نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ شهریور ۷, پنجشنبه

ر سالگرد قتل تروتسكی، معرفی یك شاهكار

ر سالگرد قتل تروتسكی، معرفی یك شاهكار
ناصر اصغری

روز ٢١ اوت ١٩٤٠، لئون تروتسكی، یكی از بزرگترین شخصیتهای انقلاب روسیه در سن ٦٠ سالگی و در حالی كه در مكزیك در تبعید به سر می برد، به دست یكی از مأموران ك گ ب به قتل رسید.
بخش اعظم كمونیستهای ایرانی تروتسكی را خوب نمی شناسند. این مسئله به نظر من دو دلیل دارد. اول اینكه چپ ایران شاید بیشتر از هر جای دیگر دنیا تحت تأثیر آموزه های مستقیم بلندگوهای تحریف و دروغ‌پراكنی استالین، از كانال حزب توده بود. تصویر تروتسكی از همه عكسهای دسته جمعی و نام او از هر سند و كتابی حذف شد. تروتسكی ای كه در سال ١٩٠٥، در سن ٢٦ سالگی رهبر انقلاب و مهمترین ابزار آن انقلاب، یعنی شورای شهر پتروگراد بود. در انقلاب ١٩١٧ بعد از لنین از اصلی ترین رهبران این انقلاب، و باز رهبر مهمترین ابزار آن، شورای پتروگراد شد. ارتش سرخ را سازمان داد و رهبری كرد و ضدانقلاب ارتش سفید را شكست داد. یك چنین شخصیتی نه تنها از اسناد و تاریخ انقلاب روسیه به معنای واقعی كلمه حذف شد، بلكه تصویری ضدكمونیست و ضد انقلاب روسیه و طرفدار فاشیسم از او بدست داده می شد. در كتاب "تاریخ حزب كمونیست (بلشویك) اتحاد جماهیر شوروی، دوره مختصر"، كه در بین چپهای ایران در دوره انقلاب ٥٧ دست بدست می شد، حتی یك كلمه از تروتسكی بعنوان فردی كه كوچكترین كار مثبتی در زندگی سیاسی اش كرده، اشاره نشده است. هر جائی كه اسمی از او آورده شده، بعنوان سردسته یك باند و آدم خرابكار و ضد لنین از او نام برده شده است. همین تصویر به ایران هم صادر شد!
دلیل دوم هم شاید این باشد كه احزاب و شخصیتهایی كه تحت نام "تروتسكیست" فعالیت می كنند جملگی از اسلام سیاسی و مشخصا رژیم جمهوری اسلامی دفاع كرده و می كنند. این خود باعث این می شود كه كمتر جوانی در ایران رغبتی نشان دهد دنبال شناختن شخصیتی برود كه "طرفدارانش" دوستان نزدیك و جان بر كف رژیم اسلامی هستند! در اوایل انقلاب شناخته شده ترین فرد تروتسكیست در ایران بابك زهرایی بود كه مشاور دولت اسلامی و جناح بنی صدر شده بود. همه تروتسكیستها ذوق زده چاوز و دولت او هستند كه او هم رفیق جان‌جانی احمدی نژاد بود.
این اما بی انصافی به این شخصیت بزرگ تاریخ است كه با گروه های حاشیه ای شناخته شود و یا از طریق بلندگوهای استالین سراغ او برویم.

