نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ مرداد ۱۶, شنبه

خاطرات سياسي؛ از مستندسازي تا سرگرمي‌سازي


ایلنا


خاطره‌نويسي سياسي در ايران پس از انقلاب

كارشناسان در نقد خاطرات سیاسی بعد از انقلاب صحبت بسيار كردند. برخي آنها را به‌دليل وابستگي به قدرت، جهت‌دار تفسير كردند، برخي داراي ويژگي پنهان‌كاري، برخي جانبدارانه و برخي انباشته از دروغ.



ایلنا: اگر آن‌گونه كه فريدون آدميت در مقاله "تفكر تاريخي و روش تحقيق" به آن اشاره مي‌كند؛«تاريخ جرياني از توالي حوادث است كه نه در خلاء وقوع مي‌يابند و نه اسرارآميزند بلكه قانون منطقي ترتب معلول؛ حاكم بر سلسه حوادث است»، تاريخ را سلسله‌اي از حوادث پشت سرهم بدانيم كه نتايج آن‌ها؛ علت حوادث ديگر مي‌شود؛ پس خاطره را مي‌توان فراتر از سياهه‌اي از تجربه‌ها دانست كه صرفا به آن‌ها استناد مي‌شود. خاطره اهميت پيدا مي‌كند تا علاوه بر ارجاع به گذشته؛ انتظارات روز جامعه از حدود و ثغور وقايع گذشته را عيني كند. زيرا جامعه؛ امروز و آينده خود را در پيوند با تجربه‌هاي فردي و گروهي گذشته تجزيه و تحليل مي‌كند. لذا خاطره_مشروط به آنكه واقعي باشد_ ستون و خيمه تاريخ است. مخاطبان تاريخ با كمك خاطرات؛ بار ديگر به زمان و مكان حوادث بازگشته، موجبات آگاهي‌شان فراهم مي شود. اما با وجود اين‌همه وجاهت خاطره؛ درست هنگامي كه همين خاطره به مرز توهم، افسانه و مغالطه نزديك مي‌شود يعني آنجا كه حادثه‌اي؛ بزرگتر از حقيقت نمايش داده مي‌شود و برخي صفات و خصايص، برجسته‌تر و البته منطقي‌تر از زماني كه ذهن هنگام رويارويي با واقعه از آن متاثر شده و از خود واكنش نشان مي‌دهد، ديگر دوران انتظار عقلاني از ظرفيت‌هاي انساني و متعلقات زماني به‌سر آمده، خاطره؛ اصالت خود را از دست داده و خود؛ پيشگام در تسريع مرگ تاريخ مي‌شود.
فرانك جمشيدي در مقاله‌اي(كتاب ماه ادبيات و فلسفه- سال 84) باعنوان "اگر روزي تاريخ بميرد" با اشاره به قول داوري اردكاني؛ مي‌نويسد:« بيشتر كساني كه درباره تعطيلي تاريخ يا بي‌تاريخ بودن يا پياده شدن برخي جوامع از گردونه يا قطار تاريخ نوشته‌اند و گفته‌اند و دلايلي براي آن برشمرده‌اند نظير نگارش تاريخ توسط نويسندگاني به دور از اهل عبرت؛ منحصر شدن تاريخ به اشكال خشك و متحجر زمان بدون برانگيزانندگي قوه تفكر و نقد؛ آكندگي زبان تاريخ از وعظ و مهجور بودنن فكر و انديشه در تاريخ و... نگران مرگ تاريخ بوده اند.» به اين ترتيب مرگ تاريخ از نگاه وي؛ درست لحظه‌اي اتفاق مي‌افتد كه هيچ نوري از سمت حوادث به سمت نظاره‌گران واقعي تاريخ تابيده نمي‌شود. در اين صورت است كه تذكر تاريخي و درپي آن؛ بيداري تاريخي رخ نمي‌دهد و انرژي موجود در تاريخ به هرز رفته و تاريخ كاركرد روشنگري خود را از دست مي‌دهد. جمشيدي به اين موضوع اشاره دارد كه؛ در جامعه‌اي كه در آن كاركرد روشنگري تاريخ ازميان رفته است؛ تاريخ راه خود را مي‌رود و مردمان راه خود را و اين دو هيچگاه در نقطه‌اي با هم تلاقي ندارند. پس عنصر اعتماد، كه مهمترين نقطه عطف تاريخ در ارتباط با جامعه بيروني است، به عنوان نقطه كانوني تاريخ؛ هيچ سهمي در جمع آوردن حوادث، كاوش و سرانجام نتيجه‌گيري از آن‌ها ندارد. اما آنچه حيات تاريخ را ضمانت مي‌كند؛ تبديل تذكر و تامل به عين زندگي و ايجاد پشت‌گرمي ادراكي و سرانجام سمت و سو دادن به اختيارات و انتخاب‌هاست. در چنين فضايي روايت‌هاي تاريخي آمادگي برون‌رفت و برون‌شد از ظاهر وقايع را دارا هستند و جستجوي تاريخي از مرحله ناآگاهي به دوران آگاهي دست مي‌يابد.

* خودنوشت‌ها؛ مصاديق تاريخ شفاهي
مصاديق واقعي تاريخ شفاهي را به نيمه دوم قرن بيستم نسبت مي‌دهند وازآنجا كه يكي از كاربردهاي مهم تاريخ شفاهي در تاريخ سياست معنا و مفهوم پيدا مي‌كند، در دوره تكنولوژي‌زده معاصر كه مظاهر تكنيك و امكانات ارتباطي و ضبط‌هاي مغناطيسي و اللكترونيكي به كمك آمده؛‌ ضبظ خاطرات شفاهي داعيه‌دار تاريخ نويسي در جهان امروز شده است. اما اين موضوع موجب نمي‌شود كه سهم گذشتگان در ثبت ماجراهاي تاريخي ناديده گرفته شود. اگر روزگاري؛ پادشاهان به روايت شفاهي تاريخ پادشاهي خود براي ميرزابنويس‌ها مي‌پرداختند تا اين قلم به‌دستان درباري چيزي از فر و شكوه شاهي كم نگذارند و آن را براي تبختر آيندگان بجا گذارند، كم نبودند منشيان، نويسندگان، شاعران، دانشمندان، ستاره‌شناسان، منجمان و روحانيون مذهبي كه خود دست به‌كار نوشتن خاطرات خود مي‌شدند. واقعات تيموري و تزوكات تيموري به قلم ابوطالب حسيني تربتي، بدايع‌الوقايع محمود واصفي، تذكره شاه طهماسب صفوي به قلم خودش، روزنامه ميرزا محمد كلانتر فارسي، يادداشت‌هاي اعتمادالسلطنه، تاريخ عضدي از احمد ميرزا عضدالدوله، شرح حال عباس ميرزا ملكه آرا اثر خودش، تاريخ بي‌دروغ، خاطرات و اسناد ظهيرالدوله، خاطرات امين‌الدوله، حيات يحيي از حاج ميرزا يحيي دولت‌آبادي، يادگار عمر از دكترعيسي صديق، شرح زندگاني من از حمدالله مستوفي، زندگاني من ازعبدالحسين مسعود انصاري، سياحت شرق از آقانجفي قوچاني و سرگذشت‌نامه ابوعلي سينا ازجمله روزنوشت‌هاي معتبر ايران اندكي دورتر از پهلوي و انقلاب است.
سرگذشت‌نامه ابوعلي سينا به عنوان يكي از نمونه‌هاي خواندني خاطره‌نويسي‌هاي بجامانده از قرن چهارم چنين آغاز مي‌شود:
« پدرم از اهالي بلخ بود و ازآنجا در ايام نوح‌بن منصور به بخارا آمد و در دستگاه دولتي وارد شد وعمل قريه خرمثين از روستاهاي بخارا را به او واگذار كردند و اين قريه از قراي بزرگ بخارا بود و در نزديكي آن؛ قريه ديگري بود به نام افشنه، پدرم از آن قريه زني گرفت كه من و برادرم از او متولد شديم.
سپس همگي به بخارا بازگشتيم و پدرم براي من آموزگار قرآن و آموزگار ادبيات بگرفت، ده ساله بودم كه قرآن و بسياري از ادب را فراگرفتم و درهمان اوان صباوت از من عجايبي به ظهور مي‌رسيد كه معلم را به شگفتي وامي‌داشت...»
در دوره معاصر و پس از آنكه تاريخ شفاهي در ايران نيز درست همزمان با رويدادهاي جهاني؛‌ وارد مرحله تازه‌اي از حيات خود مي‌شود، به تدريج چهره‌هاي مختلف سياسي در كمتر از يك دهه؛ در داخل و خارج از ايران به يك بازيافت اطلاعاتي دست مي‌زنند تا مواد خام موجود در حافظه‌هاي شفاهي يا دست‌نوشت‌هاي مكتوب خود را به يك آغاز و پايان منطقي پيوند بزنند. اگرچه ماجرا هميشه به يك آغاز و پايان منطقي نمي‌انجاميد و گاه درميانه‌ي راه موانعي شكل مي‌گرفت از ملاحظات سياسي، امنيتي گرفته تا ملاحظات فردي، گروهي، رفتاري و اخلاقي و البته حضور انديشه‌هاي وابسته به قدرت. و البته اين مشكلات؛ مسير گفتمان و روايت‌هاي تاريخ شفاهي را وارد حوزه‌هاي آسيب‌هاي جدي محتوايي و ساختاري مي‌كند اما گاه به موازات اين نگاه‌هاي فرااختياري؛ كشف و نقد هم وارد گفته‌هاي راويان مي‌شود تا درنهايت يك كليت قابل قبول و استنادي‌ از روايت‌هاي شفاهي را به‌دست دهد.

