نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ آبان ۲۷, شنبه

علل بحران اقتصادی اروپا



علل بحران اقتصادی اروپا

سه شنبه ۹ آبان ۱۳۹۱ - ۳۰ اکتبر ۲۰۱۲

اکرم پدرام‌نیا

akram-pedramnia.jpg
بسیاری بر این باورند که مشکلات اسپانیا از ولخرجی بیش از اندازه‌ی دولت ناشی می‌شود. اما به‌واقع علت مشکلات اقتصادی کنونی اسپانیا گذشته از آمار بالای بیکاری و ضعف در بهبود بخشیدن به مشکل بیکاری در این کشور، کاهش چشمگیر تقاضا بوده است. در سال ۲۰۰۷ حباب بزرگ خانه‌سازی ترکید و هم‌زمان، رکود جهانی، شوک‌های دیگری به این کشور وارد ساخت. از سوی دیگر بازار سهام نیز فرو پاشید. در نوامبر ۲۰۰۷ بازار سهام در کشور اسپانیا به اوج خود یعنی به ۱۲۵ درصد تولید ناخالص ملی رسیده بود و درست یک سال بعد تا ۷۱ درصد سقوط کرد و به ۵۴ درصد تولید ناخالص ملی این کشور رسید.
آمار بیکاری از ۵/۸ درصد به ۲۰ درصد افزایش یافت و میزان بدهی‌اش نسبت به تولید ناخالص ملی در سال ۲۰۱۲ به ۵/۹۰ درصد یا به عبارت دیگر به ۱/۱۸۶ میلیارد یورو صعود کرد، ولی با این همه اگر مقامات اروپا به‌واقع بخواهند از بالا رفتن نرخ بهره در اسپانیا جلوگیری کنند، به‌آسانی می‌توانند. در آن صورت پرداخت این بدهی برای اسپانیا هم آسان‌تر خواهد شد. گرچه دولت اسپانیا نسبت به تولید ناخالص ملی‌اش کسری موازنه ۹درصدی دارد، اما اگر با روندی برعکس این سال‌ها پیش بروند این کسری موازنه نیز کم خواهد شد.
واقعیت دیگر این است که بهره‌ی سنگینی که بر گرده‌ی کشورهایی چون اسپانیا، پرتغال ، ایرلند و یونان است شرایط را چنین بغرنج کرده است. از آن مهم‌تر مقامات اروپا از جمله کمیسیون اروپا، بانک مرکزی اروپا و صندوق بین‌المللی پول که سر همه‌ی کیسه‌ها را به دست دارند حتا بیش از دولت‌های این کشورها به تغییر سیاست‌ها به نفع سیاست‌های نولیبرالی و دست‌راستی‌ پایبندند. سایمون جانسون، از اقتصاددان‌های تراز اول صندوق بین‌المللی پول در کتابی به نام «سیزده بانکدار» درباره‌ی بحران اقتصادی دهه‌ی ۱۹۹۰ می‌نویسد، «وقتی نخبگان اقتصادی، کشوری را به‌سمت بحرانی عمیق می‌کشانند، حالا وقت خوبی‌ست برای تغییر، و خود بحران فرصتی، گرچه کوتاه اما منحصربه‌فرد، ایجاد می‌کند تا این تغییر اجرا شود.» این دقیقا همان نکته‌ای‌ست که خانم نومی کلاین در کتاب دکترین شوک به آن می‌پردازد و می‌نویسد که «بحران‌ها زمینه را برای اصلاحات اقتصادی نامیمون و واپس‌گرایانه فراهم می‌سازند.»
و این همان اتفاقی‌ست که امروز در اروپا می‌افتد و اسپانیا بهترین نمونه‌ی آن است. این داستان که علت اصلی بحران اقتصادی این کشور ولخرجی‌های بی‌رویه‌ی دولت است با آمارها و اطلاعات هم‌خوانی ندارد. در دوره‌ی شکوفایی اقتصادی سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۷ نسبت بدهی دولت به تولید ناخالص ملی کاهش چشمگیری داشت و از ۳/۵۹ درصد به ۲/۳۶ رسید. در سال ٢۰۰۹ نرخ بهره‌ای که اسپانیا می‌پرداخت فقط ۸/۱ درصد تولید ناخالص ملی بود. در سال ۲۰۰۷ میزان خالص بدهی به ۵/۲۶ درصد تولید ناخالص ملی رسید. به‌واقع ماشه‌ی فروپاشی اقتصادی را ترکیدن حباب بزرگ خانه‌سازی کشید و ترکیدن بازار سهام وضعیت را دوچندان بدتر کرد. ترکیدن هر کدام از این حباب‌ها تاثیر به‌سزایی بر سبد خرید مردم گذاشت و از میزان خرید عموم کاست.
به‌عکس این واقعیت‌ها، متاسفانه آن‌هایی که از این بحران در اسپانیا بهره می‌برند، مشکل بدهی را بغرنج‌تر می‌کنند. زیرا اگر اقتصاد بیش از این دستخوش فروپاشی قرار گیرد و رکود اقتصادی عمیق‌تر شود، بار بدهی سنگین‌تر خواهد شد. اما دست به این خطرها می‌زنند تا به اهداف سیاسی‌شان برسند.
