نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۸, شنبه

تحليل ميشل شوسودوسکی از احتمال تجاوز به ايران،با نگاهی به وقايع اخير لبنان


محمد علی اصفهانی

پروفسور ميشل شوسودووسکی، در مقاله ی مفصلی که در تاريخ چهاردهم ماه مه منتشر کرده است، به بررسی وجوه مختلف تجاوز نظامی احتمالی آمريکا و اسراييل به ايران پرداخته است. با توجه خاص به توطئه ی اخير کارگزاران لبنانی اسراييل و آمريکا در لبنان به منظور فراهم آوردن زمينه های اين تجاوز.هرچند شايد نيازی به معرفی پروفسور ميشل شوسودووسکی نباشد، اما به اختصار کامل:Michel Chossodovsky استاد اقتصاد در دانشگاه اوتاوای کانادا، مدير مرکز مطالعات و بررسی ها در زمينه ی گلوباليزاسيون، و از همکاران دايرﺓ المعارف بريتانيکاست. کتاب معروف او، «گلوباليزاسيون فقر»، جزء پرفروش ترين کتاب های جهان است و ـ حداقل ـ به يازده زبان، ترجمه شده است.به تعبير شاملو، «مجال، بی رحمانه اندک بود»، وترجمه ی تمام اين مقاله و ضميمه های آن، برايم ميسر نشد.بنابر اين، فکر کردم که با حفظ امانت، به صورتی جمع و جور شده و مختصر، تلخيصی به فارسی از عمده ترين نکات مقاله تهيه کنم.کسانی که مايلند تمام مقاله را همراه با ضميمه ها و مستنداتش بخوانند، می توانند به لينک متن اصلی آن، در پاورقی مراجعه کنند.۲۷ ارديبهشت ۱۳۸۷۱۶ مه ۲۰۰۸

حزب الله لبنان و نيرو های همپيمان آن، در جريان فعل و انفعالات اخير لبنان، ناچار به مقابله با جريان موسوم به اتحاد ۱۴ مارس شدند که مشترکاً به وسيله ی آمريکا و اسراييل حمايت می شود. (۱)اين ماجرا از آنجا شکل گرفت که دولت سينيوره ـ طرفدار آمريکا ـ [در پی ناموفق ماندن طرح قتل حسن نصرالله به وسيله ی اسراییل بر اثر کارآيی سيستم اطلاعاتی حزب الله ـ م ] شروع به سختگيری و بگير و ببند عليه حزب الله کرد؛ و زمينه را برای آماده سازی دخالت ناتو فراهم آورد.کنترل غرب بيروت به وسيله ی حزب الله لبنان (۲) می توانست به عنوان بهانه يی مورد استفاده ی ناتو قرار بگيرد. و اين در حالی است که ناتو به نيابت از طرف اسراييل، در پوشش «حفظ صلح»، جنگ با ايران و سوريه را تدارک می بيند. (۳)طرح ناتو و آمريکا و اسراييل، علاوه بر ايران و سوريه، حزب الله لبنان، و حماس فلسطين را نيز نشانه گرفته است.هدف از ماجرای اخير لبنان که بر اثر تحريکات دولت سينيوره و نيرو های همچون خود او آمريکا گرای موسوم به اتحاد ۱۴ مارس رخ داد، بی ثبات کردن اوضاع در لبنان بود؛ و بايد آن را به عنوان بخشی از برنامه ی طراحی شده ی آمريکا برای رويارويی با سوريه دانست
.

