نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ آبان ۱۳, پنجشنبه

نگاهی و مروری به مجموعه مقالات سی سال گذشته (2)


« اشك رياي زاهدان ، ريخت به خانه ( به خودا )

قحبه به ( خانه ) آ ورد ، طفل حرام زاده را » !؟

سر انجام ، در تاريخ 28 تير ماه 1362 ، بيان نامه اي به امضاي مشترك آقايان « دكتر علي اميني ودكتر شاپور بختيار » منتشر شد ، كه بنا بر اين بيانيه ، خيانتي ديگر به امضا رسيد مبني بر تلاش به باز گرداندن سلطنت به ايران . اين بيانيه چيزي نيست جز خيانت وتوهين آشكار به راي وخواست مردم ايران ، كه بنا بر آن ، دوران سلطنت در ايران را ، كه سمبل تاريخي « استبداد » و « وابستگي » بشمار مي رفت ، با بر پائي قيامي شكوهمند ، در روز 22 بهمن 1357 ، سر آمده اعلام كرد .
براي نگارنده اين سطور ، شخصيت آقاي « علي اميني » ، بنا بر شواهد تاريخي ، بعنوان يك مهره ي وابسته روشن وآشكار است . كارنامه سياسي اين عنصر وابسته را با تاسيس سازمان برنامه وهمكاري ايشان با « مشرف نفيسي » درسالهاي 1326را مي بايست دنبال نمود كه چسان ساختار اقتصادي _ سياسي _ فر هنگي جامعه ايران را به نفع غرب بر هم زد ، كه اگر با روي كار آمدن « مصدق » ، ادامه برنامه خيانت بار ايشان متوقف شد ، ولي با كودتاي 28 مرداد وقرار داد « اميني _ پيچ » ، از سر گرفته شد ، كه بنا بر آن قرار داد ايران بر بادده ، مالكيت تا سيسات صنعت نفت ايران را ، كه ملت ايران به رهبري « مصدق » ملي اعلام داشته وبه دست آورده بود ، ذر اختيار خارجيان گذاشت . بدنبال اين خوش خدمتي ها واداي وظيفه وابستگي است كه « كندي » ايشان را به « شاه » تحميل مي كند . در اينمورد از زبان شاه در مصاحبه با « نيوز ويك » به تاريخ 22آبانماه 56 توجه شود كه :
« سئوال ؛ دوهفته پيش دولت ايران يك گزارش خبري منتشر كرد وطي آن اعلام داشت كه پريزيدنت كندي از پرداخت يك وام سي وپنج ميليون دلاري براي انتصاب علي اميني به نخست وزيري استفاده كرده وشما را تحت فشار گذاشته بود ، اولا آيا اين گزارش صحت دارد و دوم اينكه آيا ميخواستيد بگوئيد اشخاصي كه در « خانه هاي شيشه اي » زندگي مي كنند نبايد سنك پراني كنند !؟
شاه ؛ اين مربوط به تاريخ گذشته است ولي صحت دارد ، فرضيه شما نيز صحيح است . من خيلي بيشتر ميدانم در اين مورد صحبت كنم ولي نخواهم كرد .»
در مورد آقاي اميني با توجه به شواهد تاريخي ، دانسته بودم كه همچون « اعليحضرت آريامهر » در خانه « شيشه اي » وابستگه به بيگانه ، زندگي ميكرده است ومي كند . چنانچه برهمين منطق وابستگي مي بود كه در دوران نخست وزيري ايشان ، تظاهرات گسترده مردم ايران به گلوله بسته شد وحاصلي ببار نياورد جز « كشتار » جواناني چون « مهدي كلهر » دانش آموز ويا زنداني شدن بسياري از عناصر نيروهاي ملي ومترقي ، كه به غلط ، يكي از اين زندانيان آن روزگار ، «آقاي شاپور بختيار » بود . ديگر هنر نمائي ايشان ، اصلاحات ارض دستوري بود ، كه ثمره اش ، خيل كنده شده دهقانان از زمين بود وسر ريز شدن آنها به شهر ها براي فروش « بليط هاي بخت آزمائي » ونيز محتاج تر ساختن مردم ايران ، به آمريكا ، كه مي بايست گندم ومواد غذائي را ، نيز از « ارباب » ايشان طلب مي كردند …!
آقاي اميني ، عريان تر از آن است كه بتوان حديث مفصل ايشان را ، در اين مختصر به نوشته آورد كه همين مجمل را كافيست . آقاي شاپور بختيار نيز اگربراي بسياري ناروشن وتاريك بود ، براي من آشكار بود كه بيماري شهوت قدرت وجاه طلبي ايشان به اندازه ايست كه ، به راحتي پيش بيني اين قضيه شود ، كه روزي ايشان نيز در خانه «شيشه » اي سكني خواهد گزيد .در واقع ايشان ، از همان روزي كه پذيرش نخست وزيري را ، از دست شاهي كه سالها كشت و به بند كشيد ، وحاصل دست رنج مردم زحمتكش ايران را ، براي حفظ خويش به جيب خارجيها سرازير كرده بود ، در خانه « شيشه » اي سكني گرفت كه شاهد بر اين مدعا ، گفته هاي « سوليوان » ويا شركت در جلسهتصميم گيري ، جنگ ايران وعراق ، با « صدام حسين » وپولي كه به پاداش اين خوش خدمتي نا قابل !!تقديم شد . خوش خدمتي نا قابل !!براي جنگي كه « قادسيه » ناميده شد ! ، كه حاصل آن بيلاني است از كشتار _ زخمي _ آوارگي وضربات اقتصادي و…، كه هر چشم نا بينائي را هم به خيره واداشته است جز ايشان ودوستانشان كه به يمن اين نا مردمي ها ، را ديويشان در عراق بر كار است وزندگي پر زرق وبرق آنها ، از رونقي خاص بر خوردار مي باشد .