تاریخ انقلاب روسیه
در این یادداشت من قصد معرفی تروتسكی را ندارم. در سالروز قتلش دلم می خواهد كتابی كه به نظر من واقعا یك شاهكار بی نظیر هم ادبی و هم تاریخی است را معرفی كنم: "تاریخ انقلاب روسیه". این شاهكار ٣ جلدی را هر زمانی می شود خواند و لذت برد، اما در این دوره و زمانه كه تحولات انقلابی و اعتراضات دنیا را فراگرفته اند، خواندن این كتاب و درس گرفتن از بزرگترین واقعه تاریخ بشری، انقلاب اكتبر، حیاتی است! این كتاب به سئوالات آكتیویستی كه در قلب انقلاب است و دنبال جواب درست برای اتخاذ تاكتیك و سیاست درست می گردد را می دهد. خواننده با جایگاه اشخاص در رهبری انقلاب، تشكل‌های انقلابی، حزب رهبر انقلاب، دسیسه های احتمالی ضد انقلاب و غیره و غیره آشنا می شود. تروتسكی در همان ابتدای كتاب می گوید كه مثل ژورنالیستهای دروغین مدعی "بی طرفی"، بی طرف نیست. درست می گوید. تروتسكی خود از همان روز ورود به روسیه در ماه مه، لحظه به لحظه این انقلاب را رهبری می كند.
تروتسكی تصویری جامع از شرایط روسیه قبل از انقلاب به خواننده می دهد كه چگونه همین شرایط خود به نوعی روسیه را به حالت انفجاری رسانده بود. مردم روسیه در شرایطی دست به قیام زدند كه تزار ١٥ میلیون نفر از جوانان این كشور را به سربازی گرفته و بخش اعظمشان را عازم جبهه های جنگ كرده بود. از این تعداد، ٢ و نیم میلیون نفر جانشان را در جبهه ها از دست دادند و همان تعداد هم یا اسیر جنگی شده و یا در این جنگ معلول شده بودند. فقر بی حد و حسابی جامعه روسیه را فراگرفته بود. اعتراضات به كمبود نان و سوخت در سرمای سوزان روسیه هر روز ابعاد وسیعتری به خود می گرفتند. تروتسكی اما صرف این شرایط فقر و فلاكت را برای انقلاب كافی نمی داند. در پیشگفتار به جلد دو و سه می نویسد: "محرومیتهای صرف به تنهایی برای برانگیختن مردم به قیام كافی نیست. اگر چنین بود، توده ها همیشه در قیام می بودند. برای در گرفتن قیام لازم است كه ورشكستی رژیم قطعا برملا شود و محرومیتها را تحمل ناپذیر سازد. و علاوه بر آن، شرایط و اندیشه های جدید باید چشم انداز انقلابی تازه ای برای توده ها باز كنند. آنگاه همان توده ها به خاطر اهداف ارجمندی كه آن اندیشه های جدید در پیش نهاده است، نشان خواهند داد كه تاب تحمل محرومیتهای دو چندان و سه چندان را نیز دارند." و برای توضیح این مسئله است كه جایگاه حزب رهبر انقلاب، لنین و رهبران و آكتیویستهای حاضر در خیابانها، كارخانه ها و مهمتر در شورای شهر پتروگراد را نشان می دهد.
با خواندن "تاریخ انقلاب روسیه"، خواننده با لنین بهتر آشنا می شود. فرق لنین را با دیگر رهبران حزب بلشویك متوجه می شود. تیزبینی این رهبر استوار را بهتر متوجه می شود و قدر این استواری را بهتر می داند. نزدیكی رهبری حزب بلشویك (قبل از ورود لنین به روسیه) با منشویكها را می بیند و همه اینها را تروتسكی با فاكت و شواهد نشان می دهد. خواننده منشویكها و سوسیال رولوسیونرها را بهتر می شناسد. تروتسكی این واقعیت را نشان می دهد كه در بین دو انقلاب فوریه و اكتبر، این همدستی سوسیال رولوسیونرها و منشویكها در شورای پتروگراد با كادتها و دیگر احزاب و شخصیتهای بورژوا در دولت موقت بود كه مشكلات مملكت را زیادتر كرد. می گوید كه اگر با سرنگونی تزار در فوریه دولت موقت اعلام آتش بس می كرد، امكان اجتناب از مشكلات بعدی كه مردم روسیه با آن دست به گریبان شدند، بسیار محتمل بود.
كمونیستی كه برخورد آن موقع رهبرانی چون كامنوف و استالین به دولت موقت و غیره را از زبان تاریخنویسان رسمی اتحاد جماهیر شوروی خوانده است، نمی تواند اهمیت "تزهای آوریل" لنین را درك كند. "تزهای آوریل" عمدتا در شرایطی نوشته و ارائه می شوند كه بخش عظیمی از رهبران حزب بلشویك سیاستهایی مثل سیاستهای منشویكها اتخاذ كرده بودند و تروتسكی این را با جدال سیاسی لنین در درون خود حزب بلشویك نشان می دهد. در نظرات و بحثهای سردبیران نشریات حزب بلشویك پی می گیرد و تلاش لنین برای راه نشان دادن هركولی را نشان می دهد.
تروتسكی شرایط شكل گیری مهمترین ارگان انقلاب، شورای شهر پتروگراد را توضیح می دهد. كشمكشهای بین نمایندگان در این شورا كه به مرور زمان بلشویكها و نظرات لنین از اقلیتی مطلق به اكثریتی مطلق شیفت كردند را به دقت توضیح می دهد. قدرت دوگانه را هم با همان دقت و تیزی توضیح می دهد. یك نكته كه در این كتاب برجسته است، تیزی و هوشیاری لنین است. لنین حتی آنجا كه در كنگره حزبی فقط یك رأی می آورد با حوصله نظرش را توضیح می دهد و به مرور زمان (زمانی نسبتا كوتاه) آن موضع را موضع كل حزب می كند. با اتخاذ سیاستهای درست، فعالین حزب سوسیال دمكرات را كه سالهاست دیگر از فعالیت حزبی و گاها از سیاست هم كناره گرفته اند، به سیاستهای لنین حذب می شوند.
تروتسكی با خودداری از نوشتن موارد حاشیه ای، هر فصل كتاب را به یك واقعه و جدال و شرایط مهمی كه انقلاب باید از آن عبور می كرد تا به هدف خودش برسد، اختصاص می دهد. برای تروتسكی، راسپوتین صرفا یك شخصیت مست و خوشگذران نیست كه مطبوعات نیمه لیبرال روس درباره رابطه نامشروع وی با تزارینا پچ پچ ژورنالیستی سر داده اند، بلكه شخصیتی است در متن منتهی به آن انقلاب. او در همین رابطه ایده بركنار كردن تزار بدون دخالت توده ها و در "كاخ پادشاهی" تحت عنوان "اندیشه انقلاب كاخی" به دقت توضیح می دهد و چرا این ایده عملی نشد.
خواندن "تاریخ انقلاب روسیه" نه تنها به خود من كمك كرد تا انقلاب روسیه، لنین، بلشویكها، منشویكها و دولت موقت و غیره را بهتر بشناسم، بلكه چپ ایران را هم بهتر بشناسم. با خواندن این كتاب خواننده به جایگاه متد تروتسكی و لنین به خود مقوله انقلاب عمیقتر پی می برد.
"تاریخ انقلاب روسیه" كتابی است در سطح بهترین كتابهایی كه تاکنون نوشته شده است. كتابی است در سطح "كاپیتال" ماركس. ایزك دویچر كه بهترین بیوگرافی لئون تروتسكی را نوشته است درباره "تایخ انقلاب روسیه" می گوید كه بدون شك یكی از بهترین كتابهایی است كه در اروپا در قرن بیست نوشته شده است. اما "تاریخ انقلاب روسیه" هم می تواند خواننده را مثل "كاپیتال" از نظر حجم قطور آن بترساند، منتها هر سطر آن ارزش خواندن و تعمق روی آن را دارد.
این شاهكار تاریخی و ادبی در آبان سال ١٣٦٠ توسط سعید باستانی و انتشارات فانوس به فارسی هم ترجمه و منتشر شد. نسخه پی دی اف آن در اینترنت هم قابل دسترسی است. در ترجمه فارسی آن گرچه جاهایی بیدقتی هایی دیده می شود، اما در كل ترجمه ای خوب و روان است. من خواندن این شاهكار را به هر كسی توصیه می كنم كه فكر می كند در تمام عمرش فقط وقت دارد دو كتاب بخواند.
٢٢ اوت ٢٠١٣

