نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۶ شهریور ۲۸, سه‌شنبه

«نزاع بر سر آب» روی دیگر سکه کم‌آبی در روستاهاست؛ تا افزایش تنش‌های اجتماعی به مشکلاتی چون خشک‌سالی، تخریب باغات و مزارع، بیکاری و کاهش درآمد کشاورزان اضافه شود.


خشکسالی در خراسان شمالی

«نزاع بر سر آب» روی دیگر سکه کم‌آبی در روستاهاست؛ تا افزایش تنش‌های اجتماعی به مشکلاتی چون خشک‌سالی، تخریب باغات و مزارع، بیکاری و کاهش درآمد کشاورزان اضافه شود.

 گروه استان‌ها: زنگ خطر کم‌آبی یا بحران آب به صدا درآمده است، اما به علت عدم اطلاع‌رسانی صحیح هنوز جدی گرفته نشده و همین بی‌توجهی در فصل زراعت تنش‌های بسیاری را بین اهالی روستاهای بالادست و پایین‌دست ایجاد کرده است.
امروزه پرونده‌های بسیاری به دلیل نزاع بر سر آب در کلانتری‌ها و دادسراها تشکیل‌شده است که در کنار دیگر معضلات اجتماعی تهدیدی جدی برای امنیت کشور محسوب می‌شود.
بحران بی‌آبی در خراسان شمالی به‌ویژه در روستاها به حدی رسیده که روزانه ۵۵ روستا در خراسان شمالی با تانکر آب‌رسانی می‌شوند و ۷۴ روستا در وضعیت بحرانی آب قرار دارند. تصور اینکه اهالی این روستاها بدون جیره روزانه آب چه اقدامی می‌توانند انجام دهند یا شغل این افراد دستخوش چه مشکلاتی می‌شود شاید برای برخی افراد سخت باشد.
بااین‌وجود پدیده بیکاری در روستاها مسئله‌ عجیبی نیست چراکه کشاورزی شغل اصلی روستاییان است و پرداختن به این شغل بدون وجود آب غیرممکن است، بنابراین افزایش فقر ناشی از بی‌آبی مردم را به ستوه خواهد آورد و نزاع بر سر آب را به بالاترین حد می‌رساند.
سیل مهاجرت از روستا به شهر به دلیل کم‌آبی
مهاجرت روستاییان به علت بی‌آبی خطر بزرگ دیگری است که جامعه روستایی را تهدید می‌کند. تغییر شرایط آب و هوایی نوع زندگی روستاییان را نیز دگرگون کرده است به‌طوری‌که در گذشته جامعه روستایی بخش زیادی از تولیدات کشور را بر عهده داشتند اما امروز کم‌آبی، بیکاری را برای آنان به ارمغان آورده و برای رسیدن به شغل مناسب راهی شهرها می‌شوند.
با توجه به اینکه مهارت و شغل‌های اهالی روستا با شهر کاملاً متفاوت است، سرگردانی در محیط جدید معضل دیگری برای افراد جویای کار در شهر است، بنابراین اصلی‌ترین مسئله توسعه جوامع روستایی آب و محیط‌زیست است چراکه اگر آب پایدار باشد جمعیت نیز ثابت خواهد ماند.
سازگار نبودن اشتغال شهرها بامهارت روستاییان
یکی از روستاییان جویای کار در شهر به  می‌گوید: بعد از ازدواج برای رفاه بیشتر تصمیم به مهاجرت گرفتیم، چندهفته‌ای در مرکز استان خراسان شمالی به دنبال کار بودیم اما فعالیت در شهر با مهارت و تجربیات من سازگاری ندارد، به همین علت مجبور به کارگری شده‌ام.

مرتضی نیستانی اظهار می‌کند: با وضعیت بی‌آبی در روستا، توسعه کشاورزی خیلی دشوار است و امکان سرمایه‌گذاری برای کاشت وجود ندارد.
وی می‌افزاید: امروزه کشاورزان و باغداران چند برابر برداشت محصول باید آب خریداری کنند و درنهایت سودی هم از زحماتی که کشیده‌اند حاصل نمی‌شود.
یکی از باغداران روستای «بازخانه» نیز  اظهار می‌کند: «بازخانه» جزو روستاهایی است که با بحران شدید آب مواجه است و طی هفته به دلیل کم‌آبی افراد زیادی در باغ‌های این روستا درگیر و راهی کلانتری می‌شوند.
حسین کریمیان می‌گوید: در ماه ۳ الی ۴ نوبت باید به درختان آب داد اما اکنون به علت کم‌آبی هر ۴۰ روز به درختان آب می‌دهیم.
وی می‌افزاید: برای هر نوبت خرید آب ملزم هستیم ۲۰۰ هزار تومان پرداخت کنیم؛ که این روش فایده‌ای ندارد چراکه اکثر درختان باغ‌های روستای «بازخانه» به دلیل کم‌آبی خشک‌شده‌اند.
این باغدار تصریح می‌کند: علاوه بر تحمل کم‌آبی، درگیری‌هایی که طی هفته بین باغداران به وجود می‌آید معضلی بین اهالی شده چراکه پا گذاشتن در باغ همراه با ترس است و هرلحظه ممکن است صدای درگیری شنیده شود.
کریمیان بیان می‌کند: درگیری و بحث بین افرادی که سنی زیادی دارند، بسیار ناراحت‌کننده است؛ ضرورت دارد مسئولان برای فرهنگ‌سازی شیوه‌های نوین آبیاری را آموزش دهند تا شاهد این‌گونه مسائل دل‌خراش نباشیم.
وی می‌گوید: متأسفانه سال‌هاست درگیری برای آبیاری مزارع و باغات بین اهالی روستا رایج شده و نسل به نسل به‌عنوان یک شیوه منتقل می‌شود تا از راه خشونت به هدف خود برسند.
کم‌آبی در فصل تابستان سبب برخی نزاع‌ها می‌شود
دادستان بجنورد در گفتگو با خبرنگار مهر اظهار می‌کند: یکی از بیشترین پرونده‌های وارده به دادسرای خراسان شمالی ضرب‌وجرح عمدی به علت توهین و تهدید بوده که برخی از این پرونده‌ها در حوزه آب است.
مسلم محمد یاران می‌گوید: به علت مشکل کم‌آبی در خراسان شمالی به‌ویژه در فصل تابستان شاهد برخی درگیری‌ها و نزاع‌های دسته‌جمعی هستیم.
به علت مشکل کم‌آبی در خراسان شمالی به‌ویژه در فصل تابستان شاهد برخی درگیری‌ها و نزاع‌های دسته‌جمعی هستیم یاران یکی از علت‌های نزاع را فقر فرهنگی می‌داند و می‌افزاید: طی سه سال اخیر تمرکز دستگاه قضایی خراسان شمالی پیشگیری از ضرب‌وجرح عمدی با استفاده از فرهنگ‌سازی بوده است.
وی تصریح می‌کند: به‌منظور فرهنگ‌سازی و کاهش نزاع از ظرفیت روحانیون، ائمه جمعه، اساتید دانشگاه و آموزش‌وپرورش استفاده‌شده است.
دادستان بجنورد بیان می‌کند: ازاین‌رو طی امسال برای نخستین بار با کاهش پرونده‌های ناشی از ضرب‌وجرح مواجه بوده‌ایم.
یاران تأکید می‌کند: اما همچنان این تعداد پرونده ضرب‌وجرح زیبنده خراسان شمالی نیست و ضرورت دارد در حوزه پیشگیری اقدامات لازم انجام شود تا انگیزه ارتکاب جرم کاملاً از بین برود.
