نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ شهریور ۲, شنبه

سمفونی برای فلسطین

توجه، باز شدن در یك پنجره جدید. چاپ
"سمفونی برای فلسطین" همکاری فوق العاده ای بین یک ارکستر آلمانی و نوازندگان فلسطینی و آذربایجانی است.
این قطعه به ویژه برای فلسطین نوشته، اجرا و به مردم آنجا تقدیم شده است. اجرای آن در فلسطین به ویژه گی آن می افزاید.
"سمفونی برای فلسطین"کیهان کلهر از نظر موسیقایی فراتر از مرزهایی می رود که کنسرت، تور خود را اجرا می کند. این قطعه ترکیبی از ملودی های سنتی ایرانی، موسیقی عامیانه عربی، نوای ارکستری اروپایی، همراه با سازهای سنتی شرقی مانند عود، کمانچه و قانون است. اثری ترکیبی، چند لایه، تکان دهنده و پر از غم و اندوه و امید است.
"سمفونی برای فلسطین" به دو فلسطینی اختصاص داده شده: جولیانو مرخمیس، مدیر به قتل رسیده تئاتر آزادی در جنین و همچنین به احمد خطیب پسر بچه یازده ساله، که در سال2005 توسط یک سرباز اسرائیلی - که به اشتباه تفنگ آبپاشی او را به جای اسلحه واقعی گرفت! - به ضرب گلوله، کشته شد. ماجرای او در سراسر جهان رفت، چرا که پدر و مادر او ارگان های بدن احمد را به پنج کودک اسرائیلی اهدا کردند.
رهبر ارکستر ایتالیایی: آندریا مولینو، مدیر هنری تور نیز هست. "درسدن سمفونیک" این قطعه را با همراهی مهری اسداللهی: کمانچه، کمیل شجراوی: ویولن (عربی)، نرمین حسنوا: قانون، امیل بشاره: عود و نعیم سرحان (پرکاشن) انجام می دهد.
"سمفونی برای فلسطین"توسط بنیاد فرهنگی فدرال آلمان، شهر درسدن (بخش فرهنگ و میراث)، بنیاد فرهنگی ساکسونی و همچنین به همراه ارکستر سمفونیک درسدن توسط بنیاد فرهنگی درسدن بانک حمایت مالی شده است.
توضیح :  ارسالی بهروز جلیلیان



الا یا ایها الساقی
اسماعیل وفا یغمایی

«ا لايــاايها ا لساقي ،ادركاسا ونـاولـها»
كـه عشق‌آمد‌‌ مرا زاول‌،كلـيد حل مشكل‌ها
ببوس‌اي لولي مه‌وش، لب‌ساغر وزآن آتش
بده جامي‌كه برخيزد، دل ازغم‌ها غم از دل‌ها
چه سازي‌اي‌غم مسكين، تو با اين‌دل‌كه شادوخوش
ز رنج ديگران‌دارد، بـه‌دوش خـود حمايـل‌ها
رهي‌ديرست و دور اما، جرس مستانه مي خواند
زمنــزلها به مقصدها، زمقصدهـا بـه منـزل‌ها
مــرا مقـصود از مقـصد، سـفر انـدر سـفر باشـد
رود ايـن كاروان، برجا، اگر مانند محمل‌ها
در افكن شوري اي مطرب،‌ حديث عشق را كايد
بـرون ايـن پنـبه‌ي غفلت، زگـوش جان غافل‌ها
لب جـام و لب ساقـي ،جـنوني در دلـم افـكند
كـه بگسستم ز پـاي دل، قيــود جهل عـاقل‌ها
چه جاي بيم از دوزخ ،در اين درگه كه ميرويد
زخاك عاشق صادق، به هر دشتي گُل از گٍلها
بهشت آزادي جا‌نست، مرا ده اي خدا ورنه
نخواهم نعمت جنت، بده آن را به سائل‌ها
سر ما خم نمي‌آيد، نه با كفر و نه با ايمان
مترسان زآنكه از رازم، سخن گوئي به محفل‌ها
به كفر آورده ام ايمان، به شهري كاندر آن ديدم
ز ايمان خلق را بر دل، هزاران گونه حائل‌ها
زايمان و ز نور او، سخن گويند و مي بينم
چراغي روشن از ايمان، به گردش جمع جاهل‌ها
ندارم شكوه اي بر لب، من از خيل سبكبالان
كه حال ما نمي داند،كسي در جمع غافل‌ها
مرا گر حسرتي با‌شد، از آن باشدكه دورم من
ز توفانها و نزديكم، در اين دريا به ساحل‌ها
چو از خود نيز بگذشتي، «وفا» ديگر مخوان حتي
به توفاني كه مي آيد، تو اللهم سهلها
________
مصرع اول از حافظ
اللهم سهل. یعنی خدایا اسان گردان

«پهلوانی» یک پهلوان! کریم قصیم

«پهلوانی» یک پهلوان!
