نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ اسفند ۲۳, چهارشنبه


فرا خوان عاطفه اقبال و عکس العمل های هواداران مجاهدین و پیمان کاران در حاشیه.
پاسخی به اتهامات برخی هواداران و اعضا مجاهدین به خانم عاطفه اقبال و آقای اسماعیل وفا یغمایی
مازیار ایزدپناه
بعد از حمله موشکی جنایتکارانه مزدوران جمهوری اسلامی به زندان لیبرتی که  بنا بر نظر برخی توافق از ما بهتران  را هم در کادر معاملات پنهانی باآخوندها بهمراه داشت و خوانندگان گرام در جریان جزئیات آن هستند به ابتکار خانم عاطفه اقبال فراخوانی با هدف انسانی تلاش همه هموطنان  برای نجات جان مجاهدان لیبرتی داده شد. فراخوان با محکوم نمودن  این جنایت و معاملات پشت پرده ای که بر سر جان مجاهدین اسیر می شود تلاش کرده تا با فشار به ارگانهای بین المللی خواستار نجات این اسیران از جهنم عراق و انتقال فوری شان به کشوری امن گردد. در متن فارسی آن نیز از رهبران مجاهدین خواسته شده است تا همه امکانات خود را  در اینراه بکار گیرند.
اینکه  آیا این  فراخوان بلوغ و   بیان نیازهایی واقعی و پاسخی به یک ضرورت  در شرایط  عینی حاضر است یا  اینکه  مبتنی بر هیچ  واقعیتی نبوده  و  کاملا ذهنی است می توانست در یک  فضای سالم و  با احترام به آزادی  و دمکراسی و حق ازادی بیان و عقیده مورد بحث و گفتگوی  جدی  موافقان و مخالفانش  قرار بگیرد و ای بسا  پیرامون آن مسئولان سازمان مجاهدین نیز می توانستند  به نگرانی های طبیعی پدر و مادران و نزدیکان ساکنان لیبرتی و دیگر  هموطنان  داخل و خارج   پیرامون سرنوشت آنها پاسخ های روشن و در خور را ارائه نمایند.
می نویسم پاسخ های روشن  و  در خور زیرا بسیاری از نگرانی ها  در طول سالیان گذشته  ناشی از ابهامات در   مواضع  سازمان مجاهدین در رابطه با اشرف و لیبرتی  بوده  است تا آنجا که  گاهی اینجا و آنجا  در مجموعه پرسشهای هموطنان  می شنویم  که  آیا اصلا  زندگی  این افراد برای رهبر سازمان اهمیت دارد؟! یا اینکه آیا رهبر  مجاهدین می خواهد به  قیمت مرگ همه  این اسیران همچنان بر ماندن در عراق آنها پافشاری کند؟ و سولاتی  از این دست.
 نمی دانم شاید همین  کمبود ارتباطات لازم و کافی میان مسئولان سازمان مجاهدین و   خانواده ها  و دیگر ایرانیان نگران و بستن دایره بحث  و گفتگو تنها  در کادر هوادارن نزدیک سازمان   موجب شده است  که  ابهامات  به چنین پرسش هایی راه برند  و بدین ترتیب است که  می توان گفت مسئولان سازمان  نتوانسته اند  نیاز مبرم  به  فعال نمودن   دایره بزرگتری از هموطنان در رابطه با سر نوشت  ساکنان لیبرتی را بدان  صورت  که در بیرون از  مدارهای بسته  سازمان احساس می شود را در یابند.
.
در هر حال   خواسته یا نا خواسته   کمبود ارتباطات و توضیحات و رفع ابهامات و عدم بحث و گفتگو  رفته رفته  به بسته شدن فضا را ه برد تا آنجا که سالهاست که تنها پاسخ    بسیاری از اعضا و  هواداران  مجاهدین خلق  به پرسشهای  پیرامون  سرنوشت  ساکنان اشرف و لیبرتی چیزی جز  اتهام و افترا و  تندی با پرسش کننده گان   نبوده است.
متاسفانه نتیجه منفی چنین برخوردهای تند و زشت و آلوده کردن فضای گفتگو ی دمکراتیک  از سوی گروهی ازاعضا  و  هواداران مجاهدین  تنها  به حساب شخصی سازمان مجاهدین  و  رهبرش  ریخته نمی شود  بلکه  بر باد دهنده خون شهیدان و رنج اسیران مقاومت مردم ایران نیز  هست.
در هر حال بر زمینه قبلی چنین فضایی بود  که   فراخوان عاطفه اقبال ظاهرا  به مذاق  این گروه از  هواداران و اعضای مجاهدین در خارج از کشور خوش نیامد و عاطفه و  خواهرش عفت  اقبال آماج شدید  ترین حملات و تهمت ها قرار گرفتند  و البته مثل همیشه  قلمبه دستان و قلم به مزدان  پیرامون مجاهدین هم  به  میدان آورده شدند تا خزعبلاتی سر هم کنند. این  حملات و اتهامات حتی تا آنجا پیش رفت که در نامه ای ننگین و شرم آور به امضای محمد اقبال برادر عاطفه اقبال نام  عاطفه را در کنار نام لاجورد ی و جنایتکاری دیگر قرار دادند و وعده محاکمه خواهران اقبال را در آینده دادند.
از سوی دیگر سیل تماس با امضا کنندگان فراخوان و فشار سیستماتیک و اورگانیزه به آنها  آغاز شد و در اثر همین فشار ها  و تهدیدها سر انجام  چند نفر از امضا کنندگان از ترس  امضا های خود را پس گرفتند.
عکس العمل بی اندازه خشو نت آمیز حضرات در برابر این فراخوان  بخصوص آنجا که در  نامه ای برادری خواهران آواره و تبعیدی خود را  مزدور اطلاعات رژیم  بداند  و خواهان محاکمه آنها باشد بدون تعارف برای  همه آنهایی  که  سالهای شصت را هنوز بخاطر دارند  یاد آور خاطره  مادر طریق الاسلام بود که  چگونه  فرزند خود را لو داد و به اعدام سپرد و البته برای همه آنهایی که به آزادی  می اندیشند بسیار قابل تامل است.
 