نگارنده بخوبي آگاه است كه آقاي شاپور بختيار ، براي به « قدرت » رسيدن ، حاضر است دست بهر «بي محابا كاري » بزند ودست هر كسي را بفشارد ، اگر چه « شيطان » باشد ، كه به احتمال قريب به يقين ، پيشرط « نخست وزير قانوني !؟ بودن ايشان با وساطت وپا در مياني آقاي « شاه كوچولوي » امروز و « آريامهر » فردا ( اگر اين روياي شوم ، چون بختگي جديد ، سنگيني اش بر مردم ايران هوار شود ) ، مورد قبول آ قاي « علي اميني » واقع شده ، تا اين اتحاد شرمگين ، بصورت بيانيه« كذائي» ، تنظيم شده است . بسيار است مسائلي براي گفتن ونوشتن در وصف اين « خان » ، كه در اين مختصر نوشته نمي آيد تا روزي وجائي ، كه خواهد آمد .
اطرافيان آقاي اميني را نيز ، همگان مي شناسند كه بهترينشان « آقاي شاهين فاطمي » پسر آقاي « مصباح فاطمي آست ، كه اين پسر نيز ، خصائل نكوهيده را ، از پدر دارد كه روزي « مصدقي » و…وامروز …!؟ . براي من تعجبي نيست ، كه انگشت به دندان ، رفتار و كردارشان را ، با نوشته وگفتار ديروز وامروز شان ، مورد توجه قرار دهم . در رابطه با آقاي « بختيار » و دوستان ايشان ونيز « جنگ ايران وعراق » وپول ودلار هاي عراقي و…، كه طرح مي كردند ، كه صد البته ، اين مسائل را براي حفظ وحدت براي يكديگر وبه نفع همديگر ، حل كرده اند و« ره عافيت و…» در پيش گرفته اند !؟
اگر جناح وابسته به بختيار تا حدي بري همگان وبراي نگارنده تا اندازه اي روشن تر از ديگران ، از قديم آشنايند ، كه در سوداگري در اين بازار سياست بازي از همراهان آقاي امين كمتري ندارند كه ، وطن وطن ، وميهن ميهن ، گفتن آنها براي آن « ايراني است كه در دوران بسر آمده رژيم شاهنشاهي ، همك پا با ديگر چپاولگران ، منافع مردم زحمتكش ايران ، دست وپا كردند ، واگر چه بسياري از آن غارت را به ديار غربت كشانده اند ، ولي در اينجا هر گز قادر نيستند آن « دوران طلائي » خودشان را داشته باشند و«تسمه كشي » از گرده مردم را دنبال كنند ، كه چنين است ايرا « شان » !
آنچه برايم ناشناخته باقي مانده است ورنج آور ، همراهي كردن وادامه راه ، جوانان ميهن پرست وشخصيت هاي با مايه وريشه داري ، كه اصلي ترينشان « خانم مولود خانلري » است كه هنوز به راه «بختيارند » كه ، راهش « نا بختيار » راهي است در جهت خواسن تاريخي ملت ايران ونيز سئوال بر انگيز كه ، آيا كساني چون اين « زن » ، پاسخي در خور ، حد اقل براي خودشان يافته اند كه ، پاسخي باشد به مقاله « نهضت » شماره 28به تاريخ 27آبان 1361، مبني بر « مروي بر مصاحبه آقاي اميني با…» !؟ البته ، كساني چون آقاي « حسين ملك » را ، با توجه به مقاله هاي مورد توجه « ملي چيست ؟ » ويا « ضرورت اتحاد عناصر ملي و…»كه از ايشان در «نهضت » ارگان مركزي هوداران بختيار ، درج گرديه است را ، جدي نمي گيرم وحداقل بنا به اعتباري كه براي گفته ها ونوشته ها ي تاريخي شادروان خليل ملكي قا ئلم ، توجه خواهم داشت كه ، اورا « آشفته فكر » دانسته بود واز كار فكري با او دوري مي جست !
اما آنچه ضرورت اين نوشته را فراهم آورد ، ضمن محكوم كردن اين بيانيه ، وخيانتي كه در شرف انجام است ، هشدار باش به همه كساني است كه به آرمانهاي استقلال طلبانه ملت ايران باور دارند ودر پي تحقق پذير ساختن راه حلي هستند « ملي مردمي » تا در پناه آن « اشتقلال » و « آزادي » وعدالت اجتماعيدر سطح ملي ضمانت شود وراه حلي باشد تا بنا بر آن بتوان رژيم مردم سوز وايران بر باده « جمهوري اسلامي » را ساقط ونيز « نظام سرنگون شده سلطنت » ، در جاي مدفون شده اش ، همچنان «آرميده » باقي بماند .
هشدار باش از اين جهت كه : درست است كه جامعه ايران با قيام 22 بهمن 1357دوران سلطنت را بسر آمده اعلام داشت ومهر باطل بر اين نظام زد وسر نگوني آن انجام گرفت ، ولي اوضاع جامعه ايران آنچنان اسف انگيز است كه بدور نيست كه ، جامعه در يك حالت « مقايسه » اي قرار گيرد ووضع وحال خودش را در اين دوران خانمانسوز ، با دوران نظام ساقط شده ي پهلوي ، به مقايسه گذارد وسر انجام اين مقايسه به آنجا كشد ، كه زمينه ذهني راه حل ساختن باز گشت سلطنت را ، حد اقل براي پاره اي از مردم كوچه وبازار ، ممكن فرض كند . فراهم ساختن اين زمينه ذهني از طرف غرب ودر راس آن آمريكا منطقي است ، چون مي داند كه زبان « سلطنت » ولذا عناصري چون « بختيار _ اميني و…» را بهتر مي فهمد تا زبان «خميني » ويا رفسنجاني _ خامنه اي وديگر ايگونه كسان را ! اگر هم سكوت كرده ويا مجبور به سكوت بوده ، به اين علت است كه تا كنون نتوانسته است « نيروي جانشين » خودرا سازمان ، انسجام وآماده سازد واين چنين است كه به ناچار وبطور موقت با « جمهوري اسلامي » بر عليه ملت ايران ، كنار آمده است ولي وبه يقين ، ماداميكه بر اين مشكب « جانشيني » فائق آمد و شرايط مساعد شد ، درنك نخواهد كرد ومهره هاي خودش را بطرف كسب قدرت ، كيش وهمراهي مي كند . كه مباد چنين ديگر شبي !
هشدار باش : از اين جهت كه شرايط زندگي مردم آنچنان وخيم ونارضايتي چنان رشد وافزوني گرفته ، كه به دور نيست ، مردم خسته ايران ، در يك شرايط عمل انجام گرفته مقايسه وانتخاب قرار گيرند وسر انجام سلطنت را به آخوند رجحان دهند وبا ز در را به روي پاشنه كهنه ، به چرخش در آورند .
