نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۸ بهمن ۱۹, دوشنبه

احتمال اعدام دانشجوی 20 ساله بخاطر پرتاب سنگ

عبدالفتاح سلطانی : اتهامات با اصول فقه همخوانی ندارند

19 بهمن ماه 1388 - کمپین بین المللی حقوق بشر در در ایران محاکمه فعال دانشجویی، محمد امین ولیان را به اتهام محاربه که امکان مجازات مرگ را با خود همراه دارد،بشدت محکوم و اعلام کرد که اتهامات ولیان هیچ تناسبی با اقدامات وی ندارند.
در دادگاه های ناعادلانه مشابه حداقل نه نفر از معترضین به مرگ محکوم شده اند و در خطر اعدام قریب الوقوع هستند. پنج نفر از معترضین از جمله ولیان نیز هفته پیش به اتهام محاربه محاکمه شده و در صورت محکومیت با مجازات مرگ مواجه خواهند شد. شواهد اصلی مورد استناد برای محکومیت دانشجوی 20 ساله تصاویری هستند که او را در حال پرتاب سنگ در اعتراضات روز عاشورا نشان می دهند.
محا کمه و محکومیت ولیان؛ دانشجوی دانشگاه علوم پایه دامغان، بدنبال تقبیح او در یک روزنامه دانشجویی که توسط شبه نظامیان بسیجی طرفدار دولت منتشر می شود و بلافاصله دستگیری او، به جریان افتاد. ولیان علاوه بر محاربه، به "مفسد فی الارض"، تبانی در اقدام علیه امنیت ملی"، "فعالیت های تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران"، و "توهین به مقامات ارشد" متهم شده است.
ارون رودز؛ سخنگوی کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران در مورد محاکمه ولیان گفت: "قوه قضائیه با یک چنین محکومیت کاملا بی ربطی، زندگی و حیات سرشار از امید و آینده این جوان دانشجو را بی ارزش کرده است."
ارون تاکید کرد " حتی مهمتر از ان این است که این محاکمه معیارهای نظام قضایی در ایران را به خواری کشاند. نظام قضایی در ایران باید مثل هر نظام قضایی دیگری از زندگی و حیات انسان ها حفاظت کند نه اینکه آن را به حراج بگذارد."
ولیان یکی از 16 نفری است که بخاطر اعتراضات مسالمت آمیز سیاسی خود در دادگاه های نمایشی هفته پیش محاکمه شده اند. در این دادگاه 5 نفر به محاربه متهم شده اند که ولیان یکی از آنهاست و احتمال مجازات مرگ آنها وجود دارد.
ولیان در جریان دادگاه اعتراف کرد که درتظاهرات در سه مرحله سنگ پرتاب کرده است، اما این سنگ ها به کسی آسیب نزده است و از دادگاه خواست که بررسی کنند که چرا احساسات و نارضایتی او به این شکل بروز کرده است. او همچنین آزادانه اعلام کرد که در راهپیمایی ها شعار "مرگ بر دیکتاتور" سر داده است.
عبدالفتاح سلطانی؛ وکیل برجسته حقوق بشر در تهران در باره شرایط اصلی ورود اتهام محاربه به یک فرد به کمپین بین المللی حقوق بشرگفت که شرط محاربه این است که فرد متهم باید حتما درگیر فعالیت مسلحانه باشد و کار مسلحانه انجام داده باشد. آقای سلطانی چنین توضیح دا دند که "در همه کتب فقهی این مطلب تصریح شده است. در مواد 86 و 89 قانون مجازات اسلامی ایران هم چند شرط برای آن گذاشته شده است از جمله این شروط تصریح شده، آن است که گروهی تشکیل شده باشد که کارآن مبارزه مسلحانه باشد - یعنی خط مشی آن مسلحانه باشد- و در نهایت اگر کسی عضو این گروه مسلح یا هوادار آن باشد و اگر اقدام موثری در راستای اهداف آن گروه مسلح کند، به او محاربه می گویند. یعنی خودش حتما اقدام مسلحانه باید کرده باشد یا باید هوادار و یا عضو یک گروه مسلح باشد و در جهت آن گروه مسلح، حتما اقدامات موثری انجام داده باشد. اگر این شروط محقق نشود، محاربه معنا ندارد."
آقای سلطانی در باره اینکه آیا پرتاب سنگ در خیابان می تواند اتهام و حکم محاربه را به خود بگیرد، گفت:"قطعا نه. اگر فرد دستگیر شده هوادار و یا عضو یک گروه مسلح باشد یا در راستای آن گروه مسلح این کارها را بکند، می توانند در قالب محارب با او برخورد کنند. اگر یک فرد عادی باشد که به هر دلیل از جمله اینکه عصبانی شده یا تندروی کرده باشد و در حد اینکه شیشه شکانده باشد و یا تخریب کرده باشد و کسی را زخمی کرده باشد، می توان با او برخورد قانونی کرد، اما عمل او حکم محاربه ندارد."
همکلاسی های ولیان به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفتند که ولیان یکی از فعال ترین اعضای شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه دامغان بود. او مناظره هایی را در زمان انتخابات در دانشگاه برگزار کرد که از این مناظره ها بعنوان شواهد ارتکاب جرم در دادگاه علیه او استفاده شده است. ولیان یکی از حامیان میر حسین موسوی؛ نامزد انتخاباتی ریاست جمهوری و عضو ستاد دانشجویی آن در دامغان بود.
کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران از رئیس قوه قضائیه خواست که در این مورد مداخله کرده و ولیان را آزاد کند. همچنین کمپین توصیه کرد که فورا یک گروهی مرکب از متخصصین مستقل حقوقی، این پرونده را مورد بررسی قرار دهند که این خود به معنای آن است که همه پرونده های کسانی که بخاطر اعتراضات سیاسی متهم شده اند، بررسی شوند.

