نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۱, پنجشنبه

در بيست سالگى
آرشيو اسناد و پژوهش‌هاى ايران در برلن

گفتگوى ناصر مهاجر با مهران پاينده، رضا يگانه و عباس خداقلی

چهار شنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۱ - ۰۹ مه ۲۰۱۲

این گفتگو در ۱۵ آوریل ۲۰۰۷ صورت گرفت؛ در برلن. پیش از ترک پاریس از مهران پاینده خواهش کرده بودم به همکارانش بگوید که در پی شناختن بهتر و شناساندن بیشتر آرشیو اسناد پژوهش‌های ایران ـ برلن هستم و سپاسگذار می‌شوم اگر چند تنی از دست‌اندرکاران آن نهاد به گفتگو با من بنشینند. او پیام مرا با دوستانش در میان گذاشت؛ نیز زمان و مکان نشست را. آنچه پیش‌رو دارید چکیده‌ی گفتگو با سه تنی‌ست که آن شب در آرشیو حضور یافتند. عباس خداقلی در نیمه‌ی بحث خود را به آرشیو رساند و به همین دلیل در پایان گفتگو پدیدار شده است.

ناصر مهاجر: پيش از آغاز گفتگو دلم مى‌خواهد بدانيد سپاسگذارتان هستم كه پذيرفتيد با من به گفتگو بنشينيد. آرشيو شما/ آرشيو ما، يكى از مهم‌ترين نهادهايى‌ست كه در تبعيد شكل گرفته و برجا مانده. منشاء خدمات زيادى هم بوده. اما تاريخچه و چند و چون شكل‌گيرى و زندگى آن چندان شناخته شده نيست. پس اجازه دهيد از همين جا آغاز كنيم. تا جایی که من میدانم، آرشیو اسناد و پژوهش‌های ایران در 29 ماه مه سال ١٩٩٢ (8 خرداد ١٣٧١) بنا نهاده شد. باز تا جایی که می‌دانم، بنیان‌گذاران 11 تن بودند؛ شش زن و پنج مرد، همه پناهنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى سياسى و بيشتر كسانى كه پس از ٣٠ خرداد ١٣٦٠ ايران را ترك كرده‌اند. و باز تا جایی که می‌دانم، همه‌‌‌‌‌ى این 11 تن، چپگرا بودند؛ مستقل و منفرد. نخستين پرسشم اين است: چرا و به چه دليلى چنين كانونى برپاساختيد؟ چه ضرورت‌هایی را احساس می‌کردید كه دست به اين كار زديد؟ فكر اولیه‌تان چه بود؟ رایزنی‌های اولیه‌تان چه بود؟ درك يگانه‌‌‌اى داشتيد و يا با مقدمه‌هاى گوناگون به نتيجه‌‌‌‌ى مشتركى رسيديد؟
• مهران پاینده: با تشکر ازشما که وقت‌‌‌‌‌تان را صرف این کار می‌کنید و آرشیو را قابل دانستید که راجع به آن کاری انجام دهيد و به هر صورت این بخش از کار آرشیو را به عهده گرفته‌‌اید. در مورد نکته‌ی اولی که شما گفتید، بايد بگويم ما 11 نفر، همه‌مان حداقل پناهنده نبودیم. این برای ثبت در تاریخ!!!
ناصر مهاجر: من این نكته را به نقل از بيانيه‌تان آوردم: «ما جمعی از پناهندگان ایرانی...»
• مهران پاینده: به هر صورت هر ۱۱ نفر‌‌‌مان در موقعیتِ پناهندگی نبودیم. یک نفر از ما پناهنده نبود. اما داستان شكل‌گيرى ما: شروع بحث‌هایی که سرانجام منجر به تشکیل آرشیو شد، برمی‌گردد به سال ۹۰. در آن سال عده‌ای از دوستان، ضرورت یک کار جمعی را که به نوعی معطوف باشد به ايجاد کتابخانه، احساس مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردند. وجود مرکز و مکانی که آدم ها دور هم جمع شوند، با هم حرف بزنند، تبادل افکار بکنند، به طور جدی محسوس بود. آدم‌های مختلفی بودند که در این بحث‌ها شرکت مى‌کردند. در بعضی جلسات، تا جایی که یادم می‌آید، حدود ۲۰ نفر مى‌آمدند. مجموع کسانی که در بحث‌ها شرکت می‌کردند، به بیش از 30 نفر می‌رسید.
ناصر مهاجر: بحث‌ها‌ى‌تان را در کجا برگذار مى‌كرديد؟
• مهران پاینده: دو جلسه‌ی اولش در خانه‌ی یکی از دوستان بود که هنوز هم با ما کار می‌کند. بعد، جلسات را در یک کافه برگذار كرديم. نظراتِ مختلفی مطرح بود که وارد جزئیاتش نمى‌شوم. زیاد وقت می‌برد. از مجموعه‌ی آن نظرات، یک نظر کسانی را پیدا کرد که آن را اجرا کنند و به پیش ببرند. آن نظر عبارت از این بود که یک آرشیو اسناد داشته باشیم با يك کتابخانه در كنارش. این نظر اساسا متکی بر چند نكته بود: که ما اصولا مردمی هستیم بدون حافظه‌‌‌‌ى تاریخی. مردمی هستیم فراموشکار. مردمی هستیم که کمتر می‌توانیم تجربه‌های گذشته‌مان را، حتا تجربه‌های گذشته‌ى نزديك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان را به نسل پس از خودمان منتقل كنيم. يا طورى منتقل كنيم كه آن‌ها بتوانند نسبت به آن واقف شوند، بر كم و كيف آن مسلط شوند و بتوانند دنباله‌ی کار را بگیرند. این فراموشی هنوز هم به طورجدی گریبان‌گیر ماست. نمونه‌‌هایش خیلی زیاد است. مثلا جنبش زنان اگر بخواهد کار بکند، باید در اسناد تاریخی بگردد تا ببیند که 50 سال پیش زنان ایران چه می‌کردند. يا وقتى در سال ١٣٤١ مساله‌‌‌‌ى ارضی مطرح شد، محققین باید می‌رفتند و می‌گفتند که مسئله‌ى اصلاحات ارضى يك بار هم به طور رسمى در ۱۳۱۶ یا ۱۳۱۴ از طرف حکومت مطرح شد. چیزی که زمان محمد رضا شاه پهلوی به اجرا درآمد، اولین بار در زمان رضاشاه مطرح شده بود. اين وسط یک چیز گم شده بود. فراموش شده بود. انگار جزو تاریخ ما نبود. چپ‌ها وقتی می‌خواستند ببیند مساله اصلاحات ارضی‌اى كه محمد رضا شاه مطرح كرده چيست و در‌باره‌ى تقسیم زمین چه بايد بگويند، احتمالا باید می‌رفتند در یکى از کتابخانه‌هاى معظم اروپا و آمريكا ‌می‌گشتند تا اسناد جنبش چپ ایران 60 سال پیش را پیدا کنند. بله، در این مورد هم حرف زده شده است. فراموشی در جنبش چپ خيلى روشن خودش را نشان می‌داد. در واقع هر نسلی باید از صفر شروع می‌کرد. بدون تجربه باید شروع می‌کرد. تازه اگر چیزی هم پیدا می‌کرد، چه بسا سینه به سینه و نسل به نسل گفته شده بود. چیزی که همین امروز هم آن را می‌بینیم. مثلا وقتی در‌باره‌ى انجمن‌ها صحبت می‌شود، در یک تاریکی عجیبی فرومى‌‌‌رويم. انجمن‌هایی که زمان مشروطیت داشتیم، اصلا شناخته شده نیستند. در حالی که آن‌ها بخش مهمى از زندگى جامعه بودند. آدم‌ها با آن‌ها کار و زندگی مى‌کردند. این فراموشی يا عدم آگاهى از گذشته، به خصوص در مورد ایرانیانی که سال‌هاى سال در خارج از کشور زندگى كرده بودند، خیلی جدی‌تر بود. برای شخص من به‌خصوص، داستان ايرانيانى كه از ديرباز در آلمان زندگی می‌کردند، سابقه‌ی فعالیت‌شان، کارها‌ی‌شان، مبارزات‌شان به شدت در تاریکی بود. هنوز هم هست. كمتر کسی مى‌‌‌داند که خلیل ملکی در دورانی که در آلمان تحصيل مى‌كرد، چطور زندگی می‌کرد. جز یکی دو سند کوتاه که به یُمن کوشش احمد مهراد پیدا شده، تقریبا هیچ چیز از زندگى او در آلمان معلوم نیست. این سبب می‌شد که آدم به اين نتيجه برسد که در مقابل این جریان غالبِ فراموشى و گم‌شدگى، بايد کاری بکند. قطعا می‌دانستیم که اين یک کار دوران‌ساز نيست! کاری نيست كه همه چیز را زير و رو كند. ولی تصورمان این بود که يك چنين گام‌های کوچک، وقتی کنار هم قرار بگیرند و اگر قرار بگیرند، می‌تواند این فراموشى تاریخی را، این گسست‌های مداومی را که درهمین چند نسل خودمان و در نسل قبل از خودمان شاهدش بودیم، از بين ببرد. پلى بزند بين ديروز و امروز. دست كم نگذارد گسستِ ديگرى اتفاق بیفتد. این حرف عمومى بود که درباره‌ى ضرورت به وجود آوردن آرشیو داشتیم.