هشدار باش : از اين جهت كه بيست وهشت مرداد ،به دنبال دوره اي كوتاه ولي دوراني طلاائي براي ملت ايران ، به رهبري مصدق پيروز به دست آمده بود ، كه ملت ايران طعم پيروز ي را چشيده بود ، و « سمبل » سلطنت به كوشش كودتائي خارجي وعليرغم كشتار وبه بند كشيدن ، نمي توانست حاكميت ضد « ملي مردمي » اش را طولاني ، مستقر سازد . انچه سبب طولاني شدن آن رژيم شد ، وجود شرايط بين المللي وعدم وجود ساز مان بنديهاي سياسي كه درشرايط مساعد بتواند خودرا « جانشين »»سازد . ولي حال شرايط اجتماعي بگونه ايست ، كه اگر باز گشت « سلطنت » بعمل در آيد ، بدنبال دوراني صورت مي گرفته ريال كه وضع مردم بمراتب از دوره ي قبلي وخيم تر وبر خلاف دوران « مصدق » ، شكست ، جاي پيروزي ، نشستهاست ، كه اين مسئله ، جنبه مثبت قضيه است به نفع « سلطنت طلبان » كه جنبه ي ديگر قضيه ، وجود عيني وذهني نيروهايي است مسلح وغير مسلح ، وابسته به رژيم جمهوري اسلامي ويا « مخالف » رژيم جمهوري اسلامي ، با گرايشات فكري مختلف ، كه در مقابل « باز گرداندن سلطنت » مقاومت خواهند كرد .
جنبه اول قضيه مي تواند « سلطنت » را در صورت پيروز يو« جانشين » جمهوري اسلامي شدنش ، طولاني تر سازد نسبت به زماني كه ، از كودتاي 28مردادتا قيام 22بهمن طول كشيد . جنبه دوم قضيه ، ووجود ساز مان بنديهاي سياسي ، گونه ايست ، كه راه حل سلطنت از طرف غرب ، كه اگر هم رضايت شوروي فراهم شود !؟ ، عليرغم نارضايتي هاي بيشمار مردم ( كمبود آب ونان و…وجود جنگ و…) ، آنچنان فاجعه اي مي تواند ببار آورد كه تحليل ونشان دادن رئوس آن در اين كوتاه نوشته ممكن نيست ، كه مختصر توان گفت خون است وخون ! وسرانجام اين هشدار باش ها اينكه :
1_ بر «نيروهاي ملي مردمي » وظيفه است با توجه به آنچه در پس پرده ها مي گذرد ، چنانچه در رابطه با « بيانيه كذائي » گذشت ، كه عيان پاره اي از آن مسائل است ، ونيز خطري را كه بيش از پيش وحال ، آينده ايران را تهديد مي كند ، كه بطور مختصر به آن اشاره شد ، بهم آيند ونداي وحدت ويكپارچگي سر دهند ، تا ازاين رهگذر بتوانند خلائي را كه وجود دارد بعنوان « راه حل » اساسي ومنطقي پر كنند ، كه اين راه حل وجود « جبهه » ايست گسترده در سطح « اتحاد بزرگ ملي » از تجمع تمام نيروها وعناصر « ملي مردمي » كه پيش شرط هر چيز ، پذيرش واحترام به راي وقيام مردم ايران و« سقوط نظام سلطنتي » كه ، در روز پر شكوه 22بهمن 1357صورت گرفت . در مورد شرايط اصولي ، براي بر پائي اين « شورا » ويا « جبهه » ، در گذشته نوشته شده است .
2_جوانان ميهن پرست كه درد وطن دارند ، وآنچه بر ايران به غم نشسته ميگذرد ، سبب گرد آمدن آنهارا ، به دور كساني چون بختيار ، فراهم ساخته است ، ونيز عناصري چون خانم « مولود خانلري » كه بهر حال زندگي پاك وبي آلودگي را پشت سر داشته اند ، نه لازم است ، كه واجب است ، در اين دوران سر نوشت ساز ، به سر نوشت سياسي خود ، ميهن ، ومردم زير ستم ايران وآينده آن فكر كنند ، كه فردا دير است ، در آن هنگامه اي كه مردم را چشم بسته با طناب پوسيده وكهنه ي « سلطنت » تحت رهبري كساني چون « اميني ويا بختيار » به درون چاه « استبداد » و «وابستگي » كشاندند ، كه تاريخ شمارا نخواهد بخشيد ودر كنار رهبرانتان « اندازه » خواهد كرد !
بياد داشته باشيد كه پاسخ گوي هر قطره خوني خواهيد بود ، كه در آينده براي باز گرداندن « سلطنت » به روي زمين ريخته شود . بياد آوريد قيام پر شكوه 22بهمن واحترام به راي ملت ايران را . اگر چه شما نيز به تقليد از «رهبرتان » خيزش بيش از 95 در صد از مردم را « فتنه » ميخوانيد وفراموش مي كنيد روزهاي شادي وغرور آفرين ، آن روزهائي را كه مردم به خاطر رفتن شاه پاي مي كوبيدند وهمه چيز را صميمانه وجانانه با هم تقسيم ودر غم ها و پيروزي ها ، هم نفس وهمدل بودند ولي 18 تير را « قيام » مي خوانيد كه عده اي نظامي وغير نظامي نا آشنا به مسائل جامعه وتحت تا ثير وفريب « رهبرتان » به كودتائي روي مي آورند ، كه حاصلي جز غم وماتم ، چيزي به جاي نگذاشت ، اگر چه در بين آنها افسراني بودند ميهن پرست كه با پر دلي ، از كرده ي خود دفاع كردند وجانانه بر سر پيمان جان باختند .
3_ بر همه ي عناصر وگرههاي « ملي مردمي » وظيفه است ، كه با تمام وجود به افشاي اين توطئه همت گمارند ، تا از ضربه ايكه ممكن است بر پيكر خسته وخونين « ايران » فرود آيد ، جلوگيري شود .
« به دار رفتهن وحق گفتن امر آسان نيست
كه اين كمان نكشد هيچكس ، بجز حلاج »
رونوشت : ايران آزاد _ ايرانشهر _ انقلاب اسلامي _ ايران وجهان _ پيام آزادي _ جبهه _ مجاهد _نهضت


