ایلنا
خاطرهنويسي سياسي در ايران پس از انقلاب
كارشناسان در نقد خاطرات سیاسی بعد از انقلاب صحبت بسيار كردند. برخي آنها را بهدليل وابستگي به قدرت، جهتدار تفسير كردند، برخي داراي ويژگي پنهانكاري، برخي جانبدارانه و برخي انباشته از دروغ.
ایلنا: اگر آنگونه كه فريدون آدميت در مقاله "تفكر تاريخي و روش تحقيق" به آن اشاره ميكند؛«تاريخ جرياني از توالي حوادث است كه نه در خلاء وقوع مييابند و نه اسرارآميزند بلكه قانون منطقي ترتب معلول؛ حاكم بر سلسه حوادث است»، تاريخ را سلسلهاي از حوادث پشت سرهم بدانيم كه نتايج آنها؛ علت حوادث ديگر ميشود؛ پس خاطره را ميتوان فراتر از سياههاي از تجربهها دانست كه صرفا به آنها استناد ميشود. خاطره اهميت پيدا ميكند تا علاوه بر ارجاع به گذشته؛ انتظارات روز جامعه از حدود و ثغور وقايع گذشته را عيني كند. زيرا جامعه؛ امروز و آينده خود را در پيوند با تجربههاي فردي و گروهي گذشته تجزيه و تحليل ميكند. لذا خاطره_مشروط به آنكه واقعي باشد_ ستون و خيمه تاريخ است. مخاطبان تاريخ با كمك خاطرات؛ بار ديگر به زمان و مكان حوادث بازگشته، موجبات آگاهيشان فراهم مي شود. اما با وجود اينهمه وجاهت خاطره؛ درست هنگامي كه همين خاطره به مرز توهم، افسانه و مغالطه نزديك ميشود يعني آنجا كه حادثهاي؛ بزرگتر از حقيقت نمايش داده ميشود و برخي صفات و خصايص، برجستهتر و البته منطقيتر از زماني كه ذهن هنگام رويارويي با واقعه از آن متاثر شده و از خود واكنش نشان ميدهد، ديگر دوران انتظار عقلاني از ظرفيتهاي انساني و متعلقات زماني بهسر آمده، خاطره؛ اصالت خود را از دست داده و خود؛ پيشگام در تسريع مرگ تاريخ ميشود.
فرانك جمشيدي در مقالهاي(كتاب ماه ادبيات و فلسفه- سال 84) باعنوان "اگر روزي تاريخ بميرد" با اشاره به قول داوري اردكاني؛ مينويسد:« بيشتر كساني كه درباره تعطيلي تاريخ يا بيتاريخ بودن يا پياده شدن برخي جوامع از گردونه يا قطار تاريخ نوشتهاند و گفتهاند و دلايلي براي آن برشمردهاند نظير نگارش تاريخ توسط نويسندگاني به دور از اهل عبرت؛ منحصر شدن تاريخ به اشكال خشك و متحجر زمان بدون برانگيزانندگي قوه تفكر و نقد؛ آكندگي زبان تاريخ از وعظ و مهجور بودنن فكر و انديشه در تاريخ و... نگران مرگ تاريخ بوده اند.» به اين ترتيب مرگ تاريخ از نگاه وي؛ درست لحظهاي اتفاق ميافتد كه هيچ نوري از سمت حوادث به سمت نظارهگران واقعي تاريخ تابيده نميشود. در اين صورت است كه تذكر تاريخي و درپي آن؛ بيداري تاريخي رخ نميدهد و انرژي موجود در تاريخ به هرز رفته و تاريخ كاركرد روشنگري خود را از دست ميدهد. جمشيدي به اين موضوع اشاره دارد كه؛ در جامعهاي كه در آن كاركرد روشنگري تاريخ ازميان رفته است؛ تاريخ راه خود را ميرود و مردمان راه خود را و اين دو هيچگاه در نقطهاي با هم تلاقي ندارند. پس عنصر اعتماد، كه مهمترين نقطه عطف تاريخ در ارتباط با جامعه بيروني است، به عنوان نقطه كانوني تاريخ؛ هيچ سهمي در جمع آوردن حوادث، كاوش و سرانجام نتيجهگيري از آنها ندارد. اما آنچه حيات تاريخ را ضمانت ميكند؛ تبديل تذكر و تامل به عين زندگي و ايجاد پشتگرمي ادراكي و سرانجام سمت و سو دادن به اختيارات و انتخابهاست. در چنين فضايي روايتهاي تاريخي آمادگي برونرفت و برونشد از ظاهر وقايع را دارا هستند و جستجوي تاريخي از مرحله ناآگاهي به دوران آگاهي دست مييابد.
* خودنوشتها؛ مصاديق تاريخ شفاهي
مصاديق واقعي تاريخ شفاهي را به نيمه دوم قرن بيستم نسبت ميدهند وازآنجا كه يكي از كاربردهاي مهم تاريخ شفاهي در تاريخ سياست معنا و مفهوم پيدا ميكند، در دوره تكنولوژيزده معاصر كه مظاهر تكنيك و امكانات ارتباطي و ضبطهاي مغناطيسي و اللكترونيكي به كمك آمده؛ ضبظ خاطرات شفاهي داعيهدار تاريخ نويسي در جهان امروز شده است. اما اين موضوع موجب نميشود كه سهم گذشتگان در ثبت ماجراهاي تاريخي ناديده گرفته شود. اگر روزگاري؛ پادشاهان به روايت شفاهي تاريخ پادشاهي خود براي ميرزابنويسها ميپرداختند تا اين قلم بهدستان درباري چيزي از فر و شكوه شاهي كم نگذارند و آن را براي تبختر آيندگان بجا گذارند، كم نبودند منشيان، نويسندگان، شاعران، دانشمندان، ستارهشناسان، منجمان و روحانيون مذهبي كه خود دست بهكار نوشتن خاطرات خود ميشدند. واقعات تيموري و تزوكات تيموري به قلم ابوطالب حسيني تربتي، بدايعالوقايع محمود واصفي، تذكره شاه طهماسب صفوي به قلم خودش، روزنامه ميرزا محمد كلانتر فارسي، يادداشتهاي اعتمادالسلطنه، تاريخ عضدي از احمد ميرزا عضدالدوله، شرح حال عباس ميرزا ملكه آرا اثر خودش، تاريخ بيدروغ، خاطرات و اسناد ظهيرالدوله، خاطرات امينالدوله، حيات يحيي از حاج ميرزا يحيي دولتآبادي، يادگار عمر از دكترعيسي صديق، شرح زندگاني من از حمدالله مستوفي، زندگاني من ازعبدالحسين مسعود انصاري، سياحت شرق از آقانجفي قوچاني و سرگذشتنامه ابوعلي سينا ازجمله روزنوشتهاي معتبر ايران اندكي دورتر از پهلوي و انقلاب است.
سرگذشتنامه ابوعلي سينا به عنوان يكي از نمونههاي خواندني خاطرهنويسيهاي بجامانده از قرن چهارم چنين آغاز ميشود:
« پدرم از اهالي بلخ بود و ازآنجا در ايام نوحبن منصور به بخارا آمد و در دستگاه دولتي وارد شد وعمل قريه خرمثين از روستاهاي بخارا را به او واگذار كردند و اين قريه از قراي بزرگ بخارا بود و در نزديكي آن؛ قريه ديگري بود به نام افشنه، پدرم از آن قريه زني گرفت كه من و برادرم از او متولد شديم.
سپس همگي به بخارا بازگشتيم و پدرم براي من آموزگار قرآن و آموزگار ادبيات بگرفت، ده ساله بودم كه قرآن و بسياري از ادب را فراگرفتم و درهمان اوان صباوت از من عجايبي به ظهور ميرسيد كه معلم را به شگفتي واميداشت...»
در دوره معاصر و پس از آنكه تاريخ شفاهي در ايران نيز درست همزمان با رويدادهاي جهاني؛ وارد مرحله تازهاي از حيات خود ميشود، به تدريج چهرههاي مختلف سياسي در كمتر از يك دهه؛ در داخل و خارج از ايران به يك بازيافت اطلاعاتي دست ميزنند تا مواد خام موجود در حافظههاي شفاهي يا دستنوشتهاي مكتوب خود را به يك آغاز و پايان منطقي پيوند بزنند. اگرچه ماجرا هميشه به يك آغاز و پايان منطقي نميانجاميد و گاه درميانهي راه موانعي شكل ميگرفت از ملاحظات سياسي، امنيتي گرفته تا ملاحظات فردي، گروهي، رفتاري و اخلاقي و البته حضور انديشههاي وابسته به قدرت. و البته اين مشكلات؛ مسير گفتمان و روايتهاي تاريخ شفاهي را وارد حوزههاي آسيبهاي جدي محتوايي و ساختاري ميكند اما گاه به موازات اين نگاههاي فرااختياري؛ كشف و نقد هم وارد گفتههاي راويان ميشود تا درنهايت يك كليت قابل قبول و استنادي از روايتهاي شفاهي را بهدست دهد.
