نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۳ شهریور ۱۲, چهارشنبه

وضعیت خشکسالی و کمبود آب به شدت مردمان شهر و روستاها در سراسر کشور تهدید می کند.جایی که نه آب کافی برای شهروندان و مردمان روستا و نه احشام و زمینهای کشاورزی وجود دارد.روزهای گرم تابستان با وجود فرا رسیدن آخرین ماه تابستان ادامه دارد. ذخیره عظیم آب در پشت سد کرج از یک سو و کمبود شدید آب در ارومیه یادآور این نکته است که وضعیت زرد بی آبی در شرف قرمز شدن





شمال کشور غرق در فاجعه زیست محیطی

برای آنکه به درستی و نادرستی این اظهارات پی ببریم به خاطرات مستند ارتشبد حسین فردوست اشاره می‌کنیم...
به هنگام مسافرت محمد رضا پهلوی در تیرماه 1327 به انگلیس، خبر زیر درباره سرنوشت دارایی های رضاخان در جراید آن زمان منتشر گردید :
«به نوشته تریبون دوناسیون در لندن راجع به دارایی رضاخان که در بانک انگلیس توقیف شده است، نیز گفتگو بود، انگلیسی‌ها موافقت کردند که مخفیانه قسمتی از این دارایی از توقیف خارج شود و در عوض امتیاز بانک شاهنشاهی در ایران تجدید گردد. زیرا برای شرکت نفت ایران و انگلیس مشکل است که بدون وجود یک بانک انگلیسی که از وی حمایت کند به کار خود ادامه دهد. از طرف دیگر انگلیسی‌ها موافقند که به شاه کمک کنند تا به وسیله ثروتش بتواند دوباره رژیم گذشته را برقرار کند و برای این هدف، انتقال تدریجی دارایی پدرش به او بهترین وسیله است. به همین منظور است که شاه باید به سوئیس مسافرت کند (زیرا مقداری از آن ثروت «پدری» در سوئیس می‌باشد) اینهاست علت مسافرت اعلیحضرت به اروپا ...»


اما شمس پهلوی فرزند رضا شاه در این باره چنین اظهار نظر نموده‌‌‌ است:
الف) سخنان رضا شاه خطاب به دکتر محمد سجادی:« دکتر من یقین دارم وقتی پا را از مملکت به خارج نهادم، همه جا خواهند گفت و خواهند نوشت که در بانک‌های خارج نیز وجوه بیشماری داشته‌ام و این پول‌ها را برای چنین روزی ذخیره کرده بودم، ولی این طور نیست من به جرأت می‌گویم نه در بانک‌های خارج و نه در بانک‌های داخله ـ جز بانک ملی ـ وجهی ندارم.»

ب) اظهارات شمس پهلوی دختر رضاشاه :
«آن روزها رادیوهای خارجی درباره پول ایشان [رضا شاه] در بانک‌های بیگانه گفتگو می‌کردند و رادیو تهران اطلاع می‌داد که در مجلس گفتگو از جواهرات سلطنتی در میان است. اعلیحضرت فقید ]رضاشاه[ پس از اطلاع از این خبرها، خنده تلخی نموده، فرمودند: «من فقط سه لیره و کسری در بانک سوئیس دارم و آن هم باقیمانده پولی است که برای خرج تحصیل ولیعهد دربانک سوئیس گذارده بودم.»


برای آنکه به درستی و نادرستی این اظهارات پی ببریم به خاطرات مستند و معتبر ارتشبد حسین فردوست اشاره می‌کنیم :
در زمان خروج رضاخان از کشور در شهریور 1320 در اصفهان ابراهیم قوام به رضاخان می‌گوید: شما که ایران را ترک می‌کنید، تکلیف مایملکتان چه می‌شود؟ لازم است که تکلیف آنها را روشن کنید. رضاخان با قوام صحبت‌هایی می‌کند و می‌گوید که بنویسید. محضرداری را خبر می‌کنند و رضاخان دیکته می‌کند که آنچه دارم ، اعم از منقول و غیرمنقول را به ولیعهد واگذار می‌کنم. قوام هم تصحیحاتی انجام می‌دهد و رضا خان امضا می‌کند. سپس رضاخان به سمت کرمان حرکت می‌‌کند و قوام‌الملک به سوی تهران ، قوام نامه را به فروغی داد و او هم در روزهای بعد در مجلس قرائت کرد.
رضاخان در طول سلطنتش تمام املاک مرغوب شمال را به زور سرنیزه به نام خود کرد. البته گاهی هم پول مختصری به عنوان بهای آن می‌داد . املاک را به منطقه‌های مختلف تقسیم کرد و در هر منطقه یک افسر گمارد و کل املاک او را سرلشکر کریم آقاخان بوذرجمهری اداره می‌کرد . در سال 1319ش ، یک سال قبل از رفتن رضاخان از ایران ، صورت‌حساب عایدی خالص سالیانه املاک پهلوی 62 میلیون تومان بود که همه اینها را به محمد رضا منتقل کرد و سایر اولاد او بی‌نصیب ماندند. بعدها آنها به رضاخان شکایت کردند و او نیز به محمد رضا نوشت که کاخ‌های فرزندان را به آنها انتقال دهد و علاوه بر آن به هرکدام یک میلیون تومان بپردازد که سریعاً انجام شد.... اگر می‌خواستید رضاخان خوشحال شود، درجه بدهد،‌ مقام بدهد و یا پیشنهادی را تصویب کند، بهتر بود قبل از شروع نام چند ملک را با مشخصات و قیمت آن مطرح می‌کردید و مطمئن بودید که کارتان انجام می‌شد... رادیو بی‌بی‌سی در آن هنگام ، سه روز متوالی درباره املاک رضاخان صحبت می‌کرد و می‌گفت که بزرگترین خدمتی که رضاخان به مملکتش کرده غصب کلیه اموال مردم شمال است! حال این سؤال مطرح می‌شود که کسی که پول تهیه بلیط ]اگر چه این هم یک ادعای خلاف وافع و اغراق‌آمیز بوده[تماشای یک نمایش را نداشته است چگونه این ثروت را بدست آورده بود؟

(ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 112 و 111؛ گذشته چراغ راه آینده است، ص 464ـ 463؛ تاریخ بیست ساله ایران، ج 8، ص 96ـ 87 و 443 و 442)

سید ابوالقاسم کاشانی 3 هفته پس از کودتای 28 مرداد: ملت شاه را دوست دارد/بزرگ‌ترین اشتباه مصدق عدم اطاعت از اوامر شاه بود

