نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ فروردین ۳۰, جمعه


ماده واحده - در مملکت ایران هیچ کس به عنوان برده شناخته نشده و هر برده به مجرد ورود به خاک یا آبهای ساحلی ایران آزاد خواهد بود...


 مورخان ریشه‌ی برده‌داری در ایران را در دوره‌ی هخامنشیان و ساسانیان شناسایی کرده‌اند، اما رواج شکل رسمی برده‌داری به صورت سنتی، همزمان با حمله‌ی مغولان به ایران بوده است. در دوره‌های ایلخانیان (۶۵۴ـ۷۵۰)؛ تیموریان / گورکانیان (۷۷۱ـ۹۱۶)؛ صفویه (ح. ۹۰۵ـ ۱۱۴۸)، زندیه (ح ۱۱۶۳ـ ح ۱۲۰۸). مردان برده را «غلام» و «زرخرید»، بردگان سیاه را معمولاً «کاکاسیاه» و زنان را «کنیز» یا «کنیزک» می‌خواندند.

گذشته از خشونت و خرید، «هدیه»، راه دیگر تهیه‌ی برده بود. شاه هم برده می‌خرید، هم، مثلاً به مناسبت عید نوروز، به او هدیه می‌دادند. ارامنه که مقرر بود جزو خراج خود، دختران و پسرانی نیز به پادشاه ایران بدهند، در ۱۱۹۴ از این کار خودداری کردند (پری، ص ۲۱۳). شاه نیز به دیگران برده هدیه می‌داد. به نوشتة جهانگردی ایتالیایی، هنگام سفر سفیران گرجستان به دربار شاه اسماعیل اول صفوی، «کنیزی» به ایشان هدیه داده شد.

دوره‌ی قاجار در تاریخ ایران، مقطعی دیگر از برده‌داری ایرانی است. تا زمان ناصرالدین شاه و حتی تا آغاز مشروطیت، برده‌داری در خانواده‌های اعیانی تهران کمابیش رواج داشته‌است. 

به گزارش پارسینه به نقل از دائرة‌المعارف اسلامی، این بردگان سیاه، معمولاً از دو طریق به ایران می‌آمده‌اند. یا حجاج ایرانی در موسم حج آنان را از مکه خریداری نموده و از طریق شامات و عراق به ایران می‌آوردند و یا برده فروشان آنها را از راه خلیج فارس به سواحل جنوبی کشور انتقال می‌داده‌اند. ورود بردگان به ایران در دوران صدارت امیرکبیر، سالانه بین دو تا سه هزار نفر گزارش شده‌است. این بردگان به سه گروه بمبئی، نوبه‌ای و حبشی تقسیم می‌شده‌اند. 

علاوه بر بردگان وارداتی، برده‌های داخلی نیز وجود داشته‌اند که معمولاً از خانواده‌های بلوچ خریده و یا دزدیده می‌شده‌اند. به بردگان مذکر کاکا و به بردگان مونث دده یا کنیز گفته می‌شده‌است. برای بردگان مذکر نامهایی همچون «مبارک» و «فیروز» و یا طبق مثل مشهور «کافور» انتخاب می‌شده‌است. برای کنیزها، نامهای «غنچه‌دهان»، «زعفران» و یا صنوبر، نامهای معمول بوده‌است. با پیر شدن کنیز، به او «دده» اطلاق می‌شده‌است. به فرزند کنیز از ارباب، «دده والده» گفته می‌شده‌است. 

در زمان محمدشاه قاجار اولین قانون بر ضد برده‌داری در ایران بوجود آمد. ولی تا پایان دوران قاجار امکان عملی اجرای آن به مفهوم واقعی وجود نداشت.

منابع تهیه برده. در ایران دورة قاجار، بردگان را یا می‌خریدند یا در جنگ اسیر می‌کردند و سپس به بردگی در می‌آوردند. والدین فقیر نیز با فروش فرزندان خود به این کار کمک می‌کردند؛ چنین معاملاتی در ارمنستان، جنوب ایران و کردستان صورت می‌گرفت. جنگهایی مانند جنگ ایران و روس، حملات عشایری (چَپو)، یورشهای خاص برای گرفتن برده و نیز لشکرکشیهای تنبیهی، بویژه بر ضد ترکمنها، منبع اصلی تهیة برده سفیدپوست بخصوص در شمال ایران بود. در درجة اول بردگان ارمنی، گرجی و چرکسی را می‌گرفتند. «ترکمنها و بازرگانان خیوه‌ای، کنیزان را به نام «کَلموک» (مغول) جا می‌زدند، ولی عموماً اهل قزاقستان اند و ایرانیان آنها را می‌خریده‌اند.». در درجة دوم، هدف عمده ایرانیان مسلمانی بودند که بویژه در حمله‌های ترکمنها گرفتار شده بودند. ترکمنها شیعیان ایرانی را اسیر می‌کردند و ایشان را، اگر خود به آنها نیاز نداشتند، به بازرگانان خیوه‌ای می‌فروختند. البته از اسیر کردن هم مذهبان سنی خویش نیز ابایی نداشتند. آبوت، کنسول انگلیس، گزارش داده‌است که گوکلانها به یُموتها حمله می‌بردند و هر که را اسیر می‌کردند، معمولاً به ایرانیان می‌فروختند.

در جنوب ایران، بردگان عمدتاً سیاهپوست بودند، و آنها را یا برده فروشان ایرانی و عرب از طریق خلیج فارس وارد می‌کردند یا زایران از راه زمینی از مکه و کربلا می‌آوردند (تعدادی از بردگان نیز از دمشق می‌آمدند). ایرانیان به این برده‌ها، به سبب محلی که از آن آورده شده بودند، «حاجی» می‌گفتند. در جنوب شرقی ایران، بردگان عمدتاً کسانی بودند که با والدینشان، به سبب فقر، آنان را می‌فروختند، یا برده فروشان در حملات خود اسیرشان می‌کردند. همة اینان در عربستان و افغانستان فروخته می‌شدند. در حدود ۱۳۱۸، برخی از خوانین مکران برای برده گیری دست به حملاتی می‌زدند. بردگان مسلمان بیشتر در عربستان فروخته می‌شدند؛ سالانه ۴۵۰ برده از بندر جاسک به آنجا فرستاده می‌شد. صادرات برده از مکران، ظاهراً در حدود ۱۳۲۳، یک بار دیگر متوقف شده‌است. در نیمة اول سدة چهاردهم، برخی از والدین در کرمان و حوالی بندرعباس نیز به سبب فقر ناچار به فروش فرزندان خود شده‌اند.

