۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۷, یکشنبه
Solidarité avec les prisonniers politiques palestiniens en grève de la faim!
Solidarité avec les prisonniers politiques palestiniens en grève de la faim!
Palestine vivra, Palestine vaincra!
Palestine vivra, Palestine vaincra!
دکتر «محمد ملکی» نخستین رئیس دانشگاه تهران بعد از وقوع انقلاب است. «صادق زیبا کلام» شرح مبارزات و تحصن او و صد تن دیگر از اساتید دانشگاه تهران
محمد ملکی: فرقی نمی کند مردم زیر سلطه رئیسی باشند یا روحانی
دکتر «محمد ملکی» نخستین رئیس دانشگاه تهران بعد از وقوع انقلاب است. «صادق زیبا کلام» شرح مبارزات و تحصن او و صد تن دیگر از اساتید دانشگاه تهران در دوران دولت نظامی ارتشبد ازهاری را در قالب کتابی به نام «استادی برای همه فصول» منتشر کرده است. او بعدها و پس از استعفا و اعتراضش به جریان انقلاب فرهنگی و نوشتن مقاله ای با عنوان «انقلاب فرهنگی یا کودتای فرهنگی» تا صدور حکم اعدام پیش رفت. محمد ملکی با سابقه 60 سال فعالیت سیاسی، در آستانه 80 سالگی، ممنوع الخروج شده است.
- قبل از شروع بحث، گفتید که رای نمی دهید. در انتخابات پیش از این دوره، هم شرکت نمی کردید؟
من بارها و در دوره های قبل هم گفته ام اساسا رای نمی دهم. یعنی انتخاباتی نمی بینم که بخواهم مشارکت کنم. آنچه این روزها دارند در کام مردم می ریزند، انتخابات نیست بلکه زهری است برای بی حال کردن و کرخت کردن جامعه، که اسمش هر چیزی است جز انتخابات. ما چهل سال است دچار این وضعیم. از اولین رایی که دادیم یعنی از همان همه پرسی قانون اساسی و آرایی که به موجودیت نظام داده شد تا امروز درگیر تقلب و حقه بازی بوده ایم. من خودم شاهد بودم از نزدیک، در یک دوره از انتخابات بنده مسئول حوزه رای گیری بیمارستان شهدای تجریش بودم و شاهد بودم چه حقه بازی هایی انجام می شد، افرادی که می آمدند داخل حوزه ها و اصلا مُهری به شناسنامه شان نمی خورد و رای می دادند و می رفتند. در نظام ولایی انتخابات معنایی ندارد و به همین دلیل هم هرگز در انتخابات شرکت نمی کنم ولی در عین حال به هیچ کس هم توصیه نمی کنم که در جریان انتخابات شرکت بکند یا نکند.
- تا به حال کدام یک از انتخاباتی که شاهدش بوده اید، چه در نظام فعلی و چه در دوران پهلوی، ویژگی های یک انتخابات آزاد را داشته یا حداقل به استانداردهای یک انتخابات واقعی نزدیک بوده است؟
من هیچ دوره ای نه در زمان رضاشاه، نه زمان محمدرضا شاه و نه زمان آقای خمینی یا خامنه ای شاهد برگزاری انتخاباتی واقعی با ویژگی های یک انتخابات آزادانه نبوده ام.
- یعنی در تمام این سالها رای نداده اید؟
گاهی گول خورده ام، مثلا همان سالی که رقابت مابین آقای خاتمی و آقای ناطق نوری شکل گرفت، رفتم رای داد . تبلیغات وسیعی در جامعه شکل گرفته بود و آقای خاتمی در مقابل آقای ناطق نوری قرار داشت و دوستان می گفتند آقای خامنه ای از ناطق نوری حمایت می کند ولی آقای خاتمی از پشتیبانی مردم برخوردار است. برای اینکه نشان بدهم از نظر مردم حمایت می کنم و با نظام مخالفم، شرکت کردم و به آقای خاتمی رای دادم جالب است در مرحله دوم انتخابات همان آقای خاتمی، یعنی سال 1380 در زندان بودم. همان زمان در یک نامه خطاب به آقای خاتمی نوشتم «من از یک رای خود نمی گذرم.» بعدها از شرکت کردن درآن دوره پشیمان شدم و خودم را سرزنش می کنم.
