یونس پارسا بناب
|
در روز 25 دسامبر 2009 نیروهای انتظامی آمریکا یک جوان نیجریه ای به اسم عبدالمطلب را در داخل هواپیمائی که از آمستردام به دیترویت پرواز داشت ، به اتهام قصد انفجار هواپیما دستگیر ساختند . بلافاصله بعد از آن رسانه های گروهی جاری جملگی بطور مفصل گزارش دادند که عبدالمطلب بطور حتم در کشور یمن برای انجام " ماموریت تروریستی " آموزش دیده است . از آن روز به بعد جهانیان شاهد شکلگیری و عروج یک " آماج " جدید برای هیئت حاکمه آمریکا در " جنگ علیه تروریسم " گشته اند . این آماج همانا کشور یمن در شبه جزیره عربستان است . یک بررسی تحقیقی و تحلیلی نشان می دهد که اولیگوپولی های حاکم بر پنتاگون و سازمان های امنیتی و اطلاعاتی آمریکا ماه ها و شاید دو سال پیش از دستگیری عبدالمطلب برنامه داشتند که جنگ های " ساخت آمریکا " را از خاورمیانه ( عراق ) و آسیای جنوبی ( افغانستان و پاکستان ) به سوی شبه جزیره عربستان و شاخ آفریقا ( یمن و سومالی ) گسترش دهند . ( برای اسناد و منابع رجوع کنید به : " رویترز" ، 1 ژانویه 2010 ، " سی. ن . ن " ، 4 ژانویه ، 2010 ، " آژانس فرانس پرس " 4 ژانویه 2010 و " یو . اس . نیوز وورلد ریپورت ،" 11 ژانویه 2008 ) به کلامی دیگر مثل حادثه مرموز یازده سپتامبر 2001 ، عبدالمطلب و قصد انفجار هواپیما توسط او " باران رحمت " دیگری است که حامیان نظامیگر – نفتی در آمریکا می خواهند با استفاده از آن افکار و اذهان عمومی مردم جهان ( بویژه مردم آمریکا ) را به نفع گسترش جنگ آماده سازند . در این نوشتار بعد از بررسی موقعیت ژئوپلیتیکی یمن بویژه در ارتباط با تنگه باب المندب پروژه سیاست خارجی و هدف واقعی آمریکا را در یمن بطور اجمالی در بخش نتیجه گیری ، توضیح خواهیم داد .
موقعیت ژئوپلیتکی و
سوق الجیشی یمن
یمن به عنوان یکی از کهن سال ترین کشورهای خاورمیانه و آسیا ، در جنوب غربی شبه جزیره نفت خیز عربستان قرار دارد . کشور یمن با وسعت پانصد و 28 هزار کیلومتر مربع و داشتن 2 هزار کیلومتر مربع سواحل آبی از شمال به عربستان سعودی ، از جنوب به دریای عربی و خلیج عدن و از غرب به دریای سرخ و از شرق به کشور عمان محدود است . مهم تر از همه ، کشور یمن که در ساحل شرقی تنگه تاریخی و سوق الجیشی باب المندب قرار دارد آن کشور را با کشورهای شاخ آفریقا ( سومالی ، اریتره و جیبوتی ) همسایه ساخته و آن کشور بویژه بندر عدن را از زمان های قدیم به حلقه کلیدی همبستگی ها و پیوست ها بین ملل ساکن آفریقا و آسیا تبدیل ساخته است .
موقعیت جغرافیائی یمن بویژه در ارتباط با تنگه باب المندب که یکی از هفت گذرگاه بزرگ نفتی در جهان محسوب می شود ، کشور یمن را به یکی از کلیدی ترین کشورهای جهان از نظر سوق الجیشی ( استراتژیکی ) و جغرا – سیاسی ( ژئوپلیتیکی ) در عصر حاضر بویژه در دوره بعد از " جنگ سرد " تبدیل ساخته است . در اینجا پیش از بررسی نقش ژئوپلیتیکی که کشور یمن به خاطر تنگه باب المندب در محاسبات سیاست جهانی هیئت حاکمه آمریکا ایفاء می کند ، بهتر است نظری اجمالی به اوضاع سیاسی و صف بندی نیروهای سیاسی در جامعه یمن بیاندازیم .