اشاره به مقالۀ آقای منوچهر صالحی تحت عنوان: «مشت نمونه خروار»


و توضيحاتی در باره سخنرانی وی در نشست«مجامع اسلامی ایرانیان» در هامبورگ


دکتر منصور بيات زاده

*****
«من نیز هم‌چون بسیاری دیگر از مبارزان ضد پهلوی که در انیران در تبعید خودخواسته می ‌زیستند، پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ به ایران بازگشتم و تازه در آن‌جا بود که دریافتم انقلاب ایران نخستین انقلاب ضد سکولار تاریخ مدرن بوده است. پس از خواندن طرح قانون اساسی که قرار بود به همه‌پرسی گذاشته شود، تردیدم به یقین بدل شد...»
به نقل از متن سخنرانی منوچهر صالحی در سمينار«مجامع اسلامی ايرانيان» ـ در ۱ ژوئن ۲۰۱۳


«تنها ایرادی که می‌توان به نوشته «آیا جنبش مذهبی دارای انسجامی یک‌پارچه است؟» * گرفت، آن است که از دولت سکولار و یا دولت ضد سکولار سخنی نگفته‌ام، یعنی واژه سکولار را در نوشته‌های آن زمان خود به‌کار نگرفته‌ام...»
به نقل از مقاله«مشت نمونه خروار» ـ  ۲٨ مرداد ۱٣۹۲ -  ۱۹ اوت ۲۰۱٣ بقلم منوچهر صالحی
* ـ توضيح:اشاره به مقاله ای که در نشريه «کارگر» چاپ ايران ـ درارديبهشت ١٣۵٨ منتشر شده است!

*****

يکی از تفاوتها ی ماهوی که بين «جامعه باز» و «جامعه بسته» وجود دارد، مربوط به  اين اصل می شود که در جوامع باز، برعکس جوامع بسته، تمام شهروندان جامعه در رابطه با مسائل مختلف سياسی، فرهنگی، اجتماعی از اين حقوق برخوردار هستند که بتوانند بطور آزادانه نظرات و عقايد خود را مطرح نمايند و در آن رابطه به بحث و تبادل نظر و تبليغ مواضع خود و حتی نقد نظرات دگر انديشان بپردازند. در چنان جوامعی ، نيروهای دگر انديش، بهيچوجه «دشمن» تلقی نمی شوند، بلکه «رقيب» محسوب می گردند که درباره محتوی نظرات و عقايد و سمت و سوی مسائل سياسی ـ اجتماعی با يکديگر به «مبارزه نظری» ــ و نه «فيزيکی» ــ  دامن می زنند. بر این اساس است که ما شاهد رقابت های نطری در بين اعضای احزاب و سازمانهای دمکرات جوامع دمکراتيک هستيم.

اسناد و مدارک تاريخی بيانگر اين واقعيت است که تمام فعالين و کوشندگان سياسی ـ اجتماعی دمکرات و آزاديخواه ايرانی خود را هوادار «جامعه باز» می دانند و بخاطر تحقق چنين جامعه ای در وطنمان ايران مبارزه کرده و می نمايندبنابراين مبارزه نظری، گفتگو و بحث  بين فعالين و کوشندگان سياسی بايد بعنوان بخشی از مبارزه سياسی دمکراتيک تلقی گردد مشروط براينکه هدف  از آن مبارزه ، روشن کردن مسائل مورد اختلاف باشد و نه سرپوش گذاشتن بر اشتباهات.