 با این مقدمه  می خواهم  برای شما وقایع پی آمد این فراخوان را از نگاه خودم و آنچه  که  احساس کردم  را بنویسم.
 همین جا بگویم  که  ما هم  مانند صدها تن از هموطنان آزاده این فراخوان را که در   فیس بوک در گروهی بنام کمپین برای انتقال فوری ساکنان لیبرتی به کشور ثالث بود را امضا کردیم  .
 بیخبر از اینکه  بعضی ها آنرا تجاوز به تمامیت ارضی خود تلقی کرده اند!
حالا چرا آنها چنین برداشتی کرده بودند و چه غرض و مرضی و چه دستهای پشت پرده ای در کار بود و اینکه آیا آن دستها جان این انسانها را در شمار املاک و یا در قباله همسران خود می پندارند نگارنده  متاسفانه در این باب اطلاع کافی ندارم. والله اعلم بحقایق الامور و هو علیم خبیر بذات الصدور.
 
سرتان را درد نیاورم انگار که دری به تخته ای  خورده و یا  تغاری شکسته  و ماستی ریخته شده باشد. دیدیم لشگری از تازه بدوران رسیده ها  و رند و اوباش بازاری و قلم به مزدان مدل بر ما مگوزید از همانها که  یک عمر است خر فهم شان کرده اند  که  قدیم شاه و سپس  امام و حالا هم  رهبر  سایه خداست و هیچکس هم حق ندارد بگوید بالای چشمش ابروست نه گذاشته و نه ورداشته قمه ها بدور سر چرخان با شعار اطلاعاتی رژیم ومزدور و... بر عیله فراخوان و امضا کنندگانش بسیج شده اند تا به خیال خودشان چنان  پدری از آنها در بیاورند که خودشان کیف کنند.
یک مشت  پاچه ورمالیده های ماجراجو ی به تمام معنی که در ظاهر  بنام انقلابی چیگری ولی در باطن تنها برای  هوچی گری  فرستاده شده بودند  تا دخل امضا کنندگان  را بیاورند. خوب است بدانید که  اینها  همان لات و لمپن هایی  بودند که چند سال پیش هم بدون  اینکه شخصا  تمایلی به نوشیدن شربت شهادت داشته باشند در روزهای حمله جنایتکارانه سربازان عراقی و بخون غلطیدن مجاهدان اشرفی  سرود "چو اشرف نباشد تن من مباد" می خواندند که   اینبار چند  شتر و کرکس و گاو و الاغ و زاغ و یک نوع بخصوص  کلاغ  را هم با خود بهمراه آورده بودند که هر کدام خواصی دارند.
مثلا  شتر کینه اش  برای دفع دشمن  خیلی خوب است یا  مثلا گاو  برای سر شاخش شدن و شاخ زدن و شاخ شکستن  و شاخ و شونه کشیدن  خیلی بدرد می خورد   و همینطور تا آخر.
 شیوه کارشان هم چنین بود که  ابتدا تلاش می کردند که با رطب السان به امضا کنندگان بفهمانند که دمکراسی یعنی  اینکه همه باید دست نشانده و به فرمان باشید و گرنه آماج کینه های شتری  یا  مورد  عنایات خاص آن کلاغ بخصوص  و... خواهید بود.
 البته از حق نگذریم  یکی دو نفر از امضا کنندگان بخت برگشته  تحت ارشادات تهدید آمیز حضرات همانجا  قلمشان را درآوردند و امضاهایشان را خط زدند و از ته دل معذرت خواهی کردند بعد هم غلاف کردند  و ازهمان مسیر که  حر بن یرید ریاحی آمده بود برگشته  و جمع امضا کننده را رها کردند  و بعد هم  امان نامه  گرفتند تا در فیس بوک  پی کارهای معمولی شان بروند.
 سپس یک ازانقلابی چی گرها از همانها که که دورا دور از نزدیک  مسائل را  دنبال می کنند  نامه آن  برادر را   در سایتهای اقمار هواداران تکثیر کرد  تا همه حکمی را که در آن  صادر  شده بود  را بخوانند  که بله  بموجب آیه  شریفه" فان تولوا فخذوهم و اقتلوهم حیث و جدتموهم و لا تخذو انهم ولیا و لا نصیرا"
عاطفه اقبال را باید  شکنجه کرد و گذشته اش را به گند کشید و ترور شخصیت نمود و   در آینده هم  در دادگاه بجرم مکیدن خون مردم بیگناه او را  قتل عام نمود. بطور غیرمستقیم هم  به همه امضا کنند گان و هموطنان بی گناه  و آزاده خارج و داخل  پیام داده شد  که  شما هم تا دنیا دنیاست باید قید رقیت ما را به گردن بیاویزند و گرنه زن به خانه تان حرام و خونتان مباح خواهد بود.
البته در این میان  برای قشنگی و سبک کار هنری و با ذوق بسیار شعری از زنده یاد شاملو راهم در ابتدای نامه  نوشته بودند  ولی از آنجا که  شاملو هم  خائن محسوب می شود  عجالتا تا قبل از محاکمه غیابی اش شعر او را هم  به نام  پابلو نرودا ثبت داده بودند  که حالا ما با آن کاری نداریم  زیرا قصدمان مناظره ادبی نیست.
 بگذریم وقتی  نعره هاو تهمت های  "اطلاعاتی و مزدور رژیم و انجمن نجاتی و..." که نثار خواهران اقبال و امضا کنندگان  می شد بالا گرفت  شاعر نویسنده و محقق آزاده آقای  اسماعیل وفا یغمایی مطلبی نوشت که در آن  از حضرات پرسید" آیا می شود حرف زد"؟
 امضا کنندگان  فراخوان هم بطور  مرتب  و با متانت تمام  توضیح می دادند که راستش را بخواهید ما از جنگ و جدال با شما و از این قلتش بازی  که  براه انداخته اید بیزاریم و  راست ترش هم این است که ما کلا از استثمار و استعمار و استفاده از ایه شریفه و حقه بازی  هم  بیزاریم و اگر فراخوان را هم  امضا کرده ایم تنها برای  عمل کردن به وظیفه انسانی مان است  چون نمی توانیم  ساکت بنشیینیم و شاهد قتل عام هموطنان و عزیزان  اسیرمان در  لیبرتی باشیم.
ما هنوز هم همان فرهنگ و انسانیت  و ادب   بقول شما  بورژوازی سعدی  در هشتصد سال پیش را داریم که  حرف  دل ما را بسیار زیبا بیان کرده است
بنی آدم اعضای یکدیگرند   که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به در د آورد روزگار  دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی  نشاید که نامت نهند آدمی
 
