نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ تیر ۱۳, دوشنبه

رييس دانشكده مهندسى خودرو دانشگاه علم و صنعت گفت: تمام خودروهاى توليد داخل به جز دو سه مورد غيراستاندارد هستند.




14تير.خبرهای تکان دهنده در باره خودروی های توليد داخل

ايسنا




به گزارش خبرنگار خبرگزارى دانشجويان ايران (ايسنا)، محمدرضا شجاعي‌فرد، امروز در نشستى اظهار كرد: پيش از اين بارها به خودروسازان و همچنين مجلس، وزارت صنايع و معادن و سازمان گسترش و نوسازى صنايع ايران اعلام كرده‌ايم كه بسيارى از خودروهاى توليد داخل غيراستاندارد هستند.

وى ادامه داد: تا زمانى كه مجلس تعرفه‌ها را كاهش نداده و اجازه ورود خودرو را ندهد، كيفيت توليدات داخلى افزايش نخواهد يافت.
او با بيان اين‌كه در اروپا حدود 55 استاندارد براى خودروهاى سوارى و 35 استاندارد براى خودروهاى سنگين تدوين شده است، خاطرنشان كرد: با اين حال امكان اجراى برخى از تست‌هاى اين استاندارد‌ها در ايران وجود ندارد كه اين تست‌ها يا بايد در خارج انجام شده يا اصلا انجام نمي‌شود.
وى ادامه داد: به‌طور معمول براى سنجش استاندارد ‌بودن يك خودرو بايد چگونگى صادرات آنرا سنجيد. خودرويى كه مشترى خارجى در كشور‌هاى صاحب ‌فناورى دارد، استاندارد بوده و در غير اين صورت استاندارد نيست. البته صادرات به كشورهايى همچون عراق و كشورهاى هم‌رده در رده كشورهاى صاحب فناورى قرار نمي‌گيرد.
شجاعي‌فرد با انتقاد از نوع مطرح ‌كردن موضوع‌هايى همچون اثرات ايربگ و سيستم ترمز ضد قفل بر عملكرد خودرو، تصريح كرد: برخى از موضوعاتى كه در اين خصوص در ايران مطرح شده غيرعلمى است. به‌طور مثال ايربگ براى آمريكايي‌هايى طراحى شد كه در حالت غيرعادى و بدون كمربند ايمنى رانندگى مي‌كردند، در صورتي‌كه در شرايط بسته‌بودن كمربند ايمني، ايربگ هيچ كاربرد مثبتى نداشته و بعضا نيز موجب خفه ‌شدن مصدوم مي‌شود.


وى ادامه داد: بنابراين در شرايطي‌ كه برخى از خودروهاى داخلى حتى تست تصادف را نگذرانده‌اند، اجبار به نصب يك يا دو ايربگ روى خودروهاى توليد داخل جز اضافه‌كردن قيمت خودرو و دور ريز سرمايه هيچ دستاوردى ندارد.


وى افزود: در خصوص ترمز ضد قفل (ABS) نيز چنان تبليغ شده كه گويا اين سيستم نجات‌دهنده‌ خودرو در تصادف‌هاست، در حاليكه


اين سيستم تنها مانع از قفل‌شدن چرخ‌ها هنگام ترمز شده و آنقدرها كه مطرح شده، كاربرد ندارد.




رييس دانشكده مهندسى خودرو دانشگاه علم و صنعت خاطرنشان كرد: سال‌هاست كه در خصوص خطرات سى.ان.جى هشدار مي‌دهيم. كاهش عمر خودرو، پايين‌ آمدن راندمان و از بين رفتن قطعات از جمله معايب سى.ان.جى است. در شرايطى سرمايه‌گذارى كلانى براى اجراى آن طرح صورت گرفت كه در حال حاضر قيمت گاز نيز افزايش يافته و سى.ان.جى تقريبا بدون مشترى مانده است.


وى افزود: كاتاليز كانورتورها نيز برخلاف تبليغات صورت گرفته تنها براى بنزين با اكتان 95 مفيد هستند؛ بنابراين با بنزين اكتان 80 توزيعى در ايران اين قطعه‌ تنها موجب افزايش آلودگى هوا مي‌شود.


شجاعي‌فرد با بيان اين‌كه در دنيا سود خودروسازان بين سه تا هفت درصد است، خاطرنشان كرد: اين در حالى است كه سود خودروسازان داخلى نجومى بوده و در مقاطعى حتى به 38 درصد نيز رسيده بود. طبيعى است كه در اين شرايط فساد‌هايى در خودروسازى ايجاد شود.


وى ادامه داد: يكى از مهم‌ترين مشكلات صنعت خودرو ايران عدم ارتباط با مراكز دانشگاهى و بى توجهى به فارغ‌التحصيلان اين رشته است. به عنوان مثال در حال حاضر پرسنل مركز تحقيقات خودرو از 700 به 100 نفر كاهش يافته و مركز نوآورى سايپا تقريبا تعطيل است.


وى افزود: به دليل عدم كار علمي، طراحى خودرو سمند نيز با وجود هزينه بالا با شكست مواجه شد، زيرا نوع كار سليقه‌اى بود. در نهايت نيز ديديم كه بخشى از كاربرى اين خودرو تاكسى شد. هزينه‌اى كه براى آزمايش خودرو سمند در ايران انجام شد، دو برابر هزينه طراحى يك خودرو در اروپا بود، زيرا اين خودرو بايد براى تست‌هاى مختلف به خارج از كشور ارسال مي‌شد. اگر از سال 1370 طراحى برند ملى را براساس روند علمى اجرا مي‌كرديم، وضعيت فعلى ما متفاوت بود.




شجاعي‌فرد تصريح كرد: بعد از 50 سال سابقه‌ در صنعت خودرو دوباره به مونتاژ‌كارى بازگشته‌ايم. در حال حاضر نشسته‌ايم تا خودروهاى با قيمت پايين را شناسايى كرده و وارد كنيم. سال 1386 اعلام شد كه بايد يك پلت‌فرم ملى طراحى كنيم و پس از آن موضوع ال90 پيش آمد و در شرايطى كه حتى نتوانستيم دو اتاق را بر پلت‌فرم ال90 سوار كنيم، شركت فولوكس 16 اتاق مختلف را بر يك پلت‌فرم سوار كرده است.


رييس دانشكده مهندسى خودرو دانشگاه علم و صنعت، در خصوص امكان رتبه‌بندى خودروهاى داخلى از طريق اين دانشكده، خاطرنشان كرد: امكانات اين كار به طور كامل وجود دارد. در صورتي‌كه سفارش اين كار به اين دانشكده داده شود، براى خودروساز و مصرف‌كننده بسيار مفيد خواهد بود.

هراس حکومت اسلامی از گسترش اعتراضات کارگری و «بسیج کارگری»!

بهرام رحماني


حکومت سرمایه داری کارگر ستیز و زن ستیز و آزادی ستیز اسلامی، در مقابله با تشکل یابی مستقل کارگران، ارگان سرکوب دیگری را به نام «بسیج کارگری» در محیط های کارگری راه انداخته است تا به زعم خود، مانع تشکل یابی کارگران و مبارزه متحد و مشکل آن ها شوند. ارگان های امنیتی - قضایی حکومت اسلامی، هم اکنون شماری از کارگران فعال تشکل های مستقل کارگری را به اسارت خود درآورده و زندانی کرده اند. تنها جرم فعالان کارگری زندانی، دفاع از هم طبقه ای هایشان و تلاش برای برپایی تشکل های مستقل شان است که بازداشت و زندانی اند.


پیگرد و اعمال فشار دایمی به فعالین جنبش کارگری، بخش مهمی از سیاست رسمی دولت و به طور کلی حکومت سرمایه داری اسلامی است. حکومت اسلامی، با قساوت تمام خانواده های کارگران زندانی را نیز در رنج و محرومیت های گوناگونی قرار داده است.
در این راستا، دستگاه قضایی حکومت اسلامی، حتی از معالجه کارگران زندانی چون علی نجاتی، رضا شهابی و غیره جلوگیری می کند. اسانلو به رغم تجویز پزشکان، همواره از دسترسی به پزشک و دارو محروم بوده است. علی نجاتی، رییس پیشین سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه، پس از تحمل زندان، از کار اخراج شده و در اواسط فروردین ماه 90، به دلیل فشارهای شدید دادستانی انقلاب اسلامی دزفول و احضارهای پی در پی به وزارت اطلاعات و...، دچار حمله قلبی شده و در بیمارستان بستری گردیده است.


رضا شهابی ، عضو هیات مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه که از تاریخ ۲۲ خرداد ۱۳۸۹ در بازداشت می باشد طی آخرین ملاقاتی که با خانواده اش داشتند رضا با خونریزی بینی روبرو بوده و به اظهار خانواده ایشان این مشکل جسمی از چند روز گذشته شروع شده و مسئولین زندان برای بعد از تعطیلات اعلام کرده اند که نام برده را نزد پزشک خواهند برد. سندیکای کارگران شرکت واحد، با صدور اطلاعیه ای ضمن ابراز نگرانی از وضعیت جسمی رضا شهابی، خواهان رسیدگی فوری پزشکی برای این فعال کارگری شده است.


علاوه بر این تعدادی از کارگران شهرهای کردستان و نقاط دیگر ایران به دلیل سازمان دهی و برگزاری مراسم های روز کارگر خود، دستگیر و زندانی شده اند که برخی از آن ها چون محمود صالحی، آزاد شده اند و برخی دیگر هنوز در زندان هستند. کارگرانی چون منصور اسانلو، سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی؛ ابراهیم مددی، سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی؛ رضا شهابی، سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی؛ غلامرضا غلامحسینی، سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی؛ بهروز نیکو فرد، سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه؛ بهروز جلال زاده، سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه؛ علیرضا سعیدی، سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه؛ رضا رخشان، سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه؛ ابوالفضل عابدینی، فعال کارگری و روزنامه نگار؛ بهنام ابراهیم زاده، فعال کارگری؛ ابراهیم اسماعیلی، فعال کارگری؛ رسول بداغی، فعال انجمن صنفی معلمان؛ عالیه اقدام دوست، فعال عرصه فرهنگیان، معلم اخراجی و فعال جنبش زنان؛ غلامرضا قنبری، فعال کانون معلمان؛ و...، هم چنان زندانی هستند.


بی شک، باید برای آزادی کارگران زندانی و همه زندانیان سیاسی، تلاش های پیگیر و گسترده ای را در داخل و خارج کشور سازمان داد.




با نگاهی گذرا به تلاش های کارگر ستیزی ارگان های امینتی - پلیسی حکومت اسلامی، می بینیم که این حکومت چه هراسی از جنبش کارگری دارد.


از زمان به قدرت رسیدن محمود احمدی نژاد، دامنه مداخله سپاه و بسیج در محیط های کارگری، آموزش و پرورش، دانشگاه ها و هم چنین در جامعه گسترش یافته و این امر هر چه بیش تر به نارضایتی عمومی در جامعه دامن زده است.


در سال گذشته، برای فعالیت بسیج در بین دانش آموزان و آموزگاران، میلیون ها تومان بودجه به عناوین گوناگون اختصاص یافت، در حالی که اغلب فرهنگیان کشور حتی از دریافت به موقع دست مزدهای ناچیز خود محروم بوده اند. بعلاوه به خواست آنان برای افزایش عادلانه دست مزدها نیز هیچ اعتنایی نشده است.


سال گذشته، ارگان های سرکوب حکومتی تلاش های زیادی به خرج دادند تا هر چه بیش تر دانشگاه ها را به جولانگاه بسیج و سپاه تبدیل کنند و برای حذف علوم اجتماعی و انسانی نیز با هدف اسلامی کردن دروس دانشگاهی تلاش های گسترده ای را به خرج دادند. امسال نیز در تلاشند اماکن کارگری را مورد تاخت و تاز خود قرار دهند.


پس از آن که در سال جدید، اعتراضات کارگری ابعاد وسیعی به خود گرفت و این اعتراضات به صنایع مهمی چون ماشین سازی، پتروشیمی و پالایشگاه ها نیز رسید سران حکومت اسلامی، به شدت به تکاپو افتادند به طوری که برخی از فرماندهان سپاه از جمله حسین طائب، رییس سازمان اطلاعات سپاه و هم چنین یدالله جوانی، رییس اداره سیاسی سپاه نسبت به شروع دوباره و ادامه اعتراضات در کشور با زمینه های اقتصادی و اوج گرفتن نارضایتی ها از حذف یارانه ها در سال 90 ابراز نگرانی کردند، فرماندهان بسیج نیز با بیان این که «فتنه های آینده شبیه انقلاب خواهند بود» خبر از آن دادند که قصد دارند اعضای خود را با عنوان «بسیج کارگری» و برای مقابله با گسترش اعتصابات و اعتراضات در سال جاری در مجامع کارگری افزایش دهند.


به گزارش «گروه دفاع و امنیت مشرق» به نقل از ایرنا، سرهنگ علیرضا لایق حقیقی، فرمانده سازمان بسیج کارگری در نشست خبری که به مناسبت هفته بسیج کارگری روز چهارم اردیبهشت ماه، در سالن آفرینش های هنری بسیج برگزار شد، ادعا کرد: «هم اکنون 120 حوزه و هزار و 411 پایگاه بسیج کارگری در سطح کشور وجود دارد که تا پایان برنامه پنجم توسعه به 5 هزار و 200 پایگاه افزایش خواهد یافت .


او، افزود: «200 هزار نفر از این اعضا نیروی فعال و یک میلیون و 800 هزار نفر نیروی عادی خواهند بود.» به گفته او، «سازمان بسیج کارگری حدود 2 سال است که به صورت مستقل فعالیت خود را در سازمان بسیج مستضعفین شروع کرده است . »



لایق حقیقی، در گفتگویی با نشریات داخلی سپاه و بسیج با بیان این که در دو سال گذشته «بسیج در فضای کارگری حضوری ارزشمند داشت»، ادعا کرد: «يكی از عرصه هايی كه كم ترين اثرپذيری را در جريان فتنه داشت، جامعه كارگری بود. در آن فضای كاذب و غبارآلود فتنه، برخی ها تصور می كردند بخش صنعت كشور تعطيل می شود و كشور با بحران روبرو خواهد شد، اما همگان ديدند كه اين اتفاق نيفتاد و اگر هم بعضا موارد كوچكی روی داد نتيجه اوج تلاش های دشمن بود.»
فرمانده بسیج به اصطلاح کارگری، با اشاره به این که «اين نبايد ما را راضی كند و از روشنگری غفلت كنيم» در ادامه اظهاراتش اضافه کرد: «در طرح صالحين و نشست های فصلی و ماهانه با بسيجيان، بحث های سياسی روز و جريان شناسی مطرح می شود زيرا معتقديم فتنه 88 فتنه آخر نبود، لذا هرچه نظام به جلو پيش می رود، فتنه هايی كه تشكيل می شود بسيار به «انقلاب» شبيه است. چون دشمنان ما متوجه شدند اگر بخواهند در اين كشور قدرت را به دست بگيرند بايد جريانی شبيه انقلاب اسلامی درست كنند تا مردم به آن ها اطمينان نمايند. بر اين اساس يكی از مهم ترين برنامه های بسيج كارگری تبيين و معرفی معيارهای شناخت حق از باطل با بهره گيری از فرمايشات رهبر معظم انقلاب است.»