* توصيه سرنوشتساز
پايان دوران پهلوي و آغاز دوره انقلاب در ايران؛ سرنوشتي ديگرگونه براي خاطرهنويسي پس از انقلاب رقم زد. به يكباره بازار خاطرات رونق گرفت و اينبار دو گروه بازمانده از دوران پهلوي و مبارزان انقلابي؛ نگارش خاطرات خود را از دو دوره متفاوت ابتدا در فضايي ناآرام و بعدها در محيطي امن آغاز كردند.
همزمان با وقايع پيروزي انقلاب در كشور، از اينسو و آنسو حوادث از راه رسيدند: ماجراهاي غرب كشور؛ تحركات عراق در ايجاد پايگاههاي نظامي عليه ايران و حمله به پاسگاههاي مرزي؛ آغاز پاكسازي دانشگاهها و ادارات؛ فشار آمريكاييها براي آزادسازي گروگانهاي اسير شده در ماجراي اشغال لانه جاسوسي؛ بالا گرفتن دامنه اختلافات سياسي ميان گروهها و احزاب سياسي در كشور_ شامل: حزب فدائيان اسلام- سازمان چريكهاي فدايي خلق- مجاهدان خلق- حزب جمهوري اسلامي- جبهه ملي- حزب توده- پيشمرگان مسلمان و سرانجام منافقان و طرفداران پهلوي حاضر در ايران_ ؛ شدت گرفتن اقدامات كوملهها در مرزهاي كشور؛ اوج گرفتن چالش ميان رهبران نهضت انقلاب با بني صدر؛ وقوع ترورها؛ قائله كردها؛ كودتاي نوژه و فزوني مناظرات و بحثهاي فراوان ميان طرفداران انديشههاي مختلف، كه البته هيچيك پروژه خاطرهنويسي در كشور را با توقف كامل مواجه نميكند. نگارش و ثبت و ضبط خاطرات انقلاب در داخل كشور به صورت جدي آغاز ميشود و امام خميني بهعنوان رهبر نهضت انقلاب اسلامي هم با آگاهي از نحوه ثبت تاريخ ازسوي دشمنان انقلاب در داخل و خارج از كشور در پيامي هوشمندانه نسبت به لزوم مكتوب كردن تاريخ سياسي ايران هشدار ميدهد. امام در پيامي كه در تاريخ پنجم مرداد ماه 1
دو سال بعد امام خميني در پيام ديگري؛ بار ديگر به موضوع تاريخ و تاريخ نويسي تاكيد مي كند. سيدحميد روحاني بخشي از متن اين پيام را در مقدمه كتاب "نهضت امام خميني" اين چنين آورده است:« تاريخ درگذشته مع الاسف غالبا به دست دشمن نوشته شده است. اميد است كه نگذاريد تاريخ اين نهضت را نيز دشمن بنويسد.»
به اين ترتيب روحاني؛ درشمار اولين وقايعنگاران انقلاب اسلامي؛ فعاليت را ازهمان روزهاي پس از انقلاب آغاز ميكند.(البته در همين دوران هاشمي رفسنجاني نيز با ثبت يادداشتهاي روزانه خود؛ به صورت فردي گامهاي اوليه را در وقايعنگاري روزانه برميدارد. پيشتر نيز سرهنگ غلامرضا نجاتي نيز با تدوين نهضت ملي شدن صنعت نفت قدم در اين مسير نهاده بود.)
روحاني در مقدمه كتاب نهضت امام خميني آورده است:« نگارنده سالها و از آغاز نهضت اسلامي، جريانهاي دروني و بروني آن را پيگيري كرده و در متن آن قرار داشته است. لحظهاي از مسايل انقلاب غفلت نكرده و به جز يك سال_سفر تركيه_ در ديگر تبعيدها و هجرت ها با امام بوده و هماره به گردآوري اسناد و اطلاعات همت گمارده است.»
او در جاي ديگري ازهمين مقدمه؛ به يك فراخوان عمومي در ثبت و ضبط داستان انقلاب دست مي زند:«از پژوهشگران و انديشمندان مي خواهد تا هرگونه اسناد و مدارك ازقبيل اطلاعيه؛ روزنامه؛ شبنامه؛ كتاب؛ مجله؛ سرود؛ اشعار؛ شعار؛ نوار؛ عكس؛ فيلم؛ ميكروفيلم؛ اسلايد؛ بيوگرافي؛ خاطرات؛ دستنوشتهها و وصيتنامههاي شهدا و مجاهدان اسلام را براي ثبت ارسال كنند.»
كتاب نهضت امام خميني با شيوه كاملا روايي و خاطرهنگاري مانند آنچه در روزگار معاصر منتشر ميشود؛ چنين آغاز ميشود:« تاريخ، صبح روز چهارشنبه 1
ستاد فرماندهي نيروهوايي (اطلاعات عملياتي) طي گزارشي به ساواك در تاريخ 12/8/4
"به فرمان مطاع شاهانه مقرر است يك فروند هواپيماي 1
خواهشمند است دستور فرماييد نسبت به اجازه فرود هواپيما در فرودگاه آنكارا در اسرع وقت و اعلام آن به نيروي هوايي شاهنشاهي اقدام مقتضي معمول دارند." (رييس ستاد فرماندهي نيروي هوايي¬_ سرلشكر تدين).
به تدريج گردآوري خاطرات شهيد محلاتي؛ آيتالله هاشمي رفسنجاني؛ آيتالله خامنهاي در دوران رياستجمهوري، موسوي اردبيلي دركنار تمام گرفتاريهاي اين شخصيتهاي فعال در جريان انقلاب، بهعنوان يگانه هدف وقايعنگاران در ثبت ماجراهاي انقلاب دنبال ميشود. بعدها افراد و موسسات ديگري بهصورت متمركز يا غيرمتمركز در حوزه خاطرهنويسي انقلاب وارد ميدان ميشوند كه دكتر صادق زيباكلام از اين شمار است.
* تاريخ و خاطرهنويسي
اگر يك شخصيت سياسي در دوران فعال زندگي خود به دلايل گوناگون نتواند رويدادهاي جاري در اطراف خود را آشكارا شرح دهد؛ آن را واميگذارد تا در دوران فراغت؛ محيطي امن و آرام براي نوشتن آنها اختيار كند تا آن را همان زمان يا سالها بعد به دست انتشار بسپارد. به همين دليل خاطره؛ يكي از عوامل ثبت تاريخ برشمرده ميشود و اين دست كتابها درصدر منابع تاريخ معاصر قرار ميگيرند. خواندن اين روايتهاي دست اول؛ دو امكان به دست ميدهد: رسيدن به تحليلهاي شخصي و سپس موشكافي در خاطرهها به قصد روشنگري.
خاطرهنويسان براي ثبت وقايع پيرامون خود چند روش دارند:
اول_ روزشمارهاي تاريخي و يادداشتهاي روزانه. بسياري از مورخان اين روش را بااصالتترين روش خاطرهنويسي ميدانند چراكه از نگاه آنها؛ يادداشتنويس در ثبت پيشآمدهاي تازه كمتر خطر ميكند و واكنش آني خود را درباره هر واقعه ثبت مي كند بدون اينكه با ملاحظات بعدي؛ مطالب را سبك و سنگين كند. يادداشتهاي روزانه آيتالله هاشمي رفسنجاني، روزشمارهفت هزار روز نوشته غلامرضا كرباسچي و يادداشتهاي اسدالله علم از اين جملهاند.
دوم_ گزارشنويسي كه بيشتر به بهانه وقايع، به ماجراهاي قبل و بعداز آن پرداخته مي شود. ماموريت براي وطنم نوشته محمدرضا پهلوي، معماي هويدا نوشته عباس ميلاني و حديث بيداري نوشته حميد انصاري(اين كتاب درباره زندگي امام خميني است) درشمار گزارشنوشتهها قرار ميگيرند.
