نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۸, شنبه

 میرزا ابو­الحسن­ شیرازیکه بعدها، «خان» و «خان ایلچی» لقب گرفت، در سال 1190ه.ق. در شیراز متولد شد. او پسر دوم میرزا محمدعلی خان اصفهانی است که در دوران سلطنت نادر شاه به منشی­‌گری پادشاه اشتغال داشت و در زمان "کریمخان زند" سمت سر­ «رشته­‌داری قشون» را به عهده داشت.[1]

وی خواهرزاده حاج ابراهیم­ خان اعتمادالدوله شیرازی(حاج ابراهیم خان کلانتر)، صدراعظم "آقامحمدخان" و "فتحعلی شاه" قاجار بود. حاج میرزا ابو­الحسن­‌خان، بواسطه این وابستگی، مدتی حاکم شوشتر بود و بعد از گرفتاری و کشته شدن صدر­اعظم و بستگانش چون جان و زندگی خویش را در امنیت و آسایش نمی­‌دید از شیراز گریخت و به بصره و مکه و سرانجام کلکته و شهر بمبئی در هندوستان رفته و در حیدرآباد دکن توقف داشت و بعد از گذشت زمان، از جانب شاه فرمان مراجعت به ایران برای او صادر شد.[2] وی در شیراز به منصب «یساولی» "حسینعلی میرزا فرمانفرما" تعیین شد. از آنجایی که شغلش آبرومند و مهم نبود از آن کناره گیری کرد و به اصفهان رفت و در دستگاه "امین­ الدوله اصفهانی" ترقی کرد و ثروتی بهم زد.[3]
 



حاج ابراهیم­ خان اعتمادالدوله شیرازی معروف حاج ابراهیم خان کلانتر
صدراعظم آقا محمدخان قاجار

*چرا به سفارت انتخاب شد؟

حضور "ناپلئون" در صحنه سیاسی اروپا و فتوحات او، تحولات عمیقی در روابط خارجی ممالک اروپایی به همراه آورد. موقعیت جغرافیایی ایران و همسایگی با روسیه و هندوستان، باعث شد این کشور درگیر رقابت­‌های دول روسیه، فرانسه و انگلیس شود. در یک چنین اوضاع و احوالی، فتحعلی شاه تصمیم گرفت سفیری به پیشنهاد "سر هارفورد جونز" نماینده دولت انگلستان در ایران به این کشور بفرستد. قرعه این کار را به نام میرزا ابو­الحسن شیرازی زدند و شاه او را لقب «خانی» داد و به این مأموریت گسیل داشت که از سال 1226ه.ق. شروع شد.[4]

در این سفر "سر هارفورد جونز" و "جیمز موریه" منشی نمایندگی دولت انگلیس در ایران او را همراهی کردند. سفارت ابو­الحسن خان چندان فایده‌­ای برای ایران نداشت و فتحعلی شاه، چهار مطلب شفاهی را به او هنگام عزیمت گفته بود بدین شرح که:

اولاً: مداخله انگلیس را در فیصله منازعات میان روسیه و ایران و استرداد گرجستان، خواستار شود.
ثانیاً: طلب کمک مالی برای مواجب قشون کند.
ثالثاً: تجهیز و تقویت عمومی قوای ایران را بخواهد.
رابعاً: فرستادن سفیر دائم به ایران را درخواست کند.

  

میرزا ابو­الحسن­ شیرازی معروف به ایلچی
اما وزیر خارجه وقت انگلیس، خواسته­‌های شاه ایران را بجز خواسته چهارم رد کرد. با این همه در این سفر ابو­الحسن خان موفق به جلب دوستی دولت انگلیس شد و قدم‌­های مؤثری در راه بهبود روابط ایران و انگلیس برداشته شد.[5]

میرزا ابوالحسن خان ایلچی از همان ابتدا تحت تأثیر جنبه های مادی تمدن غرب قرار گرفت و با حیرت به سیر و سیاحت در آن دیار پرداخت و در نهایت کتاب حیرت نامه سفرا را که از سر ذلت، ایرانیان را به تقلید از غرب در همه عرصه‌ ها تشویق می‌کرد به عنوان تحفه سفر با خود به ایران آورد.

وی تحت تعلیمات مهماندار خود سرگور اوزلی به عضویت لژ فراماسونری انگلستان درآمد.[6] سرگور اوزلی مأموریت داشت تا با همکاری ایلچی در ایران لژ فراماسونری تأسیس نماید. این دو برای دستیابی به مقاصد خود تعداد قابل توجهی از رجال ایران را وارد حلقه فراماسونری ساختند. میرزا ابوالحسن خان به مدت 35 سال یعنی تا پایان عمر از دولت انگلستان مقرری دریافت داشت. نامبرده پس از 8 ماه به اتفاق سرگور اوزلی که به سمت وزیرمختار انگلیس در ایران انتخاب شده بود از لندن به ایران بازگشت و سال‌ها در دوران حکومت فتحعلی شاه و محمد شاه به خدمت پرداخت.
 
