نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ دی ۲۴, یکشنبه

شعری از سیمین بهبهانی:

يکي خان بود از حيث چپاول
دوتا مستخدم خان را گرفتند
فلان ملا مخالف داشت بسيار
مخالف‌هاي ايشان را گرفتند
بده مژده به دزدان خزانه
که شاکي‌هاي آنان را گرفتند
چو شد درآستان قدس دزدي
گداهاي خراسان را گرفتند
به جرم اختلاس شرکت نفت
برادرهاي دربان را گرفتند
نميخواهند چون خر را بگيرند
محبت کرده پالان را گرفتند

مادر و 2 دختر چادرنشین منتظر کمک های مردم ایران

مادر و 2 دختر چادرنشین منتظر کمک های مردم ایران

این زن که دارای 2 بچه بنام ملیکا 4ساله و فاطمه 9 ساله هستند و از لحاظ اولویت های زندگی در حد صفر بوده که اقدامات و توصیه هایی جهت دستیابی به اولویت های زندگی برای آنها پیش بینی شده است
مادر و دو دختر چادرنشین در کوره آجرپزی منتظر کمک های مردممادری که با دو دختر خود در کوره آجرپزی در سرخس به سختی زندگی می کند با شناسایی جمعیت امام علی شناسایی شده اند.

به گزارش خبرنگار اجتماعی بازتاب، این خانواده بی سرپرست دردمند در منطقه رودخانه اسماعیل آباد و در کوره های آجر در جاده سرخس در چادر زندگی می کنند و شرایط سختی را در سرمای زمستان تحمل می کنند.

زهرا امیر دبیر جمعیت در مورد این خانواده به بازتاب گفت: "این زن که دارای 2 بچه بنام ملیکا 4ساله و فاطمه 9 ساله هستند و از لحاظ اولویت های زندگی در حد صفر بوده که اقدامات و توصیه هایی جهت دستیابی به اولویت های زندگی برای آنها پیش بینی شده است.

مادر این خانواده دارای یک کلیه بوده و در این فصل سرما خطراتی را برای این مادر رنجور به ارمغان خواهد آورد.

این خانواده که در چادر زندگی می کردند، چندی پیش چادر آنها توسط فردی بنام "حسن ب" به آتش کشیده شده است.

برای کمک به اجاره یک سرپناه برای آنها می توانید با شماره دبیر جمعیت تماس گرفته از بررسی وضعیت این خانواده مطمئن شوید". شماره 09398585528

در حال حاضر جمعیت دانشجویی امام علی مشهد با شماره کارت
6104337770031308 به نام جمعیت امام علی در بانک ملت کمک های خود را واریز کنند.

دبیر انجمن دانشجویی امام علی مشهد از هموطنان خیرخواه خواست، پس از واریز حتما شماره پیگیری و مبلغ و محل خرج آن را به شماره بالا اعلام کنند.

متن کامل شعر جدید مصطفی بادکوبه ای در زندان اوین به مناسب آغاز ربیع الاول، سالگرد هجرت رسول اکرم اسلام

متن کامل شعر جدید مصطفی بادکوبه ای در زندان اوین به مناسب آغاز ربیع الاول، سالگرد هجرت رسول اکرم اسلام (ص) که در زیر می آید:
هجرت عبور از مرز بیداد زمانه است
ترک قفس تا آسمان بی کرانه است
بر بال هجرت می توان پرواز کردن
سیری ز خود را تا خدا آغاز کردن
هجرت اگر کردی به شوق منزل دوست
موجت رساند بی گمان تا ساحل دوست
گه باید از بهر خدا دل از وطن کند
تا عطر جانبخش هدایت را پراکند
گه چون محمد باید از مکه جدا شد
تا در مدینه مجری حکم خدا شد
وقتی که بیت الله را بتخانه کردند
توحیدیان را ساکن ویرانه کردند
وقتی که شلاق است و فریاد بلال است
مکه به خواب غفلت اهل ضلال است
وقتی که تیغ مصلحت را برکشیدند
حلقوم اصحاب حقیقت را بریدند
وقتی قلم را بنده ی شمشیر کردند
اندیشه را زندانی تکفیر کردند
وقتی که شیخ هر قبیله، قبله گاه است
وقتی جهالت پیشه ای میر سپاه است
وقتی به جای پرده داری برده داری است
شمشیر خونین، تکیه گاه ِ پرده داری است
وقتی به جای عشق، غم می بارد از ابر
تا چند باید زندگی در سایه ی صبر؟!
آن کعبه ی بی عشق، ولله تکه سنگ است
دیگر کنار کعبه ماندن، ننگ ِ ننگ است
بی عشق و آزادی وطن معنا ندارد
میهن قفس باشد اگر این را ندارد
باید کبوتر شد به سوی عشق پر زد
وین خیمه ی دل را به اقلیمی دگر زد!
گر چون پیمبر بار هجرت را ببندی
پیروز برگردی و بر دشمن بخندی
از کفر و ظلم و جور اگر بیزار باشی
حق را ببینی، گرچه اندر غار باشی
مرغ مهاجر را چه باک از خشم صیاد؟!
پر می کشد تا آسمان، آزاد ِ آزاد
گر هجرت جسمی نشد، ای دل میسر
از لذت هجرت، درون خویش مگذر
چون موج دریا باش و با هجرت بیامیز
در خویش هجرت کن، ز جا برخیز برخیز
آنان که هجرت را ز خود آغاز کردند
با تکیه بر لطف خدا، اعجاز کردند
هجرت بوَد پرواز با بال الهی
پرواز تا اوج سپیدی، از سیاهی
سرچشمه ی جان بخش “امیّد” است، هجرت
راهی به سوی شهر خورشید است، “هجرت”
سروده و تقدیمی: شاعر زندانی، مصطفی بادکوبه ای (امید)