نصب 70 هزار دوربین فوق حرفه ای مدار بسته در تهران

خبر فوری:

دولت با همکاری یکی از شرکت های امنیتی وابسته به سپاه که در زمینه نصب تجهیزات و دوربین های امنیتی اقدام می کند در محور خیابان های اصلی شهر به ویژه در انقلاب و میدان آزادی اقدام به نصب هزاران دوربین مدار بسته کرده است که بنابر اطلاعات رسیده این تعداد در سطح شهر تهران 70 هزار خواهد بود. این دوربین ها که بنا بر اخبار دریافتی از چند متخصص دارای بالاترین کیفیت ممکن برای فیلم و عکس برداری هستند و قدرت چرخش 180 تا 360 درجه را دارند به اپراتور فرصت می دهند با زوم خیلی بالایی روی سوژه مورد نظر تمرکز کند.
شایان ذکر است پروژه نصب این دوربین ها از 2 سال پیش مطرح بوده که به دلیل هزینه بسیار بالای آن به تعویق افتاده بود ولی با تزریق یکباره میلیاردها تومان این پروژه در دو ماه گذشته برای کنترل تظاهرات مردمی در 22 بهمن انجام شده است.
گفتنی است این خبر بر اساس تایید منابع موثق در شرکت نصب کننده دوربین ها و تحقیقات میدانی در حوزه میدان آزادی مورد تایید قرار گرفته است.

گزارشی کوتاه از آنچه در سالهای گذشته بر مسیحیان ایران گذشته است به همت گزارشگران خبرگزاری هرانا منتشر شد.

گزارش خلاصه فشار و آزار مسیحیان ایران در سال ۲۰۰۹


" خبرگزاری هرانا - حكومت جمهوری اسلامی با شدت هرچه تمامتر در سال گذشته میلادی،از طریق دستگیری مبلغان مسیحی و فشار بر كلیساهای انجیلی، اقدام به محدود كردن بیش از پیش مسیحیان نموده است."

سال گذشته در دی ماه ۱۳۸۷ پس از پایان سال میلادی و همزمان با آغاز سال نو مسیحی ۲۰۰۹، در گزارش سالانه سازمان "درهای باز" كه برای معرفی بدترین حكومت های جفا كننده بر مسیحیان جهان كه هرساله منتشر میشود ، سال ۲۰۰۹ حكومت جمهوری اسلامی با یك مرتبه ترفیع از نظر افزایش فشار بر مسیحیان ، در مكان دوم پس از حكومت كمونیستی كره شمالی قرار گرفت و برای اولین بار از این نظر از كشور پادشاهی عربستان سعودی جلو افتاد.
بررسی خلاصه ای از تهاجمات صورت گرفته علیه مسیحیان ایران در سال ۲۰۰۹ فقط نشان دهنده بخش آشكار و رسمی فشارهای وارده بر آنان در سال گذشته است. واقعیت در داخل كشور بسیار بدتر از آن است و با توجه به آن سازمانهای بین المللی مدافع حقوق مسیحیان حكومت فعلی ایران را یكی از بدترین سركوبگران مسیحیان در سراسر جهان دانسته اند . آنچه كه در فهرست سالانه جفا بر مسیحیان می آید فقط شامل اقداماتی میشود كه از سوی دستگاه قضائی یا تشكیلات امنیتی جمهوری اسلامی صورت گرفته است و رسانه ای شده. بخش عمده ای از جفاهای اعمال شده بر مسیحیان شامل فشارهای سیستماتیك نظیر تبعیض ، تهدید و تحقیر است كه از سوی سیستم حاكم به شكل زیركانه و نه چندان آشكار علیه آنان اعمال میشود . از طرفی بسیاری از موارد بازداشت و دستگیری و محدود كردن ها به علت وحشت و ترس اشخاص از تهدیدهای دستگاههای قضائی و امنیتی كه آنها را از لب گشودن درباره آنچه بر ایشان رفته برحذر میكنند ، هرگز رسانه ای نمیشوند .
نقض قانون اساسی
با آنكه در قانون اساسی جمهوری اسلامی تصریح شده است كه پیروان ادیان پیش از اسلام كه مسیحیت نیز یكی از آنهاست به عنوان اقلیت های دینی حمایت شده شناخته میشوند اما هرگز این اصل قانون اساسی از سوی دولتمردان جمهوری اسلامی جدی گرفته نشده است و گویا در بین آنان توافق نا نوشته ای برای عدم اجرای آن وجود دارد . موارد اصلی و مصادیق نقض این اصل قانون اساسی در مورد جامعه مسیحی ایران به شرح زیر میباشند :

یكم – تحت نظر قرار دادن فعالیتها ، اجتماعات و كلیساهای مسیحیان به اشكال علنی و غیر علنی توسط وزارتخانه های اطلاعات و ارشاد اسلامی .

دوم – اجرای قاطعانه ممنوعیت تبلیغ دین مسیحی . حكومت به شدت در این مورد به مسیحیان سخت گیری میكند و در این رابطه تعهدات متعددی از رهبران كلیساهای رسمی ایران گرفته میشود . عدم تبلیغ مسیحیت و تعمید آب برای مسلمان زاده ای كه به مسیحیت می گرود، شرط اصلی صدور مجوز فعالیت برای كلیساها در ایران می باشد .

سوم – تعقیب ، آزار ، ارعاب و بازداشت غیر قانونی مسیحیان بدون رعایت موازین قانونی توسط ماموران رسمی و غیر رسمی حكومت .

چهارم – محدود كردن جلسات پرستشی كلیساها به بهانه های گوناگون . تلاش ماموران دولت برای جلوگیری از جلسات كلیسائی و آموزشی به زبان فارسی و مجبور كردن رهبران كلیسا به معرفی اعضاء و ارائه لیست شركت كنندگان در جلسات به ماموران امنیتی و دولتی .
پنجم – عدم صدور مجوز ساخت برای ساختمان كلیسا و بستن تعدادی از كلیساهای فعال تحت فشار و با اعمال رفتارهای تهدید آمیز و ارعاب كننده .

ششم – برقراری تبعیضات شغلی. تبعیضات شغلی هم در رده مشاغل كشوری و هم مشاغل لشكری وجود دارد . این تبعیضات هم در سطوح شهرستان و استان و هم در كل كشور بی وقفه ادامه داشته است . دادن پست ریاست و فرماندهی به مسیحیان سالهاست در كشور متوقف شده. مسیحیان از گرفتن شغل در وزارتخانه های اطلاعات و ارشاد اسلامی و نهادهای قضائی و انتظامی محرومند .

