکاناتی یا وجود ندارد یا بسیار اندک است.
در ایران کارشناسان معتقدند که بسیاری از موارد اسیدپاشی مشخص نمی‌شود، مواردی که در مناطق دورافتاده اتفاق می‌افتد، مواردی که شدت و وسعت جراحت کم است و مواردی که به دلایل مختلف بدرستی گزارش نمی‌شوند.
علاوه بر این تحقیق چندانی درباره شیوع این پدیده به خصوص در مناطق کوچکتر و محرومتر انجام نشده است.
یکی از معدود تحقیقات در این زمینه، در مدت شش سال، از خرداد ۱۳۸۳ تا مهر ۱۳۸۹، بر روی ۵۹ مورد اسیدپاشی در بیمارستان سوختگی مطهری تهران انجام شده است.
بر اساس این تحقیق ۵۱ درصد قربانیان مرد و ۴۹ درصد زن بودند و پنج نفر از آنها زنده نماندند.
صورت و نواحی فوقانی تنه بیشتر از هر جای دیگری هدف حمله قرار گرفته بودند و اسیدپاش معمولا یکی از اعضای نزذیک خانواده یا بستگان بوده است.
بیشترین دلیل اسیدپاشی، خواستگاری ناموفق، رابطه خارج از چارچوب ازدواج یا درخواست طلاق بود. عواملی مثل فقر، وضعیت بد اجتماعی و اقتصادی و کلاهبرداری مالی هم از دیگر عوامل شایع بودند.
بیشتر قربانیانی که در این تحقیق بررسی شدند (۷۱ درصد) متاهل بودند. نیمی از زنان هدف حمله شوهر یا بستگان دیگر قرار گرفته بودند و بقیه آنها هدف افراد غریبه.
مردان قربانی نیز در بیشتر موارد هدف حمله افراد غریبه (۳۶%)، نامعلوم (۳۵%)، در حین دعوا (۱۷%) یا قربانی حمله همسرشان (۱۲%) بودند.
متوسط سن قربانیان ۳۶ سال و متوسط سوختگی ۳۰ درصد بود. اکثر قربانیان مرد مجرد و اکثر قربانیان زن متاهل بودند.

کمک به قربانی در محل حادثه

در صورت مواجهه با اسیدپاشی ابتدا از ایمنی خود مطمئن شوید و بعد به کمک قربانی بروید.
بلافاصله از دیگران و از اورژانس کمک بخواهید.
ریختن مداوم آب (ولرم) بر روی نواحی سوخته مهمترین راه کمک است. این کار حداقل نیم ساعت ادامه دهید.
دقت کنید که ریختن آب بر روی صورت طوری نباشد که تنفس را مختل کند.
اگر مطمئن هستید که با اسید تماس پیدا نمی‌کنید سعی کنید لباس، جواهر و ساعت قربانی را در حالی که به آب ریختن ادامه می‌‌دهید خارج کنید.
لباس را بعد از خیس کردن در بیاورید و اگر لباس به بدن چسبیده از این کار منصرف شوید.
از استفاده از یخ، روغن، انواع کرم یا مواد دیگر پرهیز کیند.
از پتو و حوله و دیگر پوشش های پرزدار استفاده نکنید. مناسبترین پوشش گاز استریل است.
به نواحی آسیب دیده دست نزنید و آن را دستکاری نکنید.

جلادانی که با ۳۵ سال کشتار! برما حکومت ميکنند!!پاسدار و آخوند!!