 کاشانی روی کار آمدن دولت کودتا را «سبب مسرت» دانست و ضمن تبریک به زاهدی گفت:«جای مسرت است که دولت جناب آقای زاهدی که خود یکی از طرفداران جبهه ملی بوده، تصمیم دارند که شرافتمندانه از حیثیت و آبروی ایران دفاع نموده و در راه صلاح و افق ملت حداکثر فداکاری را بنمایند.»
 سید ابوالقاسم کاشانی ، کمتر از ۳ هفته پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرنگونی دولت محمد مصدق در گفتگو با روزنامه مصری اخبار الیوم دیدگاه های خود را درباره دولت مصدق و کودتای ۲۸ مرداد تشریح کرد.
وی در پاسخ به سوال اخبار الیوم مبنی بر اینکه به‌نظر شما بزرگ‌ترین اشتباه مصدق کدام است؟ گفت: «پایمال کردن قانون اساسی و و عدم اطاعت از اوامر شاه». او هم‌چنین اشتباه بزرگ مصدق را تلاش برای برقراری جمهوریت شمرد و گفت: «مصدق برای برقراری جمهوریت می‌کوشید. او شاه را مجبور کرد ایران را ترک کند؛ اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد برگشت. ملت شاه را دوست دارد.»
کاشانی در جواب روزنامهٔ مصری که پرسیده بود آیا عقیده دارید مصدق مستحق همین سرنوشتی بود که به او رسید؟ گفت:«خداوند عادل است و آنچه امروز بر مصدق گذشته‌است نتیجهٔ عدل خداوندی است.» او هم‌چنین در این مصاحبه مصدق را به مرگ محکوم کرد: «این مصدق راه را گم کرده و مستحق چنین عاقبتی بوده‌است. تمام هم و غم او این شده بود که مردم فریاد بزنند زنده باد مصدق. مصدق به من و کشورش خیانت کرد. طبق شرع شریف اسلامی مجازات کسی که در فرماندهی و نمایندگی کشورش خیانت کند مرگ است.»
آیت الله کاشانی در ادامه این گفت و گو ، محمد مصدق را به داشتن جنون متهم کرد: «مصدق برای کشور کاری نکرد. نه یک خرابی را تعمیر کرد نه خیابانی را افتتاح کرد نه خزانه را نجات داد و نه ملت را متحد ساخت. حتی در مورد نفت که او ادعا داشت صاحب فکر ملی ساختن می‌باشد اگر این اتحادی که من در صفوف ملت بوجود آوردم نبود هرگز ملی نمی‌شد. او خیانت کرد. به من و کشور خیانت کرد. قبل از اینکه من با مصدق مخالفت کنم، ملت با او بود ولی پس از اینکه من با او مخالفت کردم ملت از دور او پراکنده شدند.مقام و کرسی صدارت مصدق را مسحور کرده بود. او دستخوش نوعی جنون شده بود.»
آیت الله کاشانی روی کار آمدن دولت کودتا را «سبب مسرت» دانست و ضمن تبریک به زاهدی گفت:«جای مسرت است که دولت جناب آقای زاهدی که خود یکی از طرفداران جبهه ملی بوده، تصمیم دارند که شرافتمندانه از حیثیت و آبروی ایران دفاع نموده و در راه صلاح و افق ملت حداکثر فداکاری را بنمایند.»
آیت الله کاشانی هم‌چنین در این مصاحبه گفت:«من از ژنرال زاهدی مادام که به منفعت ایران قدم برمی‌دارد پشتیبانی می‌کنم… هر وقت که نظرم برسد او بر خلاف مصلحت ایران عمل می‌کند با او مخالفت می‌کنم. تا این لحظه راجع به کار او نمی‌توان قضاوت کرد.»[۲۸]
سرانجام حمایت های کاشانی از دولت کودتا به کجا انجامید؟
دو روز پس از کودتا نیز آیت الله کاشانی و زاهدی با یک‌دیگر در منزل آقای مقدم در دزاشیب ملاقات کردند.این ملاقات‌ها تا مدتی ادامه داشت. جریان دیدارهای ۳۱ شهریور، ۱۸ مهر، ۲ آبان و ۲۳ آذر سال ۱۳۳۲ در مطبوعات آن دوره درج گشته‌اند.
اما آیت الله کاشانی در دوران زاهدی به مرور خانه نشین شده و لب به شکایت گشوده و گقت: «آزادی جز برای عمال انگلیس نیست. مطبوعات و نشریات ملی هیچگونه اظهار عقیده ندارند و همه توقیف‌اند. بسیاری از میلیون و آزادیخواهان متدین در زندان‌ها بسر می‌برند. این اختیارات را چه کسی به آقای زاهدی داده که این دیکتاتوری شدید و قرون وسطایی را با مردم شریف ایران می‌نماید؟»«حیف که رادیو در اختیار من نیست که از افکار مردم و احساسات پاک این ملت استفاده کنم.»
آیت الله کاشانی در ۱۰ دی ۱۳۳۴ بازداشت و در سلول مجاور محمد مصدق در لشکر زرهی تهران محبوس شد.
منبع:
کیهان، ۱۲ آبان ۱۳۳۲
کیهان، ۱۷ شهریور ۱۳۳۲
روزنامه آتش، ۳۱ مرداد ۱۳۳۲
کیهان، ۲۳ شهریور ۱۳۳۲

مجموعه‌ای از مکتوبات وسخ
... در سلول را زدند و دوباره به من چشم بند زده، احضار كردند. از آنجايي كه عصر جمعه بود نگران شدم كه چه اتفاقي افتاده كه در ساعتي غير رسمي مرا احضار نموده اند! مرا به اتاق بازجويي هدايت كردند و روي يك صندلي امتحاني نشاندند. بازجو كه بعدها فهميدم شخص شريعتمداري بود، با لحني كه مي خواست صميمانه نشان دهد پرسيد: " خوب، اين موضوع كه گفته بودي، ولايت فقيه كار آمريكايي ها بوده، موضوعش چه بوده و از كجا فهميده بودي؟

 من كه با چشم بسته بايد به سوالات جواب مي دادم تعجب كردم و منظورش را پرسيدم. گفت:"همين مسئله بقايي و آيت و …" من گفتم كه هرگز نام آمريكا را در مسئله ولايت فقيه نياورده ام ولي نقش آيت و بقايي را در ورود موضوع ولايت فقطه به قانون اساسي انكار نمي كنم و شخصا حتي شهادت مي دهم. او گفت كه شاهد تو كه بوده است؟ من نيز داستان ملاقات آيت با آيت الله منتظري و اصرار او بر تاكيد بر اصل ولايت فقيه در قانون اساسي و بقيه قضايا را بيان نمودم.
در حوالي تشكيل مجلس خبرگان شوراي مركزي حزب زحمتكشان و دكتر بقايي نامه اي به شوراي انقلاب دادند كه مشخصا در آن بر اهميت نقش روحانيت در انقلاب و ضرورت حضور آنان در سياست و وجوب امتيازي براي آنان در قانون اساسي تاكيد مي شد! البته در آن نامه نامي از ولايت فقيه نيامده بود. در تيرماه سال ٥٨ كه مدتي پس از آن قانون اساسي تصويب شد. آيت الله منتظري مسئله نقش روحانيت و مسئله ولايت فقيه را مطرح كرد. بعدها معلوم شد كه آيت دنبال اين موضوع را گرفته، به ايشان اصرار كرده است.(نقل قول از خود آيت)

در آذرماه ١٣٥٨ زماني كه قانون اساسي به رفراندوم گذاشته شده، به تصويب رسيده بود، يكي از اعضاي حزب زحمتكشان، مرحوم خضايي كه از كارشناسان سازمان برنامه بود سه نوار از سخنراني هاي دكتر بقايي را به من داد. وقتي آن نوارها را گوش دادم متوجه شدم مواضعي صد و هشتاد درجه متفاوت و حتي متضاد با آنچه در نامه خود به شوراي انقلاب نوشته بود گرفته است . در آن سخنراني بقايي روحانيت را مسئول بدبختي هاي ايران دانسته، عهدنامه ننگين تركمنچاي را نيز به خاطر تحريكات روحانيت برشمرده است و حتي حكومت شاه سلطان حسين صفوي و شكست از اشرف افغان را نمونه اي از حكومت فقها و استخاره و ولايت فقيه دانسته است! اين مطالب در كتاب "افول يك مبارز" به چاپ رسيده است. 