این اظهارات علیرضا لایق حقیقی، در شرایطی است که روز گذشته آیت الله خامنه ای هم در دیدار با گروهی که خبرگزاری ها به گزارش دفتر او آن ها را کارگران کشور خوانده اند تاکید کرد که «دشمن ضمن ادامه تلاش‌ های خود در عرصه ‌های فرهنگی، امنیتی، سیاسی و دیگر عرصه‌ ها، مبارزه با اسلام و جمهوری اسلامی را عمدتا بر روی «اقتصاد» متمرکز کرده است تا میان مردم با نظام و دولت شکاف ایجاد کند و به همین علت باید با همه توان و با تکیه بر اخلاص، فهم و بصیرت به مبارزه و جهاد با دشمن شتافت.»
این فرمانده بسیج، درباره وظایف نیروهای تحت امرش در سال جاری نیز افزود: «هدف ما در بسيج كارگری كمك به دولت در اسلامی نمودن محيط های كار و صنعت در كشور، توسعه پدافند غيرعامل، توسعه و تعميق بصيرت و ولايت‌ مداری بسيجيان شاغل در عرصه صنعت، كمك به توسعه مبارزه جدی با مواد مخدر در فضای كارگری، راه اندازی مجموعه های امر به معروف و نهی از منكر با استفاده از روش های ايجابی و ارشادی و بالابردن بهره وری و كمك به اصلاح الگوی مصرف است.»


او، با اشاره به این که «متاسفانه برخی به اشتباه فكر می كنند دفاع از حقوق كارگری يعنی فرياد زدن، مخالفت كردن و به راه انداختن جريانات سياسی»، افزود: «با توجه به اين موضوع اگر سه كار را در بسيج كارگری انجام دهيم بخشی از وظيفه خود را انجام داده ايم؛ استخراج مطالبات به حق كارگران، تحليل آن در فضای كارگری و سپس كمك به رفع اين مطالبات كارشناسی شده توسط بسيج كارگری.»


هیچ کس آمار دقیقی از شمار اعضای بسیج ارائه نداده است. مثلا حجت الاسلام طائب، رییس بسیج از «سازمان دهی 13 میلیون و 639 هزار بسیجی در کشور» خبر داده است.


سردار سرلشگر عزیز جعفری، فرمانده سپاه پاسداران این رقم را یک میلیون کاهش داده و می‌ گوید: «تا الان‌ سپاه‌ توانسته‌ دوازده‌ و نیم‌ میلیون‌ نفر را در بسیج سازمان دهی‌ کند که‌ حدود پنج‌ میلیون‌ نفر از این‌ تعداد را خواهران‌ بسیجی‌ تشکیل‌ می ‌دهند. انشاء الله‌ تا ده‌ سال‌ آینده‌ باید به ارتش 20 میلیونی برسیم.»
سردار ذوالقدر، فرمانده سابق بسیج در همایش «حماسه عزت و پایداری» گفت: «با توجه به نیاز کشور برای حضور سازمان یافته بسیج باید به سمت بسیج 10 میلیونی حرکت کرد.»


این سخنان در حالی گفته می شوند که فرمانده «بسیج وزارتخانه‌ ها و ادارات کشور» این آمار را به یک دهم کاهش داده و مهم ترین برنامه هفته بسیج را در تهران «نمایش اقتدار و پایداری بیش از یک میلیون و 600 هزار بسیجی» اعلام کرده است.


هم زمان با همین اظهارات و ارائه آمارها، سردار سیدمحمد حجازی جانشین فرمانده کل سپاه از مراسم همایش عزت و پایداری «15 هزار بسیجی تهران بزرگ» خبر داده است.




آمارهایی که در بالا به آن ها اشاره شده بسیار اغراق آمیز هستند و واقعیت ندارند، بلکه تنها بخش کوچکی از واقعیت ها را با خود دارند. اگر این واقعیت را بپذیریم، آن گاه آماری که سردار حجازی، اعلام می کند به واقعیت نزدیک است. یعنی کانون منسجم و سازمان یافته و حقوق بگیر بسیج در تهران بزرگ، همان 15 هزار بسیجی است. این 15 هزار در کل کشور نیز حدود 150 هزار می شود.
بر اساس یک خبر دیگر، به نقل از سایت خبری سپاه پاسداران به نام «سپاه نیوز»، مثلا در شهر 700 هزار نفری ارومیه مرکز استان آذربایجان غربی، بسیج تنها توانسته 400 دختر و 300 پسر را آن هم برای یک برنامه تفریحی و سیاحتی گرد آورد. این خبر با عکس در صفحه اول سپاه نیوز (سایت خبری روابط عمومی سپاه) در کنار سخن رانی رهبر و فرماندهان سپاه و بسیج درج شده است.


سخن رانی فرمانده سپاه در خراسان، یعنی بزرگ ترین و پرجمعیت ترین استان کشور نیز بعد از تهران بزرگ، در برابر 50 هزار بسیجی انجام شده است. هم چنین سخن رانی فرمانده سپاه در استان لرستان، در برابر 10 هزار بسیجی بوده است. همه این سخن رانی ها در هفته بسیج است.


ارقامی که فرماندهان سپاه اعلام می کنند، در مجموع نشان می ‌دهند که شمار بسیجی منسجم و سازمان یافته که مانند کادرهای سپاه پاسداران حقوق دریافت می کنند، در سراسر کشور می تواند رقمی در حدود 150 تا حداکثر 200 هزار نفر باشد.


بنا بر اخبار و گزارش‌ ها، تاکنون طرح تشکیل بیش از 15 واحد و زیر مجموعه بسیج به اجرا گذاشته شده یا در حال تدارک است. این واحدها عبارتند از: بسیج دانش جویی؛ بسیج دانش ‌آموزی؛ بسیج ورزش و تربیت بدنی؛ بسیج خواهران؛ بسیج جامعه پزشکی؛ بسیج اساتید؛ بسیج ادارات؛ بسیج علمی؛ بسیج جامعه مهندسین؛ بسیج هنرمندان؛ بسیج فرهنگیان؛ بسیج حقوقدانان و وکلا؛ بسیج اصناف؛ بسیج کارگری؛ بسیج عشایر و بسیج طلاب.


پس از انتشار مجلات و روزنامه های وابسته به سپاه پاسداران، تاسیس و حمایت از چند خبرگزاری خاص، طرح راه اندازی تلویزیون بسیج و پیشنهاد ورود به عرصه سینما از سوی فرماندهان ارشد سپاه پاسداران، محمدرضا نقدی طی اظهاراتی از تشکیل شاخه هایی از بسیج برای «مقابله با تهاجم تبلیغاتی دشمنان» خبر داد.
فرمانده بسیج، طی اظهاراتی در همین باره اعلام کرد: «با هدف مقابله با تهاجم تبليغاتي دشمنان، بسيج رسانه‌اي تشكيل مي شود. تشكيل بسيج رسانه ‌ای از مطالبات خبرنگاران، مديران مسوول، سردبيران و دست اندركاران رسانه‌ های كشور است كه بزودي تحقق می ‌يابد.»
محمدرضا نقدی، افزود که «با انجام ويراستاری نهايی، پيش نويس اساسنامه در مجمع، تشكيل بسيج رسانه طی ۱۰ روز آينده اعلام عمومی می شود.»


این اظهارات در حالی است که پیش از این خبرگزاری فارس وابسته به سپاه پاسداران در ۲۸ اردیبهشت ماه 90، با اعلام خبر نشست برخی از مدیران رسانه ای با فرمانده بسیج از ایجاد چنین شاخه ای در سازمان بسیج خبرداده بود.


فارس، در این باره نوشته بود: «جلسه هيات موسس سازمان بسيج رسانه به رياست سردار محمدرضا نقدی رييس سازمان بسيج مستضعفين و با حضور مرتضی نبوی مدير مسئول روزنامه رسالت، سيدنظام الدين موسوی مدير مسئول روزنامه جوان، حميدرضا مقدم ‌فر مدير عامل خبرگزاری فارس، صوفی معاون صدای سازمان صدا و سيما، فرجی مدير شبكه يك سيما، رجبی مدير شبكه جام جم، جعفری مشاور ریيس سازمان صدا و سيما و مسئول بسيج صدا و سيما و حجت‌الاسلام صباغ معاون روابط عمومی و تبليغات سازمان بسيج مستضعفين برگزار شد.»


هدف از این نوع سازمان دهی، انتخاب کادرهای آینده سپاه و کانون مرکزی و نظامی بسیج از درون این حلقه هاست. برای مثال، زنانی برای نخستین بار وارد دولت در حکومت اسلامی می شوند که سابقه خدمت در واحدهای مختلف بسیج را دارند. یا این که پست وزارت اطلاعات، حتما باید به آن روحانی سپرده شود که در بسیج خدمت کرده است.






سپاه پاسداران و بسیج، از جمله در جریان اعتصاب کارگران کشت و صنعت نیشکر هفت تپه در سال 87 و قبل از آن نیز در جریان اعتصاب کارگران سندیکای اتوبوس رانی تهران و حومه در زمستان 84 و هم چنین ادامه اعتراضات در سال 85، ضمن سرکوب و بازداشت کارگران معترض، نیروهای بسیج را به عنوان اعتصاب شکن نیز جایگزین کارگران شرکت واحد کردند.


این اظهارات فرماندهان بسیج کارگری، سپاه و هم چنین ابراز نگرانی رهبر حکومت اسلامی از تمرکز دشمن بر مساله «اقتصاد» در شرایطی است که پیش از اجرای طرح هدف مندکردن یارانه ها در کشور، فرماندهان سپاه و بسیج با اعلام این که برخی در صدد ایجاد «فتنه های اقتصادی» در کشور هستند نیروهای خود را به حالت آماده باش درآورده بودند.


در همین راستا، سرتیپ پاسدار حسین همدانی فرمانده سپاه محمد رسول الله تهران در آخرین روزهای آبان ماه سال گذشته در دیدار با فرماندهان نواحی بسیج شورای اصناف کشور گفته بود: «دشمن در تهديد نظامی، امنيتی و سياسی ورود پيدا كرد و موفق نشد و امروز به تهديد اقتصادی ورود پيدا كردند كه اين جا نقش اصلی بر عهده اصناف است.»


با این سخنان و پیش بینی فرماندهان نهادهای امنیتی - نظامی، طرح هدف مندی یارانه ها آغاز و به صورتی کنترل شده اجرا شد با این حال اما در ادامه و در آخرین روزهای سال گذشته، برخی فرماندهان ارشد سپاه پاسداران از بروز ناآرامی و اعتراضات در ادامه این طرح ابراز نگرانی کردند.




از جمله حسین طائب، رییس سازمان اطلاعات سپاه با ادعای این که «استراتژی آمريكا در سال 90 ايجاد مشكل در ایران است»، گفته بود: «در حوزه مهار و كنترل، اميد آن‌ها اين بود كه بتوانند با پيوند زدن تحريم و هدف مندكردن يارانه‌ ها نتيجه بگيرند اما با شكست مواجه شدند. برنامه آن‌ ها برای سال 90 اين است كه در فصل اول، تحريم را با موج ‌های بعدی هدف مندكردن يارانه‌ ها پيوند بزنند و يك موج اجتماعی ايجاد كنند. از سوی ديگر، تهديدات امنيتی و مشغول سازی امنيتی و انتظامی جمهوری اسلامی ايران را بيش تر كرده و با طرح سوژه آن ‌ها را خسته كنند و در فصل چهارم سال 90 كودتای مخملی ايجاد كنند.»




پیش تر یداله جوانی، رییس اداره سیاسی سپاه هم طی اظهاراتی، ادعا کرده بود: «دشمنان نظام جمهوری اسلامی در شرايط فعلی به دنبال معرفی ناتواني دولت و ايجاد نارضايتی در بين مردم با هدف اپوزيسیون سازی داخلی هستند. لذا بايد مراقب رفتار دشمنان در فضای اجرای طرح هدف مندی يارانه ‌ها باشيم چرا كه آن ‌ها اين را فرصت طلايی و مناسبی برای معرفی ناتوانی دولت و ايجاد نارضايتی در مردم براي اپوزيسيون سازی می ‌دانند.»


فرماندهان سپاه، در راستای پیشگیری از اعتراضات احتمالی هم چنین با «خائن» خواندن منتقدان و معترضان به حذف یارانه ها به صراحت دستور دادند که از حذف یارانه ها انتقاد نشود. مدیرکل مطبوعات داخلی وزارت ارشاد نیز رسانه های کشور را از پرداختن و نقد قانون تحت اجرا توسط دولت احمدی نژاد منع کرد.


علاوه بر این ها، یکی از بولتن های داخلی نیروهای سپاه پاسداران، هم زمان با اجرای هدف مندی یارانه ها، مدعی شده بود: «فتنه گران و حامیان داخلی و خارجی آن ها در صدد هستند تا با اخلال در اجرای قانون هدف مندکردن یارانه ها و تشکیل ستادهای فتنه اقتصادی طرح پیوند شمال - جنوب را اجرایی کنند و به این ترتیب با بزرگ نمایی مشکلات اقتصادی- احتکار- گران فروشی - تاثیرگذاری بر برخی افراد کم سواد و اراذل و اوباش در مناطق جنوبی شهرها شورش های محلی و خیابانی ترتیب دهند.»


طرح ادعای تشکیل ستادهای فتنه اقتصادی و طرح «پیوند شمال - جنوب فتنه گران» برای اعضای سپاه پاسداران و همه اظهارات گذشته و اقدامات اخیر نهادهای نظامی در این راستاست که پیش تر حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات با اعلام این که «جریان فتنه سعی در ایجاد اخلال در هدف مندکردن یارانه‌ ها داشت» از «شکست طرح شمال - جنوب فتنه گران» سخن گفته بود.


به گزارش خبرنگار سیاسی برنا، یک شنبه 4 اردیبهشت 90، مسئول سازمان بسیج کارگری «در نشست خبری با خبرنگاران که در آستانه هفته بسیج کارگری، در مرکز آفرینش‌ های هنری بسیج برگزار شد»، هم چنین مدعی شده است: «هدف ما کمک به دولت در راستای اسلامی کردن فضای کارگری است.»


این سخنان فرماندهان نظامی - امنیتی حکومت اسلامی، نشان می دهند که اقدامات پلیسی - امنیتی تاکنونی خانه کارگر و شوراهای اسلامی در درون جنبش کارگری چندان کارساز نبوده است که اکنون حکومت اسلامی، به فکر ایجاد یک ارگان رسما نظامی در درون جنبش کارگری افتاده و آن را نیز «بسیج کارگری به عنوان بزرگ ترین تشکل کارگری؟!» به جامعه معرفی می کند. این گونه تلاش ها و دست و پا زدن ها و پیش بینی ها، از یک سو نگرانی سران حکومت اسلامی از احتمال سراسری شدن اعتصابات کارگران و هم چنین خیزش مردمی در جامعه را نشان می دهد و از سوی دیگر، هر چه بیش تر پلیسی و امنیتی کردن محیط های کارگری برای جلوگیری از گسترش اعتصابت کارگری و تشکل یابی آنان است.