کریم قصیم

آقای مسلم فیلابی ، عضو و مسئول کمیسیون ورزش شورا و همکار کمیسیونی دیرین و سابق این جانب ، بعد از حدود 80 روز که  از استعفای ما می گذرد، درامتداد صدها فحش نامه و حملات سراسر دروغ و دغل دیگر اعضای شورا و هواداران مجاهدین و...  مقاله ای در سایت همبستگی انتشار داده اند، مشحون از  بد گویی و برچسب و اتهام علیه من   ...  مرقومه ایشان را درصفحه فیسبوکم درج کرده ام و این نوشته شتابزده را کنارش می گذارم که خوانندگان خود نظر دو طرف را بخوانند و داوری کنند.
لازم به یادآوری است که متون استعفای من و آقای روحانی (متن اولیه استعفاء و متن ثانویه تحت عنوان «استعفای ما آزمایش آنهاست» تاکنون در سایت همبستگی ( به گفته خودشان مِلک مجاهدین) و سایتهای موازی و نیز در فیسبوک آقای فیلابی درج نشده اند.  این نوع رفتار نشانه ای از منش و بینش «دموکراتیک» مجاهدین/آقای فیلابی است. نتیجه این که خوانندگان درست نمی دانند اینها علیه چه متن و موضوعی ردیه  می نویسند! مجاهدین نه خودشان به شیوه معمول رسانه های دموکراتیک تآسی می جویند و نه اجازه می دهند اعضای "مستقل" شورا به آن رویه رفتار کنند.
باری، من باب اطلاع خواننده عرض کنم که آقای فیلابی قریب 80 روزپیش، فقط درفاصله 24 ساعت پس از شنیدن / خواندن متن استعفاء و توضیح کاملا دوستانه و محترمانه ما ، با نهایت "جوانمردی"  پای اطلاعیه ای امضاء گذاشتند که بدون مدرک و استنادی، صرفاً به دستاویز وقوع استعفای علنی (و آزاد از کنترل مجاهدین= نحوه استعفاء)، با خشم و غضب و خارج از اخلاق و شرافت سیاسی از «شناعت، شقاوت و خیانت» ما دم زده بود. علاوه بر این ، اطلاعیه مذکور ما را متهم می کرد به واسطه نحوه و وقت استعفایمان گویا در «توطئه» ای علیه ساکنان لیبرتی و اشرف و جان آقای رجوی دست داشته ایم!
 آیا پهلوان فیلابی که علاوه بر تعهد جوانمردی علی القاعده صاحب سلامت رآی و درایت عقلی هستند متوجه بی ربط بودن استعفای سیاسی دوستانه و مستدل ما با آن اطلاعیه کثیف  و مملو از افترا و برچسب(17 خرداد) نشده بودند ، یا این که طبق نیاز و رویه معمول مجاهدین به  گرفتن « زهرچشم ازماندگان/ بیعت با رهبری »، ایشان هم در مقام مسلمان مومن ناگزیر شده بودند امضاء کنند؟ خدا می داند ، ولی آخر استعفای دو عضو یک لاقبای شورا چه ربطی داشت به « انتخابات رژیم» و لیبرتی و جان رجوی و راست و دروغ «سال سرنگونی»؟ مگر اینهمه رویدادها و طرفهای مثلث یا مربع بحران ایران و عراق و... جملگی روی دو انگشت تدبیر ما می چرخیده اند  و ما بی خبر ازوزن و توان خودمان با همان شلیک ساچمه ای استعفایمان  ندانسته «ببری» زده بوده ایم؟
از طرف دیگر، مثل این که صرف استعفای علنی و فارغ ازکنترل آب به لانه «کاهنان معبد» می ریزد ، به ویژه «نحوه استعفاء»جرم بی سابقه به حساب می آید، بوی« توطئه» به مشام می رسد و... آژیر خطر به صدا درمی آید و از بالا فرمان نشست اضطراری صادر می شود! سپس به انواع «وسیله» وجود توطئه «اثبات» می شود و سپس «توطئه گران» که ما بوده ایم(!) به طورغیابی محاکمه و محکوم می شوند و ظرف 24 ساعت پانصد نفرازدور و نزدیک زیراین حکم امضاء می گذارند. پهلوان فیلابی یکی از این جماعت عادل و با انصاف بودند. حال به چه مناسبت جلسه قضاوت تشکیل شد و حکم «خیانت» صادر شد؟ و چرا چنین نشستی (به روش قرون وسطایی) بدون حق دفاع انجام یافت؟ خدا داند.( بعضی روانشنسان و فیلسوفان معتقدند خدا همان ترس اولیه است که موجب هبوط آدمی شد!)....