من در بخش چهارم نوشتۀ « چرا صورت مسئله خاورمیانه اسلام نيست؟ » ــ در رابطه با نقد اظهارات آقای تقی رحمانی ، يکی از فعالان «ملی مذهبی» مقيم پاريس، که در مقاله ای تحت عنوان «چرا صورت مسئله خاورمیانه اسلام است؟ » (١) اظهار داشته بود: «... صورت مسئله جوامع مسلمان این است که اسلام دینی فرهنگی – سیاسی است، دارای فقه گسترده و سازمان قدرتمند دینی است که با مردم خود مرتبط است. مردم این جوامع باور و اعتقاد مذهبی دارند. صورت مسئله این جوامع با جوامع غربی و مسیحی متفاوت است.» ــ تحرير کردم وبرای برجسته کردن موضوع بحث، ترجيح دادم آنرا با تيتر اصلی : " تاريخچه چگونگی مورد استفاده قرار گرفتن  مقوله «سکولار»،در مجادلات  روزمره سياسی بعد از انقلاب بهمن ١٣۵٧ " ، انتشار بدهم. (٢)
در واقع، همانطور که در تيتر اصلی آن نوشته ذکر شده بود، موضوع اصلی و محوری بحث آن نوشته ، مربوط به توضيح  و روشن کردن مقطع تاريخی ای (زمانی) بود که  مقوله «سکولار»،در مجادلات  روزمره سياسی بعد از انقلاب بهمن ١٣۵٧ "  مورد استفاده فعالين و نيروهای سياسی  ايرانی قرار گرفته بود و متذکر شدم که آن «مقوله»  بعداز تشکيل «شورای ملی مقاومت»، بمرور زمان مورد استفاده نيروهای سياسی ايرانی قرار گرفت و به يکی از ارزش های هويتی  و خواست بسياری از فعالين و سازمانها و احزاب سياسی ايرانی تبديل شد.
اما، آقای مهندس منوچهر صالحی،  در سخنرانی خود در جلسه ای که ، سازمان «مجامع اسلامی ایرانیان»  در تاريخ  ۱ ژوئن ۲۰۱۳ در دانشگاه هامبورگ برگذار کرده بود، مسأله را بگونۀ دیگری بیان می دارد که حکايت از اين داشت که او (منوچهر صالحی) در همان ماه های اول پيروزی انقلاب ١٣۵٧ ، از مقوله «سکولار»  ، آنهم در ترکيب  جمله ی « انقلاب ایران نخستین انقلاب ضد سکولار تاریخ مدرن بوده است.» استفاده کرده است، يعنی چند سال قبل از «زمانی»  که من در نوشته ام توضيح داده ام، آن مقوله را مورد استفاده قرار داده است، که اگر من به آنها توجه نمی کردم ، عملکردی غير مسئولانه، غير علمی و «غير آکادميک» بود. در همين رابطه بود که به اظهارات منوچهر صالحی نيزاشاره کردم.
همانطور که اشاره رفت، دوستمان صالحی «مقوله سکولار» را در سميناری که سازمان «مجامع اسلامی ایرانیان» برگذار کرده بودند در ترکيب جمله ی « انقلاب ایران نخستین انقلاب ضد سکولار تاریخ مدرن بوده است.» بيان کرده بود، و اظهارات  خود را به مقطعتاريخی اوائل پيروزی انقلاب بهمن ١٣۵٧ پيوند داده بود. در واقع چنان اظهاراتی، آنهم در آن «زمان» ، از سوی وی برای من تازگی داشت و سئوال انگيز بود، چون در مغايرت با اسناد و مدارک سازمان مشترک ما در آن مقطع تاريخی قرار داشت.
در آن مقطع تاريخی که اشاره رفت، ما (منوچهر صالحی، منصور بيات زاده و عده ای ديگر)  با يکديگر فعاليت سياسی مشترک داشتيم. اسناد و مدارک مربوط به فعاليت های سياسی ما در آن زمان، بيانگر اين واقعيت هستند که ما،اصولا در آن مقطع تاريخی به مقولاتی همچون «سکولار» نمی انديشيديم و تبليغ «سکولاريسم» ، بهيچوجه در دستور فعاليتهای سياسی ما قرار نداشت ؛ و در مغايرت با سمت و سوی محتوی فعاليت های سياسی مشترک ما قرار داشت!
اشاره به چگونگی روند انقلاب کبيرفرانسه و در آن رابطه اشاره به جدائی نهاد دولت از نهاد کليسا در آن کشور را نمی توان بحساب  مواضع سياسی خود تلقی نمود.
در رابطه با آشنائی به مواضع  گذشته سازمان مشترک ما(صالحی، بيات زاده و ديگر اعضاء) بود که در پايان بخش چهارم نوشته مورد بحث، با ذکر آن بخش از اظهارات صالحی در آن «سمينار» که در رابطه با مقوله «سکولار» می شد ، در پانويس شماره ۴۵ آن نوشته (پخش چهارم)، همچنين متذکر شدم که:
 " آقای مهندس منوچهر صالحی، يکی از فعالين ضد رژيم محمد رضا شاه پهلوی، بدلايلی که هنوز برايم روشن نيست، «انقلاب شکوهمند بهمن ١٣۵٧» ، را به « انقلاب ضد سکولار تاریخ مدرن»!! نام گذاری نموده است. در حاليکه نظام سلطنتی حاکم بر ايران ــ  قبل از پيروزی انقلاب بهمن ١٣۵٧ــ ، چنانکه توضیح داده شد  «نظام سکولار» نبوده است که حال آن انقلاب را بتوان انقلاب «ضد سکولار» نام گذاری کرد. (۴۵)
اگر پادشاهان پهلوی قلدری نمی کردند و مرتب دست به قانون شکنی نمی زدند، و اجازه می دادند تا قانون اساسی مشروطه بطور کامل اجرا شود، ايرانيان بطور عام و ایرانیان آزاديخواه و دمکرات بطور اخص  چند نسل زودتر به مشکلاتی که حکومت مذهبی باخود بهمراه خواهد داشت، پی می  بردند و  به موضوع «جدائی نهاد دين از نهاد دولت»  که یکی از دست آورد های تمدن بشری است  زود تر پی برده و آگاه می شدند. و در نتیجه برای بدست آوردن این تجربه گرانبها  مجبور به پرداخت  چنین بهای سنگین مالی ، انسانی و ملی نبود! ...» (٣)
و برای اينکه برای خوانندگان نوشته من ، دقيقأ روشن باشد که محور اصلی تذکر من نسبت به اظهارات صالحی در چه رابطه ای دور می زند. در ادامه مطالبی که نقل شد، همچنين متذکر شدم:
«اشاره به اين موضوع را بدين خاطر در اين نوشته  مطرح کردم، چونکه در همين  نوشته، همانطور که  قبلا ملاحظه شد، متذکر شده ام که مقوله «سکولار» در رابطه با تشکيل «شورای ملی مقاومت»  و «برنامه دولت موقت جمهوری دمکراتيک اسلامی ايران»، در مجادلات روزمره سياسی مورد  استفاده فعالين مخالف با حکومت دينی  قرار گرفته است!»
توضيحاتی که متأسفانه مورد توجه  دوستمان صالحی قرار نگرفت که منظور من از اشاره به نوشته وی در چه رابطه ای بوده است. او طی نوشته ای تحت عنوان: «چرا انقلاب ایران ضد سکولار بوده است؟» (۴) ، اظهارات مرا که در بالا کاملا نقل شد بعنوان «گله» از خودتلقی کرده و در آن رابطه می نويسد.:

