نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ اردیبهشت ۸, جمعه

قيام پا برهنه گان،گرسنگان درراه است

خرين دفاع دکتر مصدق در دادگاه نظامی

از هیچ حادثه ای نهراسید خداوند یار شماست

09 «… آری تنها گناه من و گناه بسیار بزرگ من این است که صنعت نفت ایران را ملی کرده‌ام و بساط استعمار و اعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی عظیم‌ترین امپراطوری‌های جهان را از این مملکت برچیده¬ام و پنجه در پنجه مخوف‌ترین سازمان¬های استعماری و جاسوسی و بین‌المللی درافکنده¬ام و به قیمت از بین رفتن خود و خانواده¬ام و به قیمت جان و عرض و مالم خداوند مرا توفیق عطا فرمود تا به همت و اراده این مملکت بساط این دستگاه وحشت‌انگیز را درنوردم.
سرنوشت من باید مایه عبرت مردانی شود که ممکن است در آتیه در سراسر خاورمیانه درصدد گسیختن زنجیر بندگی و بردگی استعمار برآیند.

مصطفی را وعده داد الطاف حق گر بمیری تو نمیرد این ورق
حیات و عرض و مال و موجودی من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سرافرازی میلیون‌ها ایرانی و نسل‌های متوالی این ملت کوچک‌ترین ارزشی ندارد و از آنچه برایم پیش آورده‌اند هیچ تأسف ندارم و یقین دارم وظیفه تاریخی خود را تا سرحد امکان انجام داده¬ام. من به حس و عیان می‌بینم که این نهال برومند در خلال تمام مشقت‌هایی که امروز گریبان همه را گرفته است به ثمر رسیده است و خواهد رسید. عمر من و شما و هر کس چند صباحی دیر و یا زود به پایان می‌رسد. ولی آنچه می‌ماند حیات و سرافرازی یک ملت مظلوم و ستمدیده است…
چون از مقدمات کار و طرز تعقیب و جریان دادرسی معلوم است که در گوشه زندان خواهم مرد و این صدا و حرارت را که همیشه در کار خیر بکار برده¬ام خاموش خواهندکرد و دیگر جز این لحظه نمی‌توانم با هم‌وطنان عزیز صحبت کنم، از مردم رشید و عزیز ایران مرد و زن تودیع می‌کنم و تاکید می‌نمایم که در راه پرافتخاری که قدم برداشته¬اند از هیچ حادثه‌ای نهراسند و یقین بدانند که خدا یار و مددکار آن‌ها خواهد بود.»
(مصدق در محکمه نظامی/ ص ۷۷۹)

چهارشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۱ , 

از خشم مردم بترسید

بسم الحق
سخنی دوباره با «داد»ستان دادگاه انقلاب اسلامی تهران
آقایان ، از خشم مردم بترسید 
نمیدانم وقتی آقای «داد»ستان دادگاههای انقلاب اسلامی تهران خبر دستگیری خانم نرگس محمدی را در شهر زنجان و در خانه پدری بوسیله مامورین اطلاعات شنید یا خواند چه احساسی داشت . طبیعی است هر انسانی که یک جو از انسانیت بو برده باشد وقتی خبردار می شود که به خانه یک مادر بیمار رفته و او را در حضور مادر پیر و دو فرزند خردسالش دستگیر کرده اند دچار چه حالتی می شود . راستی آقای دادستان به شما چه احساسی دست داد ؟ حتما احساس پیروزی !! که حکومت توانسته درچنین فتح المبینی پیروز گردد !!
یک لحظه از خود سئوال کرده اید که این پیروزی است یا منتهای جبن و وحشت . شما مدعی هستید در یک نظام قدرتمند ! انجام وظیفه می کنید پس چگونه است که از یک مادر بیمار که شوهرش برخلاف میلش مجبور شده برای فرار از ظلم و شقاوت نظام ولایی زن و بچه ها را رها کرده و به یک کشور بیگانه “هجرت” کند آن قدر می ترسید که اورا در زنجان دستگیر می کنید و بلافاصله به زندان اوین منتقل می نمائید؟
آقای «داد»ستان به راستی نرگس محمدی ها چه کرده اند که سزاوار این چنین رفتار وحشیانه ی مامورین شما باشند؟ به زعم شما نرگس محمدی یک چریک مسلح بود یا یک مدافع حقوق بشر که بارها مخالفت خود را با هرگونه مبارزه ی خشونت آمیز اعلام کرده بود؟ شما و همپالکی های تان در قوه قضائیه و وزارت اطلاعات و دیگر ارگانهای اطلاعاتی نشان داده اید که دشمن آزادی هستید و هیچ گونه نقد و مخالفتی را از سوی هیچ کس برنمی تابید و در اتهام زنی به هر دگر اندیشی از هیچ دروغ و پرونده سازی ابا ندارید . فکر می کنید شما و اربابان تان و دیگر استبدادیان تا کی می توانید به این اعمال جنایت کارانه ادامه دهید؟
در یادداشت قبلی (اسفند۹۰) خطاب به شما نوشتم “پرسش من این است که به عقیده ی شما در یک جامعه مدنی و در قرن بیست و یکم وظیفه ی یک دادستان چیست ؟ جز اینکه “داد” مردم را از “بی داد” گران بستاند ؟ شما هنگامی به این سمت منتصب شدید که اتفاقا مصادف با بی دادهای بسیار از سوی حاکمیت بود، از جمله کشتار ده ها نفر در تظاهرات اعتراضی به کودتای انتخاباتی سال ۸۸ و ۲۵ بهمن ۸۹ و زندانی و شکنجه شدن صدها نفر بعد از این حوادث، کشتار در زندانها ، شهادت مظلومانه ی هاله سحابی و هدی صابر و… . راستی بگوئید آقای “داد”ستان، داد کدام خانواده ی دادخواه را از بیدادگران ستانده اید ؟
شما می دانید نداها و سهراب ها و مختاری ها به دست چه کسانی شهید شدند . شما می دانید مامورین وزارت اطلاعات چگونه هاله را در تشیع پیکر پدرش مهندس سحابی کشتند و شما می دانید در زندان اوین چه کسانی هدی صابر را شهید کردند؟ شما می دانید در زندانهای کهریزک و قرچک ورامین چه گذشت، بنابراین وظیفه ی شما ” داد”ستانی است از بیدادیان نه تهدید مردم به خاطر اظهارنظر و تبلیغ عقیده” .
آقای دادستان دادگاههای انقلاب اسلامی تهران ، شما دو ماه پس از نوشتن این یادداشت نه تنها کاری انجام ندادید که نرگس محمدی را به زندان فرستادید. همسرش تقی رحمانی را وادار به مهاجرت کردید. بچه های بی گناه این زن و شوهر را ویلان نمودید. حکم های سنگین برای وکلای دادگستری از جمله جناب سلطانی صادر کردید و احضاریه برای به زندان کشیدن پیرمردی ۸۱ ساله و مریض (دکتر ابراهیم یزدی) فرستادید و ده ها عمل خلاف و مخالف عدالت و آزادی دیگر.
آقای دادستان می دانیم شما و قاضی هایتان و قضائیه تان هیچ کاره اید و دستور از بالا میگیرید و اطاعت «امر» می کنید ولی هشیار باشید که فردا این شما هستید که باید جوابگو باشید. به تاریخ بنگرید و از سرنوشت دیگران عبرت بگیرید .
بس کنید. ۳۳ سال کشور عزیزمان ایران را تبدیل به یک سرزمین سوخته نموده اید. به اطرافتان بنگرید آیا جز فساد ، دزدی ، دروغ ، اعتیاد و فحشاء و دشمنی چیزی می بینید؟ مطمئن باشید بهار آزادی مردم ایران نزدیک است و پشیمانی حاکمان ظلم و جور خیلی دیر .

سلام به زندانیان سیاسی ، ننگ بر استبدادیان
درود بر نرگس ها، شیر زنان آزادی ستان
دکتر محمدملکی، اردیبهشت ۱۳۹۱
خرين دفاع دکتر مصدق در دادگاه نظامی


09 «… آری تنها گناه من و گناه بسیار بزرگ من این است که صنعت نفت ایران را ملی کرده‌ام و بساط استعمار و اعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی عظیم‌ترین امپراطوری‌های جهان را از این مملکت برچیده¬ام و پنجه در پنجه مخوف‌ترین سازمان¬های استعماری و جاسوسی و بین‌المللی درافکنده¬ام و به قیمت از بین رفتن خود و خانواده¬ام و به قیمت جان و عرض و مالم خداوند مرا توفیق عطا فرمود تا به همت و اراده این مملکت بساط این دستگاه وحشت‌انگیز را درنوردم.
سرنوشت من باید مایه عبرت مردانی شود که ممکن است در آتیه در سراسر خاورمیانه درصدد گسیختن زنجیر بندگی و بردگی استعمار برآیند.

