نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ مهر ۸, جمعه

گفتگوی سایت گزارشگران با امیرجواهری لنگرودی،یک تن ازفعالین "کمیته اجرایی شهری" در چهارمین گردهمآیی سراسری درباره زندانیان سیاسی - گوتنبرگ(سوئد)


نتیجه آنکه ؛ علیرغم اینکه نوعیت کارازگردهمآیی اول تا به اینجا با فردیت شرکت کننده گان تعریف می شدو دعوت نامه ای درکارنبود، درگوتنبرگ ما برای ضد حمله این جنابان ، همه آنان را هم ازطریق روابط عمومی ما و هم از طریق چهاررادیوی محلی به دفعات مخاطب قرارداده و دعوت به هرسطح ازهمکاری کردیم . ازمنظراین آقایان که با اتخاذ تاکتیک " سیاست بایکوت اعلام نشده"،برما تاختند همواره مرغ همسایه غازاست وحتما هم یک پا دارد. متاسفم که می گویم ؛ حتی رهبری بخشی ازجریانات سرنگونی طلب شهری هم نتوانستند ، شناخته شده های تشکیلات شهری خود را برای شرکت دراین گردهمآیی بسیج کنند و این همه بیش ازهرچیزی با پیشداوری آنانی معنی می یابدکه براین باورند ؛ یاهمه راما دراین شهربه خط می کنیم، یا با انگ وبرچسپ وهرناچسپی به تخریب غیرمی نشینیم . آنهم تنها دردل بی عملی و بی مضمونی کار خود..... می توان دراین باب خیلی بیشترهم گفت ول یه همین حد بسنده می کنم.

................

پرسش سایت گزارشگران :

کمیته برگزارکننده تا جائی که مطلع هستیم از گفتگوهای زندان و کمیته شهری تشکیل شده بود. کمیته شهری چه نهاد و با چه ترکیبی بود؟


امیر جواهری لنگرودی  :
با درود برشما و سپاس ا زاینکه امکان سایت و خوانندگانت رادراختیارم گذاشتید. بیش ازهرچیزی لازم می دانم یادآورگردم ، آنچه درپاسخ شما منظورمی دارم، بیان نظرات خودم است که تا حد امکان با کارکرد جمعی " کمیته اجرایی شهر- گوتنبرگ " همخوانی خواهد داشت. یعنی همه تلاشم براینستکه چنین باشد.

باید یادآورگردم؛ بعد ازشرکت مان دراجلاس بین المللی دانمارک درماه آپریل ۲۰۱۱ وقطعیت پذیرفته شدن شهرگوتنبرگ بعنوان برگزارکننده چهارمین گرد همآیی،همه توش وتوان نیروی مابراین قرارگرفت که تدارک یک کمیته فراگروهی وفراسازمانی رابرای این کارمهیا سازیم.تا بتوان بشکلی توامان این وظیفه سنگین را به پیش برد.
حرکت ازاین منطق،کمیته فراگروهی وفراسازمانی،ازابتداء ترکیب نیروی کمیته شهری ما،فرازوفرود های آنرا دربسترشکل گیری "کمیته شهری" ازشروع تا انتهای کارآن توافق عمومی شرکت کننده گان را با خود داشت. فعالان منفردی که سال ها است که پی کارسازمانی وحزبی را به جان شستند ورهایش ساختند، اینگونه موارد، نزدیکی ودوری خود به سازمان ها واحزاب راملاک همکاری می شناسند ودیگردرلباس فردیت ظاهرنمی گردندبلکه یک سرجانبدارند.
ازطرفی آندسته ازنماینده گان احزاب وسازمان ها وبویژه آنانی که هنوزمضمون کارفراگروهی را برنمی تابند،آنگاه که با پیشنهاد ما روبرومی شدند، اولین پرسش آنان این بود، با چه گروه ها وچه دسته ای همراه هستید؟ آنگاه که می شنیدند با نیروهای سرنگونی طلب وزندانیان سیاسی وغیرسازمانی ،یا این وآن فرد، بلا فاصله روترش می کردند و می گفتند:"اجازه بدهید تا فکرکنیم " زیرا که هم اینان ملاک همکاری خود درهرکارجمعی را با دوری و نزدیکی حزب و سازمان خود با این وآن سازمان، داورهرسطح ازهمکاری هامی شناسند.چرا که اگرچنین نکنند، پرچم خونین حزبیت آنان برزمین می افتد ونشان دارمی گردند. چاره کار را در این می بینند تا سکوت اختیار کنند ، درحاشیه میدان نظاره گرباشند وازهمه مهم ترتا قیامت همچنان منزه باقی بمانند.
با اینهمه حاصل تلاش وهمفکری جمعی ما بیش ازهرچیز،عرصه نزدیکی نیروی فعال فرهنگی- اجتماعی وسیاسی شهرگوتنبرگ اعم اززندانی سیاسی سابق(زن و مرد) و فعالان سیاسی شناخته شده را که منطق کارفراگروهی و فراسازمانی را درمی یابند،پوشش دادوبه گرد هم کشاند . من خود به عنوان یک آدم سازمانی، دراین میان هیچ مخالفتی باتشکیلات وسازمانی بودن این وآن نداشته وندارم ولی بافرقه گرایی وانحصارطلبی هرگرایش سازمانی وحزبی سخت مرزداشته ودارم.
یکی از جلسات کمیته اجرایی شهری در پاتوق کتاب اندیشه- گوتنبرگ

دراین میان، رابطه ما فعالان "کمیته اجرایی شهری" با کمیته "برگزارکننده چهارمین گردهمآیی سراسری...." ، بقول شما فعالان "گفتگو های زندان "ازطریق رفیق فرخ قهرمانی بشکل یک تسمه ارتباطی چند مضمونه معنی پیدا می کرد .کمیته شهری با فراهم آوردن ایمیل کروپ جمعی شهری با یکدیگرارتباط زنجیره ای داشتند وبرسرهرموضوعی با یکدیگرمشارکت می ورزیدند.
جدا ازاین، نشست های هفتگی شهری بعد ازپست سرگذاشتن تعطیلات تابستانی سوئد،یعنی ماههای ژوئن وجولای، برپایه تقسیم کارصورت گرفته بین داوطلبین هرگروه ، با دستورکارازپیش تعیین شده طی جلسات هفتگی درلوکال "مرکزفرهنگی اندیشه" که دراختیار" کمیته اجرایی شهری " گذاشته شده بود، حاضرمی شدند تا به نوعیت پیشرفت کارجمعی یاری رسانند . همه این جلسات توسط خود من پروتکل می شد تا هیچ چیزازقلم نیافتد. این پروتکل ها صد البته ازطریق همان ایمیل کروپ بدست رفقای غائب هم میرسید تا ازپیشرفت کارها بی اطلاع نمانند. این کمیته ازتعداد ۸ نفرشروع شد وسرانجام به ۲۲نفرقطعی و تعدادی از یاری رسانان جنبی مبدل گردید. هرحد که به تاریخ گردهمآیی نزدیک می شدیم ، شوروشوق یکایک اعضاء " کمیته اجرایی شهری " فزونی می یافت .
نکته پایانی اینکه درماه اگوست چند تن ازاعضاء کمیته برگزاری که تجربه سه گردهمآیی پیشین را (دوباردرکلن ویکباردرهانوفر ) رادرحوزه های فنی وهنری و پاسخگویی به پاره ای ازپرسش های احتمالی جمع ما،داوطلبانه با جای گرفتن درایمیل کروپ شهری یاری رسان ما شدند.  ازجمله: رفقا همایون ایوانی – سیاوش محمودی و منوچهرشهابی ، به ترکیب آدرس ایمیل های شهری ما با توافق جمعی ما دریکی ازنشست های شهری به امیل گروپ ما افزوده شدند که حضوراین رفقا به پیشرفت کارها خاصه انتقال تجربه رفیق سیاوش درراستای تدارک امکانات فنی، فوق العاده تعیین کنند بود . درهمین جا ازیکایک این رفقا باید تشکرکنم. 
جمع ببندم، یکایک افراد کمیته شهری ، با میانگین سنی گوناگون اعم ازفعال سازمانی وگروهی ،فعالین فرهنگی واجتماعی، مدافعین حقوق کارگران،مسئولین رسانه های شهری درکنارزندانیان سیاسی ،- بدون هیچ منع ورودی برای فعالان سیاسی سرنگونی طلب شهرازهرگرایش وفکری غیرازسلطنت طلب ها- تماما اعم اززن و مرد، به صفت شخصی در" کمیته اجرایی شهری" گرد هم آمدند و این کارعظیم و سترگ را با علاقمندی و وظیفه مندی بدون کمترین کنش و واکنش منفی درکنارعزیزان کمیته برگزاری " درروزهای ۹ تا ۱۱سپتامبردریکی ازبزرگترین سالن های شهرو تمامی طبقات آن ساختمان پیش بردند.

پرسش سایت گزارشگران :
گفته میشود که برخی ازعناصر و نهادهای چپ در این شهر برای همکاری دعوت نشده بودند. آیا شرط یا شروطی برای حضور آنها از جانب طرفین طرح شده بود؟

امیر جواهری لنگرودی :
گزارشگران عزیز، این قول " گفته می شود" از آن جنس اقوال کشداری ایست، که حاصل جمعی نگاه آن کس وکسانی را معنی می بخشد که دراساس به کار جمعی و فراگروهی بی باورند. منتظر دعوت نامه رسمی اند تا سفرای خود را بفرستند وهمه نیزبردعوت آنان گردن نهند و نیروی خود را درطبق اخلاص شان گذارند.
تا حدی که من می دانم و با منطق گردهمآیی ها آشنایی دارم، فراخوان اولیه گرد همآیی ، چرایی وچگونگی هرگردهمآیی را با تاریخ ومحل و مختصات عمومی اش تعریف می کند، یعنی هنوزکاردرقدم اول است.- واین، آن نکته ظریفی است  که خودت درحال گفتگو با من،ببیش ازهرکسی بدان آشنایی داری- واین تازه اطاق های پالتاکی هستند که توش و توان همه زندانیان سیاسی و فعالین درون و برون کشورو خانواده های جانباختگان و بخشا نمایندگان سازمان ها و احزاب سیاسی را بهم پیوند می دهد وبه گرد هم می کشانند تا برسرچگونگی محورکارهرگردهمآیی با هم توافق کنند .
برای چهارمین گردهمآیی که من خود بدون یک جلسه غیبت دربحث های پالتاکی مشاهده گربحث ها بودم همه و همه آنی بود که درحریم برنامه پیشنهادی و تصویبی جای گرفت . نه " گفتگوی های زندان " به صفت خطی و رسمی  نه " کمیته برگزاری " که خیلی وسیع تراز " گفتگو های زندان " هم عمل می کند و نه " کمیته اجرایی شهری " در تعیین نهایی برنامه ریزی نقش ویژه ای برای خود قائل نیستند. الا تدارک موسیقی و سینما و آنهم با دخالتگری خود بصیر نصیبی بعنوان یکی ازچهره های همیشه حاضر پالتاک های گردهمآیی ها. که در نشست درونی پالتاکی  برای چهارمین گردهمآیی عناصر سینمایی هم منظورشد. این کاربا ابتکاری نو، پدید آمد که درجای خود می توان دررابطه با آن صحبت داشت.
بااینهمه ما درشهرگوتنبرگ بدلیل سال ها زندگی سیاسی احاطه برجوفرهنگی و اجتماعی آن و اشراف مان به دوری و نزدیکی فعالان سیاسی و زندانیان سابق ازیکدیگر، با گزینش یک ستاد خبری که روابط عمومی وکمیته ارتباطات داخلی و بین المللی ما را پوشش می داد، دست بکارشدیم. – همه مسئولین این بخش حاضرند و پای این نوشته راتائید خواهند کرد . چراکه پروتکل همه سیاست گزاری های صورت گرفته درنزدم موجود است – نهایت اینکه مسئولین ارتباط برای خبرکردن همه نمایندگان سازمان ها دست بکارشدند. دو تن ازرفقای "کمیته شهری" درپی بیش ازدهها ارتباط و دیداربا یکایک و جمعی این فعالان، نظرآنان ازبدوامربه همکاری جمعی با کمیته گرد آمده فرا خواندند.
اینکه می پرسید: . آیا شرط یا شروطی برای حضور آنها از جانب طرفین طرح شده بود؟

شرط و شروط تعیین شده ما،موازین تا حال اعلام شده گردهمآیی ها ، یعنی باوربه سرنگونی نظام سیاهی وتباهی جمهوری اسلامی ،نفی اعدام ،زندان و شکنجه ، آزادی بی قید  شرط زندانیان سیاسی ومدا فع آزادی و دمکراسی بودن، طرح این پیش شرط ها بروشنی معنی روابط ما با یکدیگرو نیروی راست ، رفرمیست،سبز و سیاه و پرچم سفید را تعریف می کرد.به همین سادگی .....
امااغلب دوستانی که به هردلیلی نیامدند، باید بگویم؛ پیشرطهای ویژه خود را داشتند وآن اینکه؛خواستاراین بودند که طی درخواست دعوت کتبی ، سازمان وگروه متبوع آنان مخاطب قرارگیرند وخود نیز ازسازمانده گان این حرکت معرفی گردند. حتی عالیجنابانی به روابط عمومی ما گفتند : " آنان را کناربزنید ، ما به اتفاق شما این کاررا صورت داده و به سامان می بریم!! " نقل به مضمون
نتیجه آنکه ؛ علیرغم اینکه نوعیت کارازگردهمآیی اول تا به اینجا با فردیت شرکت کننده گان تعریف می شدو دعوت نامه ای درکارنبود، درگوتنبرگ ما برای ضد حمله این جنابان ، همه آنان را هم ازطریق روابط عمومی ما و هم از طریق چهاررادیوی محلی به دفعات مخاطب قرارداده و دعوت به هرسطح ازهمکاری کردیم . ازمنظراین آقایان که با اتخاذ تاکتیک " سیاست بایکوت اعلام نشده"،برما تاختند همواره مرغ همسایه غازاست وحتما هم یک پا دارد. متاسفم که می گویم ؛ حتی رهبری بخشی ازجریانات سرنگونی طلب شهری هم نتوانستند ، شناخته شده های تشکیلات شهری خود را برای شرکت دراین گردهمآیی بسیج کنند و این همه بیش ازهرچیزی با پیشداوری آنانی معنی می یابدکه براین باورند ؛ یاهمه راما دراین شهربه خط می کنیم، یا با انگ وبرچسپ وهرناچسپی به تخریب غیرمی نشینیم . آنهم تنها دردل بی عملی و بی مضمونی کار خود..... می توان دراین باب خیلی بیشترهم گفت ول یه همین حد بسنده می کنم.
   