«بخش چهارم نوشته دوست چهل و پنج ساله‌ام، آقای دکتر بیات‌زاده با عنوان «چرا صورت مسئله خاورمیانه اسلام نیست؟» را با علاقه خواندم و دیدم که در متن نوشته خویش گله کرده است که چرا من در سخنرانی خود در دانشگاه هامبورگ «انقلاب شکوهمند بهمن۱۳۵۷» را «انقلاب ضد سکولار تاریخ مدرن» نامیده‌ام و سپس افزوده است «نظام سلطنتی حاکم بر ایران [...] نظام سکولار نبوده است که حال آن انقلاب را بتوان انقلاب ضد سکولار نام گذاری کرد.» (1) البته من با آن که چندین بار نوشته ایشان را خواندم، نفهمیدم نظام سلطنتی پهلوی که نظامی استبدادی و دیکتاتوری بود، چرا سکولار نبوده است و اگر سکولار نبوده است، آیا نظامی ضد سکولار و یا چیز دیگری بوده است؟ از آن‌جا که نوشته آقای دکتر بیات‌زاده بغرنج‌آفرین است، بهتر دیدم بسیار کوتاه به شفاف‌سازی آن‌چه ایشان درباره متن سخنرانی من نوشته‌اند، بپردازم.» (تاکيد درهمه جا از منصور بيات زاده)

صالحی در نوشته ی «چرا انقلاب ایران ضد سکولار بوده است؟» بهيچوجه به تيتر اصلی بخش چهارم نوشته من  که عبارت بود از " تاريخچه چگونگی مورد استفاده قرار گرفتن  مقوله «سکولار»،در مجادلات  روزمره سياسی بعد از انقلاب بهمن ١٣۵٧ "  ، توجه نکرده ، و د ر نوشته خود از آن ، بنام «بخش چهارم  نوشته» ــ تيتر دوم  آن نوشته ــ  اشاره نموده است، و توضيحات مرا بعنوان «گله» و «بغرنح آفرين» قلمداد می کند و در رابطه با آن موضوع که  او در ارديبهشت ماه ١٣۵٨، يعنی ۴ ماه بعد از پيروزی انقلاب و سرنگونی رژيم استبدادی و وابسته محمدرضاشاه پهلوی ، انقلاب مردم ايران را ، « انقلاب ایران نخستین انقلاب ضد سکولار تاریخ مدرن بوده است.» ناميده است، مطالبی به نگارش در می آورد و از آن طريق سعی کرده تا بخيال خود ، «موضوع بحث » را کاملا تغيير دهد، آنهم بدين خاطر که پی برده بود که اظهاراتش در «سمينار» سازمان «مجامع اسلامی ايرانيان»، اظهاراتی غلط و غير واقعی بوده و در رابطه با آن موضوع مشخص واقعيت را بيان نکرده است، پس بايد بنحوی برآن سرپوش بگذارد.