کشور یمن که امروز با داشتن نزدیک به 25 میلیون نفر جمعیت ، سومین کشور پر جمعیت خاورمیانه ( بعد از ایران ، ترکیه و عراق ) محسوب می شود ، تا سال 1990 از دو بخش ( مجزا از هم ) جنوب و شمال تشکیل می شد . بخش جنوب که پایتخت آن بندر معروف عدن بود ، به اسم " جمهوری دموکراتیک خلق یمن " از حمایت کشورهای " بلوک شرق " و سازمان های رهائیبخش " عصر باندونگ " بهره مند بود . بخش شمال نیز که پایتختش شهر صنعا بود ، تحت نام " جمهوری عربی یمن " از حمایت " بلوک غرب " بویژه آمریکا و انگلیس و عربستان سعودی برخوردار بود . بعد از فروپاشی شوروی و بلوک شرق در سال 1991 دو بخش یمن تحت نام " جمهوری یمن " به رهبری پرزیدنت علی عبدالله صالح متحد گشته و صنعا پایتخت کشور اعلام گشت . صالح که در سال 1978 طی یک کودتای نظامی در یمن شمالی به سرکار آمده و تا سال 1990 رئیس جمهور آن کشور بود ، بعد از اتحاد رئیس جمهور یمن متحد گشت . بعد از چهار سال اتحاد و همکاری ، رهبران بخش جنوب که هنوز دارای گرایشات سوسیالیستی و ملی گرائی های متعلق به عهد باندونگ بودند ، متوجه شدند که صالح نه تنها فاسد و مستبد است بلکه علیرغم ادعاهایش شدیدا طرفدار غرب و عربستان سعودی است . لذا جنوبی ها طی قیامی در سال 1994 تلاش کردند که دوباره از شمال جدا گردند . صالح موفق شد که با کمک بنیادگرایان اسلامی ( سلفیست ها ) تحت رهبری طارق الفضلی قیام نیروهای " حزب سوسیالیست یمن " را در جنوب سرکوب و نابود سازد . صالح بعد از سرکوب سوسیالیست های جنوب و با کمک آمریکا و عربستان سعودی به دیکتاتوری فردی خود در یمن ادامه داد . ولی در آغاز سال 2009 اوضاع سیاسی یمن بعد از 15 سال دیکتاتوری صالح دستخوش تحول قرار گرفت . در این زمان الفضلی که تا آن زمان مردم او را یک بنیادگرای سلفیست می شناختند ، بعد از پانزده سال حمایت از صالح ناگهان از او انشعاب کرده و اعلام کرد که به ائتلاف اپوزسیون که معروف به " جنبش جنوب " است ، پیوسته است . الفضلی سال ها عضو فعال " مجاهدین " در افغانستان در دهه 1980 بود . تغییر موضع و انشعاب الفضلی از دولت صالح نه تنها به قدرت " جنبش جنوب " افزود بلکه خود او به یکی از فعالین درون " جنبش جنوب " تبدیل گشت . بعد از پیوستن الفضلی به جنبش جنوب ، یک سری تظاهرات اعتراضی بزرگ در ایالات جنوبی یمن برگزار شدند که نسبت به تظاهرات پیشین چشمگیرتر و بزرگتر بودند . تشدید تظاهرات اعتراضی در این ایالات توجه اذهان عمومی را در یمن به سوی عروج " جنبش جنوب " که رهبران آن بقایای حزب سوسیالیست سابق یمن جنوبی هستند ، معطوف ساخت . پیوستن هزاران هزار نفر از اقشار مختلف مردم منجمله بخشی از نظامیان ، کارگران و دانشجویان به " جنبش جنوب " ( که عمدتا سکولار و برگزار کننده تظاهرات وسیع در ایالات جنوب یمن در سال 2009 است ) نه تنها صالح را به هراس انداخت بلکه عربستان سعودی و آمریکا را وادار ساخت که به مداخلات خود در یمن در حمایت نظامی از صالح شدت بخشند . هراس از گسترش " جنبش جنوب " ( که رهبرانش دارای پیشینه ای سوسیالیستی و گرایشات ملی گرا و سکولار هستند ) به مناطق دیگر یمن فقط صالح و حامیان بین المللی او را به هراس نیانداخت . بلکه بینادگرایان دینی و مذهبی یمن را نیز وادار به واکنش ساخت . در پی تظاهرات اعتراضی در ایالات جنوب تحت رهبری سوسیالیست های سابق در ماه آوریل 2009 ، ما شاهد شکلگیری شورش در شمال یمن تحت رهبری شیعه های زیدی ( چهار امامی ها ) از یک سو و گسترش فعالیت های شاخه " القاعده " در یمن از سوی دیگر هستیم . خیلی از تحلیلگران بر آن هستند که جمهوری اسلامی ایران از شورش شیعیان زیدی در شمال یمن حمایت می کند . دولت یمن تحت دیکتاتوری صالح که از حمایت عربستان سعودی و آمریکا برخوردار است معتقد است که او و دولتش از یک سو با خطر " تروریسم