تهديد به جنگ، برای گشودن در ها به روی سرمايه ی آمريکايی
بلند شدن تق و توق سلاح ها، علاوه بر يک جنگ مستقيم و بی درنگ، از طرح های ديگری در سياست خارجی آمريکا نيز حکايت می کند:تهديد به جنگ، و آماده سازی های پيشرفته ی نظامی، در اکثر موارد به اين منظور انجام می گيرد که کشور های تسليم ناپذير را به سازش و نرمش وادار سازد؛ و آن ها را مجبور کند که از حق حاکميت و استقلال خودشان صرف نظر کنند؛ در های کشورشان را به روی سرمايه گذاران غربی بگشايند؛ و به خصوصی سازی در جهت تسليم موجوديت اقتصادی خود ـ به عنوان ورشکستگانی از کار افتاده و ناتوان ـ به کمپانی های آمريکايی، تن دهند.و مواردی ديگر، از همين نوع.اما اين شيوه های تهديد و شانتاژ، فقط وقتی کارساز است که کشور مورد بحث، توانايی نظامی دفاع از خود را نداشته باشد.توان اقتصادی آن کشور نيز [که به نکبت وجود ملايان، در مورد کشور ما به چيزی در حول و حوش صفر رسيده است ـ م ] نقشی مهم و مؤثّر ايفا می کند.هدف تق و توق عليه ايران اين است:ايران را به انقياد خود در آوردن. چرا که اين کشور، هم يک قدرت منطقه يی است؛ و هم تقريباً ده درصد ذخيره های نفتی سراسر جهان را در خود دارد.
ارزيابی توان نظامی ايران
اما توان نظامی ايران، و به عبارت بهتر: قدرت دفاع از خود، و امکان وارد کردن خسارت به آمريکا و نيرو های متحد او چه قدر است؟ايران، صاحب يک سيستم دفاعی پيشرفته است که هم از تکنولوژی ايرانی بهره می گيرد، و هم از تکنولوژی روسی.از اين گذشته، به گفته ی کارشناسان نظامی غرب، ايران توان نظامی خود را در زمينه ی موشک های بالستيک، به مرحله يی از پيشرفت رسانيده است که در حال حاضر به او اين امکان را می دهد که خسارات عمده يی به تأسيسات نظامی آمريکا و متحدان آمريکا در عراق و خليج فارس و اسر اييل وارد آورد.در چند سال اخير، ايران به صورت فعال، خود را برای مقابله با حمله ی آمريکا آماده کرده است.همچنين، به دليل افزايش قيمت نفت، دولت ايران توانسته است هزينه ی آماده سازی های نظامی خود را راحت تر تأمين کند.بنابر اين، ايران در موقعيتی قرار دارد کاملاً متفاوت با موقعيتی که عراق به هنگام تجاوز آمريکا در سال ۲۰۰۳ در آن قرار داشت.در آن هنگام، نيرو های آمريکا و انگلستان، حمله ی هوايی خود به عراقی را که ده سال تحريم های مهلک اقتصادی را تحمل کرده بود No Fly Zone ناميدند. [ چيزی کم و بيش با اين مضمون که: هيچ نقطه ی قابل تصوری در فضای هوايی عراق وجود ندارد که خارج از حيطه ی توان تهاجمی ما باشد ـ م ]طراحان نظامی آمريکا، کاملاً بر اين که جنگ با ايران در صورت وقوع، تصعيد خواهد شد و دامنه خواهد يافت آگاهند.اگر چنين حمله يی انجام بپذيرد، نيرو های رزمی معمولی ايران قادر خواهند بود که بلافاصله از مرز های عراق عبور کنند و تأسيسات نظامی آمريکا را مورد هدف قرار دهند.اين، يکی از عواملی است که طرح حمله به ايران را «در حالت انتظار» نگاه داشته است.به جای بمباران وسيع هوايی، که به عمليات انتقامی ايران منجر خواهد شد، واشنگتن می تواند به عنوان پيش درآمد، به حمله های محدود هوايی دست بزند.مطابق نوشته ی فيليپ جيرالدی (۴) اين «حملاتِ محدود»، در حد امکان، «دقيق» خواهند بود، و فقط نيرو های «قدس» را نشانه خواهند گرفت.آمريکا قبل از اقدام به «حملات محدود»، می خواهد از طريق مذاکرات پنهانی، مطمئن شود که انتقامی از سوی ايران در کار نخواهد بود.
ارزيابی توان نظامی آمريکا
درياسالار ويليام فالون، که اخيراً از مقام فرمانده «فرماندهی مرکزی نيرو های آمريکا (USCENTCOM) کنار گذاشته شد، زيرکانه و هوشمندانه، از توانمندی ايران به پاسخگويی نظامی و وارد آوردن خسارات مهم به نيرو های متحد آمريکا آگاه بود.او قبل از کنار گذاشته شدنش، امکان جنگ با ابران را کمرنگ جلوه داده بود و گفته بود که حمله به ايران در برنامه ی کار او قرار ندارد. دريا سالار ديگر، درياسالار مولن، رييس ستاد مشترک ارتش آمريکا، با وجودی که از نقشه های بوش و چينی حمايت می کند، مطابق آنچه در شماره ی ۲۲ اکتبر ۲۰۰۷ روزنامه ی اسراييلی «هاآرتص» آمده است، رسماً ضعف نيروی نظامی آمريکا را در اين زمينه پذيرفته است، و تأکيد کرده است که جنگ در عراق و افغانستان احتمالاً توان ارتش آمريکا را برای ورود به يک جنگ جديد با حريفانی نيرومند تر همچون ايران از بين برده است.درياسالار مولن، همچنين، در مصاحبه يی با «نيويورک تايمز» اظهار داشته است که:ـ خطر، می تواند بسيار بسيار زياد باشد. ما، در منطقه، درگير دو جنگ هستيم؛ و در مورد ورود به جنگی ديگر، جدّاً بايد تأمل کنيم.
انتصاب ژنرال پتيرايوس به رياست «فرماندهی مرکزی نيرو های آمريکا»
انتصاب ژنرال «ديويد پيترايوس» [ که اخيراً به شدت در حال بزرگنمايی نقش حکومت ايران در وقايع عراق است ـ م ] باعث شد که اختلاف نظر احتمالی بالقوّه ميان ارتش و کاخ سفيد، خنثی شود.چنين امری، به ديک چنی در صدور فرمان حمله به ايران کمک می رساند و خيال دستگاه جرج بوش را از بابت حمايت کامل ارتش، راحت می کند. (۵)هدف، آماده شدن برای حمله به ايران است. با بهانه کردن ادعای دخالت ايران در عراق، و به اين وسيله، تجاوز به ايران را توجيه کردن:«ايران، مسئول مرگ رو به افزايش نظاميان آمريکا در عراق است.»ايران، متهم به دخالت در افغانستان و لبنان نيز هست. و حمله ی سال ۲۰۰۶ اسراييل به لبنان، جزيی از نقشه ی بسيار وسيع حمله به ايران و سوريه بود. (۶)
ساختار ائتلاف ها و پيمان های نظامی
ساختار ائتلاف ها و پيمان های نظامی، عاملی است تعيين کننده.متحدان آمريکا عبارتند از اسراييل و ناتو.و متحدان ايران عبارتند از چين، روسيه، و دولت های عضو «پيمان همکاری های شانگهای» (SCO)، در پيوند با پيمان امنيتی موسوم به CSTO که تضمين کننده ی همکاری نظامی است ميان روسيه، ارمنستان، بلاروس، ازبکستان، قزاقستان، قرقيزستان، و تاجيکستان.و در همين ارتباط، آمريکا در متن طرح تجاوز به ايران، تلاش می کند که متحدان بزرگ ايران، يعنی روسيه و چين را تضعيف کند.عمليات نظامی آمريکا عليه ايران، فقط در صورتی می تواند پيروز شود که ساختار پيمان هايی که ايران را با چين و روسيه پيوند می دهد، به شکلی چشمگير، ضعيف شود.
در آمريکا چه کسی تصميم می گيرد؟
در واقعيت امر، اين، جرج بوش نيست که در آمريکا تصميم می گيرد. بلکه او به عنوان رييس جمهوری و فرمانده عالی نيرو های نظامی، خودش اطاعت کننده ی فرامين بزرگتر های خودش است. او موظف است که دستورات صادر شده از سوی مراکز نيرومند اقتصادی و مؤسسات بزرگ سرمايه داری آمريکا را اجرا کند.«جنگ، چيز خوبی برای تجارت است». جنگ، باعث پول سازی می شود. جنگ، ميليارد ها دلار سود خالص را برای وال استريت، برای غول های نفتی، و برای مجموعه های صنعت سلاح به بار می آورد.و همچنين، برای واسطه ها و بازخريد و بازفروش کنندگان نفت، و پول، و بورس.هدف اين جنگ، گسترش مرز های اقتصادی سرمايه داری گلوبال است تا بدانجا که بتواند کنترل ثروت نفتی ايران را به دست آورد.برای اين موجوداتی که جنگ را برنامه ريزی می کنند، استفاده از سلاح های اتمی «تاکتيکی»، در صحنه ی تئاتر جنگ غير اتمی و متعارف، کوچک ترين اشکالی ندارد.
نقش محوری ديک چينی
بر عکس دوران قبل از بوش، معاون رييس جمهوری، يعنی ديک چينی، در دستگاه بوش نقشی محوری دارد.چينی به وسيله ی يک ارتش نيرومند متشکّل از مقامات عاليرتبه يی که کاخ سفيد را اداره می کنند حمايت می شود.و اين در حالی است که او جزيی از يک دستگاه واحد و بسيار نيرومند اقتصادی است. به خصوص به خاطر پيوند هايش با «هالی برتون»؛ و تأثيری که «هالی برتون» بر منافع و برنامه ی کار صنعت تجارت نظامی دارد.چينی، نقشی کليدی در فعال کردن طرح جنگ عليه ايران بازی کرده است. (۷)
از آغاز دوره ی دوم رياست جمهوری بوش، اين، چينی است که عملاً و به صورت غير رسمی، رييس دولت آمريکاست.او قدرت جرج بوش را تحت الشعاع قدرت خود قرار داده است. بوش، چيزی به جز يک رييس جمهوری پوشالی نيست.اخيراً هم، ديک چينی، به تحت فشار گذاشتن دولت های عرب همسايه برای جلب حمايت آن ها از حمله ی «پيشگيرانه» به ايران پرداخته است.چينی، کاملاً بی خيال آن است که به کار بردن سلاح های متعارف و غير متعارف و اتمی، تا چه اندازه خسارت و مرگ به بار می آورد.او به خوبی می داند که حتی يک «حمله ی محدود» به ايران، می تواند باعث آن شود که آنچنان جنگی در خاورميانه ی مرکزی در گيرد که از کرانه ی شرقی مديترانه تا مرز های غربی چين کشيده شود.برای چنين جنگ پهناوری، پيشاپيش، سناريو های متعدد، مورد بررسی و مطالعه قرار گرفته اند.ما، در آستانه ی جدّی ترين بحران، در تاريخ جديد جهان قرار داريم.جنايتکاران جنگی در مصادر امور، جا خوش کرده اند.و حتی به کمک رسانه های جمعی، وانتشار اطلاعات نادرست، اينک ديگر جنگ، يک مأموريّت و تعهد انسان دوستانه جلوه داده می شود.آنچه ما به آن نيازمنديم، نشان دادن چهره ی واقعی امپراتوری آمريکاست. و برداشتن نقاب از سياست خارجی جنايتکارانه ی اين امپراتوری که «جنگ با تروريسم» را برای رنگ کردن افکار عمومی، و جلب حمايت مردم از يک جنگ گلوبال بهانه کرده است!
توضيحاتعنوان و لينک مقاله ی ميشل شوسودووسکی:
Planned US Israeli Attack on Iran: Will there be a War against Iran?
www.globalresearch.ca/index.php?context=va&aid=8861
۱ ـ نيرو های همپيمان حزب الله را در لبنان، طيف وسيع و در موارد مختلف همگون يا ناهمگونی از شيعيان، سنی ها، مسيحيان (به خصوص مسيحيان طرفدار ژنرال ميشل عون، متحد پر توان حسن نصرالله)، ملی گرايان، بخشی از جنبش چپ لبنان، دهقانان، و کارگران تشکيل می دهند.مهم ترين چهره های جريان موسوم به اتحاد ۱۴ مارس، که مورد حمايت مستقيم آمريکا و اسراييل قرار دارد، بعد از سعد حريری فرزند نخست وزير مقتول لبنان، رفيق حريری، عبارتند از سمير جعجع، از جنايتکاران جنگی لبنان در جريان جنگ داخلی، و از سازمان دهندگان قتل ها و حملات تروريستی بی شمار، و محکوم به سه بار اعدام به جرم جنايات جنگی. و وليد جنبلاط، رييس حزب موسوم به «سوسياليست پيشرو». اين فرد به مدت سی سال در زمان دخالت حافظ اسد در امور داخلی لبنان، کارگزار سوریه بود؛ و رقيب خود در رهبری «دوروزيان» لبنان، فريد حماده را که با مسيحيان، متحد و همراه و دوست بود، به ازای خوشخدمتی برای حافظ اسد، باکمک سوریه، به تبعيد فرستاد. فريد حماده، سرانجام در سال ۱۹۹۹بدون حق بازگشت به سرزمين خود، در فرانسه فوت کرد. وليد جنبلاط، اخيراً با وزش باد های جديد، ضد سوری شده است و حتی ژنرال ميشل عون، متحد حزب الله را که سال ها يک تنه با سوریه به خاطر اشغال لبنان توسط حافظ اسد جنگيده است به سوریه منتسب می کند! «ايو بونه» رييس سازمان امنيت فرانسه در دوران بيا و برو وليد جنبلاط (به عنوان بنده ی بارگاه حافظ اسد) در کتاب تازه ی خود به نام «لبنان ـ گروگان های دروغ» نوشته است که وليد جنبلاط در همان زمان به جاسوسی برای فرانسه و سازمان سيا مشغول بوده است!

۲ ـ حزب الله در پی خاموش کردن آتشی که دولت سينيوره و نيروهای اتحاد ۱۴ مارس برای زمينه سازی ورود ناتو به صحنه برپا کرده بودند، به مدت بسيار کوتاهی، غرب بيروت را در کنترل خود نگاه داشت تا به ارتش رسمی لبنان تحويل دهد و نگذارد که نيرو های اتحاد ۱۴ مارس آن را به اشغال خود درآورند.

