نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۸ تیر ۳۰, سه‌شنبه

درگيری نيروهای ضد شورش با معترضان در مرکز تهران


سه شنبه ۳۰ تير ۱۳۸۸ - ۲۱ ژوييه ۲۰۰۹
tehran30tir88.jpg
نیروهای ضد شورش در یکی از خیابان های تهران
رادیو فردا: نيروهای ضد شورش همراه با لباس شخصی ها روز سه شنبه با ضرب و شتم صدها معترض به نتايج انتخابات رياست جمهوری در خيابان های مرکزی تهران، تلاش کردند مانع برگزاری تظاهرات آرام آنها شوند.
یک شاهد عينی به رادیو فردا گفت: کسانی که که برای تجمع به میدان هفت تیر آمده بودند بیش از چند هزار نفر بودند، ولی نیروهای امنیتی آنها را مورد ضرب و شتم قرار داده اند.
این شاهد عینی از حضور چشم گیر نیروهای ضد شورش و لباس شخصی ها در میدان هفت تیر و خیابان های اطراف خبر داده و گفت این نیروهای اجازه نمی دادند که هیچ گونه تجمعی شکل بگیرد و به شدت مردم را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
بنا بر دیگر گزارش های دریافتی، در محدوده ميدان هفت تير و خيابان کريمخان بين نيروهای ضد شورش و معترضان درگيری هایی رخ داده است.
این در حالی است که رويترز، گزارش داده است تظاهرات کنندگان شعار هايی مانند؛ «احمدی نژاد استعفاء، استعفاء» و «مرگ بر ديکتاتور» سر می دادند.
شاهدان عينی از بازداشت دهها نفر در روز سه شنبه در میدان هفت تیر خبر داده اند.
در همین زمینه، یکی از اعضای جبهه ملی ایران به رادیو فردا گفته است: نیروهای امنیتی تعدادی از اعضای جبهه ملی ایران را نیز در میدان هفت تیر بازداشت کرده اند.
به گفته این فعال سیاسی حسین عزت زاده و اصغر فنی پور اعضای شورای مرکزی، حسین مجتهدی، علی قادری، حمید مجتبایی، حسین ریاحی، و آقای کمیلیان از اعضای جبهه ملی روز سه شنبه در میدان هفت تیر بازداشت شدند.
این عضو جبهه ملی تصریح می کند: حداقل بیست نفر دیگر از مردم نیز دستگیر شدند اما چون تجمع به خبابان های اطراف کشیده شد احتمالا افراد دیگری نیز در این خیابان ها بازداشت شده اند.
اين نخستين تجمع اعتراضی پس از نماز جمعه به امامت اکبر هاشمی رفسنجانی است. در ۲۶ تيرماه نيز پس از پايان نماز جمعه دهها هزار نفر در خيابان های تهران دست به راهپيمايی اعتراضی زدند و نيروهای ضد شورش با ضرب و شتم و گاز اشک آور کوشيد تا معترضان را متفرق کند.
تجمع روز سه شنبه به مناسبت گرامیداشت ۳۰ تير ۱۳۳۱ برگزار شده است. جبهه ملی ایران دعوت کرده بود به مناسبت این روز پس از تجمع در میدان هفت تیر ، با اتوبوس به قبرستان کشته شدگان تحولات ملی شدن نفت در ابن بابویه حرکت کنند.
در ۳۰ تير ۱۳۳۱ پس از تظاهرات در تهران و برخی دیگر از شهرهای ایران ، محمد رضا شاه مجبور شد که شرايط محمد مصدق را بپذيرد و دولت قوام السلطنه سقوط کرد.
سرتيپ احمدرضا رادان، جانشين فرمانده نيروی انتظامی، روز سه شنبه پيشتر هشدار داده بود که با هرگونه تجمعی برخورد خواهد شد.
احمدرضا رادان در گفت وگو با خبرگزاری مهر، با اشاره به شايعه برگزاری تجمع اعتراضی گفته بود: پليس وظيفه دارد با اين تجمعات غير قانونی برخورد قاطعانه ای داشته باشد.
پس از آن که وزارت کشور ايران اعلام کرد محمود احمدی نژاد در انتخابات ۲۲ خردادماه به پيروزی رسيده است، تهران و برخی شهرهای ايران شاهد تظاهرات معترضان به انتخابات بوده است.
در حالی که مقامات دولتی ايران می گويند ۲۰ نفر در اعتراضات به نتیجه انتخابات کشته شده اند، گروههای طرفدار حقوق بشر می گويند تعداد کشته شدگان بسيار بيشتر از آمار رسمی است.

گزارش دریافتی از تهران
من الان از 7 تیر می یام نمی دونین چقدر نیرو آوردن معلوم مثل سگ از مردم ترسیدن که انجوری نیرو خالی کردن.چند تا لباس شخصی از مردم فیلم برداری می کنن در حالیکه خودشون صورتشون رو بستن یک طرف میدان موتورهاشون پارک کردن. خودشون کنار پیاده رو ایستادن دارن بهشون آب خنک می دن که تو گرما از حال نرن لباس شخصی ها هم با موتور تو خیابون ویراژ می دن تعداد زنان خیلی بیشتر است درود به شرفشون!
به هیچ عنوان اجازه توقف نمی دن و حتی نمی زارن که افراد ویترین مغازه ها رو نگاه کنن حتی توی مترو هم نمی زارن کسی بایستند تعدادی خانم که در ایستگاه اتوبوس نشسته بودند بلند کردند و گفتن امروز اتوبوسها کار نمی کنن.
تعدادی ون کنار میدان پارک شده که نیروهای زن توش مستقر هستند بیش از 100 موتور و 50 ماشین نیروی انتظامی،یگان امداد و حتی مبارزه با مواد مخد رهم هستند که معلوم کمکی از بخش های دیگه آوردن.
از بالای پل عابر دارن از مردم فیلم می گیرن ومردم نمی ترسن یک خانم می گفت ببینین ما از سگ هار نمی ترسیم ما واکسن هاری زدیم!
ماموران لباس شخص با زدن ریشها بین مردم عادی تردد می کنن ولی صدای بیسم هاشون لوشون می ده.
مغازهها در حال پایین کشیدن کرکره هاشون هستند تعداد جمعیت داشت زیاد می شد از میدان 7 تیر تا ولیعصر هم هر 5 قدم 3 نیروی ایستاده بودند.


