نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۴ آذر ۲۰, جمعه

ناوسروان یدالله بایندر (زاده ۱۲۹۲ تهران - 

درگذشته 

شهریور ۱۳۲۰ بندر انزلی) افسر نیروی دریایی 

ارتش شاهنشاهی ایران بود که در مقاومت در 

برابر حمله روس‌ها در جنگ جهانی دوم به شمال 

ایران، نقش اساسی داشت و در این نبرد کشته 

شد. مزار وی هم اکنون در محوطه باراندازهای بندر 
انزلی است.



 دریابان غلامعلی بایندر، برادر یدالله بایندر  (۲۳ آذر ۱۲۷۷ تهران - ۳ شهریور ۱۳۲۰ خرمشهر) فرمانده نیروی دریایی شاهنشاهی ایران بود، که در جریان درگیری‌های میان قوای ایران و انگلستان در جنگ جهانی دوم در تاریخ ۳ شهریور ۱۳۲۰ کشته شد
بيژن کبيري ديگر عضو شاخه نظامي حزب توده، در سال هاي ابتدايي پيروزي انقلاب اسلامي دست راست آيت الله ري شهري در دادگاه هاي انقلاب ارتش بود. حتي در پرونده منجر به اعدام قطب زاده او مهم ترين نقش را ايفا کرد.

 مسوول پرونده حزب توده به نگارنده مي گفت که اگر در زمان تاسيس وزارت اطلاعات، قانون شرط مجتهد بودن وزير را نمي گذاشت قطعا کبيري يا وزير اطلاعات مي شد و يا يکي از مقامات ارشد اين وزارتخانه!
سروش و حبیبی؛ علی شریعتمداری سه 

عضو ارشد ستاد انقلاب فرهنگی در جریان 

یکی از سفرهایشان/دهه شصت
مطالب مرتبط

کودکانی که نه کودکی می کنند و نه تحصیل

kb
 ده ساله است و بی توجه به ما خشت ها را برای مهیا شدن در آفتاب می گذارد. نامش طاهر است. می گوید که چند سالی می شود که در این کوره مشغول کار است. برادران دیگرش نیز در کوره های اطراف کار می کنند. وقتی از او می پرسیم که درس می خواند یا نه مکثی می کند و به اطراف چشم می دوزد گویی در میان آجرهای نارس بخواهد به جواب سوال ما برسد. وقتی که دوباره سوال را تکرار می کنیم ما را به بهانه ی کار ترک می کند و به سراغ خشت ها می رود تنها یکی از کارگران آنجاست که به ما می گوید طاهر هیچ وقت مدرسه نرفته. این ها فرصت درس و مشق ندارند. و به بچه هایی اشاره می کند که در بیابان های اطراف شهرک قائم با دست های کوچکشان مشغول ترکیب بندی دقیقی برای آجرها هستند. این دست ها قرار بوده روزی قلم در دست بگیرد و حالا جبر روزگار آن ها را این چنین به کار گرفته است. آنها جمعی را تشکیل می دهد که به “بازماند گان” مشهورند.
تاریخِ بازماند گی
کودک بازمانده از تحصیل در تعاریف حقوقی به آن گروه سنی از جمعیت گفته می شود که در سنین مدرسه یعنی بین شش تا ۱۸سال باید در طول سال تحصیلی در چرخه‏ آموزشی کشور حضور داشته باشد اما به هر دلیلی وارد چرخه‏ آموزش نشده‏اند یا بعد از مدت کوتاهی از آن خارج شده‏اند. طبق آمار هم اکنون ۱۲۴ میلیون کودک بین ۶ تا ۱۵سال از سال ۲۰۱۳ یا به مدرسه نرفته اند و یا ترک تحصیل کرده اند. در کشورمان اما آمار دقیقی از کودکان بازمانده از تحصیل وجود ندارد. آماری که از چند ده هزار نفر شروع می شود و به چند میلیون نفر هم می رسد. چند میلیون نفری که به طور دقیق در گزارش سال ۹۰ مرکز پژوهش های مجلس، به این ترتیب آورده شده بود، «بیش از سه میلیون و ۵۰۰ کودک بین ۶ تا ۱۷ ساله از تحصیل بازمانده اند که یا اصلاً به مدرسه نرفته اند یا در طول سال های تحصیلی به دلایل مختلف از تحصیل بازمانده اند». این آمار، منهای کودکان و نوجوانانی است که در سال های قبل از ۱۳۸۵، به دلایل مختلف از تحصیل بازمانده اند و هم اکنون از چرخه نوجوانی وارد جوانی شده و پای در دهه دوم زندگی خود گذاشته اند. البته بعضی از مسئولان هم معتقدند که هم اکنون این رقم به مرز ۴ میلیون نفر در سن تحصیل رسیده است. چهار میلیون نفری که به قول آن ها به معنای «تزریق بی سوادی به جامعه» است. با این حال، معاون آموزش و ابتدایی وزیر آموزش و پرورش آبان ماه ۹۱ اعلام کرد که تنها پنج هزار نفر بازمانده از تحصیل شناسایی شده است در حالی که رئیس مرکز آمار آموزش و پرورش بهمن ماه همان سال گفت، اسامی ۱۴۵هزار لازم التعلیم بازمانده از تحصیل شناسایی و به معاونت آموزش ابتدایی ارائه شده است. از طرفی هم براساس آماری که معاون آموزش و ابتدایی وزیر آموزش و پرورش در سال ۹۱ منتشر کرد، دیگر در کشور بازمانده از تحصیل وجود ندارد. چرا که به گفته او، در دور ترین نقاط کشور حتی بین عشایر، تمامی امکانات لازم آموزشی برای همه دانش آموزان تهیه و فراهم شده است.با این حال در ابتدای سال تحصیلی امسال بود محمد لطفی نماینده سمن‌ها در اتاق فکر شورای ساماندهی کودکان کار و خیابان در گفتگو با ایلنا، از وجود ۷۵ هزار کلاس اولی بازمانده از تحصیل در ایران خبر داد. هر چند وی در ادامه افزود که تلاش است تا ۸ هزار نفر از این بازماندگان به چرخه ی آموزش بازگردند اما با این وجود قریب به هفتاد هزار کودک بازمانده از درس و مدرسه نگران کننده به نظر می رسد. گفته می شود بیش از ۲۵ درصد از این واجدان آموزش به دلیل نیاز خانواده‏ها به درآمد این محصلان اقدام به ترک تحصیل می کنند. فشار کاری که این کودکان بر دوش خود احساس می کنند سبب می شود که در نهایت آنها عطای تحصیل را به لقایش بخشیده و روانه ی بازار کار شوند. اما تنها داشتن غم نان و مسئله ی اقتصادی  دلیل ترک تحصیل نیست. اعتیاد، داشتن معلولیت جسمی و فقدان مدارک هویتی که گریبان گیر اغلب کودکان افغان است نیز از دیگر دلایل معتبر خارج شدن این کودکان از چرخه ی آموزش اند.
سیستان و بلوچستان در صدر