اینها را من درست نمی دانم ولی از خود می پرسم آیا اصل جوانمردی حکم نمی کرد که دستکم یک نفراز این پانصد نفر – نه رفیق قدیمی من هزارخانی که به تجربه می دانم این
کاره نبوده، ولی دستکم یک «پهلوان ملی»، به نیابت از جانب ما ندای مروّت بلند کند و جانب انصاف و عدالت به طلبد: متهمان غایب کجایند و دفاعیه آنها چیست؟
باری، از این انتظارواهی و صورت خیالی پهلوانمان می گذرم.
 آیا در چنین شرایطی، آنهم در قرن 21 ام، اگر «محکومان» بی کس، ناچار به افکارعمومی هموطنان خارج کشور/ و مخالفان جمهوری جنایتکار اسلامی  رجوع کنند، از سردرد توضیح دهند و توجه و تظلم جویند این ناگزیری می شود لاس و پاس با وزارت خامنه ای؟ عجبا ، خود آقای فیلابی که در نشست و برخاست با رسانه های خارج و علی الخصوص صدای آمریکا پیشتاز شوراییها بوده اند! تازه ایشان  نامه های چاره جویانه آقای رجوی به سران جنایت و آمران دهها هزار اعدام و تیرباران مجاهدان و مبارزان آزادی را توجیه می کند و، عین مجاهدین، چنین مکتوبات تحقیرآمیزی را به معنای خودبزرگ بینانه «شقه کردن رژیم» تفسیرمی کند. جل الخالق ! کدام شقه ای ؟ مگر آقای رجوی اصرارنداشته «افعی کبوترنمی زاید»؟ آن وقت درست زمانی که در عراق  گرفتارکلی مصیبت است و دراروپا به جبران انبوه هواداران ناچار به بسیج روسی/ لهستانی/ عرب / آفریقایی وافغانی شده... درست در چنین وضعی قصد زائوندن کبوتراز افعی داشته اند؟ با کدام آرایش قوا و پشتوانه قابل مشاهده ای درداخل کشور؟
این مدعای «شقه کردن» ، آنهم با وزن نداشته و خالی بندی اجتماعی، اساساً سخنی لغواست. باز اگر چشمک به رفسنجانی را بخاطر چراغ به آقای آمریکا تفسیرمی کردند قدری معنا ومنطق و کمی خورند داشت. منتهی مشگل اساساً جای دیگربود:
 مسئول شورا خودسرانه و شوراشکنانه اقدام کرده، ازموضع «حقیر» پیام داده و با این کار انبوهی قطعنامه و اصول و طرحهای شورا را لگدمال کرده است. با این کارها نه تنها خود وی بلکه مجاهدین و شورا نیز تحقیر شدند. آیا از دید یک «پهلوان ملی» این خفت و خواری اصلاً احساس نشده ؟ و اگر این حقارت درونی (گیرم خاموش) محسوس بوده به این سادگی قورت داده و انگار نه انگار بریم روی توجیه «شقه» ؟ ... ارج و عزت پهلوانی به کنار ، مگر قطعنامه شورا مورخ مهر 76 در باب محکومیت کلیه باندهای رژیم منتفی شده بود که ایشان به فکرچاره جویی برای رفسنجانی و خامنه ای افتاد؟ بنا به یک مصوبه اولیّه و مبنایی،  مسئول شورا سخنگوی شورا و سخن او می باید برآمده از بحثها ومشاورتهای شورایی باشد. ازکی و در کدام نشست شورا سیاست چاره جویی برای باندهای رژیم تصویب شده بود ، آنهم از موضع قبول حقارت ِ علنی ؟ این اعمال و پیامهای ننگین درتاریخ شورا باقی خواهند ماند. نه تنها آقای مسعودرجوی، بلکه توجیه کنندگانی مانند سامع و فیلابی درمقابل نسلهای کنونی و آینده مسئولند. آقای فیلابی را نمی دانم، ولی شورا و بخصوص اعضای غیرمجاهدش هرگز «رهبرعقیدتی و خاص الخاص» غیرپاسخگو نداشته است. راستی تکلیف مصوبات شورا و میزانهای مندرج در«بیانیه ملی ایرانیان» چه می شود، اساسنامه و غیره  دیگر به چه درد می خورد؟ کی به این تخلفات آشکارو شوراشکنیهای اقای رجوی رسیدگی می کند؟ چرا آقای فیلابی به عنوان عضو شورا و مسئول یک کمیسیون، به مصالح شورا و اعتبار و باورپذیری این نهادسیاسی نمی اندیشد؟ با توجیه مداوم و سرسپردن به تلفنهای دبیرخانه .... و با  فریاد «حاضر...حاضر» درملاء عام که  مشگلی از جنبش حل نمی شود!...