* توصيه سرنوشت‌ساز
پايان دوران پهلوي و آغاز دوره انقلاب در ايران؛ سرنوشتي ديگرگونه براي خاطره‌نويسي پس از انقلاب رقم زد. به يكباره بازار خاطرات رونق گرفت و اين‌بار دو گروه بازمانده از دوران پهلوي و مبارزان انقلابي؛ نگارش خاطرات خود را از دو دوره متفاوت ابتدا در فضايي ناآرام و بعدها در محيطي امن آغاز كردند.
همزمان با وقايع پيروزي انقلاب در كشور، از اين‌سو و آن‌سو حوادث از راه رسيدند:‌ ماجراهاي غرب كشور؛ تحركات عراق در ايجاد پايگاه‌هاي نظامي عليه ايران و حمله به پاسگاه‌هاي مرزي؛ آغاز پاكسازي دانشگاه‌ها و ادارات؛ فشار آمريكايي‌ها براي آزادسازي گروگان‌هاي اسير شده در ماجراي اشغال لانه جاسوسي؛ بالا گرفتن دامنه اختلافات سياسي ميان گروه‌ها و احزاب سياسي در كشور_ شامل: حزب فدائيان اسلام- سازمان چريك‌هاي فدايي خلق- مجاهدان خلق- حزب جمهوري اسلامي- جبهه ملي- حزب توده- پيش‌مرگان مسلمان و سرانجام منافقان و طرفداران پهلوي حاضر در ايران_ ؛ شدت گرفتن اقدامات كومله‌ها در مرزهاي كشور؛ اوج گرفتن چالش ميان رهبران نهضت انقلاب با بني صدر؛ وقوع ترورها؛ قائله كردها؛ كودتاي نوژه و فزوني مناظرات و بحث‌هاي فراوان ميان طرفداران انديشه‌هاي مختلف، كه البته هيچ‌يك پروژه خاطره‌نويسي در كشور را با توقف كامل مواجه نمي‌كند. نگارش و ثبت و ضبط خاطرات انقلاب در داخل كشور به صورت جدي آغاز مي‌شود و امام خميني به‌عنوان رهبر نهضت انقلاب اسلامي هم با آگاهي از نحوه ثبت تاريخ ازسوي دشمنان انقلاب در داخل و خارج از كشور در پيامي هوشمندانه نسبت به لزوم مكتوب كردن تاريخ سياسي ايران هشدار مي‌دهد. امام در پيامي كه در تاريخ پنجم مرداد ماه 1357 به سبب كشتارمردم در شهرستان‌هاي مشهد؛ رفسنجان و جهرم صادرشد؛ چنين گفت:‌« لازم است براي بيداري نسل‌هاي آينده و جلوگيري ازغلط‌نويسي مغرضان؛ نويسندگان متعهد با دقت تمام به بررسي دقيق تاريخ اين نهضت اسلامي بپردازند، و قيام‌ها و تظاهرات مسلمين ايران را در شهرستان‌هاي مختلف با تاريخ و انگيزه آن ثبت نمايند تا مطالب اسلامي و نهضت روحانيت سرمشق جوامع و نسل‌هاي آينده شود، ما كه هنوز درقيد حيات هستيم و مسايل جاري ايران را كه درپيش چشم همه ما به روشني اتفاق افتاده است دنبال مي‌كنيم، فرصت‌طلبان و منفعت‌پيشگاني را مي‌بينيم كه با قلم و بيان بدون هراس از هرگونه رسوايي، مسايل ديني و نهضت اسلامي را برخلاف واقع جلوه مي‌دهند، و به حكم مختلفت با اساس نمي‌خواهند واقعيت را تصديق كنند و قدرت اسلام را نمي‌توانند ببينند، و شكي نيست كه اين نوشتجات بي‌اساس به اسم تاريخ در نسل‌هاي آينده آثار بسيار ناگواري دارد. از اين جهت، روشن شدن مبارزات اصيل اسلامي در ايران از ابتداي انعقاد نطفه‌اش تاكنون و رويدادهايي كه در آينده اتفاق مي‌افتد از مسايل مهمي است كه بايد نويسندگان و علماي متفكر و متعهد به آن بپردازند. درست آنچه را امروز براي ما روشن و واضح است كه براي نسل‌هاي آينده مبهم مي‌باشد، و تاريخ روشنگر نسل‌هاي آينده است، و با امروز قلم‌هاي مسموم درصدد تحريف واقعيات هستند، بايد نويسندگان اين قلم‌ها را بشكنند.(صحيفه امام جلد3)
دو سال بعد امام خميني در پيام ديگري؛ بار ديگر به موضوع تاريخ و تاريخ نويسي تاكيد مي كند. سيدحميد روحاني بخشي از متن اين پيام را در مقدمه كتاب "نهضت امام خميني" اين چنين آورده است:« تاريخ درگذشته مع الاسف غالبا به دست دشمن نوشته شده است. اميد است كه نگذاريد تاريخ اين نهضت را نيز دشمن بنويسد.»
به اين ترتيب روحاني؛ درشمار اولين وقايع‌نگاران انقلاب اسلامي؛ فعاليت را ازهمان روزهاي پس از انقلاب آغاز مي‌كند.(البته در همين دوران هاشمي رفسنجاني نيز با ثبت يادداشت‌هاي روزانه خود؛ به صورت فردي گام‌هاي اوليه را در وقايع‌نگاري روزانه برمي‌دارد. پيش‌تر نيز سرهنگ غلامرضا نجاتي نيز با تدوين نهضت ملي شدن صنعت نفت قدم در اين مسير نهاده بود.)
روحاني در مقدمه كتاب نهضت امام خميني آورده است:« نگارنده سال‌ها و از آغاز نهضت اسلامي، جريان‌هاي دروني و بروني آن را پيگيري كرده و در متن آن قرار داشته است. لحظه‌اي از مسايل انقلاب غفلت نكرده و به جز يك سال_سفر تركيه_ در ديگر تبعيدها و هجرت ها با امام بوده و هماره به گردآوري اسناد و اطلاعات همت گمارده است.»
او در جاي ديگري ازهمين مقدمه؛ به يك فراخوان عمومي در ثبت و ضبط داستان انقلاب دست مي زند:«‌از پژوهشگران و انديشمندان مي خواهد تا هرگونه اسناد و مدارك ازقبيل اطلاعيه؛ روزنامه؛ شب‌نامه؛ كتاب؛ مجله؛‌ سرود؛ اشعار؛ شعار؛ نوار؛ عكس؛ فيلم؛ ميكروفيلم؛ اسلايد؛ بيوگرافي؛ خاطرات؛ دست‌نوشته‌ها و وصيت‌نامه‌هاي شهدا و مجاهدان اسلام را براي ثبت ارسال كنند.»
كتاب نهضت امام خميني با شيوه كاملا روايي و خاطره‌نگاري مانند آنچه در روزگار معاصر منتشر مي‌شود؛ چنين آغاز مي‌شود:« تاريخ، صبح روز چهارشنبه 13 آبان 1343(29/جمادي الثاني/1384) را اعلام مي‌كرد. هواپيماي لوكس نيروي هوايي ارتش شاهنشاهي ايران كه حامل مرجع امت و رهبر انقلاب اسلامي امام خميني بود، از فرودگاه مهرآباد به سوي تركيه به پرواز درآمد. يكي از مقامات ساواك به نام سرهنگ افضلي امام را در اين سفر همراهي مي‌كرد.
ستاد فرماندهي نيروهوايي (اطلاعات عملياتي) طي گزارشي به ساواك در تاريخ 12/8/43 (يك روز پس از تبعيد امام) مشخصات هواپيمايي را كه بنا بود امام را به تركيه ببرد و صورت خدمه پرواز را چنين اعلام كرده است:
"به فرمان مطاع شاهانه مقرر است يك فروند هواپيماي 130_ث به شماره 103_5 با پرسنل پروازي پيوست در ساعت 130 گرينويچ با مختصات شمالي27_37 و شرقي 36_44 به مرز تركيه وارد و پس از عبور از نقاط مشخص ترافيك سير، ت كمرك و 554 آنكارا در ساعت 554، در آنكارا فرود خواهد آمد.
خواهشمند است دستور فرماييد نسبت به اجازه فرود هواپيما در فرودگاه آنكارا در اسرع وقت و اعلام آن به نيروي هوايي شاهنشاهي اقدام مقتضي معمول دارند." (رييس ستاد فرماندهي نيروي هوايي¬_ سرلشكر تدين).
به تدريج گردآوري خاطرات شهيد محلاتي؛ آيت‌الله هاشمي رفسنجاني؛ آيت‌الله خامنه‌اي در دوران رياست‌جمهوري، موسوي اردبيلي دركنار تمام گرفتاري‌هاي اين شخصيت‌هاي فعال در جريان انقلاب، به‌عنوان يگانه هدف وقايع‌نگاران در ثبت ماجراهاي انقلاب دنبال مي‌شود. بعدها افراد و موسسات ديگري به‌صورت متمركز يا غيرمتمركز در حوزه‌ خاطره‌نويسي انقلاب وارد ميدان مي‌‌شوند كه دكتر صادق زيباكلام از اين شمار است.

* تاريخ و خاطره‌نويسي
اگر يك شخصيت سياسي در دوران فعال زندگي خود به دلايل گوناگون نتواند رويدادهاي جاري در اطراف خود را آشكارا شرح دهد؛ آن را وامي‌گذارد تا در دوران فراغت؛ محيطي امن و آرام براي نوشتن آنها اختيار ‌كند تا آن را همان زمان يا سال‌ها بعد به دست انتشار بسپارد. به همين دليل خاطره؛ يكي از عوامل ثبت تاريخ برشمرده مي‌شود و اين دست كتاب‌ها درصدر منابع تاريخ معاصر قرار مي‌گيرند. خواندن اين روايت‌هاي دست اول؛ دو امكان به دست مي‌دهد: رسيدن به تحليل‌هاي شخصي و سپس موشكافي در خاطره‌ها به قصد روشنگري.
خاطره‌نويسان براي ثبت وقايع پيرامون خود چند روش دارند:
اول_‌ ‌روزشمارهاي تاريخي و يادداشت‌‌هاي روزانه. بسياري از مورخان اين روش را بااصالت‌ترين روش خاطره‌نويسي مي‌دانند چراكه از نگاه آنها؛ يادداشت‌نويس در ثبت پيش‌آمدهاي تازه كمتر خطر مي‌كند و واكنش آني خود را درباره هر واقعه ثبت مي كند بدون اينكه با ملاحظات بعدي؛ مطالب را سبك و سنگين كند. يادداشت‌هاي روزانه آيت‌الله هاشمي رفسنجاني، روزشمارهفت هزار روز نوشته غلامرضا كرباسچي و يادداشت‌هاي اسدالله علم از اين جمله‌اند.
دوم_ گزارش‌نويسي كه بيشتر به بهانه وقايع، به ماجراهاي قبل و بعداز آن پرداخته مي شود. ماموريت براي وطنم نوشته محمدرضا پهلوي،‌ معماي هويدا نوشته عباس ميلاني و حديث بيداري نوشته حميد انصاري(اين كتاب درباره زندگي امام خميني است) درشمار گزارش‌نوشته‌ها قرار مي‌گيرند.
سوم_ خاطره‌نگاري كه برخي توسط قهرمان اصلي داستان نوشته و ثبت مي‌شود و برخي پس از انجام مصاحبه‌هاي طولاني و تدوين مطالب عنوان شده در گفتگوهاي شفاهي آماده مي‌شود. خاطرات شاپور بختيار، شريف امامي، سيدعلي‌اكبرمحتشمي، حجت‌الاسلام محمدتقي فلسفي، نورالدين كيانوري، ايرج اسكندي، احمد احمد، عزت شاهي، مرتضي الويري و تالمات دكتر مصدق از اين شمارند.
نگاهي به خاطره‌نوشت‌هاي اخير نشان مي دهد دو گروه كاملا مخالف درمسير تحرير خاطرات خود درست در سال‌هاي پيروزي انقلاب گام برداشته‌اند: افراد وابسته به پهلوي كه بخشي از نظام فاسد اين دوره سرخورده شده‌اند و گروه ديگر هنوز درجهت تطهير اين دوره سخن مي‌گويند. خاطرات اين دسته بيشتر در خارج از كشور توسط بنيادهاي مانند بخش تاريخ شفاهي دانشگاه هاروارد و بخش تاريخ شفاهي بي بي سي به ثبت رسيده است و گروه ديگر خاطرات اين دوره به مبارزان؛ انقلابيون و شخصيت‌هاي مبارزي تعلق دارد كه به هر شكل در فرازو نشيب‌هاي انقلاب ايران و جريان‌هاي اجتماعي_سياسي_اقتصادي ايران در آن سال‌ها نقش موثر داشته‌اند ولو آنكه در ادامه پارگي‌ها و جدايي‌هايي ميان آن‌ها رخ داده باشد.
با يك مرور كلي بر ديدگاه‌هاي حاكم بر فضاي خاطرات منتشر شده در اين سال‌ها_ چه آن دسته كه در ايران توسط سازمان‌ها و نهادهاي خصوصي و دولتي منتشر شده يا آن‌ها كه در خارج از ايران توسط برخي موسسات پژوهشي يا سياسي منتشر شده است_ مي‌توان به يك تقسيم‌بندي چندگانه در حوزه ديدگاه‌هاي خاطرات سياسي دست يافت:
اول_ خاطرات و تاليفات مدافعان يا سردمداران رژيم گذشته مانند خاطرات ارتشبد فردوست و اسدالله علم.
دوم_ خاطرات و تاليفات ملي‌يون و ناسيوناليست‌ها مانند دكترمحمد مصدق و كريم سنجابي.
سوم_ خاطرات و تاليفات چپ‌ها و به ويژه رهبران و فعالان اين حزب مانند ايرج اسكندي، مريم فيروز و آواناسيان.
چهارم_ خاطرات و تاليفات طرفداران انقلاب اسلامي مانند خاطرات علي‌اكبر ناطق‌نوري،‌ محمد محمدي ري‌شهري، محمدتقي فلسفي، محتشمي پور و خلخالي.
پنجم_ خاطرات و گزارش‌هاي برخي خارجي‌ها درباره ايران مانند خاطرات سوليوان و هايزر.