سوم_ خاطرهنگاري كه برخي توسط قهرمان اصلي داستان نوشته و ثبت ميشود و برخي پس از انجام مصاحبههاي طولاني و تدوين مطالب عنوان شده در گفتگوهاي شفاهي آماده ميشود. خاطرات شاپور بختيار، شريف امامي، سيدعلياكبرمحتشمي، حجتالاسلام محمدتقي فلسفي، نورالدين كيانوري، ايرج اسكندي، احمد احمد، عزت شاهي، مرتضي الويري و تالمات دكتر مصدق از اين شمارند.
نگاهي به خاطرهنوشتهاي اخير نشان مي دهد دو گروه كاملا مخالف درمسير تحرير خاطرات خود درست در سالهاي پيروزي انقلاب گام برداشتهاند: افراد وابسته به پهلوي كه بخشي از نظام فاسد اين دوره سرخورده شدهاند و گروه ديگر هنوز درجهت تطهير اين دوره سخن ميگويند. خاطرات اين دسته بيشتر در خارج از كشور توسط بنيادهاي مانند بخش تاريخ شفاهي دانشگاه هاروارد و بخش تاريخ شفاهي بي بي سي به ثبت رسيده است و گروه ديگر خاطرات اين دوره به مبارزان؛ انقلابيون و شخصيتهاي مبارزي تعلق دارد كه به هر شكل در فرازو نشيبهاي انقلاب ايران و جريانهاي اجتماعي_سياسي_اقتصادي ايران در آن سالها نقش موثر داشتهاند ولو آنكه در ادامه پارگيها و جداييهايي ميان آنها رخ داده باشد.
با يك مرور كلي بر ديدگاههاي حاكم بر فضاي خاطرات منتشر شده در اين سالها_ چه آن دسته كه در ايران توسط سازمانها و نهادهاي خصوصي و دولتي منتشر شده يا آنها كه در خارج از ايران توسط برخي موسسات پژوهشي يا سياسي منتشر شده است_ ميتوان به يك تقسيمبندي چندگانه در حوزه ديدگاههاي خاطرات سياسي دست يافت:
اول_ خاطرات و تاليفات مدافعان يا سردمداران رژيم گذشته مانند خاطرات ارتشبد فردوست و اسدالله علم.
دوم_ خاطرات و تاليفات ملييون و ناسيوناليستها مانند دكترمحمد مصدق و كريم سنجابي.
سوم_ خاطرات و تاليفات چپها و به ويژه رهبران و فعالان اين حزب مانند ايرج اسكندي، مريم فيروز و آواناسيان.
چهارم_ خاطرات و تاليفات طرفداران انقلاب اسلامي مانند خاطرات علياكبر ناطقنوري، محمد محمدي ريشهري، محمدتقي فلسفي، محتشمي پور و خلخالي.
پنجم_ خاطرات و گزارشهاي برخي خارجيها درباره ايران مانند خاطرات سوليوان و هايزر.
* ارزشگذاري تاريخي
آلن پارت_منتقد فرانسوي_ ميگويد:« به خاطرهنويسيهايي كه در زمان حيات نويسنده منتشر ميشود بايد به ديده ترديد نگريست.»
برخي ديگر نيزاعتقاد دارند:« تاريخ واقعي يك دوران را نمي توان در همان دوران نوشت و آنكس كه به كنكاش تاريخ در همان دوره برميخيزد؛ با موانع عبورناپذير مواجه است. چنين كسي اسناد و مدارك لازم را دراختيار نخواهد داشت. بسياري از حقايق براي او ناگفته و درپرده است و بسياري از حقايق به دليل مصلحتها گفته نميشود. حكومتها درجهت اقتدار خود بسياري از مدارك را از دسترس مورخان دور نگاه ميدارند و از او ميخواهند كه تاريخ را چنان روايت كند كه آنان ميپسندند. راويان و مورخان هر دوره در حوادث جاري درگيرند و به ناگزير از موضعگيريها تاثيرميگيرند.»
بديهي است كه يكي از عناصر مهم خاطرهنويسي؛ اصل اصالت؛ تحليل آزادانه و غيرمغرضانه است كه خاطرهنويس يا در وجوب آن؛ مداخله دارد يا ناظر بر آن است. اما مرور حجم زيادي از خاطرات منتشر شده در داخل يا خارج از كشور؛ اين موضوع را به اثبات رسانده كه بخش بزرگي از خاطرهنويسان يا خاطرهگويان از دوراني كه خود مصدر كاربودهاند؛ با نوعي خودمحوري و تبختر ياد ميكنند. برخي درصدد رفع و رجوع لغزشهاي خود برآمدهاند و برخي با متهم كردن ديگران؛ سعي در رفع اتهام از خود داشتهاند. درنتيجه چنين خاطرهاي_ مكتوب باشد يا شفاهي_ را نميتوان بازتاب صادقانه گذشته دانست زيرا ويژگيهاي اخير، خاطره را از اصالت خارج و به بستر افترا و خودبزرگبيني كشانده است. اما اين؛ همهي تهديدي نيست كه بر سر راه خاطره وجود دارد. خاطره از آسيبهاي ديگري نيز رنج ميبرد. آسيبها؛ محدوديتها و ملاحظات سياسي، امنيتي، فردي، گروهي، رفتاري و اخلاقي و حتي جسمي و رفتاري صاحب خاطره دركنار فشارهاي اعمال شده ازسوي جريان حاكم بر قدرت سياسي حاكم كه ميتواند خاطره را از مسير واقعي و داراي اصالت خود خارج كرده و به سمت جعل تاريخ پيش ببرد. به همين دليل مورخان؛ بهترين دوره نگارش تاريخ را پايان يك دوره تاريخي ميدانند اگرچه تجربه نشان داده است كه بخش بزرگي ازخاطرات تاريخي احتمالا به دليل رخدادهاي جبري ناشي از مرگ صاحب خاطره به دلايل طبيعي و غيرطبيعي قبل از سرآمدن يك دوره ازميان خواهد رفت. از اين رو بسياري از نهادهاي خصوصي و دولتي پيش از ازدست رفتن حافظان اصلي خاطرات درصدد ثبت و ضبط تاريخ شفاهي دوران خود برميآيند كه درنهايت احتمالا باوجود برخي از همان سلسله كاستيهاي محتوايي و ديدگاهي؛ بخشي منتشر ميشود و بخشي خير. اما اين همه بدان معنا نيست كه درصورت پايان يك دوره تاريخي، خطر انحراف خاطره به پايان رسيده و خاطره از آسيبهاي اخير به دور ميماند. اسدالله معيني در پاياننامه دوره كارشناسي ارشد خود؛ نمونهاي از ايجاد فضاي افترا را در خاطرات ارتشبد حسين فردوست_ آنجا كه خود را بيغل و غش توصيف ميكند و اطرافيان شاه را انسانهايي حقير_ چنين ترسيم ميكند:
« در آن زمان فرح ديبا كه دختر فقيري بود، تمايلات چپ و كمونيستي داشت و با تعدادي دانشجو رفاقت داشت كه يكي از آنها ليلي ارجمند بود. به هر حال فرح؛ اين فرهنگ چپ را در دوران زندگي با محمدرضا حفظ كرد و دفترش را به مركز اشاعه اين نوع فرهنگ تبدل كرد. يك چنين دختري نمي توانست موردپسند هيچ مردي باشد. از فرط استيصال براي كمك به سراغ اردشير زاهدي در حصارك ميرود تا بتواند در پاريس زندگي و تحصيل كند و خود را تقديم زاهدي كند. لابد زاهدي از اين دختر خوشاش نيامده بود كه به محمدرضا تلفن زده كه دختري اينجا آمده، اگر اجازه دهيد او را بياورم. محمدرضا ميپذيرد و بدون تحقيق قبلي كه او كيست؛ او را به فرودگاه برده و در هواپيما به او پيشنهاد ازدواج ميكند. بدين ترتيب فرح حصارك (ملكه ايران) ميشود.
اين همه درحالي است كه فردوست در سراسر عمر سياسياش نه تنها به ملت ايران كه به شاه نيز خيانت ميكند. با اين وجود؛ او در بيان خاطرات خود درصدد ازميان بردن هرگونه گمان بد به خود است و تلاش دارد تا اشتباهات دربار پهلوي را از حوزه تاثيرگذاريهاي خود خارج كند.