 حالا یا ایهاالناس ما با تمامیت ارضی شما کاری نداریم اصلا همه ساکنان لیبرتی هم  ارث و میراث و در قباله نکاح همسران شما  باشند.  بگذارید آنها اصلا  خواهر و برادر و فرزند و پدر و مادر و نزدیکان ما هم نباشند و برای ما فقط   حکم همان غریبه و  " دیگران" را داشته باشند  اما عجالتا  نمی توانیم در این ظلمی که به این " دیگران"  ساکن لیبرتی می رود  ساکت بنشینیم و می خواهیم تلاشی برای نجاتشان آنطور که می فهمیم و از دستمان بر می آید بکنیم . شما هم بیایید با ما کاری نداشته باشید  . ما  نه تنها مقاصد  استثماری نداریم  بلکه  همانطور که خودتان هم شاهد بوده اید  در این سی سال  همواره سعی کرده ایم که پل پیروزی شما باشیم هر چند که فعلا از تمام مظاهر تمدن و آزادی و دمکراسی بری باشید.
اما هرچقدر  توضیح می دادند به گوش حضرات فرو نمی رفت.
 
کاش یکی بود به  آن جنابی که از دور ولی از نزدیک سر نخ ها را  در دستهای پنهانش داشت می گفت برادر تو قاچ زین را بچسب اسب دوانی پیشکشت. تو برای نجات اسیران لیبرتی تلاش کن محاکمه آینده همه امضا کنندگان  فراخوان  که هیچ محاکمه همه ایرانیان آزاده هم پیشکشت.
 
دردسرتان ندهم محشر کبرایی بپا کردند.  آنچنان که از نعره ها و  عربده هایشان زهرا خانوم ما را هم از خواب زمستانی اش بیدار کردند. این  نازنین که خیلی قدیم  دو ترم در ایران  پزشکی در حد  همان دکتر احمدی و تزریق آمپول هوا و این چیزها خوانده خیلی عشق لاتی و  بقول خودش لوطی مسلک است  و  جمال حالش به زیور مجاهدت از راه دور مزین و مجلی  ست  و  با   شجاعت تمام  سالهای سال است  که  در حوالی ابر قوی کانادا  با نام مستعار دکتر اصفهانی به سیاستمداری و  کار دستی سازی  و  رو نویسی شعرفروغ و شاملو و کپی نقاشی این و آن و قرتی بازی  هایی ازاین دست و خلاصه  به هرجور کاری  مشغول است  جز طبابت و اتفاقا   چند ماهی بود که بخواب زمستانی  رفته بود ولی باعربده های دوستان  لات و لوطتش  به ناگاه "از سر رنج و خشم" ( که همان سه حرف اول خدا شاه میهن باشد) سر از بالین برگرفت و گیج و منگ و هذیان گویان  خود را  در آینه نگریست اما  چیزی ندید جز  گاو فربه ای که با " چشمهای قی" کرده " کلمات شیطانی" رامی بلعید آنقدر که "با بلاهتی لزج از دهانش می چکید.   او  چند باری  " بر زمین و زمان سم کوبید" ودر" نشخوار عفونت همیشگی اش"  لگدی به آینه زد و  چند فحش هم نثار تصویر در آینه  نمود و بعد هم  از سگ پشیمانتر  دوباره  برگشت  به  ادامه خواب زمستانی اش.
حالا بعضی خوانندگان  الان توی دلشان می گویید  راستی مگر اسم اصلی  زهرا خانوم   چیست اگر  "زری اصفهانی" نیست  و چرا شما باید اسمش را بدانید و ما ندانیم؟  راستش ما هم اصلا اصراری به دانستنش ندانستیم و همینطوری نا خودآگاه در ضمیر خودآگاهمان حفظ   شده.   بعد هم  از آنجا که  خود آن بزرگوارنیز  دلش می خواهد که نامش ناشناخته بماند پس  خواهش می کنم اینقدر اصرار نکنید.
تازه این نازنین که اولین و آخرین نفر نیست که برای دریافت صحیح و سالم  بسته های پستی پسته و بادام و آجیل  و گز اصفهان از داخل در  سیاستمداری چی گری اسم و رسم مبدل دارد.  شاه عباس خودمان هم که اتفاقا   زمینه  سیاستمدار چی گری او نیز اصفهان بود  همینطور عمل می کرد. روز گردن می زد و سر میبرید و شکم پاره می کرد و می کشت و می گفت و می خورد و  می خندید بعد  شب با لباس مبدل  و کشکولی و ریشی  به کار کپی برداری از نقاشی  این و آن و رو نویسی شعر فروغ  و شاملو و  کار دستی  می پرداخت و یا می رفت لوطی گری می کرد  و با همان لباس مبدل ظاهرا  به فریاد رسی اما در باطن به  شناسایی آنها که از ظلم شاه عباس به تنگ آمده بودند می پرداخت.
 