ناصر مهاجر: آقاى يگانه، انگار شما می‌خواستید چیزی بگویید؟
• رضا یگانه: بله. ضمن تشکر ازشما آقای مهاجر که لطف کردید و وقت گذاشتید تا گوشه‌ى کوچکی از فعالیتِ فرهنگى ایرانیان خارج از کشور را در تاریخ ما ثبت کنید، مى‌خواستم بگويم احتمالا پنجاه یا صد سال بعد كسانى پيدا مى‌شوند كه تجربه‌ى ما را مد نظر قرار ‌دهند. من به شخصه خيلى دلم مى‌خواست آدم‌هایی که قبل از ما، پنجاه يا صد سال پيش، دور از وطن‌شان زندگی می‌کردند، تجربه‌‌ى فعاليتِ خودشان را ثبت مى‌كردند؛ حتما خيلى به درد ما مى‌خورد. ببينيد هفتاد هشتاد سال پيش در همين شهر برلن، مجله‌ى كاوه منتشر مى‌شد. پيش از آن ايرانشهر منتشر مى‌شد. كاظم‌زاده‌ى ايرانشهر، سيد حسن تقى‌زاده، دكتر تقى ارانى و و و در همين شهر زندگى مى‌كردند. كتابخانه و چاپخانه‌ى در اينجا داشتند. اما ما وقتى آرشيو را راه انداختيم هيچ چيز درباره‌ى تجربه‌‌‌ى آن‌ها نمى‌‌‌دانستيم.
ناصر مهاجر: حق با شماست. برلن، شهری‌ست که نزدیک به صد سال سابقه‌ دارد در پذيرفتن و پناه دادن به ايرانيانِ مخالف استبداد و خواهان آزادى و دموكراسى. از كانون‌هاى اصلى روشنفكران آزاديخواه و كوشندگان راه تجدد و پيشرفت ايران بوده است؛ از آستانه‌‌‌ى مشروطيت تا امروز. از صنيع‌الدوله نويسنده يك كلمه گرفته تا بزرگ علوى در اين شهر زندگى مى‌‌‌كردند. مركز مشروطه‌خواهان در دوره‌ى استبداد صغير بود. همان‌گونه كه اشاره كرديد، کاظم‌زاده ايرانشهر، محمد قزوينى و و و اين شهر را براى كار و زندگى برگزيده بودند. سوسيالست‌هايى چون وحيدالملك شيبانى در اين شهر به انديشه‌ها‌شان غنا بخشيدند. ستادِ سياسى كمونيست‌هاى مستقلى چون مرتضى علوى و تقى ارانى و ديگران، اينجا بود. كاوه، فرنگستان، ايرانشهر و حتا ستاره سرخ در اين شهر انتشار مى‌يافت. و باز همان‌گونه كه اشاره كرديد در اينجا چاپخانه و كتابخانه و قرائت‌خانه‌ى ايرانى داشتيم. لابد برخى از اين نهاد‌ها ثبت شده بودند. در اين باره هيچ پژوهشى انجام داده‌ايد؟
• مهران پاینده: من شخصا دنبال این قضیه رفته‌ام. نه به دلیل آرشیو، مستقل از آرشیو و قبل از آرشیو. راحت بگویم هیچ نشانی پیدا نکردم. من مجله‌ی کاوه را در ایران دیدم؛ ولى در اینجا ندیدم. مجله‌ی فرهنگستان را در ایران دیدم؛ ولى در اینجا ندیدم. ردى از زندگى ارانی در برلن و اطلاع جدى‌اى از نشریه‌ى پیکار دوران حزب کمونیست ايران یا ستاره سرخ که در همين برلن منتشر مى‌شد، پيدا نكردم.(اخیرا شنیدم که دفتر كار ارانی را پیدا کرده‌اند و یک تابلو هم روى ديوار آن چسبانده‌اند.) فقط هم من نيستم كه چيزى پیدا نکردم؛ جرمى بر گردن من نیست. وقتی چند شماره از مجله‌ى پیکار به همتِ آقای خسرو شاکری درآمد، منشاء تقریبا هیچکدام‌شان آلمان نبود. برخى از اسناد حزب کمونیست ايران که توسط آقای احمدی منتشر شد و یا بیان حق، در آلمان فراهم نشد. در اين امر نه فقط مسئله‌ى گسست تاریخی و بی‌حافظه‌گی ایرانی‌ها كه اساسا در نتيجه‌ى استبداد بوده، بلکه جنگ جهانى دوم و انهدام اکثر آرشیوها در جريان جنگ، دخيل است .احتمالا به همين خاطر است كه در پاریس یا در لندن راحت‌تر می‌شود اين نوع اسناد را پیدا کرد. شايد به همين خاطر هم تقی‌زاده در لندن زندگی می‌کرد و يا مجتبا مینوی كه ما حتا نشانى خانه‌ و اسم خيابان‌شان را هم داريم. آن خیابان‌ها در برلن از بين رفته‌اند. خانه‌ها منهدم شده‌اند و خیابان‌بندی جدید‌ى به وجود آمده است. البته ما می‌دانیم که قبلا در فلان محله‌ى برلن خیابانی بوده و در آن خیابان خانه‌ای بوده که مثلا در آن خانه تقی‌زاده و دوستانش دفتر مجله‌ی کاوه را داشتند. اطلاعاتی که من دارم همین قدر است. با کسانی که در اين زمينه بیشتر کار کرده‌اند یا حساسیت بیشتری داشته‌اند هم صحبت کرده‌ام. اطلاعات آن‌ها هم تقريبا در همين حدود است. در نتیجه پاسخ دقیق به سؤال شما به طور خلاصه اين است: کار ما براى درست كردن آرشيو در برلن بر هیچ تجربه‌ی قبلی متکی نبود.
ناصر مهاجر: و مثل بسیاری ديگر از تجربه‌های ما ایرانیان از صفر شروع شد...
• مهران پاینده: یعنی سال‌ها بايد بگذرد تا ما برسيم به سال ۱۳۶۸ و آقای ایرج افشار کتاب قباله‌ى تاریخ را منتشر كنند و ما تازه بفهميم که سال ۱۹۱۸ در برلن جلساتی بوده، صحبت‌های علمی و ادبی‌اى مى‌شده و مثلا آقای محمد علی‌ خان جمال‌زاده در آن صحبت کردند؛ عزت‌الله خان هدایت صحبت کردند، آقای حبیب‌الله خان شیبانی صحبت کردند، آقای محمود غنی‌زاده صحبت کردند...
ناصر مهاجر: این‌ها را از آگهی‌های که در كتاب کلیشه شده درمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌يابيم...
• مهران پاینده: کلیشه‌ی آگهی‌های تبلیغی‌ که در آن زمان چاپ شده و نام سخنرانان در آن آمده، برخى از اشخاص مقيم برلن را به ما معرفى مى‌كند. وجود این جلسات را من از طریق کتاب قباله تاریخ فهميدم که در ایران درآمده؛ نه از پرس‌و‌جوهايم در برلن. و اين كتاب هم بعد از آنکه آرشیو تشکیل شد، به دست ما رسید. اما مسئله اين است كه ما تنها نسبت به بخش بسيار كوچكى از تجربه‌هاى تاريخى‌مان آگاهى داريم. بخش بسيار بسيار بزرگى گم شده. ما خواسته‌ايم كه از گم شدن تجربه‌هاى دوران خودمان جلوگيرى كنيم و به سهم خودمان با اين فراموشى مقابله كنيم.
ناصر مهاجر: بر اين نکته در يكى از چند بيانيه يا اعلاميه‌اى كه داده‌ايد تاكيد داشته‌ايد: «...تقلایی هرچند جزیی در برابر جریان غالب و سنتی شده‌ی به فراموشی سپردن کوشش‌ها و فعالیت‌های مختلف ایرانیان در داخل و به خصوص خارج از کشور...".
• مهران پاینده: بله. وارد ریشه‌های این گسستگی تاریخی و این فراموشی نمى‌شوم كه اين بحث دیگری است و جای دیگری می‌خواهد. نكته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى دومی که بنیادِ کار بود، این بود که ما هر كدام‌مان احتیاج به یک چنين جایی داشتيم. جایی که بتوانيم به آن مراجعه کنيم و مطالب مربوط به ایران را كه دنبالش هستيم، پيدا كنيم. به‌خصوص که با حکومتی روبه‌رو بوده و هستیم كه هر سندى را كه به سودش نباشد، سربه نيست مى‌كند. جمع‌آوری اين‌گونه اسناد و حفظ کردن‌‌شان هم اقدامى بود در مقابل سانسور و هم يك حرکتى كه به احتیاجاتِ روزمره خود ما پاسخ می‌داد. البته هر کدام‌‌مان کتابخانه‌ی کوچکی داشتيم. مجموعه‌هاى كوچك و بزرگ نشریه، اطلاعیه، اعلامیه که برای خودمان کم بود. همیشه کم می‌آوردیم. فکر کردیم اگر جایی باشد که بتوانيم همه‌ی موجودى‌‌‌‌مان را آنجا متمرکز كنيم، کار همه‌مان خيلى راحت تر می‌شود.
• رضا يگانه: سواى صحبت‌هاى مهران، چند نکته به ذهن من رسيده كه دلم مى‌خواهد براى‌تان بگويم. اول این که ايده‌ى آرشيو پيش از خود آرشيو وجود داشت. از زاویه‌ی تاریخی، يك نكته خيلى مهم است كه بدانيد: همه‌ى کسانی که در بحث‌‌‌‌‌‌‌هاى اوليه‌ مشاركت داشتند و می‌خواستند پای چنين كارى باشند، تجربه‌ی شکست را از سر گذرانده بودند. تجربه‌ی شکست براى همه‌ى ما به این معنا بود که فعاليت در سازمان‌ها و گروه‌های سیاسی تنها راه مبارزه نيست. اینکه از آن جمع اوليه بزرگ، تعداد معدودی بیرون آمد، آن یازده نفر، به این مفهوم بود كه یازده نفر به رغم سن و سال متفات‌شان، مى‌خواهند كه...
ناصر مهاجر: از چند ساله بوديد تا چند ساله؟
• رضا یگانه: از ٢٩ ساله كه من بودم داشتيم تا ٤٠ و ٤٥ ساله كه سن و سالِ مهران و شهین نوايى بود.