برخورد قاطع دستگاه قضایی استان با حفاران غیرمجاز
دادستان بجنورد همچنین می‌گوید: دستگاه قضایی خراسان شمالی با افرادی که اقدام به حفر چاه‌های غیرمجاز می‌کنند برخورد قاطع می‌کند.
یاران اظهار می‌کند: متأسفانه برداشت بیش‌ازحد مجاز از چاه‌های عمیق و دارای مجوز از دیگر مشکلات است که با آنان نیز برخورد می‌شود.
وی می‌افزاید: برخورد دستگاه قضا تا زمانی که حجم آب سفره‌های زیرزمینی افزایش پیدا کند ادامه دارد.
مدیریت در توزیع آب کاهش تنش را به دنبال خواهد داشت
رئیس کمیسیون کشاورزی مجلس شورای اسلامی در گفتگو باظهار می‌کند: شیوه مدیریت توزیع آب در منطقه قطعاً سبب کاهش درگیری‌ها در بین کشاورزان و باغداران خواهد شد.
علی‌اکبری می‌گوید: چنانچه توزیع ناعادلانه و استفاده مداوم از آب در سال‌های زیاد فقط برای مزارع بالادست باشد، قطعاً پایین‌دست‌ها با مشکل مواجه خواهند شد و درنهایت تنش‌های اجتماعی و افزایش درگیری را در پی خواهد داشت.
اکبری می‌افزاید: هرساله طی ماه‌های تیر و مرداد در حوزه کشاورزی بیشترین نیاز آب راداریم به همین علت با افت منابع آب مواجه می‌شویم.
وی تصریح می‌کند: چشمه‌ها و چاه‌ها جزو منابع سطحی محسوب می‌شوند که در تیر و مردادماه به حداقل می‌رسند که با وجود شدت نیاز با کاهش آب مواجه می‌شویم.
نماینده پنج شهرستان خراسان شمالی بیان می‌کند: همچنین خشک‌سالی‌های پیاپی سبب شده میزان آبی که در گذشته به‌صورت روان آب باغات و مزارع پایین‌دست استفاده می‌کردند امروز کم‌تر بتوانند بهره‌مند شوند و همین امر سبب تنش بین کشاورزان شده است.
اکبری می‌گوید: بر اساس قانون توزیع عادلانه آب، نظام حقوقی در توزیع آب باید در قالب مدار و ساعات مصرف که حق آب کشاورزان است تنظیم شود تا کاهش آب باعث نشود صرفاً مزارع بالادست از آب استفاده کنند و در پایین‌دست به‌طور کامل در فصولی که به آب نیاز است حتی از یک‌بار آبیاری بی‌بهره بمانند.
موضوع کم‌آبی و درگیری‌های اجتماعی ناشی از آن هر چه شدت بگیرد بُعد امنیتی آن نیز بیشتر خواهد شدرئیس کمیسیون کشاورزی مجلس شورای اسلامی اظهار می‌کند: بیشتر سال‌ها مدیریت اجرایی و قضایی به‌منظور مساوات بین مزارع بالادست و پایین‌دست از طریق قانونی و یا روش مسالمت‌آمیز آب را به‌صورت موقت در کانال‌ها رها می‌کند تا پایین‌دست‌ نیز بهره‌مند شوند.
وی عنوان می‌کند: کاهش بیش‌ازحد منابع آب‌های زیرزمینی که نتیجه میلیون‌ها سال ذخیره آب در سفره‌های زیرزمینی بوده نیز نگران‌کننده است و به دلیل بعد امنیتی و نگرانی‌های اجتماعی که به وجود می‌آورد در شورای امنیت ملی مطرح و در دستور کار قرارگرفته است.
اکبری اظهار می‌کند: موضوع کم‌آبی و درگیری‌های اجتماعی ناشی از آن هر چه شدت بگیرد بُعد امنیتی آن نیز بیشتر خواهد شد.
بحران آب درست اطلاع‌رسانی نشده
کارشناس محیط‌زیس اظهار می‌کند: زنگ خطر بحران آبی پیش رو سال‌هاست به صدا درآمده اما به علت عدم اطلاع‌رسانی صحیح از سوی مردم جدی گرفته نشده و همین امر در حال حاضر در مواردی سبب تنش‌های اجتماعی شده است.
علیرضا باغچقی می‌گوید: متأسفانه تعداد اندکی از مسئولان خراسان شمالی بحران آب را درک کرده‌اند و برخی دیگر همچنان این موضوع را جدی نگرفته‌اند.
باغچقی می‌افزاید: چنانچه روند کم‌آبی جدی گرفته نشود نظر به اینکه اقتصاد روستاها که بخش زیادی از اقتصاد کشور را شامل می‌شود وابسته به منابع آبی است با پدیده مهاجرت به شهرها و حتی خارج از مرزهای ایران روبرو خواهیم شد.
وی تصریح می‌کند: همچنین اگر روش سنتی آبیاری مزارع و باغات ادامه پیدا کند و یا صنایع نوین برای اشتغال روستاییان جایگزین نشود علاوه بر مهاجرت، درگیری‌های اجتماعی ناشی از منتفع شدن از وابستگی به آب به‌ویژه بین کشاورزان و دامداران شدت خواهد یافت.
این کارشناس محیط‌زیست می‌گوید: ضرورت دارد برای پیشگیری از بحران آب که اقتصاد روستاها بدان وابسته است، تصمیمی اساسی گرفته شود تا شاهد پیامدهای اجتماعی منفی نباشیم.
آب اساس پایداری روستا
مدیرکل دفتر امور روستایی خراسان شمالی در گفتگو با خبرنگار مهر اظهار می‌کند: برای پایدار ماندن روستاها وجود آب ضروری است چراکه اشتغال روستاییان با آب همراه است.
عبدالله قدرتی بیان می‌کند: چنانچه روستایی دارای آب پایدار باشد در زمان بحران با تنش روبرو نمی‌شود و از سکنه خالی نخواهد شد.
قدرتی می‌گوید: طی چند سال اخیر از ۷۰ هزار روستا در سطح کشور فقط ۳۴ هزار روستا باقی‌مانده است و این امر به دلیل مهاجرت‌های ناشی از بیکاری بوده است.
وی مهم‌ترین شاخص برای توسعه روستاها را آب دانسته و تصریح می‌کند: برای هر نوع برنامه‌ریزی توسعه‌ای روستایی وجود آب ضروری است و بدون مایه حیات نمی‌توان هیچ نوع اقدامی را انجام داد.
مدیرکل دفتر امور روستایی خراسان شمالی تأکید می‌کند: با مدیریت مصرف صحیح آب می‌توان کشاورزی و باغداری را گسترش و گردشگری را توسعه داد و برنامه‌ریزی‌های مناسبی برای اشتغال‌زایی جوانان روستا داشته باشیم.
قدرتی می‌گوید: خوشبختانه رویکرد دستگاه‌ها تغییر کرده و برای حفظ محیط‌زیست و مصرف صحیح آب برنامه‌ریزی‌های لازم به‌منظور آموزش به روستاییان در دستور کار قرار دارد
.

«گِل» بازی، تفریح اجباری کودکان کار در کوره پزخانه ها، برای امرار معاش و نان در آوردن شده است، محرومیتی که علیرغم اینکه در نزدیکی پایتخت روی داده اما دیده نمی شود.

اجر پزی
«گِل» بازی، تفریح اجباری کودکان کار در کوره پزخانه ها، برای امرار معاش و نان در آوردن شده است، محرومیتی که علیرغم اینکه در نزدیکی پایتخت روی داده اما دیده نمی شود.