شريعتمداري پرسيد كه تحليل شما از كار بقايي چه بود؟ من هم پاسخ دادم كه ما تغيير موضع بقايي را حمل بر تغيير مواضع وي در سالهاي ٣٠ و ٣١ نموديم و اينكه مواضعي نفاق آلود گرفته، دودوزه بازي مي كرده است. شريعتمداري گفت:" شما سياسيون مي خواهيد از روي تحليل هاي خود ماجراها را بفهميد در حالي كه اطلاعات درستي نداريد!" من گفتم منظور چه اطلاعاتي است؟ شريعتمداري گفت: " در فاصله مرداد ١٣٥٨ تا آذرماه همان سال ارتشبد اويسي دو بار از خارج با دكتر بقايي تماس گرفته، گفته است: "ما مي خواهيم در ايران اقداماتي انجام دهيم و شما كانديداي ما هستيد!" سپس براي تاييد حرف خود نامه اي را به من نشان دادولي دست خود را روي امضاي آن گذاشت و گفت: "نامه را بخوان!" آن نامه اصل بود و فتوكپي نبود. در نامه نوشته شده بود:" جناب آقاي دكتر بقايي، در ميان رجال ايران من نسبت به شما احترام خاصي قائلم. چندروز پيش از سوي سازمان هاي سياه و سفيد مرا خواستند و نظر مرا درباره ايران خواستند و من گفتم از نظر من تنها كسي كه مي تواند سكان اين كشتي طوفان زده را در دست بگيرد، شما هستيد. آنها يك هفته بعد به من جواب دادند و گفتند"o.k" و يك اكي غليظ هم گفتند. پس شما خود را آماده كنيد." متن اين نامه عينا در كتاب زندگي نامه سياسي دكتر بقايي چاپ شده است و من در آن كتاب ديدم كه نويسنده نامه احمد احراري است.

شريعتمداري اين نامه را در تاييد اطلاعات خود مبني بر تماس اويسي با بقايي به من نشان داده بود. او اطلاعات ديگري در اين زمينه به من نداد. اين سوال براي من تكرار مي شد كه چرا بقايي مي خواست با آوردن ولايت فقيه و پررنگ كردن نقش روحانيت، نقش خود را به نفع آمريكايي ها و سلطنت ايفا نمايد؟ چرا كه بنا بر اعترافات خود از سال ٣١ و ٣٢ با سي .آي .ا همكاري داشته است. پس دليل او براي دفاع غليظ از روحانيت چه بود؟
...
شريعتمداري به دنبال بحث هايي كه درباره دكتر بقايي مطرح كرد به روابط پيچيده او با آيت و افراد ديگري از درون نظام اشاره كرد و گفت:"رابطه آيت با بقايي خيلي عميق و ارادتمندانه بود، مانند رابطه يك مريد با مرادش. حتي عينك، ژست و حتي نوع اصلاح سرش مانند بقايي بود ولي همه جا مي گفت من با بقايي رابطه اي ندارم. بعدها كه اعترافات بقايي رو شد و روابط وي با آيت مسلم گرديد، حضرت امام دستور دادند، نام آيت از ليست شهدا خارج شود!" حال آنكه تفكرات اين جريان هنوز در ميان هيئت حاكمه ايران نفوذ دارد.تغييرات اساسي كه در مجلس قانون اساسي انجام گرفت ادامه خط و بازي آنان بود. چنانچه در جريان تصويب اصل ولايت فقيه در مجلس خبرگان اول هم، صحبت ها و تصميم هاي از پيش گرفته شده آقايان صدوقي و آيت دخالت مستقيم داشت. در واقع كسي كه براي اولين بار مسئله ولايت فقيه را مطرح كرد، آيت الله صدوقي بود. در كتاب زندگيمامه دكتر بقايي نامه مفصلي از آيت خطاب به ايشان درج شده است.

 نامه مفصلي نيز از طرف آيت الله صدوقي به دكتر بقايي موجود است. در اين نامه بسيار با احترام از بقايي ياد كرده، از وي تمجيد نموده است. اين در حالي است كه ايشان در رابطه با افراد ديگر چنين احترام و عزتي قائل نبود... مرحوم حاج مهدي عراقي نيز از دوستي برخي با دكتر بقايي اظهار تعجب مي كرد. يك بار ايشان به من گفت: "من تعجب مي كنم كه موتلفه و بچه مسلمان ها چرا اينقدر به بقايي خوشبين هستند!" اين در حالي بود كه وي هميشه شيشه مشروب كوچكي در جيب داشت و نسبت به الكل وابسته و معتاد بود، اگرچه اين اعتياد به دليل درد و بيماري او بود.
شريعتمداري علت مرگ بقايي در زندان را نيز خودكشي قلمداد مي كرد و مي گفت: "بقايي سر ما كلاه گذاشت، خود را كشت و به گردن ما انداخت". بقايي به دليل بيماري هايي كه داشت الكل مصرف مي كرد و همين مصرف الكل بيماري قند را نيز در او تشديد كرده بود و انسولين مصرف مي كرد. در زندان مشروب او قطع شد بنابر اين قند خون او پايين آمد در حالي كه مقدار انسوليني كه مصرف كرده بود زياد بود. پس از يكي از جلسات بازجويي قرار بود كه نام افراد و باشگاه جهاني.... را براي ما فاش كند. پس از ساعتي نگهبان آمد و به ما گفت: از اتاق او صداي خِر خِر مي آيد. وقتي به اتاق او رفتيم، در وسط اتاق افتاده بود و عضلات او به شدت گرفته بود، خيلي زود او را به بيمارستان رسانديم ولي حالش وخيم بود و در ميانه راه درگذشت. 

شريعتمداري يك برگ از بازجويي هاي بقايي را به من نشان داد و من خط خود وي را خواندم. از او سوال شده بود، غير از شما چه كساني در ايران با سي.آي.اِ همكاري مي كردند؟

 او با خط خود نوشته بود:"مهندس مقدم مراغه اي، دكتر سيد محمود كاشاني و ..." اين ها در پرونده مظفر بقايي موجود است. جالب است كه سوابق دكتر محمود كاشاني به پيش از انقلاب باز مي گردد...با اين حال پس از انقلاب ايشان مدعي انقلاب شد. در سال ١٣٦٥ مهندس بازرگان براي نامزدي رياست جمهوري ثبت نام كرد. شوراي نگهبان صلاحيت مهندس بازرگان را رد كرد و صلاحيت آقاي محمود كاشاني را تصويب كرد! در سال ٨٠ نيز بار ديگر صلاحيت ايشان را تاييد كردند، با وجود اين همه شعار مرگ بر آمريكا كه حاكميت ما سر مي دهد. هم اكنون نيز ايشان در سفرهايش به تمام كشورهاي دنيا مي گويد: "اصلا در ٢٨ مرداد كودتايي در كار نبوده است. در واقع كودتا را مصدق در ٣٠ تير سال ١٣٣١ انجام داده بود."
…………
نيم قرن خاطره و تجربه- جلد دوم/٢٠٦تا ٢٠٩

عکس دیده نشده ای از شکستن تابوت خمینی/خرداد 1368

در فروردین 1329 ابراهیم حکیمی (حکیم‌الملک)، وزیر دربار، به دستور محمدرضا شاه نامه مفصلی خطاب به قوام، در پاسخ به نامه قوام، تهیه کرد، او را مسبب تمامی مصیبت های چند ساله اخیر ایران اعلام نمود و لقب "جناب اشرف" را پس گرفت.

اولاً اگر اعلیحضرت‌ معلوم‌ فرمودند که‌ فدوی‌ اهل‌ رشوه‌ و استفاده‌ بوده‌ام‌ یا اندوخته‌ و ذخیره‌ای‌ در بانکهای‌ داخله‌ و یا خارجه‌ دارم‌ تمام‌ دارایی‌ خود را به‌ دولت‌ تقدیم‌ می‌کنم‌.
در فروردین 1329 ابراهیم حکیمی (حکیم‌الملک)، وزیر دربار، به دستور محمدرضا شاه نامه مفصلی خطاب به قوام، در پاسخ به نامه قوام، تهیه کرد، او را مسبب تمامی مصیبت های چند ساله اخیر ایران اعلام نمود و لقب "جناب اشرف" را پس گرفت.

در 16 اردیبهشت 1329/ 27 مه 1950 قوام برای عمل جراحی از پاریس به لندن رفت و اندکی بعد، در 25 خرداد، دومین نامه خود را خطاب به محمدرضا شاه، در پاسخ به تقریرات شاه مندرج در نامه ابراهیم حکیمی، نوشت.