 پرسش سایت گزارشگران :
ازسایرشهرهای سوئد چگونه حمایتی موجود بود؟

امیر جواهری لنگرودی :

می توانم بگویم ؛ ازاستکهلم ، مالمو و لوند و کمون های اطراف گوتنبرگ، فعالانی را طی هرسه روزگرد همآیی و بعضی را طی دو روزودیگرانی بخشا دریک روزدیده ام. اینها عمدتا کسانی بوده اند که برپایه تبلیغات ما وبدون پیشداوری، وبرپایه اشنایی شان با گردهمآیی پیشین، خود را به چهارمین گردهمآیی گوتنبرگ هم رسانده اند ولی حضورنیروی ماند شهری وارتباطات آنان با نیروی سیاسی خود دردیگرشهرها درجوموجود و بخشا عدم حضور آنان بی تاثیرنیوده است .

 پرسش سایت گزارشگران :
آیا با توجه به همه مشکلات و زحمات میتوانید تصور کنید که گردهمائی پنجم باز هم در این شهر برگزار شود؟

امیر جواهری لنگرودی :

ما درروز یکشنبه ۱۱سپتامبریعنی درآخرین روزگرد هم آیی دربرابرشهرها و کشورهایی که خود را کاندید اعلام داشتند، من به سهم خودم به رفیق فرخ پیشنهاد دادم که گوتنبرگ راجزو رزرو معرفی کنیم. چرا که امروز با تجربه برپایی گردهمآیی چهارم و همه نقاط قوت و ضعف آن ،خود را آنچنان تیم تا حدودی یکدست وپرکاروهمه سرتوانا یافته ایم که بی هیچ مانع ورداعی ، می توانیم با همه دوری و نزدیکی مان با هم کارکنیم ،ازپس حل مشکل ترین اموربرآییم. ظرفیت بالای یکایک رفقای گرد آمده در " کمیته اجرایی شهری" در برپایی کیفی چهارمین گرد هم آیی نشان داد که خرد جمعی، اتکاء به خود، تعمیم سریع خلاقیت های یکا یک رفقا، وبیش ازهرچیزاعتماد به یکدیگر،آنچنان نیرو و ظرفیت معنایی عظیمی را با خود یدک می کشد که می تواند پشتوانه گرد هم آیی پنجم باشد. چه این جا و چه آنجا و چه هرکجا .... رفقای کمیته اجرایی شهری ما نشان دادند که با اعتقاد به عنصرپرجهت ساختن حافظه تاریخی ، با مرکزی ترین شعار گردهم آیی : "نه فراموش می کنیم و نه می بخشیم " همین جا با وسواسی بی نظیر،گنجای آنچنان ظرفیت پرمضمونی را هریک با خود یدک می کشند،که هیچ سطح ازکارشکنی " مدعیانی " درلباس شعاروتعیین تکلیف های پرطمطراق شان ، نمی تواند آنان را ازاراده استوارشان برای همراهی،همنفسی وهم جهتی با گرد همآیی پنجم دردوسال اینده بازدارد. شعاریکایک ماست، با همه توان، برای شناندن پرونده دادخواهی ملتی که بیش ازسه دهه ، زیردست وپای  حکومت ایدئولوژیک اسلامی ، حکومت زندان – شکنجه- اعدام  دست وپا می زند، به پیش!

پرسش سایت گزارشگران : 
آیا حجم برنامه ها با کمیت شرکت کنندگان تناسب داشت؟ با توجه به محدودیت زمانی و همزمانی برنامه ها در سالن های مختلف؟

امیر جواهری لنگرودی :
ماجرای کمیت ازسری بحث های داغ گردهمآیی بود . چه آن روزو چه امروزو چه فردا.نکته گفتنی اینکه " کمیته اجرایی شهری " درعنصر برنامه ریزی هیچ سهمی نداشت.نکته درست پرسش شما در رابطه حجم برنامه ها ، همزمانی برنامه ها و بویژه درروزدوم وحتی درروزسوم،با محدودیت زمانی ،ارائه نتیجه ورکشاپ ها و خود جمعبندی به درستی و درسطح وسیعی سالن های بزرگ ما به پیش نرفت. چرا که ازیک سو می بایست هرسه سالن بزرگ مان را به یک انجمن رقص سوئدی ساعت ۳ تحویل می دادیم . ازسویی دیگرمی بایست بحث ها را دنبال می کردیم. هیچ کس حاضر نبود بحث جمعبندی را بکناری نهد. خود من با همه علاقه ام به بحث جمعبندی با رفقایی چند درگیرجمع کردن بیش از ۳۰۰صندلی،اشغال جمع کردن وجارو زدن و جابجایی ها بودیم. همه این تنگناها،آنهم درعمل، مسیربرنامه راجابجا می کرد. نیروی موجود درهرسالن را خود به خود تقسیم می کرد.      
من هیچ کمیت بشمارش درآمده وواقعی درپاسخ سئوال شما ندارم که بنویسم . ازروی شنیده ها،همه آنهایی که درگردهمآیی سوم بودند، تعداد حاضرین درتمامی سالن های سه طبقه ساختمان "فولکت هوس موندال" شهرکوتنبرگ را بیش ازجمعیت گرد آمده درتنها سالن گردهمآیی سوم درشهرهانوفرمی دانسنتد. می توانم با مسئولیت اعلام دارم ؛سالن سخنرانی و پانل ها عمدتا به دلیل تداخل برنامه  درسالن نمایش وآمد وشد ها به نمایشگاه وخود سخنرانی ها با چند وچونی ، چند گانه روبرو بود. مثلا جلسه مشترک دو شادی (امین و صدر) وخانم دکترنورایمان قهاری ، جمعیت انبوهی را با خود به همراه داشت و یا سخنرانی مستقل خود خانم دکترقهاری درروزشنبه با عنوان :" نه می بخشیم، نه فراموش می کنیم: عبارتی کلیدی در تضمین پیشروی بسوی بهبودی فرد و جامعۀ آسیب دیده"با استقبالی گسترده روبروبود که دردیگرسخنرانی ها تا به این حد نبود 
جدا ازاین می توان حدس زد، آنگاه که داریوش شیروانی وکارهنرمندانه او ( ماهی سیاه کوچولوی صمد بهرنگی )وپس آنگاه که موسیقی شمیم و گروه اش ترنم یافت، سالن در مجموع پُربود وآن ظرفیت جمعی رامعنی می داد.خوبه که انصاف داشته باشیم و واقعه بینانه تر، درمقام خبررسانی وانعکاس بیان واقعی آنچه اتفاق افتاد،همچون سانسورچیان مطبوعات رسمی عمل نکنیم.
اینهمه را که گفتم؛ بد نیست طنز تلخی را درهمین رابطه کمیت سالن نیزبگویم؛ همه آنانی که بافلاش های خود به شکارآدم ها بودند تا بعد تر،برای فیس بوک های خود خوراک بتراشند. ازهمین تقسیم شرکت کننده گان درهراطاقی،دوربین های دیژیتالی خود راپروپیمان می ساختند.
درهمین رابطه یکی ازاین شکارچیان عکاس، نوشته است که گردهمآیی چهارم را نیروی اندک پنجاه و شصت نفری، پوشش می داد. آقا استقبال نشد، فعالان سیاسی نیامدند. تیتری به بزرگی درشترین حروف فیس بوکش، درپیشانی سنگ نوشته اش با عنوان :" چرخش به راست در کمیته برگزارکننده چهارمین گردهمآیی کشتار زندانیان سیاسی د رگوتنبرگ: علت اصلی عدم استقال ازآن "  برقلم راندند و بعد نیزعکسی از میانه میدان اش که آرزوی اش بود برای "مستدل " ساختن نوشته اش درفیس بوکش گنجاند. همین حد باید بگویم؛ میزان مهمانان ما با توجه به لیست هتل بالای هفتاد نفربودند ، کمیته اجرایی شهری هرشب بیست تا سی نفررا دربین رفقای خود جا بجا می کرد، تعداد زیادی ازشهرهای دورونزدیک، مهمان دوستان خود بودند که همه آنان، همواره و بویژه درمیزصبحانه، بچشم می آمدند ،خود کمیته شهری با ابوابجمعی خود بیش ازسی تا چهل نفررا شامل می شد. تلخ تراینکه در کناراین همه،آن چند ده نفری که بدون بلیط خریدن ، همواره دربیرون و دردرون سالن و پای میزچای و قهوه، مشغول رایزنی ها، گمان اندیشی ها و محافل خود ساخته شان بودند را هم اگربه این جمع بیافزاییم، بازی شمارش شده این جناب و ابوابجمعی فیس بوکی اش که پای حرف های یامفت می نشینند و لینک می کنند، درهم میریزد.  این موارد راعمدتا ازاین جهت بازمی گویم؛ تا آن قلم بدستانی که همه چیزرا ارزان می فروشند تاعافیت طلبی رندانه خود را درطبق اخلاص منزه نگری ذهن خویش ومهرتابانشان رصد کنند وبه غیرمعرفی گردانند، به اشتباه خود را چپ و انقلابی جا می زنند تا همه چیزرا به هیچ گیرندو خود را محق بنمایانند.این قلم زنان رااگر مغرض ننامیم،همان سنگ اندازانی هستند که آنگاه که سنگ خود را به درون چاه رها ساختند، دهها عاقل باید تلاش کنند تا سنگ را بیرون کشند تا چشمه چاه بسته نماند.    

پرسش سایت گزارشگران :
بدلائل مختلف در گردهمائی شرکت نداشتم. چند روزی از اتمام این همایش سه روزه گذشته است و در هیچ مطلب یا گزارشی که منتشر شده باشد از تعداد شرکت کنندگان حتی تخمینی سخنی نیست. چه تعداد از فعالین و علاقمندان شرکت کرده بودند؟

امیر جواهری لنگرودی :
پیش ازهرچیزباید بگویم ؛ جایتان خالی ،اگرمی بودید، اینهمه زحمت گفتن روی دوش من و ما نبود. به این پرسش دردل پرسش بالا تا حدی پاسخ گفتم . ولی اگردنبال رقم می گردید ، می توان جمعیت را از ۱۵۰ تا ۲۰۰ و ۲۵۰ نفر به تناسب برنامه ها درهرروزاعلام دارم.این جمعیت همه گونه آدم ها را پوشش می داد.ازجوانان نسل دومی دختروپسرتا جوانان سوئدی و جوانان افغانی ، زنان ومادران خانه دار، بازنشستگان،معلم ، شاعرونویسنده، نقاش،پناهجو، فعال فرهنگی - اجتماعی ، زندانی سیاسی سابق، دانشگاهی و.... حضوز داشتند.
بازهم یاد آورمی گردم؛ نه برای ارضای خود و جمع ما ، بلکه برای فهم آنچه که نیک بدان باوردارم و آن اینکه ؛هیچ بزرگ نمایی و کوچک نمایی نباید درمیان باشد.بمقتضای آنچه ما با همه توان به پیشش بردیم.خیلی ها تلاش دارند،هم ازنظرکیفی وهم کمی،کوچکش بیانگارند.باخویشتن خویش می گویند؛حالا که ما درگیرش نبودیم، سنگ انداختن و موش دواندن هم کاردشواری نیست.پس برفرق سرشان میزنیم تا حالا حالا ها بلند نشوند.این منطق ناهنجارهمه آدم کوتولوها است. ازهمین روست که هم اینان با عکس انداختن ازیک زاویه سالن سخنرانی و ورک شاپ محدود به حضورسی نفریا کمتروبیتشر، سوژه می سازند تا خود را راضی نگهدارند. 
براینان حرجی نیست، تنها زحمت ما می دارند.
 
