نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ آذر ۹, پنجشنبه

اشکهای عزاداری محرّم، حیات بخش انگلها



اشکهای عزاداری محرّم، حیات بخش انگلها

ایرج شکری
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
 یک نوحه خوان خر گردن که بلاهت از چهر اش می بارد،بی اعتنا به ناراحتی و رنج روحی که به کودک می دهد در حال نوحه خوانی و کاشتن عشق به اباعبدالله الحسین در ذهن و ضمیر یک کودک! و «انتقال فرهنگ عاشورایی و ارزشهای اسلامی» به نسل آینده است. البته او انگلی است که از این نوع مزدوری ارتزاق می کند،اما  برنامه ریزان این مراسم شیرخوارگان حسینی جنایتکارانی هستند که سی و سه سال است ایران را در انواع مصائب فرو برده اند



 

آخوند وحید خراسانی که خودش را در پایگاه اطلاعی رسانی اش آیت الله العظمی معرفی می کند اما در سایتهای رژیم به نظر می رسد که  عنوان آیت الله را برای او کافی می دانند، بزرگترین مسئولیت و نقشی را که برای خودش می شناسد، تبلیغ شیعه گری و برتری فقه شیعه بر فقه سنی است و در تبلیغات شیعی تاکید های بسیار او بر گریه کردن در سوگ فاطمه زهرا و امام حسین نقش بسیار برجسته ای دارد. در واقع همین «ایام سوگواری» است که به طور سنتی و طی چند قرن- که به نظر می رسد شمشیر شاه اسماعیل با کشتار سنیان این دفتر را گشوده است-، مهم ترین زمان برای جمع کردن گروههای بزرگی از مردم در سطح کشور و ظاهر شدن آخوندها در این تجمعات، هم به عنوان کارگردان و هم به عنوان بازیگر(در نقش گریاندن مردم و القاء عشق «اهل بیت» با توصیف مظلومیت جانگداز آنان) بوده است. آخوند وحید خراسانی که دخترش همسر آخوند لاریجانی رئیس بیشعور و بی ربط گوی قوه قضائیه است، در بحثی به مناسبت فرار رسیدن ایام محرم، با لحنی خشمگینانه که به نظر می رسد در واکنش به اظهاراتی بوده که گریه کردن برای امام حسین را زیر سوال می برده و در مورد آن تردید ایجاد می کرده است، گفته است که « این اباطیلی که به وسیله عوام از خواص و خواص از عوام در بین مردم منتشر شده، به برهان علم و فقه ازاله کنید تا مردم بفهمند عاشورا یعنی چه». وی در استناد به «فقه» به کتاب بحار الانوار رجوع کرده است که اثری است در 24 یا 25 جلد به زبان عربی، کتابی که گفته می شود میرزا آقا خان کرمانی اندیشمند بزرگ دوران مشروطه در مورد آن گفته بود: اگر یک جلد از این کتاب در میان ملتی منتشر شود، امکان نجات آن ملت[از جهل و خرافه] کم است. و حید خراسانی اما نویسنده و مؤلف بحار الانوار را «فحل الافحال»( دانا ترین دانایان) می داند. زبان آیت الله ها هم مثل عقل و شعورشان خیلی کج و کوله است. او از آن کتاب شاهدی در مورد اهمیت عزا گرفتن برای شهادت امام حسین و منزلت و اهمیت و اجر عظیم گریه کردن برای امام حسین آورده است بسیار که روایتی است از بحثی و خواب دیدن کسی که خواندنی و خنده دار است*. حرفهای وحید خراسانی در واقع چیزی جز اباطیل نیست. این عزا داری ها البته می توان گفت که در زمانهای گذشته یک کارکرد اجتماعی مثبت  در کنار همه آثار منفی ارتجاعی آن داشته اشت و آن این که سبب گردهمایی مردم و انجام کاری مشترک می شده و به ویژه در شهرها که روابط زنها با خارج از چهار دیواری خانه بسیار محدود بوده است مجالس روضه محلی برای دیدار و اطلاع از احوال یکدیگر بوده و کارهایی مثل پختن  و توزیع آش یا پلو نذری یک ارتباط انسانی و اجتماعی مطبوع را برقرار می کرده است. مراسم عاشور اگر چه مراسم عزا داری است، اما فرصت بیرون آمدن از خانه برای دیدن دسته های عزا داری، فرصتی برای «دیده شدن» هم بوده(وهست) و ایام سوگواری از این بابت می شود گفت «مبارک» بوده است که در تبادل نگاهها، - نگاه عزادان سینه زن و زنجیرزن با دختران تماشاگر در حاشیه گذرگاه یا در روی بام ها یا از پنجره ها-، سبب بهم وصل شدن دلها می شده و چه بسا با گذشت ماه و سالی، پیامد تلاقی نگاهها در روز شهادت امام حسین، طنین انداز شدن«بیا برویم از این ولایت من و تو... ای یار مبارک بادا...» را در پی داشته است. علاوه بر آن خلوتی بودن خانه ها و کوچه ها بخاطر به تماشای دسته های سینه زنی یا تماشای تعزیه رفتن اهالی خانه و محل، فرصتی هم برای دیدارهای عاشقانه پنهانی فراهم می آورده است. عزاداری برای امام حسین مانع از استفاده از آن فرصت و ارتکاب«گناه شیرین» نبوده است. امروز هم در ام القرای اسلام، ایام سوگواری محرم و راه افتادن دسته های عزاداری فرصتی برای خود نمایی و «دیده شدن»است. در این مورد سایت بازتاب مقاله یی دارد که خواندن آن تصویری از ویژگیهای این مراسم را در تهران بدست می دهد**. اما آنچه از نظر نباید دور داشت این است که هیچگاه شنیده و دیده نشده است آیت الله و مرجع تقلیدی خودش در دسته سینه زنی و زنجیر زنی شرکت کرده باشد(من شخصا هیچ نمونه یی در خاطرم نیست) و یا هیچ آدم «درست و حسابی» و با شخصیت و فهیمی در دسته عزاداری شرکت کرده باشد. اگر چه شرکت کنندگان در دسته عزا داری الزاما همه لمپن یا آدمهای عوضی از قماش شعبان بی مخ و...که خود از تعزیه گردانان عزاداری و راه اندازه بزرگترین دسته عزاداری در تهران در زمام شاه بود، نیستند. محمود احمدی نژاد، تنها مقام رژیم جمهوری اسلامی بود که در سال اول انتخابش به ریاست جمهوری، وارد دسته سینه زنی شد و به سینه زنی پرداخت. هیچکدام از اراذل عمامه دار و بی عامه از مقامات رژیم به جز، او من به خاطر ندارم که در ماه محرم در خیابان سینه زنی کرده باشد.
اهمیت مراسم عزاداری به مناسبت سالگرد رویداد های ماه محرم در سال 61 هجری قمری- رویدادی که مربوط به دعواهای قبیله یی و سیاسی و تاریخ مردمان دیگری است - برای ادامه حیات و دوام آخوند و آخوندیسم و رژیم خمینی، هزاران بار بالاتر از اهمیت میهن پرستی برای یک رژیم لائیک است. به خاطر همین هم اگر به سخنان خمینی مراجعه کنیم اصلا نشانه ای از مفهوم میهن و میهن پرستی حتی در طول 8 سال جنگ در آن دیده نمی شود. اگر جایی دغدغه ای برای «کشور» نشان داده، برای این بوده که حکومت اسلامی در آن مستقر بوده است و در واقع دغدغه او برای آن بوده است. سپاه پاسدارن خمینی هم مثل خود او بی وطن است. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. بی وطن بودن اینان تا آن حد است که از ایران قبل از اسلام متنفر بودند و تاریخ آن دوره را از کتابهای درسی حذف کردند. جوشش احساسات میهن پرستانه و کار آمد بودن آن تنها در شرایط ویژه ای ضرورت و اهمیت پیدا می کند که میهن و مردم مورد تهدید قرار گرفته باشند، اما برقراری مراسم عزاداری «غرق در ماتم شدن همه جا» و جوشش احساسات برای امام حسین مهم ترین عامل موجودیت آخوند و منبع تولید مشتری و «معتاد» برای تولیدات دستگاه روحانیت شعیه است و باید پیوسته زنده نگه داشته شود و در کوره آن دمیده شود. تصور یک سال بدون برگزاری مراسم عزاداری، نه تنها نشانه مرگ روحانیت شیعه است بلکه می تواند نشانه به فراموشی سپرده شدن مذهب شیعه هم باشد. در واقع ما با نوعی سیستم زیستی با دو عنصر حیاتی رو به رو هستیم. یکی آخوند که تولید کننده تعصبات و خرافات و عقب ماندگی فکری و فرهنگی است. یکی توده های مصرف کننده این تولیدات که خود مثل معتادانی که بازار مواد مخدر را گرم و سود آور می کنند، با مصرف تولیدات آخوندی، با راه افتادان در دسته های عزا داری، با اشک ریختن در پای منبر های ذکر مصیب در مجلس سوگواری، سبب بقای لجنزاری می شوند که در آن جانوارنی مثل وحید خراسانی ، صافی گلپایگانی ، ناصر مکارم شیرازی، جوادی عاملی ، مصباح یزدی... و انگلهایی که سرشناس ترین هاشان امثال منصور ارضی است امکان حیات پیدا می کنند و تکثیر می شوند. جنبه مالی و دستمزدهایی را که آخوند و مداح در انجام نقش زیانبار خود می  گیرند را نیز  نباید از نظر دور داشت.  آیت الله هایی امثال وحید خراسانی و مکارم شیرازی، هرگز اشکی برای مصائب مردم نریخته اند و نمی ریزند. مکارم شیرازی اگر در جمهوری آذربایجان دولت کنترلی روی مسجدی انجام دهد، اعلامیه می دهد و اخطار میکند. اما صدای مولوی عبدالحمید رهبر مذهبی سنیان بلوچستان را در اعتراض به تبعیضات و فشارهایی که به سنیان بلوچستان وارد می شود، نمی شنود. ضعیف شدن یکی از آن دو عنصر حیاتی«اکوسیستم» آخوندی باعث ضعیف شدن آن دیگری هم می شود. تلاشهای فرهنگی برای رهایی توده ها از جهل و تعصب و خرافات، سبب کسادی بازار و مطرود شدن آخوندها خواهد شد و اگر چنین تلاشهایی همراه با قطع امکانات داده شده به آخوندها، قطع رانتخواری گسترده بساط روحانیت، به ویژه حوزه علمیه قم و ممنوع کردن دخالت آخوندها در امر سیاست به ویژه مسائل و بحثهای مربوط به تدوین قوانین همراه باشد، تاثیر بسزایی در پیشرفت فرهنگی جامعه و بهبود روابط اجتماعی شهروندان و به ویژه برداشتن تبعیض علیه زنان و پیروان سایر ادیان و رشد و برقراری فرهنگ دموکراسی در ایران خواهد شد.
