نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۴ آذر ۱۱, چهارشنبه

چندسال پیش(40)آذر1377؛انسان کُشی واجا
شنودی که درخانه فروهر بودکاردست وزارت اطلاعات داد!
«الشرق الاوسط چاپ بیروت و لندن دیروز ادعا کرد دستگاه شنودی که درخانه داریوش فروهر کار گذاشته شده بود منجربه کشف شبکه ترورهای اخیرشده است.این روزنامه مدعی شد درگیری کلامی میان داریوش فروهر و همسرش با نیروهای امنیتی که بیش از قتل این دو روی داد، دردستگاه های استراق سمع یکی ازمراکز اطلاعات نزدیک خانه فروهر ضبط شده است.به نوشته الشرق الاوسط یکی ازکارکنان این مرکز از محتوای نوارشگفت زده شده و آن رابه یکی ازمسئولان می رساند.این مطلب می افزاید درنوارمزبوریکی از قاتلان پس از قتل فروهر تلفنی با…صحبت می کندوخطاب به وی می گوید کار با موفقیت تمام شد.اما ما مجبور شدیم ازدست زنش راحت شویم».(نقل از: روزنامه خرداد24آذر1377)
12ضربه به سینه داریوش و 28 ضربه به پروانه!
«روزدوشنبه2آذرماه خبرقتل داریوش فروهر و همسرش پروانه ازطریق مطبوعات منتشرشد. آنان به طرز فجیعی با ضربات چاقو به قتل رسیده بودند. 12ضربه به سینه فروهرو 28ضربه برپیکر همسرش».(نقل از:نشریه عصرما،25آذر1277،ش110)
جنازه پوینده در بادامک شهریار پیدا شد!
«18آذرماه محمدجعفر پوینده یکی دیگر از نویسندکان ومترجمان کشور پس ازخروج ازمحل کارش درخیابان ایرانشهر تهران ناپدیدشدو هرگز به منزل نرسید. اما جنازه پوینده روز21 آذردر بادامک شهریار پیدا شد!»(نقل از:نشریه عصرما،25آذر 1377ش110)
جنازه مجید شریف در خیابان استادمطهری!
«پزشکان قانونی سرگرم آزمایش های پزشکی هستند. تاعلت مرگ دکترمجید شریف،مترجم و جامعه شناس را تعیین کنند.خانواده متوفی به خبرنگارماگفتند: دکترشریف روزپنجشنبه،28آبان ماه ازساعت7صبح برای ورزش صبحگاهی ازمنزل خارج شدو 6روزبعدجنازه اش را با همان لباس گرمکن در پزشکی قانونی یافتیم.جنازه دکترساعت 7صبح درخیابان استادمطهری، لارستان بیستم پیداشده بود»(نقل از روزنامه ایران،8آذر1377)
آخرین ترجمه پوینده، اعلامیه حقوق بشربود!
«آخرین ترجمه محمد جعفرپوینده،اعلامیه حقوق بشروتاریخچه آن همان روزبه چشمان خوانندگانش رسیدکه فروغ زندگی رادشمنان حقوق اوازچشمانش ربودند.محمدمختاری ومجیدشزیف نیزچون اواهل قلم بودندولاجرم برحق نوشتن و آزادی سخن پای می فشردند.واین هرسه درایامی به سلک قربانیان راه آزادی قلم پیوستندکه آزادگان وآزادشدگان درسراسردنیاپنجاهمین سال تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشررابزرگ می داشتندوجشن می گرفتند».(ایران نامه،سرمقاله،پائیز،ش4)
فدائیان اسلام ناب محمدی،مصطفی نواب:مااعدام انقلابی کردیم!
«اعدام انقلابی داریوش فروهر،پروانه اسکندری،محمدمختاری،ومحمدجعفرپوینده اخطاروانذاری است کوچک به همه قلم بدستان مزدوروحامیان ضدارزش آنهاکه سودای بازگرداندن سلطه اجانب وخیال فاسدگسترش فسق وفجوررادرسرمی پرورانند»(نقل از:روزنامه خرداد30آذر1377)
فدائیان اسلام ناب محمدی:حمله به 13گردشگرآمریکایی کارماست!
«گروهی باعنوان«فدائیان اسلام ناب محمدی»(مصطفی نواب)،مسئولیت حمله به 13 گردشگرآمریکایی رابرعهده گرفتند».(نقل از:نشریه آبان،7آذر1377)
محمد یزدی(رئیس قوه قضائیه):فدائیان اسلام وجودخارجی ندارد!
«رئیس قوه قضائیه درموردپرونده حمله کنندگان به هیات آمریکایی پذیرش مسئولیت این گونه اقدام ها وقتل های اخیرتوسط گروهی بنام فدائیان اسلام ناب محمدی واظهارات اخیردبیر مجمع تشخیص مصلخت نظام درمورد دخالت داشتن موساددرجریانات اخیرگفت:اظهارات دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام را باید ازخودشان سوال کنید.گروهی بنام فدائیان اسلام ناب محمدی نیزوجودخارجی ندارد»(نقل از:روزنامه خرداد،13اسفند1377)
هاشمی رفسنجانی:کارصهیونیست هاست!
«شک ندارم حادثه ای که برای آقای فروهراتفاق افتاده ازسوی گروه های فشاری است که وابسته به صهونیست ها هستند…مردم مرا می شناسند،درزمان ریاست جمهوری من،هیچ وفت افرادرا پشت سرهم نکشتند.افرادی که درارتباط با قتل های زنجیره ای دستگیر شده اند،قبل ازدولت من گزینش شده اند»(نقل از روزنامه فتح،1دی1378)
محسن رضایی(دبیرمجمع تشخیص مصلحت):کارصهیونیستهاست،می گویند کاردولت است!
«منافقین وصهیونیستهاعده ای رامخفیانه به قتل می رسانندومی گوینددولت این کارراکرده است!».(نقل از:روزنامه صبح امروز،26آذر1377)
حسین شریعتمداری(مدیرمسئول روزنامه کیهان):حجتی کرمانی درخط رادیوهای بیگانه است!
«بعضی ازافرادوجریان هاازجمله آقای حجتی کرمانی درموردقتل داریوش فروهر،وقتی سخن می گویندومطلب می نویسندکه گویی قتل این دونفربدست ماموران دولت ایران صورت گرفته است.ودقیقاهمان خطی رادنبال می کنندکه رادیوهای بیکانه و دشمنان انقلاب القاءمی کنند».(نقل از:روزنامه کیهان،10آذر1377)
رضاامینی(مشاوررئیس قوه قضائیه،هاشمی شاهرودی):کارسیدمهدی هاشمی ست!
«ازدیدفنی،این قتل هااعمال گروه تروریست فرقان،گروه منصوب به مهدی هاشمی رادراذهان تداعی می کند.این قتل هانمی تواندمنشاویاحمایت خارجی نداشته باشد.دراین زمینه مسئولان کشورنیزمعتقدندکه این قتلهاسازماندهی ومحاسبه شده انجام گرفته است.وی تاکید کرد:عکس العملی حرکت کردن برخی جوامع غربی ومطبوعات خارجی دراین مورداین باورراتقویت می کندکه این قتل هاازسوی برخی کشورهای غربی وسازمانهای خارجی وابسته به آن انجام شده است».(نقل از روزنامه صبح امروز،3/10/1377)
هفته نامه ارزش:افشاشدن قتلها،کارهواداران آیت الله منتظری ست!
«هفته نامه ارزش،درشماره272خودباانتشارآخرین اطلاعیه گروه موسوم به فدائیان اسلام ناب محمدی،افشاگری های جدیدباندسعیدامامی،معاون امنیتی علی فلاحیان راچاپ کرد.
این اطلاعیه برملاکردن جنایات سعیدامامی وباند وابسته وصهیونیسم اوراکارهواداران آیت الله منتظری می داند.ودستگیری وزندانی کردن قاتلان روشنفکران ونویسندگان رابه دلیل دخالت همکاران سعیدامامی درپرونده سیدمهدی هاشمی اعلام کرده است.درقسمتی ازاین اطلاعیه خطاب به رئیس جمهوری آمده است:بهوش باشیدتمام کسانی که درپرونده باندسیدمهدی هاشمی دخیل بوده انداکنون هریک به نوعی مورد خشم وکینه مدافعان منتظری قرارگرفته اندومابهای سنگینی برای این فریادهاواعتراض هابه سنگینی خون دل خوردن ها وتهمت وتحقیروزخم زبان شنیدن ویهودی شدن هاوتوطئه گربودن ها پرداخته ایم…».(نقل از نشریه آوا،16آذر1378)