هفتم - تبعیض قضائی بر اساس هر دو منبع مورد استناد در قضاوت دادگاههای ایران یعنی قوانین مدنی و شرع اسلام در مورد مسیحیان اعمال میشود . هرچند نابرابری مسیحیان با مسلمانان در مورد دیه برطرف شده است اما همچنان تبعیضات عمده ای در مورد قوانین ارث، ازدواج و ارتداد وجود دارد كه باعث ایجاد حس عدم امنیت قضائی برای مسیحیان ایران میشود.

هشتم – ندادن مجوز برای انتشار نشریات ویژه مسیحیان . این در حالی است كه حملات شدیدی در رسانه های محافظه كار بر علیه مسیحیان وجود دارد و بدون ارائه مدركی آنان به رابطه با بیگانه و جاسوس و مزدور بودن متهم میشوند . حق پاسخگوئی مسیحیان و دفاع از خودشان به علت عدم وجود نشریات مستقل ضایع شده و از بین رفته است .
بطور اجمال میتوان بنا به این دلائل نقض قانون اساسی جمهوری اسلامی در مورد اقلیت های شناخته شده را آشكار ساخت . نكته قابل توجه این است كه در سالهای اخیر هیچگاه تهاجم از سوی مردم مسلمان ایران علیه مسیحیان صورت نگرفته است و این تنها دولت اسلامی و نهادهای رسمی و غیر رسمی وابسته به آن هستند كه همیشه دستی در آزار و اذیت مسیحیان داشته اند .
خلاصه
در كل با توجه به همه جوانب و اتفاقات میتوان اینگونه جمع بندی كرد كه حكومت اسلامی ایران همچون سی سال پیش از آن با اجرای عملی تبعیض و افزایش فشارهای اجتماعی همیشه سعی داشته است مسیحیان ایرانی را وادار به كوچ یا مهاجرت اجباری از ایران بكند .
حکومت اسلامی ایران كه زمانی سیاست های دراز مدت پاكسازی بدون سر و صدای جمعیت مسیحیان ایران را در سر می پروراندند ، اكنون باید به فكر اقدامات بازدارنده برای جلوگیری از گسترش مسیحیت در ایران باشند و به همین دلیل ممكن است در آینده سطح خشونتها را تا حد بیشتری افزایش دهند . فشار بر مسیحیان و اذیت و آزار مردم برای جلوگیری از گرایششان به یك آئین و یا تفكر خاص در تناقض آشكار با حقوق انسانی و متن اعلامیه جهانی حقوق بشر است و به شدت محكوم میباشد .

در پایان فهرست وار به ترتیب تاریخ وقوع همه آنچه در سال گذشته میلادی ( ۲۰۰۹) بر مسیحیان ایران گذشت را ذكر میكنیم تا یاد آوری باشد بر آنچه در یك سال پر از جفا شاهد بودیم. با این توضیح مجدد كه این فقط بخش رسانه ای شده فشارها میباشد و ما از موارد دیگری نیز با خبر شده ایم كه بخاطر رعایت حریم خصوصی افراد و عدم تمایلشان به انتشار خبر مربوط به آنها از ترس تهدیدهای امنیتی ، قادر به ذكر آنها در اینجا نیستیم .

۳ بهمن ۱۳۸۷ ( ۲۲ژانویه ۲۰۰۹ ) – بازداشت همزمان ۳ تن از مسیحیان در تهران به اسامی آقای حامیك خاچكیان ۵۱ ساله خادم كلیسای فارسی زبان جماعت ربانی مركز ، نادره جوادی ۴۴ ساله و همسرش جمال قالی شورانی ۴۹ ساله .

۱۰بهمن ۱۳۸۷ (۲۹ ژانویه ۲۰۰۹) – ممانعت از ورود مسیحیان فارسی زبان به كلیسای آشوری شهرآرای تهران و جلوگیری از موعظه به زبان فارسی در سرویس های روز جمعه و یكشنبه آن كلیسا .

۱۱ بهمن ۱۳۸۷( ۳۰ژانویه ۲۰۰۹) – بازداشت آقای حسین كریمی ۲۷ ساله از مسیحیان فارسی زبان ساكن كرج كه در آن شهر دستگیر شد .

۴اسفند ۱۳۸۷( ۲۲ فوریه ۲۰۰۹) – بازداشت آقای مظاهر – ر وبلاگر و مبشر مسیحی در اصفهان به همراه خواهرش و یك دوست مسیحی به نام آقای حامد – س كه طی یك سناریوی برنامه ریزی شده توسط ماموران اطلاعات اصفهان به یك خانه كشیده، دستگیر شدند .

۱۵ اسفند ماه ۱۳۸۷ (۵ مارس ۲۰۰۹) – بازداشت ۲ تن از مسیحیان فارسی زبان به نامهای خانم مرضیه امیری ۳۰ ساله و مریم رستم پور ۲۷ ساله به جرم اقدام علیه امنیت ملی و انتقال آنها به زندان اوین .

۲۱ اسفند ۱۳۸۷( ۱۱ مارس ۲۰۰۹) – صدور حكم نا عادلانه برای سه مسیحی شیرازی به نام آقایان علاء الدین حسین ، همایون كاشانی و سید امیر حسینی باب اناری كه اردیبهشت ماه در فرودگاه شیراز بازداشت شده بودند .دادگاه انقلاب این افراد را به اتهام همكاری و تبلیغ برای شبكه های تلویزیونی محبت و و نجات و همچنین بشارت انجیل به ۸ ماه حبس تعزیری معلق تا ۵ سال محكوم كرد .

۵ فروردین ۱۳۸۸ ( ۲۴ مارس ۲۰۰۹) – تعطیلی كلیسای آشوری شهر آرای تهران از سوی دادگاه انقلاب اسلامی به جرم تبلیغ و ترویج آئین مسیحیت در بین غیر آشوری ها ( ایرانیان مسلمان ).

۱۶ فروردین ۱۳۸۸( ۴ آوریل ۲۰۰۹) – اجرائی شدن دستورالعمل شعبه چهارم اجرای احكام دادگاه ارومیه درباره قطع حقوق بازنشستگی خانم فاطمه پاكی معلم بازنشسته و نوكیش مسیحی توسط اداره آموزش و پرورش آذربایجانغربی .