* ارزش‌گذاري تاريخي
آلن پارت_منتقد فرانسوي_ مي‌گويد:« به خاطره‌نويسي‌هايي كه در زمان حيات نويسنده منتشر مي‌شود بايد به ديده ترديد نگريست.»
برخي ديگر نيزاعتقاد دارند:« تاريخ واقعي يك دوران را نمي توان در همان دوران نوشت و آن‌كس كه به كنكاش تاريخ در همان دوره برمي‌خيزد؛ با موانع عبورناپذير مواجه است. چنين كسي اسناد و مدارك لازم را دراختيار نخواهد داشت. بسياري از حقايق براي او ناگفته و درپرده است و بسياري از حقايق به دليل مصلحت‌ها گفته نمي‌شود. حكومت‌ها درجهت اقتدار خود بسياري از مدارك را از دسترس مورخان دور نگاه مي‌دارند و از او مي‌خواهند كه تاريخ را چنان روايت كند كه آنان مي‌پسندند. راويان و مورخان هر دوره در حوادث جاري درگيرند و به ناگزير از موضع‌گيري‌ها تاثيرمي‌گيرند.»
بديهي است كه يكي از عناصر مهم خاطره‌نويسي؛ اصل اصالت؛ تحليل آزادانه و غيرمغرضانه است كه خاطره‌نويس يا در وجوب آن؛ مداخله دارد يا ناظر بر آن است. اما مرور حجم زيادي از خاطرات منتشر شده در داخل يا خارج از كشور؛ اين موضوع را به اثبات رسانده كه بخش بزرگي از خاطره‌نويسان يا خاطره‌گويان از دوراني كه خود مصدر كاربوده‌اند؛ با نوعي خودمحوري و تبختر ياد مي‌كنند. برخي درصدد رفع و رجوع لغزش‌هاي خود برآمده‌اند و برخي با متهم كردن ديگران؛ سعي در رفع اتهام از خود داشته‌اند. درنتيجه چنين خاطره‌اي_ مكتوب باشد يا شفاهي_ را نمي‌توان بازتاب صادقانه گذشته دانست زيرا ويژگي‌هاي اخير، خاطره را از اصالت خارج و به بستر افترا و خودبزرگ‌بيني كشانده است. اما اين؛ همه‌ي تهديدي نيست كه بر سر راه خاطره وجود دارد. خاطره از آسيب‌هاي ديگري نيز رنج مي‌برد. آسيب‌ها؛ محدوديت‌ها و ملاحظات سياسي، امنيتي، فردي، گروهي، رفتاري و اخلاقي و حتي جسمي و رفتاري صاحب خاطره دركنار فشارهاي اعمال شده ازسوي جريان حاكم بر قدرت سياسي حاكم كه مي‌تواند خاطره را از مسير واقعي و داراي اصالت خود خارج كرده و به سمت جعل تاريخ پيش ببرد. به همين دليل مورخان؛ بهترين دوره نگارش تاريخ را پايان يك دوره تاريخي مي‌دانند اگرچه تجربه نشان داده است كه بخش بزرگي ازخاطرات تاريخي احتمالا به دليل رخدادهاي جبري ناشي از مرگ صاحب خاطره به دلايل طبيعي و غيرطبيعي قبل از سرآمدن يك دوره ازميان خواهد رفت. از اين رو بسياري از نهادهاي خصوصي و دولتي پيش از ازدست رفتن حافظان اصلي خاطرات درصدد ثبت و ضبط تاريخ شفاهي دوران خود برمي‌آيند كه درنهايت احتمالا باوجود برخي از همان سلسله كاستي‌هاي محتوايي و ديدگاهي؛ بخشي منتشر مي‌شود و بخشي خير. اما اين همه بدان معنا نيست كه درصورت پايان يك دوره تاريخي، خطر انحراف خاطره به پايان رسيده و خاطره از آسيب‌هاي اخير به دور مي‌ماند. اسدالله معيني در پايان‌نامه دوره كارشناسي ارشد خود؛ نمونه‌اي از ايجاد فضاي افترا را در خاطرات ارتشبد حسين فردوست_ آنجا كه خود را بي‌غل و غش توصيف مي‌كند و اطرافيان شاه را انسان‌هايي حقير_ چنين ترسيم مي‌كند:
« در آن زمان فرح ديبا كه دختر فقيري بود، تمايلات چپ و كمونيستي داشت و با تعدادي دانشجو رفاقت داشت كه يكي از آن‌ها ليلي ارجمند بود. به هر حال فرح؛ اين فرهنگ چپ را در دوران زندگي با محمدرضا حفظ كرد و دفترش را به مركز اشاعه اين نوع فرهنگ تبدل كرد. يك چنين دختري نمي توانست موردپسند هيچ مردي باشد. از فرط استيصال براي كمك به سراغ اردشير زاهدي در حصارك مي‌رود تا بتواند در پاريس زندگي و تحصيل كند و خود را تقديم زاهدي كند. لابد زاهدي از اين دختر خوش‌اش نيامده بود كه به محمدرضا تلفن زده كه دختري اينجا آمده، اگر اجازه دهيد او را بياورم. محمدرضا مي‌پذيرد و بدون تحقيق قبلي كه او كيست؛ او را به فرودگاه برده و در هواپيما به او پيشنهاد ازدواج مي‌كند. بدين ترتيب فرح حصارك (ملكه ايران) مي‌شود.
اين همه درحالي است كه فردوست در سراسر عمر سياسي‌اش نه تنها به ملت ايران كه به شاه نيز خيانت مي‌كند. با اين وجود؛ او در بيان خاطرات خود درصدد ازميان بردن هرگونه گمان بد به خود است و تلاش دارد تا اشتباهات دربار پهلوي را از حوزه تاثيرگذاري‌هاي خود خارج كند.

* بنيادهاي خاطره‌پژوهي
مرور فهرست كتاب‌هاي منتشر شده ذيل نام سياست‌مداران ايراني - خاطرات/ ايران- تاريخ- پهلوي- خاطرات/ ايران- تاريخ- جمهوري‌اسلامي- خاطرات، يك فهرست با 849 كتاب؛ 47 مقاله و 4 پايان‌نامه تنها در فهرست آثار ثبت شده در كتابخانه ملي به‌دست مي‌دهد. بديهي است كه بايد به اين فهرست؛ كتاب‌ها؛ مقالات و پايان‌نامه‌هايي ديگري را افزود كه در كشورمنتشر شده اما ذيل عناوين ديگري ثبت شده‌اند. و باز بايد به اين شمار؛ فهرست بلندبالايي از كتاب‌ها، مقالات و پايان‌نامه‌هاي دانشجويي ايراني و فارسي‌زبان منتشر شده در خارج از كشور را اضافه كرد كه بنا به دلايلي چون مصالح سياسي، امنيتي و اخلاقي مجال انتشار در كشور را پيدا نكرده‌اند. درميان آثار غيرايرانياني كه به بهانه‌هايي چون ماموريت‌هاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي در دوره‌هاي مختلف به ايران سفر كرده‌ و حاصل دوران ماموريت خود را به‌صورت كتاب و خاطره به زبان‌هايي غير از فارسي منتشر كرده‌اند را نيز بايد به فهرست اخير افزود. بررسي مراكز و نهادهاي ايراني و غيرايراني مرتبط با بحث تاريخ شفاهي و خاطره‌نويسي در داخل و خارج از كشور؛ ما را با يك فهرست كلي‌ با بيست عنوان مختلف نهاد و سازمان مواجه مي‌كند كه بيشتر آن‌ها سياست‌گذاري‌هاي متفاوت از يكديگر دارند. اما علاوه بر اختلاف‌نظرهاي شايع درميان موسسان و نهادهاي دست‌اندركار در توليد مكتوب خاطرات در داخل با خارج از كشور به دليل مشي سياسي و اهداف هريك از اين دو بخش، مراكز،‌ موسسات و نهادهاي فعال در داخل كشور نيز _دركنار اقدامات گاها مشترك روي يك فرد يا موضوع_ از دامنه گسترده‌اي از نظرات و ديدگاه‌ها در حدود و ثغور ايدئولوژيك و سلايق سياسي برخوردارند كه البته نتيجه كار تمامي اين مراكز از فيلتري به‌نام وزارت ارشاد و مواضع نهادهاي امنيتي مرتبط با انتشار اين دست آثار گذر مي‌كند. لازم به ذكر است تمامي موسسات دولتي دست‌اندكار توليد خاطرات شفاهي و تاريخ انقلاب امروز تحت عنوان مهتاب_مجمع هماهنگي تاريخ پژوهان انقلاب اسلامي_ مشغول به‌كارند.
1_ دفتر ادبيات انقلاب اسلامي حوزه هنري؛ كه از سال 72 توسط هدايت‌الله بهبودي و مرتضي سرهنگي با گردآوري تاريخ شفاهي سال‌هاي انقلاب 39 _ 57 شروع به كار كرد. خاطرات سيدعلي اكبر محتشمي پور، مرتضي الويري، جواد منصوري، جهانگير تفضلي، هادي غفاري، رجبعلي طاهري، عزت شاهي، اكبر براتي، جلال‌الدين فارسي، مرضيه حديده‌چي دباغي و احمد احمد ازجمله برخي آثار منتشر شده اين دفتر است.
2_ موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران متعلق به بنياد مستضعفان؛ با تكيه براسناد بجامانده از چهره‌هاي فراري در خانه‌هاي مصادره‌اي كار خود را آغاز كرد. تمركز اين موسسه، تاريخ دوران قاجار و پهلوي و دريافت جوانب ضعف و فروپاشي قاجار و شكل‌گيري پهلوي است. وزير خاكستري، پرونده ناتمام،‌ عمليات ظفار و تاريخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهاني ازجمله آثار اين موسسه است.
3_ مركز اسناد انقلاب اسلامي؛ توسط سيدحميد روحاني در سال 1337 تاسيس شد و امروز روح‌الله حسينيان رياست آن را برعهده دارد. خاطرات فضل‌الله محلاتي، محمدتقي فلسفي، سيدعلي‌اصغر دستغيب، علي دواني، عميد زنجاني، محمد يزدي، محمد محمدي ري‌شهري، محمدمهدي عبدخدايي، طاهر احمدزاده، سيدمحمد واحدي و سيدمنيرالدين حسيني ازجمله مجموعه خاطرات منتشر شده اين مركز است.
4_ بنياد تاريخ معاصر ايران؛ كه با توصيه آيت‌الله خامنه‌اي و در زمان رياست‌جمهوري ايشان تاسيس شد و درابتدا آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني و عبدالمجيد معاديخواه از اعضاي اصلي هيات‌مديره آن بودند و بيشتر بر خاطرات علمايي مانند آيت‌الله بهاء‌الديني تمركز داشت. كتاب هفت هزار روز كار غلامرضا كرباسچي از ديگر آثار اين بنياد است.
5_ موسسه مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي؛ كه توسط عبدالله شهبازي بنا شد و كتاب‌هاي كودتاي نوژه، خاطرات ارتشبد حسين فردوست،‌ ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، نوراليدن كيانوري و ايرج اسكندي ازجمله آثار آن است.
6_ مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات؛ بيشترين كار خود را متوجه ترجمه اسناد و اسم رمزها كرده‌است اما با دسته‌بندي اسناد مرتبط با شخصيت‌هاي انقلابي وارد حوزه تاريخ شفاهي نيز شده است. شهيد بهشتي، شهيد مطهري، امام موسي‌صدر، جلال آل‌احمد، ملا احمد كروبي، محمدعلي رجايي، محمدتقي جعفري، محمدتقي فلسفي و برخي شخصيت‌هاي پهلوي مانند اشرف پهلوي، اردشير زادهدي، دكتر منوچهر اقبال، تيمور بختيار و عبدالعظيم دلپان ازجمله شخصيت‌هايي هستند كه اين موسسه درباره سرگذشت و خاطرات سياسي آن‌ها كنكاش انجام داده است.
7_ دو موسسه اطلاعات و كيهان؛ درميان موسسات مطبوعاتي باتوجه به اسناد و آرشيوهاي غني، به جمع‌آوري برخي كتاب‌هاي تاريخ شفاهي دست زدند كه از آن جمله خاطرات پرويز راجي؛ مينو صميمي، استانفيلد ترنر_رئيس سازمان سيا در زمان كارتر_، سقوط شاه نوشته فريدون هويدا،‌ ماموريت در تهران نوشته ژنرال رابرت هيزر، روتارين‌ها و فراماسونري مهمترين آن‌هاست.
8_ دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران؛ كه توسط عباس سليمي‌نمين از سال 80 كار خود را آغاز كرده است و نقد كتاب را دركنار گردآوري خاطرات گروهي برخي افراد درباره وقايع مهم مانند 15 خرداد را سرلوحه كاري خود قرار داده‌است.
9_ بنياد مطالعات ايراني در مريليند؛ كه بيش از 700 ساعت مصاحبه جمع‌آوري كرده و بيشتر روي شخصيت‌هاي مربوط به دوران پهلوي _ايراني يا خارجي _ متمركز شده است. قسمتي از اين مجموعه تاريخ شفاهي در هماهنگي با دفتر تحقيقات تاريخ شفاهي دانشگاه كلمبيا در نيويورك تهيه مي‌شود كه پروژه‌اي تحت عنوان روابط ايران و آمريكا را در دست دارد و تاكنون با 180 مسئول سياست خارجي آمريكا در دوره آيزنهاور، كندي، جانسون، نيكسون و كارتر مصاحبه كرده‌است.
10_ صنعت گاز ايران؛ كه از آغاز تا آستانه انقلاب مصاحبه‌هايي با محسن شيرازي، منوچهر گودرزي، خداداد فرمانفرمائيان، عبدالمجيد مجيدي، پرويز مينا، اكبر اعتماد، عبدالرصا انصاري، حسن شهميزادي و احمدعلي احمدي انجام داده است.
11_ مجموعه تاريخ شفاهي و روابط ديپلماتيك انجمن مطالعات ايالات متحده آمريكا در واشنگتن؛‌ كه مجموعه‌اي در كتابخانه لاورينگر دانشگاه جورج تاول در شهر واشنگتن است و تركيبي از پروژه‌هاي جمع‌آوري خاطرات دست‌اندركاران روابط خارجي آمريكا در سال 1988 شامل خاطرات نمايندگان سياسي با كارمندان؛ آژانس اطلاعات ايالات متحده در آن گنجانده شده‌است.
12_ آرشيو ملي كتابخانه‌هاي رياست‌جمهوري آمريكا؛ كه خاطرات، مصاحبه‌ها و سخنراني‌هاي دست‌اندركاران سياست آمريكا مربوط به ايران را دربرمي‌گيرد و شامل كتابخانه هوور، تروتن، آيزنهاور، كندي، جانسون، فورد، كارتر، ريگان و بوش است.
13_ مركز تاريخ شفاهي كليمي؛ كه با بيش از80 ايراني كليمي در قبل و بعداز انقلاب گفتگو كرده‌است.
14_ موسسه بين‌المللي تاريخ اجتماعي آمستردام؛ كه پروژه تاريخ شفاهي چپ در ايران را برعهده دارد و تاكنون 262 ساعت مصاحبه با 29 فعال كنفدراسيون دانشجويان ايران و اعضاي گروه‌هايي چون سازمان چريك‌هاي فدايي خلق ايران و حزب توده انجام داده‌است.
15_ پروژه تاريخ شفاهي چپ در برلين؛ كه با همكاري حميد احمدي شروع به كار گردآوري تاريخ شفاهي فعالان گروه‌هاي چپ در سال‌هاي 1992_ 1990 كرده و بيش از 400 فيلم از 40 نفر تهيه كرده است. ازجمله كارهاي منتشر شده توسط اين سازمان؛ خاطرات بزرگ علوي و سرگرد هوايي پرويز آتشاني است.
16_ مركز تاريخ نيروي زميني ايالات متحده آمريكا در پنسيلوانيا؛ كه شامل مجموعه‌هاي شخصي برخي مستشاران نظامي و فرماندهان ارشد نيروي زميني آمريكا درباره ايران است.
17_ مركزمطالعات خاورميانه در دانشگاه هاروارد؛ كه شهريور 1360 آغاز به‌كار كرد و هدف آن گردآوري خاطرات شخصيت‌هايي است كه يا در تصميم‌گيري‌هاي خطير رويدادهاي مهم سياسي ايران شركت داشته يا از نزديك شاهد آن بوده‌اند. اين مركز زيرنظر حبيب لاجوردي در آمريكا فعاليت مي‌كند. لاجوردي خود درباره كار اين مركز مي گويد:« مي‌خواستيم با منابع مالي محدودي كه داشتيم حداكثر اطلاعات تاريخ سياسي آن دوران را به‌دست آوريم. درآغاز 350 نفر براي مصاحبه درنظر گرفته شد كه درنهايت با 132 نفر مصاحبه شد.» ازجمله مصاحبه‌شوندگان با اين مركز؛ اردشير زادهدي، داريوش همايون، دكتر كريم سنجابي، دكتر محمد آذر، مسعود رجوي، عليرضا محفوظي، دكتر فريدون كشاورز، مصطفي لنكراني، سرلشكر حسن علوي‌كيا، سرلشكر منوچهر هاشمي، سعيد رجايي‌خراساني، دريادار احمد مدني، ابوالحسن بني‌صدر، همايون كاتوزيان، محمد خانبابا تهراني و هما ناطق هستند.
18_ حميد شوكت؛ از كساني است كه در نگارش تاريخ شفاهي كار كرده و تاكنون دو كتاب او شامل گفتگو با مهدي خانبابا تهراني و ايرج كشكولي منتشر شده است.
19_ بنياد تاريخ شفاهي بي بي سي؛ كه اين مجموعه را باقر معين و بهروز آفاق آماده كردند. اين دو در انگلستان؛ فرانسه؛ آمريكا؛ آلمان و ايران با اشخاص مختلف ايراني و غيرايراني شامل: جيمي كارتر، سايروس وس، برژينسكي، كريم سنجابي، مهدي بازرگان، ابوالحسن بني‌صدر، ارتشبد ازهاري، علي اميني، شاپور بختيار، اردشير زادهدي، ويليام سوليوان، آنتوني پارسونز و دنيس رايت مصاحبه و آن‌ها را منتشر كرده‌اند. اين مجموعه در ايران نيز توسط عمادالدين باقي و عبدالرضا هوشنگ مهدوي منتشر شد.
20_ موسسه تاريخ شفاهي زنان ايران؛ كه زيرنظر غلامرضا افخمي در آمريكا به دنيال گفتگو با شخصيت‌هاي زن پهلوي در سمت‌هاي مهم ازجمله اولين سفير زن، زن نماينده مجلس، رئيس انجمن شهر و روزنامه‌نگار بوده است. اين موسسه تاكنون با 46 نفرمصاحبه كرده است.
به اين شمار مي‌توان افزود: موسسه نشر و تنظيم آثار امام خميني، سازمان اسناد و كتابخانه ملي جمهوري اسلامي، انتشارات صرير، رسا، قلم، ني، حسينيه ارشاد، كتابخانه مجلس شوراي اسلامي، پژوهشكده باقرالعلوم، مركز تحقيقات جنگ، بنياد حفظ آثار و نشر ارزش‌هاي دفاع‌مقدس، بنياد شهيد انقلاب اسلامي، موسسه 15 خرداد، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم در داخل ايران و بنيادهاي تاريخ شفاهي يهوديان و تاريخ شفاهي بهائيان در خارج از ايران.

