نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۶ بهمن ۲۵, چهارشنبه

خانواده فعالان محیط زیست بازداشت شده به کمپین حقوق بشر در ایران گفته‌اند که در بی‌خبری مطلق از وضعیت آنها به سر می‌برند.


بی‌خبری مطلق از بازداشت شدگان محیط زیستی،
بازجویی‌های چندساعته از کاوه مدنی

خانواده فعالان محیط زیست بازداشت شده به کمپین حقوق بشر در ایران گفته‌اند که در بی‌خبری مطلق از وضعیت آنها به سر می‌برند. بیش از ۲۰ روز است که چندین تن از فعال محیط زیست و کارکنان و مدیران موسسه «حیات وحش میراث پارسیان» حیات وحش پارسیان در بازداشت به سر می‌برند و خانواده‌های شان می‌گویند که بعد از انتشار خبر جان باختن کاووس سیدامامی در زندان اوین، هیچ یک از بازداشت شدگان تماسی با خانواده‌های شان نداشته‌اند و تماس‌های کوتاه برخی از بازداشت شده‌ها هم قطع شده است. تا کنون اسامی هشت تن از این بازداشت‌شدگان اعلام یا رسانه‌ای شده است ولی مشخص نیست آیا افراد دیگری هم علاوه بر اسامی مطرح شده بازداشت شده‌اند یانه.

در فصل تابستان برای آوردن آب به روستای چناران شهر که در ۵ کیلومتری آنها میباشد به وسیله الاغ یا موتور و پیاده میروند.

جمی، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان بجنورد در استان خراسان شمالی است آب روستا از چشمه ای که در کوه های روستا وجود دارد از طریق لوله به دو تانکر منتقل میشود و بهداشتی نمیباشد و مقدار آب هم کم میباشد و اهالی بعد از منتظر ماندن در صف هم با خالی شدن آب تانکرها مواجه میشوند و چشمه هم همیشه جوابگو نیست و در فصل تابستان برای آوردن آب به روستای چناران شهر که در ۵ کیلومتری آنها میباشد به وسیله الاغ یا موتور و پیاده میروند.

خودکشی در زندان

تجديد تعهد سياسي جوانان فلسطيني خود را شکست خورده حس نمي کنند... Akram BELKAID , Olivier Pironet