دی: درد دل بانوی خلبان: گفتند برو شوهر کن،زن را چه به خلبانی

دی: درد دل بانوی خلبان: گفتند برو شوهر کن،زن را چه به خلبانی

قطره
به گزارش ايسنا، اين گفته‌ تک بانوی خلبان کرمانشاهی است:« اگر چهره‌ام را به هم ريخته و بي‌حوصله مي‌بينيد، حاصل بي‌توجهي‌های برخی مسوولين استانی است که برای حل مشکلاتم کمک نمي‌کنند.»

«خديجه صيفی»، خلبان هواپيماهای فوق سبک و دانشجوی دوره‌ی خلبانی هواپيماهای مسافربری است که اين روزها دل پر و گلايه‌های بسياری از دست مسوولان استان کرمانشاه دارد.

او پس از نااميدی از کمک مسوولان برای حل مشکلش، به دفتر خبرگزاری دانشجويان ايران(ايسنا)، منطقه کرمانشاه آمد تا بتواند حداقل بغض‌های گلويش را فرياد زند تا شايد گوشی برای شنيدن باشد.

خديجه به ما گفت که ۲۸ سال دارد و اهل کرمانشاه است.

او هم مثل خيلي‌ها، رويای پرواز آرزوی کودکي‌اش بود. اما مثل همون خيلي‌ها، رويايش را فراموش نکرد و برای پرواز رنج‌ها کشيد.

خديجه مي‌گويد: شوق پرواز چنان لذت و غروری به انسان مي‌دهد که هرگز نمي‌توانی آن را رها کنی.

او برای اولين بار در سال ۱۳۸۷ به رويای کودکي‌اش جامه عمل پوشاند و با پاراگلايدر در آسمان‌ها به پرواز درآمد و همين چشيدن طعم پرواز برايش کافی بود که ديگر آن را رها نکند.

پس از آن بود که خديجه دوران دانشجويی خلبانی هواپيماهای فوق سبک (UL) را زير نظر کاپيتان پورمند گذراند.

سپس در کميسيون طب هوايی (AMC) هواپيمايی جمهوری اسلامی ايران نيز پذيرفته شد و به سراغ گذراندن دوره‌ی آموزش خلبانی هواپيماهای مسافربری رفت.

خديجه مي‌گويد: در کل ايران تنها ۹ زن هستند که در دانشکده‌ی خلبانی وابسته به سازمان هواپيمايی جمهوری اسلامی ايران مشغول تحصيل هستند.

و اينجا بود که سر درد و دل‌های خديجه باز شد و گفت: نزديک به دو سال است که برای تامين بخشی از هزينه‌های تحصيلم به سراغ مسوولان استانداری و نمايندگان کرمانشاه در مجلس رفتم، اما دريغ از کوچکترين کمکی!

تک بانوی خلبان کرمانشاهی در ادامه گفت: يک روز به سراغ يکی از مسوولان استانداری کرمانشاه رفتم تا از او طلب کمکی حتی در قالب وام برای ادامه تحصيلم کنم که او در پاسخ نامه‌ام را پس داد و گفت: «خانم برو شوهر کن و بشين خانه، زن را چه به پرواز و خلبانی».


خديجه مي‌گويد: تاکنون بارها به مسوولان استان گفته‌ام که حداقل به من کاری بدهيد تا بتوانم هزينه‌های تحصيلم را کسب کنم. اما گويا از اين‌که يک زن بخواهد خلبان شود، خوششان نمي‌آيد و مايلند که زن‌ها فقط خانه‌داری کنند.

او هم‌چنين مدعی دريافت دعوتنامه‌های متعدد از دانشکده‌های خلبانی کشورهای اروپايی و آمريکايی شد و ادامه داد برايم دعوتنامه ارسال شد و تاکنون بارها با من تماس گرفتند و از من دعوت کردند، اما به خاطر عشقی که به آب و خاکم دارم هرگز به اين دعوتنامه‌ها پاسخی ندادم.

... خلاصه اين‌که خديجه دل پر درد و گلايه‌های بسياری دارد، باشد که از اين طريق صدای او به گوش مسوولان برسد.

نامه ی زندانی سیاسی دربند بهنام ابراهیم زاده «رنج زندان را تحمل می کردم، ناگهان کوهی از اندوه بر من آوار شد.»