اما از جمع قلم به مزدان برایتان بگویم. اینها چند تا دو قولو اند چشم از مال دنیا برگرفته  که  تنها برای رضای خدا و ماهی چند صد یورو  قلم می زنند.کاری هم به انسانیت و شرافت و این چیزها ندارند. همه شان هم  شیاد و رفیق دزد و شریک قافله اند  اما وقیح ترینشان  پیمان کاریست  که نیم بیت  "مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد" را سالهاست  که خیلی خوب آویزه گوشش کرده  است.  او که هر از گاهی در عین قلم به فرمانی برای  اینکه  دستی از بالا   به سر و گوشش بکشند جفنگیاتی هم  بنام شعردر مدح این  خاقان  و آن  سلطان  و  آن رئیس جمهور می نویسد   از قضا  خیلی هم با دیکتاتوری  مخالف است ولی از قدیم الایام و ازهمان کودکی که با حسن آقای سوئد  و اکبر آقای ایران   همبازی بوده به استبداد علاقه شدیدی دارد. او   سالها در داخل و در خارج  سلطنت شاه  را  " به دعایی نومید وار "  طلب کرده بود ولی چون مبلغ  چکی که در وجه حامل صادر می شد مقبول طبع درویش  او نبود و خلاصه از آن دیگ آبی برایش گرم نشد حالا   چند سالی ست که  در انقلابی چی گری  کاتولیک تر از پاپ شده است  و بقول  معروف دیر آمده و زود هم می خواهد برود.  قدیم گوینده رادیو بود و برای  اعلیحضرت و اوامر ملوکانه و چهار آبان و جشن های 2500 ساله و  این چیزها  گلو پاره می کرد حالا هم چند سالی ست که در خارج کشور متخصص گرفتن و  شکستن  بیضه هر موجودی  است که سوالی کند و چیزی بپرسد. برایش هم هیچ  فرقی نمی کند  که حالا می خواهد این بیضه  زیر  زاغ ظلمت  سرشت باشد  یا در کلاه یا خشتک و یا هر جای دیگر این و آن.  برای او مهم تنها  این است که سوال کرده باشی  آنوقت است که با دستگاه  بیضه  بگیر وبشکن  اش  به سراغت بیاید شنیده ایم که از قضا  در  وصیتنامه ای که  دو نسخه آنرا هم  برای دوستان کودکی اش حسن در سوئد و اکبر در ایران  فرستاده  خواسته است که دستگاهش را هم با خودش در گور بگذارند تا تر تیب بیضه  های نکیر ومنکر که ظاهرا آنها هم  قرار است چیزهایی بپرسند را هم همانجا بدهد.
البته خوب است بدانید که  خودش شخصا هیچوقت بیضه هیچ گونه ریسک و خطری پذیری  را نه در کلاه و نه در هیچ جای دیگرش  نداشته است ولی عجالتا بر اساس قرار داد پیمان کاری آمده تا بیضه در کلاه پناهنده ای بشکند که برای آزادی مردمش از همه چیزش گذشته  و امروز هم از جانش می گذرد اما از جان هموطن و برادر  اسیرش هرگز.
او همچنین با کینه شتری غیر قابل وصفش  که حاکی از حسادت بی حد اوست به روی  شاعری آزاده  چنگ می کشد که  نزدیک به چهل سال از عمرش را در مبارزه با شاه و شیخ و فقیه   و دیکتاتوری در زندان و یا  آوارگی گذرانده است و برادر و خانواده و عمر و زندگی اش را بر سر آن نهاده است. شاعری که هزاران مجاهد و رزمنده با سروده های او  زیسته اند عشق ورزیده اند جنگیده اند و جان داده اند. شاعری که نامش با سی سال مبارزات  و مقاومت  و رتج  و خون فرزندان این سر زمین عجین شده و پیوند خورده است و حال  پیمانکار پلید رذل پست سخت  دندان گرد  مثل آب خوردن او را مزدور بی جیره و مواجب اطلاعات  رژیم جمهوری اسلامی می نامد.  یکی هم نیست که به این مردک بگوید  فضولی موقوف!  تو جیره خور  دربار "اعلیحضرت"  که هیچوقت هیچ پخی نبوده ای  و نیستی به آن شاعر و این پناهنده مبارز و آزاده می گویی اطلاعاتی  و به خودت هم  لابد می گویی  انقلابی!؟ مثلی هست معروف که: بر عکس نهند نام زنگی کافور. به نظر من در مقابل  مزدور مشکوکی مانند این جناب وظیفه هر  ایرانی شرافتمندی ست که از   ارزشهای انسانی  و مبارزاتی که متعلق به همه ما و تاریخ و فرهنگ ماست   دفاع کند و به او بگوید  که درست است که   دیر آمدی ای حمار ابله اما  نه جانم مسجد جای ریدن نیست.  بهتر است بروی  و  به  همان لجن چاکری و آستان بوسی و   تعظیم های  بلند بالا  د ر برابر ارباب بی مروت دنیا ومدح و ثنای ایشان  بسنده کنی   و مزدت  را بگیری.
 حرف از بی پرنسیپی ها  و بی شرافتی های  ابلهان کاسه لیس زیاد است  بگذریم  اما من راستش  نمی دانم چرا باید حماقتهای تاریخ همواره در این مملکت پشت سر هم  تکرار شوند.
 دلم می خواهد همینجا  از مستان نو رسیده هم بپرسم
شما  مگر قرار نبود  به قول خودتان به پیروی از  مولای متقیان  آزادیخواه  باشید و عادل  باشید  دمکرات  باشید و سوسیالیست باشید یعنی  سوسیال دمکرات باشید؟ چه شد که حالا اینچنین خلخال  حیثیت و  آبرو را از پای مقاومت  رنج زندان و گذشته یک آواره تبعیدی  بر می گیرید ؟   چه شد که  به  مکتب نرفته در این دیار فرنگ    به غمزه   مسئله آموز صد مدرس توتالیتاریست  و ماکیاولیست و اپورتونیست شده اید؟
مگر امیر مومنان در وصف  خوارجی که نه  با او بودند و نه با معاویه نگفت که "خوارج برادران ما بودند که به ما ستم کردند" ؟
 پس چگونه است که شما که  اینهمه  اینجا و آنجا  خطبه های  مولای متقیان را از بر می خوانید  که بله  حیدر کرار  چنین  گفت و چنان کرد وقتی  پای عمل خودتان  که به میان می آید یک پناهنده آزاده رنج دیده   که  جوانی اش را بپای شما ریخته و عمرش در تبعید گذشته را   بخاطر  یک فراخوان برای نجات جان نفرات  خودتان   با لاجوردی مقایسه می کنید و اینجا و آنجا می گویید ومی  نویسید که یطور دقیق اطلاع داریم که او مزدور اطلاعات  است و با انجمن نجات رژیم کار می کند . چرا  اسماعیل  وفا یغمایی را مزدوربی جیره و مواجب اطلاعات می نامید و هنوز به قدرت نرسیده وعده محاکمه این و آن و هر آنکس را می دهید که  جرات کرده و نظری جز نظر شما را ابراز نموده است؟ این بود آن عدل علی که وعده اش را می دادید؟ شما  مگر همانی نبودید  که در سر مقاله مجاهد شماره یک آنهمه در باره کلمه و ارزش کلمه و حرمت  قلم نوشتید؟ پس  چه شد که  دیگر  هیچ رد پایی از  از اعتقاد به آن سر مقاله در عملتان  به چشم نمی خورد؟ آیا  اگر   واقعا  هنوز خود را  پیرو مولای متقیان   می دانید  پس چرا  اینچنین تلاش می کنید که  نعل به نعل   جا پای جای   معاویه و خمینی بگذارید؟
خودتان می دانید که ما هیچوقت اهل سنگ زدن به آمبولانس نبوده ایم ولی انصافا نمی شود در مقابل اینهمه رذالت  ساکت ماند و دم بر نیاورد. با دیدن این قلتش بازیهایی که راه می اندازید  می خواهم از شما بپرسم آیا  خارج از کادر سیاست  در حیطه اخلاق و انسانیت شما چه مرزبندی  روشنی   با حزب الهی های  جمهوری اسلامی  دارید  آنجا که  هواداران و اعضایتان به بهانه آخرین  درسی که به آنها آموخته اید یعنی  لا حیا فی الدین  می نویسند "این دو خواهر (اقبال) مفت  دادن رفت"؟
  آیا بدلیل همین  نداشتن  مرزهای  روشن اخلاقی و انسانی  با ارتجاع مذهبی حاکم  نیست که  بعضی از  اعضا و کادرهایتان   همینکه  تغییر قبله می دهند و   به خدمت  دستگاه اطلاعات جمهوری اسلامی  در می آیند  هیچ از  دریدگی و وقاحت و بی پرنسیپی و دروغ و زیر پا نهادن  پرنسیپ های انسانی  و اخلاقی کم نمی آورند؟
 