پرسش سایت گزارشگران : 
پیشنهاد شما برای ارتقا و رفع نقاط ضعف گردهمائی در پنجمین دوره آن کدام است؟

امیر جواهری لنگرودی :
الف: برجسته ترین اشکال گردهمآیی چهارم که درجمع بندی پایانی کمیته اجرایی شهری ما نمود داشت؛ ازمنظربعضی رفقا،به حساب نیامدن توانایی وظرفیت نیروی شهری دربرنامه ریزی ها بود . بعبارتی بدون اینکه بی حرمتی به کاربایسته رفقای " کمیته برگزاری گردهمآیی " کرده باشم ، کمیته شهری،تا حدی برای اجرائیات سازماندهی شده وکمتردربرنامه ریزی گرد همآیی سهیم بود. که همه ظرفیتش،جدا از کار طاقت فرسای چند ماهه، درآن سه روز درکنار رفقایی چند ، بیشتر درامرسرویس رسانی رخ نمود.
ازاینرو کمیته برگزاری پنجمین گردهمآیی ، باید وضروری می نماید که کمیته ها ی شهری با قدرت واختیارات وتفویض مسئولیت ها همراه گرداند و نوع خود گردانی محلی را شامل گردند.

ب : باید شعاع عمل دو کمیته با تفویض مسئولیت به کمیته های کاری محلی، همه ظرفیت های موجود درمحل رابخدمت گیرد ودست رفقای محل را درتعیین پاره ای سیاست های تعیین کننده بازبگذارد.   

ج: درهمین رابطه تجربه گوتنبرگ وچهارمین گردهمآیی نشان داد ، درشرایطی که اغلب برنامه های فرهنگی وسیاسی درسوئد وشهرگوتنبرگ مجانی است ، جا دادن ورودی ۳۰۰ کرون (سی یورو) کمیت گنجای سالن را ازجانب مردم عادی و حتی سیاسیون به زیرنصف می کشد .البته قابل فهم است که دربرابربرآورد هزینه های پیش بینی نشده،تعیین ورودی ۳۰ یورویی ،عین تجربه دوره های پیشین دو گرد همآیی کلن وگردهمآیی سوم هانوفربود. ولی درسوئد این مسئله پاسخ نمی گوید. کنسرت خانم گوگوش که نیست که طرف خود را ازچین وماچین،باورکنید ازدانمارک ونروژوحتی ایران به استکهلم می رساند. درشرایطی که عنصرزندانی سیاسی ،دادخواهی وحتی خاوران اش درنزد همشهریهای عادی ما وشما،همواره مغموم ومحجوراست،تعدادی هم ازپیش و با نقشه، کمربه ناکامی توبسته ودرکمین نشسته اند،حالا ۳۰۰ کرون هم روش ، چه میشه؟!! این موضوع را باید درگردهم ایی پنجم مد نظرداشت.

د: همانگونه که پیشترهم یادآورشدم ؛عدم هماهنگی درارتباط با امراجرایی برنامه طی سه روز، یکی از نکات مورد بحث ما بعد ازپایان کاربوده که درکمیته شهری مورد انتقاد قرارگرفت.خوب است که دردوره اینده به این مهم هم توجه شود که ازنیروی محلی هم حتما وحتما،بهره گرفته شد تا مضمون همکاری ها شکل عینی و واقعی تری بخود گیرد.

 پرسش سایت گزارشگران :
از اهداف دوره ای این گردهمائی درخواست حضور نماینده ویژه سازمان ملل در میان شاهدان و شرکت کنندگان بود که متاسفانه صورت نگرفت. علت را چه میدانید؟


امیر جواهری لنگرودی :
قبل ازبازپرداختن به چرایی عدم حضورنماینده ویژه حقوق بشری سازمان ملل آقای احمد شهید یا(شاهد)، خوب است درباره این ابتکارعمل کمیته برگزاری چهارمین گردهمآیی وتدوین نامه سرگشاده یاد کنم. نامه سرگشاده برپایه یک سند حقوقی مستند و مستدل ،نقطه داوری مضمونی خود رابه پای آدرس چهارمین گردهمآیی گوتنبرگ کشاند. یعنی نقطه قابل اتکای درفرایندتجمع واقعی بخش معینی ازهمه جان بدربردگان آن جنایات خونین. ازنظرمن وازاین نقطه عظیمت، به خال زدو صد البته پاسخ گرفت. این نامه سرگشاده درنگاه اول ازمنظرمضمون حقوقی لحاط شده درآن توانست، سه سطح پشتیبانی وحمایت ازامضاء کننده گان رابا خود همراه گرداند. خود زندانیان سیاسی سابق ازتعدد گرایشات موجود درزندان، که هریک ازآنان خود را بعنوان شاهد عینی جنایات درپای این نامه بازشناساندند. هم آنانی که درشرایط حضورنماینده های پیشین سازمان ملل همچون " گالیندوپل" درزندان وپشت دیوارهای حاشای رژیم سیاه وتبهکاررژیم اسلامی ایران و درزندان های پُرشمارش پنهان نگهداشته شده بودند. هم آنانی که امروزازآن کشتارهای خونین جان بدربرده اند ودرجای جای جهان پراکنده اند.هرچند عنصرپیشداوری دراین امضاء گرفتن ها هم عمل کرد و گرایشات خاصی آنراهر یک با دلایل خود ویژه شان امضاء نکردند واین نگاه تنگ نظرانه که همواره درجمع آوری لیست ها دیده می شود. درنامه سرگشاده نیزمشهود بود. جدا ازاین، امضاء چندی ازبازمانده گان و خانواده های اعدامی وامضاء گذاشتن هریک آنان به پای نامه سرگشاده و شنیده شدن صدای خانواده های اعدامی وطرح موضوع "عدم فراموشی و نه بخشیدن" وهمینطوردادخواهی خانواده ها را که ازعناصر اصلی نامه بود،به سرعت - به غیرازسایت ها ووبلاگ ها و شبکه ها ی مجازی فیس بوک وتویتر، دراشل بزرگ رسانه ای کرد. امضاء تا حدی وسیع فعالان گروهبدی های  مختلف اپوزیسیون ایران ، دربازتاباندن نامه سرگشاده بی تاثیرنبوده است. اینها همه از وجوه مثبت نامه سرگشاده بود و نکته دیگراینکه، همانگونه که درسایت گزارشگران هم آمده، است دفتر احمد شهید، دریافت متن نامه و ترجمه انگلیسی آنرا اطلاع داده ووصول به پیگری را از الزامات کارایشان اعلام داشت. براین منظور ما حتی ضمایم تامین پوشش امنیتی حضور نماینده ایشان درمحل سیمناررا فراهم آوردیم . ولی حضورهیچ کس ازجانب دفتر ایشان به ما اعلام نشد. من دلیل عدم حضورنماینده ای ازجانب دفتر ایشان راهنوزنمی دانم ولی صد البته ازجانب رفقای "کمیته برگزاری گرد هم آیی ...." دنبال می گردد.                             

پرسش سایت گزارشگران : 
آیا ناگفته ای باقی است؟

 امیر جواهری لنگرودی :

ناگفته های چندی باقی مانده است ازجمله : پیشداوری های به خطا درباره کمیته شهری ، شعارها و پلاکادرها نصب شده درسالن ،موضوع دعوت و استفاده ازنماینده ایرانی سوسیال دمکرات ها و مسئله بیدراگ های (کمک های مالی) ومصادیقی ازاین نوع ....
باید به اطلاع برسانم؛ همه آنانی که ما را طی سال های تبعید  آواره گی درهمین شهروخارج ازکشورمی شناسند، نیک میدانند ما نه یک شبه متولد شدیم ونه این اولین برنامه ما بوده است. پایه اصلی رفقای شرکت کننده در کمیته شهری ، آندسته ازاشخاصی هستند که پیوسته درتمامی مطاهر رودررویی با نکبت این نظام درصف آشکار مقابله با موجودیت تمامیت این نظام اند. پرونده همه ما سرراست وپیشانی سفید است. این را درمرحله اول خود نظام وعوامل آن می شناسند. و دیگر اینکه همه فعالین جدی سیاسی شهرکه درکنار مردم، همه آنان برهمه هستی ما آشنایند، میدانند ما چه می گوییم و کجا ایستاده ایم؟ اینرا صرفا از این منظرمی گویم که مشخص شود که کارباری به هرجهت، صورت نداده ایم که لشکری را کنارهم آوریم وتیمی بسازیم تا تنها بکاراجرایی درآیند. بیش ازهمه باید بگویم ؛ که همه افراد ما برسرباورخویش، جدا ازدوری و نزدیکی شان به این وآن، به انجام اینکارسترگ رضایت دادند. همین افراد حول مجموعه شعارهای فراهم آمده درسالن یعنی این شعارها ی زیر؛
 
زندانی سیاسی آزاد باید گردد/ زندان ، شکنجه ، اعدام ملغی باید گردد/ مرگ بر جمهوری اسلامی ایران/سرنگون باد رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی/برقرارباد سوسیالیسم/ زنده باد ازادی ، زنده باد سوسیالیسم/ نه می بخشیم ، نه فراموش می کنیم/ نه فراموش می کنیم ، نه می بخشیم/ در کنار بزرگترین پلاکادرسالن یعنی خوش امد به مهمانان به شکل زیر؛
حضور یاران مهمان در چهارمین گرد همآیی سراسری در باره کشتار زندانیان سیاسی در ایران (گوتنبرگ ، سوئد،نهم تا یازدهم ) را گرامی می داریم، توافق داشتیم.