۵ اردیبهشت (۲۴ آوریل ۲۰۰۹) – مهران محمودی ۲۸ ساله از نوكیشان مسیحی بر حسب احضاریه ای از سوی دادگاه انقلاب اسلامی شهرستان ارومیه احضار شد . در آن احضاریه آقای محمودی به توطئه بر علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی متهم شده بود .

۲۵ اردیبهشت ( ۱۴ می ۲۰۰۹) – یك نوكیش مسیحی ایرانی در انگلیس كه فعالیتهای حقوق بشری دارد اعلام نمود كه پدرش در بندر ماهشهر بازداشت شده است و بخاطر فعالیتهای او تحت فشار قرار گرفته است .

۳۱ اردیبهشت (۲۰ می ۲۰۰۹) – هجوم ماموران امنیتی لباس شخصی به یك منزل در شهرستان كرج و بازداشت آقای جواد ابطحی صاحب خانه به همراه ۴ نوكیش مسیحی دیگر .

۱ خرداد (۲۹ می ) – ضرب و شتم یك نوكیش مسیحی ایرانی پناه جو در تركیه كه به علت فعالیتهای مسیحی مورد شناسائی و هجوم عوامل وابسته به جمهوری اسلامی قرار گرفت.

۸ مرداد ( ۲۹ جولای ۲۰۰۹) – هجوم به یك كلیسای خانگی در رشت و دستگیری تعدادی از نوكیشان مسیحی . ۲ نفر از آنان بازداشت شدند و بقیه با سپردن تعهد آزاد گردیدند .

۹ مرداد (۳۰ جولای ۲۰۰۹) – حمله به یك كلیسای خانگی دیگر در شهرستان رشت و بازداشت ۶ نفر از نوكیشان مسیحی حاضر در آنجا .

۱۰ مرداد ( ۳۱ جولای ۲۰۰۹) – محاصره یك ویلا در منطقه فشم در نزدیكی تهران با تعداد كثیری از ماموران امنیتی و بازداشت ۲۴ نوكیش مسیحی . هفده نفر این افراد بلافاصله پس از انجام بازجوئی و سپردن وثیقه آزاد شدند و ۷ نفر آنها به اسامی شهنام یار محمد ، شاهین ، مریم ، موبینا ، مهدی ، اشرف و نریمان در بازداشت باقی ماندند .

۱۲ مرداد ( ۲ آگوست ۲۰۰۹) – هجوم به منزل یكی از شهروندان مسیحی به نام مرضیه فسائی در تهران و بازداشت و انتقال او به زندان اوین .

۱ و ۲ شهریور ( ۲۲ و ۲۳ آگوست ۲۰۰۹) – احضار گروهی از نوكیشان مسیحی جهت ارائه توضیحات به ستاد خبری اطلاعات كردستان . بیش از ۸ نفر در سنندج ، ۲ نفر در سقز ، ۱ نفر در قروه و ۱ نفر در كامیاران . همه این افراد در محل زندگی خود با كلیساهای خانگی و فعالیتهای بشارتی مسیحی در ارتباط بودند .

۱۲ آذرماه ( ۲ دسامبر ۲۰۰۹) – مراجعه ماموران امنیتی در مشهد به خانه یك نوكیش مسیحی به نام حمیده نجفی و بازداشت ایشان پس از تفتیش و بازرسی منزلش .این افراد خود را ضابطین دادگاه انقلاب مشهد مینامیدند . خانم نجفی در روز چهارشنبه ۹ دی برابر۲۹ دسامبر در دادگاه انقلاب مشهد بدون داشتن وكیل محاكمه شد و طی یك حكم ناعادلانه به جرم ارتباط با شبكه های تلویزیونی مسیحی و تماس با آنها محكوم به ۳ ماه حبس در خانه و سلب سرپرستی دختر ده ساله اش از او و شوهرش گردید .

۲۶ آذرماه ( ۱۶ دسامبر ۲۰۰۹) – هجوم عناصر امنیتی لباس شخصی به یك گردهمائی مسیحیان فارسی زبان در شهرستان كرج . این افراد برای برگزاری جشن كریسمس پیش از شروع محرم گرد آمده بودند تا جشن آنها با ایام عزاداری شیعیان همزمان نشود . در این هجوم ۷۰ نفر دستگیر شدند و بعد از یك بازجوئی مختصر بدون اینكه مجاز به ادامه مراسم خود باشند با سپردن تعهد و ثبت آدرس و مشخصاتشان آزاد شدند . ۲ تن از رهبران این گروه به نامهای آقایان كامبیز سقائی و علی كشور دوست بازداشت و به نقطه نامعلومی منتقل شدند.

به یاد جان‌باختگان حماسه سیاهکل


علی‌اکبر صفائی‌فراهانی

رفیق صفائی در سال ۱۳۱۸ در تهران متولد شد. پس از تحصیلات ابتدائی وارد هنرستان صنعتی تهران شد و از همان سال اول با رفیق سعید کلانتری آشنا گردید.

در این زمان صفائی عضو گروه جزنی – ظریفی بود که این گروه بین سال‌های ۳۹ تا ۴۲ در فعالیت‌های جبهه ‌ملی شرکت می‌کرد. از سال ۴۲ به بعد گروه به تجدید سازمان دست زد و به تدارک مسلحانه پرداخت. رفیق صفائی به همراه رفیق کلانتری و دیگران «تیم ‌کوه» را به وجود آوردند.

پس از بازداشت عده‌ای از فعالین گروه، رفیق صفائی مخفی شد و به خاطر کسب تجارب انقلابی جنبش خلق فلسطین، به اتفاق رفیق صفاری آشتیانی از طریق عراق عازم فلسطین شدند، اما رژیم وقت عراق آن‌ها را بازداشت کرد و تا سرنگونی رژیم عراق در زندان ماندند. پس از آزادی از زندان عراق، به فلسطین رفت و به همکاری با جبهه آزادی‌بخش خلق فلسطین پرداخت و فرمانده یک پایگاه مهم چریکی (با نام مستعار ابوالعباس) شد. در تابستان ۱۳۴۸ به ایران بازگشت و به اتفاق رفقای دیگر به سازماندهی گروه مشغول شد. وی دوباره به فلسطین برگشت و در اوایل سال ۱۳۴۹ به همراه رفیق صفاری آشتیانی به منظور سر و سامان دادن به وضعیت گروه و ایجاد یک حرکت وسیع علیه رژیم جنایت‌کار شاه به ایران برگشت.