الغای برده‌داری در ایران
از میان برداشتن تجارت برده حدود یک قرن به طول انجامید. مرحلة اول فتح قفقاز توسط روسها، بلافاصله بر تجارت برده تأثیر گذاشت. روسیه فروش مردان و زنان قفقازی (ارمنی، گرجی و چرکسی) را به ایران ممنوع کرد، اما این تجارت در قسمت ایرانی قفقاز ادامه یافت. پسران و دختران را از قلمرو روسیه مخفیانه به ایران می‌آوردند. با وجود این، اثر تحریم فروش برده محسوس بود، چون دروویل اظهار می‌دارد که تعداد موارد برده گیری نسبت به گذشته کمتر شده بود. اما همو می‌گوید که میزان فروش تقریباً با گذشته یکسان بود. بر اثر امضای قرارداد ترکمن چای در ۱۲۴۳ بین ایران و روسیه، که به موجب آن قفقاز به زیر سلطة روسیه در آمد، بردة قفقازی بسیار نادر شد. از این گذشته، بسیاری از بردگانی که در جریان لشکرکشی ۱۲۱۰ آقامحمدخان به قفقاز و نیز سربازانی که در جنگهای ایران و روسیه گرفتار شده بودند به روسیه برگردانده شدند. این کار بر اساس مادة سیزدهم قرارداد صورت می‌گرفت که طرفین را به مبادلة اسرا مکلف می‌ساخت. مادة مشابهی نیز برای بازگشت اسرای جنگی در معاهدة صلح ایران و عثمانی (مورخ ۱۱۶۰) گنجانده شده بود. پس از ۱۲۱۰، هنوز هم از قلمرو روسیه برده‌هایی به طور قاچاق به ایران آورده می‌شد، ولی سفارت روسیه خواستار بازگشت فوری آنها می‌شد. گسترش دامنة نفوذ روسیه در سواحل شرقی دریای خزر، نیز بر تحدید برده داری اثر مثبت داشت. پایگاه دریایی روسیه در جزیرة آشوراده، امکان متوقف ساختن کشتیها و پشتیبانی نظامی از عملیات را به آنها داد. فتوحات روسها در آسیای مرکزی، بویژه فتح خانات آنجا، برده گیری را در مرزهای شمالی ایران متوقف ساخت. آدم ربایی در ایران، که ترکمنها و بلوچها، به سبب نبودن قدرت دولت مرکزی انجام می‌دادند، ادامه یافت. در آذربایجان غربی نیز وضعی مشابه وجود داشت و عشایر کرد آزادانه به قتل و غارت و اسیر کردن مردم می‌پرداختند، تا اینکه رضاخان به استقرار نظم پرداخت.

وضع در جنوب ایران نیز به همین منوال بود. انگلیسیان برای متوقف ساختن تجارت برده در ایران، از طریق پیمانهای خود با سلطان مسقط و دیگر حکام خلیج فارس، تلاش می‌کردند. در ۱۲۶۵، ناصرالدین شاه حمل بردگان سیاهپوست را از طریق دریا به ایران ممنوع کرد. در ۱۲۶۸، ایران و انگلیس پیمانی امضا کردند که به موجب آن کشتیهای انگلیسی مجاز بودند کشتیهای ایرانی را برای یافتن برده بازرسی کنند. به موجب مادة سیزدهم پیمان صلح مورخ ۱۲۷۴ میان انگلیس و ایران، حق بازرسی کشتیها تا ۱۲۹۰ تمدید شد. اما این پیمانها بر میزان تجارت برده تأثیر عمده‌ای نداشت و این تجارت تنها بر اثر بازرسی دریاییِ شدیدتر پس از ۱۲۸۷ تا حدی کاهش یافت. به موجب پیمان جدیدی که در ۱۳۰۰ به امضا رسید، اختیارات انگلستان گسترش یافت: بردگانی که در کشتیهای ایرانی یافت می‌شدند آزاد می‌شدند و دادگاه مسئول رسیدگی به جرم صاحب کشتی ایرانی نیز باید در حضور نمایندة کنسولی انگلیس تشکیل می‌شد. ایران همچنین در کنفرانس بروکسل در مورد الغای بردگی شرکت کرد. در نتیجه، در ۱۳۰۸، ایران تجارت و واردات برده را، چه از طریق آبی چه از طریق خاکی، ممنوع کرد. در ۱۳۲۸، تجارت برده قانوناً متوقف شده بود؛ اما هنوز برای مدتی برده داری وجود داشت که آن هم در پایان دورة قاجار بکلی از میان رفت. ایران با پیوستن به کنوانسیون ۱۳۰۵ش /۱۹۲۶ ژنو و نیز اعلامیة جهانی حقوق بشر (۱۳۲۷ ش /۱۹۴۸)، رسماً خود را متعهد به الغای برده داری کرد.

قانون منع خرید و فروش برده در خاک ایران و آزادی برده در موقع ورود به مملکت
در روز ۱۸ بهمن ۱۳۰۷ لایحه دو فوریتی زیر در مجلس شورای ملی به تصویب رسید:

«ماده واحده - در مملکت ایران هیچ کس به عنوان برده شناخته نشده و هر برده به مجرد ورود به خاک یا آبهای ساحلی ایران آزاد خواهد بود هر کس‌انسانی را به نام برده خرید و فروش کرده یا رفتار مالکانه دیگری نسبت به انسانی بنماید یا واسطه معامله و حمل و نقل برده بشود محکوم به یک تا سه‌سال حبس تأدیبی خواهد گردید.

‌تبصره - هر یک از مأمورین دولتی مکلف است به محض اطلاع یا مراجعه کسی که مورد معامله یا رفتار بردگی شده است فوراً وسائل استخلاص‌ او را فراهم آورده برای تعقیب مجرم به نزدیکترین پارکه بدایت اطلاع دهد.»




