نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۴ مهر ۵, یکشنبه

شغل زنان بهشتی! "فاحشه گری"!برای "آخوندها" !! ميباشد.


جنگل‌هاي ناهارخوران گرگان زير كلنگ زمين‌خواران/ كامران دانشجو، وزير علوم دولت احمدي‌نژاد پرونده زمین خواری دارد

روزنامه اعتماد : زمين‌خواري‌هاي منطقه دماوند، فيروزكوه و آب‌سرد تا هفت هزار واحد ساخت و ساز غيرمجاز شناسايي شد. اگرچه اين زمين‌خواري ميلياردي روز گذشته از سوي نماينده كميسيون برنامه مجلس بدون جزييات اعلام شد اما قباد افشار، رييس سازمان امور اراضي كشور در گفت‌وگو با «اعتماد» از ابعاد مختلف پرونده زمين‌خواري‌هاي دماوند پرده برداشت. شناسايي هفت هزار واحد ساخت و ساز غيرمجاز در دماوند را افشار درحالي اعلام كرد كه تاكنون ١٥٠٠ واحد از اين ساختمان‌ها قلع و قمع شده و تعداد تخريب اين ساختمان‌ها تا پايان سال به ٢٠٠٠ واحد خواهد رسيد. اعلام جرم عليه بخشدار قبلي، بخشدار فعلي و دهيار گردنه حيران نيز بخش ديگري از اين گفت‌وگو بود. ساخت و سازهاي غيرمجاز در ١٣٠ هكتار از اراضي كشاورزي حيران، تعداد پرونده تخلفات را به ٥٠ پرونده رسانده است. زمين‌خواري‌ها پاياني ندارد و هر روز مورد جديدي از تضييع حقوق ملي رونمايي مي‌شود. افشار هم از يك زمين‌خواري جديد كه كلنگش به جان جنگل‌هاي ناهارخوران گرگان افتاده پرده‌برداري كرد. روستاي «زيارت» در انتهاي جنگل‌هاي ناهارخواران گرگان كه منطقه‌اي توريستي است شاهد ساخت و ساز غيرقانوني پنج تا شش هزار واحد بوده است. قباد افشار، رييس سازمان امور اراضي كشور از جزييات ديگر پرونده‌هاي زمين‌خواري مانند پرونده كامران دانشجو، وزير علوم دولت احمدي‌نژاد نيز گفت:


*  در منطقه دماوند پرونده‌هاي متعددي از زمين‌خواري كه غالبا تخلفات تغيير كاربري غيرمجاز اراضي كشاورزي بوده، در جريان است. برآوردهاي ما نشان مي‌دهد بيش از هفت هزار واحد ساخت و ساز غيرمجاز در آبسرد، مشا و دماوند وجود دارد كه بدون دريافت مجوز از وزارت جهادكشاورزي و سازمان امور اراضي در زمين‌هاي كشاورزي منطقه ساخته شده است. ما اين ساخت و سازها را تخلف مي‌دانيم و براي آنها تشكيل پرونده داده‌ايم.

* بسياري از اينها مجوز دهياري و شهرداري را دارند كه ما عليه آنها نيز اعلام جرم كرده‌ايم. بخشي از اين پرونده‌ها در مراحل پايان رسيدگي است و براي بخشي از اين ساخت و سازها احكام قلع و قمع صادر شده است. در زمينه زمين‌خواري‌هاي دماوند با توجه به گستردگي حجم آن با دستگاه قضايي و شوراي عالي شهرسازي و وزارت راه و شهرسازي طرحي را آماده كرده‌ايم كه ساخت و سازها در اين مناطق ساماندهي شود. سازمان امور اراضي با استقرار گروه‌هاي يگان ويژه گشت، براي جلوگيري از ساخت‌وساز بيشتر اقدام كرده و دستگاه‌هاي قضايي نيز حكم قلع و قمع ١٥٠٠ واحد را در سال ٩٣ و شش ماهه ٩٤ صادر كرده است. بنابراين در يك سال و نيم گذشته ١٥٠٠ واحد تخريب شده و پيش‌بيني مي‌شود تا پايان سال تعداد واحدهاي تخريب شده به ٢٠٠٠ واحد برسد. اين تعداد قلع و قمع نسبت به سال ٩١ و ٩٢ به حدود هفت برابر رسيده است. با مجموع برخوردهاي صورت گرفته و كنترل‌هاي انجام شده تعداد تخلفات كاهش قابل توجهي پيدا كرده است.

تصاویر تکان دهنده از کشته شدن زائران


»






 تصاویر تکان دهنده از کشته شدن زائران 


























آخوندها، غِلمان‌گرائی و عروسان خردسال، مسعود نقره‌کار

آخوندها، غِلمان‌گرائی و عروسان خردسال، مسعود نقره‌کار

مسعود نقره‌کار
این یادداشت کوتاه طرح بحثی‌ست درباره علل گرایش و تمایل جنسی روحانیون به کودکان و نوجوانان به‌ویژه به دختران خردسال و نوجوان، و نیز چرائی آزارهای جنسی همجنس از سوی برخی از جاهل‌ها و لات‌ها
آخوندیسم و جاهلیسم وجوه اشتراک فراوان دارند، در سلسله مقاله هائی ازهمپوشانی ها و اینهمانی های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی این دو گروه اجتماعی نمونه هائی آورده ام.
کشش و جاذبه جنسی، و برقرای رابطه جنسی(سکسی) با بچه وهمجنس، در معنای " بچه بازی " و" همجنس بازی " درمیان برخی از روحانیون و "جاهل ها و لات ها"، علیرغم ادعا ها و حرافی ها در تقبیح و بیزاری شان از انجام این دوعمل وجود داشته و دارد، تا حکایتِ "چون به خلوت می روندآن کار دیگر می کنند" را واقعی تر کرده باشند.
بچه بازی درمیان روحانیون دو علت اساسی می تواند داشته باشد. در پاره ای از آخوندها بچه بازی ناشی از ابتلای آنان به اختلال وبیماری "پدوفیلیا "ست، اما نوعی دیگر از بچه بازی این افراد حاصل آموزش ها ی اسلامی و فرهنگ دینی نیزهست. قربانیان گرایش و رفتاربچه بازی درمیان آخوندها، نه فقط از میان همجنس ها که بیشتراز میان جنس مخالف، یعنی دختران خردسال بوده اند، دختران خردسالی که آخوندها اذن همبستری با آنان را از دستوراتی به قدمت حدود ۱۴۰۰ سال پیش بیرون کشیده اند. درمیان جاهل ها و لات ها بچه بازی در آن حد که در میان روحانیون شایع بوده و هست، رواج نداشته است.
همجنس بازی روحانیون، و جاهل ها و لات ها را می باید در چارچوب هم جنس آزاری دید. در این میانه گرایش و تمایل آخوندها به غلمان گرائی با همجنس بازی جاهل ها و لات ها دلائل و انگیزه های متفاوت دارد. این ناهنجاری ها، با مشخصه ها و ویژگی هائی منحصربه فرد دراین دو گروه اجتماعی، با ویژگی ها و مؤلفه های روانی وعاطفیِ پدیده و رویکرد همجنس گرائی متفاوت اند، ویکسان پنداری و یکسان نمائی همجنس بازی و همجنس گرائی اگر آبشخورش غرض ومرض و تعصب نباشد، برناآگاهی استوار است.
***
گرایش جنسی به هم جنس در بین در صدی از افراد ( ۲ تا ۱۰ درصد) و در دوره هائی گذرا دیده شده است. (۱). وجود چنین گرایشی اما توجیه و تببین کننده ی دو پدیده ی بچه بازی و همجنس بازی به عنوان نوعی اختلال روانی و رفتاری، و ناهنجاری ها وبد آموزی فرهنگی و اجتماعی نیست.
بچه بازی یا "کودک دوستی" ( پدوفیلیا)، کشش یا جاذبه جنسی به کودک و برقرار کردن رابطه جنسی با دختر یا پسرِ زیر ۱۳ سال تعریف شده است. نوعی رابطه ی "غیر طبیعی"، که بیماری و اختلال روانی دانسته شده است (Mental disorder) و علت های مختلف عصبی ، روانی ، هورمونی ، خانوادگی و اجتماعی برای بروز آن برشمره اند، با این احوال درقوانین برخی از کشورها به عنوان کودک آزاری، جرم محسوب می شود. "بچه باز" ها به طور غالب مرد هستند و به ندرت در میان آنها زن دیده شده است، بچه بازها می باید بیش از ۱۶ سال سن داشته باشند و در طول زمان معینی این نوع تحریک شدگی، تصورو رفتار را تکرار کرده باشند.
همجنس بازی، برقراری رابطه جنسی با همجنس است. دلائل همجنس بازی را عوامل اجتماعی، روانی و فرهنگی دانسته اند که در بیشترین موارد با آزارجنسی، و اعمال سادیستیک ( آزارباره گی )همراه است. محرومیت از تماس با جنس مخالف و تنوع طلبی در زمره ی عوامل مهم بروز همجنس بازی در میان مردان و زنان ، و نوجوانان در سنین بلوغ هستند. عوام این عمل را در دختران وزنان "طبق زدن "یا مساحقه، و در نوجوانان پسر" کون کونک" خوانند.
همجنس گرائی خلاف بچه بازی و همجنس بازی رابطه جنسی میان دوهمجنس بر بنای روابطی داوطلبانه،عاطفی و عاشقانه است که زمینه های " فطری، ژنتیکی و انتخابی" آن هنوز نیز مورد بحث و بررسی ست. در همین رابطه نیز بحث میان تفاوت گفتار ورفتار اروتیک با پورنوگرافیک نیز جایگاه خاصی یافته است.

***
بچه بازی Pedophilia، همجنس بازی و همجنس گرایی Homosexuality، به عنوان سه پدیده ی متفاوت، تاریخی دیرینه وکهن دارند. در دیار خودمان "دراوستا و بندهشن، اهریمن کون مرز شناخته شده و کون مرزی یعنی کون مالی و رابطه جنسی بین دو مرد..."(۲)، و نیز ادعا شده که "بچه بازی" به عنوان یک "بیماری وعادت زشت" از قدیم در شرق و به خصوص در میان قبائل سامی رایج بود، و یونانیان و غرب این عادت را پذیرفتند و"حتی سعی کردند مفهوم عشق پاک و ایده ال را در آن بگنجانند.(۳). در فرهنگ ما "شاهد بازی" تمایل به نوجوانان پسرشایع بوده است، " .... البته نوشته اند که " در بین اروپائی هائی که در ایران زندگی می کنند هیچکس به جز اهالی مالت و یا ناپلی – واقع در جنوب ایتالیا- از این عادت بد خوششان نمی آید."
در باره تمایل جنسی به همجنس چه به گونه ی غیرطبیعی، بیمارگونه و بیماری (همجنس بازی و بچه بازی)، وچه درمعنای رابطه ای عاطفی و عاشقانه ( همجنس گرائی) در گذشته و حال بسیار نوشته و سروده اند، بی آنکه این سه پدیده را تعریف، و تفاوت آنان را روشن کرده باشند.
در حوزه ادبیات، به ویژه بیانِ شاعرانه- جنسی این سه پدیده به وفور دیده می شود. ازمولانا و سرایش های او در باره " لواط " و کیفیت رابطه اش با شمس، تا سعدی و عشق سلطان محمود به برده اش ایاز، و...سروده و نوشته کم نداریم:
" خوش می رود این پسر که برخاست
سروی ست چنین که می رود راست
......................
ای اتش خرمن عزیزان
بنشین که هزار فتنه برخاست"
، وبربساط عطارو حافظ و سنائی نیز چنین است. مولوی درمثنوی معنوی در باره رابطه ی جنسی دو مرد می سراید(۴)
کُنده‌ای (۵) را لوطی‌یی در خانه برد،
سرنگون افکندش و در وی فشرد.
وشاعران معاصر که درباره شاهد بازی، جمال پسندی و جمال بازی وجمال پرستی، واز حظ بصر بردن از پسران شاهد و خوبرو و " بچه خوشگل" به وفور نوشتند و سرودند.(۶) . از فروغی بسطامی و انوری تا ایرج میرزا و...
فروغی بسطامی درباره " شیرین پسر" می سراید:
" شکر اندر پسته بنگر، پسته در شکر ببين
تنگ شکر از دهان مي‌بارد آن شيرين پسر"
و انوری نیز این علاقه نمی پوشاند:
"با يکي مزاح و دو خنياگر و سه تا حريف
دوش نزديک من آمد آن پسر وقت سحر
پيشش آوردم شراب لعل چون چشم خروس
نزدش آوردم کمر بند مرصع از گهر"
درعرصه سیاست، میان دودمان های حاکم بر میهنمان قاجاریه در زمینه بچه بازی و هم جنس بازی " بدنام" ترین اند . هنگامی که فرمانده قوای ایران عباس میزرا به دنبال یافتن علل شکست های زبونانه ی قشون ایران و عقب ماندگی های سیاسی و اجتماعی بود، پدرش فتحعلی شاه از او می خواست"....فرزندجانم غلام بچه های ما رفته رفته بزرگ شده اند و دیگر مناسب این خدمات نیستند، باید تعدادی غلام بچه خوشگل وقشنگ هرچه زودتر تدارک دیده وبفرستی"(۷)
از ناصر الدین شاه تا میرزا اقاسی را به عنوان علاقه مندان به این کار نام برده اند. حتی برخی از پزشکان کشور" از لحاظ بهداشتی بچه بازی را نسبت به آمیزش طبیعی با زن ترجیح می دهند" کار به جایی رسیده بود که برای درمان نقرس محمد شاه بچه بازی ترویج شد که شاه نپذیرفت."
" ..در میان فارس های افغانستان از گذشته های دور فرهنگ "بچه بازی" رواج داشته است. این فرهنگ اینگونه است که پسران نوجوان در لباس زنانه وادار به رقصیدن می شوند و نیز با بدرفتاری های جنسی رو به رو می گردند. در این فرهنگ ، بچه های نیمه جوان که ریش ندارند و زیبا باشند، لباس های زنانه و دخترانه را بر تنشان می پوشانند و درمراسم جشن و پایکوبی که بیشتر در شمال افغانستان برگزار میشود،آنان را می رقصانند.... پدیده بچه بازی بیشتر در میان فارس های افغانستان یک معضل اجتماعی است. در این فرهنگ، کودکان مانند برده ازسوی تعدادی از افراد نگهداری می‌شوند و از آنان استفاده جنسی و فیزیکی صورت می‌گیرد، شماری از افراد به بچه لباس زنانه می‌پوشانند ودر پاهایشان زنگ می‌بندند و آنها را در محافل می‌رقصانند که این خود، شخصیت‌کُشی است.کودکان در اینگونه اعمال، به حدی تحقیر می‌شوند که بعد از بزرگ شدن انسان‌های عقده‌ای به بار می‌آیند و فکر می‌کنند که "بچه‌بازی" کردن یک افتخار است و آنان نیز این کارها را شروع می‌کنند.
این فرهنگ در میان فارس های ایران نیز وجود دارد و بیشتر در استان های کرمان و فارس مشاهده می شود..."(۸)
" ....در زمان صفوی، ایرانیان مکرر به گرجستان لشکر کشیدند و صدها هزار اسیر از زن و دختر و پسرِ آن مردم را به ایران آوردند..."، " خدمتگزاران قهوه خانه ها گرجی و بچه های ده تا شانزده ساله ای بودند که به طرز شهوت انگیزی پوشاک به تن می کردند و زلفان آنان بمانند دختران بافته شده بود...." (۹)
در ایران خودمان " ....داخل خانواده ها بچه بازی وجود داشت ولی برآن سرپوش گذاشته می شد و آن وقت ولگردها و زیر پلی ها ( یعنی مردانی که زیر دهانه های خالی پل های زاینده رود می رفتند و کارهای بد می کردند) به عنوان دیوهای بچه باز معرفی می شدند." (۱۰)
بچه بازی درمیان برخی از گروه های اجتماعی شایع تر بوده است، برخی از: "خان ها، افسران، معلمان ، روحانیون، جاهل ها و لات ها، وورزشکاران ( باستانی کاران و کشتی گیران) را در زمره این گروه قرارداده اند" . اینان برای تحمیل خواست خود از پول و مقام و زور استفاده کرده اند.
***
جاهل ها و لات ها
همجنس بازی بیش از بچه بازی در میان جاهل هل و لات ها وجود داشته است. نقل است که درمیان عیاران و پهلوانان، به ویژه درعصر قجر درمیان لوطی ها، "اعتقاد برخی لوطی ها این بود که" آمیزش مرد با زن از قدرت آنان می کاهد" و به همین خاطر از ازدواج تن می زدند"(۱۱) و به همجنس های خود روی می آوردند.
"...خیلی از هم سالان ما می دانیم برای بدنام کردن " نوخاسته" ای که ممکن بود روزی رقیب آنها- برخی از لوطی ها، و جاهل ها و لات ها- شود، با توطئه و تهدید چاقو به آن ها تجاوز جنسی کردند تا آنان را بد نام و ازجرگه لوطی ها خارج کنند...هیچ پسرو دختر ارمنی – مسلمانان را نمی دانم- از دست تجاوزات جنسی او (....) آسایش نداشت...یکی ازافتخارات مصطفی زاغی( کلیائی) این بود که او را به ضرب چاقو کشت و البته زندانش را هم کشید، اما خانواده های ارمنی از هیچ گونه سپاس گزاری و بذل مال در حق او دریغ نکردند..." (۱۲)
چرا برخی از "جاهل ها و لات ها" به همجنس بازی توام با آزار جنسی روی آورده اند؟
۱- اعمال اقتدار با هدف رو کم کردن و تحقیر قربانی.( فرهنگ رو کم کنی در فرهنگ گفتاری و رفتاری همه گروه های اجتماعی هست، و به اشکال مختلف اعمال می شود.)
۲- قدرت نمائی و تَشَخُص یابیِ ناشی از مرعوب کردن دیگران.
۳-آزار فیزیکی همراه با تحقیر جنسی با هدف منزوی کردن و به نوعی خفه کردن طرف مقابل، مثل نیش چاقو کشیدن و یا " تیغ زدن" روی باسن( کپل) طرف مقابل.
۴-تحقیر جنسی با کاربرد خشونت زبانی وفحاشی، به ویژه فحش های جنسی.
۵- نوع نگاه کردن، و چشم و ابرو و لَب آمدن.
۶-تحقیر جنسی با اعمالی مثل انگشت رساندن به مقعد طرف مقابل و یا لمس نواحی جنسی
۷-عمل لواط کردن با طرف مقابل با تهدید و ارعاب و زور با هدف رو کم کردن
۸-لذت بردن از داشتن سکس با همجنس درنقش فاعل ( کننده)، و به ندرت در نقش مفعول هم بوده اند. هر دو سو با جنس مخالف نیز تماس جنسی داشته اند، و حتی متاهل بوده اند. دررابطه فاعلی، مفعول به گونه ای تحقیر آمیز "کونی" یا " اُبنه ای "خوانده شده است.
۹- در موادری محدویت ها و ممنوعیت ها برای تماس با جنس مخالف نیز نقش داشته اند.