حسین شریعتمداری(مدیرمسئول روزنامه کیهان):مامورمعذور!
«حتی دردورترین،نقاط ذهن نیزنمی توان این توهُّم راجای دادکه عاملان قتل فروهرازنیروهای انقلابی بوده اند!واساسامنظقی نیست که نیروهای انقلابی دست به اقدامی علیه انقلاب بزنند!بلکه به وضوح می توان گفت:که عامل یاعاملان قتل دریک برنامه حساب شده وباهدف بدنام کردن نظام ونیروهای انقلابی برای دست زدن به این اقدام زشت ماموریت داشتند.وحتی باقاطعیت می توان گفت که عاملان قتل،باشخص فروهروهمسرش نیزدشمنی نداشته اندوفقط درپی یک ماموریت علیه نظام وانقلاب وارد این ماجراشده ونقش مامورمعذور را بازی کرده اند!..آمریکا بعدازناکامی ازهیات13نفره وخروش مردم علیه این هیات وبرنامه های پشت پرده آن بایستی به ایجادیک حادثه موازی دست می زد که ازیک سو افکارعمومی راتجت الشعاع قرارداده وازتوجه به ماجرای مرموزهیات13 نفره آمریکایی منصرف کندوازسوی دیگر نیروهای انقلابی رامورد اتهام قرارداده وخروش آنان علیه حضورهیات13نفره را خروشی بی منظق،آدم کش وتنگ نظرجلوه دهد»(نقل از:روزنامه کیهام،9آذر1377)
نیازی(دادستان نظامی تهران ومسئول رسیدگی به پرونده قتل های مشکوک):دست پنهان!
«وی احتمال دخالت عوامل خارجی ودست های پنهان راردنکرد وگفت:برخی ازافرادخارج ازوزارت اطلاعات شناسایی شده اندواقدامات انجام شده درمورد وابستگی آنان به خارج تحقیق می شود».(نقل از:روزنامه آریا،ش144)
دری نجف آبادی(وزیراطلاعات):به سربازان گمنام تهمت نزنید!
«افرادی که به این وزارتخانه تهمت می زنندوبرخی روزنامه هاکه زحمات سربازان گمنام رانادیده می گیرندونقش دستگاه اطلاعاتی وپرسنل خدوم آنرا نقش مزاحم می پندارندورشکستگان سیاسی هستندکه می خواهندوزارت اطلاعات درخدمت اغراض سیاسی آنهاباشد.کسانی که ازسرنادانی سبک سری یک حادثه کوچک را بهانه جوسازی درمطبوعات علیه دستگاه امنیتی قرارمی دهند،افرادی معلوم الحال وباسابقه خودکه پرونده های آنان برای مردم تاحدودی معلوم است وبرخی ازآنان بدلیل عدم صلاحیت وسوء سابقه درگزینش هانیزردشده اند».(نقل از:نشریه عصرما،25آذر1377،ش110)
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی:وزارت اطلاعات باچنین هیبت ومکنتی!
«درقضیه سفرآمریکایی هابه ایران حداقل انتظاری که ازاین وزارتخانه می رفت صدوربیانیه ای جهت روشن کردن ماهیت این گروه بود.درحالی که برخی مطبوعات کوشیده اندهیات مذکورراجاسوس نشان دهند،سوال اصلی این جاست که اگر این خبرصحیح است وزارت اطلاعات چگونه باچنین هیبت ومکنتی (که هزازگاهی خودرابه رخ شهروندان ایران می کشاند)ازماهیت هیات مطلع نبوده یادرصورت اطلاع بااعطای ویزابه آنان موافقت کرده است؟»(نقل از:نشریه عصرما،25آذر1377،ش110)
روح الله حسینیان:این بچه ها!!
«بهوش باشید،هیچ هیات خارجی رانپذیریدوبعلاوه اجازه ندهیدهیچ آمریکایی وارد ایران شودومهم تراینکه وزارت اطلاعات،سپاه پاسداران،دادگاه انقلاب باید بهوش باشندخودرابرای خنثی کردن چنین توطئه ای آماده نگه دارند..باتوجه به اینکه متهمان این پرونده نیروهای فکری بودندومی دانستنداین مقتولین علی رغم ضدانقلابی بودن هیچ ضرری نداشته اند،بلکه وجودمخالفینی مثل فروهرحتی به نفع نظام نیز بوده است،به نظرمی رسداین بچه ها تحت تاثیر القائات بیرونی واقع شده باشند».(نقل از:روزنامه صبح امروز،22دی1377)
عصرما:تغییروزیر!
«گرچه وزیرجدیدنیزهمچون وزیرپیشین فردی غیرمرتبط باطیف حامیان دوم خرداداست،ولی درعین حال به جناح مقابل نیزوابستگی تشکیلاتی فکری وعاطفی نداردومهم ترازآن برنامه ای را به مجلس تقدیم واظهاراتی به هنگام کسب رای اعتماد کرده است که امیدواری هایی برای اصلاح ساختاروتغییرجهت سیستم اطلاعاتی وامنیت کشور،باحفظ اقتدارآن دردل های دوستداران نظام ایجادکند».(نقل ازنشریه عصرما،ارگان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی،19اسفند1377،ش116)
رسول منتجب نیا:فلاحیان ودری باید بازجویی شوند!
«تمام افرادی که دردوره قبل ازوزیرشدن آقای یونسی به نحوی دراین پرونده(قتل های زنجیره ای)دخالت آمریت یامباشرت داشتندباعمل کردندنیزباید تحت بازجویی قرارگیرند.وهیچ یک ازاین افرادنبایدازبازجویی وبررسی معاف شوند.به طورقطع دووزیراطلاعات(فلاحیان ودری نجف آبادی)بایددقیقا موردبازجویی قراربگیرند»(نقل از:زروزنامه خرداد،2شهریور1378)
روح الله حسینیان:اصل استحصاب!
«بنده حق دارم نسبت به سعیدامامی اصل استصحاب یا اصالت البرائه راجاری کنم.یاحق دارم ادعای هیچ یک از واردکنندگان اتهام رانپذیرم ومادامی که دادگاه صالحه جرمیت متهم رابه اثبات نرسانده ازاصول اولیه حقوق فردی اینجانب است که بامتهم مانند یک فردمعمولی رفتارنمایم».(نقل از:روزنامه انتخاب،7تیر1378)
روح الله حسینیان:شغل سعیداسلامی در دوره ری شهری!
«سعیداسلامی درزمان آقای ری شهری یکی از مدیرکل های اطلاعات خارجی بودوبه خاطرتوانایی هایش معاون امنیت وزارت اطلاعات درزمان آقای فلاحیان شد.وبه دلیل برخی از مسائل اورا برکنارکردندواسلامی معاون بررسی وزارتخانه شد ودرآنجا مشغول بودووقتی آقای دری آمدندجای ایشان کس دیگری انتخاب گردیدوایشان دیگرکاره ای نبود»(نقل از:روزنامه عصرما،16تیر1378،ش123)
روح الله حسینیان:ریشه را باید خشکانید،یعنی چه؟
«برویدقتل های قبل ازاول انقلاب تاکنون راریشه یابی کنید.درروزنامه خردادکه من متاسفم که یک روحانی مدیرمسئول آن است می نویسدکه ریشه این قتل ها ایدئولوژی است وباید ریشه راخشکانید.یعنی چه؟ایدئولوژی ما چیست؟»(نقل از:روزنامه جبهه،12تیر1378،ش16)
روح الله حسینیان:پس من هم باصهیونیست هاارتباط دارم!
«وقتی سعیدامامی باصهیونیسم ارتباط دارد ومن هم با سعیدامامی ارتباط دارم پس من هم با صهیونیستها ارتباط داردم.بنده با شناختی که ازایشان دارم این ادعای ارتباط آقای سعید اسلامی باصهیونیزم وامثال این ها راقبول ندارم.نمی شود که کسی 10سال دریک جکومتی خدمت کند ودردقیق ترین وحساس ترین جای نظام باصهیونیزم ارتباط داشته باشد ودستگاه قضایی نفهمد…به فرض اینکه ایشان یک جاسوس بود،زن وبچه اوچه گناهی کردند.مگرزن وبچه اوضدانقلاب بوده اند؟خانم او یک خانم محترم ومومنه است.پسراویک پسر13ساله است ودختراویک دختر8ساله است.5ماه پدرراگرفتندوبعداز5ماه آنهاجنازه پدررادرغسالخانه می بینند.آیااین خانم مومنه حق این رانداردکه شوهر خودراولواینکه یک جاسوس بودرا ببیند؟