درد زیادست ، برمی گردم به استعفاء و واکنش آقای فیلابی.  در 24 ساعت نخستین استعفای ما به بعد، ایشان حتی یک تلفن و پرس و جوی مستقل از من یا روحانی نکرد. آیا رویه ایشان همیشه این طور بوده که هرچه دبیرخانه (طبق اسناد = دفترمسئول شورا) گفت فقط همان درست و بلافاصله لازم الاجراست؟ این که می شود حزب فوق سانترالیستی ، بلکه دستگاه فرمانروایی فردی از بالاترین نقطه  و درنتیجه پیروی دست بسته و کورکورانه اعضاء و مسئولان کمیسیونی ، آنهم فرمانبرداری از دفتر آن بالا. آیا قرار بوده شورا چنین دستگاهی باشد؟ ازکی تا حالا؟  آیا درشورا امکان رابطه افقی اعضاء ، (مهمتر) امکان تماس افقی و مشورتی مسئولان کمیسیونها وجود نداشته ؟ آنهم در باره مطلبی دراین حد از اهمیّت که الان 80 روزست آرام و قرار از حضرات ربوده؟ معلوم است که این امکان و اختیار مستقل وجود داشته است. پس چرا جناب پهلوان فقط گوش به زنگ «دبیرخانه» بوده اند و هرچه به ایشان گفته اند همان را پذیرفته اند؟ همه این طوربودند؟ خیر! ولی این جا موضع پهلوان گوش به زنگِ دبیرخانه مطرح است. مدعای « توطئه رژیم » و چسباندن باندورل «عامل توطئه » و... بی اهمیّت بود؟ با آبرو و شرافت سیاسی دو مبارز شناخته شده- که رویهم بیش ازصدسال درپیکارآزادی ایران علیه دو دیکتاتوری فعال بوده اند - بازی کردن نیاز به دقت و تماس و تحقیق نداشت ، ابتدا برچسب و بعد اثبات آن به واسطه دروغ و دغل ؟ علاوه برشآن و شخصیت مبارزاتی و شرف همرزمی طولانی، آیا عقل و منطق مستقل هم ایجاب نمی کرد خود با افراد مستعفی صحبت کنند و به گوش خود دلائل اقدام و علل چنان «نحوه استعفاء» را بشنوند؟ آیا آقای فیلابی کوشیدند با من تماس بگیرند یا این که نه ، فقط به خواست دبیرخانه، یعنی درواقع دفتراجرایی آقای رجوی، مهرو امضاء فرمودند؟
افسوس براین پهلوانی ؟ که در فرهنگ و تاریخ ایران، پهلوانان خود استوانه یک ملت بوده اند، حق و حقیقت را نگاهبانی می کرده اند و ظالمان و غافلان را از ستم و اجحاف پرهیز می داده  حریم و حقوق مردمان را پاس می داشته اند.  
ولی "پهلوانی" پهلوان فیلابی برای من این خیر را داشت که  همکار سابق ام حتی زحمت یک تلفن و پرس و جو و را به خود نداد و ... شوربختانه بر افترا امضاء گذاشت ... ...