۳ ـ در باره ی نقش ناتو در تجاوز احتمالی به ايران، و قرار و مدار های آن با اسراييل:مقاله ی ميشل شوسودووسکی، که با عنوان «يک عمليّات «ضربه ی ناگهانی وبهت» برای ايران دردست تهيّه است! در سال ۱۳۸۶ ترجمه و منتشر کرده بودم:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar15/choc.html
در باره ی استفاده امکان استفاده ی ناتو از سلاح اتمی، در حمله ی «پيشگيرانه» (بدون آن که حمله يی از طرف مقابل، به جايی صورت گرفته باشد):
مانيفست حمله اتمی پيشگيرانه برای يک ناتو جديد! ـ نگاهی به گزارش گاردين:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar06/nato-manif.html
جان پيلجر از اين مانيفست به عنوان «شايد مهم ترين واقعه ی قرن» ياد کرده است:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar06/pilger-gaza.html

۴ ـ در اينجا، میشل شوسودووسکی به همان مقاله ی جديد فيليپ جيرالدی اشاره می کند که می توانيد آن را به ترجمه ی همين قلم، همراه با توضيحات ديگر، از جمله، در اين لينک دنبال کنيد:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar07/giraldi09052008.html

۵ - مقاله ی ميشل شوسودووسکی: ارتش آمريکا، در جنگ با ايران دچار ترديد شده است:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar05/chossudovsky151107.html
و نيز:
رييس دفتر کالين پاول: آمريکا در صورت حمله به ايران، بايد آماده ی ده سال اشغال ايران باشد:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar05/powl-wilker.html

۶ ـ لبنان، به عنوان هدف جدید ـ نوشته ی تری ميسان:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar02/liban_voltaire.html

۷ ـ چينی دوباره برای حمله به ايران، خيز برداشته است:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar06/cheney-iran210108.html

آیا دولت فلسطینی وجود خواهد داشت؟در شصتمین سالگرد تاسیس دولت اسرائیل


مقدمه و ترجمه : احمد آزاد

امسال در ماه مه، اسرائیل شصتمین سالگرد تاسیس حکومت خود را جشن می‌گیرد. شصت سال پیش در 14 ماه مه 1948، بدنبال خروج آخرین سرباز بریتانیایی از فلسطین، یهودیان ساکن فلسطین تشکیل حکومت اسرائیل را اعلام کردند و اعراب ساکن فلسطین به همراه کشورهای عربی همسایه ، با این اقدام یهودیان فلسطین مخالفت کرده و وارد یک جنگ طولانی شدند که تا به امروز ادامه دارد.

مسئله مهاجرت یهودیان به اسرائیل به اواخر قرن نوزده و اعلامیه «دولت یهود» پس از اولین کنگره صهیونیسم در سال 1896 بازمی‌گردد. دراین اعلامیه، بر وجود ملت «ملت» (نه فقط یک مذهب) تاکید شده است. دراین کنگره بدون آن که به سرزمینی که می‌بایست در آن ملت یهود ساکن می‌شد، اشاره‌ای رود، لزوم تشکیل دولت یهود تاکید شده بود. اما مدتی بعد و در پی گنگره های دیگر صهیونیسم بین‌الملل، فلسطین به عنوان سرزمین مناسب برای تشکیل دولت یهود تعیین گردید. در سال 1901 یک موسسه مالی یهود (بانک عمرانی یهود)، برای خرید زمین‌های اعراب در فلسطین تشکیل می‌شود. در سال 1917 ، تلاش دو دهه سیاستمداران صهیونیست برای جلب پشتیبانی قدرت‌های جهانی از پروژه تشکیل دولت یهود در فلسطین، به ثمر می‌نشیند و اعلامیه «بالفور» (آرتور جیمز بالفور وزیر امور خارجه انگلیس درزمان جنگ جهانی اول) منتشر می‌شود. در این اعلامیه نظر موافق دولت انگلیس به تشکیل یک موطن برای یهودیان در فلسطین، به اطلاع رهبران صهیونیسم می‌رسد. بااین اعلامیه، تلاش صهیونیست‌ها برای خرید اراضی اعراب فلسطین و اعزام هرچه بیشتر یهودیان به فلسطین چندین برابر گردید. در ابتدا اعراب ساکن فلسطین از این توافق نامه و برنامه صهیونیسم اطلاع چندانی نداشتند و به آن بهای لازم را نمی‌دادند. ولی بتدریج با رشد جمعیت یهودیان در فلسطین و بویژه عطش آنان برای تصرف هرچه بیشتر اراضی و گسترش شهرک‌های یهودی نشین، مخالفت اعراب فلسطین بیشتر شد و به درگیریهای خشونت‌آمیزکشید.
دولت انگلیس پس از جنگ جهانی اول قیومت بخش بزرگی از سرزمین‌های امپراطوری سابق عثمانی، و منجمله فلسطین را برعهده گرفته و مسئول اداره آنها بود. با گسترش اعتراض اعراب، دولت انگلیس، برای حفظ روابط حسنه با اعراب و جلوگیری از درگیری و تشنج در فلسطین، محدودیت‌هایی بر سر راه مهاجرت یهودیان ایجاد کرد. اما علیرغم این محدودیت‌ها، افزایش جو ضد یهودی در اروپا و بویژه قدرت‌گیری فاشیست‌های نازی در آلمان، عملا به مهاجرت بسیاری از یهودیان به خارج از اروپا و منجمله فلسطین انجامید. در سال 1914 تعداد یهودیان فلسطین در حدود 55هزار نفر بود، که چیزی کمتر از ده درصد کل جمعیت فلسطین را تشکیل می‌دادند. اما در آستانه تشکیل دولت اسرائیل در سال 1947، جمعیت یهودیان ساکن فلسطین به رقم 610هزار نفر رسید و نزدیک به یک سوم جمعیت فلسطین را شامل می‌شدند.
دولت انگلیس ناتوان از حل مناقشه اعراب و یهودیان در فلسطین و زیر فشار صهونیستها، در سال 1948 فلسطین را تخلیه کرد. چند ماه پیش از تخلیه ارتش انگلیس، سازمان ملل در سی نوامبر 1947 طی قطعنامه 181، سرزمین فلسطین را به دو بخش تقسیم کرده بود. در این قطعنامه به شکل ناعادلانه‌ای 55درصد اراضی فلسطین به یهودیان واگذار شده بود و 45درصد به اعراب فلسطین، درحالی که درآن زمان یهودیان تنها یک سوم جمعیت فلسطین را تشکیل می‌دادند. اعراب فلسطین قطعنامه 181 را نپذیرفتند و بدنبال خروج ارتش انگلیس و تشکیل دولت اسرائیل، اعراب فلسطین به همراه کشورهای عربی همسایه آن با این دولت تازه تاسیس وارد جنگ شدند.
جنگ اول با شکست اعراب به پایان رسید و اسرائیلی‌هاموفق شدند تا 79درصد فلسطین اشغال کنند. بدنبال جنگ دوم در سال 1967 ارتش اسرائیل کل سرزمین تاریخی فلسطین را به همراه صحرای سینا، بلندیهای جولان، نوار غزه، کرانه غربی رود اردن و بیت‌المقدس شرقی را به تصرف خود در‌آورد. صحرای سینا در جنگ‌های بعدی به مصر بازپس داده می‌شود. ولی بقیه سرزمین‌های تصرف شده در جنگ 1967 همچنان در اشغال اسرائیل تا به امروز باقی می‌ماند.
تشکیل دولت اسرائیل در سال 1948 با حمله نیروهای مسلح غیررسمی یهودی به روستاها و شهرک‌های فلسطینی همراه است. در پی این حملات و بویژه پس از جنگ اول صدها هزار فلسطینی از خانه و کاشانه خود اخراج شده و آواره اردوگاه‌های پناهندگان می‌شوند. سیاست دولت اسرائیل در این جنگ، کاربست خشونت کامل، تخریب، کشتار و استفاده از هر وسیله ممکن برای وادار کردن اعراب فلسطین به ‌رها کردن خانه و روستای خود و واداشتن آنها به مهاجرت به دیگر کشورهای عربی بود. برطبق اسناد موجود بدنبال تخلیه هر دهکده، بلدوزرها دست بکار تخریب خانه‌ها می‌شدند و ارتش اسرائیل برای جلوگیری از بازگشت اعراب فلسطین به خانه و کاشانه خود، در ویرانه خانه‌ها نیز مین‌گذاری می‌کرد.
در طول شصت سال گذشته، دولت اسرائیل سیاست پاکسازی قومی را دنبال کرده و در تمام این سال‌ها کوچکترین نگرانی از جانب جامعه بین‌المللی و بویژه قدرتهای جهانی دراین مورد نداشته است. علیرغم صدور چندین قطعنامه در سازمان ملل مبنی بر خروج اسرائیل از سرزمین‌های اشغالی، بازگشت مهاجرین فلسطینی و تشکیل دولت فلسطین، اسرائیل بی‌اعتنا به این قطعنامه‌ها، سیاست گسترش شهرک‌های یهودی‌نشین و الحاق کامل و بی سرو صدای مناطق اشغالی به اسرائیل را دنبال می‌کند.
ملت فلسطین در این شصت سال آوارگی، جنگ، سرکوب، زندان، فقر و بیچارگی را در زیر سایه دولت اسرائیل تجربه کرده است. بی‌دلیل نیست که اعراب فلسطین، روز اعلام تشکیل دولت اسرائیل را روز «نکبت» نام گذاری کرده‌اند. حاصل شصت سال حکومت اسرائیل بر اعراب فلسطینی چیزی جز چند میلیون آواره فلسطینی در اردوگاهها، زندگی در واحه‌های محاصره شده در درون سرزمین‌های اشغالی، بیکاری، فقر و فقدان حداقل‌های یک زندگی انسانی، زندان و شکنجه و سرکوب برای هر صدای اعتراضی به این بی‌عدالتی مطلق، نیست و همه اینها در سایه سکوت جامعه جهانی و همراهی قدرتهای بزرگ با اسرائیل است. نوار غزه صاحب مقام اول درجهان از نظر تمرکز جمعیت در یک کیلومتر مربع است. در هر کیلومتر مربع نوار غزه شش هزار فلسطینی زندگی می‌کنند و در کل 356 کیلومتر مربع مساحت، جمعیت نوارغزه بالغ بر یک میلیون و چهارصدهزار نفر است. درآمد سرانه مردم فلسطین در حدود 900 دلار در سال تخمین زده می‌شود که تقریبا سی برابر از درآمد سرانه در اسرائیل پائین‌تر است. بر طبق آمار آژانس خبری فرانسه، از نوامبر سال 2007 تا کنون (شش ماه و نیم) دستکم 465 نفر در نوار غزه، توسط ارتش اسرائیل کشته شده‌اند.