در گیری در میدان هفت تیر ‏تهران
رادیو بین المللی فرانسه - به قلم : بیژن برهمندی
بگزارش خبر گزاری فرانسه عصر امروز نیروهای پلیس و لباس ‏شخصی ها به صدها تظاهر کننده ای که در میدان هفت تیر ‏بنفع موسوی شعار میدادند حمله کرده و تعدادی از آنها را ‏دستگیر کردند.
‏خبرگزاری فرانسه از قول ناظران عینی نقل می کند که صدها ‏نفر از مردم که در میدان جمع شده بودند در محاصره صدها ‏پلیس که به لباس ضد شورش مسلح بودند، در آمدند.
‏ آژانس خبری فارس صبح امروز از قول جانشین فرمانده نیروی ‏انتظامی سرتیپ احمد رادان نقل می کند که " شایعاتی مبنی ‏بر برگزاری تجمعی غیر قانونی در تهران " شنیده شده است. ‏او اعلام کرد که پلیس وظیفه دارد با این تجمعات غیر قانونی ‏برخورد قاطعانه ای داشته باشد.
‏ در روز های گذشته " ای میل "های فراوانی خبر از تظاهرات ‏سی تیر می دادند. با این حال صبح امروز شهر های کشور ‏آرام بودند و تظاهرات عصر امروز، سه شنبه اولین گزارش در این زمینه ‏است.‏

طلاعات تازه در مورد کشته شدن مسعود هاشم زاده در روز ۳۰ خرداد

مسعود هاشم زاده از کشته شدگان حوادث اخیر

مسعود هاشم زاده، جوان ۲۷ ساله ای است که در ناآرامی های ۳۰ خرداد ماه در محدود خیابان شادمان و نصرت در تهران به ضرب گلوله ای کشته شد. میلاد هاشم زاده برادر کوچکتر مسعود می گوید زمان مرگ مسعود فقط پدرش و او در تهران بودند و بقیه خانواده در شمال زادگاه پدری مسعود به سر می بردند.

به این ترتیب مسعود هاشم زاده یکی دیگر از کشته شدگان ناآرامی های بعد از انتخابات ریاست جمهوری در ایران است که نام و شیوه کشته شدنش در رسانه ها مطرح می شود. پیش از این ندا آقاسلطان، سهراب اعرابی، یعقوب بروایه و محمد کامرانی از جمله کشته شدگان حوادث اخیر بودند که نامشان در رسانه ها مطرح می شود.

میلاد با اشاره به اینکه مسعود ساعت شش بعداز ظهر روز ۳۰ خرداد برای دیدار با یکی از دوستانش در اطراف منزل به خیابان شادمان مراجعه کرده بود، می گوید: "زمانی که به خانه رسیدم پدرم تنها بود و من قبل از رسیدن به خانه درگیری ها و شلوغی ها را دیده بودم، نگران شدم و به سوی خانه دوستش رفتم، به چهار راه نصرت داخل خیابان شادمان که رسیدم دیدم صدای تیر می آید و یک سری تیر خورده اند."

به گفته آقای هاشم زاده درمانگاهی در آن محل وجود داشت که مجروحان و زخمی ها را به آنجا می بردند. برادر کوچک مسعود هاشم زاده ادامه می دهد: "زمانی که به درمانگاه رسیدم از روی ساعت، انگشتر و لباس مسعود، او را شناختم و از دیدن صحنه جا خوردم."

گفت و گو با میلاد، برادر کوچک مسعود هاشم زاده

پخش با "ریل پلیر" یا "ویندوز میدیا پلیر"

از آنجایی که اقوام درجه یک مسعود هاشم زاده در تهران نبودند، قرار بر این می شود که پیکر او را به زادگاهش در شمال ایران در اطراف رشت منتقل کنند. میلاد هاشم زاده با اشاره به درگیری های زیادی که در آن زمان در تهران بوده است می گوید: "دنبال آمبولانس ولی اصلا آمبولانسی برای انتقال مسعود نبود. در این رفت و آمدها پسر صاحبخانه گفت که او با ماشین شخصی اش به شهرستان می برد. دکتری هم که آنجا بود گفت برای انتقال به شهرستان گواهی فوت می نویسد."

میلاد هاشم زاده و پسر صاحبخانه با ماشین شخصی پیکر مسعود را به شهرستانی در حوالی رشت می برند، آقای هاشم زاده اضافه کرد:" ساعت پنج و نیم صبح یک شنبه به زادگاه خود سمت رشت رسیدیم. شبانه برادر و پسر خاله هایم را در جریان گذاشتم که مسجد آماده کنند، شورای محل و بستگان و اهالی محل بودند."

آقای هاشم زاده ادامه داد: "زمانی که ما رسیدیم به ما گفتند مسعود را نمی توانیم در آنجا خاک کنیم، دلیلش را کامل نبودن مجوز اعلام کردند. به ما گفتند مسعود باید به پزشکی قانونی برده و علت فوتش کاملا مشخص شود. بعد از آن من و راننده ماشین را برای بازجویی به آگاهی بردند که چرا این اتفاقات رخ داده است و تا ۴۸ ساعت بعد بازداشت بودیم. نگذاشتند من در مراسم خاکسپاری برادرم شرکت کنم."

آنها گفتند اگر مراسم بگیرید هم برای خود و هم خانواده سخت می شود. خیلی زودتر بروید تهران و نمانید

میلاد، برادر کوچک مسعود هاشم زاده

به گفته برادر کوچک مسعود هاشم زاده در گواهی فوت از طرف پزشکی قانونی نوشته شده است، اصابت گلوله به قلب و سوراخ کردن ریه، پارگی ریه و خونریزی داخلی و خارجی شدید.