گزارشگران عزیز؛ بیان همین حد ازشعارها و به این وسعت که فرش زیرپای رفقایمان کرده وبردیوارها چسپانده بودیم،ظرفیت به غلط نمایندگی آن بخش ازادعا ها ودروغ نویسی کسانی که ما را به فرارازسردادن شعار" سرنگونی رژیم تباهی و سیاهی جمهوری اسلامی" وزیرگرفتن موجودیت گردهمآیی متهم می کنند،بیش ازهرچیز، نشانه اخلاق غیرسیاسی و سقوط ارزش ها درنزد این جماعت ارزان است که هم اینان وقتی به خلوت می روند، آن کاردیگرمی کنند.     
اما موضوع دعوت ازنیروهای خارجی،شقی ازفعالیت گنجانده شده ما دربرنامه گردهم آیی بود. بیش ازچهارماه دوندگی توسط رفقای بخش بین المللی کمیته شهری به اینجا منتهی شد که این نیروها به ما پاسخ مثبت دادند. حزب چپ سوئد. حزب کمونیست سوئد- حزب سوسیال دموکرات ها – درکنارسازمان امنیستی(عفو بین الملل)، چندین شخصیت دانشگاهی – مطبوعات وچندرسانه همه وهمه عرصه فعالیت بین المللی ما برای گردهمآیی چهارم بود.
ازسوسیال دموکرات ها شروع می کنم ، چرا که دوستان "چپ" و "انقلابی" ما هیچ اشکالی به حضوردونماینده چپ سوئدی نداشتند ونقصانی هم درآن نمی بینند ، لااقل تا آنجایی که من شاهد بودم دربرابرصحبت های سخنگویان این دونیرو،مرتب تشویق وکف می زدند. باری همانطوری که گفتم؛ما ازسوسیال دمکرات ها ودیگرجریانات دعوت کردیم . یک سازمان وحزب سوئدی خارج ازاختیارما برگزارکننده گان، به مانند حزب سوسیال دمکرات سوئد یکی ازکادرهای خود را برای رساندن پیامش به گردهم آیی ما فرستاد. - اینکه چرا دعوتش کردیم یک بحث دیگریست-  می پرسم؛ مگرهمین نماینده درگرد هم آیی سوم هانوفر - که من وما هم حضورداشتیم – ازهمین سوئد وحزب متبوعش حاضرنشدند وپیام نفرستادند. حضورنماینده مزبورکجای گردهم آیی سوم را مخدوش کرد؟  یا مگررفیق نماینده ایرانی  وازسخنگویان بخش بین المللی حزب چپ سوئد،درگرد هم آیی کلن حضورنداشتند وحرف نزدند. چرا همان وقت این اندیشمندان مخالف دو آتشه سوسیال دمکراسی،لب ازلب وا نکردند بلکه تنها برصندلی هاشون تکیه دادند وقلم ها خود را به اختیارشکستند ولی برای گردهم آیی چهارم موضع تهاجمی می گیرند تا خودشان را اثبات کنند ؟
بیگمان اینگونه نگاه نسبت به فضای گرد هم آیی چهارم و منزه طلبی پیشه کردن، نه تحقق یک شبه سوسیالیسم دوستان را متحقق می گرداند و نه سوسیال دمکراسی را خانه نشین! بلکه فرصت برابرنقد همدیگررا ضایع وعدم انطباق پذیری اندیشه غیررا ناممکن می سازد. باوربه هرسطح ازپلورالیسم فکری، باید وسیله گردد تا ما حتی به مخالفین نظری و فکری خود،تریبون واگذاریم و دقیقا ازمنظرشنیدن نظرگاهها وحرف های آنان به گشایش نگاه ومنطق خود برآییم . نکته مهم آنکه همه سخنگویان نمایندگان نهادهای خود بودند وصدالبته مسئول حرف های خود، این جریانات می توانستند به جای نمایندگان ایرانی خود اقا یا خانم " گوستاوسون" ویا "آنالین " را به سالن ما گسیل دارند تاپیام جریانات متبوع خود را بیان دارند. برجسته کردن پیشینه سیاسی افرادی که بیش ازدو دهه با سازمان متبوع خود ارتباطی نداشته وندارند، ریختن نیرو به حساب جریانی است که روبه موت است واین دسته ازدوستان دارند به حیات رو بزوال آنان، خون تزریق می کنند . تو گویی که آدم ها باید ازفیلتراینان و ازامتحان کنکورشان ، برای پیام فرستادن و گفتگو کردن، نمره قبولی بگیرند و گرنه ازپیش یا مردودند ویا باید به پای میزمحاکمه کشانده شوند. این آن مصیبت وانفسایی است که ما درآن گیر کرده ایم و من درنوشته دیگری درحال وارسی اش هستم و دراینجا به همین حد بسنده می کنم.
موضوع بیدراگ یا(کمک مالی) از آن جنس ناچسب گردهمآیی چهارم است. بیش ازهرچیزی باید بگویم ؛ موضوع پول همواره درجامعه ایرانی ، یک اثرش تخریب روابط و بی معنی ساختن جنبه ارزشی کاربجامانده ازخرد و توانایی جمعی است . کافی است که کسی ازموضع " انقلابی " گری ، مخالف فکری اش را" بیدراگ " بگیرمعرفی کند . باید سال ها دنبال چنین اتهامی دوید تا اثبات کرد یاری های مالی  درسوئد بذل و بخشش غنایم نیست . تو، من و ما مجازیم اگرکاری برای عرضه به غیرداده ایم، اگرتشکلی را به سامان برده ایم که دراین کشوربه ثبت رسیده و کارکزد اجرایی داشته و داریم . برای واخواست فعالیت های فرهنگی و اجتماعی خود ازکمک های دولتی بهره می گیریم وگرنه ازاین خبرها نیست! این را همین آقایان مدعی بهترازهر کسی می دانند.  
خود این کمک های  دولتی محصول وجودی راست ها درجامعه نیست، محصول مبارزه طبقاتی آن طبقه رنج و کاردرروند تاریخی مبارزه این طبقه درسوئد است / همان طبقه ای که آقایان سنگ آنرا به سینه میزنند- همان ها بودند که سنگ بنای واگذاری کمک های مالی به انجمن های فرهنگی واجتماعی را درسوئد پایه نهادند.سوسیال دموکراسی برای استمرارجامعه رفاه، درادامه به آن پای کوبید وهرچه زمان می گذرد – همه ما شاهدیم- که راست ها برحیات کشورمسلط می گردند واوضاع اقتصادی کشوررو به وخامت و محدودیت و صرفه جویی وپای سیاست  "ریاضت اقتصادی دولت" و ائتلاف راست،این کمک رسانی ها محدودترورو به تعطیلی می رود. بی مناسب نیست که کشورسوئد را کشورانجمن ها و کلوب های پرشماری می شناسند که با همین بیدراگ ها روی پای خود هستند.تشکل هایی که دهها کاربزرگ و کوچک را به سامان برده و منشاء اثرند. صد البته سوء استفاده های مالی هم صورت گرفته و می گیرد. اما ما دربرابرگرد هم آیی چهارم تنها نهاد ( آ ب. اف ) بعنوان یگانه اسپانسوربین ما ومسئولین سالن (فولکت هوس) بعنوان واسطه مالی عمل کردند. پولی به دست ما اعضاء "کمیته اجرایی شهری" و یا " کمیته برگزارکننده چهارمین گرد هم آیی" داده نشد تا اعلام داریم این حد گرفتیم و این حد هزینه کردیم . فاکتورسالن ها ازطرف مسئولین "فولکت هوس موندال "  عینا به  سازمان" آ. ب. اف" مرکزی گوتنبرگ  داده شد و محاسبه گردید . شارلاتانیزم موجود درشهر،بدلیل بی اعتباری و کوس رسوایی وبی عملی خود،ما را "بیدراگ بگیر" و خود را منزه معرفی می کنند . هم اینان وهم پالگی های شان درهمین شهراگرهردوسال یکباروهرازگاهی دست به کاری درحد گشایش یک یا چند سالن سینمایی و چند مهمان اجابت کنند،اسپانسورهای مالی شان همان یک قلم ( آ. ب . اف ) درحد ده ها هزارکرون بلیط هایشان را پیش خرید می کنند . انگاری پول گرفتن این حضرات ازموضع" انقلابی" گری و"تبعید" ی به ناگزیر،به ثبت می رسد. این کمک گرفتن ها برای آقایان، مجازوسوسیالیستی ومنشاء خیربرای "آگاهی توده هاو" انقلاب توده" ها است ولی آن دیگران چنانچه یاری مالی شفاف بگیرند ودرعوض کارهم ارائه دهند،ناسالم وغیرمجازتلقی می گردد .
من برآنم؛ تنها عمل اجتماعی ما وقضاوت واقع بینانه مردم مان دراین شهر، مشت رسوایی اینان وهمه آنانی را که با نوعی سفسطه واغواگری، آوازلاهوتی سرمی دهند، برای کارهای ناکرده خود، دنبال امتیازطلبی اند، هیچ حرجی نیست.  
        
نتیجه آنکه ازمنظرمن، امیرجواهری لنگرودی که با شما هم کلام هستم: گرد هم آیی چهارم درسطح برنامه های ارائه شده،بویژه ازمنظرکیفی بغایت متفاوت ازگردهمآیی های پیشین بود.بحث ها ازکیفیتی چند گانه در حوزه دادخواهی، دفاع ازوضعیت ناهنجاری های روحی وروانی زندانی سیاسی برآمده ازشکنجه ودشواری های زندان، پروژه های به کارگرفته شده برسرتجاوزبه زندانیان زن درجای جای کشور،- علیرغم حرف و حدیث های پیرامون این بحث- ،موضوع به فراموشی نسپردن وپاسداری حافظه تاریخی دررویارویی با نظام جمهوری اسلامی، بحث پرمضمون نه می بخشیم ، نه فراموش می کنیم ، عبارتی کلیدی درتضمین پیشروی به سوی بهبودی فرد و جامعه آسیب دیده، بحث دادخواهی وعدالتخواهی درمضمون برپایی دادخواست مردمان ایران برپایه بیش ازسی سال حاکیمت سیاه و تبهکارانه جمهوری اسلامی، نگاه دوستان مهمان خارچی گردهمآیی ودرخواست آنان از دولت سوئد،مبنی برناامن اعلان داشتن ایران وخواست اینکه :" ازدولت سوئد می خواهیم  تا زمانیکه قانون اعدام در ایران جاری است ، هیچ پناهنده ای به ایران دیپورت نگردد" پیام روشن نماینده حزب چپ سوئد به چهارمین گرد همآیی بود.
گرد همآیی چهارم درگوتنبرگ،آنگاه که با اشک وآه مادران وپدران وهمسران و فرزندان اعدامی و لحظه های اعدام روبرومی شد، چنان هنگامه ا ی ، نابهنگام از خود بجا می گذاشت که دوستان جوان آلمانی و سوئدی ، خود را با ناکجای ذهنمان همراه می کردند و با گریه ما همآوا می شدند و تصاویراین هم ظلم و ستم را درپرده ها ی سینما می یافتند.نباید ازیاد برد که نمایش جنبی فیلم ها / زحمت پر تلاش دست اندرکاران آن / چه خدمت بزرگی به بازشناسی زندان برای بینندگان آن بویژه جوانان نسل دومی ازخود بجا می گذاشت. من درحاشیه گردهمآیی ودرگفتگوی با جوانان خاوران (گلی و شکوفه )، جوانان نسل انقلاب رفقا فریبا وامین و... بغایت آموختم و ازاین آموختنم خرسندم. این همه مضمون کیفی گردهمآیی چهارم درگوتنبرگ ودرمصاف با رژیم تاریک اندیش اسلامی، فریاد دادخواهی مظلومانه مردمانی به شمارمی آید که سکوت همه جانبه مزبوحانه نظام را دربرابرموجودیت برپایی چهارمین گردهمآیی سراسری درباره زندانیان سیاسی ایران، درشهرگوتنبرگ سوئد، برانگیخته است .
من به سهم خودم با همه گرفتاری جنبی روزهای گرد همآیی، آن حد که دیدم،شنیدم ، بسیارفراگرفتم وازهمین منظربه همه دست اندرکاران این حرکت بزرگ خسته نباشید می گویم . ازسایت شما گزارشگران و مسئولیت شناسی مدیرآن رفیق بهروزسورن که صدالبته با حساسیت ووسواس، همه زوایای گردهمآیی را دنبال می کند، نیزبخاطرفراهم آوردن این فضای گفتگو، تشکر و امتنانم را اعلام می دارم. 


با سپاس از امیر جواهری گرامی و روشنگری هایش در اینباره و خسته نباشید به کمیته برگزاری شهری
گزارشگران

از لابلای اخبار و اوضاع بين المللی: روابط "متحدانه " آمريکا و پاکستان در آستانه تحويل و تحول