- شما به اصلاحات به معنایی که این روزها در فضای سیاسی ایران متداول است، باورمندید؟
خیر. اصلا. ببینید چه کسانی دم از اصلاحات می زنند؟ من در یک کنفرانسی حدود ده یا 15 سال پیش در دفتر خانم اعظم طالقانی شرکت کردم با عنوان «اصلاحات چیست یا اصلاح گر کیست؟» و آنجا از من هم دعوت کرده بودند. مقاله ای نوشتم که با آیه «وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ » شروع می شد. وقتی به این جماعت می گویند چرا در زمین فساد می کنید؟ انکار می کنند و می گویند ما فسادگر نیستیم، مصلحیم. لیست گروه های اصلاح طلب را یک دور مرور کنید. تمام فسادها ، بدبختی ها و نابسامانی ها از دامن همین افراد ریشه گرفته، حالا آنها خودشان چطور می توانند اصلاحات کنند؟ کسانی که اولین تعهدشان، پذیرش نظام ولایی است و به آن ایمان و اعتقاد دارند، چطور می توانند اصلاح گر باشند. در نظامی که یک فرد آن بالا می نشیند و هر کاری دلش می خواهد انجام می دهد و هر چه دلش می خواهد می گوید و هیچ کس هم جرات نمی کند انتقاد کند یا بپرسد چرا چنین چیزی گفته ای، یعنی دیکتاتوری مطلق حکمفرماست، در دیکتاتوری مطلق، چطور اصلاحات ممکن است؟ متاسفم که برخی دوستان را می بینم که تبلیغ می کنند مثلا که« ما به فلانی رای می دهیم.» شما چه اصلاحاتی از فلانی دیده اید؟ کدام وعده ای داده که عملش کرده باشد. این خرابی ها اگر محصول عملکرد همین فلانی و بقیه نیست، اگر به گردن اینها نیست، پس به گردن چه کسی است؟
- اما ایده بین بد و بدتر را طرح می کنند. این که باید جلوی بروز فاجعه را گرفت...
در مقایسه بین بد و بدتر وضع آقای رئیسی مشخص است. او در جریان سال 1367 عضو کمیته مرگ بوده و بقیه هم این چیزها را می دانند اما از آن سو رئیس جمهور فعلی در این مدت چهار سال که سمت ریاست جمهوری را بر عهده داشته به کدام وعده و قولش عمل کرده است؟ آیا هنوز زندان ها لبریز از زندانی سیاسی نیست؟ آیا سزاوار بود یک مادر را از دو کودکش جدا کرده حکم 16 سال زندان بدهند؟ همه اینها در زمان چه کسی رخ داده است؟ این حرف ها که اگر فلانی را انتخاب نکنیم به جایش بدتر می آید بی معناست. چرا نباید کاری کنیم که جای «بد و بدتر» بین «خوب و خوبتر » انتخاب کنیم؟ آقایانی که تجربه چهل ساله دارند، بیایند اعلام کنند ما نیازمند یک رفراندوم واقعی هستیم و مردم باید تکلیف این نظام را معلوم کنند و گفته همان بنیانگذارانقلاب را عملی کنند که می گفت « ما مجبور نیستیم به انتخاب پدران مان تن بدهیم». شش نفر را تایید کرده اند که هر شش نفرشان از روز اول تا به حال یا وزیر بوده اند یا وکیل یا سفیر یا سمت داشته اند و حالا می نشینند داخل مناظره و از فساد و فحشا و خرابی اوضاع انتقاد می کنند. خوب چه کسی این شرایط را به وجود آورده؟ بنده و امثال بنده که در زندان های شما، عمرمان سر رفته یا شما که مملکت را اداره کردید و به این روزی انداختید که خودتان می گویید؟
- در مورد زندان ها که اشاره کردید، بحث این است که رئیس جمهور تسلطی بر قوه قضاییه و عملکردش ندارد ...
این هم از آن حرف های مسخره است. در قانون اساسی صراحتا قید شده که رئیس جمهور مسئول اجرای قانون اساسی است. ما می دانیم چند وزیر هستند که شخص رهبر به دولت تحمیل می کند اما از منظر ظاهر سازی هم که شده رئیس جمهور نمی تواند اعلام کند که این فرد را من انتخاب نکرده ام و انتخاب رهبر است. حتی جرات نمی کند این را بگوید. وقتی یک رئیس دولت چنین منشی دارد، چه فرقی می کند این مردم زیر سلطه رئیسی باشند یا روحانی؟
تجزیه ایران تنها به سود
استعمارگران و استثمارگران است؛ و فدرالیسم قومی سرانجامی جز تجزیه کشور
ندارد.
محمد علی مهرآسا
این مقاله چند ماه پیش نوشته شده و
فراموشی سبب شده است که در محاق بماند و امروز منتشر شود. به هر حال بحثی است که
همیشه تازه است.