پيروز باد ملت ايران دوم مرداد 1362 احمد رناسي

نگاهی و مروری به مجموعه مقالات سی سال گذشته(1)

احمد رناسي


نگاهی و مروری به مجموعه مقالات سی سال گذشته

« به صدق كوش كه خورشيد زايد از نفست

كه از دروغ سيه روي گشت صبح نخست » حافظ

سود جوئي از كلمات ودر پشت انسانهاي صادق وعزيزي خورا مخفي كردن ، از عادي ترين شيوه كار سياست بازان ودغلكاران است كه در اينمورد در نوشته هائي به همين قلم در تاريخ هاي « 28 شهريور_ 21 آذر _ 25 دي » سال 1360 ، تا آنجا كه قلم ياري داشته ، چهره اين كا سبكاران سياسي ، نشان داده شده است .

در آن نوشته ها نشان داده شد كه چه كساني با چسباندن خود به « يگانه راه ورسم » راستين در جهت آرمانهاي ملي مردمي ملت ايران ، يعني « راه ورسم » مصدق ، در پي كسب حيثيت هستند تا با اين شيوه بتوانند بمقاصد شوم قدرتمداري خود برسند ودر نهايت خواست سلطه طلبان را بر آورده سازند . يكي از نا سالم ترين اين عناصر ، عنصر كوچكي است كه قصد بزرگ كردنش را عده اي دارند ، حال آگاه ودر جهت پروراندنش براي روز مباد ويا نا آگاه ودر اثر فريب كه تحميق چرب زباني او شده اند ،كه سر انجام آن سود مي برد كه بيگانه است واز قبل «دانه » مي پاشد براي روز « مباد » كه مباد !

