نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ دی ۲۴, شنبه

رابطه سازمان یابی افقی ودموکراسی مستقیم ومشارکتی - تقی روزبه


رابطه سازمان یابی افقی ودموکراسی مستقیم ومشارکتی - تقی روزبه


رابطه سازمان یابی افقی ودموکراسی مستقیم ومشارکتی
تقی روزبه

مارکس زمانی گفته بود تباهی وابتذال تئوری وقتی شروع می شود که اصول جایگزین واقعیت های اجتماعی( جنبش مبارزه طبقاتی) وتحلیل مشخص گردد.درچنین حالتی تئوری بجای آن که بازتاب انکشاف واقعیت های اجتماعی باشد، بدلیل قطع شدن رابطه زنده وارگانیکی آن با واقعیت ها وپراتیک اجتماعی به سدی دربرابرآن تبدیل می شود ولاجرم به امری آئینی ومذهب گونه. وضعیت تئوری درنزد کسانی که درآن "اصول" تبدیل به نقطه عزیمت تحلیل مشخص وجایگزین واقعیت های اجتماعی میشود،مصداق بارزی ازهمین سخن است. گرچه مثل همه این گونه جریانات درجوامع بشری، چپ فرقه ای رویکرد خویش را- البته به شیوه خود- با ادعای وفاداری به مارکس واصول توجیه می کند، اما غافل ازآن که وفاداری به مارکس قبل ازهرچیز درتأسی به شیوه علمی او معنا می یابد ونه داشتن نگاه ایستا وتبدیل کردن تجارب وارزیابی های او به کلیشه های مقدس. کلیشه شدن به معنای منتزع شدن مفاهیم،نظرات وپراتیک یک دوره ازبسترزمانی ومکانی خود وتبدیل آنها به امری فراتاریخی، مطلق وصائب برای همه زمانها است.که دراین صورت جزغلبه اندیشه مردگان برزندگان وگذشته برآینده نخواهد بود.معنای عملی آن نیزچیزی جزآئین پرستی وفتیشیسم مقولاتی که گویا دارای اعتبارجاودانی هستند نیست.والبته چپی که اندیشه ها ونظراتش بازتاب دهنده واقعیت های متحول طبقاتی نباشد،نخواهد توانست به مثابه نیروی پیشرو درصحنه مبارزه طبقاتی ظاهرشود.برعکس او از پندارها والگوواره هایی دفاع خواهد کرد که مربوط به گذشته است وربطی به مبارزه طبقاتی زنده وهم اکنون جاری ندارد.وحال آنکه درروش شناسی مارکس مبناقراردادن واقعیت های اجتماعی وجنبش های طبقاتی-اجتماعی و خیره شدن به واقعیت های زنده ومتحول مبارزه طبقاتی ورصدکردن گرایش های پیشروتاریخی ومشارکت فعال درتغییرجهان،شرط لازم برای پیشروی بسوی رهائی کارگران وزحمتکشان ازتاروپود نظام طبقاتی وبطوراخص جامعه سرمایه داری است. درنزد او جنبش طبقاتی کارگران ونه این یا آن تئوری مهمترین واقعیت جامعه طبقاتی ونظام سرمایه داری را تشکیل می دهد وجنبش کمونیستی هم قبل ازهرچیزدرپیوندبا آن وبرخوردانتقادی با آن معنا پیدامی کند ونه درایجاد دسته جات وفرقه های درخود و مدعی نجات بشریت.این جنبش ها البته باشدت وضعف همراهند و گاه بطور آشکار عرض اندام می کنند وگاه به شیوه پوشیده و غیرمستقیم، اما بهرحال صرفنظرازشدت وضعفشان جاری هستند ومشغول زدن نقب به تاریخ وئئوری نیزتوضیح دهنده ماهیت وواقعیت وجودی آن است. با این همه چپ فرقه ای وکلیشه پرداز درست بدلیل چسبندگی اش به کلیشه ها وگره زدن هویتش با آنها، با جنبش های جدید و مبارزه طبقاتی دراشکال نوین وپویای خود،احساس بیگانگی می کند. برای آنها چون این جنبش ها فاقد رهبری وستاد فرماندهی بوده ومغایر با الگوهای سازمانی موردنظرشان هستند،وبه راهبردها ورهنمودهایش بی اعتنایند، موجوداتی معیوب و ناقص الخلقه وبی آینده محسوب می شوند.واین درحالی است که ازقضا یکی ازپیش زمینه های عروج این جنبش ها دربیرون ازحیطه این نوع رویکردها وجریانات ، پس ازآشکارشدن سترونی کامل مدعیان این نوع سازمان یابی ها صورت گرفته است!
یکی ازمتحول ترین وپویاترین عرصه های مبارزه طبقاتی،به نحوی که هم برگرفته ازدرس های تجارب ناکام گذشته باشد وهم درانطباق با آخرین دست آوردهای بشر، چگونه سازمان یابی جنبش هاست. بدون وجود سنخیت لازم بین نوع سازمان یابی و اهداف رهائی بخش،امکان تحقق آن هدف ها وجود ندارد.مبارزه برای سوسیالیسم بدست کارگران به مثابه عاملین وسوژه های خودرهان نیازدارد ونه به سیاهی لشکردنباله رو و زائده وار. وازاین منظرچگونگی سازمان یابی روشن می کند که بدنبال چه هستیم:تجمعات توده وار تحت کنترل رهبران وبه مثابه سیاهی لشکرویاهم چون فاعلینی که درپراتیک اجتماعی وآزمون وخطای آن،خویشتن را هم چون سوژه های خودرهان می آفرینند.ازهمین رو سازمان یابی درجوامع طبقاتی وچگونگی آن نمی تواند امری فنی و فراطبقاتی باشد.برعکس درارتباط ودرانطباق با نوع مناسباتی که ازآن دفاع می کنیم با رویکردهای گوناگونی مواجهیم.تا آنجاکه به رویکرد مورد نظرما-مناسبات سوسیالیستی وبدورازسلطه انسان برانسان مربوط می شود- این نوع سازمان یابی باید بتواند به کارگران وزحمتکشان به مثابه گورگنان نظام سرمایه داری تعین بخشد. چگونه ودرکدام نوع سازمان یابی کارگران وزحمتکشان می توانند به گورکنان نظام سرمایه داری تبدیل شوند؟ بی اعتنائی به ظرفیت های نهفته درسازمان یابی های افقی دراین راستا، سبب آن می شود که فرقه های چپ بجای ایفاء نقش پیشرو درصفوف جنبش ها، درانتهای صف تحولات قرار بگیرند ومنتظربمانند تا مگربا فرود پتک واقعیت ها،به هوشیاری تاریخی نائل گردند.سخن مارکس مبنی براینکه تفسیرجهان کافی نیست باید آن را تغییرداد، ناظربر اهمیت پراتیک اجتماعی ونقش جنبش های طبقاتی- اجتماعی است که تئوری باید بتواند آن را بازتاب دهد.بااین همه درنزد فرقه ها این رویکرد درجهتی وارونه فهمیده می شود:تغییرجهان بر طبق "اصول"وباورهای فرقه ها.