بین المللی " و از سوی دیگر با خطر مداخلات دولت ایران ودیگر نیروهای شیعه در خاورمیانه ( بویژه گروه مقتدا صدر ) روبرو است و اگر از گسترش این خطرات جلوگیری نشود ، کل شبه جزیره عربستان با عواقب وخیمی روبرو خواهد گشت . واقعیت این است که هیئت حاکمه آمریکا می خواهد از آشوب و عدم ثباتی که در یمن بوجود آمده و بدون تردید خود آمریکا در گسترش آن نقش داشته است استفاده کرده و به بهانه مبارزه علیه تروریسم جنگ های ساخت آمریکا را به یمن گسترش دهد . در این پروژه آمریکا با استفاده از دو لولوخورخوره می خواهد که افکار عمومی را بویژه در آمریکا آماده پذیرش و تحمل گسترش جنگ سازد . این دو لولوخورخوره عبارتند از : 1 – " خطر " تقویت شاخه القاعده در یمن 2 – " خطر " دزدان دریائی سواحل کشور سومالی . اهمیت استراتژیکی منطقه ای که یمن و سومالی از آن برخوردار هستند برای طراحان سیاست جهانی و راس نظام دارای بعد بسیار مهم ژئوپلیتیکی است . لذا تنگه باب المندب بین یمن و سومالی ( بین آسیا و آفریقا ) در محاسبات هیئت حاکمه آمریکا در جهت کسب هژمونی نفتی در جهان از اهمیت بالائی برخوردار است . باب المندب در اسناد دولتی آمریکا یکی از هفت گذرگاه استراتژیک حمل و نقل بویژه نفت در جهان محسوب می گردد . بر طبق این اسناد اگر تنگه باب المندب مسدود گردد در آن صورت تانکرهای نفتی که روزانه مرتبا ( پس از خروج از خلیج فارس و عبور از تنگه باب المندب و سپس از طریق دریای سرخ و کانال سوئز ) بیش از پنجاه درصد از نفت مصرفی کشورهای اروپای آتلانتیک و مدیترانه را عرضه می کنند ، موفق به عبور و صدور نخواهند گشت . به کلامی دیگر تنگه باب المندب گذرگاهی استراتژیک بین شاخ آفریقا و خاورمیانه و حلقه ژئوپلیتیکی بین دریای مدیترانه و اقیانوس هند است . نیم نگاهی به نقشه آن منطقی سوق الجیشی نشان می دهد باب المندب که بین یمن ، جیبوتی و اریتره قرار دارد ، دریای سرخ را با خلیج عدن و دریای عربی مربوط می سازد . نفت و دیگر صادرات از کشورهای خلیج فارس باید اول از باب المندب عبور کنند تا به کانال سوئز برسند و سپس از آنجا روانه کشورهای سواحل مدیترانه و کشورهای اروپای آتلانتیک گردند . در سال 2006 ، وزارت انرژی آمریکا گزارش داد که تحقیقا 3.3 میلیون بشکه نفت روزانه از طریق تنگه باب المندب به کشورهای اروپا ، آمریکا و آسیا صادر گشته است . نیروهای درون نظام جهانی سرمایه ، یعنی جی 3 ( آمریکا ، اتحادیه اروپا و ژاپن ) تلاش دارند که با استفاده از مترسک هائی چون القاعده و خطر گسترش " تروریسم بین المللی " جنگ را از افغانستان و پاکستان به یمن و سومالی گسترش داده و بدین وسیله استراتژی هژمونی نفتی آمریکا را در آن منطقه تقویت کنند . آمریکا با کنترل باب المندب به عنوان یکی از هفت گذرگاه استراتژیکی نفتی می تواند به " هدف نهائی " سیاست خارجی خود ( تحدید چین ) نزدیکتر گردد . چین در حال حاضر به شدت به نفت کشورهای خاورمیانه احتیاج مبرم دارد . نفت صادره از خلیج فارس به چین بعد از طی اقیانوس هند و عبور از تنگه استراتژیکی مالاکا به سواحل چین می رسد . آمریکا با کسب کنترل و هژمونی بر آبهای تنگه مالاکا در آسیای جنوب شرقی می تواند چین را که می رود به عنوان رقیب درجه اول آمریکا در گستره اقتصادی بویژه تجارتی ، در طول دهه دوم قرن بیست و یکم در صحنه جهانی عروج کند ، زیر فشار قرار دهد . مضافا کسب کنترل و هژمونی برتنگه باب المندب نیز قدرت آمریکا را در حوزه رقابت با چین افزایش میدهد . با درنظر گرفتن این امر که بخش قابل ملاحظه ای از نفت کشور عربستان سعودی از تنگه باب المندب به کشورهای اروپا و آسیا صادر می گردد در نتیجه کنترل بلامنازع نظامی آمریکا بر آن گذرگاه از احتمال اینکه عربستان سعودی در ازای فروش نفت به چین به عوض دلار پول رایج چینی ( یوان ) دریافت