* بنيادهاي خاطرهپژوهي
مرور فهرست كتابهاي منتشر شده ذيل نام سياستمداران ايراني - خاطرات/ ايران- تاريخ- پهلوي- خاطرات/ ايران- تاريخ- جمهورياسلامي- خاطرات، يك فهرست با 849 كتاب؛ 47 مقاله و 4 پاياننامه تنها در فهرست آثار ثبت شده در كتابخانه ملي بهدست ميدهد. بديهي است كه بايد به اين فهرست؛ كتابها؛ مقالات و پاياننامههايي ديگري را افزود كه در كشورمنتشر شده اما ذيل عناوين ديگري ثبت شدهاند. و باز بايد به اين شمار؛ فهرست بلندبالايي از كتابها، مقالات و پاياننامههاي دانشجويي ايراني و فارسيزبان منتشر شده در خارج از كشور را اضافه كرد كه بنا به دلايلي چون مصالح سياسي، امنيتي و اخلاقي مجال انتشار در كشور را پيدا نكردهاند. درميان آثار غيرايرانياني كه به بهانههايي چون ماموريتهاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي در دورههاي مختلف به ايران سفر كرده و حاصل دوران ماموريت خود را بهصورت كتاب و خاطره به زبانهايي غير از فارسي منتشر كردهاند را نيز بايد به فهرست اخير افزود. بررسي مراكز و نهادهاي ايراني و غيرايراني مرتبط با بحث تاريخ شفاهي و خاطرهنويسي در داخل و خارج از كشور؛ ما را با يك فهرست كلي با بيست عنوان مختلف نهاد و سازمان مواجه ميكند كه بيشتر آنها سياستگذاريهاي متفاوت از يكديگر دارند. اما علاوه بر اختلافنظرهاي شايع درميان موسسان و نهادهاي دستاندركار در توليد مكتوب خاطرات در داخل با خارج از كشور به دليل مشي سياسي و اهداف هريك از اين دو بخش، مراكز، موسسات و نهادهاي فعال در داخل كشور نيز _دركنار اقدامات گاها مشترك روي يك فرد يا موضوع_ از دامنه گستردهاي از نظرات و ديدگاهها در حدود و ثغور ايدئولوژيك و سلايق سياسي برخوردارند كه البته نتيجه كار تمامي اين مراكز از فيلتري بهنام وزارت ارشاد و مواضع نهادهاي امنيتي مرتبط با انتشار اين دست آثار گذر ميكند. لازم به ذكر است تمامي موسسات دولتي دستاندكار توليد خاطرات شفاهي و تاريخ انقلاب امروز تحت عنوان مهتاب_مجمع هماهنگي تاريخ پژوهان انقلاب اسلامي_ مشغول بهكارند.
1_ دفتر ادبيات انقلاب اسلامي حوزه هنري؛ كه از سال 72 توسط هدايتالله بهبودي و مرتضي سرهنگي با گردآوري تاريخ شفاهي سالهاي انقلاب
2_ موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران متعلق به بنياد مستضعفان؛ با تكيه براسناد بجامانده از چهرههاي فراري در خانههاي مصادرهاي كار خود را آغاز كرد. تمركز اين موسسه، تاريخ دوران قاجار و پهلوي و دريافت جوانب ضعف و فروپاشي قاجار و شكلگيري پهلوي است. وزير خاكستري، پرونده ناتمام، عمليات ظفار و تاريخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهاني ازجمله آثار اين موسسه است.
4_ بنياد تاريخ معاصر ايران؛ كه با توصيه آيتالله خامنهاي و در زمان رياستجمهوري ايشان تاسيس شد و درابتدا آيتالله هاشميرفسنجاني و عبدالمجيد معاديخواه از اعضاي اصلي هياتمديره آن بودند و بيشتر بر خاطرات علمايي مانند آيتالله بهاءالديني تمركز داشت. كتاب هفت هزار روز كار غلامرضا كرباسچي از ديگر آثار اين بنياد است.
5_ موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي؛ كه توسط عبدالله شهبازي بنا شد و كتابهاي كودتاي نوژه، خاطرات ارتشبد حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، نوراليدن كيانوري و ايرج اسكندي ازجمله آثار آن است.
6_ مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات؛ بيشترين كار خود را متوجه ترجمه اسناد و اسم رمزها كردهاست اما با دستهبندي اسناد مرتبط با شخصيتهاي انقلابي وارد حوزه تاريخ شفاهي نيز شده است. شهيد بهشتي، شهيد مطهري، امام موسيصدر، جلال آلاحمد، ملا احمد كروبي، محمدعلي رجايي، محمدتقي جعفري، محمدتقي فلسفي و برخي شخصيتهاي پهلوي مانند اشرف پهلوي، اردشير زادهدي، دكتر منوچهر اقبال، تيمور بختيار و عبدالعظيم دلپان ازجمله شخصيتهايي هستند كه اين موسسه درباره سرگذشت و خاطرات سياسي آنها كنكاش انجام داده است.
7_ دو موسسه اطلاعات و كيهان؛ درميان موسسات مطبوعاتي باتوجه به اسناد و آرشيوهاي غني، به جمعآوري برخي كتابهاي تاريخ شفاهي دست زدند كه از آن جمله خاطرات پرويز راجي؛ مينو صميمي، استانفيلد ترنر_رئيس سازمان سيا در زمان كارتر_، سقوط شاه نوشته فريدون هويدا، ماموريت در تهران نوشته ژنرال رابرت هيزر، روتارينها و فراماسونري مهمترين آنهاست.
8_ دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران؛ كه توسط عباس سليمينمين از سال 80 كار خود را آغاز كرده است و نقد كتاب را دركنار گردآوري خاطرات گروهي برخي افراد درباره وقايع مهم مانند 15 خرداد را سرلوحه كاري خود قرار دادهاست.
9_ بنياد مطالعات ايراني در مريليند؛ كه بيش از 700 ساعت مصاحبه جمعآوري كرده و بيشتر روي شخصيتهاي مربوط به دوران پهلوي _ايراني يا خارجي _ متمركز شده است. قسمتي از اين مجموعه تاريخ شفاهي در هماهنگي با دفتر تحقيقات تاريخ شفاهي دانشگاه كلمبيا در نيويورك تهيه ميشود كه پروژهاي تحت عنوان روابط ايران و آمريكا را در دست دارد و تاكنون با 180 مسئول سياست خارجي آمريكا در دوره آيزنهاور، كندي، جانسون، نيكسون و كارتر مصاحبه كردهاست.
10_ صنعت گاز ايران؛ كه از آغاز تا آستانه انقلاب مصاحبههايي با محسن شيرازي، منوچهر گودرزي، خداداد فرمانفرمائيان، عبدالمجيد مجيدي، پرويز مينا، اكبر اعتماد، عبدالرصا انصاري، حسن شهميزادي و احمدعلي احمدي انجام داده است.
11_ مجموعه تاريخ شفاهي و روابط ديپلماتيك انجمن مطالعات ايالات متحده آمريكا در واشنگتن؛ كه مجموعهاي در كتابخانه لاورينگر دانشگاه جورج تاول در شهر واشنگتن است و تركيبي از پروژههاي جمعآوري خاطرات دستاندركاران روابط خارجي آمريكا در سال 1988 شامل خاطرات نمايندگان سياسي با كارمندان؛ آژانس اطلاعات ايالات متحده در آن گنجانده شدهاست.
12_ آرشيو ملي كتابخانههاي رياستجمهوري آمريكا؛ كه خاطرات، مصاحبهها و سخنرانيهاي دستاندركاران سياست آمريكا مربوط به ايران را دربرميگيرد و شامل كتابخانه هوور، تروتن، آيزنهاور، كندي، جانسون، فورد، كارتر، ريگان و بوش است.
1
14_ موسسه بينالمللي تاريخ اجتماعي آمستردام؛ كه پروژه تاريخ شفاهي چپ در ايران را برعهده دارد و تاكنون 262 ساعت مصاحبه با 29 فعال كنفدراسيون دانشجويان ايران و اعضاي گروههايي چون سازمان چريكهاي فدايي خلق ايران و حزب توده انجام دادهاست.
15_ پروژه تاريخ شفاهي چپ در برلين؛ كه با همكاري حميد احمدي شروع به كار گردآوري تاريخ شفاهي فعالان گروههاي چپ در سالهاي 1992_ 1990 كرده و بيش از 400 فيلم از 40 نفر تهيه كرده است. ازجمله كارهاي منتشر شده توسط اين سازمان؛ خاطرات بزرگ علوي و سرگرد هوايي پرويز آتشاني است.