ناصر مهاجر: ممكن است نام اين يازده تن را بگوييد؟
• رضا یگانه: ژاله احمدی، لوئیز باغرامیان، مهران پاینده، افسر جوادی، گلرخ جهانگیری، حمید حق‌دوست،عباس خداقلی، فرزانه سوری، شهین نوائی، حمید نوذری، رضا یگانه.
در واقع افراد متعلق به دو نسل و با تجربیاتِ متفاوت، دست در دست هم گذاشتيم. يك نسل با انقلاب پا به ميدان مبارزه گذاشته بود و يك نسل پيش از انقلاب درگير مبارزه شده بود. بعضى از ما تجربه‌‌‌ى فعاليت در خارج از كشور را هم داشتند و عضو كنفدراسيون جهانى محصلين و دانشجويان ايرانى بودند. تركيب ما از نظر جنسيتى هم جالب بود. همان‌طور كه خودتان در شروع بحث اشاره كرديد، ما شش زن و پنج مرد بودیم. همه‌مان چپ. و همه‌ از ضرورت ايجاد يك مركز اسناد و يك كتابخانه‌ى خوب دم مى‌زديم. درباره‌ى نوع كتاب‌هاى كتابخانه اختلافى نداشتيم. اما در مورد اينكه دنبال چه نوع اسنادى بايد برويم، اختلاف نظر داشتيم. و اين بازتابى بود از دركِ آن موقع ما از دمکراسی. یک نظر می‌گفت بايد دنبال جمع آوری اسناد مشخص و محدود باشيم و نه هر نوع سندى...
ناصر مهاجر: مراد از« اسناد مشخص و محدود»، اسناد مربوط به جنبش چپ ایران است؟
• رضا یگانه: نه تنها جنبش چپ، كه در جنبش چپ هم اسناد مربوط به گروه‌ها و سازمان‌های مشخص و محدود‌ى مد نظر بود. مشخصا گروه‌ها و سازمان‌هايى كه از جمهوری اسلامی حمایت نکرده بودند. در مقابل اين نظر، نظر ديگرى وجود داشت كه ما آن را نمایندگی می‌کردیم. ما مى‌گفتيم جمع‌آوری اسناد یعنی جمع‌آوری اسناد؛ صرف نظر از اینکه سند مربوط به چه فرد یا گروهی باشد و محصول چه مقطع تاريخى‌اى. مى‌گفتيم تنها با این نگاه است كه هم خودمان و هم دیگران امكان پيدا مى‌كنند كه تاریخ را آن طور که وجود داشته ببينند؛ در كليت و جامعيتش.
ناصر مهاجر: آقاى پاينده، مى‌خواهيد در اين زمينه چيزى بگوييد، يا من پرسش بعدى‌ام را طرح كنم؟
• مهران پاینده: من می‌توانم دو نکته به بحث رضا اضافه كنم. آنچه رضا از دموکراسی گفت، از مشکلاتِ مرحله‌ی اول كار ما بود. اينكه سازمان‌دهی کار ما چطور می‌تواند مبنايى دموکراتیک داشته باشد، در اول كار مطرح شد. اين جنبه‌ى نظرى كه رضا به آن اشاره كرد را اگر روشن نمى‌كرديم، نمى‌توانستيم كار عملى را شروع كنيم. بايد روشن مى‌كرديم كه چه فهمی از سند داریم؛ از چیزهایی كه برای دانستن، برای نگه‌داشتن و برای حفظ کردن مهم است. یکی از چیزهایی که خوشبختانه پذیرفته شد و تا جايى که می‌شد به عمل درآمد (مشكلاتى كه در جريان عمل به وجود آمد را بعد مى‌گويم) این بود که تمام چیزهای چاپی موجود را جمع کنیم؛ نه تنها چیزهایی که ظاهرا خیلی مهم است و سیاسی‌ست! بلكه اسناد فرهنگى‌ و حتا چیزهایی كه به زندگی عادی و روزمره‌ى آدم‌هاى خارج از کشور مربوط مى‌شود را. در نتیجه حالا كلى آگهى تبليغاتى داريم؛ از آگهی‌های تبلیغاتی رستوران‌ها‌ى ايرانى تا تعميرگاه و آموزشگاه. اين كار را كرديم كه روزی بتوانیم بگوئیم ایرانی‌هایی که در اینجا زندگی می‌کردند، این جور غذا می‌خوردند، به این جور جاها مى‌‌رفتند، سوار اين جور ماشین‌ها می‌شدند، اين تعداد تعميرگاه داشتند و ...
ناصر مهاجر: کوشش برای گردآوردن سند در ربط با زندگى و تاریخ اجتماعی ایرانیانِ در تبعيد و مهاجرت.
• مهران پاینده: بله در زمينه‌ی زندگی ایرانیان خارج از کشور تاكيد خاصى داشتيم و همچنين هرچه مربوط به مسائل ايران مى‌شد. این نوع فهم ـ اسمش را بگذاريم فهم مدنى از کار دموکراتیک ـ از روز اول و از اولین نشست‌ها مورد بحث و گفتگو بود. اجبارا باید پيش از شروع كار به نقاط مشترکی می‌رسیدیم که خوشبختانه رسيديم.
• رضا یگانه: در این رابطه دو نکته احتمالا مهم است كه بد نيست به آن اشاره شود. یکی فهم ما از دموکراسی بود (در آن دوره) كه ساختار رابطه‌ی درونی ما را روشن مى‌کرد. نكته‌ی دوم توافق ما درباره‌ى جمع‌آورى بدون محدوديت اسناد و مدارك بود. و شايد براى‌تان جالب باشد كه بدانيد وقتى پای این کار رفتیم و به عنوان مثال اعلاميه‌هاى این گروه و نشريات آن سازمان را جمع‌آوری كرديم، اسمی که روی پرونده يا جعبه‌ی مربوطه گذاشتيم، به لحاظ شكلى، کپُی همان اسمی‌ست که آن سازمان و گروه روی اعلاميه و نشریه‌اش گذاشته بود. نه با دست اسم را بازنويسى کردیم و نه با ماشین چاپ. بلکه آن را به همان شکل، کپی کردیم و روی جعبه‌‌‌ی پرونده مربوطه چسباندیم. اين پيشنهاد مهران بود. منظورم اين است كه فهم ما از دموکراسی این بود که حق هیچ‌گونه دخل و تصرفی در آنچه به دست مى‌آوريم، نداريم. ما سند را، هر سندى را به همان شكل كه هست در معرض ديد محقق مى‌گذاريم.
ناصر مهاجر: یعنی به امانت و امانت‌داری پای‌بنديد و نيز به انتقال صحیح و سالم آنچه به دستِ‌تان مى‌رسد به ديگران.
• مهران پاینده: براى پل زدن به گذشته‌ و از بين بردن گسستِ تاریخی‌‌‌اى كه به آن اشاره كردم؛ براى مقابله با فراموشی تاریخی و فقدان حافظه‌ى تاریخی، اجبارا باید این کار را می‌کردیم. هر چیز که مربوط به این زمانه مى‌شود، بايد حفظ شود تا در اختیار همگان قرار گیرد و خود به خود به نسل‌های آینده منتقل شود.
ناصر مهاجر: از این جمع 11 نفره که آرشيو را بنیاد گذاشتند، چند تن پژوهشگر بودند يا هستند؟ و چند تن بیش از اینکه خودشان را پژوهشگر بدانند، خود را علاقمند به مطالعه مى‌‌‌دانند و علاقمند به اینکه مرکزی وجود داشته باشد براى پژوهش در زمينه‌ى مسائل ايران. دوم، مى‌خواهم بدانم از كسانى که آرشیو را بنيان گذاشتند، چند نفر اهل فن بودند؛ يعنى در بايگانى و كتابدارى سررشته داشتند؟
• مهران پاینده: اینکه مشخصا چند نفر و چه درصدى از ما اهل پژوهش بودند و هستند، از گفتنش معذورم. ارزیابی من می‌تواند درست یا غلط باشد. اما با قطعيت مى‌توانم بگويم كه همه‌‌ى کسانی که دور هم جمع شدند، اهل فعالیت سیاسی بودند. کسانی بودند که مسائل جاری اجتماع، مسئله‌ى مرکزی‌شان بود. و البته كسانى هم در ميان ما بودند و هستند كه به راستى اهل پژوهشند؛ البته به درجات مختلف. به اين معنا، آن 11 نفر طیفی را تشكيل مى‌دادند كه یا پژوهشگر بودند یا فعال سیاسی؛ ولی همه ضرورت ايجاد يك مركز اسناد را حس می‌کردند و حاضر بودند براى آن مايه بگذارند. این نقطه‌ی مشترکی بود که ما را به هم وصل می‌کرد. ما در ميان خودمان کسانی را داشتیم که براى‌‌‌شان جمع آوری سند مهم‌تر از هر كار دیگری بود. کسانی را هم داشتیم که سند را برای این می‌خواستند که کار سیاسی‌شان را پیش ببرند. و البته کسانی هم بودند که این دو را با هم می‌خواستند.
ناصر مهاجر: در ميان شما ١١ تن زن و مرد بنيان‌گذار، چند آرشیویستِ كارآزموده وجود داشت. یک نفرتان را مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسم...
• مهران پاینده: آرشیویستى که تحصیلاتِ آرشیو کرده باشد، نداشتيم. ولی من خودم یک کم بلد بودم. سابقه‌ى...
ناصر مهاجر: می‌دانم که شما اين کاره بوديد. اما مى‌‌خواهم بدانم کسانى ديگرى هم بودند كه در كار بايگانى يا كتابدارى سررشته داشته باشند؟
• مهران پاینده: سررشته، اگر به معنای تخصصی‌اش منظور نظرتان باشد، باید بگویم نه. کسى در ميان ما نبود که دوره‌ى کتاب‌داری دیده باشد و تخصص بايگانى داشته باشد. ولی اگر سررشته به این معنا باشد که دوستانی بودند و هستند كه تجربه‌ى عملى داشتند و براى كارهاى تحقيقاتى‌‌‌‌‌‌‌‌شان اجبارا بخش بزرگی از وقت و زندگی‌شان را در کتابخانه‌ها گذرانده بودند، چرا بودند كسانى كه سررشته داشتند.