عده‌ای از بنگاهداران براین باورند آن دسته از مالکانی که اظهار می‌کنند واحدشان زیرقیمت منطقه قیمت‌گذاری شده است معمولا چند ۱۰ هزار تومانی با واحدهای مشابه اختلاف قیمت دارند و به ندرت اختلاف فاحشی بین این واحدها و واحدهای مشابه دیده می‌شود ! با این حال قیمت‌هاي متری «۲» میلیون تومان که سال گذشته در فایل‌های فروش زیاد به چشم می‌خورد امسال به «۳» میلیون تومان تغییر کرده است.
مهدیس فرقانی : فایل‌های معرفی شده در جدول امروز نرخ‌های پیشنهادی فروش واحدهای مسکونی ستون نبض بازار مربوط به آن دسته از واحدهای مسکونی است که مالکان آنها قصد دارند هر چه سریع‌تر آنها را به فروش برسانند یا اینکه فروشنده‌ها اظهار کرده‌اند نرخ پیشنهادی فروش واحدشان را زیر قیمت تعیین کرده‌اند و از سوی دیگر برخی از مالکان هم با توجه به قیمت‌های اعلامی، خود را به عنوان فروشنده واقعی معرفی کرده‌اند.




عده‌ای از بنگاهداران براین باورند آن دسته از مالکانی که اظهار می‌کنند واحدشان زیرقیمت منطقه قیمت‌گذاری شده است معمولا چند ۱۰ هزار تومانی با واحدهای مشابه اختلاف قیمت دارند و به ندرت اختلاف فاحشی بین این واحدها و واحدهای مشابه دیده می‌شود ! با این حال قیمت‌هاي متری «۲» میلیون تومان که سال گذشته در فایل‌های فروش زیاد به چشم می‌خورد امسال به «۳» میلیون تومان تغییر کرده است.



با توجه به این ۳ توجیه ، در چند روز اخیر کمترین ارزش هر متر مربع یک واحد مسکونی یک میلیون و ۹۰۰ هزار تومان محاسبه شده است که قیمت فوق مربوط به یک واحد ۷۸ متری ۳ سال ساخت در شهرک ولیعصر است.



علاوه براین بالاترین قیمت پیشنهادی هر متر مربع در جدول قیمت امروز متری ۷ میلیون و ۵۰ هزار تومان از سوی مالک تعیین شده است و این قیمت ، ارزش هر متر مربع واحدی ۸۵ متری در خیابان گیشا است که البته عمربنای آن مشخص نشده است.

منبع:اقتصاد ایران آنلاین


شکست نایاک: نگاهی به پروسه دادگاه و حکم قاضی
حسن داعی

در آوریل 2008، تریتا پارسی و سازمان نایاک از من به دادگاه فدرال واشنگتن دی سی شکایت کرده و مرا به تهمت زنی و دروغگوئی علیه آنان و پیش بردن خطوط سیاسی سازمان مجاهدین برای بدنام کردن نایاک و صلح طلبان متهم کردند. من در نوشته های خود، آنان را لابی رژیم ایران در آمریکا خوانده بودم. من در طول پروسه دادگاه، روی این ایده پافشاری کرده و از آن دفاع نمودم. ایده ای که امروز بیش از هرزمان دیگری به آن باور و اعتقاد دارم.
این دعوای حقوقی یکی از طولانی ترین مواردی است که در اینگونه شکایات تاکنون به ثبت رسیده است زیرا چهار سال و پنج ماه بطول انجامید و 30 لایحه (motion) از طرف ما به دادگاه ارائه شد. دوره کشف حقیقت  بیش از 20 ماه بطول انجامید که طی آن، افراد زیادی برای ادای شهادت فراخوانده شدند و دهها هزار سند، شامل ایمیل و مدارک بانکی و مقالات و یادداشت، از شاکی به متهم و برعکس ارائه گردید.
سرانجام در 13 سپتامبر 2012، قاضی طی دو حکم جداگانه، اولا شکایت تریتا پارسی و نایاک علیه من را بطور دربست باطل کرد و در حکم دوم، آنان را بخاطر تقلب، دروغگوئی و سوء استفاده از پروسه دادگاه، مجرم شناخت و آنان را به پرداخت بخش مهمی از هزینه های وکلای من محکوم نمود.
•  حکم دادگاه برای باطل کردن شکایت تریتا پارسی و نایاک
• حکم دادگاه برای مجازات تریتا پارسی و نایاک به دلیل تقلب و دروغگوئی

وکلای من
من در شش ماه نخست با بودجه شخصی ام یک وکیل گرفتم که سرانجام پس از پرداخت دهها هزار دلار و به انتها رسیدن امکانات مالی، مجبور به تقاضای کمک از دیگران شدم. روزها و هفته ها به هرآنکس که توان کمک داشت مراجعه کردم و سرانجام موسسه ای در واشنگتن بنام "Middle East Forum " پا به میدان گذاشت و نامه ای به چند موسسه حقوقی نوشت تا اگر کسانی حاضر به دفاع مجانی از من هستند داوطلب شوند. فردای آنروز، یکی از مهمترین شرکتهای حقوقی آمریکا بنام Sidley Austin پیشقدم شد و یک هیئت وکلا به سرپرستی Tim Kapshandy از دفتر شیکاگو دفاع از مرا بعهده گرفتند. شرکت حقوقی مزبور بسیار معروف است و خانم میشل اوباما همسر رئیس جمهور نیز در همین موسسه و در همین شهر شیکاگو همکار وکیل من بود. طبق قراردادیکه با من امضاء شد، این وکلا برای وقت خود دستمزدی دریافت نکردند اما مخارج جانبی دادگاه، بر دوش من قرار داشت.
در طول پروسه دادگاه بیش از نیم میلیون دلار مخارج جانبی از طرف ما هزینه گردید که از این میزان، بیش از دویست هزار دلار آن توسط من و میدل ایست فوروم پرداخت شد. بخشی از پرداختی های من توسط هموطنان تامین گردید. باقیمانده این مبلغ نیز بدهی من محسوب میشود که احتمالا با حکمی که قاضی صادر کرده است، بخش عمده آنرا از نایاک خواهیم گرفت.