آخوندها
در میان آخوندها گرایش و تمایل به بچه بازی، به ویژه در رابطه با دختران خردسال بیش از همجنس بازی و غلمان گرائی دیده شده است،. این نوع گرایش و تمایل و رفتار جنسی ناشی از ابتلا به اختلال روانی و رفتاری ای ست که پدوفیلیا خوانده می شود، اما نوع دیگری از کودک دوستی در میان افرادی ازاین جماعت وجود داشته و دارد که حاصل فرهنگ اسلامی ست، و یا دست کم این روش و منش فرهنگی و اخلاقی در بروز پدوفیلیا تاثیر تسریع کننده داشته است. صیغه کردن و ازدواج با دختران زیر سیزده سال در قوانین اسلامی در واقع قانونمند کردن" بچه بازی" بوده است. گرایش جنسی به پسران نوجوان نیز با نوعی قرائت ازمندرجات قران تبین و توجیه شده است. در قران غِلمان (غلامان) و ولدان ( پسران) ی که نوجوان و زیبا توصیف شده اند"خدمتکاران بهشتیان اندو پیرامون مؤمنان می‌گردند" و " آنقدر زیبا و سفید چهره و باصفا هستند که گویی همچون مرواریدهای در صدفند."، نوجوانانی که همواره درشکوه و طراوت جوانی به سر می‌برند. "... و هر گاه آنها را ببینی گمان می‌کنی مروارید پراکنده‌اند."، " خدمتکارانی جوان جاودانی در شکوه و طراوت، که پیوسته گرداگرد آنها می‌گردند. با قدح ها و کوزه‌ها و جام هایی از نهرهای جاری بهشتی (و شراب طهور)" و...(۱۳)
نمونه هائی از همجنس بازی و بچه بازی درمیان آخوندها در محیط حوزه های علمیه یا مدارس دینی( به ویژه در افعانستان و آسیای مرکزی) گزارش شده است. در میان آخوندهای بچه باز و همجنس باز اگر چه اقتدارطلبی و قدرت نمائی و انتقام گیری ( در آنان که در کودکی مورد تجاوز جنسی قرار گرفته اند) نیزنقش ایفا کرده اند اما لذت جوئی جنسی( سکسی) عامل مهم تری بوده است.
عبدالرضا حجازی ، که به " آخوند خوشگل" شهره بود" به جرم داشتن یک برگ اعلامیه و یا فتوائی از خمینی، محکومیت دو ساله داشت ... حجازی اگر چه همسروفرزند داشت و همسرش به ملاقات وی می آمد، اما گویا از کودکی و دوران طلبه گی در قم تمایلی دارد به همجنس، و یا دوران طلبه گی او را آلوده ی این کار می سازند. وی در سلول انفرادی با زمینه چینی از هم سلولی اش درخواست می کند که تمایل او را بر آورده سازد اما هم سلولی ضمن رد درخواست او، پس ازانتقال به بند عمومی رازداری نمی کند و به بازگوئی ماجرا می پردازد....حجازی در همان ماه های نخست انقلاب به جرم فساد در زمین تیرباران شد"(۱۴) در مورد عبدالرضا حجازی شایعات زیادی پیرامون همکاری او با رژیم شاه و ساواک، و روابط جنسی او مطرح و بر سر زبان ها بود.
" محی الدین انواری که جامه ی روحانی به تن دارد از جانب گروه قتله ی منصور مجتهد تلقی می شود، برقتل منصور فتوا می دهد...چون نسبت به طیب های خوش اندام و خوش آب و گل نگاهی شهوت انگیز داشت همه گان بر این باور بودند که چشم های حیز حاج آقا نشانه طبع سرد اوست، و هربار که با یکی گرم می گرفت همه به شوخی می گفتند فلانی مواطب باش..."- ( ۱۵)
ــــــــــــــــــ
منابع:
۱- به نقل از: سازمان همکاری های پزشکی امریکا.
۲– مجید نفیسی، راز همجنس خواهی، شهروند، شماره ۷۸۵، جمعه ۸ دی ماه ۱۳۸۵
۳- به نقل از هردوت - از مقاله روسپیگری و بچه بازی در ایران، دکتر یاکوب ادوارد پولاک، مترجمان شل مادسن و منصور صابری – بخش اول -، جورج وازنینگ با همکاری منصور صابری- بخش های دوم ، سوم و چهارم) ، مجله هومان ، سال هشتم، شماره ۱۳، تابستان ۱۳۷۷ صص ۱۸-۱۳) -( یاکوب ۱۸۵۱ در دارالفنون علم جراحی تدریس می کرد. مدتی نیز پزشک مخصوص ناصرالدین شاه بود. سفرنامه ای تهیه کرده است که به فارسی ترجمه شده است( سفرنامه پولاک، ترجمه کیکاوس جهانداری، تهران ، انتشارات خوارزمی، ۱۳۶۱
۴-به نقل از دفتر‌ِ پنجم مثنوی معنوی به تصحیح‌ِ نیکلسون، چاپ‌ِ تهران، از انتشارات‌ِ موسسه‌ی مطبوعاتیِ اکبر علمی
۵- کنده به معنا‌ی مرد‌ِ جوان و تنومند نیز آمده است. / برگرفته از فصلنامه شهرزاد شماره ۶ چاپ آلمان
زبان شهوت و سخن اروتیک در مثنوی معنوی، یدالله رؤیایی – دوات ، جمعه، اول شهریور،۱۳۹۲
۶- فرهنگ "بچه بازی" در میان فارس های افغانستان و ایران
Cümə Axşamı, 01.04.2015
https://www.facebook.com/tavaana/videos/951311318248215/
۷-دکتر پرویزعدل، ماهنامه نیما، شماره ۴۷، اردیبهشت ماه ۱۳۷۷/ - سیاست و اقتصاد عصرصفوی،محمد ابراهیم باستانی پاریزی، انتشارات صفی علیشاه ، ۱۳۵۷،ص ۲۵۱
۸- منبع شماره ۶
۹- جامعه شناسی نخبه کُشی، علی رضا قلی، نشر نی، چاپ هفدهم، ۱۳۷۹
۱۰- منبع شماره ۲
۱۱- به نقل از جوینی و سرهنگ دروویل
۱۲-دکترعباس منظرپور، درکوچه و خیابان، چاپ سوم، بهار ۱۳۸۶، تهران، سازمان فرهنگ و ارشاد اسلامی- سازمان چاپ و انتشارات. ص ۳۷۴
۱۳- وَ يَطوف عَلَيهِمْ غِلْمَانٌ لَّهُمْ كَأَنهُمْ لُؤْلُؤٌ مَّكْنُونٌ) وَ يَطوف عَلَيهِمْ وِلْدَنٌ مخَلَّدُونَ إِذَا رَأَيْتهُمْ حَسِبْتهُمْ لُؤْلُؤ اً مَّنثُوراً) يَطوف عَلَيهِمْ وِلْدَنٌ مخَلَّدُونَ(*) بِأَکْوَابٍ وَ أَبَارِیقَ وَ کَأْسٍ مِّن مَّعِینٍ)
تفسیر نمونه، ج ۲۲، صص ۴۳۶ و ۴۳۷؛ ج ۲۳، صص ۲۱۱ و ۲۱۲؛ ج ۲۵، ص ۳۶۸.
قاموس قرآن، ج ۵، ص ۱۲۰، سید علی اکبر قرشی، دارالکتب الاسلامیه./ دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، ص ۱۵۲۷، بهاءالدین خرمشاهی
آیه ۲۴ سوره طور ، آیه ۱۹ سوره انسان (دهر)، آیات ۱۷ و ۱۸ سوره واقعه
https://www.youtube.com/watch?v=GaHz30luGSA
۱۴- وریا بامداد، گذری بر زندان شاه،" یادها، یادواره ها و یاران " ناشر نویسنده، آلمان ( فرانکفورت) بهمن سال ۱۳۸۴، صص ۵۰۹-۵۰۸
۱۵- منبع شماره ۱۴
منابع دیگر:
۱- سفرنامه های : دلاواله، اولاریوس و شاردن
۲-مجله آوای زن، سکسوآلیته و تابوها، نشریه زنان، شماره ۳۴، سال ۱۳۷۷
۳- https://www.tribunezamaneh.com/archives/30648?tztc=2
http://news.gooya.com/didaniha/archives/2015/09/202224.php

تیم ملی فوتسال زنان ایران قهرمان آسیا شد

تیم ملی فوتسال زنان ایران قهرمان آسیا شد


بانوان فوتسالیست ایران با برتری مقابل ژاپن در دیدار پایانی مسابقات قهرمانی فوتسال بانوان آسیا ۲۰۱۵ - مالزی، جام قهرمانی این رقابتها را بالای سر برده و افتخار بزرگی را برای فوتبال کشورمان رقم زدند
.