البته تأکید بر اهمیت مبارزه طبقاتی استثمارشوندگان و جنبش های طبقاتی-اجتماعی، به معنای آن نیست که آنچه موجود است مبارزه طبقاتی ناب وعلیه مناسبات بورژوائی است.برعکس مبارزه طبقاتی زحمتکشان ازدل انبوهی ازپیچ وخم های مناسبات تبعیض آمیز جوامع طبقاتی، وعلقه ها وتوهمات آن سربرمی آورد وبا پالایش خود ازآنها به پیش می رود.ازهمین رو برخورد انتقادی با واقعیت های پیشارووتقویت گرایشهای رهائی بخش درآن جزئی ازسرشت مبارزه طبقاتی است.
خلاصه آنکه چگونه سازمان یابی از پویاترین عرصه های مبارزه طبقاتی است.ازهمین روتقلیل آن به یک امرفنی وشکل واره وقیاس آن با الگوهای متداول جوامع سرمایه داری که پاسدارسلطه سرمایه است ازاساس نادرست می باشد. این تصورویا ادعا که گویا درطی یکصدوپنجاه سال گذشته هیچ تغییرمعنا دارومشهودی درآن صورت نگرفته است ربطی به مبارزه طبقاتی ویا اندیشه های مارکس وسایرکمونیست ها ندارد.والبته برای چپ فرقه ای وکلیشه پرداز، گوئی که قوانین آهنین ولایتغیری درسازماندهی برای همه زمانها جود دارد.البته سنگرگرفتن درپشت اشکال کلیشه شده،درکنه خود جزاقتباس و الگوبرداری ازنظام سلسه مراتب جامعه طبقاتی نیست واین چپ با اتخاذچنین رویکردی بجای مشارکت فعال درتغییرجهان،فقط خویشتن را خلع سلاح وبلاموضوع می کند.آنچه که او را به این نقطه می رساند جز پاسداری از منافع فرقه ای ودرک فرقه ای ازمبارزه طبقاتی نیست.
دراین جا برای روشن شدن پویه مبارزه طبقاتی درامرسازمان یابی وچگونه سازمان یابی، نگاهی به سه نکته پایه ای دراندیشه های مارکس وکمونیست های وفاداربه مبارزه طبقاتی خالی ازفایده نیست. نکاتی که لااقل برحسب ادعا مورد قبول این چپها است ولاجرم برای کائنات ذهنی وبسته آنها چالش برانگیزاست:
الف- اولین فرایافت رابطه فرد وجمع است .دراین رویکرد مارکس ضمن آنکه درک فرد بنیاد وآنتاگونیستی بین منافع فرد وجمع در جامعه را که زیربنای اندیشه لیبرالیسم را تشکیل می دهد مورد نقد همه جانبه قرارمیدهد وآن را به چالش می گیرد ،اما فردیت درجامعه بدیل مورد نظراو نفی نمی شود بلکه بجای رابطه آنتاگونیستی بین فردوجمع جوامع طبقاتی اوازرابطه خلاق وآزاد ودوجانبه فردو جمع سخن می گوید.رابطه ای که سب رشد وغنای فردیت آزاد ازیکسو واجتماعی شدن بیشترازسوی دیگر می گردد.عبارت معروف وپرمعنای مانیفست(والبته نه فقط مانیفست) درباره جامعه نوین و رابطه فرد وجمع هنوزهم پرطنین است:جامعه ای که درآن رشد آزادانه هرفرد،شرط رشد آزادانه همگان باشد. به گمان من تأمل براین فرایافت بویژه وقتی که با تأمل برتجربه قرن بیستم همراه شود، برای درک اهمیت رابطه برابروآزاد انسانها و گسستن ازهرنوع مناسبات و سازماندهی هائی که آن را برنمی تابندومبتنی برسلسه مراتب هستند کافی است.
ب- دومین فرایافت، انقلاب واهمیت اقدام مستقیم توده ای است.چپ معمولا درمقام سخن ازاقدام مستقیم دفاع می کند.اما آیا می توان آن را دفاعی پیگیربهمراه الزامات وپی آمدهایش دانست؟ به گمان من دفاع پیگیرازدموکراسی مستقیم می تواند بسیاری ازکلیشه های چپ فرقه ای را به چالش بکشد:
اقدام مستقیم توده ای به معنای آن است ک که کارگران وزحمتکشان درمقابل چشمان همه دست بکارمی شوند و صفحه تاریخ را ورق می زنند وبه نقش آفرینی درابعاد کلان می پردازند. اما نقش آفرینی مزبور به معنای خاموش بودن موتورمبارزه طبقاتی دردوره های پیشاانقلابی نیست.حتی دراین دوره ها نیزما بدرجات گوناگونی با مبارزه طبقاتی مواجه هستیم که باندازه ای که وجود دارند تأثیرخود را برتحولات جامعه می گذارند(مثلا درتشکیل مجامع عمومی کارخانه ها ودرسایرعرصه های مختلف اجتماعی).درهرسطحی ازمبارزه وقتی زحمتکشان وارد صحنه می شوند،شکلی ازمبارزه برای اعمال دموکراسی مستقیم را به نمایش می گذارند. اشکالی که گام های تاریخی را ولودرسطح میکرونامشهود رقم می زنندو هم چنین بسترگام هائی درسطح ماکرو درمقاطع انقلابی را.علاوه براین وقتی توده ها در دوره های انقلابی پا به میدان می گذارند وبه نقش آفرینی درابعاد کلان می پردازند به معنی آن نیست که پس ازانجام نقش تاریخی خویش به خانه های خود برگردند ونخبگان را بجای خویش به نشانند.گواینکه تمامی تلاش ضدانقلاب برای تحقق آن بکارگرفته می شود. نباید فراموش کنیم که انقلاب عالی ترین شکل مبارزه طبقاتی است که باهدف کنارزدن تمامی اشکال کهنه ای که مانع مداخله مستقیم کارگران درزندگی اجتماعی هستند شناخته می شود.والبته کمونیستها نیزهمواره ازحامیان پروپاقرص دخالت مستقیم واستمرارآن دربرابرتهاجم ضدانقلاب برای بازپس گیری آن دست آوردها، درپی فروکش دوره های انقلابی بوده اند.