اهمیت عزاداری و گریه برای رژیم از دیدگاه خمینی
در آن حدود شش ماه انقلابی که منجر به سرنگونی رژیم سرکوبگر و فاسد آریا مهری شد، فرهنگ و رفتار ویژه یی در جامعه پدیدار شده بود، فرهنگی رو به اعتلا و لبریز از ایده های ترقیخوانانه و برابری خواهانه و مردم دوستانه. در محرم سال 1357که همراه با ماههای انقلاب بود روزهای تاسوعا و عاشورا با راه پیمایی های بزرگ علیه رژیم جبّار سلطنتی گذشت. سال بعد، یعنی سال 58 هم هنوز گروهای مبارز انقلابی در همه جا حضور فعال داشتند و جامعه در جوششی خارج از کنترل آخوندها بود و سینه زنی و روضه خوانی رونقی نداشت. سال بعد از آن در آستانه محرم در سال 59 در نیمه آبان ماه دیداری با وعاظ و روضه خوانها برای خمینی ترتیب داده شد و در این دیدار او به ضرورت عزاداری به شکل سنتی تاکید کرد. در سال 59 قبل از این دیدار، دو رویداد مهم سراسر ایران را درنوردیده بود و فضا به زیان بخش آگاه مردم و نیروهای مبارز بسته تر شده بود. رویداد اول «انقلاب فرهنگی» خمینی و کارگزارانش در یورش به دانشگاهها در سوم اردیبهشت 59 و تعطیل کردن دانشگاهها بود. دانشگاههایی که دانشجویان مبارز و آزادیخواه آن که در گروههای هوادار سازمانهای سیاسی به نوعی سازمان یافته بودند، ابزار بسیار مهم اطلاع رسانی از رویدادهای مربوط به اعتراضات مردم و نیز جنایات رژیم در مناطقی مثل کردستان و گنبد بودند که این کار با توزیع نشریات و اعلامیه های گروههای سیاسی و نیز تبلیغات شفاهی آنان، در هرجا که بودند، انجام می شد. آنها همچنین در جمع آوری کمک مالی و دارویی برای مناطق مورد یورش مزدوران خمینی فعال بودند. با تعطیلی دانشگاهها بگیر و بنند و تصفیه دانشگاها از استادان و دانشجویان دگراندیش و تصفیه کتابخانه های دانشگاهها و کتابخانه های عمومی از کتابهایی که آخوندها آنها را ضاله و در آن خطری برای آیین و بینش ارتجاعی خود می دیدند آغاز شد. رویداد دیگر حمله هوایی عراق به ایران و به فرودگاه مهر آباد در 30 شهریور 59بود. صدام حسین جنگ را با رژیم آغاز کرد و جنگ با دشمن خارجی به نحو تغیین کننده یی به عنوان عاملی برای تمرکز و تحکیم قدرت توسط خمینی و محکم کردن دستگاه سرکوب و پایه های رژیمش و رویارویی با هر اعتراضی به بهانه تضعیف نظام در برابر دشمن و خدمت به دشمن، بکار گرفته شد. در چنین شرایطی بود که خمینی در سخنان خود برای وعاظ بر ضروت عزاداری به شکل سنتی تاکید کرد. در این سخنان به خوبی فضای موجود در آن زمان نسبت به مساله عزاداری و فرهنگ و معیارهای آخوندی رامی توان دریافت. خمینی از جمله گفت:
«امروز مابه مجلس تعزیه و روضه  بیشتر احتیاج داریم از سابق [...] امروز دیگر انقلاب کرده ایم روضه لازم نیست، از غلط هایی است که تو دهن ها انداخته اند (تاکید ازمن). مثل این است که بگوییم انقلاب کردیم دیگر لازم نیست که نماز بخوانیم. انقلاب کردیم که شعائر اسلام را زنده کنیم، نه انقلاب کریم که شعائر اسلام را بمیرانیم. زنده نگه داشتن عاشورا یک مساله بسیار مهم سیاسی عبادی است. ما ملت گریه سیاسی هستیم. ما ملتی هستیم که در با همین اشکها سیل جریان می دهیم و خرد می کنیم سدهایی را که در مقابل اسلام ایستاده است. چطور شد اینها در زمان رضا خان[در] یک محفل جمع شدند و برای شکست ایران از اسلام گریه کردند.اگر گریه اشکال داشت چطور اینها می خواستند که مجوس را و این ملت و ملیتی که خودشان در نظر است احیاء کنند، لهذا در [آن] محفل حرفها زده شد و گریه ها شد برای این که مجوس از اسلام شکست  خورده است. اون افکار پوسیده الان هم در مغز بعضی ها هست. این ها نمی خواهند شما برای یک شهید اسلام گریه کنید»(خمینی پلید – کیهان 15 آبان 1359 – ص 13). در این رزوهایی مصادف بود با روزهای گرمی بازار ارتجاع به مناسبت  فرار رسیدن ایام عزا داری، قسمت هایی از سخنان خمینی در دیدار با وعاظ در آبان ماه 59 در خیلی از سایتهای رژیم به ویژه سایتهای مربوط به بخش هار و متعفن رژیم اسلامی، منعکس شد. اما آن جملات «انقلاب کردیم دیگر روضه لازم نیست، از غلط هایی است که تو دهن ها انداخته اند...» و دنباله آن در آنها دیده نمی شود. نقل قولها از خمینی یا از صحیفه امام صورت می گیرد یا «از صحیفحه نور». اینها مجموعه نظارت شدهً سخنان خمینی تهیه شده توسط مراکز اسناد و مطالعاتی رژیم هستند. آن سخنان خمینی به خوبی نشان دهنده این حقیقت است که مراسم عزاداری و روضه خوانی ایام محرم اولا یک عامل بسیار مهم برای ادامه حیات روحانیت مرتجع شیعه و رژیم آخوندی است، از طرف دیگر به دلیل همان تجربه اوائل انقلاب، روشن است که پدیده نیست که نشود آن را کنار گذاشت و کنار زد. به گمان نگارنده این مساله را باید در نظر داشت و روی آن پیوسته باید با تاکید یاد آوری کرد که بیش از سی سال عملکرد آخوندها و استقرار رژیم مذهبی در ایران به خوبی نشان داده است که هیچ چیز مقدسی در نه در آخوند و آیت الله و نه در مکتب و بنیش آنان وجود ندارد که نتوان آن را مورد انتقاد قرار داد و کنار گذاشت.آخوندها تما جنایاتی را که در این سالهای طولانی علیه مردم مرتکب شده اند با استناد به قرآن و احکام اسلام و حدیث و روایت و با الهام و سرمشق قرار دادن پیامبر اسلام و علی بن ابی طالب امیر المؤمنین بوده است . حتی احمد خزعلی پسر آخوند خزعلی در مطلبی که در واکنش به خبری در سایت بازتاب در مورد برهنه  کردن یک زن «محجبه و چادری» در فرودگاه تهران در بازرسی توسط ماموران امنیتی نوشته بود از سکوت «علما» در این مورد بشدت برآشفته بود و تاکید کرده بود که ««روحانیت ما سالهاست که مرده و ملت او را تشییع و به خاک سپرده و استخوان هایش نیز پوسیده است.» البته هنوز مردم ما روحانیت را دفن نکرده اند اما می شود امیدوار بود که این کار را خواهند کرد. اصل ماجرای رویدادهای منجر به شهادت امام حسین، کلا متفاوت با این همه داستانسرایی در مورد قیام علیه ظلم و بیداد است که برای آن ساخته شده است. کل ماجرا این بوده که اهل کوفه از حسین بن علی برای به دست گرفتن حکومت دعوت کرده بودند، اما جناح رقیب وارد عمل می شود و راه را بر او می بندد. بنابر گزارش تاریخی ماجرا، اما حسین مطلقا قصد وارد جنگ شدن نداشته و بارها از نیروهای دشمن می خواهد که بگذارند او برگردد***. حتی در روز عاشورا هم این او نبوده که دستور حمله به دشمن را بدهد و به عبارتی «قیام» کند. دشمن حمله را شروع می کند. دشمن می خواسته که او تسلیم شود. این البته آن چیزی بوده که امام حسین نمی پذیرد و با توجه به نابرابری نیرو تعداد یاران او با نیروی عظیم اردوی دشمن و با توجه به همراه بودن خانواده و کودکان با او، کار شجاعانه و درخور ستایشی انجام داده است که می تواند الهام بخش در هر مبارزه شرافتمدانه با نیروی نابرابر باشد، اما نه الهام بخش برای خر غلط زدن در گلِ و «غرق در اندوه و ماتم» شدن و زار زدن در پای منبر زِر زدن آخوندها. از چنان رفتار شجاعانه ای ما هم در ایران خودمان هم در سایر نقاط جهان در برابر جباران  نمونه های فراوان داریم. از قهرمانانی که زیرشکنجه ها وحشیانه مثله شدند و اما تسلیم نشدند. همین حالا و اکنون، خواهر ستار بهشتی زینب زمان ما است که در مصاحبه ای از بیدادی که بر برادرش روا شد سخن می گفت و با لحنی نزدیک به فریاد می گفت برادر من مدرک دانشگاهی نداشت، اما فوق دکترای درد کشیدن داشت. این رژیم منحوس برای کودکان شیرخوار هم مراسم ویژه عزاداری عاشور ترتیب می دهد و مطلقا به اهمیتی به افسردی و رنجی که کودکان خردسال در مجلسی می برند که نوحه خوانی نعره می کشد و مادران نادانشان هق هق گریه سر می دهند، نمی دهد. رژیم اخیرا در اقدام دیگری برای دامن زدن به خرافات و تعصب دینی و تخریب هویتی و دستکاری روانی مردم و چپاندن «شور عاشورایی» به آنان، مراسم در ِگل رفتن در روز عاشورا، یا به عبارتی «خرغلت» زدن در گل را که در مناطقی در لرستان انجام می شود را «ثبت ملی کرده است»(گزارش ایلنا). به امید ثبت ملی دفن روحانیت مرتجع و برچیدن بساط مرجعیت از ایران.
* اظهارات وحید خراسانی در خبر آنلاین:
پایگاه اطلاع رسانی وحید خراسانی به 12 زبان از جمله زبانهای خاور دور و با خط چینی:
گزارش بازتاب از وضع مراسم عزاداری امسال
 مطلبی در شرح تاریخی رویداد های منجر به عاشورا:

محمود خادمی: روحانیت شیعه ؛ معضلِ اصلی آزادی و آزادیخواهی ( بخش سوم )

محمود خادمی: روحانیت شیعه ؛ معضلِ اصلی آزادی و آزادیخواهی ( بخش سوم )



حکومت دینی ؛ رمز تداوم پایداری ولی فقیه

در بخش دوم مقاله در مورد چگونگی شکل گیری نهاد روحانیت ؛ مرجعیت شیعه و پیدایش القاب روحانیون نوشتم و توضیح دادم که القاب روحانیون  ذاتی اسلام نبوده و ربطی به دین اسلام نداشته و ساخته و پرداخته حکومتهای صفویه و قاجار بوده و از طرف این حکومت ها به روحانیون اعطا شده و بعد در زمان پهلوی اول ؛ در حوزه علمیه قم نهادینه شده است  . همچنین تاریخچه ولایت فقیه و ولی فقیه را توضیح داده ام و مغایرت نظام مبتنی بر ولایت فقیه با نظام مدرن و دمکراتیک را بیان کردم و بعد به فتوا در شریعت آخوندی به عنوان ابزار سرکوبِ دینی دگر اندیشان اشاره کردم و در آخر در مورد روحانیت سیاسی توضیح دادم . اکنون ادامه مقاله :

مقدمه : قبل از پرداختن به دیدگاهها و ویژه گیهای روحانیت ــ که در بخش چهارم مقاله به آن خواهم پرداخت ــ ترجیح میدهم مختصری در باره نظام جمهوری اسلامی ؛ چگونگی قدرت یابی آخوندها و ماهیت حکومت دینی و ...... اشاره داشته باشم . چرا که هیچ چیز بهتر و بیشتر از حکومت 34 ساله ی آخوندها بر کشور نمی توانست از ماهیت پلید و ضد انسانی آخوندها و دروغ و تزویر آنها پرده بردارد . امروزه مردم ایران پس از تجربه ای تلخ و خونبار و با کوله باری از درد و شکنج و بعد از تجربه ــ بیشتر از سی سال ــ حکومت دینی کم و بیش به ماهیت پلید و فاسد آخوندها پی برده اند و هر کس می تواند راحت تر ؛ صریح و بی پرده تر از گذشته در این باره بگوید و بنویسد  .