میلاد هاشم زاده در بخش دیگری از گفت و گو با اشاره به ایجاد محدودیت هایی برای خانواده هاشم زاده می گوید: "بعد از روز ۳۱ خرداد که مراسم تشییع انجام شده که من نبودم، خانواده ما به خانه بستگان می روند و ما هم آزاد شدیم. روز یک تیرماه بود که برای مراسم سوم مسعود آگهی زدیم و به دنبال حجله و مراسم بودیم. به محض پخش اعلامیه مطلع شدیم آمدند و اعلامیه را کندند. شب هم تماس گرفتند که می خواهید مراسم برگزار کنید. تا زمانی که علت فوت مسعود مشخص نشده حق برگزاری مراسم را ندارید."

روز بعد از این تماس خانواده هاشم زاده برای یافتن علت عدم برگزاری مراسم مراجعه می کنند اما به گفته میلاد هاشم زاده توضیح خاصی به آنها داده نمی شود. آقای هاشم زاده افزود: "آنها گفتند اگر مراسم بگیرید هم برای خود و هم خانواده سخت می شود. خیلی زودتر بروید تهران و نمانید."

خانواده هاشم زاده با امضای تعهدی اجازه پیدا می کنند که بدون برگزاری مراسم بر سر خاک بروند و تجمعی به هیچ عنوان شکل نگیرد.

خانواده هاشم زاده با خانواده سهراب اعرابی یکی دیگر از کشته شدگان حوادث اخیر ملاقات داشتند. همچنین میرحسین موسوی و تعدادی از اعضای ستاد او برای دلجویی از خانواده هاشم زاده به دیدار آنها رفته اند. مادران صلح و مادران عزادار نیز با مادر مسعود هاشم زاده دیدار کردند.

درگيری نيروهای ضد شورش با معترضان در مرکز تهران

سه شنبه ۳۰ تير ۱۳۸۸ - ۲۱ ژوييه ۲۰۰۹

tehran30tir88.jpg
نیروهای ضد شورش در یکی از خیابان های تهران
رادیو فردا: نيروهای ضد شورش همراه با لباس شخصی ها روز سه شنبه با ضرب و شتم صدها معترض به نتايج انتخابات رياست جمهوری در خيابان های مرکزی تهران، تلاش کردند مانع برگزاری تظاهرات آرام آنها شوند.
یک شاهد عينی به رادیو فردا گفت: کسانی که که برای تجمع به میدان هفت تیر آمده بودند بیش از چند هزار نفر بودند، ولی نیروهای امنیتی آنها را مورد ضرب و شتم قرار داده اند.
این شاهد عینی از حضور چشم گیر نیروهای ضد شورش و لباس شخصی ها در میدان هفت تیر و خیابان های اطراف خبر داده و گفت این نیروهای اجازه نمی دادند که هیچ گونه تجمعی شکل بگیرد و به شدت مردم را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
بنا بر دیگر گزارش های دریافتی، در محدوده ميدان هفت تير و خيابان کريمخان بين نيروهای ضد شورش و معترضان درگيری هایی رخ داده است.
این در حالی است که رويترز، گزارش داده است تظاهرات کنندگان شعار هايی مانند؛ «احمدی نژاد استعفاء، استعفاء» و «مرگ بر ديکتاتور» سر می دادند.
شاهدان عينی از بازداشت دهها نفر در روز سه شنبه در میدان هفت تیر خبر داده اند.
در همین زمینه، یکی از اعضای جبهه ملی ایران به رادیو فردا گفته است: نیروهای امنیتی تعدادی از اعضای جبهه ملی ایران را نیز در میدان هفت تیر بازداشت کرده اند.
به گفته این فعال سیاسی حسین عزت زاده و اصغر فنی پور اعضای شورای مرکزی، حسین مجتهدی، علی قادری، حمید مجتبایی، حسین ریاحی، و آقای کمیلیان از اعضای جبهه ملی روز سه شنبه در میدان هفت تیر بازداشت شدند.
این عضو جبهه ملی تصریح می کند: حداقل بیست نفر دیگر از مردم نیز دستگیر شدند اما چون تجمع به خبابان های اطراف کشیده شد احتمالا افراد دیگری نیز در این خیابان ها بازداشت شده اند.
اين نخستين تجمع اعتراضی پس از نماز جمعه به امامت اکبر هاشمی رفسنجانی است. در ۲۶ تيرماه نيز پس از پايان نماز جمعه دهها هزار نفر در خيابان های تهران دست به راهپيمايی اعتراضی زدند و نيروهای ضد شورش با ضرب و شتم و گاز اشک آور کوشيد تا معترضان را متفرق کند.
تجمع روز سه شنبه به مناسبت گرامیداشت ۳۰ تير ۱۳۳۱ برگزار شده است. جبهه ملی ایران دعوت کرده بود به مناسبت این روز پس از تجمع در میدان هفت تیر ، با اتوبوس به قبرستان کشته شدگان تحولات ملی شدن نفت در ابن بابویه حرکت کنند.
در ۳۰ تير ۱۳۳۱ پس از تظاهرات در تهران و برخی دیگر از شهرهای ایران ، محمد رضا شاه مجبور شد که شرايط محمد مصدق را بپذيرد و دولت قوام السلطنه سقوط کرد.
سرتيپ احمدرضا رادان، جانشين فرمانده نيروی انتظامی، روز سه شنبه پيشتر هشدار داده بود که با هرگونه تجمعی برخورد خواهد شد.
احمدرضا رادان در گفت وگو با خبرگزاری مهر، با اشاره به شايعه برگزاری تجمع اعتراضی گفته بود: پليس وظيفه دارد با اين تجمعات غير قانونی برخورد قاطعانه ای داشته باشد.
پس از آن که وزارت کشور ايران اعلام کرد محمود احمدی نژاد در انتخابات ۲۲ خردادماه به پيروزی رسيده است، تهران و برخی شهرهای ايران شاهد تظاهرات معترضان به انتخابات بوده است.
در حالی که مقامات دولتی ايران می گويند ۲۰ نفر در اعتراضات به نتیجه انتخابات کشته شده اند، گروههای طرفدار حقوق بشر می گويند تعداد کشته شدگان بسيار بيشتر از آمار رسمی است.