پرونده را به مانمی دهند.اگرپرونده را به ماداده بودندمساله به اینجا کشیده نمی شد.کسانی دراین ماجراخط دهی می کنند ودرتلاشند تاشریکی را برای متهم اصلی پیداکنند.تمام این بازی ها برای آن است که یک شریک دوم برای آقای موسوی که متعلق به جناح دوم خرداد است پیداکنند.این آقای موسوی اسم اصلی اومصطفی کاظمی است که هنوز زنده است.وخوشبختانه خودکشی نکرده است».(نقل از:روزنامه جبهه،12تیر1378،ش16)
روح الله حسینیان:قتل ها کارجناح چپ استحاله شده است!
«نیروهایی که مرتکب چنین قتل هایی شده اندازلحاظ سیاسی از طرفداران جناح چپ استحاله شده وازهواداران جدی آقای خاتمی بوده اند…مسئول وعامل اصلی این قتل هاازافرادچپ هوادارجریان دوم خرداد بودند…شاخه ای ازجناح موسوم به چپ اخیرا به طور علنی اعلام کردندکه می خواهند کانون های قدرت نظام راسنگر به سنگر فتح کنند وممکن است اینهابرای اشغال وزارت اطلاعات توطئه ای کرده باشند…مدتی است نیروهای چپ فرصت طلب درحال تدوین سناریویی برای دردست گرفتن وزارت اطلاعات هستند.اینهاازهمان اول تحلیل می کردندچون وزیراطلاعات فرد ساده ای است لذابااستفاده ازاومی توان تمام نیرورهای چپ فرصت طلب راحاکم کرده ونیرورهای مخلص ومذهبی وزارت اطلاعات راقلع وقمع کرد.ودراین راه هم تاحدوی موفق شدندوچند معاون ومسئول رابه آقای دری نجف آبادی تحمیل کردند».(نقل از:هفته نامه صبح،بهمن1377،ش89)
حمیدرضاترقی(عضوکمیسیون حزب الله مجلس):تحقیق وتفحص نشود!
«انجام تحقیق وتفحص مجلس درخصوص قتل های زنجیره ای نه تنها کمکی به شناخته شدن موضوع نمی کندبلکه ممکن است مساله راپیچیده ترکندودرروند دستگاه قضایی اختلال ایجادکند»(نقل از:نشریه عصرما،3آذز1378،ش139)
روح الله حسینیان:تاکنون صدهانفرواجبی خورده اندو نمردند!
«آخرسعیدامامی آدمی نبودکه خودکشی کند.مامی شناختیم سعیداسلامی را.آخه مایک زمانی زندانبان بودیم.یک زمانی همه این چیزهارا گذرانده ایم.تاکنون صدهانفر واجبی خوردندونمردند..من نمی گویم نخورده،شاید بهش خط دادند.همان بازجوهایی که چپ بودندوکسانی که پرونده دستشان است که خودش می گفت آنجادادوبیدادمی کردومی گفت آقابه دادم برسید،پدرم رادرآوردند،کشتنم.شکنجه ام می کنند.شایدواقعاخط به اوداده اند.شایدآمپول هوابهش زده اند.آقای نیازی واقعاجواب قانع کننده ای برای این مساله ندارد».(نقل از:روزنامه فتح،2دی1378)
محسن آرمین:کِش ندهید؛بازنده اصلی نظام خواهدبود!
«اینجانب اززمانی که ماجرای قتل های اخیربه عنوان یک موضوع حادسیاسی در جامعه مطرح شده همواره براین اعتقاد بوده ام که نبایداین پرونده به ابزاری برای تسویه حساب های سیاسی میان گروههای سیاسی قراربگیردودرمصاحبه های متعددبرضرورت رسیدگی به این پرونده درسطح ملی اجتناب گروه های سیاسی معتقدبه نظام وقانون اساسی ازتقلیل آن درسطح منازعات سیاسی تائید کرده ام. ومعتقدم این منازعات طرف پیروز نخواهدداشت وبازنده اصلی نظام خواهدبود».(نقل از:روزنامه صبح امروز1بهمن 1377)
عاملان اصلی معرفی شدند!
«محمدنیازی(رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح):عاملان اصلی باتوجه به تحقیقات انجام گرفته،مصطفی کاظمی،مهردادعالیخانی،خسروبراتی،وسعیدامامی هستد.باوجودمراقبت های ویژه ای که ازسعیدامامی یکی ازعوامل اصلی ومحوری این قتلهابه عمل می آمدوی روزدوشنبه(30خرداد1378)درزمان استحمام دربازداشتگاه باخودرن داروی نظافت خودکشی کرد!».(نقل از:نشریه عصرما،2تیر1378،ش122)
مجلس ختم سعید امامی!
«درروزنامه های پنچ شنبه سوم تیرماه اعلام شد که جنازه سعید اسلامی روزسه شنبه اول تیرماه بامشایعت حدود200نفردفن گردیدومجلس ختم وی نیز بعداز ظهرهمان روزدریکی ازمساجدبزگ تهران برگزارشد.بنابرهمین گزارش بسیاری از افرادی که درمراسم تدفین وی حضورداشتندازبستگان نامبرده نبوده اندودرحین برگزاری هردو مراسم،به ابراز احساسات پرداخته ومراسم زیارت عاشورانیزبه همین مناسبت برپاکرده اند.امانحوه برگزاری مراسم شب هفت سعیدامامی درروز4تیرماه برپیچیدگی این موضوع افزود.حضورروح الله حسینیان رئیس مرکز اسنادانقلاب اسلامی ویکی ازچهره های سیاسی مطرح کشوردراین مراسم تعجب اغلب حاضران سیاسی ومطبوعاتی را برانگیخت».(نقل از: نشریه عصرما،16تیر1378،ش123)
شرحال سعیدامامی:
«متولد1336،درشیراز،فرزندعلی اکبرامامی.درسال1356پس ازاخذدیپلم ریاضی،به جهت تحصیل به آمریکا(واشنگتن)عزیمت می نمایدوتاچندروزبعدازرفراندوم جمهوری اسلامی ایران(19/1/1358)به ایران بازمی گردد.
سلطان محمداعتماد،وابسته نظامی دولت شاهنشاهی ایران درآمریکاعامل وی برای اخذبورسیه شدن ایشان درآمریکا بوده وهمواره ایشان راموردحمایت مادی ومعنوی خویش قرارمی داده است.
تاسال 1361 ازایشان وسوابقشان،اطلاعات چندانی دردست نیست.امابه یکباره درسال1361سرازواحداطلاعات نخست وزیری یعنی یگانه نهاداطلاعاتی آنزمان جمهوری اسلامی ایران درمی آورد.
درسال 1363که تمامی نهادهای اطلاعاتی وامنیتی نونهال نظام یعنی اعم ازاطلاعات نخست وزیری وسپاه وکمیته وارتش ادغام ووزارت اطلاعات شکل گرفت ،باوزیرشدن محمدی ری شهری،به سمت مدیرکل شرق وغرب ومعاونت خارجی وزارت اطلاعات انتخاب می شود.ودرزمان فلاحیان به سمت معاون امنیتی یعنی اصلی وکلیدی ترین رکن وزارت برگزیده می شود.درسالهای پایانی وزارت فلاحیان به سمت معاونت بررسی وزارت اطلاعات انتخاب،ودردوره وزارت دری نجف آبادی وی به سمت مدیرکل حوزه مشاوران وزارت اطلاعات برگزیده می شود».
«تار و مار ِ گُل ِ سُرخ»
«گُلی اگر که می چینید
گیاهی می میرد
زیرا یک بار
فقط یک بار خوابِ تبر می بیند
حالا آمده اید به خاطرِ چیدن گُلِ سُرخ
ساقه ی نازکِ گَلِ سُرخ
به خاطرِ کندنِ گُلِ سُرخ ارّه آورده اید؟
چرا ارّه؟
فقط به گُل ِ سُرخ بگویید:"هی!تو"
خودش می افتد و می میرد
تمامِ سُرخش به سیاه می زند گُل ِ سُرخ
کشتنِ یک نوزاد که زهر نمی خواهد
با کلاشینکُف که پروانه شکار نمی کنند
فقط به مادرش بگویید که شیر ندهد به یک قنداق
و پروانه را بگذارید لای تکه های یخ
و روزنامه ها را توقیف کنید
بعد می بینید که ما می میریم
بی سر و صدا ما می میریم.»
« بيژن نجدي»