حکومت دینی ؛ نظام جمهوری اسلامی :
با تکوین شیعه ( که ماهیتی کاملا" سیاسی داشته و همواره در جستجو و بدنبال بدست آوردن قدرت سیاسی بوده است ــ در بخش های قبل توضیح داده شد ــ  ) و روی کار آمدن دولت صفوی برای نخستین بار ؛ آخوندهای شیعه به دربار آمدند و به فرصت مشارکت در قدرت سیاسی دست یافتند . امّا با خاتمه دورانِ حکومت صفوی و روی کار آمدن افشاریه ؛ قدرتِ سیاسیِ شیعیان رو به افول نهاد و  دست آخوندهای شیعه از قدرت حکومتی کوتاه گردید . نادر شاه افشار ــ از پادشاهان این دوره ــ شرط اصلی پذیرش سلطنت را پایان لعن و نفرین به سه خلیفه اول مسلمین ــ ابوبکر ؛ عمر و عثمان ــ و بعبارتی پایان سلطه مذهب شیعه ؛ تعیین نمود .
امّا اگر چه در این دوره و بعد از آن ؛ دیگر بر خلاف گذشته ؛ روحانیت شیعه نقش چندانی در قدرت سیاسی بر عهده نداشت ــ و نظم و نقش گذشته میان مذهب و قدرت سیاسی بهم زده شد بود ــ ولی کماکان اقتدار معنوی مراجع ؛ نظرات آنان در زمینه فقه و احکام شرعی و اجازه دریافت وجوهات شرعی برای آنان ؛ رعایت می شد .
با انقلاب مشروطه اگر چه ؛ نظام آموزشی و قضائی کشور ــ که تا پیش از آن در انحصار روحانیت قرار داشت و بر آموزه های دینی و احکام شرع استوار بود ــ از انحصار روحانیون خارج شد و از آخوندها در این زمینه ها خلع ید گردید ؛ ولی کماکان حق وتوی آخوندها و تشخیص آنان در باره خلاف شرع نبودن قوانین تصویب شده در مجلس ؛ برسمیت شناخته میشد .
با روی کار آمدن رضا شاه ؛ از دخالت روحانیون در امور اجتماعی و سیاسی بشدت کاسته شد و حق وتوی آخوندها در مورد مغایرت مصوبات مجلس با شرع نادیده گرفته شد ؛ بعبارتی دیکتاتوری رضا شاه فرصت و جرأت هر گونه عرض اندام آخوندها را در مسائل سیاسی و اجتماعی به حداقل رساند . یعنی  در حکومت رضا شاه ؛ دیگر روحانیون بر خلاف گذشته دارای موقعیت و حقوق ویژه و شأن قابل توجه اجتماعی نبودند .
پهلوی دوم ــ محمد رضا شاه ــ بر خلاف پدرش ــ با عمده کردن خطر کمونیست و رعایت خطر بلوک شرق ــ راه مماشات و مدارا با روحانیت را در پیش گرفت و مجددا" پای سران روحانیت به دربار قدرت باز شد . همچنین روحانیون در این دوره توانستند تا حدودی امتیازات از دست داده در زمان رضا شاه را بدست آورند و بار دیگر  فرصت ظهور و قدرت نمائی پیدا کنند .
جنبش ملی شدن نفت به رهبری دکتر مصدق ــ که بدنه آن از طبقه متوسط جدید و طبقه سنتی جامعه با گرایش مذهبی تشکیل شده بود ــ بار دیگر به روحانیت برای ورود به عرصه های سیاسی جان تازه ای بخشید و در همین دوره بود که آیت الله کاشانی ــ همدست کودتا گران علیه دولت ملی دکتر مصدق ــ پس از سالها توانست روحانیون را وارد مبارزات سیاسی نماید و به جایگاه روحانیون در جامعه ؛ استحکام بیشتری ببخشد . البته برخی از احزاب سیاسی و از جمله " نهضت آزادی " در این دوره در جهت تقویت پایگاه مرجعیت و سیاسی شدن اسلام و تشویق روحانیت برای ورود به میدان های مبارزه سیاسی ؛ تلاش بسیار نمودند .
شرح این مقدمه برای آن بود که بگویم ؛ خمینی اگر چه نقش اصلی در تأسیس حکومت دینی در ایران را بعهده داشت و اگر چه بقول مهندس بازرگان " قبای ولایت فقیه فقط برازنده تن وی بوده است " امّا ایده اسلام سیاسی را وی ابداع نکرده و قبل از او نیز  مطابق اندیشه مراجع غیر سیاسی و " طبق نظریه ی سنتی سلطنت " هم ؛ پادشاه موظف بوده است که بر حکم شریعت سلطنت براند ( بخصوص از صفویه ببعد ) . بعبارتی سیاست و دخالت در قدرت حکومتی حداقل از صفویه به بعد ؛ ذاتی شریعت و بر خاسته از فقه آخوندی میشود .
بهر حال روحانیت شیعه که در دو قرن اخیر ؛ همواره در کمین بود که فرصت طلبانه قدرت سیاسی را تصاحب کند ؛ سر انجام در بهمن 57 به آرزوی دیرینه خود جامعه عمل پوشاند . آیت الله خمینی با هوشیاری ضد انقلابی و با فریب و دجالیت تمام بدون آنکه مجالی برای عرض اندام دیگر جریانات سیاسی ــ که در واقع بار اصلی مبارزه با شاه را بر دوش  کشیده بودند ــ بگذارد ؛ یک تنه و بدون رقیب ؛ انقلاب مردم را قبضه نمود .
سر بر آوردن آیت الله خمینی و دار و دسته روحانیون واپسگرا از اعماق قرون و اعصار ؛ یک فاجعه تلخ و ناگوار در مسیر تکامل جامعه ایران بسوی رشد و ترقی بود ؛ که تشخبص ابعاد فاجعه آمیز ویرانیها و صدمات وارده ــ بر روح و روان مردم و ضرر و زیان های اقتصادی ؛ سیاسی ؛ فرهنگی و .....  ــ در اثر نزول این بلا بر مردم ایران ؛ تنها بعد از سرنگونی این رژیم و بر رسی دقیق و کارشناسانهِ ابعاد آن ؛ مشخص میشود .
با انقلاب اسلامی ؛ قدرت و حکومت در اختیار روحانیون ؛ مراجع و صاحبان فتوا قرار گرفت ؛ یعنی روحانیون و آیت الله ها و مدعیان فقه که در طول تاریخ همواره از حامیان و ثنّا گویان پادشاهان و حکام بودند و " السلطان ظل الله " گویان ؛ سپاس شاهان را پاس میداشتند . اکنون هم حکومت ؛ هم ارتش و سپاه ــ ابزار سرکوب و خفقان ــ را یکجا در اختیار گرفتند .
الگوی حکومتی روحانیون یعنی حکومت جمهوری اسلامی  ــ نظام مبتنی بر ولایت فقیه ــ  از الگوی مرجعیت و حوزه و فقه شیعه پیروی می کند . این الگو  با مفاهیم جدید دولت ــ ملت و رسمیت داشتن مرزهای جغرافیائی هر کشور بیگانه است . بر اساس این الگو ؛ همانطور که مرجعیت فراملی است و مرجعی در یک کشور ؛ می تواند در کشورهای دیگر مقلدین و پیروانی داشته باشد ؛ از نظر فقیهان شیعه ؛ دولت شیعه هم باید چتر حمایت خود برای شیعیان سراسر عالم بگستراند .
مطابق فقه شیعه ؛ مرزهای هر کشورِ شیعی ؛ مرزهای تمام کشورهای شیعه جهان میباشد . در چنین جهان وطنیِ شیعی ؛ کمک به کشور ها و گروهها ی شیعه در کشورهای دیگر ؛ نه تنها موجه است ؛ بلکه اساسا" وظیفهِ دینی دولت شیعی ایران می باشد . اتهام هائی ( نا روا از نظر حکام ایران )  مانند دخالت در کشورهای دیگر و صدور تروریسم که امروزه در رابطه با رژیم مطرح می شود در واقع اجرای منطق مرجعیت و همین احکام فقه می باشد .
بنابراین اگر چه بیش از نیمی از مردم ایران ؛ زیر خط فقر زندگی میکنند و اگر چه بسیاری از خانواده ها در فقر مطلق بسر می برند ؛ علیرغم آن لازم است که از همین مقدار " بخور نمیری " هم که به مردم میرسد ؛ سهم گروه های شیعه در فلسطین و لبنان و ..... را کنار گذاشت و به عنوان کمکهای بلا عوض برای آنان ؛ ارسال نمود .
به گزارش عصر ایران به نقل از روزنامه الدیار و سایت الانتقاد لبنان " مجید نامجو " وزیر نیرو ایران و همتای لبنانی اش ؛ با امضای توافقنامه ای در بیروت ؛ ساخت سد در منطقه " بلعا " ی لبنان با کمک بلاعوض 40 میلیون دلاری ایران را رسمیت بخشیدند . و این در حالی است که مردم ایران از شدت فقر و گرانی و بیکاری به ستوه آمده اند
و به لحاظ داخلی و در رابطه با مردم ایران هم ؛ حکومت دینی ؛ باز از همین الگو پیروی میکند . مطابق احکام فقه شیعه ؛ فقیهان شیعه در یک حکومت دینی ؛ مدعیان ولایت امرند . یعنی صاحبان و مالکان جان ؛ مال و ناموس و ... مردم میباشند . بر این اساس است که می بینیم که در کشور ما ؛ ولی فقیه بر جان ؛ مال و هستی مردم ؛ فرمانروائی میکند .