گزارش دریافتی از تهران
من الان از 7 تیر می یام نمی دونین چقدر نیرو آوردن معلوم مثل سگ از مردم ترسیدن که انجوری نیرو خالی کردن.چند تا لباس شخصی از مردم فیلم برداری می کنن در حالیکه خودشون صورتشون رو بستن یک طرف میدان موتورهاشون پارک کردن. خودشون کنار پیاده رو ایستادن دارن بهشون آب خنک می دن که تو گرما از حال نرن لباس شخصی ها هم با موتور تو خیابون ویراژ می دن تعداد زنان خیلی بیشتر است درود به شرفشون!
به هیچ عنوان اجازه توقف نمی دن و حتی نمی زارن که افراد ویترین مغازه ها رو نگاه کنن حتی توی مترو هم نمی زارن کسی بایستند تعدادی خانم که در ایستگاه اتوبوس نشسته بودند بلند کردند و گفتن امروز اتوبوسها کار نمی کنن.
تعدادی ون کنار میدان پارک شده که نیروهای زن توش مستقر هستند بیش از 100 موتور و 50 ماشین نیروی انتظامی،یگان امداد و حتی مبارزه با مواد مخد رهم هستند که معلوم کمکی از بخش های دیگه آوردن.
از بالای پل عابر دارن از مردم فیلم می گیرن ومردم نمی ترسن یک خانم می گفت ببینین ما از سگ هار نمی ترسیم ما واکسن هاری زدیم!
ماموران لباس شخص با زدن ریشها بین مردم عادی تردد می کنن ولی صدای بیسم هاشون لوشون می ده.
مغازهها در حال پایین کشیدن کرکره هاشون هستند تعداد جمعیت داشت زیاد می شد از میدان 7 تیر تا ولیعصر هم هر 5 قدم 3 نیروی ایستاده بودند.


در گیری در میدان هفت تیر ‏تهران
رادیو بین المللی فرانسه - به قلم : بیژن برهمندی
بگزارش خبر گزاری فرانسه عصر امروز نیروهای پلیس و لباس ‏شخصی ها به صدها تظاهر کننده ای که در میدان هفت تیر ‏بنفع موسوی شعار میدادند حمله کرده و تعدادی از آنها را ‏دستگیر کردند.
‏خبرگزاری فرانسه از قول ناظران عینی نقل می کند که صدها ‏نفر از مردم که در میدان جمع شده بودند در محاصره صدها ‏پلیس که به لباس ضد شورش مسلح بودند، در آمدند.
‏ آژانس خبری فارس صبح امروز از قول جانشین فرمانده نیروی ‏انتظامی سرتیپ احمد رادان نقل می کند که " شایعاتی مبنی ‏بر برگزاری تجمعی غیر قانونی در تهران " شنیده شده است. ‏او اعلام کرد که پلیس وظیفه دارد با این تجمعات غیر قانونی ‏برخورد قاطعانه ای داشته باشد.
‏ در روز های گذشته " ای میل "های فراوانی خبر از تظاهرات ‏سی تیر می دادند. با این حال صبح امروز شهر های کشور ‏آرام بودند و تظاهرات عصر امروز، سه شنبه اولین گزارش در این زمینه ‏است.‏

چماق را عشق است!

ارسال توسط هفته در تاریخ ۲۱ - تیر - ۱۳۸۸

chmaghاحمدسیف

علم تاریخ در ایران همانند دیگر علوم چندان پیشرفتی نداشته است. توضیج این عدم پیشرفت چندان ساده نیست. با نگاهی به ظواهر امر اما، می توان گفت، کم نیستند کتاب خوان هائی که بررسی تاریخ را با رمان تاریخی عوضی می گیرند و کم نیستند مورخینی که تاریخ را تنها باز نویسی وقایع و رویدادها می دانند. در صورتیکه تاریخ می بایستی از ظاهر قضایا بسی فراتر برود و چگونگی رخ دادن آن قضایا را بشکافد.