اکنون ارزش یورو در برابر فرانک سوئیس به پایین‌ترین حد خود رسیده و نرخ بهره در اسپانیا و ایتالیا به بالاترین اندازه‌ی ثبت شده در تاریخ این کشورها رسیده است. ناگفته نماند که علت رخداد آخرین مورد بحران منطقه ترس از سرایت مرض به ایتالیا بود. به این دلیل که مقامات اروپا حتا هنوز نتوانسته‌اند بر سر حل بحران و بدهی‌های یونان به توافقی برسند. ناگفته نماند که اقتصاد یونان یک ششم اقتصاد ایتالیاست و همین مسئله سبب شده که مقامات اروپا اعتماد به نفس حل بحرانی بزرگ‌تر از بحران اقتصادی یونان را نداشته باشند.
هر چه‌قدر اقتصاد کشورهایی چون یونان، پرتغال، ایرلند و اسپانیا ضعیف‌تر شود، دوره‌ی تنبیه اقتصادی طولانی‌تر خواهد شد و نرخ بیکاری که هم‌اکنون در این کشورها ۲۵، ۱۵، ۸/۱۴ و ۲۵ درصد است بیش از این افزایش خواهد یافت، همان‌طور که از سال ۲۰۰۹ تاکنون افزایش چشمگیری داشته است و در آن سال این نرخ برابر با ۱۶، ۱۲، ۱۴و ۲۱ درصد بوده است. از آن‌جا که علت همه‌ی این بدبختی‌ها و خودکرده‌ها نجات ارزش یوروست، این پرسش پیش می‌آید که مگر یورو ارزش این همه مشکلات و نجات دادن را دارد؟ و باید این پرسش را از نگاه و دیدگاه اکثریت مردم اروپا بررسی کرد و دید که آیا آن‌هایی که کار می‌کنند تا فقط زنده بمانند در این باره چه فکر می‌کنند.
البته هیچ دلیلی نیست که پروژه‌ی استقلال اروپا بدون یورو پیش نرود و اتحادیه‌ی اروپا موفق نشود. اما مشکل این‌جاست که اتحادیه‌ی پول در اروپا آشکارا از سیاست‌های نولیبرالیستی پیروی می‌کند. به همین دلیل اقتصاد کشورهای محدوده‌ی یورو مورد هدف قرار گرفته‌اند و پی‌درپی ضربه می‌خورند و کشورهایی با درآمد متوسط به چنگ صندوق بین‌المللی پول افتاده و می‌افتند. به‌جای این‌که بکوشند و با حمایت‌های مالی آن‌ها را از این بحران بیرون بکشند، دولت‌های این کشورها را تحت فشار قرار می‌دهند که بیش‌تر اهداف صندوق بین‌المللی پول را اجرا کنند، آن‌هم از جیب مردم. این یورش یعنی خصوصی‌سازی هرچه بیش‌تر در یونان و ایجاد اصلاحات در بازار کار اسپانیا آسیب بیش‌تری به این کشورها وارد می‌سازد. تاثیر سیاست‌های مذکور بر توزیع درآمد و ثروت، کم شدن میزان رفاه اجتماعی و استفاده از مالیات پرداختی مردم برای نجات بانک‌ها از ورشکستگی، همه و همه یعنی اجرای بی‌چون‌وچرای سیاست‌های دست‌راستی مقامات اروپایی. به عبارت دیگر یعنی تلاش برای بهره‌برداری از بحران و ایجاد تغییر در جهت سیاست‌های نولیبرالی.
به قول مایک ویزبرات، در نشریه‌ی گاردین ۱۱ جولای ۲۰۱۱، «این ایده که باید یورو را به‌خاطر حفظ استقلال اروپا از سقوط نجات دهیم، خود ساده جلوه دادن مقاومت مالیات‌پردازهای کشورهایی مانند آلمان، هلند و فنلاند است که در برابر نجات یونان از ورشکستگی ایستادگی می‌کنند. درحالی‌که برخی از این مقاومت‌ها براساس تعصب ملی‌ست، و اغلب رسانه‌های گروهی آن‌ها را بزرگ جلوه می‌دهند، به همان نسبت مخالفان با این سیاست‌های مخرب نیز برچسب واپس‌گرا و جدایی‌طلب می‌خورند. البته این همه‌ی داستان نیست. بسیاری از اروپایی‌ها دوست ندارند صورت‌حساب‌هایی را بپردازند که برای نجات بانک‌های بدسابقه‌ی اروپایی نوشته شده‌اند. از سوی دیگر، به همان اندازه که آمریکا و ناتو به افغانستان کمک می‌کنند مقامات اتحادیه‌ی اروپا در پی نجات یونان از ورشکستگی‌اند.
این نشان می‌دهد که بیش‌تر چپ‌های اروپا سرشت دست‌راستی سازمان‌ها، مقامات و به‌ویژه سیاست‌های اقتصاد کلان را در نواحی یورو درک نمی‌کنند که این خود بخشی از مشکلی به‌مراتب کلی‌تر است، یعنی عدم درک مردم از سیاست‌های اقتصاد کلان در سراسر جهان به بانک‌های مرکزی با گرایش دست‌راستی این فرصت را داده که سیاست‌های مخرب‌شان را، گاهی حتا در کشورهایی که دولت‌هاشان به اصطلاح چپ‌اند نیز به اجرا بگذارند. این عدم درک در کنار نبود اطلاعات دموکراتیک شاید گویای این پارادوکس باشد که در حال حاضر اروپا سیاست‌های کلان اقتصادی راست‌تری نسبت به آمریکا دارد، گرچه در اروپا اتحادیه‌های کارگری بسیار قوی‌تر و سازمان‌های هوادار اقتصاد پیشرفته‌ی بیش‌تری دارد.»