هدف نایاک از شکایت
هدف اصلی نایاک همچنانکه از صورتجلسه ماه فوریه 2008 هیئت مدیره این سازمان استنباط میشود، خرد کردن من از طریق شکایت قانونی و شکستن کمر من زیر مخارج دادگاه بود تا در نهایت، عقب نشینی و شکست من، درس عبرتی برای دیگر منتقدان سازمان نایاک باشد.
در نیمه دوم سال 2009، من تصمیم به انتشار بخشی از اسناد درونی نایاک گرفتم. وکلای نایاک به دادگاه مراجعه و درخواست منع انتشار این اسناد را کردند. قاضی با درخواست آنان مخالفت کرد و به من اجازه انتشار آنها را داد. من به سراغ روزنامه واشنگتن تایمز رفتم و پس از یکماه که مسئولان روزنامه اسناد مزبور را بررسی کردند، مقاله بسیار مهمی در مورد فعالیت های لابی نایاک و غیرقانونی بودن آن به چاپ رساندند که انعکاس وسیعی پیدا کرد.
همزمان با تلاش های من برای انتشار علنی این اسناد، نایاک نیز دست بکار شد و برای جلوگیری از بی اعتباری شدن تریتا پارسی و نایاک، به سراغ موسسه روابط عمومی معروف Brown Lloyd James  رفتند. این موسسه برای معمر قذافی و بشار اسد هم کار روابط عمومی و ترمیم چهره سیاسی انجام میداد. این موسسه بلافاصله دست بکار شد و یک کارزار بزرگ رسانه ای در دفاع از نایاک و در جهت بدنام کردن من بعنوان تروریست، جنگ طلب، نوکر اسرائیل و ... براه انداخت.
در این مرحله، نایاک و موسسه روابط عمومی اش، دهها مقاله و مصاحبه در رسانه های فارسی و انگلیسی علیه من به چاپ رساندند. بهمن کلباسی از بی بی سی یکی از کسانی بود که با جدیتی بیش از دیگران به کمک نایاک آمد و با گزارشات یکطرفه و غرض آلود، سعی در لجن مال کردن من و دفاع از پارسی بعنوان یک صلح طلب و ایراندوست نمود. محمد سهیمی که تحت عنوان ضد جنگ و ضد امپریالیست فعالیت میکند، در نقش دستیار تریتا پارسی عمل میکرد و برای جمع آوری امضاء در میان اساتید دانشگاه تلاش میکرد. وی مقاله ای هم علیه من نوشت که سراپا دروغ بود. سهیمی پای تریتا پارسی را هم به رسانه های فارسی باز کرد و محمد فروزنده از تلویزیون اندیشه کمک رسان وی شد و با اجرای یک شوی تبلیغاتی، سعی در ترمیم چهره تریتا پارسی در میان جامعه ایرانی نمود.

من در دفاعیه پایانی خودم و همچنین مکمل آن، روی سه نکته اصلی تکیه کردم. اول آنکه من از تمامی نوشته ها و اظهارات خودم در مورد شاکیان و اینکه نامبردگان لابی رژیم ایران در آمریکا هستند دفاع میکنم و به درستی و صحت آن اطمینان دارم و هیچگونه شک و تردیدی در این زمینه برای شخص من وجود ندارد.
دوم آنکه، طبق قوانین دادگاه و حکم قاضی، این نایاک و شاکیان هستند که باید اتهامات وارده یعنی دروغگوئی مرا ثابت کنند و از آنجا که پس از چهار سال و نیم قادر به چنین کاری نبوده اند، شکایت بایستی باطل شود.
سوم، به دلیل تقلبات گسترده و دروغگوئی مستمر شاکیان در پروسه کشف حقیقت و عدم صداقت در ارائه اسناد مورد درخواستی دادگاه، نایاک و پارسی بایستی مورد مجازات قرار گیرند و پرونده شکایت نیز بهمین دلیل بایستی مختومه اعلام گردد.
از میان این سه درخواست، دادگاه به یکی از آنان یعنی عدم توانائی شاکیان برای اثبات دروغگوئی من رسیدگی کرد و نیازی به بررسی دو پایه دیگر برای ابطال شکایت ندید. درنتیجه، با حکم قاضی، کلیه اتهامات نایاک علیه من باطل اعلام گردید. (ص 23)
قاضی در حکم خود، آندسته ازمقالات من که به ادعای نایاک نمونه دروغگوئی و تهمت زنی است را مورد بررسی قرار داد و گفت که شکایت آنان ناوارد است و نوشته های مرا مستدل، صاحب سند و مدرک دانست و گفت که حسن داعی همواره بدنبل این بوده است که برای ادعاهای خودش مدرک و دلیل لازم را ارائه نماید و در جستجوی حقیقت بوده است. (ص 14-19)
از طرف دیگر، نایاک در شکایت خود نوشته بود که حسن داعی برخی از نوشته های تریتا پارسی در انتقاد از رژیم ایران را مخصوصا نادیده گرفته است و اگر چشم خودش را روی حقیقت نبسته بود و انتقادات پارسی را مورد ملاحظه قرار میداد، هرگز وی را بعنوان لابیست رژیم ایران معرفی نمیکرد. قاضی در پاسخ به این ادعای نایاک نوشت:
" اینکه تریتا پارسی هراز گاهی یک بیانیه ای میداد و گناه را بطور مساوی به گردن آمریکا و ایران میانداخت، با این ایده که وی قبل از هرچیز یک مدافع (advocate) جمهوری اسلامی بود مباینتی ندارد. با توجه به بدنامی رژیم ایران در آمریکا، هر مامور کمی باهوش رژیم هم با اینگونه اظهارات تلاش میکند که بعنوان یک طرفدار پروپا قرص رژیم ایران معرفی نشود. (ص 12)
در جای دیگر، قاضی در نتیجه گیری خود میگوید: " آنچیزیکه که شاکیان نادیده گرفته اند این است که متهم (حسن داعی) واقعا به اینکه تریتا پارسی و نایاک لابیست های رژیم ایران هستند باور دارد و تنها بهمین دلیل هم بدنبال بی اعتبار کردن آنهاست. (ص 20)