 در این استان یکصد هزار کودک از تحصیل بازمانده‌اند که این میزان بیشترین تعداد کودکان محروم از تحصیل کشور را شامل می شود. نخعی معتقد است ۳۰ درصد از این ۱۰۰ هزار کودک، در شهرستان سرباز زندگی می‌کنند. شهرستان سرباز در استان سیستان و بلوچستان یکی از مناطق سنی‌نشین ایران بوده و دارای ۸۰۰ روستاست. جمعیت این شهرستان در آخرین سرشاری رسمی در ایران ۱۶۳ هزار نفر برآورد شده بود، که ۵۷ هزار تن از آنها بی‌سواد اعلام شده بودند. مرداد ماه سال جاری نیز علی اوسط هاشمی٬ استاندار سیستان و بلوچستان به خبرگزاری مهر گفته بود تنها در مقطع ابتدایی٬ ۳۳ هزار کودک بازمانده از تحصیل در این استان وجود دارد. وی از بی‌سوادی ۵۰۰ هزار نفر در این استان خبر داده که ۲۵۰ هزار نفر از آنها زیر ۵۰ سال سن دارند. هاشمی دو مشکل اصلی در زمینه آموزش در این استان را «کمبود فضاهای آموزشی و پرورشی» و «نیروی انسانی» اعلام کرده بود. استفاده از نیروی انسانی غیربومی نیز یکی از عوامل فشار بر آموزش و پرورش سیستان و بلوچستان اعلام شده است. استاندار سیستان و بلوچستان گفته جذب و تربیت نیروی بومی می‌تواند فشار نقل و انتقال در آینده را کاهش داده و ماندگاری نیروی انسانی در منطقه را افزایش دهد. حمیدرضا پشنگ، یکی از نمایندگان سیستان و بلوچستان در مجلس شورای اسلامی تیر ماه سال جاری گفته بود تنها نیمی از دانش‌آموزان این استان دیپلم می‌گیرند.