در ۱۲ بهمن همان سال، به دنبال بازداشت رفیق حسن‌پور از تیم شهر، حمله سراسری ساواک به گروه شروع شد. رفیق صفائی از کم و کیف یورش پلیس آگاه شد. تمام تدارک‌های چند ساله گروه با یورش پلیس در معرض نابودی کامل قرار گرفته بود. درگیری با دشمن و برپا کردن جنبش مسلحانه مبرم‌ترین وظیفه تیم جنگل بود. علیرغم شرایط نامساعد، به علت دستگیری یکی از رفقا توسط پایگاه ژاندارمری سیاهکل، رفیق صفائی که در اثر نبردهای فلسطین، از روحیه بالای نظامی برخوردار شده بود، تاریخ ۱۹ بهمن را برای حمله به پاسگاه سیاهکل برگزید و طی حمله‌ای قهرمانانه موفق شدند پس از کشتن چند تن از مزدوران مستقر در پاسگاه و خلع ‌سلاح آنان به طرف جنگل‌های اطراف سیاهکل عقب‌نشینی کنند.

از ۱۹ بهمن تا ۸ اسفند تیم جنگل مورد حمله متمرکز دشمن قرار گرفت که رفقای تیم دلیرانه جنگیدند و بیش از ۶ افسر و درجه‌دار دشمن را از پای درآوردند. سپس رفیق صفائی و رفقای همراهش وارد قریه چهل‌ستون شدند که مورد حمله عده‌ای از روستائیان به رهبری کدخدا قرار گرفته و دستگیر شدند.

گفته می‌شود رفیق صفائی در اثر شکنجه‌های وحشیانه مزدوران ساواک به شهادت رسید ولی رژیم جنایت‌کار شاه نام او را همراه با ۱۲ تن از همرزمانش که در ۲۶ اسفند اعدام شدند، اعلام کرد. رفیق صفائی در زمینه تاکتیک و استراتژی تألیفاتی دارد که رساله «آنچه یک انقلابی باید بداند» از آن جمله است.


جلیل انفرادی

رفیق جلیل انفرادی از همان کودکی با درد و رنج و نیز مصائبی که سیستم سرمایه‌داری برای کارگران و زحمتکشان به ارمغان می‌آورد آشنا شد و در همین محیط پرورش یافت. رفیق، کارگر جوشکار بود و به همراه رفیق شهید اسکندر صادقی‌نژاد سندیکای فلزکار مکانیک را ایجاد کردند. او از کوهنوردان باسابقه و نیز از اعضای مؤثر کاوه بود (گروه کاوه به ‌وسیله رفقا صفائی فراهانی، اسکندر صادقی‌نژاد و کلانتری به وجود آمده بود). وی از سال ۱۳۴۴ با گروه جزنی‌ – ‌ظریفی در تماس بود که پس از دستگیری گروه در سال ۱۳۴۶ و تجدید سازمان آن در سال ۱۳۴۷، به فعالیت در گروه ادامه داد.

فعالیت‌های رفیق جلیل انفرادی در سندیکای فلزکار مکانیک باعث شده بود که عناصر ساواک یک لحظه راحتش نگذارند. آن‌ها همیشه به سراغش می‌آمدند و به شکنجه و مرگ تهدیدش می‌کردند. اما از آن جا که همیشه از پشتیبانی کارگران کارخانه برخوردار بود، بالاجبار آزادش می‌کردند. یکی از کارگران فلزکار مکانیک درباره رفیق می‌گوید: جلیل یک‌پارچه شور بود، آتش بود، جلیل همه‌اش صفا و محبت بود. می‌بایست برخورد او را با مردم می‌دیدی تا به عمق احساسات پاکش پی ‌می‌بردی. جلیل برای ما یک رفیق بود، یک آموزگار بود. توی کارخانه هنگامی که جانمان به لب‌مان می‌آمد، هر وقت خسته می‌شدیم، هر وقت احساس تنهایی می‌کردیم، می‌رفتیم پیش جلیل، جلیل برای ما حرف می‌زد، علت دردهایمان را می‌گفت و راه رهایی را. جلیل برایمان شعر می‌خواند. وقتی با جلیل به کوه می‌رفتیم دنیایی داشتیم، سال ۴۳ برفراز قله توچال اولین پناهگاه را ساختیم. اسمش را گذاشتیم پناهگاه کارگر، این اولین کار دسته‌جمعی‌مان بود که بیرون کارخانه انجام می‌دادیم. پناهگاه هنوز هم پابرجاست. هر وقت به قله می‌روم، بی‌اختیار نگاهم به سنگ‌ها خیره می‌شود، بر پیکر سخت هر سنگ چهره مصمم و آفتاب سوخته جلیل را می‌بینم که مثل همیشه فریاد می‌زند:
اگر در شهر از داشتن
سرپناه محرومیم،
اگر در کارخانه هستی ‎ مان را
می‌گذاریم،
امروز آشیانه محقرمان را بر
فراز قله بلند البرز بنا می‌کنیم،
و فردا
پرچم پیروزی‌مان را
بر بلندترین بلندی جهان.


محمدرحیم سمائی


رفیق محمدرحیم سمائی در سال ۱۳۲۶ در تهران متولد شد. سال‌های اول دبیرستان وی مصادف با جنبش سال‌های ۳۹‌-‌۴۲ بود. از این زمان فعالیت سیاسی رحیم آغاز شد و به‌ طور پیگیر در این مبارزات شرکت نمود. پس از کشتار وحشیانه مردم بی‌سلاح در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و شکست جنبش، کینه و نفرتش نسبت به رژیم ترور و وحشت، عمیق‌تر و شعله عشقش به کارگران و زحمتکشان ایران فزون‌تر شد.