*عهدنامه گلستان و ایلچی

وی پس از مراجعت به ایران در دربار فتحعلی شاه مشغول به کار شد و در سال 1228ه.ق. از طرف ایران مأمور امضای «عهدنامه گلستان» و حل مسائلی که از زمان "آقا محمدخان" قاجار، لاینحل مانده بود، گردید. سر گور اوزلی، سفیر انگلیس در ایران که در پی تحقق هدف دولت متبوعش مبنی بر واداشتن روسیه به تخلیه سپاه خود از مناطق جنوبی برای مقابله با ناپلئون بود، دولت ایران را به امضای قرارداد صلح ترغیب می­‌کرد و در عوض به فتحعلی شاه قول داد برای استرداد شهرهای ایران که روسیه تصرف کرده بود بکوشد. در پی این وعده، ابو­الحسن خان در سال بعد به عنوان سفیر دولت ایران روانه پایتخت روسیه گردید و در پی سه سال و نیم اقامتش در «پطرزبورگ» هیچ دستاوردی برای ایران به همراه نداشت و معاهده گلستان بدون کمترین جرح و تعدیل و تجدید نظری در موارد آن، به قوّت خود باقی ماند.[7]


در سال 1233ه.ق. ابو­الحسن خان مجدداً به عنوان سفیر عازم لندن شد. وی در راه لندن، مدتی نیز برای استحکام روابط دوستی و برادری با دولت فرانسه، در پاریس ماند؛ اما موفق به ارائه اعتبار نامه خود به امپراطور جدید فرانسه، "لوئی هجدهم" نشد. 

دلیل ناکامی ایلچی را باید ناشی از اصرار نامعقول او در اجرای بی‌­اهمیت­‌ترین مراسم تشریفاتی دانست. او در سال 1234ه.ق. به لندن رسید و آنجا هم با مشکلاتی مواجه شد زیرا وی انتظار داشت او را بر همه سفرای مقیم دربار انگلستان مقدم بدارند؛ اما دولت انگلیس نپذیرفت. در همین مأموریت، از جانب "عباس میرزا نائب ­السلطنه"، مأموریت داشت که محصلین ایرانی مقیم انگلستان را به ایران بازگرداند.[8]

*ایلچی و وزارت خارجه

میرزا ابو الحسن ­خان ایلچی دومین وزیر خارجه ایران می­‌باشد. او چند سال پس از بازگشت به ایران از انگلستان، در سال 1239ه.ق. به وزارت خارجه ایران منصوب شد و تا مرگ فتحعلی شاه در سال 1250ه.ق. به مدت یازده سال در این مقام باقی ماند. از وقایع مهم این دوره از حیات سیاسی او، باید از «عهدنامه ترکمنچای» در سال 1243ه.ق. نام برد. قتل "گریبایدوف"، سفیر روسیه تزاری در دربار قاجار و سی و هفت نفر دیگر از همراهان او از اعضای سفارت روسیه، یکی دیگر از حوادث مهم این دوران بود.[9]
 
*بعد از مرگ فتحعلی شاه

پس از مرگ فتحعلی شاه به رغم وصیت او به ولایت عهدی "محمد میرزا"، پسر دیگر او، "ظل­ السلطان" ادعای سلطنت کرد. میرزا ابو­الحسن خان به سبب ناخوشنودی از تفویض صدارت به "میرزا ابو­القاسم قائم مقام"، شاهزاده ظل­­ السلطان را به این دعوی تحریک می‌کرد؛ اما چون "محمدشاه" قاجار به سلطنت رسید، ابو­الحسن خان در حرم حضرت "عبد­العظیم" تحصن کرد و تا عزل و قتل "قائم مقام" در تحصن باقی ماند. پس از قائم مقام، صدارت به رقیب او حاج میرزا آقاسی رسید و او مدتی بعد ابوالحسن خان را به وزارت خارجه منصوب کرد که تا پایان عمر، سال 1265 ه.ق. در این مقام باقی ماند.[10]


در این دوره از وزارت او، معاهده­ای جدید با انگلستان امضاء شد که بر اساس آن امتیازاتی که دولت روسیه در پی عهدنامه «ترکمن چای» به دست آورده بود از قبیل؛ مصونیت جزایی اتباع این دولت و معافیت از حقوق گمرکی، به انگلستان نیز اعطا شد. محمدشاه در حقیقت به رغم میل باطنی خود، بر اثر فشار روس­ها در سال 1257ه.ق. با تجدید مناسبات سیاسی و تجاری با انگلستان موافقت کرد.[11] ابوالحسن خان ایلچی، سرانجام در سال 1265 ه.ق. بعد از اینکه سالها در مناصب زیادی از جمله سفیر ایران در کشورهای مختلف، و وزیر امور خارجه ایران بودن در حالی که همچنان عهده­ دار پست وزارت بود در تهران در گذشت.      