بنا بر اين اهداف در روز 12 فوريه در موتوآليته ساعت 8شب ، بنام انقلاب در زنجير سخنراني بر پا ميشود وبراي حضور در سخنراني او دعوت عام شده است . حال براي شنا ساندن اين هزار چهره ، كوتاه بيوگرافي از او لازم است . اودر سالهاي 40 _ 39 در جريانات فعاليت سياسي دانشگاه تهران با باندي آغاز كار سياسي نمود كه از همان ابتداي كار در پي ضربه زدن به « جبهه ملي » . همه گروهها ي متشكل با پايگاههاي مختلف اجتماعي در آن ، بر امدند وخواست آنها مسلط كردن « يك نظريه واحد » بر جبهه مي بود كه باراه ورسم وشيوه مبارزاتي « جبهه اي » ولذا « مصدقي » خوانائي نداشت و«مصدق » آنها را از مابهتران ناميد . او وعنصر ديگري از اين باند كه در نوشته قبلي بنام مهرداد ارفع زاده عريان شد ، دو قلوهاي اين باند بودند كه نام هريك تداعي نام ديگري ميشد وهم اكنون نيز ، كساني كه آن خاطره ها را در ياد دارند ، با شنيدن نام يكي ، تداعي نام ديگري را برايشان مي شود . اين باند دلال وكاسبكار را مصدق افشا كرد وچنانچه در نوشته هاي قبلي گذشت ، يكي دونفر از آنها از جمله همين شخص مورد بحث به اروپا آمد وسر انجام بحال وروز جبهه آن آمد كه در مقاله تاريخ 21 آذر 1360 بيان شد كه با عناصري ، نظريه واحدي را بر جبهه مسلط ساختند و « جبهه » را از صورت وشكل « جبهه اي » بودن ، در آوردند . اين شخص در اروپا بگونه هاي مختلف با تمام گروهها در حال زد وبند بود تا خميني بپاريس آمد . او تا اين زمان نه فقط با نيروهاي اپوزيسيون خارج تحت روابط مختلف ، رابطه ميداشت كه ، بنا بر اسناد منتشر شده وبدست آمده از ژنو ، خوانساري مامور ساواك در خارج از كشور ، با او مكاتبه داشته است ويا بنا بر اظهار يكي از دوستان او كه هم اكنون در زندان خميني بسر ميبرد ، هنگام سف « سيد علي صائب » وكيل چند دوره اي مجلس شاهي ، از اصفهان ، پا ركابي اورا بعهده داشته است ودر جواب به آن دوستش كه « چرا چنين وظيفه اي را بعهده گرفته اي !؟ مي گويد ، چه ميتوان كرد ، دوست پدرم مي باشد » !؟ او پس از پخش نامه « سه نفر » ، سر از خود با گذاشتن امضا خويش به پاي آن نوشته ، به پراكندن آن روي مي آورد تا كاسبكارانه از اين راه خودرا مطرح كند ومورد بحث قرار دهد ، براي روزها ئي كه خواهد آمد ، آنچه با مشام تيز ابن الوقتي خود در يافته بود . گفتني است كه با آمدن بختيار به فرانسه ، پيش از نخست وزيري ، در آن ايام همواره در خدمت او، از اداي چاكري ، آني غفلت نمي كرد . آهسته آهسته ، او در ميان دانشجويان بي اعتبار شده بود ، كه توانست از نفوذ كسي استفاده نمايد ودر رابطه سو استفاده از نفوذ آن شخص ، در محقوق بشر وپيشبرد آن در ايران » مو قعيت خاصي را براي خود بو جود آورد . در همين ايانم كه خميني به پاريس نيامده بود واو خودرا « مصدقي » ناب ميدانست ، در جلسه اي در خانه ايتاليا ، بني صدر را مورد سئوال و...قرار داد كه « چرا آيت الله بروجردي تلگراف تبريك براي شاه در رابطه با كودتاي 28 مردادفرستاده است !؟ » وسپس طرح مسئله ترور دكتر حسين فاطمي توسط عبد خدائي وابسته بفدائيان اسلام وخيانت كاشاني به مصدق و...، ونتيجه گيري گفتار وسئوالاتش اينكه « چرا آيت الله خميني » در نامه اش به كساني حمله ور شده است و...!؟ ولي باآمدن « خميني » در« جلدي » ديگر خزيد وآهسته آهسته گربه اي شد زاهد ونماز خوان ومسلماناودر زير« درخت سيب » در نوفلا شاتو ، پشت سر سر سلسله قاتلان ، سر بزمين گذاشته !؟ با آمدن سنجابي « چمدان بر » اين مرد شد وسر انجام با سو استفاده از ساده دلي وربودن رگ خواب او ار تقاع در جه گرفت وپس از باز گشت به ايران بمعاونت وزارتامور خارجه دولت موقت رسيد . او با استفاده از نفوذ سنجابي وهم نفسي « راسخ » ، زمينه نفوذ پيدا كرد وسر انجام انحرافاتش ، پاشيدگي وكناره گيري بسياري را از جبهه بوجود آورد « همان نظريه آسيب رساني را بعمل در آورد كه اين باند از 39 _ 40در سر مي پروراندند وشرح آن » گذشت !

در دوران معاونت وزارت امور خارجه ، مرتبه ايكه مخبر خارجي با او در رابطه كشتار وانتقاد از شيوه اعدامها با او مصاحبه داشت ، با وقاهت كامل از آنچه مي گذشت دفاع مي نمود وچنان مينمايا ند كه به بازر گان بفهماند كه از استعدادهائي بر خوردار است ، كه اگر در رابطه بر خورد وتضاد بين بازر گا ن وسنجابي ، در مورد سفارت ايران در آمريكا ودفاع بازر گان از كار هاي مشكوك يزدي ، اوآماده است بنا بر آن« استعدادهاي » نهفته در خود ، از كسي كه همه چيزش را از او دارد ، يعني « سنجابي » ، جدا شود ودر خدمت « بازر گان » قرار گيرد ! با چنين تفكري انحرافي ، در پاسخ به آن مخبر ، در آن مصاحبه ايكه ياد شد كه « آيا آقاي بازر گان تائيد مي كند اين اعدامها را ويا اطلاع دارد از آنچه ميگذرد !؟ » مي گويد « آقاي بازر گان اينقدر مسئله دارند كه لزومي ندارد به اين كارهاي جزئي برسند » ! چه كار هاي جزئي كه اگر خود او از ايران فرار نكرده بود ودر ايران بود ...!؟‌سر نوشت او نيز مي گشت !؟ بله ، مرگ براي همسايه خوش است بنا بر تفكر چنين كساني !

در گيري سنجابي با بازرگان برسر «يزدي مشكوك » واستعفاي او ، سر اين بينوا ، بي كلاه شد ، ولي از آنجا كه اينگونه كسان ، مبناي ايمانشان نه بشر دوستي وميهن پرستي است ، كه قدرت طلبي است وجذب قدرت شدن است و گربه اي را مانند ، كه از هر كجا پرتاب شوند باز از روي دست بزمين مي آيند ويا از هر دري بيرون رانده شوند از دري ديگر وارد مي شوند ، قبلگاه عوض كرد ، وبه « انقلاب اسلامي » ، روزنامه بني صدر ودر خدمت او، پيوست ودر آمد !