پروسه طولانی این شکایت، نمونه روشنی از دروغگوئی و تقلب تریتا پارسی و نایاک بود و بهمین دلیل هم دادگاه آنانرا مجرم شناخت و به پرداخت بخش مهمی از هزینه های وکلای من محکوم نمود. (ص 25-26)
یکی از شگفت آورترین بخش های این پروسه، اخراج کارشناسان استخدامی نایاک بود و قاضی شهادت آنان را فاقد ارزش خواند. یکی از آنان با دریافت مبلغی زیاد از نایاک، مامور شده بود که مقالات مرا مطالعه کند و آنطور که تریتا پارسی از قبل از وی خواسته بود، به این نتیجه برسد که من در نوشته هایم دروغ گفته ام و بدون دلیل تهمت زده ام. طنز آنکه همین کارشناس بدلیل دروغگوئی و تقلب از پروسه دادگاه اخراج گردید.
این رفتار، بازتابی از نحوه برخورد تریتا پارسی با پروسه قانونی بود همچنانکه خود وی نیز در این مدت با اظهارات خلاف واقع به دادگاه و سوء استفاده از پروسه کشف حقیقت، موجب محکومیت اش توسط دادگاه شد و در پایان نیز مورد مجازات قرار گرفت.
قاضی درحکم نهائی، با هفت درخواست از هشت درخواست ما برای مجازات نایاک و شخص تریتا پارسی موافقت کرد و آنان را به پرداخت بخش مهمی از مخارج حقوقی ام محکوم نمود. حکم پانزده صفحه ای قاضی، خلاصه ای است از همه تقلبات نایاک در این چهار سال که شامل دروغگوئی و ندادن اسناد مورد درخواستی به متهم (حسن داعی) را شامل میشود.
به اعتقاد من، نایاک کمتر از ده درصد از اسناد مورد درخواستی دادگاه را در اختیار ما قرار داده است و بیش از نود درصد آنرا مخفی نگاه داشته است. من بخشی از این اسناد را دسته بندی کرده و بصورت یک گزارش در این آدرس اینترنتی قرار داده ام که مورد استفاده هموطنان قرار گیرد.


عبدالله موحد: چمدان من خالی شده است


عبدالله موحد، قهرمان کشتی ایران و جهان
عبدالله موحد در میانه دهه ۵۰ شمسی برای تحصیل در مقطع دکترای تربیت بدنی به واشنگتن آمریکا آمد
هر طور که حساب کنید مدال های طلای عبدالله موحد "سنگین" می شود.
کسب پنج مدال طلای جهان و یک مدال طلای المپیک در روزگاری که ورزش حرفه ای خلاصه می شد در عشق و عِرق ملی؛ در سالهایی که کسی هنگام "زیر گرفتن" در گوشه ذهنش به خرید مرسدس بنز اِی.ام.جی فکر نمی کرد، عبدالله موحد شش سال پی در پی طلا گرفت و تبدیل شد به اسطوره‌ای دست نیافتنی در تاریخ کشتی جهان. نام او در تالار افتخارات کلیک فدراسیون جهانی کشتی(فیلا) ثبت شده است.
خبر حذف کشتی از فهرست مسابقات المپیک اخیرا بحث های فراوانی را در محافل ورزشی ایران و جهان مطرح کرده، اما عبدالله موحد، این روزها بیشتر در لابلای اشعار سعدی و حافظ غور می کند تا پرسه زدن در میان تیترهای اغلب سرگرم کننده رسانه‌ها.
او شعر هم می سراید. هنوز دفتری از اشعارش را منتشر نکرده و بنا هم ندارد چنین کند اما اگر پایش بیفتد خیلی راحت حرفش را در قالب سروده هایش بازگو می کند.
در زیر زمین خانه ویلایی اش، مجموعه ای از دستگاه‌های بدنسازی دارد و می گوید تا شش نفر می توانند همزمان از آنها استفاده کنند؛ یعنی اگر روزی روزگاری تیم ملی کشتی آزاد ایران به آمریکا بیاید و فرصت کند سری به این نابغه بزند، احتمالا همه چی برای یک تمرین حرفه ای در این بیشه که بی شباهت به مازندران نیست، فراهم خواهد بود.
انقلاب ۵۷ مانند بسیاری از انقلاب‌های دیگر فارغ از تاثیرات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود، مسیر زندگی هزاران نفر را عوض کرد؛ چه آنهایی که مستقیما درگیر سیاست بودند و چه آنها که به قول عبدالله موحد به سیاست کاری نداشتند و اهل "سیاسی بازی" هم نبودند.
او در میانه دهه ۵۰ شمسی برای تحصیل در مقطع دکترای تربیت بدنی به واشنگتن آمریکا آمده بود و مانند دیگر مقاطع تحصیلی که در ایران گذرانده بود مشغول کسب نمره های عالی بود که از ایران فراخوانده شد. به او گفتند که بورسیه او را نمی توانند تمدید کنند و باید هر چه زودتر بازگردد.
اگر اتمام تحصیلات عالی و کسب مدرک دکترا را بتوان مشابه تمام تلاش هایی که یک ورزشکار برای کسب مدال طلای المپیک انجام می دهد فرض کرد، شاید بتوان این ضربه روحی را چنین ترسیم کرد که نیمه کاره ماندن دکترا برای عبدالله موحد مثل این بود که او را در اوج آمادگی از تشک فینال المپیک بیرون کشیده باشند.

چمدان

کلیک چمدانهر پنجشنبه‌ از برنامه کلیک چشم انداز بامدادیرادیوی فارسی بی بی سی پخش می شود و مجالی است برای گفتگو پیرامون تجربه مهاجرت به دور از سیاست. در این برنامه امیر پیام، هر بار به دیدار یک ایرانی مهاجر می رود و از او می پرسد: "اگر یک چمدان خیالی داشتید و همین امروز عازم ایران بودید، چه ویژگی هایی از جامعه میزبان خودتان را در این چمدان می‌گذاشتید؟"
شاید به همین علت است که به نظر می رسد او هنوز از چرخ فلک یا دست کم گردانندگان زمینی آن در آن سالها گله‌مند است. می گوید: "من فوت و فن قهرمانی را خوب بلد بودم و می دانستم که چطور می شود در صدر ماند... شاید اگر ایران می ماندم می توانستم به جوان‌ترها این دانش را منتقل کنم."
این "دانش" این روزها در گوشه ای دنج از جنگل‌های ویرجینیا زیر آلاچیقی دست ساز می نشیند و در "هوایی کاملا مشابه بابلسر" هر روز نرمش می کند.
در پاسخ به این سوال که از ایران چه متاعی را دوست داشتید به آمریکا بیاورید، می گوید: "احتمالا چیزی نیست که در چمدان قابل انتقال باشد اما اگر می شد دوست داشتم ‘دوستی‌ها و صمیمیت‌ها’ را به اینجا بیاورم."
"هربار که ایران می روم، مردم آنقدر به من لطف و محبت می کنند که در طول دو سه ماه اقامتم حتی نمی رسم به خانه برادرم بروم. یکبار صبح زود در خیابان یک دفعه دیدم جوانی که پشت من می آمد به حالتی که من فکر کردم دارد می افتد، خواست که پاهایم را ببوسد. موفق نشد و من در عوض صورتش را بوسیدم. این مهر و محبت‌ها اینجا اگر نایاب نباشد، کمیاب است."
"اینجا کسی ما را نمی شناسد: کس نداند از کجا و کیستم ...این چنین آواره بهر چیستم"
بشنوید: گفتگوی عبدالله موحد با برنامه رادیویی چمدان