متن این نامه بدین شرح است:

در جواب‌ عریضه‌ سرگشاده‌ که‌ چندی‌ قبل‌ به‌ حضور همایونی‌ عرض‌ کرده‌ بودم‌، نامه‌ای‌ به‌ امضای‌ جناب‌ آقای‌ حکیم‌الملک‌ به‌ اینجانب‌ رسید که‌ تاریخ‌ آن‌ 19 فروردین‌ بود و در روزهای‌ آخر فروردین‌ که‌ به‌ دستور طبیب‌ در جنوب‌ فرانسه‌ بودم‌ به‌ اینجانب‌ ابلاغ‌ گردید. در آن‌ موقع‌ به‌ شهادت‌ جمعی‌ از آقایان‌ قریب‌ بیست‌ روز بیمار و بستری ‌بودم‌ و بعد هم‌ بر حسب‌ وقتی‌ که‌ از جراح‌ متخصص‌ لندن‌ گرفته‌ بودم‌ بایستی‌ روز 27 ماه ‌مه‌ (16 اردیبهشت‌) برای‌ عمل‌ جراحی‌ به‌ لندن‌ می‌رفتم‌. این‌ بود که‌ پس‌ از رفع‌ کسالت ‌برای‌ ویزای‌ گذرنامه‌ به‌ پاریس‌ آمدم‌ و روز 16 اردیبهشت‌ وارد لندن‌ شدم‌. بدیهی‌ است ‌درجریان‌ عمل‌ جراحی‌ امکان‌ خواندن‌ و نوشتن‌ و فرصت‌ ایراد جواب‌ غیرمقدور بود. اکنون‌ که‌ از بیمارستان‌ بیرون‌ آمده‌، با حال‌ ضعف‌ و نقاهت‌ تحت‌ نظر طبیب‌ و جراح‌در لندن‌ اقامت‌ دارم‌ و فرصت‌ محدودی‌ برای‌ مطالعه‌ جراید طهران‌ حاصل‌ است‌، با کمال‌ تعجب‌ ضمن‌ شایعات‌ جراید در روزنامه‌ اطلاعات‌ملاحظه‌ شد که‌ اینجانب‌ نامه‌ای‌ به ‌علیاحضرت‌ ملکه‌ مادر به‌ طهران‌ فرستاده‌ و تقاضا کرده‌ام‌ اجازه‌ داده‌ شود به‌ طهران ‌مراجعت‌ نمایم‌ و نیز بوسیله‌ مقربین‌ بارگاه‌ همایونی‌ خواسته‌ام‌ تقاضای‌ عفو و اغماض‌ کرده‌ باشم‌. این‌ نوع‌ انتشارات‌ سبب‌ شد که‌ با حال‌ کسالت‌ اولاً شایعات‌ مزبور را تکذیب‌ کنم‌ زیرا در خود گناه‌ و خطایی‌ نمی‌بینم‌ که‌ مورد عفو و اغماض‌ ملوکانه‌ واقع‌ گردم‌ و بنابراین‌ هر وقت‌ طبیب‌ اجازه‌ دهد به‌ وطن‌ عزیز مراجعت‌ خواهم‌ کرد. ثانیاً چنانچه‌ نامه‌ جناب‌ آقای‌ ابراهیم‌ حکیمی‌ را بی‌جواب ‌می‌گذاشتم‌ مثل‌ این‌ بود که‌ مندرجات‌ آن‌ را تصدیق‌ کرده‌ باشم‌ و از مدلول‌ جواب‌ واضح‌ بود که‌ آنچه‌ را شرح‌ داده‌اند برحسب‌ ابتکار شخص‌ ایشان‌ نبوده‌ چه‌ عمری‌ است‌ با ایشان ‌رفاقت‌ و خصوصیت‌ داشته‌ام‌ و در تمام‌ این‌ مدت‌ کلمه‌ای‌ برخلاف‌ نزاکت‌ و احترام‌ از ایشان‌ نسبت‌ به‌ خود نشنیده‌ام‌. پس‌ مسلم‌ است‌ که‌ آنچه‌ را ایشان‌ امضا نموده‌اند ابلاغ‌ فرمایشات‌ همایونی‌ بوده‌ و بنابراین‌ روی‌ سخن‌ و عرض‌ جواب‌ به‌ پیشگاه‌ ملوکانه‌ است‌ نه‌ به‌ جناب‌ آقای‌ ابراهیم‌ حکیمی‌. و چون‌ در خاتمه‌ نامه‌ ابلاغ‌ نموده‌اند که‌ حسب‌الامر درآتیه‌ از عرض‌ عرایض‌ به‌ حضور همایونی‌ خودداری‌ شود ناچار جواب‌ تقریرات را بوسیله‌ رجال‌ خیرخواه‌ و جراید به‌ عرض‌ می‌رسانم‌ تا برخلاف‌ اراده مبارکه‌ عمل‌ و اقدامی‌ نکرده‌ باشم‌.

آنچه‌ را در عریضه‌ سرگشاده‌ به‌ عرض‌ رسانده‌ام‌ تنها عقیده‌ فدوی‌ نبوده‌ بلکه‌ نظر علمای‌ اعلام‌ و متفکرین‌ عالیمقام و وطن‌پرستان‌ ایرانی‌ بوده‌ است‌ که‌ جز خیر و سعادت‌ مملکت‌ و صلاح‌ شخص‌ شخیص‌ سلطنت‌ نظری‌ نداشته‌اند و جای‌ بسی‌ تأسف‌ است‌ که‌ عرایض‌ خیرخواهانه‌ به‌ جای‌ حسن‌ قبول‌ تولید ملال‌ و کدورت‌ نموده‌ تا حدی‌ که‌ قسمت‌ اعظم‌ مشکلات‌ موجود را نتیجه دوران‌ زمامداری‌ فدوی‌ دانسته‌اند.

اعلیحضرت‌ همایونی‌ اگر اندکی‌ صرف‌ وقت‌ فرموده‌ به‌ تاریخ‌ قرن‌ اخیر ایران‌ مراجعه‌ فرمایند توجه‌ خواهند فرمود که‌ دوران‌ زمامداری‌ فدوی‌ از جهاتی‌ مشکل‌ترین‌ و هولناک‌ترین‌ ازمنه‌ تاریخ‌ ایران‌ بوده‌ و اگر فدوی‌ به‌ وظیفه‌ وطن‌پرستی‌ جرئت‌ نموده‌ قبول‌ مسئولیت‌ کرده‌ام‌ و مصدر خدمت‌ بوده‌ و یا مرتکب‌ خیانت‌ گردیده‌ام‌ تاریخ‌ ایران‌ و بلکه‌ تاریخ‌ دنیا قضاوت‌ آن‌ را کرده‌ و خواهد کرد و جای‌ تعجب‌ و تأسف‌ است‌ که‌ اعلیحضرت‌ که‌ حامی‌ و نگهبان ‌مقام‌ و احترام‌ خدمتگذاران‌ کشور هستند به‌ جای‌ تشویق‌ و تقدیر می‌فرمایند بقیه‌ زندگانی ‌پلید خود را باید در گوشه زندان‌ سپری‌ نمایم‌ در صورتی‌ که‌ اگر جسارتی‌ کرده‌ام‌ از این‌ نظر بوده‌ است‌ که‌ چون‌ مملکت‌ را مشروطه‌ و اعلیحضرت‌ را متجدد و شاهنشاه‌ دمکرات ‌می‌دانستم‌ لازم‌ دیدم‌ نظریات‌ عموم‌ را در کمال‌ سادگی‌ و صراحت‌ برای‌ خیر مملکت‌ و صلاح‌ شخص‌ اعلیحضرت‌ به‌ عرض‌ برسانم‌. لکن‌ از جوابی‌ که‌ امر به‌ صدور فرموده‌اند جا دارد تصور شود که‌ اوضاع‌ امروز با هفتصد سال‌ قبل‌ فرقی‌ نکرده‌ است‌ چنان‌که شیخ‌سعدی‌ می‌گوید «از تلون‌ طبع‌ پادشاهان‌ بر حذر باید که‌ وقتی‌ به‌ سلامی‌ برنجند و دیگر وقت‌ به‌ دشنامی‌ خلعت‌ دهند.»