منبع: مجله مهرگان

ستار بهشتي؛ از قهرمانان معنوي ما درك نفس يك زندگي تمام و كمال انساني و برحق

ستار بهشتي؛ از قهرمانان معنوي ما
درك نفس يك زندگي تمام و كمال انساني و برحق

کاوه احمدی علی آبادی

بايد خوب به تعادل آن جهان بيني با نفس عمل بهشتي دقت كنيم، تا تمايز پهلوانان معنوي را با خود و ديگران دريابيم. بهشتي به مبارزه عليه ظلم تن داد، نه براي آن كه خود را رهبر جرياني سازد يا حتي رأس جنبشي، يا منافعي به چنگ آورد يا حتي شايد اندك غنيمتي؛ از زندگي بهتر گرفته تا كسب قدرت، و يا مثل رهبران انقلاب (سال 57) زشت ترين اعمال اش را برچسب شرعي زده و توجيه ديني كند و حتي چون بسياري از ما براي جامعه يا آينده اي بهتر نيز مبارزه نمي كرد، بلكه نفس مبارزه را براي "رسالت يكبار زندگي" درك كرده بود. مبارزه نه به معني خشونت نسبت به ديگران يا كشتار ديگران، بلكه دفاع از حقوق انساني، آن هم با دستاني خالي كه هر آن، مرگ را در جلوي چشمت ببيني. آنچه در وبلاگ اش نگاشته و اعمال اش نيز كه گواهي ديگر بر آن درك رسالت اش است.
اشخاصي را تصور كنيد كه براي آزمون خطاطي به رقابت گذاشته باشند. طبعاً اكثراً براي بردن جايزه تمرين مي كنند، تعدادي راه هاي ميانبر را مي جويند؛ شايد تقلب از روي نگارش ديگري يا درخواست از دوستاني كه خطي بهتر دارند، براي نگارش به جاي شان. ديگراني هستند كه راه شاگردي با اساتيد خطر را بر مي گزينند و دست بوسي شان، و عده اي نيز كه از آن براي خود دكاني مي سازند و آنان كه خود را رندتر مي پندارند، دست  بوسي و چاپلوسي را تنها براي قلقلك دادن اساتيد ضعيف نفس تا رتبه نهايي شان بالاتر رود. اما هستند كساني كه مي پندارند آمده اند تا يكبار در آزمون خطاطي شركت كنند و كسب نمره بالا از طريق دوز و كلك چقدر زشت است (در نفس خود) و مهم آن است كه مهارت آن را حقيقتاً كسب كنند و رتبه شان آن زمان ارزش خواهد داشت. در اين ميان، بسيار كمياب اند، كساني كه با آن كه بدانند در زندگي تنها يكبار در آزمون خطاطي شركت مي كنند، اما به جاي نگارش خطي براي خويش، به كودكان مشتاق براي آموختن خط كمك كنند و هيچ وقعي به آزمون و نمره خود نگذارند.
...و اين است تمايز بزرگ قهرمانان معنوي ما با ما. ستار بهشتي هم نفس آن گونه زيستن را درك كرده بود و هم نفس مبارزه اي را نه براي پيروزي كه براي نفس مبارزه؛ چونان كسي كه يكبار متولد شده باشد و در حالي كه با كارگري خرج خانواده اش را مي داد و به همين زندگي توأم با مبارزه خودش نيز اكتفاء نكرده بود و آن را به مبارزه اي (از وبلاگ نويسي تا هر نوع اعتراض ديگر) براي ديگران آميخته بود و خود را براي همه عواقب آن گذاشته بود. مزار آنان جاودانه در قلب هاي همه ماست و نه چون دژخيمان و طاغوت هاي زمان زير گنبدي از زر و سيم بالاي سر مردم، كه عهده اي پست تر از آنان در جوارش كاسبي كنند.
از اينجاي سخنم تنها با مذهبيان و آخرزماني هاست. اگر براي ستار و امثال بهشتي گريستيد، گريه هاي تان براي شهداي عاشورا حقيقي بوده و گرنه تاكنون تنها آب غوره گرفته ايد. آناني كه تصور مي كنيد در آرزوي آن ايد تا در ركاب منجي در آخرزمان بجنگيد و مدام او را مي خوانيد و حتي زاري سر مي دهيد، امثال بهشتي سرداران و شهداي آن هستند و شما نيستيد، لااقل تاكنون نيستيد و شما نه براي نفس راه حق، كه براي حماسه و پيروزي و آرزوهاي خود گريه مي كنيد، نه بودن در مسير حق با تمام تاوان هايش. تنها زماني تفاوت باور داشتن به چيزي، با ايمان داشتن به چيزي بدون باور بدان، را خواهيد فهميد، كه نفس متفاوت زندگي و خواستن هاي ستار بهشتي با خودتان را درك كرده باشيد. بايد به نامسئولان قوه قضاييه گفت كه آن يك حادثه نيست، بلكه روال عادي نظام ظالمانه شما بوده است كه همگان –از مسئولان منتقدتان تا گزارش احمد شهيد- بدرستي آمده است و وقيح و بي شرم كسي است كه آن را "حادثه" نامد، هم چنان كه شهداي متعدد جنبش سبز را، با رياكاري اي كه تنها نزد برخي فقهاي حكومتي متدوال است، فقط مرگ يكنفر ذكر كند؛ آن هرگز سرپوشي براي فرار از مسئوليت تان از بابت اين جنايت و جنايت هاي حكومتي ديگر نمي شود. زشت تر از همه، آنان كه خواستند از جنازه بهشتي نيز بازارگرمي اي براي خود بكنند و پارتي بازي هايشان را با خون او رنگين جلوه دهند. شرم تان باد، كه خون او چون جوي خون ساير مظلومان در دنيا و آخرت رهايتان نخواهد كرد. اما كساني كه در مرگ ستار ما دخيل بودند، شهادت دهندگان به شكنجه بهشتي را تبعيد كردند، نمايندگان و به خصوص به اصطلاح نمايندگان و مقاماتي كه وقيحانه آثار ضرب و جرح را بر بدن او كتمان كردند يا توجيه كردند و حتي مسئولان اغماض كننده از ذيل تا به صدر، بابت جناياتي مثل فجايع كهريزك تا كشتار شهداي ما، ميزان عدالت آخرزمان رهايتان نمي كند (چنان كه در سوريه به شما بشارت دادم و طفره رفتيد، و حالا مي توانيد لحظه به لحظه آن عقوبت را بيشتر حس كنيد كه به شما نزديك مي شود)، و هيچ عذر و بهانه اي از شما پذيرفته نخواهد شد (و آناني كه شكنجه ها و فجايع زندان هاي ايران را كتمان كردند و حتي آنجا را هتل ناميدند، همان را عيناً و عملاً تجربه خواهند كرد و قصاص حقيقي يعني اين) و شما آرزو خواهيد كرد كه اي كاش از مادر متولد نمي شديد و تمامي زجري را كه بر آنان گذشت، تمام و كمال و بي گذشت دريافت خواهيد كرد و فريادرسي نخواهيد يافت، حتي اگر پيامبران شفاعت تان كنند، كوچكترين بخششي شامل حال شما نخواهد شد. حجت چون گذشته بر شما تمام.