بنا بر شرايط محيط سالوس پرور، لباسهاي « كبريتي » كه براي پست معاونت امور خارجه تهيه شده بود ، از تن در آورد وخودرا به بچه طلبه ايدر آورد كه گوئي عمري است «اينكاره » بوده است ودر اين فن مار خورده !؟ در واقع همه ي آنچه اين راه مي طلبد ، بطور كامل با خود داشت . بوقلموني ، با فرهنگي آخوندي _ فنري در كمر براي خم وراست شدن _ دستمالي در دست براي دستمالي وتسبيهي به دست براي « ورد خواندن » ، بگونه ي كاسبكاران كه ، ذائم ميزان سود وزيان خودرا حساب مي كنند، واو در بازار سياست بازان ! او نه فقط مجهز به فرهنگ آخوندي مي بود ، كه فرهنگ تودهايستي را نيز خوب مي دانست . اين دو فرهنگ كاذب وآسيب رسان ، از او معجوني ساخته كه بنا بر مثل مشهور به « سنگ پاي قزوين گويد ...» !؟

با در خدمت بني صدر در آمدن ومعرفي اش توسط او در اصفهان براي كانديداي وكالت، به « مجلس خميني » راه يافت واقعا قيافه اين هزار رو در شوي تلويزيوني اين باغ وحش ديدني مي بود ، كه تمام كهنه آخوند هاي هفت خط به او دستخوش مي گفتند . فراموش نمي شود كه چطور تا چندي پس از تصويب اعتبار نامه اش در سر راه « بهشتي » دست به سينه ، با انگشترعقيق ، در دست مي ايستاد تا انجام وظيفه كند ! و سلام بجاي آورد !؟

او براي تصويب اعتبار نامه اش چنان بچه قرآن خواني از آب در آمد كه از « 7 سا لگي در دامن آخوندي قرآن فرا گرفت » . يك لحظه توجه شود كه بنا بر گفته خودش ، شخص از 7سالگي در دامن كهنه آخوندي براي فرا گيري قرآن دولا راست شدن را تمرين كند ، كه چه وقيهي ببار مي آيد . او يكبار ه « مرجع تقليدش آيت بوجردي بود تا بعد امام را مرجع خود دانست وبنا بود برود نجف براي ادامه علوم اسلامي ولي موقتا به فرانسه آمد » . موقتا براي مدتي بيش از 16 سال !!واينكه « كاشاني وفدائيان اسلام مورد احترامش بوده اند » و...!! خواننده با توجه به آورده هاي پيشين ، ونيز آناني كه اورا مي شناسند ودر فرانسه در آن جلسات « خانه ايتاليا » شركت مي كردند وسخنان اورا شنيده اند ، بياد مي آورند كه « مرجع تقليدش بروجردي مي شود كه تا دو سال پيش ، بنا بر گفته هايش ، به شاه تلگراف زده بودهوتبريك گفتن و يا كاشاني وفدائيان اسلام مورد احترامش مي شوند ، كه باز بنا بر همان گفته ها ، انان به مصدق خيانت كرده بودند وفدائيان اسلام هم ، ترور كننده حسين فاطمي بودند » !! بسيار است صحبتهائي اين چنيني از او ، كه براي تصويب اعتبار نامه اش ، بايسته ميشمرد ، در آن مجلس شورا خميني پسند !؟

ضرب المثلي است انگليسي كه : « هر گاه دو دزد دست بگريبان شوند ، همواره چيز سودمندي از آن در مي آيد » . با توجه به اين ضرب المثل ،استكاك قدرت طلب وبر سر قدرت قرار گرفتگان ، پيش آمد ورشد گرفت و سرانجام «قدر ت دارندگان » ، شبكه ايكه خود در آن جاي داشت را ، بر ديگراني كه خود به آنها «قدرت » بخشيده بود ، ترجيح وآنها را بر كنار ساخت . در رابطه با اين بركناري ، اين بينواي دست دوم نيز مورد تو سري خوردن قرار گرفت وقدرت به او وفا نكرد ورانده ودوباره مانده در فرانسه گرديد . با آنچه گذشت ، وتوجه به گفته هايش در خانه ايتاليا ، در چند سال قبل ودنبال كردن گفته هاواعمال او با آمدن خميني به پاريس _ حكومت موقت _ وبالاخره در «مجلس شوراي اسلامي » ودفاع از اعتبار نامه خود ، عيان خواهد شد كه چه روباهي براي بدست آوردن موقعيت ، مدعي « مصدقي » بودن مي كند . پرسيدني است كه آيا « اگر رانده نشده بود ، آيا هنوز مرجع تقليدش خميني نبود !؟ _ هنوز كاشاني مورد احترامش بشمار نمي آمد !؟ _ هنوز فدائيان اسلام را احترام نداشت !؟ _ هنوز براي بيان نام «مصدق » ، اين خرد هميشه بيدار ، به لكنت زبان نمي افتاد از ترس خميني حرامي !؟ _ از چسباندن خود به «راه ورسم مصدق وديگر راه ورسم ملي مردمي » ها دوري نمي جست !؟ . وبسيار است ديگر پرسش هائي چنين ، ولي بنا بر آن ضرب المثل « دزد ها بر سر هم زدند وچيزي سودمند از آن بيرون آمد وآن افشاي چهره ي اين هزار رويان » است !