سرباز وظیفه پنج مامور زندان آباده را کشت


سازمان زندان‌های ایران اعلام کرده است که تیراندازی یک سرباز وظیفه در زندان آباده در استان فارس باعث کشته شدن پنج نفر از ماموران یگان حفاظت از زندان شده است.
بنا بر اعلام سازمان زندان‌ها این تیراندازی در ساعات اولیه صبح امروز یکشنبه، ۵ مهر "دقایقی بعد از اذان صبح" رخ داده است.
به گفته روابط عمومی این سازمان هنوز انگیزه ضارب از این "اقدام جنون‌آمیز" مشخص نیست و تحقیقات در این زمینه ادامه دارد.
محمدرضا زارع، رئیس شورای تامین آباده به خبرگزاری ایسنا گفت صبح امروز در حالی که عوامل یگان حفاظت از زندان در حال ورزش صبحگاهی بوده‌اند، سربازی که در یکی از برج‌های مراقبت مشغول نگهبانی بوده، شروع به تیراندازی کرده و افسر نگهبان و چهار سرباز وظیفه را کشته و یک سرباز دیگر را هم مجروح کرده است.
رحیم زارع، نماینده آباده در مجلس ایران هم به ایرنا گفت که ضارب حدود ۲۰ روز پیش خدمت خود در زندان آباده را آغاز کرده و "امروز صبح در حالی که این سرباز به نگهبانی مشغول بود، دو تیر هوایی شلیک می‌کند. سپس افسر نگهبان با یکی از سربازان به سمت وی می‌روند که این سرباز به آن دو شلیک کرده و آنان را به قتل می رساند. سپس سه نفر دیگر را می‌کشد و یک نفر را زخمی می‌کند".
به گفته سازمان زندان‌ها عامل تیراندازی توسط ماموران زندان دستگیر شده و در اختیار مقام‌های قضایی قرار گرفته است.
زندان آباده در شهرستان آباده در شمال استان فارس واقع شده است.
  • 8 ساعت پیش
عکس از آرشیوImage copyrightisna
هما روستا، بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر ایران بر اثر بیماری درگذشت.
بر اساس گزارشها، خانم روستا که برای مداوای بیماری خود در آمریکا به سر می‌برد، در بیمارستانی در لس‌آنجلس درگذشته است.
وی متولد سال ۱۳۲۵ در تهران بود. اولین حضور خانم روستا در سینما در سال ۱۳۵۰ و با فیلم "دیوار شیشه‌ای" ساموئل خاچیکیان بود.
"گزارش یک قتل"، "پرنده کوچک خوشبختی"، "تمام وسوسه‌های زمین"، "ملک خاتون"، "مسافران" و "از کرخه تا راین"، از جمله فیلمهایی است که خانم روستا در آنها نقش ایفا کرده است.
خانم روستا همچنین از بازیگران تئاتر بود و اگرچه مدتی از صحنه اینگونه فعالیتها دور بود اما در سال ۱۳۹۲ در تئاتر "باغ آلبالو"، نقش ایفا کرد.
باغ وحش شیشه‌ای ، دایی وانیا، مرغ دریایی، سانتاکروز، آنتیگون در نیویورک، از جمله کارهای او در حوزه تئاتر محسوب می‌شوند.
جمعی از هنرمندان تئاتر در تیرماه گذشته، به افتخار نام هما روستا و تلاش‌هایش برای هنر تئاتر ایران، سالن نمایش "هما" را در تهران افتتاح کردند.
او همسر حمید سمندریان، کارگردان سرشناس تئاتر بود.

مسئولان جمهوری اسلامی در رواج زمین خواری و “دریاخواری” در کشور دست دارند.

محمدعلی پورمختار، رییس کمیسیون اصل ۹۰مجلس شورای اسلامی، گفته است که مسئولان جمهوری اسلامی در رواج زمین خواری و “دریاخواری” در کشور دست دارند. او گفته است : برخی مسئولان برای ادارۀ امور شهرها به فروش زمین های اطراف شهرها روی آورده اند و برخی مسئولان و مقامات دولتی در ۲۰ درصد زمین خواری ها دست دارند.
56fbe4a22fb51cb4e7116cbd48b154e568abe5bdکیهان نوین: رییس کمیسیون اصل ۹۰ مجلس اظهارات وزیر کشور را نیز رد کرده که گویا از ۹۰ درصد زمین خواری ها جلوگیری کرده است. محمدعلی پورمختار در ادامۀ سخن اش افزوده است که اساساً آمار دقیقی در مورد دامنه و میزان زمین خواری در ایران وجود ندارد، هر چند مسئولان جمهوری اسلامی در انجام و رواج هزاران هکتار زمین خواری مستقیماً نقش دارند.
با این حال، رییس کمیسیون اصل ۹۰، نمایندگان مجلس شورای اسلامی را از موضوع زمین خواری مبرا دانسته است، هر چند دست کم دو نمایندۀ مجلس شورای اسلامی به تازگی اتهاماتی را در این زمینه متوجۀ یکدیگر کرده اند.
محمدعلی پورمختار پس از اشاره به ماجرای زمین خواری در گردنۀ حیران و ساخت و ساز صدها بنا در صدها هکتار زمین کشاورزی، افزوده است که علاوه بر زمین خواری، “دریاخواری” نیز در بندرعباس با پشتیبانی شهرداری رواج گسترده یافته است. او افزوده است که به یاری شهرداری بندرعباس ۱۴ هکتار زمینی که برای احداث بوستان و پارکینگ در نظر گرفته شده بود در اختیار فردی قرار گرفته که از آن برای احداث ۱۴ هزار متر مربع بازارچه ماهی فروشی سود جسته است.
محمدعلی پورمختار در جای دیگری از سخنانش افزوده است که شهرداری بندرعباس ۵۰ سال پس از احداث فرودگاه این شهر ۱۸ میلیارد تومان پول به فردی پرداخت کرده که مدعی شده سند مالکیت زمین فرودگاه بندرعباس را در اختیار دارد.
رییس کمیسیون اصل ۹۰ مجلس شورای اسلامی در جای دیگری از سخنانش افزوده است که دریاخواری نیز اکنون از بندرعباس به مناطق شمالی کشور از جمله به رامسر سرایت کرده است به طوری که با مصوبۀ شورای عالی شهرسازی و معماری رامسر نوار ساحلی این شهر در نتیجۀ “دریاخواری” تخریب شده است.




ز





          

دروغ‌های محیط‌زیستی حسن روحانی در نیویورک

دروغ‌های محیط‌زیستی حسن روحانی در نیویورک

مودبانه در مجامع بین‌المللی و عمومی سخن می‌گوید. کشورهای جهان را تهدید نمی‌کند. عبا و قبایش اتو کشیده و تمیز است. اما مانند سلفش، به راحتی دروغ می‌گوید؛ با لبخندی مقابل دوربین‌های تلویزیونی درست نظیر محمود احمدی‌نژاد. حسن روحانی، رییس کابینه یازدهم جمهوری اسلامی در زمان کاندیداتوری‌اش گفته بود که محیط‌زیست و حل بحران ارومیه در اولویت‌های دولت او خواهد بود. اینک او در اجلاس سران سازمان ملل، دروغ‌‌های بزرگتری را به جامعه جهانی تحویل می‌دهد. 
با مقایسه عملکرد روحانی در حوزه محیط‌زیست و نیز با بررسی فعالیت‌های خانم ابتکار معاون او و رییس سازمان محیط‌زیست می‌توان دریافت که روحانی چگونه واقعیت را با دروغ می‌آمیزد و  فریبی بزرگ به شفیتگان حفاظت محیط‌زیست در سراسر جهان تحویل می‌دهد. 

در نیویورک چه گفت؟
  روحانی در جریان نشست اجلاس سران در نیویورک به ارتباط تروریسم و توسعه پایدار اشاره کرد. او در عین حال به همکاری‌های ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی برای استقرار توسعه پایدار پرداخت. گفت: «سرنوشت مشترک، مستلزم هدف مشترک است، اما به معنای یکسان بودن مسئولیت‌های همه نیست.» به گفته او : «دست‌یابی به آرمان‌های توسعه پایدار بعد از ۲۰۱۵ بدون لحاظ کردن مسئولیت کشورها و سهم آن‌ها در پیدایش وضعیت فعلی محیط زیست، ناممکن بوده و به مناقشه‌ای بی‌حاصل می‌انجامد.»
رییس کابینه یازدهم به سخنرانی سال گذشته خود در «اجلاس سران تغییرات آب و هوایی» اشاره کرد و به تنگناهای محیط‌زیستی و مصائب انسانی ناشی از تروریسم در خاورمیانه پرداخت. او گفت: «جمهوری اسلامی ایران پیش از این، مجدانه و عمیقاً به تحقق اهداف توسعه هزاره، یاری رسانده و مشارکت فعالی در تدوین دستور کار توسعه پس از ۲۰۱۵ داشته، و از این به بعد نیز همکاری سازنده‌ای برای اجرای تعهدات خود در سطوح ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی خواهد داشت. دولت من به عنوان دولت محیط‌زیستی، سیاست‌های خود را بر اساس رویکردی متوازن میان توسعه اقتصادی و حفاظت از محیط زیست تنظیم می‌کند.»  درست در همین جاست که او دروغ بزرگ را در سطح جهان شلیک کرد. با نگاهی دوباره به دو موضوع کلان محیط‌زیستی؛ تخصیص بودجه و نجات دریاچه ارومیه در دولت روحانی، می‌توان به اعماق کذب بودن سخنان او پی برد.

حفاظت محیط‌زیست با ۰/۰۲ کل بودجه
در اخبار آمده بود که بودجه محیط‌زیست کشور نسبت به سال گذشته ۲۴ درصد رشد داشته است. بسیاری خوشحال شدند که بالاخره دولت تدبیر و امید برای حل مشکلات زیست‌محیطی کشور قدمی برداشته است. با بررسی آمار و ارقام کل بودجه کشور می‌توان دریافت رقم ۱۷۴ میلیارد تومانی تنها دو صدم درصد کل بودجه ۸۴۶ هزار میلیاردی کشور است.
در شرایطی که منابع‌ آب‌های زیرزمینی و همچنین تالاب‌ها رو به نابودی است، زیستگاه‌های کشور یکی بعد از دیگری از دست می‌روند، ۷۰ گونه جانوری ایران در تیررس انقراض هستند، تکلیف بیش از ۵۰ میلیون کیلوگرم زباله روزانه در کشور روشن نیست و ایران در تولید گازهای گلخانه‌ای یازدهمین کشور جهان است، چگونه رییس دولت در برابر جهانیان می‌تواند کابینه‌اش را «محیط‌زیستی» بخواند.
ماجرا به همین جا خلاصه نمی‌شود. نرخ بیکاری در میان دانش‌آموختگان رشته‌های کشاورزی و منابع طبیعی نیز فاجعه‌بار است. به گفته محمد درویش، مدیرکل دفتر آموزش سازمان محیط‌زیست «فقط  ۲۰۰ هزار فارغ‌التحصیل بیکار در زمینه کشاورزی و منابع طبیعی و ۵۶ هزار دانش آموخته فاقد شغل در حوزه محیط زیست وجود دارد.»
خبرنگاران آن قدر محو توافق باسمه‌ای-هسته‌ای هستند که یادشان می‌رود از روحانی سوال کنند، چگونه دولت خود را محیط‌زیستی می‌نامید وقتی حتی در به کارگیری نیروی انسانی دانش‌آموخته در این زمینه عاجز است.
دولتی که مصوبه سال ۹۲ خود را نسبت به «تاسیس دفتر محیط‌زیست و توسعه پایدار در تمام وزارتخانه‌ها» نادیده گرفته ، آیا شایسته‌است که به عنوان «دولت محیط‌زیستی» شناخته شود؟ به گفته مدیر کل دفتر آموزش و مشارکت‌های مردمی سازمان محیط‌زیست، تنها وزارت ورزش و جوانان بود که تصمیم داشت چنین دفتری را ایجاد کند اما با مخالفت مدیرکل سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور رو به رو شد. 

ارومیه؛ شعاری برای رای
وقتی حسن روحانی و تیمش دورخیز کرده بودند برای انتخابات ریاست جمهوری، نجات دریاچه ارومیه لقلقه زبان‌شان بود. در نخستین نشست هیات‌ دولت در اقدامی خداپسندانه و عوام‌فریبانه، نجات دریاچه ارومیه به تصویب رسید. بدین‌ترتیب، ستاد ملی نجات دریاچه ارومیه راه افتاد. کارشناسان، ذینفعان محلی،‌ تشکل‌های مردم‌نهاد و مدیران دستگاه‌های ذیربط در جلسات متعدد گرد هم آمدند. ساعت‌ها بحث و فحص کارشناسی انجام دادند و در نهایت به این نتیجه رسیدند که راه حل ارومیه استفاده از روش‌های مهندسی و ساخت و ساز نیست، بلکه باید با بهره‌گیری از روش‌های اکولوژیک و توان طبیعت مشکل را حل کرد.
در نهایت چون سفره‌ای باز شده بود، نشست ۵۰۰ نفر از متخصصان و مسئولان به اینجا رسید که در سال ۹۴ تعداد ۸۸ پروژه به مرحله اجرا درآید. باز کردن دریچه سدها، متوقف کردن سدسازی در حوزه آبخیز منطقه، کاهش سطح زیرکشت و تغییر الگوی کشت پیشنهادهایی بود برای بهبود وضعیت دریاچه ارومیه. هر چند بخشی از تصمیمات به طور مقطعی عملیاتی شد، اما هنوز حال دریاچه ارومیه وخیم است.
برای احیای دریاچه ارومیه دو هزار میلیارد تومان (بیش از بودجه سازمان محیط‌زیست در یک سال) در نظر گرفته شده است. از این میزان بنا به گزارش دکتر حسین آخانی، استاد دانشگاه تهران و از کارشناسان شرکت‌کننده در مباحث تخصصی آن ستاد: «۶۷/۵ درصد به وزارت نیرو، ۲۶/۱درصد به جهاد کشاورزی، ۲/۱ درصد به سازمان حفاظت محیط زیست، ۱/۸ درصد به سازمان جنگلها و مراتع، یک درصد به استانداری‌ها و چند سازمان و دستگاه هم کمتر از یک درصد از این بودجه را گرفته‌اند.» به عبارت ساده‌تر، دستگاه‌هایی که عامل نابودی دریاچه ارومیه بوده‌اند از این خوان پربرکت بهره بیشتری برده‌اند. دردآور این که در بسیاری از جلسات ستاد احیای دریاچه ارومیه، سازمان محیط‌زیست یا نماینده نداشت یا فقط یک نماینده غیررسمی شرکت داشته است.

... و دروغگویی ادامه دارد
آخرین بخش سخنان روحانی با دروغ‌های شاخداری عجین شده است که بی‌تردید در ذهن علاقمندان محیط‌زیست نقش خواهد بست.
او در اجلاس سران سازمان ملل در نیویورک گفت: «افزایش آشکار حساسیت‌های زیست محیطی در میان اقشار مختلف مردم کشورم، وارد کردن آموزش‌های محیط زیستی به برنامه درسی مدارس، بازنگری جدی در سیاست‌های سد سازی، احیای تالاب‌های در خطر و تلاش شبانه‌روزی برای احیای دریاچه‌های در خطر نابودی، تنها بخش کوچکی از التزام این دولت به اهداف توسعه پایدار است.»
آنان که مسائل محیط‌زیست را دنبال می‌کنند به خوبی می‌دانند هیچ کدام از ادعاهای حسن روحانی با واقعیت همخوانی ندارد. باید پرسید متن سخنرانی رییس دولت را چه کسی نوشته است؛ مجید شفیع‌پور، رییس مرکز امور بین‌الملل و کنوانسیون‌ها (که در زمان اصلاحات و قبل از حسن پیراسته مدیر کل محیط‌زیست استان تهران بود)، فریبا ابتهاج رابط رسانه‌ای خانم ابتکار و مترجم کتاب تسخیر او (حمله به سفارت‌ آمریکا و گروگانگیری) و یا مدیران دفتر محیط‌زیست سازمان برنامه. حسن روحانی یا بی‌خبر بوده از دروغ‌هایی که نوشته شده و دستش داده‌اند یا با اطلاع کامل آنها را به خورد جامعه جهانی داده است. در هر دو صورت چیزی از مسئولیت او در شمایل رییس دولت کم نمی‌کند. اگر او چهره موجهی به نسبت محمود احمدی‌نژاد از خود ارائه کرده است، دستکم در یک مورد با او مو نمی‌زند و آن دروغگویی است. 