* نمونه‌هايي از چند يادداشت و خاطره‌نگاري‌ مشهور:
الف_ از كتاب كارنامه و خاطرات هاشمي‌رفسنجاني سال 1365
چهارشنبه 6 فروردين: ساعت شش صبح به
q انديمشك رسيديم. به خاطر امنيت بيشتر با قطار آمديم. تا ساعت پنج بعدازظهر در پايگاه هوايي دزفول مانديم. آقايان دكتر [حسن] روحاني، سرهنگ [مصطفي] ترابي و رحيم صفوي آمدند. درباره جنگ و مسائل مربوط ديگر مذاكره كرديم و تصميماتي اتخاذ شد. هوا ابري است. از تهران اطلاع گرفتيم، گفتند كه عفت براي سفر عمره به مكه پرواز كرده است... آقاي [محمدعلي] انصاري از بيت امام، تلفني گفت حضرت امام دستور داده‌اند به تهران برگرديم. نگران شديم و تفسيرهاي گوناگون داشتم. در تلفن بعدي گفتند اگر كاري ضروري دارم، براي برگشت عجله نكنم. (صص41-40)
پنجشنبه 7 فروردين: پيش از ظهر
q با رئيس‌جمهور تلفني مذاكره كردم. اطلاع داد كه ديروز حال امام به هم خورده و خطرناك بوده است. ايشان را كه خارج از تهران بوده، احضار كرده بودند و معلوم شد احضار من هم كه ديشب انجام شد- به اين جهت بوده و به ديگران اطلاع نداده‌اند و امروز حالشان بهتر است. (ص41)
جمعه 8 فروردين: ظهر به شهر باختران
q [=كرمانشاه] رسيديم و در مركز سپاه پاسداران به صورت ناشناس مستقر شديم. با جبهه تماس گرفتيم. وضع‌شان خوب نبود. آقايان محسن رضايي و سرهنگ ترابي براي كمك به آن‌ها به مريوان رفتند كه صياد را تقويت كنند. (ص42)
شنبه 9 فروردين: بعد از نماز
q صبح با اتومبيل به طرف تهران حركت كرديم... بعد از استراحت و استحمام به زيارت امام رفتم. (امام هنگام ملاقات فرمودند: «از لحظه‌اي كه تو به طرف خوزستان حركت كردي، در ناراحتي بودم تا لحظه‌اي كه به تهران برگشتي.» عبارتي كه بتواند جواب اين لطف امام باشد، نيافتم. گفتم اين سفرها خطري ندارد و نبايد جنابعالي ناراحت بشويد).(ص42)
يكشنبه 10 فروردين: احمدآقا و دكتر [حسن] عارفي و دكتر [مسعود] پورمقدس،
q گزارش جريان حمله قلبي امام را درحالي‌كه در دستشوئي بوده‌اند، دادند. امام با فشار دادن زنگ، دكترها را خبر كرده‌اند. تعبيه زنگ در مراكز خلوت از ابتكارات جالب احمدآقا است... از كارهاي خوب احمدآقا، تأسيس يك بيمارستان كوچك قلب با وسائل مدرن دركنار منزل امام است كه با كمك دكترعارفي انجام شده؛ مجهز و خوب است. اين كار كمك كرده كه كسالت امام كاملاً مخفي مانده و اگر به بيمارستان‌هاي رسمي منتقل شده بودند، علاوه بر خطري كه در بين راه ايشان را تهديد مي‌كرد، منتشر شدن خبر كسالت، ضربه رواني به جنگ و انقلاب مي‌زد. (ص44)

ب_ از كتاب خاطرات و تالمات مصدق به قلم دكتر مصدق(فصل كارهاي دولت من)
من هيچوقت داوطلب
q كار نبوده‌ام و هر وقت كاري ب‌من پيشنهاد شده و قبول كرده‌ام جز خدمت بوطن عزيزم نظري نداشته‌ام. در زمان تصدي وثوق‌الدوله كه از خدمت بوطنم مأيوس شدم از ايران بقصد مهاجرت رفتم. موقعي كه قرارداد تحت‌الحمايگي ايران منعقد گرديد در سوئيس بودم و با آن مبارزه نمودم. در آنجا بودم كه دولت وثوق سقوط نمود و من بوزارت دادگستري منصوب گرديدم و از طريق جنوب بايران ميآمدم كه يك روز بعد از ورودم بشيراز بايالت فارس منصوب گرديدم و تا كودتا پيش نيامده بود انجام وظيفه نمودم و بعد چون در آن رژيم از من خدمتي ساخته نبود استعفا دادم و همچنين روزي كه ميخواستند دولتي روي كار بياورند كه فداكاريهاي ملت ايران را از بين ببرند بمحض اينكه يكي از نمايندگان در جلسة خصوصي مجلس بمن تعارفي كرد بلاتأمل قبولي خود را اظهار نمودم و براي تشكيل دولت حاضر شدم.(ص228)
ملي شدن صنعت نفت در سراسر كشورابتكار شادروان دكترحسين
q فاطمي است كه چون كميسيون نفت مجلس شوراي ملي پس از چند ماه مذاكره و مباحثه نتوانست راجع باستيفاي حق ملت از شركت نفت انگليس و ايران تصميمي اتخاذ كنند دكتر فاطمي با من كه رئيس كميسيون بودم مذاكره نمود و گفت با وضعي كه در اين مملكت وجود دارد استيفاي حق ملت كاري است بسيار مشكل، خصوصاً كه دولت انگليس مالك اكثريت سهام شركت است و بعنوان ماليات بردرآمد هم هر سال مبلغ مهمي از شركت استفاده مي‌كند و من باب مثال در سال 1948 از شصت و يك مليون ليره عوائد خالص شركت نفت بدولت ايران كه مالك معادن نفت است از بابت حق‌الامتياز فقط نه مليون ليره رسيده در صورتيكه دولت انگليس بعنوان ماليات بردرآمد بيست و هشت مليون ليره استفاده كرده است.(ص229)
q اين پيشنهاد گذشته از اينكه مفيد بود كار ما را نيز سهل ميكرد و لازم نبود كه اول بطلان قرارداد 1933 را كه در زمان دولت ديكتاتوري و اختناق ملت ايران منعقد شده بود ثابت كنيم و بعد از شركت نفت خلع يد نمائيم... اين بود كه با نظريات آن شادروان [دكتر فاطمي] موافقت نمودم و قرار شد كه ايشان پيشنهاد خود را در جلسه نمايندگان جبهة ملي بدهند و ببينيم نظر ديگران چه خواهد بود.(ص230)
بعداز ورود هيئت
q نمايندگي انگليس و چند روز مذاكره معلوم شد كه حسن‌نيتي در كار نبود و غيراز اجراي قرارداد 1933 ولي بصورت ديگر نظري ندارند. چون شركت نميتوانست با يك دولت صاحب عقيده و مستقل در پس پرده اظهارنظر كند و دولت آن را اجرا نمايد اين بود كه ميخواستند بوسيلة يك تعهد بين‌المللي دولت را براي خاموش كردن احساسات متعهد نمايند، چنانچه دولت با اين پيشنهاد موافقت مينمود مرتكب يك انتحار سياسي شده بود.(ص231)
اعتراف بملي شدن صنعت نفت در سراسر كشور باين نتيجه ميرسيد اگر
q اختلاف بحكميت ارجاع ميشد شركت نتواند بعنوان عدم‌النفع چيزي مطالبه نمايد چونكه ملي شدن صنعت نفت را بدون هيچ‌ قيد و شرطي شناخته بود و دعوا منحصر ميشد بغرامت. سومين ابتكار وقتي شروع شد كه مذاكرات با استوكس به نتيجه نرسيد و دولت از گرفتاري احزاب محافظه‌كار و كارگر در انتخابات مجلس عوام استفاده نمود و بكارشناسان و كارمندان تبعة انگليس اخطار نمود كه از 4 مهرماه 1330 تا هفت روز وسايل حركت خود را فراهم نمايند و باين طريق معادن نفت بكلي از تصرف بيگانگان درآمد.(ص232)