من در نوشته ای تحت  عنوان: "توضیحی در باره اظهارات منوچهر صالحی مبنی بر: «چرا انقلاب ایران ضد سکولار بوده است؟»" (۵برای روشن شدن بحث فيمابين نوشتم:
«...در واقع، بيان چنان اظهاراتی از سوی منوچهر صالحی با مواضع سياسی  وی و دوستان و همکاران سازمانی اش در آن مقطع تاريخی از جمله من (منصور بيات زاده) کاملا در تقابل قرار داشت و بهيچوجه همسوئی و خوانائی نداشت!
چون من ( منصور بيات زاده) در بخش ۴ نوشته ی «چرا صورت مسئله خاورمیانه اسلام نيست؟» به مطالبی تحت عنوان: " تاريخچه چگونگی مورد استفاده قرار گرفتن  مقوله «سکولار»، در مجادلات  روزمره سياسی بعد از انقلاب بهمن ١٣۵٧ " (٢) اشاره کرده بودم که آن مطالب در تقابل با اظهارات و ادعای صالحی که در سمیناری که « مجامع اسلامی ایرانیان » آنرا برگذار کرد، مبنی بر «نخستین انقلاب ضد سکولار تاریخ مدرن بوده است» بیان کرده بود، قرارداشت، و چنان اظهاراتی در هيچيک از نوشته ها و اعلاميه های مربوط به فعاليتهای سازمانی مشترک ما در مقطع تاريخی اوائل انقلاب وجود نداشت. ضروری و لازم ديدم تا برای جلوگيری از هرگونه سوء تفاهم وبرداشت و تفسير غلط، از نوشته من، همچنين  اشاره ای کوتاه به آن بخش ازاظهارات صالحی  که قبلا نقل شد، بنمايم.
در آن نوشته چون نمی خواستم درباره اظهارات صالحی، از واژه هائی همچون «تحريف» ، «اظهارات غلط»، «دروغ» ... استفاده کنم ، همچنین که نمی خواستم برای خوانندگانی که متن سخنرانی منوچهر صالحی را خوانده و احتمالا نوشته مرا نيز مطالعه می کنند، اين سئوال مطرح گردد که  منوچهرصالحی در سخنرانی اش در آن سمينار در توضيح «ماهيت انقلاب بهمن ۱۳۵۷»، از مقوله «سکولار» استفاده نموده و آن انقلاب را در همان ماه های اول پيروزی ، « انقلاب ضد سکولار تاریخ مدرن» ارزيابی کرده است، چرا منصوربيات زاده در هنگام نگارش مطالب مربوط به تاريخچه چگونگی مورد استفاده قرار گرفتن  مقوله «سکولار»، در مجادلات  روزمره سياسی بعد از انقلاب بهمن ١٣۵٧ " به آن گفتار توجه نکرده؟ می بايستی فرمولبندی انتخاب می کردم که به اين موضوع نيز اشاره  داشت. از فرمولبندی«هنوز برايم روشن نيست»، استفاده کردم ! ــ  و حتی ٣ روز قبل از انتشار نوشته ام، به وی تلفن زدم و موضوع مورد اختلاف و اعتراض را با وی در ميان گذاشتم، که بيان داشت فعلا مهمان دارد وگفتگو و بحث در آنباره را به فردا موکول نمود ، که متأسفانه بعدأ نيز تماسی گرفته نشد ــ !
منظور از تماس تلفنی من با او  بدين خاطر بود که به وی يادآوری کنم، نوشته ها و مدارک سازمانی ما در اوائل انقلاب و حتی چندسال بعد از پيروزی انقلاب بهمن  ۱۳۵۷ که بيانگر سمت و سو و خواستها و اهداف فعاليتهای ما بود، بهيچوجه با اظهارات وی در سمينار «مجامع اسلامی ایرانیان»، مبنی بر «انقلاب ایران نخستین انقلاب ضد سکولار تاریخ مدرن بوده است»،  همسوئی و خوانائی ندارد.و آن اظهارات خالی از حقيقت بوده و واقعيت ندارد!...» (۶)
و همچنين در آن نوشته يادآور شدم که:

«...تاریخ سیاسی فعالیتهای سیاسی ایرانیان در خارج از کشور، بیانگر این واقعیت است که اکثریت قریب باتفاق سازمانهای اپوزیسیون ، از مبارزات و فعالیت های سیاسی آن بخش از «روحانیون» برهبری آیت الله خمینی که مخالف رژیم استبدادی و وابسته به امپریالیسم شاه بودند و همچنین از استقلال ایران پشتیبانی و حمایت می کردند و از آنان بعنوان«روحانیت مترقی» یاد می نمودند، و آن بخش از «روحانیون» که حاضر نمی شدند در مبارزه علیه رژیم شاه شرکت کنند، بعنوان روحانیون درباری و ساواکی نام برده می شد. آن وضع سیاسی حاکم بر نیروهای سیاسی در واقع بیانگر این واقعیت بود که بخشهای مختلف نیروهای مخالف شاه، در آن زمان هنوز به معنای مقوله ای بنام «سکولاریسم»، یعنی «جدائی نهاد دین از نهاد دولت» آشنائی نداشتند، و یا اگر آشنائی داشتند، انرا در نوشته ها و مدارک سازمانی بعنوان خواست مطالباتی خود مطرح نکرده بودند. در واقع در آن زمان، مبارزه با رژیم شاه برمحور اعتراض به قانون شکنی رژیم شاه و استبداد محمد رضا شاهی و قطع وابستگی رژیم شاه به استعمارگران جهانی دور می زد و نه مبارزه بخاطر تغییر آن بخش از اصول قانون اساسی مشروطیت که در صورت برقراری حاکمیت قانون بر مبنی قانون اساسی مشروطیت، سد تحقق جامعه سکولار در وطنمان ایران می شدند! (۴)»

اما دوستمان منوچهر صالحی بدون کوچکترين توجه به اظهارات و توضيحات من در آنمورد مشخص، در مقاله ای تحت عنوان «مشت نمونه خروار» (٧) در پاسخ به نوشته من، می نويسد:

« چندی پیش دوست دیرینم آقای دکتر منصور بیاتزاده در نوشته‌ای ادعا کرد که «نظام سلطنتی حاکم بر ایران [...] نظام سکولار نبوده است» تا بتوان انقلاب ۱۳۵۷ را «انقلاب ضد سکولار» نامید.[1] از آن‌جا که در آن نوشته دلائلی آکادمیک برای اثبات آن ادعا عرضه نشده بود، کوشیدم با انتشار نوشته «چرا انقلاب ایران ضد سکولار بوده است؟»[2] نادرستی آن تز را آشکار سازم و گویا در این تلاش بسیار موفق بوده‌ام، زیرا پس از انتشار آن نوشته چندین ایمیل‌ از برخی از ایرانیان فرهیخته دریافتم مبنی بر این که از آن نوشته سود بسیار برده‌اند.  برخلاف آن فرهیختگان، نویسنده ارجمند آن مقاله‌ی غیرآکادمیک در تازه‌ترین نوشته خویش به‌جای آن که بکوشد ادعای پیشین خود مبنی بر سکولار نبودن رژیم پهلوی را با عرضه اسناد و مدارک و شواهد تاریخی اثبات کند، این بار به سراغ متن سخنرانی من در دانشگاه هامبورگ رفت تا نشان دهد گروهی که او و من روزگاری عضو آن بوده‌ایم، یعنی «گروه کارگر»، در دوران انقلاب ۱۳۵۷ در باره پدیده سکولاریسم سخنی نگفته است و او نیز در آن دوران نوشته‌ای از من در این باره نخوانده و چنین سخنی را نیز از من نشنیده است و بنابراین ادعای من که در همان زمان انقلاب ایران را انقلابی ضد سکولار می‌پنداشتم، باید ادعائی «تحریف» آمیز، «اظهارات غلط» و «دروغ»باشد.[3] »

وی با بکار گرفتن واژه «آکادميک» در آن نوشته، به خوانندگان نوشته اش چنين تلقين نموده که او (منوچهر صالحینوشته هايش را برپايه معيار های آکادميک تحرير می کند ، موضوعی که منصور بيات زاده به آن معيارها در نگارش نوشته اش توجه ننموده و در واقع مقاله اش «غیر آکادمیک» است. و با بکار بردن چنان «واژه» ای و اشاره به دريافت ايميل های تائيدی از سوی چند نفر که آنان را « ایرانیان فرهیخته» ناميده است، و تفسير غلط از «جملات و واژه » هائی که من در نوشته ام بکار برده بودم ، در منحرف کردن موضوع اصلی بحثهمچنان کوشيده است.

من در نوشته "توضیحی در باره اظهارات منوچهر صالحی مبنی بر: «چرا انقلاب ایران ضد سکولار بوده است؟»" ، که قبلا چند پاراگراف ازمطالب آن را نقل کردم، از واژه های «تحریف» ، «اظهارات غلط»، «دروغ» ، استفاده کرده بودم، آنهم بصورت فرمولبندی زير :

« ...در آن نوشته چون نمی خواستم درباره اظهارات صالحی، از واژه هائی همچون «تحریف» ، «اظهارات غلط»، «دروغ» ... استفاده کنم ، ». (٨)

اما منوچهر صالحی در پاسخ به نوشته ی «غير آکادميک» من، از آن واژه ها استفاده کرده و جملات زير را می سازد.:

« برخلاف آن فرهیختگان، نویسنده ارجمند آن مقاله‌ی غیرآکادمیک در تازه‌ترین نوشته خویش به‌جای آن که بکوشد ادعای پیشین خود مبنی بر سکولار نبودن رژیم پهلوی را با عرضه اسناد و مدارک و شواهد تاریخی اثبات کند، این بار به سراغ متن سخنرانی من در دانشگاه هامبورگ رفت تا نشان دهد گروهی که او و من روزگاری عضو آن بوده‌ایم، یعنی «گروه کارگر»، در دوران انقلاب ۱۳۵۷ در باره پدیده سکولاریسم سخنی نگفته است و او نیز در آن دوران نوشته‌ای از من در این باره نخوانده و چنین سخنی را نیز از من نشنیده است و بنابراین ادعای من که در همان زمان انقلاب ایران را انقلابی ضد سکولار می‌پنداشتم، باید ادعائی «تحریف» آمیز، «اظهارات غلط» و «دروغ»باشد.»

و چون استفاده از واژه «تحريف» به تنهائی با ترکيب جملات ساختگی وی همآهنگی ندارد ، به آن واژه «آميز» را اضافه کرده است. شيوه نگارشی که بهيچوجه نبايد مورد تائيد قرارداد! 

اما دوستمان صالحی، که عجيب شيفته بحث«آکادميک» می باشد، متأسفانه در هنگام نگارش نوشته اش به اين موضوع توجه نکرده است که امکان دارد بعضی  از خوانندگان نوشته ی او، احتمالا همچون وی و «ايرانيان فرهيخته» مورد نظراو با معيارهائی که بحث های آکادميکطلب می کند،آشنائی نداشته باشند و برای تفهيم گفتارش، حتمأ لازم بود تا توضيح می داد که بحث های آکادميک دارای يکسری شرايط و اصول،از جمله: اصول زیر می باشد:

ــــ يکی از معيار های اصلی بحث «آکادميک»، بحث و اظهارنظر در باره «موضوع بحث» می باشد.

تيتر اصلی بخش چهارم نوشته من عبارت بود از:

" تاريخچه چگونگی مورد استفاده قرار گرفتن  مقوله «سکولار»،در مجادلات  روزمره سياسی بعد از انقلاب بهمن ١٣۵٧ " .