می‌فرمایند اگر فدوی‌ فراموش‌ کرده‌ یا تظاهر به‌ فراموشی‌ می‌نمایم‌ عواقب‌ سوء سیاست‌ و خیانت‌ورزی‌ فدوی‌ به‌ این‌ کیفیت‌ تجلی‌می‌نمود که‌ اگر تفضل‌ خداوند و غیرت‌ ملّی افراد آذربایجان‌ همراهی‌ نمی‌کرد و فداکاری‌های‌ ارتش‌ دلیر این‌ کشور تحت ‌فرماندهی‌ مستقیم‌ اعلیحضرت‌ نبود حال‌ نام‌ آذربایجان‌ از تاریخ‌ کشور زدوده‌ شده‌ بود.

اگر چه‌ عرض‌ هنر پیش‌ یار بی‌ادبی ‌ست‌
زبان‌ خموش‌ ولیکن‌ دهان‌ پر از عربی ‌ست‌
پری‌ نهفته‌ رخ‌ و دیو در کرشمه‌ حسن‌
بسوخت‌ عقل‌ ز حیرت‌ که‌ این‌ چه‌ بلعجبی ‌ست
هزار عقل‌ و ادب‌ داشتم‌ من‌ ای‌ خواجه‌
کنون‌ که‌ مست‌ و خرابم‌ صلاح‌ با بی‌ادبی ‌ست‌

افسوس‌ و هزار افسوس‌ که‌ نتیجه‌ جانبازی‌ها و فداکاری‌های‌ فدوی‌ را با کمال‌ بی‌رحمی ‌و بی‌انصافی‌ تلقی‌ فرموده‌اند. پس‌ ناچارم‌ برخلاف‌ مسلک‌ و رویه خود که‌ هیچوقت‌ دعوی‌ حسن ‌خدمت‌ نکرده‌ام‌ و هر خدمتی‌ را وظیفه‌ ملّی و وطن‌پرستی‌ خود دانسته‌ام‌، در این‌ مورد با کمال‌ جسارت‌ و با رقت‌ قلب‌ و سوزدل ‌به‌ عرض‌ برسانم‌ که‌ به‌ خدای ‌لایزال‌ قسم‌ روزی‌ که‌ تقدیرنامه ‌اعلیحضرت‌ به‌ خط‌ مبارک‌ به‌ افتخار فدوی‌ رسید که‌ ضمن‌ تحسین‌ و ستایش‌ فرموده‌ بودند سهم‌ مهم‌ اصلاح‌ امور آذربایجان ‌به‌ وسیله‌ فدوی‌ انجام‌ یافته‌ است ‌متحیر بودم‌ که‌ چگونه‌ افتخار ضبط‌ و قبول‌ آن‌ را حائز شوم‌ زیرا غیر از خود برای‌ احدی‌ در انجام‌ امور آذربایجان‌ سهم ‌و حقی‌ قایل‌ نبودم‌ و فقط‌ نتیجه‌ تدبیر و سیاست‌ این‌ فدوی‌ بود که‌ بحمدالله‌ مشکل‌ آذربایجان‌ حل‌ شد و اهالی‌ رشید و غیرتمند آذربایجان‌ با سیاست‌ فدوی‌ یاری‌ و همکاری‌ نمودند و بعد که‌ بحمدالله‌ اعلیحضرت‌ با جاه‌ و جلال‌ تشریف‌فرمای‌ آذربایجان‌ شدند و برخلاف‌ انتظار اعلیحضرت‌ در بعضی‌ نقاط‌ استفاده‌جویی‌ و غارتگری‌ شروع‌ شد، با تلگراف‌ رمز عرض‌ کردم‌ اگر نتیجه‌ زحمات‌ واقدامات‌ این‌ است‌ از این‌ تاریخ ‌فدوی‌ مسئول‌ امور آذربایجان‌ نیستم‌ و ای‌ کاش‌ به‌ جای‌ این‌ تهمت‌ها و بی‌انصافی‌ها که‌ برخود اهالی‌ آذربایجان‌ معلوم‌ است‌، در آبادی‌ و عمران‌ و رفع‌ خرابی‌ها و خسارت ها توجه ‌بیشتری‌ مبذول‌ شده‌ بود که‌ اهالی‌ رنج‌ دیده‌ و فلک‌ زده‌ آنجا به‌ اطراف‌ و اکناف‌ پراکنده ‌نمی‌شدند و مال‌ و حشم‌ خود را برای‌ معاش‌ یومیه‌ به‌ ثمن‌ بخس‌ نمی‌فروختند و امروز بعد از چهارسال‌ آذربایجان‌ به‌ صورت‌ بهتر و آبرومندتری‌ عرض‌ اندام‌ می‌نمود.

جناب‌ آقای‌ ابراهیم‌ حکیمی‌ به‌ اطاعت‌ امر مطاع‌ ملوکانه‌ انواع‌ تهمت‌ و افترا را نسبت ‌به‌ این‌ فدائی‌ ملت‌ و مملکت‌ ابلاغ‌ نموده‌اند، پس‌ چرا تکمیل‌ و تصریح‌ ننموده‌اند که‌ تعهدات‌ شوم‌ اینجانب‌ در مسافرت‌ مسکو چه‌ بوده‌ و با این که گزارش‌ مسافرت‌ خود را به‌ تفصیل‌ در مجلس‌شورای‌ ملی‌ قرائت‌ کردم‌ نقشه‌ تجزیه‌ آذربایجان‌ چگونه‌ طرح‌ شد و کی‌ و چه‌ وقت‌ در مجلس‌ شورای‌ ملی‌ لزوم‌ تغییر قانون‌ اساسی‌ را پیشنهاد کرده‌ام‌ و اگر هم‌ وقتی‌ اشارتی‌ کرده‌ باشم‌ راجع‌ به‌ تفسیر بعضی‌ از مواد قانون‌ اساسی‌ بوده‌ است‌ نه‌ تغییرآن‌. آن‌ هم‌ به‌ این‌ نظر بوده‌ است‌ که‌ حدود مسئولیت‌ وزرا دستخوش‌ پاره‌ای مداخلات‌ غیرقانونی‌ نشود و امور حکومت‌ من جمیع‌ جهات‌ به ‌وسیله‌ وزرا و تحت‌ نظارت‌ دقیق‌ مجلس‌ اداره‌ شود. و این که می‌فرمایند دو نفر از وزرای‌ کابینه‌ را برای‌ تغییر قانون‌اساسی‌ مأمور نموده‌ام‌ بر حسب‌ امر و فرمایش‌ همایونی‌ بوده‌ است‌ که‌ خواستم‌ به‌عرض‌ برسانند راهی‌ برای‌ تغییر قانون‌ اساسی‌ پیش بینی‌ نشده‌ است‌.