ج_ از كتاب آخرين روزها_ پايان سلطنت و درگذشت شاه_ نوشته دكتر هوشنگ نهاوندي(فصل يازدهم)
اغتشاش كامل بر كشور دامن گسترده و شاه،
q از پا درآمده و سرگشته بود. هر دم بر دسيسه‌ها و تحريكات افزوده مي‌شد. دولت «ازهاري» از كار افتاده بود. درحالي‌كه شاه سرگرم گفتگو با «صديقي» و سپس «بقايي» بود، برنامه‌ي ديگري در پنهان كاري مطلق براي تشكيل دولتي درحال اجرا بود... در آن زمان بود كه مردي كه تقريباً هيچ كس در انتظارش نبود، در صحنه‌ي سياسي پديدار شد: «شاپور بختيار». روز 31 دسامبر 1978، شاه رسماً او را مأمور تشكيل دولت كرد... (صص300-299)
«شاپور بختيار»... در فرانسه ازدواج كرد، شهروندي فرانسه را
q پذيرفت و حتي در ارتش فرانسه خدمت كرد. در بازگشت به ايران، «بختيار» با ناكامي‌هايي روبرو شد. زيرا نتوانست به عضويت هيئت علمي دانشكده‌ي حقوق كه آرزومند آن بود، درآيد. اما در وزارت كار كه تازه «احمد قوام» تإسيس كرده بود، استخدام شد. به هنگام بحران نفت، او ابتدا مدير كل كار استان خوزستان بود (كه اين دوره، بعداً هياهويي برانگيخت) و سرانجام در اواخر زمان «مصدق» به معاونت وزارت «كار» رسيد.(ص300)
چند هفته بعد از اين ماجراها، و در واپسين روزهاي سلطنت محمدرضا
q شاه، بيست و چند تن از روحانيون سرشناس، محرمانه با او ملاقات كردند كه در آن نشست، فقط دو تن ديگر («اردشير زاهدي» و «اصلان افشار») حضور داشتند. با وجود استثنايي بودن وضع، هيچ‌كس از اين نشست محرمانه، كه هدف آن انصراف شاه از ترك ايران بود، اطلاع نيافت. بسياري از اين روحانيون، بعداً رنگ عوض كردند و بعضاً در جمهوري اسلامي به مراتب مهم رسيدند! اما جلسه، تا امروز محرمانه مانده است. بنابراين ديدار با «بختيار» اصولاً اهميتي نداشت. آيا فقط مي‌بايست از پادشاه پنهان بماند؟
به اين ترتيب، مي‌شود مطمئن بود كه شاه، از ديدارهاي شهبانو و «بختيار» خبر نداشته است... «بختيار» كه از آن پس همواره مدعي بود كه «شاه را بيرون رانده» و به خود مي‌باليد، از شهبانو به گونه‌اي ديگر سخن مي‌گفت و پيرامون «نظرات آزادي‌خواهانه و پيشرو» و «دلبستگي او به شعرهاي فرانسوي» سخن پراكني‌ها مي‌كرد... (ص302)
...
q گروه پيرامون شهبانو توانست «شاپور بختيار» را جلو بيندازد. يك شب، درميانه‌هاي دسامبر، پس از آغاز ساعات منع آمد و شد، تيمسار «مقدم» شخصاً به ويلاي فرمانيه‌ي «بختيار» كه از كاخ دور نبود، به دنبالش رفت و او را نزد شاه آورد. «بختيار» رسماً پذيرفته، و مامور پژوهش به منظور تشكيل دولت شد... پيش از برگزيده شدن رسمي‌اش به نخست‌وزيري، ديدارهاي ديگري نيز ميان شاه و «بختيار» انجام گرفت. به خواست شاه، «بختيار» گزارشي تحليلي و با ريزه كاري پيرامون اوضاع داخلي كشور داد كه در آن هيچ اشاره‌اي به عوامل خارجي بحران نشده بود. و افزود كه همواره در خدمت شاه خواهد بود و از جنبش‌هاي مخالف كه زير تأثير «خميني» هستند، دوري خواهد گزيد. زيرا «نه با آرمان و نه با روش سياسي‌شان» موافق است. (ص304)
... فرماندهان ارتش از
q انتخاب او (بختيار) خشنود نبودند، يا بهتر بگوئيم او را نمي‌شناختند. دوستان سياسي‌اش او را رانده بودند. به نادرست يا درست گفته مي‌شد او به خدا باور ندارد، بنابراين روحانيون هم از او بدشان مي‌آمد...
از آغاز دهه‌ي هفتاد رئيس «باشگاه فرانسه» در تهران بود كه دولتمردان، سياستمداران و سوداگران به آن رفت و آمد داشتند...(ص305)

د_ از مجموعه برنامه داستان انقلاب از راديو بي بي سي
داستان انقلاب. قسمت نهم: 3/9/1368
- پيامدها و درسهاي پس از كودتاي 28 مرداد و شكست نهضت ملي / انتقادات و ستايش‌ها نسبت به مصدق.
q بازرگان: «قضية 28 مرداد يك پديدة خلق الساعه كه در 28 مرداد رخ بدهد نبود، از همان زمان ملي شدن نفت شروع شد، و جريان‌هاي مختلفي در خارج مملكت و در داخل مملكت بود كه نقاط برجسته‌اش همان 9 اسفند بود و 25 مرداد و بعد هم 28 مرداد و قبل از اينها هم سي‌تير هم در اين وسط و از يك طرف انگليسي‌ها، جناح خارج را با همكاري آمريكايي‌ها درست مي‌كردند و در داخل، استفاده از حزب توده نفتي و محيط نامطلوبي كه فراهم آورده بود...».(ص120)
كشاورز: «دكتر مصدق البته كار بسيار مهمي كرد ولي
q اشتباه هم كرد، يكي از اشتباهات دكتر مصدق اين بود كه او حزب تشكيل نداد در ابتداي سال 1941 كه يك مختصر آزادي در ايران برقرار شد حق اين بود كه مصدق به عنوان يك رجل ملي سياسي حزب تشكيل بدهد من يقين دارم كه عدة زيادي از كساني كه به حزب توده رفتند مطمئناً وارد جريان مصدق و حزب مصدق مي‌شدند... يكي ديگر از اشتباهاتش اين بود كه پشت قرآن قسم خورد و امضاء كرد كه من با سلطنت مخالفت ندارم و اين باعث شد كه سلطنت هركاري با او كرد، او مجبور شد كه صداش درنيايد.»(صص121-120)
امام خميني:
q «آنكه تأسف دارد اين است كه اگر در آن وقت كه متفقين آمدند و رضاشاه رفت، يك صدا بلند شده بود كه ما پسرش را نمي‌خواهيم، يك نفر كه مثلاً از رجال، يك نفر از علما، يك جمعي از مردم كه نمي‌خواهيم اين سلسله را، اينها چه كردند با ما، پدرش چه كرد كه اين پسرش چه، اين يكي از غفلت‌هايي بود در تاريخ ايران كه مسير تاريخ را اگر اين غفلت نشده بود گردانده بود.
قوام‌السلطنه مي‌توانست اين كار را بكند لاكن با غفلت‌ها، با ضعف نفس‌ها نكرد. از او بالاتر دكتر مصدق بود، قدرت، دست دكتر مصدق آمد، لكن اشتباهات هم داشت. براي مملكت مي‌خواست خدمت بكند لكن اشتباهات هم داشت. يكي از اشتباهات اين بود كه آن وقتي كه قدرت دستش آمد اين را [شاه را] خفه‌اش نكرد [تا] تمام كند قضيه را. اين كاري براي او نداشت، هيچ كاري براي او نداشت، بلكه ارتش دست او بود، همة قدرت‌ها دست او بود، قوي بود و او [شاه] ضعيف بود و زير چنگال او بود، لكن غفلت كرد، مجلس را ايشان منحل كرد و يكي يكي وكلا را وادار كرد كه استعفاء بدهند، وقتي استعفاء دادند يك طريق قانوني براي شاه پيدا شد تا اينكه بعد از اينكه مجلس نيست تعيين نخست‌وزير با شاه است اين اشتباهي بود كه از دكتر مصدق واقع شد و دنبال او اين مرد را دوباره برگرداندند به ايران. به قول بعضي كه محمدرضا شاه رفت، رضاشاه آمد يعني يك نفر قلدر آمد».(صص122-121)
بازرگان: «اگر خودمان را در
q اين ظرف زمان و مكان بگذاريم و جريان‌ها را عميقاً نگاه بكنيم، نه، نمي‌شود گفت اشتباه داشت، يا اگر هم داشت، اشتباهي بود كه هر بشري و هر آدمي انجام مي‌دهد. و البته اگر ما بگوييم كه مي‌بايستي در آنجا به طور كلي از هر جهت و براي ابد پيروز شده باشيم، نه، شكست خورديم، اما اگر، بدونيم كه در طبيعت، و دنيا، يك چيزي به طور ايده‌آل صورت نمي‌گيرد، و بايد كار بشود و تجربه اندوزي بشود و ادامه داشته باشد، شكست كامل نبود، بلكه از جهات عديده‌اي پيروزي بود...».(ص122)
گوينده:
q درهرحال واقعيت آن بود كه شاه بر مخالفان پيروز شده بود و 28 مرداد را منشاء مشروعيت قوي براي خود مي‌دانست.
شاه: «خيلي هم خلاصه بهتون بگويم، قيام 28 مرداد به من اجازة چه چيزهايي را داد. يكي همان‌طور كه مي‌دانيد صنعت نفت ايران به دست ايراني و با دستور ايراني به مرحله‌اي رسيده كه فكر مي‌كنم زبانزد خاص و عام در خارجه كه هيچي، در داخلة ايران هم پي برده‌اند...».(ص123)
بازرگان: «درست
q نهضت مقاومت ملي كه بلافاصله بعد از كودتاي 28 مرداد 32 تشكيل شد تقريباً كليه شخصيت‌ها و گروهها و افكاري كه در واقع همان سياست ملي شدن نفت و سياست مرحوم دكتر مصدق را تعقيب مي‌كردند و كودتاي 28 مرداد را دخالت بيگانگان و خارجي‌ها- حالا انگلستان، آمريكا يا هر چه هست يا دربار- مي‌دانستند، آنها اين نهضت مقاومت ملي را تشكيل دادند كه به دنيا نشان بدهند و به داخله نشان بدهند كه اون كودتا به هيچ وجه جنبة ملي و ايراني نداشته و كماكان ملت ايران همان سياست ملي كردن نفت را و مبارزه با استيلاي خارجي را ادامه مي‌دهد...».(ص125)
سيف‌پور فاطمي: «...دكتر حسين
q فاطمي چندي مخفي بود و بعد از آنكه دستكير [دستگير] شد، مريض بود در داخل ادارة شهرباني يك عده‌اي از طرف اشرف و شاه مامور كشتن او شدند و در داخل شهرباني شعبان بي‌مخ او را با چاقو مجروح كرد به طوري كه مجبور شدند او را به بيمارستان بردند مدتي در بيمارستان بود و بعد از آنكه او را محاكمه كردند محاكمه‌اش هم كاملاً سري بود محكوم به اعدام شد و با حال تب روي برانكارد او را اعدام كردند... يكي از اشخاصي كه در زندان بود دكتر شايگان- [مي‌گفت] دكتر حسين فاطمي را [تيمور] بختيار و نصيري همان‌طور كه روي برانكارد بود با سه تير از بين بردند...».(ص129)
q گوينده: در اين ميان با فاش شدن سازمان نظامي حزب توده، دستگيري و آزار مخالفان گسترش يافت و به گفتة مهندس بازرگان لبة تيز اين حملات از همه بيشتر متوجه اين افسران بودند كه خسرو روزبه سرشناس‌ترين آنان بود.
بازرگان: «ابتداء لبة تيز حمله و آزار روي حزب توده بود و روي آنها بيشتر فشار مي‌آوردند آن وقت از مليون هم اول مصدقي‌ها و همچنين گاهي وقتها از علماء ولي به اصطلاح مذهبي‌ها اين طرفي‌ها [را] هم مي‌گرفتند خوب، مرحوم نواب صفوي، او هم به زندان افتاد و اونها را هم آزار دادند شديداً هم آزار دادند... نهضت مقاومت تشكيل شد آنجا درواقع اول دفعه بود كه با مليون طرف شدند ما در نهضت مقاومت روزنامة «راه مصدق» و «مكتب مصدق» را راه انداخته بوديم و تظاهراتي مي‌شد يك تظاهرات خيلي مفصلي، روزي كه نيكسون كه آن موقع معاون رئيس جمهور [آمريكا] بود آمده بود، در بازار، مردم بازار و اينها آنجا چهارپايه گذاشتند نطق كردند و به انگليسي حتي صحبت شد و اينها عليه آنها و عليه عمل كودتا و عليه شاه و اينها حرفهايي زدند و بعد هم اون قضية 16 آذر دانشگاه... عدة زيادي را هم گرفتند، خصوصاً بعد از آن نامه‌اي كه عليه قرارداد كنسرسيوم يك 60،70 نفري امضاء كرده بودند كه مرحوم آيت‌الله فيروزآبادي بود، 12 نفر از اساتيد دانشگاه بودند عده‌اي از گروه بازار بودند... اساتيد دانشگاه را هم خواستند اخراج بكنند به رئيس دانشگاه آقاي دكتر سياسي گفتند كه اينها را اخراج كن او مقاومت كرد گفت من چنين كاري نمي‌كنم...».(صص130-129)
سيف‌پور فاطمي: «...در حكومت علا، قدرت
q ساواك كاملاً زياد شد و بعد از آن ايران به پيمان بغداد پيوست. حكومت علا زياد طول نكشيد و شاه، منوچهر اقبال را مامور دولت كرد. در دورة او حكومت مطلقه و ديكتاتوري شاه به تمام معنا تامين شد و شخص شاه علاوه بر ساواك و آرتش وزارت خارجه و ادارة شركت نفت و سازمان برنامه را تحت نظر شخص خودش قرار داد و در اين دوره، دورة مجلس را هم از دو سال به چهار سال تمديد كردند ولي باز فشار اقتصادي و انتخاب كندي به رياست جمهوري آمريكا، شاه را مجبور كرد كه اقبال را بردارد و به جاي او شريف‌امامي [را] كه فكر مي‌كرد به روشنفكران و روحانيون نزديك است به نخست‌وزيري منصوب كرد. شريف‌امامي خواست كه يك سياست بيطرفانه بازي بكند و از نفوذ آمريكاييها كه در آن موقع فوق‌العاده زياد بود بكاهد ولي وضع اقتصادي ايران باز رو به بدي گذارد و انتخابات دورة بيستم هم در همين موقع برقرار بود ولي چون فوق‌العاده در اين انتخابات دزدي [شد] و فشار به مردم آوردند شاه مجبور شد كه آن مجلس دورة بيستم را منحل كند و شريف‌امامي هم استعفاء داد و در نتيجه دكتر اميني [را] كه در آن موقع معروف بود كه مورد توجه آمريكايي‌هاست و با كندي روابط صمميمانه دارد به نخست‌وزيري انتخاب كرد.»(صص132-131)