این بخش از اظهارات فرماندهان «بسیج کارگری» و سپاه، در شرایطی مطرح می شود که در سه دهه گذشته، مقامات و مسئولین حکومت اسلامی با ایجاد شوراهای اسلامی کار و هم چنین خانه کارگر همواره از یک سو از دادن مجوز به تشکل های کارگری مستقل برای احقاق حقوق کارگران خودداری کرده و از سوی دیگر، با فعالین کارگری در این عرصه به شدت برخورد نموده و آن ها را روانه زندان کرده اند.


باین ترتیب، ما با آمارهای متضاد و متفاوتی درباره نیروی بسیج در حکومت اسلامی، روبرو هستیم: از چند صد هزار تا چند میلیون. به کادرهای ثابت سپاه پاسداران حقوق های بالای ماهانه پرداخت می شود. علاوه بر آن، از امتیازات ویژه زیادی هم برخوردارند. در ماموریت هایی که به آن ها محول می شود اضافه پرداخت می شود. از جمله این ماموریت ها، شرکت منسجم در بازی های انتخاباتی، و دادن رای به کاندیدایی که مورد تایید رهبر است. شرکت در سفرهای استانی رهبر و ریس جمهور هم با هدف چنین تامین امنیت آن ها و هم چنین به عنوان سیاهی لشکر. حضور در نماز جمعه ها و مساجد. سرکوب تظاهرات های مردمی و اعتصابات کارگری و دانش جویی. آفریدن رعب و وحشت در جامعه، سرکوب سیستماتیک زنان، کنترل شدید مدارس و دانشگاه ها، تعقیب و تهدید و دستگیری مخالفین و بازجویی آن ها در بازداشتگاه های مخفی و غیره.


اما سران و مقامات و فرماندهان حکومت اسلامی، با وجود بسیج نیروهای سرکوبگرشان و وحشی گری های دایمی شان، هم چنان از گسترش اعتراضات کارگری و خیزش تازه مردمی وحشت دارند. برای مثال، فرمانده سپاه تهران، اقرار کرده است که «در فتنه داخلی آسیب پذیریم»!


سایت خبرآنلاین، جمعه، 23 اردیبهشت ماه 1390، نوشت، فرمانده سپاه محمد رسول الله (ص) گفت: در فتنه داخلی آسیب پذیریم.
سردار حسین همدانی فرمانده سپاه تهران، در مراسم رزمایش بزرگ فاطمیون ناحیه مقاومت سید الشهدا (ع) خطاب به بسیجان حاضر در رزمایش ادعا کرد: تقریبا هر یازده و دوازده روز در طول سال 89 شما یك ماموریت انجام دادید. تحلیل دشمن این بود كه شما خسته می شوید و از پا می ایستید ولی پایان سال 89 دیدند كه خیر. در سال نود كه آن ها باز هم در حال توطئه هستند و باز هم فتنه ادامه دارد، فرزندان شیعه امیرالمومنین همیشه خودشان را برای شیطان درونی و بیرونی آماده نگه می دارند.


او، ادامه داد: آن چه خطر است و باید مراقب باشیم شیطان درونی است. با دشمنان خارجی خوب جنگیده و كارنامه قابل قبولی دریافت كردیم. ولی در فتنه داخلی نه، برخی از كاروان جا ماندند؛ معلوم می شود این جا آسیب پذیریم. در جلساتی كه محضر فرمانده كل قوا بودیم طرح صالحین را اولویت بسیجیان قرار دادند. فرمودند این طرح، بسیجیان را بیمه و آماده می كند.


او، افزود: انشاء الله به سمت این خواست مقام معظم رهبری كه فرمودند همه بسیجی هستند برویم كه همه مردم ما بیش تر حضور داشته باشند و مطمئن باشید كه در آن روز دشمنان ناامید خواهند شد. هرچند كه شیطان قسم خورده كه مومنان را وسوسه كند.
نیروهای بسیج روز جمعه ۲۳ اردیبهشت 90، مانوری را با عنوان «فاطمیون» برگزار کردند که هدف آن مقابله «با اغتشاشات خیابانی» عنوان شده است.
به گزارش سایت خبرآنلاین، این رزمایش با حضور ۳۰۰۰ نفر از اعضای «یگان‌‌های بسیجی ناحیه مقاومت سیدالشهداء تهران» در محل پادگان قدس (جی) تهران برگزار شد.


نیروهای شبه نظامی بسیج پس از مانور موتورسواران، اقدام به شبیه‌ سازی اعتراضات خیابانی و شیوه ‌های مقابله با آن کردند. به گزارش خبر آنلاین، در جریان برگزاری این مانور تعدادی از نیروهای شبه نظامی بسیج زخمی شده‌ اند. در واقع این نیرو به حدی آموزش های وحشیانه دیده است که حتی در یک مانور معمولی بین خودشان نیز خشونت به خرج می دهند و همدیگر را لت و پار می کنند.


حتی پس از سرکوب های وحشیانه اعتراضات مردمی در سال 88 و وقایع بدع از آن، به اقرار برخی از فرماندهان سپاه، شکاف و ریزش در میان نیروهای بدنه سپاه و بسیج در دوسال گذشته، شدید آمده و به دنبال آشکار شدن اختلافات میان خامنه ای و احمدی نژاد، درگیری و چالش در نهادهای نظامی نیز بالا گرفته است. بر این اساس، تعدادی از فرماندهان ارشد سپاه و بسیج ضمن هشدار نسبت به نفوذ «جریان انحراف» در نهادهای نظامی از احتمال گذر از عرصه جنگ نرم و ورود به «جنگ سخت» برای مقابله با منحرفان خبر داده اند.


در این باره سرتیپ پاسدار حسین همدانی فرمانده سپاه محمد رسول الله تهران، طی اظهاراتی با اشاره به این که نظام از سوی «جریان انحراف» در معرض تهدید قرار دارد، گفت: «تهديد دو مرحله دارد يك مرحله بخش نرم‌افزاري كه بسيجيان بايد با فعاليت در اين عرصه، موسسات فرهنگی، وبلاگ نويسی، سايت‌ ها و جنگ سايبری آن را خنثي كنند و بخش ديگر تهديد سخت است كه آن موقع واحدهای عملياتی بسيج وارد عمل می شوند.»


او، در ادامه با تاکید بر اين كه «گروه انحرافي در حال عبور از مرحله نرم است» افزود: «با هدايت‌ های مقام معظم رهبری تقريبا گروه انحرافی يك آسيب جدی ديد اما از پا نايستاد به همين منظور همه بسيجيان با بصيرت، آگاهی و تشخيص درست اجازه نمی دهند كه اين افراد دوباره خود را پيدا كنند.»


او، با اعلام اين كه «گروه انحرافي به دنبال ايجاد اختلاف ميان مسئولان است» از احتمال ورود به مرحله «مبارزه سخت و جنگ» با این گروه خبر داده و اضافه کرد: «ما هنوز در اين خصوص به مرحله سخت نرسيده ‌ايم و همه تلاش ما اين است كه با رهبری مقام معظم رهبری به آن مرحله نرسيم. البته تجربه فتنه 88 بسيجيان را آماده كرده تا اقدامات پيشگيرانه خوبی را در خصوص مقابله با گروه انحرافی داشته باشند تا وارد مرحله سخت نشوند.»


گروه و یا جریان موسوم به «انحراف» عنوانی است که حامیان رهبر حکومت اسلامی به حلقه نزدیکان محمود احمدی نژاد می دهند. چهره و رسانه های حکومتی بویژه پس از آشکار شدن اختلافات رییس دولت مستقر با آیت الله خامنه ای بر سر ماجرای عزل و ابقای وزیر اطلاعات بارها این واژه را ضمن ربط دادن به اسفندیار رحیم مشایی رییس دفتر احمدی نژاد و حامیان او، به کار برده و نسبت به ادامه حضور و گسترش این جریان ابراز نگرانی کرده اند.


هشدار حسین همدانی و تهدید او، در حالی است که هفته نامه «صبح صادق»، ارگان سیاسی سپاه پاسداران نیز در تازه ترین شماره خود در مقاله ای با اشاره به این که عبور از «ولايت فقيه» اصلي ترين راهبرد دشمن در نبرد سی سال گذشته با نظام حکومت اسلامی بوده است به صراحت اعلام کرد که «دشمن با شيوه های مختلف تلاش دارد با عضوگيری و شكاف در بدنه سپاه و بسيج علاوه بر تضعيف بازوان ولايت در بدنه اين دو نهاد انقلابی جای پايی برای خود باز كند.» ارگان سیاسی سپاه، تحت نظر معاونت سیاسی این نهاد نظامی و نمایندگی حامنه ای در سپاه اداره می شود.
هم زمان با این اظهارات فرمانده سپاه تهران، مسئول حفاظت اطلاعات سپاه علی بن ابی طالب (سپاه قم) هم از نفوذ دشمنان در نیروهای بسیج ابراز نگرانی کرده و طی اظهاراتی گفت: «برخی به دلیل مردمی و باز بودن بسیج آن را بی نیاز از حفاظت اطلاعاتی می دانند، این نگاه باید تصحیح شود چرا که نفوذ کردن در بسیج به دلیل سهل بودن آن بسیار اتفاق می افتد و با توجه به مطرح بودن بسیج در لایه های امنیت نظام نیاز به حضور مسئولین حفاظت اطلاعات بسیار محسوس است.»


سرهنگ پاسدار سیدرضا صادقی که در جمع نیروهای سپاه قم سخن می گفت، هم چنین مدعی شد: «بسیج یک هدف نشاندار برای دشمنان است، سرویس امنیتی موصاد، تیم های عملیاتی را بعد از انقلاب برای اولین بار آموزش داده که متاسفانه از دل بسیج بودند و لذا در نگاهی کارشناسانه باید دانست یکی از راههای ورود دشمنان به نظام، بسیج است.»


او، هم چنین در ادامه وجود سپاه قم را دارای کم ترین «تعارضات بین مسئولین» برشمرده و افزود: «همراهی فرماندهان، مسوولین حفاظت اطلاعات و نمایندگان ولی فقیه دلیل این مدعاست.»


این اظهارات مسئول حفاظت اطلاعات سپاه قم، در شرایطی است که پیش از این در دی ماه سال گذشته سایت ها و هم چنین بولتن های داخلی سپاه پاسداران در اخبار مشترکی از «نفوذ ضدانقلاب در پایگاه های بسیج» خبر داده و اعلام کرده بودند که «به تازگی گروهک های ضد انقلاب به هواداران خود اعلام نموده اند که به پایگاه های بسیج نفوذ و کارت عضویت فعال بسیج دریافت کنند.»


در همین راستا، 30 فروردین ماه سال جاری نیز مسئول نمایندگی آیت الله خامنه ای در بسیج از «تلاش برخی گروه های منحرف برای نفوذ در بسیج» خبر داده بود. حجت الاسلام محمد کدخدایی، نسبت به نفوذ برخی «طلاب منافق» در بسیج ابراز نگرانی کرده و گفته بود: «در بسيج طلاب باید سعی كنيم از نفوذ برخی از طلاب كه گرايش ضدانقلابی و منافقانه دارند جلوگيری كنيم تا زحمات خالصانه طلاب بسيجی با ايمان و پاك كه در سطوح مختلف نظام مشغول كارند زير سئوال نرود.»


این ابراز نگرانی ها در حالی است که پیش تر محمدرضا نقدی فرمانده کل بسیج نیز طی اظهاراتی خطاب به بسیجیان اعلام کرده بود که «بسيجيان عزيز به دقت حوادث را رصد كنند، چرا كه فتنه ‌هايی كه در آينده پيش روی ماست، پيچيده ‌تر است و بايد بدانيم آخرين فتنه آخرالزمان شبيه‌ ترين آن‌ ها به حقيقت است و پيچيدگی آن حتی با فتنه عميق 88 هم قابل قياس نيست.»


فرمانده بسیج، در روزهای آخر فروردین ماه سال جاری، با اشاره به «ماهیت مذهبی» مخالفان آینده حکومت مستقر و خودی بودن آن ها اشاره کرده و افزود: «علی رغم عمقی كه فتنه 88 داشت و از همه ظرفيت های افراد به ظاهر موجه استفاده شد، در صحنه عمل ما با كسانی مواجه بوديم كه آشكارا در روز قدس روزه خواری می كردند، با كفش نماز می خواندند و در ايام سوگواری به شادی و پايكوبی می پرداختند و شناخت ماهيت آن ها كار سختی نبود، اما در فتنه بعدی شرايط بسيار غبار آلود و تشخيص حق از باطل بسيار دشوارتر خواهد بود و ممكن است با عده ای مواجه شويم كه با نام قرآن و نماز و علاقه ظاهری به عدالت و مهدويت، به مبارزه با ولايت بر خيزند و چه بسا منحرفان با نام صالحين رو در روی انقلاب بايستند.»
هم چنین 12 اسفند ماه سال گذشته، فرمانده سپاه صاحب الامر استان قزوین، در همایش ناظران شورای نگهبان این استان گفته بود: «ما مسئولیت خطیری داریم، باید مواظب باشیم که این انقلاب به انحراف کشیده نشود، تا چند روز قبل «وحشت‌مان از فتنه بود»، البته فتنه واقعی و عمیقی بود و خداوند متعال عنایت کرد و در سایه مدیریت و صفای وجود موسای زمان، فتنه خاموش شد. همان فتنه در حال ائتلاف با جریان دیگری به نام انحراف است و ریشه هر دو دارد یکی می‌شود و در انتخابات آینده پیچیدگی و سختی از انتخابات قبلی بیشتر است.»




سرتیپ پاسدار سالار آبنوش، در اظهاراتش خطاب به ناظرین شورای نگهبان تصریح کرده بود: «ما گروهی داشتیم که با عناوین اصلاحات، دوم خرداد و فتنه که همه یکی بود طرف مقابل ما بودند و امروز چیزی وسط به نام انحراف درست شده که باید با چشمان تیز و ارتباط صاف با خدا از پروردگار مدد بخواهیم زیرا پیچیدگی آنقدر بالاست که تشخیص دادن بسیار سخت است.»


این فرمانده سپاه، هم چنین سال 1391 را هم سالی خطرناک توصیف و تاکید کرده بود که «اگر نتیجه انتخابات مجلس نتیجه‌ ای نباشد که در راستای ارزش ‌های ما باشد سال 91 سالی بسیار خطرناک و حتی خونین است به طوری که صاحب ‌نظرانی که قدرت تحلیل دارند و تاکنون مسائل را به درستی پیش ‌بینی کردند، بیان داشتند که اگر مجلس بعد مجلس سالمی نباشد سال 91 فتنه، خونین است زیرا با هم می‌ جنگیم و جریان انحراف سر درمی ‌آورد.»