در استادیم صد هزار نفری آزادی در مراسم پر هزینه دولتی : "توپ، تانک فشفشه، نهار ما چی می شه؟"


 ahmadinejad nan va panir 18042013  ۱۳۹۲/۱/۲۹-  انقلاب اسلامی در هجرت: بالاخره گرد هم آیی بزرگی که از آن به عنوان میتینگ تبلیغاتی دولتی ها  برای انتخابات ریاست جمهوری خرداد ماه نام برده  و گفته میشد از اهداف آن  معرفی غیر رسمی نامزد مورد حمایت دولت است در استادیوم یکصد هزار نفری  بدون حضور مشائی برگزار شد در این مراسم احمدی نژاد و تعدادی از وزرا و معاونان و روسای ادارات دولتی شرکت کردند . بنا بر گزارشها این مراسم که تحت عنوان تجلیل از خادمین  ستاد تسهیلات سفرهای کشور در ایام نوروز برگزار شد هزینه های میلیاردی را در بر داشته است . این همه هزینه کردن برای تجلیل از چند کارمندی که به وظیفه خود عمل کرده اند در حالی  حالی صرف میشود که هنوز بسیاری از زلزله زدگان مناطق آسیب دیده در زلزله های آذربایجان و بوشهر و ...حتی بم از حد اقل تسهیلات لازم برای زندگی محرومند که مطمئنا با هزینه کمتری میشد به درد بسیاری از آنها رسیدگی کرد. در زیر دو گزارش یکی از عصر ایران و دیگر ی بازتاب از این مراسم را می آوریم:


عصرایران : تناقضات رفتاری احمدی نژاد؛از فروش هدایای ریاست جمهوری به نفع فقرا تا به باد دادن میلیاردی پول ملت در"نمایش استادیوم آزادی"

 دولت احمدی نژاد را می توان دولت تناقض های رفتار نام نهاد که نمونه ای از این موضوع را می توان در مقایسه دو رفتار احمدی نژاد در همین اسفند گذشته و فروردین جاری دید.
اواخر سال گذشته بود که ریاست جمهوری اعلام کرد که هدایایی که سران و مقامات کشورهای دیگر به رئیس جمهور ایران داده اند ، فروخته می شوند تا درآمد حاصل از آن ، صرف کمک به نیازمندان تحت پوشش بهزیستی شود.
این اقدام ، در آن زمان با این نقد مواجه شد که هدایای داده شده به رئیس جمهور ایران ، هدایای شخصی نیستند که با تصمیم شخصی فروخته شوند ، بلکه آن هدایا ، که عمدتاً سمبلیک هم هستند و گاه گرانبها ، نمادهایی از روابط ایران و کشورهای جهان هستند که به "رئیس جمهور ایران" - و نه شخص احمدی نژاد - داده شده اند و باید در موزه نگهداری شوند کما این که هدایای مقامات سایر کشورها به مسوولان ایران ، چه در قبل از انقلاب و چه بعد از آن ، در موزه نگهداری می شوند.
فارغ از وارد یا وارد نبودن این نقد - که موضوع ما نقد آن موضوع خاص نیست - هدایای ریاست جمهوری ، با جار و جنجال تبلیغاتی زیادی به حراج گذاشته شد و چند صد میلیون تومان نیز ، آن طور که خودشان اعلام کردند، در برابر رفتن این هدایا به خانه های افراد متمول ، جمع شد تا صرف کمک به نیازمندان شود.
حال همان دولت و همان رئیس جمهوری که برای چند صد میلیون تومان ،هدایای ریاست جمهوری را به حراج می گذارد ، مراسمی در استادیوم یکصد هزار نفری آزادی برگزار می کند و دهها هزار نفر را به آن دعوت می کند تا به قول خودش ، از خادمان سفرهای نوروزی در عید 1392 تجلیل کند! هزینه مراسم نیز چندین برابر پولی است که از رهگذر حراج هدایای ریاست جمهوری کسب شده بود!
در این مراسم ، که خبرگزاری دولتی ایرنا ، تعداد حاضران دعوت شده به آن را 70 هزار نفر اعلام کرده است ، احمدی نژاد به 9 نفر شامل یک پزشک، یک روحانی،یک راننده ، یک امدادگر و... لوح تقدیر داد.
جالب است! 70 هزار نفر از از استان های مختلف هماهنگ کرده و با بودجه بیت المال به تهران آوردند و هزینه های رفت و آمد و اقامت و تغذیه و حق ماموریت و اجرای مراسم و تدارکات از هلی کوپتر و پوسترها گرفته تا بیلبوردهای خیابانی و ساندیس و ... را از بودجه نحیف ناشی از تحریم و سوء مدیریت ، پرداخت کردند که چه بشود؟ که رئیس جمهور یک سخنرانی کند و به 9 نفر لوح تقدیر بدهد!
این که این مراسم انتخاباتی بوده یا نه ، دغدغه نوشتار حاضر نیست. هر هدفی اعم از انتخاباتی و غیرانتخاباتی پشت این "نمایش پرهزینه" باشد ، معنایی جز هدر دادن پول ملت ایران و ادامه تناقض های رفتار دولت ندارد.
واقعاً یعنی چه که رئیس جمهور در اسفند ماه ، هدایا را می فروشد که چند صد میلیون برای نیازمندان جمع شود ولی در فروردین ، چند میلیارد که می توانسته برای همان نیازمندان صرف کند را هزینه مراسم نمایشی استادیوم آزادی می کند تا به 9 نفر لوح تقدیر بدهد. واقعاً هر لوح تقدیر برای ملت ایران چقدر آب خورده است؟!
بله! اگر ضرورتی باشد ، بیش از این ها هم می توان هزینه کرد و نمی شود گفت چرا هزینه کردید و به فقرا ندادید زیرا در هر جا ، مقایسه درست نیست. مثلاً کسی قاعدتاً نمی تواند بگوید رئیس جمهور در فلان اجلاس بین المللی شرکت نکند و پولش را به فقرا بدهد. ولی نمی توان در برابر به زباله دانی ریختن پول ملت در روز روشن توسط عالی ترین مقام اجرایی کشور ، سکوت کرد و آن را نادیده گرفت.
آیا اگر قرار بود از دست اندرکاران سفرهای نوروزی تقدیر شود، نمی شد مراسمی در سالن نهاد ریاست جمهوری یا میراث فرهنگی برگزار کرد؟
  در این وانفسای بودجه ، که کارگران بسیاری در دریافت حقوق ماهانه شان نیز مشکل دارند و همان افرادتحت پوشش بهزیستی هم همچنان نیازمندند ، آیا لازم بود  70 هزار نفر را از مدت ها قبل بسیج کرد و از نقاط مختلف کشور به تهران و استادیوم آزادی آورد که آقای رئیس جمهور می خواهد به 9 نفر لوح تقدیر بدهد؟
نمایش استادیوم آزادی در حیف و میل کردن بودجه در استادیوم آزادی را در تاریخ معاصر ایران می توان با جشن های 2500 ساله مقایسه کرد و این اقدام را ماکت بسیار کوچکی از آن حیف و میل تاریخی دانست با این تفاوت که در جشن های 2500 ، کلیت رژیم بدان ولخرجی دست یازید و مورد غضب مردم قرار گرفت و این بار ، دولتی رو به پایان ، در سطحی کوچکتر ، پول مردم را برای یک مراسم بیهوده به باد داد ؛ اما وجه اشتراک شان نیز همین هدر دادن بودجه عمومی بود.
رئیس جمهوری که روزگاری می گفت فقط یک نوع غذا باید بر سر سفره اش باشد و عکس های ساده زیستی اش بر سر سفره ای با نان و پنیر ، هوش از سر دلداگانش می برد ، اینک به راحتی آب خوردن ، میلیاردها تومان را بر سر یک مراسم صد در صد بی فایده و برای دادن لوح تقدیر به 9 نفر ، بر باد می دهد و آب هم از آب تکان نمی خورد و کسی هم پیگیر نمی شود که این ولخرجی ها از کیسه ملت با کدام مجوز انجام می شود؟!
اگر آن روز که رئیس جمهور ، دهها نفر زائد بر نیاز ، از دوستان و خانواده و اقوام گرفته تا مسوولان بی ربط را با خود به سفر نیویورک برد و برایشان هزینه های آنچنانی کرد ، با او برخورد قانونی می شد که چرا پول ملت ایران را صرف سفر نیویورک این ها کردی؟ امروز شاهد پرده دیگری از این ریخت و پاش در روز روشن نبودیم. اینان فکر می کنند که پول ملت ایران بی پایان است و آنها هم حق دارند ، هر کاری دلشان خواست با این پول انجام بدهند.