مترجم پيام پرتوى:چرا رئيس CIA استعفا داد؟

مترجم پيام پرتوى:چرا رئيس CIA استعفا داد؟



به نقل از نشريه کارگر ارگان رسمى حزب کمونيست سوئد (م.ل)

16 november 2012
آيا رئيس CIA به دليل خيانت به همسر خود استعفا داد؟ يا اينکه علت استعفاى او فرونشاندن شايعات در مورد معاملات کٽيف آمريکا در خاور ميانه٬ از جمله شرکت در تحويل سلاح از ليبى به جهادگران٬ در سوريه بود؟ 
Bilder
  • http://www.proletaren.se/sites/default/files/styles/article_images_thumb/public/46_web_david_petraeus_cia_09_06_2011.jpg
در رابطه با استعفاى رئيس CIA سايت – ه کانادايى Global Research مقاله اى را منتشر نموده و در آن مدعيست که استعفاى David Petreaus  ميتواند با ترور سفير آمريکا٬ Chris Stevens٬ در ليبى  در کنسولگرى در بن غازى در سپتامبر امسال و حمايت آمريکا به شورشيان ليبيايى٬ که به نوبه خود سلاح به جهادگران سوريه اى منتقل نموده اند٬ در ارتباط باشد.
Petreaus اين هفته جهت ارائه شهادت در مورد حمله به کنسولگرى به کميته هاى مختلف سناى  آمريکا فراخوانده شده است. آيا دليل واقعى اينکه او به کار خود پايان داد اين است که عمليات CIA در ليبى نبايد توسط بازجوييهاى آشکار سنا در کانون توجه عمومى قرار گيرند؟  
Global Reseatch مينويسد که سفارت آمريکا در طرابلس و کنسولگرى در بن غازى منحصرا بعنوان مرکز ارتباطى ميان واشنگتن و شورشيان موسوم به جهادگران عمل مينمايد. آمريکا قاچاق سلاح را از ليبى به گروههاى تروريست در سوريه هماهنگ ميکند.
در مقاله آمده است٬ " آمريکا از سال ٢٠٠٦ مخالفان سوريه را مسلح نموده و دولت فعلى ليبى از بزرگترين تامين کننده گان مالى و تحويل دهنده گان سلاح به شورسيان سوريه است. اين امر ما را علاقمند به ترور سفير Stevens و استعفاى ناگهانى رئيس CIA٬ David Petreaus٬ ميکند.  
بر اساس شمارى از گزارشات ديپلماتيک٬ از کنسولگرى آمريکا در بن غازى "در اساس براى عمليات مخفى CIA"٬ که به گزارش رويترز "شامل رديابى و خريد مجدد سلاحهاى سنگينى بود که از انبار دولت سابق ليبى به غارت برده شده است"٬ استفاده ميشد.  
Global Research مينويسد "گمان زده ميشود که Stevens ارتباطاتى با تروريستهاى سوريه اى داشت. مدارک بسيار و در حال افزايشى وجود دارند که نشان ميدهند جاسوسان آمريکايى - بخصوص سفير ترور شده Chris Stevens- دستکم از ارسال سلاح از ليبى به شورشيان - ه در حال جنگ - ه جهادگر – ه سوريه اى با خبر بود. 
در ماه مارس ٢٠٠١ ٬ يک دهه قبل از آغاز بهار عربى٬ Stevens رسما به سمت رابط آمريکا با مخالفان الهام گرفته از القاعده منصوب شد. او مستقيما با Abdelhakim Belhadj از گروه مبارزه اسلامى کار ميکرد.
شش سال بعد٬ ٢٠٠٧ ٬ مرکز West Point براى مبارزه با ترور تاييد نمود که "شهر ليبايى بن غازى به يکى از مهمترين مراکز و به پايگاه اصلى ارسال جنگجويان القاعده به عراق مبدل شده بود".
در نوامبر ٢٠١١ روزنامه The Telegraph – ه انگليسى گزارش داد که Abdelhakim Belhadj٬ رهبر شوراى نظامى طرابلس٬ در استانبول و در مرز ترکيه - سوريه  با افرادى از ارتش آزاد سوريه ديدار کرده بود. اين تلاشى از جانب دولت جديد ليبى براى قاچاق پول و سلاح به داخل بود.
طيف وسيعى از رسانه هاى خبرى٬ مانند CNN٬ The Telegraph و واشنگتن تايمز٬ اذعان نموده اند که تروريستهاى القاعده ليبى پس از آن گله وار براى مبارزه با دولت سوريه به سوريه فرستاده شده اند٬ و اينکه بخش بزرگى از مخالفان سوريه اى از تروريستهاى القاعده اى تشکيل ميشوند.
بنا به گفته Global Research معلوم شده است که CIA توسط کشتى سلاح را به شورشيان سوريه که پايگاهى در جنوب ترکيه دارند ارسال کرده. "به عبارت ديگر٬ سفير Stevens در جريان ارسال تروريستهاى ليبيايى و سلاح براى مقابله با دولت سوريه يکى از بازيگران اصلى بوده است."   
منبع ديگرى که مقاله به آن اشاره ميکند مدعيست که کنسولگرى در بن غازى " در اساس براى عمليات مخفى CIA" جهت ارسال سرباز و سلاح به سوريه مورد استفاده قرار ميگرفت".
سايت در مقاله خود به Times of London ٬ که در گذشته در مورد يک کشتى ليبيايى با ٤٠٠ تن سلاح که در محموله اش موشکهاى ضد هوايى SAM-7 و ديگر سلاحهاى موشکى ديگر وجود داشت اشاره ميکند. همه با سوريه بعنوان هدف.
Stevens از شبکه ارتباطى که با شورشيان ليبيايى در خلال جنگ بر عليه دولت قذافى ساخته بود٬ پس از ترور رهبر ليبى٬ براى دادن تغيير جهت در کار خود و قاچاق سلاح و جنگجويان القاعده به سوريه استفاده کرد.    
پس از حمله به کنسولگرى در بن غازى در مناظره اى در آمريکا اوبا متهم شده است به اينکه از کنسولگرى بدرستى حفاظت نکرده. اما توضيحى که در اين مورد ارائه شد اين بود که کنسولگرى ميخواست که در رابطه با عمليات CIA  تا آنجايى که امکان داشت آرام گرفته و تصورى از يک کنسولگرى "سست و تنبل"٬ از همان انواعى که در جهان بسيارند٬ ارائه بدهد. 
از طريق اعلام روابط نامشروع با دو زن٬ Petreaus جهت کناره گيرى بهانه اى بدست آورد و از اين طريق نه تنها از بازپرسى کميته عمومى سنا٬ بلکه از بيان اينکه CIA و آمريکا واقعا در ليبى چه ميکردند نيزاحتراز نمود.   
Erik Anderson