ج-سومین فرایافت دموکراسی مستقیم ومشارکتی است. گرچه عموما دوره های انقلابی تجلی عالی ترین شکل بروزدموکراسی مستقیم محسوب می شود اما دموکراسی مستقیم فقط محدود به آن نیست بلکه مربوط به اداره جامعه توسط خود کارگران وزحمتکشان است که اوج خود را درخودحکومتی پیدامی کند. کمونیستها لااقل درمقام سخن همواره ازمدافعان پیگیر تعمیق دموکراسی یعنی فراتررفتن از دموکراسی صوری ودموکراسی نمایندگی به دموکراسی مستقیم ومشارکتی(درتمامی حوزه های اجتماع) بوده اند.معنای این سخن آن است که تحقق دموکراسی مستقیم وبی واسطه مولدین ثروت وقدرت، هدفی بوده است که کمونیست ها همواره درچهارچوب امکانات تاریخی، برای آن مبارزه کرده اند.آنها همواره مدافع این نوع دموکراسی دربرابردموکراسی صوری و باواسطه بورژوائی که دموکراسی مستقیم را امری خطرناک می دانسته اند، بوده اند.ازقضا باندازه ای که جنبش های اجتماعی وبهراه آنها کمونیستها بر روی این نوع دموکراسی پافشاری کرده اند،توانسته اند وجوه مردمی واجتماعی دموکراسی را به بورژوازی تحمیل کنند وگرنه "دموکراسی" بورژوائی درماهیت خود جزتبعیض سازمان یافته وحکومت اقلیت مرفه وسرمایه دار براکثریت ندارواستثمارشده نیست. درواقع دموکراسی مستقیم بهترین بستروکانال برای جاری شدن مبارزه طبقاتی خارج ازسازوکارهای کنترل طبقات حاکمه است وبهمین دلیل هم ذاتا –مگربشیوه کنترل شده وقطره چکانی -خطرناک محسوب می شود. فرایند دموکراسی مستقیم-درتمامی حوزه ها وسطوح خردوکلان اجتماعی- بستری است که درآن کارگران و توده های زحمتکش خویشتن را به مثابه سوژه های خود رهان می آفرینند و نقاط اشتراک وهم چنین تمایزات خود را نه فقط با دشمنانشان پیرامون تضادمنافعشان بلکه هم چنین درمیان خود هم طبقه ای ها باتنوعات وتفاوت های بی شمار درمی یابند وبه تقویت منافع و وجوه مشترک وهم چنین غنابخشیدن به تعینات فردی وگروهی وجنسیتی و... خود می پردازند.دراین معنا تعین طبقاتی داده ای یکدست و ازقبل موجودنیست که همه باید درقالب آن ذوب و یکدست بشوند،بلکه امری است درحال شدن ورنگین کمان که براساس اشتراکات وتمایزات فردی وگروهی ودربرگیرنده منافع همه آنها ساخته می شود. گرچه با خودآگاهی کارگران وزحمتکشان به هستی اجتماعی خود، درعین حال زمینه های نفی آن نیزفراهم می می شود(پرولتاریا درعین حال ازمنافع کل بشریت ونوع انسان دفاع می کند وهدفش عبورازتقسیم جامعه انسانی به طبقات است).تردید نکنیم که اگرقراربود مطالبات و اراده استثمارشدگان بطورمستقیم وبی واسطه جاری شود(ویا آنها قادر به اعمال دموکراسی مستقیم بودند)، نظام طبقاتی ودستگاه های اتوریته آنها حتی یک روزهم دوام نمی آورد.تداوم استثماربدون وجود ماشین دولتی و انواع واقسام دستگاه های قهرعریان وغیرعریان وانحصار وسائل فرهنگی وایدئولوژیکی وسازماندهی های استواربرسلسه مراتب وازبالابه پائین امکان پذیرنیست. دشواری چپ فرقه ای آنست که قادربه فهم رابطه بین سازماندهی عمودی وجامعه طبقاتی، استثمارودموکراسی صوری(وغیرمستقیم) ونیزرابطه تنگاتنک سوسیالیسم ودموکراسی مستقیم ومشارکتی نیست. وفراترازآن، سازماندهی عمودی و مبتنی بر سلسه مراتب را به بخشی ازهویت وجودی وارزشی خویش تبدیل کرده است! وحال آنکه باردیگر باید با صراحت اعلام داشت که تحقق سوسیالیسم بدون دموکراسی مستقیم ومشارکتی وبدست خود کارگران وزحمتکشان وبدون آنکه همچون سوژه ها وفاعلین وسازندگان سوسیالیسم درصحنه ظاهرشوند قابل درک نیست(بهتراست یک باردیگر سرود انترناسیونال را باعنایت به همین مساله مرورکنیم تا معلوم شود چه آتشی دردل آن نهفته است).پیش فرض مارکس درپروژه سوسیالیستی اش، دموکراسی مستقیم بوده است ولو آنکه ظرفیت های زمانه وی مثل هرموردیگری، تحقق پروژه او را مشروط می کرده است.اما این که بخواهیم این عوامل محدودکننده را بخشی از عناصرذاتی این پروژه بدانیم البته جزالتقاط آن با نظامی که درصدد نفی آن است نیست. تفاوت کیفی وجود دارد بین کسی که برای دموکراسی هرچه مستقیم ترمبارزه می کند ودراین راستا محدودیت هائی به اوتحمیل می شود واودایما درستیزبا آن محدودیت ها قراردارد باکسی که این محدودیت را تئوریزه کرده وآن را به هویت خود تبدیل می کند. این که درکجا ایستاده ایم بسیارمهم است.در مبارزه طبقاتی همواره دوطرف اصلی وجود دارد وهمیشه مبارزه ای تنگاتنگ بین دوطرف(وازجمله درحوزه سازمان یابی) جاری است: ازیکسو برای اعمال دموکراسی ازپائین ونقش آفرینی مستقیم ازجانب کارگران وازسوی دیگر برای درهم کوبیدن خودکنشگری آنها ویاد آوری خط قرمزهای نظام حاکم. همانطورکه اشاره شد وقتی که کارگران برای اعتراض به صحنه می آیند،که فراوان می آیند،درگوهرخودجزنمایشی ازاعمال دموکراسی مستقیم ومداخله مستقیم نیست.واین هم بدیهی می نماید که کمونیستها کفه اقدام مستقیم را تقویت کنند.آنها نمی توانند با بازی دردوبساط تخم مرغ های خود را دردوسبد به چینند. درهرمبارزه واعتراضی همواره بدرجاتی زمنیه های مناسبی برای فراتررفتن و تقویت اعمال بیشتر دموکراسی مستقیم بوجود می آید که به نوبه خود بستری است برای پرورش کارگران درمکتب مبارزه ودرجهت اعمال دموکراسی مستقیم دراشکال عالی تر .بااین وجود بدلیل سنگینی کفه برخی کلیشه ها ویا منافع فرقه ای هستند کسانی که هنوزهم بین سازمان یابی افقی یعنی ظرف مناسب برای اعمال دموکراسی مستقیم وسازمان یابی عمودی یعنی ظرفی مناسب برای اخته کردن دموکراسی سرگردانند.