همه این اظهارنظرها و پیش بینی ها، قبل از هر چیز نگرانی فرماندهان سپاه از خیزش مردمی و ریزش نیروهایشان در مقابل قدرت مبارزه طبقاتی کارگران و مردم آزاده را به نمایش می گذارد.


اکنون در ایران، حدود 58 هزار مسجد وجود دارد و دولت موظف است سالیانه بودجه این مساجد و محل اقامه نماز جدید را نیز تصویب کند. این مساجد، هم چنین به عنوان پایگاه های نیروی های بسیجی نیز مورد استفاده قرار می گیرند.


امسال با توجه به برنامه های اقتصادی و حذف یارانه ها و تاثیرات فاجعه بار آن بر زندگی و امنیت شغلی کارگران و محرومان جامعه، گسترش اعتراض ها به ویژه در برخی از رشته ها و مراکز صنعتی مادر و مهم را شاهدیم. طبقه کارگر ایران، با تجربه اندوزی از مبارزات خود به ویژه از اعتصاب و حرکت های اعتراضی ماه های اخیر نظیر «پتروشیمی تبریز»، «پالایشگاه آبادان»، «واگن پارس»، «ایران خودرو»، «تراکتور سازی تبریز» و...؛ سال جدید را با اعتصاب کارگران در «مجتمع پتروشیمی ماهشهر»، «منطقه گازی پارس جنوبی (عسلویه)»، «کاغذ سازی پارس»، «مجتمع پتروشیمی بندر شاپور» و غیره آغاز کرده است. گسترش اعتصاب به مراکز صنعتی بزرگ کشور، به دلیل موقعیت و اهمیت ویژه ای که در عرصه تولید دارند، سران حکومت را بسیار نگران و هراسان کرده است. از این رو، به فکر بسیج کارگری افتاده اند تا با میلیتاریزه کردن هر چه بیش تر اماکن کار، مانع گسترش این اعتصابات کارگری شوند. بنابراین، مبارزه کنونی کارگران و مردم محروم با برنامه های اقتصادی حکومت اسلامی، تنها جنبه صنفی ندارد و مجموعه ای از مطالبات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را شامل می شود. به خصوص ما، مجموعه ای از این مطالبات را به شکل مدون در قطعنامه های منتشر شده کارگران به مناسبت اول ماه می امسال را در پیش روی خود داریم: خواست آزادی بیان، قلم، اندیشه، اجتماعات، تشکل ها، احزاب، آزادی فوری و بدون قید و شرط کلیه زندانیان سیاسی، لغو مجازات اعدام، لغو کلیه قوانین زن ستیز و مبتنی بر تبعیض جنسیتی، لغو کار کودک و تامین زندگی آن ها، لغو قراردادهای سفیدامضاء و پیمانی، استخدام دایمی، پرداخت دست مزدهای معوقه، افزایش دست مزدها متناسب با نیازهای خانواده های کارگری و تورم، بیمه بی کاری مکفی، از زمره خواسته های مشترک همه کارگران و ستم دیدگان جامعه است.
بی شک، طبقه کارگر ایران، این ترفند تازه حکومت سرمایه داری اسلامی تحت عنوان «بسیج کارگری» را نیز هم چون خانه کارگر و شوراهای اسلامی کارش، با برپایی تشکل سراسری خود و اتحاد و مبارزه آگاهانه طبقه کارگر در سراسر کشور، نه تنها خنثی خواهد کرد، بلکه با صدای بلند نیز خواهان خروج همه نیروهای سرکوبگر از محیط های کارگری و آموزشی کشور خواهد شد. بعلاوه این طبقه، به عنوان یکی از طبقات اصلی جامعه، خود و هم چنین همه جنبش ها و مردم آزادی خواه، برابری طلب و عدالت جو را برای دست زدن به تحولات سرنوشت ساز تاریخی، آماده خواهد کرد.


در چنین شرایطی، تنها در پرتو مبارزه پیگیر و خستگی ناپذیر و آگاهانه و برنامه ریزی شده می توان میلیون ها کارگر را در سراسر کشور، سازمان دهی و متحد کرد و صف قدرت مندی را برای پایان دادن به حاکمیت و سلطه حکومت سرمایه داری اسلامی، به وجود آورد.


مسلما، شاه کلید پیشروی کنونی طبقه کارگر ایران، برپایی تشکل سراسری طبقاتی شان است. بی شک، کارگران بدون تشکل سراسری و مبارزه متحد و متشکل و آگاهانه شان نمی توانند به اهداف استراتژیک طبقاتی شان دست پیدا کنند.


شنبه یازدهم تیز 1390 - دوم یولی 2011

تجاوز جنسی به یک دختر شش ساله ،این قربانی به حدود ۲۴ ساعت بیهوش مانده بود



شرایط سخت سیاسی ، نظامی و اجتماعی که افغانستان با آن دست وپنجه نرم می کند همه قشرهای جامعه را تحت تاثیر قرار داده است و در این میان کودکان به یکی از بزرگترین قربانیان این اوضاع بحرانی تبدیل شده اند.
436x328_27593_155791
الهربیه:هفته گذشته بر اثر انفجار یک بمب کنارجاده ای دست کم ۱۰ کودک جان خود را از دست دادند.

پیش از این نیز تعدادی از کودکان افغان به اشتباه هدف هجوم و بمباران نیروهای ناتو قرار گرفته اند.
اما امروز خبر گزارش شده از این کشور از نوعی دیگر است ، شاید تکان دهنده تر از اخبار مربوط به انفجار انتحاری و مین کنار جاده ای و بمباران باشد.
بر اساس گزارش ” رادیو آزادی ” یک دختر شش ساله در افغانستان از سوی چند مرد مورد تجاوز جنسی قرار می گیرد.
نام او سمرگل اعلام شد و ساکن روستایی در استان تخار افغانستان . است.
بر اساس این گزارش وی در این تجاوز تنها نبوده بلکه دو دختر دیگر و یک خانم خانه دار به همراه وی مورد تجاوز جنسی قرار گرفته بودند.
سمرگل در حالی که زار زار می گریست با لکنت زبان به این رادیو گفته است که بعد از انجام این عمل نامشروع یک شبانه روز بی هوش بوده است.
سمرگل شش ساله که جز پدر که از دو چشم نابینا است کسی را ندارد تا از وی مراقبت کند.
شمنزار دختر ۱۷ ساله افغان یکی دیگر از تجاوزات جنسی چند هفته اخیر در این کشور بوده است.
وی در حالی که فریاد می کشید مقامات دولتی ونهاد های عدلی و پولیس افغانستان را متهم کرد که از مجریمن متجاوز حمایت می کنند.
این گزارش درحالی بیان می شود که یک ماه و نیم پیش ۸ مرد مسلح با لباس پولیس به دختر ۱۲ ساله در روستای قلبرس تجاوز کرده بودند.

پاسخ کانون نویسندگان ایران به روزنامه‌ی «اعتماد»




دوشنبه ۱۳ تير ۱۳۹۰ - ۰۴ ژوييه ۲۰۱۱

kanoon.jpg
روزنامه‌ی «اعتماد» در شماره ۲ تیر ۱۳۹۰، صفحه ۱۰، در مطلبی تحت عنوان «شبکه اطرافیان فرح پهلوی چه کسانی بودند» نوشته است‌: «این گروه [اطرافیان فرح پهلوی] علاوه بر این که سعی می‌کردند تا با تلفیق فرهنگ غربی و ایرانی، هویت جدیدی برای ایرانیان به وجود آورند و مواضعی را که رژیم موفق به تصرفشان نشده بود در دست بگیرند، قصد داشتند تا به جذب نیروهای آزاداندیش و مخالفان محافظه‌کار دولت بپردازند. بدین ترتیب کانون نویسندگان با کوشش فرح به راه افتاد و عده زیادی از شاعران و نویسندگان کشور نیز به جرگه یاران فرح پیوستند.»

روزنامه‌ی «اعتماد» نام نویسنده‌ی این مطلب را نیاورده است. ای بسا به این دلیل که راه فرار بزدلانه را برای این شخص مفتری بازگذارد، غافل از این‌که به این ترتیب مسئولیت انتشار این افترا و ادعای سراسر کذب را به گردن کل روزنامه می‌اندازد. تاریخ کانون نویسندگان ایران پاک‌تر و شفاف‌تر از آن است که نیازمند رد این‌گونه ادعاهای كودكانه و افتراآمیز باشد. با این همه، به‌ویژه برای نسل جوانی که به سبب حاکمیت فضای سانسور و اختناق بر جامعه در معرض وارونه‌نمایی و دروغ‌پراکنیِ امثال نویسنده‌ی روزنامه‌ی «اعتماد» قرار دارد، اشاره به چند فراز از تاریخ خونبارِ کانون نویسندگان ایران را ضروری می‌دانیم.

۱- درست برخلاف ادعای نویسنده‌ی روزنامه «اعتماد» مبنی بر «راه افتادن کانون نویسندگان با کوشش فرح»، این کانون همچون نهادِ دفاع پیگیر از آزادی بیان و مبارزه با سانسور در تقابل و مبارزه با رژیم ستم‌شاهی از جمله اعوان و انصار فرح پهلوی شکل گرفت. تاریخ گواهی می‌دهد که شأن‌ نزول و فلسفه‌ی وجودیِ کانون مقابله با تلاش رژیم شاه برای راه‌اندازی جریان دولت‌فرموده‌ی «کنگره نویسندگان و شاعران» بود. با انتشار خبر تشکیل این کنگره از سوی دولت در اسفندماه سال ۱۳۴۶، ۹ تن از نویسندگان مستقل با تهیه‌ی متنی با عنوان «بیانیه درباره‌ی کنگره نویسندگان» هرگونه کنگره‌ی دولتی را در غیاب نویسندگان مستقل تحریم کردند. با پخش خبر تهیه‌ی این بیانیه، که شمار امضاهای آن تا آغاز سال ۱۳۴۷ به ۵۲ تن رسید، برگزاری کنگره‌ی دولتی مذکور عملاً به فراموشی سپرده شد.

۲- خواه در مورد آن ۹ نفرِ نخست و خواه درباره‌ی کلِّ ۵۲ نفری که کانون نویسندگان ایران را در آغاز سال ۱۳۴۷ بنیان نهادند ادعای پیوستن به «جرگه یاران فرح» یک‌سره بی‌اساس و پاک مغرضانه و رذیلانه است. از اعضای بعدی کانون و آزادی‌خواهانی چون سعید سلطان‌پور نام نمی‌بریم که زندانی هر دو نظام بود و سرانجام نیز جان خود را بر سر آزادی گذاشت؛ از کسی نام می‌بریم که روزنامه‌ی «اعتماد» و نویسندگانش قاعدتاً در مخالفت او با رژیم شاه نباید تردید داشته باشند. یک چهره‌ی شاخصِ آن ۹ نفر، و در واقع یکی از بنیانگذاران اصلی کانون نویسندگان ایران، جلال آل‌احمد بود. ما پاسخ به این پرسش و در واقع حل این تناقض آشکار را بر عهده‌ی نویسنده‌ی روزنامه‌ی «اعتماد» و همپالکی‌هایش می‌گذاریم که چه‌گونه می‌توانند جلال آل‌احمد را در آنِ واحد هم مخالف رژیم شاه و هم در «جرگه یاران فرح» به شمار آورند؟!

۳- در ۶ خرداد سال ۱۳۴۸، هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران متنی خطاب به اعضا منتشر کرد که در آن پیشنهاد عده‌ای از اعضا دایر بر «انجام مذاکرات خصوصی و استفاده از کانال‌های غیررسمی برای قانونی‌کردن کانون» را رد کرده و به این نتیجه رسیده بود که با روش‌هایی «نظیر مذاکرات دوستانه با عوامل سانسور و فعالیت خصوصی از قبیل واسطه قراردادن مقامات و دستگاه‌های صاحب‌نفوذ» نمی‌توان با دستگاه سانسور رژیم شاه مبارزه کرد. از آن پس، مخالفت‌های رژیم با فعالیت کانون افزایش یافت به طوری که حتی تالار قندریز (تالار «ایران» آن زمان) از واگذاری محل خود برای برگزاری جلسات کانون منع شد.

۴- در سال ۱۳۴۹، چند تن از اعضای کانون از جمله داریوش آشوری، محمود اعتمادزاده (به آذین)، بهرام بیضایی، فریدون تنکابنی، ناصر رحمانی‌نژاد، غلامحسین ساعدی، محمدعلی سپانلو و سعید سلطان‌پور بازداشت و یا به ساواک احضار شدند. کانون به این بازداشت‌ها و احضارها اعتراض کرد، اما با تشدید اختناق و سانسور و سرکوب ستم‌شاهی فعالیت کانون عملاً متوقف شد و دوره‌ی نخست این فعالیت به پایان رسید.

۵- در ۲۳ خرداد ۱۳۵۶، جمعی از اعضای دوره‌ی نخستِ کانون در اعتراض به انحطاط فرهنگی و سانسور و محدودیت‌های تحمیل‌شده به اهل قلم نامه‌ای سرگشاده‌ به نخست‌وزیر وقت منتشر کردند که به «نامه‌ی چهل نفره» معروف شد. این اقدام در واقع آغاز دوره‌ی دوم فعالیت کانون نویسندگان ایران در مخالفت با آزادی‌ستیزی و سانسور رژیم شاه بود. پس از انتشار این نامه، هما ناطق عضو کانون نویسندگان را در خیابان ربودند و پس از تجاوز به او در بیابان‌های اطراف «کاروانسرا سنگی» رهایش کردند. درست در همان روزها به خانه‌ی علی‌اصغر حاج‌سیدجوادی، عضو دیگر کانون، نیز ریختند و به بازجویی و اذیت و آزار خانواده‌ی او پرداختند.

۶- در همان سال ۱۳۵۶، از ۱۸ تا ۲۷ مهرماه، به همت کانون نویسندگان گردهمایی بزرگ و تاریخی نویسندگان و شاعران ایران به نام «شب‌های شاعران و نویسندگان» در محل انجمن روابط فرهنگی ایران و آلمان (انستیتو گوته) برگزار شد. استقبال مردم از این اقدام کانون و حضور پرشور و انبوه آنان در برنامه‌های این «ده شب» به سهم خود سکوت گورستانیِ چندین ساله‌ی استبداد سلطنتی را درهم شکست و فضا را برای حضور و فعالیت جریان‌ها و نیروهای سیاسی اپوزیسیون آماده کرد - جریان‌ها و نیروهایی که از قضا بعدها مانع فعالیت کانون شدند، شماری از اعضای آن را بازداشت و زندانی و اعدام کردند، و به این هم بسنده نکردند و برخی را از خیابان ربودند و به گردنشان طناب انداختند، و اکنون نیز جمعی دیگر را به جرم غیرقانونی بودنِ کانون محاکمه می‌کنند. این هم از طنزهای تلخ تاریخ است که کانون نویسندگان ایران باید از یک سو تقاص مبارزه با رژیم شاه و به‌طورکلی دفاع از آزادی بیان را پس دهد و، از سوی دیگر، به همکاری با این رژیم و «پیوستن به جرگه فرح پهلوی» متهم شود!!