* زوايه ديد
به‌رغم فراواني نهادها و موسسات انتشاردهنده خاطرات سياسي در كشور هنوز بسياري؛ كيفيت ثبت و نشر تاريخ شفاهي 30 سال اخير را مورد نقد جدي قرار مي‌دهند. ناقدان كه سراغ آن‌ها را مي‌توان ازهر دسته و تفكري گرفت؛ از يك‌سو نسبت به نحوه گردآوري تاريخ شفاهي سياسي و ميزان استناد هريك از آن‌ها اعتراض دارند و ازسوي ديگر نگاه حاكم بر فضاي اين دست آثار را نسبت به موسسه انتشاردهنده آن قابل بررسي مي‌دانند.
عباس سليمي نمين كه دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران را با همين رويكرد(نقد آثار منتشره) راه‌اندازي كرده است؛ علاوه بر آنكه اعتقاد دارد هيچ كار عظيمي در حوزه ثبت تاريخ شفاهي سياسي كشور صورت نگرفته، از توليد انبوه آثار منتشره نيز گله‌مند است زيرا اين تعدد از نگاه او؛ كار تبيين انقلاب را در آينده بسيار دشوار مي‌كند و تعارضات موجود در اين آثار، به نوعي سردرگمي در شناخت تاريخ انقلاب منجر مي‌شود. انتقاد ديگر او؛ به نشر آثاري در داخل كشور است كه به قصد مخدوش نمودن تاريخ انقلاب صورت مي‌گيرد.
رحيم نيكبخت نيز ازسوي مركزاسناد جمهوري‌اسلامي ايران؛ ازعدم شناخت اين حوزه در كشور خبر مي‌دهد. از نگاه او؛ در بسياري از اين آثار، برخي مسايل و شخصيت‌ها به‌خوبي پرداخت نمي‌شوند و اين موضوع موجبات نشر برخي موارد خلاف واقعيت را در اين دست آثار فراهم مي‌كند.
يعقوب توكلي كه آثاري را در همين زمره در حوزه هنري منتشر كرده‌است؛ لزوم هماهنگي ميان سازمان‌ها و نهادهاي فعال در نشر خاطرات سياسي را يادآوري مي كند. به پيشنهاد وي؛ تمامي مراكز فعال در اين حوزه در داخل كشور مي‌بايست زيرنظر يك شوراي‌عالي يا وزارت‌ارشاد فعاليت داشته باشند. توكلي؛ تاكيد دارد كه هريك از اين سازمان‌ها بايد به صورت تخصصي سازماندهي شوند. او همچنين وجود موضع‌گيري درميان نويسندگان و ناشران اين دست آثار را مورد تاييد قرار داده و تاكيد مي‌كند كه بي‌طرف بودن، شعاري است كه در نشر اين آثار هرگز محقق نمي‌شود.
سعيد فخرزاده به‌عنوان مدير بخش تاريخ انقلاب اسلامي حوزه هنري؛ ضمن تاكيد برعدم سازماندهي نهادهاي گردآورنده خاطرات سياسيون؛ اين اتفاق را امري خودجوش مي داند كه هر سازمان را واداشته تا بنا به نيازهاي خود، گردآوري خاطرات فعالان سياسي را در كشور آغاز كند. به اعتقاد وي؛ به‌رغم گونه‌گوني سازمان‌هاي متولي در اين حوزه؛ درعين حال تعداد كارهاي موازي صورت گرفته در مجموعه‌هاي مختلف اندك است.
فخرزاده؛ به اين نكته نيز اشاره دارد كه پيشگامان اين نوع تحقيقات در ديگر كشورها؛ مراكز دانشگاهي هستند حال‌آنكه كوتاهي؛ ناتواني و تئوري‌زدگي دانشگاه‌ها در ايران موجب شده هرگز امور پژوهشي از طريق اين نهادها دنبال نشوند.
او با اشاره به موضوع هزينه‌هاي اين دست كارهاي پژوهشي؛ بودجه آن‌ها را ناچيز عنوان كرده؛ مي‌گويد: فرآيند يك مصاحبه به‌صورت تقريبي ساعتي 100 هزار تومان هزينه دربردارد. اگر حدود 20 تا 25 هزار ساعت مصاحبه توسط تمامي اين موسسات در داخل كشور گردآوري شده باشد، يعني دولت حدود دو و نيم تا سه ميليارد تومان در اين بحث هزينه كرده است. طبيعي است كه كتاب‌هايي از اين دست پس از چاپ؛ درآمدهاي خودشان را دارند. اين درآمدها نيز بخش ديگري از هزينه‌هاي مربوط به چاپ؛ تدوين و توزيع كتاب را تامين مي‌كند. درنتيجه نمي‌توان پذيرفت كه اين دست موسسات هزينه چنداني براي دولت دربردارند.
بحث آزادي در انتشار اطلاعات اين آثار از نگاه فخرزاده؛ با درنظر گرفتن موضوعات امنيتي كه منافع ملي را تحت‌الشعاع خود قرار مي‌دهد؛ ضروري است. با نگاهي به سابقه ديگر كشورها كه انتشار اسناد اداري مربوط به هر حادثه را ده سال پس از وقوع؛ بلامانع مي‌دانند و بااين‌حال شهروندان در هر سمتي مي‌توانند خاطرات شخصي خود را از هر حادثه بلافاصله پس از وقوع آن‌ها منتشر كنند، در كشور ما نيز بايد حدكثر آزادي در انتشار خاطرات دنبال شود. فخرزاده تاكيد مي‌كند كه مشابه اين اتفاق در حوزه جنگ در كشور رخ داده اما در حوزه‌هاي سياسي نيز بايد بحث انتشار اطلاعات موجود در خاطرات و حفظ آزادي صاحب خاطره و خواننده رعايت شود.
اين پژوهشگر تاكيد مي‌كند كه محدوديت‌ها؛ امكان پاسخگويي به شبهات را غيرممكن مي‌كنند. مخفي و بدون پاسخ ماندن شبهات هم مي‌تواند فضاي اعتماد را ازجامعه سلب كند.
راه‌حل فخرزاده درباره اطلاعات طبقه‌بندي شده، غلط يا مغرضانه و جانبدارانه موجود دراين دست آثار؛ انتشار پاورقي‌هايي است كه صحت و سقم اين اطلاعات و سمت و سوي آن‌ها را براي خواننده عام برملا مي‌سازد. او مي‌گويد: حكم آزادي در اننشار اطلاعات را حتي در حوزه برخي اطلاعات خاص بايد پذيرفت زيرا با كمك پاورقي؛ مي‌توان فضايي از اعتماد را درميان خوانندگان ازيك سو و ناشران اين اطلاعات ازسوي ديگر به وجود آورد. به‌عنوان مثال كاري كه عمادالدين باقي در حاشيه انتشار متن داستان انقلاب بي بي سي در ايران با انضمام پاورقي‌هاي نوشته شده بر متن اين اطلاعات انجام داد، خام بودن؛ سمت و سو و نيز اغلاط موجود در آن‌ها را براي خواننده فاش نمود. و چه بسا؛ انتشار اين پاورقي‌ها بايد درحاشيه كتاب خاطرات شعبان جعفري نيز رخ مي‌داد تا كار تبليغاتي نويسنده كتاب در ترويج فرقه بهائيت خنثي مي‌شد.
مرتضي رسولي‌پور، محقق موسسه تاريخ معاصر ايران؛ از غالب بودن صبغه سياسي در بخش مهمي از خاطرات نوشته شده خبر مي‌دهد با اين‌حال تاكيد وي بر آن است كه در هيچ‌يك از اين دست آثار؛ نمي‌توان ملاحظات انساني را ناديده گرفت. تمايل به پنهان‌كاري و عدم گفتگو درباره خود _ناشي از عدم وجود ثبات در جامعه و به‌دليل وجود نوعي نگاه حاكميتي در تمامي زمينه‌ها_ ويژگي مشترك اين دست آثار است كه موجب مي‌شود بخشي از وقايع انعكاس داده شده در آن‌ها حامل وجوه پنهاني بيان ناشده يا آراسته به زوايدي غيرواقعي باشد. او مي‌گويد: علاوه بر اشكالي كه از جانب فرد نويسنده يا مورد مصاحبه واقع شده؛ مي‌تواند بر دايره حقايق تاريخي وارد شود؛ يك نوع نگراني از انتشار عقايد گوناگون بر فضاي جامعه نيز مي‌تواند وجود داشته باشد. اين نظر براين اعتقاد است كه درج پاره‌اي از مطالب؛ امنيت اجتماعي را زيرسوال مي‌برد اما نظر ديگر از ضرورت نوعي تحمل در فضاي جامعه و در سطوح حاكميتي خبر مي‌دهد كه درصورت پافشاري بر تحريف و سانسور؛ بر موضع ناديده گرفتن بلوغ اجتماعي جامعه و صغير فرض كردن آن تاكيد دارد كه اين اعمال نظر درنهايت تاريخ را با تنگ‌نظري و انحراف مواجه مي‌كند.
رسولي پور تاكيد مي‌كند كه؛ دامنه نظارت در اين دست آثار هرگز يكسان نيست. برخي افراد مي‌توانند به دليل نفوذ در بدنه‌ي قدرت؛ مجوز درج برخي مطالب را براي خود دريافت كنند و درمقابل؛ عده‌اي به‌دليل عدم دستيابي به درون حاكميت قادر به برخورداري از آزادي عمل متناسب با گروه اول نيستند.
رسولي‌پور مي‌گويد: ما در حوزه ثبت خاطرات هيچ محدوديتي نداريم اما در درج و نشر آن‌ها دچار محدوديت هستيم. در مراكز اسنادي؛ افراد آزاد هستند تا هرگونه اطلاعاتي را جمع‌آوري و آرشيو نمايند اما اشكال؛ زماني به‌وجود مي‌آيد كه قراراست از اين داده‌ها خروجي گرفته شده و نشر آن‌ها در دستور كار قرار گيرد.
سرانجام آيا مي‌توان به كمك خاطره‌نوشت‌ها؛ تدوين تاريخ را آغاز كرد، صادق زيباكلام درعين حال كه تدوين تاريخ براساس كتاب‌هاي خاطره‌نوشت را براي مورخ كاري پيچيده‌ توصيف مي‌كند؛ با ذكر اين نكته كه هيچ مورخي نمي‌تواند از موضع بي‌طرفي با تاريخ برخورد كند، از لزوم واقع‌بيني و حركت مورخ در وراي پيش‌داوري‌ها خبر مي‌دهد. از نگاه او؛ مورخ بايد تمايل به افكار و انديشه‌هاي خود را در ثيت و نگارش تاريخ به حداقل رسانده و حركت او در مسير تحولات تاريخي در وراي پيش‌داوري‌هاي ذهني صورت گيرد.
تاكيد زيباكلام بر اين است كه بنيادها و موسسات وابسته به حكومت به‌دليل وابستگي به مراكز قدرت و حكومت؛ از صدر تا ذيل جهت‌دار و داراي موضع هستند. اما كساني‌كه خارج از سيستم‌ها و قواعد حكومت؛ به تدوين تاريخ از هر دست_چه درقالب خاطرات يا تدوين تاريخ_ اقدام مي‌كنند، تنها تحت تاثيرات خودآگاه يا ناخودآگاه خود هستند و موضع‌گيري‌هاي دولتي و حكومتي بر آن‌ها سايه نمي‌اندازد.
وي درعين حال اعتقاد دارد كه سانسور هميشه هم دست و بال مورخ را نمي‌بندد زيرا همه چيز را نمي‌توان به پاي سانسور گذاشت اگرچه هرگز نمي‌توان گفت كه سانسور وجود ندارد.
گزارش از: زهرا حاج محمدي
پايان پيام