نتیجه گیری:
اولاهرسه این عرصه ها-رابطه آزاد وهم بسته فردوجمع،اقدام مستقیم توده ای ودموکراسی مستقیم ومشارکتی- هرکدام به جهتی با نوع مناسبات اجتماعی که انسانها با هم برقرارمی کنند ولاجرم نوع وچگونگی سازمان یابی آنها، وکم وکیف اعمال دموکراسی مرتبط هستند.تنها ازطریق تقویت عیاردموکراسی مستقیم وباندازه ای که تاریخا جنبش های طبقاتی-اجتماعی قادر به اعمال شده اند توانسته اند علیه نظم موجود برآشوبند وبا ایجاد رخنه درسیستم های حاکم وازجمله گسستن نظم هرمی وسلسه مراتبی کنترل کننده جامعه ازبالابه پائین راهی بسوی آزادی ورهائی بگشایند.ثانیا درمتن آن به تحکیم دست آوردهای خودپرداخته و به ابداع وآفرینش اشکالی ازسازمان یابی ها موفق شده اند که ظرفیت های بالقوه نهفته تاریخی برای تقویت دموکراسی مستقیم را فعلیت بخشند.تقویت دموکراسی های غیرمستقیم وتحمیل آن به طبقات حاکمه نیزازدیگردست آوردهای مداخله مستقیم واعمال دموکراسی مستقیم توده ها بوده است.ناگفته نماند که این نوع جهش های تاریخی نه فقط بورواژی را غافلگیرکرده بلکه حتی کمونیست ها را نیزبدرجاتی غافلگیرکرده است.
دموکراسی مستقیم وکمون ها وشوراها
درواقع کمونها وشوراها ازآن نوع سازمان یابی ها بوده اند که درچهارچوب امکانات وظرفیت های تاریخی خود توانسته اند یک گام بزرگ از دموکراسی محدود ونیم بند زمانه خود(ونه الزاما درمقیاس روسیه ) فراتررفته ومجامع مستقیم خود را در کارخانه ها ویامحلات بوجود آورند وباطرح اصل فراخوانی وتمهیدات دیگربرآن بوده اند که حتی الامکان خودمختاری نمایندگان را نیزتحت کنترل خودبگیرند.این کمونها ویا شورا ها درست باین دلیل وباندازه ای که حامل دموکراسی مستقیم بوده اند(وحتی به اندازه ای که توانسته اند اراده وخواست مجامع خود را به نمایندگانشان تحمیل کنند وآنها را تحت کنترل خویش بگیرند) یک حرکت نوتاریخی وگشاینده محسوب می شوند.گرچه آنها ازمحدودیت های خود نیزرنج برده اند. درهمان حال به اندازه ای که خود را درتار وپودنظام نمایندگی واتوریته های جداشده ازخود سازمان داده اند التقاطی بوده اند وسرانجام نیزبهمین دلیل ازتک وتا افتاده اند.بدیهی است که امروزه سازمان یابی های ازنوع شوراها ویا کمونها ونظایرآن تنها می تواند با برداشتن گامهای هرچه بیشتری درجهت اعمال دموکراسی مستقیم،بااستفاده ازظرفیت نهفته در جوامع کنونی، معنا داشته باشند.خلاصه آنکه سازمان یابی افقی یکی از ویژگی های مهم جنبش های اجتماعی-طبقاتی نوین است که بدون درک اهمیت وجایگاه تاریخی آن،درک ما ازمبارزه طبقاتی وازمقوله دموکراسی مستقیم ومشارکتی وجهان دیگری که می تواند برشالوده آن ساخته شود ناقص خواهد بود. چراکه نقش آفرینی کارگران وهمه استثمارشوندگان به مثابه سوژه های خودرهان وخودکنشگردرگرو آن بوده و بدون آن قابل تصورنیست.معنای دیگرآن این است که عصرسوژه گی احزاب ونخبگان ورهبران وامثال آنها-سوژگی درمعنای جایگزین اراده کارگران وزحمتکشان شدن- درچنین فرایندی بلاموضوع گشته وباید درارتباط با چنین فرایندی به بازتعریف کارکرد این گونه تجمعات وتشکل ها پرداخت.آن ها وجود خواهند داشت اما نه درنقش رهبرویا "حزب سوژه گی" تاکنونی بلکه درخدمت تقویت مردم سوژه گی وتوان خودرهائی آنها.
2012-01-13 -23-10-1390