آفتابی برای کودکان در تاریکی
کودکان بازمانده  در مسیر زندگی پیش رو در جدال با جامعه ی بزرگتر مغلوب خواستِ آسیب های اجتماعی می شوند و نیازمند دستگیری دستگاه های مسئول می باشند. چنین به نظر می رسد که در این زمینه متاسفانه دستگاه ها فاقد یک سیاست ملی مدون هستند که بتواند جوانب مختلف این مبحث را بررسی و به جلوگیری از ازدیاد این بازمانده گی یاری برسانند. بازماندگی از تحصیل چالشی است فراروی جامعه ایران و تنها با تکیه بر دیگر نهادها از جمله سمن ها می توان به یاری این قشر نیازمند نور شتافت تا از این تاریکی رهایی یایند. مشکلات اقتصادی که دامن گیر خانوداه های نیازمند می شود کودکانشان  را وادار می کند که به جای تحصیل گزینه ی کار را برگزینند و به ناچار روانه ی دنیای بزرگترها می شوند حال آنکه جای ایشان پشت نیمکت های مدرسه است و نه در پستوی کارخانه ها و خیابان ها. تاسیس مدارس شبانه روزی خیریه برای کودکان کار و آموزش خانواده های آنها برای مهم جلوه دادن امر تحصیل از اولین راهکارهای برو نرفت از این آسیب فلج کننده است. روندی که اکنون با جان گرفتن سمن ها شاهد آن هستیم و در چند استان شاهد جهاد و ایثار خیرینی هستیم که به شکلی خودجوش به یاری این کودکان شتافته اند تا همپای کار و تلاش برای رزق حلال به کسب سواد نیز بپردازند.

پیام محمد ملکی به خانه همبستگی مهر به مناسبت نامگذاری درخت آزادی و حقوق بشر در کلن به نام او و نرگس محمدی

با نام آزادی، آگاهی و برابری
سلام بر یاران آزادیخواه و کوشندگان راه آزادی و حقوق بشر در ایران
روز جهانی حقوق بشر را به تک تک شما عزیزان تبریک می گویم؛ در این روزهایی که جنگ و جنون و جنایت سایه بر جهان انداخته است و بنیادگرایان شیعی و سنی در منطقه مصیبت زده ما هر یک به طریقی به ستیز با ارزشهای والای انسانی همچون آزادی و حقوق بشر مشغولند، و در روزگاری که برخلاف ادعای مدعیان اعتدال در کشور، چون دهه های گذشته شاهد نقض آزادی های مدنی و پایمال شدن حقوق اساسی انسانها و برپایی چوبه های دار هستیم، برای شما کوشندگان حقوق بشر در سراسر جهان آرزوی کامیابی در به بار نشاندن درخت آزادی و حقوق بشر برای ایران و جای جای جهان را دارم.
از اینکه امسال برای نام گذاری نمادین درخت آزادی و حقوق بشر در پارک حقوق بشر شهر کلن این برادر و پدر پیرتان و دختر مبارز و رنج دیده ام، نرگس محمدی را انتخاب کرده اید، کمال امتنان و افتخار را دارم. امید دارم که توانسته باشم به سهم خود در نیم قرن گذشته در راه احقاق حقوق بشر در ایران گامهای کوچکی برداشته باشم. یقینا درخت آزادی و حقوق بشر با تلاش تک تک زنان و مردان دردمند و آزادیخواه ایران به بار خواهد نشست و مبارزات و کنش های جمعی ما، هر چند کوچک و گام به گام، نتیجه خواهد داد و دور نخواهد بود، روزی که ابر تیره استبداد دینی از سر ایران عزیزمان دور شود و شاهد تابش پرتو آزادی و عدالت و آگاهی بر سپهر میهنمان باشیم.
دست تمامی همراهان راه دشوار آزادی را از دور می فشارم و آرزو دارم که رویای ما برای ایرانی آزاد و آباد و سرفراز و جهانی سرشار از صلح و انسانیت و عدالت در آینده ای نزدیک تحقق یابد.
با احترام و مهر