تازه ؛ آنچه امروزه بعنوان نظام جهموری اسلامی نمایش بیرونی دارد ؛ فقط بخش بسیار کوچکی از ساختار رسمی قدرت ــ بر اساس فقه ــ است که بر روی کاغذ آمده و در اسناد سیاسی رسمی انتشار پیدا کرده است . بخش غیر رسمی قدرت ( ارتباطات سردمداران حکومت ؛ داد و ستدها و سهمیه بندی قدرت و ثروت ) که نا مشهود است ــ  و بر اساس علم شهودی* خمینی !!! جریان یافته است ــ بسیار گسترده تر میباشد . این بخش ؛  توسط آخوندها به همان شکل حوزوی و با مناسبات ویژه حوزه ؛ اداره و تنظیم میشود ؛ شیوه ای که آنها زندگی رسمی و غیر رسمی خود را بر اساس آن اداره می کنند . یعنی ساز و کاری که ریشه در فرهنگ حوزه و مناسبات بازار دارد .
همین جا باید توضیح بدهم که حکومت آخوندی با حکومت آخوندها فرق میکند . حکومت فعلی ؛ حتی اگر بیشتر کارگزاران آن ؛ آخوندهای کت و شلواری و بی عبا و عمامه ؛ هم باشند ؛ حکومتی آخوندی است . حکومت موجود آخوندی است  زیرا ؛ علاوه بر اینکه این نظام از ساز و کار و دستورالعمل های سیاسی مبتنی بر شریعت و فقه آخوندی پیروی میکند و همچنین رویه قضائی آن نیز بر احکام شرع استوار است ؛ تبعیض میان آخوند و غیر آخوند و امتیاز دهی به آخوندها از بنیادهای نظام تبعیض این حکومت است . علاوه بر همه اینها ؛ آخوندها نه تنها در مناصب اجرائی کشور جضور حداکثری دارند ؛ بلکه نقش مشروع بخشی در ارتباطات سایر عوامل را نیز ایفا می کند .
امّا این بلای ناخواسته ــ ظهور خمینی و مصادره انقلاب مردم ــ و غیر منتظره که هیچ تناسبی با رشد فرهنگی جامعه ایران نداشت ؛ چگونه بر سر مردم ایران آوار شد ؟! چرا مردمی با سوابق درخشان و طولانی از فرهنگ و تمدن اینگونه بسادگی فریب آخوندهای قرون وسطائی را خوردند ؟ و چراهای دیگر ...... .  عوامل متعددی که تا بحال توسط مخالفین سیاسی رژیم بعنوان عوامل مؤثر در روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی معرفی شده اند ؛ عبارتند از :
ــ اعتماد مذهبی به خمینی ــ به عنوان آیت الله و مرجع دینی ــ و آخوندها در جامعه ای که 95% آن ؛ آن روزگاران مسلمان بودند !!.
ــ نا روشنی محتوای انقلاب ــ اهداف و برنامه ها ــ ؛ خمینی به جز وعده های کلی و مردم فریب ؛ چیزی در این باره اعلام نکرده بود .
ــ استفاده از شبکه گسترده مساجد و ارتباط حوزوی برای تماس ؛ بسیج و تهیج مردم
ــ استفاده از غیبت طولانی انقلابیون و پیشتازان انقلاب ( رهبران و افراد دو سازمان چریکی معروف و شناخته شده آن زمان ــ مجاهدین و چریک های فدائی خلق ــ که از سالهای طولانی با رژیم شاه مبارزه کرده بودند ؛ تا دی ماه 57 هنوز در زندان بودند .
ــ حاضر و آماده نبودن یک آلترناتیو ملی و دمکراتیک برای عرضه ؛ تصرف قدرت و جایگزینی و بعبارتی بی رقیب بودن آلترناتیو روحانیون .
ــ نبودن و شکل نگرفتن نهادهای دمکراتیک و ریشه دار ؛ در دوران سلطنت محمدرضا شاه
ــ عامل خارجی و زد و بندهای پشت پرده ( ماجرای گوادولوپ و ..... )
ــ عوامل دیگر
شخصا" علاوه بر دخیل دانستن بعضی از عوامل بالا ؛ معتقدم در سر فصل انقلاب بهمن 57 در ایران ؛ فرصت تصفیه حساب روشنگری و آزاد اندیشی با مذهب سیاسی و جزم اندیشی دینی ــ که بوسیله خمینی و داد و دسته ی آخوندها نمایندگی میشد ــ فرا رسیده بود ؛ امری که در تقدیر روشنفکران و آزادیخواهان ایران قرار داشت و دارد . یعنی رشد فرهنگی جامعه ایران بدرجه ای از بلوغ رسیده بود که نخبه گان و روشنفکران کشور می توانستند و می بایست ؛ با بهره گیری از فرصتِ تاریخی پیش آمده حساب خود را با جزمیت و مطلق گرائی دینیِ آخوندها یکسره کنند و به این پرونده بطور تاریخی برای همیشه پایان دهند .
متأسفانه روشنفکران و اکثریت نخبگانِ سیاسی جامعه ؛ چون مردم ساده و عامی به خمینی و روحانیون اعتماد کردند  و قدم جای پای مردم عادی گذاشتند و با نگاهی راست به مسئله ؛ به جای پرداختن به حل مسئله اصلی صفوف نیروهای ضد سلطنتی و مشخص و تیز کردن تضاد اصلی میان نیروهای انقلاب ــ یعنی ارتجاع خمینی ــ ناآگاهانه به پاک گردن و ندیده گرفتن صورت مسئله پرداختند و نا دانسته به استقرار حکومت دینی یاری رساندند .
امّا علت و عامل حاکمیت روحانیون بر کشور هر چه باشد ؛ واقعیت این است ؛ بیش از 30 سال است که حکومت دینی سایه شوم ؛ سیه روزی و تباهی را بر کشور ما گسترانده است . معتقدم  باید وضعیت نحس و نا میمون پیش آمده ــ با همه مصائب و سختی های آن  ــ را به فال نیک بگیریم .  زیرا که بطور اتفاقی خود این حکومت ؛ اسباب تصفیه حساب تاریخی روشنگری و آزاد اندیشی با تاریک اندیشی و مطلق گرائی را ــ که لازمه رسیدن به آزادی و دمکراسی است ــ فراهم کرده است .
یعنی ؛ علیرغم اینکه از قرنها پیش روحانیون همواره شریک ؛ همدست و توجیه گر ظلم و ستمگری حکام و سلاطین جبار تاریخ بوده اند و علیرغم شراکت آنها در همه جرائم و ستمگریهای حکام و سلاطین ؛ هیچوقت تاریخ از آنان چهره ای جلاد و ستمگر به ثبت نداده بود و آنان با فریب و عکس مار کشیدن و با سوء استفاده از اعتماد مذهبی مردم ؛ برای مدت طولانی سلطه خود را بر روان و اندیشه مردم محفوظ نگهداشته بودند . اکنون پرده ها کنار رفته و سرشت پلید ؛ درون مایه فاسد و چهره واقعی این جماعت افشا شده است .
یعنی این بار خود مستقیما" به صحنه حکومت کردن آمده اند . دیگر نمی توانند نقش مستقیم و دخالت آشکار خود در تمام جنایات و خونریزیها ؛ فقر و فساد ؛ تباهی و سیه روزی مردم و .....  در دوره حکومت شان را کتمان کنند . این بار مستقیما" ؛ صحبت از ستمگریهای ولی فقیه و دیگر متولیان دستگاه دینی در میان است . یعنی ؛ آیت الله ها و سایر متولیان دینی نمی توانند دست های آلوده به خون و فساد خود را از انظار مردم پنهان و مخفی نمایند .
و براستی روشن شده است که ؛ دیکتاتوری دینی ــ حکومت آخوندی ــ بر خلاف دیکتاتوری های رایج و غیر دینی در تاریخ و در کشورهای دیگر ؛ که تنها در زمینه سیاسی ــ اجتماعی اعمال دیکتاتوری می کنند ؛ این دیکتاتوری در همه زمینه ها و با لباس قانونِ دینی ؛ وحشیانه ترین قساوت ها و جنایات را بر مردم ؛ اعمال می کند  .
امّا آنچه که باعث امیدواری به پیروزی مردم بر استبداد دینی میشود ؛ ضعف و شکنندگی در دستگاه قدرت این نوع دیکتاتوری ــ حکومت دینی ــ است که به سقوط سریعتر آن کمک مینماید . در استبداد دینی بعلت وجود فراکسیون های گوناگون در دایره قدرت امکان یکدست شدن قدرت که لازمه تثبیت و استمرار حکومت است وجود ندارد . ایجاد فراکسیون ها بدلیل برداشتهای گوناگون از اسلام ذاتی این رژیم دینی است ؛ بخصوص برداشت های مختلف  شیعه از اسلام این پراکندگی را تشدید میکند .
شیعه ؛فاقد مرکزیت ثابتی برای اعمال نظر و قدرت میباشد و مانند حکومت های فئودالی ؛ هر آیت اللهی بر اساس برداشت های خاص خود از اسلام ؛ حکم میدهد و فتوا صادر میکند و این احکام و فتواها می تواند کاملا" مخالف آیت الله دیگر باشد . بنابراین هیچوقت نباید گول ظاهر این رژیم را خورد . این رژیم بیش از هر زمانی از هم پاشیده و پراکنده است .
اکنون که در مورد حکومت دینی در ایران صحبت شد ؛ لازم است به دسیسه و فریبکاریِ ظاهرا" قانونی ولی فقیه ــ سید علی خامنه ای ــ با همدستی آیت الله احمد جنتی ــ امام جمعه مادام العمر تهران و رئیس شورای نگهبان ــ علیه بی اثر کردن قدرت مراجع غیر وابسته به ولی فقیه اشاره کنم که باعث بسط قدرت و ادامه سلطه ولی فقیه شده است :