۷- در ۲۳ آبان ۱۳۵۶، در اعتراض به سرکوب و خفقان رژیم ستم‌شاهی، به فراخوان کانون نویسندگان ایران بیش از ده هزار نفر از دانشجویان و جوانان و دیگر مردم معترض به مدت ۲۴ ساعت در دانشگاه صنعتی تهران («آریامهر» آن زمان و «شریف» بعدی) تحصن کردند. در همان زمانِ تحصن، تنی چند از اعضای کانون در خیابان مورد ضرب و شتم ساواک و پلیس شاه قرار گرفتند و بازداشت شدند.

این‌ها مشتی‌ است نمونه خروار که نشان می‌دهد کانون نویسندگان ایران در زمان رژیم شاه نه تنها به ‌هیچ‌ روی جذب ساختار قدرت نشده بود بلکه همواره برای آزادی بیان مبارزه می‌کرد و طبعاً این امر او را به مخالفت با سیاست‌های اختناق‌آلود و سرکوب‌گرانه‌ی آن رژیم می‌کشاند. بر هر ناظر بی‌طرف و هر انسان بی‌غرض‌ومرضی روشن است که ادعای نویسنده‌ی روزنامه‌ی «اعتماد» مبنی بر پیوستن اعضای کانون به «جرگه یاران فرح» چیزی جز دروغ‌پردازی و وارونه‌نمایی تاریخ نیست. این ادعا را بر هیچ واقعیت و سند و مدرکی نمی‌توان استوار كرد و، از همین رو، مصداق بارز و آشکار نشر اکاذیب، و افترا و تهمتِ ناروا و بی‌اساس است.

بر ما روشن نیست ‌که چرا روزنامه‌ی «اعتماد»، که خود از قربانیان سانسور بوده و از همین رو مورد دفاع کانون نویسندگان ایران قرار گرفته است، در دوره‌ی جدید خود باید چنین مطلب دروغین و افتراآمیزی را چاپ کند. اما این را خوب می‌دانیم و با صدای بلند اعلام می‌کنیم که اگر این روزنامه در این پندار به سر می‌برد که با چاپ این‌گونه مطالب و سم‌پاشی بر ضد نهاد آزادی‌خواهی چون کانون نویسندگان ایران می‌تواند رضایت خاطر سانسورچیان را تأمین کند و برای خود حاشیه‌ی امنیتی بسازد، باید بداند که در خطا و توهمی محض و مهلک به سر می‌برد. قاعدتاٌ تجربه‌ی سی و اند سال زندگی در فضای سانسور و اخنتاق باید به اهل قلم به‌طورعام و اهل مطبوعات به‌طورخاص نشان داده باشد که آن‌چه آزادی بیان، از جمله انتشار آزادانه‌ی مطبوعات، را تضمین می‌کند نه تمکین و کُرنش و باج دادن به سانسورچیان بلکه مقاومت پیگیر در برابر سانسور و دفاع استوار و راسخ از آزادی بیان است.

کانون نویسندگان ایران پیش از این نیز نشان داده است كه مایل نیست صدای هیچ روزنامه‌ای، حتی روزنامه‌ای چون «اعتماد» که چنین مطلب دروغین و بی‌اساسی را بر ضد او منتشر می‌کند، خاموش شود و بر اساس منشور خود مبنی بر به رسمیت شناختن آزادی بیان بی هیچ حصر و استثنا برای همگان، از حق انتشار آزادانه‌ی هر نشریه‌ای از جمله روزنامه‌ی «اعتماد» دفاع می‌کند. با این همه، این واقعیت را نیز نمی‌تواند ناگفته گذارد که انتشار این‌گونه مطالب دروغین و خلاف‌واقع بر ضد نهادی چون کانون، آن هم در شرایطی که اعضای این نهاد به انحای گوناگون زیر فشار قرار دارند تا از آزادی‌خواهی خود دست بردارند، حتی اگر با هدف جلب رضایت سانسورچیان هم انجام نگرفته باشد، اعتماد همان مخاطبان اندک این‌گونه روزنامه‌ها را بیش از پیش سلب می‌کند.

کانون نویسندگان ایران
۷ تیر
۱۳۹۰

پاسخ به پرسشهای حائز اهميت پيرامون نظام جهانی سرمايه و مضامين مربوط به آن (قسمت اول)



پاسخ به پرسشهای حائز اهميت پيرامون نظام جهانی سرمايه و مضامين مربوط به آن (قسمت اول)
يونس پارسا بناب

درآمد
بررسی اوضاع متلاطم و پر از آشوب در جهان - بحران عميق ساختاری در نظام سرمايه داري، ناکامی آمريکا در اعمال هژمونی بر جهان، ظهور بازارهای نوظهور "بريکس" (برزيل، روسيه، چين، هندوستان و آفريقای جنوبی) و بالاخره اوجگيری امواج خروشان بيداری و رهائی در کشورهای سه قاره ی جنوب - حاکی از آن است که سرمايه داری جهانی بعد از پانصدسال عمر بعنوان يک نظام غالب نه تنها بدوره ی "فرتوتی" و "بی ربطی" خود رسيده، بلکه به اعتقاد خيلی از تحليلگران منجمله بعضی از مارکسيستها حتی "در بستر مرگ" هم افتاده است.
در اين رابطه، پرسشهای بسياری درباره آينده نظام توسط جنبشهائی که اين نظام را به چالش ميطلبند و آلترناتيوها (بديل ها)ئی که چالشگران برای جايگزينی نظام موجود پيشنهاد ميدهند، مطرح ميشوند. اين پرسشها حائز اهميت بسيار بوده و پاسخ به آنها در جهت پيشبرد مبارزه برای استقرار "جهانی بهتر" توسط نيروهای چپ ضد نظام ضروريست. اين نوشتار به بخشی از اين پرسشها که در دوسال اخير (2011 - 2009) از سوی دانشجويان و فعالين سياسی مطرح گشته اند، پاسخهائی در خور تأمل و قابل بحث ارائه می شود.

پرسش اول: چارچوب مکتب "نظام جهانی سرمايه" و مضامين مربوط به آن – پروسه ی گلوباليزاسيون و پولاريزاسيون منبعث از آن و ... - چگونه و توسط چه کسانی در تاريخ فلسفه ی اقتصاد سياسی مطرح و تنظيم گشته اند؟
- درک و انگاشت مارکس و دهه ها بعد لنين و پيروانش از سرمايه داری براساس بعد بين المللی و جهانی بوده و نمونه های زيادی از انگاشت را ميتوان در تجزيه و تحليل آنها پيدا نمود. در نيمه دوم قرن بيستم مارکسيستهای معروفی چون پال باران و گونترفرانک جهانی شدن نظام سرمايه داری را بطور مبسوط و مفصل تشريح کرده و پروسه پولاريزاسيون منبعث از جهانی شدن سرمايه را مورد بررسی قراردادند. در سال 1979 رابرت وثنو انگاشت جهانی بودن نظام سرمايه را در مقاله ی "علم مدرن و نظام جهانی" در مجله ی "تئوری و جامعه" بطور جامع تری تشريح و تفسير نمود.
امروز بيشاز هرزمانی در گذشته و در پرتو بحران عميق ساختاری فعلی آشکار گشته که سرماه داری تنها يک شيوه ی توليد اقتصادی نبوده بلکه يک نظام جهانی حاکم در اقتصاد سرتاسری جهان است. بعبارت ديگر، بقول سميرامين در کتاب "انباشت در سطح جهانی" در دنيای کنونی "ما دارای دو بازار جهانی نيستيم که يکی سرمايه داری وديگری سوسياليستی باشد". بلکه فقط يک بازار وجود دارد و آنهم "بازار جهانی سرمايه داری" است. پروسه ی انباشت در سطح جهانی (منطق حرکت سرمايه = گلوباليزاسيون) در واقع روند تاريخی شکل گيري، رشد و تکامل سرمايه داری واقعاً موجود را بر اساس تقسيم جهان بدو بخش مسلط مرکز و دربند پيرامونی (که يکی از اجزاء و موئلفه های اصلی نظام جهانی را تشکيل ميدهد) معين و مشخص ميسازد.

پرسش دوم: اگر تقسيم جهان به دو بخش لازم و ملزوم مرکز و پيرامونی يکی از اجزاء اصلی نظام جهانی سرمايه است، اجزاء (و موئلفه های) ديگر نظام کدامند؟
- بطور کلي، نظام جهانی سرمايه (سرمايه داری واقعاً موجود) از سه جزء اصلی تشکيل يافته است:
1 – بازار واحد حاکم منبعث از جهانی شدن سرمايه (گلوباليزاسيون)،
2 – دولت - ملت ها در خدمت و محافظت بازار واحد و
3 – تقسيم جهان به دو بخش کشورهای مسلط مرکز (شمال) و کشورهای دربند پيرامونی (جنوب).
اين سه جزء اصلی و روابط تنگاتنگ بين آنها روند کسب ارزش اضافی و لاجرم تلاقی ها و مسير مبارزات طبقاتی را در جوامع شکل داده و تعيين می کنند.
صاحبان اصلی ثروت و قدرت (اوليگاپولی های عمدتاً مالی که عمدتأ اوليگارشی های حاکم بر ملت – دولت ها را بطُرُق مختلف کنترل ميکنند) پيوسته تلاش می کنند که ادامه ی موجوديت اين سه جزء (و ستون اصلی نظام) را تأمين سازند تا اينکه به زندگی پر از رفاه و مجلل خود ادامه دهند. فرودستان و رنجبران درون نظام (کارگران، برزگران و ديگر زحمتکشان که تحقيقاً 80 تا 85 درصد جمعيت شش ميليارد و هفتصد ميليون نفری کره خاکی را تشکيل ميدهند = قربانيان نظام) پيوسته تلاش ميکنند که با انهدام کل نظام و يا حداقل يکی از اجزاء اصلی آن خود را از فلاکت فقر و بی امنی و "بی آيندگی" رها سازند. جنگ و جدال بر سر جزء دوم (کنترل بر ملت – دولت ها و يا حداقل بخشی از آنها) هميشه هم در گستره های سياسی و هم در گستره های ايده ئولوژيکی ادامه می يابد. در فراز و فرود اين تلاشها و مبارزات است که طبقات و اقشار محتلف درون آنها شکل گرفته، رشد يافته، تحکيم يافته و بالاخره از بين ميروند.
در تاريخ پانصد ساله گذشته جهان، اقتصاد جهانی سرمايه مرکز ثقل اين مبارزات بی وقفه بوده است. به عبارت ديگر، اقتصاد جهانی سرمايه داری در کليتش بعنوان يک "واحد کل" (ساختار، تکامل تاريخی و تضادهايش) ميدان کارزار بين صاحبان ثروت و قدرت از يک سو و قربانيان نظام و چالشگران ضد نظام از سوی ديگر بوده است. اين مبارزه طبقاتی در صحنه ی کارزار جهانی در دو شکل آگاهی روشن و مرئی طبقاتی و آگاهی روشن و مرئی ملی – اتنيکی نمايان وً دستخوش تحويل و تحول قرار ميگيرند.
با توجه به جزء اصلی سوم (تقسيم جهان به دو بخش لازم و ملزوم مرکز و پيرامونی) بايد تأکيد کرد که گذار طولانی به سوسياليسم بعد از عبور از کليت نظام جهانی سرمايه تنها با گسست کشورهای پيرامونی (و نيمه پيرامونی جهان) از جزء اول نظام حاکم (بازار واحد سرمايه داری جهانی) جهت پيروزی بر مشکلات اساسی ناشی از توسعه نيافتگی ميسر می شود. پس تا زمانيکه انتقال ارزشهای اضافی از کشورهای دربند پيرامونی به کشورهای مسلط مرکز به قوت خود باقی است، مبارزات طبقاتی در نظام کنونی جهانی نه تنها در درون بلکه بين ملت - دولت ها نيز رخ ميدهند.

پرسش سوّم: حاميان نظام جهانی سرمايه و ايده ئولوگهای نظام با تأکيد بر فرضيه ها و تئوريهای "تلاقی تمدنها" و "پايان تاريخ" و ترويج شعار "تينا" در اذهان عمومی اين شبهه را بوجود آورده اند که نظام جهانی سرمايه داری واقعاً موجود يک نظام "فنا ناپزير"، "ايدی" و يک پديده ای بدون آلترناتيو (بديل) است. با دانش به اين امر که هيچ پديده ای فرا تاريخی نمی باشد نظر شما در مورد فرضيه های حاميان و ايده ئولوگهای نظام جهانی کنونی چيست؟
- نظام جهانی سرمايه نيز مثل تمام سيستم ها (از نظام های نجومی عظيم گرفته تا کوچکترين پديده های فيزيکی در طبيعت) تاريخ زندگی خود را دارد. نظام ها در يک زمان معينی بدنيا می آيند زندگی "عادی" خود را طی کرده و بعد از عبور از دوره های مختلف زندگی – نوجواني، جواني، بلوغ و شکوفائي، فراز و فرود و بالاخره کهولت و "بی ربطی" – از نفس افتاده و به پايان عمر خود ميرسند. مروری کوتاه به تاريخ نظام جهانی به روشنی نشان ميدهد که اين نظام بعد از طی دوره های شکل گيري، تحول و "بلوغ" به دوره ی "کهولت"، "فرتوتی" و بی ربطی عمر خود رسيده و احتمالاً در "بستر مرگ " نيز افتاده است.
نظام جهانی (سرمايه داری واقعاً موجود کنونی) در عنفوان نوجوانی و سپس جوانی (دوره ی طولانی مرکنتاليستی – تجاری: 1700 - 1400) عمدتاً يک شيوه ی توليدی بوده که به تدريج و پس از حداقل سيصد و پنجاه سال به يک نظام جهانی تبديل گشته و وارد دوره کوتاه "بلوغ" و "شکوفائی" عمر خود شده است. اين دوره "بلوغ" و پر از شکوه که نزديک به صد و پنجاه سال (از 1750 تا ربع آخر قرن نوزدهم) طول کشيد به عصر سرمايه داری صنعتی (رقابتی = "بازار آزاد") معروف است.
از ربع آخر قرن نوزدهم (از دهه های 1870 و 1880 ميلادی تا کنون) سرمايه داری جهانی وارد فاز کهولت و فرتوتی خود گشته و عموماً با بحران ساختاری عميقی که گريبانش را گرفته در "بستر موت" افتاده است. مضمون اصلی خلل در پروسه ی "بی پايان" انباشت سرمايه از طريق سود است.