آیا تمام‌ این‌ مقدمات‌ دلیل‌ می‌شود که‌ به‌ ترتیبی‌که‌ بر همه‌ معلوم‌ است‌ جمعی‌ را بنام‌ مجلس‌ مؤسسان‌ دعوت‌ نموده‌ قانون‌ اساسی‌ را تغییر دهند یعنی‌ همان‌ قانون‌ اساسی‌ که‌ اعلیحضرت‌ موقع‌ قبول‌ سلطنت‌ حفظ‌ و حمایت‌ آن‌ را تعهد نموده‌ و سوگند یاد فرموده‌ و کلام‌الله‌ مجید را شاهد و ناظر قرار داده‌اند و مرحوم‌ فروغی‌ رئیس‌ دولت‌ وقت‌ تصریح ‌نموده‌ که‌ اعلیحضرت‌ همایونی‌طبق‌ قانون‌ اساسی‌ موجود سلطنت‌ خواهند فرمود. و اما این که می‌فرمایند در کابینه‌ اوّل خود از مقام‌ سلطنت‌ انحلال‌ مجلس‌ را درخواست‌ نموده‌ام‌، اولاً در آن‌ موقع‌ اکثریت‌ مجلس‌ طرفدار فدوی‌ بوده‌ است‌ ثانیاً البته‌ در نظرمبارک‌ هست‌ که‌ یک‌ روز فرمودند فلان‌ نماینده‌ خارجی‌ عرض‌ کرده‌ است‌ فدوی‌ دعوی‌ انحلال‌ مجلس‌ را کرده‌ام‌ و فرمودند اگر این‌ طور باشد پس‌ من‌ چه ‌کاره‌ هستم‌. فدوی ‌عرض‌ آن‌ شخص‌ را تکذیب‌ کردم‌ و به‌ عرض‌ رساندم‌ نه‌ اعلیحضرت‌ همایونی‌ و نه‌ رئیس‌ دولت‌ هیچ کدام حق‌ انحلال‌ مجلس‌ را ندارند و با اصرار تمام‌ استدعا نمودم‌ آن‌ شخص‌ را بخواهند و باحضور فدوی‌ مواجهه‌ فرمایند تا صحت‌ و سقم‌ مطلب‌ معلوم‌ شود. و با این که دومرتبه‌ عرض‌ خود را تجدید کردم‌ اقدامی‌ نفرمودند و استدعای‌ فدوی‌ به‌ دفع‌الوقت‌گذشت‌.

در نامه‌ مزبور نوشته‌ شده‌ است‌ اصلاح‌ و تکمیل‌ قانون‌ اساسی‌ با توجه‌ به‌ سنت ‌طبیعی‌ یعنی‌ اصل‌ تکامل‌ و ارتقاء صورت‌ گرفته‌. فدوی‌ با هوش‌ و ذکاوت‌ فوق العاده ‌اعلیحضرت‌ چطور قبول‌ کنم‌ که‌ اعلیحضرت‌ همایونی‌ چنین‌ فرمایشی‌ را فرموده‌ باشند زیرا قانون‌ تکامل‌ و ارتقاء را نمی‌توان‌ به‌ این‌ طریق‌ تأویل‌ نمود که‌ حقوقی‌ را که‌ بیش‌ از چهل‌سال‌ قبل‌ ملّت ایران‌ دارا بوده‌ اکنون‌ که‌ افکار عموم‌ روشن‌تر و مبانی‌ آزادی‌در همه جا محکم‌تر و کامل‌تر شده‌ و برای‌ مردم‌ دنیا در تمام‌ ممالک‌ حقوق بیش‌تری شناخته‌ شده‌ است‌ حقوق مردم‌ ایران‌ را به‌ عنوان‌ اصل‌ تکامل‌ و ارتقاء یعنی‌ بطور معکوس‌ لغو کرد و قانون‌ اساسی‌ کشور را به‌ نفع‌ قوه مجریه‌ تغییر داد و ملت‌ ایران‌ را از حق‌ مشروع‌ و مسلم ‌خود محروم‌ نمود.

امر فرموده‌اند در عریضه سرگشاده‌ حقوق و حدود مقام‌سلطنت‌ را بی‌پایه‌ و مایه‌ و بی‌ادبانه‌ و جسورانه‌ تلقی‌ نموده‌ و اگر این‌ حقوق تشریفاتی‌ می‌بود اکنون‌ بنیان‌ نظام‌ کشور از بیخ‌ و بن‌ برکنده‌ شده‌ بود. فدوی‌ آنچه‌ را به‌ عرض‌ رسانده‌ام‌ معمول‌ ممالک‌ مشروطه ‌دنیا و مدلول‌ قانون‌ اساسی‌ ایران‌ بوده‌ است‌ و چنان‌ چه عده‌ای‌ از قضات‌ محترم‌ و عالیمقام‌ کشور و متخصصین‌ خارجی‌ را مأمور می‌فرمودند که‌ عرایض‌ فدوی‌ را با قانون‌ اساسی‌ موجود تطبیق‌ نمایند صحت‌ و سقم‌ عرایض‌ فدوی‌ معلوم‌ می‌شد و نظری‌ جز این‌ نداشته‌ام‌ که‌ اعلیحضرت‌ سال های‌ فراوان‌ با کمال‌ محبوبیت‌ بر اریکه‌ سلطنت‌ برقرار باشند و مقام‌ شامخ‌ سلطنت‌ را آلوده امور حکومت‌ نفرمایند و به‌ معمول‌ سلاطین‌ مشروطه‌ و قانون‌ اساسی‌ ایران‌ از مسئولیت‌ و طرفیت‌ با مردم‌ مصون‌ و محفوظ‌ مانند.

می‌فرمایند ضرورت‌ پاره‌ای‌ اصلاحات‌ از قبیل‌ تمدید مدت‌ مجلس‌ برای‌ جلوگیری‌ از تشنجات‌ انتخاباتی‌ که‌ هر دو سال‌ گریبان گیر کشور می‌شود. افزایش‌ عده‌ نمایندگان ‌مجلس‌ برای‌ تقویت‌ بنیان‌ حکومت‌ ملّی به‌ حدی‌ روشن‌است‌ که‌ محتاج‌ به‌ توضیح‌ نیست‌. خاطر مبارک‌ مستحضر است‌ که‌ در قانون‌ اساسی‌ موجود عده‌ نمایندگان‌ تا دویست‌ نفر پیش‌بینی‌ شده‌ است‌ و برای‌ تمدید مدت‌ مجلس‌ نیز هر وقت‌ از طرف‌ ملّت ‌تقاضای‌ تمدید شد و آزادیخواهان‌ و صلحای‌ قوم‌ تقاضای‌ مجلس‌ مؤسسان‌ نمودند و مجلس‌ مؤسسان‌ در کمال‌ آزادی‌ و بی‌ مداخله‌ مأمورین‌ دولت‌ تشکیل‌ یافت‌ راجع‌ به ‌تمدید مجلس‌ نیز تصمیم‌ ملّت معلوم‌ خواهد شد.