 از زمانی که به یاد دارند، در کوره های آجرپزی کار می کنند، کار زمان نمی شناسد به خصوص تابستان اوج گرما و ساخت و سازهای ساختمانی هم زمان می شود و آن ها مجبورند در برابر شلاق های سوزان خورشید، بادهای داغ و گرمای غیر قابل وصف تابستان تهران، کار کنند.
پدیده «کودکان کار» و «زنان کار» در این میان پر رنگ تر به چشم می آیند، بازی های کودکانه برای این بچه ها معنا ندارد، از صبح تا غروب باید کار کنند، تا بتوانند زنده بمانند، البته این داستان مختص تهران نیست، بلکه در تعداد زیادی از کوره های آجرپزی کشور و یا کارگاه های تولیدی، صنعتی و تجاری، از کودکان، کار می کشند اما این پدیده در کوره های آجرپزی تهران حال و هوای دیگری دارد.
این جا، دغدغه کودکان، پر کردن اوقات فراغت تابستان و یا یاد گرفتن حرفه و فنی در این ایام نیست، این جا گرسنه ماندن چالشی بزرگ است، که کودکان برای حل آن مجبورند نزدیک به ۱۰ ساعت در شبانه روز را سخت کار کنند.
گاهی ۱۱ الی ۱۲ ساعت در شبانه روز کار می کنم
سری به این کوره ها می زنیم و با برخی از کارگران همکلام می شوم، « هرسال با آغاز فصل تابستان و پایان مدارس، من هم به این جا می آیم، تا کار کنم، روزی ۸ ساعت، گاهی ۱۰ ساعت و برخی مواقع هم تا ۱۱ الی ۱۲ ساعت کار می کنم، ساعت هایی که کار می کنم، به سرعت کار و تعداد آجرهایی که می زنم ربط دارد. » ، این را یکی از کودکانی که با دستانی پینه بسته مشغول کار است، می گوید.
وی که حدود ۱۴ سال سن دارد و کلاس چهارم است، دلیل ۴ سال عقب بودن کلاسش را دیر رفتن به مدرسه می داند.
به گفته موسی زاده، تحصیل برای این کارگران در اولویت دوم است، مشکل اساسی آن ها کار است، کار و گذران زندگی، چیزی که این روزها با مخاطرات و سختی بسیاری هم بوده و به راحتی ممکن نیست.
زهرا یکی دیگر از این کودکان است، نمی خواهد با ما صحبت کند، با اکراه به سوال ها پاسخ کوتاه می دهد و از ما فاصله می گیرد، به او نزدیک می شوم، می پرسم: چرا از من دور می شوی؟
سرش را بر می گرداند، نیم نگاهی به آسمان و نیم نگاهی به اتاق های کوچک انتهای محوطه دارد، با بی میلی پاسخ می دهد: پدرم گفته با غریبه ها صحبت نکن.
این را می گوید و مشتی از خاک های جلوی پایش پر کرده و مجددا خالی می کند، نشانی پدرش را از او می پرسم و به سوی محل کارگاه حرکت می کنم، تا با پدر زهرا هم صحبت شوم.
پدر زهرا، تا متوجه می شود خبرنگار هستم، با عصبانیت می پرسد: برای چه به اینجا آمدی؟ همین یک ماه پیش یکی از شما آمد و با بدبختی های ما عکس یادگاری گرفت و رفت، این کارهای شما مشکلات ما را حل نمی کند.
خانه یعنی یک اتاق حدود ۱۴ متری با فرشی کهنه و پاره
بالاخره، پس از مدتی گفتگو، او را قانع می کنم که نه عکس می گیرم و نه در نوشته هایم اسمی از وی نخواهم آورد و قول می دهم مشکلی برای کارش پیش نمی آید.
زبانش باز شده و از دل پرش حکایت دارد، پر است از کلی گلایه های گوناگون، «بیمه نیستیم، همه خانواده قاچاقی کار می کنیم و اگر مامور بیمه بیاید ما را پنهان می کنند، اگر اسممان را رد کنند، باید از این جا برویم، هم بیکار می شویم و هم بی سرپناه، جایی برای رفتن نداریم، نه خانه ای داریم نه سقفی بالای سر و نه آینده و امیدی برای تمام این تلاش هایی که می کنیم.» این ها را پدر زهرا در حالی که صدایش از حد معمول بالاتر رفته، می گوید.
او در حالی که از زمین و زمان گلایه دارد، می گوید: من  ۱۲ سال است، شغلم قالب کشی است، اما فکر کنم حدود یک سال بیمه داشته باشم، بعید می دانم روزی بازنشستگی را ببینم، دیگر از من که گذشت، بیمه سودی برایم ندارد، فقط باید شانس بیاوریم، در حالی که بیمه برایمان رد می شود، از کار افتاده شوم، تا بچه ها مستمری را بگیرند، وگرنه من که برای خودم امیدی به بازنشستگی ندارم.
وی می افزاید: باز هم خدا را شکر، حاجی( منظورش صاحب کوره آجرپزی است) ، آدم با خدایی است، حرام و حلال می داند، حقوق ما را می دهد، اما بنده خدا توانایی بیمه کردن را ندارد، قبلا سفارش داشتیم و آجرهایی می زدیم، که قبلا فروش رفته بود، اما اکنون آجرها را می سازیم، مدتی می مانند و بعد فروش می روند، گاهی آن قدر آجرها را کسی نمی خرد، که مجبوریم کار را تعطیل کنیم، اما چه کار باشد و چه نباشد، حاجی از ما کرایه نمی گیرد و خانه در اختیار ما است.
از عدم حضور صاحب کار استفاده کرده و به داخل خانه و یک فنجان چای دعوتم کرد، وارد خانه شدیم، یک اتاق حدود ۱۴ متری، با فرشی کهنه و پاره، ۲ متر اضافه مساحت اتاق نسبت به فرش را با دستمال، چادر و پتو پوشانده بود، وسط اتاق پرده ای نصب و از این طریق اتاق را تقسیم کرده بود، طرف دیگر اتاق یک گاز کثیف و زنگ زده قرار داشت، روی گاز یک قابلمه و یک کتری و قوری بود، آتش کمی زیر کتری روشن بود، یک فنجان چای برایم ریخت و با قنددان جلویم گذاشت، در همین حالت ادامه داد: اینجا علاوه بر ما حدود ۲۰ خانواده دیگر زندگی می کنند، بعضی ها همین جا کار می کنند و بعضی دیگر بیرون کار می کنند، اما هیچ کدام کرایه نمی دهند، حاجی کسی را بیرون نمی کند، مگر این که مامور بیمه او را ببیند.
یک دستشویی و حمام برای ۲۰ خانواده
پدر زهرا ادامه داد: همین ۸ ماه پیش بود، که یکی از کارگران را مامور بیمه دید، فردا اثاثیه اش را دم درب گذاشتند و عذرش را خواستند، اگر اخراج نمی شد برای حاجی مشکل به وجود می آمد، حاجی هم حق دارد، این بازار کساد طوری است که دست حاجی هم خالی است، همین چند وقت قبل یک نفر کلاه حاجی را برداشت و نزدیک بود ورشکست شود، مطمئنم اگر برایش مقدور بود، همه ما را بیمه می کرد، آینده ای نداریم، نه سرمایه ای داریم و نه پشتوانه ای برای دوران پیری، خدا سایه حاجی را بالای سر ما نگه دارد، اگر او نباشد، پسرهایش دو روزه درب این کارگاه را تخته می کنند و همه ما را بیرون می ریزند، تا آواره شویم.