همین‌جا حتما باید اشاره کنم که ما اصلا گمان نمی‌کردیم، هنوز هم گمان نمی‌کنیم، که با ايجاد آرشیو شاهکار كرده‌ايم. كار ما نه اولین مورد در اين زمينه بود و نه الزما مهمترین مورد. البته امروز می‌توانم بگویم که در ميان كل مراکز اسناد ايرانى خارج از کشور، آرشيو از همه بزرگتر است. و مى‌دانيم خیلی از سازمان‌های سیاسی، آرشیوهایی دارند که بعضی از قسمت‌های‌شان، بسیار غنی‌تر از آرشیو ماست. در عین حال می‌دانیم كه دولت‌های مختلفی که با ایران سر و کار داشته‌ا‌ند، آرشیوهایی درباره‌ى مسائل ایران دارند که بسیار بسيار غنی‌تر از ماست. بخشی از این آرشیوها اصلا در اختیار عموم نیست. بخشی در اختیار خواص است و به نظر می‌آید كه بيشتر براى مخدوش کردن تاریخ از آن استفاده می‌کنند تا روشن کردن نکات تاریخی!
ناصر مهاجر: وقتی شما دست به کار شديد، از پاگرفتن مرکز اسناد و پژوهش‌ ایرانی در پاریس چند سالى گذشته بود. مى‌خواستم بدانم كه پيش از به راه انداختن آرشيو با آن‌ها به مشورت نشستيد يا نه؟ تجربه‌ی آن‌ها مورد توجه‌تان قرار گرفته بود يا نه؟ همفکری و هماهنگی با هم داشتيد يا نه؟
• مهران پاینده: من دوستانی که مرکز اسناد پاریس را درست کردند (هوشنگ كشاورزصدر، شهرام قنبرى و على رهنما) از قبل مى‌شناختم. تقریبا از اول كارشان با آن‌ها بودم. نه اینکه جزو همکاران‌شان باشم، نه. ولی در جریان بحث‌های‌شان بودم. در جریان جمع‌آوری سندهاى‌شان بودم. در جریان تنظیم سندهايى كه جمع كرده بودند، بودم. یعنی کاملا از نزدیک با آن‌ها رابطه داشتم. وقتی خواستیم برای اینجا اسم انتخاب كنيم، تصميم گرفتیم همان اسم آن‌ها را براى خودمان انتخاب كنيم؛ تمام و كمال، فقط برلن را به آن اضافه کنیم. دليل‌مان هم روشن بود. هم حق تقدم آن‌ها را رعايت كرده بوديم و هم کوششی بود در اين جهت كه اين نوع مركز‌ اسناد در شهرهاى ديگر تشكيل شود. خيلى هم از آن‌ها کمک گرفتیم؛ کمک فکری. ولی وقتى به مرکز ثبت انجمن‌های عام‌المنفعه برلن رجوع كرديم و درخواست ثبت مركز اسناد و پژوهش‌هاى ايرانى در برلن را داديم، با مخالفت روبه‌رو شديم. آن‌ها حاضر نبودند اینجا را به عنوان "مرکز" بپذیرند. رسما به ما گفتند که "مرکز" نهادى‌ست که شعبه‌های مختلف دارد. تنها در اين صورت مى‌توانيد از نام مركز استفاده كنيد كه ثابت كنيد در شهرها و كشور‌هاى ديگر شعبه داريد...
ناصر مهاجر: اين را قانون آلمان مى‌گويد؟
• مهران پاینده: قوانین ثبت در آلمان به اين صورت تنظيم شده. به این دلیل هم اسم ما شد، آرشیو اسناد و پژوهش‌هاى ايران ـ برلن!
ناصر مهاجر: جز بحث‌ و فحص‌هاى نظرى درباره‌ى نوع آرشيوى كه مى‌خواستيد به وجود آوريد و نيز شور و مشورت با دوستان مركز اسناد پژوهش‌هاى ايرانى در پاريس، چه كارهاى ديگر كرديد براى ريختن شالوده‌هاى آرشيو. براى هر يك از آن كارها چقدر وقت گذاشتيد؟
• مهران پاینده: در واقع كار ما به دو بخش کاملا مختلف تقسيم مى‌شود. بحث‌هاى مربوط به درست كردنِ اينجا، پيش از سال ١٩٩٠ شروع شد. در سال 90 جدی شد. در سال 91 به نتیجه ‌رسيد. جمع يازده نفره در سال 91 همدیگر را پیدا کردند. در سال 91 فصل مشترک‌ را پیدا مى‌كند و مصمم مى‌شود که آرشیو را تشکیل دهد. در واقع از سال 91 است که بحث‌های مقدماتی تمام مى‌شود و کوشش برای جمع‌آوری اسناد شروع مى‌شود. و اينكه چه چیزهایی را باید جمع‌آوری کرد، چه جوری باید جمع‌آوری کرد، چه جور باید بودجه را تامين کرد و چه جور محل را.
ناصر مهاجر: اينجا را چه جور پيدا كرديد؟
• مهران پاینده: یکی از دوستان ما، خانم ژاله احمدی که آن موقع از فعال‌ترين افراد جمع بود و براى به وجود آوردن آرشيو بسيار زحمت كشيد، از طريق مرکز آمریکای لاتین (LAZ) که از مبارزات مردم امريكايى جنوبى پشتيبانى مى‌كرد، توانست اين محل را پيدا كند. مركز آمريكاى لاتين را بچه‌های چپ مى‌‌‌‌گرداندند چه آن‌هايى كه اهل آمریکای جنوبى بودند و چه آلمانى‌ها. چون جای خیلی بزرگی داشتند، با دست و دلِ باز و خیلی صميمانه گفتند كه: شما می‌توانید بیایید اینجا و کارتان را شروع کنید. اجاره هم اصلا برای‌مان مساله‌ای نیست، بیائید تا ببینیم چه کار می‌توانیم بکنیم. و یکى از اتاق بزرگ‌شان را در اختيار ما گذاشتند. در نتيجه از سال ٩١ تا ٩٢ کار ما تهيه اسناد و كتاب‌ها و تداركِ مقدماتِ افتتاح رسمی آرشیو شد. در این دوره، آرشیو رسما به ثبت رسید و مجموعه مطالبِ چاپی که هر کدام از ما يازده نفر داشتیم، تقریبا همه‌اش به اينجا منتقل شد. تعدادى از دوستانى هم كه از اين برنامه حمایت می‌کردند، كتاب‌ها و نشريه‌هاى اضافى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را به اينجا آوردند. تقریبا يك سال تمام كار ما مرتب کردن اسناد، نشريات و كتاب‌ها بود؛ طبقه بندی‌شان، فهرست کردن‌شان و غیره. وقتى به حدِ قابل عرضه‌ى اسناد و نشريات و كتاب‌ها رسيديم، جلسه‌ى همگانى‌اى برگذار كرديم و آرشیو را افتتاح کردیم؛ در تاریخ ٢٩ ماه مه ١٩٩٢. میز بزرگی در اتاق گذاشتیم که مقدار زیادی از اولین شماره‌ى نشریاتی که داشتیم و بعضی اعلامیه‌های كم ياب، بر آن چيده شده بود. اين جلسه با استقبال ايرانيان روبه‌رو شد.
• رضا یگانه: همان‌طور که مهران اشاره کرد، در واقع ما از خانه‌های خودمان شروع كرديم؛ از كتابخانه‌ و آرشیوهای کوچکى كه داشتيم! خُب هركس بر اساس علائق سیاسی، فرهنگی و اجتماعی‌ خودش، بخشى از تاریخ گذشته‌اش را به صورت کتبی جمع‌آوری کرده بود. این آرشيو‌هاى كوچك را که چند قفسه بیشتر نبود، روی هم گذاشتیم و آرشيو را ساختيم. بعد دوستان نزديك‌مان پا پيش گذاشتند و بخشى از آنچه را كه داشتند، به ما دادند.
نکته‌ی دوم اینکه واقعا جا دارد از دوستان آلمانی‌مان كه زندگى و مبارزه‌ى مردم آمریکای لاتین را مد نظر داشتند، سپاسگذارى كنيم. آن‌ها بى‌هيچ قيد و شرطى ما را پذيرا شدند. مدتى همسايه‌وار زندگى كرديم و بعد كه فعالیت‌های‌شان محدود شد، خانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى دوم‌شان را به ما واگذار كردند.
ناصر مهاجر: چند سال مستاجر يا همسايه‌ى آن‌ها بودید؟
• رضا یگانه: شش هفت سال.
ناصر مهاجر: در این شش هفت سال و حتا پيش از آن به اين موضوع هم انديشيديد كه مثلا با وزارت فرهنگ یا نهادهای فرهنگی مستقل آلمان تماس بگيريد و از آن‌ها بخواهيد كه به شما كمك مالى كنند تا دست كم از شر اجاره‌ى محل رها شويد.