می‌فرمایند در دوره‌ زمامداری‌ فدوی‌ حبس‌ و زجر عناصر آزادیخواه‌ به‌ حدی‌ بود که ‌عده‌ای‌ از آنان‌ در توقیفگاه‌ درگذشته‌ و پاره‌ای‌ دیگر نزدیک‌ به‌ این‌ خطر گردیده‌ بودند. خوب‌ بود یکی‌ از آنان‌ را که‌ در توقیفگاه‌ درگذشته‌ بودند معلوم‌ فرموده‌ بودند. بعلاوه‌ ایام ‌زمامداری‌ فدوی‌ به‌ حدی‌ با پیشامدهای‌ هولناک‌ مصادف‌ بود که‌ ناچار از بعضی‌ از دوستان‌ عزیز و حتی‌ از منسوبین‌ خود با کمال‌ احترام‌ در عمارت‌ شهربانی‌ پذیرایی‌ نمودم‌. لکن‌ بر خاطر مبارک‌ پوشیده‌ نیست‌ که‌ بعد از فدوی‌ هر امری‌ واقع‌ شد. اشخاص‌ محترم‌ و آزادیخواه را به‌ حبس‌ و زجر محکوم‌ و در محبس‌ شهربانی‌ زندانی‌ نمودند و روحانی‌ بزرگواری‌ را مانند آیت‌الله‌ کاشانی‌، که‌ چندی‌ در قزوین‌ با کمال‌ احترام‌ و آزادی‌ مهمان‌ فدوی‌ بودند و با این که خودشان‌ میل‌ به‌ توقف‌ فرمودند تا زنده‌ام‌ از وجود محترمشان‌ خجل‌ و شرمنده‌ام‌، شبانه‌ به‌ آن‌ طرز فجیع‌ گرفتار و از هیچ‌ نوع‌ بی‌احترامی‌ و اسائه‌ ادب‌ به‌ شخص‌ ایشان‌ و مقام‌ روحانیت‌ فروگذار نکردند و ایشان‌ را بدون‌ هیچ‌ دلیل ‌و مدرک‌ گرفتار و تبعید [و] در قلعه‌ فلک‌ الافلاک‌ زندانی‌ نمودند و به‌ طرزی‌ شرم‌آور از وطن‌ مألوف‌ اخراج‌ و تبعید کردند و چنین‌ فاجعه‌ بیسابقه‌ای‌ را به‌ جامعه‌ روحانیت‌ وارد ساختند. فدوی‌ عرض‌ نمی‌کنم‌ این‌ جنایت‌ به‌ امر ودستورات‌ اعلیحضرت‌ همایونی‌ واقع‌ شده‌، بلکه‌ یقین‌ دارم‌ خاطر مبارک‌ از وقوع‌ آن‌ مکدر و متأثر است‌. لکن‌ عرض‌ می‌کنم‌ بعد از اطلاع‌ چرا مجرم‌ و مسبب‌ را تنبیه‌ و تعزیر نفرموده‌ و از خدمت‌ اخراج‌ ننموده‌اند.

می‌فرمایند مردم‌ به‌ خوبی‌ واقف‌ هستند چه‌ کسانی‌ در مدت‌ حکومت‌ خود میلیون‌ها اندوخته‌ و ذخیره‌ کرده‌ و چه‌ اشخاص‌ نیز میلیون‌ها در راه‌ رفاه‌ عموم‌ صرف‌ نموده‌اند. و در جای‌ دیگر نیز اشاره‌ به‌ جوازفروشی‌ و رشوه‌خواری‌ فرموده‌اند. 

اولاً اگر اعلیحضرت‌ در تمام‌ اوقات‌ حکومت‌ فدوی‌ چه‌ قبل‌ از سلطنت‌ اعلیحضرت‌ و چه‌ بعد معلوم‌ فرمودند که‌ فدوی‌ اهل‌ رشوه‌ و استفاده‌ بوده‌ام‌ یا اندوخته‌ و ذخیره‌ای‌ در بانکهای‌ داخله‌ و یا خارجه‌ دارم‌ تمام‌ دارایی‌ خود را به‌ دولت‌ تقدیم‌ می‌کنم‌.

ثانیاً راجع‌ به‌ موضوع‌ جواز چنان که‌ مکرر به‌ عرض‌ رسانده‌ام‌ و در محافل‌ عمومی‌اظهار داشته‌ و در مجلس‌ شورای‌ ملّی به‌ دفعات‌ تصریح‌ کرده‌ام‌، فدوی‌ چیزی‌ از کسی‌ نخواسته‌ام‌.مقداری‌ برنج‌ و غیره‌ اضافه‌ بر احتیاجات‌ کشور بود که‌ اگر خارج‌ نمی‌شد می‌پوسید و ضرر آن‌ به‌ رعیت‌ وملاک‌ می‌رسید و از طرفی‌ برای‌ آسایش‌ مردم‌ و رفع‌ نگرانی‌ها حزب‌ دمکرات‌ ایران‌ تشکیل‌ شده‌ بود و لازم‌ بود با عجله‌ و شتاب‌ پیشرفت‌ کند. این‌ بود که‌ خود مردم‌ برای‌ سرعت‌ جریان‌ و پیشرفت‌ حزب‌ دمکرات‌ ایران‌ و هم‌ برای‌ صرفه‌ دولت‌ و صرفه‌ رعیت‌ و ملاک‌ و پیشرفت‌ امور آذربایجان‌ برای‌ مقداری‌ برنج‌ و جو با تصویب‌ هیئت‌ وزرا اجازه ‌صدور گرفتند و ارز آن‌ را به‌ دولت‌ پرداختند و هدایایی نیز به‌ حزب‌ دمکرات‌ ایران‌ دادند. و این که می‌فرمایند چه‌ اشخاصی‌ میلیون‌ها در راه‌ رفاه‌ عمومی‌ صرف‌ نموده‌اند، این‌قسمت‌ را هم‌ مردم‌ خوب‌ می‌دانند که‌ این‌ میلیون‌ها را خود دارا بوده‌اند یا از اموال‌ و املاک‌ مردم‌ فقیر و غنی‌ این‌ مملکت‌ اندوخته‌ و بعد که‌ حفظ‌ آن‌ اموال‌ غیر مقدور شد مقداری‌ از آن‌ را به‌ چه‌ مصارفی‌ رسانده‌اند.

در خاتمه‌ عرض‌ می‌کنم‌ که‌ اعلیحضرت‌ همایونی‌ البته‌ عرایض‌ مکرر فدوی‌ را فراموش‌ نفرموده‌اند که‌ فدوی‌ با وضع‌ حاضر داوطلب‌ هیچ‌ نوع‌ منصب‌ و مقامی‌ نبوده‌ام‌ و آنچه‌ با کمال‌ وضوح‌ و خلوص‌ به‌ عرض‌ رسانده‌ام‌ در راه‌ خیر مملکت‌ و صلاح‌ شخص‌ اعلیحضرت‌ بوده‌ و باز هم‌ عرض‌ می‌کنم‌ که‌ دوام‌ و بقای‌ سلطنت‌ها و موفقیت‌ها در حفظ‌ و حراست‌ حقوق ملّت و احترام‌ به‌ افکار عامه‌ است‌ و در این‌ موقع‌ انتظار عموم‌ از پیشگاه ‌مبارک‌ این‌ است‌ که‌ حقوق ملّت ایران‌ طبق‌ قانون‌ اساسی‌ موجود محفوظ‌ بماند و امور کشور به‌ مبعوثین‌ ملّت و وزرای‌ مسئول‌ واگذار شود و دولتها مانند همیشه‌ با رأی‌ تمایل ‌مجلس‌ انتخاب‌ شوند و اعلیحضرت‌ همایونی‌ طبق‌ روح‌ قانون‌اساسی‌ سلطنت‌ فرمایند و آنچه‌ بر خلاف‌ این‌ منظور در بیست‌ سال‌ سلطنت‌ شاهنشاه‌فقید معمول‌ بوده‌ از جزئی‌ وکلی‌ منسوخ‌ و متروک‌ گردد و از آنچه‌ موهم‌ خلف‌ وعده‌ و نقض‌ عهد است‌ اجتناب‌ شود.

بدیهی‌ است‌ با پیروی‌ مراتب‌ فوق عموم‌ افراد ملّت را به‌ وفاداری‌ و فداکاری‌ تشویق‌ و ترغیب‌ فرموده‌ و قلوب‌ مردم‌ را به‌ مهر و محبت‌ وجود مبارک‌ تسخیر خواهند فرمود. برعکس‌ چنانچه‌ حقوق مردم‌ گرفته‌ شود و دلها شکسته‌ و مجروح‌ گردد جز یأس‌ کلی‌ وناامیدی‌ عمومی‌ که‌ موجب‌ بغض‌ و عناد و مقدمه‌ مقاومت‌ و طغیان‌ است‌ نتیجه‌ای ‌نمی‌توان‌ انتظار داشت‌.