به اعتقاد من، یکی از مشکلاتی که در ایران داریم این است که به بررسی های نظری [تئوریک] در عرصه های تاریخی اهمیت چندانی نمی دهیم و بسته به اینکه در کدام طیف سیاسی باشیم، در توضیح و در واقع توجیه چنین باور ناسزاواری هم داستا ن متفاوتی سرهم می کنیم.
اگر به جریانان راست وابسته باشیم که این دست تحقیق و پژوهش ها را معمولا مفید فایده نمی دانیم. لابد رهبر خردمندی هست که می تواند سکان کشتی مملکت را در مواقع بحرانی در دست بگیرد و کشتی و سرنشینانش را به سر منزل مقصود برساند. این جماعت اگر خیلی « تاریخی » برخورد کنند از کورش سخن خواهند گفت که چه کرد، کلیمیان را از بند رهانید و بردگان را آزادی داد و اگر اهل جنگ و جدال باشند که نادر به دلشان حسابی می چسبد. فرزند شمشیر هم که بود، و تصویر فرحبخش تاریخی ما از خودمان، تکمیل می شود. این که با هندی ها همان کردکه مغولها با ما کردند، به این جماعت چه ربطی دارد؟ اجداد ما که نبودند؟ « تخت طاووس»، « کوه نور» و « دریای نور» را با چه مشقاتی به ایران آورد، همان خدا بهتر می داند. و آدم باید به راستی کله اش بوی قرمه سبزی بدهد و تنش بخارد که به نادرشاه بگوید بالای چشمت ابروست! و اما، نقل شده است که نادر برای لشگرکشی مجدد به قندهار، «مردم کرمان را آن چنان لخت کرد و همه چیزشان را مصادره نمود که از ۱۷۳۶ به مدت ۸-۷ سال آن ایالت با قحطی روبرو شده بود»[۱] البته گفتنی است که نادر فقط به دسترنج تولیدکنندگان توجه نداشت، گذشته از این که شمار بسیاری از جوانان را درارتش خود به کارهای غیر مولد واداشت و در این لشگرکشی ها، شماری را به کشتن داد، حتی در «فوریه ۱۷۳۸ به علت کمبود حیوانات بارکش، زنان و مردان کرمان را مجبور کرد که به جای حیوانات بارکش، لوازم و تجهیزات و دیگر مایحتاج مورد نیاز او و لشگریانش را به قندهار حمل کنند»[۲]. به همان دوره، این سخن نغز را هم از یک تاجر اسم ورسم دار داریم که «اگرشاه با همین نرخ از ما مالیات بگیرد، سال دیگر باید از چوب سکه درست کنیم، چون طلا و نقره بجز در خزانة شاه در جای دیگر یافت نخواهد شد»[۳]. حالا بماند که در هر شرایطی و در هر زمانه ای، دزدی، دزدی است. شاه و گدا ندارد. تنها تفاوت در این است که گدا برای سیرکردن شکم خود و خانواده می دزدد، و شاه و رئوسا، برای پرکردن جیب خود و دورو بری های خود. البته تفاوت دیگری هم هست : شاهان و دولتمردان با چراغ می آیند و گدایان اغلب بی گدار به آب می زنند.
اگر کمی زیادی ایران دوست باشند، یا گمان کنند که هستند، معمولا روی یعقوب لیث و طاهر ذوالیمینین حساسیت نشان می دهند که توانستند با نان و پیاز خوردن، با پس زدن اعراب ایران و ایرانی را زنده کنند. البته این جماعت نه از مزدک سخنی می گویند و نه از مازیار و نه حتی، از بابک خرم الدین. دلیل اصلی به گمان من این است که از دید راست گراهای ما، این ها « چپ » بودند و یک فرد راست گرا که نباید برای چپ ها تبلیغ کند.
باری، اگر وابسته به این جریان باشی، تاریخ برایت می شود سیر وگذری در محاسن فلان پادشاه که در فلان تاریخ با فر شاهی به مدت بهمان سال بر ایران، [چه پررو! بر جهان ] حکومت کرد ( مگر نشنیده ای که « هنر نزد ایرانیان است و بس »)و در این همه سال هم اگر بگوئی یک نفر کمترین شکایتی از روزگار داشت، نداشت. رهبری ی داهیانه و دور اندیشانه آن گونه بود که علاج همه مسائل قبل از وقوع حی و حاضر بود. اگر هم مشکلی و مسئله ای پیش آمده باشد که با ذهنیتی توطئه پندار یا رد پای فلان قدرت خارجی را در این جریانات پیدا می کنند و یا « وطن فروشی » جماعتی دیگر را به رخ می کشند. درد آور است ولی همیشه در تاریخ ما عناصر وابسته به قدرت های خارجی آغازگر تغییر بوده اند انگار که خودمان قادر به تشخیص نبوده ایم و نیستیم. و از سوی دیگر، قرن بیست و یکم رسیده است ولی هنوز که هنوز است ما دوست می داریم کبک سان رفتار کنیم . یعنی سرمان را بکنیم زیر برف و بکوشیم همه چیز را با توطئه حل و فصل نمائیم. باورتان می شود، گمان نمی کنم که در تمام طول وعرض تاریخ، ملتی به اندازة ما «نوکراجنبی» و«توطئه گرو توطئه چی» به خود دیده باشد!