• مهران پاینده: این مطلب از اولین مطالبی بود که به ذهن ما آمد. چون بيشتر ده دوازده آدمى كه دور هم جمع شده بودند، یک لاقبا بودند و هستند؛ پاپتی‌. يا کار ثابت جدی ندارند؛ يا عمدتا بیکارند و با حقوق حداقل سوسیال زندگی می‌کنند. يا دانشجو هستند (بودند). با توجه به اين واقعيت، به هر كجا که به عقل‌مان می‌رسید و به هر جا که دیگران می‌گفتند ممكن است گره‌ از مشكل مالى ما باز كند، مراجعه كرديم. در درجه‌ی اول، مشکل جا داشتيم و مشکل مالی. مشکل جا با كمك دوستانِ مرکز آمریکای لاتین حل شد. ولی مشكل مالی حل نشد. برای پیشبرد کار قرار گذاشتیم که هر کدام ماهی 50 مارک بپردازیم؛ از جیب. یک مدت طولانی این کار را کردیم. خُب خیلی مشکل بود. پس از مدتى درمانديم. در یکى از جلسات‌مان گفتیم که نمى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانيم سهميه‌‌‌ى ماهانه‌‌ى تعيين شده را بپردازيم. مبلغ را آوردیم پایین. قرار تازه اين شد كه كسانى كه توان ماهانه‌‌‌ى٥٠ ماركى را ندارند، 20 مارک بپردازند و کسانی که توانش را دارند هر قدر كه می‌توانند كمك كنند. باز قرار شد كه به نهادهای مختلف آلمانی که کار فرهنگی می‌كنند و حتا بنيادهايى که به طور اخص کار فرهنگى نمی‌کنند، مراجعه کنيم؛ كه كرديم. اما افاقه نكرد. يعنى تكيه‌ گاه جدى پيدا نكرديم. اینكه گفتم به معناى آن نيست که هيچ کمک مالى نگرفتیم. نهادهای مختلفى بودند، از جمله آستای برلن، چه آستای این دانشگاه، چه آن دانشگاه، كه به ما كمك كردند...
ناصر مهاجر: آستا؟
• رضا یگانه: دانشجويان هر دانشگاه انجمنی دارند که از حقوق دانشجو دفاع می‌کند. به اين انجمن‌ها مى‌گويند آستاASTA)). مخفف Der Allgemeine Studentenausschuss است كه ترجمه‌ى فارسى‌اش مى‌شود مجمع عمومى دانشجويان. اعضاى آستا دانشجو هستند. منظور مهران از این دانشگاه و آن دانشگاه، دانشگاه آزاد برلن است و دانشگاه فنى برلن.
• مهران پاینده: این دو دانشگاه بودند به اضافه‌ی چند نهاد دیگر و چند بنیاد Umverteilenو Netzwerk و Bildungswerk که به جريان‌هاى آلترناتيو و خارجى‌ها كمك مى‌كنند. تا جایی که یادم می‌آید، همان اوایل كار توانستيم یک كمك مالى 500 مارکى بگيریم. بعدتر هم يك كمك مالى 5000 مارکى گرفتيم. اين پول را براى خرید کامپیوتر و وسايلى كه کارمان را راحت‌تر و طبقه‌بندی اسناد را آسان‌تر مى‌كرد، تقاضا كرديم. اين را هم بگويم كه در آن زمان فشار جمهوری اسلامی بر اپوزیسیون زیاد بود؛ مى‌‌زدند، مى‌کشتند ، ترور کردند، تهديد مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كردند. اپوزیسیون ايرانى تامين جانى نداشت. دور هم جمع شدن در فضاى عمومى خالى از خطر نبود. علاوه بر فشار جمهورى اسلامى، بايد مواظب فاشیست‌ها و ضد خارجی‌ها هم مى‌بوديم. محل آرشيو مناسب نبود. در معرض تهدید بودیم. کرکره هم نداشتيم كه از خطر سنگ انداختن و آتش افروزى در امان بمانيم. خيلى اين در و آن در زديم كه دست كم جاى بهترى پيدا كنيم. آخرین جایی که به عقل‌مان رسید، شهرداری منطقه بود. چندين جلسه‌ى طولانی با مسئول خارجی‌های شهرداری داشتيم. یک بار هم شخص شهردار به جلسه آمد. بالاخره گفتند باید تقاضا‌ى كمك مالى كنيد و مشكل‌تان را توضيح دهيد. تقاضا را نوشتیم و خدمت‌شان تقديم كرديم. بالاخره روز موعود فرا رسيد و ما را به جلسه‌اى در شهرداری منطقه فراخواندند.چون هويت سیاسی‌مان مطلوب و مطابق ميل حضراتِ نماينده نبود، تقاضاى‌مان را رد كردند. تا جایی که به یاد دارم، چهار نفرشان فاشیست بودند؛ نه راست كلاسيك! قرارداد اجاره را كه به اسم آن مرکز آمریکای لاتین بود بهانه كردند و عذر خواستند. حتا حاضر نشدند كه هزينه‌ى یک کرکره دو متر در یک متر را تامين كنند.
ناصر مهاجر: به رغم همه‌ی کوششی که کردید؟
• مهران پاینده: حتا به دانشگاه هومبولت (Humboldt) هم مراجعه کردیم. به آن‌ها پيشنهاد داديم كه: مجموعه‌ى اسناد و نشريات‌مان را در اختیار شما می‌گذاریم و حاضریم به عنوان کارمند بدون مزد در كتابخانه دانشگاه كار كنيم؛ براى اينكه اين مجموعه از بين نرود و گسترش پيدا كند. بعد از چند دور مذاکره و نامه‌نگاری و غیره، بالاخره به ما گفتند که: در شرق برلن جایی داريم كه مى‌توانيم به شما اجاره دهيم. آنجا، در محله‌ى دورافتاده‌اى قرار داشت و بايد از کوچه پس‌ کوچه‌های عجیبی مى‌گذشتى تا به آن بررسى. اجاره‌اش هم كم نبود. تحقیق کردیم و دیدیم كه اجاره‌ی آنجا از اجاره‌ى همه‌ى ساختمان‌هاى دور و برش بيشتر است. این همه‌ى کمکی بود که نهادهای فرهنگی و دانشگاهی آلمان به ما دادند.
• رضا یگانه: علاوه بر دانشگاه هومبولت، به دانشگاه آزاد برلن و دانشگاه فنى برلن هم بارها مراجعه کردیم. با گردانندگان كتابخانه، استاتيد بخش خاورميانه و خلاصه هر كس كه مسئولیتى جدى در دانشگاه داشت مذاكره كرديم كه بى‌نتيجه بود. جا دارد، از یک بخش از سبزها هم ياد كنيم؛ از Bildungswerk.
ناصر مهاجر: بیلدونگ ورک؟
• رضا یگانه: بیلدونگ ورک بنيادى‌ست كه امور آموزشی سبزها را در دست دارد. آن‌ها بخشى از مخارج سمینارهای ما را تامین كردند.
• مهران پاینده: به این دلیل که خانم احمدی آنجا کار می‌کرد و فعال بود. نه به دلیلِ فرهنگ‌‌دوستى سبزها!
• رضا یگانه: در هر صورت مجموعه‌ى کمک مالی‌اى كه از طرف بنياد‌ها و موسسات آلمانى به ما شد، در همين حدودى‌ست كه مهران شرح داد. يعنى آرشيو با كمك مالى ايرانى‌ها سرپا مانده. جز خودمان، دوستان‌مان که از اول كار دور ما را گرفتند و از ما حمایت ‌کرده‌اند، در تداوم كار سهم به سزايى داشته اند. اين دوستان پس از افتتاح آرشیو، به عنوان همیار و عضو آرشیو سالانه حق عضويت و هميارى پرداخته‌اند.
ناصر مهاجر: چه قدر؟
• رضا یگانه: سالانه ده بیست مارك.
ناصر مهاجر: امتياز عضويت و هميارى در چيست؟
• رضا یگانه: علاوه بر کتاب مى‌توانند یکی دو شماره‌ی آخر فصلنامه‌ها، ماهنامه‌ها و هفته‌نامه‌های داخل و خارج از کشور را پیش از انتقال به بایگانی راکد، برای چند روز قرض بگیرند و آن را از آرشیو بيرون ببرند. برای عضو شدن باید آدرس تماس و شماره‌ى تلفن‌شان را بدهند که اگر کتاب برنگشت بتوانیم پی‌گیری کنیم.
ناصر مهاجر: چند عضو و همیار دارید؟
• رضا یگانه: فكر مى‌كنم تعداد كسانى که تا به امروز عضو آرشیو شده‌اند؛ چه آن‌هايى كه در اين شهر زندگى مى‌كنند و چه كسانى كه در شهرهاى ديگر هستند، حدود ٥٠٠ نفر بشود. می‌توانم به دفتر نگاه كنم و رقم دقیق را به شما بگويم!
• مهران پاینده: 527 نفر تا به حال عضو شده اند.
• رضا یگانه: که اکثریت قریب به اتفاق‌شان در برلن زندگی می‌کردند یا می‌کنند. ولى توجه داشته باشيد كه اعضاء و هميارانى هم داريم و داشتيم كه در شهر‌ها و كشور‌هاى ديگر زندگى مى‌كنند. این را هم بگويم سواى اين ٥٢٧ نفر، خيلى‌ها از آرشيو استفاده يا بازديد مى‌كنند كه عضو و هميار ما نيستند.
ناصر مهاجر: وقتى آرشيو را افتتاح كرديد، چند عضو و هميار داشتيد؟
• مهران پاینده: در شروع كار ٦٠ نفر يا 70 نفر عضو و هميار داشتيم. يادم مى‌آيد وقتى آرشیو افتتاح شد، در سال 92، تقریبا تمام ایرانیان فعال، چه در عرصه‌ی پژوهش‌های علمی - اجتماعی و چه فعال در زمینه سیاسی، در مراسم حضور داشتند. یک صندوق گذاشته بودیم برای کمک مالى. از دوستان خواستیم که متناسب با وضع مالی‌شان به ما كمك كنند. يك گزارش مالی هم دادیم که در سال گذشته چه هزينه‌هايى داشتيم و چه‌قدر پول گذاشتيم و غيره. 41 مارک و 2 فینیگ مجموعه‌ی کمک مالى‌‌‌‌اى بود که در روز افتتاح به آرشيو جمع شد. رفته رفته موقعيت‌مان تغيير كرد. به مرور تعداد‌ دوستان و مقدار كمك مالى، بيشتر شد. رقم ٥٢٧ نفرى كه به شما دادم، تعداد کسانی‌ست که در طی پانزده سال گذشته، دست كم یک بار عضو شدند. بودند کسانی که یک سال عضو شدند و حق عضويت پرداختند. بودند کسانی که پنج سال عضو بودند. و کسانی که در تمام این پانزده سال پاى ثابت بودند.