شصت سال پس از تاسیس دولت اسرائیل، اعراب فلسطینی تنها در کمتر از بیست و دو درصد مساحت خاک فلسطین زندگی می‌کنند و با نگاهی به موقعیت قرارگیری آنها در سرزمین‌های اشغالی، به جزایر پراکنده‌ای می‌مانند که دشوار بتوان از دل آنها یک کشور مستقل بدرآورد. اقتصاد فلسطین تقریبا به کمک‌های جامعه جهانی و اسرائیل وابسته است. در آستانه شصتمین سال تاسیس دولت اسرائیل و «نکبت»، این سوال مطرح است که آیا در این شرائط امکان تشکیل دولت فلسطین وجود دارد؟
این سوالی است که روزنامه اومانیته در یک میزگرد با شرکت «لیلا شهید» نماینده حکومت خودگردان فلسطین در بروکسل و مجامع اروپایی و «رژه دبری» نویسنده و محقق فرانسوی در میان گذاشته است (روزنامه اومانیته 27 آوریل 2008). در زیر ترجمه این گفتگو برای آشنایی با پاسخ این دو نفر به این سوال آورده می‌شود. لازم به یادآوری است که «رژه دبری» در سال 2006 از سوی «ژاک شیراک» رئیس جمهور وقت فرانسه مامور شد تا «همزیستی قومی- مذهبی» در خاورمیانه را مورد مطالعه قرار دهد. حاصل این مطالعات کتابی شد با نام «ساده لوحی در سرزمین مقدس» که از سوی انتشارات گالیمار در فرانسه منتشر شده است.


سوال: رژه دبری، وقتی کتاب «ساده لوحی در سرزمین مقدس» را به پایان می‌رسانیم، احساس‌مان نسبت آینده فلسطین بسیار ناامید کننده است. درپی سفر شما به سرزمین فلسطین بدنبال درخواست «ژاک شیراک»، شما روایت دردناک واقعیتی را با خود آوردید که همانا ناپدید شدن تدریجی پایه‌های مادی، اقتصادی و انسانی برای یک دولت فلسطینی است. شما همچنین گفته‌اید که از سال 1938« انگلیسی‌ها پی برده بودند که امکان ایجاد دو دولت، یکی یهودی و دیگری عرب، امکان‌پذیر نیست.». در این صورت، تمام این مبارزات و جنگ‌ها، نقشه‌های صلح و همه اینها برای هیچ بود؟ آیا «لیلا شهید» که نماینده فلسطینی‌ها در بروکسل است، با نظر شما موافق است؟

رژه دبری: اسکات فیتزجرالد در کتاب (شکاف) می‌گوید: «ما باید بفهمیم که چیزهایی بدون امید است و درعین حال مصمم به تغییر آنها باشیم». در این مکان، که من آن را پس از چند سال بازیافتم و بر اساس مطالعه نقشه‌های دقیق وکار جدی جغرافی‌دانان سازمان ملل شناختم، مشاهده کردم که برنامه‌ای در حال اجرا است، بدون سازو دهل و بدون حضور خبرنگاران، که بسیار ساده عبارت است از رسیدن به مرزهایی که فعلا به مرزهای دولت اسرائیل شناخته می‌شود، [یعنی رسیدن به مرز] اردن. به این ترتیب شهرک‌های یهودی‌نشین، نه به شیوه ماکیاولی، بلکه به شکل خود به خود، حیاتی و ناگزیر در حال پیشروی و گسترش است، همراه با ساختن زیرساخت‌های لازم، انتقال آب، اشغال ارتفاعات و وصل کردن شهرک‌های یهودی‌نشین به یکدیگر و قانونی و عادی شدن شهرک‌هایی که غیرقانونی برپا شدند و .. و خلاصه یک غلطک سنگین در حرکت است که به هیچ وجه با تصویری که ما در خارج از آن داریم همخوانی ندارد.
در مقابل این واقعیت، من با یک مشکل معینی مواجه بودم: آیا باید گذاشت تا حرفهای درگوشی دیپلوماتیک ادامه یابد و گفته شود که «تا یکی و دوسال دیگر ما در سرزمین فلسطین صاحب دو دولت خواهیم بود»، که «کنفرانس آناپولیس مجددا امید به استقرار صلح را زنده کرده است»، که «ما درفرانسه خواهان توقف ایجاد شهرک یهودی‌نشین هستیم»، و .. آیا باید این پرده دود را نگه داشت؟ و یا حقیقت را آن‌گونه که هست بیان کرد؟
به نظر من، آن چه که مایه نومیدی است، نگهداشتن این پرده دود است. صحه گذاشتن بر بازی دوگانه حکومتی است که می‌کوشد تا در خارج خود را همراه و همگام نشان دهد، ولی در داخل نشانی از آن ندارد. و همچنین بازی دوگانه غربی‌ها که اجازه می‌دهند تا آن که پرزورتر است، هرکاری که می‌خواهد بکند و وی را با یک سری اعلام موضع‌های آرام‌بخش حمایت می‌کنند. آیا باید این پرده دود را به قیمت یاس و دلسردی دوستان فلسطینی‌مان کنار زنیم؟ این یک دوراهی است. من برای افکار عمومی، اروپایی‌ها و فرانسوی‌ها می‌نویسم و نمی‌خواهم که آنها بر روی باورهای نادرست به خواب روند.


لیلا شهید: من پس از چهار سال غیبت، یک ماه است که از فلسطین بازگشته‌ام و بسیار متاسف و دلشکسته شدم زمانی که مشاهده کردم که تا چه حد همه چیز به عقب رفته است. من احساس می‌کنم که در این چهارسال وضعیت بازگشت‌ناپذیر شده است. با بیت‌المقدس شروع می‌کنم. بیت‌المقدس امروز به عنوان یک شهر عربی در شرق و اسرائیلی درغرب آن، وجود ندارد. زندگی در جایی که دیوار ساخته شده، ازهر جای دیگری مشکل‌تر است. دیواری است از بتون به ارتفاع نه متر. اینجا و آنجا در طول هفتصد کیلومتر دیوار فاصل بین اسرائیل و سکونت‌گاهای فلسطینی، گاهگاهی سیم خاردار دیده می‌شود، ولی در بیت‌المقدس که ده‌ها برابر از سال 1967 بزرگتر شده است، این دیوار تماما از بتن است و 9 متر ارتفاع دارد.
دوم این که در بیت‌المقدس شرقی شهرک‌های یهودی‌نشین به مراتب بیشتر شده‌اند. تمام اطلاعات بر ین ادعا صحه می‌گذارند. در سنت صهیونیسم است که دیگران را در مقابل عمل انجام شده قرار دهد. این به اسرائیل کمک می‌کند تا دیگر نیازی به مذاکره درباره وضعیت ویژه بیت‌المقدس نداشته باشد، چرا که اگر این وضع ادامه پیدا کند، دیگر چیزی برای مذاکره وجود نخواهد داشت.
سومین مسئله که من را بسیار تکان داد، گستره اتصالات جاده‌هایی است که به «جاده کمربندی» شهرت دارد، این جاده کمربندی بیت‌المقدس است که تقریبا تمام بخش‌های شهر را از زاویه حمل نقل عمومی به هم می‌بندد. این اتصالات تنها به شهرکهای یهودی‌نشین وصل شده‌اند. حتی یک خروجی از این جاده کمربندی به «بیت حنینه» یا دیگر شهرک‌های حومه شرقی بیت‌المقدس داده نشده است. جدا کردن بیت‌المقدس از کرانه غربی رود اردن و سرزمین‌های اشغالی یک عمل انجام شده است. اکنون هم نمی‌توان از بیت‌المقدس شرقی به عنوان مرکز(پایتخت) دولت فلسطین نام برد. و در پایان، بویژه آن چه که به فرانسویان مربوط می‌شود، به دلیل مشارکت دو شرکت فرانسوی «وئولیا و آلستوم»، تراموی بیت‌المقدس تمام شهرک‌های یهودی‌نشین شرق بیت‌المقدس را به اسرائیل متصل می‌کند واین نادیده گرفتن تمامی قوانین بین‌المللی است.
در باقی بخش کرانه‌غربی رود اردن، شهرک‌های یهودی‌نشین پیرامون «آریل» و همچنین «معلا آدومین» تقریبا تا «بحرالمیّت» گسترده شده‌اند. گسترش شهرک «گوش اتسزیون» به گونه‌ای است که تنها سه نقطه از هم جدا در این منطقه باقی مانده است: بانتوستان‌هایی در شمال و مرکز و جنوب، که به عنوان سرزمین‌های یک دولت قابل حیات نیستند.
وقتی شما درباره تمام این موارد با مسئولین اسرائیلی، جدی‌ترین‌هاشان، صحبت می‌کنید، به شما پاسخ می‌دهند که آنها برای رعایت دقیق توافقنامه‌ها، با زدن تونل و یا پل هوائی، پیوستگی سرزمینی را رعایت خواهند کرد!! شوخی بزرگی است، ولی آنها بسیار جدی صحبت می‌کنند.
اولین مشاهدات این است که مردم فلسطین دیگر به سختی محیط اطراف خود را می‌شناسند. هر روز یک شهرک جدید غیر قانونی برپا می‌شود، که بلافاصله قانونی می‌شود، که دیگری به سطح یک شهر ارتقا پیدا می‌کند. این مشاهدات را شما از زبان همه ساکنین کرانه غربی می‌شنوید، گفتم مردمان عادی و نه مسئولین حکومت فلسطین، چرا که اگر اینان بپذیرند که دیگر مبنای سرزمینی برای یک دولت وجود ندارد، ناگزیر باید مذاکرات را متوقف کنند و یا استراتژی دیگری را بکار برند.

