"ملی شدن صنعت نفت" رئیس دفتر مصدق در دوران 28 ماهه نخست وزیری گوشهای از خصوصیات او را این گونه نقل میکند: قسم مصدق همیشه" به حق خدا " بود. دو تا یتیم از بچههای احمدآباد همیشه در خانهاش بود و اینها را بزرگ میکرد.زندگیاش فوقالعاده ساده بود . چه هدایا برای شخص ایشان و چه برای دولت محال بود به منزل بیاید. هیچ سرسوزنی نمیگرفت.یک کلمه دروغ از دهانش درنمیآمد. یک وعده حرام نمیگفت. بیست و هشتماه نخست وزیری مصدق یک ریال از اعتبار دولت بابت مخارج دفتر نخست وزیری خرج نشد. همه خرجها را شخصا میپرداخت. خرج نهار و شام و صبحانه 50 سرباز و درجه دار که آنجا بودند را خود مصدق میداد.همچنین عیدیها و هزینهها و پاداشÙ‡ا را. دکتر مصدق در عرض بیست و هشت ماه حکومت از جیب خودش حدود دومیلیون و ششصدهزار تومان خرج کرد.مصدق کوچک ترین هدیه را حتی از صمیمیترین دوستانش نمیپذیرفت. یادم هست خبر آوردند که آقای امیر تیمور کلالی ، از دوستان مصدق، یک کامیون کوچک خربزه از مشهد فرستاده بودند. وقتی خبر آوردند که خربزه را آوردهاند اوقاتش تلخ شد و گفت: این چه کارهایی است؟ این چه بدعتهای بدی است؟ من خربزه میخواهم چه کار؟ بگویید برگردانند. گفتم آقا به امیر تیمور توهین میشود. از روی اخلاص و ارادت این کار ±ا کرده. اگر کامیون به مشهد برگردد راه که آسفالت نیست و عمدهاش خاکی است. همه خربزه ها میشکند و خراب میشود. گفت اجازه نمیدهم یکدانه از این خربزهها به خانه من وارد شود.گفتم پس اجازه بدهید اینها را ببریم دارالمجانین. گفت ببرشان. خربزه ها را بردیم آنجا. بعد از آن مصدق، نریمان شهردار تهران را احضار کرد و گفت: مطالعه کن و ببین چه محل درآمدی پیدا میکنی که جیره مریضهای آنجا را بالا ببری که مریضهایی که آنجا میخوابند از لحاظ غذا و پرستار و دوا در مضیقه نباشند. بعد از آن بود که جیره هر مریض از 3 تومان به 10 تومان افزایش یافت. یکبار پیشکارش که شرافتیان نام داشت و 46 سال پیش او بود بر حسب تصادف با سایر کارمندان بانک و نخستوزیری سوار ماشین نخستوزیری شده بود. مصدق چنان توپ و تشری به او زد که به چه مناسبت تو که کارمند دولت نیستی سوار ماشین دولتی شدی؟ خود مصدق یک دفعه هم ماشین نخستوزیری را سوار نشد. یک پلیموت سبز رنگ داشت که از آن استفاده میکرد. همه چیزش ملی بود. لباس ˆ کفش و همه چیزش وطنی بود. او هیچ چیز خارجی نداشت. فقط موقعی که میخواست به آمریکا برود یادم هست که یک دست لباس اسپورتکس برایش دوختند. آن را از لالهزار خریده بودیم بیشتر هم علتش این بود که چندان اتو لازم نداشت و چروک نمیشد . دکتر مصدق به خصوصیات اخلاقی و شخصی ما توجه داشت.اگر به فرض میفهمید که من مشروب میخورم محال بود مرا نگه دارد. اگر به فرض میشنید که پکی به تریاک میزنم محال بود مرا تحمل کند.یک بار فهمید که یکی از کارکنان دفتر زن جوانی را صیغه کرده و شب ها به منزل او میرود و به زن اولش میگوید من در دفتر مصدق هستم. دکتر مصدق به من گفت: آقای خازنی من دروغ را از هیچکس نمیبخشم. این دروغ گفته، ثانیا هوس زن جوان کرده ، این زن جوانی و عمرش را در این خانه گذاشته، با فقر و بدبختیاش گذرانده حالا او رفته زن دیگر گرفته؟ از کسانی که چند تا زن داشتند خیلی بدش میآمد.اصلا از اینها متنفر بود.مخالف شدید آنها هم بود. گفت دستور بده که حقوقش را به خودش ندهند. به خانم اولش بدهند. کارهای حقوقیاش را انجام دادم و از آن به بعد حقوق آن شخص را به زن اولش میپرداختند . یک بار آقا مرا خواست در حالی که عصبانی بود. گفتم آقا چه شده؟ گفت این مش مهدی آبروی ما را برده. گفتم چه کار کرده؟ گفت: از این بالا نگاه میکردم دیدم در کنار سینی سربازها، یکچهارم طالبی گذاشتهاند. آقا سرباز باید یکچهارم طالبی بخورد؟ اقلا نصف طالبی بدهند. غذای آنها را مراقب بود که بهترین غذا باشد. در همان آشپزخانهای که نهار خودش را میپختند، غذای سربازها را هم میپختند.خلاصه سر طالبی غوغایی کرد . به آقا گفتم قرار است ارباب مهدی یزدی، رئیس هیئت مدیره وارد کنندگان چای ، میخواهد بیاید. گفت برای چه میخواهند بیایند؟ گفتم احتمالا راجع به چای است چون کسانی که میخواهند بیایند بزرگترین واردکنندگان چای هستند. گفت خیلی خوب. یک ربع قبل از اینکه اینها بیایند به مش مهدی گفت که از آن چای لاهیجا † اعلی دم کن، میهمان میآید.وقتی مهمانها آمدند دستور داد چای آوردند. چای لاهیجان هم واقعا معطر و عالی است. وقتی آنها چای را خوردند از ارباب مهدی پرسید: چای چطور بود؟ خوب بود،بد بود؟ خوب دم کشیده بود یا نکشیده بود؟ ارباب مهدی گفت خیلی عالی بود. گفت: این همان چای ایران است. وقتی گفت این چای ایران است آنها حرفشان را اصلا نزدند و مطرح نکردند که اجازه بگیرند چای از خارج بیاورند. مجلس به همین ترتیب با خوردن یک چای تمام شد روحش شاد و یادش گرامی باد |