16_ مركز تاريخ نيروي زميني ايالات متحده آمريكا در پنسيلوانيا؛ كه شامل مجموعههاي شخصي برخي مستشاران نظامي و فرماندهان ارشد نيروي زميني آمريكا درباره ايران است.
17_ مركزمطالعات خاورميانه در دانشگاه هاروارد؛ كه شهريور 1
18_ حميد شوكت؛ از كساني است كه در نگارش تاريخ شفاهي كار كرده و تاكنون دو كتاب او شامل گفتگو با مهدي خانبابا تهراني و ايرج كشكولي منتشر شده است.
19_ بنياد تاريخ شفاهي بي بي سي؛ كه اين مجموعه را باقر معين و بهروز آفاق آماده كردند. اين دو در انگلستان؛ فرانسه؛ آمريكا؛ آلمان و ايران با اشخاص مختلف ايراني و غيرايراني شامل: جيمي كارتر، سايروس وس، برژينسكي، كريم سنجابي، مهدي بازرگان، ابوالحسن بنيصدر، ارتشبد ازهاري، علي اميني، شاپور بختيار، اردشير زادهدي، ويليام سوليوان، آنتوني پارسونز و دنيس رايت مصاحبه و آنها را منتشر كردهاند. اين مجموعه در ايران نيز توسط عمادالدين باقي و عبدالرضا هوشنگ مهدوي منتشر شد.
20_ موسسه تاريخ شفاهي زنان ايران؛ كه زيرنظر غلامرضا افخمي در آمريكا به دنيال گفتگو با شخصيتهاي زن پهلوي در سمتهاي مهم ازجمله اولين سفير زن، زن نماينده مجلس، رئيس انجمن شهر و روزنامهنگار بوده است. اين موسسه تاكنون با 46 نفرمصاحبه كرده است.
به اين شمار ميتوان افزود: موسسه نشر و تنظيم آثار امام خميني، سازمان اسناد و كتابخانه ملي جمهوري اسلامي، انتشارات صرير، رسا، قلم، ني، حسينيه ارشاد، كتابخانه مجلس شوراي اسلامي، پژوهشكده باقرالعلوم، مركز تحقيقات جنگ، بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاعمقدس، بنياد شهيد انقلاب اسلامي، موسسه 15 خرداد، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم در داخل ايران و بنيادهاي تاريخ شفاهي يهوديان و تاريخ شفاهي بهائيان در خارج از ايران.
* نمونههايي از چند يادداشت و خاطرهنگاري مشهور:
الف_ از كتاب كارنامه و خاطرات هاشميرفسنجاني سال 1
چهارشنبه 6 فروردين: ساعت شش صبح بهq انديمشك رسيديم. به خاطر امنيت بيشتر با قطار آمديم. تا ساعت پنج بعدازظهر در پايگاه هوايي دزفول مانديم. آقايان دكتر [حسن] روحاني، سرهنگ [مصطفي] ترابي و رحيم صفوي آمدند. درباره جنگ و مسائل مربوط ديگر مذاكره كرديم و تصميماتي اتخاذ شد. هوا ابري است. از تهران اطلاع گرفتيم، گفتند كه عفت براي سفر عمره به مكه پرواز كرده است... آقاي [محمدعلي] انصاري از بيت امام، تلفني گفت حضرت امام دستور دادهاند به تهران برگرديم. نگران شديم و تفسيرهاي گوناگون داشتم. در تلفن بعدي گفتند اگر كاري ضروري دارم، براي برگشت عجله نكنم. (صص41-40)
پنجشنبه 7 فروردين: پيش از ظهرq با رئيسجمهور تلفني مذاكره كردم. اطلاع داد كه ديروز حال امام به هم خورده و خطرناك بوده است. ايشان را كه خارج از تهران بوده، احضار كرده بودند و معلوم شد احضار من هم كه ديشب انجام شد- به اين جهت بوده و به ديگران اطلاع ندادهاند و امروز حالشان بهتر است. (ص41)
جمعه 8 فروردين: ظهر به شهر باخترانq [=كرمانشاه] رسيديم و در مركز سپاه پاسداران به صورت ناشناس مستقر شديم. با جبهه تماس گرفتيم. وضعشان خوب نبود. آقايان محسن رضايي و سرهنگ ترابي براي كمك به آنها به مريوان رفتند كه صياد را تقويت كنند. (ص42)
شنبه 9 فروردين: بعد از نمازq صبح با اتومبيل به طرف تهران حركت كرديم... بعد از استراحت و استحمام به زيارت امام رفتم. (امام هنگام ملاقات فرمودند: «از لحظهاي كه تو به طرف خوزستان حركت كردي، در ناراحتي بودم تا لحظهاي كه به تهران برگشتي.» عبارتي كه بتواند جواب اين لطف امام باشد، نيافتم. گفتم اين سفرها خطري ندارد و نبايد جنابعالي ناراحت بشويد).(ص42)
يكشنبه 10 فروردين: احمدآقا و دكتر [حسن] عارفي و دكتر [مسعود] پورمقدس،q گزارش جريان حمله قلبي امام را درحاليكه در دستشوئي بودهاند، دادند. امام با فشار دادن زنگ، دكترها را خبر كردهاند. تعبيه زنگ در مراكز خلوت از ابتكارات جالب احمدآقا است... از كارهاي خوب احمدآقا، تأسيس يك بيمارستان كوچك قلب با وسائل مدرن دركنار منزل امام است كه با كمك دكترعارفي انجام شده؛ مجهز و خوب است. اين كار كمك كرده كه كسالت امام كاملاً مخفي مانده و اگر به بيمارستانهاي رسمي منتقل شده بودند، علاوه بر خطري كه در بين راه ايشان را تهديد ميكرد، منتشر شدن خبر كسالت، ضربه رواني به جنگ و انقلاب ميزد. (ص44)
ب_ از كتاب خاطرات و تالمات مصدق به قلم دكتر مصدق(فصل كارهاي دولت من)
من هيچوقت داوطلبq كار نبودهام و هر وقت كاري بمن پيشنهاد شده و قبول كردهام جز خدمت بوطن عزيزم نظري نداشتهام. در زمان تصدي وثوقالدوله كه از خدمت بوطنم مأيوس شدم از ايران بقصد مهاجرت رفتم. موقعي كه قرارداد تحتالحمايگي ايران منعقد گرديد در سوئيس بودم و با آن مبارزه نمودم. در آنجا بودم كه دولت وثوق سقوط نمود و من بوزارت دادگستري منصوب گرديدم و از طريق جنوب بايران ميآمدم كه يك روز بعد از ورودم بشيراز بايالت فارس منصوب گرديدم و تا كودتا پيش نيامده بود انجام وظيفه نمودم و بعد چون در آن رژيم از من خدمتي ساخته نبود استعفا دادم و همچنين روزي كه ميخواستند دولتي روي كار بياورند كه فداكاريهاي ملت ايران را از بين ببرند بمحض اينكه يكي از نمايندگان در جلسة خصوصي مجلس بمن تعارفي كرد بلاتأمل قبولي خود را اظهار نمودم و براي تشكيل دولت حاضر شدم.(ص228)
ملي شدن صنعت نفت در سراسر كشورابتكار شادروان دكترحسينq فاطمي است كه چون كميسيون نفت مجلس شوراي ملي پس از چند ماه مذاكره و مباحثه نتوانست راجع باستيفاي حق ملت از شركت نفت انگليس و ايران تصميمي اتخاذ كنند دكتر فاطمي با من كه رئيس كميسيون بودم مذاكره نمود و گفت با وضعي كه در اين مملكت وجود دارد استيفاي حق ملت كاري است بسيار مشكل، خصوصاً كه دولت انگليس مالك اكثريت سهام شركت است و بعنوان ماليات بردرآمد هم هر سال مبلغ مهمي از شركت استفاده ميكند و من باب مثال در سال 1948 از شصت و يك مليون ليره عوائد خالص شركت نفت بدولت ايران كه مالك معادن نفت است از بابت حقالامتياز فقط نه مليون ليره رسيده در صورتيكه دولت انگليس بعنوان ماليات بردرآمد بيست و هشت مليون ليره استفاده كرده است.(ص229)