در خيابان اصلي دانشگاه بيرزيت واقع در اطراف رام الله مقر تشکيلات خود مختار فلسطين، پرچم هاي فلسطين زير زوزهء باد تکان مي خوردند. با فاصلهء کمي از ستون يادمان بيست و هشت «شهيد» دانشگاه که همگي به دست ارتش اسرائيل کشته شده اند، صف تظاهرات شکل مي گرفت. يک عضو انتظامات از قطعه اي به قطعه ديگر مي پريد. او که در زير کلاه خود، بانقابي چهره اش را پوشانده بود، با نارنجک و مواد منفجره در کمر به زنان و مردان جوان با لباس هاي رزمي زيتوني و چهره اي پوشيده با چپيه نظم مي داد. همه آن ها در تجليل از مقاومت مسلحانه شعار مي دادند. آن ها پرچم هائي به رنگ الفتح در دست داشتند که از رهبر فقيد، ياسر عرفات ( ٢٠٠٤-١٩٢٩) تجليل مي کرد و نيز شعارهائي براي اداي احترام به شيخ احمد ياسين (٢٠٠٤-١٩٣٧)، بنيان گذار حرکت مقاومت اسلامي (حماس) مي دادند. اين راه پيمائي را جنبش جوانان الفتح (شبيبه)، حزب محمودعباس سازمان داده بودند. آن ها تاکيد داشتند که گردهم آئي از دو جنبش سياسي بزرگ فلسطيني اي تجليل کند که براي اجراي پيمان «مصالحه» بين دو جريان با دشواري روبرويند. اين پيمان که در اکتبر ٢٠١٧ امضا شده، قرار است تاريخ ده سال رقابت، روياروئي و برادرکشي را ورق بزند.
دانشجويان رشته جامعه شناسي، کمي دورتر با قيافه اي گرفته صحنه را تماشا مي کنند. رامي ت، بيست ساله (١) مي گويد: «واقعا مسخره است. چيزي که الفتح و تشکيلات خودگردان به جوانان عرضه مي کنند، تشبثات نمادين است. همه چيز دارد به جز عمل سياسي جدي. رژيم نمي خواهد بسيج همگاني اي را برانگيزد که مثمر ثمر باشد. حکومت هراس دارد که سياسي شدن جوانان قبل از همه، به شورشي عليه قدرت تبديل شود». درحالي که ٧٠ درصد جمعيت کمتر از سي سال دارند، سياسي شدن جوانان موضوع بسيار حساسي براي رهبران فلسطيني است که مردم بيش از پيش حقانيتش را زير سوال برده اند. پيش از پيمان هاي اسلو در ١٩٩٣ و ايجاد « تشکيلات خودگردان فلسطين»، «شوراي عالي براي جوانان و ورزش»، موسسه اي وابسته به «سازمان آزادي بخش فلسطين» (PLO)، آموزش ايدئولوژيکي را از جمله از طريق برگزاري اردوگاه درتعطيلات و بسيج جوانان داوطلب بر عهده داشت. در سال ١٩٩٣، يک وزارت جوانان و ورزش «براي امکان شرکت جوانان در زمينه اقتصادي، اجتماعي و سياسي» ايجاد شد. با گذشت زمان، فعاليت هاي سازماندهي متوقف شده و وزرات خانه در سال ٢٠١٣ منحل شده «شوراي عالي» با مسئوليت محمود عباس دوباره به کار پرداخت.
به عقيدهء يوسف م، ٢٢ ساله، دانشجوي جامعه شناسي «تشکيلات خودگردان مي خواهد جوانان را از رزمجوئي واقعي موجود در صحنه دور کرده و از شکل گيري روش هاي جديد فعاليت سياسي جلوگيري کند. درحالي که از اوايل سال هاي دهه ٢٠٠٠ و شکست روند "صلح" اسلو، جوانان نقطهء اتکائي ندارند. ما خشمگين هستيم. خلق ما هيچ بهره سياسي نبرده است. تفرقه بين الفتح و حماس ما را بر مي آشوبد. اشغال واقعيتي دائمي است. در اثر اشغال ما با خشونت روزمره به سر مي بريم. اوضاع اجتماعي و اقتصادي ما بي ثبات است. همه شرايط براي تدارک بسيجي بزرگ و سراسري فراهم است.»
آن گاه که «تشکيلات خودگردان» اقدام به خفه کردن اعتراض ها مي کند
يک پژوهش جديد (٢) نشان مي دهد که جوانان «نخستين قربانيان مبارزه با اشغال اسرائيلي ها» هستند و از ميان ٩٥ فلسطيني که ارتش اسرائيل يا کولون ها [اهالي شهرک هاي استعماري] در سال ٢٠١٧ به قتل رسانده، پنجاه نفر کمتر از ٢٥ سال داشتند (٣). اما جوانان نيز با مشکلات اقتصادي سر به گريبان اند و نرخ بيکاري ٢٧ درصدي (١٨ درصد در کرانه باختري و ٤٢ درصد در غزه)، يعني «از بالاترين ميزان در جهان» است، و بنا به اسناد سازمان ملل متحد، «اين شدت کم سابقه (...)از زمان "رکود اقتصادي بزرگ" [بحران اقتصادي سال هاي دهه ١٩٣٠] به ندرت مشاهده شده است». (٤) تقريبا يک سوم افراد ١٥ تا ٢٩ ساله در کرانه باختري بيکار هستند و در مورد زنان، بيکاري شامل نيمي از آنان مي شود که اکثريت جوانان دانشگاه ديده را تشکيل مي دهند. در سطح کل کشور، فقط ٤٠ درصداز جوانان فلسطيني وارد بازار کار شده اند و بيکاري ٥٦ درصد از جوانان ١٥ تا ٢٩ ساله را در غزه دربر مي گيرد. اگر چه ميزان دانشجويان دانشگاه يکي از بالاترين تعداد در جهان عرب (به موجب اسناد يونسکو ٤٤ درصد) است، دانشجويان پس از کسب ديپلم دانشگاه به دشواري کاري به دست مي آورند. بسياري از تحصيلکرده ها مجبورند به بازار کار «غيررسمي» روي مي آورند و حقوقي بسيار کمتر از حداقل دستمزد تعيين شده از سوي تشکيلات خودگردان (٤/٢ دلار يا دو اورو) دريافت کنند و از هيچ پوشش بيمه اجتماعي نيز برخوردار نمي شوند.
هُدي آ، بيست ساله، دانشجوي دانشگاه بيت لحم است، گنجينه سرسبزي بربلندي هاي شهري شلوغ که محل گذر اتوبوس هاي جهانگرداني ست که براي ديدار کوتاهي از کليساي زادگاه مسيح از اسرائيل مي آيند. اين دانشگاه کاتوليک که سه چهارم دانشجويانش مسلمان هستند و هشتاد درصدشان دختر، داراي ٣٥٠٠ دانشجوست. هدي اهل بيت المقدس شرقي ست که اسرائيل تاسيس دانشگاه فلسطيني را ممنوع کرده است. او از اوضاعي مي گويد که مرتبا رو به وخامت گذاشته است: «اشغال بر زندگي دانشجوئي ما سنگيني مي کند. گزينش ما و همين طور دانشگاه ما يا محل تحصيل ما را اشغال تحميل مي کند. اگر ساکن بيت المقدس باشيم، پيش از ثبت نام در دانشگاه بيرزيت يا نابلس، بايد کلي تعمق کنيم ، دست کم به خاطر تضييعاتي که اسرائيل براي رفت و آمد ايجاد مي کند (٥). اما، دانشگاه پيلهء منزوي اي ست که از نظر سياسي ما را تربيت نمي کند تا بتوانيم با اين اوضاع مقابله کنيم. براي بزرگترهاي ما، ورود به دانشگاه به معني انتخاب يک حزب و تعهد در مبارزات بود. امروز چنين نيست.» شمار بسياري از دانشجويان و مُدرساني که پاي صحبت شان نشستيم، تاسف مي خورند که نه حماس و نه الفتح برنامه سياسي مناسبي ندارند تا بتوانند جوانان را بسيج کرده و ظهور نخبگاني را که قادر باشند سکان هدايت جنبش ملي از نفس افتاده را به دست گيرند، تقويت کنند.
ما بارها چنين انتقادهائي را شنيديم. براي مثال، در دانشگاه بيت لحم کافي ست که در فعاليت هاي يک نيمروز شرکت کنيم تا ميزان ابهام اوضاع را بسنجيم. از يک سو، در حياطي زير سايه، دويست دانشجوي بانشاط و پرسر و صدا در يک نوع بازي بيست سوالي ترانه هاي غربي يا موسيقي پاپ لبناني را اجرا مي کنند. از طرف ديگر، در تالاري حدود سي دانشجو به طور پراکنده در فضائي جدي در بحث اختلاف برانگيزي درباره قانون شرکت دارند که تشکيلات خودگردان در ژوئن ٢٠١٧ درمورد جنايت هاي الکترونيکي [يارانه اي] وضع کرده است. اين قانون که رسما براي سامان دهي کاربرد اينترنت و شبکه هاي اجتماعي تهيه شده، امکان مي دهد که هر شهروندي را زنداني کند، اگر آنان « به تماميت دولت، نظم عمومي، و نيز امنيت داخلي يا خارجي کشور» آسيب رسانند يا «وحدت ملي و صلح اجتماعي» را تهديد کنند. (٦) بخش بزرگي از جامعه مدني اين قانون را مغاير با حقوق اساسي مي دانند زيرا هدف آن خفه کردن يا مجازات مخالفان، رزمندگان و جواناني است که در شبکه هاي اجتماعي فعاليت مي کنند که پر از انتقاد به قدرت سياسي حاکم است و نيز روزنامه نگاراني را هدف قرار مي دهد که رژيم را تحقير مي کنند. از مثال هاي بارز اين تضييعات، دستگيري عيسي عمرُو، مسئول جنبش «جوانان عليه کولوني ها» در شهر الخليل (هبرون) از طرف سرويس مخفي و امنيت فلسطين در سپتامبر گذشته است. او در صفحه هاي فيس بوک، از دستگيري روزنامه نگاري که خواهان استعفاي محمود عباس شده بود، انتقاد کرده بود. آقاي عمرُو پيش از آن نيز در فوريه ٢٠١٦ به خاطر سازماندهي تظاهراتي آرام عليه مستعمره سازي به دست ارتش اسرائيل دستگير شده بود ... (٧)
«نبض»، جنبش ضد اشغال و مستعمره سازي
ياسر د ٢٣ ساله،دانشجوي روزنامه نگاري از سازماندهان اين بحث است. او از بي علاقگي دانشجويان حتي براي موضوعي که براي انان اهميت بسزا دارد و نيز از عدم بسيج جوانان عليه قوانيني که آزادي بيان و زندگي خصوصي را زيرپا مي گذارد، تعجب نمي کند. « حکومت پدران و مادران را تشويق مي کند که با وام گرفتن مصرف کنند (٨) و از اين رو براي مخالفت با نظم موجود ترديد دارند. در مورد جوانان، يادآوري شود که شرايط زندگي شان به نحوي ست که آن ها هم مي خواهند تفريح کنند. خوب، براي آن ها توهم ايجاد مي کنند که گويا مي توانند مثل هر جاي ديگر دنيا عمل کنند. اين به اين معني نيست که آن ها آگاهي سياسي ندارند؛ واقعيت اين ست که آنان هويت خود را در هيچ کدام از نيروهاي موجود بازنمي يابند.» يک بررسي مرجع ، ٧٣ درصد فلسطيني هاي ١٥ تا ٢٩ ساله تاييد مي کنند که عضو هيچ حزبي نيستند و نسبت به نهادهاي موجود بدبيني زيادي دارند (٩).