[1] . رائین، اسماعیل؛ میرزا ابو­الحسن خان ایلچی، تهران، علمی، چاپ اول، 1357، ص 9.
[2] .عاقلی، باقر؛ زندگینامه و شرح حال وزرای امور خارجه، تهران، وزارت خارجه، چاپ اول،1379، ص 11.
[3] . بامداد، مهدی؛ شرح حال رجال ایران، تهران، گلشن، چاپ سوم، 1362، ج1، ص35.
[4] . رستگارفسایی، منصور؛ فارسنامه ناصری، چاپ اول، 1367، سپهر، ج1، ص700.
[5] . طاهری، ابو­القاسم؛ تاریخ روابط بازرگانی و سیاسی انگلیس و ایران، تهران، چاپ اول، بهمن، 1354، ج1، صص430-429.
[6] . رائین، اسماعیل؛ میرزا ابو­الحسن خان ایلچی، پیشین، ص 43.
[7] . بامدداد، مهدی؛ شرح حال رجال ایران،پیشین،  ج1، صص37-36.
[8]. شیرازی، صالح؛ گزارش سفر، به کوشش همایون شهیدی، تهران، راه نو، ص36- 335.
[9] . رائین، اسماعیل؛ میرزا ابو­الحسن خان ایلچی، ص 90- 88.
[10] . همان، صص 102-97.
[11] . مهدوی، هوشنگ؛ تاریخ روابط خارجی ایران، ص 143.
تظاهرات تک نفره یک زن در مقابل ۳۰۰ نئونازی یونیفرم پوش، به تصویری نمادین از مقاومت در مقابل راست‌های افراطی در اسکاندیناوی تبدیل شده است.
ANTI NASISM
عکس تس آسپلود ۴۲ ساله که مشت‌هایش را در مقابل اعضای «جنبش مقاومت شمالی» در شهر بورلنگه در مرکز سوئد گره کرده، حالا در تمام کشور مشهور شده است. تس می‌گوید: «اتفاق ساده‌ای بود. عصبانی بودم، روز یک شنبه بود. فقط رفتم بیرون، توی خیابان. داشتم فکر می‌کردم که نه، آنها حق ندارند اینجا رژه بروند. نازی‌ها حق ندارند اینجا رژه بروند. این کار درست نیست.»




با استناد به ماده 76قانون خدمات کشوری هیچ کس در دولت نباید بیش تر از هفت برابر حداقل حقوق یک کارمند عادی حقوق بگیرد.
 


این در حالی است که از این مبلغ حدود 84میلیون کسورات ماهانه بوده و خالص پرداختی به این مدیر طبق فیش حقوقی صادره در اسفندماه حدود300میلیون ریال می باشد.


لازم به ذکر است برابر بند 5 مصوبه هیئت وزیران درباره تعیین ضریب حقوق کارمندان و بازنشستگان برای سال 1394 که توسط معاون اول رئیس جمهور به کلیه دستگاه های دولتی و ...ابلاغ گردید : حداقل حقوق و مزایای مستمر (شاغلین) موضوع تبصره ماده (76) قانون مدیریت خدمات کشوری برای کارمندان دستگاه‏های اجرایی مشمول این قانون و سایر مشمولین ماده مذکور به میزان هفت میلیون و پانصد هزار (000ر500ر7) ریال و حداکثر حقوق و مزایای مستمر این قبیل کارمندان هفت برابر حداقل حقوق مذکور در این بند تعیین می‌شود.

لذا حداکثر حقوق و مزایای یک کارمند به استناد قانون مدیریت خدمات کشوری ومصوبه ضریب حقوقی سالجاری نباید از هفت برابر حداقل حقوق یعنی 52میلیون و 500هزار ریال بیشتر گردد.