مصطفی را وعده داد الطاف حق گر بمیری تو نمیرد این ورق
حیات و عرض و مال و موجودی من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سرافرازی میلیون‌ها ایرانی و نسل‌های متوالی این ملت کوچک‌ترین ارزشی ندارد و از آنچه برایم پیش آورده‌اند هیچ تأسف ندارم و یقین دارم وظیفه تاریخی خود را تا سرحد امکان انجام داده¬ام. من به حس و عیان می‌بینم که این نهال برومند در خلال تمام مشقت‌هایی که امروز گریبان همه را گرفته است به ثمر رسیده است و خواهد رسید. عمر من و شما و هر کس چند صباحی دیر و یا زود به پایان می‌رسد. ولی آنچه می‌ماند حیات و سرافرازی یک ملت مظلوم و ستمدیده است…
چون از مقدمات کار و طرز تعقیب و جریان دادرسی معلوم است که در گوشه زندان خواهم مرد و این صدا و حرارت را که همیشه در کار خیر بکار برده¬ام خاموش خواهندکرد و دیگر جز این لحظه نمی‌توانم با هم‌وطنان عزیز صحبت کنم، از مردم رشید و عزیز ایران مرد و زن تودیع می‌کنم و تاکید می‌نمایم که در راه پرافتخاری که قدم برداشته¬اند از هیچ حادثه‌ای نهراسند و یقین بدانند که خدا یار و مددکار آن‌ها خواهد بود.»
(مصدق در محکمه نظامی/ ص ۷۷۹)


60940_810 پیام اولین کنگره کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی
(سومین کنگره‌ی کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی در اروپا)
به جناب آقای دکتر محمد مصدق رهبر ارجمند جبهه ملی ایران

ای سردار پیر سر از زانوی اندیشه‌ات بردار و خروش فرزندانت را بشنو که با سینه‌های مالامال از امید به فردای پیروزی، نام تو را می‌برند.
ای دهقان سالخورده تاریخ ما… کاش می‌توانستی دیوارهای قلعه‌ای را که در آن زنجیرت کشیده‌اند، بشکافی و بیرون آیی تا به چشم خویش ببینی از بذری که در مزرعه اندیشه‌ها افشانده‌ای، نسلی روئیده است که جز به جهاد نمی‌اندیشد و جز به راه تو گام نمی‌گذارد و تو آنگاه می‌دیدی نهضتی را که تو رهبری کردی و او تو را پرورش داد، امروز دارای فرهنگی غنی است. فرهنگی که صفحاتش با خون نگاشته شده است و داستانش داستان شکنجه‌ها، زندان‌ها، اسارت‌ها و محرومیت‌هاست و امروز نسلی که پس از هشت سال پیکارش ولوله در جهان انداخته است، از این فرهنگ الهام می‌گیرد.
ما نیز هزاران فرسنگ دور از دیار عزیز و یاران دلیر خویش راه مقدس همین نسل را دنبال می‌کنیم و بی‌آنکه لحظه‌ای به منافع خویش و حتی به حیات خود بیندیشیم، دست‌اندرکار نبرد با پلیدی و تاریکی هستیم و امروز که در برابر همان دشمنانی که از چپ و راست بر تو می‌تاختند، ایستاده‌ایم، می‌خواهیم در کوشش ملت خود به سوی روشنایی سهم شایسته خویش را داشته باشیم.
نام تو امروز نه تنها فضای ما را گرم می‌دارد، بلکه آسمان‌های بیگانه‌ای را که امروز ما در زیر آن بسر می‌بریم، با روح و دل ما آشنا ساخته است، زیرا هر کجا که می‌گذریم، سخن از تو است و پیکار مقدس تو.
ما به تو اعلام می‌کنیم که به راهی که رفته‌ای وفاداریم. نام تو محک آزادی و شرف ماست و شیرازه اتحاد و پیوند ما.
ما به تو اعلام می‌کنیم که دوش به دوش یاران تو می‌جنگیم و از شکنجه و کشتار خصم نمی‌هراسیم.
ما به تو اعلام می‌کنیم بنائی را که پی ریختی می‌سازیم، جهادی را که آغاز کردی به پایان می‌بریم و دیواره‌های استبدادی را که شکافتی فرو می‌ریزیم.
ما به تو اعلام می‌کنیم که همگام با ملت خویش به‌پا‌خاسته‌ایم تا شب سیاه ملک خویش را به صبح کشانیم و استعماری را که تو مجروح کردی، بمیرانیم و در راه تو و در پی تو، شرف و آزادی ملت خویش را از چنگال دژخیمان مردم‌خوار و غلامان جان‌نثار رهایی بخشیم و زنجیرهای گران را از پای تاریخ وطن خود برداریم.
درودهای گرم و آتشین فرزندان وفادار خویش را بپذیر!
پاریس – پنجم ژانویه ۱۹۶۲
(این پیام به قلم دکتر شریعتی نوشته شده است)