سرکوب خونین ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و به بن‌بست رسیدن مبارزات سیاسی، رحیم را مانند بسیاری از رفقای دیگر به یک نتیجه رسانید: “پاسخ قهر ضد انقلاب، قهر انقلابی است.”

رفیق محمدرحیم سمائی از سال ۱۳۴۲ به کوهنوردی علاقه پیدا کرد و عضو گروه کوهنوردی کاوه شد که رفقا صفائی ‌فراهانی، کلانتری، جلیل انفرادی و اسکندر صادقی‌نژاد آن را سازمان‌دهی کرده بودند.

در سال ۱۳۴۵ وارد دانشگاه پلی‌تکنیک شد و به زودی با رفیق شهید غفور حسن‌پور آشنا شد و در فعالیت‌های صنفی‌ – سیاسی دانشگاه شرکت می‌جست. آشنایی با جهان‌بینی علمی و مطالعه تاریخ مبارزات رهائی‌بخش خلق‌های جهان راه تازه‌ای پیش پای او گشود.

رفیق سمائی در سال ۱۳۴۷ با رفیق حمید اشرف آشنا شد و فعالیت مخفی‌اش در تیم کوه آغاز شد. سرتاسر تابستان ۱۳۴۸ در شمال بود و با دیگر رفقای تیم برای شناسایی منطقه و چگونگی عملیات، همکاری نزدیک داشت.

تهیه لباس و آذوقه برای رفقای جنگل از جمله وظایف رفیق در سال ۱۳۴۹ بود. رفیق سمائی در ۱۵ شهریور ۱۳۴۹ با دیگر افراد کوه به جنگل رفتند و به فرماندهی رفیق صفائی‌فراهانی مانور خود را در جهت آماده شدن کامل اعضای تیم کوه از جبهه شرقی، آغاز کردند. در درگیری نابرابری که از ۱۹ بهمن تا ۸ اسفند به طول انجامید، دشمن توانست رفیق سمائی و مهدی اسحاقی را به شهادت برساند و ۷ تن از تیم کوه را دستگیر کند. رفیق حمید اشرف همیشه می‌گفت: “رفیق سمائی یک انقلابی راستین بود و در تحقق آرمان‌های خلق همه ‌گونه فداکاری از خود نشان ‌داد.”


اسماعیل معینی‌عراقی


رفیق اسماعیل در سال ۱۳۲۱ در اراک متولد شد. وی در سال ۱۳۴۱ وارد دانشکده پلی‌تکنینک تهران گردید. در سال ۱۳۴۵ در رشته برق فارغ‌التحصیل شد. رفیق در سال ۱۳۴۶ به گروه پیشتاز جزنی‌ – ‌ظریفی پیوست. وی در ارتباط با رفقای سیاهکل در گروه شهر فعالیت می‌کرد. در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۴۹ در محل کار خود (شرکت سهامی تلفن) بازداشت شد و در روز ۲۶ اسفند ۱۳۴۹ به همراه حماسه‌آفرینان سیاهکل به جوخه اعدام سپرده شد.


محمدعلی محدث‌قندچی

رفیق محمدعلی محدث ‌قندچی در سال ۱۳۲۴ در خانواده‌ای زحمتکش در تبریز به دنیا آمد. در دوران کودکی همراه خانواده‌اش به تهران آمد و پس از طی دوران دبستان و دبیرستان در سال ۱۳۴۲ وارد دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران شد. او که قلبش مملو از عشق به توده‌ها و کینه و نفرت از طبقه استثمارکننده بود، در مبارزات مردم به‌ طور فعال شرکت می‌کرد. رفیق در دانشگاه نیز مبارزات صنفی‌ – سیاسی دانشجویی را با شرکت فعال خود، شدت می‌بخشید و در این راه نیز با همرزم فدایی‌اش عباس دانش بهزادی همراه بود.

وی دوباره توسط دژخیمان شاه دستگیر گردید ولی به ‌علت آن که مدرکی علیه وی نداشتند آزاد شد. رفیق در سال ۱۳۴۷ پس از اتمام دانشکده به خدمت اجباری فرستاده شد و پس از خدمت در اوایل آذر ماه سال ۱۳۴۹ زندگی مخفی خود را آغاز کرد. وی به ‌اتفاق سایر همرزمان جان بر کف ناقوس مرگ امپریالیسم و عمال داخلی‌اش را در ایران بر فراز قله‌های سر به فلک‌ کشیده البرز و جنگل‌های گیلان به صدا درآورد.


هوشنگ نیری


رفیق نیری در سال ۱۳۲۷ در شهر لاهیجان متولد شد. در خرداد ماه ۱۳۴۶، با به‌ پایان رساندن تحصیلات ابتدائی و متوسطه به‌ یکی از روستاهای خرم‌آباد رفت و به عنوان سپاهی به ‌کار مشغول شد. در این زمان عملاً کار سازمانی خود را شروع کرد و چند بار با رفیق علی‌اکبر صفائی ‌فراهانی به خارج از کشور مسافرت کرد و در ایجاد ارتباط و تدارک اسلحه نقش به‌سزایی داشت. در اواسط سال ۱۳۴۹ به همراه دیگر رفقا در سیاهکل به مقدمات ایجاد فعالیت چریکی پرداخت. در حمله به پاسگاه سیاهکل از ناحیه دست زخمی شد و سرانجام در بهمن ۱۳۴۹ به همراه رفیق صفائی ‌فراهانی و جلیل انفرادی در یک خانه روستایی واقع در کوه‌پایه‌های سیاهکل دستگیر گردید و در روز ۲۶ اسفند، پس از تحمل شکنجه‌های فراوان از طرف عمال رژیم جنایت‌کار شاه، به‌همراه ۱۲ تن از رفقا تیرباران شد.


احمد فرهودی

رفیق احمد فرهودی در سال ۱۳۲۰ در ساری متولد شد. وی کارمند دارایی بود و در سال ۱۳۴۶ فعالیت خود را در گروه احمدزاده شروع کرد. گرچه قبل از این تاریخ فعالیت‌های پراکنده‌ای نیز داشت ولی فعالیت سیاسی‌ – ‌تشکیلاتی او مربوط به ایجاد گروه احمدزاده، مفتاحی و پویان می‌باشد. رفیق احمد در اولین تیم رزمنده‌ای بود که پس از تعیین مشی سیاسی‌ – نظامی گروه، همراه ۳ تن از رفقای رزمنده دیگر خود رفقا کاظم سلاحی، احمد زیبرم و حمید توکلی بانک ونک را مصادره انقلابی کردند.