این در حالی است که میزان حقوق ناخالص این مديران ارشد بيمه مركزي بیش از سقف مجازتعیینی توسط قانون و مصوبه دولت می باشدو باعث ناراحتي شديد بين كارمندان بيمه شده است

در ذيل فيش حقوقي 5 نفر از مديران ارشد بيمه مركزي را مشاهده مي نماييد









کشته‌شده: رحیم کابلی، جواد دوربین، رضا حاجی‌زاده، حسین مشتاقی، علی عابدینی، جواد بریری، محمد بلباسی، بهمن قنبری، حسین جمشیدیان، رضا طاهر، محمود رادمهر، حسن رجائی فر، سعید کمالی، سید جواد اسدی،

*اسامی ایرانیان کشته‌شده: رحیم کابلی، جواد دوربین، رضا حاجی‌زاده، حسین مشتاقی، علی عابدینی، جواد بریری، محمد بلباسی، بهمن قنبری، حسین جمشیدیان، رضا طاهر، محمود رادمهر، حسن رجائی فر، سعید کمالی، سید جواد اسدی، 

ایران درّودی، بانوی نقاشی ایران است

در ۷۹ سالگی، همچنان از شام تا بام، پر توان، قلم‌مو می زند و رنگ ها را بر صفحۀ بوم به پایکوبی وا می دارد. وجودش یکسره ایران است. هر گاه این کلمه را بر زبان می‌آورد، موج هیجان او را می‌لرزاند و اشک شوق بر گونه‌اش می غلطد.
 ایران درّودی، بانوی نقاشی ایران است. 
ایران درّودی  بارۀ تلاش برای تشکیل موزه ای غیر دولتی از آثار خود در تهران می گوید: «همۀ کارهای ایجاد این موسسه انجام گرفته و تنها ساختمان آن هنوز ساخته نشده است... اگر مجوّز این کار داده شده بود، اینک بخشی از بنا بر پا بود». ایران درّودی « ۱۹۵ اثر برجستۀ خود را در ۴۰ سال گذشته گرد آوری کرده است تا در این موزه به نمایش» بگذارد، زیرا «کارهای خود را از آنِ ایران» می داند.
وی علیرغم گذراندن دو سوم عمر خود در خارج از کشور می گوید «این دوری تنها جغرافیائی بوده است و نه حسّی زیرا من از نظر حسّی همواره در ایران بوده ام و وظیفۀ ملّی خود می دانم آنچه را آموخته ام به هموطنانم منتقل کنم». از همین روست که او بر تاسیس این موزه در ایران پافشاری می کند و دریغ است که این گنجینۀ پر ارزش بی خانه و سرا بماند. ایران درّودی در این باره نا امیّد نیست. می گوید «هدف من اینست که این موزه، یک مرکز فرهنگی برای ایرانیان باشد. من اگر ایرانی نبودم، اینگونه نقاشی نمی کردم. حسّ نور این سرزمین است که اولین دلیل و نیز موضوع نقاشی های من است. من به این آب و خاک مدیون هستم».
ایران درّودی با یادآوری دوران کودکی خود، به دورۀ اقامت کوتاهی در روستای شاندیز در خراسان اشاره می کند و خانه و باغی را در ذهن حاضر می بیند که او بدان نام «باغ ترس» داده بود. می گوید: «این دوره از این نظر برای من اهمیت بسیار دارد که از یکسو با طبیعت آشنا شدم، رشد دانه را در خاک و روئیدن و بیرون آمدن آنرا می دیدم و از سوی دیگر با مرگ روبرو می شدم، زیرا پنجره های خانۀ ما به روی قبرستان باز می شد و من همواره شاهد تدفین بودم». این چنین است که مشاهده روئیدن گیاهان و مُردن مردمان در او اثری جاودانه گذاشته است. یادِ زنی خرافاتی که او را از مرگ و جنّ و هر آنچه دیده نمی شود بشدت هراسانده بود، هرگز از خاطر او نمی رود. می گوید: «هنوز صدای رودخانه ای را که می گفت در آن جنّ ها راه می روند، گاه گاه می شنوم» و می افزاید: «همین جا بود که حس‌های من تربیت شد».