راجع به سرویس بهداشتی و حمام از او سوال می کنم، گوشه حیاط را نشان می دهد و می گوید: این دستشویی و حمام است، همه این ۲۰ خانواده در همین مکان دستشویی و حمام می روند، تازه روزها جمعیت بیشتر هم می شود، چون برخی کارگران از بیرون می آیند و دستشویی این ها هم همین است.
راجع به مادر زهرا سوال می کنم، می گوید: او در کارگاه است، همه مجبوریم کار کنیم، برای هر ۱۰۰۰ خشت حدود ۳۵ هزار تومان حقوق می گیریم، حقوقی که در این مدت افزایش نداشته است، همه چیز گران شده جز حقوق ما، مجبوریم بیشتر کار کنیم تا بتوانیم زندگی کنیم، کار باشد، کم نمی آوریم، مواقعی بوده است که ۱۳ ساعت هم کار کردیم تا سفارشات را برسانیم، چون بازار کساد است، اگر کاری گرفته شود برای رقابت با دیگر آجرپزی ها باید بیشتر کار کنیم تا سفارش ها را زودتر تحویل دهیم.
شوهرم جای پارک پیدا می کند، درآمدش از آجرپزی بهتر است
از او می خواهم که مرا نزد یکی از خانم های کارگاه ببرد، تا بتوانم با وی صحبت کنم، با هم نزد «ک» می رویم، حدود ۴۰ سال سن و ۲ کودک زیر ۵ سال دارد، که کودک بزرگ تر از خواهر کوچک تر خود مراقبت می کند، در مورد فرزندانش می پرسم، می گوید: توی کوچه هستند، بازی می کنند.
ناخودآگاه یاد بنیتا، آتنا و ستایش و دیگر کوچولوهای بی گناهی می افتم که توسط شکارچی های سنگ دل به قتل رسیدند، نگران می شوم و می پرسم: کسی فرزندانتان را ندزدد، روزنامه بخوانید، چندین کودک را به قتل رسانده اند، به نظرم باید بیشتر مراقب باشید.
لبخندی می زند و گوشی موبایلش را نشانم داده و می گوید: روزنامه نمی خوانم، اما تمام اخبار را از این جا به دست می آورم، از همه اخبار با اطلاع هستم، اما کسی فرزندان ما را نمی دزدد، این ها می توانند از خود دفاع کنند.
تعجب می کنم، کودک ۵ ساله چطور از خود دفاع می کند، اما ترجیح می دهم بحث را ادامه ندهم، در خصوص محل زندگی و شغل همسرش سوال می کنم، پاسخ می دهد: شوهرم صبح ها سر کار می رود و من هم در کارگاه کار می کنم، هر دو کار می کنیم، تا زندگی مان بچرخد، سیگار فروشی و دیگر شغل ها، کار را عار نمی دانیم، اما خدا را شکر، اکنون یک کار خوب پیدا کرده که درآمدش بهتر است.
وی ادامه می دهد: در یک محله در خیابان آزادی، جای پارک پیدا می کند و از رانندگان خودرو پول می گیرد، این کار را یکی از همشهریانمان پیدا کرده است، درآمدش بهتر از کار در آجرپزی است.
می پرسم، زیر نظر شهرداری کار می کند، یا پلیس راهور؟
باز هم تبسم می کند و می گوید: شهرداری و ادارات دیگر که ما را به کار نمی گیرند، باید کلی آشنا داشته باشی، زیر نظر اداره ای نیست، جای پارک پیدا نمی شود و همه دوست دارند جای پارک پیدا کنند، همسرم وسیله در جاهای خالی پارک می گذارد، تا کسی نتواند در آن ها متوقف شود و مشتری که بیاید آن ها را راهنمایی کرده و پول می گیرد، زمانی که خودروهایشان پارک است، مراقبت می کند تا آسیبی به آن ها نرسد، راضی هستیم، خیلی بهتر از شغل شوهر خانم ... است.
در مورد شغل شوهر همکارش توضیح بیشتری نمی دهد.
همین قدر که روزهایمان در حالی شب می شود که گرسنه نمی مانیم کافی است
در خصوص محل زندگی، سوال می کنم، که اتاقی در همان حوالی اتاق زهرا، نشان می دهد و می گوید: ما همه این جا همسایه ایم، هرچند شوهرم در کوره کار نمی کند، اما حاجی از ما کرایه نمی گیرد.
در مورد ظرفشویی، امکانات رفاهی و دیگر تجهیزات یک خانه سوال می پرسم، می گوید: رضایت داریم، زندگی سخت است، چاره ای نیست، همین قدر که روزهایمان در حالی شب می شود که جایی برای خواب داریم و گرسنه نمی مانیم، کافی است، ظرفشویی همه مشترک است، لب چاه (با دست محلی در همان حوالی را نشان می دهد) می نشینیم و ظرف هایمان را می شوریم، شب ها همه خانم ها می آیند، که ظرف بشویند، فرصتی برای صحبت کردن هم هست، شوهرهایمان هم اگر خسته و خواب نباشند، از این فرصت استفاده کرده و در خانه یکی جمع می شوند و صحبت می کنند.
«ک» می افزاید: امکانات زندگی ما مثل شهری ها نیست، ما از روستا آمدیم و به زندگی روستایی عادت داریم، اما از مسئولین تقاضا داریم که شرایط را طوری ایجاد کنند، که این همه تفاوت بین زندگی ها نباشد، ما همگی کار سخت می کنیم و زندگی مان سخت است، برخی افراد کار راحتی دارند اما حقوق های زیاد می گیرند و زندگی راحت دارند، خون آن ها از ما رنگی تر نیست.
وی ادامه می دهد: سال های قبل که کار بیشتر بود، بچه ها هم به جای مدرسه کار می کردند، به همین دلیل اغلب بچه های کارگر کارگاه، چند سال از درس عقب هستند، اما حالا دیگر کار کم تر است و نیازی به حضور بچه ها نیست، اصولا در زمستان و پاییز کاری نیست.
افغان ها با هزینه های کم تر و کار بهتر رقبای سرسختی هستند
«ک» از عزم جدی خود و همسرش برای تحصیل فرزندانش می گوید و می افزاید: به هر طریقی شده باشد و حتی اگر گرسنه بمانیم، باید بچه هایمان درس بخوانند، اگر ما درس خوانده بودیم، امروز این زندگی را نداشتیم، باید دکتر شوند و زندگی خوبی داشته باشند.
وی به حضور رو به افزایش کارگران افغان اشاره کرده و می گوید: بافت کارگری نیز نسبت به گذشته تفاوت هایی دارد، امروز افغان ها با هزینه های کم تر از ما و کار بهتر رقبای سرسختی هستند، همین کوره آجرپزی نزدیک ما را افغان ها اداره می کنند، حتی سر کارگر هم افغانی است و صاحب کوره تنها سر ماه می آید و حساب و کتاب می کند و پول ها را گرفته و می رود، ما هم افغانی داریم، که حتی سکونت هم دارند، اما حاجی هرجا که کارگر ایرانی نباشد، افغانی می آورد، می گوید اول ایرانی ها باید سر کار باشند.
«ک» در پاسخ به سوالی در خصوص میزان درآمد خانواده اش، می گوید: من ماهیانه بین یک میلیون الی یک میلیون و ۳۰۰ هزار تومان ، از خرداد ماه تا مرداد ماه درآمد دارم، اما اردیبهشت و شهریور درآمدمان کم تر است و مابقی سال اصولا درآمدی از این راه ندارم و به منازلی در تهران می روم و نظافت منازل انجام می دهم، اما چون باید آشنا باشیم، تعداد مشتری هایم حدود ۳۰ تا خانواده هستند.