 بازتاب امروز :شکست میتینگ ده ها میلیاردی دولت: مشایی نیامد
 ahmadinejad stad Azadi 18042013
  با وجود چند هفته تبلیغات و جنجال بر سر میتینگ دولت در ورزشگاه آزادی، این برنامه با سردی و حضور یک سوم جمعیت پیش بینی شده انجام شد و مشایی نیز در آن حضور نیافت.
به گزارش خبرنگار «بازتاب» از ورزشگاه آزادی تهران ، در این برنامه که با ده ها میلیارد تومان هزینه و آوردن جمعیت از استانها و شهرهای مختلف بوسیله اتوبوس و... انجام شد، حدود چهل هزار نفر حضور یافتند، در حالی که گفته شده بود دولت از 250 هزار نفر برای حضور دعوت کرده بود و پیش بینی می کرد دست کم 120 هزار نفر در سکوها و حاشیه زمین استادیوم آزادی حضور یابند.
یک احتمال این است که در پی انتقادات گسترده رسانه ها و مقامات مسوول و هشدار درباره استفاده انتخاباتی از امکانات دولت، طیف دولت از انتخاباتی کردن این همایش خودداری کرده اند. همچنین ممکن است برخی از دعوت شدگان هم از حضور در این همایش به خاطر احتیاط خودداری کرده باشند.
با این وصف آنچه هفته گذشته در سفر به سمنان و امروز در استادیوم آزادی رخ داد، نشان داد کار عوامل دولت بسیار سخت تر از سال 88 است که همه ارگانها پشت آن بودند و انواع برنامه های خود را اجرا می کردند.
ظرفیت طبقه پایین ورزشگاه آزادی پس از نصب صندلی حدود 35هزار نفر است و ظرفیت طبقه بالا نیز در حالت فشرده حدود 55هزار نفر می باشد که حداکثر جمعیتی که امروز در استادیوم حاضر شد، به نیمی از ظرفیت کل یعنی 45 هزار نفر می باشند.
محمود احمدی نژاد در ساعت 15:45 دقیقه وارد ورزشگاه شد و مورد استقبال جمعیت قرار گرفت.اما اسفندیار رحیم مشایی رئیس دبیرخانه جنبش غیرمتعهدها در این مراسم همراه او نبود.
رئیس جمهور را در هنگام حضور در ورزشگاه آزادی افرادی چون محمد مصطفی نجار وزیر کشور، نیکزاد وزیر راه و شهرسازی و رئیس جمعیت هلال‌احمر، ملک‌زاده رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، تمدن استاندار تهران و موسوی رئیس دفتر رئیس جمهور همراهی می‌کردند.
در حال حاضر کلیپی از فعالیت ستاد تسهیلات سفرهای کشور در ایام نوروز در حال پخش است و رئیس جمهور نیز در جایگاه ویژه ورزشگاه حضور پیدا کرده است.
برخی حواشی این مراسم به نقل از تسنیم و مهر می آید:
* درهای ورزشگاه آزادی از صبح امروز باز شده و افرادی که به این مراسم آورده شده‌اند, از همان ساعات صبح در صندلی‌های ورزشگاه مستقر شده‌اند.
* ‌تعداد زیادی از اعضای ستاد تسهیلات ‌که اغلب آن‌ها را جمعیت جوانان هلال‌احمر از استان‌های مختلف کشور تشکیل می‌دهد, با اتوبوس و وسایل نقلیه دیگر ‌از‌‌جمله خودروهای سازمانی و اداری ‌به استادیوم آزادی منتقل شده‌اند. اتوبوس‌های متعددی که این افراد را از شهرستان‌ها به تهران آورده‌اند, در اطراف ورزشگاه آزادی مستقر هستند.
* هر سازمانی در طبقه اول ورزشگاه، جایگاه‌های مخصوصی را به خود اختصاص داده‌ است. در میان خادمین سفرهای نوروزی از خردسال تا قشر میانسال و یا حتی خانواده‌ها نیز دیده‌ می‌شوند. برخی نیز عنوان می‌کنند که فقط برای گذران وقت به اینجا آمده‌اند.
* پیش از آغاز رسمی این مراسم، برنامه‌های گوناگونی برای حاضران در ورزشگاه آزادی اجرا شد. ‌ازجمله گروه موسیقی سنتی عشایری در زمین چمن مجموعه آزادی به اجرای برنامه پرداخت که تعداد زیادی از حاضران با آن هم‌نوایی کرده و برخی دیگر نیز ‌با حرکات موزون با اعضای این گروه موسیقی همراهی می‌کردند.
* پس از اجرای گروه موسیقی عشایری، بلندگوی ورزشگاه اعلام کرد "گروه رقص" استان ایلام تقدیم می‌کند. فضا در این لحظه به شدت ‌احساسی شده بود و احساسات جوانان نیز برای تهییج محیط ورزشگاه به کار گرفته می‌شد.
* همچنین گروه موسیقی عاشقی از استان آذربایجان غربی در این مراسم به اجرای برنامه پرداخت که با ابراز احساسات و حرکات موزون حاضران همراه بود.