ایران درّودی در بارۀ دیگر خاطرات سرنوست ساز خود می گوید: «هنگامی که در کودکی همراه خانواده از اروپا به ایران می آمدیم، وقتی که به مرز رسیدیم، پدرم از اتوموبیل پیاده شد و خاک ایران را بوسید. این تصویر هرگز از یادم نرفته است. آنچه مرا ساخته عشق به ایران است و آنرا از پدرم دارم. آن نگاه تحسین آمیز من به ایران، آنچه که نخستین جرقه را در من زد، عشق به ایران و عشق به فردوسی بود». باز بیاد دارد که در کودکی هنگامی که پدر او را برای دیدار به مقبرۀ فردوسی برد، به او گفت: «با ادب راه برو».
می گوید: «ثروت واقعی من در دو چیز است: نخست اینکه نام مرا ایران گذاشته اند و دیگر عشق به ایران که نخست غریزی بود و سپس فرهنگی شد». او هر چند «فرهنگ فرانسه، سلیقه و تناسب و هنر زندگی کردن و از زندگی لذّت بردن فرانسویان» را فراوان تحسین می کند، امّا خود را «عاشق ایران و افسانه‌های آن» می داند و می گوید: «حسّ من از ایران است». وی بگفتۀ خود «آدمی بواقع عاشق» است و از خود همواره می پرسد «در پایان، این خاک سرد چگونه این همه عشق را تحمل خواهد کرد؟» ایران درّودی می گوید «آنچه در تابلوهای من شور می زند، همان عشق است. عشق به زندگی و عشق به انسان‌ها».
ایران درّودی به «ملیّت خود سخت مفتخر» است و می پندارد که «خورشید هرگز در ایران غروب نخواهد کرد». میگوید: «ایران در گذشته تاثیرات فراوانی بر فرهنگ جهان گذاشته و حافظۀ تاریخی ما، عامل پایداری ما بوده است. هنگامی که شعر احمد شاملو را به او یادآوری می کنیم که از وی می خواست آزادی را تصویر کند، می گوید «اینکه هخامنشیان انسانها را در انتخاب مذهب، همسر و حرفه آزاد می خواستند، تعریف آزادی است» و با حسرت فراوان ابراز شگفتی می کند که اجداد ما ۲۵۰۰ سال پیش آفرینندۀ لوح آزادی باشد و ما در قرن بیست و یکم آزادی را در برترین شکل آن محدود کنیم».
DR
در بارۀ میهمان هفته
او بانوی نقاشی ایران است. نقاشی با نام او پیوند خورده است و او نام کشورش را بر خود دارد. این هر دو، نقاشی و ایران، در رگهای او جاری است.
ایران درّودی زادۀ شهریور ۱۳۱۵ در مشهد است. پدرش اهل خراسان بود و مادر از قفقاز می آمد. او در کودکی با خانواده به اروپا رفت و با شروع جنگ جهانی دوّم ناگزیر به ایران بازگشت. پدرش که در آن دوران در کار تجارت با آلمان بود دستگیر و به جزیرۀ خارک تبعید شد و خانواده در روستای شاندیز در نزدیکی مشهد پنهان گردید. این اقامت چند ماهه در خانه و باغی که ایران درّودی به آن نام «باغ ترس» داده است، بگفتۀ خود او اساس تفکر ذهنی او را ساخت.
ایران درّودی در مدرسۀ عالی هنرهای زیبای پاریس نقاشی آموخت، در مدرسۀ معروف موزۀ لوور پاریس تحصیل کرد، در دانشکدۀ سلطنتی بروکسل به آموختن هنر ویترای پرداخت و در انستیتوی آر.سی.آیِ نیویورک در رشتۀ تهیه و کارگردانی برنامه‌های تلویزیونی آموزش دید.
کارهای ایران درّودی تا کنون در ۵۸ نمایشگاه انفرادی و بیش از ۲۰۰ نمایشگاه گروهی در کشورهای ایران، فرانسه، بلژیک، سوئیس، آمریکا، مکزیک، ژاپن، استرالیا، کانادا، موناکو، آلمان و امارات متحد عربی به نمایش گذاشته شده است.
وی نزدیک به ۹۰۰ ساعت برنامۀ تلویزیونی در شناسائی هنر تهیه و کارگردانی کرده، فیلم مستند «بی‌ینال ونیز» را ساخته و مدتِ دو سال استادِ مدعوّ دانشگاه صنعتی شریف برای تدریس «تاریخ و شناسائی هنر» بوده است.
از ایران درّودی تا کنون مقالات فراوانی در بارۀ هنر هخامنشیان و نیز نقد نقاشی در نشریات ایران به چاپ رسیده و مطبوعات جهان نیز مقالات بسیاری به او اختصاص داده اند. ایران درّودی زندگینامۀ خود را در کتابی بنام «در فاصلۀ دو نقطه» بازگو کرده است.