مَنال ج، ٢٢ ساله دانشجوي علوم ارتباطات بحث را از آغاز تا پايان دنبال کرده است. او از حميد فرج نويسنده و مقاله نويس تقدیر مي کند هنگامي که او « قانون ضدآزادي را که مي خواهد صداي مخالفان را خفه کند، نکوهش مي کند» و نارضايتي خود را مخفي نمي کند، آن گاه که وکيل نزديک به حکومت مي گويد که «اوضاع دشوار [فلسطينيان] اقتضا مي کند که خويشتن دار باشيم و احساس مسئوليت بکنيم چرا که آزادي کامل بيان نه ممکن است و نه مطلوب» . آيا به اين دليل او حاضر است که از نظر سياسي درگير شود؟ او معذب پاسخ مي دهد: «من تصميم دارم اين کار را بکنم، ولي ساده نيست. قاعده اي وجود دارد که همه جوانان آشنا هستند: فعاليت سياسي ، به اين معني ست که دير يا زود به زندان مي روي، چه زندان فلسطيني يا اسرائيلي. اين کار براي زنان پيامدهاي اسفناک دارد. فراتر از اثرات جسمي و اخلاقي زنداني شدن، اين خطر وجود دارد که هرگز شوهري پيدانکني، زيرا جامعه بسيار محافظه کار است وهر شايعه اي بر وجهه زني که زندان کشيده، آسيب مي رساند.» همه زنان دستگير شده از توجهي که رسانه هاي بين المللي براي احِد تميمي، ١٦ ساله که در دسامبر گذشته به خاطر هل دادن دو سرباز اسرائيلي زنداني شد، برخوردار نمي شوند. از سال ١٩٦٧، ٨٠٠ هزار فلسطيني در سرزمين هاي اشغالي در زندان هاي اسرائيلي زنداني شده اند، يعني دو نفر از هر پنج مرد بالغ – و اغلب در زندان هاي حبس اداري، بدون هيچ اتهام مشخص يا بدون محاکمه اي. در بين آن ها، ١٥هزار زن وجود داشت.
وسام ج، ٢٦ ساله، دانشجوي جامعه شناسي دانشگاه بيرزيت و نزديک به جناح چپ افراطي نيز مثل بسياري از دانشجويان اين دانشگاه با زندان که مهد رزمندگي در فلسطين شناخته مي شود، آشناست (نزديک به شصت نفر از دانشجويان هم اکنون در زندان هاي اسرائيل به سر مي برند، و نزديک به هشتصد نفرشان در ده سال گذشته به دست ارتش اسرائيل دستگير شده اند). او پس از گذراندن سه سال در سياهچال هاي اسرائيل، در سال ٢٠١٥ آزاد شده و در نتيجه سه سال از تحصيلاتش عقب مانده است. چرا رنداني شده بود؟ او با لبخندي محجوبانه و بدون اشاره به جزئيات پاسخ مي دهد: «من به اتهام "تندروي" دستگير و محاکمه شدم». او مثل همکلاسي هايش، رامي و يوسف در جنبش نبض (تپش)، جنبش جوانان مبارز عليه اشغال و شهرک سازي هاي استعماري اسرائيل فعاليت مي کند، و يوسف قاطعانه مي گويد که همچنين عليه «تشکيلات خودگردان، تفرقه سياسي بين فلسطيني ها و "عادي سازي" روابط با تل آويو که برخي سازمان هاي غيردولتي و کله گنده هاي رژيم تبليغ مي کنند» . نبض در راستاي جنبش اعتراضي توده اي که در سال ٢٠١١ «جمعيت ٢٥ مارس» در رام الله براي وحدت ملي در مقابل اسرائيل فرا مي خواند، ايجاد شد. او مي افزايد جنبش «نبض» اعلام مي کند که «مستقل از حزب هاي بزرگ» است و او سپس مي افزايد «ما عليه آن ها کاري نمي کنيم، حتي اگر خود را خارج از چارچوب سياسي سنتي اي مي دانيم که ناتواني هاي خود را نشان داده است.»
هممان طوري که رامي اظهار مي داشت، اين جنبش با گرايش «چپ» که برخي اعضايش از جناح اسلامگرا مي آيند، در چند شهرکرانه باختري پراکنده شده و تلاش مي کند با جوانان غزه پيوند ايجاد کند. جنبش همچنين بر آموزش توده اي تاکيد کرده و در زمينه « هويت يابي مجدد، تاريخ وحافظه جمعي فلسطيني» مبارزه مي کند « که پراکندگی تهدیدش می کند و سياست نئوليبرال تشکيلات خودگردان زير نفوذ بانک جهاني وغربي ها نيز آن تفرقه را تقويت مي کند».از اين گذشته، اعضاي «نبض» مي خواهند عليه تکه پاره شدن سرزمين ها مباره کرده و از اين جلوگيري کند که جدائي بين شهرهاي بزرگ کرانه باختري در تصورات فلسطيني ها واقعيت « شبه جزيره اي از شهرک هاي خودمختار» را جا بياندازد. وسام مي افزايد: «ما همچنين فعاليت هاي فرهنگي و هنري عرضه مي کنيم. براي مثال، يک گروه تئاتر در اردوگاه هاي پناهندگان برنامه اجرا مي کند تا به فرهنگ مردمي کشور رنگ و شادابي بدهد». ارائه چشم اندازي جمعي به « نسل اسلو »
صبيح صبيح، جامعه شناس فلسطيني و پژوهشگر دانشگاه اِکس-مارسِي فرانسه، که از نزديک تحولات اين جنبش را دنبال مي کند، معتقد است که «اين فعالان سياسي مي خواهند به "سبک ديگر"ي کار سياسي بکنند. آن ها در برابر گفتمان رهبران مان درباره "رشد اقتصادي"، "نوسازي دولتي" و "صلح"، به عنوان هدفي متعالي که آزادي تمام فلسطين است، مدل مقاومت را پيشنهاد مي کنند (نه فقط مقاومت عليه اسرائيل، بلکه همچنين در برابر برنامه اقتصادي، سياسي، آموزشي و فرهنگي). به همين جهت آن ها هم هدف مقامات اسرائيلي هستند وهم سرويس هاي امنيتي تشکيلات خود مختارو نيز هر جرياني که به مسئله نظم موجود مربوط مي شود.» . اسرائيلي ها در اين مورد اشتباه نمي کنند: يکي از پايه گذاران «نبض»، که سال پيش دستگير شده، اکنون به عنوان «زنداني اداري» در زندان اسرائيل به سر مي برد. [زنداني اداري واژه اي ست که ارتش اسرائيل در مورد زندانياني به کار مي برد که از پوشش قضائي و حقوقي و وکيل برخوردار نبوده و نه محکوميت مشخصي دارند و نه اتهام مشخص. اما مي توانند ماه ها و سال ها در زندان هاي اسرائيل بمانند.م]. باسل الاعرج، نزديک به اين جنبش، پس از تعقيب طولاني در روز ٦ مارس ٢٠١٧ در البيره (رام الله) به دست سربازان اسرائيل کشته شد. او که سي و سه ساله و داروساز اهل الولجه (بيت لحم) بود، علاوه بر اين که در صحنه اعتراضات حضور دائمي داشت، در زمينه کارگاه هاي آموزشي مردمي نيز فعال بود. او اندکي پيش، از زندان نيروهاي امنيتي فلسطين آزاد شده بود. اين نيروها او را به «تدارک عمل تروريستي» متهم کرده و شش ماه زنداني کرده بودند. از نگاه بسياري ، مرگ او نتيجه هم آهنگي امنيتي بين سرويس هاي اطلاعاتي فلسطيني و همقطاران اسرائيلي آن هاست که مورد نکوهش شديد اهالي سرزمين هاي اشغالي ست (١٠).
«نبض» به يقين تنها سازمان جوانان مبارز و فعال در فلسطين نيست. گذشته از اعضاي انجمن هاي سنتي (ورزشي، فرهنگي، همبستگي ....)، نزديک به چهل درصد از جوانان ١٥ تا ٢٩ ساله در جنبش هاي مشابهي عضو هستند و در سال هاي اخير کانون ها، کميته ها و انجمن هاي بسياري تاسيس شده اند که شعار مرکزي شان «وحدت مردم فلسطين» است، مانند Gaza Youth Breaks Out(GYBO) يا Jabal Al-Mukaber Local Youth Initiative [ابتکار جوانان در جبل مُکبِر]. انجمن GYBO را بلاگرهاي غزه در سال ٢٠١٠ تاسيس کردند که هم اشغال اسرائيل را نکوهش مي کنند و هم فساد مسئولان سياسي و اهمال احزاب سياسي عمدهء فلسطين را. انجمن جوانان جبل مُکبِر واقع در بيت المقدس شرقي در ١٦ مارس ٢٠١٤ با سازماندهي زنجير انساني پيرامون حصار شهر مقدس جهت اعتراض به شهرک سازي هاي يهودي و تاکيد بر هويت فلسطيني مشهور شد. کريم قطان، پژوهشگر و نويسنده متولد بيت لحم توضيح مي دهد که «نسل ما خواهان خلاقيت و ابتکار عمل است. اين نسل اميدوار است که بتواند در گفتمان سياسي سنتي، نوآوري کند و علت وفور ابتکار عمل هائي که فرهنگ، امور اجتماعي، تعهد سياسي و هنر را در هم مي آميزد، همين است.» او که عضو «طرح اطلال» (ويراني ها) است و وظيفه اش دعوت از جوانان هنرمند، پژوهشگر و نوسنده، خواه فلسطيني و خواه خارجي، براي کار و اقامت در اريحاست، اطمينان دارد که اقدام به خلاقيت «بخشي از روش هاي جديد بسيج همگاني ست». به عقيدهء او، اين کار امکان مي دهد تا در مورد پيوندهاي همبستگي بين غربي ها و فلسطيني ها از نو انديشيد. «زمان سازمان هاي غير دولتي (او ان جي) که بيايند سه ماه در سرزمين ما بگذرانند و بعد با اين حس رضايت که وظيفه شان را انجام داده اند، برگردند، سر آمده است. خارجي ها – از جمله فرانسويان – نبايد براي اين بيايند که "مواظب ما" باشند، بلکه بايد بيايند با ما کار کنند. همان طوري که ما ازآن ها ياد مي گيريم، آن ها نيز از ما بياموزند.»