وی می گوید: درآمد همسرم بهتر است، اگر مبلغی که به عنوان سهم مکان می دهد را کسر کنیم حدودا ۲ میلیون تومان درآمد دارد، البته یک میلیون آن را خرج سیگار می کند.
وضعیت کارگران کوره پزخانه ها روز به روز دردآور تر می شود
با این شرایط به نظر می رسد، بیکاری، حقوق کم، نداشتن بیمه، برخورداری از سطح بسیار کمی از رفاه اجتماعی و شیوع آسیب های اجتماعی مانند اعتیاد و ... معضلات بزرگ کارگران زحمت کشی است، که صبح تا شب و شب تا صبح کار می کنند تا «زنده» بمانند، بسیاری از رخدادهای تلخ و ناگواری که امروزه شاهد آن ها هستیم برگرفته از همین معضلات است.
اشتباه نکنید، این معضلات برای مناطقی دور افتاده و برخی استان های محروم نیست، این جا تهران است، پایتختی که پر است، از خودروهای چند صد میلیونی که هر از چندگاهی با عبور از کنار شهروندان، چشم ها را می نوازند.
رییس انجمن صنفی کارگران کوره پزخانه های شهرستان قرچک در خصوص بیمه این کارگران گفت: خانواده هایی با ۵ عضو و حتی بیشتر شبانه روز در حال کار در این کوره ها هستند، حق بیمه هم از اغلب آن ها کسر می شود، اما از بیمه و تامین اجتماعی خبری نیست.
سید علی حسینیان اضافه کرد: وضعیت کارگران کوره پزخانه ها روز به روز دردآور تر می شود، نبود امنیت شغلی، حقوق عادلانه، بهداشت در خور و درصد کمی از رفاه اجتماعی اصلی ترین معضلات این زحمتکشان است.
تعداد کارگران کوره پزخانه ها از ۳۰ هزار نفر به ۵۰۰۰ نفر کاهش یافته است
به سراغ عضو هیات مدیره، کانون عالی انجمن های صنفی کارگران کشور می رویم، وی دل پری از مشکلات کارگرها دارد و می گوید: تا ۲ سال پیش بیش از ۳۰ هزار کارگر در کوره پزخانه ها کار می کردند و اوضاع آن ها بسیار بهتر از امروز بود، اما هم اکنون با توجه به رکود ساخت و ساز و فروش کم آجر، تعداد کل کارگرهای کوره پزخانه های استان تهران به ۵۰۰۰ نفر نیز نمی رسد.
معصوم علی موسی زاده با بیان این که قیمت آجر در ۲ سال اخیر حتی یک ریال افزایش نیافته است، گفت: این عدم افزایش قیمت روی حقوق کارگران کوره پزخانه ها نیز اثر گذاشته و حقوق آن ها افزایش پیدا نکرده است و کارگرهای ما در به در شده ند، بیش از ۲۵ هزار نفر کارگری که شغل آن ها کار در کوره پزخانه ها بوده و کار دیگر بلد نیستند، بی کار شده اند و نمی دانم، چطور زندگی خود را می گذرانند.
وی افزایش قیمت آب، برق و گاز را در ورشکستگی و جمع شدن بسیاری از کوره پزخانه ها موثر دانست و گفت: به عنوان مثال در شهرستان پاکدشت، که خود من رییس انجمن صنفی کارگران کوره پزخانه این شهرستان هستم، ۲ سال پیش ۵۷ کارخانه فعال بود، اما در حال حاضر حداکثر ۱۰ کارخانه فعال است، که تعداد همه کارگران این کارخانه ها را جمع کنید، به اندازه یک کارخانه فعال ۲ سال پیش نیست، این یعنی بیچارگی مفرط کارگران و معضلات بزرگ اجتماعی ناشی از بیکاری آن ها در سراسر استان تهران و باید برای آن فکری کرد، فشار مالی زیادی روی کارفرما است، زور کارفرما هم به جایی جز کارگر نمی رسد، مجبور می شود از حقوق کارگر و بیمه او بزند، تا بتواند اوضاع را مدیریت کند، اما کارگر که گناهی ندارد.
موسی زاده عدم افزایش حقوق کارگران کوره ها را مشکل دیگری می داند و می گوید: از اول انقلاب تا به حال اتحادیه کوره پزخانه ها با انجمن صنفی کارگران کوره پزخانه با هم توافق می کردند و به یک مبلغ برای افزایش دستمزد می رسیدند، اما ۲ سال است، که نرخ افزایش حقوق که توسط شورای عالی کار تعیین می شود، به مرحله اجرا نمی رسد، چرا که اتحادیه کوره پزخانه ها برای امضاء قرارداد با انجمن صنفی حاضر نشده اند و اداره کار نیز همراه انجمن صنفی نبوده است و تنها حق کارگر است، که پایمال می شود.
عضو هیات مدیره انجمن صنفی کارگران کوره پزخانه های استان تهران افزود: ما خواهان پرداخت ۱۴.۵ درصد افزایش حقوق هستیم، اما کارفرمایان زیر بار نمی روند و عدم ابلاغ افزایش حقوق توسط اتحادیه ها و یا صدور رای وزارت کار را بهانه می کنند.
حتی یک کارگر هم نداریم که از کار کوره پزخانه ها بازنشست شده باشد
به گفته موسی زاده، بیمه این کارگران به اندازه واقعی پرداخت نمی شود، وی تاکید می کند: تا به حال حتی یک کارگر هم نداریم که از کار کوره پزخانه ها بازنشست شده باشد، چرا که این ها در سال ۵ الی ۸ ماه کار می کنند، اما کارفرمایان در بهترین حالت با ۲ ماه تاخیر بیمه ها را رد می کنند، یعنی در بهترین حالت یک الی ۳ ماه بیمه برای یک کارگر کوره پزخانه در سال رد می شود و تا سابقه کار یک کارگر بخواهد به ۲۰ سال برسد، آن کارگر دیگر زنده نیست، البته کارگران بیچاره مجبور به کار با همین شرایط هم هستند، اما عملا کاری نیست، شغلی نیست، چرا که درآمدی وجود ندارد.
وی با بیان این که از سازمان تامین اجتماعی بسیار گلایه مندیم، اضافه می کند: کارگری سراغ دارم که ۴۵ سال سن دارد، همین الان هم در حال کار است، اما سابقه بیمه وی واقعی نیست، چرا که تا بازرس تامین اجتماعی به کوره پزخانه ها مراجعه نکرده و نام این کارگران را ننویسد، کارفرما اسامی را رد نکرده ونیامدن بازرس را بهانه می کنند، ما آقای سید تقی نوربخش، رئیس سازمان تأمین اجتماعی و آقای علی ربیعی، وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی را به کوره پزخانه ها آوردیم و از نزدیک اوضاع کارگران را دیده اند و مقرر شد، هر ماه بازرس تامین اجتماعی از کوره پزخانه ها بازرسی کند، اما در حال حاضر که شهریور ماه است و قالب زن های ما دارند، می روند، بازرس تنها یک بار به کوره پزخانه ها آمده و به این طریق بیمه ها بسیار کم تر از میزان واقعی برای کارگران ثبت می شود.
موسی زاده گفت: در این حالت شاید یک الی ۲ ماه برای کارگر قالب دار، بیمه پرداخت شود، در حالی که این کارگران از فروردین و اردیبهشت مشغول کار بوده اند، همین یک الی ۲ ماه نیز تنها برای سرپرست خانوار بیمه رد می شود، در حالی که هم مرد خانواده، هم زن و بچه خانواده کار کرده اند و باید برای همه آن ها بیمه رد شود، اما متاسفانه کارفرما همکاری خوبی نمی کند و سازمان تامین اجتماعی نیز دلسوزی ندارد.