دکتر محمد ملکی
تهران – ۱۹ آذر ۱۳۹۴ – روز جهانی حقوق بشر

۱۸ سال زندان برای دو موسیقی‌دان و یک فیلم‌ساز در دادگاهی به مدت ۱۵ دقیقه

یک منبع مطلع به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت مهدی رجبیان، موسیقی‌دان و موسس وب‌سایت «برگ موزیک»، حسین رجبیان، فیلم‌ساز مستقل و عکاس، به همراه یوسف عمادی، موسیقی‌دان در دادگاهی که دراردیبهشت ماه به ریاست قاضی مقیسه در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب برگزار شد، محکوم به تحمل شش سال زندان شده‌اند. به گفته این منبع آگاه برای هر کدام از این افراد پنج سال زندان به اتهام “توهین به مقدسات” و یک سال زندان به اتهام “تبلیغ علیه نظام” در نظر گرفته شده است. همچنین هر یک به پرداخت حدود ۲۰ میلیون تومان جریمه نقدی محکوم شده‌اند. به گفته این منبع مطلع کل زمان دادگاه ۱۵ دقیقه بوده است و ادعا شده که «برگ موزیک» “قصد ترویج بی‌اعتنایی به مقدسات با انتشار موسیقی‌های زیر زمینی” داشته و در “امور سینمایی هم فعالیت داشته” است. وی دلیل یکی بودن پرونده این سه هنرمند را “همکاری هنری” عنوان کرد. این منبع مطلع در ادامه با اشاره به اینکه این سه هنرمند هر یک با قید وثیقه دویست میلیون تومانی به صورت مشروط آزاد هستند گفت: “دادگاه تجدید نظر این سه تن ماه آینده (دی ماه) در شعبه ۵۴ دادگاه انقلاب، به ریاست قاضی بابایی برگزار می‌شود، آن‌ها امیدوارند حکمشان در دادگاه تجدید نظر تغییر کند.” به گفته منبع یاد شده این سه تن در مهر ماه سال ۱۳۹۲ بازداشت شدند. آن‌ها بیش از دو ماه در سلول‌های انفرادی در بند ۲ الف سازمان اطلاعات سپاه زندانی و تحت بازجویی‌هایی فشرده سپری کردند. آن‌ها همچنین برای مصاحبه تلویزیونی و اعتراف علیه خود نیز تحت فشار قرار داشته‌اند.‌‌ همان زمان کمپین‌های مختلفی در شبکه‌های اجتماعی راه افتاد که خواستار آزادی گرادانندگان «برگ موزیک» شدند. هم زمان با دستگیری آنها بیش از ۴۰۰ نفر از جمله ده‌ها هنرمند و روزنامه نگار از وزیر ارشاد خواستند به برخوردهای امنیتی با اهالی موسیقی پایان دهند. منبع مطلع از پرونده این سه هنرمند در ادامه به کمپین گفت: “مهدی رجبیان در همان سال در حال ضبط پروژه پژوهشی تاریخ ایران به روایت سه تار بود که تمامی آن پروژه با توقیف استودیوی شخصی و هاردهای محتوی صداهای ضبط شده متوقف شد. حسین رجبیان هم پس از اتمام اولین فیلم سینمایی اش دستگیر شد که پس از آن تمام مواد مربوط به فیلم مذکور که دارای مجوز ساخت هم بود توقیف و هنوز هم تصاویر و صداهای نهایی شده فیلم به او بازگردانده نشده است.” این منبع مطلع گفت:” نمی دانم چه طور می شود با سایت موسیقی به مقدسات توهین کرد، “برگ موزیک” حتی پیش تر درخواست مجوز داده بود.” یک منبع موثق دیگر هم در آذرماه سال ۹۲ و پس از دستگیری مدیران برگ موزیک به کمپین گفته بود این وب سایت فقط در حوزه موسیقی زیرزمینی فعالیت می کرد و کاملا غیر سیاسی بوده است: « برگ موزیک به عنوان یک رسانه برای پخش موسیقی بارها تقاضای مجوز از مسؤلین و حتی از پلیس فتا تقاضای رفع فیلتر شدن کرده بود.» منبع یاد شده در خصوص سوابق این گروه به کمپین گفت: «برگ موزیک در سال ۲۰۰۹ توسط مهدی رجبیان تاسیس شد. پس از انتخابات ۸۸ این وب سایت جز معدود سایت هایی بود که به صورت جدی آثار موسیقی زیر زمینی را در ایران پخش و تکثیر می کرد. تمرکز این سایت فقط روی موسیقی آلترناتیو و زیرزمینی بود و پخش وسیع اینترنتی کارهای زیرزمینی هنرمندان داخل و خارج از ایران را دنبال می کرد.» این منبع در مورد مهدی رجبیان به کمپین گفت: «او نوازنده ی سه تار، گرافیست و ساکن شهر ساری است که مدیریت این وب سایت را به عهده داشت. این سایت در دوره ی احمدی نژاد فقط فیلتر می شد و هرگز تحت پیگرد قانونی قرار نگرفت.» اخیرا صدور احکام سنگین برای فعالان عرصه هنر شدت گرفته است. کیوان کریمی فیلم ساز ایرانی مهرماه ۱۳۹۴ به اتهاماتی همچون «توهین به مقدسات» به ۶ سال زندان و ۲۲۳ ضربه شلاق محکوم شد. همچنین دادگاه انقلاب تهران دوشاعر، فاطمه اختصاری و مهدی موسوی را به دلیل دیدگاههای انتقادی در اشعارشان به ترتیب به نه سال و شش ماه و ۹۹ ضربه شلاق و ۱۱ سال و ۹۹ ضربه شلاق به اتهام “توهین به مقدسات” محکوم کرده است.