چند وقتی‌ در این‌ بسر بردیم
‌ما نصیحت‌ به‌ جای‌ خود کردیم‌
گرنیاید به‌ گوش‌ رغبت‌ کس
‌بر رسولان‌ پیام‌ باشد و بس‌

25 خرداد [1329] از لندن‌
احمد قوام‌

تیم ملی والیبال ایران در دومین دیدار خود در مسابقات والیبال قهرمانی جهان توانست تیم ملی آمریکا، قهرمان لیگ جهانی والیبال 2014 را با حساب 3 بر 2 شکست دهد.


تیم ملی والیبال ایران در دومین بازی خود در مسابقات قهرمان جهان توانست قهرمان لیگ جهانی والیبال ۲۰۱۴ را شکست دهد.
تیم ملی والیبال ایران در دومین دیدار خود در مسابقات والیبال قهرمانی جهان توانست تیم ملی آمریکا، قهرمان لیگ جهانی والیبال 2014 را با حساب 3 بر 2 شکست دهد. 
پیش از سفر تیم ملی والیبال ایران به لهستان برای شرکت در مسابقات قهرمانی جهان، تمام بازیکنان از خستگی سفر و 4 بازی تدارکاتی مقابل آمریکا گله داشتند. اسلوبودان کواچ، سرمربی تیم ملی ایران در پاسخ به خستگی بازیکنان گفت: باید ببینیم آیا فواید این سفر و نکاتی که از این 4 بازی تدارکاتی مقابل آمریکا آموختیم به خستگی آن می‌ارزیده یا خیر؟
شروع تیم ملی ایران در مسابقات قهرمانی جهان نشان داد که شاگردان کواچ از 4 بازی مقابل آمریکا که به 3 شکست و تنها یک پیروزی انجامید، نکات لازم را فرا گرفته‌اند. تیم ایران در بازی افتتاحیه خود در جام هجدهم توانست ایتالیا را 3 بر یک شکست دهد تا با اعتماد به نفس بیشتر به دیدار آمریکا برود. مصدومیت شهرام محمودی، بدترین خبر ممکن برای کواچ و امیر غفور بود که باید در دو بازی آینده بار حمله تیم را به دوش بکشد.
بازیکنان ایران بازی با آمریکا را کم نقص آغاز کردند و با زدن سرویس‌های هدف دار و دفاع روی تور خوب از همان ابتدا از حریف قدرتمند خود پیش افتادند. بازی 5 سته قبلی آمریکا و پیروزی خفیف این تیم مقابل بلژیک نیز کمی روی این بازی تاثیر داشت اما این موضوع چیزی از ارزش تلاش بازیکنان ایران و قدرت تیم آمریکا کم نکرد.
شاگردان کواچ در ست اول توانستند 25 بر 23 قهرمان لیگ جهانی را شکست دهند. جان اسپراو، سرمربی تیم ملی آمریکا پیش از شروع مسابقات به بازیکنانش گفته بود که مدال طلای طلای لیگ جهانی، کار آنها را در مسابقات قهرمانی جهان ساده نخواهد کرد و این مسابقات سختی خودش را دارد. بازی خوب بازیکنان ایران در ست دوم نیز ادامه داشت و با تکیه بر بازیسازی سعید معروف، تیم ایران با نتیجه 25 بر 19 آمریکا را مغلوب کرد.
در ست سوم، بازیکنان ایران دچار همان مشکل همیشگی و احساس از پیش برنده بودن شدند و بازیکنان آمریکا نیز از این فرصت به بهترین وجه ممکن بهره بردند و توانستند شکست ست دوم را با پیروزی 19 بر 25 جبران کنند. پیش‌بینی می‌شد در ست چهارم، ایران به جریان بازی برگردد و بتواند با پیروزی در این ست هر 3 امتیاز بازی را به دست آورد اما حملات موثر بازیکنان آمریکا در کنار اشتباهات بازیکنان ایران در حمله و دفاع روی تور،‌ نتیجه این ست را باز هم به سود آمریکا و این بار 18 بر 25 رقم زد تا کار به تای برک کشیده شود. این دومین بازی متوالی تیم ملی آمریکا بود که به ست پنجم کشیده می‌شد. ست پنجم این دیدار طولانی و مهیج با نتیجه 17 بر 15 به سود ایران تمام شد تا شاگردان کواچ با 2 پیروزی 5 امتیازی شوند. 

ساتلوف 31 ساله آگوست 2013 در نزدیکی حلب در کشور سوریه به دست تروریست‌ها ربوده شد.

گروه تروریستی داعش با انتشار ویدئویی مدعی شد استیون ساتلوف روزنامه نگار آمریکایی را سر بریده است.

ساتلوف 31 ساله آگوست 2013 در نزدیکی حلب در کشور سوریه به دست تروریست‌ها ربوده شد.
داعش چند روز قبل با انتشار ویدئویی در یوتیوب اعلام کرد جیمز فولی خبرنگار آمریکایی روزنامه گلوبال پست را سر بریده است. همچنین تروریست‌ها تهدید کردند در صورت ادامه حملات آمریکا به مواضع داعش در عراق سر استیون ساتلوف را نیز خواهند برید.
به نقل از تسنیم در فیلم جدید تروریست‌ها گفته اند نفر بعدی دیوید هاینز از کشور انگلیس خواهد بود.
در این فیلم داعش اعلام کرده است که سر بریدن این خبرنگار آمریکایی به تلافی حملات هوایی جنگنده های آمریکا در عراق بوده است.
درفیلمی با عنوان "دومین پیام به آمریکا" که امروز (سه شنبه) از سوی گروهک تروریستی داعش منتشر شد، استیون ساتلوف دومین خبرنگار اسیر آمریکایی، به دست جلاد داعش سر بریده می شود.


اعضای داعش به استخر می روند







داعش دومین خبرنگار آمریکایی را سر برید


اوضاع خاورمیانه پیچیده تر شد/
داعش دومین خبرنگار آمریکایی را سر برید
دومین خبرنگار آمریکایی که گروگان گروه تروریستی داعش بود نیز توسط جلادان این گروه سربریده شد.
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از خبرگزاری فرانسه، "استیون ساتلوف" خبرنگار 31 ساله آمریکایی که توسط داعش به گروگان گرفته شده بود نیز توسط عوامل این گروه کشته شد.
داعش با انتشار تصویری ویدیوئی خبر از کشته شدن این شهروند آمریکایی داد. در تصویر منتشر شده یک مرد نقاب دار که با لهجه انگلیسی صحبت می کند اقدام به بریدن سر این خبرنگار آمریکایی می کند.
این دومین خبرنگار آمریکایی است که ظرف کمتر از یک ماه توسط داعش سر بریده می شود. نکته جالب در مورد این دو حادثه آنکه هر دوی این خبرنگاران توسط اتباع انگلیسی حاضر در جمع تروریست های داعش کشته می شوند.
یک مقام آمریکایی اعلام کرد که واشنگتن در حال بررسی این تصویر ویدیوئی برای اثبات درستی آن است. اما در عوض "دیوید کامرون" نخست وزیر انگلیس، خواستار اقدام جدی در رابطه با این حادثه شده است.
دو هفته قبل زمانی که داعش تصویر سربریده شدن جیمز فولی را منتشر کرد اعلام کرد که زنده ماندن ساتلوف به اقدامات آتی آمریکا در عراق و سوریه بستگی دارد.
ساتلوف در آگوست 2013 در سوریه به اسارت داعش درآمده بود.
داعش در تصویر ویدیوئی جدید همچنین تهدید کرده که گروگان های انگلیسی خود را نیز به قتل می رساند.
با توجه به انتشار این تصویر باید دید که "باراک اوباما" رئیس جمهور آمریکا، که تاکنون در مورد اقدام نظامی جدی علیه داعش تردید داشته آیا می تواند تصمیمی قاطع در خصوص آن اتخاذ کند یا خی

بشقاب



۱۳۹۳/۶/۸ - ۱۳:۱۸