No comment - Suicidio


LEGGI ANCHE : Qwant vs Google


PER LASCIARE UN COMMENTO RICORDA PRIMA DI SCRIVERE:

    وداع حاج سیدجوادی و ودیعه یک نسل

    ودوداع حاج سیدجوادی و ودیعه یک نسل

    سرگه ب
     Dr.Sadr05

    - «ما اجازه از دادستان داریم.»
    - «دادستان غلط کرده که به شما اجازه داده این موقع تو خانۀ مردم بریزید. دادستان اصلا شب نمی‌تواند اجازه صادر کند.»
    سرهنگ صدارت رئیس ساواک مرکز هیچ نمی‌دانست مرد ۴۶ ساله‌ای که روبرویش ایستاده و با چنین اطمینانی می‌گوید دادستان چنان دستوری نداده و نمی‌دهد، خود دادستان تهران است؛ صاحب‌‌ همان خانه‌ای که شب اول خرداد ۱۳۴۲ سرهنگ پهلوان رئیس ساواک بازار، سرهنگ سلیمانی رئیس ساواک پیچ شمیران به همراه صدارت به درون آن ریختند تا اعضای نهضت آزادی ایران را بازداشت کنند. در ابتدای یورش ماموران امنیتی، صاحبخانه نبود، سراغش را گرفتند، یکی از مهمانان عکس مصدق را نشان داد که با امضای خودش به صاحبخانه اهدا کرده بود که آن عکس هم ضبط شد؛ اما ماموران ساواک نفهمیدند مهمانانی که چند ساعت بعد راهی «خانۀ امید» شدند (آن زمان به زندان قزل‌قلعه می‌گفتند) میزبان غائبشان که بوده؟ صاحبخانه که آمد باز هم نشناختند؛ او را همراه با محمدمهدی جعفری – یکی از حاضران آن جلسه- سوار بر جیپ ارتشی به سازمان امنیت مرکز در خیابان صبای جنوبی بردند؛ جایی که سرتیپ مولوی رئیس کل ساواک تهران انتظارشان را می‌کشید. تا مولوی چشمش به صاحبخانه بازداشت شده افتاد، فورا شناخت و حتی سلام نظامی داد و با احترام آزادش کرد. صاحبخانه دکتر احمد صدر حاج سیدجوادی بود، دادستان عمومی تهران و همفکر سیاسی بازداشت‌شدگان.
    علی امینی که نخست‌وزیر شد، دو نفر از اعضای نهضت آزادی در تصمیمی فردی و غیرتشکیلاتی به همکاری با دولت او در اجرای برنامه مبارزه با فساد پرداختند، یکی حاج سیدجوادی که به دعوت نورالدین الموتی، وزیر دادگستری – از اعضای نخستین حزب توده- دادستان تهران شد و دستور داد افرادی که سازمان بازرسی کل کشور –به ریاست اسدالله مبشری- به پرونده آن‌ها رسیدگی و رای مجرمیتشان را صادر کرده بود، بازداشت کنند؛ از جمله دستگیرشدگان ارتشبد هدایت رئیس وقت ستاد ارتش، سرلشگر دفتری رئیس شهربانی دوران کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و سرلشگر کیا رئیس رکن دو ارتش و چند نفر از وزرا بودند. دیگر عضو نهضت آزادی عزت‌الله سحابی بود که به عنوان کار‌شناس دادگستری مشغول بکار شد و رسیدگی به پرونده‌هایی چون کابل‌کشی برق تهران، ساختمان مجلس سنا و بازرسی ارتش را برعهده گرفت. همکاری حاج سیدجوادی با دولت امینی مورد انتقاد جبهه ملی بود کمااینکه نصرت‌الله امینی و کشاورز صدر از اعضای جبهه ملی خود وکالت متهمین پرونده‌های فساد را عهده‌دار شدند. در جریان رسیدگی به چنین پرونده‌هایی بود که پای سرلشگر امیرحسین آزموده، دادستان دادگاه دکتر مصدق به زندان باز شد و عکسی که مصدق خطاب به حاج سیدجوادی امضا کرد و فرستاد و شب یورش به خانه وی ضبط شد، بخاطر اقدام دادستان تهران در بازداشت «آیشمن ایران» بود.
    حاج سیدجوادی چگونه سیاستمداری بود؟
    تبار احمد صدر حاج سیدجوادی با سی و چند نسل قبل به شهید زید بن علی بن حسین(ع) می‌رسد؛ جد اعلای احمد صدر مرحوم میراولیا و فرزندش میرابراهیما، در اوایل دوره صفویه از تبریز به قزوین مهاجرت کردند و سکنی گزیدند؛ آن‌ها در مسند قضاوت و داوری بودند، شغلی خانوادگی تا اواخر سلطنت قاجار در خاندانی که براساس نام یکی از فرزندان میرابراهیما (حاج سیدعبدالجواد) نام‌خانوادگی حاج سیدجوادی داشتند و یکی از اجداد احمد صدر موسس دیوانخانه‌ای برای مراجعات دعاوی مردم بود که امروزه در ایام محرم محل اجرای مراسم عزاداری و روضه‌خوانی است.