درجوامعي چون جامعه استعمار زده ايران كه ديكتاتوري پيوسته سايه شوم گستر انده است ، سه نوع روشنفكر وجود دارد : 1_ روشنفكر فروخته شده ويا در حال خريد كه مبني ايمانش پول است و جاه ومقام ولذا جذب قدرت حاكم شدن . 2_ روشنفكر پاسيو يا غير فعال كه نه كاراكتر خود فروشي دارد وجذب قدرت هاي ضد مردمي شدن را دارد ونه توان ستيز براي تحقق بخشيدن به آرمانهاي ملي مردمي را . 3_ روشنفكر ويا روشنگراني كه جذب شدن به قدرت هاي حاكم را نمي پذيرند و پيوسته در راه مردمند وستيز را بر گزيده اند براي بر قراري نظمي « ملي مردمي » وراه گشا وبيانگر نياز هاي جامعه خويش مي باشند . اين نيرو قائم به ذات است و در واقع ، حرمت دار چهره هاي پاك «ملي مردمي » گذشته جامعه اند ، كه چون آنها براي مردم وپيروزي هاي آنها تلاش كرده اند واز خود مايه گذاشته اند . اينها نه ، به پشت اين وآن مي چسبند براي كسب حيثيت ، ونه ، در پيآنند بنام «راه ورسمي » ويا به سرقت نام ارگاني و...روي آورند ، كه با احترام وزنده ياد راههاي راستين ، مسير بر راههاي پيروزي آ فرين ، در جهت آرمانهاي مردمند !

در اين نوشته از روشنفكران غير فعال ، قرار گرفته در رده دوم صحبتي نيست ، روشنفكران خود فروشي مورد بحث اند كه در نوشته هاي قبلي عريان شدند وشخص مورد بحث اين نوشته از همين تيره است ويا بهتر گفته شود يكي از سر تيره هاي اين بخش بحساب مي آيد . اين عناصر چون گلادستون هاي كوچكيرا شبيه هستند كه نخست وزير انگليس بود وزماني از كار گران دفاع مي كرد تا در پناه اين نيروي عظيم وسازنده بر سر كار آيد وبقدرت برسد وچون بر گرده اسب سر كش سوار شد آن راند كه چون پيشينيانش ، ستم وسركوب كار گران مي بود وشيوه كارش شد ، كه Boileau شاعر فرانسوي در سال 1863بسيار جالب ، او و همجنس ها يش را بيان ميدارد ، كه چطور براي دستيابي به قدرت وجاه ومقام ، چند رنگ مي شوند ودائم از سفيدي به سياهي واز سياهي به سفيدي، در حال رفت و آمد مي باشند ولذا ساده انديشي ومسخره است حداقل براي انسانهاي با تجربه ، كه دهنهاي خون چكان اين گرگان راديده باشد وفراموش كند كه ، گوئي هر گز تا بحال يوسفي بوسيله اين گرگان دريده نشده است !

« در عصر انديشه مند وعلت تراش ما كسي كه نتواند براي هر چيزو حتي بدترين وفاسد ترين چيز ها دليلي بيابد ، بايد واقعاآدم بيچاره اي باشد . هر آنچه در جهان فاسد شده ، بر اساس دلايل خوب ، فاسد گرديده است » هگل !

هم ميهن : با ديدي روشن ودقيق نظاره كن هر آنچه ميگذرد وهرگز فريب دست آويز ها وعلت تراشي هاي اين «هفت خطان » را نخور كه با حرفهاي خوب دهن پر كن ودر پناه انسانهاي صادق قراردادن خود ،در پي آنند كه فساد خودرا مسقر سازند وحاصل كار آنها ، فردا آن شود كه ديروز شد وحاصلونتيجه اش را امروز بعيان مي بينيم . اين سري از روشنفكران ، بعلت فعال بودن براي دست يابي بقدرت كه در واقع در اين راه كو شش مستمر وپايدار ي در عمل لازم است ، استعداد هايشان در جهت هاي منفي ومردم فريب ، روز بروز ، توسعه مي يابد واز هوشياري خاصي بر خوردار مي شوند ، كه با زرنگي كامل مي توانند دلايل خوب زيا د آورند ، براي پياده كردن مقاصد ضد مردمي خود وچه بسا موفق بوده وميشوند ، تا به آنجا كه انسانهاي صادق وبا تجربه اي را هم به دام راههاي غلط خويش كشانند واز شخصيت آنها دوچندان بار بيشتر سود بري كنند ، براي ادامه كار زيان بار خود .

هرگز فراموش نبايد كرد رشد استعدادي راكه در روشنفكران مملي مردمي » جامعه وجود دارد كه آن هم بدليل فعال بودن در عمل ميباشد كه توسعه رشد فكري ظهور مي كند ولي دقيقا در جهت خلاف نيروي مورد بحث گذشته . در ميان روشنفكران رده هاي اول و سوم ، چهره هائي ظهور مي كنند كه هريك در پايگاه اجتماعي خويش بر جستگي خاصي را دارا ميشوند وما در تاريخ نمونه هاي بسيار ي از آنها را بياد داريم . روشنفكران خود فروش وجذب قدرت مسلط شده اي چون « نظام الملك _ ملكم خان _ تقي زاذ=ده _ داريوش همايون _ و...» وروشنفكران ملي مردمي چون « ابن مقفع _ حلاج _ مدرس _ اراني _ كسروي _دهخدا _مصدق _ ملكي _پويان _ شعاعيان و...» كه هريك در دوره خاص تاريخي وبا پايگاه ويژه اي از خود ، از دانش وهوشياري بر خوردار بودند ، كه گروهي دانش وخرد خودرا در خدمت وديگرگروه در خيانت بمردم وميهن بكار مي بردند ومي برند ، اگرچه در مواقعي ، هماننداني چون تقي زاده ، شرمگينانه واز روي ريا ويا نا گزيري ، به چهره هائي چون مصدق اجبار احترام نهي پيدا مي كنند . مگر جز اين استكه امين واميني چي ها نيز ، دائم وبگونه هائي از «مصدق » با احترام تمام ياد مي كنند !؟ كه بخودي خود ، آشكار است « افشين وسردار اسد هاي زمانه ، همراه با دلالان سياسي آنها چون ارفع زاده _ ذوالنور _ حسين ملك و...، زمينه بيشتر دارند تا در پناه نام مصدق خودرا جاي دهند ، اگر چه در نهايت ، همه ي اينها ، آستر سر يك كرباس خواهند بود !