برنامه پخش زنده: گزارش آسیب های اجتماعی در ایران و گریه خامنه ای

آقای طاهری‌پور با این کفش‌های لنگه‌ به لنگه راه به جایی نخواهید برد
مهدی اصلانی


در هفتاد ساله‌گی پرویز قلیچ‌خانی دل‌نوشته‌ای از من رسانه‌ای شد. دل‌نوشته‌ی من علتی شد تا آقای جمشید طاهری‌پور از اصلی‌ترین رهبران پیشینِ سازمان اکثریت پس از خواندن‌اش بد‌خواب شوند و خواب پرویز را ببینند که تنها یک نوبت او را در عمرشان دیده و البته نشناخته بودند:«چهار سال پیش در"دیدار" او را دیده بودم. برای اولین بار بود که او را می‌دیدم. بعد از آن هم دیگر او را ندیدم. هیچ‌وقت پیش نیامد او را ببینم و گپ و حرفی با او داشته باشم»(1)
ایشان می‌نویسند: «هرشب خواب‌های عجیب و غریب می‌بینم.[...] دیشب خواب پرویز قلیچ‌خانی را دیدم حکما چون تا دیروقت که چشمم خسته و خوابید، به او فکر می‌کردم. روز-اش مقاله‌ای در باره او و هفتاد ساله شدن‌-اش خوانده بودم!»(2)
پس مشخص شد آن‌چه آقای طاهری‌پور "روز‌اش" خوانده بودند و آشفته‌خوابی‌ی شبانه برای‌شان به ارمغان آورده بود همانا دل‌نوشته‌ی من برای پرویز بوده است. ایشان بعد از آن‌که خوابِ پرویز را می‌بینند صبح کله‌ی سحر از خواب بر می‌خیزند و به تلخی احساس می‌کنند «خالی‌تر از روزهای پیش» هستند
لابد می‌پرسید تهی‌شدنِ جمشید طاهری‌پور از چه رو است؟ آقای طاهری پور پاسخ می دهند: «او را با وصف و حالی از لوطی‌مسلکی، بی آن‌که خواسته باشند کوچک کرده بودند و این غمگین و پر از درد و دریغم کرده بود»(3)
آقای طاهری‌پور البته هیچ تعریفی از لوطی‌مسلکی که به زعم ایشان پرویز را کوچک کرده ارائه نمی‌دهند. به ظاهر ایشان لوطی‌مسلکی را در مقابل پهلوانی مصرف کرده‌اند.
سعی می‌کنم در سطور زیر تعبیری بر خوابِ ایشان بنویسم.
آقای طاهری‌پور به تقویم ایرانی‌تان نگاهی بیاندازید. این مکتوب به تاریخ 16 آذر در پاسخ به ادعای پهلوانی‌تان قلمی می‌شود. به گمان حافظه‌ی درخشان‌تان شانزده آذر از یاد نبرده است. نمی‌خواستم نمک بر زخم پاشیده و تلخی کنم. با خود کلنجار رفتم که این مختصر رسانه‌ای کنم یا نه؟ از بیماری‌تان مطلع هستم و خود نیز در مکتوب کوتاه‌تان به شب‌بیداری‌ها و زود برخاستن‌های سحرگاهی که شیوه‌ی آشفته‌حالان و کهن‌سالان است اشارت داشتید. اگر نبود فراز پایانی‌ی نوشته‌ی کوتاه‌تان و آن ادعای بس شگرف! که فروتنانه خود را پهلوان خوانده‌اید هرگز مرتکب این پاسخ نمی‌شدم. نوشته‌اید: «خواستم بنویسم اما یادم آمد نگاه خطاپوش، و زبان خاموش نیز از خصیصه‌های پهلوانی است.»(4)
عجبا! هم از این‌رو تمامی‌ی سخن در ادعای پهلوانی شما نهفته است.
ای کاش می‌نوشتید از چه تاریخ بازوبند پهلوانی بر بازو بسته‌اید؟. شاید در سالیان اخیر با چرب کردن بدن عضله آورده و در کسوت پهلوان "نگاهِ خطاپوش و زبان خاموش" حاصل کرده‌اید.