سوال: در گزارش خود، پیشبینی کرده‌اید که تا سی سال دیگر مجموعه زمین‌های اشغالی به اسرائیل متصل خواهد شد. «صارح نصیبه» مدیر دانشگاه القدس، در آخرین کتاب خود می‌نویسید، که روزی نامه‌ای سرگشاده به دولت اسرائیل نوشت و درخواست کرد که اسرائیل تمامی سرزمینهای اشغالی را به خود ملحق کند، که منجر به این خواهد شد که فلسطینی‌ها هم از همان حقوق شهروندی مشابه اسرائیل‌ها برخوردار شوند. و با توجه به آن که رشد جمعیت فلسطینی‌ها بیشتر است، نوعا مشکل را حل خواهد کرد. آیا به نظر شما این پیشنهاد شدنی است؟

رژه دبری: من هیچ راه‌حلی را پیش‌بینی نمی‌کنم، چرا که نه سیاسی هستم، نه یک دیپلومات و کمتر از آن پیشگوی آینده- آنها معمولا اشتباه می‌کنند- آنچه که من گفتم این بود که ما شاهد چیزی هستیم که به آن پاکسازی قومی کم و بیش ملایم، ولی کامل گفته می‌شود. این جریان هم ادامه دارد و هم پنهان است. مشکل من این نیست که طرحی روی هوا بریزم، بلکه همانگونه که لیلا گفت از واقعیت موجود حرکت می‌کنم. سازمان ملل از طریق نقشه‌برداری دقیق و مستمر زمین‌ها، کاملا اطلاعات کافی و دقیق در اختیار دارد. سوالی که من از خود می‌پرسم مربوط است به آینده فلسطینی‌ها و دولت فلسطین. در بطن پیشنهاد «نصیبه» یک دولت برای دو ملت نهفته است، که اسرائیلی‌ها آن را نمی‌خواهند. می‌توان منظور آنها را فهمید. آنها این دولت را برپا کردند برای اینکه جایی باشد که دراکثریت باشند و از شرائط اقلیت بودن که به زمان «تیتوس» [امپراطور روم باستان در فاصله 79 تا 81 میلادی] باز می‌گردد، خارج شوند. منطق صهیونیسم در خود مخالف حکومت دو ملیتی است، وگرنه صهیونیسم بی معنی خواهد بود.
چیزی که مرا اذیت می‌کند سکوت دولت فلسطین در مقابل این وضعیت است. در مقابل این واقعیت آنها دو واکنش می‌توانند نشان دهند: خود را منحل کنند، کلیدها را تحویل دهند و بر اساس اصل 4 کنوانسیون ژنو، نیروی اشغالگر باید سرزمین تحت اشغال خود را اداره کند، یعنی حقوق کارمندان را بپردازد، هزینه بیمارستانها، مدارس، جاده‌ها و غیره را برعهده گیرد. این حداقل این ارزش را دارد که تکلیف همه روشن است. راه حل دوم این است که نقشه منطقه را برای آقایان بوش، سرکوزی و تونی بلر بفرستند و به آنها بگویند: «ما بازی را قطع می‌کنیم. ما امکانی برای مقابله با این وضع نداریم. ولی حداقل فعلا هنوز سرپا هستیم و وجود داریم. ما رفتار «تارتوف» وار شما را نمی‌پذیریم. [اشاره به نمایشنامه مولیر است که در آن تارتوف شخصیت یک فرد مزور و دروغگو را دارد]. شما از چشم‌اندازی صحبت می‌کنید که واقعیت ندارد. شما اسرائیل را به انجام کارهای لازم تشویق می‌کنید. آنها با اشاره سر می‌گویند «آری» و دقیقا کار دیگر می‌کنند. شما هیچگاه عمل آنها را درنظر نمی گیرید. ما فکر می‌کنیم که شما شریک جرم اسرائیل در نقض روزانه و مداوم قوانین بین‌المللی هستید. ما شما را به عنوان مراجع ناظر بی طرف قبول نداریم. شما جانب دولتی را گرفته اید که به هر دلیلی خود را فرای قوانین می‌داند.»
مسئله به نظر من آنجا است که کسی دوست و طرفدار حقوق فلسطین است، -همانگونه که من در سال 1946 می‌توانستم طرفدار اسرائیل باشم- نه تنها بایستی بی‌عدالتی را تحمل کند، اما در کنار آن دروغ پردازی دائمی و خواب‌آلودگی افکارعمومی را هم به پذیرد. با پذیرش افراطی این که گویی چیزی اتفاق نمی‌افتد، گویی مذاکراتی با حقوق برابر و با اعتقاد سالم و راسخ از جانب طرفین در کار است، نوعا خود آدم به یک همدست تبدیل می‌شود. اینها پرسش‌هایی است که نه تنها بسیاری از فلسطینی‌ها و نه فقط دربخش «حماس»، که بسیاری از کسانی که در جریان مسائل هستند، همچون سفیر ما «استفان هسل»، از خود می‌کنند.

سوٌال: لیلا شهید، شما چه فکر می‌کنید؟
لیلا شهید: من با بی‌اعتبار بودن روند صلح در حال حاضر موافقم. این روند در فاصله سالهای 1993 تا 2000 اعتباری داشت. تاکید می‌کنم که از سال 2000 تا کنفرانس «آناپولیس» بطور رسمی مذاکراتی بمدت هفت سال درکار نبود. مذاکرات، بدون هیچ پیشرفتی، از «آناپولیس» از سر گرفته شد. واقعیت این است که مذاکرات بسیار عقب رفته است. دو امکان وجود دارد: یا مسئولین مذاکره، یعنی محمود عباس، بگوید:« این یک مسخره بازی است که هم ما و هم تمامی پروسه صلح را بی‌اعتبار می‌کند، درنتیجه من درخانه می‌مانم» و پرونده را به جامعه بین‌المللی، که دراین مورد نشان داده وجود ندارد، بسپارد. یا بپذیرد که :« مذاکرات موفق نبوده است، نیاز به یک استراتژی جدید، نظامی یا سیاسی ، جنبش توده‌ای یا هر چیز دیگری است.» بدیگر سخن نقطه پایان گذاشته شود بر استراتژی اسلو که خود وی مذاکره کننده اصلی آن بود.
چرا هیچ یک از این راه ها را انتخاب نمی‌کند؟ من فکر نمی‌کنم که از سر ترس باشد و یا تحلیلی جدا از ارزیابی ما داشته باشد. ولی روزی که این تصمیم را بگیرد، دیگر مذاکراتی در کار نخواهد بود. او باید این پرونده را به شخص سومی واگذار کند، ولی چه کسی؟ سازمان ملل نشان داده که قادر به انجام این کار نیست و جامعه بین‌المللی نیز نشان داده که برای اولین بار پس از جنگ جهانی دوم طرف نیروی اشغالگر است. آنها نمی‌توانند با اسرائیل به عنوان یک دولت ملزم به رعایت قوانین برخورد کنند. این برای اولین بار است که دولتی در تخلف از قوانین تا این اندازه پیش رود و نه فشار مستقیم یا غیرمستقیم و نه اقتصادی و یا سیاسی بر وی وارد شود.
به نظر من آنچه که امروز یک نوع «همدستی» دیده می‌شود، و این رژه دبری است این لغت را بکار می‌برد، تا حدودی ناشی از مسئولیت جامعه بین‌المللی است که راه دیگری را برای فلسطینی‌ها باقی نگذاشته است. فلسطینی‌ها احساس می‌کنند که کاملا در مقابل اسرائیل قرار دارند و تنها هستند. یک احساس وآگاهی تیز و تند مبنی بر این که جامعه بین‌المللی نسبت به مسائل فلسطینی‌ها بی‌تفاوت است و کاری نمی‌کند. آنها حتی کاربست مصوبات خودشان را هم طلب نمی‌کنند و از جمله مصوبه 242 که الحاق اراضی بوسیله زور را مردود می‌شمارد. اگر مسئله در بالکان، تیمور شرقی، کوسوو یا هر نقطه دیگر جهان، بجز اسرائیل باشد، مصوبات آنها کارکرد دارد. اما اسرائیل، بدلیل رابطه تاریخی که با اروپا دارد، می‌تواند از مسئولیت‌های خود سرباز زند.
این وضعیت است که این توهم را می‌آفریند، دقت کنید گفتم توهم، که هیچ راهی بجز گفتگوی مستقیم با اسرائیلی‌ها، در دل یک تعادل قدرت کاملا نابرابر، وجود ندارد. متاسفانه این وضعیت است که کسانی چون مرا، که همزیستی را انتخاب کرده است، بی‌اعتبار می‌کند. به نظر من یاسر عرفات نقش تاریخی برای فلسطینی‌ها داشت. این نقش برای اسرائیلی‌ها هم بود، نه به این دلیل که در اسلو خوب مذاکره کرد، که اینطور نبود، بلکه از این رو که توانست به مردم خودش ایده همزیستی را بقبولاند. یعنی پذیرش مشروعیت اسرائیل و قبول آن توسط تمام اعراب. امروزه پروسه صلحی که بی‌اعتبار می‌شود، با خود بی‌اعتباری طرح همزیستی را نیز بدنبال دارد. چرا که درمقابل بی‌بصیرتی مطلق اسرائیلی‌ها، رهبران فلسطین گزینه‌های زیادی در اختیار ندارد.
راه دیگر ، بدلیل فقدان نتیجه، پایان دادن به مذاکراتی است که در سال 1993 آغاز شد. محمود عباس گفته است که اگر تا پایان امسال نتیجه‌ای حاصل نشود، به این مذاکرات خاتمه خواهد داد.
آیا راه حل دیگری، سیاسی یا نظامی وجود دارد؟ من فکر می‌کنم که مشکل، چالشی است که حماس به میان آورده که از همان ابتدا هرگونه مذاکره را رد کرده است. باید گفت که دست کشیدن از مذاکره ، به معنی پذیرش موفقیت آنها است. موقعیت بسیار دشواری است. انحلال دولت خودگردان فلسطین کار درستی نیست. مردم را به چه ارگانی خواهیم سپرد؟ به اسرائیلی‌ها؟
به این دو دلیل است که دولت خودگردان فلسطین راهی را ادامه می‌دهد که برای بسیاری ازمردم و دوستان فلسطین سوالات بسیاری را بوجود آورده است. در دل جامعه فلسطین بر سر استراتژی بازبینی‌هایی صورت می‌گیرد. ظاهرا ما یک دوره را پشت سر گذاشته‌ایم. اسرائیل باید سهم خود از مسئولیت در قبال این دوره را که از سال 1993 آغاز شد و برای اولین بار به اسرائیل مشروعیت بخشید برعهده گیرد. اگر امید به استقرار دولت فلسطین از بین رود، همه دستآوردهای این دوره هم به پایان خواهد رسید و دوره‌ای جدید گشوده خواهد شد که کسی از نحوه چرخش آن اطلاعی ندارد.