« خامي و ساده دلي شيوه جانبازان نيست » : بر هر فرد آزاده وعلاقه مند به راه وروش ها ئي ميهن وانسانيت است كه با درايت وهوشياري سره را از نا سره تشخيص دهد وبا آگاهي كامل شناسائي كند اين دو سري از روشنفكران را وبا جدا سازي آنها از هم ، به افشاگري سري اول ، كه سر به راه بيگانه دارد بپردازد ، وبا ياري وهمگامي خود ، به سري سوم كه سر در راه مردم دارند ، بپيوندد .با آنها هم ياري كند ، تايكبار براي هميشه ، با آشنائي كامل به اينكه چه ميخواهيم !؟پي برده شود ، وتا اتحاد بر اين مبنا وافشاگري همه ي ناراستان ، پيروزي ، يعني روز رهائي جامعه تحقق پذير د . « اميد بر انگيز باد » !

« عنان ميكده خواهيم تافت زين مجلس كه وعظ بي عملان واجب است نشنيدن » حافظ

هم ميهن :با درست انديشي وبرخورد صحيح بمسائلي كه مي گذرد ف ميتوان بر داشتي منطقي واساسي بدست آورد در جهت آنچه در پيش روي داريم يعني رهائي ميهن ونجات انسانها ي سر زمين بلازده ايكه ساليان سال است زير چكمه دشمن وحشي ، قرار گرفته وبهزار گونه بر او ستم مي شود . ستم يعني ، به بندگي درآوردن يك انسان وامكان آزادي را از او گرفتن . ستم فقط در محدوده هاي اقتصادي خلاصه نمي شود ، كه شايد در دوره هائي از زمان ، ستم در محدوده هاي اجتماعي ، زيان بخش وحراحت ببار آور تر باشد . حال براي پيروزي آنچه پيش روي داريم ، نه لازم است ، كه واجب است افشاي همه ي عناصر فاسد وخطر ناكي كه در كسوت « روشنفكري » دراين جو اجتماعي بوجود آمده توسط «ملا ها » ، زمينه تبليغات براي راهي را پيدا كرده اند ، كه طي راه ، راه بيگانه دارد با استفاده از واژه ها و نام كساني كه مورد پذيرش مردم جامعه مي باشند واز اين جمله عناصر خطرناك ، در كسوت روشنفكري ، كسي است كه در روز 12 فوريه ، در « موتو آليته » برايش سخنراني گذاشته اند . لذا بر همه است كه به افشاگري اين شخص و زندگي سياسي اش ، با دقت كامل توجه وبه آن پرداختن شود .

اين قلم : تا آنجا كه اين فرد را از نزديك ، در اين مدت بيش از بيست سال ميشناسد ، وزندگي سياسي اش را بطور عيني مشاهده كرده است ، در اين نوشته عريان ساخت . حال بر همگان است كه با توجه وشناسائي گذشته هاي او تا روز فرار از ايران ، كه بيانگر اين است كه ، او نه بخاطر حب علي ، كه بخاطر بغض معاويه ميباشد كه گريبان چاك ميدهد ، همراه با دنبال كردن مصاحبه ها و گفته هاي پر از ضد ونقيض آن زمان ، وورود مجدد او بفرانسه تا كنون وبخصوص ، مصاحبه وگفته هاي « دور افشانش !!» با روزنامه « كورير » اطريش ، در مورد مسائل مختلف ، از جمله « شوراي ملي مقاومت » واينكه چه كساني وحدت داشته باشند و...! . سر انجام ، در صورت پي بردن خواننده به چند گانگي ، ونقش مخرب اين عنصر و...، به افشاگري وكوتاه كردن دست آن از ضربه زدن ، بپر دازد . اين عمل افشاگري ، نه فقط دست اين عناصر را ، كه بكار گرفته مي شود ، براي همان روزهاي « مباد » ، كوتاه ميسازد ، كه هم زمان از حيثيت واژه ها وانسانهائي كه مورد سو استفاده اين ناصادقان قرار گرفته اند ، نيز ميتوان دفاع شده باشد !

هم ميهن : اين مار چوبه« احمد سلامتيان» است ، كه در صورت امكان از هر مار جعفري خطر ناكتر خواهد بود . لذا ، بهمگان معرفي اش كنيم وبه افشاگري اش بپردازيم وراه ببنديم از هم اكنون ، راه مهره هائي را كه راه بر «راه بيگانه » ميشوند . با اميد به كار مستمر براي رهائي ميهن .

« گر جان بدهد ، سنك سيه لعل نگردد با طينت اصلي چه كند !؟ بد گهر افتاد »

كاوه 14 بهمن 1360