    قزوین اوایل سال‌های ۱۳۰۰ تنها یک پزشک تحصیلکرده داشت، باقی همه طبیب تجربی بودند و این خود بهترین انگیزه سیداحمد صدر (متولد ۱۲۹۶) بود که دل به تحصیل پزشکی ببندد، گرچه هزینه‌های بالای تحصیل در این رشته، او را به انتخاب رشته حقوق قضایی و سیاسی و شور و هیجان نهضت ملی نفت او را به عرصه سیاسی کشاند. حاج سیدجوادی از تبار سیاست‌وزرانی بود که در دهه ۳۰ شمسی فعالیت جدی سیاسی را آغاز کردند و کمابیش از منظر اعتقادی، تشکیلاتی و سیاسی، منش و رفتاری یکسان بروز دادند. در سیاست‌ورزی چهره‌های شاخص این نسل همچون مهدی بازرگان، یدالله سحابی، آیت‌الله طالقانی و... سیاست ابزار کسب قدرت بصرف ورود به طبقه حاکمیت نبود؛ سیاست مجرای دولتمرد شدن نشد، چه بسا بسیار موقعیت‌های مدیریتی خوب که با گزینش رفتار سیاسی - اعتقادی در خطر قرار می‌گرفت، از قبیل تشکیل جلسه اعضای نهضت آزادی در منزل حاج سیدجوادی آن هم در دوره‌ای که او دادستان تهران بود، یا رسیدگی به تخلفات مالی مهندس فروغی –همبازی شاه- در جریان رسیدگی به پرونده ساختمان مجلس سنا و صدور دستور بازداشت او به همراه مهندس غیاثی و کیانی رئیس شرکت سیوند و مهندس صفایی پسرخاله سرلشگر نصیری و...
    حاج سیدجوادی به دلیل ممنوعیت عضویت قضات دادگستری در تشکیلات سیاسی، بیانیه تشکیل نهضت آزادی ایران را امضا نکرد، اما از دو جلسۀ مهم تاسیس نهضت، دومی در منزل او برگزار شد که در جریان آن پس از تصویب نام تشکیلات جدید، آیت‌الله طالقانی هنگام وضو برای نماز مغرب و عشا به شوخی از حاج سیدجوادی می‌پرسد: «در منزل شما قرآن پیدا می‌شود؟» و او با خنده پاسخ می‌دهد: «شاید!» طالقانی می‌گوید: «با وجود اینکه اعتقادی به استخاره ندارم می‌خواهم استخاره کنم که ببینم من عضو موسس نهضت باشم یا نه!» قرآن را به طالقانی دادند، نیت کرد و قرآن را گشود و آیه «فضل‌الله المجاهدین علی القاعدین اجر عظیما» آمد و ایشان رسماً عضو موسس نهضت آزادی شد.
    پیشتر از آن عضویت حاج سیدجوادی در نهضت مقاومت ملی به دعوت آیت‌الله سیدرضا زنجانی، از منظر باور به مبارزه با استعمار خارجی و استبداد داخلی متعاقب کودتای ۲۸ مرداد، خاستگاهی اعتقادی داشت. چنانکه هفت سال پیش در گفت‌وگویی تاکید کرد: «وقتی به این روز‌ها، سال‌ها و دهه‌هایی که از عمرم رفته است نگاه می‌کنم آنچه مایه خرسندی و خوشایندم است روحیه مبارزه با استبداد و ظلم است.» انتخاب بجایی بود که در شهریور ۸۶ به پاس سال‌ها مبارزاتش، عصای آیت‌الله طالقانی و عبای حاج رضا زنجانی را به وی اهدا کنند.
    حاج سیدجوادی حتی به دلیل همین اعتقادات حاضر به همکاری با امیرعباس هویدا، در وزارت دارایی نشد. آشنایی این دو به دوره سربازی بازمی‌گشت؛ زمانی که خدمت سربازی را در دانشکده افسری و در یک آسایشگاه ۱۲۰ نفری گذراندند و رابطه‌شان پس از پایان دوره نظام وظیفه با ناهارهایی که هر یک ماه و نیم یکبار هویدا میزبانش بود، ادامه یافت و وقتی وزیر دارایی شد از حاج سیدجوادی برای تصدی معاونت وزیر و رئیس اداره کل بازرسی وزارت دارایی دعوت کرد که او نپذیرفت و به هویدا گفت: «من مصدقی هستم و این برای شما دردسرساز می‌شود.»