در رابطه با آن تيتر بود که من به اظهارات دوستمان منوچهرصالحی در سمينار سازمان«مجامع اسلامی ايرانيان» که در بالا اشاره رفت، تذکر دادم و اظهارات وی را در مقطع تاريخی اوائل پيروزی انقلاب بهمن، مغايرت با اسناد و مدارک سازمانهائی که او و من مشترکأ عضو بوديم، دانستم. و همانطور که قبلا اشاره رفت، چون متوجه می شود که در آن «سمينار»، در بيان مسائل و مواضع در رابطه با مقوله «سکولار» اشتباه کرده است ــ بجای تصحيح آن اشتباه ــ ، سعی می کند تا بحث را منحرف نمايد.

ــــ  يکی ديگر از شرايط اصلی بحث «آکادميک»، صرفنظر از ارائه استدلال ، اگر موضوع بحث مربوط به مسائل تاريخی می شود، حتمأ ضرورت دارد و لازم است تا اسناد و مدارک معتبر در رابطه با موضوع بحث ارائه داده شود. ـ بنظر من صالحی نتوانست سند و مدرکیارائه دهد ـ .

ـــ در تمام بحث های «آکادميک» رسم  و سنت بر اين است، هر زمان که طی  نقد، بحث و گفتگو و تبادل نظر روشن شد که  نظرات و اظهاراتی غلط می باشند و سنديت ندارند، آن اشتباه را تصحيح می کنند و مسئوليت آن عملکرد اشتباه را قبول می کنند!

با توجه به اين رسم و سنت بحث های «آکادميک»، آيا صحيح تر نمی بود که منوچهر صالحی بجای آنهمه آسمان و ريسمان بافی و متهم کردن من به بحث «غير آکادميک»، متذکر می شد که اظهاراتش در سمينار سازمان«مجامع اسلامی ايرانيان» در شهر هامبورگ مبنی بر:

«من نیز هم‌چون بسیاری دیگر از مبارزان ضد پهلوی که در انیران در تبعید خودخواسته می ‌زیستند، پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ به ایران بازگشتم و تازه در آن‌جا بود که دریافتم انقلاب ایران نخستین انقلاب ضد سکولار تاریخ مدرن بوده است. پس از خواندن طرح قانون اساسی که قرار بود به همه‌پرسی گذاشته شود، تردیدم به یقین بدل شد...»
اشتباه بوده است! شيوه عملی که در بحث های آکادميک متداول است!

ولی اين دوست محترم، چون نتوانست مدرکی ارائه دهد که در اوائل پيروزی انقلاب ١٣۵٧ ، مقوله «سکولار» را مورد استفاده قرار داده است،  در مقاله «مشت نمونه خروار»، کوشش نموده تا آن اشتباه را متوجه متن نوشته ای بنام «آیا جنبش مذهبی دارای انسجامی یک‌پارچه است؟» که وی آن نوشته را بعنوان يک سند تاريخی بخاطر اثبات ادعايش مورد استفاده قرار داده بود، بنمايد.در آن رابطه می نويسد:

«تنها ایرادی که می‌توان به نوشته «آیا جنبش مذهبی دارای انسجامی یک‌پارچه است؟» گرفت، آن است که از دولت سکولار و یا دولت ضد سکولار سخنی نگفته‌ام، یعنی واژه سکولار را در نوشته‌های آن زمان خود به‌کار نگرفته‌ام، اما نه به آن دلیل که این واژه را در آن دوران نمی‌شناختم، بلکه بنا بر دانش و آگاهی آن روز خود پدیده سکولاریسم را مورد بررسی قرار دادم.» . (تاکيد از منصور بيات زاده)
در واقع وی در رابطه با فرمولبندی جملاتی که نقل شد، همچنين از کوشش در جهت وارونه جلوه دادن موضوع بحث دست برنداشته و حاضر نشده قبول کند که محتوی مقاله ی «آیا جنبش مذهبی دارای انسجامی یک‌پارچه است؟» بهيچوجه موضوع بحث من نبوده است ــ اگرچه آن مقاله درارديبهشت ١٣۵٨ نوشته شده ــ ، بلکه تذکرمن متوجه اظهارات وی در سمينار سازمان «مجامع اسلامی ايرانيان» بوده است!!

دکترمنصور بيات زاده

چهار شنبه ۶ شهريور ۱۳۹۲ - ۲۸ اوت ۲۰۱۳


پانويس:

١ ــ چرا صورت مسئله خاورمیانه اسلام است؟ بقلم آقای تقی رحمانی
ـ  همين نوشته در سايت سارمان سوسياليستهای ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق
٢ ـ  تاريخچه چگونگی مورد استفاده قرار گرفتن  مقوله «سکولار»، در مجادلات  روزمره سياسی بعد از انقلاب بهمن ١٣۵٧
بخش چهارم نوشته ی ــ چرا صورت مسئله خاورمیانه اسلام نيست؟  ـ دکتر منصور بيات زاده
به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق:
٣ ـ پيشين

۴ ـ چرا انقلاب ایران ضد سکولار بوده است؟ - منوچهر صالحی
به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق
۵ ـ توضیحی در باره اظهارات منوچهر صالحی مبنی بر: «چرا انقلاب ایران ضد سکولار بوده است؟»  ـ  دکتر منصور بيات زاده
به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق
http://www.ois-iran.com/2013/mordad-1392/ois-iran-1193-dr_Mansur_Bayatzadeh-touzih_darbarahe_ezharate_Salehi.htm
۶ ـ  پانويس شماره ۵ همين نوشته
٧ ـ مشت نمونه خروار است ـ منوچهر صالحی!
به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق
٨ ـ پانويس شماره ۵  همين نوشته