q اين پيشنهاد گذشته از اينكه مفيد بود كار ما را نيز سهل ميكرد و لازم نبود كه اول بطلان قرارداد 19
بعداز ورود هيئتq نمايندگي انگليس و چند روز مذاكره معلوم شد كه حسننيتي در كار نبود و غيراز اجراي قرارداد 19
اعتراف بملي شدن صنعت نفت در سراسر كشور باين نتيجه ميرسيد اگرq اختلاف بحكميت ارجاع ميشد شركت نتواند بعنوان عدمالنفع چيزي مطالبه نمايد چونكه ملي شدن صنعت نفت را بدون هيچ قيد و شرطي شناخته بود و دعوا منحصر ميشد بغرامت. سومين ابتكار وقتي شروع شد كه مذاكرات با استوكس به نتيجه نرسيد و دولت از گرفتاري احزاب محافظهكار و كارگر در انتخابات مجلس عوام استفاده نمود و بكارشناسان و كارمندان تبعة انگليس اخطار نمود كه از 4 مهرماه 1
ج_ از كتاب آخرين روزها_ پايان سلطنت و درگذشت شاه_ نوشته دكتر هوشنگ نهاوندي(فصل يازدهم)
اغتشاش كامل بر كشور دامن گسترده و شاه،q از پا درآمده و سرگشته بود. هر دم بر دسيسهها و تحريكات افزوده ميشد. دولت «ازهاري» از كار افتاده بود. درحاليكه شاه سرگرم گفتگو با «صديقي» و سپس «بقايي» بود، برنامهي ديگري در پنهان كاري مطلق براي تشكيل دولتي درحال اجرا بود... در آن زمان بود كه مردي كه تقريباً هيچ كس در انتظارش نبود، در صحنهي سياسي پديدار شد: «شاپور بختيار». روز
«شاپور بختيار»... در فرانسه ازدواج كرد، شهروندي فرانسه راq پذيرفت و حتي در ارتش فرانسه خدمت كرد. در بازگشت به ايران، «بختيار» با ناكاميهايي روبرو شد. زيرا نتوانست به عضويت هيئت علمي دانشكدهي حقوق كه آرزومند آن بود، درآيد. اما در وزارت كار كه تازه «احمد قوام» تإسيس كرده بود، استخدام شد. به هنگام بحران نفت، او ابتدا مدير كل كار استان خوزستان بود (كه اين دوره، بعداً هياهويي برانگيخت) و سرانجام در اواخر زمان «مصدق» به معاونت وزارت «كار» رسيد.(ص
چند هفته بعد از اين ماجراها، و در واپسين روزهاي سلطنت محمدرضاq شاه، بيست و چند تن از روحانيون سرشناس، محرمانه با او ملاقات كردند كه در آن نشست، فقط دو تن ديگر («اردشير زاهدي» و «اصلان افشار») حضور داشتند. با وجود استثنايي بودن وضع، هيچكس از اين نشست محرمانه، كه هدف آن انصراف شاه از ترك ايران بود، اطلاع نيافت. بسياري از اين روحانيون، بعداً رنگ عوض كردند و بعضاً در جمهوري اسلامي به مراتب مهم رسيدند! اما جلسه، تا امروز محرمانه مانده است. بنابراين ديدار با «بختيار» اصولاً اهميتي نداشت. آيا فقط ميبايست از پادشاه پنهان بماند؟
به اين ترتيب، ميشود مطمئن بود كه شاه، از ديدارهاي شهبانو و «بختيار» خبر نداشته است... «بختيار» كه از آن پس همواره مدعي بود كه «شاه را بيرون رانده» و به خود ميباليد، از شهبانو به گونهاي ديگر سخن ميگفت و پيرامون «نظرات آزاديخواهانه و پيشرو» و «دلبستگي او به شعرهاي فرانسوي» سخن پراكنيها ميكرد... (ص
...q گروه پيرامون شهبانو توانست «شاپور بختيار» را جلو بيندازد. يك شب، درميانههاي دسامبر، پس از آغاز ساعات منع آمد و شد، تيمسار «مقدم» شخصاً به ويلاي فرمانيهي «بختيار» كه از كاخ دور نبود، به دنبالش رفت و او را نزد شاه آورد. «بختيار» رسماً پذيرفته، و مامور پژوهش به منظور تشكيل دولت شد... پيش از برگزيده شدن رسمياش به نخستوزيري، ديدارهاي ديگري نيز ميان شاه و «بختيار» انجام گرفت. به خواست شاه، «بختيار» گزارشي تحليلي و با ريزه كاري پيرامون اوضاع داخلي كشور داد كه در آن هيچ اشارهاي به عوامل خارجي بحران نشده بود. و افزود كه همواره در خدمت شاه خواهد بود و از جنبشهاي مخالف كه زير تأثير «خميني» هستند، دوري خواهد گزيد. زيرا «نه با آرمان و نه با روش سياسيشان» موافق است. (ص
... فرماندهان ارتش ازq انتخاب او (بختيار) خشنود نبودند، يا بهتر بگوئيم او را نميشناختند. دوستان سياسياش او را رانده بودند. به نادرست يا درست گفته ميشد او به خدا باور ندارد، بنابراين روحانيون هم از او بدشان ميآمد...
از آغاز دههي هفتاد رئيس «باشگاه فرانسه» در تهران بود كه دولتمردان، سياستمداران و سوداگران به آن رفت و آمد داشتند...(ص
د_ از مجموعه برنامه داستان انقلاب از راديو بي بي سي
داستان انقلاب. قسمت نهم:
- پيامدها و درسهاي پس از كودتاي 28 مرداد و شكست نهضت ملي / انتقادات و ستايشها نسبت به مصدق.
q بازرگان: «قضية 28 مرداد يك پديدة خلق الساعه كه در 28 مرداد رخ بدهد نبود، از همان زمان ملي شدن نفت شروع شد، و جريانهاي مختلفي در خارج مملكت و در داخل مملكت بود كه نقاط برجستهاش همان 9 اسفند بود و 25 مرداد و بعد هم 28 مرداد و قبل از اينها هم سيتير هم در اين وسط و از يك طرف انگليسيها، جناح خارج را با همكاري آمريكاييها درست ميكردند و در داخل، استفاده از حزب توده نفتي و محيط نامطلوبي كه فراهم آورده بود...».(ص120)
كشاورز: «دكتر مصدق البته كار بسيار مهمي كرد وليq اشتباه هم كرد، يكي از اشتباهات دكتر مصدق اين بود كه او حزب تشكيل نداد در ابتداي سال 1941 كه يك مختصر آزادي در ايران برقرار شد حق اين بود كه مصدق به عنوان يك رجل ملي سياسي حزب تشكيل بدهد من يقين دارم كه عدة زيادي از كساني كه به حزب توده رفتند مطمئناً وارد جريان مصدق و حزب مصدق ميشدند... يكي ديگر از اشتباهاتش اين بود كه پشت قرآن قسم خورد و امضاء كرد كه من با سلطنت مخالفت ندارم و اين باعث شد كه سلطنت هركاري با او كرد، او مجبور شد كه صداش درنيايد.»(صص121-120)
امام خميني:q «آنكه تأسف دارد اين است كه اگر در آن وقت كه متفقين آمدند و رضاشاه رفت، يك صدا بلند شده بود كه ما پسرش را نميخواهيم، يك نفر كه مثلاً از رجال، يك نفر از علما، يك جمعي از مردم كه نميخواهيم اين سلسله را، اينها چه كردند با ما، پدرش چه كرد كه اين پسرش چه، اين يكي از غفلتهايي بود در تاريخ ايران كه مسير تاريخ را اگر اين غفلت نشده بود گردانده بود.