وی در خصوص اخراج کارگرانی که اسم آن ها در لیست بیمه رد می شود، گفت: کارفرمایان معمولا نمی توانند کارگران را اخراج کنند، ممکن است به او سخت بگیرند و یا اذیت کنند، اما چون کارگران با زن و بچه در همین کارخانه سکونت دارند، اخراج آن ها تا پایان کار سخت است و بسیار کم پیش می آید.
عضو هیات مدیره انجمن صنفی کارگران کوره پزخانه های استان تهران اوضاع بهداشتی کارگران نسبت به سال های گذشته را بهتر خواند و گفت: در هر منطقه یک نفر به عنوان مامور بهداشت تعیین شده است و بدین ترتیب وضعیت بهداشت کمی بهتر شده، اما هنوز با اوضاعی که بتوان گفت، مورد تایید است، فاصله دارد، اما خوب آب آشامیدنی این کارگران و سرویس های بهداشتی نسبت به گذشته بهداشتی تر شده است.
وی در خصوص اوضاع کارگران پس از پایان فصل کار، گفت: کارگران فصلی پس از پایان فصل کار به استان های مبداء باز می گردند، اما کارگران دائمی، در این مناطق منازلی دارند و از صبح تا ظهر کار می کنند و ظهر می روند و بعد از خوردن شام دوباره برای کار می آیند.
ابتلاء کارگران کوره آجرپزی به بیماری های تنفسی، به طور معنی داری بیشتر از کارگران عادی است
یک پزشک متخصص، اما از بعد دیگری به مشکلات کارگران کوره پزخانه ها نگاه می کند، وی با بیان این که حضور کارگران کوره پزخانه ها در مجاورت گرد و غبار، سبب ایجاد مشکلات تنفسی برای آن ها می شود، اظهار داشت: بسیاری از این کارگران، در طول سال هزینه های هنگفتی برای درمان بیماری های ناشی از گرد و غبار پرداخت می کنند، حال آن که اغلب هزینه های درمان آن ها آزاد بوده و حمایت های بیمه ای نیز ندارند.
احمدرضا تاجیک افزود: البته بخش عمده ای از کارگران که دارای مشکلات تنفسی ناشی از گرد و غبار و گازهای حاصل از سوخت های فسیلی هستند، به دلیل مشکلات مالی برای درمان مراجعه نمی کنند.
یک مطالعه موردی بر روی ۵۱ کارگر شاغل در چند کوره آجرپزی به عنوان مورد و ۵۶ کارگر صنایع غذایی به عنوان گروه شاهد، که توسط عبدالله غلامی، حمید رضا صابری ، اصغر قهری و داود اسکندری، مربی گروه بهداشت حرفه ای دانشکده بهداشت دانشگاه علوم پزشکی گناباد، استادیار گروه بهداشت حرفه ای دانشکده بهداشت دانشگاه علوم پزشکی کاشان، کارشناس ارشد بهداشت حرفه ای دانشکده بهداشت و انستیتو تحقیقات بهداشتی دانشگاه علوم پزشکی تهران و مربی گروه بهداشت حرفه ای دانشکده بهداشت دانشگاه علوم پزشکی کاشان صورت گرفت، مشخص کرد که شکایت های تنفسی در گروه مورد، به طور معنی دار بیشتر از گروه شاهد بود.
یعنی ابتلاء کارگران کوره آجرپزی به بیماری های تنفسی، به طور معنی داری بیشتر از کارگران عادی است.
۴ نفر عضو یک خانواده برای روزانه ۱۰۰ هزار تومان دستمزد کار می کنند
یک کارشناس مسائل اجتماعی گفت: کار در کوره پزخانه ها در زمره مشاغل سخت و زیان آور و با دریافتی بسیار کم است، این کارگران، برای هر خشت تنها چیزی حدود ۳۰ الی ۳۸ تومان دریافت می کنند و اگر بیمه باشند، باید ۶۰ الی ۱۲۰ سال کار کنند، تا بازنشسته شوند و این رقم، یعنی عملا این کار بازنشستگی ندارد.
طاهره آهنگر حضور کودکان در این کار، علی رغم تمام سختی ها و زیان ناشی از آن را فاجعه خواند، و ادامه داد: در قانون کار کارگران زیر ۱۵ سال ممنوع است، اما گویا برای کسی مهم نیست، که یک کودک ۸ ساله، برخلاف میل باطنی و بدون این که قدرت انتخاب داشته باشد، به کارهای سخت و زیان آور مجبور می شود، این کودکان آموخته اند، که برای نمردن باید کار کنند، دستان کوچک آن ها پر از فریادهای کودکانه است، گویا کوره پزخانه ها جزو ایران و قوانین ایران نیستند، زنان در بدترین شرایط جسمی باید کار کنند، چیزی به نام مرخصی زایمان برای زنان کوره پزخانه ها تعریف نشده است.
به گفته این فعال اجتماعی، درآمد یک خانواده ۴ نفره که یک پسر ۷ ساله و یک دختر ۱۱ ساله به همراه پدر و مادر خود به سختی کار می کنند، روزانه ۱۰۰ الی ۱۱۰ هزار تومان است، یعنی تقریبا به اندازه حقوق یک کارمند متوسط در تهران و این قسمت ماجرا به شدت غم انگیز است.
وی با اشاره به ساخت خانه های همه مردم، توسط خشت های زحمت کشیده این کارگران، گفت: این افراد، برای همه سرپناه می سازند، در حالی که خود نه سرپناه خوبی دارند و نه آینده قابل تصوری، واژه «رفاه» برای کارگران دلسرد، کوره های داغ فصل گرما، آن قدر قریب است، که واژه «فقر» برای یک شهرنشین.
آهنگر پشتیبانی دولت از این قشر را در حد صفر دانست و گفت: همه داریم می بینیم، که این کارگران کار  می کنند، از سویی دیگر کسادی بازار، رکود و مشکلات کارفرمایان کوره پزخانه ها را نیز همه می دانند، اما خبری از حمایت های دولتی از این کارگران نیست، راه های متعددی برای اطمینان از حداقل ۶ ماه کار کردن این کارگران وجود دارد و دولت می بایست در حمایت از این افرادی که چرخ صنعت ساختمانی کشور روی دوش آن ها می چرخد، ۶ ماه حق بیمه دیگر آن ها را پرداخت کند، تا این افراد، رنج و غم حقوق های اندک خود را با امید بازنشستگی بزدایند.
با شرایطی که تهران و حجم آسیب های اجتماعی این کلانشهر دارد، به نظر می رسد، یک حرکت فراگیر و عزمی جمعی از سوی متولیان امر و نیز فعالان فرهنگی و اجتماعی نیاز است، تا بتوان به لحاظ مالی، رفاه اجتماعی و بهداشتی به این حداقل ۵۰۰۰ کارگر کوره پزخانه برای رسیدن به زندگی بهتر کمک کرد، تا بتوان بسیاری از معضلات اجتماعی حاصل از محرومیت ها را زدود و از تعمیق فاصله طبقاتی به عنوان یکی از معضلات اجتماعی خطرناک جلوگیری کرد.