کانون نویسندگان ایران: سیزده آذر روز مبارزه با سانسور، روز فریاد زدن آزادی بیان



نتیجه‌ی چند دهه سانسور و سیاست‌های استوار بر قلع‌و‌قمع فرهنگی را دیگر آسان می‌توان در جای جای جامعه و حتی در  این گفته‌ی رییس کتاب‌خانه‌ی ملی مشاهده کرد:
"70 درصد کتاب‌هایی که در کتابخانه‌های عمومی سراسر کشور وجود دارد، حتی یک بار نیز توسط مردم برداشته نشده است. چرا کتابخانه‌ها باید با کتاب های بی‌ارزش پر شوند؟ " به این گفته، سیر نزولی تیراژ کتاب به 350 نسخه برای جمعیت هشتاد میلیونی  را اضافه کنیم تا میزان خفت کتاب و کتاب‌خوانی را بهتر دریابیم. اما گویا در نظر متولیان فرهنگی همین اندازه سانسور کافی نیست که در تریبون‌های رسمی از سوزاندن کتاب سخن می‌گویند.
باید گفت آنچه تا کنون بر سر کتاب آمده است ار حیث نتیجه بسیار هولناک‌تر از کتاب‌سوزان است سال‌هاست که حاکمیت آتشتیغ سانسور را به جان کتاب انداخته است و اگر چه شعله‌ی آن ناپیداست اما خاکستر عواقب آن را به روشنی می‌توان دید.سینما، تئاتر و موسیقی  غیر دولتی و مستقل نیز در تنگناهایی دشوارافتاده‌اند و وضعیتی بهتر از کتاب ندارند .
اما این فقط گوشه‌ای و مشتی از خروارواقعیتاست زیرا سانسور از نویسندگان و هنرمندان آغاز، و به آنها ختم نمی‌شود بلکه همه‌ی اقشار مردم را در بر می‌گیرد. نیمی از مردم حق استفاده‌ی موسیقیایی از صدای خود را ندارند. همین چند روز پیش بود که علی جنتی وزیر ارشاد بار دیگر تکرار و تاکید کرد که وزارتخانه‌ی متبوعه‌اش به زنان اجازه‌ی تک‌خوانی نخواهد داد. دست‌رسی آزاد و آسان به اطلاعات که از حقوق اولیه‌ی انسان‌هاست و قاعدتا باید فعالیتی لازم، رایگان و مفرح باشد، در ایران با سانسوردولتی روزنامه‌ها و حذف ژورنالیسم مستقل و سانسوراینترنت و فیلترینگ سایت‌ها و شبکه‌های اجتماعی و شلیک پارازیت به ماهواره‌ها، برای مردم به فعالیتی عذاب‌آور و پرهزینه بدل شده است.
آنها که در همین شرایط و با وجود سانسور شدید از ابراز نظر و اعتراض خود باز نمی‌مانند با تهدید، بازداشت و زندان، این وجه مکمل سانسور، مواجه می‌شوند. چند تن از نویسندگان ، روزنامه‌نگاران ، فعالان کارگری و مدنی در ماه‌های اخیر به زندان افتاده و برخی دیگر احکام سنگین گرفته‌اند. صدورحکم اعدام عقیدتی که در یک سال گذشته شاهد اوج تازه‌ی آن بودیم و در یک مورد نیز اجرا شد، در حقیقت ادامه‌ی سانسوراست؛سانسور با طناب دار.
اگر مقاومت و مبارزه‌ی بحق و شجاعانه‌ی مردم و نویسندگان و هنرمندان سانسورستیزدر این سال‌ها نبود معلوم نیست اکنون به قعر کدام قرن واپس رانده شده بودیم. این، اصلی‌ترین راه مواجهه با سانسوری است که حق آزادی بیان را به تمامی نشانه رفته است. جامعه و ادبیات و هنرما بیش از هر زمان دیگر بهمقابله با هر گونه سانسور، و طلب آزادی بیانِ بی هیچ حصر و استثنا نیاز دارد. سیزده آذر نماد چنین مقابله و مقاومتی است. سیزده آذر روز مبارزه با سانسور، روز فریاد زدن آزادی بیان است.
کانون نویسندگان ایران این روز را گرامی می‌دارد و بر لغو و محو هر گونه سانسور پای می‌فشاردو از همگان به ویژه نویسندگان ، هنرمندان و روشنفکران می‌خواهد که با هر روش ممکن در بزرگداشت سیزده آذر بکوشند.
      (کانون نویسندگان ایران – 13آذر 1394 )

هفدهمین سالگرد قتل محمد مختاری و جعفر پوینده

بیانیه ی کانون نویسندگان ایران 
هفدهمین سالگرد قتل محمد مختاری و جعفر پوینده 

• در هفدهمین سالگرد این قتل وحشیانه روز جمعه ۱۳ 


آذر ۱۳۹۴ مزار آن جان باختگان راه آزادی را در امام زاده 

طاهرِ کرج گلباران می کنیم ...