ميزان نفوذ اين جنبش ها و اهميت شان در جامعه چقدر است؟ به عقيده اباهرالسقا، استاد جامعه شناسي در دانشگاه بيرزيت، «نبايد در مورد ميزان نفوذ اين سازمان ها غلو کرد، چرا که با توجه فضاي محدودي که آن ها براي فعاليت در اختيار دارند، و نيز بازدارندگي هاي مربوط به ساختار قدرت و البته سرکوب اسرائيل، نفوذ آن ها نسبتا محدود است. اما، جنبش هائي نظير "نبض" قادرند ديناميسمي ايجاد کرده و در دراز مدت براي دگرگوني هاي مهم در زمينه اجتماعي-سياسي، زمينه را آماده کنند. آن چه مسلم است، اين است که آن ها در زمينه تعهد جمعي راه حلي در اختيار جوانان فلسطين قرار مي دهند. جواناني که در نبود هر چشم انداز يا امکان ايفاي نقش تعيين کننده در جامعه، دچار ياس شده اند. بيشتر اين جوانان، که احساس مي کنند به حال خود رهاشده اند، همه احزاب را يک جا رد مي کنند و در خودفرو مي روند و با اين مخاطره روبرو هستند که بخشي از آنان به عمليات خشونت بار روي آورند .» همان گونه که در جريان سال هاي ٢٠١٥ و ٢٠١٦ ديديم، عده اي از جوانان به حملات پراکنده عليه سربازان اسرائيلي و کولون ها در سرزمين هاي اشغال شده دست زدند که اغلب، تنها سلاح شان يک چاقو بود. اين حملات عمدتا کار جوانان کمتر از ٢٥ سال بود که بدون وابستگي حزبي و خواست مشخص صورت مي گرفت. (١١) اين حملات موجب گسترش سرکوب شد که در اثر آن ١٧٤ فلسطيني از اکتبر ٢٠١٥ تا فوريه ٢٠١٦ کشته شدند.
بسياري از مخاطبان ما گفتند که اين کارهاي نوميدانه را درک کرده و حاضر نيستند آن ها را محکوم کنند. انيسه د، ٢٥ ساله، ساکن اردوگاه جنين ايت است که ٧٠درصد از سيزده هزار نفر جمعيت آن بيکارند. او در سنين کودکي تجاوز اسرائيل را در آوريل ٢٠٠٢ به آن اردوگاه شاهد بود. در آن تهاجم، طبق آمار رسمي، پنجاه و دو فلسطيني کشته شدند (دست کم، دويست نفر به گفته اهالي). او که تخصصي ندارد در يک هتل شمال شهر خدمتکار است که اکثريت مشتريانش فلسطينيان اسرائيل هستند. او اعتراف مي کند که بارها خواسته است دست به کارهاي خشونت آميز بزند. «خودم را مُجاب مي کنم. چرا که مي دانم اسرائيليان همه اعضاي خانواده مرا تنبيه خواهند کرد و مي دانم که همهء شورش هاي ما به بهاي گزافي تمام شده است. ولي من وضعيت مردمم را تحمل نمي کنم. نمي توانم تسليم شوم. کساني را که به خاطر آرمان مان جان داده اند، تحسين مي کنم.» به عقيده هدي، دانشجوي رشته روزنامه نگاري در بيت لحم، «حمله هاي شخصي عليه سربازان در پايگاه هاي بازرسي يکي از اشکال مقاومت در برابر اشغال، مخالفت با خشونت هاي اسرائيل است»، يوسف دانشجوي بيرزيت فکر مي کند که «اين کارهاي افراطي حاصل نوميدي عظيم در مقابل گسترش و تداوم مستعمره سازي ها ، آزردگي هاي روزانه در پاسگاه هاي بازرسي و افقي کاملا بسته است ». اين نقطه نظري است که محسن ب، شاگرد بقالي بيست ساله در شهر نابلس با لحني تند در حضور ما تکرار کرد: «از بدو تولد، اسرائيلي ها فقط يک بار به من اجازه داده اند که به بيت المقدس بروم و در اين جا خود را در خفقان حس مي کنم، محبوس در کشور خودم. من پس اندازي ندارم، ازدواج نکرده ام، و تحصيلات عالي هم ندارم. من با ماندن در اين جا، براي ميهنم فداکاري کرده ام، اما اکنون فقط يک آرزو دارم: رفتن به خارج. راه ديگري نمانده ، يا اين يا در پاسگاه کنترل خودم را بيندازم روي يک سرباز اسرائيلي...». محسن، مثل اکثريت مخاطبان ما، براي جنبش هاي مسلح نظير القاعده و سازمان دولت اسلامي (داعش) سمپاتي دارد.
در الخليل، ديوار بتوني و گِيت بازرسي
از نگاه مجدي آ، ٢٨ ساله، از چهره هاي اردوگاه پناهنگان دهيشه در بيت لحم، مهاجرت چاره کار نيست. در اين اردوگاه که يکي از بزرگترين اردوگاه هاي پناهندگان در کرانه باختري است، ١٥ هزار نفر زندگي مي کنند و بوته آزمايشي است براي سنجش ميزان سرخوردگي جوانان. مجدي توضيح مي دهد :« دهیشه از مکان هائي است که ارتش اسرائيل دائما تحت نظر دارند و مثل بقيه اردوگاه ها مرتبا به آن حمله مي کند. اکثريت دستگيرشدگان را جوانان تشکيل مي دهند که به فراخواندن به خشونت در فيس بوک يا پرتاب سنگ به سربازان متهم مي شوند . در شش ماه گذشته، بيش از صد جوان در اثر اين تهاجمات زخمي شده اند. در سال ٢٠١٧، دو جوان ٢١ و ١٩ ساله نيز کشته شده اند و در حدود هشتاد کودک که سربازان عامدانه بر پاهاي شان تيراندازي کرده بودند، معلول شده اند.» . هنگامي در مورد خطرهائي که جوانان مخالف اشغال و يا مخالف سياست تشکيلات خودگردان را تهديد مي کند، مي پرسيم، روراست پاسخ مي دهند: «ما نه مي توانيم اعتراض کنيم و نه خارج از خواسته هاي هيئت حاکمه، فعاليت سياسي داشته باشيم ؛ ما از هر طرف زير فشار هستيم. تنها راه حل، فعاليت هاي مسالمت آميز است. براي مثال، من تصميم گرفتم که به خارج نرفته و همين جا بمانم و از طريق فعاليت هاي اجتماعي و فرهنگي به جماعت خدمت کنم. من براي دفاع از حقوق مان در اين جا خواهم ماند، حتي اگر به بهاي جانم تمام شود.»
ماهر ل،٢٦ ساله، مغازه دار در بخش قديمي شهر الخليل، در چندصد متري مقبره پيامبران (مسجد ابراهيم) معتقد است که اگر ماندن در فلسطين نشانهء مقاومت يا صُمود («پايداري») است ، بازگشت به فلسطين نيز همين معنا را دارد. جمعيت اهالي فلسطيني اين مرکز تاريخي در طول بيست سال نصف شده است. شش هزار نفر ياقيمانده دائما زير فشار هشتصد کولون بسيار ستيزه جو و نزديک به سه هزار سرباز اسرائيلي قرار دارند. آن چه در محل ديده مي شود، ديوار بتوني،نقاط بازرسي، در گردانِ فلزي براي کنترل گذرگاه، دوربين هاي مراقبت و «گِيت هاي بازرسي» مجهز به فلزياب که ارتش اسرائيل نصب کرده، تورهاي فلزي که مغازه داران براي حفظ نادر مغازه هاي بازشان از اشياء و آشغال هائي که کولون ها از طبقه هاي بالا مي اندازند، خانه هاي فلسطيني که همين کولون ها آسيب رسانده اند، همه نشان مي دهد که زندگي در اين جا جهنمي ست. ماهِر با چهره اي گرفته، اين نکته را تاييد مي کند ولي مي گويد با تجربه سه ساله اي که در زندگي در خارج دارد، حاضر نيست کشورش را ترک کند. «من سه سال به آلمان مهاجرت کردم، اما دل تنگي براي ميهنم بسيار قوي تر بود. مي توانستم دوباره بروم. کولون ها و سازمان هاي پشتيبان آنان ما را به مهاجرت تحريک مي کنند؛ حتي برخي از آن ها کمک مالي هم مي کنند. اين يک فرصت استثنائي خواهد بود: کسبِ من در حال نزار است، زيرا کمتر مشتري جسوري پيدا مي شود که مخاطره خريد در مغازه ما را به جان بخرد. اما، من هرگز مغازه ام را نخواهم فروخت و هر چه پيش آيد در اين جا خواهم ماند. منتظر مي مانم. زمان دشمن ما نيست.»
پاورقي ها:
١ – همه نام هاي مخاطبان ما "اسم مستعار" هستند به جز دو جامعه شناس و نويسنده.
٢ – Palestinian Youth , Palestinian Academic Society for the Study of International Affairs (Passia), Jerusalem, Avril 2017, www.passia.org
٣ – Cf. « Deaths in 2017 », Israel-Palestine Timeline,www.israelpalestinetimeline.org
٤ – Rapport sur l’assistance de la Cnuced au peuple palestinien, Conférence des Nations unies sur le commerce et le développement (Cnuced), Genève, 10 juillet 2017
٥ – درمورد نقض آزادي رفت و امد فلسطيني ها به نقشه چاپ شده در اين شماره مجله "شيوهء نگاه" (فوريه-مارس) ٢٠١٨س مراجعه کنيد: la carte-affiche insérée dans Manière de voir, « Palestine. Un peuple, une colonisation », n° 157, février-mars 2018
٦ – Presidential Decree No. 16 of 2017 Regarding Cybercrime, articles 20 et 51, Ramallah, 24 juin 2017. مجلس اسرائيل، به نوبهء خود در اوايل ٢٠١٧، قانوني گذرانده که فيس بوک را مجبور مي کند تا هر متني را که دعوت به "خشونت" يا "تروريسم" مي کند، حذف کند
٧ – Farid Al-Atrash et Issa Amro, La Chronique d’Amnesty, Paris, novembre 2017.
٨ - سلام فياض نخست وزير تشکيلات خودگردان از ٢٠٠٧ تا ٢٠١٣، در سال ٢٠٠٨ تصميماتي براي تسهيل وام مصرف اتخاذ کرد. براي مثال، تخمين زده مي شود که دو سوم خانوار هاي رام الله مقروض هستند. به سند زير مراجعه کنيد: « Palestinian workers campaign for social justice », Middle East Report, Richmond (États-Unis), n° 281, hiver 2016. ٩ – « The Status of Youth in Palestine 2013 », Sharek Youth Forum, Ramallah, 2013.
١٠ – Cf. Shatha Hammad et Zena Tahhan, « “Basil al-Araj was a beacon for Palestinian youth” », Al-Jazeera, 7 mars 2017, www.aljazeera.com. در مورد همکاری امنیتی اسرائیل-فلسطین به مقاله "شبح انتفاضه در کرانه باختری" (لوموند دیپلماتیک، اکتبر ٢٠١٤ مراجعه کنید:http://ir.mondediplo.com/article222...
١١ - به مقاله زیر مراجعه کنید: "چرا انتفاضه چاقو ادامه دارد" نوشته سیلون سیپِل، فوریه 2016:https://orientxxi.info/magazine/art...