سوال: آیا ایده رژه دبری مبنی بر استقرار سازمان ملل در بیت‌المقدس چیزی را تغییر خواهد داد؟

رژه دبری: به ظاهر عجیب و غریب می‌آید ولی از زاویه حقوقی هیچ ایرادی ندارد. منشور سازمان ملل هیچ آدرس مشخصی را برای دفتر مرکزی خود تعیین نکرده است. اگر اکثریت مجمع عمومی سازمان ملل به این موضوع رای دهد، شورای امنیت نمی‌تواند با آن مخالفت کند. این فکر به زمان «ماسینیون» [محقق و اسلام شناس برجسته فرانسوی در نیمه اول قرن بیستم] برمی‌گردد، زمانی که در سال 1937 وی احساس کرد که « SDN » [جامعه ملل، که در سال 1919بدنبال معاهده ورسای تشکیل شد و در سال 1945 جای خود را به سازمان ملل متحد داد] همچون سازمان ملل در حال حاضر، ماشینی است، بقول دوگل، که در حد وظایفش نیست. او پیشنهاد کرد که با انتقال آن به بیت‌المقدس، می‌توانیم به آن جان تازه‌ای دهیم. او احساس می‌کرد که آنجا محل تعارضات است.اما امریکائی‌ها نفعی دراین کار[انتقال به بیت‌المقدس] ندارند. آنها سازمان ملل را به وسائل گوناگون کنترل می‌کنند واز آن طریق به کشورهای فقیر فشار می‌آورند. اسرائیلی‌ها نیز خواهان آن نیستند. آنها به شدت طرفدار حاکمیت ملی هستند و نمی‌خواهند که جامعه بین‌المللی در کارهای‌شان دخالت کند.
استقرار سازمان ملل در اسرائیل، در حالی که قطعنامه‌هایش را به هیچ می‌گیرد، برایش ناراحت کننده است. اما در بلند مدت، این به نفع همه ملل جهان خواهد بود که صلح در جائی که سازمان ملل قرار داد، برقرار باشد. این یک تضمین امنیتی بلند مدت برای اسرائیل خواهد بود. از سوی دیگر یک نقطه تعادل برای بی‌طرفی کامل خواهد بود. چرا که نادرست است که ارگانی جهانی که مسئول حقوق بین المللی است، در جایی مستقر باشد که مکان زورمندان است[امریکا]. همجواری پایتخت امپراطوری و مرکز حقوق بین‌الملل در اصل معیوب و نامطلوب است.

لیلا شهید: ایده‌ای است که به نظر من بسیار جالب است. من هرگز به این فکر نکرده بودم. اما اگر ما نمی‌توانیم سازمان ملل را جابجا کنیم ، ولی می‌توانیم که بیشتر درگیرش کنیم. ما تاکنون جمع بندی از شکست‌هایش نداشته‌ایم. تمایل بسیاری است که شکست‌ها را به گردن فلسطینی‌ها بی‌اندازند، بویژه در لحظه کنونی. اگر قادر نیستیم با اسرائیل برخورد کنیم، به این بهانه که نمی‌توانیم به حاکمیت ملی اسرائیل تخطی کنیم، چگونه است که همزمان حق حاکمیت ملی دیگری را زیر پا می‌گذاریم، این آن رفتاردوگانه است. سازمان ملل یک ماشین است؟ ولی ‌ما تاکنون چیز دیگری برای جایگزین کردن آن پیدا نکرده‌ایم. اگر اسرائیل می‌خواهد که تمامی سرزمینهای اشغالی را به خود ملحق کند، طبعا با پنج میلیون فلسطینی روبرو خواهد شد، که باید در تمامی زمینه‌ها آنها را اداره کند و شاید به سازمان ملل، برای برون‌رفت از منجلابی که خودش را در آن گیرانداخته، نیاز داشته باشد.

رژه دبری: در رفتار اسرائیلی‌ها یک رگه‌ای از خودکشی وجود دارد. برخی‌ها به آن واقفند. چندی پیش «ابراهام بورگ» [رئیس سابق پارلمان اسرائیل] را دیدم. او از کسانی است که دورتر را می‌بیند. یکی از دلائل امید داشتن، وجود وجدانهای آزاد در اسرائیل است، مردمانی با فرهنگ که جسارت زیادی دارند، و متوجه هستند که سیاست زور نه تنها به خودی خود مشروعیت ندارد، بلکه به ضد خود تبدیل شده و نهایتا به ضعف خواهد انجامید.
یک واژه اصلی وجود دارد که ما آن را نگفته‌ایم، و آن هم «شوآ» است. اسرائیل دولتی است که اجازه دارد تا بسیاری از کارهای خلاف قانون را انجام دهد، چرا؟ برای اینکه برای تمام غرب یک خطا و ندامت وجود دارد. ما احساس یک بدهکاری داریم و احتمالا نه جاودانه، ولی به هر حال هنوز کاملا پرداخت نشده و عبارت است از «هولوکاست». این به اسرائیل موقعیت یک قربانی را می‌دهد. با فشار به این کشور، چنین به نظر می‌رسد که به نوعی، بعد از وقوع حادثه، با جنایت علیه بشریت همدست شده‌ایم.
اروپا، با احساس گناه دراین مورد، کاملا فلج شده است. کشورهایی که در آنها یهودیان به اردوگاه‌های مرگ برده نشدند و یا بر روی لباس‌شان ستاره زرد دوخته نشده بود، مشخصا در برخورد به اسرائیل، می‌توانند بی‌طرف‌تر و جسورتر باشند. تفاوت برخورد کلیسای انگلیس در این مورد نسبت به دیگر کلیساهای مسیحی برایم بسیار جالب بود. همچنین درمورد کشورهای شمال اروپا و یا اسپانیا که سابقه تاریخی ما را ندارند. لکه ننگی در گذشته که دائما به ما یادآوری می‌شود و روزی نمی‌گذرد که در رادیو و تلویزیون‌ و مطبوعات به این تاریخ اشاره نکرده و ما را به دوران «ویشی» نبرند. این وضعیت به اسرائیل چنان مصونیتی می‌دهد که هیچ کس جسارت نزدیک شدن به آن را ندارد.
در مورد امریکا، آنجا مستعمره معنوی یهودیان است، که در بطن جامعه امریکا و تاریخ امریکا حک شده است. شما در اروپا با یک سد روانی و در امریکا با یک سد مذهبی برای مداخله در این زمینه مواجه هستید. و این دو با هم جامعه بین‌المللی را تشکیل می‌دهند. وقتی که چنین ارزیابی باشد، دیگر نمی‌توانید انتظار زیادی از بیرون داشته باشید. فقط زمانی که فلسطینی‌ها در مقابل جامعه بین المللی برپاخیزند و با روشنی بگویند که : «بله، شوآ وجود داشت، جنایتی غیرقابل جبران است، ولی چرا ما باید تاوان آن را بپردازیم، مائی که در آن نقشی نداشتیم؟ آیا جنایتی علیه بشریت عذر موجهی است برای جنایات جنگی دائم؟ من فکر می‌کنم باید افکار عمومی را تکان داد. کارعرفات در رابطه با ملت خود و عربها بود، باید فلسطینی‌ها همان کار را در رابطه با جامعه جهانی انجام دهند. آنها را باید در مقابل حرف‌های خودشان قرار داد : «آیا شما قانون هستید یا نه؟ اگر کسی، آنچه را که شما می‌گوئید رعایت نمی‌کند، قطعنامه دادن را قطع کنید و خود را منحل کنید» گاهی باید کمی رادیکال بود تا واقع‌بین شد. یعنی باید به ریشه مسائل رفت. من فکر می‌کنم که فلسطینی‌ها به اندازه کافی رادیکال نیستند. من از خشونت صحبت نمی‌کنم بلکه از رادیکال بودن در تئوری و عمل حرف می‌زنم.