منبع: iranwier

تهران، خیابان آشیخ هادی، نگاهی به «نامه‌های احمد شاملو، به ع. پاشایی»

تهران، خیابان آشیخ هادی، نگاهی به «نامه‌های احمد شاملو، به ع. پاشایی»
احمد افرادی

کتاب « تهران، خیابان آشیخ هادی»[۱] ، مجموعۀ نامه های زنده یاد احمد شاملو به آقای عسکری پاشایی است.
درهمین آغاز گفته باشم که آقای پاشایی ،از دوستان بسیار نزدیک زنده یاد شاملو بود. در آن حد که ( طبق وصیت شاعر) در کنار ِ« آیدا سرکیسیان » ، سرپرستی آثار او را پذیرا شد و به علاوه ، در حل و فصل مشکلات عدیدۀ آیدا ( از گرفتاری‌هایی که پسران شاملو ، در ربط با ماتَرَک شاعر، برای او آفریده اند [۲] ، تا سنگ اندازی های ناشر کتاب کوچه در کار ِچاپ و نشر مجلدات دیگر آن) در کنار آیدا بوده است و از این رهگذر ، مسئولیت معنوی همه ی دوستداران شاملو و شعرش را، یک تنه به عهده گرفته است.
شرح آشنایی آقای پاشایی با زنده یاد شاملو را ، در مقدمه ی کتاب مذکور می‌توان خواند.
بگذریم و به کتاب « تهران، خیابان آشیخ هادی » بپردازیم .
نامه ها ( به شرحی که در زیر خواهد آمد) در دو مقطع ِ زمانی ِاقامت شاملو در خارج از کشور ( پیش و پس از انقلاب ) نوشته شده است و تنها یکی از نامه ها ( نامه ی تاریخ ۵۲/۱۱/۱ ) از تهران برای آقای پاشایی ارسال شد.
شاملو ، در سال ۱۳۵۶ / ۱۹۷۷ ، به دعوت مشترک ِ انجمن قلم آمریکا و دانشگاه پرینستون ، به آن کشور سفرکرد. آقای پاشایی( در سالشمار شاملو ،مندرج در کتاب ِ «زندگی و شعر احمد شاملو»[۳] ) این سفر را، « تَرک ایران، به عنوان اعتراض به سیاست های رژیم پهلوی » تعبیر می کند. همین استنباط، در مقدمه ی آقای پاشایی بر کتاب « تهران، خیابان آشیخ هادی» نیز آمده است. مضمون برخی نامه ها نیز، ناظر بر درستی نظر آقای پاشایی است.
در همان زمان( نوروز۱۳۵۶)در روزنامه آیندگان، مقاله مفصلی ،با عنوان ِ« سرود آنکس که برفت و آن کس که به جای ماند» ، در مورد جلای وطن ِخودخواسته ی شاملو درج می‌شود.[ص ۶۵]
به هر حال، شمار بسیاری از نامه ها، در همین زمان( ۱۴ فوریه ۱۹۷۷ تا ۶ مه ۱۹۷۸) نوشته شده است .
سه نامه ، در مقطع انقلاب (هنگامی که شاملو ، « هفته نامه ی ایرانشهر » را ، در لندن می گردانْد) قلمی شد( نامه های ۶ سپتامبر ۱۹۷۸ تا ۲۳ فوریه ۱۹۷۹ ).
یازده نامه ، در سفر سال ۱۳۶۹ شاملو به آمریکا (برای شرکت در جلساتی که به دعوت مرکز پژوهش و تحلیل مسائل ایران سیرا «CIRA» در دانشگاه برکلی برگزار شد) به نگارش در آمد.
کتاب ِ« تهران، خیابان آشیخ هادی» ، صرفنظر از نامه های شاملو(که بخشی از آن،پیشتر، در سالشمار شاملو، مندرج ،در جلد دوم کتاب «زندگی و شعر احمد شاملو» آمده است)، حاوی تصاویر ِدست نوشته ی برخی از نامه های مذکور و چند شعر نیز می باشد. کیفیت ِخوب چاپ ِکتاب، این فرصت را به خواننده می دهد تا از خط زیبای شاملو نیز لذت ببرد.
گرچه نامه های مذکور( به تعبیر آقای پاشایی ) « به زندگی روزمرۀ [ شاملو ] و دغدغه های او می پردازد و وجه ادبی ندارد » و شاملو خود نیز ( در یکی – دو جا ، به طنز و جّد و در تأیید تعبیر آقای پاشایی) آن ها را « نامه تجارتی » می‌خواند [۴]،مع هذا ( به گمان من ) این نامه‌ها را می‌توان ، در شمار نامه‌های ادبی آورْد .چراکه ،عموماً (در حاشیه و متن ِآن چه که آقای پاشایی « دغدغه های زندگی» می خوانَد)،مباحث و موضوعات ادبی، به مناسبتْ ،مطرح می شود. به علاوه، نامه‌های شاملو( به لحاظ نوشتاری) فی‌ نفسه دارای اعتبار ادبی است و احاطه ی غریب شاملو به ظرایف زبان فارسی، خواننده را به حیرت وا می‌دارد. نثرِ پاکیزه و سهلِ ممتنع شاملو(در این نامه ها ) می تواند، یکی از نمونه های درخشان نثر فارسی( در ربط با مضامین ِ-بعضاً- غیر ادبی) به شمار آید.
با مرور ِاین نامه ها در می یابیم، آنچه که آقای پاشایی « زندگی روزمره و دغدغه های شاملو » می نامد ، چیزی جز حل و فصل امور شخصی و مالی شاعر( در غیبت او ) و سر و سامان دادن به مشکلات و مسائل جاریِ مربوط به چاپ و نشرکتاب هایش و( به تصریح شاملو، در همین نامه ها) چیزی جز « خرده فرمایشات » بی پایان او نیست. در واقع ، مضمون محوری و غالب ِ نامه ها ، حدیث مفصل، از مُجمَلی است که در زیر خواهد آمد :
** وصول حق التألیف کتاب های شاملو از ناشران و راست و ریس کردن کارهای بانکی شاعر در ایران، برای رساندن وجوه دریافتی به او. همینطور، گشودنِ گره ی مشکلات ِمالی فرزندان و خواهران شاملو، از محل همین حق التألیف ها و ...
** سرو کله زدن مستمر با ناشران کتاب‌های شاملو ،از جمله،«انتشارات نیلِ» آن زمان،که «به علت اختلافات داخلی » و مسائل دیگر، کار ِچاپ «کتاب کوچه» به محاق ِ تأخیر و تعطیل افتاده بود.
**پیشبُردِ امر چاپ و بازچاپ کتاب های عدیده ی شاملو( اعم از کتاب های شعر و تألیفات و ترجمه‌ها و...) و بر آوردن انتظارات و خواسته های شاعر، در ربط با شکل و شمایل کتاب ها ، کیفیت چاپ، انداز ه ی حروف ، حق تألیف و ...
** یافتن ِکتاب ها و نشریاتِ کمیاب ِمورد نیاز شاملو ، و ارسال آن ها به آمریکا و... بسیاری از « خرده فرمایشات » دیگر که( به منظور آشنایی با طول و عرض ِ گرفتاری هایی که در این مدت ، یکسره بر آقای پاشایی آوار شده بود) باید نامه ها را خواند و به بزرگواری و صبر و حوصله ایشان دستمریزاد گفت .
و مهمتر این که (در این میان)نباید از خاطر بُرد که این «کارپرداز ِ فروتن ِ شاملو » ، ادیب ِ سخن سنج و محقق ومترجم و منتقد ادبی قَدَری ، به نام آقای عسکری پاشایی است ،که خود در بسیاری از عرصه های ادبی و پژوهشی (به قول معروف ) دولت تعیین می کند.
برای آن که مظنّه، به دست خواننده بیاید ( از باب تفأل !) بخشی از دو نامه ی شاملو را( در مورد « خرده فرمایشات » شاعر)بازنویسی می کنم :
از نامه ۱۴ مارچ ۱۹۷۷
« سیاوش بسیار نازنینم [سیاوش ، نام کوچک ِ خانگی آقای پاشایی است ]...حدود ده روز پیش نامه یی برایت فرستادم که متأسفانه هنوز جوابش را دریافت نکرده ام...این است که فکر کردم دو باره دست به کار شوم و خرده فرمایشاتی را که در آن نامه ، با یک دنیا خجالت، صادر کرده بودم تجدید کنم. ـ البته امیدوارم مرا عفو کنی . نگران و تا حدودی ، بسیار پریشان فکرم و وضع ِ تقریباً مبهم مالی به این جریان دامن می زند ...لاجرم با اجازه ی تو مطالب را یکی یکی مطرح می کنم:
ارسال وجوه، هرچه بیشتر و هرچه سریع تر. این وجوه شامل مطالباتی است از چاپ[ کتاب‌های] جیبی و چاپ دوم حافظ ... همچنین بابت چاپ کتاب های من توسط انتشارات نمونه ... همچنین ترجمه ی [ کتاب ]های خزه و مرگْ کسب و کار من است که [ انتشارات ] زمان تجدیدچاپ کرده است ... به هر حال به هر شاهی از این پول احتیاج دارم...ارسال کتاب ها و صفحه های[ موسیقیِ]من بهترین طریقش این است [...] از کتاب کوچه بی خبر مانده ام و نمی دانم کار حروف چینی آن به کجا کشیده . در عین حال قرار بود فتو کپی نسخه ی حرف(آ) را فوراَ برایم بفرستی که بتوانم حرف الف را برایت بفرستم ... ».
از نامه ی ۲۵ مارچ ۱۹۷۷
« سیاوش نازنین، از وصول نامه ات چنان احساسی از خوشحالی به من دست داد که با هیچ چیز در این سال های اخیر قابل مقایسه نبود... اما از سویی ناراحتِ آن همه زحمت شدم که برایت به ارث گذاشتم...
مطالبی را که مرقوم فرموده ای یک به یک جواب عرض می کنم :
**- بابت [ انتشارات] نیل ... به صورت حسابْ فرستادن نیازی نیست. حرف شما حجت است ، بی خود پاکت را سنگین نکنید.
**- چک ِ... التفاتی ، در بهترین و سعد ترین ساعتی عز وصول بخشید ...
**- بابت جهانگیرخان و[ انتشارات ] زمان تا آنجا که به یادم هست ... پولی طی یک چک پنج هزارتومانی به من دادندکه من فکر می کردم بخشی از حق الترجمه ی چاپ جدیدی است که از [کتاب] پابرهنه ها کرده بودند... به هرحال آنچه بگویند و بگویید حتماً درست است.
**- [ کاست ِ] خیام به جهنم که در نیامد... اما نواری از آن را اگر از آقای بُرنوش می گرفتی و برایم می فرستادی بسیار ممنون می شدم.
** -به آقای باقرزاده هفت هزار تومن بدهکارم. بهتر است یکی از کتاب ها را بدهی و قالش را بکنی .
** [ کتاب ]عروسیِ خون را ، تصدقت ، در چاپش نظارت جدی کن که سر هم بندی نشود...
** کتاب کوچه را در هر حال، قرار بود بچینند... بنا بر این دوستان ِ[ نشر ] نیل در این مورد بی لطفی کرده اند.
** بابت سیروس و سامان [ فرزندان شاملو] هر دو ممنوم . اگر می توانی پول سامان را … برایش بفرستی حتماَ این محبت را بکن و موقتاَ یک تشکر دیگر تحویل بگیر.
**ـ مطالبی که باید به کتاب همچون کوچه یی بی انتها اضافه شود با پست بعدی تقدیم حضرتت خواهد شد.
** ـ[ کتاب ِ] از هواو آینه ها را، نوشته ای که به دوستی دادی. حرفی نیست و هر طور خودت صلاح می دانی همان کار را بکن...
**- نوشته‌ای : «راضی هستی مقالات و نوشته‌های شما را در کتاب کوچه چاپ کنم؟» ، منظورت را متوجه نشدم. توضیحی راهی بفرماکه شیر فهم بشوم!
**– در باره ی آن کتاب ِشعر ِ هفته ی خوشه،که به اسم احمقانه ی بهترین شعر نو (!) در آورده اند حق داری پدر طرف را در آری. ولی در این خصوص با جهانگیرخان تماس بگیر...
** ـ با آقای وفا [ حسن وَندِه وَر ] توانستی تماس بگیری؟ … هر چه گشتم آدرسش را پیدا نکردم. آدرسش را بگیر و برایم بفرست. و سلام مشتاقانه مرا هم به او برسان. »
ـــــــ
البته ،« التماس دعا » از آقای پاشایی، منحصر به شاملو نیست. دیگرانی هم هستندکه هر یک به نحوی( از طریق شاملو)خدمت آقای پاشایی خرده فرمایش می‌فرمایند! از جمله، در بخشی از نامه ی بلند ۷ نوامبر ۱۹۷۷می خوانیم :
« سیاوش نازنینم ...خجالت خود بنده پیش حضرتت کافی نیست که دوستان هم در اینجا[ امریکا] التماس دعا دارند... »
این را هم گفته باشم که ، شاملو در هر فرصتی، سپاس بیکرانش را ، بابت « غمخواری» بی‌دریغ آقای پاشایی ابراز می دارد. از جمله در نامه ۷ نوامبر ۱۹۷۷ می نویسد :
« ... به قول آن بابا " انگار توی آسمان یکی هست که مرا دوست دارد" ، چون در این سال های اخیر،همیشه یکی را داشته ام که با همه ی وجودش غمخوارم باشد. در این ماجرای اخیر، همه اش فکر می کنم ( من و آیدا)که اگر اوضاع و احوال طوری پیش نمی آمد که تو از ساری به تهران منتقل بشوی واقعاً تکلیف چه بود؟ باید دور همه چیز را خط می کشیدم.این است که سراپا سپاس و تشکر ، گیرم به راستی زبانْ قاصر است و ... بماند . چون یک بار سر ِ این موضوع دعوایم کرده ای ».
ـــــــــــــــــ
همانگونه که پیشتر گفتم،گرچه « دغدغه » های شاملو، مضمون محوری نامه های او است ، اما ، جا به جا ، پای نکات تازه ای در نامه ها به میان می آیدکه از منظری دیگر ( ادبی ، تاریخی و سیاسی و...)می تواند، سخت محل اعتنا باشد.
می دانیم ، « حافظ شیراز ، به روایت شاملو»،صرفنظر از مقدمه ی هنجار شکن اش(که واکنش اعتراضی آیت الله مطهری را در پِی داشت) از جنبه ی ترتیب توالی ابیات نیز، مورد انتقاد برخی حافظ پژوهشان ،از جمله آقای بهاء الدین خرمشاهی قرارگرفت. آقای خرمشاهی ، از بابتِ دیگری نیز ، به « حافظ » شاملو ، معترض است و می گوید : شاملو، بسیاری از ابیات درخشان حافظ را حذف کرده است و از این گذشته ،از چهل غزل ِ بسیار زیبای ِ حافظ ، در این کتاب نشانی نیست.
به هر حال ( صرفنظر از این که ، اعتراض آقای خرمشاهی ، تا کجا می تواند محل اعتنا باشد) شاملو ، در یکی از این نامه ها می‌نویسد : در آمریکا ، به نسخه ای قدیمی از حافظ دست یافته است ،که ترتیب ابیاتش ، به گونه ای ، « حافظ به روایت شاملو » را به خاطر می آورد .[۵]
در نامه ۷ نوامبر ۱۹۷۷ می‌خوانیم:
«سیاوش نازنینم ... در باب حافظ ( چاپ آینده اش) حالا حالاها باید رویش کار کنم. نسخه هایی گیر آورده‌ام که فوق العاده جالبند. اولین حافظ را که با حروف سربی در هند چاپ شده گیر آورده ام که ــ حیرتا ! ــ ترتیب ابیاتش کم و بیش با ترتیب ابیات حافظ بنده یکی است ! زیراکسی [ فتو کپی]از چند غزلش را برای ملاحظه ی حضرتت تقدیم خواهم کرد. تعداد نسخه ها زیاد است و در مجموع ...باید عرض کنم ،حدود بیست و پنج هزار غزل باید، یکی یکی با هم مقایسه شود(اگر نسخه ها را فقط پنجاه و غزل ها را پانصد بگیریم ).در حالی که تا حالایش ، بیش از این تعدادْ، حافظ چاپی گیر آورده ام و همین اندازه هم حافظ خطی این جا هست ... ».
اشاره ای دیگر ، در نامه ی ۲ جولای ۱۹۷۷
« ...در کتابخانه ی بزرگ دانشگاه پرینستون تعداد زیادی نُسَخ ِقدیمی حافظ گیر آورده ام. از آن جمله نسخه ای گیر آورده ام که برای اولین بار در هند با حروف چاپ ْبه طبع رسیده ، به سال ۱۷۹۱، و در مقدمه ، شرح کشافی نوشته است در باره ی به قول خودش « صنعت جدید الاحداث چهاپه [چاپ] ، مِن صنایع اخیر افرنگیه»، اما موضوع بسیار جالب ِ این نسخه این است که از لحاظ انتخاب ِ نُسخه بَدَلْ ها و ترتیب ابیات، نزدیکترین نسخه به دستکار حقیر است. به هر صورت من عجالتاً ۲۵ نسخه از این نُسَخْ انتخاب کرده ام و مشغول مقابله ی آن ها هستم . تا چهار ماه دیگر حتماً آماده می کنم ــ با شرح غزل ها و یادداشت ها و غیره ... » .
و در نامه ی بهمن ۱۳۶۹ ، در ربط با « حافظ » خانلری می خوانیم :
« سیاوش بسیار عزیزم ...در ایام نقاهت، برحب اتفاق حافظ ِ" مُصَحْحَ ِ " حضرت دکتر خانلری را خواندم. فی الواقع گندش را در آورده. فضاحت تا این حد هم،گمان کنم نوعی نبوغ باشد. لابد به عقیده ی آن آقایان فضلا، فقط بنده ام که در هر فرصتی باید درازکرد.چه طور است که حالا همگی خناق گرفته اند؟ کثافتکاری خانلری را نباید ازش سرپوش برداشت که مبادا تابویش بشکند؟گرفتم نقدی بر آن بنویسم ، دیدم واقعاً ارزشش را ندارد. چون دیدم ساکت هم نمی‌توانم بنشینم، این است که ترجیح دادم این لحن ریشخند آمیز را به کار گیرم. مطالعه بفرمایید، اگر چاپش را صلاح دیدید زنگی بزنید»
[ این نقدِ شاملو ،در« دنیای سخن، شماره ۳۹، اسفند ۱۳۶۹، صص ۴۰-۴۵ » درج شده است.]
از نامه ی ۲۷ می ۱۹۷۷
« سیاوش نازنینم... باز هم من در باب کلمه ی خلنگزار و به‌خصوص خلنگزارِ پژمرده و امثال آن دلچرکین هستم. خلنگزار هرگز پژمرده نمی‌شود زیرا خلنگ ،گیاه پر رویی است که از اول تا آخر ،همان رنگ سبز مایل به خاکستری اش را نگه می‌دارد. فکر می‌کنم بهتر است اصل کلمه را بنویسی تا در اینجا با دوستان بررسی کنیم... »