 الهی تو آگاهی   و عالم السر الخفیاتی . به خدایی خودت و  بی رودرواسی  اگر عدل و آزادی خواهی و سوسیال دمکراسی مولای متقیان این است  من دغدغه حاطر دارم که  این پیروانش  از همین حالا  در سر داشته باشند  که اگر  روزی  به قدرت  رسیدند  و توا نش را  داشتند   گردن   همه   پناهندگان   و آزادیخواهان و شاعر و نویسنده و اندیشمند وروشنفکر و  اهل کتاب و مطالعه و عینکی این دیارکه از تیغ بی دریغ  جمهوری اسلامی جان بدر باشند  را دسته جمعی  در میدان آزادی با یک  محاکمه صحرایی از بار سر سبک سازند تا دیگر آب توی دل هیچ احد الناسی در این مملکت تکان نخورد.
 
خوانندگان گرام  مطلب ما خیلی طولانی شد  اینقدر که خودمان هم تعجب می کنیم و از اینکه خسته تان کردیم از ته دل از شما  معذرت می خواهیم اما وظیفه اخلاقی خود دانستیم که از لحاظ پاسخ به نوشته های اینجا و آنجای ریز و درشت های هوادار  و  قلم به مزدان سازمان مجاهدین با بیطرفی کامل این مطالب را بنویسیم و با شما  مطرح کنیم.
 