کند را به کلی منتفی می سازد . در ضمن روشن است که کنترل مستقیم نظامی آمریکا بر تنگه باب المندب ، صدور نفت از بندر سودان ( در ساحل دریای سرخ در شمال باب المندب ) به چین را به خطر خواهد انداخت . مقدار نفتی که از این بندر بعد از عبور از باب المندب به چین صادر می شود ، یکی از مهمترین منابع انرژی مورد احتیاج چین محسوب می شود . ناگفته نماند که کنترل نظامی باب المندب به آمریکا فرصت می دهد که سیاست جهانی خود را بیش از پیش حتی بر کشورهائی که در اروپای آتلانتیک و مدیترانه " شرکای مطمئن " راس نظام محسوب می گردند را نیز دیکته کند . چرا که آن کشورها نیز شدیدا به بشکه های نفت که از آن تنگه می گذرد ، محتاجند . به غیر از موقعیت تنگه باب المندب که بدون تردید کشور یمن را به یکی از سوق الجیشی ترین کشورهای جهان تبدیل ساخته است ، در داخل خود کشور یمن منابع زیاد ذخایر نفتی کشف گشته است که در شناخت بیشتر ما از حرکت آمریکا در جهت گسترش جنگ به یمن و میلیتاریزه سازی دولت کمپرادور صالح ، حائز اهمیت است . دو منطقه نفت خیز یمن ( فلات ماسیلا و صحرای شبوا ) طبق گزارش کمپانی های نفتی جهان مثل توتال فرانسه از گنجینه های درجه اول نفت جهان محسوب می شوند . ویلیام انگدال منتقد جدی و مخالف سیاست خارجی آمریکا و نویسنده کتاب معروف " تفوق کامل العیار : دموکراسی تمامیت خواه در نظام نوین جهانی بر این اعتقاد است که مقامات آمریکائی می دانند که کشور یمن با وجود ذخایر نفتی عظیم که تا کنون استخراج نگشته اند ، به تنهائی قادر است تقاضای نفتی جهان را برای سال ها تامین سازد .
نتیجه گیری
در پرتو بررسی اجمالی موقعیت ژئوپلیتیکی و سوق الجیشی یمن در ارتباط با اهمیت تنگه باب المندب از یک سو و اسناد دولتی ونوشته های تحلیلگران غیر دولتی از سوی دیگر می توان گفت که هیئت حاکمه آمریکا بویژه جناح نئولیبرال – نئوکان درون آن به " اجماع " رسیده اند که کشور یمن را میلیتاریزه سازند . اولیگوپولی های مالی – نظامی آمریکا به بهانه " جنگ علیه تروریسم " و با مترسک قرار دادن " القاعده " می خواهند با گسترش جنگ و آشوب از عراق ، افغانستان و پاکستان به کشور یمن و شاخ آفریقا " سومالی و سودان " به دو هدف میان مدت خود در راستای هدف نهائی جهانی خود ( تحدید چین ) دست یابند . این دو هدف عبارتند از : 1 – هدف میان مدت هیئت حاکمه آمریکا در مرحله اول این است که با توسل به جعل و دورغ و با استفاده از لولوخورخوره تروریسم بین المللی مردم جهان بویژه مردم آمریکا را عمدتا از طریق رسانه های جاری فرمانبر ، فریب داده و توجه آنها را از رسوائی های مربوط به فساد روزافزون مالی و دولتی ، اختلاس ها و احتکارهای کمپانی های غول پیکر فراملی و دیگر تبعات فلاکت باری که بحران عمیق ساختاری نظام سرمایه به بار آورده است ، دور ساخته و نظر آنها را این بار به سوی تروریسم بین المللی در یمن و شاخ آفریقا معطوف سازد . 2 – مرحله دوم هدف میان مدت واشنگتن از گسترش جنگ های ساخت آمریکا از خاورمیانه و آسیای جنوبی به یمن این است که تحت نام " جنگ علیه تروریسم " و " القاعده " به سرکوب هر نوع مقاومت بویژه " جنبش جنوب " در یمن پرداخته و کنترل و هژمونی نفتی خود را بر تنگه باب المندب اعمال سازد .
منابع و مآخذ
4 – مصاحبه طارق الفضلی در روزنامه " الشرق الوسط " 14 می 2009
1 – نشریه " یمن تایمز " هفتگی و به انگلیسی شماره های دسامبر 2009 2 – نشریه " یمن ابزرور " هفتگی و به انگلیسی ، شماره های ژانویه 2010 3 – بروس ریدل (Reidel ) ، " خطر یمن " در وبلاگ : www.thedailybeast.com 5 – مقاله های ویلیام انگدال در سایت " گلوبال ریسرچ " 6 – ویلیام انگدال " تفوق کامل العیار : نقش دموکراسی تمامیت خواه در نظام نوین جهانی " ، نیویورک ، 2009 7 – روزنامه " واشنگتن پست " ، 20 ژانویه 2010