در هفدهمین سالگرد قتل محمد مختاری و جعفر پوینده، یاد عزیز آن جان باختگان راه آزادی را گرامی می داریم. مرگ جانگداز آن جان های عاشق با گذشت این همه سال هنوز بر جسم و جان آزادی خواهان ایران و جهان آتش می زند. سهل است، حتی یادآوری این داغ شرربار روح و روان انسان های آزاده را می سوزاند، و ای بسا برخی کسان، از همین رو، مصلحت را در دم فروبستن و سوختن و ساختن با این داغ بدانند. اما کانون نویسندگان ایران، هم به عنوان مدافع پیگیر آزادی بیان و ادامه دهنده ی راه پوینده و مختاری و همه ی رهروان راه آزادی و هم در مقام جوینده ی حقیقتِ کل قتل های سیاسی - عقیدتیِ موسوم به زنجیره ای، نه تنها سوختن دراین داغ را به جان می خرد و بر این فاجعه ی اجتماعی چشم نمی بندد بلکه درعین مقاومت در برابر هرگونه ستم و سرکوب با صدایی هرچه رساتر برای ستمدیدگان این فاجعه دادخواهی می کند. کانون بر آن است تا زمانی که این غده ی سرطانی همچنان در دل جامعه ی ایران جا خوش کرده و جولان می دهد، تا زمانی که صداهای دادخواهانه و اعتراضی همچنان با داغ و درفش و سرکوب و خفقان رو به رو می شوند، هیچ انسانی نمی تواند خود را آزادی خواه بنامد مگر آن که برای جراحی و از میان برداشتن این غده ی انسان سوز و دیگر بسترهای آزادی ستیزی در جامعه ی ایران به پا خیزد.
فاجعه ی قتل های سیاسی - عقیدتی در این سال ها بی شک از برخی جهاتِ مهم مورد اعتراض و نقد و ریشه یابی قرارگرفته است. اما زوایای پنهان و کتمان شده ی آن به علت فضای سنگین سرکوب و اختناق همچنان ناروشن باقی مانده، و آنان که جرأت ورود به این زاویه ها را به خود داده اند، از جمله ناصر زرافشان عضو کانون نویسندگان ایران و وکیل خانواده های قربانیان این قتل ها، متحمل هزینه هایی بس گزاف شده اند. رئیس وقتِ کمیسیون اصل نود مجلس بر همین زاویه ی کتمان شده انگشت گذاشت آن گاه که اعلام کرد: ما در بررسی قتل های زنجیره ای به جایی رسیدیم که جلوتر از آن نمی توانستیم برویم.
کانون نویسندگان ایران در این سال ها همواره بر چند نکته ی مهم و کلیدی تأکید کرده که می تواند این زوایای پنهان را تا حدود زیادی روشن کند. نخست این که شمار قتل های زنجیره ای بسی بیش از آن است که به کشتار چهار نفر یعنی پروانه اسکندری، داریوش فروهر، محمد مختاری و جعفر پوینده محدود شود. از آن زمان به بعد، علاوه بر ده ها نام دیگر، از این نام ها نیز به عنوان قربانیان قتل های زنجیره ای یاد شده است: غفار حسینی، احمد میرعلایی، علی اکبر سعیدی سیرجانی، احمد تفضلی، ابراهیم زال زاده، مجید شریف، پیروز دوانی، حمید حاجی زاده و فرزند خردسالش، کارون. افزون بر این، قرار بود شمار دیگری از نویسندگان را با اتوبوس به اعماق دره پرتاب کنند، کشتاری دسته جمعی که البته ناکام ماند. نکته ی دیگر آن که آمران این قتل ها را باید در رده هایی بالاتر از رده ی مأموران دست چندمی از نوع سعید امامی و مصطفی کاظمی و امثال آنها جست و جو کرد. همان مقدارِ بس ناچیز از اعترافات متهمان که به بیرون درز کرد نشانگر این حقیقت بی چون و چراست که تصمیم گیری در مورد این قتل ها فراتر از اختیارات کسانی بوده که به عنوان متهم معرفی شدند. اما وجه مهم دیگری که کانون بر آن تأکید کرده و همچنان می کند این است که خفه کردن مختاری و پوینده نه قتل معمولی بلکه جنایتی مضاعف است، به این معنا که در جریان آن علاوه بر سلب حق حیات از دو انسان، آزادیخواهی و دگراندیشی نیز به مسلخ کشیده شده است. به یاد داریم که اندکی پس از قتل های آذر ۱٣۷۷، دادستان سازمان قضایی نیروهای مسلح به عنوان مرجع رسیدگی به پرونده اعلام کرد متهمان درباره ی مقتولان ادعاهایی دارند که باید آنها را با استناد به ماده ی ۲۲۶ قانون مجازات اسلامی اثبات کنند. ماده ی ۲۲۶ قانون پیشینِ مجازات اسلامی چنین مقرر کرده بود: «قتل نفس در صورتی موجب قصاص است که مقتول شرعاً مستحق کشتن نباشد و اگر مستحق قتل باشد قاتل باید استحقاق قتل او را طبق موازین در دادگاه اثبات کند.» به این ترتیب، به گفته ی مرجع رسیدگی به پرونده، قاتلان ادعا کرده بودند که پوینده و مختاری و فروهرها را به دلایل شرعی کشته اند. این ادعا هیچ معنایی نداشت و ندارد جز آن که این انسان ها را به دلیل عقاید دگراندیشانه و فعالیت های آزادی خواهانه شان کشته اند. یادآور می شویم که برخی از متهمان در دادگاه همین ادعای «استحقاق کشته شدن» را درباره ی مقتولان مطرح کردند، و این با وجود تمام تلاش ها و ترفندهایی بود که پنهان کنندگانِ حقیقتِ قتل ها برای انصراف متهمان از طرح این ادعا به کار بستند، چرا که می خواستند و همچنان می خواهند مواد قانونی از نوع ماده ی فوق را، که به توحش و آدم کشی جنبه ی قانونی می دهند، محفوظ نگه دارند تا با استناد به آنها بتوانند به طور قانونی نیز صداهای آزادی خواهانه را در گلو خفه کنند. پنهان سازیِ عامدانه ی همین حقیقت است که، به نظر کانون نویسندگان ایران، جنایتی است دیگر – علاوه بر جنایت سلب حق حیات – در حق قربانیان قتل های زنجیره ای، از جمله دو نویسنده ی آزادی خواه و دو عضو صادق و پیگیر کانون نویسندگان ایران، محمد مختاری و جعفر پوینده. و ما همچنان دوره خواهیم کرد داستان روشنگرانه، هرچند دردناکِ، این جنایت مضاعف را بر سر هر کوی و برزن، تا آن زمان که پرده برافتد، ابعاد پنهان این جنایت برای مردم ایران و جهان سراسر آشکار شود، آمران و عاملان آن به سزای اعمال ننگین شان برسند و زمینه ی تکرار این توحش انسان ستیزانه از جامعه ی ایران رخت بربندد.
در هفدهمین سالگرد قتل وحشیانه و تبهکارانه ی جعفر پوینده و محمد مختاری، روز جمعه ۱٣ آذر ۱٣۹۴ ساعت ۲.۵ بعد از ظهر مزار آن جان باختگان راه آزادی را در امام زاده طاهرِ کرج گلباران می کنیم.

کانون نویسندگان ایران
۱۰ آذر ۱٣۹۴

سيزده آذر روز مبارزه با سانسور ، روز فرياد زدن آزادي بيان

سيزده آذر روز مبارزه با سانسور ، روز فرياد زدن آزادي بيان

رضا خندان (مهابادي)، عضو كانون نويسندگان ايران، در گفتگو با راديو ندا با اشاره به تاريخچه سيزده آذر روز مبارزه با سانسور؛ حكمراني دو نوع سانسور سلبي و ايجابي در ايران و تلاش هاي كانون نويسندگان ايران براي مبارزه با آن ، گفت : '' مبارزه با سانسور را به يك خواست عمومي بايستي تبديل كرد تا بتواند قدرت و فشاري باشد كه سانسور را پس بزند!''