22-12-1391
مازیار ایزدپناه

اسامی ۲۹ مقام و مسوول ایرانی مورد تحريم اتحاديه اروپا منتشر شد


فهرست جدید ۲۹ مقام و مسوول ایرانی تحت تحریم اتحادیه اروپا:

- حیدر مصلحی (وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی ایران)

- سید مرتضی بختیاری (وزیر دادگستری؛ فرماندار پیشین اصفهان؛ و مدیر سازمان زندان ها تا ژوئن ۲۰۰۴)

- سید محمد حسینی (وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی از سپتامبر ۲۰۰۹؛ از اعضای پیشین سپاه پاسداران)

- سید حسن فیروزآبادی (رییس ستاد کل نیروهای مسلح ایران)

- محمد حجازی (فرمانده قرارگاه  ثارالله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)

- یدالله جوانی (رییس اداره سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)

- مسعود جزایری (معاون فرهنگی ستاد کل نیروهای مسلح)

- محمد صالح جوکار (رییس سازمان بسیج دانش آموزی و فرهنگیان)

- بهروز کمالیان (مدیر گروه امنیت سایبری آشیانه، مرتبط با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)

- محمود عباس زاده مشکینی (مدیرکل دفتر سیاسی‌ و انتخابات وزارت کشور)

- علیرضا اکبرشاهی  (فرمانده انتظامی استان تهران)

- سید علیرضا آوایی (رییس کل دادگستری استان تهران)

- جابر بانشی (دادستان شیراز)

-  مصطفی برزگر گنجی (دادستان شهرستان قم)

- محمدرضا حبیبی (دادستان عمومی و انقلاب اصفهان)

- نبی الله حیدری (رییس پلیس فرودگاه های کشور)

- موسی خلیل اللهی (دادستان عمومی و انقلاب تبریز)

- صادق محصولی (وزیر کشور پیشین ایران تا ماه اوت سال ۲۰۰۹)

- مجتبی ملکی (دادستان عمومی و انقلاب کرمانشاه)

- مهرداد امیدی (مدیر کل جرایم خاص و رایانه ای معاونت آگاهی نیروی انتظامی)

- محمود سالارکیا (معاون دادستان تهران در امور زندان ها)

- حسین طلا (فرماندار تهران تا سپتامبر ۲۰۱۰)

- مرتضی تمدن (استاندار تهران و از اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)

- حسین ذبحی (معاون قضایی دادستان کل کشور)

- محمد کاظم بهرامی (رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح)

- حجت الله سوری (مدیر زندان اوین)

- عزیز حاج محمدی (قاضی سابق شعبه یک دادگاه اوین و قاضی فعلی شعبه ۷۱ دادگاه کیفری استان تهران)

- محمدباقر باقری (معاون دادگستری استان خراسان جنوبی)

- حسن آخریان (رییس بند یک زندان رجایی‌ شهر)

اتحاديه اروپا نام ۹ ایرانی را به فهرست «ناقضان حقوق بشر» اضافه کرد


«سيد محمد باقر موسوی» و «مرتضی کياستی»، قضات شعبه دو و چهار دادگاه انقلاب اهواز، «اسدالله جعفری»، دادستان استان مازندران، «رحيم حمل‌بر»، قاضی شعبه يک دادگاه انقلاب تبريز و «سيد رضا موسوی تبار»، رييس دادستانی انقلاب شيراز نيز به دلیل نقض شدید حقوق بشر در فهرست تحريمی اتحاديه اروپا قرار گرفته اند.


حسن فيروزآبادی، رييس ستاد کل نيروهای مسلح، علی سعيدی، نماينده رهبر جمهوری اسلامی در سپاه، وزيران کشور، ارشاد، دادگستری و علوم به همراه رييس قوه قضاييه، معاون اول وی، سعيد مرتضوی، دادستان پيشين تهران از جمله افرادی هستند که در اين مدت نام‌شان در اين فهرست قرار گرفته است

اتحادیه اروپا نام ۱۷ ایرانی دیگر را به فهرست ناقضان حقوق بشر افزود



محمد علی جعفری، فرمانده سپاه، حسن فیروزآبادی، رییس ستاد کل نیروهای مسلح، علی سعیدی، نماینده ولی فقیه در سپاه، عبدالله عراقی و حسین همدانی از فرماندهان سپاه محمد رسول الله، حسین طائب، رییس سازمان اطلاعات سپاه پاسداران، محمدرضا نقدی، فرمانده بسیج، اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی و سعید مرتضوی، دادستان پیشین تهران و چند قاضی دادگاه‌های انقلاب از جمله کسانی بودند که مورد تحریم اتحادیه اروپا قرار داشتند.

این گزارش حاکی است حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات دولت جمهوری اسلامی، به دلیل نقض مکرر حقوق بشر در بند ۲۰۹ زندان اوین و همچنین تعقیب و آزار و شکنجه مخالفان، در فهرست تحریم‌های اتحادیه اروپا قرار گرفته است.

 بنا بر این گزارش محمد حسینی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی که مسئول سانسور گسترده مطبوعات و رسانه‌ها و همچنین دستگیری و آزار هنرمندان و خبرنگاران و روزنامه نگاران است، به این فهرست اضافه شده است.

 این گزارش می افزاید سیدمرتضی بختیاری، وزیر دادگستری به دلیل سازماندهی کردن شماری از برنامه‌ها برای تعقیب و آزار و اذیت ایرانیان خارج از کشور، مورد تحریم قرار گرفته است.