ناصر مهاجر: همیاران و اعضاء همه بیست مارك مى‌دادند و يا... ؟
• مهران پاينده: حداقل يك مارك مى‌دادند که بیشتر جنبه‌ی ینبلیک داشت. از وقتى كه مارك رفته و يورو آمده، همیاری پانزده يورو شده. اما جز شهريه‌ى اعضا، كمك مالى دوستان آرشيو را هم بايد به حساب آورد. يك دسته از دوستان بودند و هستند كه گه‌گاه به آرشيو کمک مالی می‌کنند. تعدادی هستند، كمى بيش از ٣٠ نفر، که ماهانه کمک می‌کنند؛ از پنج يورو در ماه گرفته تا ٣٠ يورو. با بانک‌شان قرار گذاشته‌اند كه مبلغ را سر هر ماه به حساب آرشيو واريز كند. صراحتا می‌شود گفت كه بدون کمک‌های مالى اين دوستان و بدون شهريه‌ى دست اندرکاران آرشیو، آرشیو سرپا نمى‌ماند. البته مسئله فقط به كمك مالى محدود نمى‌شود. آرشيو از كمك فکری دوستان هم برخوردار بوده‌ است؛ از كمك جنسى‌شان برخوردار بوده‌ است (با هدیه دادن کتاب و جزوه و سند)؛ از کمک‌های يدى‌شان برخوردار بوده‌ است (وقتى می‌خواستیم قفسه درست کنیم، اسباب بكشيم، جنس از جايى به اينجا بياوريم)؛ از كمك‌شان در حمل و نقل كارتون‌هاى كتاب و سند برخوردار بوده‌ است (مثلا شخصى با ما تماس مى‌گيرد و مى‌گويد كه در زیرزمین خانه‌اش چند کارتن نشريه‌ و اعلاميه‌ى قديمى هست). بدون این کمک‌ها آرشیو از همان روز اول کارش لنگ مى‌ماند و احتمالا یک سال هم نمی توانست ادامه بدهد.
• رضا یگانه: بد نيست به معيارهاى عضويت هم اشاره‌اى داشته باشيم. اعضاء بايد شرایط عضويت را بپذيرند. يعنى برگه‌ی درخواست عضویت را پُر كنند؛ کارت شناسایی‌شان را ارائه دهند، همیاری سالیانه که اول بيست مارک بود و بعد پانزده یورو شد را پرداخت كنند. متعهد شوند كه درصورت از بین رفتن یا سهل‌انگاری در نگه‌داری چیزی که به امانت مى‌گيرند، هزینه آن را جبران كنند و در نهایت برای دیر کرد تحويل کتابى كه به امانت گرفته شده، روزی 20 فینیگ یا 20 سنت جریمه بپردازند. ضمنا هر کس مى‌تواند کتابى را كه به امانت گرفته تا چند ماه نگه‌دارد و فقط با یک تماس تلفنی مدت نگه‌داشتن را تمدید کند؛ البته در صورتى كه آن كتاب خواستار ديگرى نداشته باشد.
ناصر مهاجر: اگر اجازه بدهيد بپردازيم به مجموعه‌ى متنوعى كه در اينجا گرد ‌آورده‌ايد. در بروشوری که سال 92 انتشار داديد، همان سال پاگيرى آرشيو، اشاره شده به اینکه 500 نشریه‌ى چاپ داخل و خارج از کشور را گرد آورده‌ايد. نيز 5000 اعلامیه (از حزب‌ها، سازمان‌ها و گروه‌ها و شخصيت‌هاى سياسى گرفته تا نهادهای فرهنگی ـ اجتماعی). و نيز مجموعه‌ى هزار جزوه، شامل جزوه‌هاى حزب‌ها، سازمان‌ها، گروه‌ها، افراد و نهادهای فرهنگی ـ اجتماعی. در بخش کتاب‌ها هم مشخص كرديد كه بيشتر كتاب‌هاى‌تان به زبان فارسى‌ست و كمى هم به زبان آلمانى كتاب داريد درباره‌ى ايران...
• مهران پاینده: حاصل یک سال کار است.
ناصر مهاجر: بله، دست‌آورد يك سال كار است. و آرشيو يكى از كانون‌هاى فرهنگى نادر در جهان است كه توانسته چنين مجموعه‌اى را يكجا فراهم آورد. من به خيلى از كتابخانه‌هاى اروپا و آمريكاى شمالى سر زده‌ام. هيچ‌جا چنين گنجینه‌اى نيافته‌ام؛ حتا در انستيوى هوور دانشگاه استانفورد ايالات متحده كه بخش مربوط به اسناد جنبش كمونيستى ايرانِ آن، زبان‌زد است. مى‌خواهم بگوييد كه مجموعه‌ى جزوه‌ها و اعلاميه‌هاى‌تان به چه دوره‌ى زمانى يا تاريخى ربط پيدا مى‌كند. بيشتر‌شان مال چه سال‌هايى‌ست؟
• مهران پاینده: در دوره‌ى اول چیزهایی را توانستیم جمع کنیم که درگیرش بودیم. بنا بر همانِ اصلِ فقدان حافظه‌ى تاریخی و ضرورتِ مقابله با فراموشى. پس هسته‌ى مرکزی کار ما مكتوباتِ خارج از کشور شد و دوره‌ى بعد از انقلاب؛ مشخص‌تر بگويم دوره‌ى انقلاب و بعد از انقلاب. این آن دوره‌‌اى‌ست که ما فکر می‌کردیم به روز به روزش نياز داریم. البته امکان جمع‌آوری اسناد مربوطه را هم داشتيم. در نتیجه اولین و مهم‌ترین وظیفه‌ای که در مقابل خودمان گذاشتيم، جمع‌آورى اسناد و مدارك این دوره بود. واضح است كه می‌توانستیم برویم بگردیم و ببینیم ايرانيانى كه قبل ازجنگ جهانی دوم در آلمان بودند، چه چيزى از خودشان باقى گذاشته‌اند. ولی اين دل‌مشغولى و کار مرکزی همه‌ى ما نبود. کار مرکزی‌مان این بود که مجموعه‌ى مطالب مربوط به دوران زندگى خودمان را پيدا و حفظ كنيم. اين اصلا به این معنا نبود که خودمان را به این دوره محدود کنیم. اگر اعلاميه يا نشريه‌اى پيدا مى‌كرديم كه به يكى از مسائل پيش از انقلاب پرداخته بود، آن را هم آرشيو مى‌كرديم. اما دنبال آن نمى‌دويدم. برعكس خود را موظف مى‌دانستيم كه هر نشریه و اعلاميه‌اى را كه در هر كجاى اروپا و آمريكا در مى‌آمد، به دست بياوريم. البته اين كار امكان پذير هم بود. ايرانيان در هر گوشه‌ى اين جهان پهناور پراكنده بوده‌اند. در پراكندگى با هم ارتباط داشته‌اند و از اين رهگذر آنچه منتشر مى‌كردند را به دست ما هم مى‌رساندند. و چون در آلمان زندگى مى‌كرديم كه مركز كنفدراسيون و كنفدراسيونى‌ها بود، راحت توانستيم بخش بزرگى از اعلاميه‌ها و بيانيه‌هاى جريان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى سياسى دوره‌‌‌ى شاه را پيدا كنيم. فکر می‌کنم تقریبا بیشتر نشریات خارج از کشور دوران محمد رضا شاه پهلوی را داریم.
ناصر مهاجر: مى‌توانم بفهمم كه دست‌يابى به اسناد فعالیت‌های سیاسی ـ فرهنگی خارج از کشور در دوره‌ى پيش از انقلاب به نسبت آسان بود. اما دست يافتن به اعلاميه‌ها و بيانيه‌هاى جريان‌هاى سياسى اوپوزيسيون داخل كشور نمى‌توانست آسان باشد.
• مهران پاینده: اين پروسه پیچیده‌تر از آن بود که فقط به تصمیم ما بستگی داشته باشد. ما می‌دانستیم مقدار زیادی نشریه، اعلامیه، جزوه، عکس و پوستر در دست آدم‌ها وجود دارد. حدس مى‌زديم كه بعضی‌ها خیلی سخت به چيزهايى كه دارند چسبيده‌اند. و باز برحسب تجربه حدس مى‌زديم كه بعضی‌ها اصلا در قيد حفظِ چيزهايى كه دارند نيستند و مثلا اگر اسباب‌کشی کنند، هر چه دارند را دور می‌ریزند. همين‌جا بگويم كه تجربه، صحت حدس‌هاى ما را تائید کرد. با اين حال لازم بود که اعتماد مردم به ما جلب شود. حداقل در سطحى كه متقاعد شوند چيزهايى كه به آرشیو می‌دهند، دور ریخته نمی‌شود. ما امکان مالى خرید سند را نداشتیم. خُب سنتِ خريد و فروش اسناد ايرانى هم در اروپا وجود نداشت که مثلا در جایی اعلامیه‌هاى کنفدراسیون را بفروشند تا برویم و آن‌ها را بخریم. شايد به همين دليل، زياد بودند آدم‌هایی که می‌توانستند سندها‌ى‌شان را هدیه بدهند به جايى كه:1) در خدمت منافع لحظه‌ای سیاسی این یا آن گروه نباشد. ٢) مطمئن باشند سپرده‌شان پس از شش ماه، یک سال، دو سال از بین نمى‌رود. خُب دوستانی که به ما خیلی نزدیک بودند، از ما شناخت داشتند و نوع کارمان را دیده بودند، از همان اول خيلى چيزهاشان را به ما دادند. دوستان دیگری بودند، كه با ما فاصله داشتند و اطمینان زيادى به ما نداشتند. آن‌ها مدتی صبر کردند و بعد سندهاى‌شان را به ما دادند. بعضی‌ها یک سال، بعضی‌ها دوسال، بعضی‌ها پنج سال. بعضی‌ها هم هنوز به ما اعتماد نكرده‌اند؛ يا كه علاقه‌شان به اسنادی که دارند بیش از اعتمادشان به ماست!