پرسش چهارم: خيلی از مارکسيستها متفق القول هستند که محرکه اصلی و منطق سير و حرکت سرمايه انباشت سرمايه از طريق سود است. در نتيجه بايد علت العلل بحران ساختاری کنونی نظام را در سکته و خللی که در روند انباشت بوجود آمده جستجو کرد. ما چگونه و به چه شيوه ای روشن تری ميتوانيم رابطه بين نقش اصلی خللی در پروسه ی انباشت و شکلگيری بحران عميق ساختاری سرمايه را شرح دهيم:
- محرکه ی اصلی (فاکتور بقای نظام) و هدف سرمايه داران انباشت بی پايان سرمايه (به هر نهو و وسيله ای که امکان کسب آن وجود دارد) در هرجا ميباشد. چون لازمه اين انباشت اخذ و کسب ارزش اضافی (سود) است در نتيجه اين روند دائماً به مبارزات طبقاتی در سطوح مختلف ملي، محلي، بين المللی و جهانی شدت می بخشد.
انباشت جدی سرمايه فقط زمانی امکان پذير است که يک کمپانی و يا گروه کوچکی از کمپانی ها توليد اقتصاد جهانی را به صورت مونوپولی بدست گيرند. داشتن آن چنان بنياد مونوپوليتی بسته به حمايت فعال يک يا چند دولت است. در واقع رقابت شديد بين مونوپولی ها چيزی بغير از کسب حمايت اين دولتها از يک سو و کسب سود بيشتر برای از دياد انباشت سرمايه از سوی ديگر نيست. مونوپوليها که عمدتاً صنايع سنگين و اصلی را در کنترل خود دارند درصد انباشت آنها بخاطر سود عظيم برای مدتی افزايش می يابد. ولی به مرور زمان بخاطر
ورود توليد کنندگان جديد (که بخاطر سطح عالی سود به آن بازار ها هجوم آورده اند) موقعيت و مقام بخشی از مونوپولی ها دستخوش تحويل و تحول گشته و آنها مجبور به باز سازی خود ميشوند. رقابت رو به ازدياد بين مونوپولی های موجود و مونوپولی های نوظهور قيمت اجناس و لاجرم سطح سود، امکان انباشت عظيم سرمايه را کاهش ميدهد. اين وضع (کاهش درصد انباشت) اين مونوپوليها را که از حمايت دولتهای قوی خودی برخوردار هستند به تشديد و تسريع حرکت سرمايه ماورای کشورهای خودی در جهت انباشت زياد واداشته و شرايط را برای ايجاد روابط مرکز و پيرامونی در درون نظام آماده ميسازد.
تقسيم نظام جهانی به دوبخش مکمل و لازم و ملزوم هم، الزاماً منجر به پيدايش کشورهای مسلط مرکز و کشورهای دربند پيرامونی در سطح جهانی ميگردد. در جهانی منقسم به ملت – دولت های قوی و توسعه يافته در بخش مرکز و ملت – دولت های ضعيف، آسيب پذير و توسعه نيافته در بخش پيرامونی دوره های کم و بيش طولانی بوجود ميآيند که در آنها يک ملت – دولت مشخص و معين در بخش مرکز برای مدتی قادر ميشود که موقعيت هژمونيکی کسب کند. برای کسب اين موقعيت آن ملت – دولت مشخص بايد صاحب يک قدرت انحصاری نيروی نظامی باشد که توسط آن بتواند قوانين و مقررات نظام را در صحنه ی بين المللی اعمال سازد. از طريق اعمال اين مقررات و قوانين بازار سرمايه داريست که نيروهای سلطه گر درصد انباشت سرمايه را به نفع نهادهای انحصارگر کشور خودی به حد اکثر ميرساند.
کسب موقعيت هژمونيکی چندان آسان نيست. فقط سه بار در تاريخ پانصد ساله ی سرمايه داری بشريت شاهد ظهور و عروج يک قدرت هژمونيکی در سطح جهانی بوده است:
ايالت نشين های متحده در قرن هفدهم، بريتانيای کبير در اواسط قرن نوزدهم و ممالک متحده ی آمريکا در اواسط قرن بيستم (از 1945 تا 1970 ).
هژمونيهای جدی و واقعی بطور متوسط فقط بيست و پنج سال عمرداشته اند. بسان مونوپوليهای اقتصادي، مونوپوليهای دولتی نيز دچار فرود و سقوط شده و به مرور زمان از بين ميروند. در حال حاضر قدرت هژمونيکی آمريکا در حال ريزش و سقوط است. بين قدرتهای نوظهور جهان، دولت – ملت چين که موفق شده موقعيت اقتصادی ، سياسی و فرهنگی خود را در سطح جهان توسعه داده و به عنوان يک قدرت جهانی مطرح گردد، بنا به عللی که چندان روشن نيست نمی خواهد در حال حاضر رهبری نظام را تقبل کند.

پرسش پنجم: چرا و چگونه آمريکا موقعيت هژمونيکی خود را بتدريج در دهه های آخر قرن بيستم و سالهای آغازين قرن بيست و يکم از دست داد؟ چه عواملی در اين فرود و سقوط نقشهای اصلی را ايفا ميکنند؟
- بررسی تاريخ معاصر نظام جهانی سرمايه از پايان جنگ جهانی دوم (وعروج آمريکا به رأس نظام) تا کنون (2011 ) نشان ميدهد که اين مدت زمان را ميشود به دو دوره ی مشخص تقسيم کرد: از 1945 تا 1970 و از 1970 تا کنون.
دوره 1945 تا 1970 بزرگترين دوره ی رشد و گسترش اقتصاد و "عصر طلائی" توليد کالاهای صنعتی و تکنولوژی در تاريخ سرمايه داری بود. در اين دوره سرمايه داری شاهد شکوفائی توليد و اوجگيری نيروهای مولده گشت. در پايان اين دوره وقتی که سرمايه داری تاريخی وارد فاز اشباع انباشت سرمايه گشت بلافاصله در آغاز دهه ی 1970 طی چرخشی تأکيد و تمرکز خود را از حيطه های توليدی متوجه گستره های مالی کرد. اين چرخش، نظام را وارد يک رشته ی مداوم در انفجار حباب های مالی کرد که در نوع خود در تاريخ سرمايه داری بی نظير بودند. در اين دوره که تا کنون ادامه دارد سرمايه داران تمرکز و فعاليت خود را از حيطه توليد به گستره ی مالی انتقال دادند.
در دوره ی اول تاريخ معاصر (از 1945 تا 1970) است که ما شاهد عروج آمريکا به عنوان رأس نظام و کسب موقعيت هژمونيکی از سوی صاحبان ثروت و قدرت آمريکائی در سراسر جهان ميشويم. طبق نظر اکثر مورخين نظام جهانی سرمايه قدرت هژمونيکی آمريکا در اواخر جنگ جهانی دوم و بويژه در جريان برگزاری کنفرانس های "يالتا" و سپس "پوتسدام" شکل گرفته و سپس توسعه يافت.
قدرقدرتی هژمونيکی (سلطه گرانه ی) آمريکا برای مدتی (بلافاصله بعد از پايان جنگ جهانی دوم تا اواسط دهه ی 1950 در سراسر جهان بدون چالش جدی اعمال گرديد. ولی از سالهای آغازين دهه 1960 قدرت هژمونيکی آمريکا بتدريج با يک ريزش آهسته روبرو گرديده، اين ريزش آهسته با آغاز بحران عميق ساختاری در اوايل دهه ی 1970 تبديل به ريزش شديد گشته و بعد از طی نزديک به بيست و پنج سال در دوره ی زمامداری جورج بوش (پسر) به حدّ اعلای فرود خود رسيد. هژمونی آمريکا در مقام مقايسه با قدرت های هژمونی گذشته در تاريخ کامل تر، فراگيرتر و جهانی تر بوده و سقوط نهائی اش نيز سريعتر و فراگيرتر خواهد بود.
بغير از فعل و انفعلات درون خود نظام (آغاز بحران ساختاری در دهه ی 1970 ) يک عامل ديگری نيز در شکل گيری و رشد انحطاط و فرود قدرت هژمونيکی آمريکا در سطح جهان در سالهای 1970 – 1955 نقش فوق العاده ايفا کرد. اين عامل منبعث از عروج سه چالش بزرگی بود که به سان "سه ستون مقاومت" متجاوز از يک دهه بطور جدی در مقابل ماجراجوئی های سياسی و فرهنگی و تجاوزات نظامی آمريکا در سه منطقه ی ژئوپوليتيکی جهان قد علم کرده و در "انقلاب می 1968" به اوج شکوفائی خود رسيدند. اين سه ستون مقاومت در سه منطقه ای مهم ژئوپوليتيکی عبارت بودند از: جنبشهای عظيم کارگری در اروپای اتلانتيک (در "غرب")، حضور "بلوک سوسياليستی" سوويتيسم (در "شرق") و جنبشهای رهائی بخش ملی در جهان سوم (در "جنوب").
با اينکه اين "سه ستون مقاومت" بعد از مدتی در مقابل يورش بويژه رأی نظام (آمريکا) يکی بعد از ديگری با ريزش و سقوط روبرو گشته و به پايان عمر خود رسيدند ولی قدرت هژمونيکی آمريکا از فرود و حرکت در جهت ريزش سريع باز نه ايستاد و آهنگ حرکت آن با آغاز و توسعه ی بحران ساختاری دهه ی 1970 و بويژه يعد از فروپاشی و تجزيه شوروی و پايان دوره های "جنگ سرد" تشديد يافت.

پرسش ششم: بحران ساختاری کنونی که کليت تار و پود سرمايه داری واقعاً موجود را در بر گرفته عمدتاً از آغاز دهه ی 1970 شروع گشته و بعد از نزديک به بيست و پنج سال در پائيز 2008 بر ملاتر و رسانه ای تر گشته است. اين بحران که احتمالاً تا سال 2050 ادامه خواهد يافت جهان ما را به کجا خواهد برد؟ و ما مردم چه نوع جهانی را بعد از اين بحران خواهيم داشت؟
- در حال حاضر ويژه گی اصلی اين بحران آشوب فراگير و سرتاسری در سطح جهان است. اين آشوب که به هيچ وجه مجموعه ا ی از اتفاقات نا مربوط بهم نيست، يک پروسه ی فراز و فرود در تمامی پارامترهای جهانی است. اين پارامتر ها صرفاً محدود به اقتصاد جهانی و مضامين متعلق به آن نبوده بلکه پارامترهای متعلق به روابط دولت- ملت ها، جريانات فرهنگی و ايده ئولوژيکی و حتی منابع و مأخذ زندگی در کره خاکی منجمله شرايط اقليمی را نيز در بر ميگيرند.
گسترش جنگهای خانمانسوز مرئی و نامرئی در کشورهای سه قاره ی جنوب از يک سو و وقوع شرايط تراژيک زيستی در ژاپن "فلاکت زده" و زلاند جديد "بلا ديده" همراه با شيوع جنگهای مافيائی در مکزيک و کلمبيا و عروج انديشه های زينوفوبيائی در بخشی از ايالات متحده آمريکا سيما و مؤلفه های بخشی از "امپراطوری آشوب" حاکم بر جهان را ترسيم و بيان ميکنند. عليرغم احساس نا امنی و بی آيندگی ناشی از اين جنگها و وقايع تراژيک که به سرعت در ميان مردم جهان رواج می يابد، نظام جهانی سرمايه (با اينکه به دوره "گنديدگی" و "بی ربطی" خود وارد گشته و بقولأً در "بستر مرگ" افتاده است) باز هم ميخواهد بهر نحوی به زندگی "ضحاک منش" خود ادامه دهد. به عبارت ديگر چون پروسه ی انباشت سرمايه از طريق سود به نقطه ی "اشباع" رسيده و نظام ديگر قادر نيست از طريق استثمار کارگران، تبادل نابرابر و ايجاد عادات مصرف گرائی های های مصنوعی به پروسه ی "انباشت رضايت مند" خود ادامه دهد در نتيجه حاميان آن به تاراج بيشتر کشورهای سه قاره به اضافه ی اقيانوسيه از طريق گسترش جنگهای مرئی و نامرئی و ديگر ماجراجوئيهای نظامی دست ميزنند.
در تحت چنين شرايط، احتمال قوی ميرود که اوضاع جهان در سالهای آينده بيش از زمان فعلی به سوی آشوب، هرج و مرج پيش رفته و مردم جهان بيشتر از حالا با ناامني، قحطي، نا اميدی و احساس بی آيندگی روبرو گردند. در تقابل با اين وضع پر از آشوب و آشفتگی که اگر ادامه يابد جهان ما را به سوی نوعی "آپارتايد جهانی" و يا حتی "بربريت" خواهد برد، مردم جهان (قربانيان نظام و چالشگران ضد نظام) چه بايد بکنند؟ آيا عروج امواج بيداری و رهائی در کشورهای جنوب نقداً به گشايش ميدان کارزاری به بزرگی اين جهان در جهت ايجاد "جهانی ديگر" منتهی نشده است؟ بدون ترديد پاسخ مناسب به اين پرسش بحث انگيز منوط به بررسی بيشتر بحرانی است که امروز کليت نظام را در ورطه ی آشوب قرارداده و سياستهای سلطه گرانه ی رأس نظام را توسط توده های بپا خاسته در بويژه کشورهای پيرامونی دربند (جنوب) به چالش جدی طلبيده است.