اگرهم مذهبی باشیم که اصولا به چنین تئوری های طاغوتی نیازی نداریم. خودمان بهترینش را در قرآن داریم. فقط کافی است کمی پول بیشتر صرف حوزه علمیه کنیم تا برای ما کاشفین اسرار قرآنی تولید کنند. این « علما» هم برای ما این اسرار را کشف می کنند کمااینکه تا کنون کرده اند و الحمدالله در مملکت، هر چه که نداشته باشیم، « عالِم حوزوی » کم نداریم. بگذارید، واقع بین باشیم! برای دوستان مذهبی ما ، تاریخ مثل خیلی چیز های دیگر لازم نیست. چرا راه دور برویم! به ایران امروز بنگرید. سی سال است که حاکمیت همه وسائل ارتباط جمعی را درکنترل گرفته است. هر کس را که بخواهند می گیرند و هر روزنامه ومجله را که بپسندند می بندند. و در این مدت، به جان کوشیدند تا «فرهنگ» خویش را بر جامعه حاکم گردانند و حالا که پس از این همه فشار و کنترل موفق نشدند، آئینه ای هم انگار ندارند تا جلوی آن بنشیند و خود را وارسی کنند و برای برون رفت خود و جامعه از این وضعیت بحرانی راه حل پیدا کنند و یا حداقل در آن جهت بکوشند. هنوز که هنوز است از « تهاجم فرهنگی » سخن می گویند و هر روزه دارند « نوکر استکباری» می گیرند و می بندند و تصفیه می کنند که فلان و بهمان «مُبلغ » این و آن فرهنگ « غربی » است ! رادیو که در دست خودشان است. تلویزیون که از رادیو بدتر. « وزارت فخیمة ارشاد » هم که به « ارشاد» مشغول است. عناصرو جریانات « حزب الله» که کماکان به کتاب سوزی و حمله های فیزیکی به هر کس و هر جائی که اراده کنند، مشغول هستند و تازه از سوی بسیاری از جریانات با نفوذ و قدرتمندمورد حمایت قرار می گیرند. پس کدام « تهاجم »فرهنگی و از کدام طریق؟ وقتی آدم تاریخ را خوب نشناسد، نتیجه همین می شود. بگذارید با خودمان تعارف نکنیم: قابل ترحم می شود.
اگر وابسته به یکی از جریانات و گروههای « چپ » باشیم که اولا، « امامان» ما از سیر تا پیاز همه چیز را گفته اند و توضیح داده اند . بعلاوه انواع و اقسام برنامه های حداقل و حداکثرهم هست و کافی است به یکی از زبان های خارجی آشنا باشی، ( حالا اگر فارسی ات خراب بود، چه اهمیتی دارد، ما که نمی خواهیم معلم ادبیات بشویم! ) و آنها را به فارسی دری و غیر دری برگردانی. جمله ای از این، پارگرافی از آن دیگری را به هم وصله پینه کنی، از رفو کاری هم غفلت نمی کنی، و یکصدوبیست و چهار هزار بار هم تکرار کنی که داری از« وضعیت مشخص، که به واقع برایت چندان هم « مشخص» نیست، تحلیل مشخص می کنی ، دیگر همة مسائل حل خواهد شد. در بارة تاریخ هم که همة مسائل را امام چهارم، حضرت استالین حل کرده است. در کارخانجات روسیه، یا شوروی سابق، چنان مقراضی ساخته اند که با آن می توانی با حداقل زحمت تاریخ جوامع را به مراحل از پیش معلوم شده تقسیم کنی، و اگر هم جائی کم و زیاد آورده ای، به صدای بلند چند بار می گوئی: یا جد بزرگوار پروکروست فرزانه، به فریادم برس. دودی بلند می شود و پروکروست هم مشکل را حل می کند. و همة اسناد و شواهد غیر مفید و مسئله ساز را می توانی به بقال سر کوچه بفروشی که از کاغذهایش برای فروش پنیر و کشک استفاده کند.
شوخی بس است. و اما از این وقایع نویسی ها ئی که به جای تاریخ به خورد ما می دهند، انتقاد اصلی و اساسی که می توان بر آنها وارد کرد این است که حتی در بارة این وقایع هم راست نمی نویسند و درست نمی گویند. بی سند حرف نزنم . صدراعظم پرقدرتی را در مملکت گردن می زنند[امیر کبیر را می گویم] ولی وقایع نویس می نویسد به ورم مفاصل در گذشت و دیگران هم کماکان رد وپای توطئه در آن می یابند. مملکت را قحطی می گیرد و به روایتی چند میلیون زن و مرد و جوان و پیر می میرند، ولی وقایع نویس حتی اشاره ای هم به قحطی نمی کند و حتی می نویسد که در همان سال، مردم از خوشی نمی دانستند چه بکنند؟ [ بنگرید به حقایق الاخبار ناصری، نوشتة خورموجی] و حتی روایت است که این سلطان آخری وقتی صدای «انقلاب» را شنید، با چوب دستی چند ضربه ای به کسی که سیزده سال صدراعظمش بود نواخت که « فلان فلان شده، تو که همیشه می گفتی این مردم به واقع مرا دوست می دارند ، پس این کابوسی که از توی هلیکوپتر دیدم، چی بود؟» . راست و دروغ این داستان گردن راوی که مدعی است خود به چشمهای خود شاهد بوده است. « سلطان» کنونی که هنوز « صدای انقلاب را نشنیده است! و تازگی ها هم خبر داریم که بی بی سی و سی ان ان تهران و بسیاری از شهرهای ایران را به « اغتشاش» کشانده اند و حتی درخیابان های تهران، مردم را به گلوله بسته اند! پرتی و بی ریشگی از این بیشتر!
و اما، مشکل دیگر ما به گمان من تنبلی است که به صورت بی حوصلگی تظاهرمی کند . البته خودمان قبول نداریم که این چنین ایم. ولی ، خوب ، کی این دوره و زمانه عیب خودش را قبول دارد که ما داشته باشیم! مثلا انتظارداریم یک مقاله چند ده صفحه ای در بارة تاریخ، به همة سئوالاتی که در باره تاریخ داریم پاسخ بدهد. که صد البته نمی دهد. به قول قدیمی ها ، چنین کاری تازیانه زدن و ران شتر طپاندن است. البته در میان آن جماعتی که چنین نگرشی جا می افتد، ما گاه با وضعیتی به شدت خنده دار روبرو می شویم. مثلا چند سال پیش کتابی خوانده بودم که علاوه بر تاریخ ایران و تاریخ اروپا، به بررسی تاریخچة فلسفه و تحولات فکری هم در ایران و هم دراروپا پرداخته بود، آنهم نه برای مدت کوتاه …. بلکه از عهد عتیق تا عصر حاضر. از آن خنده دار تر، نویسنده ای به نام آقای حسن اعظام قدسی که به تحقیق قبل از صد سالگی مرحوم شده است کتابی نوشته است تحت این عنوان : « خاطرات من یا روشن شدن تاریخ صد ساله…..». یکی از دوستان این مرحوم به من ایراد گرفت، که اگر ریگی به کقشت نیست چرا از مرحوم عبدالله مستوفی حرف نمی زنی؟ گفتم چه حرفی؟ گفت:‌مگر نمی دانی که مرحوم مستوفی که سالیانی چند وزیر مالیه فارس بوده کتابی نوشته تحت عنوان : شرح زندگانی من: تاریخ اجتماعی و اداری دورة قاجاریه..». آنها که نزدیک به صد و سی سال بر ایران حکم راندند و این که، سی سال هم بیشتر است!