 راستی اگر مسآله به همین سادگی بوده که آن زمان دبیرخانه حضرتش پای تلفن دیکته کرده و جماعت یک طرفه به قاضی رفته ، از جمله فیلابی ، امضاء داده ند ، پس چرا هنوز پس از 80 روز به انبوه مداوم این ردیه نویسیها و فحاشیها نیاز دارند؟  مروّ ت و عدالت و انصاف معروف پهلوانان ایرانی به کنار ، چرا این بحران همه بدنه مجاهدین را فرا گرفته ازدور و نزدیک با ما تماس می گیرند و.... چرا هرقدربد ما را می گویند و برچسب و افترا می زنند و آسمان به ریسمان می بافند نمی توانند مردم را قانع کنند؟ نمی توانند آب رفته را به جوی بازگردانند؟ چرا....؟  شاید دیگر آقای فیلابی بی خیال این چراها ست و غم حقیقت ندارد و اندیشناک حفظ حیثیت و آبروی انسانها نیست ، شاید دیگر به این نکته ازلی ابدی بی اعتنا شده باشد که که حقیقت ورای عدد و دم و دستگاهست. نفوذ و گستره آن با کثرت نفرات و پول و امکانات و ....و حتی هیبت این و آن... سنجیده نمی شود. آن استعفای من و ما ازسر وجدان و ندای اعتراض متراکم شده برخاست . بیان آن برای من اعلام حقیقتی حس شده همراه با شجاعتی دلخواسته بود. نور این حقیقت شجاع را، که از ژرفای شآن انسان برمی تابد ، این را هیچ کس با هیچ وسیله ای نمی تواند خاموش کند. نه لشگر اعزامی فحاشان و ردیه نویسان «خاص الخاص» و نه تهدید کنان «شریفی» که علناً قصد «بند ازبند گسستن » جسم منتقدان را قسم می خورند و.... نه "پهلوانان" گذشته.
حالا برمی گردم به مفاد مشخص و اشارات کنایه آمیز نوشته آقای فیلابی . 
آیا چون من از اخراج ظالمانه آقای شکری سخن گفته و نوشته ام و بابت رنج و آزارشدید و طولانی که او دیده بود - در دل ازسوی همه ولی -  به زبان و سهم خودم از وی عذر خواهی کردم (تا دستکم بر رخم وجدانم مرهم گذارم) این شد مدرک اتصال من به فسادی؟ کدام فساد؟
یا این که از خطاهای جلسه اخراج جبهه دموکراتیک و متین دفتریها گفته ام این کار انحرافی بوده؟  من از همان روز نخست این واقعه ناراضی بودم ، انتقاد داشته و بارها در حضور و خلوت دوستان این را به تکرار گفته بودم . این که بعد از استعفاء در باره این ناراحتی کهنه علناً به زبان آمده ام، آیا این ایستار صمیمانه وابرازشرم از آن نشست سنگین و رآی ناصواب ، آیا این صداقت وجدانی درچشم "پهلوان" جرم محسوب می شود و سند محرز کجروی و انحراف به سمت خاتمی است؟ وای براخلاق پهلوانی ! آخر به من چه که فلان کس به ایران می رود... و اصلا مگر ایران رفتن و آمدن دلیل بر وابستگی به وزارت اطلاعات ولایت فقیه بوده است؟ راستی مگر خود "پهلوان جوانمرد" ما رفیق وشریک شغلی آن پهلوان دیگر نبوده که به ایران رفت و آمد داشت/ دارد و حتی مورد استقبال مقامات هم قرار گرفت؟ آیا مردم و مبارزان مجازند بدین جهت به آقای فیلابی برچسب و افترا زنند؟ وانگهی دربین همین جماعت ردیه نویس و هتاک که درخدمت مجاهدین علیه من وما فعال شده اند کسانی هستند که داستان رفتنشان به ایران و جرم و جنحه ای که هم آن جا و هم این جا - مثلا درآلمان- مرتکب شده اند زبانزد خاص و عام است.
گفته اند شرم صفتی انقلابی است و... راستش من به خاطر نوشته مذموم  و امضاهای نسنجیده و ظالمانه آقای فیلابی و به احترام خاطره دوران طولانی همرزمی ، برای ایشان احساس شرم می کنم!
و اما درباره یک خبط سیاسی در نوشته" شان"، یعنی چسباندن من به گرایش خاتمی! این دیگر به پوزخندی هم نمی ارزد.