http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com

یوری اونری - چگونه اسرائیل جنبش های اسلام گرا را تقویت می کند

Youri_Anvri
مترجم: هاتف رحمانی
• در حال حاضر، تمام اسرائیل بر اشفته است چون جامعه قدرتمند ارتدکس در حال وادار کردن زنان در بسیاری از بخش های کشور به نشستن جداگانه در عقب اتوبوس ها، همانند سیاه ها در روزهای خوب آلاباما، و استفاده از پیاده روهای جدا در یک سمت خیابان ها هستند. سربازان مذهبی مرد از سوی خاخام هایشان از گوش دادن به آواز زنان سرباز ممنوع شده اند ...

اگر جنبش های اسلام گرا در سراسر منطقه قدرت گرفتند باید بدهی نمک شناسی خود به اسرائیل موی دماغشان را پرداخت نمایند.
بدون کمک فعال یا کنش پذیر پیاپی دولت های اسرائیلی ، آنها شاید به تحقق رویا هایشان قادر نمی شدند.
این امری است که در غزه، بیروت ، قاهره وحتی در تهران حقیقت دارد.
اجازه دهید مورد حماس را بررسی کنیم.
در تمام سرزمین های عربی ، دیکتاتورها با وضعیت دشواری مواجه بوده اند.آنها به سادگی توانستند تمام فعالیت های سیاسی ومدنی را خاموش کنند، اما نتوانستند مساجد را تعطیل سازند. مردم می توانند برای نماز ، سازمان دادن صدقه ها ، وبه طور مخفیانه ، راه اندازی سازمان های سیاسی در مسجد ها گرد آیند. مسجد ها در روز های پیش از توییتر وفیسبوک،تنها راه دست یابی به توده مردم بود.
یکی از دیکتاتورها که با این وضع دشوار روبرو شد فرماندار نظامی اسرائیل در سرزمین های فلسطین اشغالی بود.درست از روز آغاز او هر گونه فعالیت سیاسی را ممنوع کرد. حتی فعال های صلح زندانی شدند.طرف داران عدم خشونت تبعید شدند. مراکز مدنی تعطیل گشت. تنها مسجد ها باز ماندند. جایی که مردم می توانستند گرد هم آیند.
اما این امر فراتر از مدارا رفت .خدمات امنیت عمومی ( معروف به سین بت یا شاباک) علاقه فعالی به آباد کردن مسجد ها داشت . آنها فکر می کردند ،افرادی که روزی پنج مرتبه نماز می خوانند ، وقتی برای ساختن بمب ندارند.
دشمن اصلی ، همان گونه که شاباک مطرح می کرد ، سازمان آزادی بخش فلسطین وحشتناک ، بود که توسط یاسر عرفات هیولا هدایت می شد . س.آ.فلسطین سازمانی سکولار، با تعداد برجسته ای عضو مسیحی ، بود که دولت فلسطینی "غیر فرقه ای" را نشانه گرفته بود.آن ها دشمن اسلام گرا ها بودند ، که در باره خللافت پان اسلامی صحبت می کردند.
بازگشت فلسطینی ها به اسلام، اندیشه ای بود که س.آ.فلسطین وبخش اصلی آن، فتح را تضعیف کرد. سپس محتاطانه هر کاری برای کمک به اسلام گرا ها انجام شد.
سیاست بسیار موفقی بود، وافراد امنیتی به هوشمندی خود تبریک گفتند، تا این که چیزهای نامناسبی رخ داد. در دسامبر ۱۹٨۷، اولین انتفاضه مطرح شد.جریان اصلی اسلام گرا ها مجبور به رقابت با گروه های ریشه ای تر شدند.در طی چند روز، آنها خود را در داخل جنبش مقاومت اسلامی ( حروف اول حماس) تغییرشکل دادند، وبه خطرناک ترین دشمنان اسرائیل تبدیل شدند. با این حال دستگیری شیخ احمد یاسین رهبر حماس بیش از یک سال برای شاباک طول کشید.در راستای مبارزه با این تهدید جدید، اسرائیل موافقت نامه ای را با س.آ.فلسطین در اسلو امضا کرد .
واکنون مسخره تر از همه ، حماس به پیوستن به س.آ.فلسطین وشرکت در دولت متحد ملی نزدیک است.آنها در واقع باید برای ما پیام تشکر ارسال کنند.
نقش اسرائیل در بر آمد حزب الله کمتر مستقیم است ، اما نه کمتر موثر.
وقتی که در سال ۱۹٨۲اریل شارون به داخل لبنان غلتید، سرباز های او مجبورشدند از جنوب عمدتا شیعه نشین عبور کنند. سرباز های اسرائیلی به عنوان آزاد کننده آمده بودند.آزاد کنندگان لبنان از س.آ.فلسطین ، که این منطقه را به دولتی در دولت تبدیل کرده بود.
من در اتوموبیل شخصی خود در پشت سر سربازها ، تلاش می کردم به صف جلو برسم ، من مجبور بودم نزدیک ده ها دهکده شیعه نشین پناه بگیرم. در هریک از روستا ها ، توسط روستائیانی که اصرار می کردند قهوه ای در منزلشان بخورم معطل می شدم.