این گزارش حاکی است صادق محصولی، وزیر سابق کشور هم در این فهرست قرار دارد. همچنین ریس مرکز جرائم کامپیوتری هم به دلیل تلاش برای فشار برکاربران مجازی و ایجاد محدودیت، در فهرست تحریم‌های اتحادیه اروپا آمده است.

از دلنوشته‌های شهید هدی صابر



در آستانه ۲۳ اسفندماه، سالروز تولد شهید هدی صابر، دفتر اول از مجموعه دل نوشته‌های وی تحت نام پر یادگار (۱۳۸۳-۱۳۸۰: بازداشتگاه ۵۹ عشرت آباد و زندان اوین) منتشر شد. این کتاب مشتمل بر ۲۶ نثر شعرگونه و متن ادبی ـ اجتماعی کوتاه از شهید صابر است که به مناسبت‌های مختلف در دوران زندان نگارش یافته‌اند. تصویر دست‌نوشته برخی قطعات نیز در انتهای کتاب آمده است.  شعر «پر یادگار» یکی از به یادماندنی‌ترین قطعات نگاشته‌شده توسط شهید صابر در تشریح چگونگی پیوند خوردن با شخصیت شهید محمد حنیف‌نژاد در سیر زندگی شهید صابر است. مطالعه‌ی این اشعار، خواننده را علاوه بر مسیر زندگی شخصی و اجتماعی شهید صابر، با تاریخ بخشی از زندان‌ها و عناصر فکری شهید صابر که در قالب قطعات ادبی بیان شده نیز آشنا می‌سازد.
ادامه‌ی گفتار...
 
هشت فراز هزار نیاز - فراز تنباکودر آستانه سالروز تولد شهید هدی صابر مجلد دوم از مجموعه هشت فراز هزار نیاز (دفتر اول: فراز جنبش تنباکو) منتشر شد. هشت فراز هزار نیاز نام سلسله نشست هایی است که در سال ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۷ در حسینه ارشاد بصورت هفتگی توسط هدی صابر برگزار شد و به بررسی هشت فراز مبارزاتی ایران پرداخته است. پیش از این دفتر دیگری از این مجموعه با عنوان «پیش از آغاز» منتشر شده بود که روش تحلیل بررسی هشت فراز را نشان می داد. مجلد اخیر که به فراز نهضت تنباکو اختصاص دارد مشتمل بر شش نشست است که علاوه بر بحث آغازین مرحوم مهندس سحابی پیرامون اهمیت تاریخی فراز تنباکو، مباحث شهید هدی صابر در ۲۰ محور معرفی شده در چارچوب موضوعی وارسی فرازها در خصوص نهضت تنباکو طرح گردیده است.
ادامه‌ی گفتار...
 
مزار شهید هدی صابروب‌سایت روز‌آن‌لاین - سه‌شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۱
فیروزه صابر از مسکوت ماندن پرونده شکایت خانواده هدی صابر در دستگاه قضایی خبر داده و گفته است که به اعتراض خانواده رسیدگی نشد و پرونده را مسکوت گذاشته اند. به گزارش روز، خواهر آقای صابر گفت: قبل از آنکه دادگاهی تشکیل شود گفتند کمیته پزشکی نظر داده و هیچ کسی مقصر نیست. خانواده اعتراض کردند و خواهان تشکیل دادگاه شدند اما به این اعتراض هم توجهی نشد.هدی صابر، روزنامه نگار و فعال ملی ـ مذهبی به دلیل شوک قلبی ناشی از اعتصاب غذا در زندان جان باخت. او به اتفاق امیرخسرو دلیرثانی، دیگر فعال ملی ـ مذهبی که در بند ۳۵۰ زندان اوین به سر می‌برد ۱۲ خرداد سال ۹۰ دست به اعتصاب غذا زده بود؛ اعتصابی که خواسته‌ای به همراه نداشت و به گفته خانواده‌های این دو زندانی سیاسی، در اعتراض به کشته شدن هاله سحابی صورت گرفته بود.
ادامه‌ی گفتار...
 
دکتر محمد مصدقآنچه در ادامه می‌آید سخنرانی شهید هدی صابر در حسینیه ارشاد در تاریخ هشتم آبان‌ ۱۳۸۷ می‌باشد که در همایش «ضرباهنگ صد سال نفت» در حسینیه ارشاد ارائه شده است. شهید صابر در این سخنرانی الگوی اقتصاد و توسعه مرحوم دکتر محمد مصدق را مورد بررسی و تحلیل قرار داده  و بر آن است که دکتر مصدق در اقتصاد، اقتصاد بدون نفت و در سیاست، توسعه سیاسی را دنبال می‌کرده است و برای تحقق این برنامه، سه سازمان مرحله‌ای اشته است: در ابتدا فراکسیون، سپس جبهه و در نهایت دولت. متن کامل این سخنرانی با توجه به در پیش بودن سالگرد  درگذشت مرحوم مصدق و همچنین شصت و دومین سالگرد ملی شدن نفت در ایران بازنشر می‌گردد.
ادامه‌ی گفتار...
 