بهنام چنگائی: ستار ها سرآخر رژیم را پائین خواهند کشید؟



زیرا: رژیم فاسد و تبهکار اسلامی با سماجت و خشونت قهرناک در مقابل برآورد خواسته های کوچک آزادی عقیده و بیان، تحمل استقلال ناچیز سلیقه های فردی و آزادی طلبی اجتماعی،  لائیک و مدرن جوانان به بی شرمانه ترین شکل همه جا مقاومت و مقابله ی خونین و سازش ناپذیر می کند و همزمان با فقدان این فرصت های آینده سازی، که حتا اندکی از امید به زندگی مورد نظر جوانان را تأمین نمی کند، رژیم با گستاخی تمام و با قدرت کور و کودن ایستاده است و بی محابا سرکوب میکند. در کنار آنها البته موانع متعدد اصول و فروع دین نیز عملن این ناتوانی های دستگاه را تشدید کرده و اصولن این حکومت دینی دیگر قادر به عبور از دعاوی الهی خود در راستای حل معضل نسل نو که پیگر در حال دگرگونی وطغیان است حتا اگر چه (صوری و مصلحتی) هم باشد، او بهیچوجه مایل به انعطاف نیست و باید گفت که این بساط: دیگر قادر نیست و نخواهد بود جوانان را دوباره حتا در صورت دادن رفرم های بالا هم که شده(رفرماسیون دینی یا اصلاح طلبی دینی) بسمت مواضع خود بسادگی بکشاند! با وجودی که همه ما می دانیم که این نظام هیچگونه استعداد اندکی برای انطباق خود با شرایط متحول (جهان جوانان) را نداشته و ندارد، زیرا که با کمترین نرمش و جابجائی، فنر فشرده چندین دهه استبداد مطلق دینی در رفته و نظام با دست خویش گور خود را خواهد کند.
و بتبع همین حقیقت تلخ، نه نظام خودرأی می خواهد شیوه فرهنگ ارتجاعی و قرون وسطائی خود را تغییر داده و متناسب با نگاه رنگین جوامع متلاطم ما سازد و نه حتا تمایل ناچیزی دارد که اراده ی پیشبرد زندگی مردم را به نوعی بدست خود آنان بسپارد. بنابرین او هرگز پاسخگوی چرائی های مشکلات گسترده ی اقتصادی ـ سیاسی، کاری، روابط آزاد زندگی، فضای بازفرهنگی، برابری حقوق زن و مرد، اعمال اراده ی اقلیت های ملی ـ مذهبی و از همه مهمتر تشکل های آزاد صنفی و تابو های جنسیتی و دیگر نیازمندی های طبیعی و در عین حال ضروری توده مردم نیست و بخصوص پابرجائی این روش های فرسوده «دشمن ابتکار و سرزندگی جوانان ست»که قریب به اتفاق آنها از این محرومیت ها بلند شدین رنج می برند.
بدون پاسخ روشن و سر راست برای برآورد تک تک خواسته ها بحق، تداوم این وضع برای جوانان بویژه با رشد رسانه ها و امکان ارتباط های سریع بیش از این میسر نیست. جوانان می بینند که نیروهای وابسته برژیم دارای فرصت ها و سهمیه ها ئی هستند که آنها آنرا ندارد، چپاول حکومتیان، چنگ قدرت سران، نابرای روزافزون، آشکال تبعیض و تحقیر را بوضوح لمس می کنند و این ها همه در حالی ست که انتظارهای ابتدائی آنان توسط نیروهای مختلف همه جه: در سطح محله ها تا میحط آموزشی و ورزشی و تفریحی به بی رحمانه ترین شکل غیر ممکن در طی سال های حاکمیت ولائی سرکوب شده و آنان همه جا زیر نظر، کنترل و تیغ تیز عوامل رژیم هستند. در 25 خراداد 88 بخشی از سازمانگران محله ها شناسائی شده و با شقاوت تمام بدست جلادها سپرده شدند و به بخشی نیز در زندان ها با بی آبروئی تجاوز شد و تعدادی مفقود و کثیری هنوز در زندانها هستند و قطعن آن بخش هم که توانست، سرش رابرای حفظ از مرگ زیر بغل زد و از کشور گریخت!
 اما حالا دوباره نزدیک به فاز انتخابات مسخره( بخوان انتصابات) می شویم، اوج جنگ سران است در حالیکه دامنه ی بیکاری و محرومیت و محدویت ها در نتیجه اشتلم بازی های رهبر دیوانه و رئیس جمهور وراج اش کمر اغلب مردم فقیر و مزدبگیران را خم کرده و این نارسائی ها، به بخش حیاتی دارو و درمان نیز سرایت نموده و به دیگر گرفتاری های طاقنفرسا افزوده است و اینک کل نظام خود رای زیر ضربه ی انفجار هر آن توده ای به (اِهن و تُلوپ) راستی راستی افتاده است و بی گمان چاره ای ندارد جز مگر که با دستمال ابریشم به محضر مبارک غرب و آمریکا برود، با این احتساب که برای رژیم منفور در داخل کشور کمترین فرجه ی امید و نجات از آگاهی توده ای باقی نمانده است. طرح ها و بند و بست های فراوانی بین طیف های مختلف در راس پوشیده و آشکار برای فروش هستی مردم در کار و بالاست و رژیم در شکننده تریت دوره ی حیات خویش است و از خدا می خواهد که غرب حمایت و تحریم ها را هرچه زودتر قطع  کند تا فروش دوباره نفت بداد دزدان اسلامی تنفس دوباره برساند، غافل از اینکه راه آتی دگرگونی را توده ی کار و زحمت در همین خیانت ها باز و هموار خواهند کرد.
البته غرب با دسیسه ی تحریم و تحدید امکان زندگی توده های فقیر به همین فکر کرده است که مردم را در مقابل رژیم قراردهد و بتبع آن دست دشمن مردم باز شده، و این سیستم وحشی هم بیگمان در چنین شرایطی با آسودگی خاطر خواهد کوشید از کشته ها سنگر بسازد! و در کنار چنین فاجعه ای همه جانبه، «شاید» این خود همان «دلیل مقاومت و مبارزه و چاره ی نهائی این جوان ها و توده های مردم باشد» که بپا خواهند خواست! رستاخیزی همگانی که ریشه در تجربه های بلند سرخوردگی از این رژیم وحشی و جنایتکار دارد و همه ی جوانان بوضوح می دانند: بقای رژیم بمنزله تداوم مرگ های زنجیره ای در اشکال مختلف اش آتی ست و برای رهائی و پایان استبداد، به باور تنها سرنگونی این رژیم و هر نوع حکومت ایدئولوژیک دیگر استوار خواهند شد.
و این دور از انتظار نیست! حکومت اسلامی این سرنوشت گریز ناپذیر را بخوبی لمس کرده و می داند چرا باید ستارها را از سر راه بردارد، زیرا او از ستار ها هراسناک است و بوضوح می ترسد، از تعمیم نگاه پرسشگر و ناراضی، افشاگر و روشنگر آنها وحشت دارد. و کاملن آگاه است که در هر کوی، محله و منطقه ای بیش از آنچه که تصورش رود الگوهای فعال و شکست نخورده وجود دارند که مانند بمب ضربتی عمل می کنند و ستار ها این نقش حساس کلیدی و انفجاری را بخوبی بازی کرده و می کنند و بهمین دلیل نیروهای بسیج همراه با پوشش نیروهای (فتا) در کنار هم بسیاری از اینان را شکار کرده و به باور من از این ببعد دامنه ی این ترور ها می تواند هر چه گسترده تر در سطح کشور و در اعماق مشغول کشف و درو این جوانان باهوش و سازمانگر گردند.
در نتیجه آلودگی میحط زندگی به این عناصر اطلاعاتی زیر پوشش دعا و تعذیه و یا در تکایا و مسجد و...باید با هوشیاری بالائی توسط هسته هائی ضداطلاعاتی مردمی از همین جوانان آگاه و پرشور سازماندهی و بوجود آید که حتا زیر چتر همین مراکز مذهبی و اهرم های موجود آن می توانند به شناسائی و سناساندن این افراد به گروه های زیر ربط خود برای خنثاسازی آسیب های رژیم مبادرت ورزید و ورزند. این رژیم با ابزارهای متعددی که در مناطق مختلف در دست دارد قادر است توسط افراد معتاد که ظن برانگیز نیستند، مراقب اعمال بسیاری شوند! البته لزومن دیدن هر معتادی که عارضه ننگین ساختار ولائی ست نباید مورد ظن باشد، اما بخشی از آنها که دچار اعتیاد شدید و دست خالی و بی دادرس هستند می توانند طعمه های مناسبی برای جانیان بسیجی ای که دستشان بخون ستار ها آلوده است، باشند که باید هوشیار بود.

بهنام چنگائی ـ 26 آبان

پـویـان انصـاری : لایـروبـی طـویـلـه اوژیـاس ...

پـویـان انصـاری : لایـروبـی طـویـلـه اوژیـاس ...