نه شارون ونه هیج کس دیگری توجه زیادی به شیعه ها نکردند. در فدراسیون خود مختاری جامعه های قومی – مذهبی که لبنان خوانده می شود، شیعه ها منکوب شده ترین وناتوان ترین گروه بودند.
اما ، اسرائیلی ها پذیرایی ازخود را طولانی کردند. برای شیعه ها تنها چند هفته طول کشید تا دریابند که اسرائیلی ها قصد رفتن ندارند.از این رو برای اولین بار در تاریخشان ، شورش کردند. امل گروه اصلی شیعه ، اقدام های کوچک مسلحانه را اغاز کرد. وقتی که اسرائیلی ها اشاره را نگرفتند ، عملیات ها تکثیر شد وبه جنگ چریکی تمام عیاری تبدیل شد .
برای حمله جانبی به عمل ، اسرائیل یک رقیب کوچک رادیکال تر را تقویت کرد: حزب الله
اگر اسرائیل همان موقع از لبنان خارج شده بود ( همان طور که هائولم حازه درخواست کرد) ، می توانست آسیب کمتری ببیند. اما آنها ۱٨سال کامل در آنجا ماندند، این زمان بیش از اندازه زیادی برای حزب الله بود تا به یک ماشین کارآمد رزمنده تغییر شکل دهد ، تحسین توده های عرب همه جا را کسب نماید ، بر رهبری جامعه شیعه فایق آید وبه قوی ترین نیرو در سیاست های لبنان تبدیل شود.
آن ها هم تشکر بزرگی به اسرائیل بدهکارند.
مورد اخوان المسلمین حتی پیچیده تر است .
سازمان اخوان المسلمین بیست سال پیش از دولت اسرائیل در سال ۱۹۲٨ تاسیس شد. عضو ها ی آن در سال ۱۹۴٨داوطلب مبارزه با اسرائیل بودند. آنها پان اسلامیست های تند خویی هستند، وگرفتاری فلسطینی ها در قلب آن ها جای دارد .
به موازات وخامت درگیری اسرائیل – فلسطین ، جمعیت برادرها رشد کرد.از زمان جنگ ۱۹۶۷ ، که طی آن مصر سینا را از دست داد ، وحتی بسی بیشتر پس از پیمان صلح جداگانه با اسرائیل ، آنها به رنجش عمیق توذه ها در مصر ودر سراسر جهان عرب آتش ریختند . ترور انور سادات کار آنها نبود اما آنها را خوشحال کرد.
موضع آنها نسبت به پیمان صلح با اسرائیل نه تنها عکس العمل اسلام گرا ها بلکه واکنش مورد اعتماد مصری ها بود . بسیاری از مصری ها احساس می کردند از سوی اسرائیل فریب خورده وتسلیم شده اند. پیمان کمپ دیوید یک ترکیب مهم فلسطینی داشت که بدون آن بستن پیمان نمی توانست برای مصر امکان پذیر باشد . سادات خیال باف ، به تصویر بزرگی نگاه می کرد وباور داشت که پیمان می تواند به سرعت منجر به تشکیل دولت فلسطینی گردد. مناحیم بگین ، وکیلی بود که تصویر خوبی می دید. نسل هایی از یهودی ها با آیین شرعی یهود ، که اساسا مجموعه گرد آوری شده ازسنت های قانونی بود ، پرورش یافته بودند، ومغز آن ها با بحث های شرعی پالایش یافته بود. برای همین است که وکیل های یهودی در سراسر جهان خواستار دارند.   
در حقیقت ، موافقت نامه هیچ ذکری از یک دولت فلسطینی نمی کرد ، تنها از خود مختاری ، آن هم با عبارت دو پهلویی سخن می گفت که به روشی آشکار بود که اجازه ادامه اشغال را به اسرائیل می داد. موافقت نامه آن چیزی نبود که مصری ها به باور آن هدایت شده بودند ، وخشم آنها قابل لمس بود. مصری ها متقاعد شده اند که کشور آنها رهبر جهان عرب است ، ومسئولیت ویژه ای برای هر بخش از آن دارد. آنها نمی توانند تحمل کنند بعنوان خائن به پسرعموهای فلسطینی فقیر ومایوس خود دیده شوند.
بسیار قبل از سر نگونی ، حسنی مبارک بعنوان نوکر اسرائیل ،وانگل امریکا مورد نفرت بود . برای مصری ها ، نقش پست او در محاصره اسرائیلی یک ونیم میلیون فلسطینی در نوار غزه به صورت خاصی شرم آور بود.
رهبران وفعالان اخوان المسلمین از آغاز خود در دهه ۱۹۲۰ اعدام گشتند ، زندان کشیدند ، شکنجه شدند وبه گونه های دیگری مورد آزار قرار داشتند. هویت ضد رژیم آنها بی عیب ونقص است . موضع آنها در باره فلسطینی ها تا حد زیادی به این تصویر کمک کرد.
اگر اسرائیل با فلسطینی ها جایی در طول مرز صلح می کرد، اخوان المسلممین می توانست بخش اعظم درخشندگی اش را از دست بدهد. تا جایی که معلوم است ، آنها از انتخابات دموکراتیک جاری بعنوان نیروی مرکزی در سیاست های مصر درحال ظهور هستند.
اسرائیل ، متشکریم.   
اجازه دهید جمهوری اسلامی ایران را فراموش نکنیم.