اشکال این نوع شتاب زدگی ها و تنبلی های تاریخی – فرهنگی این است که هم نویسنده و هم خواننده تنبل وتنبل تر می شوند و مسئله ای در این میان روشن نمی شود. ولی حلوای ختمش را هم نوش جان می کنیم. بعلاوه، به دلیل این شتاب زدگی جمع بندی مفید و قابل استفاده از تجربیات صورت نمی گیرد و چون این چنین است، نتیجتا، ما هم دست مایه ای برای حرکت به جلو و به کمال نداریم. به نظر می آید انگار که دائم روی یک دایره حرکت می کنیم . « انقلاب مشروطه » می کنیم ، ولی ۱۵ سال بعدش با رضا خان قلدر طرف می شویم که حتی ظواهر همان مشروطه نیم بند را هم بر نمی تابد. و رضا شاه [ همان رضا خان قلدر] هم با فحش و فضیحتی نا گفتنی از سرزنان چادر بر می دارد و سر همة ایرانیان «کلاه پهلوی » می گذارد [ یعنی متجدد شدن ما هم انگار بدون چماق غیرممکن است ! ]. غیر از این است آیا که متجدد شدن چماقی مارا به جائی رسانیده است که در سالهای پایانی همان قرن- پس از یک انقلاب عظیم ضدخود کامگی دیگر، باید پاسخ گوی مکتب « یا روسری، یا توسری» بشویم و چیزی نمانده که همگی برای انکه آن دنیایمان از دست نرود عمامه و چادر به سر کنیم! حتی الان بنگرید که از بیت المال می خورند و روی منبر می روند، وبرای من و شما همان «معجونی» را می پیچند که رضا خان و ناصرالدین شاه قاجار دربیش از صد سال پیش پیچیده بودند! یعنی تو گوئی نه دراین مملکت بلازده مان انقلاب مشروطه ای داشتیم و نه این انقلاب عظیم ضد خود کامگی را از سر گذرانیده ایم!
اگرمی پذیریم که برابری و آزادی فردی، اگرعمده ترین مشخصه یک جامعه مدرن نباشد بی گمان یکی از عمده ترین مشخصه ها ی آن است، آن گاه، می پرسم: تفاوت با چماق از سر زنان چادر بر داشتن و یا با چماق بر سر زنان چادر کشیدن در چیست؟ جز این است آیا که در هر دو مورد مای ایرانی عشق و اعتقاد مان را به چماق اثبات می کنیم . بدبختی ما در این است که اگر چه به این چماق دوم به درستی و راستی می تازیم ولی نمی دانم چرا چماق اول توجهی بر نمی انگیزد؟ ای کاش استفاده از چماق فقط به این مورد محدود می شد! این روزها روزنامه ها و سایت های انترنتی را بنگرید و بخوانید ، کمتر کسی از مدافعان حاکمیت را می بینید که چماق به دست دراین صفحات خودرا نمایان نکند! خوب وقتی درکمان از تاریخ خودمان به این صورت مخدوش است و به علاوه این عشق و علاقه گسترده و عمیق به چماق وجود دارد، پس چرا از زمین و زمان شکوه می کنیم که زندگی مان این گونه است؟
اگر کشف اجباری و چماقی حجاب به زمان رضا شاه به قول زیدی بشود « سرآغاز تجدد درایران». خوب با این ادراکات مغشوش از تجدد و از تاریخ، چرا تعجب می کنیم که کارمان به سامان نرسیده است؟ آن چه که سرآغازش باچماق باشد، متاسفانه چندین دهه بعد، هم چنان چماق به دست می خواهد حرفهایش را به پیش ببرد! به گمان من، ما دربرخورد به این مقوله این خبط اساسی را مرتکب می شویم که گمان می کنیم چماق با توجه به موقعیت کسی که چماق می زند، بدو خوب دارد. درحالی که آن چه که اهمیت تعیین کننده دارد این است که همین که « چماق» وارد می شود، آزادی از پنجره می گریزد و این البته که مهم نیست که آیا پیروان زیدند که موجب فرار آزادی می شوند یا پیروان عمرو. آزادی در جامعه ای که در آن برخوردهای چماقی پذیرفتنی باشد، نمی تواند وجود داشته باشد ووجود ندارد. و جامعه ای که در آن آزادی فردی به رسمیت شناخته نشود، با ساختن چند تا آسمان خراش و یا با ویراژ دادن در اتوموبیل های گران قیمت ( عمدتا) وارداتی متجدد نمی شود. ما را به واقع سیاستی دیگر باید. آیا وقت آن نرسیده است که با کنار گذاشتن تنبلی ها و ساده اندیشی ها که به واقع آفت فرهنگی جامعة ماست برای یافتن پاسخ به این سئوال کوشش کنیم:
راستی: چه بکنیم تا درقرن بیست و یکم چماق هم چنان این همه مقدس نباشد ؟
[۱] به نقل از لمبتون: مالک و زارع در ایران، اکسفورد ۱۹۶۹، ص ۱۳۲
[۲] همان، ص ۱۳۲
[۳] به نقل از هانوی: گزارشی تاریخی از تجارت بریتانیا در بحر خزر، لندن ۱۷۵۴، جلد ۱، صص ۵۸-
۱۵۷