معصومه قربانی: سواستفاده اراذل جمهورى اسلامى ايران از كودك سربازان

معصومه قربانی: سواستفاده اراذل جمهورى اسلامى ايران از كودك سربازان


هفته قبل رسانه هاى جمعى و تبلیغاتى رژیم جمهورى اسلامى ایران با هیاهو اعلام کردند که پیکر شهید فهمیده آذربایجان( حسین جنگجو)  بعد از سى و چهار سال دورى از وطن و آغوش خانواده به  وطن باز مى گردد و از چند روز مانده به بازگشت پیکر ادعایى تبلیغات گسترده اى براى شرکت در تشیع جنازه ایشان راه انداختند. این نوشته کوتاه به بررسى چرایى این موضع و یا تبلیغاتى که این چند روز براى مـرگ حججى بدست داعش سنى ، توسط داعش شیعى( جمهورى اسلامى ایران)  براه انداخته شده است مى پردازد.

کودک یازده- سیزده ساله جایش در مدرسه و کلاس درس است، او باید از کودکى اش لذت ببرد فوتبال بازى کند، به سر و کول بچه ها بپرد، سگى و یا گربه اى و یا مرغ و خروسى داشته باشد در هنگام بازى با حیوانات دوست داشتن را یاد بگیرد تا وقتى که بزرگ شد انسانى باشد که سرشار از دوستى وعشق و محبت است.  اعزام کودک یازده ساله به جبهه و مرگش در سیزده سالگى مایه شرم و سرافکندگى نظام و سیستمى است که آن کودک را عوض مدرسه از آغوش گرم خانواده جدا کرده و به جبهه فرستاده است. عکسى از چمران را با همراه با نقل خاطره اى از روابط چمران و کودک سرباز مزبور را  تکثیر کرده اند و بدین نحو خواسته اند هم به کودک سرباز تشخص بدهند و هم چمران را تبلیغ بکنند،اگر چمران از حضور کودکى یازده ساله که تفنگ برداشته و در کنار او مى جنگیده است خبر داشته باشد این نشان افتخار نظام نیست این از این امر مهم خبر مى دهد که همه اجزاى جمهورى اسلامى از صدر تا ذیل دستشان آغشته به خون اتباع خود است. این کودک سربازان اکثراً در ماههاى اول اعزام با تحریک احساساتشان توسط نوحه هاى اشخاصى مانند بلبل خمینى به روى مین فرستاده مى شدند و کشته مى شدند تا بردران سپاه را از کار تکنیکى مین روبى خلاص کنند و یا حتى توسط بسیحیان و سپاهیان بزرگسال که اکثراً از اراذل اوباش و بچه بازهاى معروف بودند بهشان تجاوز جنسى مى شد. این کودک سربازان نه نشانه افتخار که مایه سرافکنده گى این نظام هستند، درد و رنجى که این کودک سربازان و خانواده آنها از دست حاکمان سیاهى و تاریکى کشیده اند روزى باید شنیده شود و کسانى که آنها را اعزام کرده اند باید محاکمه شده و جوابگوى اعمال غیرانسانى خود باشند. هیچ کس در این نظام بى گناه نیست، اینها مى خواهند با تخدیر احساسات ملى براى گوشت دم توپ در سوریه و عراق نیرو جمع کنند و به خیال خودشان بازهم مردم را خر بکنند. این جنایتکاران لازم است بدانند که ما دیگر آگاه شده ایم و ما مى دانیم این جنگ حاکمان بوده و است و ما لازم مى دانیم خودمان را براى اهداف انسانهاى پلیدى که در زندانها به تن و روان ما  تجاوز مى کنند خود را به کُشتن ندهیم. البته از کشته شدن باکى نیست اما اگر هم کشته شویم براى آزادى و شرافت انسانى مان جان خواهیم داد نه براى منافع آخوند و پاسدارانى که در کمین مال و جان و ناموس ما نشسته اند. من و شما خوب مى دانیم که فقط تروریستها و جنایتکارانى مثل ابوبکر بغدادی و بوکوحرام از کودک سربازان در میدان جنگ براى اهداف خود استفاده مى کنند. امروز لازم است کسانى که خود را به کورى و کرى زده اند بدانند که کشورى دیگر هم از کودک سربازان براى مقاصد جنایتکارانه خود استفاده مى کند، من و شما خوب آن کشور و حاکمانش را مى شناسیم. البته بعضاً براى فهم این نکته چیزى پربهاتر از سواد و دانش و آگاهى و علم لازم است و آن داشتن کمى وجدان به مقدار لازم است. این روزها را به خاطر به سپارید که روزى عاملان این کار به جرم به تباهى کشاندن زندگى کودکى سیزده ساله محاکمه خواهند شد. درست است که زمانه غریبى است و من و شما حق داریم بترسیم اما روزى از ما خواهند پرسید که درست است و حق داشتید که بترسید و اعتراضى نکنید اما چرا در این نمایشات حکومتى که همه از طرف حاکمیت حساب شده بود با شور و شوق شرکت کردید؟ اعتراض کردن و یا نکردن مسله اى شخصى است اما همراهى کنندگان با این نمایشات حکومتى روزى باید به خودشان و یا افکار عمومى توضیح بدهند که لااقل آیا خودشان راضى مى شوند که کودکان ده ساله شان همرزم دیوى بنام چمران و لات و لوتهاى دیگرى بدتر از چمران بشود؟ کودک ده ساله قربانى است، او حتى مسولیت کیفرى اعمالش را هم در این نظام پارینه سنگى را هم به عهده ندارد، ننگ شرم أبدى بر پیشانى کسانى که او را به جبهه فرستاده اند تا أبد خواهد درخشید. نظامى که کودکانش را عوض مدرسه به کشتارگاه مى فرستد فاقد مشروعیت لازم براى حکمرانى بر یک کشور است، اگر هیچ دلیل دیگرى بر نامشروع بودن نظام جمهورى اسلامى نباشد این قضیه کودک سربازان که نظام از آنها براى تحمیق مردم استفاده مى کند به تنهایى این نظام عهد پارینه سنگى را از مشروعیت ساقط مى کند. اما قصد نظام جمهورى اسلامى از این نمایشات چیست؟ دستگاههاى امنیتى- تبلیغاتى رژیم  بمدت چند روز عکس کودک سرباز سیزده ساله اى را رکلام مى کردند و گویى که کارى شاق کرده اند به مردم نوید مى دادند که جسد فهمیده آذربایجان در فلان روز تشیع خواهد شد و اتفاقاً در روز تشیع جنازه سرباز کودک مزبور مادر ایشان هم که چند مدتى بود که در حالت کما بودند فوت کردند و دوباره دستگاههاى تبلیغاتى رژیم موجى تازه راه انداختند که مادر سرباز کودک مزبور فراغ و جدایى را تاب نیاورد و روح اش به روح فرزند پیوست. جالب این است که بمدد شبکه هاى اجتماعى سلبریتهاى دوگانه سوز شاغل در بى بى سى و رادیو فردا و صداى امریکا هم که هم سر در توبره امریکا و انگلیس دارند و هم مشغول چریدن در آخور رژیم هستند مانند همیشه سعى کردند  با خبرگزارى فارس هماهنگ باشند و از موضعى سکولار و مردم پسند هم بدون اشاره به کودک سرباز بودن این فرد، سعى کردند از قافله عقب نمانند و با شاخ و برگ دادن به این قضیه مانند همیشه سرسپردگى خود را به جمهورى اسلامى نشان بدهند. حتى بعضى از هویت طلبان هم با هشتگ من لهجه دارم عکسى از کودک سرباز مزبور را به اشتراک گذاشتند و در آنجا مثلاً خواستند با برجسته کردن دلیرى کودک سرباز مزبور، به سیاست هاى تبعیض آمیز آموزش و پرورش که استخدام لهجه دارها را قدغن کرده است اعتراض بکنند و مثلاً بگویند ما هم وطن پرست هستیم هر چند لهجه داریم. همانطور که عرض کردم در اینجا نه قصد توهین به خانواده جانباخته است و نه نگارنده  این قصد را در مورد شخص کودک سرباز دارد که کودک سرباز به خاطر صغر سنش مسول اعمال خودش نیست و خود قربانى این سیستمى است که او را عوض درس و مدرسه و آغوش خانواده به قتل گاه فرستاده اند و خانواده هم مانند هزاران خانواده دیگر یا از قضیه خبر نداشته است و یا اینکه قربانى تبلیغات دستگاه تبلیغاتى نظام شده است. در اینجا منظور روشن کردن قصد نظام از چنین سیاه بازیها و نمایشات خیابانى است.