آنها نیز به ما بدهکارند. درحقیقت کاملا بسیار زیاد هم
در سال ۱۹۵۱، در اولین انتخابات دموکراتیک در یک کشور اسلامی در منطقه ، محمد مصدق بعنوان نخست وزیر انتخاب شد . شاه، محمد رضا پهلوی ، که در طی جنگ جهانی دوم از سوی بریتانیا گماشته شده بود، بیرون انداخته شد ، ومصدق صنعت نفت حیاتی کشور را ملی کرد. تا آن زمان بریتانیا مردم ایران را ، با پرداخت هزینه مختصری برای طلای سیاه می چاپید.
در سال های بعد در کودتایی سازماندهی شده از جانب ام۱۶بریتانیا وسیای امریکا، شاه به کشور ونفت به بریتانیای مورد نفرت وشرکای آن باز گردانده شد. اسرائیل قطعا نقشی در کودتا نداشت ،اما تحت حاکمیت رژیم احیا شده شاه اسرائیل پیشرفت کرد . اسرائیلی ها فرصتی برای فروش اسلحه به ارتش ایران یافتند. ماموران شاباک اسرائیل ، ساواک پلیس مخفی وحشتناک شاه را آموزش دادند . بسیاری اعتقاد داشتند که تکنیک های شکنجه را هم به آنها می آموختند. شاه به ساختن وتامین هزینه خط لوله نفتی ایران از ایلات به اشکلون کمک کرد. زنرال های اسرائیل از طریق ایران به کردستان عراق که در آنجا به شورشی های ضد بغداد کمک می نمودند ،سفر کردند.
در همان زمان، رهبری اسرائیل با رژیم آپارتاید افریقای جنوبی برای فرآوری سلاح های هسته ای همکاری می کرد . هر دو کشور به شاه پیشنهاد همکاری در آن تلاش مشترک را دادند ، پس از آن ، ایران هم می توانست به قدرت هسته ای تبدیل گردد.
پیش از آن که آن مشارکت عملی شود ، حاکم منفور توسط انقلاب اسلامی در فوریه سال ۱۹۷۹(۱٣۵۷) سرنگون شد . پس از آن شیطان بزرگ (امریکا) وشیطان کوچک (اسرائیل) مورد تنفر، نقش عمده ای در تبلیغات رژیم اسلامی ایفا کرده اند. آن امر به حفظ وفاداری توده ها کمک نموده واکنون محمود احمدی نژاد از آن برای حفظ حاکمیت خود استفاده می کند.
به نظر می رسد که دسته های ایرانی – از جمله مخالف ها- اکنون از تلاش ایران برای به دست آوردن بمب هسته ای خودشان ، به ظاهر برای جلو گیری از حمله هسته ای اسرائیل حمایت می کنند.( این هفته رئیس موساد اعلام کرد که یک بمب هسته ای ایرانی نمی تواند "خطر وجودی" برای اسرائیل باشد )
کجا می توانست جمهوری اسلامی بدون اسرائیل باشد؟ بنا براین آنها هم یک "تشکر"بزرگی به ما بدهکارند.
به هر حال اجازه دهید ما خیلی تشنه قدرت نباشیم. اسرائیل تا حد زیادی در بیداری اسلامی مشارکت داشته است . اما آن تنها شرکت کننده –یا حتی شرکت کننده اصلی- نیست.
همان طور که عجیب به نظر می رسد ، بنیاد گرایی مذهبی تاریک اندیش ظاهرا روح زمان را بیان می کند. کارن ارمسترانگ تاریخ دان معتقد ،کتاب جالبی پیرامون سه جنبش بنیاد گرا در جهان اسلام ، در امریکا واسرائیل نوشته است. او نشانه روشنی را نشان می دهد: تمام این جنبش های واگرا- مسلمان، مسیحی ویهودی- از مراحل تقریبا یک سان وهمبودی عبور کرده اند.
در حال حاضر ،تمام اسرائیل بر اشفته است چون جامعه قدرتمند ارتدکس در حال وادار کردن زنان در بسیاری از بخش های کشور به نشستن جداگانه در عقب اتوبوس ها ، همانند سیاه ها در روز های خوب آلاباما ، واستفاده از پیاده رو های جدا در یک سمت خیابان ها هستند. سربازان مذهبی مرد از سوی خاخام هایشان از گوش دادن به آواز زنان سرباز ممنوع شده اند. در محله های ارتدوکس ،زنان به پیچیدن بدن هایشان درجامه هایی که چیزی غیر از صورت ودست های آنها را آشکار نمی کند حتی در درجه حرارات ٣۰درجه سانتیگراد و بالاتر از آن وادار شده اند. دختر ٨ ساله ای از یک خانواده مذهبی به دلیل آن که لباس های او به اندازه کافی "پوشیده " نبود مورد اذیت قرار گرفت. در تظاهرات متقابل ، زنان سکولارپوستری را در دست داشتند که نوشته بود "اینجا تهران است !"
ممکن است در آینده ، روزی یک اسرائیل بنیاد گرا با یک جهان اسلام بنیاد گرا ، تحت حمایت یک رئیس جمهور بنیاد گرای امریکایی پیمان صلح ببندد.
مگر این که ما برای متوقف کردن روند ها قبل از آن که دیر شود دست به کار شویم .