بیانیّه ای از سوی «دفتر سیاسی حزب
دموکرات کردستان» (عیناً به همین شکل) زیر عنوان: «کردها حق دارند خواستار حمایت
بین المللی گردند» منتشر شده است که بدبختانه کاملاً و از هرجهت نشان از نیّت سوء
نویسندگان بیانیه دارد و قصدی جز تجزیّه طلبی از آن مستفاد نمی شود. بیانیّه پس از
بیان و شرح وضع لیبی که شورای امنیّت
سازمان ملل علیه دیکتاتوری قذافی قطعنامه تصویب کرد و نیروی نظامی ناتو به کمک
مردم معترض لیبی شتافت، از همان منابع و نیروها درخواست کرده است که به یاری کردها
بشتابند و کردها را از دست چند کشوری که قوم کرد در آنها اقامت دارد و زندگی می
کند، نجات دهند؛ و سرانجام استقلال کردها را تأمین سازند.
حتا در بیانیّه، واژه ایران پس از
نام حزب دموکرات حذف شده است و اعلامیه حزب دموکراتی را معرفی می کند که یا بین المللی
است و یا حزبی است متعلق به تمام نقاط کردنشین چهار کشوری که کردها در آن سکنا
دارند. و به هر تقدیر معلوم نیست کدام کردستان مورد نظر نویسندگان است.
با تحقیق و پرس و جوئی که دوستان
هماندیش به عمل آوردند، معلوم شد این بیانیّه مربوط به حزب دموکرات کردستان ایران
نیست و از سوی آن حزب صادر نشده، بل از سوی شاخه ای از این حزب که سالها پیش از
حزب مادر انشعاب کرده و جدا شده است تهیه و پخش شده است.
من نمی خواستم وارد این بحث شوم و
خود را با متعصبانی درگیر کنم که شوونیسم قومی ذهنشان را از هرچه مفهوم میهن پرستی
و احترام به یگانگی مردم کشور خویش است پاک کرده است. برای این گروه و این گونه
مردمان، کشور ایران مملکتی غریبه و بیگانه است و لا محاله استقلال و تمامیّت ارضی
چنین سرزمینی برای آنها جنبه فانتزی دارد. مشکل آن دسته اندک تعداد از کردهای
ایرانی که چنین بیانیّه ای را پخش می کنند در این است که با وجودی که نعل وارونه
می زنند و آدرس غلط می دهند تا سخن و ایده خود را به گوش باور برسانند و به زعم
خویش مخاطب را فریب دهند، از جهان سیاست نیز توقع دارند که این فریبکاری را نبیند
و گواهی و رأی مثبت نسبت به خواست نامقبول و خلافشان صادر کند.
هیچ نزدیکی و ارتباطی بین آنچه در
لیبی اتفاق افتاده و درجریان است، با وضع کرد و کردستان نیست. کسانی که چنین رابطه
ای را درست کرده و می سازند، یا نا آگاهند و یا فریب کار و در این مقایسه مع
الفارق هدفهای خود را جستجو می کنند.
مردمان یک کشور مستقل به نام لیبی با
چند گونه قوم و قبیله، 42 سال در زیر آتش استبداد یک دیکتاتور دیوانه سوخته و
ساخته اند؛ و در زمانی که متفقاً به پرخاش و اعتراض برخاسته اند، چون از یک سو
فریادها و توانائی هایشان در مقابل نیروی میلیتاریستی دیکتاتور هیچ بوده است، و از
دیگر سو جهان آزاد بیش از این دیوانه بازی های حاکمشان را تحمل نیاورده، قوای خود
را به پشتیبانی آن مردم و به دفاع از آنان به میدان فرستاده و تصمیم به همدردی و
همراهی با این مردمان گرفته و به حق از آنان در برابر تعدی و کشتار دیکتاتور دفاع
کرده است. این چه ربطی به قوم کرد - بویژه کرد ایرانی دارد - که به هرتقدیر و علت
در بین چهار کشور پراکنده است و به چند گونه گویش به نام کردی حرف می زنند و اکثرشان
سخن همدیگر را نمی فهمند؟
من اعلام می کنم که قوم کرد در
ایران مانند دیگر ایرانیان از حکومت به شدت ناراضی است؛ ولی از این که ایرانی است
به خود می بالد. تنها خواسته مهم اش این است که همطراز با مردمان کشورهای آزاد و
دموکرات از نعمت آزادی و عدالت برخوردار باشد و همردیف با دیگر مردمان میهن ارزیابی
شود؛ تا در سایه آزادی و دموکراسی به آن همسانی و تساوی برسد. به سخنی روشنتر هموطن
دست دوم به حساب نیاید! هم اکنون اکثریّت نزدیک به اتفاق کردها در کردستان ایران و
درون میهن جدا از استبداد آخوندی، از آرامش نسبی برخوردارند و همانند دیگر مردمان
ایران زمین ستم و حماقت حکومت اسلامی را نظاره گر بوده و ضمن تحمل با آن مخالفند. این
مردم در شمار اکثریّت نه از فدرالیسم خبری دارند و نه به جدائی از ایران اندیشیده
اند.