راز پایداری و استمرار ولی فقیه در دستان جنتی است:
در نظام جمهوری اسلامی " شورای نگهبان " ارگانی است که اولا" ؛ مجلس باعتبار او مشروعیت و قانونیت می یابد . ثانیا" ؛ این ارگان هم عهده دار تشخیص خلاف شرع بودن مصوبات مجلس است و هم مرجع تشخیص عدم تعارض قوانینِ مصوب مجلس با قانون اساسی است . بنابراین عملا" مجلس قوانینی را تصویب می کند که در راستای منافع و مورد تائید شورای نگهبان باشد .
بعلاوه شورای نگهبان ( که 6 عضو فقیه آن با اختیار کامل و نظر ولی فقیه انتخاب می شوند ) ؛ مرجع نظارتی بر انتخابات " خبرگان رهبری " ؛ " ریاست جمهوری " و " مجلس شورای اسلامی " است که تشخیص صلاحیت کاندیدا برای هر سه ارگان نیز بعهده " شورای نگهبان " است . یعنی شورای نگهبان در نظام جمهوری اصلی ؛ شعاع اصلی دایره قدرت است ؛ که این شعاع با اعمال نظر 6 " فقیه عضو شورای نگهبان " کم و زیاد می شود ؛ زیرا :
فقهای شورای نگهبان خود مجتهد هستند و نیازی به تشخیص های سایر فقیهان ندارند . و تازه مراجعِ نامزدِ " خبرگان رهبری " باید در محضر فقهای ششگانه امتحان صلاحیت بدهند ( یعنی از فیلتر فقهای شورای نگهبان رد شوند ) باین ترتیب ؛ اجتهاد این فقهای ششگانه میتواند قدرت هر مرجع تقلید مخالف ولی فقیه را بر باد داده و دکان او را تخته نماید . بعبارتی شورای نگهبان دست ناپیدایِ قدرتِ ولی فقیه است که اجازه نمی دهد ؛ دستهای نا محرم به حریم قدرت برسند .
اکنون روشن میشود که ؛ ولی فقیه راز ماندگاری در قدرت را خوب انتخاب کرده است . در سال 68 هم ؛ خامنه ای با نقشه هاشمی رفسنجانی و با همکاری همین فقهای ششگانه شورای نگهبان به قدرت رسید . یعنی خامنه ای به جای تکیه زدن بر کل طبقه روحانیون ــ که بسیاری از آنها نه او را بعنوان " آیت الله " قبول دارند و نه " مرجع " بودن او را برسمیت میشناسند ــ بر فقهای شورای نگهبان تکیه می کند که راه بسط قدرتش را هموار می کنند . به عبارتی سالهاست که عرصه سیاست در ایران دو بازیگر اصلی دارد ؛ بعبارتی این عرصه میدان تاخت و تاز " خامنه ای " و " جنتی " است .
واقعیت این است که ؛ مردم ایران در دوران سیاهِ حکومت اسلامی ؛ گرفتار نظامی بوده اند که آیت الله های حاکم و سایر آخوندهای دست اندر کار حکومت هیچ بهره ای از انسانیت ؛ راستگوئی ؛ صداقت ؛ تعقل و دوراندیشی نبرده اند و برای نیل به خواسته های شیطانی و کثیف خود از انجام هر خباثت و زشتی خودداری نکرده اند .
 نوشتن از پلیدی و فساد در حکومت آخوندی اگر چه در حوصله یک مقاله و حتی یک کتاب نمی گنجد  و آب 7 دریا هم این پلیدیها را نمی شوید ؛ ولی در بخش بعدی مقاله  به گوشه هائی از ظلم و ستمهای بیکران آخوندهای حاکم بر مردم و کشور  و دیدگاههای منحط و قرون وسطائی آنها ؛ اشاره خواهم کرد .     ........  ادامه دارد