اعضای دفتر تحکیم وحدت با حضور بر سر مزار ندا ، سهراب اعرابی و اشکان سهرابی :


راه شهیدان آزادی را ادامه می دهیم


اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت در روز عید مبعث بنا به سنتی مردمی بر سر مزار شهیدان راه آزادی حاضر شده و یاد و خاطره آنان را گرامی داشتند.
آنها ابتدا بر سر مزار ندا آقا سلطان دختر جوانی که در روز خونین سی خرداد در خیابان های تهران توسط نیروهای لباس شخصی کشته شد رفتند .
میلاد اسدی عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت در آغاز شعری را برای ندا و سایر شهدای راه آزادی قرائت کرد و خطاب به حاضران گفت : " جرم ندا این بود که در برابر استبداد و خودکامگی ایستاده بود. آنان ندا را کشتند زیرا از حضور مسالمت آمیز مردم در خیابان ها ترسیده بودند اما گویا از تاریخ درس نگرفته اند و نمی دانند این خون ها به هیچ وجه فراموش نمی شود. ما امروز اینجا جمع شده ایم تا بگوییم اجازه نمی دهیم خون کسانی که جان خود را بر سر اعتراضات مسالمت آمیز از دست داده اند به سادگی پایمال شود. "
مهدی عربشاهی دبیر تشکیلات این اتحادیه دانشجویی نیز در ادامه ندا و سهراب را نماد نسل جدیدی دانست که برای اهداف خود تا پای جان ایستاده اند و گفت : " نگاه ندا در آخرین لحظه ها برای مردم ایران پیام داشت و شهادت مظلومانه ی او مانند ضربه ای بر وجدان های خاموش بسیاری از مردم بود". وی افزود :" متاسفانه امروز شاهد این هستیم که خون مردم ایران کم ارزش تر از مردم سایر کشورها شده است و مسئولان حکومتی تلاش میکنند تا با بزرگنمایی اتفاقی که برای یک زن مصری افتاد ندا و سایر جانباختگان فجایع اخیر ایران را به فراموشی بسپرند ".
مرتضی سمیاری دیگر عضو شواری مرکزی دفتر تحکیم وحدت نیز قطعه 257 بهشت زهرا را قطعه ای ماندگار در تاریخ مبارزات مردمی این سرزمین خواند و گفت: " تنها راه احقاق حقوق ملی ادامه مسیری است که در یک ماه گذشته با آگاهی و درایت کم نظیر مردم به خوبی طی شده است ".
در ادامه نیز اعضای دفتر تحکیم وحدت با حضور بر سر مزار اشکان سهرابی و سهراب اعرابی یاد آنان را گرامی داشتند.

حضور اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت در منزل سهراب اعرابی
دانشجویان عضو دفتر تحکیم وحدت همچنین به منزل سهراب اعرابی رفته و با خانواده ی او دیدار کردند.
در این دیدار دانشجویان با ابراز هم دردی با مادر داغدار سهراب از پیگیری ها و زحمات وی قدردانی کردند و به وی اطمینان دادند راه سهراب و دیگر شهدای وقایع اخیر را ادامه خواهند داد و به دین خود نسبت به آنان وفا خواهند کرد.
مهدی عربشاهی خطاب به مادر سهراب گفت:" نمی دانیم امروز باید به شما تبریک بگوییم که چنین فرزندی در دامان شما پرورش یافته یا تسلیت بگوییم که او را از دست داده اید. امروز سهراب دیگر تنها متعلق به شما نیست و فرزند همه ملت است. شما را به عنوان مادری که حاضر به سکوت در برابر ظلم نشده اید و پیش از این اتفاق هم نشان داده بودید دلسوز همه کودکان جهان هستید به حق باید مادر صلح ایران نامید".
در ادامه مادر سهراب اعرابی نیز به شرح وقایع رخ داده در روزهای اخیر پرداخت و گفت :" من و سهراب همیشه در کنار هم در تجمعات حضور داشتیم. سهراب برای آزادی کشورش به خیابان ها می رفت و من از آنجا که به راهی که او انتخاب کرده بود ایمان داشتم همراهی اش میکردم. بر سر خاک او با خود قسم یاد کردم که هیچگاه سکوت نکنم و تا آخرین لحظه عمر پیگیر این ماجرا
باشم ".











شلیک به سوی مردم

محمد کامرانی؛ یکی دیگر از کشته‌شدگان درگیری‌های تهران

محمد کامرانی

محمد کامرانی در اثر جراحات وارده از زندان اوین به بیمارستان لقمان تهران منتقل شده بود

محمد کامرانی، جوان ۱۸ ساله ای که در اعتراضات روز ۱۸ تیر سال ۱۳۸۸ بازداشت شده بود، روز ۲۵ تیر در اثر جراحات وارده، که معلوم نیست در جریان درگیری ها و یا در زندان ایجاد شده، از دنیا رفت.

طبق آمارهای رسمی در درگیری های بعد از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری در ایران بیش از بیست نفر کشته اند. اما بعضی از معترضین تعداد کشته شدگان را چند برابر این تعداد می دانند.

یکی از اعضای خانواده آقای کامرانی به بی بی سی فارسی گفت که او در درگیری های روز پنجشنبه ۱۸ تیر در حوالی میدان ولیعصر تهران بازداشت شده است. البته به گفته این عضو خانواده آقای کامرانی، او در حرکات اعتراضی شرکت نداشته و صرفا در حال عبور از خیابان بوده است.

بنا بر گزارش های رسیده از ایران و اظهارات این عضو خانوده محمد کامرانی، او پس از دستگیری به همراه تعداد دیگری از بازداشت شدگان به بازداشتگاهی در کهریزک منتقل شده است.

بعد از چند روز فهرستی از سوی مسئولان زندان اوین از بازداشت شدگان منتقل شده از کهریزک به زندان اوین منتشر شد که نام محمد کامرانی هم در میان آنها وجود داشت.

با پیگیری های خانواده آقای کامرانی به آنها اطلاع دادند که روز چهارشنبه ۲۴ تیر، او از زندان آزاد خواهد شد و هنگامی که خانواده برای تحویل گرفتن او به زندان مراجعه کردند، به آنها گفته شد که به دلیل جراحاتی که به او وارد شده، به بیمارستان لقمان تهران منتقل شده است.

این عضو خانواده آقای کامرانی که خود در بیمارستان لقمان حاضر شده می گوید که در بیمارستان با پیکر نیمه جان محمد کامرانی روبرو شده است. خانواده آقای کامرانی با اصرار و تحت حفاظت ماموران، او را به بیمارستان مهر منتقل می کنند، اما بعد از چند ساعت و علی رغم تلاش پزشکان بیمارستان مهر، محمد کامرانی ۱۸ ساله از دنیا می رود.

پیکر محمد کامرانی، صبح روز شنبه در بهشت زهرای تهران دفن شده است.

پیش از محمد کامرانی نام چند تن دیگر از کشته شدگان این وقایع از جمله ندا آقا سلطان، دانشجوی ۲۷ ساله، سهراب اعرابی، جوان ۱۹ ساله، و یعقوب بروایه، دانشجوی کارشناسی ارشد رشته نمایش در دانشکده هنر ومعماری دانشگاه تهران، در رسانه ها مطرح شده بود.