امروز قسمت بزرگى از مخالفان جمهورى اسلامى ایران مقهور پروپاگانداى تبلیغاتى نظام شده اند و بعضى ها مانند پان ایرانیستها دخالت ایران را در امور سوریه و یمن و عراق را به فآل نیک گرفته و این را در امتداد رویاى بزرگ امپراطورى ایران ارزیابى مى کنند و  مذهبى هاى شیعه هم این دخالت را در راستاى تحقق یافتن امپراطورى ام القراى اسلامى ارزیابى مى کنند و چپهای سابق پِرو روس هم که فکر مى کنند روح استالین در کالبد پوتین دمیده شده است این دخالت را جنگ بر علیه استکبار و امریکا و انگلیس قلمداد مى کنند. بقول امام جنگ نعمت است و امروز این نعمت همه مگسها را دور کثافتى بنام جمهورى اسلامى ایران جمع و متحد کرده است. بحران و هیجانات از روز اول تاسیس جمهورى اسلامى یکى از دلایل اصلى ماندگارى این رژیم پارینه سنگى مى باشد. بحران و هیجان سبب تخدیر روحیه عمومى و تبدیل حقارت و کمبودهاى شخصى به جهل عمومى و جنون جمعى میشود. تنها جنون جمعى برخاسته از جنگ عراق بود که از فروپاشى این نظام عصر حجر جلوگیرى کرد، این رژیم عامدانه از سال شصت و یک که صدام با قبول شرایط ایران آماده صلح بود از صلح امتناع کرد و با شعار جاهلانه راه آزادى قدس از کربلا مى گذرد دهها هزار نفر از مردم این مرز و بوم را به کُشتن داد تا موقعیت حاکمیتى خود را تثبیت کند و مخالفان خود را بدون هزینه از دم تیغ بگذارند. در شرایط جنگى که احساسات وطن پرستانه مردم شکوفا مى شود و نوعى از تعصب جاهلانه بر مردم تسلط مى یابد این نظام دست به هر گونه کشتارى از مخالفان خود زد و اکثر این واقعیت دارد که مردم در مقابل این کشتار واکنشى که لازم بود و باید مى دادند ندادند. امروز هم که پایه هاى مشروعیت رژیم سست تر مى شود و نداى نارضایتى از هر گوشه و کنار کشور برخاسته است، باز مسولین رژیم جمهورى اسلامى نداى شیپور جنگ را  مى نوازند تا باز هم  چند صباحى دیگر بر مردم حکمرانى کنند. همانطور که عرض کردم نتیجه این دخالت ویرانگر بر سیاست داخلى ایران مشهود است و امروز بسیارى از مخالفین دیروز هر کدام با استدلالى ذیل سردار سلیمانى سینه مى زنند. مثلاً ناسیونالیستهاى ایرانى کاشف به آورده اند که عراقى ها و سوریه اى ها عرب نیستند و بعداً در پى هجوم اعراب حجاز، عرب زبان شده اند و در اصل آنها ایرانى تباران اصیل هستند که جزو حوزه ایران فرهنگى هستند که روزى باید ذیل پرچم امپورطورى پرشیا متحد بشوند. الحق که جمهورى اسلامى هیچ هنرى نداشته باشد این هنر جمع کردن مگسان را دور خود را به نحو أحسن انجام مى دهد.

در پایان لازم است علیرغم اینهمه بمباران تبلیغاتى که میشود هنوز ما هوشیارى خود را از دست نداده ایم و درست است که کم تعداد شده ایم اما ایستاده و رو در رو در مقابل اراذل و اوباش جمهورى اسلامى بطور روشن فریاد مى زنیم که ما با کسى جنگ نداریم این را باید روشن به گوش همه برسانیم، این جنگ حاکمان است و بهتر است خودشان هم مستقیماً در این جنگ شرکت کنند تا بلکه ماهم از شر وجود نحس شان راحت بشویم. این نظام از بیکارى و فقر عمومى توام با ناآگاهى مردم سواستفاده مى کند و آنها را به کشتارگاه سوریه و عراق و یمن مى فرستد تا آقازاده هایشان براى تلقیح مصنوعى میلیونها دلار خرج کنند و بچه هاى را در کیلینکهاى خصوصى اروپا بدنیا بیاورند در حالى که روزانه صدهها کودک ایرانى بخاطر عوارض سو تغذیه جان مى سپارند. فریادهاى ضدجنگ و دخالت هاى ویرانگر جمهورى اسلامى ایران در کشورهاى همسایه باید بلندتر شود، اینها به جنگ احتیاج دارند تا مخالفت و نارضایتى داخلى را با تحریک احساسات خام ناسیونالیستى مردم با تهدید خارجى، خاموش و سرکوب بکنند. بهتر است از یک سوراخ دوبار گزیده نشویم، این شامبورت بازى فهمیده آذربایجان یا حججى بازى رهبرانقلاب و نوچه هایش فقط براى تحریک احساسات ملى اهالى ایران و انحراف ذهن مردم از بى کفایتى  خودشان است. در سوریه و عراق و یمن دعواى شر و خیر وجود ندارد، همه طرفین جنگ شر مطلق هستند. شرکت در این جنگ شر نه اخلاقى است و نه به سود مردم ایران و منطقه است و اصولاً جمهورى اسلامى ایران خودش دست کمى از داعش سنى ندارد و هیچ کارى نیست که سربازان ابوبکر البغدادى انجام بدهند و سربازان امام سیزدهم و چهاردهم همان کار را با اتباع ایران انجام نداده باشند. مردم گرسنه هستند، آنها از بیکارى مفرط رنج مى برند، آنها از حداقل آزادى ملى و اجتماعى برخوردار نیست گول اینها را نخورید ما با صداى بلند فریاد مى زنیم: گور پدر حرم و دیکتاتور خونریزى مانند بشار اسد و حسن نصرالله و دیگر شرکاى تروریست جمهورى اسلامى. مردم آنقدر مشکل دارند که قبر پدربزرگ خود را نمى دانند کجاست آنوقت نظام جمهورى اسلامى  با توسل به قبر کسى که هزار و چهارصد سال قبل مرده است احساسات مردم را تهیج کرده و آنها را با تحمیق کردن به کشتن مى دهد، اینها اگر خیلى به این یاوه هایى که مى بافند معتقد هستند آقازاده هاى “خوشمزه ژن برتر” خود را از تجارت شکر، برج سازى  و قاچاق کالا منع کنند و به آنجا بفرستند تا بلکه ثواب مضاعف کسب کنند. ما جنگ نمى خواهیم نه براى خود و نه براى دیگران، ما زندگى مى خواهیم. هر چند فلسفه وجودى جمهورى اسلامى ضد زندگى و مـرگ است اما انسان در طول تاریخ براى بقا و زندگى مجادله کرده است و اکنون هم چنین خواهد بود. مبارزه ما عصیان بر علیه مـرگ و سیاه پوشى حاکمان است، هدف زندگى کردن و زیستن است هم براى خود و هم براى دیگران.