محمود خادمی ــ 29.11.2011

پاورقی :

*   علم شهودی ؛ دانشی ذاتی و غیر اکتسابی است ؛ عمومی و همگانی نمی باشد و تنها امامان معصوم که از مظاهر الهی اند از این علم الهی برخوردار می شوند . در یکی از روایات شیعه نقل شده : امامان در شکم مادر از طریق ستونهای نور که در مقابل او قرار دارد همه چیز را می بیند . ( به نقل از ویکیپدیا )

فریبرز رییس دانا: ابهام سازي انقباضي بودجه 91

فریبرز رییس دانا: ابهام سازي انقباضي بودجه 91



کانون مدافعان حقوق کارگر - فقر و گرانی آن چنان مردم را تحت فشار قرار داده است که دیگر نهادهای وابسته به قدرت هم به آن اعتراف می کنند. علاوه بر آن فاصله ی طبقاتی بیش از هر زمان دیگری مردم تحت ستم را وادار می کند که به بی عدالتی و سیستم فاسد اقتصادی با نگرانی از آینده بنگرند. درحالی که مردم تحت ستم تحریم های مختلف را تحمل می کنند واز دسترسی به دارو و بهداشت و ابتدایی ترین امکانات زندگی محروم می شوند، اما عده ای قلیل با ثروت های افسانه ای هیچ گونه کاستی ای از تحریم ها ندارند، داروهای لازم را با گران ترین قیمت از کشورهای همسایه تهیه می کنند.
 هر چند ممکن است گفته شود که تحریم های اقتصادی می تواند یکی از دلایل این فقر و بیکاری لجام گسیخته باشد، اما وجود بی عدالتی و فاصله ی طبقاتی که قبل از تحریم ها هم وجود داشته و هر روز بیشتر می شود ارتباطی با تحریم ندارد. درحالی که مردم عادی برای تامین مایحتاج اولیه زندگی خود تحت فشار هستند و اکثریت عظیمی از مردم به نوعی زندگی روزمره شان وابسته به یارانه ها و یا صدقات دولتی شده است، اقلیتی وابسته به مراکز قدرت و حکومت از زندگی افسانه ای برخوردارند. درکاخ های مرفه که هر روز یکی پس ازدیگری سر بر می آورند، زندگی می کنند ، اتومبیل های گران قیمت و نایاب را با هزینه های گزاف وارد می کنند و میلیاردها اختلاس کرده و به سرمایه گذاری های کلان در کشورهای دیگر می پردازند و از رفاه بالاترین اقشار سرمایه داری در سطح جهان استفاده می کنند. اموال غارت شده این مردم تحت  ستم را هر روز بیش تر از دیروز به پای زندگی های مجلل خود می ریزند و شریک سرمایه های جهانی می شوند.
در مقاله ی زیر که فروردین ماه توسط فریبرز رییس دانا نوشته شده و در نشریه صنعت حمل و نقل چاپ شده، وضعیت درهم ریخته بودجه و نبود هیچ ضابطه مشخصی برای آن به وضوح گفته شده و وضعیت فلاکت بار کارگران و زحمتکشان پیش بینی شده است. جا دارد تا بار دیگر این نوشته مرور شود تا باز هم دانسته شود که در این خراب آباد، آنان که درست می اندیشند، جایشان در زندان است و بی تدبیران برای کارگران و زحمتکشان تصیم می گیرند.
فريبرز رئيس دانا
خبرنگاری از من پرسید امسال دولت بودجه‌ی سال آینده را باز هم دیر به مجلس داد، این تأ‌خیر و اساساً این دیرکردها در تحویل بودجه به مجلس از سوی این دولت چه تأثیر منفی‌ای در اقتصاد ایران دارد؟ پاسخ دادم هیچ. گفت شما دیگر چرا؟ از حرف‌تان دارم شاخ در می‌آورم. گفتم اگر خلاف این می‌گفتم باید شاخ در می‌آوردید. افزودم جان من مگر با بیماری عفونی حاد رو به رو هستید که ناگزیر باید هرچه زودتر و سر موعد همین آنتی بیوتیک به بدن او وارد شود. نه، با قطاری هم که باید سر ساعت حرکت کند و مسافران به کارهای خطیرشان برسند، رو به رو نیستید. در مثل، بودجه‌های پی‌در پی تأخیری این دولت به سیاهه‌ای از کارهای مباشر یک دستگاه مي‌ماند که خودش می‌داند باید چه کار کند و می‌داند که چه کارهایی را نمی‌داند و باز نمی‌داند که باید در آینده کارهای گفته و ناگفته را انجام بدهد یا ندهد و بالاخره اصلاً نمی‌داند در خیلی از زمینه‌ها چه پیش می‌آید. او باید حضور به فرمان داشته باشد و آن سیاهه هم برای آن است که رسم روزگار است که دستورها و عایدات و خرج‌ها سرانجام حساب و ثبتی داشته باشد. پول‌هایی باید خرج شود که می‌شود و پول‌هایی هم باید خرج نشود که نمی‌شود و پول‌هایی هم در تاریکی می‌ماند که مثل همیشه می‌ماند. حالا بودجه دو دوازدهم باشد یا کامل، فرق نمی‌کند. حرفم را تمام کردم و به دلیل بی‌اهمیتی مسأله تکراری دیرکرد در تقدیم لایحه‌ی بودجه به مجلس در اقتصاد بحران‌زده از مصاحبه سر باز زدم.
در زمان زنده‌یاد دکتر مصدق که بودجه واقعاً ناگزیر ماه به ماه به تصویب می‌رسید، علت نبودن ِدرآمد و بسته شدن راه فروش نفت از سوی استعمار انگلیس بود. اما حالا به رغم تحریم‌ها، چشم‌انداز درآمد فراوان نفتی وجود دارد و لایحه بودجه باز تأخیر دارد و بودجه‌ی موقت مورد تصویب قرار می‌گیرد. در گذشته هم که تهدید تحریم نفتی در کار نبود، باز دولت بودجه را دیر تحویل می‌داد. دولت از نتیجه‌ی کارش بر زندگی اقتصادی و منافع مردم ‌نگران نیست، زیرا می‌داند بودجه‌ای این‌چنین، چه دیر و چه زود فرقی ندارد. دولت خواست مجلس را هم برای رعایت موازین رعایت نکرده است و خیالش هم برای هشت سال تخت بوده است. می‌ماند دلایل مربوط به سیاسی‌کاری و لجاج جناحی که به درد تحلیل بحث اقتصادی حاضر نمی‌خورد، گرچه برای تحلیل اقتصاد سیاسی و شناخت پایگاه منافع اقتصادی جناح‌ها در جامعه ایران بسیار مفید است.
مجلس اگر می‌داند تحویل دیرهنگام بودجه، آن‌هم به دفعات، به حال ملت زیان‌بخش است پس از دو حالت خارج نیست، یا می‌گویند بی‌خیال ملت، کرسی قدرت و مکنت را باید چسبید و گوش به فرمان ریاست می‌دهد که در آن صورت نماینده‌ی ملت نیست. یا این‌که اصلاً باور ندارد که این دیرکرد تأثیری بر زندگی اقتصادی مردم داشته باشد که آن وقت معلوم نیست که زمان‌بندی برای انجام وظیفه دولت را به چه دلیل قانونی کرده‌اند و در آن صورت به خاطر بی‌اعتنایی به این زمان‌بندی این مجلس باز نماینده‌ی خواست ملت نیست.
بنابراین امسال نیز با بودجه‌ی سنجیده، اثرگذار و پاسخ‌گو رو به رو نیستیم و چنین چیزی چه زود به مجلس برسد چه دیرفرقی نمی‌کند. اما به گمان من در این دیرکردها قطعاً جناح‌بندی سیاسی و رقابت‌های درونی موثر بوده‌اند. دولت نمی‌خواهد حریفان پیش از پایان سال یکباره با بودجه که همان مهر و نشان ویژگی اقتصادی و اجتماعی، سیاسی این دوره و این دولت را دارد روبه‌رو شود و فرصت کافی برای بالا و پایین کردن آن و بیرون آوردن زیر و بمش را داشته باشد. به هر حال به گمان من این بودجه در سال پیش رو، که با نا کارآمدی، افت تولید، فشار تحریم‌ها، تورم و کشمکش‌های مدیریتی رو به رو است، آن‌قدر زیاد و بسیار بیش‌تر از سال‌های پیش، در حل مشکلات اقتصادی و پاسخ به نیازهای مبرم ناتوان است که می‌توان دیر آمدنش را کم‌ترین قصور آن به حساب آورد.
به هر حال گمان نمی‌کنم ماهیت این بودجه، که تحت تأثیر فشارهای واقعی بیرونی به تنها بودجه انقباضی ربع قرن گذشته تبدیل شده است و حتی درجه انقباض نسبی آن از بودجه‌ی ده‌ها سال پیش از آن (به جز احتمالاً و به نوعی در سال 1357) بیش‌تر بوده است، در مجلس با تغییر اساسی رو به رو شود. بدین سان تحلیل اساسی خود را متوجه همین لایحه می‌کنم. مجلس هشتم این آخر عمری به ویژه پس از پایان یافتن انتخابات مجلس نهم، دل و دماغ ور رفتن با آن را ندارد. این هم البته از دلایل دیر هنگامی‌بوده است. اما در تحلیل نهایی، علت دیر هنگامی‌را فراتر از این حرف‌ها می‌دانم و آن هم عبارت از ناکارآمدی و بی‌حساب و کتابی و کم دانی در امور است. قبول ندارید به چند تا از گفته‌های “ممبینی” معاونت برنامه‌ریزی و نظارت راهبردی رئیس جمهور توجه کنید:
رقم 30 هزار میلیارد تومان عدم تراز هزینه درآمد لایحه بودجه 91 و 25 هزار میلیارد تومان بودجه سال 90 به منزله کسری بودجه نیست. این اعداد و ارقام ماهیت درآمد هزینه دارند اگر تأمین شود به ذی‌نفع پرداخت می‌شود و اگر نشود که به هیچ کسی لطمه‌ای وارد نمی‌کند.
خوب کارشناس محترم شما مسئول بودجه‌ی کشورید یعنی چه که اگر هزینه‌ای که برای آن حساب باز کرده‌ایم تأمین درآمد نشود به کسی لطمه‌ای وارد نمی‌کند. یعنی 25 هزار میلیارد تومان اثرش بر روی زندگی اقتصادی مردم اثرگذر نسیم از روی صخره سنگ‌هاست؟ اگر چیزی این مقدار بی‌ربط و بی ارزش و کم اندازه است (و 25 هزار میلیارد تومان یعنی هزینه متوسط سالانه بیش از 5/2 میلیون خانوار شهری) که اگر نشد هم نشد، چرا پس در بودجه می‌آوریدش و اگر در بودجه می‌آورید، یک ریال هم که باشد، باید برای تأمین آن، برابر قانون و برابر موازین اقتصادی تدبیرجویی کنید، وگرنه کارتان ناقص تلقی می‌شود. وقتی چیزی به «ذی نفع» پرداخت نمی‌شود حقوق او نادیده گرفته شده و او با «عدم النفع» رو به رو می‌شود و مقصر شمایید.
می‌فرمایند در سال 90 کسری بودجه نخواهیم داشت. این فرمایش باید به اثبات برسد. اگر کسری داشتیم که به نظر من حتماً در حد 15-10 هزار میلیارد تومان خواهیم داشت آن وقت آقای ممبینی باید پاسخ‌گوی پیش‌بینی جهت‌دار خود باشند. خود ایشان در 25 بهمن 90 (روزنامه جهان صنعت 9 بهمن 1390) می‌گوید 75 درصد از بودجه عمرانی تأ‌مین اعتبار شده است. آیا 25 درصد آن قرار است در 10 درصد زمان باقی مانده تأمین اعتبار شود؟ چرا تا به حال نشده است؟
ایشان می‌فرماید بودجه هزینه‌ای در سال 1391 معادل 7/9 درصد رشد داشته و از 89 هزار میلیارد تومان در سال 90 به 98 هزار میلیارد تومان در سال 91 افزایش داشته است که این البته می‌شود 1/10 درصد و نه 7/9 درصد. این مهم نیست اما:
ایشان می‌فرماید رشد اعتبارات عمرانی در سال 91 معادل 4/9 درصد نسبت به سال پیش رشد کرده است. چنین نیست. اگر بودجه عمرانی به قول ایشان (که قول درستی هم نیست) از 35 هزار میلیارد به 38 هزار میلیارد ریال رسیده است جواب می‌شود 6/8 درصد.
باز افزوده‌اند بودجه شرکت‌های دولتی 12 درصد رشد کرده و از 355 هزار میلیارد به 365 هزار میلیارد تومان رسیده است. عرض من این است که این یعنی 8/2 درصد رشد نه 12 درصد.
ایشان گفت سهم دولت از درآمد‌های نفت کاهش یافته است و از 53 هزار میلیارد به 61 هزار میلیارد دلار رسید! خودتان صحت ادعا را بیازمایید.