ــــــــــــــــــــــــ
در ماه های آغازین همین سفر ،کنگره بین المللی شعر ، در مرکز دانشگاهی شهر آستین برگزار می شود ، که از شاملو نیز ( برای شرکت در آن )دعوت می شود .در نامه ۱۹ آوریل ۱۹۷۷ می خوانیم :
« سیاوش نازنین …از ۱۲ آوریل تا امروز صبح به اتفاق آیدا ، به دعوت کنگره ی بین المللی شعر که در شهر آستین و در مرکز دانشگاهی آن شهر... برپا شده بود و نیز برای شرکت در سمپوزیوم ترجمه ی شعر قدیم و جدید فارسی به انگلیسی، به ایالت تکزاس رفته بودم .جایت بسیار خالی بود ... غربی ها چنان بی پیام و خالی هستندکه به راحتی می توان یک نیزه به همه شان سر شد... یک شاعر سیاه پوست آمریکایی کم و بیش گل کرد ...یک شاعر روس ها ــ اِوا برودِن ـ زبان جَزْم و جُفت و لحن دلنشینی داشت ... »
ــــــــــــ
در چند نامه، صحبت از دست نوشته ی « رمان »ی از شاملو در میان است،که (گویا ) آقای علیرضا میبدی از او به امانت گرفته بود و پس نداده است. این حکایت را چند سال پیش( در گفت و گوی آقای محمد محمدعلی ، با شاملو )خوانده بودم که سخت حیرتم را برانگیخت و در تمام این سال ها، کنجکاو و منتظر بودم که آقای علیرضا میبدی ،چه توضیحی در این مورد خواهد داد. شرح ماجرا را ( از کتاب «گفت و گو با احمدشاملو ، محمود دولت آبادی و مهدی اخوان ثالث ، به کوشش محمد محمدعلی، نشر قطره ، ۱۳۷۲») از زبان شاملو نقل می کنم :
«... حالا که مطلب به این جا کشید، بگذارید … چند کلمه ای هم درد دل کنم ، در باب یک کتاب دیگر... شرح حال رمانْ گونه ای که من بسیار عزیزش داشتم و تکه هایی از آن زیر عنوان موقت ِ « میراث » در کیهان شب جمعه به چاپ رسیده بود ( شهریور ۵۲ )… آقای محترمی آمد با من گفت و گوی مفصلی کرد و گفت و گو به پیش کشیدن بخشی از کتاب منجر شد و این بخش چنان در آن گفت و گو جا افتاد که قرارشد عیناً نقلش کند. حضرت، موقع خداحافظی گفت که کتاب را بدهید از آن قسمتش کپی بردارم. آیدا گفت خودم این کار را می کنم ، فردا کسی را بفرستید بگیرد.من(که اعتماد و خوش بینی ام گاه از حدود حماقت مطلق هم می گذرد) برای آنکه حریف از سخن آیدا نرنجد گفتم اشکالی ندارد.ببرید خودتان کپی بگیرید. نتیجه ی غم انگیز این اعتماد احمقانه ،باور نکردنی است : آقای میبدی بی هیچ تعارفی دستنویس کتاب مرا برد و دیگر پس نیاورد. من همان روزها جلای وطن کردم... در[ رمان ِ] " میراث " ، مخاطب اصلی خودم بودم .[ «میراث»]، تنها نوشته ای بود که راضیم می کرد. تنها
چیزی بود که می توانستم به اِش ببالم و بگویم "من " آن را نوشته ام.کتابی بود...که بیگمان می بایست حیثیت ادبی من باشد. چه سرنوشتی پیدا کرد؟ نمی توانم آن را دوباره بنویسم، و کاش می توانستم. ای آقای میبدی ! »
همین حکایت ، در برخی نامه های شاملو ، به آقای پاشایی نیز آمده است. از جمله ، در
نامه ی ۱۴ مارس ۱۹۷۷
« …نوشته ی من موسوم به میراث که به طور امانت پیش علیرضا میبدی بود به خطر افتاده و ظاهراَ آن حضرت خیال پس دادنش را ندارد. طفلکی آروسیک[ احتمالاً، خواهر آیدا ] را در برف و یخبندان بارها به این طرف و آن طرف کشیده و دست انداخته.گاهی گفته در اداره است و گاهی گفته در منزل است ولی بالاخره به او نداده است .اگر تلفنی به آروسیک بکنی و برای دریافت آن ترتیبی بدهی ممنون می شوم » .
از نامه ی ۲۵ مارچ ۱۹۷۷ :
« سیاوش نازنین…
** ـ [کتاب‌] عروسی خون را ، تصدقت در چاپش نظارت جدی کن …
** ـ کتاب کوچه را در هر حال قرار بود بچینند …
** ـ لعنت خدا بر حضرت میبدی ! هر جور شده میراث را ار چنگش بکش بیرون !
از نامه ی ۱۹ آوریل ۱۹۷۷
« … پول ِ سامان رسید، ممنون.چک …رسید، ممنون.مرده شور آقای میبدی را ببرد، بیش باد .»
وجه غالب نامه‌های شاملو به آقای پاشایی، در ربط با تَمْشیَت امور مالی و شخصی او ( از سوی آقای پاشایی) است. معذالک ، از نامه ها بر می آید که شاملو هم بیکار نمی نشیند و انتظارات آقای پاشایی را ، در مورد تهیه ی کتاب و نشریات برمی آوَرَد. به عنوان نمونه :
از نامه ۱۴ فوریه ۱۹۷۸ :
«سیاوش خوبم. یک دنیا سلام ... کتاب های قبلی را – در زمینه ی ذِن – چون نایاب شده بود گیر نیاوردم. دو کتاب دیگر پیدا کردم که اگر تاکنون ندیده باشی، فکر می کنم بدت نیاید. یکیش فرهنگ ذِن است ( دیکشنری مثلاً) و دیگری نقاشی های ذِن که سفارش زمینی، تقدیم شد. صفحه ی [گرمافون]را علیرغم همه ی پافشاری های ما، پستخانه حاضر نشد سفارشی بپذیرد...
--------------------
آقای پاشایی ( در مقدمه ی کتاب ِ« تهران ، خیابان آشیخ هادی ») به « یکی - دو نکته ، در مورد نقش[ خود] در کتاب کوچه » می پردازد،که « در [ متن ] نامه‌ها [هم]به آن اشاره می شود». انگیزه ی آقای پاشایی از طرح این نکات ، اجابت ِ خواهش دوستانی است که ( در این مورد)« بارها او را مورد پرسش » قرارداده اند .
یکی از این موارد ،پیشنهاد آقای پاشایی به شاملو، « در بارۀ نحوه ی ارجاعات کتاب کوچه » است ، که پس از پذیرش شاملو ، در چاپ «کتاب کوچه» معمول می شود. به عبارت دیگر، نظم و نسق جاری( در ربط با ارجاعات)در مجلدات کتاب کوچه ،حاصل بررسی ها و تحقیق آقای پاشایی با « رجوع به منابع غربی و بهره گیری از شیوه ی کشف الایات قرآن کریم و کشف الابیات مثنوی مولوی » است.[۶]
مورد دیگر از نقش آقای پاشایی در " کتاب کوچه " ، نحوۀ « استفاده از علائم ، در جلو ِ همه ی موضوعات دوازده گانه ی کتاب کوچه است که کار ِبازشناختن موضوعات را آسان تر می کند» .
نکتۀ بعدی ، « شماره زنی های تمام ِچند حرف و تهیه ی نمایه های گوناگون دو حرف آ و الفِ » کتاب کوچه است ،که " تماماً " ، از سوی آقای پاشایی و همسر محترم شان ، معمول شده است. به عنوان نمونه ، در مقدمه ی نمایه ی مجلد(آ) " کتاب کوچه " می‌خوانیم:
« فهرست مجلدات سه گانه ی حرف " آ " - تهیه و تنظیم : ناهید دادخواه و ع. پاشایی » [۷]
---------------
در روی جلد کتاب « هایکو – شعر ژاپنی از آغاز تا امروز» ، نام شاملو و ع.پاشایی، با هم آمده است. در حالی که( با خواندن برخی نامه ها در می یابیم) مترجم کتاب مذکور( به واقع ) آقای پاشایی است و شاملو ، تنها دخل و تصرفی در آن کرده است .
در بخشی از نامه ی بلند ۱۴ فوریه ۱۹۷۸ آمده است :
« سیاوش خوبم . یک دنیا سلام … برای مقدمه ی هایکو منتظر دریافت چیزهایی هستم که در نامه ی قبل عرض کردم... ولیکن ، در خبری که به[ روزنامه ] اطلاعات داده ای شکسته نفسی کرده ای که هایکو به ترجمه ی من است و مقدمه ای هم تو نوشته ای در زمینه ی ذِن و هایکو، که البته فقط جزء ثانی صحیح است. جزء اول را می توان پذیرفت ، آن هم با کلی گذشت از طرف حضرتت ، چرا که من فقط در آن ها اظهار لحیه کرده ام و بس. معذالک می شود مثلاً روی جلد نوشت: "هایکو- ترجمه فلان بن فلان و بهمان بن بهمان - با مقدمه یی، و گفتاری در ذن و هایکو ". که مقدمه و گفتار ، امضاهای خودش را دارد و متن هم روشن است و نیازمند امضای مجدد نیست...».
با توجه به بخشی از نامه ی مفصل ۸ اکتبر ۱۹۷۷، می توان حدس زد که « اظهار لحیه» مورد اشاره ی شاملو(در ربط با ترجمه ی هایکوهای ژاپنی) ، چیزی شبیه همان خلاقیت شاعرانه ، در ترجمه ی اشعار مارگوت بیگل ، شاعر آلمانی است. [۸]
با هم بخوانیم :
سیاوش بسیار عزیزم… چنان که ملاحظه می فرمایی من هایکوهای تو را با دست و دلبازی تمام قصابی کرده ام و بسیاری از آن ها را کنار گذاشته‌ام...برادر، هایکو ِ ژاپنی به جای خود ،ولی خواننده، ایرانی است که با خواندن ترجمه های آن باید آن را از کاغذ به ذهن خود منتقل کند و با فرهنگ خودش از آن ها استنباطی حاصل آورد.ما که نمی خواهیم دعاهای زاد المعاد ، دست آن ها بدهیم که فقط نوشته ی آخرت شان باشد و چیزی باشد فراسوی ذوق و دریافت آن‌ها...بسیاری از این هایکوها حال و هوای خاصی دارندکه تنها در برخورد با فرهنگ و عرفان ما می تواند شکوفا بشود.در واقع، ذهن آقای مترجم انگلیسی می چاید که حتی حرفش را بزند یا ادعایش را بکند. به عنوان نمونه هایکو شماره ی ۱۶۸۶:
گشودن در
برای دور افکندن تفاله های چای:
یک هجوم ناگهانی و کوتاه ِ برف!