این گونه سخنها که بوی جدائی و
تجزیه طلبی به شدت ازآن استشمام می شود، تنها در درون احزاب و گروه های سیاسی ئی
که خود را قیم مردم کرد می دانند جریان دارد و به صورت هدف و دکترین این احزاب درآمده
است. عامه مردم کُرد، از این بند بازی ها حیرانند و اغلب خبر ندارند؛ و این جاهطلبان
و سیاست بازان را نمی شناسند.
از سوی دیگر، تاریخ در هیچ جا
نشانی نداده است که کردها زمانی مستقل بوده و کشوری داشته باشند؛ و یا در کتابهای جغرافی
سراغ نداریم کشوری به نام کردستان برروی کره زمین دیده شده باشد. زیرا به یقین
تمام سرزمین کردستان در بیشتر زمانهای گذشته ی دور، همواره جزئی از امپراتوری شاهنشاهی
و بخشی از کشور مستقل ایران بوده است. این موضوع را تاریخ چه در زمان مادها و چه در دوره
هخامنشیان و بعد به هنگام حکومت سلوکیان و سرانجام سلسله ی ساسانیان، همیشه گواهی داده
و به ما نشان می دهد. پس از یورش اعراب چادرنشین و غارتگر به امپراتوری ما و شکست
ساسانیان و برقراری حکومت اعراب نیز، کردستان همانند دیگر بخشهای ایران همراه دیگر
مردمان ایران و میهن پرستان، و مانند دیگر نواحی ایران به ناچار مطیع نیروی
اشغالکر و خلفای عرب بوده است. تا سرانجام
این سرزمین را حماقت و تعصب مذهبی ی پادشاهان صفوی دو نیم کرد؛ و نیم بزرگش را در
جنگهای پر زیان مذهبی از دست داد و نصیب امپراتوری خلفای عثمانی که با شیعیان صفوی
همواره در جنگ بودند شد و نیم کوچکش در دامن مادر باقی ماند. البته بلاهت پادشاهان
قاجار نیز در بخشی از این مصیبت دخیل بوده است و آنان نیز بخشی را به تاراج دادند.
آن نیمه بزرگتر پس از شکست و تجزیه
کشور پهناور عثمانی توسط استعمارگران بریتانیا و فرانسه، بین سه کشور عراق و ترکیه
و سوریه تقسیم شد؛ و شماری انبوه از مردمان کردی که از هر نظر ایرانی بودند و
فرهنگ ایران را پاس می داشتند، به زیر سیطره ی دو فرهنگ نامتجانس - با فرهنگ کرد و
ایرانی - یعنی ترک و عرب افتاد. بخش بزرگش به ترکیه رسید و قسمت کوچک به عراق واگذار
شد.
بنابراین تمام بخشهای این سرزمین
همیشه جزء کشور بزرگ ایران و همراه ایران بوده است. درنتیجه ادعائی به این مفهوم«ما
بازگشت استقلال خود را طالبیم» امری تازه ساز است و در هیچ تاریخی نشانی از استقلال
کردستان به چشم نمی خورد. گرچه برخی از سران قبایل کرد و عشیره های کردستان عثمانی
در 300 سال گذشته به مخالفت با حکومتشان برخاسته و اغلب پیه زندان و تبعید و حتا مرگ
را هم به تن مالیده و ناموفق بوده اند، اما در هیچ گوشه تاریخ ایران ما نام و
نشانی از کشور کردستان نمی یابیم. بنابراین ادعای حضرات برای برگرداندن وضع گذشته،
نا به جا و بی بن مایه و بی ریشه است. پخش این بیانیّه از سوی چند نفر معدود کرد
ایرانی که از کشورهای نیرومند جهان یاری برای رسیدن به استقلال و جدائی از ایران
را در سر پروریده و طلبیده اند، جز خباثت و خیانت نامی دیگر ندارد.
اشتراک در:
پستها (Atom)