۱۳۸۹ آبان ۳, دوشنبه
بزرگترین هدیه نوروزی دکتر محمد مصدق به ملت ایران
دکتر هما دارابي
زنده ياد هما دارابي به همراه شهيد پروانه فروهر از برجسته ترين زنان ملي مبارز ايران به شمار مي روند . وي در ٢٦ ديماه سال 1318 متولد گرديد . زنده ياد پروانه فروهر درباره او چنين مي گويد : « در سحرگاه كودكياش يک منش مسلط سر برآورد، منش آزادي انتخاب و تعهدهاي اجتماعي، منش انساني درگير ساخته شدن به ياري طبعي سركش كه كمترين مصالحه و سازشي را نميپذيرد. » در سال 1338رشته پزشکي را براي تحصيل انتخاب کرده و از همان سال به هموندي حزب ملت ايران درآمده و با سخنراني خود در آيين بزرگداشت 16 آذر 1340، شيرزن دانشگاه نام گرفت و در کنار شهيد پروانه فروهر مبارزات سياسي خود را ادامه داد. در سال 1340 با هموند و همدوره حزبي و دانشگاهي خود منوچهر كيهاني پيوند ميبندند، كه بر و ميوه آنان دو دختر بنامهاي آناهيتا و سالومه اند كه در رشته پزشكي به تحصيل روي آوردند! هما و همگون خود گردآفريد زمانه،پروانه فروهر، از سوي زنان جبهه ملي برگزيده و به اولين كنگره جبهه ملي، در 1341 راه مييابند و در آن نشستها به سخنراني پر شوري درباره كودتاي "آمريكايي-انگليسي" 28 مرداد ميپردازد و در حقيقت ايندو اصلي ترين زنان عضو جبهه ملي اول محسوب مي شوند و در جبهه ملي سوم هم فعالانه مشارکت داشتند و در حقيقت او همچون پروانه و ديگر هموندان حزب ملت ايران و نمايندگان دانشجويان و... بوجود آورنده اقليتي ميگردند، كه بيانگر ديدگاه مصدق بود، و ادامه كار آنان، بپاداري جبهه ملي سوم را، در سال 1343 با خود داشت. ايشان پس از دريافت درجه دکترا در رشته بيماري هاي کودکان به آمريکا رفته و رشته روان پزشکي را هم با نهايت موفقيت به پايان رسانده و به عشق خدمت به وطن در سال 1353 به ايران بازمي گردد و در کسوت استادي دانشگاه به تدريس و خدمت به وطن پرداخته و به حدي از لحاظ علمي موفقيت حاصل مي نمايد که در سال 1366 به بلندترين درجه ممكن در رشته روانپزشكي كودكان و جوانان، از آمريكا، دست مييابد. او بنيانگذار "كلينيك" روانپزشكي سهامي گرديد و در درمان، بيمار درماني كودكان، سر از پا نميشناخت و مهرآور بسيار خانواده هايي بود به سوي خويش كشيده، كه درمانبخش فرزندان آنان گرديده بود! زنده ياد پروانه فروهر درباره خصوصيات اخلاقي او چنين مي گويد:«به چشم او نام انسان برازنده كسي است كه مسئول باشد. مسئول در برابر خود و در برابر همه دلواپسيهايي كه در اين ميهن رنجور است. رسالت برابري زن و مرد را كه مبتني بر يک ساخت ذاتي عام و مستقل از جنسيت است، باور داشت و جز خيز گرفتن به سوي آيندهاي باز و آزاد و سالم توجيه ديگري براي هستي نميشناخت » اين شيرزن مبارز در مبارزه با استبداد شاهنشاهي نقش فعالي داشته و پس از انقلاب هم لحظه اي راه آزادي خواهي را ترک نکرد و اين خادم ملت پس از انقلاب به بهانه بدحجابي از دانشگاه اخراج گرديد و البته اين مبارز ارزنده لحظه اي از خدمت به وطن از جهات علمي و سياسي غافل نشده و با ارائه طرح هاي مطالعاتي به خدمت وطن مشغول بود ولي با کمال تاسف حتي مطب او را هم به بهانه آنکه چرا در برابر کودکان حجاب ندارد، تعطيل کردند و اين استاد ارزنده را از هر خدمتي محروم کردند . و سرانجام اين شير زن مبارز در اعتراض به ظلم و اختناق درحاليکه پاسي از نيمروز دوشنبه دوم اسفندماه 1372 نگذشته بود، خودسوزي را بكار گرفت و در برابر شب پرستان خود را به آتش کشيده و در تاريخ جاودانه شد . منابع : مقاله آقاي احمد رناسي محقق تاريخ سخنراني شادروان پروانه فروهر در مراسم بزرگداشت شادروان هما دارابي و ... به کوشش : حميد رضا مسيبيان
|