ایشان محاسبه کرد که رشد درآمدهای مالیاتی 13 درصد است زیرا این درآمدها از 40 هزار میلیارد تومان به 46 هزار میلیارد تومان رسیده است که البته می‌شود 15 درصد و نه 13 درصد. البته که این رشد نرخ در مالیات‌ها جنبه‌ی انقباضی دارد اما تحقق آن جای بحث دیگری دارد که به آن خواهم پرداخت.
ایشان گفت برداشت دولت از صندوق توسعه از 16 میلیارد دلار به 19 میلیارد دلار می‌رسد این برداشت البته ماهيت ضد انقباضي دارد كه با ماهيت ضد انقباضي اعلام شده نمي‌خواند. اين موضوع باز جای توضیح دارد.
ایشان گفت (البته این بار از قول مسئولان بالادستی و متن بودجه) که بهای پایه‌ی محاسباتی نفت بودجه سال 90 معادل 5/81 دلار در هر بشکه بوده است که در سال 91 معادل 85 دلار در نظر گرفته شده است اين برآورد پايين‌تر از واقعيت و روندهاي آماري است. پرسشم از ایشان این است که چرا باید مسئولان مالي كشور در بودجه دست به پیش‌بینی‌هایی بزنند که تقريباً همواره در مورد نفت «کم برآوردی» دارد. با این پیش‌بینی‌ها بازار درآمدی از محل فروش نفت خام در مازاد جهانی ایجاد می‌شود که داخل بودجه نمی‌رود و می‌رود به صندوق توسعه ملی (همان حساب ذخایر ارزی پیشین) و آن وقت دولت مدام می‌رود به سمت کلنجار سیاسی با مجلس و جناح‌های رقیب و سازمان‌های دیگر و بعد دست به این صندوق می‌برد و برداشت می‌کند و می‌گوید چون هزینه‌هامان زیاد شده بود چنین کردیم و بعد هم رقم کسری بودجه را غیرواقعی پیش‌بینی و اعلام می‌کند. چرا بودجه نویسی انعطاف پذیر با پیش‌بینی با صحت بالای نود درصد را بلد نیستند و از كاربلدها هم ياري نمي‌گيرند و اگر هم خودشان در این راستا کاری می‌کنند لزوماً خارج از ضوابط قانونی از آب درمی‌آید یا منجر به محروم ساختن بخش‌هایی از دریافت کنندگان بودجه می‌شود (هنوز که هنوز است دولت در حدود 17 تا 20 هزار میلیارد تومان به بخش‌خصوصی بدهکار است که نسبت به اول سال در حدود 4 تا 6 هزار میلیارد تومان افزایش یافته است). صندوق توسعه ملی یا ذخایر ارزی یا هر چیز دیگر ابزاری است برای سیاست‌گذاری ضداختلال، تعادل‌زا، بهسازی رفاه اجتماعی، جبران نوسان‌های درآمدی و بازار و نه قلک بزرگی که هر دم می‌توان سوراخ‌اش را گشاد کرد.
ممبینی گفت رشد پرداختی‌ها به کارکنان در سال 91 معادل 12 درصد خواهد بود در حالی‌که در سال 90 معادل 12 درصد بود در حالی‌که در سال 90 معادل 6 درصد بود. البته ایشان خودش توضیح داد که منظورش فصل‌های یکم و ششم قانون بودجه بوده است که همه‌ی آن مربوط به پرداخت به کارکنان نیست. بیایید حالا به چند رقم ساده زیر نگاه کنید:
سال 89 تورم در حدود 17 درصد، رشد پرداختی در سال 90 در حدود 6 درصد
سال 90 تورم در حدود 32 درصد، رشد پرداختی در سال 91 در حدود 11 درصد
پس تا این‌جای کار کارکنان دولت در یک نگرش میانگینی 34 درصد عقب‌اند. این نیز باید از سوی این آقای معاون گفته می‌شد که البته چون با مصلحت و سفیدنمایی جور درنمی‌آمد، مسکوت ماند.
در سال 1391 اعتبار هدف‌مندی بودجه منظور نشده است. در سال 1390 رقم یارانه نقدی 19300 میلیارد تومان در نظر گرفته شده بود. اما در همان سال در بودجه هم چیزی درباره‌ی صرفه‌جویی ناشی از گران کردن بهای کالاها گفته نشده بود. سردرگمی‌مالی و حسابداری در مورد یارانه‌ها، اثربخشی اقتصادی این بخش مهم را باز هم نامعین می‌کند و در واقع به نظر من به زیان‌های ناشی از اجرای این سیاست می‌افزاید. اما ممبینی می‌گوید به هر حال این رقم در سال 1391در بودجه در نظر گرفته نشده است. او افزود فعلاً پرداخت نقدی یارانه ادامه دارد که دولت لایحه الحاقی جدیدی برای یارانه ارائه نمی‌دهد. راستی معنای این حرف‌ها چیست؟ به نظر اهل بصيرت معنايش این است ‌که پذیرفته شده است که دیوار و سقف یارانه‌ها شروع به فروریزی کند.
به گفته‌ی ممبینی دولت قصد ندارد از محل تفاوت قیمت ارز مرجع بانک مرکزی و دلار کسری بودجه خود را جبران کند و در سال 90 این محل برای دولت تنها 580 میلیارد تومان درآمد ایجاد کرده است. صحبت من و کسانی که از آنان شنیده‌ام این است که دلارهایی که دولت در بازار ریخت تا جلوی افزایش بهای آن را بگیرد ولی قیمت هم از پس نیروی دافعه و فرار دلار از سوی مایه‌داران پر ریال بر نیامد خیلی بیش‌تر از نرخ مرجع 1012 تومان بانک مرکزی در سال 90 و نرخ مرجع 1228 تومان در سال 91 فروخته شده است، پس چرا درآمد آن نادیده گرفته می‌شود؟
باری برگردیم به پیکربندی کلی بودجه سال 91 .ارقام سال 91 البته مانند رویه‌ی همیشگی این تحليل مبتني بر ارقام ريز و جداول پیوست نیست زیرا دولت آن‌ها ‌را در اختیار كارشناسان و پژوهش‌گران نمی‌گذارد. اما تا آن‌جا که لایحه‌ی رسمی‌در دست است بحث را ادامه می‌دهیم.
این بودجه سال 1391 که عیناً از روی لایحه‌ي بودجه تقديم شده به مجلس برداشته شده است (و ارقام سال 1390 آن نیز به همین ترتیب) بودجه‌ی انقباضی نیست، زیرا رشد آن صفر درصد است. معمولاً باید بودجه را از حیث اثرگذاری بر روند رشد در اقتصاد كلان چنین طبقه‌بندی کرد.
بسیار انبساطی، انبساطی، عادی، انقباضی، بسیار انقباضی
البته هر کشوری بر حسب ساختار بودجه و ارقام کلی آن می‌تواند نرخ‌های رشد متفاوتی را برای این طبقه‌بندی در نظر بگیرد. به نظر من برای ایران می‌توان گفت به قیمت‌های جاری، نرخ‌های رشد بالاتر از 50 درصد بسیار انبساطی، بین 50 تا 20 درصد انبساطی بین 20 تا 5 درصد عادی بین 5 تا منهای 10 درصد انقباضی کم‌تر از منهای 10 درصد بسیار انقباضی محسوب می‌شوند. بودجه سال 1391 آن‌گونه که تحویل داده شده است بودجه‌ای است تقریباً انقباضی یا نیمه انقباضی است.
این بودجه موجب کاهش سرمایه‌گذاری‌ها و کاهش اشتغال و دست کم افت شدید در نرخ‌های پیشین آن‌ها می‌شود. با توجه به وجود تورم 30 درصد و چشم‌انداز افزایش آن در سال آینده (که پیش فرض‌هایی‌اند البته قابل بحث و بررسی جداگانه) این بودجه فشار بسیار بیش‌تر به زندگی کارگران، بی‌کاران، کارمندان رده‌ی پایین و کارکنان خدماتی و بخش مهمی‌از ساکنان روستاها و کارکنان فعالیت‌های وابسته به کشاورزی وارد خواهد آورد. بالا رفتن حداقل دستمزد با نرخ حدوداً 20 درصد (که انتظار می‌رود) دردی را از مردم محروم و طبقه‌ی کارگر دوا نمی‌کند.
در لايحه‌ي بودجه‌ی فعلی گفته نشده است که بودجه عمرانی و جاری چه مقدار است، اما گفته شده است که سخني از ارقام یارانه به ميان نخواهد آمد.
ممبینی می‌گوید بودجه عمرانی سال 90 معادل 35 هزار میلیارد تومان بوده است که به 48 هزار میلیارد می‌رسد. رقم ایشان برای سال 90 با رقم لایحه‌ی بودجه سال 90 و قانون بودجه‌ی این سال ناخوانایی دارد. اگر ایشان از برآورد بودجه‌ی تحقق یافته صحبت می‌کنند باید گفت جایی که 6/47 هزار ميليارد تومان در لایحه به 45 برسد معلوم است که 38 هزار ميليارد مورد اشاره شده ایشان به حدود 35 هزار ميليارد خواهد رسید و این یعنی واویلا بر روند سرمایه‌گذاری و اشتغال در سال‌های بعد.
سرانجام ندانستیم بودجه جاری و عمرانی در لایحه‌ي مورد بحث چه مقدار است و نسبت به سال پیش چه تغییری کرده است. نمی‌دانم ارقامی‌که ممبینی آورده است چیست؟ اما با توجه به افت 4/2 درصدی بودجه عمومی‌شاید ارقام بودجه جاری و عمرانی نیز دور و بر همین نرخ‌ها باشند. اما واقعیت این است که بودجه تغییرات زیادی را پس از اردیبهشت سال 1391 در خود خواهد دید و صف‌آرایی جناح‌ها و نتایج انتخابات بر آن تأثیر زیادی خواهد گذاشت. اما این تأثیرها هرگز افزایش فشار و فلاکت برای لایه‌های پایینی جامعه را از بین نخواهند برد.
توضیح ممبینی درباره‌ی کسری بودجه اصلاً توضیح محسوب نمی‌شود زیرا مثل آن است که از معماری بپرسید چرا این دیوار فرو ریخت؟ و او در پاسخ بگوید: شماری از آجرها ریختند بر زمین که حدود 80 درصد آجرها بود و البته همین مقدار هم از آجرهای بالا کم شد مقدار باقی مانده هم که به حال شما فرق نمی‌کند و محاسبه سیمان هم چیزی مثل همین است و هکذا الی غیر النهایه. این نشد جواب و توضیح. این شد حرف پیچانی. واقعیت این است که کسری بودجه سال گذشته چنان که در مقاله‌ي “سفره‌های 90 چگونه باز می‌شوند” (ماهنامه صنعت حمل و نقل فروردین 90 صفحات 50-48 به نقل از لایحه آوردم) 8 هزار میلیارد بود و چنان‌که در همان مقاله صراحتاً پیش‌‌بینی کردم به رقم بسیار بیش‌تری افزایش یافت. در آن مقاله پیش‌بینی کردم که فشارهای تورمی از چه ماهی در سال 90 افزایش خواهد داشت که دقیقاً چنان شد. در بودجه سال 91 هم همین خواهد شد. پارسال که بودجه بسیار انبساطی بود آن‌کسری به بار آمد و حاصل کار تورم بود و ادامه‌ی بیکاری (صرف‌نظر از بحث و مناقشه‌های جناح‌ها در رد و تأييد آن، که در این مورد اخیر وجود دارد، اما واقعیت ادامه‌ی حضور بیکاری بود). امسال در این بودجه نیمه انقباضی باید منتظر فشارهاي اقتصادی بیش‌تری باشیم که برای 75 درصد جمعیت بسیار گزنده و برای 30 تا 45 درصد از كم‌درآمدترين بخش جامعه، يعني فقيران به شدت آسیب‌رسان خواهد بود. بودجه با رشد صفر درصد به قیمت‌های جاری، یعنی بودجه‌ی با نرخ 35- تا 40- درصد به قیمت‌های ثابت و این یعنی فشارهاي فزاينده‌ي بيكاري در حالي كه تورم به علت‌هاي ديگر همچنان ادامه مي‌يابد.
سخن آخر که موید و مکمل حرف‌های من است این گفته‌های معاونت بودجه است که گرچه سال گذشته 10 هزار میلیارد تومان بابت رد دیون، 8 هزار میلیارد تومان برای رد دیون پیمانکاران در نظر گرفته شده بود اما امسال این ارقام دیده نشده است. این، یعنی چه؟ یعنی این که طلبکاران دولت قادر يا متمايل به پرداخت بدهی‌شان به کارگران و کارکنان نخواهند بود و باز هم موج تازه‌ای از فقر و بیکاری نصیب اين گروه‌هاي اجتماعي خواهد شد. آیا جا ندارد از همه‌ي مسئولان بپرسیم اگر سال آینده باز بخواهند به اعتراض‌ها و اعتصاب‌ها انگ وابستگی و خرابکاری بزنند و با آن‌ها برخورد کنند، آیا به لحاظ اخلاقی، حقوقی و علمی‌هم حق دارند که این چنین کنند؟
*ماهنامه صنعت حمل و نقل - سال سي ام، شماره ٣١٤، فروردين ١٣٩١،