1413798564689_Rouhollah Vahdati-12.jpg
1413798564923_Rouhollah Vahdati-13.jpg
1413798565079_Rouhollah Vahdati-14.jpg
1413798565235_Rouhollah Vahdati-15.jpg
1413798565625_Rouhollah Vahdati-16.jpg
1413798565812_Rouhollah Vahdati-17.jpg
1413798565968_Rouhollah Vahdati-18.jpg
1413798566124_Rouhollah Vahdati-19.jpg
1413798566311_Rouhollah Vahdati-20.jpg
1413798560446_Rouhollah Vahdati-1.jpg
1413798560649_Rouhollah Vahdati-2.jpg
1413798563800_Rouhollah Vahdati-10.jpg
1413798564549_Rouhollah Vahdati-11.jpg
1413798560820_Rouhollah Vahdati-3.jpg
1413798561444_Rouhollah Vahdati-4.jpg
1413798561928_Rouhollah Vahdati-5.jpg
1413798562084_Rouhollah Vahdati-6.jpg
1413798562224_Rouhollah Vahdati-7.jpg
1413798562411_Rouhollah Vahdati-8.jpg
1413798562536_Rouhollah Vahdati-9.jpg
1413784984959_hamidreza dastjerdi -34.JPG
1413784984491_hamidreza dastjerdi -33.JPG
1413784984288_hamidreza dastjerdi -32.JPG
1413784983914_hamidreza dastjerdi -29.JPG
1413784984070_hamidreza dastjerdi -31.JPG
1413784770240_hamidreza dastjerdi -4.JPG
1413784769850_hamidreza dastjerdi -2.JPG
1413784770848_hamidreza dastjerdi -6.JPG
1413784771051_hamidreza dastjerdi -7.JPG
1413785085688_hamidreza dastjerdi -50.JPG
1413784771238_hamidreza dastjerdi -9.JPG
1413784773703_hamidreza dastjerdi -24.JPG
1413784773064_hamidreza dastjerdi -23.JPG
1413784772892_hamidreza dastjerdi -22.JPG
1413784772081_hamidreza dastjerdi -18.JPG
1413784772284_hamidreza dastjerdi -19.JPG
1413784771909_hamidreza dastjerdi -16.JPG
1413784771660_hamidreza dastjerdi -14.JPG
1413784771410_hamidreza dastjerdi -13.JPG
1413784772720_hamidreza dastjerdi -20.JPG
1413784770053_hamidreza dastjerdi -4-2.JPG
1413784774546_hamidreza dastjerdi -25.JPG
1413784986800_hamidreza dastjerdi -46-2.JPG
1413784986269_hamidreza dastjerdi -39.JPG
1413784986690_hamidreza dastjerdi -45.JPG
1413784986581_hamidreza dastjerdi -43.JPG
1413784986425_hamidreza dastjerdi -41.JPG
1413785084737_hamidreza dastjerdi -46.JPG
1413784985084_hamidreza dastjerdi -35.JPG
1413784986129_hamidreza dastjerdi -37.JPG
1413784985723_hamidreza dastjerdi -36.JPG
1413785085361_hamidreza dastjerdi -47.JPG
1413785085501_hamidreza dastjerdi -49.JPG
1413796964235_MOHSEN GHAEMI-1.jpg
1413796964345_MOHSEN GHAEMI-2.jpg
1413796964454_MOHSEN GHAEMI-3.jpg
1413796964547_MOHSEN GHAEMI-4.jpg
1413796964657_MOHSEN GHAEMI-5.jpg
1413796965203_MOHSEN GHAEMI-6.jpg
1413796965296_MOHSEN GHAEMI-7.jpg
1413796966544_MOHSEN GHAEMI-10.jpg
1413796966903_MOHSEN GHAEMI-11.jpg
1413796967293_MOHSEN GHAEMI-12.jpg
1413796967402_MOHSEN GHAEMI-13.jpg
1413796967995_MOHSEN GHAEMI-14.jpg
1413796968135_MOHSEN GHAEMI-15.jpg
1413796968229_MOHSEN GHAEMI-16.jpg
1413796965374_MOHSEN GHAEMI-8.jpg
1413796966451_MOHSEN GHAEMI-9.jpg
1413796968323_MOHSEN GHAEMI-17.jpg
1413796968447_MOHSEN GHAEMI-18.jpg
1413796968572_MOHSEN GHAEMI-19.jpg
1413727937094_Amir kholoosi (1 of 19).JPG
1413727937546_Amir kholoosi (3 of 19).JPG
1413727937671_Amir kholoosi (4 of 19).JPG
1413727938201_Amir kholoosi (5 of 19).JPG
1413727938311_Amir kholoosi (6 of 19).JPG
1413727938451_Amir kholoosi (7 of 19).JPG
1413727939761_Amir kholoosi (10 of 19).JPG
1413727940089_Amir kholoosi (11 of 19).JPG
1413727940292_Amir kholoosi (12 of 19).JPG
1413727941228_Amir kholoosi (14 of 19).JPG
1413727942164_Amir kholoosi (16 of 19).JPG
1413727942382_Amir kholoosi (17 of 19).JPG
1413727939403_Amir kholoosi (9 of 19).JPG
1413727942663_Amir kholoosi (18 of 19).JPG
تعداد‌ نظرات (0)