Pouyan49@yahoo.se              

همانطور که برهمه بـویـژه نسل ِ سوخته و کباب شده یا بـر عکس، واضـح و روشن است!!! بعد از سال 57 که قـداره بنـدان جنایتکـار جمهوری اسلامی به همت سربازان گمنام ِ "آقـا" یا کنفرانس داگالوب یا مـردم و خلاصـه اینکه بقول مش قاسم، دروغ چـرا آ.آ.آ ...یک جورایـی به قـدرت رسیدنـد که هنـوز هم بعـداز سی و انـدی سال نفهمیدیم (البته سربازان گمنام ِ "آقـا" و کنفرانس داگالوب خوب فهمیدند!) کجا به کجا نقل کجا ...!
اما، این واقعیت مُهم رابه هیچ طریقی نمی توان پنهان کردکه درطی عُمر نظام جهل و نکبت جمهوری اسلامی الحـق "رشـد و شکـوفـایـی" در تمام زمینه ها چنـان با سرعت بـاور نکردنی هم چـون قمـر مصنوعـی ببخشیـد، قمـربنی هاشم، در ایـران ِ نفـریـن شده از آسمـان و زمین، شتـاب گرفتـه است که جهـان از ایـن همه پیشرفت عجیب وغریب آن، انگشت به ... مانده است!
اما سئوال اساسی که جهان بشریت را گیج و منگ کرده این است که:
چه کسانی پُشت ِ این همه "شکوفایی عجایب هفت گانه ... با پوزش، آفتـابـهِ"، قـرار دارنـد!؟
در حقیقت با رُشـدِ سرسام آور تکنیک و تکنولـوژی قمه زنی، خـرافـات، گریه و زاری و بر سر و سینه زدن در این نظام ملایان، بایدهم جهان هستی از این همه "تـوسعه علوم حیوانی در ساختن ِ آفتـابـه" آنهم در انـدازه های مختلف آخـونـدی، دُچـار شگفتـی و مـات و مُتحیـر شونـد.
در واقعیت امر وقتی تعلیـم و تـربیـت این حکومت، با علـوم حیـوانـی گره خورده باشدبایدهم دنیا ازاین همه شگفتـی های آخوندی دُچـار سکسکه شوند، برای نمونه می توانید گوشه ای از این گیتـی را نشان دهیـد که ارز را ثانیه ای، سرسام آور شکوفـا کنند!؟
درکجای این دنیا قیمت ِ مُرغ و تخم مُرغ اش مانند سکه طـلا، ارقـام نجومی پیـدا می کنـد!؟
آیا بـاورتـان می شود کـه خـروس های ایـران زمیـن هـم از تـرس ِ ملایـان درنـده خـوی متجـاوز، دیگـر قوقولی نمی کنند.
آیا جایی سراغ دارید که زندانی اش مانند دختر رفسنجانی یعنی فائـزه خانم قبل از رفتن به "زندان" البته آنهم برای ترجمه کردن کتاب های خمینـی جـلاد مانند "توضیح المسائل" از عربی به زرگری، به انگلستان سفـر کند که انگلیسی اش را خوب کند!
آیا فـردی می توانـد چشم اش را بـر"عظمت و رُشـد عظیـم" غنـی سـازی رژیـم جمهـوری اسلامـی به بنـدد و سرانجام، سرنوشت ِ غوطه ور شدن آنهـا را در عَنـی شدن، نه بیـنـد؟
اینها نمونه های بسیار جزئی است که برای روشن شدن ذهن ِخام ِ بشریت عقب افتاده به خصوص اجنبی ها ذکر شد که اینقدر به دانشمندان و کاشفان خود فخر نه کنند و گـرنـه بازگو کردن بی شمار "علوم حیوانی در کنـار آفتابه ِ" ملاهای با عبا و بی عبای نظام جمهوری اسلامی درایران، هفتاد من ِ مثنوی هم جوابگو نیست.
اما برگردیم به بی سئوالی مُبهم که خالق و یا پُشت ِ این همه "عجـایـب" کیست یا چیست؟
راوی گزارش می دهد گویا اوباش و اراذل ولـی وقیـح در جـایگـاه واقـعـی خود که طویله بـزرگـی است دور هم جمع شدند که از قضـا دود و بوهای ناهنجار هم از آن جا به مشام می رسید.
گلـه ها هم زمان که در حال چـریـدن بودند، بـرای افزایش و "شکوفـایـی" هرچه بیشتـر ارز، اعـدام، قصـاص، زنـدان، تصـادف، تجـاوز، شکنجـه، ویـرانـی، اعتیـاد، تـن فـروشـی، راهیـان نـور، وبـلاگ نـویـس کُشـی و غیـره لنگ و پاچه یکدیگر را می گرفتند.