لیلا شهید:این واقعیتی است که فلسطینی‌ها همچون همه جهان در دام دیپلماسی حسن نیت افتادند. آنها نظم نوین جهانی، که هرکس جای خودش را خواهد داشت، را باور کردند. من با تحلیلی که نشان می‌دهد چگونه جامعه بین‌المللی فلج شده است، موافقم. به همین دلیل است که من به مسئولین اروپایی گفته‌ام که : « اسرائیل تنها مشکل ما نیست، مشکل شما هم هست. اسرائیل به تاریخ شما متعلق است. به حال و آینده ما تعلق دارد ، اما نه به گذشته ما. شما نمی‌توانید تنها با فرستادن کمک‌های انسان دوستانه برای ما، حساب خود را با گذشته‌تان تصفیه کنید»
من فکر می‌کنم که همزیستی مورد نظر یاسر عرفات بر روی این ملاحظه استوار بود که اگر چه ما تاریخا مسئول نسل‌کشی نیستیم ولی می‌پذیریم که جنایتی علیه بشریت بوده و اتفاق افتاده است. با پذیرش این ما تلویحا اسرائیل و خواست‌شان را به پایه ریزی یک دولت- ملت در جایی که هیچگاه در گذشته دولت یهود نبود، به رسمیت شناختیم. به همین دلیل است که ما در رابطه با بلوغ سیاسی و موضع اخلاقی، خودمان را نسبت به بسیاری دیگر از مبارزات ملی جلوتر می‌بینیم: ما آن چیزی را که دشمن تاریخی ما بود در چشم‌انداز آینده‌مان ادغام کرده‌ایم. متاسفانه این موضوع به درستی ارجگذاری نمی‌شود.
تراژدی اینجا است که بدلیل سرسختی اسرائیلی‌ها و به دلیل احساس گناهی که جامعه بین‌المللی نسبت به آنها دارد، برای اولین‌بار در تاریخ، ما شاهد رشد یهودی‌ستیزی در جهان عرب هستیم که نمی‌فهمد چرا پاسخ اسرائیل، توسعه شهرکها و کشیدن دیوار بیشتر است. البته باید حق مطلب را درمورد آن دسته از اسرائیلی‌ها ادا کرد که دورتر از سیاستمدارانشان آینده را می‌بینند و با مستعمره‌سازی و توسعه شهرک‌ها مخالفند.
هر زمان که احساس می‌کنیم همه راهها بسته‌ است، وقوع برخی چیزها می‌تواند موقعیت جدیدی را بوجود آورد. در جامعه اسرائیل، در سطح نوشتاری، پرسش‌های پایه‌ای طرح شده است. بطور مثال آخرین کتاب ابراهام بورگ، که جرات می‌کند هرچیز را به نام خودش بخواند، موقعیت جامعه اسرائیل را به رشته تحریر درآورده است. و یا «شلومو زند» که بتازگی کتابی به عبری نوشته و در آن سوال کرده که آیا اساسا می‌توان از مردم یهود نام برد. در اندیشه‌های یهودی صهیونیستی، تاملی صورت می‌گیرد که می‌تواند بسیاری از چیزها را زیر سوال برد.
برعکس آن چیزی که مرا ناامید می‌کند، اروپا است. من بیش ازدو سال است که در ارتباط با مراجع اروپایی کار می‌کنم. این اروپا در حالی که نمی‌تواند به عنوان یک واحد سیاسی عمل کند، در پی ایجاد «اتحادیه مدیترانه »است. چگونه می‌توان از یک اتحادیه صحبت کرد که در قلب آن یک چنین درگیری حادی وجود دارد ، درحالی‌که همین‌ها در طول سیزده سال پس از کنفرانس بارسلون، نتوانسته‌اند راه‌حلی برای آن بیابند؟ این همان رفتار شترمرغ است. و من بسیار نگرانم چرا که نیروهای دیگری در این منطقه بر بستر شکست‌های ما، لائیک‌ها و طرفداران همزیستی، درحال رشد هستند. کسانی که نگاه دیگری دارند، نه فقط در فلسطین، که از موریتانی تا عراق در حال پیشروی‌اند.
صادقانه بگویم، من از نگرش و رفتار اروپائیان بیشتر ناامیدم تا نسبت به دو جامعه فلسطینی و اسرائیلی که به هر حال علیرغم شکست‌هامان و موقعیت فعلی، باور دارم که روزی راهی برای برون رفت از این وضعیت خواهند یافت.


شصت سال پس از تاسیس دولت اسرائیل، اعراب فلسطینی تنها در کمتر از بیست و دو درصد مساحت خاک فلسطین زندگی می‌کنند و با نگاهی به موقعیت قرارگیری آنها در سرزمین‌های اشغالی، به جزایر پراکنده‌ای می‌مانند که دشوار بتوان از دل آنها یک کشور مستقل بدرآورد. اقتصاد فلسطین تقریبا به کمک‌های جامعه جهانی و اسرائیل وابسته است. در آستانه شصتمین سال تاسیس دولت اسرائیل و «نکبت»، این سوال مطرح است که آیا در این شرائط امکان تشکیل دولت فلسطین وجود دارد؟
این سوالی است که روزنامه اومانیته به مناسبت شصتمین سالگرد تاسیس دولت اسرائیل، در یک میزگرد با شرکت «لیلا شهید» نماینده حکومت خودگردان فلسطین در بروکسل و مجامع اروپایی و «رژه دبری» نویسنده و محقق فرانسوی در میان گذاشته است