منبع: ایلنا، 29 تیر 1389

اتحاد جمهوريخواهان وکالت دفاع از جنايتکاران اسلامی را پذيرفت


جمشيد اطيابی


اخيراً نوشته ای از سوی فعالين اتحاد جمهوری خواهان منتشر شده تحت عنوان تاملاتی در باره اعدام‌های سال 67 و ميرحسين موسوی که در آن تلاش ميکند اپوزسيون انقلابی را بجای رژيم جنايتکار جمهوری اسلامی با اعوان و انصارش بر سر صندلی متهم بنشاند. جالب اينجاست که اين حضار بظاهر جمهوريخواه بارها سخن از قضاوت درست و عدالت و تعهد و مدرنيت ميکنند. ولی با خواند مطالب ايشان به سادگی ميتوان به انگيزه يکطرفه قضاوت کردنهای آنها مابين اپوزسيون و سران رنگارنگ جمهوری اسلامی ، در انتخاب جايگاه متهم و شاکی پی برد. بيچاره کشور و مردمی که بورژواهايش و جمهوريخواهانش اين افراد باشند. بگذاريد من شما را دعوت کنم به خواندن مطلب اين عاليجنابان مدرن و حقوق بشر دوست تا خودتان قضاوت را بر عهده بگيريد.من در جای جای برخی پارگرافها وارد مطلب ميشوم و نگاه خود را متوجه نوشته و نظرات ايشان ميکنم. مطلب جمهوريخواهان بدين ترتيب شروع ميشود

تاملاتی در باره اعدام‌های سال 67 و ميرحسين موسوی


«نشان ندادن واکنش مناسب به اعدام‌ها يک شرمندگی تاريخی-ملی برای تک‌تک ايرانيان است و هيچ کس نمي‌تواند به راحتی انگشت سرزنش را به سوی ديگران نشانه رود»

خبرنگاران سبز/ سياست:
از 25 خرداد ماه سال 88 که ميرحسين موسوی و شيخ مهدی کروبی تقاضای تجمع دادند و ميليونها نفر در ايران در بزرگترين تجمع سياسی-اعتراضی تاريخ ايران پس از انقلاب اسلامي، شرکت کردند، نظام عمليات گسترده روانی-اطلاعاتی-رسانه‌ای برای کوبيدن ميرحسين موسوی و شيخ مهدی کروبی آغاز کرد. همزمان نگاه اپوزيسيون متفرق خارج از کشور به اين جريان آميخته‌ای از ترديد،‌ تحسين و گاهی حسادت بود گرچه هر چه جنبش پيش‌تر رفت، کسانی که در جايگاه اپوزيسيون جز به ايران نمي‌‌انديشيدند و به دنبال سهم‌خواهی نبودند خيلی زود همراه جنبش شدند و همچنان نيز با صداقت آن را پشتيبانی مي‌کنند. به هر حال، ديدن ميرحسين در ميان ميليونها نفر که فرياد يا «حسين ميرحسين» سرداده بودند چندان به مذاق برخی از اپوزيسيون خارج کشور که در طول 30 سال و صرف هزينه‌های فراوان نتوانسته بودند هيچ حرکت اعتراضی موثری را سامان دهند خوش نمي‌آمد. اين خوش نيامدن ابتدا آميخته بود با تئوری توطئه که جنبش سبز را هم يکی از ترفندهای نظام معرفی مي‌کرد. (البته گروهی هم که شعار «ياحسين، ميرحسين» را نمي‌پسنديدند و هنوز هم نمي‌پسندند سوی نگاهشان سکولاريسم است و الزاما به اپوزيسيون خارج کشور مرتبط نيستند.) گروه ديگر کساني‌‌اند که اعدام‌های سال 67 را زيربنای مخالفتشان قرار داده‌اند. سئوال آنها اين است: موسوی آن سال چه مي‌کرد و نقش او در اين اعدام‌ها چه بود؟ بي‌شک عده‌ای از اين سئوال کنندگان دغدغه‌های پاک انسانی دارند ولی همچنين مي‌توان ديد که گروه ديگری نيز هستند که تنها به دنبال ايجاد جنگ روانی بر عليه ميرحسين و شکستن جنبش سبز هستند و هدفشان حقيقت يابی نيست.
در اين ميان بايد به چند نکته توجه کرد:‌ ارتباط با اعدام‌ها: وقايع 67 در دستگاه قضايی وقت کشور و به دستور مستقيم رهبری صورت گرفت. تنها ارتباط اين وقايع با دستگاه اجرايي، مرتبط بودن ری شهری وزير اطلاعات وقت است اما چنانکه از استعفانامه موسوی بر مي‌آيد احتمال اينکه وی همچون مذاکرات پنهانی با آمريکا از اين جريان نيز بي‌خبر نگاه داشته شده باشد هست

پاسخ: آيا رهبران شما موسوی و کروبی و خاتمی مرتب در سخنانشان امام خمينی امام خمينی ميکنند يا نه ؟


اگر صرفاً اين سياست کشتار مربوط به شخص خمينی ميشده و نه کل نظام اسلامی ، پس چرا بعد از مرگ خمينی هم ادامه يافت؟ آيا شخص خمينی جلاد نقطه اتکای نظری و انديشه ای همين عاليجنابان سبز حکومتی نيست ؟ و اما در متدولوژی برخورد شما با مخالفينتان : آيا اين همان زبان تاريخ مصرف گذشته فرهنگ توتاليتر و مشخصاً نظام جمهوری اسلامی نيست که هيچگونه اظهار نظر مخالفی را تحمل نميکند و با عناوين مختلف و برچسب زنی به اسرائيل و آمريکا و غيرو سعی در به سکوت کشاندن مخالف خود و حذف سياسی و فيزيکی آنها ميکنند؟ از همينجا معلوم ميشود که شما طرفداران جمهوريخواهان و مير حسين موسوی تا چه حد به آزادی بيان برای مخالفين خود قائل هستيد. ايرانيان عزيز، لطفاً با دقت توجه کنيد که اين گرايش درون اتحاد جمهوريخواهان آقای فرخ نگهدار چگونه با بی قراری اپوزسيون را به وزارت اطلاعاتيها همسو ميکند و برچسب عمليات روانی اطلاعاتی را بر پيشانی مخالفين موسوی و کروبی ميکوبد ! دقيقا روشی که استالين برای مخالفينش بکار ميگرفت و نيز جمهوری اسلامی هم از ابتدا تا کنون بکار گرفته است و ميگويد: “ هر کس که با ما نيست با اسرائيل و آمريکاست ! يا هر کس که با ما نيست منافق و تروريست و دشمن اسلام و مردم است؟ “ شما آقايان و خانمهای “ اتحاد جمهوريخواه اسلامی “ لطفا بفرمائيد وارد پلاتفرم سياسی خودتان و رهبران عاليقدرتان آقايان فرخ نگهدار ومير حسين موسوی و کروبی شويد و از منظر قانون اساسی جمهوری اسلامی که مورد قبول رهبرانتان هست به مقايسه با مصوبات کنگره جمهوريخواهان بپردازيد . من درباره شيوه برگزاری انتخابات کنگره اول جمهوريخواهان و خارج شدن معترضانه تعداد زيادی از شرکت کنندگان و از جمله آقای علی راسخ و گرايش مخالف کل نظام جمهوری اسلامی نميپردازم. از تقلبهای شما در آن انتخابات کذائی هم که بيانگر وجه اشتراک ميان انتخابات شما و جمهوری اسلامی هست نخواهم پرداخت . اما بد نيست که از آقايان موسوی و کروبی که بزعم شما “ ما بيچارگان را دچار حسادت کرده اند “ بپرسيد که نظرشان در باره اعدام و قوانين اسلام چيست؟ آيا اين رهبران عاليقدرتان اعدام را نفی ميکنند يا نه؟ آيا طبق قوانين قرآن سنگسار را قبول دارند يا نکند کافر شده اند و خودشان هم خبر ندارند؟! در کدام بيانات يا نوشته ها شان، کلا در نفی اعدام يا ازدواج دختران خردسال طبق قوانين الهی و اسلامی مخالفت کردند؟ کجای پلاتفرمشان کشتارهای 1367 را محکوم کردند؟


در ادامه نوشته جمهوريخواهان آقای فرخ نگهدار مينويسند که


آگاهی از وقايع: وقايع 67 و اعدامها در شرايطی صورت گرفت که افراد معدودی در داخل رژيم از اين مسأله آگاه بودند. در خاطرات آيت‌الله منتظری حتی آقای خامنه‌ای از اين وقايع اظهار بی اطلاعی کرده است و همچنين تاکنون سندی مبنی بر اطلاع ميرحسين موسوی از اين روند وجود نداشته است که اگر وجود مي‌داشت احتمالا تاکنون توسط نظام و برای ترور شخصيت او بار‌ها افشاء شده بود. نمونه آن، نامه او در مورد عکس‌های آيت‌الله منتظری است که فوراً بر روی خروجی رجانيوز قرار گرفت. شايد اظهار موسوی که اين قضيه در اختيار قوه قضاييه بود نيز در همين راستا قابل تامل باشد

خاموشی خبری: اول اينکه مردم از اين اعدام‌ها بي‌خبر ماندند و اگر هم خبردار شدند با توجه به مبارزه مسلحانه مجاهدين اعتقاد داشتند که افراد بمب‌گذار و مسلح در ميان بسياری از افراد دستگير شده و زندانی وجود دارد و در نتيجه به اعدام اين افراد واکنش مناسبی نشان ندادند و تقريباً هيچ اعتراض مردمی در داخل کشور به موضوع انجام نشد. کلا اين اعدام‌ها با چراغ خاموش صورت گرفت؛ آيت الله منتظری در خاطرات خود مي‌نويسد که برای او کسی در اين زمينه خبر آورده است. به هر حال اين احتمال هست که اعتراضهای پشت پرده و محرمانه يکی از دلايل استعفای موسوی بوده است

پاسخ: نيازی نيست که بدنبال مدرک شريک جرم بودن اين آقايان در کشتار تابستان 67 زندانيان سياسی باشيد آقايان به اصطلاح جمهوريخواه، سئوال ساده است آيا اينها از سال پنجاه و هشت تا حتی سال شصت و شش که چندين هزار نفر اعدام شدند ،رئيس مجلس خبرگان و شورای اسلامی و نخست وزير و عضو شورای تشخيص مصلحت بوده اند يا نه؟شما چگونه و بر اساس کدام اهداف سياسی و انگيزه مبنای قضاوت خود را بر اساس بقول خودتان اين احتمال هست که اعتراضهای پشت پرده و محرمانه يکی از دلايل استعفای موسوی بوده است قرار ميدهيد و انشالله گربه بود ميکنيد؟ از شما سئوال ميکنم : آيا اينها انسانهای سکولار هستند يا قصدشان اينست که جمهوری اسلامی را با کمی بزک متناسب با سياستهای بانک جهانی و امنيت سرمايه تا 30 سال ديگر حفظ کنند؟ آيا قحطی رجال است و انسانی بهتر و ذيصلاحتر در کشور 75 ميليون نفری ايران بغير از مير حسين جان شما و آخوند کروبی وجود ندارد که رهبر مردم شود و از شما دلربائی کند؟تا اينچنين دستپاچه سينه چاک اين دونفرنشويد و به معترضين کل نظام که خواهان آزادی و برابری مردم با يکديگر هستند دشنام سياسی ندهيد