پرسش هفتم: [بحرانهای جاری به ويژه در زمينه های اقتصادی و مالی و گسترش پی آمدهای فلاکت بار منبعث از اين بحرانها، خيلی از صاحب نظران درون حلقه های چپ منجمله بخشی از مارکسيستها را متقاعد ساخته که "قرن آمريکائی" به پايان عمر خود رسيده و چون رهبری بلامنازع "کاخ سفيد" بعد از سالها "شکوفائی" و قدر قدرتی در سراشيب سقوط قرار گرفته پس امکان شفا و باز سازی آن (در رأس نظام جهانی) ميسر نيست. ولی بعضی ديگر بر آن هستند که هنوز زود است که سقوط و فروپاشی آمريکا را از قله ی قدر قدرتی و تفوق به ويژه در گستره ی نظامی کف بينی کنيم.] در پرتو اين دو ديدگاه، آيا بنظر شما بحرانهای جاری و گسترش جنگهای مرئی و نامرئی "ساخت آمريکا" حکايت از يک چرخش کيفی در سرنوشت و آينده ی نظام و موقعيت هژمونيکی رأس آن (آمريکا) ميکند؟
- امروز همه از بحران مالي، بعضی ديگر از بحران عمومی اقتصادی منجمله توليد، صحبت ميکنند. تازه تعدادی نيز بحران را در بازار نئوليبراليستي، در هژمونی طلبی آمريکا و بعضی ديگر بحران را در کليت نظام سرمايه داری می بينند. آنچه که مبرهن است اين است که بحرانی که ما امروز از آن صحبت ميکنيم، يک بحران جدی و نادر است و با بحرانهای سابق که عموماً فصلی و سيکلی و موقتی بودند، تفاوت اساسی دارد و عمدتاً يک بحران ساختاری در تاريخ تکامل سرمايه داريست. در عصری که بعد از پايان جنگ جهانی دوم در سال 1945 شروع گشت، آمريکا نزديک به 25 سال قدرت هژمونيکی بلا منازع خود را بر نظام جهانی مستولی ساخت. در اين دوره جهان شاهد يک گسترش عظيم در حيطه ی اقتصاد گشت که در تاريخ اقتصاد جهانی بی نظير بود. اين دوره که تا اوايل دهه 1970 طول کشيد، توسط اقتصاد دانان غربی بنام "عصر طلائی" و يا "عهد سی ساله ی افتحار آميز" معروف گشت. در اين مدت سی سال، آمريکا هم در زمينه نظامی و هم در زمينه اقتصادی بعنوان بک قدرت متفوق به قله ی بلا منازع نظام جهانی سرمايه عروج کرد. تفوق بلامنازع آمريکا بويژه در حيطه ی اقتصاد در اوايل دهه 1970 شروع به ريزش کرد و اين روند تاکنون ادامه دارد. بدون ترديد عملکردها و سياستهای سه چالشگر بزرگ نظام جهانی – شوروی و چين، جنبشهای رهائی بخش کشورهای سه قاره و جنبش کارگری در اروپای اتلانتيک – در روند رو به زوال موقعيت متفوق و هژمونيک آمريکا و در اين دوره نقشهای نمايان و کليدی داشتند.
ريزش و انحطاط در موقعيت هژمونيکی آمريکا با اينکه در اوايل دهه 1970 (به عقيده بعضی ها مشخصاً در سال 1973 ) آغاز گشت ولی خيلی از اقتصاد دانان طرف دار نظام، اين واقعيت را که نظام جهانی سرمايه و مشخصاً موقعيت هژمونيکی آمريکا با بحران ساختاری روبرو گشته است را نپذيرفتند و سالها با اعمال سياستهای "بازار آزاد" نئوليبرالی از طريق تشديد پروسه ی جهانی شدن سرمايه کوشيدند که از پيشرفت روند ريزش و انحطاط نظام و موقعيت هژمونيکی آمريکا جلوگيری نمايند.
بعد از شکست آمريکا در ويتنام و ناکامی در اعمال موقعيت متفوق خود در کشورهای مختلف جهان سوم، کابينه ها و دولت مردان متعدد آمريکا کوشيدند که از پيشرفت روند ريزش قدر قدرتی آمريکا جلوگيری کنند. بعضی از دولتهای آمريکائی با بلند کردن پرچم "حقوق بشر" در سياست خارجی و روابط ديپلماتيک (مثل کابينه جيمی کارتر در نيمه دوم دهه 1970 ) و بعضی ديگر با توسل به تکنولوژی نظامی گری و ترفندهای "جنگ ستارگان" (مثل کابينه رونالد ريگان در دهه 1980 ) و بعضی ديگر با معرفی سياستهای ليبرالی – سانتريستی (مثل کابينه بيل کلينتون در دهه 1990 ) تلاش کردند که جلوی روند ريزش و انحطاط را بگيرند. تمامی اين سياست ها نتوانستند جلوی اين روند را بگيرند. با روی کار آمدن جورج بوش پسر و حاکميت نومحافظه کاران بر کاخ سفيد، هيئت حاکمه آمريکا تصور کرد که با اعمال ماجراجوئيهای نظامی و سياستهای يک جانبه گری در سياست خارجی خواهد توانست جلوی اين روند را بگيرد. ولی آنها جلوی اين روند را نه تنها نتوانستند بگيرند بلکه با صدور جنگهای ساخت آمريکا و گسترش انديشه های شبه فاشيستی و بنيانگرائی مذهبی در کشورهای جهان به روند ريزش و فرود موقعيت هژمونی آمريکا و بحران اقتصادی شدت بخشيدند. نتيجه اينکه گفتمان بحران جدی نظام که نزديک به بيست سال مورد پذيرش روشنفکران حتی چپ در سطح عام نبود، امروز به گفتمان رايج بين توده های مردم در کوچه و بازار اکثر کشورهای جهان تبديل شده است.

پرسش هشتم: آيا گسترش بحران کنونی که جدی و ساختاری است، نظام سرمايه و موقعيت ساطه جويانه آمريکا را برای هميشه به خطر انداخته است؟ آيا صاحبان ثروت و قدرت برای نجات نظام ميتوانند با تشديد گلوباليزاسيون و گسترش "بازار آزاد" نئو ليبراليستی بر مشکلات خود فائق آمده و نظام را از بحران عبور داده و دوباره آنرا شفا دهند؟
- بايد توجه کرد که مکانيسم ها و راهکارهای معمولی که در گذشته بويژه در مورد "بحران بزرگ" 1929 ميلادی اتخاذ گشت و نظام سرمايه دازی را از ريزش و انحطاط نجات داد اين بار مؤثر واقع نخواهند گشت. امکان اينکه نظام در يک فرصت "کوتاه مدت" موفق به ادامه بقاء خود گردد، وجود دارد. ولی دوره اين "کوتاه مدت" بيشتر از ده تا بيست سال آينده طول نخواهد کشيد. امانوئل والرستين همراه با سمير امين و ديگر تئوريسين های ديدگاه "نظام جهانی سرمايه" بر آن هستند که نظام جهانی سرمايه داری بر سر دو راهی عمر خود رسيده و بعد از طی يک دوره "پيری" و "فرتوتی" در سراشيب سقوط و فروپاشی قرار گرفته است. سردمداران نظام جهانی برای اينکه اين نظام را در "دراز مدت" و حتی "در ميان مدت" از واژگونی نجات دهند بايد به سه مسئله کليدی که دامن نظام را گرفته با ارائه راه کار پاسخ داده و بر آنها (بعنوان موانع بزرگ بر سر راه بقای نظام) فائق آيند. اين سه مسئله کليدی که در مرکز و قلب بحران کنونی سرمايه داری قراردارند، عبارتند از : (1) افزايش مزمن مزدها، (2) افزايش مزمن هزينه توليدات و (3) افزايش مزمن مالياتها. يکی از علل مهم و اصلی افزايش هزينه مزد که بطور سرسام آوری در سی سال گذشته شدت پيدا کرد، هزينه بيمه بهداشتی و ديگر هزينه های مربوط به امور رفاهی کارگران در آمريکا بود. کمپانيهای فروشنده بيمه های بهداشتی با استفاده از پروسه های خصوصی سازی و لغو مقررات دولتی ناشی از اعمال سياستهای "بازارآزاد" نئوليبرالی بقدری هزينه های بيمه بهداشتی را افزايش دادند که امروز نزديک به پنجاه ميليون کارگر و کارمند با اينکه مشغول کار هستند، دارای بيمه بهداشتی نيستند. به کلامی ديگر، نئوليبراليسم در تاريخ تکامل سرمايه داری به مرحله ای رسيده است که خود "بازارآزاد" که تا اين اواخر به عنوان يک فضای "مقدس" حلال مشکلات محسوب می شد، اکنون هم چون محمل و نهادی "هار" و بی مهار خود نظام سرمايه داری را به مخاطره عظيم و بی سابقه انداخته است. در واقع "عهد زيبای" دوره ی "بازارآزاد" نئوليبرالی که در اوايل دهه ی 1980 شروع گشت، امروز به پايان عمر خودرسيده است و دولتها عاجز از عبور از بحران گشته اند.

پرسش نهم: در شرايط بحرانی که نظام جهانی و در رأس آن آمريکا قرار گرفته است، آيا دولت باراک اوباما قادر خواهد گشت که مثل فرانکلين روزولت در دوره بحران بزرگ 1929 – 1936 ، با چرخش بسوی "دولت گرائی"، پرهيز از تشديد پروسه های فلاکت بار خصوصی سازي، احتراز از اعمال قوانين شکاف اندازانه ی حاکم بر "بازار آزاد" نئوليبراليسم و مشخصاً با اعمال اصلاحات (دادن امتيازات به کارگران و ديگر زحمتکشان در داخل آمريکا و اتخاذ عقب نشينی های مصلحتی در سياست خارجی)، از افول و انحطاط اين نظام پير و فرتوت جلو گيری کرده و موقعيت آمريکا را در رهبری نظام تضمين سازد؟
- به نظر من رشد اوضاع نشان ميدهد که اوباما و همکارانش نميتوانند مسائلی را که امروزه اين بحرانها در سراسر جهان بوجود آورده اند، حل کنند. آنها حتی اگر بطور جدی بخواهند که رفرم ها و سياستهای "تعديلی" خود را در سطح کشوری و در سطح جهانی پياده سازند، بدو علت اساسی قادر نخواهند گشت که موفق گردند. اين دوعلت (و يا مانع بزرگ) عبارتند از: علت داخلی که عمدتاً در درون نظام رشد و گسترش يافته است و علت خارجی که بطور نمايانی در صحنه کارزار جهانی پديد آمده است و عمدتاً هژمونی و قدر قدرتی "بلامنازع" آمريکا را به چالش ميطلبد، علت و مانع داخلی نقش کليدی است که پديده مليتاريسم در زندگی "زالو وار" رأس نظام ايفا ميکند. اين پديده که در دهه های گذشته بويژه در دوره بعد از پايان "جنگ سرد"، در تار و پود نظام رخنه کرده و امروزه يکی از اجزاء سه گانه متابوليسم نظام را تشکيل ميدهد، در تاريخ تکامل پانصد ساله نظام سرمايه داری بی نظير محسوب می شود.
سردمداران ميليتاريسم که يا به جناح نومحافظه کاران تعلق دارند و يا شديداً تحت تأثير آموزشهای نو محافظه کارانه قرار دارند، با اينکه از کاخ سفيد به بيرون رانده شده اند ولی اوباما و يارانش را از طريق "مثلث نظام" تحت کنترل خود دارند. اينان گسترش مداخلات براندازانه، شيوع ماجراجوئی های نظامی و صدور جنگهای ساخت آمريکا از عراق و افغانستان به کشورهای "درمانده" مثل پاکستان را بهترين راه "رستگاری" برای قرن آمريکا و کليه جهان می بينند. نگارنده در شماره های پيشين اين نشريه در مقاله "جايگاه ميليتاريسم در نظام جهانی سرمايه" بطور مشروح نقش و موقعيت نظامی گری را به عنوان يکی از اجزاء اصلی تار و پود نظام جهانی سرمايه داری مورد بررسی قرار داد. در اينجا بطور اجمالی به چگونگی رشد و عروج بحران هژمونی آمريکا و اروج مرکزی های نوظهور و نوين (بعنوان مانع و يا علت خارجی) می پردازيم. علت و يا مانع دومي، رشد وعروج نزديک به پنج تا هشت نيروی منطقه ای و يا جهانی نوظهور هستند که عموماً هژمونی بلامنازع رأس نظام را نمی پذيرند و گاهی سياستهای خارجی و تجارتی آمريکارا به چالش می طلبند. آنچه که در حال حاضر شکل صف بندی اين نيروها را بطور مشخص با اهميت می سازد، اين امر است که برای اولين بار در تاريخ معاصر ما شاهد عروج قطب های نو ظهوری در صحنه ی جهانی هستيم که بر خلاف گذشته در بخش "جنوب" جهان شکل ميگيرد.
يکی از اين قطب های نو ظهور و رشد سريع آن نيروی برگزار کننده "گروه ريو" در پايتخت برزيل بود که شامل کليه کشورهای آمريکای لاتين (مرکزي، جنوبی و کشورهای کارائيب) بود. اين نشست برای اولين بار در دويست سال گذشته توسط کشورهای آمريکای لاتين بدون شرکت "يانکی ها" ی شمالی (ممالک متحده آمريکا، کانادا و کشورهای اروپائی) برگزار گرديد. در اين اجلاس تمام رهبران کشورهای آمريکای لاتين بغير از رهبران دو کشور پرو و کلمبيا که دارای وابستگی های بی قيد و شرط به آمريکا هستند، شرکت جستند. در اين کنفرانس که حضور رائول کاسترو در آن چشمگير بود، شرکت کنندگان مواضع نمايان و قاطع عليه "بازار آزاد" نئوليبرالي، سياستها و مقررات صندوق بيت المللی پول، بانک جهانی سازمان تجارت جهانی اتخاذ کردند. شايان توجه است که انديشه برگزاری اين کنفرانس عمدتاً در تقابل با "کنفرانس عالی" سران قاره آمريکا در آوريل 2009 در ترينيداد که به همت و رهبری اوباما برگزار شد، بوجود آمد. تصور اينکه رهبران کشورهای آمريکای لاتين (از لولا در برزيل تا اورتگا در نيکاراگوئه) جرأت پيدا کرده و در مقابل برگزاری يک "کنفرانس عالی" به مديريت آمريکا در آمريکای لاتين (که تا اين اواخر حياط خلوت آمريکا محسوب می شد) به حق تعيين سرنوشت خويش حتی بطور سمبوليک و نمادی جامه عمل بپوشانند، حتی تا پنج سال گذشته نيز به مغز کسی خطور نميکرد. شکل گيری و رواج تجمعاتی مثل کنفرانس "گروه ريو" در سراسر جهان بطور مرتب اتفاق می افتد.
در تحت اين شرايط اوباما حتی اگر بخواهد چگونه امکان دارد که آب رفته را دوباره به جوی بازگرداند؟ آيا قادر است که موقعيت "بلا منازع" رأس نظام را از فرتوتی و پيری نجات داده (و با غلبه بر بحرانهای جاری) نظام سرمايه داری را تحت رهبری آمريکا شفا بخشد و بازسازی کند؟ اوباما ميتواند از رهبری آمريکا در تمام نشستهای بيت المللی منجمله در سخنرانی دوم ژوئن 2009 خود در دانشگاه قاهره صحبت کند ولی رهبران اکثر کشورهای جهان با اينکه "همکاری" آمريکا را ميخواهند ولی رهبری او را پذيرا نيستند. مردم جهان با اينکه بر خلاف گذشته بيشتر از هر زمانی از رهبری ومديريت رهبران خود به سطوح آمده اند ولی از هژمونی طلبی ها ، ماجراجوئی های نظامی و سياست های شکاف اندازانه آمريکا بيشتر متنفرند. اوباما ميتواند جذاب ترين و بهترين مقولات و نکته های مردم پسند را در سخنرانی های بين المللی خود مطرح سازد، ولی او نميتواند آب رفته را به جوی بازگردانده واز آمريکا دوباره يک رهبر بسازد.
خيلی از دولتمردان در آمريکا، چين، آفريقای جنوبي، اسپانيا، آلمان، ايران، مصر و ... ناراحت از اين هستند که اگر بحرانهای کنونی ادامه يابند (که بعيد نيست که حد اقل تا سه سال آينده ادامه داشته باشد) ممکن است با نا آرامی ها و قيام های خودبخودی بويژه جوانان (دقيقاً مثل يونان، مصر، تونس و...) روبرو گردند. دولتها ديگر صرفاً توسل به نيروی قهر در جهت سرکوب اين نوع قيام ها را برخلاف گذشته، از دست داده اند. وقتی که مردم بويژه کارگران و جوانان، از اوضاع بويژه بيکاری مزمن و تورم شديد، خشمگين هستند دولتها ممکن نيست که حتی تاکتيکی و موقتی به اسلحه قهر و تحميق در جهت آرام کردن توده های مردم توسل جويند. بنظر نگارنده اوضاع بقدری طاقت فرسا گشته که نظام جهانی و حلقه های متوصل به محور آن به تقلا افتاده اند تا با دادن "امتيازات" و عقب نشينی های تاکتيکی مردم را آرام سازند. شايان توجه می باشد که برای اولين بار در تاريخ معاصر جهان، خشم و عصبانيت توده های مردم نيز جهانی گشته و وقوع و انفجار ناآرامی های قهرآميز مردم هم در کشورهای پيرامونی مثل ايران، مصر، نيجريه و... و هم در کشورهای مرکز مثل انگلستان، اسپانيا و ... به روال عادی تبديل گشته اند.
اوباما و يارانش شايد بهترين و مناسب ترين هيئت حاکمه کشوری در جهان باشند که می خواهند از وقوع انفجار در آمريکا بطور مؤثری جلوگيری کنند. بسيار خوب، اوباما قادراست که با اتخاذ سياستهای رفرميستی در داخل آمريکا بويژه در ميان سياهان، لاتينوها (اقليت دو رگه آمريکای لاتينی تبار) و ديگر اقليتها اين آرامش موقتی را بوجود آورد. اين برنامه های رفرميستی هرقدرهم موفقيت آميز باشند نهايتاً محلي، داخلی و کشوری هستند. آيا اوباما که بر خلاف رهبران تقريباً تمام کشورهای جهان، در رهبريت رأس نظام جهانی قرار گرفته، می تواند بر بحران ناشی از انحطاط و افول هژمونی آمريکا فايق آمده و دوباره موقعيت قدرقدرتی آمريکا را بعد از بهبودی باز سازی نمايد؟ نگارنده در مقاله های خود: "پاکستان: ويتنام اوباما" و سپس "آيا آمريکا قصد تجزيه احتمالی پاکستان را دارد؟" طی شرح مبسوطی تأکيد کرد که اوباما راه "خروج" و "بازگشت" از جنگهای "ساخت آمريکا" را ندارد و همانطور که جنگ ليبی نيز نشان ميدهد جنگ طلبان درون هيئت حاکمه ی آمريکا زيرکانه (و مطلقاً جنايت کارانه) با استفاده از "محبوبيت" و "وجهه ی" مردم پسند اوباما بويژه ميان جوانان سياه پوست توانسته اند با بسيج و سرباز گيری بخش عظيمی از اين جوانان به لشکر کشی و شيوع جنگهای "ساخت آمريکا" ماورای جنگهای مرئی و آشنا در کشورهای سه قاره دست بزنند.
زمانيکه اوباما سر کار آمد، آمريکا و متحدين نظامی آن نقداً در تعدادی از جنگها و ماجراجوئی های نظامی از افغانستان، عراق و سومالی گرفته تا کنگو (کين شاسا) در گير بودند. در ضمن در آستانه مراسم تحليف اوباما، اسرائيل تهاجم خونينی را عليه مردم نوار غزه به پيش برد. در دو سال رياست جمهوری اوباما، آمريکا جنگهای مرئی و نا مرئی خود را از پاکستان و يمن به مرزهای برمه، کشورهای آسيای مرکزی و سپس در شاخ آفريقا (سودان) و جزيره ميندانائو و در فيليپين گسترس داد. امروز آمريکا درگير جنگ و تهاجم نظامی در 75 کشور در اکناف جهان است. شايان توجه است که در دوره هشت ساله رژيم بوش، تعداد کشورهای جهان که قربانی جنگها و ماجراجوئی ها ی نظامی آمريکا شدند شامل 60 کشور می شد. آمريکا بعد از تسخير نظامی کشورهای هائيتی ( به بهانه کمک به زلزله زدگان) درگير جنگهای ساخت آمريکا و گستره ماجراجوئی های نظامی در کشورهای مکزيک، کلمبيا، پرو و...در آمريکای لاتين نيز گشت.