رأس ها در مدتی که علف و ... نشخوار می کردند درباره اینکه چطور خون های بیشتری از پیکـر جـوانـان ایرانی  را به یمن ِ ورود نحس ِ جـلاد جمـاران در33 سال پیش به سرزمین مان، بـریـرنـد به تبـادل لگـدی و گـازگرفتن از یکدیگر پرداختند.
راوی در دنباله گزارش خود حکایت می کند که:
طـویلـه، مملو ازگلـه بود، همه نوع احشـام وحشی درآن به چشم می خورد از گـاومیشـی چون فیروز آبـادی تا رُطیـل سمی چون جنتـی و یا گُـرازی همچون احمدخاتمی، ناگفته نماند کفتـار پیـر، رفسنجانی، بهمـراه روبـاه مکـار محمدخاتمی، شرکت داشتند.
طبـق معمول، مـادیون های طویلـه، چون فاطمه آلیا، زهره طبیب زاده نوری فاطمه رهبر، و ...هـم زینت بخش ِ طویله بودند .
وقتی خفـاش خـون آشـام خـامنـه ای که از مکیـدن ِخـون ِ ستـار بهشتی ها صورتش گُلگون شده بود، وارد طویله شد ولوله ای در میـان گلـه وحشـی درگـرفـت، در این میان خـوش رقصـی سه رأس بـرادران لاریجانـی، تماشایی بـود، علی لاریجانی الاغ بی پـالان کـه رئیس  طویلـه بـود از شـدت شور و شعف شروع به عـر،عـر کـردن کرد.
صادق لاریجانی الاغ بـا پـالان که نظـارت طویله را به عهـده داشت با خنده های کـریـه خود، دنـدان های سیاه و کثیف خود را نشان می داد.
محمد جواد لاریجانی الاغـی که هنوز بین پالان و بی پالان گیـر کرده است ازشادمانی مشغول جفتک انداختن بـود.
سردسته غارتگـران و تیـرخلاص زن ِ مشهور، احمدی نـژادِ عنتـر، مشغول شامـورتـی بـازی و نشان دادن جـای دوست و دشمن بود.
مصباح یزدی خـوک (البته از نوع کثیف اش) مشغول خوردن نجـاست اش بود.
حسین شریعتمداری این سـگ هـار که از بس پاچه مردم را گرفته است دیگر دندانی برایش نمانده بود از فـرط خوشحالی واق، واق می کرد.
خلاصه اینکه همه گله های وحشی حاضر در طویله، ازخوشحالـی سُـم و دُم خودشان را با دیدن خامنه ای این خفـاش خـونـخـوار زمـان، تکـان می دادنـد.
این خفـاش تشنـه بخـون جـوانـان ایـران زمین که همه راه های دزدی، خیـانـت و جنـایـت به او ختم می شود با دهان خون آلود، که گواه قربانی دیگری را نـدا می داد عربده کشیدکه:
آی احشام نـر و موک و مادیون ها!
مـا در این طویلـه که زادگـاه واقـعـی ماست و به آن هم افتخـار می کنیـم، جمـع شدیـم که بـار دیگـر، ماننـد این 33 سال، در افزایش ویـرانـی ها و قلـع و قـمع کـردن مـردم یـاغـی سرزمین جهنمـی ایـران، اختـلاف های خود را بر سر علـوفـه و غیره به کناری بگذاریم و با یکدیگر بر سر ریختن خـون آنها که ضامن بقـای چـریـدن مـا در این طویله است، بیـعـت کنیم و گـر نـه بزودی همچون طویله اوژیاس، لایـروبـی خواهیم شد.
راوی ادامه می دهد که:
این چاله دهانی خامنه ای خون آشام، چنان وضعیت سوق الجیشی طویله را بهم زد که احشام از نـر و مـاده، ازشادمانی با خروج گازهای ناهنجارخود، بوی گند ِ طویله را دوچندان کردند، دیـدن گله ها در این شرایط دیدنی بود به ویـژه لبخنـد کـریـه کفتـار پیـر رفسنجانی و روبـاه مکـار خاتمی به احمدی نـژادِ عنتـر، کـه هنـوز مشغـول نشان دادن دوست و دشمن خود بود.
اما پُـرسش مُهم و اساسی در اینجا مطرح می شودکه:
چه کسی و یا کسانی می توانند این طویله را که آخوندها در ایران زمین بوجود آورده اند، لایـروبـی کُنـد؟
33 سال کارنامه سراسر ننگین و خـونیـن ِ این جانوران وحشی که با خـون صـدهـا هـزار انسان پـر پـر شده این سرزمین، عجین شده است نشان دادکه:
این نظـام طویله ای بـا علوم حیـوانـی اش، نـه از نسل ِ بـره و میش است و نـه اهلـی و خانگـی است، پس چگونه می توان با این جانوران درنـده خـوی، مبارزه و آنها را نـابـود کرد؟