آنچه در پی می‌آید بحثی از شهید هدی صابر است که در تاریخ ۲۵ دی ماه  ۸۸ ارائه شده است. شهید صابر در این سخنرانی پس از توضیح روش بحث و پایۀ تئوریک و نمونه‌های موفق وحدت نیروها، به ملزومات وحدت نیروها در شرایط وقت جامۀ ایران می‌پردازد. صابر بر آن است که وحدت نیروها مرحله‌ی پایانی سیرهای قوام یافتگی و شاکله بندی و انسجام است؛ در کوتاه مدت، بحث پیوند خوردن نیروها ذهنی است اما ضرورت پیوند خوردن نیروهای سیاسی و اجتماعی متعین است. بخش دوم نشست به پرسش و پاسخ به حاضران تخصیص یافته است. تیترهای داخل متن و عبارات داخل کروشه از شهیدصابر نمی باشد و بعدا به آن اضافه گردیده است.
ادامه‌ی گفتار...
 
متن پیش رو بحثی از شهید هدی صابر است که در دهه هشتاد ارائه شده است. تیترهای داخل متن و عبارات داخل کروشه از شهیدصابر نمی باشد و بعدا به آن اضافه گردیده است. عنوان بحث «چه باید کرد» می‌باشد که طی آن شهید صابر پس از بررسی انتقادی وضعیت جامعه روشنفکری و مجموعه نیروهای سیاسی، راهکارها و محورهایی نظیر تجهیز فردی، همیابی، بازگشت به عرصه مطالعه، تعیین جایگاه خود، تلفیق کار اجتماعی با سیاسی، حضور در متن، پروژه‌های کوچک و آموزش را برای خروج از وضع موجود و حرکت به وضعیت مطلوب ارائه می‌نماید.
ادامه‌ی گفتار...
 


پرینت
بازدید: 155
در آستانه ۲۳ اسفندماه، سالروز تولد شهید هدی صابر، دفتر اول از مجموعه دل نوشته‌های وی تحت نام پر یادگار (۱۳۸۳-۱۳۸۰: بازداشتگاه ۵۹ عشرت آباد و زندان اوین) منتشر شد. این کتاب مشتمل بر ۲۶ نثر شعرگونه و متن ادبی ـ اجتماعی کوتاه از شهید صابر است که به مناسبت‌های مختلف در دوران زندان نگارش یافته‌اند. تصویر دست‌نوشته برخی قطعات نیز در انتهای کتاب آمده است.
شعر «پر یادگار» یکی از به یادماندنی‌ترین قطعات نگاشته‌شده توسط شهید صابر در تشریح چگونگی پیوند خوردن با شخصیت شهید محمد حنیف‌نژاد در سیر زندگی شهید صابر است که پیش از این نیز در نشریه چشم‌انداز ایران منتشر شده بود. عنوان همین شعر وزین برای این مجموعه انتخاب شده است. مطالعه‌ی این اشعار، خواننده را علاوه بر مسیر زندگی شخصی و اجتماعی شهید صابر، با تاریخ بخشی از زندان‌ها و عناصر فکری شهید صابر که در قالب قطعات ادبی بیان شده نیز آشنا می‌سازد.
این کتاب توسط درگاه «در فیروزه‌ای» به صورت الکترونیکی انتشار یافته و در آدرس زیر در دسترس علاقه مندان می‌باشد.


پرینت
بازدید: 70
دو شنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۱ ـ وب‌سایت ادوارنیوز
ادوارنیوز: فریده جمشیدی همسر شهید هدی صابر به مناسبت سالگرد تولد وی نامه‌ای را خطاب به وی نوشته. متن این نامه به شرح زیر است:

به مناسبت ۲۳ اسفند تولد شهید هدی صابر،
تولدت بهاری بود، چه زود زمستان زندگیت را آوردند. تولد ۵۳ سالگیت مبارک. این دومین سالی است که باید تولدت را گوشه گورستان جشن بگیریم. اما این سنگ سرد و بی‌روح هیچ به آغوش گرم تو نمی ماند. "پدر" کلامی که بر دهان حنیف و شریف خشکیده، دو سال است کسی را پدر نخوانده اند.
بار سنگین زندگی را بر دوشم گذاردی و رفتی. شهادتت ناگهانی بود. تنم تاب نیاورد. باورت نمی شود با چه بیماری‌ها که دست و پنجه نرم نکرده‌ام که رنگ رخساره‌ام خبر دهد از سر درون.
بارها و بارها، لحظه به لحظه ملاقات آخرمان را مرور کرده ام. خنده‌هایت نشان بی‌وفایی نداشتند. ناگهانی رفتی! دو سال گذشته دستگاه عدلیه کشور به جای رسیدگی به فاجعه شهادت تو و برخورد با عاملان این جنایت، در صدد عادی جلوه دادن قتل تو و مختومه کردن پرونده ات هستند.
اما هدی جان! بعد از تو هم زندگی در جریان است، با تمام دردها و سختی هایش. دوستانت ما را تنها نگذاشته اند. دستان گرمی که مرهم گذار زخم نبودنت هستند. چشمان نابینایی که به جای تو ما را می بینند. حنیف و شریف مشغول تحصیلند. سخت در تلاشند تا نام عزیزت را در تاریخ ایران زنده نگه دارند. برایمان دعا کن بتوانیم همسر و فرزندان لایقی برای تو باشیم.
اما همیشه جایت خالی است نه تنها ما، بسیاری از خانواه‌ها چشم به راه اند. عید است. منتظریم. سفره هفت سین بیاور. بهار آمده گل بیاور....
"درآستانه اوج به اسارت گرفتند
و به هنگام بلوغ منشاش
کندند پَر از پَرش تا رسیدند به شَه پرش
و سر آخر، با هم زدند شاه پرش و شاهرگش"
* قسمتی از شعر هدی صابر در وصف حنیف نژاد که خود نیز همان شد.
تولدت مبارک
همسرت فریده جمشیدی