* رهبر گروه پیشگامان هلال‌احمر، جمیعت حاضر در ورزشگاه را به تشویق و ابراز احساسات دعوت می‌کرد. همه حاضران پرچم‌های ایران را در دست دارند.
* سوت، دست و جیغ حاضران بعضاً با صلوات آمیخته می‌شد و حاضران در پایان صلوات‌ها "لبیک یا حسین" می‌گفتند.
* برخی از حاضران می‌گفتند که بهتر است بجای هزینه برای این مراسم، آن را به خودشان می‌دانند تا قسمتی از مشکلاتشان حل شود.
* 2 کودک خردسال تمبک‌نواز در بین گروه ارکستر که برای حاضران برنامه اجرا می‌کرد, دیده می‌شدند. اعضای زن گروه ارکستر وضعیت ظاهری و حجاب مناسبی نداشتند و برخی از جوانان حاضر در ورزشگاه نیز برای آنها دست تکان می‌دادند.
* هر کدام از مهمانان که از جلوی جایگاه عبور می‌کردند، برخی حاضران بطری‌های آب را به سمت آنها پرتاب می‌کردند. حاضرین با بطری‌های آب معدنی از خبرنگار ورزشی واحد مرکزی خبر هم استقبال کردند.
* زنان و مردان در طبقه پایین ورزشگاه آزادی در قسمت‌های جداگانه‌ای استقرار یافته‌اند، در صورتی که در طبقه بالا اینطور نیست.
* در ساعت 13:45 ظهر، حاضرین  با شعار "ناهار می‌خواهیم؛ ناهار می‌خواهیم" اعتراض خود را به عدم پذیرایی از خود اعلام کردند.   در قسمت دیگری از ورزشگاه شعار می دهند: «توپ تانک فشفشه، ناهار ما چی می شه!» این در حالیست که پیش‌تر مسئولان برگزاری این مراسم اعلام کرده بودند که تمهیدات لازم برای ناهار حاضرین فراهم شده است.
* مجری مراسم در قسمتی از برنامه, اعلام کرد که قرار است عملیات راپل از بالگرد در جریان مراسم تجلیل به نمایش گذاشته شود. او گفت که قرار است بالگرد از ضلع جنوبی ورزشگاه آزادی به داخل استادیوم بیاید.
• اسپانسر اصلی این برنامه شرکت رایتل، شرکت ارایه دهنده خدمات ارتباطی متعلق به شرکت شستای تامین اجتماعی است. آرم نیروی انتظامی در حالی بر روی پرچم های نصب شده است که اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده ناجا چندی پیش با برگزاری این مراسم مخالفت کرده بود.
.....
 * حوالی ساعت 11 صبح هلیکوپترهایی که در سفرهای استانی برای حمل و نقل رئیس جمهور و هیات همراه استفاده می شود، بر فراز استادیوم آزادی ظاهر شد و دقایقی بر فراز ورزشگاه به گشت زنی پرداخت. در میان حضار این تلقی ایجاد شد که احمدی نژاد برای اطمینان از تعداد شرکت کنندگان بوسیله هلیکوپتر بر بالای استادیوم حاضر شده است.
* جمعیت حاضر در ورزشگاه آزادی شعار می دهند "توپ، تانک فشفشه، نهار ما چی می شه؟"
* در بخشی از استادیوم آزادی بنرهای مراسم و شعار "لبیک یا خامنه ای" و "سال حماسه سیاسی و حماسه اقتصادی" نقش بسته است.
* نحوه توزیع غذا در میان مردمی که از ساعات ابتدایی صبح در استادیوم حضور دارند به نحو مناسبی انجام نشد. کارتن های ساندیس و غذا بر سر مردمی که بیرون ورزشگاه ایستاده اند پرتاب می شود و ماشین های حمل غذا و نوشیدنی در میان مردم چرخ می خورد و مردم نیز دنبال آن می دوند.
* آلبوم «یک خاطره از فردا» احسان خواجه امیری از بلندگوهای ورزشگاه در حال پخش است.
* این اولین مراسم در استادیوم 100 هزارتفری آزادی است که به صورت مختلط برگزار می شود. موج مکزیکی دور تا دور استادیوم اجرا می شود.
* قرار است در این مراسم، گروه های موسیقی و هنرمندان ضمن حضور به اجرای نمایش بپردازد.
* همچنین گفته می شود یکی از شرکت های بزرگ محصولات لبنی قرار است محصولات خود را بین شرکت کنندگان در این مراسم به صورت رایگان توزیع کند.

آغاز رسمی مراسم
* مراسم رسماً از ساعت 15:15 دقیقه با قرائت قرآن کریم آغاز شد و دو مجری برنامه سید جواد هاشمی و خانم آزادی اجرای برنامه را آغاز کردند. در ابتدای برنامه سید جواد هاشمی از حاضران خواست تا برای «خدا» دست بزنند، جمعیت هم بصورت یکپارچه با تشویق خود به این در خواست پاسخ مثبت دادند.
* علی نیکزاد، مرتضی تمدن و محمدشریف ملک زاده از اولین مسئولانی هستند که در جایگاه ویژه مسئولان حاضر شد
مراسم استادیوم آزادی