گوش كردن فايل صوتي با مديا پلير

گوش كردن فايل صوتي با ريل پلير

زخم باز/ پیروز دوانی، نویسنده ای که پیکرش هرگز پیدا نشد…


پیروز دوانی
زخم باز/ پیروز دوانی، نویسنده ای که پیکرش هرگز پیدا نشد…
آذر ۶ام, ۱۳۹۴
ویژه شهروندیار

۱۷ سال پیش از خانه اش بیرون رفت و هیچ گاه بازنگشت.
پیروز دوانی (متولد سوم ادیبهشت ۱۳۴۰) نویسنده، ، پژوهشگر، مترجم، تحلیل گر و فعال سیاسی مارکسیست و بنیانگذار، دبیر و سخنگوی اتحاد برای دموکراسی در ایران بود.
دوانی از سن ۱۶ سالگی و در جریان انقلاب ۱۳۵۷، به مارکسیست لنینیست گرایش پیدا کرد. وی نخستین بار پس از انقلاب و در شهریور ۱۳۶۱ به جرم هواداری و فعالیت در ارتباط با سازمان جوانان حزب توده ایراندستگیر و ۷ ماه را در زندان به سر برد. پس از آزادی در سال ۱۳۶۲، با وجود قرار گرفتن تحت نظارت سازمان‌های امنیتی، فعالیت‌های گسترده‌ای را در رابطه با حمایت از کارگران و خانواده‌های زندانیان و مقتولان سیاسی انجام می‌داد. وی در این رابطه « کانون حمایت از ندانیان سیاسی (داخل کشور) » را تشکیل داد و به اطلاع رسانی و افشاگری در رابطه با کشتار زندانیان سیاسی پرداخت.
پیروز دوانی در روز ۱۲ اسفند ۱۳۶۹، برای بار دوم دستگیر شد. وی این بار به مدت ۶ ماه را در سلول‌های انفرادی در زندان اوین سپری کرد و ۷ ماه پس از بازداشت در یک دادگاه غیرعلنی محاکمه و به ۳ سال زندان و ۵۰ ضربه شلاق محکوم شد. دوانی سه سال حبس خود را در زندان اوین گذراند. پیروز دوانی در زمستان سال ۱۳۷۳ از زندان آزاد شد و دوباره به فعالیت‌های خود در ارتباط با حقوق بشر و ایجاد همفکری میان نیروهای مخالف ادامه داد. وی « شرکت پژوهشی پیام پیروز» را تأسیس کرد. وی در قالب بولتن این شرکت، جزواتی را به صورت فتوکپی با عنوان «پیشرو» منتشر می‌کرد. در این بولتن‌های سیاسی، مقالات افراد گوناگون با دیدگاه‌های متفاوت در مورد تحلیل شرایط ایران، نقض حقوق بشر و وضعیت زندان‌ها و زندانیان سیاسی چاپ می‌گردید.
پیروز دوانی روز سوم شهریور ۱۳۷۷ از خانه به قصد رفتن به خانۀ خواهرش خارج شد و دیگر بازنگشت. نخستین خبر در رابطه با وی به نقل از داریوش فروهر ، دبیرکل وقت حزب ملت ایران در رادیوهای خارج از ایران منتشر و گفته شد که وی توسط ماموران وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران ربوده شده‌است.
شرح ماجرا
از زبان سعید امامی (از معاونین فلاحیان در زمان وزارتش که پس از روی کار آمدن سید محمد خاتمی و در دوران وزارت قربانعلی دری نجف آبادی از مقام خود برکنار شد و به مقام مشاور تنزل یافت، او در پیشینهٔ خود ۷ سال معاونت امنیتی وزارت اطلاعات را دارد. او پس از فاش‌شدن قتلهای زنجیره ای زندانی شد و بنا بر اعلام منابع رسمی در زندان با خوردن داروی نظافت خودش را کشت.)
“مدتها بود که حکم بازداشت و دستگیری پیروز دوانی را از قوه قضائیه درخواست نموده بودیم، برابر گزارش اداره کل اطلاعات مجامع فرهنگی وی فعالیتهای تخریبی زیادی را در پوشش کانون نویسندگان و دیگر گروههای به ظاهر فرهنگی انجام میداد و ارتباط گسترده ای هم با رادیوها و عوامل ضدانقلاب خارج‌ از کشور داشت، منتها به دلیل حساسیتهای رایج پیرامون این قبیل افراد و شرایط عمومی کشور با آن موافقت نمیشد. تا آنکه یک روز در دیداری که با حاج آقا محسنی اژه ای داشتم موضوع را شخصا با ایشان در میان گذاشتم و وی پیشنهاد کرد ‌خودتان عمل کنید و از وی مصاحبه تصویری بگیرید بعدا مستند به آن مصاحبه اعلام جرم کنید تا حکم بازداشتش صادر شود. قبول کردم و فردایش جریان این توافق را به سیدصادق که معاون عملیاتی ما بود گفتم. وی را بازداشت کردند. مدتی در یکی از خانه های امن حوزه مشاوران بود تا اینکه برای مصاحبه آماده شد. مصاحبه از ایشان که گرفته شد موضوع را به اطلاع حاج آقا دری رساندیم، ایشان گفت حکمش را که گرفتید تحویل اطلاعات نیروی انتظامی بدهیدش، بازداشتگاه خودمان نبریدش. موضوع گم شدن وی جنجال به پا کرده بود و علی الظاهر آقا هم کمی احتیاط میکرد. با حاج آقا محسنی آمدم تماس بگیرم نتوانستم پیدایش کنم، به تیم گفتم ایشان را آماده اعزام بکنند و بالاخره توانستم همان شب حاج آقا [محسن اژه ای] را در منزلشان ببینم، موضوع را به ایشان گفتم که گفتند لازم نیست تحویل نیروی انتظامی بدهید، حکم افسادش صادر شده، تمامش کنید! حتی واضحتر هم گفتند که با مسئولیت من بکشیدش. اینجا بود که بنده هم به سید صادق گفتم که به تیم بگویید. من خودم به واسطه مشکلی که در مقابل دفتر حفاظت منافع مصر اتفاق افتاده بود رفتم آنجا و تیم حکم را در همان ساختمان اجرا نموده بود .» (صص ۴۶۱ـ۴۶۲ از جلد ۱۷ بازجویی های سعید امامی)
اظهارات اکبر گنجی در همین ارتباط
در ماه آذر سال ۱۳۷۹، گنجی پس از زندانی شدن و هنگام حضور در دادگاه، به صورت علنی علی فلاحیان ، وزیر اطلاعات سابق در دوران ریاست جمهوری علی اکبر هاشمی رفسنجانی را شاه‌کلید قتل‌های زنجیره‌ای نامید و از روحانیون دیگری از جمله محمد تقی مصباح یزدی نام برد و او را محرک و صادرکننده فتوای قتل‌ها یا به اصطلاح، «مرادِ عالیجنابان خاکستری» معرفی کرد.
اما کار قاتلین با از میان بردن قربانیان تمام نشد…
آزار و اذییت هدفمند مادر پیروز دوانی به نقل از برادرش
“مادرم از قبل سکته خفیفی کرده بود ولی وقتی پیروز را بردند مدام به خانه زنگ می زدند و از این کارهای بسیار وحشتناک روان پریشانه می کردند. می گفتند پسرت را کشتیم بیا جنازه اش را تحویل بگیر و بعد می خندیدند. این تلفن ها تمامی نداشت. مادرم می رفت ولی می گفتند برای چه آمده ای میخواهی بدن لخت مردان را ببینی؟ خیلی وحشتناک بود مادرم را رسما داغون کردند. به خانه زنگ می زدند و می گفتند باید جشن عروسی برای پسرت در قبرستان بگیری و… به مادرم می گفتم مادر اینها می‌خواهند شما را دیوانه کنند نکن جواب نده نرو اما می گفت نمی‌توانم نروم پسرم است بچه ام است و باید پی‌گیری کنم. می گفتم میدانم تو مادری اما اگر زنده باشد روزی برمی‌گردد. وقتی کسی را می‌ربایند یا اینقدر شکنجه می‌دهند که پشت تلویزیون بیاورند یا او را می کشند یا اگر زنده باشد او را در تلویزیون خواهی دید و اگر هم نه که او را کشته اند. اما مادرم طاقت نمی آورد باز می رفت و پی گیری می‌کرد. او سکته کرد و فوت شد. واقعا وحشتناک است شما نمی‌دانید چقدر وحشتناک است وقتی کسی را بازداشت می‌کنند به هر حال هر چند سال هم طول بکشد آدم می‌داند که با چه کسی طرف است اما وقتی می ربایند یقه چه کسی را می توانی بگیری؟ هر جا بروی می فرستند جای دیگر، دادگاه انقلاب می گوید برو دادستانی، آنجا می گویند برو زندان، زندان می‌گوید برو بیمارستان و همین طور دوره تسلسل وحشتناکی ایجاد می کنند که به شدت ضربه میزند و با روان خانواده و جامعه بازی می‌کنند. در اصل با هیچ کسی طرف نیستی توی خیابان می‌ربایند بعد می کشند و می‌اندازند جلوی ماشین و می گویند تصادف کرده و…. هربلایی بخواهند سر آدم می آورند و دستت هم جایی بند نیست و هیچ کسی هم پاسخی نمی‌دهد.