ختنه زنان


ختنه زنان
ختنه زنان


ختنه دختران
ختنه دختران
ختنه زنان
ختنه زنان
 
  
 
 
 


 


ختنه زنان
ختنه زنان

ختنه زنان
ختنه زنان

ختنه زنان
ختنه زنان

همچنین بخوانید :

ختنه زنان در کردستان ایران + عکس

زنان ایرانی كه به افغانها فروخته می‌شوند! دختری که برادران همسرش به او تجاوز می‌کنند! + عکس

كتيبة أسامة بن زيد تتبنى عملية أوستراد حلب دمشق 14-1-2012

حمص القصير انشقاق المقدم البطل موفق عبدالكريم حمزة 13 1 2012 Homs

باز هم یار به ما خشمِ گران می گیرد - گیل آوایی GilAvaei

قیام ۲۲ بهمن ۱۳۵۷.flv

جوانان برای حقوق بشر ایران

youth for human rights:iran
 وضعیت آقای محمودیان بر اثر این ضرب‌و‌شتم تا حدی وخیم شد که پس از انتقال به بهداری زندان، در زیر دستگاه اکسیزن قرار گرفت.
آقای محمودیان که در حال گذراندن شش سال دوران محکومیت خود در زندان رجایی‌شهر بود، هفته گذشته بنا به دلایل نامعلومی توسط بازجویان سپاه به بند دو الف زندان اوین، که متعلق به سپاه است، منتقل شد.
بر اساس گزارش یادشده، آقای محمودیان در هنگام این انتقال از سوی ماموران نیز مورد ضرب‌و‌شتم قرار گرفت و این ضرب‌و‌شتم در بازجویی دوباره در زندان اوین با باتوم ادامه یافت و سبب بیهوش شدن او شد.
آقای محمودیان پیش‌تر به دلیل مشکلات قلبی در بیمارستان بستری شده و تحت درمان قرار گرفته بود.
مهدی محمودیان، روزنامه نگار و فعال حقوق بشر، در شهریورماه ۱۳۸۸ و در جریان اعتراضات به نتایج انتخابات ریاست جمهوری، بازداشت و به زندان اوین منتقل شده بود.
او همچنین در دوران گذراندن محکومیت خد در زندان رجایی‌شهر، نامه‌ای را خطاب به رهبر ایران منتشر کرد که در آن از وضعیت نامناسب زندان رجایی‌شهر پرده برداشت.