به عقیده ی من این هایکو محشر است.حرکت سمبولیک گشودنِ در را در نظر بگیر که چه مفاهیم عجیبی را القا می کند ،وقتی بوران ِمهاجم، پُشتِ آن کمین کرده است. وقتی که دنیای خارج با دندان های تیزکرده اش ، آن پُشتْ منتظر تو است. خود ِ در ، در این هایکو چه می گوید؟ مرز مشخص امنیت توست با دنیای فاقد امنیت و سرشار از عداوت؟ پس حرکت تو برای گشودن آن، مفهومش چیست: یک عمل قهرمانی؟ دل به دریا زدن؟ - درست است که تضاد میان دنیاهای دوگانه ی میان این سو و آن سو ، در تضاد میان گرما و سرما و خطر است، اما یک طَرَفه قضاوت نکنیم : این تضاد را، با احساس اندکی عادلانه یا بی طرفانه تر می توانیم به پاکی و سیاه و سفید نیز تعمیم بدهیم : در را باز می کنیم تا با تفاله ی چای ، سفیدی برف را آلوده کنیم.با دنیای خارج ربط بر قرار کنیم ، فقط برای آنکه کثافت و آشغال را به صورتش پرتاب کنیم.
نمی دانم این برداشت ها درست است یا نه. اما به هر حال باید قبول کنی که من ِخواننده را، تو با ترجمه های هایکو وادار می کنی که ذهن و فرهنگ خودم را از برخورد با آن تحریف کنم. طبلی است که به من می دهی و من ناگزیرْ آهنگ خودم را با آن خواهم نواخت نه آهنگ ژاپنی را، حتی اگر این طبل را ژاپنی ساخته باشد.
به این دلیل است که فکر می کنم، باید در شرح و تحلیلِ هایکوها مستقلاً عمل کنی و نظری به آن چه مترجم انگلیسی هایکو ها داده نکنی، از طرفی ، مطلق ِ چاپ کردن هایکو هم راه به جایی نمی‌برد. مگر اینکه خواننده را به درون هر هایکو هدایت کنی. موضوع ذِن به جای خود، من با عرفان خودم که مثل اقیانوس بی انتهایی پشت اندیشه ام خوابیده، با هایکو و حتا با شعر آراگون و ازراپاند تماس می گیرم و تقصیری هم ندارم.تو باید این را در نظر داشته باشی».
–-------------
برخی نامه‌های شاملو، جا به جا ، با طنز ( و آنگاه که پای سانسور ساواک و رژیم سابق به میان می‌آید ،با طنزی گزنده ) همراه است :

**« … بله قربان، اِستنداز است. یعنی انداختن... بنداز را برده اند به باب استفعال و ازش استنداز ساخته اند.عربی شان خوب بوده دیگر، کاریش نمی شود کرد. تو هم ماشاء الله زیادی چشم و گوشت بسته است و عربی دانستنْ، مشکلت را حل نمی‌کند!» ص ۱۴۱

یکی از جنبه های طنز آمیز نامه های شاملو، دست انداختن سانسور چی های زمان « شاه» است. گمان شاملو بر این بودکه ساواک، نامه هایش را می‌خواند:
از نامه ی بلند ۸ اکتبر ۱۹۷۷
« ... ترجمه ی گارسیا مارکز با تمام سرعت پیش می‌رود.این کتاب ْقیامت است ولی هیچ امیدی به چاپ فارسی آن در ایران ندارم...اگر نتوانستیم در ایران چاپ کنیم در این جا آن را با مقدمه ی مبسوطی چاپ خواهیم زد تا دستگاه سانسور ایران (که لابد الان مشغول خواندن این سطور است و پیش از رسیدن نامه به تو، رونوشتی از آن تهیه می‌کند!) از گه خوردنش پشیمان بشود. همشیره ای از دیکتاتور مسخره ، عروس خواهم کردکه خوابش را هم ندیده باشد! ».
از نامه ی ۱۴ مارس ۱۹۷۸
« سیاوش بسیار عزیزم...انشاء الله که [کتاب] دشنه در دیس را به زودی خواهیم دید. تا ببینم چه بلایی سرش آورده‌اند. به زودی تصویر صفحات چاپ تازه ی[کتاب] آیدا : درخت و باغ و آینه در جراید آمریکا چاپ می‌شود ، با مقایسه ی همان صفحات از چاپ های قبلی آن.آمریکایی جماعت از مفهوم آزادی اخیر ِکشور شاهنشاهی که به ملت داده شد و پس گرفته هم نمی شود، آگاهی حاصل کند و اسباب انبساط خاطر شان بشود و دیوثی که پیش از تو این نامه را می‌خواند ، دریابد که تا حالا دستگاه ،جای سفت نشاشیده بود! »
سانسور کتاب های شاملو،گرچه برای او موردی غیر متعارف و نامنتظَر نیست، معذالک،گاه حسابی کلافه اش می کند. در نامه ی ۱۶ اکتبر ۱۹۷۷ می‌خوانیم :
« ...بلاهایی که سانسور به سر چاپ های جدید باغ آینه و آیدا : درخت و خنجر و خاطره آورده ...نه فقط از یاد نبرده ام و آسان نگرفته‌ام بلکه منتظرم این چاپ های جدید بیرون بیاید و به دستم برسد تا بردارم ببرم سازمان ملل متفق، عیناً بگذارم جلو روی نماینده ی آمریکا و با چاپهای گذشته‌اش تو چشمش فرو کنم و به اش بگویم ، ایران که اخیراً لایحه ی آقای کارتر مادر...را در باره ی حقوق بشر و حق آزادی قلم و بیان امضاء کرده ، با آثار ادبی این مملکت چنین معامله می‌کند. پدر‌سوخته ها تمام شعر " مرثیه ای برای مردگان دیگر " را از [ کتابِ] باغ آینه حذف کرده‌اند و حتا به شعر " کیفر " ،اجازه ی انتشار نداده‌اند و در هر شعری سخن از زندان به میان آمد، خط کشیده‌اند. »
از نامه ۷ نوامبر ۱۹۷۷
« سیاوش نازنینم... در باره ی [کتاب]ابراهیم در آتش خوشحالم که تجدید چاپ می‌شود. صحبت سانسور بماند. عجالتاً ریش و قیچی دست آنهاست. ولی حذف آن کلمه، واقعاً همانجور که نوشته‌ای محشر است. تاریخی است: همکاری بنده و اداره ی سانسور برای تکمیل یک فرم شعری!
یکی از دوستان در اینجا دارد کتابی می‌نویسد در این باب که وجود سانسور در ایران چگونه سبب شده است که فرم بیان خاصی در شعر پیدا شود. این موضوع را به اِش بگویم کلی نشئه می‌شود. »
ـــــــــــ
گاه ، از خشم و خروش شاملو ، در مواجهه با سانسور شعر ها و کتاب هایش،کاسته می شود و تنها به چاره جویی ، برای افشای سانسور رضایت می‌دهد. در نامه بلند ۱۸ژانویه ۱۹۷۸ می خوانیم :
« ...مرقوم فرموده ای که ۸ سطر آخر صفحه ی ۳۳ و شش سطر اول صفحه ی چهل ِ[ کتاب دشنه در دیس] را در دستور فرموده اند ختنه شود. تیغ شان تیز است و می‌توانند! ...کاری که می‌توانیم این است که جایش را – اگر نقطه چین قبول نکنند – لا اقل سفید بگذاریم که عاقلان بدانند بر آن چه رفته است» .
آنگونه که از برخی نامه های شاملو بر می آید، ساواک سخت نسبت به مراسلات او حساس است. به گفته ی شاملو، برخی نامه ها و بسته های پستی ارسالی( از هر دو سو) به مقصد نمی رسید :
** - « نامه ها را هم از این پس به همین آدرس خودمان محبت کن .چون در هر حال تمام نامه ها
در پستخانه ی مبارکه کنترل می شود و توبه ی گرگ مرگ است . » ص ۱۱۷
**-« یک نامه ی ارادتمند... به تیر غیب گرفتار شد » ص ۴۴
**-« با ساعدی تماس تلفنی گرفته بودم.حدود دو ماه پیش. گفت مطالب و مقالات برای مجله فرستاده که هنوز البته به دستم نرسیده است. نمی دانم کاغذی که برایش نوشته بودم گرفته یا نه. ممنون می شوم که زنگی به اش بزنی» ص ۸۱
**-« ‌عزیزم کتاب ها می رسد و ممنون. فقط اسباب خجالت من شدکه بسته های تقدیمی خدمت تو نرسید.» ص ۱۲۱
یکی از مجلدات کتاب کوچه ( که شاملو ، برای طبع و نشر ، به آدرس آقای پاشایی می فرستد)«به تیر غیب گرفتار می شود» و شاملو ، اجباراً ،کار تدوین آن را ، از نو آغاز می کند :
**-« جلد دوم حرف( آ ) دارد دل و روده ام را بالا می‌آورد.کار را به پستخانه ی اینجا ارجاع کردم و عجالتاً دارند ایستگاه به ایستگاه بسته را دنبال می‌کنند... به هر حال من از پستخانه ی اینجا توسط وکیل به دادگاه شکایت خواهم کرد و کار را به روزنامه خواهم کشاند. سر من برای این که نشان بدهم در ایران با همه چیز ِمردم چگونه رفتار می شود، درد می کند ، قربان. به قول قدیمی ها ، برای کون گوزو ، نان جو بهانه است.» ص ۱۵۳
شاملو، برای گریز از سانسور ، گاه در نامه هایش به رمز نویسی روی می‌آورد. این تدبیر‌( چند بار) در مورد زنده یاد غلامحسن ساعدی [ گوهر مراد] به کار رفته است :
** « به نوارهای شب شعر [ انستیتو] گوته ( فستیوال اخیر) نیاز کامل دارم. توسط شماره تلفنی که در نامه ی قبل دادم و مرادم [ منظور گوهرْ مراد است ]که سلامی از قول من به اش برسانی ، می توانی آن را سفارش بدهی. لطفاً زنگ دیگری بزن و آدرس مرا به او بده. منتظر است » ص ۱۱۶
**« برای نوار انستیتو [‌گوته ] بهتر بود سری به مراد [ ساعدی] می زدی» . ص ۱۲۷
** « مرادْ [ گوهرْ مراد- ساعدی]گفت کلی چیز میز فرستاده ام.اگر شما دیدید بنده هم دیده‌ام» . ص۱۳۶
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ماه های پایانی اقامت شاملو در آمریکا ، همزمان باقیام مردم ایران علیه رژیم شاه بود.شاملو، مشغله های ادبی را وا می‌نهد و یکسره به کار سیاسی می‌پردازد. در بخشی از نامه ی بلند ۱۴ فوریه ۱۹۷۸ می‌خوانیم:
« سیاوش خوبم ، یک دنیا سلام ... دست کم هفته ای یک بار برای سخنرانی[ مرا] به شهرهای مختلف دور و نزدیک دعوت می کنند که از پذیرفتن آن چاره ای ندارم. نوشتن متن ( که به جهات بسیار باید با دقتِ مو از ماست کشیدن تهیه شود ) توقع بالای حضار، و ملاحظات دیگر سبب می شود که کلی وقت برای مقدمات کار صرف بشود.یک سخنرانی یا متن را هم نمی توانم در دو شهر ایراد کنم.چون غالباً جوانانی هستندکه با آگاهی از تاریخ سخنرانی از مثلاً ویرجینیا ( در یک شعاع ۵ تا شش ساعت راه ) به نیویورک می آیند یا از نیویورک به واشنگتن و دلم نمی آید یک مطلب را دو بار بشنوند.در عرض هفته های اخیر سه سخنرانی در نیویورک و فیلادلفیا و واشنگتن داشته ام که این آخری درست چهار روز وقتم را گرفت. یک روز تهیه ی متن و سه روز رفتن و برگشتنش. »
و باز در نامه ۱۴ مارس ۱۹۷۸ :
«سیاوش بسیارعزیزم ...این روزها همه ی کار من شده است متن سخنرانی تهیه کردن، یا با خبرنگاران روزنامه‌ها گفت وگو کردن. در عرض دو هفته ی اخیر، سخنرانی‌هایی در واشنگتن، فیلادلفیا و جرسی سیتی داشته‌ام و ضمن ده روز آینده دو سخنرانی در نیویورک خواهم داشت و یک جلسه سخنرانی در سانفرانسیسکو...ملاحظه می‌فرمایی که بنده شده‌ام میرابو ( قحط الرجال آبلیمو است). و چون سخنران ِ بسیار ناشی و مزخرفی هستم ناچارم همه ی آن‌ها را پیشاپیش بنویسم!- به هر حال خبر رسیده که مجموعه ی آن‌ها را دارند چاپ می کنند،که احتمال دارد خدمتت بفرستم.باری غرض این بودکه بنده تغییر ماهیت داده‌ام و کارم از شاعری به وراجی کشیده. من ایرج نیستم دیگر، شرابم/ مرا جامد نپندارید، آبم ! ».