آیا تحـریـم ها پاسخگوی این امر مهم است یـا بُمب های آمریکایی و اسرائیلی و سایر کشورهای اروپایی!؟
یقینـأ هیـچ کـدام، چراکه برای نـابـودی این طویله که 33 سال است در ایـران ما درست کرده اند نـه بـایـد به چپاولگران سرمایه های مردمی دلخوش بود و نـه بـه ابـر مـردی، امیـد بست.

در طـی این سالهـای طولانـی وحشتنـاک و زجـرآور، این حیـوانـات نظـام ِ همیشـه درنـده و تشنـه بخـون مـردم ستمـدیـده مـا، بـزرگتـریـن جنایت های باور نکردنی را علیـه آنهـا انجام داده اند تا جائیکه حتی، این جنـایتکـاران تاریـخ بشریت تـاب و تحمل دست ِ نـوازش هم کیش و هم مسلکان خود را ندارند!
و از آنجائیکه نـه جنـگ و نـه بُمـب و نـه کنفـرانس های مسخره محفلی و مخفی چند نفره بنام "گـذار به دموکراسی برای خـودشـان"( که البته اشتبـاهـأ «ایـران» را به جـای "خـودشـان" نوشتنـد!) اینجـا و آنجـا گذاشتـن و نـه منشـور ایـن و آن، می تواند آزادی واقـعـی را برای مـردم مان به ارمغـان بیاورد بنابراین، تنهـا یک آلتـرنـاتیـو باقی می ماند و آن اینکه:
لایـروبـی این طویـله و شکـار حیوانات وحشی و درنده آن، بـر عُهـده مبارزین انقلابـی آن سـرزمیـن به خصـوص نسـل جـوان آن است که بـا یـک حـرکـت انقـلابـی نسـل ِ این نـوع حیـوانـات خـونـخـوار را که بنـا بـر ماهیـت ایـرانـی کُش ِ شـان، بـا هیـچ شیـوه مسالـمت آمیـزی هـم اهلـی نمی شوند، هـدف قـرار دهنـد و آنهـا را بـرای همیشـه از صفحـه تـاریـخ زیبـای سـرزمیـن مـان، محـو کننـد.

                                                                                        آدینه 16 نوامبر 2012- استکهلم