قوامالسلطنه ميتوانست اين كار را بكند لاكن با غفلتها، با ضعف نفسها نكرد. از او بالاتر دكتر مصدق بود، قدرت، دست دكتر مصدق آمد، لكن اشتباهات هم داشت. براي مملكت ميخواست خدمت بكند لكن اشتباهات هم داشت. يكي از اشتباهات اين بود كه آن وقتي كه قدرت دستش آمد اين را [شاه را] خفهاش نكرد [تا] تمام كند قضيه را. اين كاري براي او نداشت، هيچ كاري براي او نداشت، بلكه ارتش دست او بود، همة قدرتها دست او بود، قوي بود و او [شاه] ضعيف بود و زير چنگال او بود، لكن غفلت كرد، مجلس را ايشان منحل كرد و يكي يكي وكلا را وادار كرد كه استعفاء بدهند، وقتي استعفاء دادند يك طريق قانوني براي شاه پيدا شد تا اينكه بعد از اينكه مجلس نيست تعيين نخستوزير با شاه است اين اشتباهي بود كه از دكتر مصدق واقع شد و دنبال او اين مرد را دوباره برگرداندند به ايران. به قول بعضي كه محمدرضا شاه رفت، رضاشاه آمد يعني يك نفر قلدر آمد».(صص122-121)
بازرگان: «اگر خودمان را درq اين ظرف زمان و مكان بگذاريم و جريانها را عميقاً نگاه بكنيم، نه، نميشود گفت اشتباه داشت، يا اگر هم داشت، اشتباهي بود كه هر بشري و هر آدمي انجام ميدهد. و البته اگر ما بگوييم كه ميبايستي در آنجا به طور كلي از هر جهت و براي ابد پيروز شده باشيم، نه، شكست خورديم، اما اگر، بدونيم كه در طبيعت، و دنيا، يك چيزي به طور ايدهآل صورت نميگيرد، و بايد كار بشود و تجربه اندوزي بشود و ادامه داشته باشد، شكست كامل نبود، بلكه از جهات عديدهاي پيروزي بود...».(ص122)
گوينده:q درهرحال واقعيت آن بود كه شاه بر مخالفان پيروز شده بود و 28 مرداد را منشاء مشروعيت قوي براي خود ميدانست.
شاه: «خيلي هم خلاصه بهتون بگويم، قيام 28 مرداد به من اجازة چه چيزهايي را داد. يكي همانطور كه ميدانيد صنعت نفت ايران به دست ايراني و با دستور ايراني به مرحلهاي رسيده كه فكر ميكنم زبانزد خاص و عام در خارجه كه هيچي، در داخلة ايران هم پي بردهاند...».(ص12
بازرگان: «درستq نهضت مقاومت ملي كه بلافاصله بعد از كودتاي 28 مرداد
سيفپور فاطمي: «...دكتر حسينq فاطمي چندي مخفي بود و بعد از آنكه دستكير [دستگير] شد، مريض بود در داخل ادارة شهرباني يك عدهاي از طرف اشرف و شاه مامور كشتن او شدند و در داخل شهرباني شعبان بيمخ او را با چاقو مجروح كرد به طوري كه مجبور شدند او را به بيمارستان بردند مدتي در بيمارستان بود و بعد از آنكه او را محاكمه كردند محاكمهاش هم كاملاً سري بود محكوم به اعدام شد و با حال تب روي برانكارد او را اعدام كردند... يكي از اشخاصي كه در زندان بود دكتر شايگان- [ميگفت] دكتر حسين فاطمي را [تيمور] بختيار و نصيري همانطور كه روي برانكارد بود با سه تير از بين بردند...».(ص129)
q گوينده: در اين ميان با فاش شدن سازمان نظامي حزب توده، دستگيري و آزار مخالفان گسترش يافت و به گفتة مهندس بازرگان لبة تيز اين حملات از همه بيشتر متوجه اين افسران بودند كه خسرو روزبه سرشناسترين آنان بود.
بازرگان: «ابتداء لبة تيز حمله و آزار روي حزب توده بود و روي آنها بيشتر فشار ميآوردند آن وقت از مليون هم اول مصدقيها و همچنين گاهي وقتها از علماء ولي به اصطلاح مذهبيها اين طرفيها [را] هم ميگرفتند خوب، مرحوم نواب صفوي، او هم به زندان افتاد و اونها را هم آزار دادند شديداً هم آزار دادند... نهضت مقاومت تشكيل شد آنجا درواقع اول دفعه بود كه با مليون طرف شدند ما در نهضت مقاومت روزنامة «راه مصدق» و «مكتب مصدق» را راه انداخته بوديم و تظاهراتي ميشد يك تظاهرات خيلي مفصلي، روزي كه نيكسون كه آن موقع معاون رئيس جمهور [آمريكا] بود آمده بود، در بازار، مردم بازار و اينها آنجا چهارپايه گذاشتند نطق كردند و به انگليسي حتي صحبت شد و اينها عليه آنها و عليه عمل كودتا و عليه شاه و اينها حرفهايي زدند و بعد هم اون قضية 16 آذر دانشگاه... عدة زيادي را هم گرفتند، خصوصاً بعد از آن نامهاي كه عليه قرارداد كنسرسيوم يك 60،70 نفري امضاء كرده بودند كه مرحوم آيتالله فيروزآبادي بود، 12 نفر از اساتيد دانشگاه بودند عدهاي از گروه بازار بودند... اساتيد دانشگاه را هم خواستند اخراج بكنند به رئيس دانشگاه آقاي دكتر سياسي گفتند كه اينها را اخراج كن او مقاومت كرد گفت من چنين كاري نميكنم...».(صص1
سيفپور فاطمي: «...در حكومت علا، قدرتq ساواك كاملاً زياد شد و بعد از آن ايران به پيمان بغداد پيوست. حكومت علا زياد طول نكشيد و شاه، منوچهر اقبال را مامور دولت كرد. در دورة او حكومت مطلقه و ديكتاتوري شاه به تمام معنا تامين شد و شخص شاه علاوه بر ساواك و آرتش وزارت خارجه و ادارة شركت نفت و سازمان برنامه را تحت نظر شخص خودش قرار داد و در اين دوره، دورة مجلس را هم از دو سال به چهار سال تمديد كردند ولي باز فشار اقتصادي و انتخاب كندي به رياست جمهوري آمريكا، شاه را مجبور كرد كه اقبال را بردارد و به جاي او شريفامامي [را] كه فكر ميكرد به روشنفكران و روحانيون نزديك است به نخستوزيري منصوب كرد. شريفامامي خواست كه يك سياست بيطرفانه بازي بكند و از نفوذ آمريكاييها كه در آن موقع فوقالعاده زياد بود بكاهد ولي وضع اقتصادي ايران باز رو به بدي گذارد و انتخابات دورة بيستم هم در همين موقع برقرار بود ولي چون فوقالعاده در اين انتخابات دزدي [شد] و فشار به مردم آوردند شاه مجبور شد كه آن مجلس دورة بيستم را منحل كند و شريفامامي هم استعفاء داد و در نتيجه دكتر اميني [را] كه در آن موقع معروف بود كه مورد توجه آمريكاييهاست و با كندي روابط صمميمانه دارد به نخستوزيري انتخاب كرد.»(صص1
* زوايه ديد
بهرغم فراواني نهادها و موسسات انتشاردهنده خاطرات سياسي در كشور هنوز بسياري؛ كيفيت ثبت و نشر تاريخ شفاهي
عباس سليمي نمين كه دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران را با همين رويكرد(نقد آثار منتشره) راهاندازي كرده است؛ علاوه بر آنكه اعتقاد دارد هيچ كار عظيمي در حوزه ثبت تاريخ شفاهي سياسي كشور صورت نگرفته، از توليد انبوه آثار منتشره نيز گلهمند است زيرا اين تعدد از نگاه او؛ كار تبيين انقلاب را در آينده بسيار دشوار ميكند و تعارضات موجود در اين آثار، به نوعي سردرگمي در شناخت تاريخ انقلاب منجر ميشود. انتقاد ديگر او؛ به نشر آثاري در داخل كشور است كه به قصد مخدوش نمودن تاريخ انقلاب صورت ميگيرد.
رحيم نيكبخت نيز ازسوي مركزاسناد جمهورياسلامي ايران؛ ازعدم شناخت اين حوزه در كشور خبر ميدهد. از نگاه او؛ در بسياري از اين آثار، برخي مسايل و شخصيتها بهخوبي پرداخت نميشوند و اين موضوع موجبات نشر برخي موارد خلاف واقعيت را در اين دست آثار فراهم ميكند.
يعقوب توكلي كه آثاري را در همين زمره در حوزه هنري منتشر كردهاست؛ لزوم هماهنگي ميان سازمانها و نهادهاي فعال در نشر خاطرات سياسي را يادآوري مي كند. به پيشنهاد وي؛ تمامي مراكز فعال در اين حوزه در داخل كشور ميبايست زيرنظر يك شورايعالي يا وزارتارشاد فعاليت داشته باشند. توكلي؛ تاكيد دارد كه هريك از اين سازمانها بايد به صورت تخصصي سازماندهي شوند. او همچنين وجود موضعگيري درميان نويسندگان و ناشران اين دست آثار را مورد تاييد قرار داده و تاكيد ميكند كه بيطرف بودن، شعاري است كه در نشر اين آثار هرگز محقق نميشود.