شاملو ، حتی در تظاهراتی که علیه شاه(در واشنگتن برگزار می‌شود) شرکت می کند :
**« این نامه را در کمال عجله برایت می نویسم، زیرا برای مراسم استقبال تاریخی عازم واشنگتن هستم » از نامه ۱۴ نوامبر ۱۹۷۸
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در همین گیر و دار ِ انقلاب، هفته نامه ی « ایرانشهر » ، به سردبیری شاملو (در لندن) منتشر می‌شود و پس از چندی، به تعطیل می‌کشد. شاملو،در چند نامه ، به تَرک آمریکا و «فراز و فرود » این نشریه اشاره می‌کند:
« سیاوش خوبم. یک دنیا سلام ...چندی پیش شخصی از لندن به من تلفن کرد و اظهار داشت که برای امر بسیار مهمی لازم است مرا ببیند.گفتم قدم روی چشم و ده روزی پیش ما ماند.مطلب این است که برای رفع نیازهای فرهنگی ایرانیان خارج از کشور– در سطح جهانی–در لندن سرمایه‌گذاری مبسوطی شده است و حریف آمده بود از من برای سردبیری یک هفته نامه و سرپرستی ِ آن سازمان ِ نشر ِکتاب دعوت کند،که پس از بررسی جنبه‌های مختلف قضیه و شش میخه کردن همه ی کارها و گفت و گوی بسیار، دست آخر پذیرفتم[... ]با در نظر گرفتن این نکته، فی الواقع بسیاری از کارهای بنده در آمریکا معوق می‌مانَد و چیزهایی را که تاکنون در طریق یافتنش قدم برداشته ام، اکنون لازم است به سرعت در جهت پنبه کردن شان قدم بردارم و باز در انگلستان همین اقدام‌ها به صورت ِ معروف «روز از نو روزی از نو» از سرگرفته شود. به این ترتیب شاید از جهات شخصی مستلزم پذیرش زیان هایی باشد، لیکن از لحاظ وظیفه ملی و وجدانی … خوشحالم که به هر ترتیب امکانات گسترده یی برای فعالیتی ثمر بخش پیش آمد... کار بسیار مشکلی است و لطمه شدید دیگری خواهم خورد ولی چاره‌ای نیست.من برای آسودن و پا به سینه ی دیفال کوفتن، ترک یار و دیار نکرده‌ام.سرنوشت ِ[من] در به دری است و با آن به نحوی راه می‌آیم...» ( از نامه ی ۱۴ فوریه ۱۹۷۸ ،که از آمریکا ، برای آقای پاشایی فرستاده می‌شود)
پس از مدت کوتاهی، زمینه ی کار ( برای نشر «ایرانشهر » ) در لندن فراهم می شود و شاملو ، به انگلیس کوچ می‌کند.
از نامه ی ۶ سپتامبر ۱۹۷۸ ( ارسالی از لندن)
« سیاوش بسیار بسیار عزیزم...این طرف‌ها خبری نیست. فقط چند روز پیش ساعدی از آمریکا تلفن کرد و گفت از دست آن حریف کلافه شده و فرار را بر قرار ترجیح داده ! ظاهراً چند روز دیگر می‌آید لندن.داریم شماره طلیعه ی ایرانشهر را در می آوریم و از یک ماه بعدش هم کار به طور مستمر شروع خواهد شد...»
پس از حدود شش ماه از نشر نخستین شماره ی « ایرانشهر»، شاملو ( به عللی نامعلوم) از ایرانشهر جدا می‌شود. آنگونه که از نامه ی ۲۳ فوریه ۱۹۷۹ بر می آید، شاملو در یادداشت ِضمیمه ی همین نامه ، به علل جدایی اش از ایرانشهر می‌پردازد. آقای پاشایی ( لابد، به صلاحدید) از افشای مضمون این نامه طفره می‌رود.
نامه ی ۲۳ فوریه ۱۹۷۹، آخرین نامه‌ای است که شاملو ( از لندن ) برای آقای پاشایی می‌نویسد :
« سیاوش بسیار عزیزم . مدت درازی است که نتوانسته‌ام برایت خطی بنویسم. بی دل و دماغی … مانع این تنها دلخوشی ما در عالم غربت بود...از ایرانشهر ناگزیر استعفا کردم. زیرا دیگر مواضع مان و حسین با هم نمی‌خواند.من از روزنامه به عنوان یک وسیله استفاده می‌کردم در صورتی که روزنامه برای او یک هدف است. من معتقدم که انقلاب را باید حفظ کرد و او معتقد است که تک فروشی باید حفظ شود!- مطلبی که ضمیمه این نامه است کل مسأله را برایت روشن خواهد کرد. نیازی به توضیح اضافی نیست.»
ــــــــــــــــــ
همانطور که در سطر های آغازین نوشته ی پیش رو آمده است، شاملو، در سال 1990/۱۳۶۹( برای شرکت در جلساتی که به دعوت مرکز پژوهش و تحلیل مسائل ایران سیرا «CIRA» در دانشگاه برکلی برگزار شد ) به آمریکا سفر می‌کند. آنگونه که در آغاز این مقال گفتم، تنها ۱۱ نامه از مجموعه نامه‌ها ،مربوط به سفر دوم ِ شاملو به آمریکا است. از سه نامه نخست( ۲۶ مرداد، ۲۷ مهر و ۶ بهمن ۱۳۶۹ )که بگذریم،بقیه ی نامه ها، بدون تاریخ اند.آدرس گیرنده ی نامه‌ها ( آقای پاشایی) هم،دیگر « خیابان آشیخ هادی » نیست.
نامه‌های این سفر شاملو ( شاید به علت ضایعه ی جسمی ناشی از سانحه ی اتومبیل در آلمان و تبعات روحی آن) از حرف و حدیث های پیشین اش ، تهی است.شاملو، خودْ ،در چند نامه ، به این موضوع اشاره می‌کند:
**‌-« سلام عزیز من .
کلی حرف دارم اما قلم که روی کاغذ می آید، همه پرواز می‌کنند.غربت است که دوست نمی‌دارم. و بلاتکلیفی است که از غربت بد تر است، و بد تر از این دو بیکاری و علافی ... «آیدا»ی من خوب است . دلتنگیش را حس می‌کنم ولی از من قایم می‌کند. هر دو ِ ما همه ی شما را غرق بوسه می‌کنیم...»‌[ از نامه ی ۲۷ مهر ۱۳۶۹]
**‌-«‌اگر چیزی برایت نمی نویسم، دلیلش وضع روحی است» . ص۱۹۳
**- « قلم در دستم گیر ندارد. غرض عرض سلامی بود. دوست باقی ، فرصت باقی ».ص ۱۹۱
** -« از شما و وطن دوریم ، اما قلب و روح مان آنجا کناره سفره ی هفت سین شماست و انتظار روزی را می‌کشیم که بتوانیم دوباره خودمان را در جمع شما دوستانم ببینیم که بهترین دوستان دنیایید ، زیر آسمان خودمان، و در فضای آشنای خودمان... اگر تبریکی باید گفت ، به پایداری هاست و پایمردی ها! ».ص ۱۹۴
**-... خوشا همان کنج کوچه ی اشرفی یا نِفار جهانی در بهنمیر یا کاخ ناتمام دارابکِلا! ــ با همه ی اشتیاق منتظر روزی هستم که باز به خاک پر غبار وطن برگردیم. امیدی که به نفس کشیدن وادارمان می کند و روزهای تنهایی را با آن به شب می رسانیم ، همین است . وگرنه هر ساعت عمر محکومیتی است که با تَعَب و نفرت ، سالی نمود می‌کند. ص۸۲

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در همین سفر است که شاملو ( از پس ِ عارضه ی جسمی ناشی از تصادف اتومبیل در آلمان ) دو بار، به عمل جراحی تن می‌دهد:
« سلام عزیز من ...در ناحیه ی پشت گردن ناراحتی مشکوکی بروز کرد...ما در ادامه ی دعوت های برنامه‌ریزی شده ی دانشگاهی ، به نیویورک و واشنگتن رفتیم و وقتی در این شهرِ اخیر بودیم … خانم دکتر قوامی از طرف دکتر « اوردیا » - جراح اعصاب - دستور داد دعوت ها را لغو کنیم... نخاع، زیر مهره‌های گردن در یک نقطه به باریکی نخ در آمده ، طوری که « اوردیا» تعجب می‌کرد چطور تا حالا پاره نشده است. در هر حال گفت ، دو عمل در پیش دارم. عمل اول را از کنار گردن انجام دادند … و گفتند بروم سه ماه دیگر برگردم...رفتیم و معلوم شد هنوز استخوان‌ها آن‌جور که باید جوش نخورده است... » صص ۱۸۰- ۱۸۱
همانطورکه پیشتر گفتم ، شاملو در همین سفر ، استاد مهمان دانشگاه برکلی UCLA بود و برای یک ترم، به دانشجویان ایرانی( در زمینه ی زبان، شعر و ادبیات معاصر ایران) درس می‌داد.
نقد های آقای پاشایی بر برخی شعرهای شاملو، از جمله مواد درسی بود :
**-« سیاوش بسیار عزیزم... دارم نقد هایت را در دانشگاه درس می‌دهم تاکنون " امیر زاده ی کاشی ها " و " کهکشانی از خورشید " و " رستاخیز در لحظه " را گذرانده ایم و دانشجویان علاقمند شده‌اند. لطف کن و هر چه از این مقوله مرقوم رفته است فوری برایم بفرست که فقط اینجا به بررسی " آبدانه های چرکی " دسترسی دارم. » ص ۱۹۰
گفتنی های بسیاری در نامه های شاملو به آقای پاشایی وجود دارد که نقل همه ی آن ها، در حوصله خوانندگان فضای مجازی نیست. از این رو، به برخی از مهمترین آنها ، اشاره ای گذرا می‌کنم.
دعوت از شاملو ، برای کار در دانشگاه‌ها، در سفر پیش از انقلاب :
**- « از کار من در آمریکا پرسیده بودی، تا کنون دپارتمان تحقیقات در مسائل ادبیات و زبان های خاور میانه(مرکز دانشگاه پرینستون) مرا به عضویت افتخاری پذیرفته و همچنین برای یک سال آینده به عنوان محقق مدعو حق ،استفاده از امکانات دانشگاهی را به من داده اند، بی آن که من تقاضایی از آن ها کرده باشم.ص ۳۱

**-« در باره ی کتاب کوچه نوشته بودی. دانشگاه پرینستون دست در کار است که از یک بنیاد فرهنگی ( مثل بنیاد فورد یا راکفلر) بودجه یی دست و پا کند که بتواند دفتری مرکزی برای مطالعه و تحقیق و تکمیل فیش های کتاب کوچه در مرکز مطالعات خاور میانه اش ایجاد کند و کسانی را برای کومک به من در این امر به استخدام در آورند» ص ۵۶
**- « سیاوش مهربان ...نامه هایت چنان دل ِ خسته و بی پناهم را شاد می کند که هر روز صبح را به امیدگرفتن نامه ی تازه ای از تو از خواب بیدار می‌شوم. آن چنان عصبی و بی قرارم که به فکر افتاده ام به اروپا برگردم و شاید در فرانسه یا ایتالیا بمانم. دانشگاه ناپل در ایتالیا، همان روز ها که در رُم بودیم به وسیله ی پروفسور[جوانّی ماریا ] درمه D'Erme [۹ ] به من پیغام داده بود که اگر قبول کنم، به حقوق هفتصد هزار لیر در ماه مرا بلافاصله استخدام می کند، و نپذیرفتم و با این وضع حالا مثل سگ پشیمان شده‌ام.« ص ۵۵
دکتر احسان یار شاطر نیز (در پیوند با تداوم ِکار کتاب کوچه )شاملو را به کار در دانشگاه کلمبیا دعوت کرده بود که ( به دلایلی که شرح مبسوط و جداگانه ای را می طلبد) از سوی شاملو رد شد .
ـــــــــــــــــــــــ
گرفتاری ها و مسائل مربوط به کار کتاب کوچه، یکی از مضامین مستمر و پای ثابت نامه های شاملو است. در کمتر نامه ای است که صحبت به «کتاب کوچه» نکشد.
شاملو ، به رغم دردسر های تاق و جفتی که به برخی از آن ها در نوشته ی پیش رو اشاره شده است و به خصوص تداوم کار شاق ِکتاب کوچه ( که گاه ، تا ده – دوازده ساعت در روز،وقتش را می گرفت ) از کار فرهنگی و کمک در راه اندازی نشریه ادبی و برپایی مراکز فرهنگی نیز غافل نمی‌ماْند.در یکی از نامه ها می خوانیم :
**-** « مجله ی ماهانه ی موسوم به " چراغ "را، به هر بدبختی که بود راه انداخته ایم. با قرض و قوله و اعانه جمع کردن و غیره … اولین شماره اش تا آخر سپتامبر [ ۱۹۷۷] منتشر خواهد شد و در حال حاضر مشغول تایپ کردن مطالب آن هستند». ص ۶۹
**« … در این میان دوستان برکلی و سن هوزه و اوکلند پیشنهاد کردند یک مرکز فرهنگی اسطقس دار بر پا کنیم که به هر حال داریم راهش می اندازیم ،ببینیم چه می‌شود. برای رفع و رجوع ِخلأ ِکیسه هم ،قرار است چند کتاب که فروشش ضمانت شده باشد چاپ بشود»..ص ۱۸۱
هر گوشه ی نامه های شاملو، پر از حرف و حدیث و نکات و ظرایف ادبی و ... است، که، پرداختن به همه ی آن ها در این مجال تنگ ممکن نیست.از این رو، با ذکر چند مورد، این مقال را به پایان می‌برم.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
به باور من، شاملو از جمله بزرگان ادب فارسی است که هر چند قرن یک بار ( آن هم در بزنگاه های تاریخ و در هنگامه ی تحولات اجتماعی )امکان ظهورشان فراهم می‌شود( و اگر این سخن به گزافه تعبیر نشود) شاملو تنها شاعر چند قرن اخیر ایران است که ( به لحاظ توانمندی حیرت آورش در حوزه زبان و خلاقیت و نوآوری در موسیقی کلام) با حافظ می توان قیاس اش کرد.
***
دگرگونی هایی که در ساختار سیاسی اجتماعی ایران، در عصر محمد رضا شاه به وجود آمد و ظهور تدریجی طبقه متوسط(که از یک منظر ،ادامه ی تحولات اجتماعی – سیاسی ناشی از انقلاب مشروطه و پی آمد تحقق برخی خواسته های پدران مشروطه خواه ما در عصر رضاشاه بود )انواع جدیدی از تولیدات ادبی و هنری و سرآمدانش را سبب شد.
گرچه پرداختن ِ همه سویه به این تحولات ، مجال خاص خود را می‌طلبد، معذالک، می توان( در نگاهی گذرا ) از ظهور نسلی از غول های ادبی - هنری ( به ویژه در دوره ی محمد رضا شاه ) سخن گفت :
از نیما و هدایت ... بگیریم ( که در دوره ی بیست ساله برآمدند و بالیدند)تا اخوان و شاملو و فروغ و سپهری و شهریار و سایه وسیمین بهبهانی ... در شعر؛ تا بزرگ علوی، صادق چوبک، ابراهیم گلستان،سیمین دانشور،بهرام صادقی ،هوشنگ گلشیری ،محمود دولت آبادی ... در داستان نویسی ؛ایرج پزشکزاد در طنز ؛تا محمد معین، ناتل خانلری،ذبیح الله صفا ،حبیب یغمایی، مجتبی مینوی ، عبدالحسین زرین کوب، فریدون آدمیت ،هما ناطق،ایرج افشار، شفیعی کدکنی …در امر پژوهش؛ تا محمد قاضی، نجف دریابندری ، رضا سید حسینی ،شاهرخ مسکوب و بسیارانی (که نامشان به علت تنگی جا و تنگنای حافظه، مغفول مانده است) همه ، محصول پوست انداختن جامعه در عصر محمدرضاشاه اند.
شاملو ، در چنین فضا و دوره ای برآمد و بالید.
من همواره از خود پرسیده ام ، اگر سانسور در سال‌های سلطنت محمد رضاشاه ، با قلدری و به پشتوانه ی منطق دریده ی جباریت ، به جان فرآورده های ادبی نمی افتاد؛ اگر کارگزاران رژیم شاه، بر منتقدین خود آنقدر سخت نمی گرفتند ، بسیارانی را ممنوع القلم نمی‌کردند و با روح و روان فرهنگی اهالی قلم( همچون زنده یاد غلامحسین ساعدی)مشق ِ قِتال نمی کردند و...چه می شد؟[۱۰]