مردان سپاه در پادگان ورزش ایران

فقط یکی مثل «محمد دادگان» می‌توانست در برنامه زنده تلویزیونی و در گفت‌وگوی ویژه خبری شبکه دو سیما، چنین جملاتی را به زبان بیاورد: «ورزش ایران پرشده از مدیران شهربانی و سپاه! این‌ها آمده‌اند به فوتبال و ورزش که چکار کنند؟ ورزش را عقب ببرند؟ خب اگر خیلی مدیران خوبی هستند بروند سر شغل اصلی خودشان در پادگان‌ها!» 
واقعاً ورزش ایران چرا از مردان سپاه لبریز شده؟ کدام مدیران در دیروز و امروز سرشناسترین و یا موثرترین مدیران سپاهی در ورزش کشور بودند؟ چنین مردانی قرار است در ورزش کشور دقیقاً چه هدفی را دنبال کنند و به کجا برسند؟

ورزش ایران تقریباً از اواسط دهه ۷۰ آرام‌آرام درهای خود را به روی مدیرانی که از سپاه وارد اتاق‌های مدیریتی می‌شدند شناخت. مردانی که محمد دادگان در لفافه حرف از حضور آن‌ها برای یک عقب‌گرد می‌زند. اما شاید همه وظیفه آن‌ها فقط عقب راندن نباشد. می‌توان مهم‌ترین شخصیت‌های سپاهی حاضر در ورزش ایران طی سال‌های اخیر را این‌گونه شناخت.

 
محمدرضا داورزنی 
کمتر کسی می‌داند مردی که امروز رئیس فدراسیون والیبال ایران است، از سرداران اسبق سپاه پاسداران محسوب می‌شود. «محمدرضا داورزنی» در دهه ۶۰ و در اوج جنگ ایران و عراق، هم قائم‌مقام تربیت‌بدنی سپاه بود و هم مسئول آموزش‌های رزمی سربازان سپاه. پس از چنگ به‌عنوان مسئول تربیت بدنی سپاه کشوری مشغول به کار شد و سپس در کردستان، سمنان، کرمانشاه و خراسان مسئولیت‌های ورزشی و رزمی سپاه و همین‌طور قائم‌مقامی لجستیک استانی را بر عهده داشت. 
او اما ناگهان سر از فدراسیون سوارکاری و چوگان درآورد. ابتدا دبیرکل این فدراسیون شد و بعد از سال ۱۳۸۰ ریاست فدراسیون سوارکاری را برعهده گرفت. از سال‌های ابتدایی انقلاب، سوارکاری به‌عنوان رشته‌ای که موردتوجه پیامبر اسلام بوده، به‌عنوان مهم‌ترین ورزش طلاب و فرماندهان سپاه مورد توجه قرار گرفت. تا جایی باشگاه سوارکاری پهلوی در افسریه، تبدیل به مقر فرماندهی لشگر محمد رسول الله شد. «محمدرضا داورزنی» پس از ۴ سال مدیریت بر رشته‌ای که «محسن مخملباف» در مستند خود آن را ورزش محبوب عناصر انقلاب نامیده بود، به فدراسیون والیبال رفت. 
در کارنامه رئیس کنونی فدراسیون والیبال می‌توان مدیریت بر باشگاه صنام (به‌عنوان باشگاه ورزشی وزارت دفاع) در رشته‌های بسکتبال و والیبال هم دیده می‌شود. «محمدرضا داورزنی» را البته با یک جمله تاریخی به یاد دارند. او پس از قهرمانی تیم ملی نوجوانان والیبال ایران در رقابت‌های جام جهانی والیبال روی خط زنده تلویزیونی این موفقیت را فقط به «رهبر» ایران تبریک گفت! 
او حالا به‌واسطه پشتوانه‌های نظامی خود صاحب مدرک دکترا در رشته مدیریت با گرایش منابع انسانی شده است. 

مصطفی آجرلو 
باشگاه فجر فقط در زمینه کشف و پرورش استعدادهای فوتبال سرآمد نبود. بسیاری از مدیرانی که بعدها وارد مدیریت باشگاهی و فدراسیون‌های کشور شدند، دست پرورده همین باشگاه بودند. سرآمد این مدیران را می‌توان «مصطفی آجرلو» دانست. یکی از تندروترین مدیران تاریخ فوتبال ایران با گرایش‌هایی کاملاً مختص به نیروی زمینی سپاه پاسداران. او فرماندهی لشگر ۲۷ محمد رسول الله را در کارنامه خود دارد. 
 «سردار مصطفی آجرلو» از بنیان‌گذاران باشگاه فجر سپاه بود. رابطه حسنه او با «محمدباقر قالیباف» در دهه ۶۰ و ۷۰ باعث شد تا وقتی سردار قالیباف به نیروی انتظامی منتقل شود، او نیز از سپاه حکم مأموریت خود را به نیروی انتظامی بگیرد و به مدیرعاملی باشگاه پاس منصوب شود. مصطفی آجرلو در باشگاه پاس موفق شد تا سهمیه یک درصدی تخصیص بودجه کل کشور به امور فرهنگی و مبارزه با مواد مخدر را از سردار قالیباف گرفته و روانه باشگاه پاس کند. پاس با همین بودجه کلان، بدل به یکی از قطب‌های تاریخی فوتبال کشور شد. در میانه‌های دهه ۸۰ در دیدار فرماندهان نیروی انتظامی با رهبر ایران، گلایه‌ای به گوش «علی خامنه‌ای» رسید مبنی بر اینکه سربازهای نیروی انتظامی در مرزها و پاسگاه‌های دور افتاده از کمترین امکانات ممکن برخوردار نیستند و قرارداد کاپیتان تیم پاس (جواد نکونام) ۲۲۰ میلیون تومان (در سال ۱۳۸۶) بوده. رهبر ایران دستور توقف بودجه باشگاه پاس را صادر کرد تا خیلی زود سردار آجرلو هم از این باشگاه کوچ کند. 
مهم‌ترین مسئولیت‌های سردار آجرلو طی سال‌های اخیر را می‌توان ریاست او در باشگاه تراکتورسازی (به‌عنوان پرمشغله‌ترین باشگاه برای نظام) و همین‌طور ریاست بر باشگاه‌های ورزشی نیروهای مسلح دانست. مصطفی آجرلو در ۲۴ مردادماه ۱۳۸۹ یکی از جنجالی‌ترین تصمیمات خود را گرفت. او علی کریمی را به دلیل روزه‌خواری در تمرین استیل آذین از این باشگاه اخراج کرد. آجرلو دو هفته بعد از سوی رئیس هیئت مدیره این باشگاه برکنار شد و علی کریمی دوباره به تمرینات بازگشت. 