اما در ادامه نوشته اند که


شرايط اجتماعي، جامعه جنگ زده آن زمان، که در آن دار و دسته رجوی متهم به خيانت و کمک به بزرگترين دشمن جنگی کشور يعنی صدام حسين بوده است و بسياری از خويشاوندان مردم در اين جنگ کشته شده‌اند ( نزديک به يک ميليون کشته) از نظر ذهنی و جامعه شناسی شايد به آسانی قادر به پذيرش عدالت برای متهمان مجاهد نبوده است. مهمتر اينکه آن زمان مردم در باره جنبه‌های عدالت و حقوق بشر و حقوق مجرمين و متهمين همچون امروز آگاه و حساس نبودند. آگاهی امروز در طی ساليان و با پرداختن بهای سنگينی همچون همان اعدام‌ها بدست آمده و نمي‌شود توقع داشت مردم آن زمان حتی اگر از اعدام‌ها با خبر بودند واکنشی را نشان بدهند که امروز ممکن است رخ دهد. ترور مسئولان:‌ چون هدف مستقيم ترور و کشتار مجاهدين بيشتر مسئولين ج.ا. در آن زمان بودند و اينکه آن‌ها نيز علاوه بر وسوسه‌های قدرت به هر حال انسانی ايرانی بودند و از لحاظ حقوق بشری شرايط مشابهی داشتند شايد بشود از اين دريچه نيز به قضايا نگاه کرد بدون آنکه اين نگاه بخواهد آنها را تطهير کند و يا کارشان را درست بنماياند. به طور کلي، جامعه آن زمان و شرايط فکری آن جامعه (از جمله مسئولان) به هيچ عنوان با معيارهای فعلی قابل سنجش نيست .مسلما امروز همه ما از نظر ملاحظات حقوق بشری رشد کرده‌ايم و سنجش قضاوت و واکنش افراد در آن زمان با معيارهای اين زمان نه معقول است و نه عادلانه؛ البته به عنوان آگاهي‌بخشی و درس‌آموزی حتما مفيد است. واقعيت اين است که نشان ندادن واکنش مناسب به آن اعدام‌ها يک شرمندگی تاريخی-ملی برای تک‌تک ايرانيان است و هيچ کس به راحتی نمي‌تواند انگشت سرزنش را به سوی ديگران نشانه رود و خود را بری از اين سرزنش نشان دهد؛ بويژه که گروهی از اين هم پيشتر مي‌روند و آن را اسباب تسويه‌ حساب‌های سياسی-شخصی قرار مي‌دهند و منافع امروز مردم ايران را قربانی اين بازي‌ها مي‌کنند. شرايط رسانه‌ای: مرحوم آيت الله منتظری اعتراض خود را به صورت نامه محرمانه به دفتر آيت الله خمينی فرستاد. اين نامه طبق رواياتی توسط دفتر خود آقای خمينی و برای ترور شخصيت آقای منتظری به بي‌بي‌سی فرستاده شد و خود آيت الله منتظری چنين کاری را انجام نداد. (مرجع: خاطرات مرحوم آيت الله منتظری.) کلا در نبود اينترنت، ماهواره و روزنامه‌های مستقل جريان خبررسانی و آگاهی رسانی در دهه امنيتی شصت هيچگاه قابل مقايسه با بزرگ‌راه‌های اطلاع رسانی امروز نبود. به همان نسبت حتی حساسيت منطقه‌ای و جهانی نسبت به مسايل حقوق بشری و سطح آگاهی جهانی از وقايع نيز کمتر بود و توجه‌های حقوق بشری بيشتر متوجه بلوک شرق و کشورهای دوست با شوروی سابق بود. به عبارتي، در ايران در جنگ دهه‌ شصت نه تنها اين اعدام‌ها با چراغ خاموش صورت گرفت که کلا چراغ حقوق بشر ايران و منطقه نيز چندان روشن نبود و بايد تمام قضاوت‌ها با توجه به آن فضا و آن شرايط صورت بگيرد وووو


پاسخ: من را بسياری از فعالين سياسی ميشناسند، انسانی کمونيست و طرفدار حکومت شورائی به معنای واقعی آن هستم و اساسا با قدرت حزبی و سازمانی مخالفم و مرزبنديهای سياسی و ايدئولوژيک خود را ضمن احترام به مبارزات جريانات مردمی اپوزسيون و همچنين با سازمان مجاهدين خلق همواره داشته و دارم ، اما انتخاب واژه های شما جمهوريخواهان در سطور فوق اين نظر و سئوالات را در ذهن بوجود می آورد که الف: شما به شکل موذيانه ای حتی داريد ولی فقيه خامنه ای را هم مبرا از هر گونه جنايتی در کشتار زندانيان سياسی ميکنيد . ب : به مسعود رجوی که همسر و بسياری از يارانش را در راه مبارزه عليه جمهوری اسلامی از دست داده است و صدها مجاهد جانباخته را خارج از مردم ميناميد ، اما آنهائيکه مسلحانه به دفاع از جمهوری اسلامی بسوی مجاهدين تير شليک ميکردند را فرزندان و خويشاوندان مردم نام مينهيد ! و کشتار مجاهدين خلق را بخشی از عدالت توصيف ميکنيد. ! سازمانيکه عليرغم برخی سياستهای غلطش بهای سنگينی در مبارزه عليه حاکميت جنايتکاران اسلامی پرداخته را به قول خودتان دارو دسته رجوی ميناميد و نه سازمان مجاهدين خلق و يا يک گرايش سياسی موجود در جامعه . ج_ شما جنايت جمهوری اسلامی را به شيوه موذيانه ای طبيعی و عادی ارزيابی ميکنيد و زيرکانه مقصر اصلی را شرايط جنگی و عمليات مسلحانه و قهر آميز مجاهدين و ساير نيروهای چپ رزمنده قلمداد ميکنيد ! کاری که اگر امروز سران جنايتکار جمهوری اسلامی و امثال قاضی مرتضويها و شريعتمداريها را در يک دادگاه مردمی بر روی صندلی متهم بنشانند، دقيقا همين دفاعيات و بيانات را ميکنند که شما از هم اکنون بنام جمهوريخواه و ظاهراً اپوزسيون داريد آنرا بخورد افکار عمومی ميدهيد! شما که نقش و رسالت وکيل مدافع کل نظام را بعهده گرفته ايد و آب تطهير را کاملا بر سر هر دو جناج ريخته ايد! بفرمائيد ما بازمانده های اپوزسيون را هم تحت عنوان دفاع از منافع مردم ايران اعدام کنيد و بيخ ديوار بگذاريد. گويا قرار است يک جناح از رژيم ما را با کهريزک فيزيکی و جناح ديگر با کهريزک سياسی


حذف نمايد




جمشيد اطيابی20100804


http://www.irannewsreport.com/?page_id=3488

http://www.irannewsreport.com
Yours sincerely : Irannewsreports editorial
با تقديم احترام و آرزوی بهترينها برای شما :شورای تحريريه ايران نيوز رپورت

خبر مهم از شناسایی باند اطلاعاتی ترور های اخیر (از دکتر علی محمدی تا ندا آغا سلطان)؛ بازتولید محفل سعید امامی در وزارت اطلاعات؛ 5 مرداد

خبر مهم از شناسایی باند اطلاعاتی ترور های اخیر (از دکتر علی محمدی تا ندا آغا سلطان)؛ بازتولید محفل سعید امامی در وزارت اطلاعات؛ 5 مرداد


جرس:به گزارش منابع جرس در تهران حدود بیست روز پیش در شهرک راه‌آهن تهران یک خودرو سواری منفجر شده به آتش کشیده می‌ شود. رهگذری که از آن مسیر می‌گذرد شاهد آن بوده که دو نفر به سرعت در حال سوار شدن به یک ماشین سواری و تعجیل در دور شدن از محیط دارند. این شهروند تنها کاری را که می‌تواند انجام دهد تعقیب ماشین و برداشتن شماره آن بوده است. وی بلافاصله نیروی انتظامی را در جریان چنین اتفاقی قرار می‌دهد و با دادن شماره ماشین اولین سرنخ به نیروی انتظامی داده می‌شود. مآموران این نیرو با قرار گرفتن در شرح ماوقع بلافاصله گشت‌های خود را برای شناسایی و دستگیری مظنونین آغاز می‌کنند.

پس از اندک زمانی ماشین٬ شناسایی و دو سرنشین آن با حکم بازپرس جنایی دستگیر می‌شوند. راننده ماشین که مشخص می‌شود صاحب ماشین هم هست در ابتدا منکر کلیه مسائل می‌شود. اما با پافشاری نیروی انتظامی قضیه برعکس شده و راننده با معرفی خود به عنوان یکی از عوامل وزارت اطلاعات شروع به گردنکشی می‌کند که کلا این مسئله به شما مربوط نیست و مسئله کاملا امنیتی است. اما با توجه به وقوع جنایت و وجود یک جسد کاملا سوخته شده که حتی بعد از تلاشهای فراوان هنوز مشخص نشده که مقتول کیست٬ نیروی انتظامی کوتاه نمی‌آید و فشار را بر این دو برای بدست آوردن سرنخ‌های بیشتر شروع می‌کند.

قوه قضائیه همراه با نیروی انتظامی به این قضیه وارد شده است. در ابتدا یکی از کارکشته‌ترین بازپرسهای جنایی مسول تحقیق و پی‌‌گیری این پرونده می‌شود. او بعنوان نماینده قوه قضائیه و با توجه به مشخص شدن مقدار کمی از ابعاد پرونده و حضور کارمندان وزارت اطلاعات و با توجه به جدیت قوه‌قضائیه شروع به پیگیری می‌کند. این دو متهم – محمد شاهرخ نادی و مجتبی شکوهی- پس از مدتی حاضر به سخن گفتن شده و فرد بالاسری خود را – حمید رضا دانشمندی معروف به صدوق- عنوان می‌کنند. صدوق حدودا 47 ساله از نیروهای وزارت اطلاعات در این زمان معاونت مدیرکل امنیت داخلی وزارت‌خانه را بر عهده داشته است.

در این بین بازپرس به مشابهتهایی در رفتار مجرمانه در این پرونده با تعداد دیگری از پرونده‌های اخیر می‌رسد. مجرمان اعتراف می‌کنند که باید این جسد و ماشین را به خارج از محدوده شهری می‌برده و به آتش می‌کشیدند اما به دلایلی همانجا تصمیم می‌‌گیرند که از ماشین خارج شوند که به ناگاه ماشین با یک بمب از پیش تعبیه شده منفجر می‌شود. گویی که این دو نیز باید از بین می‌رفتند٬ تحقیقات مشخص می‌کند که مقتول گویا یکی از تجار ثروتمند است که بعلت دعواهای مالی یا مسائلی از این قبیل چنین واقعه‌ای برایش رقم خورده است.

تحقیقات بعدی مسائل بیشتری را مشخص می‌کند٬مبنی بر اینکه ترور دکتر علیمحمدی استاد فقید دانشگاه تهران هم توسط همین گروه انجام شده است. در تحقیقات آن ترور هم مشخص شد که موتوری که عنوان می‌شود بمب بر روی آن قرار گرفته بوده با وسیله نقلیه ثانوی به این مکان منتقل شده است. گروه تحقیق مشاهده می‌کنند که حتی پرزهای روی لاستیک موتور از بین نرفته که خود موید این مسئله است که این وسیله نقیله حرکتی نداشته است. در ضمن پلاک این موتور نیز جعلی بوده است٬ چون در سوابق مشخص می‌شود این پلاک متعلق به یک شهروند تهرانی است که در همان زمان در حال استفاده از موتور خود بوده است.

در تحقیقات بعدی مسئله بغرنج‌تر می‌شود٬ ظاهرا قتل یکی از شهدای مشهور جنبش سبز (ندا آقا سلطان) هم توسط همین گروه اتفاق افتاده است. همیطور احتمال می‌رود بمب‌گذاری حرم امام هم از کارهای همین گروه ‌باشد.

دعوای بین قوه قضائیه و نیروی انتظامی از یک سو با وزارت اطلاعات از سوی دیگر بالا می‌گیرد. شنیده ها حاکیست که وزارت اطلاعات حاضر به همکاری نیست٬ والبته در مرحله بازپرسی‌ها هم کارشکنی می‌شود و اگر اصرار و پافشاری قوه قضائیه و نیروی انتظامی نبود این مسئله تا بدین حد هم مشخص نمی‌شد. در این بین شیخ صادق ‌لاریجانی بعنوان رئیس قوه قضائیه تهدید می‌کند که کلیه همکاریهای فی‌مابین این قوه و وزارت اطلاعات را ملغی و منتفی می‌کند. در این بین یک مقام عالی در دادستانی تهران با این عنوان که مسئولیت میانجی‌گری را می‌پذیرد٬ مسئول اصلی پیگیری در قوه فضائیه می‌شود. او ابتدای امر کار را از بازپرس جنایی گرفته و کل کار را به بخش امنیتی قوه تحویل می‌دهد.

متهمان به همراه یک شخص دیگر هم‌اکنون در اوین و در بند وزارت اطلاعات به سر می‌برند. نگرانی‌هایی وجود دارد که باز داروی نظافت به کمک ماموران در بند آمده و صورت مسئله را به نحوی پاک کند که امکان پی‌گیری خون مظلومین حادثه برای سالها دشوار و غیر‌ممکن شود. این سه نهاد تا بحال سعی وافری در عدم رسانه‌ای شدن این ماجرا داشته‌اند.

باید منتظر ماند و دید عاقبت این مجموعه که برایند همان تفکرات سعید امامی در وزارت اطلاعات هستند به کجا خواهد انجامید؟ آیا خواهیم شنید که قوه‌قضائیه بعنوان منادی عدالت به زودی با برگزاری یک نشست رسانه‌ای به بررسی ابعاد مختلف این گروه خواهد پرداخت. این مسئله نیز قابل توجه است که تابحال تنها این چند قتل و اتفاق مشخص شده است و ممکن است در پیگیریها‌ی بعدی و شاید در حال حاضر ابعاد وسیع‌تری از قتلها نیز از هاله ابهام در‌آمده باشد.

آینده قضاوت خواهد کرد.