ادوارد سعيد، اوريانتاليسم و رد هر گونه تاريک انديشي

ادوارد سعيد که در سپتامبر ٢٠٠٣ درگذشت، مهم ترين روشنفکر فلسطيني قرن بيستم بود. او آموزش ادبيات تطبيقي را زير و رو کرد و در نبرد براي فلسطين به طور کامل شرکت کرد. دومينيک اودي، نويسنده و رساله نويس که مدتي شريک زندگي او بود، کتابي را با عنوان « ادوارد سعيد. رمان اندشه او» به وي اختصاص داده است. اين کتاب، بيش از اين که زندگي نامه سعيد باشد، يک بررسي تحليلي است و تفسيرهاي انتقادي از آثار سعيد را با مشاهدات شخصي پيوند مي دهد.
چگونه مي توان بدون چابلوسي زياد حق مطلب را ادا کرد؟ از خواندن اين متن که ادعاي جامعيت ندارد، همان قدر بُعد عالي روشنفکري ادوارد سعيد مجذوبمان مي کند که سبک، نيروي اراده، دقت در جزئيات دومينيک اودي – که گاهي به تکلف نزديک مي شود- که وجه مشخصهء نگارش اوست. نويسنده موفق مي شود که با شرم و حيا و نيز زبان شاعرانهء دائمي و نيز گاهي با زمختي که نشانه تثبيت جاودانه عشق بود ، روابط خصوصي اي که او را با سعيد پيوند مي داد، توضيح دهد؛ از آن موارد هنگامي است که او از لحظه گسست با اهميتي حرف مي زند که به خاطر يک «خيانت» - منظور روشنفکري آن است - رخ داد که او آن را شايستهء سعيد ارزيابي نکرد و آن ها را مقابل هم قرار داد (١).

مسئله استعماري ذهن او را تسخير کرده

اگر چه سهم مسائل خصوصي در طول نوشته همه جا حس مي شود، اما قلب نوشته به «انديشه» سعيد اختصاص دارد، که نويسنده يادآوري مي کند که سعيد در Out of Place : A Memoir (٢) آنرا بدين گونه نوشته است: «من همواره براي وجدان روشنفکري، و نه ملي يا قبيله اي اولويت قائل شده ام بدون اين که درجه انزواي ناشي از آن رادر نظر بگيرم ». چنين مردي، «غيرقابل طبقه بندي» ، به يقين پيشرو مي باشد، اما پيش از هر چيز، داراي روحيه مستقل است. بدين ترتيب او دوست داشت نگاه «اوريانتاليستي» کارل مارکس و فردريک انگلس، انسان هاي دوران خود، را نسبت به فضاي استعماري عصرشان يادآوري کند. سعيدي که دومينيک اودي با ما درميان مي گذارد ، داراي کنجکاوي روشنفکرانه و هنري ارضانشدني و دانشي چشم گير است، و با سهولتي که پيش او امري عادي جلوه مي کند، از ادبيات به قوم شناسي يا از تاريخ به موسيقي گذر مي کند. دومينيک اودي گوشزد مي کند که نگاه به «کونراد، پروست، سويفت، ويکو، داستايوفسکي، فوکوُ، کامو، فانون، اوروِل، سيوران، والِري ... دراين کتاب به گردش هاي ما در باغ ها شباهت دارد». او مي توانست نام باخ، مِسيان، برنبويم و بسياري ديگر را اضافه کند. اما، بيشتر از همه، سعيد، به منزلهء يک انسان در اين کتاب به صورتي ظاهر مي شود که گوئي مسئله استعمار براييش اولويت دارد، هر چند نسبت به مسائل اجتماعي-اقتصادي نيز بي علاقه نيست. اودي مي نويسد: «او نبردش را به طور روشن بيشتر روي مسئله تسلط جهاني بر جهان ديگر، يا تسلط فرهنگي بر فرهنگ ديگر متمرکز کرده است، تا بر روي سلطهء طبقاتي» و مي افزايد: «اوبيشتر در زمينه نبرد عليه سلطهء نژادپرستانه بسيج شده بود تا مبارزه اجتماعي».
دومينيک اودي بخش مهمي از کتاب را به توضيح و تشريح نظريه پيشگام سعيد درباره نقشي اختصاص داده که اريانتاليسم به مثابه تکيه گاه ايدئولوژيکي جاه طلبي هاي استعماري ايفا مي کند. او شجاعت و عزمي را که سعيد نياز داشت تا با جريان هاي مخالف مقابله کند و نيز انزوائي را که او قرباني اش شده بود، يادآوري مي کند. اودي در انتشارات سوي مسئول معرفي و تبليغ براي کتاب بنيادين سعيد « شرق شناسي » بود. « شرق مخلوق غرب» در سال ١٩٨٠ تعريف مي کند که تا چه حد اين کتاب درمحافل روشنفکري فرانسه ناديده گرفته شده است . او مي نويسد که اين محافل، مانند رسانه ها براي مطالعه آن «آماده نبودند». او همين طورتاريک انديشي تاسف باري را يادآوري مي کند که سعيد قرباني آن بود «در محافل روشنفکري عرب که با مراکز قدرت سياسي به طور رايج در رفت و آمد بوده، گاهي نيز باهم پيوند داشته اند ».

«يهودستيزي و نژادپرستي ضدعربي، دو روي يک سکه اند»

اودي طبيعتا به مبارزه سعيد براي شناسائي حقوق فلسطينيان اشاره مي کند و مي افزايد که از ژوئن ١٩٦٧، اين امر تعهد اصلي او را تشکيل مي داد. اودي جاي تقريبا مختصري به اين موضوع اختصاص مي دهد، شايد به اين دليل که لب کلام قبلا گفته شده است. سعيد، مدافع خستگي ناپذير آرمان فلسطين بود و از اين رو بي وقفه، استعمارگري اسرائيل را تحقير مي کرد (کتاب او The Politics of Dispossession (٣) که هنوز به فرانسه ترجمه نشده، يکي از بهترين اسناد درباره غصب حقوق فلسطينيان است). او همچنين از نخستين کساني بود که در جهان عرب، شناسائي اسرائيل را ترويج کرده، سپس از ايدهء «دولت واحد» براي وحدت فلسطيني ها و اسرائيليان در آينده صحبت کرد، آينده اي که در آن برابري و منزلت بازيافته شده باشد. همچنين، او نفي گرائي آشکار در جهان عرب نسبت به نسل کشي يهوديان اروپا در دوران جنگ جهاني دوم را بي وقفه مورد نکوهش قرار داد (٤). اودي از زبان سعيد نقل مي کند: «آنتي سميتيسم (يهودستيزي) و نژادپرستي ضدعربي، دو روي يک سکه اند» (...)، «ريشه هاي اوريانتاليسم و يهودستيزي يکي است».
اما، در حالي که در سال ١٩٧٧، عضو مستقل «شوراي ملي فلسطين»، يعني «مجلس» سازمان آزادي بخش فلسطين (ساف) شده بود، در سال ١٩٩٣،آناً از در مخالفت قاطعانه با قرارداد اسلو در آمد که بر پايهء آن اسرائيل و ساف «متقابلا همديگر را به رسميت مي شناختند». به عقيدهء او، اين پيمان فقط مي توانست به فاجعه جديدي براي فلسطينيان منجر شود، زيرا اسرائيل نه جنايت هاي گذشته اش را مي پذيرفت (مشخصا اخراج گسترده خلقي از سرزمين اش را) و نه در مورد آينده، کوچکترين تعهد الزام آوري را قبول مي کرد. اودي مي نويسد، در واقع، سعيد «بيش از اين که براي بدست آوردن يک ملت [براي فلسطيني ها] مبارزه کند، براي شناسائي رسمي بي عدالتي مبارزه مي کرد؛ مبارزه براي عدالتي آشکار، که با به رسميت شناخته شدن حقوقت ، بازگشت به سوي “ديگري” نيز ممکن مي شود».
دومينيک اودي، برعکس، در بخش دوم کتاب، جاي قابل توجهي به نارسائي هاي اثر بنيان گذار سعيد، اوريانتاليسم (براي مثال، ماکسيم ردنسون ضمن تجليل از کتاب، معتقد بود که اين اثر داراي «داوري هاي اغراق آميز» است) قائل شده و حتي بيش از آن، به بازخواني آن در بطن بحراني پرداخته است که جهان مسلمان در آن غوطه ور است و نيز در شرايطي که انحطاط رژيم هاي عربي پسا استعماري جاده را براي قدرت گيري بنيادگرائي ديني هموار کرده اند. او با تاييد تفسير روشنفکر لبناني سمير قصير که در سال ٢٠٠٥ به احتمال قريب به يقين به دست سرسپردگان رژيم سوريه در بيروت به قتل رسيد، اظهار داشت که اوريانتاليسم «شايد پرسش هاي زيادي طرح کرده است، بدون اين که به همه آن ها پاسخ دهد» - فرمولي که «به عقيدهء من بهترين توصيفي ست که مي توان از اين کتاب کرد». و مي افزايد که قصير از سوي ديگر «به نادرستي جسارت و بُرد کتاب را کمتر از حدي ارزيابي کرده» که اريانتاليسم هنگام انتشاراز آن برخوردار شد.