ایشان باید بروند از آنهایی که چنین اطلاع پوچی را به ایشان داده اند بخواهند مقالات این جانب در افشای خاتمی و جریان اصلاح طلبان قلابی آن دوران 8 ساله ریاست جمهوری آخوند خاتمی را به ایشان دهند ، بعد زحمت بکشند آن مجموعه قطور را بخوانند شاید بعد از مطالعه به خود آیند و دیگر مرتکب چنین «سهو» سخیفی نشوند و این قدرکورکورانه به حرفهای پوچ( دبیرخانه یا کی؟ نمی دانم) باور نکنند. محض اطلاع او : به جرآت می توانم بگویم که در دوران خاتمی هیچ یک از اعضای شورا(حتی سران و نامداران مجاهدین) به اندازه این جانب در افشاء و طرد شخص خاتمی و جریان فکری وی مقاله ننوشت. می توانید بروید آرشیو «بنیاد» را بکاوید  نوشته های این جانب را پیدا خواهید کرد. حالا می پرسم: آیا فیلابی تاکنون حتی یک نوشته(کاری به نثرش ندارم) علیه آن جریان قلمی کرده است؟ شاید بگوید کار من نبوده ،کار من کمیسیون ورزش بوده است. آن وقت از وی می پرسم کدام طرح اصلاحی ورزشی را در این همه سالها توانسته در شورا جا بیندازد؟ ....
درد که یکی دوتا نبوده و نیست.......بگذریم!
و یک  نمونه ازنوع رابطه خودم نسبت به کار ایشان و پیشنهادی را بازگویم و بس کنم:
 آقای فیلابی حتما خاطرشان هست که در آخرین باری که تقریبا همه بزرگان شورا و مجاهدین در یکی از جلسات - به قول یکی از بذله گویان شورایی «کافه دوشنبه»-  جمع بودیم خود ایشان(فیلابی) رشته سخن را به دست گرفت و پیشنهاد پخش ورزش زنان از سیمای مجاهدین را در حضور همه به نماینده مجاهدین ارائه داد. دراین نشست من (کریم قصیم) تنها فردی بودم که قرص و محکم از پیشنهاد ایشان تا پایان جلسه حمایت و آن را با استناد به اصل حقوق برابر زنان و نیز با استناد به حقوق بشر، مورد حمایت قاطع قرار دادم. حالا پرسشم اینست آیا ایشان همین پیشنهاد ساده و پیش پا افتاده را خودشان پیگیری کردند یا این که مثل موارد دیگر ، طی یک گفت و گوی دونفره بعدی در دبیرخانه ، این را نیز پس گرفتند؟ .......
کلام آخربه آقای فیلابی و دیگران
  دوستان سابق ، سی و دو سال از تآسیس شورا گذشته ، کی می خواهید بیدار شوید و دریابید مجموعه ای که «مقاومت » نام گرفته ، برعکس انبساط ملی و لاییک که در ابتدا و بعدها قرار و چشم انداز شورا بود، در سالهای اخیر درسیاستهای فرهنگی و رویکرد به ایران و ایرانیان به طور مداوم منقبض تر و اسلامیترشده است؟
تا کی براین واقعیت چشم می بندید که مجاهدین دارند بیش از پیش الگوی فکری و کاری خود را برامور و نهادهای شورا تحمیل می کنند . نگاه کنید به مداخله دادن کمیسیونهای قضایی و «ضدتروریسم» شورا درمسائل پرسنلی ، یا همین ماجرای تهدید تلویزیونی «بند ازبند گسستن» و نیز مشاجرات و درگیریهای مجاهدین با اعضاء و هواداران سابق خود و....و علی الخصوص تکرار مفهوم سازمانی«رهبری» دربرنامه های بیرونی شورا و نشستهای درونی و....
آقای فیلابی یا وقت ندارند و گرفتارند(این اواخر بارها خودشان گفته اند مشغول خانه سازی هستند...)، و فرصت نمی کنند به این مسائل «مزاحم» بپردازند ، و یا – شاید، نسبت به سابق - به لحاظ عقیدتی نیاز و اتکال بیشتری به «آن بالا» پیدا کرده اند.
 به خوانندگان آشنا توصیه می کنم سلام مرا به ایشان برسانند و بگویند فلانی گفت آقای فیلابی اگرتصورمی کنید این طور نیست که من نوشتم، پس بسم الله! بفرمایید دستکم همان پیشنهاد خودتان، یعنی پخش ورزش زنان( به طور کامل نه با سانسور اسلامی) را پیگیری کنید و درهمین «سیمای ازادی ، تلویزیون ملی ایران» مجاهدین جا بنیدازید. خدا قوّت!
شنبه 24 اوت 2013