يونس پارسابناب



1 – پاکستان از اول پيدايش خود در سال 1949 به عنوان يک ملت – دولت يکی از " متحدين " ژئوپوليتيکی آمريکا در قاره آسيا بويژه در آسيای جنوبی بوده است . اين " اتحاد " که عموماً نابرابر و به نفع آمريکا بود در سه سال گذشته ( 2011 – 2008 ) دستخوش تحويل و تحول قرار گرفته و احتمال قوی مي‎رود که به پايان عمر خود برسد .
2 – پيشينه اين روابط و " اتحاد " بسيار مبرهن و ساده بود . در جريان عقب نشينی و تخليه نيروهای استعماری انگلستان از شبه قاره هندوستان ، دو کشور در سال 1948 از بدنه آن شبه قاره پديد آمدند : هندوستان و پاکستان که در واقع پاکستان از بدنه هندوستان انشعاب و جدا گشت . از آن زمان به بعد پاکستان و هندوستان در تلاقی عليه همديگر قرار گرفته و يکديگر را دشمنان " اصلی " خود محسوب داشتند . اين تلاقی ها و دشمن ها منجر به سه جنگ بزرگ بين آن‎ها – در سال های 1948 – 1947 ، در 1965 و در 1971 – گشت . دو جنگ اولی بر سر ايالت کشمير بود که منجر به تقسيم آن بين هندوستان ، پاکستان گشت و تاکنون مورد شناسائی طرفين قرار نگرفته است . جنگ سومی بر سر جدائی بنگال غربی ( بنگلادش ) از بدنه پاکستان بود . طبيعتاً هندوستان در اين جنگ از جدائی بنگال غربی و استقلال کشور نوظهور بنگلادش حمايت کرد .
3 – يکی از تبعات ادامه اين تلاقی ها که پی آمدهای فراگيری را ببار آورد ، امتناع هر دو کشور از امضای " معاهده عدم گسترش سلاح های هسته ای " بود که منجر به توسعه تسليحات اتمی توسط آن دو کشور گشت . پروسه توسعه اول در هندوستان ( احتمالا در سال 1967 ) آغاز گشت که شوروی در موفقيت آن نقش داشت . پاکستان احتمالا در سال 1972 شروع به توسعه آن کرد که بدون ترديد از حمايت همه جانبه آمريکا برخوردار بود . با رسيدن سال 1998 ، هردو کشور پروسه رشد نيروهای هسته ای خود را به اتمام رساندند . امکان مسلح شدن هندوستان و پاکستان به نيروهای اتمی همان اثر مثبت را روی آن دو کشور داشت که روی روابط شوروی و آمريکا در دوره " جنگ سرد " گذاشت و آن اين که هر دو کشور مطلقاً قانع گشتند که هر نوع تلاقی نظامی عواقب خطرناکی را ببار خواهد آورد .
4 – در دوره " جنگ سرد " هندوستان از سياست " عدم تعهد " در مقابل رقابت های آمريکا و شوروی پيروی کرده و در برگزاری کنفرانس باندونگ و سپس در ايجاد " سازمان کشورهای غير متعهد " نقش مهمی را ايفاء کرد . آمريکا اين سياست را " غير اخلاقی " اعلام کرده و آن را يک نوع گرايش به سوی شوروی تفسير کرد . برای جلوگيری از گسترش سياست غير متعهد آمريکا به حمايت همه جانبه پاکستان در مقابل هندوستان متوسل شد . پاکستان اميدوار بود که که با ايجاد " اتحاد " با آمريکا و اتخاذ سياست های ضد شوروی موفق خواهد گشت که با کمک آمريکا مسئله جدائی کشمير را به نفع خود حل کرده و نصف ايالت کشمير را که در دست هندوستان است را به کشمير پاکستان ضميمه سازد . ولی نيت اصلی آمريکا در اتحاد با پاکستان به خاطر دو هدف اساسی در استراتژی سياست خارجی آمريکا بود که چندان ارتباطی با مسئله کشمير نداشت . اين دو هدف مکمل هم عبارتند از : يک – حمايت پاکستان از سياست آمريکا در جلوگيری از گسترش انديشه های رهائی بخش جنبش غير متعهد ها در کشورهای مسلمان نشين غرب آسيا – افغانستان ، ايران ، ترکيه و کشورهای عربی خاورميانه -با تعبيه کودتای 28 مرداد 1332 (اوت 1953 ) در ايران و سپس تاسيس سازمان نظامی " سنتو " در سال 1957 آمريکا به اين هدف خود رسيد . دو – هدف دوم آمريکا اين بود که با اتحاد با پاکستان که دارای مرزهای طولانی با جمهوری چين توده ای است موفق خواهد گشت که با مهار و تحديد چين از پيشرفت و نفوذ چين در آسيای جنوبی و خاورميانه جلوگيری کند . اين سياست هنوز هم بعد از گذشت 20 سال از پايان " جنگ سرد" به قوت خود باقی است .
5 – آمريکا متوجه بود که شرايط اصلی برای موفقيت در اين سياست ايجاد " تثبيت " داخلی در پاکستان است . روی اين اصل دولت آمريکا با تعبيه کودتاهای متعدد نظامی کشور پاکستان را به حوزه نفوذ خود در آن منطقه متصل ساخت . دولت آمريکا بعد از حمايت همه جانبه از ديکتاتوری های ايوب خان و يحيی خان در دهه های 1950 و 1960 دوباره از کودتای ضياء الحق عليه دولت ملی و پوپوليستی ذوالفقار علی بوتو حمايت کرده و از اعدام بوتو ( که در دهه 1970 تلاش کرد که با گسست از محور آمريکا به مدار جنبش و سازمان کشورهای غير متعهد بپيوندد ) توسط دولت نظامی ضياء الحق استقبال کرد .
6 – چين توده ای در عهد مائو هميشه از تلاش های نيروهای ملی گرای پوپوليستی پاکستان در جهت پيوند با جنبش کشورهای غير متعهد که جانشين " کنفرانس باندونگ " بود ، حمايت مي‎کرد . ولی پيشينه روابط حسنه و نزديک بين چين توده ای و پاکستان به سال 1949 که هر دو به واقع در آن سال پا به عرصه زندگی گذاشتند ، برميگردد . چين هميشه خواهان انقطاع پاکستان از محور راس نظام امپرياليستی ( آمريکا ) و الحاق ( پيوند ) آن با کشورهای " کنفرانس باندونگ " و " جنبش کشورهای غيرمتعهد " بود . يک علت ديگری که به روابط نزديک دوستی بين چين و پاکستان در دوره " جنگ سرد " شدت می بخشيد ، ايجاد روابط نزديک بين شوروی و هندوستان در دوره اوجگيری جنگ سرد بود . در دهه های 1960 و 1970 ، دولتمردان چين توده ای به اين نتيجه رسيده بودند که احتمال " تبانی " بين آمريکا و شوروی بر سر چين و مهار و تحديد ارضی آن توسط ابرقدرت ها با استفاده از مرزهای طولانی هندوستان و پاکستان وجود دارد . اين نتيجه گيری هنوز هم بعد از گذشت 20 سال از پايان جنگ سرد و فروپاشی شوروی منتهی با يک تغيير کيفی در آرايش نيروها به قوت خود باقی است . امروز دولتمردان چين برآنند که آمريکا با گسترش جنگ های مرئی و نامرئی در پاکستان از يک سو و با توسعه قابل توجه روابط اقتصادی و برنامه های هسته ای تسليحاتی با هندوستان از سوی ديگر خواهان مهار و تحديد و سپس تضعيف چين به عنوان يک قدرت اقتصادی و سياسی نوظهور در صحنه سياسی جهان است . حمايت مستقيم و غير مستقيم دولت هندوستان از فعاليت های لامائيست ها ( بنيادگرايان بودائی ) تحت رهبری دالائی لاما در مرزهای هندوستان و چين ( در ايالت بودائی نشين تبت در چين ) از يک سو و حمايت همه جانبه بنيادگرايان اسلامی در پاکستان از جدائی طلبان ترکان اويغور ( ساکن ايالت شين جان در شمال غربی چين که هم مرز پاکستان است ) از سوی ديگر ظن دولتمردان چينی را در مورد مهار و تضعيف چين به حتم و يقيين تبديل ساخته است .
7 – بهر رو بر اساس تفسير فوق و در پرتو فعل و انفعالات در دوره بعد از پايان جنگ سرد مي‎توان به سه علت اصلی که باعث شدند که در بيست سال گذشته روابط نزديک بين پاکستان و آمريکا دستخوش تحويل و تحول قرار گيرد ، بطور مختصر اشاره کرد : الف – فروپاشی شوروی و در نتيجه پايان " جنگ سرد " بود . يکی از عواقب اين تغيير و تحول در منطقه آسيای جنوبی پايان برنامه دولت گرای نهرو در هندوستان و جايگزينی آن با برنامه های " بازار آزاد " نئوليبرالی با حمايت واشنگتن بود . در اين فاز از تاريخ حرکت سرمايه روابط همه جانبه بين آمريکا و هندوستان گسترده تر گشته و در واقع هندوستان اهميت فوق العاده بيشتری در مقام مقايسه با پاکستان در محاسبات معماران استراتژی جهانی آمريکا کسب کرد . در دوره جنگ سرد پاکستان در مقابل هندوستان از حمايت بيدريغ آمريکا بهره مند بود . ولی امروز آمريکا به روشنی هندوستان " بيطرف " و " غير متعهد " زمان جنگ سرد را که ضد پاکستان بود و هست به متحد خود تبديل ساخته است . ب – دوم اين که اوضاع داخلی افغانستان که همسايه پاکستان است در اين دوره شديدا دستخوش دگرگونی قرار گرفت . در دهه 1980 پاکستان با حمايت آمريکا از مجاهدين افعانستان عليه مداخله نظامی شوروی حمايت همه جانبه کرد . بعد از خروج نيروهای نظامی شوروی از افغانستان در سال 1989 ، نيروهای امنيتی پاکستان ( آی . اس . آی ) از نيروهای طالبان که در پاکستان آموزش ديده بودند ، پشتيبانی کرد که دولت افغانستان را سرنگون سازند . ولی طالبان بعد از سرنگونی دولت مجاهدين افعانستان آن کشور را به پايگاه اصلی فعاليت های القاعده تبديل کرد . با اين که در رسانه های گروهی فرمانبر و در اسناد رسمی دولت آمريکا ، القاعده و طالبان دشمنان آمريکا قلمداد و ترسيم مي‎شوند ولی طبق نظر خيلی از تحليلگران روابط القاعده ، طالبان و ديگر سازمان های بنيادگرای " تروريست " با آمريکا در بهترين شرايط روابطی مرموز ، مشکوک ، دوگانه و پر از زير و بم های اسرار آميز است . اين وضع بعد از جريانات مرموز يازده سپتامبر 2001 مشکوک تر و اسرارآميز تر گشته است . شايان ذکر است که اين وضع مشکوک در ارتباط با پاکستان دو چندان چشمگيرتر و فراگيرتر است . بخشی از نيروهای طالبان که بعد از استراحت و کسب آموزش در پاکستان به افغانستان گسيل مي‎گردند عمدتا در ارتباط دائم با بخشی از نيروهای امنيتی پاکستان قرار دارند . در صورتيکه بخش ديگری از نيروهای طالبان که در خاک پاکستان فعاليت دارند عموماً عليه دولت و نيروهای نظامی پاکستان عمل مي‎کنند . د – سوم اين که با سرنگونی دولت طالبان در اواخر سال 2001 توسط نيروهای نظامی آمريکا القاعده و ديگر سازمان های تروريستی از افغانستان به پاکستان عقب نشينی کرده و به تاسيس پايگاه های خود دست زدند . هدف اين سازمان ها تضعيف کامل دولت غير نظامی زرداری – گيلانی در پاکستان است . با اين که اين دولت غير نظامی است ولی نظاميان عاليرتبه در پاکستان صاحبان قدرت هستند و از طريق سازمان امنيتی " ای . اس . آی " با بخشی از نيروهای طالبان و نيروهای ديگر تروريستی روابط و همکاری نزديک دارند .
8 – مجموعه و ترکيبی از اين سه علت شرايطی به وجود آوردند که در حدود سال 2005 روابط آمريکا و پاکستان دستخوش تحول قرار گرفته و بعد از آن سياست های آن‎ها روی مسائل عمده و مهم باهم همخوانی نشان ندادند . در اين دوره است که دولتمردان آمريکائی عموماً نسبت به نيت و برنامه های دولت پاکستان مشکوک و مظنون گشتند . از آن زمان به اين سو ( 2011 – 2007 ) از نظر آمريکائی ها پاکستان منبع اصلی کمک خارجی به نيروهای طالبان تلقی گشت . با اين که رابطه خود آمريکا با نيروهای طالبان افغان و طالبان پاکستان يک رابطه مرموز و مشکوک است ولی روشن است که دولت آمريکا و متحدين اصلی اش – کشورهای ناتو – طالبان های افغانستان و پاکستان را " دشمن " و " خطر اصلی " خود در آسيای جنوبی قلمداد مي‎کنند و رسانه های گروهی رايج و فرمانبر نيز تلاش مي‎کنند که در اذهان عمومی چنين تصور و تلقی را به وجود آورند که پاکستان " خطرناکترين منطقه " در جهان عليه " منافع ملی و امنيتی " آمريکا است .
9 – ولی بررسی روابط آمريکا و پاکستان از ديدگاه چالشگران ضد نظام جهانی به روشنی نشان مي‎دهد که گسترش جنگ به پاکستان تحت شعار " جنگ عليه تروريسم " برای پيشبرد پروژه تسلط راس نظام بر جهان بوده و شعار " جنگ عليه تروريسم " در پاکستان ( خطرناکترين منطقه در جهان ) مترسکی در جهت ارعاب و انحراف افکار و انظار عمومی از توجه به واقعيت های استراتژی آمريکا در پاکستان است . در اين جا بطور اجمالی به نکات مهم اين واقعيت های عينی ميپردازيم .
10 – از ديدگاه تاريخی ، پاکستان در شصت و سه سال گذشته ( از سال تولد پاکستان به عنوان يک ملت – دولت واحد در 1948 به اين سو ) نقش اساسی در پيشبرد " هدف نهائی " آمريکا در قاره آسيا ايفاء کرده است . در واقع پاکستان به خاطر موقعيت ژئوپليتيکی خود به عنوان کشوری که مناطق خاورميانه ، آسيای مرکزی ، آسيای جنوبی و چين را بهم متصل مي‎سازد ، در محاسبات معماران پروژه جهانی راس نظام نقش کليدی داشته است
11 – از موضع اين معماران ( اوليگارشی دو حزبی آمريکا ) که حافظين منافع اوليگوپولی های انحصاری سرمايه هستند ، بدون تسلط کامل بر پاکستان آمريکا نمی تواند در پيشبرد " هدف نهائی " خود – تحديد چين و نتيجتا استقرار هژمونی نظامی بر کره خاکی – کامياب گردد . پاکستان با افعانستان ، ايران ، هندوستان و چين دارای مرزهای طولانی است . اين کشور بويژه در سی و دو سال گذشته در اجرای عمليات نيروهای ويژه نظامی آمريکا و مفاد نقشه های ميليتاريستی و شبه نظامی پنتاگون و " سيا " از موقعيت برجسته ای بهره مند بوده و در دوره های ديکتاتوری های نظامی ضياء الحق و سپس پرويز مشرف نقش خود را به عنوان پايگاه آموزشی بنيادگرايان اسلامی بويژه سلفيست ها که عليه چين در ايالت شين جان ( ايالت شمال غربی چين ) ، عليه هندوستان در کشمير ، عليه افغانستان ( در ايالت شمال غربی پشتون نشين ) و عليه ايران ( از طريق بلوچستان پاکستان ) مشغول فعاليت هستند ، به نحو نمايانی ايفاء کرده است .
12– در سال های اخير ( از اواخر سال 2007 به اين سو ) تقويت جايگاه بنيادگرايان سلفيست منجمله القاعده و نيروهای طالبان در آن منطقه از جهان ( که به صور گوناگون با سازمان " سيا " و " آی . اس . آی " پاکستان دارای رابطه مرموز و پيچيده هستند ) نه تنها به جناح های مختلف درون هيئت حاکمه آمريکا که در درون کابينه اوباما در رقابت با همديگر هستند ، فرصت داده که پاکستان را به جولانگاه های درگيری های " نيابتی " خود تبديل سازند بلکه اين احتمال را به وجود آورده است که پاکستان نيز مثل يوگسلاوی دچار فروپاشی و تجزيه قرار گرفته و به عنوان " سکوی پرش " آمريکا در جهت پيشبرد فاز اول " هدف نهائی " آمريکا ( تحديد چين ) مورد استفاده قرار گيرد .
13 – فعل و انفعالات و اشتعال تضادهای سياسی و نظامی در دو سال گذشته در پاکستان ( از اواخر سال 2009 به اين سو ) ، روياروئی بخشی از ارتش پاکستان با بنيادگرايان از يک سو و همکاری بخشی از آن همراه با ماموران عاليرتبه سازمان " آی . اس . آی " با طالبان های افغانستان از سوی ديگر و ازدياد مداخلات نظامی و سياسی آمريکا در امور داخلی پاکستان منجمله و بويژه حملات و بمباران خاک پاکستان بوسيله هواپيماهای بی خلبان " سيا " و بالاخره حمله و قتل اوسامه بن لادن ، نشان مي‎دهند که بنيادگرايان و بخشی از نظاميان در پاکستان و رابطه " نيابتی " و مرموز آنان با نهادهای امنيتی و نظامی و ديپلماتيک آمريکا سبب بی ثباتی و آشفتگی در پاکستان گشته و شرايط را برای تجزيه احتمالی پاکستان مهيا کرده است .
14 – اگر بينادگرايان و متحدين آن‎ها در ارتش و " آی . اس . آی " نتوانند حتی با کمک های مستقيم و غير مستقيم " سيا " طی يک کودتای نظامی دولت سکولار و قانونی زرداری – گيلانی را سرنگون ساخته و تبيين و " تثبيت شريعت اسلامی " سلفيست ها را جايگزين آن دولت سازند ، در آن صورت بعيد نيست که دولت آمريکا به بهانه اين که مرزهای پاکستان " خطرناکترين منطقه تروريستی " در جهان است جنگ نامرئی را در پاکستان علنی ساخته و در صورت لزوم پاکستان را مثل يوگسلاوی به ملت – دولت های متعدد تجزيه سازد .
15 – هدف آمريکا از گسترش جنگ در پاکستان به موازات ازدياد فعاليت ها و حضور نظامی خود در کشورهای آسيای مرکزی ( تاجيکستان ، قرقيزستان و.... ) تحديد و بالاخره تضعيف چين است . اشتعال جنگ های ساخت آمريکا در کشورهای آسيای جنوبی تحت بهانه " جنگ عليه تروريسم " ، افزايش حضور نظامی خود در کشورهای آسيای مرکزی ( تاجيکستان ، قرقيزستان و... ) ، حمايت از گسترش لامائيسم در جنوب غربی چين در ايالت تبت و کمک به جنبش مسلمانان ترکستان در شمال غربی چين در ايالت اويغور نشين شين جان ، ازدياد مانورهای مشترک نظامی با تايوان و کره جنوبی ، تأکيد بيش از حد روی " بلندپروازی " های هسته ای کره شمالی به عنوان يک کشور " گردنکش " و بالاخره تلاش آمريکا در عقد يک قرارداد نظامی با هندوستان را مي‎توان با در نظر گرفتن فاز مهم " هدف نهائی " آمريکا ( تحديد چين ) بهتر و جامع تر مورد بررسی قرار داد .
16 – با اين که آمريکا از نظر اقتصادی بويژه دادو ستد با چين از طريق شرکت های فراملی و تجارت و تبادل پول رابطه فراگير و تنگاتنگ دارد ولی افزايش و تعميق رقابت های ژئوپوليتيکی در سطح جهان بويژه در شمال و شرق آفريقا ( ليبی ، چاد ، سودان و.... ) و در آسيای جنوبی ( افغانستان و پاکستان ) شرايط را برای رشد " تنش های شديد " بين چين و آمريکا آماده مي‎سازد . در پرتو بحران عميق ساختاری که نظام جهانی با آن روبرو است اين پرسش در بين مردم و همچنين تحليلگران سياسی مطرح است که آيا امکان دارد که به جهت گسترش جنگ های مرئی و نامرئی آمريکا از افغانستان به پاکستان و سپس به کشورهای آسيای مرکزی ( که کشورهای همجوار چين هستند ) اين تنش ها به " تلاقی های انفجاری " بين دو ابر قدرت نظامی آمريکا و اقتصادی چين منجر گردد ؟
منابع و ماَخذ
1 – امانوئل والرستين " اتحاد آمريکا و پاکستان '' در سايت www.binghamtonelu . 15 ژوئيه 2011 .
2 – ميشل چوسو دوفسکی " برهم زدن ثبات در پاکستان’’ در سايت " گلوبال ريسرچ" 30 دسامبر 2007 .
3 – علی طارق ، دوئل : ‘’ پاکستان در سر راه پرواز قدرقدرتی آمريکا ’’ لندن 2008 .
4 – امانوئل والرستين ، " افغانستان – پاکستان : جنگ اوباما " در سايت www.binghamtonelu . اول آوريل 2009 .
5 – يونس پارسا بناب " جايگاه و اهميت کشورهای فلسطين و پاکستان در پروژه جهانی آمريکا " در نشريه ايرانيان واشنگتن ، سال دوازدهم شماره 378 ( جمعه 17 خرداد 1378 )