خصیصه‌ی پهلوانی مرام است. معرفت است و رسم خویش‌کاری. شما به شهادت کارنامه‌ی سیاسی‌تان پهلوانی که نکرده‌اید هیچ! یارفروشی کرده و بی‌معرفتی مرتکب شده‌اید. پهلوان‌ها پاک‌زبان هستند و به رخ نمی‌کشند. آنان در تقابل با بدی ستیز می‌کنند؛ که این همه ریشه در آئین انسانی دارد. پهلوان‌ها جز در مقابل قدرت رجز نمی‌خوانند. پهلوانی معرفت است، چرا که بیشتر پهلوان‌ها در دنیای مدرن به لات‌ها استحاله پیدا کردند. شعبان و طیب سرسپرده‌ی قدرت و ستاینده‌ی آن شدند. آن‌گونه که شما در سیاه‌ترین دوره‌ی تاریخ خون‌بارمان پشت دستِ "امام خمینی" نشستید تا شیتیل قمار نصیب برید. شما و شمایان غرور فدایی به گدایی کشاندید و اکثریتِ آن‌ را تا حد شرطه‌های دارالخلافه‌ی اسلامی و سربازان "امام خمینی" تنزلِ مقام دادید.
آقای طاهری‌پور همه‌ی دشنام‌ها و سنگ‌های عالم که بر سر سازمان اکثریت فرود می‌آید محصول سیاستی است که نماد بیرونی‌اش از فردای 30 خرداد آغاز شد و تا پلمب شدن نشریه‌ی "کار" در زمستان سال 60 توسط دادستانی تداوم داشت. شما افزون از سردبیری "کار" از اصلی‌ترین تصمیم‌گیرنده‌گان و رهبران وقت اکثریت بوده‌اید.
وجدان هر کنش‌گرِ سیاسی که در سال 1360(به ویژه پس از 30 خرداد) به نام سازمان اکثریت گره خورده باشد جذام‌زده است و زخمی ناسور بر پیکره‌اش تراشیده شده است. این زخم هر زمان دهان باز کند تازه‌گی می‌یابد.
ابتدا بگذارید شادمانی‌ی خود از خواب‌دیدن‌های‌ شبانه‌تان بیان کنم. شب بی‌خوابی وجدان درد می‌‌آورد اما هم درد است و هم تسکین. باور دارم پهلو به پهلو شدن‌های شبانه در بستر، یکی از خصائلِ انسانی است. خوب است که آدمی در خواب و سیاهی‌ی شب، در خلوتِ خود با پلشتی‌هایی که مرتکب شده خاطره تازه‌کند. نهیب برخود برآورد و احتمالا لبی بگزد. با خود بگوید چه شرافت‌مندان بر نطع سیاه نشاندم. خواب خیس‌چشمی با خود دارد و این برای پاک‌شدن پربدک نیست.
خوب است که خواب می‌بینید؛ آن‌هم هرشب
آیا شده است در این 34 سالی که از 16 آذر 1360 می‌گذرد و انشعابی که به همین نام شهره شد خواب هلیل‌رودی را دیده باشید؟ 34 سال پیش با کین‌توزانه‌ترین و سخیف‌ترین واژه‌گان در هم‌شانه‌گی و هم‌راهی تنی‌چند در نشریه‌ای که شما سردبیرش بودید به ترور شخصیت یکی از شریف‌ترین چهره‌های سیاسی‌اجتماعی‌مان دکتر منوچهر شفیعی (هلیل‌رودی) پرداختید. شما که آن‌زمان رحیم بودید دست در دستِ صادق(5) وی را مشکوک خواندید و نام واقعی وی به قرق‌بانان فروختید. شمایان سیاست را فاقد وجدان کردید.
 منوچهر چندی بعد بر اثر فشارهای خارج از حد با بیماری مننژیت این جهان وانهاد و بگذشت. و شما رفیق فروشی کردید و بی‌مرامی. شما پهلوان نبودید و پهلوانی نکردید!
آقای طاهری‌پور شده است پس از انشعاب 16 آذر سال 60 تا کهن‌سالی‌‌ی امروزتان خواب همایون و بهروز سلیمانی دیده باشید؟ بهروز را که یادتان نرفته؟. در مقابل دیده‌گان هم‌سر و دو طفل خردسالش پرواز کرد و رسم پهلوانی به‌جای آورد شمایان در جریان انشعاب شانزده آذر نامِ رهبران «انشعاب» برملا کردید(به حاکمیت فروختید) سازمان اکثریت نام بهروز سلیمانی که مسئولیتی خطیر در کردستان داشت به گوشِ محتسب رساند. سپس شما در گفت‌و‌گو با نشریه‌ای که سردبیرش بودید خام‌دستانه حرمت شکستید
-سئوال نشریه‌ی کار شماره 141 از جمشید طاهری‌پور: «اعلام نام معینی، کشتگر، هلیل‌رودی در اعلامیه کمیته مرکزی سازمان خشم و اعتراض هم‌فکران آن‌ها را برانگیخته است در این مورد نظر شما چیست؟»