مهدی تاج 
در کارنامه نظامی‌اش سه سال حضور در جنگ ایران و عراق و سی درصد جانبازی ثبت شده. یکی دیگر از محصولات باشگاه فجر است و البته سال‌هاست که نشان سردوشی سرداری را روی شانه‌هایش نچسبانده. 
مهدی تاج را بیشتر به‌عنوان چهره‌ای اقتصادی و ورزشی می‌شناسند اما مردانی که با او در دهه ۶۰ و در نیروی زمینی سپاه اصفهان مراوده داشتند، او را متخصص «اطلاعات سپاه» می‌دانند. مردی که در طبقه‌بندی اطلاعاتی چیره‌دست بود و میل وافرش برای کارهای اقتصادی، او را به‌سوی فولاد و بعد فوتبال کشید. 
 «مهدی تاج» از قدیمی‌ترین دوستان «سردار محمدعلی جعفری» فرمانده کل سپاه پاسداران محسوب می‌شود. رابطه حسنه این دو به سال‌های ابتدایی جنگ و پیش از آزادسازی خرمشهر برمی گردد. مهدی تاج امروز یکی از معدود مردانی است که سردار جعفری را با لقب قدیمی‌اش «عزیز» خطاب می‌کند و در مراسم ختم پدر همسر سرلشگر جعفری هم حضورداشته. 
نایب‌رئیس کنونی فدراسیون فوتبال جزو معدود سپاهیانی است که پس از خروج از مجموعه مدیریتی باشگاه فجر سپاه، هرگز علاقه‌ای به بازگشت به باشگاه‌های نظامی از خود نشان نداد و همواره سعی کرده در باشگاه‌های صنعتی و یا فدراسیون فوتبال صاحب سمت و عناوینی شود. او صاحب امتیاز و مدیرمسئول روزنامه جهان فوتبال هم هست که سال‌هاست از انتشار آن دست کشیده. مهدی تاج برخلاف سایر همکارانش، کمترین علاقه‌ای به خطاب شدن با عنوان نظامی‌اش را ندارد و اطرافیان خود را از گفتن «سردار» به خودش طی سال‌های اخیر منع کرده است! 

رضا حسنی خو 
به او لقب مرد خاکستری ورزش ایران را داده‌اند. گروهی در وزارت ورزش معتقد هستند که او، نفر اول ورزش ایران است. مردی که ابتدا مخالف سفر تیم فوتسال بانوان به گواتمالا بود و شخصی که به‌صورت یک نفره مأموریت بازگرداندن محسن حاجی پور کشتی‌گیر تیم ملی ایران را بر عهده گرفت. 
 «رضا حسنی خو» امروز مدیرکل حراست وزارت ورزش است، اما نام واقعی او «رضا علیخانی» است. شاید این «نام خانوادگی» برای مردمی که وقت خود را در ماه رمضان هرسال پای برنامه «ماه عسل» می‌گذارند آشنا باشد. «رضا علیخانی» برادر بزرگ «احسان علیخانی» است. او در هر پستی که بوده، صاحب یک نام جدید، یک شناسنامه جدید، یک پاسپورت جدید و یک کارت ملی جدید بوده. اما همواره او را با لقب «حاج رضا» می‌شناختند. 
آر «رضا حسنی خو» به‌عنوان مرد خاکستری یاد می‌کنند، چون علاقه چندانی به چهره شدن ندارد. همیشه پشت پرده است. او به‌صورت مستقیم از سوی وزارت اطلاعات دو سال قبل به‌عنوان مدیرکل حراست وزارت ورزش به «محمود گودرزی» تحمیل شد. می‌گویند او رابطه‌ای قدیمی با «علی یونسی» وزیر اسبق اطلاعات و مشاور کنونی رئیس‌جمهور دارد و سال‌های جنگ به عنوان یکی از فرماندهان «حفاظت اطلاعات» در سپاه فعالیت داشته. 
اولین بار به او در کردستان لقب «حاج رضا» دادند. وقتی در سپاه کردستان مسئول شناسایی کردهای جدایی‌طلب شد. چهار سال در کردستان بود و بعد به صدا و سیما رفت. او معرف برادرش به مدیران صداوسیما بود و امروز مهم‌ترین پشتوانه «احسان علیخانی» هم محسوب می‌شود. هرچند این مجری صداوسیما، یک بار در جمع خبرنگاران ورزشی مدعی شد چنین مردی را نمی‌شناسد! 
 «رضا حسنی خو» یا همان «رضا علیخانی» و یا به عبارتی طی بیش از دو دهه اخیر «حاج رضا» جزو آموزش‌دهندگان کنونی حفاظت اطلاعات نیروهای مسلح و یکی از اعضای گزینش نیروهای سپاه نیز به حساب می‌آید. جزو معدود مدیرانی است که با وجود بازنشسته شدن، باز هم مسئولیت‌های خود را در سپاه و وزارت اطلاعات حفظ کرده است. 
قدرت کنونی او در وزارت ورزش تا حدی بالا رفته که بسیاری از تصمیمات وزیر و معاونان او را پیش از اجرایی شدن وتو می‌کند و البته در «کمیته تعیین صلاحیت مربیان خارجی» که از سوی «محمود گودرزی» تأسیس شد هم عضو شده است. «حاج رضا» طی یک سال اخیر نظارتی ویژه روی رسانه‌های ورزشی را آغاز کرده و جلساتی هفتگی و پشت درهای بسته با بعضی سردبیران رسانه‌های دولتی را در دستور کارش گذاشته. 
حاج رضا فعلاً مرد خاکستری و تصمیم‌گیرنده اول وزارت ورزش و جوانان است. 

و این چند نفر 
لیست مدیرانی که در ورزش حضور دارند به همین نام‌ها خلاصه نمی‌شود. می‌توان به «اکبر غمخوار» فرمانده لجستیک سپاه و مدیرعامل باشگاه پرسپولیس، محمد رویانیان (انوشیروان رویانیان) مدیرعامل پرسپولیس و فرمانده اسبق سپاه نور و کمیته این شهر، «لطف‌الله فروزنده دهکردی» معاونت نیروی انسانی سپاه پاسداران استان چهارمحال و بختیاری و عضو هیات مدیره باشگاه پرسپولیس، «کریم ملاحی» فرمانده ارشد سپاه پاسداران و فرمانده کمیته استان تهران و مدیرعامل باشگاه‌های پاس، ابومسلم، تراکتورسازی و صبای قم، «حسن تهرانی مقدم» فرمانده صنایع موشکی سپاه و عضو هیئت مدیره باشگاه‌های صباباتری، پیکان و ابومسلم، «ناصر شهسواری» مسئول پشتیبانی بخش موشکی سپاه پاسداران و همین‌طور مدیرعامل باشگاه بسکتبال مهرام، عضو هیئت رئیسه فدراسیون کشتی و مدیرعامل باشگاه داماش، «سید هاشم غیاثی» جانشین فرمانده سپاه امام رضا استان خراسان و همچنین عضو هیات مدیره باشگاه ابومسلم، «ناصر شفق» فرمانده اسبق سپاه و عضو هیئت رئیسه فدراسیون فوتبال و «سردار عزیزالله محمدی» فرمانده اسبق نیروی زمینی و عضو هیئت رئیسه فدراسیون فوتبال اشاره کرد.
آنچه مسلم است، فوتبال و ورزش ایران فعلاً از مدیران سپاه لبریز شده.


منبع: ایران وایر