سعيد فخرزاده بهعنوان مدير بخش تاريخ انقلاب اسلامي حوزه هنري؛ ضمن تاكيد برعدم سازماندهي نهادهاي گردآورنده خاطرات سياسيون؛ اين اتفاق را امري خودجوش مي داند كه هر سازمان را واداشته تا بنا به نيازهاي خود، گردآوري خاطرات فعالان سياسي را در كشور آغاز كند. به اعتقاد وي؛ بهرغم گونهگوني سازمانهاي متولي در اين حوزه؛ درعين حال تعداد كارهاي موازي صورت گرفته در مجموعههاي مختلف اندك است.
فخرزاده؛ به اين نكته نيز اشاره دارد كه پيشگامان اين نوع تحقيقات در ديگر كشورها؛ مراكز دانشگاهي هستند حالآنكه كوتاهي؛ ناتواني و تئوريزدگي دانشگاهها در ايران موجب شده هرگز امور پژوهشي از طريق اين نهادها دنبال نشوند.
او با اشاره به موضوع هزينههاي اين دست كارهاي پژوهشي؛ بودجه آنها را ناچيز عنوان كرده؛ ميگويد: فرآيند يك مصاحبه بهصورت تقريبي ساعتي 100 هزار تومان هزينه دربردارد. اگر حدود 20 تا 25 هزار ساعت مصاحبه توسط تمامي اين موسسات در داخل كشور گردآوري شده باشد، يعني دولت حدود دو و نيم تا سه ميليارد تومان در اين بحث هزينه كرده است. طبيعي است كه كتابهايي از اين دست پس از چاپ؛ درآمدهاي خودشان را دارند. اين درآمدها نيز بخش ديگري از هزينههاي مربوط به چاپ؛ تدوين و توزيع كتاب را تامين ميكند. درنتيجه نميتوان پذيرفت كه اين دست موسسات هزينه چنداني براي دولت دربردارند.
بحث آزادي در انتشار اطلاعات اين آثار از نگاه فخرزاده؛ با درنظر گرفتن موضوعات امنيتي كه منافع ملي را تحتالشعاع خود قرار ميدهد؛ ضروري است. با نگاهي به سابقه ديگر كشورها كه انتشار اسناد اداري مربوط به هر حادثه را ده سال پس از وقوع؛ بلامانع ميدانند و بااينحال شهروندان در هر سمتي ميتوانند خاطرات شخصي خود را از هر حادثه بلافاصله پس از وقوع آنها منتشر كنند، در كشور ما نيز بايد حدكثر آزادي در انتشار خاطرات دنبال شود. فخرزاده تاكيد ميكند كه مشابه اين اتفاق در حوزه جنگ در كشور رخ داده اما در حوزههاي سياسي نيز بايد بحث انتشار اطلاعات موجود در خاطرات و حفظ آزادي صاحب خاطره و خواننده رعايت شود.
اين پژوهشگر تاكيد ميكند كه محدوديتها؛ امكان پاسخگويي به شبهات را غيرممكن ميكنند. مخفي و بدون پاسخ ماندن شبهات هم ميتواند فضاي اعتماد را ازجامعه سلب كند.
راهحل فخرزاده درباره اطلاعات طبقهبندي شده، غلط يا مغرضانه و جانبدارانه موجود دراين دست آثار؛ انتشار پاورقيهايي است كه صحت و سقم اين اطلاعات و سمت و سوي آنها را براي خواننده عام برملا ميسازد. او ميگويد: حكم آزادي در اننشار اطلاعات را حتي در حوزه برخي اطلاعات خاص بايد پذيرفت زيرا با كمك پاورقي؛ ميتوان فضايي از اعتماد را درميان خوانندگان ازيك سو و ناشران اين اطلاعات ازسوي ديگر به وجود آورد. بهعنوان مثال كاري كه عمادالدين باقي در حاشيه انتشار متن داستان انقلاب بي بي سي در ايران با انضمام پاورقيهاي نوشته شده بر متن اين اطلاعات انجام داد، خام بودن؛ سمت و سو و نيز اغلاط موجود در آنها را براي خواننده فاش نمود. و چه بسا؛ انتشار اين پاورقيها بايد درحاشيه كتاب خاطرات شعبان جعفري نيز رخ ميداد تا كار تبليغاتي نويسنده كتاب در ترويج فرقه بهائيت خنثي ميشد.
مرتضي رسوليپور، محقق موسسه تاريخ معاصر ايران؛ از غالب بودن صبغه سياسي در بخش مهمي از خاطرات نوشته شده خبر ميدهد با اينحال تاكيد وي بر آن است كه در هيچيك از اين دست آثار؛ نميتوان ملاحظات انساني را ناديده گرفت. تمايل به پنهانكاري و عدم گفتگو درباره خود _ناشي از عدم وجود ثبات در جامعه و بهدليل وجود نوعي نگاه حاكميتي در تمامي زمينهها_ ويژگي مشترك اين دست آثار است كه موجب ميشود بخشي از وقايع انعكاس داده شده در آنها حامل وجوه پنهاني بيان ناشده يا آراسته به زوايدي غيرواقعي باشد. او ميگويد: علاوه بر اشكالي كه از جانب فرد نويسنده يا مورد مصاحبه واقع شده؛ ميتواند بر دايره حقايق تاريخي وارد شود؛ يك نوع نگراني از انتشار عقايد گوناگون بر فضاي جامعه نيز ميتواند وجود داشته باشد. اين نظر براين اعتقاد است كه درج پارهاي از مطالب؛ امنيت اجتماعي را زيرسوال ميبرد اما نظر ديگر از ضرورت نوعي تحمل در فضاي جامعه و در سطوح حاكميتي خبر ميدهد كه درصورت پافشاري بر تحريف و سانسور؛ بر موضع ناديده گرفتن بلوغ اجتماعي جامعه و صغير فرض كردن آن تاكيد دارد كه اين اعمال نظر درنهايت تاريخ را با تنگنظري و انحراف مواجه ميكند.
رسولي پور تاكيد ميكند كه؛ دامنه نظارت در اين دست آثار هرگز يكسان نيست. برخي افراد ميتوانند به دليل نفوذ در بدنهي قدرت؛ مجوز درج برخي مطالب را براي خود دريافت كنند و درمقابل؛ عدهاي بهدليل عدم دستيابي به درون حاكميت قادر به برخورداري از آزادي عمل متناسب با گروه اول نيستند.
رسوليپور ميگويد: ما در حوزه ثبت خاطرات هيچ محدوديتي نداريم اما در درج و نشر آنها دچار محدوديت هستيم. در مراكز اسنادي؛ افراد آزاد هستند تا هرگونه اطلاعاتي را جمعآوري و آرشيو نمايند اما اشكال؛ زماني بهوجود ميآيد كه قراراست از اين دادهها خروجي گرفته شده و نشر آنها در دستور كار قرار گيرد.
سرانجام آيا ميتوان به كمك خاطرهنوشتها؛ تدوين تاريخ را آغاز كرد، صادق زيباكلام درعين حال كه تدوين تاريخ براساس كتابهاي خاطرهنوشت را براي مورخ كاري پيچيده توصيف ميكند؛ با ذكر اين نكته كه هيچ مورخي نميتواند از موضع بيطرفي با تاريخ برخورد كند، از لزوم واقعبيني و حركت مورخ در وراي پيشداوريها خبر ميدهد. از نگاه او؛ مورخ بايد تمايل به افكار و انديشههاي خود را در ثيت و نگارش تاريخ به حداقل رسانده و حركت او در مسير تحولات تاريخي در وراي پيشداوريهاي ذهني صورت گيرد.
تاكيد زيباكلام بر اين است كه بنيادها و موسسات وابسته به حكومت بهدليل وابستگي به مراكز قدرت و حكومت؛ از صدر تا ذيل جهتدار و داراي موضع هستند. اما كسانيكه خارج از سيستمها و قواعد حكومت؛ به تدوين تاريخ از هر دست_چه درقالب خاطرات يا تدوين تاريخ_ اقدام ميكنند، تنها تحت تاثيرات خودآگاه يا ناخودآگاه خود هستند و موضعگيريهاي دولتي و حكومتي بر آنها سايه نمياندازد.
وي درعين حال اعتقاد دارد كه سانسور هميشه هم دست و بال مورخ را نميبندد زيرا همه چيز را نميتوان به پاي سانسور گذاشت اگرچه هرگز نميتوان گفت كه سانسور وجود ندارد.
گزارش از: زهرا حاج محمدي
پايان پيام