ناصر مهاجر: در هر صورت شما در این پانزده‌ سال موفق شده‌ايد كه یک مجموعه بسیار بزرگ و رنگارنگ در اختيار داشته باشيد؛ از نشريه‌ها و اعلاميه‌هاى حزب‌ها، سازمان‌ها و گروه‌ها‌ى سياسى از سال ١٣٣٩ به اين سو.
• مهران پاینده: می‌شود گفت كه از شهريور ١٣٢٠ به اين طرف، تک و توک اعلامیه و نشریه داريم. از چيزهايى كه پس از كودتاى ٢٨ مرداد ١٣٣٢ تا آخر سال ١٣٣٩ در آمد مقدارى‌اش را داريم. از ٣٩ به بعد؛ خيلى چيز داريم؛ از اولین اعلامیه‌ها و نشریات هوادار جبهه ملی مثل باختر امروز گرفته تا مردم. و بعد نوبت به نشریاتِ کنفدراسیون مى‌رسد كه تقریبا کامل است. می گویم تقریبا برای اینکه بعضی‌ از شماره‌هاى مثلا پيمان را نداريم. اما می‌توانم ادعا کنم،هیچ جا، البته جاهاى علنى و عمومى را مى‌گويم، به اندازه‌ى آرشیو برلن، اسناد مربوط به کنفدراسیون و فعالیت ایرانیان خارج از کشور قبل از انقلاب را به صورت طبقه‌بندى شده در اختيار ندارد. می توانم این را هم اضافه کنم که از اسناد آن دوره چیزها‌یی داريم كه تا حدودى خاص هستند؛ مثلا مجموعه مکاتباتِ عفو بين‌الملل (67ـ 1966) درباره‌ ایران.
ناصر مهاجر: مکاتباتِ عفو با چه افراد و يا نهادهايى؟
• مهران پاینده: حتا مکاتبات داخلی‌شان را در اينجا داريم. مثلا یادداشت‌های شخصى این مسئول به آن مسئول و یا ملاحظاتى كه دبیر این قسمت با دبیر آن قسمت در ميان گذاشته. یعنی علاوه بر چیزهايی که رسما منتشر شده، چيزهايى داريم كه هرگز در دسترس عموم نبوده.
ناصر مهاجر: چگونه اين‌ها را به دست آورديد؟ بگذاريد پرسشم را به صورت عام‌ترى طرح كنم. آيا وقتى آغاز به كار كرديد از سازمان‌هاى سياسى و يا حقوق بشرى خواستيد كه نسخه‌اى از سندهاى‌شان را در اختيارتان بگذارند؟
• مهران پاینده: رسما براى همه يادداشت فرستاديم؛ از گروه‌هاى چپ گرفته تا مجاهدين و سلطنت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طلب‌ها. از آن‌هايى هم كه برخى از اعضاى‌شان را مى‌شناختيم و يا دوستى داشتيم خواهش كرديم مجموعه‌اى از سند‌‌‌‌ها و نشريه‌هاى‌شان را به آرشيو بدهند. از آن ميان یکی از سازمان‌هایی که بعدا منحل شد، مجموعه‌ى چیزهایی را که داشت، غیر از يادداشت‌هاى شخصی و خصوصی، به ما داد.
ناصر مهاجر: واكنش به يادداشت رسمى و تقاضاى‌تان چه بود؟
• مهران پاینده: جریان‌های مختلف عکس‌العمل‌هاى مختلف نشان دادند. بعضی‌ها اصلا پاسخ ندادند. بعضی‌ها ارسال نشريات‌شان را منوط به دريافتِ حق اشتراك كردند؛ با اينكه خودمان را معرفى كرده بوديم و به صراحت نوشته‌ بوديم كه يك بنياد عام‌المنفعه‌ايم و بودجه‌اى كه بودجه باشد، نداريم. بعضی‌ها هم پاسخ دادند؛ هم نشریه‌شان را براى‌مان فرستادند و هم پول خواستند. بعضی‌ها بی‌دریغ هرچه خواسته بوديم را براى‌مان فرستادند. مثلا سازمان مجاهدین از آن زمان تا به امروز به طور مداوم هر شماره‌ى روزنامه مجاهد را براى ما فرستاده؛ ولی تقریبا هیچ وقت جزوه‌ها و كتاب‌هایش را نفرستاده.
ناصر مهاجر: و کیهان چاپ لندن ؟
• مهران پاینده: مقدمتا بگويم كه تا سال 2000 که استفاده از اینترنت رواج پيدا كرد، یکی از اصلى‌ترين جاهای مراجعه آدم‌ها به نشریات، آرشیو بود. خُب هم نشريات مرتبا به دست ما مى‌رسيد و هم خوانندگان‌ آن‌ها منظما به آرشيو می‌آمدند. ولی بعد از داستانِ اینترنت، تعدادى از نشريه‌‌‌ها تعطيل و تعدادى هم اينترنتى شدند. به اين ترتيب ما بخشى از مراجعه‌كنندگان به آرشيو را از دست داديم. كيهان چاپ لندن كه از معدود نشرياتى‌ست كه هم چاپ مى‌شود و هم از طريق اينترنت قابل دسترسى‌ست، در دوره‌ى اول كار ما خيلى خواهان داشت. به همين دليل ما با آن‌ها تماس گرفتيم و تقاضا كرديم كه هفته‌نامه‌ى كيهان را براى‌مان بفرستند. پس از مدتى پاسخ دادند كه معذورند و اگر مى‌خواهيم كيهان چاپ لندن را دريافت كنيم، بايد برگ اشتراك را پر كنيم و معادل فلان قدر پوند به حسابِ هفته‌نامه واريز كنيم. با توجه به قيمت بالاى آبونمان، از يكى از دوستانى كه با موسسه‌ى كيهان رابطه داشت خواهش كرديم كه واسطه شود و با تشريح وضعيتِ آرشيو راه‌گشايى كند. ولى باز كوتاه نيامدند و حتا حاضر نشدند يك شماره‌ى نشريه را براى ما ارسال كنند. به اين ترتيب مجبور شديم كه كيهان را آبونه شويم. اما اين آبونمان بيشتر از يكى دو سال طول نكشيد. پس از اين داستان، چند نشريه‌ى خبرى و پرخواننده ديگر از جمله ايران تايمز و نيمروز را نيز آبونه شديم. فكر مى‌كنم از ميان آن دست نشريات تنها خاوران بود كه رايگان به دست‌مان مى‌رسيد. چند ماهنامه‌ جدى كه در آمريكا منتشر مى‌شد نيز رايگان برای‌مان مى‌آمد، مثل پر، مثل علم و جامعه، بررسی کتاب ولى براى ایران‌شناسی، ایران‌نامه و مهرگان پول مى‌داديم. یعنی اگر پول نمى‌‌داديم آن‌ها نشريه‌شان را نمی‌فرستادند.
ناصر مهاجر: در دوره‌اى كه اينترنت همگانى نشده بود، قرائت‌خانه‌تان هميشه پُر بود. من هر وقت كه به اينجا مى‌آمدم، می‌دیدم كلى آدم‌ سرگرم خواندن مجله‌ و روزنامه است. ولی اين طور كه شما مى‌گوييد و بسيار هم منطقى‌ست، اينترنت تغيير مهمى در وضعيت شما به وجود آورد و سبب شد كه قرائت‌خانه رونق سابقش را تا حدى از دست بدهد.
• مهران پاینده: اصلا اگر بخواهيم سیر کار آرشیو را بررسى كنيم، از نقطه نظر تعداد مراجعه‌‌كنندگان مى‌گويم، مى‌بينيم در دوره‌ى اول، يعنى در دوره‌‌ى پيش از اينترنت، بيشتر كسانى كه به ما مراجعه مى‌كردند براى اين بود كه نشريه‌ها را بخوانند. اكثريتِ اين اشخاص دنبال اخبار و اطلاعات روزانه بودند. كيهان لندن و ايران تايمز را مى‌خواستند؛ يا نشریات سازمان‌ها و گروه‌هاى سياسى را. آرشیو تنها جایی بود که نشريه‌ى همه سازمان‌ها و گروه‌هاى سياسى را مى‌شد پيدا كرد و خواند.
• رضا یگانه: عده‌اى هم براى خواندن نشريه‌هايى كه در ايران منتشر مى‌شد و ما آن‌ها را آبونه شده بوديم به اينجا مى‌آمدند؛ نشريه‌هايى مثل زنان، گفتگو، نگاه نو...
ناصر مهاجر: کلک...
• رضا یگانه: و این نشريه‌ها براى ما به معناى هزينه بود.
ناصر مهاجر: همه را مشترك بوديد؟
• رضا یگانه: همه این‌ها را باید آبونه می‌شدیم. بله، آن‌ها را می‌خریدیم. در دوره‌ى پيش از اینترنت چیزی در حدود 120 تا 130 نشریه‌ی اکتوئل را آبونه بوديم. اسم همه‌ى نشرياتى را كه دريافت مى‌كرديم، در جايى ثبت شده است.
• مهران پاینده: 98 نشریه‌ى خارج کشور، 14 نشریه‌ى زنان، و تعدادی نشریه از ایران...
• رضا یگانه: یعنی متناوبا بين 100 تا 150 نشریه برای ما می‌آمد؛ هم از ايران و هم از خارج ايران. از نشريات گروهى و حزبى گرفته تا نشريات فرهنگى، علمى و اجتماعی.