چهار ماه پس از این واقعه رفیق احمد به گروه رزمندگان سیاهکل پیوست و به‌همراه سایر رفقای قهرمانش حماسه شکوهمند سیاهکل را آفریدند.

رفیق احمد پس از دستگیری، در صبح‌دم ۲۶ اسفند ۱۳۴۹ به ‌دست دژخیمان رژیم دست‌نشانده امپریالیسم آمریکا تیرباران گردید.


ناصر سیف‌دلیل صفائی

رفیق ناصر در سال ۱۳۲۲ در یک خانواده کارگری در سنگسر متولد شد. پس از طی دوره تحصیلات ابتدائی در بندر ترکمن و دوره متوسطه در ساری، به ‌عنوان شاگرد اول مازنداران، در سال ۱۳۴۰ وارد دانشکده پلی‌تکنینک تهران شده و در سال ۱۳۴۵ در رشته مکانیک فارغ‌التحصیل گردید.

در دوره دانشکده، در امور صنفی و دانشجویی مشارکت فعال داشت و مسئول کتابخانه دانشجویان بود و بعد از پایان تحصیلات، از اعضای هیئت مدیره جامعه فارغ‌التحصیلان پلی‌تکنیک بود.

رفیق پس از اتمام دوره خدمت اجباری سربازی، در کارخانه “تولیدارو” به کار مشغول شد. شروع فعالیت رفیق در سال ۱۳۴۶ با گروه جزنی‌ – ظریفی بوده است که پس از بازگشت رفیق علی‌اکبر صفائی‌ فراهانی، در گروه شهر به اتفاق (فاضلی، مشیدی، اسماعیل معینی‌عراقی) در جهت تدارکات عملیات مسلحانه فعالیت می‌کرد.

رفیق ناصر در ۱۲ بهمن ۱۳۴۹ بازداشت شد و پس از تحمل شکنجه‌های فراوان، در ۲۶ اسفند ۱۳۴۹ به‌همراه رفقای همرزمش به جوخه اعدام سپرده شد.


غفور حسن‌پور اصیل

رفیق غفور به سال ۱۳۲۱ در شهر لاهیجان متولد شد. در سال ۱۳۴۱ وارد دانشکده پلی‌تکنیک شد. او از پایه‌گذاران سازمان صنفی دانشکده بود. در سال ۱۳۴۴ رفیق غفور به بخش سیاسی‌ – ‌صنفی گروه جزنی‌ – ظریفی پیوست. رفیق در سال ۱۳۴۶ از دانشکده فارغ‌التحصیل گردید.

پس از ضربه خوردن و دستگیری بخش رهبری گروه، به بخش سیاسی‌ – نظامی باقی‌مانده گروه پیوست. وی با پشتکار و خستگی‌ناپذیری بی‌مانندش موجب احیای گروه گردید.

در سال ۱۳۴۸ بعد از دستگیری تعدادی از مبارزین که به فلسطین می‌رفتند (این عده بعداً به گروه فلسطین معروف شدند)، به وسیله پلیس شناخته شد و تحت تعقیب قرارگرفت. در ۲۳ آذر ۱۳۴۹ در رابطه با محفلی که رفیق با ‌آن‌ها در ارتباط بود، دستگیر شد. رفیق غفور در روز ۲۶ اسفند ماه ۱۳۴۹ همراه رفقای سیاهکل به دست دژخیمان شاه تیرباران گردید. مادر رفیق بعد از شنیدن خبر تیرباران فرزندش چنین می‌گوید: “انقلاب ایران هم‌چون درخت تناوری است که ریشه‌های قطورش در دل خاک وطن جای دارد. پسر من و نظایر پسر من تنها شاخه‌های این درخت تناور هستند و دشمن تنها می‌تواند شاخه‌های این درخت را بزند ولی ریشه هم‌چنان پابرجاست و با زدن هر شاخه، شاخه‌های بسیار خواهد رویید. پس من از مرگ فرزندم دلگیر نیستم، امید من به شاخه‌های جدید است.”


اسکندر رحیمی مسیحی

رفیق اسکندر در سال ۱۳۲۶ در لاهیجان به ‌دنیا آمد و تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در مدارس لاهیجان به ‌پایان رساند. رفیق در سال ۱۳۴۶، زمانی که دوره خدمت اجباری را می‌گذارند، وارد گروه جزنی – ‌ظریفی شد و پس از پایان دوره خدمت اجباری، در آموزش و پرورش استخدام و در شهرستان فومن به تدریس پرداخت.

رفیق اسکندر مسئول ارتباط گروه با تیم کوه بود. او در جریان حماسه شکوهمند سیاهکل دستگیر و پس از شکنجه‌های بسیار، در سپیده‌دم ۲۶ اسفند ماه ۱۳۴۹ همراه با پیشتازان جنبش نوین کمونیستی ایران، تیرباران شد.


عباس دانش‌ بهزادی

رفیق عباس در سال ۱۳۲۱ در شهر بم متولد شد. پس از اتمام تحصیلات متوسطه، به منظور ادامه تحصیل وارد دانشکده دامپزشکی تهران شد. رفیق در طی دوران دانشجویی، در کلیه فعالیت‌های صنفی – سیاسی شرکت می‌جست و نیز در کنار سایر رفقایش قندچی، حسن‌پور، حمید اشرف، هادی فاضلی، صفائی ‌فراهانی و … به مبارزه می‌پرداخت. وی جزو آخرین افرادی بود که در سیاهکل زنده دستگیر شد.

پس از دستگیری، رفیق را تحت شدید‌ترین شکنجه‌ها قرار دادند تا بلکه به خیال خام خود بتوانند به اسرار خلق دست یابند. اما کوردلان تاریخ نمی‌دانند که از دل فرزندان دلیر خلق، پیشگامان جنبش نوین کمونیستی، نمی‌توانند کلامی بیرون کشند. او قهرمانانه در زیر شکنجه‌های وحشیانه دژخیمان مقاومت کرد و به دنبال آن، در اسفند ۱۳۴۹ همراه با رفقای همرزمش به جوخه اعدام سپرده شد.