8 مهر 1390

۱۳۹۰ مهر ۷, پنجشنبه

حمله ی شدید نوال السعداوی به اخوان المسلمین




• نوال السعداوی نویسنده ی چپ گرا و مبارز حقوق زنان در مصر در یک سخنرانی در بلژیک اخوان المسلمین این کشور را به میوه چینی از انقلاب متهم کرد ...
پنج‌شنبه  ۷ مهر ۱٣۹۰ -  ۲۹ سپتامبر ۲۰۱۱

  العربیه.نت، ناصر شریفی: دکتر نوال سعداوی نویسنده چپگرای مصری که در ایران با کتاب تحقیقی و نقادانه اش؛ "چهره عریان زن عرب"، شهرت و محبوبیت یافته است، این روزها از هر فرصتی استفاده می کند تا نسبت به "شتاب در امور سرنوشت ساز مصر" هشدار دهد.

این بانوی سالخورده معتقد است که زنان و جوانان مصر باید فرصت های بیشتر و امکانات وسیعتری را برای رشد و پیشرفت بیابند، تا بتوانند در روند امور و تعیین سرنوشت کشورشان مساهمت جدی و مثبت داشته باشند.

نوال سعداوی در بروکسل در همایشی که به دعوت "جمعیت همبستگی زنان عرب و بلژیک برگزار شده بود، به شدت جریان "اخوان المسلمین" در مصر را مورد حمله قرارداد و اظهار داشت: این جماعت در ابتدای تجمع های انقلابی در مصر نه در این تجمع ها حضور یافت و نه موافق آن تحرکات بود. لیکن اکنون اصرار می ورزد که هر چه زودتر انتخابات برگزار شود تا از عدم رشد و تبلور احزاب و موضعگیری هایشان بهره گیرد.

وی که شنوندگان انبوهش به گزارش فرانس پرس، سالن مرکز "آمازون" در قلب بروکسل را نشسته و ایستاده پر کرده بودند، خطاب به آنان گفت: این جماعت (اخوان المسلمین) بعدها به انقلاب پیوست، یعنی زمانی که مطمئن شد رژیم واقعاً رفتنی است!

در این همایش که تحت عنوان "بهار جهان عرب و سود و زیان زنان" برگزار گردید، نوال سعداوی سخن از سهم زنان در انقلابها را امری بیهوده و کهنه دانست و تشکیک در سود و زیان جنبش ها برای زنان را ناعادلانه خواند. وی گفت: نمی توان این سوالات را مطرح کرد که "زنان در انقلاب شرکت داشته اند یا خیر، و اگر داشته اند، چقدر؟ و حالا آیا روند امور به نفع زنان پیش می رود یا نه؟ یا اینکه، اصولاً خیزشها و انقلابات جهان عرب زنان را به پیش می برد یا پس می راند؟

دکتر سعداوی اظهار داشت: هیچ انقلابی را نمی توان تصور کرد که زن در آن حضور نداشته باشد. زیرا زنان، نیمی از اجتماع اند. علاوه بر این، انقلاب اگر واقعاً انقلاب است باید رو به جلو باشد و جهت گیری عدالتجویانه و آزادیخواهانه داشته باشد. طرح سوال مطرح نیست، بلکه مساله اکنون این است که مطالبات زنان و مشکلات خانواده ها و کودکان مطرح شود. انقلاب، برای همه است و باید در خدمت همگان باشد. نمی توان یک قشر یا گرایش را ورثه انقلاب دانست. انقلاب، ویژه مردان نیست.

وی هشدار داد: آنان که در انقلاب نقش فعالی نداشته اند، اکنون سعی دارند میوه چین انتخابات آزاد بعد از انقلاب شوند. تسریع در برگزاری انتخابات، بخشی از یک تلاش توطئه گرانه است که هدف از آن، فرصت ندادن به جوانان برای بازیافتن خویش و جلوگیری از ایجاد و رشد احزابی است که زنان و جوانان در آنها نقش موثرتری داشته باشند.

سعداوی افزود: تلاش برای راه اندازی سریع انتخابات از سوی شورای فرماندهی ارتش و اخوان المسلمین صورت می گیرد. ناگفته پیداست که اخوان المسلمین به عنوان سازمان یافته ترین نیروی سیاسی و فکری در مصر می تواند به پیروزی سریع خویش اطمینان داشته باشد. لذا نمی خواهد به جوانان فرصت سازماندهی و تحزب بدهد.

دختر محجبه ای در بین حضار به سخنان نوال سعداوی ایراد گرفت و گفت: شما چگونه دموکراتی هستید که می خواهید انتخابات آزاد را به تاخیر بیندازید؟! این موضع شما دموکراتیک نیست.

این دختر توضیح داد: اخوان المسلمین نخست در قالب افرادش در تجمع ها حضور یافت و سپس به عنوان یک تشکل اعلام همبستگی کرد. آیا شما به انتخاب ملت و شعور سیاسی آن اعتقاد ندارید؟

سعدوای در پاسخ گفت: شما در مصر نبوده اید و روزهای انقلاب آن را از نزدیک تجربه نکرده اید، با خواندن مطالب نمی توان به واقعیات ملموس جامعه پی برد. اخوان المسلمین شرکت نداشته اند و نمی توان از آنها دفاع کرد.

وی افزود: به هر حال اگر بخواهیم تجسم عینی انقلاب را در پارلمان مصر ببینیم، باید به جوانان فرصت سازماندهی و شناخت توانهایشان را بدهیم. آن کس که "سر هم بندی می خواهد" خواهان موفقیت انقلاب نیست.

مردی در میان شنوندگان دکتر نوال سعداوی معترضانه پرسید: آیا می توان به ملتی متدین و مکتبی افکار سکولار را تحمیل کرد؟! اما خانم سخنران پاسخ داد: اشتباه نکنیم. ملت مصر برای به کرسی نشاندن اسلامگرایان به پا نخاست. بحث تطبیق احکام شریعت مطرح نبود. مردم برای احقاق حقوق خویش بپا خاستند. مردم مطالبات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی داشتند و باید اکنون نیز روند مطالبات پیگیری شود.

نوال سعداوی که چندین دهه سابقه مبارزات حقوق بشری و بویژه دفاع از زنان در کارنامه خود دارد، تاکید کرد: هم در داخل مصر و هم از سوی نیروهایی در خارج، تلاش می شود انرژی آزاد شده و انقلابی مردم را با درگیریهای جانبی و جنگهای حیدری- نعمتی پراکنده و در نتیجه خنثی و بی اثر کنند.

وی افزود: راس هرم استبداد و فساد در مصر سقوط کرد، اما اینک باید پیکره نظام فساد و استبداد را هدف قرار داد.