-پاسخ طاهری‌پور: «نمی‌دانم چرا این‌ها این‌قدر از این‌که جنبش آن‌ها را بشناسد واهمه دارند[...] بر خلاف این توطئه‌گران سازمان ما هیچ دلیلی برای پنهان کردن نام و نشان رهبری خود ندارد ظاهراً توطئه‌گران مدعی رد بینش چریکی هستند و جمهوری اسلامی ایران را یک جمهوری ضدامپریالیست و مردمی می‌شناسند بنابر این چرا و چه‌گونه می‌خواهند مردم را گرد یک رهبری بی‌نام‌و‌نشان جمع کنند؟»(6)
آقای طاهری‌پور این پاسخ هرچه نام داشته باشد نشان از پهلوانی ندارد. شما پهلوان نبودید و پهلوانی نکردید
آیا شده است در خواب‌ها و شب‌بیداری‌ها و کابوس‌های‌تان خواب منصور(رضا غبرایی) را دیده باشید. رهبری‌ی وقت اکثریت برای گرفتن مجوز نشریه‌ای که شما سردبیرش بودید و تا زباله شدن فاصله‌ای نداشت در پاسخ به تلفن لاجوردی که پاره‌ای مطالب نشریه را خوش نیامده بود رفیق‌کُشی کردید. لاجوردی نام و نشانِ نویسنده‌ی متن‌ها از شما طلب کرد. رهبری‌ی وقت اکثریت و شما راًی بر ذبح منصور دادید و منصور را بر آستان ننگین خطِ امام سر بریدید. منصور را در سال 60  کت‌بسته و در مشایعت نا"صادق"‌ترین چهره‌ی سیاسی وقت تحویل لاجوردی و دادستانی دادید. منصور رفت و در سال 1364 اعدام شد. آرزومندم و ای کاش! پیرانه‌سر خواب منصور نبینید تا پیشانی عرق‌کرده کابوس به یاد نیاورید. بر مبنای اسناد کنگره‌ی اول‌ اکثریت و آن خودزنی‌ها منصور به گاهِ رفتنِ به مسلخ حلقه‌ از انگشت به‌در کرد. همان کنگره‌ای که با خودزنی سیاست شکوفایی به نقد گرفته بود. خاطرتان هست شما در آن کنگره و در مقابل خودزنی‌ی هواداران سازمان اکثریت با توجیهی یک‌سر پلید هم‌کاری و هم‌دستی با سیستم جنایت را محصولِ شرایط روز ارزیابی کردید و خود و سازمانِ اکثریت را فرزند زمانه‌ خواندید: «اولاً قبل از اینکه احساس شرم داشته باشم، در آن‌جا که موضوع تعهدات ما به نهضت و مردم مطرح است، من نه تنها احساسِ سرافکندگی نمی‌کنم، بلکه توصیه من به شما این است که سرتان را بالا بگیرید.»(7)
می‌دانید زخمی که بر پیکر پرویز که بر مبنای مصلحتِ روز پهلوان‌اش خواندید از چه می‌باشد؟
بدترین زخم بر پیکر یک پهلوان زخمی است که با چاقوی زنگ‌خورده‌ی یک نابلد و نابکار بر سینه‌اش بنشیند.
دکتر قاسملو، امیرانتظام، موسی خیابانی، سیامک اسدیان، فریدون اعظمی، سربداران و تاج‌‌میر و ... لیست کسانی که می‌توانند موضوع خواب‌دیدن‌هایتان باشند چنان دراز است که نام بردن‌شان گلو می‌خراشد و سینه می‌درد. بی‌گمان نمی‌توان با شب‌بیداری و بدخوابی به سرمنزلِ آرام جویبار رسید.
ای کاش در کنار خواب دیدن‌هایتان و در غیبتِ آن سرخ‌گل‌های پرپر‌شده کمی هم می‌گریستید.
هر چند برای پاک شدن، نم‌نمِ باران و خیس‌چشمی کفایت نمی‌کند. شما برای رویین‌تن شدن چند دریا گریه کم دارید.
و گمان می‌کنم گفته باشم چرا شما پهلوانی نکردید و پهلوان نیستید.
..................................
پی‌نوشت: این مکتوب به مناسبت 16 آذر و پس از نوشته‌ی آقای طاهری پور در پاسخ به ادعای پهلوانی‌شان نگاشته شد. تارنما‌های اخبار روز و عصر نو به جهات مناسبات و محضورات‌شان از انتشار متن تن زدند