پرسش دهم: آيا بحرانهای جاری و راه حل برون رفت از آنها مشمول تمامی بشريت است؟ يا اينکه اين بحرانها نيز وابستگی کامل به موقعيت طبقاتی "آنها" و "ما ها" دارد؟
- بدون ترديد وقتی که "آنها" (سردمداران کشورهای جی 8 و انحصارات مالی فرا ملی ها، رسانه های گروهی گوش به فرمان نظام جهانی سرمايه) از بحران و راه برون رفت از آن صحبت ميکنند، منظورشان "بحران مالی" است که کشورهای ثروتمند مرکز را بطور نمايان از اوايل سال 2008 تا کنون در بر گرفته است. در حاليکه ديگران يعنی "ما ها" (نيروهای چپ عام: چالشگران و قربانيان نظام جهانی) تلاطمات موجود در جهان را بطور متفاوتی می بينيم. برای مثال، روزنامه "نيو نيشن"، چاپ بنگلادش گزارش ميدهد که: «به اين نکته مهم بايد توجه کرد که " آنها" تريليون ها دلار را در طول بويژه دوسال گذشته، صرف نجات نهادهای مالی جهانی ساخته اند در حاليکه در کنفرانس آنها در رُم در اوايل سال 2009 کشورهای ثروتمند جی 8 قول دادند که فقط 12 ميليارد برای برون رفت از بحران غذا خرج خواهند کرد و تا کنون از آن مقدار فقط يک ميليارد دلار خرج شده است. حتی اميد به اينکه اقلاً فقر مزمن و فرا گير و مطلق در جهان را تا سال 2015 تبق تصويب لايحه اخير سازمان ملل متحد مورد "تعديل" قرار داده و کاهش دهند نيز اکنون از بين رفته است. علت اين امر که گرسنگان ميلياردی در جهان به غذا دسترسی ندارند نه بخاطر اين است که مواد غذائی کافی موجود نيست، بلکه به اين خاطر است که "آنها" (بويژه شرکتهای فراولی مواد کشاورزی) حاضر نيستند که مواد غذائی فراوانی که عموماً از طريق احتکار ذخيره کرده اند را در دسترس گرسنگان در حال مرگ و مير از گرسنگی و سوء تغذيه قرار دهند. فراموش نشود که گرسنگی نيز مثل پديده های ديگر امروز به برکت اعمال قوانين فلاکت بار "بازار آزاد" نئوليبرالی بيش از پيش بويژه در بيست سال گذشته، جهانی گشته است. اگر روزگاری گرسنگی مزمن و مرگ و مير و سوء تغذيه عمدتاً از ويژه گيهای کشورهای پيرامونی (جهان سوم) محسوب ميشود، امروز اين ويژه گی در داخل کشورهای ثروتمند مرکز (جهان اول) نيز به سرعت رو به رشد است. اکنون متجاوز از 40 ميليون انسان در کشورهای ثروتمند شمال (آمريکا، ژاپن و کشور های اروپای اتلانتيک) از سوء تغذيه مزمن در خطر نابودی قرار گرفته اند و تعداد آنها رو به ازدياد است. در بين کشورهای پيرامونی شايد هائيتی و بنگلا دش بهترين نمونه های فلاکت بار گرسنگی و مرگ و مير منبعث از آن می باشند.
نيت نگارنده در اينجا به هيچ وجه تعبيه عزاداری تاريخی نيست، منظور اينست که مفهوم گردد که وقتيکه نزديک به دو قرن پيش نيروهای امپراطوری انگلستان در سواحل بنگلادش (آن زمان "بنگال غربی" يکی از ايالات هندوستان) لنگر انداختند از وجود ثروت و مواد غذائی فراوان و در دسترس بودن آنها "شوک" شدند. هائيتی نيز که بحران کنونی غذا در اوايل سال 2008 در آن کشور آغاز گشت، مثل بنگلا دش مظهر فلاکت نمايانی است. مثل بنگلادش، زمانيکه نيروهای اروپائی وارد اين جزيره گشتند از وجود ثروت به ويژه وفور مواد غذائی و کشاورزی "شوک" شدند. ثروتهای فراوان اين دو کشور توسط متجاوزين به تاراج رفته و در توسعه يافتگی فرانسه و انگلستان در قرن نوزدهم نقش مهمی ايفا کردند. در يک کلام، بحران غذا که يکی از بحرانهای جهانی "ماها" يعنی بشريت زحمتکش است منبعث از "خواست خدا" و طبيعت و يا از ويژه گيهای "غير متغير فرهنگهای متفاوت" نيست. اين بحران از تبعات فلاکت بار تقسيم جهان به دو بخش مرکز و پيرامونی است که خود ناشی از گسترش جهانی حرکت سرمايه در تاريخ پانصد ساله سرمايه داريست. بغير از بانکداران و شرکتهای فرا ملی کشاورزي، شبکه نظامی – صنعتی در کشورهای پيشرفته سرمايه داری بويژه در آمريکا از ديگرعاملين اصلی بحران غذا و گرسنگی در جهان هستند. آنها مرتباً بعد از تاراج و استثمار منابع طبيعی و نيروی انسانی (اخذ سود اضافی و انباشت سرمايه) و با توليد بيشتر سلاح های نظامی و گسترش پايگاه های نظامی و جنگهای بی پايان خود، می خواهند بر سراسر کره خاکی تسلط بی منازع (هژمونی) کسب کنند. در يک کلام ميتوان گفت بحران غذا امروز در بخش بزرگی از جنوب بيش از همه جا، بيداد ميکند و بحران مالی جاری در کشورهای شمال دارای ريشه های مشترک هستند: يعنی پديده های "دو قلو" و منبعث از تکامل سرمايه داری در فاز فعلی تاريخ سرمايه داری (چرخش بسوی "بازار آزاد" نئوليبراليسم در پرتو تشديد پروسه فلاکت بار جهانی شدن سرمايه در 30 سال گذشته).
3 تیر 1390

https://www.chebayadkard.com


Chebayadkard TV 20110703 Tasviri:
2)                                                   http://vimeo.com/25945220                                  
Chebayadkard TV 20110703 faghat Sedaa dar IRAN:

اعلام مرگ اصلاحات يعنی انقلاب و سرنگونی رژيم

سپاه به «برادران قاچاقچی» نامیدن آنها از سوی احمدی‌نژاد واکنش نشان داد



 sepahe-pasdaran_110703دیگربان/ دامنه افشاگری‌ها به حوزه‌ نظامی کشیده شد. پس از تهدید «برادران قاچاقچی» از سوی احمدی‌نژاد.
کنایه‌های معنادار محمود احمدی‌نژاد درباره «برادران قاچاقچی» با واکنش محافظه‌کاران حامی علی خامنه‌ای و نزدیک به سپاه پاسداران مواجه شد.
احمدی‌نژاد روز گذشته (شنبه ۱۱ تیر) در سخنانی کنایه‌آمیز و غیرمستقیم گفت که سپاه و برخی دیگر از نهاد‌ها و سازمان‌های نظامی در قاچاق کالا به خصوص سیگار دست دارند.
وی افزوده که «تمام مرزهای غیرقانونی باید بسته بشود؛ فلان سازمان، فلان نهاد، فلان دستگاه، هر کس یک جا را سوراخ کرده و برای خودش می‌برد، می‌آورد.»
این اظهارات احمدی‌نژاد در واقع واکنشی به گزارش‌‌های چند هفته اخیر حامیان خامنه‌ای مبنی بر دست داشتن رحیم‌مشایی و بقایی در قاچاق سیگار مالبرو است.
احمدی‌نژاد در شرایطی این اظهارات را بیان کرده که سعید مرتضوی، رئیس ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز، سال گذشته گفته بود «هیچگونه اسکله غیرمجاز وجود ندارد.»
این سخنان رئیس دولت دهم با واکنش سایت «جهان‌نیوز» مواجه شده به طوری که این سایت روز یکشنبه (۱۲ تیر) اعلام کرده که تیم احمدی‌نژاد قصد خرید چهار فروند هلیکوپتر از روسیه دارد.
این سایت نوشته که تیم احمدی‌نژاد قصد دارد از این هلیکوپتر‌ها در تبلیغات آتی مجلس و ریاست جمهوری استفاده کند.
«جهان‌نیوز» هشدار داده که «تجهیز هلیکوپترها در خارج از کشور اقدامی خطرناک و مخالف استانداردهای امنیتی است.»
از سپاه پاسداران به عنوان یکی از بزرگترین دارندگان اسکله‌های غیرمجاز در ایران یاد می‌شود.
احمدی‌نژاد که چند روز پیش گفته بود در برابر دست‌اندازی به کابینه‌اش خواهد ایستاد٬ در سخنان روز گذشته خود پیام غیر مستقیمی به فرمانده سپاه مبنی عواقب ادامه دستگیری نزدیکانش فرستاد.

ارزش ۲۰ میلیارد دلاری قاچاق کالا از بنادر غیر قانونی


فرارو- عضو کمیسیون اقتصادی مجلس شورای اسلامی با تاکید بر وجود اسکله‌ها نامرئی و غیر قانونی در کشور گفت: بر اساس اعلام ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز، کالاهای که از مرزهای کشور، اسکله‌ها و مبادی غیر قانونی وارد کشور می‌شوند ارزشی معادل ۲۰ میلیارد دلار دارد که این حجم و ارزش معادل یک سوم تجارت رسمی کشور است.

مصطفی مطور‌زاده عضو کمیسیون اقتصادی مجلس شورای اسلامی، در گفتگو با فرارو با تاکید بر وجود بنادر غیر قانونی در کشور و با اشاره به تشکیل هیات تحقیق و تفحص از عملکرد ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز در مجلس گفت: مراحل این تحقیق و تفحص به پایان رسیده است و گزارش آن در حال تدوین نهایی است و به زودی در صحن علنی مجلس شورای اسلامی قرائت خواهد شد.

نماینده خرمشهر افزود: اعضای هیات تحقیق و تفحص از عملکرد ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز برای بررسی‌های دقیق‌تر و ارائه گزارش بهتر، بازدیدهای میدانی را به ویژه از بنادر، اسکله‌ها و مبادی ورودی کالا در دستور کار خود قرار دادند و در طول مدت حدود یک سال، این تحقیق و تفحص را نهایی و برای ارائه به مجلس آماده کردند.

وی با تاکید بر اینکه متاسفانه هر‌گاه نام قاچاق به زبان می‌آید همه نگاه‌ها و توجه‌ها به مرزنشیان شریف کشور جلب می‌شود گفت: بر اساس تحقیقات به عمل آمده توسط این هیات تحقیق و تفحص برخلاف اطلاع رسانی‌های که تاکنون صورت گرفته است، قاچاق کالا با حجم و ارزش بالایی که وارد کشور می‌شود از طریق مرزنشینان غیور و مظلوم و شجاعی که در طول تاریخ پاسدار حریم تمامیت ارزی کشور بوده‌اند انجام نمی‌شود.

مطورزاده تاکید کرد: بر اساس اعلام ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز، کالاهای که از مرزهای کشور، اسکله‌ها و مبادی غیر قانونی وارد کشور می‌شوند ارزشی معادل ۲۰ میلیارد دلار دارد که این حجم و ارزش معادل یک سوم تجارت رسمی کشور است که باید گفت قطعا چنین حجمی نمی‌تواند از طریق مرزنشینان کشور انجام گیرد.