    این نگاه اعتقادی حتی در شغل وکالت او هم موثر بود: «اولین مساله‌ای که برای یک وکیل مطرح است، به عقیده بنده، صراحت و صداقتش است. به نظر بنده وکیل روی قسمی که خورده و شغل مقدسی که دارد، باید ایستادگی کند. مصلحت یک وکیل اقتضا دارد این شغل را مقدس بداند و مقدس نگه دارد تا آخرین لحظات با این تقدسات همراه باشد. به نظر من باید به دعوایی که متقاضی مطرح می‌کند پیشش دقت کند اگر حق با متقاضی نباشد نباید او را بپذیرد ولی وظیفه دارد صاف و صریح به او بگوید شما حق ندارید ولی من به عنوان داور مصلح، تلفن می‌کنم به وکیل طرفت و برای شما وسایل صلح و سازش را فراهم می‌کنم.» و باز طبق همین اعتقاد به نوع و ماهیت دفاع بود که وکالت مبارزانی چون آیات خامنه‌ای، منتظری، مهدوی کنی، مشکینی، دستغیب، ربانی شیرازی، خلخالی و نیز دکتر علی شریعتی را برعهده گرفت؛ اکبر هاشمی رفسنجانی برای تعیین وکیل برای زندانیان یا تبعیدی‌ها مراجعه می‌کرد و حاج سیدجوادی در تعیین وکیل کمک می‌کرد و خود وی نیز پرونده برخی از چهره‌های سیاسی را در اختیار می‌گرفت.
    تسری همین نگاه اعتقادی- دینی در دوره تصدی صدارت و وزارت تعیین کننده شاخصه‌های دولتمردی سیاست‌‌وزران اخلاق‌مداری بود که دولت موقت پس از انقلاب را تشکیل دادند؛ عصر روز شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ وقتی در دبیرستان رفاه شرایط لازم برای وزرای کابینه مهندس بازرگان را برمی‌شمردند، حاج سیدجوادی و همفکرانش بر این شاخصه‌ها توافق کردند: مسلمان باشند، مبارز باشند، باتقوی باشند و با دستگاه‌های دولتی و احزاب کار نکرده باشند، مورد قبول جامعه دینی مردم باشند، از رشته‌های تخصصی بی‌بهره نباشند، دارای قدرت و مدیریت و عرضه اداره و تسلط بر محیط کار خود باشند.
    به حاج سیدجوادی وزارت کشور رسید و هنوز مانده بود سه همکار دادگستری در دوره امینی (یحیی صادق وزیری دادستان دادگاه انتظامی، اسدالله مبشری رئیس سازمان بازرسی کل کشور و احمد صدر حاج سیدجوادی دادستان تهران) هر یک به ترتیب بر کسوت وزارت دادگستری بنشینند؛ صادق وزیری دوست حاج سیدجوادی که دو ماه زود‌تر از او درگذشت (۱۱ بهمن ۹۱) وزیر دادگستری دولت بختیار شد، مبشری اولین وزیر دادگستری پس از انقلاب که در اواخر خرداد ۵۸ جای خود را به حاج سیدجوادی داد.
    حاج سیدجوادی وزیر کشور مامور برگزاری رفراندوم جمهوری اسلامی شد؛ بامداد روز ۱۱ فروردین ۵۸ خطاب به ملت ایران پیام داد «اکنون که ساعت شروع رفراندوم فرارسیده است انتظار دارم همه مردم مبارز ایران در این رفراندوم شرکت کنند و برای بنای ایران آینده مورد نظر خود اظهارنظر نمایند. مشارکت در این امر مذهبی و ملی وظیفه فرد فرد ملت ایران است.» عجب آنکه ۳۴ سال بعد در همین روز و همین ساعت با ۹۶ سال عمر خود وداع گفت و میراثی به ودیعه گذاشت که روزگاری درباره همفکرانش گفته بود: «راز جاودانگی سحابی، بازرگان، طالقانی و دیگر یاران ایشان نه در اصرار به ماندن بر اریکه قدرت و اولویت‌دهی به منافع فردی و گروهی به هر بهایی بود که اتفاقا بر عکس در مشی سیاسی اخلاق‌مدار ایشان و تکیه بر منافع ملی و تقویت فرآیند دمکراسی بود و البته پذیرش چنین روشی و هزینه‌های آن امکان‌پذیر نبود اگر ایشان انسانی امیدوار، شاد و باشهامت نبود.»
    منابع:
    ۱- خاطرات صدر انقلاب، یادداشت‌های احمد صدر حاج سیدجوادی، ویرایش سید مسعود رضوی، نشر شهید سعید محبی، ۱۳۸۷
    ۲- همگام با آزادی، خاطرات دکتر سیدمحمد مهدی جعفری، جلد اول، سید قاسم یاحسینی، نشر صحیفه خرد، چاپ اول ۱۳۸۹
    ۳- گفت‌و‌گوی احمد صدر حاج سیدجوادی با روزنامه سرمایه، ۱۶ و ۱۷ آبان ۱۳۸۵
    ۴- نشریه کانون وکلا، پاییز و زمستان ۱۳۸۷، شماره ۲۰۲ و ۲۰۳
    ۵- نیم قرن خاطره و تجربه؛ خاطرات مهندس عزت‌الله سحابی، جلد اول، نشر فرهنگ صبا، چاپ دوم ۱۳۸۸