4-1 نگاه کنید به جمشید طاهری‌پور «به بهانه هفتاد سالگی پرویز قلیج خانی» تارنمای اخبار روز
5- در تشکیلات اکثریت "صادق" نام‌ مستعار فرخ نگهدار بود و جمشید طاهری‌پور را "رحیم" می‌خواندند. این دو، اولی ناصادقانه و دومی بی‌رحمانه هر صدای مخالفی را با شیوه‌های نا‌آشنا با سنتِ فداییان له کردند و با شیوه‌هایی امنیتی برای دیگران پاپوش درست کردند.
6- نگاه کنید به کار شماره 141 ارگان اکثریت تاریخ 2 دی 1360 گفت‌و‌گو با جمشید طاهری‌پور
7- نگاه کنید به اسناد کنگره‌ی اول اکثریت

خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی (ایرنا) گزارش داده که در روز پنجشنبه ۱۹ آذر، جنازه

خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی (ایرنا) گزارش داده که در روز پنجشنبه ۱۹ آذر،هشت عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که در سوریه کشته شده‌اند، 
جنازه احسان فتحی چمخانی در بهبهان، احمد قاسمی کرانی در روستای کران شهر فارسان در استان چهارمحال و بختیاری و حسین داداحمدی در کاشان تشییع شده است. 
در همین روز، جنازه‌های عبدالرحیم فیروزآبادی در نکا، روح‌الله صحرایی در آمل و مصطفی شیخ‌الاسلامی در چالوس به خاک سپرده شده‌اند. 
ایرنا همچنین گزارش داده که جنازه محرمعلی مرادخانی، یکی از «سرداران» سپاه نیز، در تنکابن مازندران به خاک سپرده شده است. 
بر اساس این گزارش، آقای مرادخانی تنها پنج روز پس از اعزام به سوریه کشته شد. 
جنازه مجتبی ابوالقاسمی، یکی دیگر از نیروهای سپاه نیز پنجشنبه به دزفول منتقل شد. 
یک روز پیش‌تر، تشییع جنازه مهدی احمدی از اعضای لشکر فاطمیون در کهریزک برگزار شد. 
آقای احمدی ۱۷ ساله بود. 
لشکر فاطمیون از افغان‌های مقیم ایران تشکیل شده که توسط جمهوری اسلامی برای جنگ به نفع بشار اسد، ریس جمهوری سوریه، به این کشور اعزام می‌شوند. 
جمهوری اسلامی ایران همچنین تعدادی از شیعیان پاکستانی را نیز به عنوان «لشکر زینبیون» برای جنگ در سوریه سازماندهی کرده است. 
تاکنون ده‌ها عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سوریه کشته شده‌اند. 
حسین همدانی، فرمانده سابق سپاه محمد رسول‌الله تهران، ‌ فرمانده ارشد سپاه کشته شده در سوریه به شمار می‌آید. 
جمهوری اسلامی از این افراد به عنوان «مدافعان حرم» نام می‌برد که توسط «تروریست‌های تکفیری» کشته می‌شوند.

بهاره هدایت،دانشجوی زندانی در اوین

 بهاره هدایت برنده جایزه سالانه کانون مدافعان حقوق بشر

بهاره هدایت،دانشجوی زندانی در اوین
بهاره هدایت،دانشجوی زندانی در اوین

روز پنج شنبه روز جهانی حقوق بشر بود. شیرین عبادی، حقوقدان و برنده جایزه صلح نوبل و از بنیان گذاران کانون مدافعان حقوق بشر می‌گوید که این کانون، بهاره هدایت، دانشجوی زندانی در اوین را به عنوان برنده امسال جایزه حقوق بشری خود انتخاب کرده است.

مدرسه‌ای ابتدایی در سیستان و بلوچستان

مدرسه‌ای ابتدایی در سیستان و بلوچستان

sistan-baloochestan-sahamnews