نفرت از حکومت هاي عربي

هنگام بروز واقعه ١١ سپتامبر٢٠٠١، از زندگي سعيد فقط دو سال باقي مانده بود. او در مورد اسلاميسم راديکال شروع به کارکرده بود، اما عمرش دوام نيافت تا شاهد گسترش پديدهء جهاديستي جنگ طلب در بخش بزرگي از فضاي اسلامي و ديدن پايان فاجعه بار انقلاب هاي عربي پس از سرکوب در سوريه باشد. دومينيک اودي مي پرسد: «او در زمان حاضر چه موضعي مي توانست داشته باشد ؟ چگونه گفتمان خود را سامان مي داد و اولويت هايش را تعيين مي کرد، در حالي که داعش و اسد فضاحت را به حدکمال رسانده اند، و از سوي ديگر، راي دهندگان آمريکائي دونالد ترامپ را به اريکه قدرت نشانده اند ؟» با احتياط نتيجه ميگيرد که « من حتما در غياب او به اين پرسش پاسخ نخواهم داد.» باوجود اين، پيش از نوشتن اين کلمات، او عوامل کليدي نخستين کارهاي سعيد را درباره اين مسئله به دست مي دهد. او مي نويسد، در نخسين کارهاي سعيد «نفرت از تاريک انديشي حکومت هاي عرب» را که وي دليل قدرت گيري فزاينده بنيادگرائي اسلامي دانسته، در هم آميخته و آن را با«هوشياري جهت نکوهش از نژادپرستي ضدمسلمان»، که او همان موقع نيز رخنه نيرومند شان را در جامعه غربي حس مي کرد، يک کاسه ميکند . در اين که دو عنصر يادشده بخش بزرگي از دلمشغولي هاي ژرف او را تشکيل مي داد، ترديد چنداني نيست.
به عقيدهء اودي، « با اين حال آثار سعيد گستره فاجعه را پيش بيني نکرده است». چنين کاري بسيار مشکل بود، زيرا اين اثر «زماني طراحي شد که جدال بين اشکال گوناگون نمايندگي، هنوز شکل برتري نمايان –بي چون و چراي - “غرب” بر “شرق عربي” به خود مي گرفت. اين پديده هنگامي به پايان رسيد که تلافي جوئي دومي با عاقبت خوبي روبرو نشد. تلاش هاي رهائي بخش که دربين گازانبر ديکتاتورهاي داخلي واوامر خارجي ها اسير بود، از سوي منگنهء جديدي يعني اسلاميسم از يک طرف، و ميليتاريسم از سوي ديگر مصادره شد». اودي ادامه مي دهد که سعيد « آيا اين واقعيت را که در اوايل قرن بيست و يکم، بخشي ازپيکره جهان اسلامي به بيماري سختي مبتلاست و سيستم دفاعي آن در بدترين وضعيت اش به سر مي برد، را مي پذيرفت ؟» اودي مايل است آن را باور کند. به معناي ديگر، افشاي آسيب هاي استعمار، يا پسااستعمار، همچنان لازم ست، اما کافي نيست. فضاي عربي-اسلامي از بحران بسيار وسيعي ، بسيار عميق تر از آنچه سعيد بدان پرداخته، رنج مي برد که بدون درون نگري انتقادي بسيار ژرف از آن بيرون نخواهد آمد.
بالاخره، اودي به درستي توضيح مي دهد که «رابطهء (سعيد) با مهاجرت به رابطه او با فرهنگ گره مي خورد. او در مکان هائي که روان و دست انسان از آن گذر کرده بود، احساس راحتي مي کرد. او پرچم ها ، مالکيت ها و ناسيوناليسم را دوست نداشت. او هرچيز دگرگون شونده ، پرورانده شده را دوست مي داشت ، او براي چيز هاي منحصر به فرد، در هم آميخته و دورگه امتياز قائل بود.» تعجب نمي کنيم که مي بينيم او کتابش را با انتقادي تند عليه دوتظاهرات که يکديگر را تغذيه مي کنند، به پايان مي رساند . نخستين انتقاد «شکل شوم اوريانتاليسم» است که قبلا تحليل کرده بود و اکنون قدرت تازه اي مي يابد. اين انتقاد « بر اين مبتني است که نه فقط همه مسلمانان را يکدست به هويت اسلامي ناملموس ومنجمد ارجاع مي دهد، بلکه حتي تحقيرآميز تر از آن، هنگامي که صحبت از اين مذهب است، ميزان توقعات اخلاقي را پائين مي آورد. به عبارت ديگر، بپذيريم که آنها مي توانند متفاوت باشند، چرا که وحشي گري بخشي از ارثيه فرهنگي شان است ».
قرينهء اين گرايش چيزي ست که اودي با تبعيت از صوفي بِسيس [تاريخ دان فرانسوي-تونسي.م] «ديفرانسياليسم»* مي نامد، يعني در خود فرورفتگي و ردِ هويتي معکوس ميراث داران ستم استعماري، که او به مثابه تهديد ي مرگبار تلقي کرده و نمونه تمام عيار آن را در گروه « بوميان جمهوري »** مي بيند. «قبيله عليه قبيله، نژاد عليه نژاد، انتقام جوئي آنان از استعمار به نفي تاريخ و انکار آن چه پيش و پس از استعمار گذشته، مي انجامد. جنگ صليبي آن ها عليه “سفيدپوستان” که با “ما” و “شما” همراه است، درست نقطهء مخالف کارهاي سعيد و اقدامي همان قدر غيرقابل نفوذ وتفرقه اندازانه است که بر عکس کارهاي سعيد، که براندازانه است وهدف آن افشاي حبس انديشه بوده است.» اودي در سراسر کتابش براي رفع شبهه اي تلاش ميکند. يعني اين امر که اين « انديشه برانداز » و اين « دورگه بودن » انديشه سعيد است که امروز از دو جهت مورد تهديد واقع شده است . يکي از طريق رشد جو نژادپرستي و يکي نيز از طريق تاثير«زنجيره شکست ها و فاجعه ها» در خاورميانه که با نسل او و نيز در گذشته با نسل سعيد همراه بوده است.

پاورقي ها:
١- در سال ٢٠٠١، شاعران، محمود درويش و آدونيس همراه با روشنفکران ديگر عرب و سعيد فراخواني عليه برگزاري کنفرانسي نفي گرا در بيروت امضا کردند. اما، هنگامي که مقامات دولتي کنفرانس را ممنوع کردند، سعيد امضايش را پس گرفت. او دليل اخلاقي را براي اين کار عنوان کرد «محکوم کردن کنفرانس، آري، ممنوع کردن آن، نه» موضعي کاملا امريکائي. اودي نيز مانند درويش از آن بسيار جريحه دار شدند.
٢- به فرانسه با عنوان زير انتشار يافت A contre voix, Le serpent à plume, 2002.
٣- The Politics of Dispossession : The Struglle for Palestinian Self-Determination, Pantheon Books, 1994.
٤- سعيد در الحيات، سي ژوئن ١٩٩٨ (لوموند ديپلماتيک، اوت ١٩٩٨) نوشت: «اين نظريه که هولوکوست [کشتار يهوديان] ساخته وپرداخته صهيونيست هاست، به طرز غيرقابل قبولي در اين جا و آن جا نقل مي شود. چگونه مي توانيم از تمام دنيا انتظار داشته باشيم که به رنج ما اعراب واقف شوند، اگر خود درد ديگران را، هرچند متجاوز به ما باشند، نتوانيم درک کنيم؟»
توضيحات مترجم:
* ديفرانسياليسم différentialisme جنبشي از مکتب فکري «ناتوراليسم»، که برخي آن را مترادف با اسانسیاليست تلقي مي کنند. طرفداران اين مکتب به وجود تفاوت در ميان گروه هاي انساني مختلف معتقد اند.
** بوميان جمهوري Indigène de la République: جنبش سياسي و ضدنژادپرستي. عمدتا متشکل از جوانان حومه و از نسل دوم مهاجران با تبار کشورهاي مستعمره سابق فرانسه در آفريقا، طرفدار نظرات مالکوم ايکس، عليه تبعيض نژادي و ديني مبارزه مي کند و مخالف ممنوعيت حمل نشانه هاي مذهبي در مدارس است.