نمی دانم کی، شاید8-9 روزی است، شنیده ام تنها فرزندم نیمای سیزده ساله ام که غم دوری از پدر و محرومیت از همه حیث او را فرا گرفته بود به بیمارستان کودکان محک اعزام شده است، آنجا بیمارستان کودکان سرطانی است. تجربه ای تلخ و لحظات تکان دهنده ای که تا عمق روح و روانم نفوذ کرده است. من از وضع این امید دلبندم چیزی نمی دانم، همسرم به روشنی بیان نمی کند فقط آرزو دارد که هر چه زودتر به مرخصی برای دیدن آنها بیایم.برای این منظور درخواست مرخصی کرده ام که مسلماً موافقت با این درخواست تاثیری عمیق بر من و فرزند بیمارم می گذارد. این تنها لحظه ای در زندگی یک پدر است که مایل نیست تحت هیچ شرایطی آن را از دست بدهد. به همین منظور به لطف دوستان وثیقه ای ملکی دست و پا کرده ام و مثل همیشه که برای رفع محرومیت ها اقدام می کردم جواب مساعدی هم شنیده ام. اما شاید این بار نیز فقط حرف تحویل گرفته باشم. در این شرایط و با هزاران خیال که درباره فرزندم نیما در سر دارم یادآوری وعده های توخالی گذشته مسئولان رنج مرا به دردی جانکاه تبدیل کرده است. من باید در کنار فرزند بیمارم باشم این حق من است من یک زندانی سیاسی ام که اکنون نگرانی بیماری فرزندم همه چیز را در برابرم تیره و تار کرده است، چندین اقدام در برابر من قرار دارد که یکی از آنها اعتصاب غذای خشک کامل است. شاید جوابی بگیرم. خودم صبر و تحمل را می پسندم همراه با فشار و مقاومت، اما همه چیز ممکن است اتفاق بیفتد. با این همه محرومیت از غذا، مرخصی، ملاقات مناسب و تلفن، امکانات درمانی، ... حالا محرومیت از حق بودن در بالای سر فرزند بیمارم می خواهد مرا از پای در آورد.
من با تاکید بر درخواستم برای مرخصی و دیدار با فرزندم ایستادگی می کنم اما در همان حال از همگان برای دفاع از حقوق فرزندم و بهبود وضعیت ایشان استمداد می کنم. چه کسی گمان می کرد کسی که سالها در عرصه کودکان و کارگران تلاش و مبارزه کرده است برای عقیده اش و در دفاع از کودکان به زندان بیفتد و بشنود که مردم دلسوز دوستان و رفقا گروه گروه به دیدن فرزند بیمارش می روند اما خودش در حسرت کشیدن دست بر پیشانی داغ فرزندش محروم بماند. من ایستادگی و مقاومت می کنم که تا به حال کرده ام، اما چه کسانی باید پاسخ این همه بی عدالتی و رنج را بدهد چه کسی مسئول وضع پیش آمده برای فرزندم نیما است.من امیدوارم به همت دستان توانمند و مهربان پزشکان و پرستاران و امیدوار به همت دوستان و رفقا و همکارانم و مردمان خوب و دلسوز کشورم، من از همه کسانی که طی این چند روز جویای حال فرزندم بوده اند و به دیدار خانواده و فرزندم رفته اند نهایت تشکر و قدردانی می کنم. من از تمامی پزشکان و پرستاران بیمارستان محک و همه کسانی که برای بهبودی وضعیت فرزندم تلاش کرده و قدمی برداشته اند و بر می دارند قدردانی و سپاسگزاری می کنم
به امید بهبودی هر چه سریعتر فرزندم نیما ابراهیم زاده و تمامی کودکان

گزارشات تصویری از آکسیونهای علیه حکم اعدام زانيار و لقمان مرادی

گزارشات تصویری از آکسیونهای علیه حکم اعدام زانيار و لقمان مرادی

فرستادن به ایمیل چاپ
t00این صفحه در حال تکمیل است
صفحه گزارشات از اینجا
تورنتو


t12
t01
t02
t03
t04
t05
t06
t07
t8
t10
t11
کلن
لینک عکسها در فیسبوک

سخنرانی نسان نودینیان

سخنرانی جمیله میقاکیدر

ونکوور
v4
v3
v2
v1
 vancouver
سلیمانیه عراق

78
s2


s1

s4
s5
گوتنبرگ
4
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
آنکارا
IMG 3354
IMG 3356
IMG 3377
IMG 3378
IMG 3400
استکهلم
003
004
005
007
009
015
016
017
020
021
022
مالمو
 لینک فیلم از اینجا

1
IMG 1625
IMG 1626
اسلو
DSC04076
DSC04126
DSC04127
DSC04137
هامبورگ
20130112-Hamburg01
 13
20130112-Hamburg02
20130112-Hamburg03
20130112-Hamburg04
20130112-Hamburg05
20130112-Hamburg06
20130112-Hamburg07
20130112-Hamburg08
20130112-Hamburg09
فرانکفورت

 DSC06883
DSC06887
DSC06900
DSC06901
DSC06904
DSC06906
DSC06907
SAM 2208
SAM 2210
SAM 2216
SAM 2220
SAM 2222
SAM 2227