فلسطین: حال من بد است! در باره زندگی روزمره مردم فلسطین


Damon Ramsey - مترجم: ناهید جعفرپور

من یک دانشجوی پزشکی هستم. در ماه گذشته همیشه حال من خیلی خیلی بد بود و بنظر می رسد که بهتر نمی شوم. بیماری من نشانه جانبی ندارد ـ نه اسهال و نه درد زیر شکم و نه هیچ تشخیص دیگری که از اهمیت برخوردار باشد. فشار خونم ثابت است و من مرتبا آنرا کنترل می کنم. من نه تب دارم و نه عرق می کنم و نه وزنم را از دست داده ام. قبل از این که در این حالت ناخوشی قرار بگیرم کاملا سالم و سر زنده بودم. من ۲۲ ساله ، مذکر و سالمم آقای دکتر. از من در باره زمانی که این احساس بد در من به وجود آمد سئوال کنید. بله حال من درست بعد از حوادث اخیر مناطق اشغالی که شدیدا و عمیقا مرا متاثر نمودند، بد شد. هر چه بیشتر در باره این اختلافات می شنوم و می فهمم، به همان نسبت حالم بد تر می شود. میدانم آقای دکتر که شما وقت ندارید اما تمنا می کنم حداقل چند لحظه به حرف های من گوش بدهید. در مناطق اشغالی روز بروز جنایت های بیشتری بر علیه انسانیت رخ می دهد. من بعنوان دانشجوی پزشکی تم های بهداشت و سلامتی را بعنوان وظیفه اصلی خودم می دانم. پیمان های بین المللی بیشماری حق عموم مردم جهان را بر بهداشت و سلامتی ضمانت نموده اند. بخصوص این مسئله در ماده ۱۲ پیمان بین المللی برای حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بخوبی شرح داده شده است. در این پیمان و همچنین در چهارمین پیمان ژنو در باره وظیفه قدرت اشغالگر در باره مشکل بهداشت و سلامتی توضیحاتی آمده است. قدرت اشغالگر موظف است آزادی ی جابجائی پرسنل پزشکی و بیماران اوژانسی و هم چنین امنیت کلینیک ها و تهیه تامینات پزشکی در همان سطحی که برای شهروندان خود تدارک می بیند، را ضمانت کند درست در اولین نگاه روشن می شود که سیاست کنونی اسرائیل هر روز این قواعد بین المللی را زیر پا گذاشته و خدشه دار می کند. دیکتاتوری نظامی اسرائیلی در کرانه غربی و نوار غزه با سیستم غیرقانونی نظامی "چک پوینت" برقرار است. سیستمی که حق جابجائی فلسطینی ها را از بین برده است و مانع پرسنل پزشکی برای کمک به بیماران اوژانسی است. مرزهای داخلی ای که ارتش اسرائیل در میان این سرزمین ایجاد کرده است، طبیعتا روستاها و شهرها را جدا از هم تبدیل به گتو کرده است. تنها چیزی که این مناطق را بهم وصل می کند، رنج و درد و چک پوینت های محصور و سربازان و بیشماری خانه های ویران شده مردم فلسطین است. این بخشی از زندگی روزمره مردم فلسطین است. انهدام سیستماتیک جامعه غیرنظامی فلسطینی روز بروز شدیدتر می شود. دست آخر هم آخرین حق این مردم زیر چرخ های این سیستم له میگردد که آنهم چیز دیگری نیست جز حق بر بهداشت و سلامتی. در یک گزارش علنی سازمان جهانی بهداشت در تاریخ آپریل ۲۰۰٨ مفصلا در باره ۵ مورد مشخص گزارش شده است: مریض ها در حالیکه در انتظار جواز مسافرت از مناطق محصور خود بسر می بردند، جان خود را از دست می دهند و یا به این دلیل جان خود را از دست می دهند، چون به آنها به شیوه ای غیرقانونی جواز مسافرت داده نمی شود. در ۲۷ مورد دیگر موضوع بر سر بیمارانی است که معالجات اختصاصی خارج از غزه را نتوانستند بگیرند. این گزارش را می توان از اینترنت دریافت نمود. امیر ال یازجی ۹ ساله یکی از این نمونه هاست. او که دچار بیماری: Meningoenzephalitis بود جان خود را از دست داد چون می بایست منتظر سیستم اخذ جواز اسرائیلی ها باشد. متاسفانه بیماری وی به او مهلت نداد تا منتظر ساعات کار دفاتر صادر کننده جواز (بین ۹ تا ۵ بعد از ظهر) باشد. در یک مورد وحشتناک دیگر آمده است که چگونه محمد پدر کمال بیمار از پسر مرده اش جدا شده است. کمال سرطان معده داشت و برای معالجه به اسرائیل برده شده بود. جواز مسافرت پدر کمال در حالیکه پسرش در اسرائیل تنها مرده بود لغو گردیده و بعد از باز جوئی ۱۰ روز زندانی شده بود. این موضوع هرگزبه اقوام کمال در غزه اطلاع داده نشد. گفتم غزه. بله باید گفت که همواره هر چه بیشتر بیماران احتیاج دارند که برای معالجات به خارج از غزه فرستاده شوند. حال چرا؟ چون در قرار گاه غزه اسرائیل راه وارد نمودن داروهای خوردنی و دستگاه های پزشکی و امکانات مداوائی را بسته است. همواره بیماران بیشماری که ترجیحا می خواهند برای معالجه به مصر بروند باید اکنون به اسرائیل بروند زیرا که مرزهای مصر از سوی اسرائیل به کلی بسته شده اند. در اسرائیل در مقایسه با قبل از سال ۲۰۰۷ هر چه بیشتر بیماران را از طریق "چک پوینت ارز" به داخل اسرائیل راه می دهد. سازمان بهداشت جهانی گزارش می دهد که تعداد بیمارانی که از جواز مسافرت به خارج از غزه محروم می شوند افزایش یافته است. در ژانویه ۲۰۰۶ سه درصد بیماران از گرفتن جواز محروم شده اند و در دسامبر ۲۰۰۷ در حدود ٣۶%. آمبروگیو ماننتی رئیس سازمان بهداشت جهانی در اورشلیم در این باره می گوید: "داستان های غمناکی که می شد جلوی آنها را گرفت". منظور او مورد هائی است که بیماران فلسطینی در لیست انتظار جواز برای معالجه در خارج از غزه جان خود را از دست داده اند. تحت چنین شرایطی هیچ عجیب نیست که ۲۰% بچه های فلسطینی ی زیر ۵ سال از بیماری کم خونی رنج می برند. (طبق بررسی دانشگاه قدس و انستیتوی جان هوپکینگ) ۹،٣ درصد بچه ها دچار سوء تغذیه می باشند و ۱٣،۲ درصد دچار سوء تغذیه مزمن می باشند. طبق تخمین بانک جهانی ۶۰% مردم فلسطین با درآمد روزی دو دلار زیر خط فقر قرار گرفته اند. این تعداد تنها در فاصله سه سال سه برابر گشته است. نیم میلیون از مردم فلسطین کاملا به کمک های غذائی وابسته اند. در بیش از نیمی از خانواده های فلسطینی حتی روزی یکبار هم غذا وجود ندارد. اخیرا سازمان ملل گفته است که اگر این تحریمات بر داشته نشود، نیم میلیون مردم فلسطین همواره گرسنگی خواهند کشید. جان گینگ رئیس سازمان ملل در غزه است. او اخیرا گفته است که به خاطر بلوکه سوخت وسائل نقلیه نمی توان کمک های مواد غذائی را وارد غزه نمود. او همچنین گفته است: "اگر یک طرف غیرمسئولانه عمل می کند، این باعث نمی شود که مسئولیت های حقوقی و واضح طرف مقابل فسخ شود.(...) اسرائیل بر اساس قوانین سازمان بین المللی حقوق بشر این وظیفه را دارد که برای تامین حوایج مردم غیرنظامی غزه بکوشد". وزیر بهداشت غزه می گوید که اغلب اوژانس ها کار نمی کنند، چون مواد سوختی وجود ندارد. این وزارت خانه اعلام نموده است که ازذخیره محدود مواد سوختی استفاده می شود تا مراکز بهداشت و سلامتی (بهداری ها) و مهم ترین دستگاه های پزشکی را روشن و سرپا نگاه دارند. وزارت خانه مذبور هشدار می دهد که اگر آخرین ذخیره سوختی هم مصرف شود، بهداری ها وهمچنین تعداد بسیار کم آمبولانس های در حرکت هم فلج خواهند شد. این مسئله باعث خواهد شد که مردم غزه حتی به حداقل کمک رسانی ی پزشکی هم دیگر دسترسی نداشته باشند. از آنجا که بسیاری از پرسنل پزشکی و کمک پزشکی غالبا نمی توانند سر کار حاضر شوند، مراکز بهداشتی و کلینیک های نوار غزه از نبود پرسنل در رنجند. درست زمانی که ارتش اسرائیل آکسیون هایش را در نوار غزه بشدت پیش می برد، ادامه کاری این تاسیسات در معرض خطر قرار گرفته است. همواره گزارش داده می شود که آمبولانس هائی که بیماران را حمل و نقل می کنند مورد تیراندازی قرار گرفته اند و یا از حرکت آنها جلوگیری شده است و رانندگان این آمبولانس ها و بیماران مورد بازجوئی و تهدید و توهین و... قرار گرفته اند. اینگونه خدشه دار نمودن حقوق بین المللی به روشنی از سوی سازمان حقوق بشر، پزشکان حقوق بشر، سازمان حقوق بشر اسرائیلی بت سلم و بسیاری دیگر از سازمان های حقوق بشر ثبت شده اند. هیچ تعجب آور نیست که اسرائیل بسیاری از این تقصیرها را رد کند و تقصیر را بگردن حماس بیاندازد. اکثر اوقات اسرائیل مسئولیت برای دسترسی فلسطینی ها به تاسیسات بهداری ها را با این دلیل رد می کند که از زمان پیمان اسلو وظیفه رساندن خدمات بهداشت و سلامتی به عهده خود فلسطین در کرانه غربی و نوار غزه است. در این قضیه مهم ترین نکته فراموش می شود آنهم این است که اسرائیل از آن زمان به بعد بخش اعظم سرزمین فلسطینی را مجددا اشغال نموده است. یکی از نمایندگان حقوق بشر این چنین بیان می کند: "اسرائیل کنترل بر نوار غزه را در دست دارد و به این لحاظ هم باید برای تامین بهداشت و سلامتی مردم این منطقه بکوشد". کودکان به خاطر بوروکراسی زائد می میرند. موضوع تنها بر سر یک تکه کاغذ است. یک جواز. جوازی که با مرگ و زندگی مردم فلسطین بازی می کند. زنان در حالیکه در مقابل در مرزهای بسته اسرائیل در انتظار بسر می برند از یک زایمان ساده جان سالم بدر نمی برند. پزشکان و کمک پزشکان کلینیک ها مرتبا اخراج می شوند. چه کسی در آنجا از معده درد من تعجب می کند؟ آقای دکتر حالا می توانیم در باره معالجه من صحبت کنیم؟ من بشما در باره تمامی دلائلی که باعث می شوند حال من بدتر شود توضیح دادم. هر چه بیشتر من در باره این شرایط وحشتناک می خوانم و می شنوم حالم بدتر می شود. اما من فاکتوری مثبت را هم نمی توانم از شما پنهان کنم: از چندی پیش تصمیم گرفتم که دیگر در باره این بحران موجود سکوت نکنم. از این رو فعالانه در یک کارزار قدرتمند سهیم شده ام. کارزاری که از حق فلسطینی ها برای دسترسی به بهداشت و سلامتی پشتیبانی می کند. با هر آدم جدیدی که به این کارزار وارد می شود من کمی احساس بهتر شدن می کنم. هر چه بیشتر در باره سازمان ها و گروه ها و افرادی که با هم همکاری می کنند تا این شرایط را در محل بهتر کنند، می خوانم به همان اندازه حالم کمی بهتر می شود. من هیچ داروئی احتیاج ندارم دکتر من فقط به شما احتیاج دارم. بیائید طرف ما. شهروند و همکارخوبی برای بخش پزشکی بشوید. بخشی که اطلاعات جمع می کند و فعالانه برای جهانی که یک چنین خدشه دار شدن حق بهداشت و سلامتی صورت نگیرد، تلاش می کند و ساکت نمی ماند. اگر که همکاران بهداری ـ چون ما ـ حق بشر را برای سلامتی پشتیبانی نکنند، پس چه کسی باید این کار را کند؟