و از این سو، اگر شاملوها ، آنقدر بر منزه طلبی سیاسی پای نمی فشردند و از امکانات ملی( نه آنچه که شاملو ، به «نواله ی ناگزیر ِ» رژیمِ شاه تعبیر می‌ کرد) بهره می بردند، آیا کارنامه ادبی شاملو همین بودکه امروز می بینیم، و آیا ،کار عظیم ِکتاب کوچه، به تأخیر و در نهایت به محاق تعطیل می افتاد؟
در همان سال‌ها ، بودند بسیارانی از اهالی قلم ( از فریدون آدمیت بگیریم ، تا خانلری تا ذبیح الله صفا تا شاهرخ مسکوب ، تا هوشنگ ابتهاج و دیگران و دیگرانی)‌که از پسِ مماشات با رژیم محمدرضا شاه(گیریم ، یکی کمتر و یکی بیشتر) و وانهادن نگاه دشمنخو ، دست ِکم غم «نان » نداشته اند و می توانستند بی دغدغه ، به کار تحقیقی و ادبی شان بپردازند .
شاملو ، در نامه ی ۶ مه ۱۹۷۷خود، به گوشه ای از این منزه طلبی و آشتی ناپذیری اشاره می کند :
«نکته خوشمزه یی که امروز آقای [ علی] بنوعزیزی- یکی از استادان مدعو پرینستون در رشته ی تاریخ – نقل می کرد این است که دولت علیه [ شاهنشاهی ] یک ملیون دلار به دانشگاه هاروارد ( در بوستون ) داده است تا در تهیه و تدوین فولکلور ایران تحقیق و صرف برنامه ریزی آن بشود! - رئیس بخشی که این پول را وصول کرده دکتر مهدی است که من پارسال به دعوت او از نیویورک به بوستون رفتم و محبت فراوان کرد، به زودی سفری به آن جا خواهم کرد و خواهم کوشید سهمی از این نمد برای کتاب کوچه دست و پا کنم. یک تنه و با دست خالی راه انداختن این کار پدر در می‌آورد. خسته شده ام و پدرسوخته ها کاه جلو سگ می ریزند[ و ] ، استخوان را پیش اسب، و من برای فراهم کردن پولی که امکان کار را برایم فراهم کند، از این سر دنیا به آن سر دنیا باید سگدو بزنم و فقط به این دلیل که نمی خواهم با ابلیس قراری ببندم.»
نکته ی دیگر :
بسیاری از ما ، عشق را با عاشقانه های شاملو معنا می‌کنیم.اما کمتر از خود پرسیده ایم که «اِلهه » آن عاشقانه ها کیست؟ و آنگاه هم که(به ندرت) از« آیدا » یادی می کنیم، در او تنها حضور « معشوق»ی را می بینیم که برانگیزاننده ی حس و حال شاعرانه در شاملو ، برای خلق آن عاشقانه ها بوده است. در حالی که ، شاملو( از یک منظر )در سایه ساری( ازعشق و عاطفه و مهر)که آیدا برایش مهیا کرد، شکوفا شد وگل کرد.
و البته که این ،همه ی ماجرا نیست. « آیدا » ، به جز همنفسی و همدلی و همراهی با شاملو، یار و مددکار او ، در پیشبُرد ِکار « کتاب کوچه » و دیگر آفریده های ادبی بوده است. «آیدا»ی امروز ، دیگر تنها آن زن ِ اثیری ِ الهام بخش ِ شاملو در خلق عاشقانه هایش نیست. سال های بلند ِ اُنس و اُلفت و مصاحبت ِ آیدا با شاملو ( و همکاری تنگاتنگ با او ،در زمینه های ادبی) از آن «اِلهه» ی دیروز،ادیب ِ سخن سنجی آفرید ،که ( به باور من)بیش از هر کسی ، توان و قابلیت ِ به پایان بردن «کتاب کوچه» را دارد.. هرچندکه ناشران سودجوی «کتاب کوچه » ، اینهمه را نادیده بگیرند و با او از درِ ستیز در آیند.
گرچه شاملو ، هر بار ، به مناسبتْ و از جمله ( در گفت و گو با مجله ی آدینه)در مورد نقش انکار ناشدنی آیدا ، در تدوین و تألیف کتاب کوچه ، جای هیچ تردیدی باقی نگذاشت و در پیشگفتار ِ ِجلد ِنخست ِ « کتاب کوچه » نیز ، همه جا ( آگاهانه ) ضمیر « ما» و فعل جمع را ( در ربط با تدوین و تألیف مجلدات کتاب کوچه ) به کار گرفت و در روی مجلدات کتاب کوچه نیز عبارت ِ« با همکاری آیدا سرکیسیان» نقش بسته است ، معذالک ، نقش آیدا در پیشبرد کار « کتاب کوچه » ، زیر سایه ی سنگین ِ نام شاملو ، از نظر ها پنهان مانده و نادیده گرفته شده است.
در بخشی از گفت و گو ی مجله ی آدینه با شاملو می خوانیم :
« پرسشگر : کار عظیم شما در زمینه ی فرهنگ توده – کتاب کوچه – در چه مرحله است؟
شاملو : من و همسرم تمام ِوقت و نیرومان را صرف آن می کنیم.کار تدوین آن تا یک چهارم حرف خ پیش رفته. با یک محاسبه ی سرانگشتی می توانم بگویم روی جلد سی و دوم هستیم، یعنی با منظور کردن فیش هایی که باید به مجلدات پنجگانه ی چاپ شده اضافه شود ، حدود دوازده هزا صفحه آن آماده است...» [ ۱۱]

سخن آخر :
پرداختن به کتاب « تهران ، خیابان آشیخ هادی» ، بهانه ای ست برای « از شاملو گفتن » . هم از اینرو ، بدیهی است که همه ی حرف ها ، از شاملو آغاز شود و به او ختم گردد و دیگران (عموماً) در حاشیه قرار گیرند.با این همه، بی انصافی است که در این فرصت باقی‌مانده ، از اقای پاشایی و جایگاه استثنایی اش ، نزد شاملو سخن نگوییم.
در این معنا( پیشتر )گفته باشم که سر آغاز جلد نخست کتاب کوچه ، با این عبارت آغاز می‌شود:
« مجموعه ی کتاب کوچه را به همدلان و همراهان زندگیم ، آیدا و ع. پاشائی تقدیم می کنم که یک کلام ،موجودیت خود را عمیقاً مدیون همت آنان است - ا.ش »
در همین نامه ها، به فراوانی می‌بینیم که شاملو ، به مناسبت، از رایزنی اش با پاشایی ، در مورد کتاب کوچه می گوید :
**- « در مورد نمونه های کتاب کوچه که فرستاده ای ، جداگانه نظرم را خواهم نوشت. هرچند فکر نمی کنم چنین کاری اصلاً لازم باشد. فقط ، عزیزم ، نگران این هستم که از بابت شرح مطالب بعضی جاها گرفتار خطا هایی شده باشم ( که حتماً شده ام ) و دلم می خواست نمونه ها را قبلاً ببینم. اگر خودت مواضب این جریانات باشی دیگر قالش کنده است و حاجی خلاص . اختیار تام با حضرتت است که هر جا اشتباهی به نظرت آمد ترتیبش را بدهی ... ».صص ۱۳۳- ۱۳۴
**- « در باب انتشارات ِ ... نوشته بودی و دلایل بستن قراردادِ کتاب کوچه با آن‌ها. عزیزم، همه ی استدلال های تو به جای خودش عالی است و مو هم لای درزش نمی‌رود. مع هذا برای من بهترین و آخرین و منطقی ترین استدلال، تصمیم توست. به هر تصمیمی که می گیری، ندیده و نشنیده ، دربست اعتقاد دارم و تمام. » ص ۱۱۲
**-« مقدمه ی کتاب کوچه را می‌گذاریم برای مؤخره. فقط در نکات اساسی کار ، قلم خواهم زد که خواننده متوجه باشد قضیه چیست.این پاسخ ناظر به قسمت ۴ نامه ی خودت است که نوشته‌ای که فرصت کافی برای مقدمه نیست. اگر بخواهی خودت می‌توانی یادداشتی قلمی کنی که کتاب در غیاب مؤلف چاپ می‌شود و نتوانستیم مقدمه ی آن را دریافت کنیم و آن را به پایان حرف آ می‌گذاریم و غیره ...تا به این ترتیب ، در این فضای تنگی که برای خودم ساخته‌ام جایی برای نفس کشیدن به وجود بیاید...» . ص ۱۵۲

** موقتاً عرض دیگری ندارم. دست پر محبتت را می فشارم و روی نازنینت را علیرغم آن همه پشم که بر ساحت مقدسش تلوار به هم پیچیده و یاد آور جنگل های خزان زده ی ولایت است می‌بوسم. یا هشت. - احمد شاملو

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانویس :
۱- « تهران ، خیابان آشیخ هادی ، نامه‌های احمد شاملو به ع.پاشایی، تهران، نشر چشمه ، ۱۳۹۲»
نام کتاب (‌« تهران ،خیابان آشیخ هادی» )آدرس محل سکونت آقای پاشایی ( در سفر پیش از انقلاب شاملو ، به آمریکا)است .
۲-
الف- میراث پر درد سر احمد شاملو ، دویچه وله ،
http://www.dw.com/fa-ir
ب - بز را غم جان و قصاب را غم پیه : پاسخ ع.پاشایی به ادعاهای مدیر نشر نگاه
http://shamlou.org/?p=558
ج- پسران شاملو آیدا را احضار کردند.
http://www.asriran.com
۳-« زندگی و شعر احمد شاملو، نام همه شعرهای تو،‌ تحقیق و تألیف ِ ع. پاشایی، ۲ ج ،تهران، نشر ثالث، ۱۳۷۸»
۴- « راست می گویی . نامه ها تجارتی شده. مرده شو ببرد این زندگی را. خجالت می کشم از این که مثل دکتر های جراح امراض زنانه ، به جای این که از زیبایی فرم ها لذت ببریم همه اش به کثافت و سعی در رفع و رجوع امراض و گرفتاری ها می‌پردازیم. خودم هم کم نبود، تو را هم گرفتار این مخمصه کرده‌ام.» ص ۱۵۰
۵- شاملو : آن حضرت ( بهاءالدین خرمشاهی) چیزی نوشته و هزار جا چاپش کرده . وقتی یادداشت‌ها و حواشی در آید خود به خود جواب حرف‌هایش را خواهد شنید.قرار نیست فرصت های غنیمت آخر عمر آدم صرف این بشود که به هر صدایی پاسخ دهد.»
«گفت و گو با احمدشاملو ، محمود دولت آبادی و مهدی اخوان ثالث ، به کوشش محمد محمدعلی، نشر قطره ، ۱۳۷۲ ، ص ۴۳»
۶ - در این جا، آنچه در میان دو قلاب « »آمد، بازنویسی نوشته ی آقای پاشایی در کتاب « تهران، خیابان آشیخ هادی» است.
۷- « کتاب کوچه، احمد شاملو ، با همکاری آیدا سرکیسیان، حرف آ، انتشارات مازیار،۱۳۷۷،ص۸۹۷».
۸-« سکوت سرشار از ناگفته‌هاست، ترجمهٔ آزاد اشعاری از مارگوت بیکل ، مترجم - محمد زرین بال و برگردان به شعر، توسط احمد شاملو »
۹-پروفسور جوانّی ماریا درمه D'Erme ، استاد ادبیات و زبان دانشگاه شرق شناسی ناپل و از حافظ شناسان نامدار اروپا بود. او دارای تألیفات و مقالاتی در حوزه ی زبان و ادبیات فارسی است و ترجمه ی تحسین بر انگیزی از دیوان غزلیات حافظ همراه با مقدمه‌ای با شرح و تفسیر این اشعار داشته است . به زبان پهلوی نیز آگاهی داشته و افزون بر تألیف دستور زبان فارسی و آثار عبید زاکانی از جمله، کتاب‌های اخلاق الاشراف، رساله ی دلگشا، رساله ی صد پند ، موش و گربه عبید را ، به زبان ایتالیایی برگردانده است.» برگرفته از مجله ی بخارا
۱۰- از ممنوع القلم ها می توان از رضا مرزبان، داریوش آشوری، خلیل ملکی و حتی همین آقای پاشایی نام برد که ممنوع التدریس شد و در تهران به کار ی واداشته شد که جز سلاخی وقت و به هرز بردن توانمندی های پژوهشی ایشان ، نامی نمی توان بر آن نهاد .
پرویز ناتل خانلری ، در گفت و گو با بخارا :
« ... یک لیست شامل نام سی و پنج نویسنده به دفتر «سخن» دادند که این اشخاص ممنوع‌القلم هستند و حق ندارند چیزی بنویسند. اسم چندین نفر از همکاران «سخن» در این لیست بود. از جمله محمدرضا باطنی که دانشیار دانشکده ادبیات تهران بود و مطالب درسی خود را درباره زبان‌شناسی به «سخن» می‌داد.»
برگرفته از « مجله بخارا، سال پانزدهم، شماره ۹۴، مرداد و شهریور ۹۲»
۱۱-[ شناختنامه شاملو، جواد مجابی، نشر قطره، ۱۳۷۷،گفت و گوی فرج سرکوهی با شاملو، ص ۷۱۹ ]