مهدی اسحاقی


رفیق مهدی اسحاقی در سال ۱۳۲۴ در تهران به‌دنیا آمد. او مانند هزاران نوجوان میهن ستمدیده ‎ ‌مان، با دشواری‌های بسیار روبرو بود. در دوران تحصیل، سخت‌کوش و خستگی‌ناپذیر، دقیق و کنجکاو، با اراده، مصمم، صادق و تیزهوش بود.

تحصیلات متوسطه را در دبیرستان جهان ‌دانش مشهد به ‌پایان رساند و در سال ۱۳۴۵ وارد دانشگاه شیراز شد. از همان ابتدای ورود به دانشگاه، فعالانه در مبارزات سیاسی‌ – صنفی شرکت می‌کرد. در اعتصابات دانشجویی سال ۱۳۴۶ فعالانه شرکت جست و به‌همین دلیل شش ماه از تحصیل محروم شد.

رفیق قبل از آشنایی با رفیق شهید رحیم سمائی مدتی با گروه ستاره سرخ فعالیت داشت، سپس زندگی مخفی اختیار کرد و با همرزم خود فدایی شهید سمائی، همراه با سایر رفقای گروه سیاهکل، به فعالیت‌های جدیدی پرداخت.

در بهمن ۱۳۴۹ پس از شرکت در خلع ‌سلاح پاسگاه ژاندارمری سیاهکل، به ‌دست دژخیمان سرسپرده امپریالیسم آمریکا، به شهادت رسید.


شعاع‌الدین مشیدی



رفیق در سال ۱۳۲۱ در شهر رشت متولد شد. در سال ۱۳۴۰ به‌عنوان شاگرد ممتاز در کنکور پلی‌تکنیک تهران موفق گردید. در دوران دانشجویی، یکی از فعالین مبارزات صنفی دانشجویان فعالیت می‌کرد.

در سال ۱۳۴۴ در رشته برق فارغ‌التحصیل گردید و پس از اتمام دوره خدمت اجباری، در قسمت فنی رادیو و تلویزیون و سپس در شرکت مخابرات به‌ کار پرداخت.

رفیق در سال ۱۳۴۶ در ارتباط با رفقای سیاهکل قرار گرفت و در گروه شهر به اتفاق رفقای فاضلی و معینی‌عراقی در جهت تدارک عملیات مسلحانه فعالیت می‌نمود. در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۴۹ بازداشت و تحت شدیدترین شکنجه‌ها قرار گرفت. رفیق مشیدی در ۲۶ اسفند ۱۳۴۹ به همراه همرزمانش به جوخه اعدام سپرده شد.


هادی بنده‌خدا لنگرودی

رفیق هادی در سال ۱۳۱۹ در لنگرود متولد شد و تحصیلات ابتدائی و متوسطه خود را در همین شهر به‌پایان رساند. او در سال ۱۳۴۱ وارد دانشکده پلی‌تکنیک تهران شد. رفیق به طور مستمر در فعالیت‌های صنفی – سیاسی دانشگاه شرکت می‌جست. در اعتصابی که سال ۱۳۴۶ از طرف دانشجویان برنامه‌ریزی شده بود، به‌ طور فعال شرکت کرد و به‌ همین دلیل از دانشگاه اخراج گردید. بعد از آن به ناچار به خدمت اجباری رفت و در سال ۱۳۴۸ توسط رفیق شهید غفور حسن‌پور به عضویت گروه پیشتاز جزنی‌ – ظریفی درآمد و در بخش خارج از شهر شروع به فعالیت کرد. در این زمان با رفقای تیم کوه تحت فرماندهی رفیق شهید علی‌اکبر صفائی‌ فراهانی به جنگل‌های شمال رفت و دوره شناسایی – آموزشی را به مدت ۶ ماه به پایان رسانید.

پس از حمله به پاسگاه سیاهکل، رفیق در جنگل‌های سیاهکل دستگیر و روز ۲۶ اسفند ۱۳۴۹ به‌ دست جلادان رژیم شاه تیرباران گردید.


محمد‌هادی فاضلی



رفیق محمد‌هادی فاضلی در سال ۱۳۲۳ در فیروزآباد فارس متولد شد. او در سال ۱۳۴۱ وارد دانشکده پلی‌تکنیک تهران شد و در سال ۱۳۴۵ در رشته برق فارغ‌التحصیل شد. در تمام دوران دانشگاه، از فعالین مبارزات صنفی‌ – سیاسی دانشکده بود. پس از اتمام دانشکده و گذراندن دوره اجباری خدمت سربازی در وزارت آب ‌و‌ برق استخدام شد. در سال ۱۳۴۶ به گروه پیشتاز جزنی – ‌ظریفی پیوست و در ارتباط با رفقای سیاهکل، در گروه شهر فعالیت می‌کرد. در جریان حمله به بانک ایران و انگلیس شرکت داشت. در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۴۹، در محل کار بازداشت شد و در سحرگاهان ۲۶ اسفند ۱۳۴۹ با ۱۲ تن از رزمندگان راه ‌رهایی طبقه کارگر، به‌ دست دژخیمان سرسپرده امپریالیسم آمریکا تیرباران شد.


آقای مسعود رجوی در ادامه سلسله آموزشهای خود که بخش نهم آن منتشر شده است، به موقعیت آقای رضا پهلوی

http://www.didgah.net/



آقای مسعود رجوی در ادامه سلسله آموزشهای خود که بخش نهم آن منتشر شده است، به موقعیت آقای رضا پهلوی، موقعیت مجاهدین خلق و روابط موجود پرداخته است که به لحاظ سیاسی و آموزشی شایان توجه است. برای دیدن و شنیدن این پیام اینجا را کلیک کنید (وصل به سیمای آزادی وابسته به مجاهدین خلق).
لطفا به این نکته که در 4 بهمن نوشته بودم توجه داشته باشید علی ناظر: به علت طولانی بودن پیام و اهمیت آن، و برای پیشگیری از درج نظرهای ناپخته و عجولانه، و با توجه به اینکه ... ادامه مطلب