 مرگ بر خامنه ای







 فرزند کاووس سیدامامی: از مسجد تماس گرفتند که 

مراسم پدرم نمی‌شود آنجا برگزار شود


فرزند کاووس سیدامامی پژوهشگری که مقام های
 قضایی 
ایران می گویند در زندان خودکشی کرده، گفته مسجدی
 که قرار بوده برنامه یادبود پدرش در آن برگزار شود، اعلام
 کرده این مراسم نمی تواند در آن برگزار شود. آقای 
سیدامامی پیش از این از برگزاری مراسم یادبود پدرش در 
مسجد الرضا در منطقه لوسان در نزدیکی تهران خبر داده 
بود. 
جان باختن کاووس سید امامی، مدرس دانشگاه و فعال محیط زیست در زندان اوین، مورد دیگری به پرونده و عدد مرگ‎های مشکوک در زندان‌های ایران اضافه کرد. اینکه نهادهای امنیتی شرط کرده‌اند جسد او را در صورتی تحویل دهند که توسط نهادهای مستقل بررسی و کالبدشکافی نشود، این پرسش را -به زبان عامیانه- به وجود می‌آورد که اگر دستگاه‌های امنیتی و قضایی ریگی به کفش‌شان نیست، چرا در راه انجام تحقیقات مستقل، مانع‎تراشی می‎کنند؟
وضعیت بازداشتگاه‌ها در ایران/ کارتون از اسد بیناخواهی
به گفته خانواده سید امامی، قرار بوده مراسم خاکسپاری او امروز و پس از تحویل جسد، در آرامگاه روستای امامه، در ۴۰ کیلومتری شمال تهران برگزار شود. رامین سید امامی، معروف به کینگ‌رام، خواننده و فرزند کاووس سید امامی هم روز دوشنبه ۲۳ بهمن در حساب‎های کاربری خود در توییتر، تلگرام و اینستاگرام اعلام کرده بود همراه با آرش کیخسروی و پیام درفشان، وکیلان دادگستری به پزشکی قانونی و دادسرای ناحیه ۲۷ مراجعه کرده، مستندات را دیده و پرونده قضایی تشکیل داده است: «وکلا پیگیر تکمیل مراحل قانونی پرونده‌اند.»
نسرین ستوده، وکیل دادگستری و فعال حقوق بشر مقیم تهران هم از امکان دادخواهی و پیگیری این پرونده خبر می‎دهد.
خانم ستوده به زمانه می‌گوید برای دادخواهی درباره این ماجرا باید از کلیه مقامات قضایی درگیر در این جریان که در راس آنها رییس قوه قضاییه است، به دادگاه کیفری استان تهران شکایت کرد: «این موضوع به نظر من قابل پیگیری‌ست.»
او تاکید می‌کند که ابتدا باید دلایل فوت کاملا روشن بشود اما حتی اگر دلیل مرگ خودکشی هم باشد، باز هم با توجه به اظهارات دادستان چه بسا این خودکشی تحت فشار برای گرفتن اعتراف بوده است: «وقتی شما زندانی را که فردی‎ست که یک عمر با شرافت زندگی کرده، دست چهار بازجو می‌دهید که هر بلایی سرش بیاورند، طبیعی است که چنین اتفاقاتی بیفتد.»
اشاره نسرین ستوده به این گفته‎های عباس جعفری دولت‌آبادی، دادستان تهران، یک روز بعد از انتشار خبر جان باختن کاووس سید امامی است که در راهپیمایی حکومتی ۲۲ بهمن مطرح شده است: «این فرد یکی از همان متهمان [فعال محیط زیست] بوده و با توجه به اینکه می‌دانسته است اعترافات زیادی هم علیه وی شده و هم خود اعترافاتی داشته، متأسفانه در زندان دست به خودکشی زده است.» (خبرگزاری کار ایران-ایلنا)
این در حالی‌ست که بر اساس قواعد فقهی اقاریر (اعترافات) دیگری علیه یک فرد فاقد وجاهت است و تنها اعتراف فرد علیه خودش سندیت دارد که به این مورد نیز در بسیاری از نظام‌های حقوقی با تردید نگاه می‌شود.

نسرین ستوده: مسئولیت خودکشی زندانیان عملا با سازمان زندان‎هاست

مطابق ماده ۱۸ آیین‌نامه سازمان امور زندان‌ها، اولین و مهم‌ترین وظیفه زندان‌ها نگهداری از زندانیان است و اداره امور زندان.
نسرین ستوده
به گفته نسرین ستوده به عنوان یک وکیل و فعال حقوق بشر، نگهداری از زندانیان معنی واضح و روشنی دارد: «یعنی سازمان زندان‌ها باید در حفظ سلامت زندانی کوشش به خرج دهد چرا که وقتی فردی را بازداشت می‌کنند، دیگر مسئول سلامت و حفظ جان آن فرد قوه قضاییه و سازمان امور زندان‌هاست و این به مفهوم زنده نگه داشتن زندانی‌ست. پس اولین و مهم‎ترین وظیفه آنها این است که زندانی را باید زنده نگه دارند.»
او در ادامه می‌گوید: «به همین ترتیب، مرگ زندانی بر اثر عدم مراقبت پرشکی یا فوت زندانی به دلیل اعتصاب غذا در اعتراض به شرایط نگهداری یا دلایل دیگر و …، همه اینها مسائلی هستند که دولت‌ها را مسئول قرار می‌دهند و در صورت چنین اتفاقی دولتی که مبادرت به بازداشت کرده، مواخذه می‌شود.»
خانم ستوده اما می‌گوید در موضوع آقای کاووس سید امامی مسائل جانبی‌ای هم وجود دارد: «دادستان تهران و دیگر مقامات قضایی به جای اینکه خودشان را در مقام پاسخگویی به احساسات و وجدان جریحه‌دار شده اجتماعی ببینند و با خانواده ایشان همدردی بکنند، مجددا دست به تخریب فرد درگذشته و تهدید شهروندان می‌زنند. دادستان اعلام می‎کند که ایشان اعترافاتی به ضرر خودش دارد و سپس رییس کل دادگستری تهدید می‌کند که ما افراد دیگری را هم بازداشت می‌کنیم. خب برای من تحصیل‌کرده حقوق چنین پیش می‌آید که پس ما همچنان باید منتظر خبر مرگ افراد بیشتری باشیم چون اصلا نه کسی پاسخگوست و نه به این بازداشت‌های بی‌دلیل و منطق پایان داده می‎شود.»
  • نسرین ستوده: «افراد همچنان جان‎شان را در زندان از دست می‌دهند، همچنان ادعا می‌شود که خودکشی کرده‌اند و دیگر ماجراهای مشابه ….»
اما اگر این خبر پذیرفته بشود که کاووس سید امامی در زندان اوین دست به خودکشی زده (در فیلمی که گفته می‌شود مربوط به خودکشی اوست، خود این اقدام دیده نمی‌شود. علی مطهری، نماینده مجلس و یکی از نمایندگان دستچین شده‌ای که این فیلم را دیده، گفته است آقای سید امامی پیراهنش را درآورده و برای شکستن لامپ سقف از آن استفاده کرده و اقداماتش نشان دهنده تلاش برای خودکشی است اما لحظه خودکشی در فیلم مشهود نیست)، مسئولیت ماجرا متوجه کیست؟
نسرین ستوده در پاسخ به این سوال به زمانه می‌گوید: «با فرض اینکه این موضوع خودکشی باشد، من به عنوان یک وکیلی که روی این پرونده‌ها کار کرده‌ام، باید بگویم بسیار محتمل است که اساسا علت چنین خودکشی‌ای -به فرض صحت- به دلیل اعترافاتی باشد که طی سناریوهای متعددی زندانی را وادار به چنین اعترافاتی می‌کنند و زندانی وقتی که بعد با خودش طرف می‎شود، به هر حال ممکن است دچار بحران روحی و تناقض بشود و دست به چنین کاری بزند.»
ستوده با اشاره به نظام‌های حقوقی در کشورهای دیگر می‌گوید: «در حالی که اگر یک زندانی دست به اعتصاب غذا بزند، برای حفظ جان او تلاش می‌شود، به هیچ وجه ادعای اینکه یک زندانی خودکشی کرده، رافع مسئولیت یک دولت در قبال فرد بازداشت شده نیست.»
او تاکید می‌کند که مقامات قضایی علاوه بر رسیدگی دقیق و درست به این ماجرا، باید به گفتارهای توهین‌آمیز درباره زندانیان و همین‌طور زندانیان سیاسی پایان دهند: «در واقع مسئولیت خودکشی زندانیان هم عملا با سازمان زندان‎ها یا دیگر نهاد نگهدارنده آنهاست چرا که فضایی را برای متهم ایجاد کرده‌اند که دست به چنین کاری بزند و فشاری به او وارد کرده‌اند که چنین کاری بکند.»