سرکوب و فریب


 
رضا علیجانی
رضا علیجانی
رضا علیجانی سردبیر مجله توقیف شده ایران فردا در یکی از جلسات جانبی اجلاس جهانی حقوق بشر در ژنو تحت عنوان «سرکوب و فریب» سخنرانی کرد.

وی به عنوان یک روزنامه نگار، نویسنده و فعال سیاسی ملی - مذهبی معرفی شد.

علیجانی در ابتدای سخنانش گفت در کشور ما یک شرکت سهامی حکومت میکند. شرکت سهامی زور و سرکوب - فریب و تزویر - پول و نفت (زر و زور و تزویر).

این فعال ملی - مذهبی گفت متن کامل سخنرانی‌اش را به دو زبان فارسی و انگلیسی در اختیار جمع و رسانه‌ها قرار خواهد داد و خلاصه‌ای از آنرا مطرح خواهد کرد.

وی در ادامه افزود، در این سخنان کوتاه به دو ضلع این مثلث و نسبت آنها در رابطه با حقوق بشر می‌پردازد.
 
سلام خانم‌ها و آقایان


من از کشوری می‌آیم با تاریخی کهن و تمدنی بزرگ که روزی الهام بخش فرهنگ و تمدن برای سراسر جهان بوده است.

من از کشوری می‌آیم که انقلابی به نام خدا در آن صورت گرفت که میخواست مرکز صلح و معنویت و انسانیت و اخلاق برای جهان باشد. اما جلاد وارث شهید شد و قصاب جای شبان را گرفت.

امروز از آن انقلاب بزرگ ضد استبداد و شکنجه و دروغ و فریب چیزی جز استبداد و شکنجه و تجاوز و فرد پرستی و ریا و فریب باقی نمانده است.

من که خود در اوان جوانی در رژیم گذشته بازداشت شدم از آن پس پنج بار دیگر در رژیم جدید دستگیر شدم. و هفت سال را در زندانهای مختلف گذراندم . پس از آزادی از زندان به کا ر روزنامه نگاری و پژوهش و نویسندگی مشغول شدم و در سال ۲۰۰۱ از سوی سازمان روزنامه نگاران بدون مرز به عنوان روزنامه نگار سال برگزیده شدم.

من یکی از بازماندگان اعدام و قتل عام بیش از چهارهزار زندانی سیاسی در تابستان فاجعه بار ۱۹۸۸هستم که به طوراتفاقی و معجزه آسایی از اعدام نجات پیدا کردم.

من حاضرم در هر دادگاه صالحه بین‌المللی علیه این جنایت علیه بشریت شهادت بدهم که این قتل عام هیچ ارتباطی با فعالیت‌های مجاهدین خلق در آن هنگام نداشت و دلایل و مستنداتم را به عنوان یک شاهد زنده در این باره مطرح کنم که این تصفیه خونین از ماه‌ها قبل طراحی شده بود و از زندانیان مجاهدین هم هیچ سئوالی در این باره نپرسیدند و از مارکسیستها که هیچ ارتباطی با مجاهدین نداشتند نیز فقط در باره نماز خواندن و نخواندن سئوال پرسیدند تا آنها را به جرم ارتداد اعدام کنند. از دوستان هم فکر من که هیچ ارتباطی نه با مجاهدین و نه با مارکسیستها نداشتیم نیز دو نفر را به نامهای هوشنگ عنبرشاهی در تبریز و صادق عزیزی در قم اعدام کردند
اما داستان پر اشک و آه نقض حقوق بشر در استبداد دینی حاکم بر سرزمین من همچنان و همچون گذشته با قتلهای زنجیره‌ای نویسندگان و فعالان سیاسی و دگر اندیشان دینی و غیره ونیز ترورهای بسیاری از ایرانیان معترض در خارج از کشورادامه پیدا کرد که همگان با آن آشنا هستند و اسناد مختلفش توسط قربانیان این فجایع و خانواده‌هایشان و هم فکرانشان در جهان منتشر شده است.

اما این روند سیاه در دو ساله اخیر بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۹ سرعت و شدت بیشتری یافته است. و دهها نفر در خیابانهای ایران کشته شدند و صدها نفر از فعالان سیاسی که بخشی از آنهارا مسئولان سابق همین حکومت تشکیل میدهند و دیگر فعالان سیاسی و مدنی و مردم عادی معترض در جنبش سبز اعتراضی به نتایج انتخابات پر تخلف و تقلب در زندان‌های مختلف ایران به سر میبرند.

داستان شکنجه و تجاوز و قتل زندانیان در زندان‌های مختلف و تیراندازی به مردم معترض اینک با اسناد و مدارک مختلف در اختیار افکار عمومی جهان است.

جهانیان اینک از مرگ ندا تا ‌هاله و سهراب تا هدی از جزئیات این سرکوب خونین مطلع‌اند و دو نفر از نزدیکترین دوستان و عزیران من در سال جاری کشته شدند.‌ هاله سحابی فرزند یکی از محبوب ترین شخصیت‌های سیاسی منتقد حکومت یعنی عزت الله سحابی که در مراسم تشییع جنازه پدرش بخاطر حمله ماموران برای ربودن جنازه پدر ش کشته شدو هدی صابر دوست مبارزم . اوپس از اعتراض به این فاجعه و در اعتصاب غذایی که منجر به بدحالی اش شد در بهداری زندان بجای رسیدگی پزشکی به او، وی را مورد ضرب و شتم قرار دادند و دیر رساندن اش به بیمارستانی دربیرون زندان باعث شد سربلند بر آستان مرگ بوسه زند

خانم‌ها و آقایان عزیز
اخبار و اسناد زندانی بودن دهها معلم و دانشجو و وکیل و فعال سیاسی و مدنی و عقیدتی و فعالین حقوق زنان واقوام و محیط زیست و غیره اینک در اختیار افکار عمومی جهان است.

بنا براین اجازه دهید در اینجا به مواردی از نقض حقوق بشر اشاره کنم که کمتر مورد توجه افکار عمومی قرار گرفته است.

یکی از زشت ترین و غیر انسانی ترین فشارها و نقص حقوق بشر توسط دستگاه امنیتی نیروهای نظامی حاکم بر ایران که اخیرا شدت بیشتری یافته است فشار به بازداشت شدگان کمتر شناخته شده برای خبرچینی برای آنهاست. اخیرا یک دانشجوی جوان 22 ساله تازه آزاد شده به همین خاطر و از آنجاکه نه میخواست به ز ندان و بازجویی که خاطرات بسیار بدی از آن داشت برگردد و نه میخواست به جاسوس و خبرچین حکومت سرکوبگر تبدیل شود خودکشی کرد . دو نفر دیگر از کسانی که تحت فشار بازجوهای بی رحم برای یازندان رفتن و یا همکاری با آنها قرار داشتند مجبور شدند از کشور فرار کنند . من اسناد این موارد را در اختیار جناب احمد شهید نماینده ویژه سازمان ملل در مورد نقض حقوق بشر در ایران قرار داده ام.

همچنین حاکمیت نظامی – امنیتی حاکم بر ایران برای آزادی زندانیانی که به طور غیر قانونی بازداشت میکند وثیقه‌های سنگینی در یافت میکند تا بدینوسیله زندانی آزاد شده را به گروگان خود تبدیل کند وموارد متعددی وجود دارد که پس از گذشتن سالهای طولانی از این مسئله ( مانند پرونده معروف به پرونده ملی – مذهبیها که متعلق به بیش از ده سال پیش است )که طبق قوانین خود ایران حکم صادره مشمول مرورزمان شده ، از آزاد کردن سندهایی که به گروگان گرفته شده خودداری میکند و در مورد من و دو دوست دیگرم آقای تقی رحمانی که با 15 سال زندان یکی از پرسابقه ترین زندانیان سیاسی در ایران است و نیز دوست شهیدم هدی صابر ؛ حتی پس از اینکه با تحمل بیست و چهار ماه زندان تنها هشت ماه حکم گرفتیم یعنی سه برابر حکم صادره تحمل زندان کرده ایم ، اما باز مسئولان قضایی از آزاد کردن وثیقه‌های گروگان گرفته شده با زورگویی تمام خودداری میکنند

خانمها وآقایان محترم
امروزه در ایران هیچ فضایی برای فعالیت احزاب شناخته شده و سابقه دار ونهادهای صنفی و فعالان مدنی و قومی و حقوق بشری وجود ندارد.

ومتاسفانه حتی ان جی او‌هایی که قبلا مجوز رسمی هم گرفته‌اند اینک باید دوباره برای تمدید مجوزشان به دولت مراجعه کنند و دولت با تمدید مجوز اکثر آنها مخالفت میکند مگر از وابستگان حکومت باشند.

حضار محترم
فهرست زندانیان سیاسی و عقیدتی در ایران آنچنان بلند و طولانی است که نمیتوانم اسامی تک تک آنهارا بیان کنم. و از این کار صرفنظر میکنم. اما تنها از دو رهبر جنبش سبز که خود قبلا نخست وزیر و رئیس مجلس همین نظام بوده‌اند یاد می‌کنم که با همسرانشان بنا به اعتراف دادستان کشور به طور غیر قانونی در خانه‌هایشان زندانی شده‌اند یعنی آقایان موسوی و کروبی و خانم‌ها رهنورد و کروبی که شجاعانه همه گونه فشار را تحمل کرده‌اند اما بر سر عقایدشان ایستاده‌اند.

دوستان عزیز
حاکمان ایران همان گونه که سالها در مورد مسائل هسته‌ای به جهانیان دروغ گفته‌اند و فریب کاری کرده‌اند در مورد نقض گسترده و مکرر حقوق بشر در ایران نیز همواره به جهانیان دروغ میگویند وسعی در فریب کاری دارند. آنها خبرها و اسناد دروغ پخش میکنند. به عنوان نمونه وقتی‌هاله سحابی در تشییع جنازه پدرش کشته شد و خانواده وی میخواستند در این باره شکایت کند به آنها گفته شد اگر شکایت کنید پیکر‌هاله سحابی را کالبد شکافی خواهیم کرد و خودمان دفن میکنیم و دیگر به شما نخواهیم داد مگر از شکایت صرف نظرکنید . آنها هم تحت فشار شدید مسئولان امنیتی مجبور شدند شکایت نکنند و بنویسند که مادرمان بخاطر سکته مرده است. اما ردپای فریب از آنجا آشکار میشود که متن نوشته هر دو دختر نو جوان و دوقلوی این شهید عینا وبا جملاتی که تک تک کلماتش شبیه به هم است نوشته شده و این به این خاطر بوده است که مسئول امنیتی یک متن را به هردوی انها دیکته کرده و آنها تحت فشار او نوشته‌اند. حالا حکومت فریب و ریا امثال این نوشته‌هارا منتشر میکند و میگوید ببینید که فرزندان‌هاله سحابی خودشان گفته‌اند که مادر ما سکته کرده و شکایتی نداریم.

همان گونه که در مورد شهید صانع ژاله که در تظاهرات اعتراضی با تیراندازی ماموران دولتی کشته شده بود با فریب و ریا اعلام کردند او عضو بسیج از نیروهای وابسته به سپاه پاسداران بوده است. اما یکی از دوستان هم دانشگاهی او اعلام کرد که وی عضو انجمن دانشجویان معترض بوده است و عکس دیدارشان با آیت الله منتظری( مرجع مذهبی منتقد دولت که سالها در خانه اش در حبس بود و سربلند مرد و با تشیع جنازه گسترده مردم معترض مورد احترام و قدردانی قرار گرفت ) را منتشر کردو بعد در چند مصاحبه نیز به افشای این فریب پرداخت. این جوان فداکار که با تعقیب ماموران مواجه شد مجبور به فرار از کشور شد و اینک در خارج ار مرزهای کشور به سر می‌برد.

اینک اما من خوشحالم. سالها و شاید دهه‌ها بود که در زندان‌های ایران تعداد زیادی شکنجه و اعدام می‌شدند اما گاه ماهها طول میکشید تا خبری از این فجایع در جهان ودر افکار عمومی بین الملی مطرح شود. اما اینک به خاطر هم رشد تکنولوژی ارتباطی و هم رشد آگاهی در میان لایه‌های مختلف جامعه ایران و از جمله بخش مهمی از مسئولان سابق و طرفداران قبلی حکومت در میان اقشار مختلف مردم ؛ خبر هر نقض حقوق بشر ساعتی و گاه دقایقی بعد از اتفاق در سطح جهان منتشر میشودو همگان از آن مطلع میگردند.

وباز خوشحالم که دیگر دروغ و فریب‌هایی نه تنها دراین حد بزرگ که کشتار زندانیان در تابستان خونین 1988 بلکه حتی مرگ دختر جوان مهربانی چون ندا آقا سلطان و شهید دزدی در مورد یک نفر یعنی صانع ژاله نیز بلافاصله افشا میشود وراه دروغ و فریب افکار عمومی را می‌بندد یا هم بندیان زندانی هدی صابر در شهادت نامه‌ای با شصت و پنج امضا شجاعانه شهادت میدهند که هدی صابر علیرغم دروغگویی زندان بان‌ها که اعتصاب غذای اورا تکذیب میکردند در اعتصاب غذا بود و نه تنها با عدم رسیدگی پزشکی بلکه با ضرب و شتم در بهداری زندان مواجه شد و به قتل رسید.

باید به شهامت این زندانیان و به حساسیت افکار عمومی داخلی و بین المللی درود بفرستیم که نمیگذارند حقیقت پایمال شود.

در پایان از نماینده ویژه بررسی نقض حقوق بشر د ر ایران یعنی آقای احمد شهید خواهش میکنم که دقت کنند و هر ادعای دروغ و فریب حاکمان فریبکار را با طرفداران حقوق بشر در ایران چک کنند.

آقای احمد شهید
نام شهید یعنی شاهد و گواه حقیقت

آقای احمد شهید مطمئن باشید ما جز حقیقت به شما نمیگوییم و توقعی جز گفتن حقیقت نداریم. پرونده نقض حقوق بشر توسط حکومت نظامی – امنیتی ایران سنگین تر و سیاه تر از آن است که نیاز به دروغ و اغراق داشته باشد. پرونده حکومتی که سی سال است انقلاب ایران و شعارهاو وعده‌هایش را برای آزادی و استقلال ورشد و توسعه و گسترش معنویت و مذهب و اخلاق به انحراف برده و در دو سال اخیر نیز آرای مردم را با تقلب و تخلف به سرقت برده و با دروغ و سرکوب خشنی متکی به پول نفت ( که سرمایه مشترک همه مردم ایران است ) میخواهد صدای اعتراض مردم بیگناه را خفه کند و درآمدهای نفتی (شش ساله اخیر که بیشتر از همه طول اکتشاف نفت در ایران است ) را بجای صرف در راه آبادانی و رفاه و آسایش مردم فقیر این سرزمین در خراسان و آذربایجان و کردستان و لرستان و خوزستان و بلوچستان و سمنان و گیلان و مازندران و جای جای این سرزمین وسیع ؛ صرف سرکوب برای حفظ حکومت سیاه خود می‌کند ویا به کمک دیگر دیکتاتورهای ضدمردمی در منطقه همچون سوریه میرود

در پایان برای سرزمین خود و برای همه هم نوعان مان در سوریه و یمن و بحرین و عربستان و هر جایی که دروغ و فریب و سرکوب و انحصار طلبی و نقض حقوق بشر حاکم است آرزوی حاکمیت یک دموکراسی واقعی و آزادی و عدالت و احترام به کرامت انسان اعم از زن مرد و کودک و بزرگ و صاحبان همه عقاید و سبکهای زندگی با هر زبان و مسلک و عقیده‌ای دارم
پیروزو سربلند باشید

هرکجا مشتی گره شد مشت من
زخمی هر تازیانه پشت من
هرکجا فریاد آزادی من‌ام
من در این فریادها دم می‌زنم

رضا علیجانی
19سپتامبر2011





Depression and Deception

Ladies and gentlemen, good afternoon

I come from a country with a long history and civilisation, a country at one time a source of inspiration for the culture and civilisation of the whole world. I come from a country which one day witnessed a revolution in the name of God, a revolution which aimed at becoming a spiritual centre, a moral reference and a reference for peace and humanity the world over. What a pity that the executioner took the place of the martyr, the butcher succeeded the shepherd. What remains today of this grandiose revolution that aimed to overturn despotism and torture, lies and cheating? Nothing but despotism, torture, rape, hypocrisy, a cult of personality and dishonesty


I was arrested as a young man before the revolution and I was imprisoned five more times after the revolution. I served a total of seven years in various prisons. After my release from prison, I worked as a journalist. I also published several books. In 2001 I received the ‘journalist of the year’ aware from the organisation ‘Journalists without Borders’.


I am one of the survivors of the summary executions and massacres of four thousand political prisoners in the catastrophic summer of 1988. Miraculously, arbitrarily, I escaped execution.


I am ready to testify to this crime against humanity before any international tribunal of justice. I will testify that this massacre had no connection whatsoever with the activities of Mjahedine xalgh at the time. As a living witness I can put forward my arguments and documents in my possession to prove that this bloody purge had been planned for months. No question on the subject was put to the Mojahedin prisoners ». I can testify to how Marxists with no link at all to the Mojahedin were also executed after the question was put as to whether they prayed or not as proof of their apostasy. »


I can also cite the names of two friends who shared my convictions «Houshang Anbar Shahi» (executed in Tabriz) and Sadegh Azizi (executed at Qhom) Both of them had no link whatsoever with either the Majahedin or the Marxists


The religious despotism set up in my country continues the denial of human rights and the tragic and systematic murder of writers, political activists and alternative religious thinkers. They also continue to terrorise those Iranian dissidents who live abroad. You are all well aware of these facts. Throughout the world different documents have been published on these subjects by those who have been subjected to these crimes as well as by their families and those who share their ideas.


The two years preceding and following the presidential election of 2009 saw an intensification of this dark repression. Dozens of people were killed in the street and hundreds of political activists are still in prison. A large part of these prisoners is made up of former figures of authority of the regime in question. Another section of prisoners is made up of political and civil dissidents including those from the green movement who participated in the street protest against the rigged and fraudulent electoral results.


The history of torture of the rape and murder of prisoners in various prisons as well as the shooting of demonstrators on the streets is now available to world opinion in different documents and documentaries. The whole world knows about the death of Neda, the death of Haleh, the death of Sohrab the death of Hoda. Today the whole world knows the details of this bloody repression.


Two of my closest and dearest friends were killed this year:

1. Haleh Sahabi, the daughter of d’Ezzatollah Sahabi – one of the most popular and influential political personalities in the opposition to the regime: Haleh was killed by security forces who attacked the crowd during his funeral rites in order to kidnap the body of her dead father.
2. Hoda Saber, my friend and freedom fighter who chose death in undertaking a hunger strike whilst in prison in order to protest against the death of Haleh. He died in prison following his hunger strike during which he was denied medical treatment, transferred only after a long delay to hospital and was subjected to beatings in the health centre of the prison of Evin.

Ladies and gentlemen

Throughout the world public opinion has followed the news on the imprisonment of dozens of prisoners, - (teachers, students, lawyers, political activists civil rights activists and prisoners of conscience) Documents exist proving the arrest of women’s rights activists, as well as activists for minority rights and those who fight for environmental causes.

Allow me to put forward some cases of human rights violations which are less well known to public opinion


1. For some time now the militario-security regime in Iran has used new methods to exert pressure on less well-known political prisoners who have been held in detention in order to force them to collaborate and to provide the regime with information. These methods have been so severe that a recently-released prisoner named Bahman Ganji, a student of twenty-two years of age, committed suicide. He refused to spy on his friends and collaborate with the regime. He did not want to go back to prison and have to undergo once more the interrogations which had left him with such painful memories.


Two other people fled the country for they were under ruthless pressure to return to prison or collaborate. I have given documents concerning these two cases to Ahmad Shahid, the Special Human Rights Representative for Iran


The military-security regime in Iran imposes heavy bail when prisoners are released for temporary periods of time. This is another tactic in exerting pressure, or in some way keeping released prisoners hostage. Many examples exist such as the dossiers of the Melli-Mazhabis dated 10 years previously. The authorities then refuse to return the property deeds even when according to their own rules the verdicts have expired


Classic examples of this method include myself, Taghi Rahmani one of the most long-serving political prisoners in Iran who has lived through 15 years’ incarceration, and Hoda Saber, friend and martyr.


We were sentenced to 8 months’ incarceration - after having already served 24 months in illegal custody. The Revolutionary Tribunal then refused to return us our property deeds despite the fact of our having served three times our sentence term. At present our property deeds and other personal documents, are still held as security by the Revolutionary Tribunal.


Ladies and gentlemen

Today there is no space available for the activities of those well-known and historic political parties, for trade unions or those defending the cause of civil rights, minority or human rights. Unfortunately even the NGOs who in the past received licenses are no longer permitted to renew their activity. The government refused to renew most NGO licenses and authorises only pro-governmental NGOs.

To all those present I say

The list of political prisoners and prisoners of conscience in Iran is so long that I do not intend to give you the name of each person one by one. I only wish to cite the name of two of them from the Green movement: Mir Hussein Moussavi – ex- prime minister and Mehdi Karoubi – ex- parliamentary president. According to the prosecutor’s statement Mir Hussein Moussavi and Mehdi Karoubi along with their respective wives (Rahnavard and Karoubi) are under illegal house arrest at their homes. All four continue to resist with courage and determination and continue to uphold their convictions whilst undergoing all sorts of pressures.

Friends

Just as for years the Iranian authorities have lied to the world and cheated concerning the question of nuclear power, so today they lie about the violation of human rights in Iran They falsify documents and propagate false information. Let me give you the example of Haleh Sahabi: When she was killed at her father’s funeral, her family wished to make an official protest. They were told that if they did so the authorities themselves would undertake to carry out the investigative autopsy and then bury the body. Her family was then forced to drop their legal proceedings and to write that Haleh had died from a heart attack. Haleh (the martyr’s) teenage twin daughters were forced under great pressure by security agents to write texts which repeat the same story word for word. Today this hypocritical and dishonest regime propagates these same texts as proof that the children of Haleh Sahabi admit their mother’s death resulted from a heart attack and that they have no reason to demand legal reparation.

When the martyr Sane Jaleh was shot to death by government officers during a protest demonstration the regime said that Jaleh was a member of the Basiji linked to the revolutionary guards. One of Jaleh’s university friends contested the official version of events saying that he had been member of a student protest movement. He also published the photo of Jaleh and himself during their visit to Ayatollah Montazeri*–He participated in several interviews in which he denounced the falsehoods of the regime concerning the fate of Jaleh.


This courageous young man was subjected to security forces pressure and had to flee the country and live in exile.


*Ayatollah Montazeri – a famous ayatollah who criticised the government. He was held in detention for many years. During his funeral protestors joined in massively to pay him homage.


Today I am happy. In the past; for years and for decades even many people were tortured and executed in Iran. Sometimes months went by before the news of these crimes could be exposed to the world and to international public opinion. Today thanks to the progress of information technology and also thanks to the fact that various sections of Iranian society are more aware and informed news of each human rights violation is made known within a matter of hours, if not minutes and everyone is aware of what is going on.


I am also happy to see how finally after so many years, the lies and tricks of the regime concerning the massacre of those prisoners during the bloody summer of 1988 are known today. Nowadays the death of a young girl like Neda Agha Soltan or the theft and exploitation of a young man’s death like that of (the martyr) Sane Jaleh become public knowledge almost immediately. The tactic of tricking public opinion is now being closed off to this regime. In a letter, sixty five of Hoda Saber’s co-prisoners testified against the lies of those prison guards who said that Hoda had not been on hunger strike. They were courageous enough to testify that Hoda was killed as a result of his hunger strike, of being denied medical care and because he was beaten in the prison’s medical centre.


We must salute the courage of those prisoners and also the sensitivity of public opinion in Iran and throughout the world so that the truth will not be trampled underfoot.

Finally I would like to ask Ahmad Shahid - Human Rights Representative for Iran - to be vigilant and consult closely with those partisans of human rights so as to check every lie and trick of this regime.

Ahmad Shahid, I would like to say, ‘Shahid’ means he who bears witness to the truth.


Rest assured Ahmad Shahid, that we who hope for the victory of human rights in Iran, will do every thing in our power to tell the truth. We are not asking for anything else from you and your team but that you help us tell the truth. The dossier concerning these violations of human rights by the military security regime is so heavy, so black that it does not require any exaggeration. It is the dossier of a regime which for more than 30 years has deviated the Iranian revolution from its promises of liberty, independence, growth, progress, spirituality religion and morality. Thus for the last two years this regime stole the votes of the Iranian people falsifying and rigging the electoral result. Using the money earned from petrol - in other words the capital resource that belongs to all Iranians, the Iranian government has made use of repression and propaganda to stifle the voice of contestation. The revenue gained from petrol has never exceeded the amount totalled over the last six years. Rather than being used for the reconstruction, development and wellbeing of the poorer populations in this country, Khorasan, Azerbayjan, Kurdestan, Lorestan, Xouzestan, Balouchestan, Semnan, Mazandaran and Gilan – it is used for repressive purposes and to maintain this dark regime. It is also used to help other regional dictators as in Syria.


In the end for my country and for all the peoples of Syria, Yemen, Bahrain, Saudi Arabia wherever there is lying, trickery and repression and wherever human rights violations exist, I hope for real democracy, for freedom, and justice and respect for human rights, respect too for women and children’s rights and for all beliefs, respect for all lifestyles whatever their language or belief.


Thank you for your attention

Reza Alijani