قوه قضاییه‌ی از همه جا بی‌خبر

به دنبال وقوع حوادثی همچون مرگ مشکوک و جان باختن کاووس سید امامی در زندان اوین، روند اطلاع‌رسانی درباره ماجرا پرسش برانگیز می‌شود. در همین مورد اخیر، جریان وقتی به رسانه‌های رسمی راه یافت که خانواده او خبر درگذشتش را در شبکه‌های اجتماعی منتشر کردند؛ خبری که به موجی در شبکه‌های اجتماعی تبدیل شد
کریم لاهیجی
عبدالکریم لاهیجی، حقوقدان و رییس دائمی و افتخاری فدراسیون جهانی جامعه‌های حقوق بشر مقیم پاریس، در همین زمینه به زمانه می‌گوید: «الان وقتی شما خبرها را، همین خبرهایی که از ایران و از طرف مسئولان می‌رسند را می‌بینید، می‌بینید که معاون رییس قوه قضاییه، {غلامحسین} محسنی اژه‌ای می‌گوید ما خبر نداریم. حتی نمی‌گوید که چه نهادی اینها را دستگیر کرده. رییس دادگاه انقلاب به همین صورت. تعدادی از نمایندگان مجلس به همین صورت. آن چیزی که در ایران اصولا به عنوان عامل اصلی این فجایع متاسفانه مرتب هم تکرار می‎شود این است که اول معلوم نیست چه نهادی دست به دستگیری افراد می‎زند و بعد این افراد در چه محلی در اختیار بازداشت‌کنندگان هستند. آیا سپاه پاسداران است؟ آیا اطلاعات سپاه پاسداران است؟ آیا وزارت اطلاعات است؟»
به گفته لاهیجی اما برای اینکه چنین ماجرایی تکرار نشود، باید نظام‌هایی را الگو قرار داد که دادگستری در آنها مستقل و دادرسی، عادلانه است: «برای اینکه این اتفاقات صورت نگیرد، در نظام‌هایی که دارای دادگستری مستقل هستند و دادرسی در آنها عادلانه است، ارتباط دستگیرشده را با خانواده‌اش و با وکیلش حفظ می‌کنند. یعنی از آن دقیقه‌ اول خانواده او باید بدانند توسط چه نهادی دستگیر شده و در چه محلی به سر می‌برد و وکیل هم به او دسترسی داشته باشد.»
لاهیجی تاکید می‌کند که تا وقتی این مقدمات فراهم نشود، در آینده نیز چنین اتفاقات فجیعی رخ خواهند داد.

حسن نایب‌هاشم: همه این موارد مشکوک هستند

از زمان آغاز اعتراضات سراسری دی ماه تا امروز که سه‌شنبه ۲۴ بهمن ماه است، منابع رسمی در ایران، سه مورد مرگ در بازداشتگاه‌ها را خودکشی اعلام کرده‌اند: سه خودکشی در بازداشتگاه‌ها -دو مورد در اوین و یک مورد در بازداشتگاه کلانتری در اراک- در کمتر از دو ماه. دو مورد اول دو جوان معترض بودند: سینا قنبری و وحید حیدری. مورد سوم و تازه اما کاووس سید امامی، جامعه‌شناس، مدرس دانشگاه امام صادق (وابسته به اصولگرایان) و فعال محیط زیست است که به اتهام جاسوسی بازداشت شده بود.
خبرگزاری فارس در گزارشی که تیتر آن «اختصاصی فارس/ جزییاتی از خودکشی یک متهم به جاسوسی در زندان» است درباره این «جاسوسی» نوشته: «سید امامی اطلاعاتی را از حوزه آب و منابع آبی ایران به مؤسسات وابسته به سیا و MI۶ انتقال می‌داده است.»
حسن نایب‌هاشم، پزشک و فعال حقوق بشر مقیم وین اما در واکنش به این ماجرا و سه مورد خودکشی بازداشت‌شدگان در کمتر از دو ماه، به زمانه می‌گوید: «به طور مسلم همه این موارد مشکوک هستند. کلا قبل از این حوادث هم ما میزان بالای سکته قلبی، سرطان یا خودکشی‌ها و به طور کلی مرگ و میر در زندان‌ها را داشتیم که به نظر می‌رسد از متوسط جامعه بالاتر است. البته تحقیقات مستقلی در این رابطه انجام نشده ولیکن بر اساس مشاهده و با رجوع به اخبار می‌توان به این تحلیل رسید که ما مگر چقدر زندانی داریم که باید این میزان از مرگ و میر در میان آنها اتفاق بیفتد؟»
نایب‌هاشم تاکید می‌کند که این موارد باید کاملا مشکوک تلقی بشوند و بررسی‌های دقیق و مستقلی درباره آنها انجام شود: «ضروری است که هیاتی این موارد را کنترل بکند.»
حسن نایب هاشم
این پزشک فعال حقوق بشر درباره اقدام به خودکشی زندانیان نیز می‌گوید: «این شکل را می‌شود تصور کرد که کسی در درون جامعه یا بیرون از آن به درجه‎ای از استیصال برسد که دست به خودکشی بزند ولیکن باید دید چه شرایطی موجب وقوع این امر می‌شود. در زندان، اگر حتی کسی را “خودکشی نکرده باشند”، موضوع از این زاویه که فرد سالم وارد زندان می‌شود و بعد دست به خودکشی می‌زند، قابل بررسی‌ست.»
او در پاسخ به این سوال که چرا خبر خودکشی زندانیان چندان برای افکار عمومی در ایران باورپذیر نیست، می‌گوید: «به یک نسبتی می‌تواند باورپذیر باشد ولیکن چه شرایطی می‌تواند وجود داشته باشد که فردی که تا دو هفته پیش داشته راحت زندگی‌اش را می‌کرده، برود آنجا خودش را بکشد؟ خودکشی معمولا پس از یک افسردگی شدید درازمدت رخ می‌دهد. من به عنوان کسی که در زمینه روان‌پزشکی کار کرده‌ام، سال‌ها و سال‌ها در زمینه پزشکی کار کرده‎ام و خب در این مدت کم بیمار دارای افسردگی نداشته‌ام و همین الانش هم دارم، به تجربه دیده‌ام معمولا فرد پس از مدت‌ها کلنجار رفتن با خودش دست به خودکشی می‎زند نه اینکه مثلا فرد با تمام انرژی برای تغییر به خیابان برود و فریاد بزند و بعد پس از چند روز در زندان خودکشی کند.»
نایب‌هاشم البته بر وجود مواردی که از این قاعده گیروی نمی‌کنند هم تاکید می‌کند: «موارد دیگر هم البته داریم. مواردی داریم که فرد پس از بیرون آمدن از زندان خودکشی کرده و واقعا هم خودکشی کرده اما آن هم اغلب به دلیل “اختلال استرس پس از ضایعه روانی” رخ داده. یعنی یک حادثه خیلی وحشتناک نزدیک به مرگ برای فرد رخ داده؛ مثلا در اثر شکنجه شدید. به عنوان مثال شما فکر بکنید به مرد یا زنی در زندان تجاوز بکنند. خب ممکن است که این فرد روحیه و همه چیزش به هم بریزد. یعنی با یک تصور دیگری در دنیا زندگی می‎کرده و بعد با چنین حادثه‌ای رو‌به‌رو شده. چنین فردی چه در زندان و چه پس از آزادی، ممکن است اگر فرصتی برایش فراهم شود دست به خودکشی بزند که همچنان مسئولیت آن به دلیل آن ضربه و شوک روانی، با مسئولان زندان است.»
نایب‌هاشم چنین خودکشی‌هایی را جنایت نهادهای امنیتی و قضایی علیه فرد می‌خواند و می‌گوید: «این یک نوع جنایت است. حالا شما ممکن است یک نفر را با تیر بزنید بکشید یا مثل چنین مواردی او را دچار خودکشی کنید. در هر صورت او کشته شده است؛ شخصیتش چنان خرد شده و چنان بدرفتاری و شکنجه شدید دیده که تصمیم گرفته به زندگی خود پایان دهد.»

اتهام رشوه به نخست‌وزیر اسرائیل؛ سرانجام نتانیاهو در سیاست به سیگار برگ گره خورد


اتهام رشوه به نخست‌وزیر اسرائیل؛ سرانجام نتانیاهو در سیاست به سیگار برگ گره خورد


پلیس گفته مدارکی دارد که نشان می دهد نخست وزیر در ازای دریافت هدایای ارزشمند، به دوستان ثروتمندش خدمات ویژه داده.
او همچنین متهم شده به رسانه های اسرائیل رشوه داده تا از او جانب داری کنند. براساس این گزارش‌ها، پلیس ماه گذشته دراینباره با آقای نتانیاهو رو در رو گفتگو کرده و از او سوالاتی پرسیده.