ناصر مهاجر: انقلاب اسلامى که در ميان سياسيون سوكسه داشت و دارد هم به دست‌تان مى‌رسيد! فكر مى‌كنم تقريبا همه‌ى شماره‌هايش را داريد، نه؟
• مهران پاینده: روزنامه انقلاب اسلامی حساب دیگری با ما داشته است تا روزنامه کیهان لندن. از وقتى كه از آن‌ها خواستيم روزنامه‌ى انقلاب اسلامی را براى ما بفرستند تا امروز، مرتب براى‌مان فرستاده‌اند. بعد از یک مدتی از آن‌ها خواستیم که به ما كمك كنند و شماره‌هاى دوره‌ى ايران را هم براى ما بفرستند. پاسخ دادند كه آرشيو كاملى از آن دوره‌ ندارند ولى هرچه دارند را براى‌مان مى‌فرستند كه فرستادند. همه‌ى كتاب‌هايى را كه چاپ كرده‌اند هم فرستاده‌اند. یعنی رابطه طورى بوده كه وقتی کتابى چاپ می‌كردند، يك نسخه‌اش مستقیم ازچاپخانه برای ما فرستاده می‌شد. این کار را بی‌دریغ کرده‌اند؛ با احساس مسئولیت، همدردی و علاقه. تا حدى هم كوشش كرده‌اند كه آرشیو را در روزنامه‌ی‌شان معرفی کنند و کار ما را بشناسانند. کیهان لندن هيچ وقت چنين كارى نكرد.
ناصر مهاجر: سازمان‌های سیاسی چطور؟ چه دستِ چپ و چه دستِ راست ؟
• مهران پاینده: بيشتر سازمان‌های سیاسی اكراه داشته‌اند. مثلا سلطنت‌طلب‌ها هیچ‌وقت نشريه براى ما نفرستاده‌اند. بر خلاف احزاب سياسى، محافل روشنفكرى و حقوق بشرى هميشه نشريه‌‌‌هاى‌شان را براى‌مان فرستاده‌اند؛ مثلا حقوق بشر (برلن) تا وقتى كه منتشر مى‌شد، دائم دست ما مى‌رسيد و یا چشم‌انداز (پاریس).
ناصر مهاجر: اصغر آقا؟
• مهران پاینده: اصغر آقا حسابش جداست. از هر شماره، بعضی اوقات 30 تا هم می‌فرستد که پخش بکنیم. بعضی نشریات، مثل گلچین (تگزاس) و صوفی(لندن) به طور مداوم برای‌مان آمده است.
ناصر مهاجر: به اصطلاح اقلیت‌های دینی و ملی ایران چگونه رابطه‌اى با شما برقرار ساخته‌اند؟ جامعه‌ی بهائیان، جامعه‌ی مسحیان، یهودیان، زرتشتيان که همه‌ نشريه دارند.
• مهران پاینده: رابطه‌اى نداريم و چيزى براى‌مان نمى‌فرستند.
ناصر مهاجر: با آن‌ها تماس گرفته‌ايد؟
• مهران پاینده: تماس گرفتيم، اما هیچ عکس‌العملی نشان ندادند.
ناصر مهاجر: تشكل‌هاى سياسى و فرهنگى كرد، بلوچ، عرب و آذرى چه‌طور؟ آيا نشريه‌هاى‌شان را براى‌تان مى‌فرستند؟
• مهران پاینده: در مورد ملیت‌های غیر فارس ايران، همیشه مشکل داشته‌ایم. از روز اولى که آرشیو تاسیس شد، در این فکر بودیم که بخش يا بخش‌هایی برای زبان‌ها و ادبیاتِ غير فارسى داشته‌باشيم. ولی متاسفانه هیچ‌وقت موفق نشدیم. یکی از علت‌هایش که به خود ما برمی‌گردد اين بوده كه هیچ کدام‌مان به زبان‌های غیرفارسی كشور خودمان، آشنا نيستيم. در نتیجه فقط با پيوستن يك كرد زبان، عرب زبان، بلوچ و يا كسى كه زبان ديگرى مى‌دانست ممكن بود بتوانيم گامى در اين جهت برداريم. دوستان کرد و آذری زبان کمک‌هایی به ما کرده‌اند. مقدارى هم نشريه و اعلاميه به زبان كردى و آذرى داريم. ولی هیچ وقت نتوانستیم آن‌ها را فهرست کنیم و به عنوان یک بخش جدی آرشيو عرضه كنيم.
بد نیست همين‌‌جا به يكى از فعاليت‌هاى آرشيو در اين زمينه اشاره كنم. هرساله نمایشگاه بین‌المللی‌ای در برلن برگذار مى‌شود، تحت عنوان نمايشگاه زبان Expolingua. موسسه‌اى كه آن را برگذار مى‌كند، یک موسسه‌‌ی خصوصیِ زبان‌آموزى‌ست. بسيارى از بنياد‌هاى فرهنگى و آموزشى غيرآلمانى و موسساتى كه در زمينه‌ى آموزش زبان‌هاى خارجى انتشارات کتبی يا تولیدات صوتى دارند، در اين نمایشگاه شرکت می‌کنند. گاهی اوقات دولت‌ها هم دعوت مى‌شوند تا كارهاى‌شان را در زمينه‌ى زبان‌آموزى در نمايشگاه برلن عرضه كنند. سال ١٩٩٤، خبر شديم که جمهورى اسلامى قرار است در نمايشگاه حضور داشته باشد. تا خبر را شنيديم، دست به كار شديم. تظاهراتی در مقابل نمایشگاه گذاشتیم و گفتيم که این‌ها نماینده زبان‌های ما نیستند، تجاوزگر و جنايت‌كاراند و دست‌شان به خون مليت‌هاى ايرانى آغشته است. از غرفه‌ى جمهورى اسلامى هم كه پُر از كتاب‌هاى خمينى و نوشته‌هاى مذهبى بود، كلى عكس گرفتيم و عكس‌ها و اسناد را به مسئولين نمايشگاه داديم. اعتراض ما سبب شد كه مسئولان نمايشگاه با آرشيو و کانون پناهندگان سیاسی ایرانی ـ برلن تماس بگيرند و از ما دعوت كنند كه در نمايشگاه سال ١٩٩٥ شركت كنيم. به دعوت‌شان جواب داديم و پس از چند نشست بنا شد که ما و کانون غرفه‌ى ايران را بگردانيم و نه جمهورى اسلامى. چون مطابق معمول مشکل مالی داشتيم، گفتیم که آرشيو از عهده‌ى اجاره‌ى غرفه برنمى‌آيد. آن‌ها بعد از چند جلسه و ساعت‌ها مذاکره پذیرفتند که یک غرفه‌ى رايگان به ما بدهند. به اين ترتيب غرفه‌ى ايران Expolingua سال 95 به آرشيو سپرده شد. چیزهایی را که داشتیم و چيزهايى را كه فراهم آورده بوديم، به شكل خوبى در غرفه چيديم. اسم غرفه‌مان را هم گذاشتيم زبان‌های ایرانی در تبعید. این كار ما با مقاومت شديد مقاماتِ جمهوری اسلامی روبه‌رو شد. اما فقط آدم‌هاى جمهورى اسلامى نبودند كه با ما درگير شدند. خيلى از ايرانيانى كه دل خوشى از جمهورى اسلامى نداشتند هم به ما اعتراض كردند كه: زبان‌های ایرانی ديگر چه صيغه‌اى‌ست! ما یک زبان فارسی داریم و بس! بگذريم، غرفه‌ى ما خيلى مورد توجه قرار گرفت و موفق بود. طورى كه همان شب اول نمايندگان جمهوری اسلامی به تكاپو افتادند كه غرفه را از ما بگيرند. دست از سر مسئولان نمايشگاه برنمى‌داشتند. حتا حاضر شدند که سه برابر قیمت غرفه را بدهند و غرفه را پس بگیرند. محور اصلى اعتراض‌شان هم اين بود كه عنوان غرفه ايران غلط است و ما" زبان‌های ایرانی" نداریم. "در تبعید" هم بايد حذف شود! صبح روز دوم كه آمديم غرفه‌مان را باز كنيم (نمايشگاه سه روزه بود) دیدیم تابلوی بزرگی را که بر سر در غرفه نصب كرده بوديم، برداشته‌اند. مسئولان نمایشگاه اين تصميم را گرفته بودند. خودبه‌خود کارهای قانونی و غیر‌قانونی را که می‌توانستیم بکنیم، کردیم. کارهای قانونی‌مان این بود که برویم اعتراض کنیم؛ قدرت‌نمایی بکنیم و بگويم اگر این طور بشود، آن طور می‌شود و غيره. کار غیرقانونی‌مان هم این بود که عنوان نمايشگاه را دوباره نوشتيم و باز تابلوى زبان‌های ایرانی در تبعید را در سردر نمايشگاه آويزان كرديم. عمل ما اين بار با مخالفت مسئولان نمايشگاه روبه‌رو شد. اما با كوشش دوستان و پس از مدتى مذاكره، مسئولان نمايشگاه پذیرفتند که تابلو سرجاى خودش بماند. و خوشبختانه روز سوم هم مسئله‌اى پيش نيامد. در نتیجه شما می‌توانید بگویید که ما از سال 95 دنبال زبان‌های ایرانی بوده‌ایم!
ناصر مهاجر: حالا كه صحبت بر سر جمهورى اسلامى‌ست، اجازه دهيد بپرسم روزنامه‌ها و ماهنامه‌هاى چاپ ايران را چگونه تهيه مى‌كنيد؟ آرشيو با آن‌ها تماس مى‌گيرد و يا دوستانِ آرشيو؟ مستقيم به دست‌تان مى‌رسد يا با واسطه؟
• مهران پاینده: غالبا با واسطه بوده. دوستانى كه در ايران داريم لطف كرد‌ه‌اند و آن‌ها را ‌فرستاده‌اند. البته پول نشريه را براى‌شان مى‌فرستيم. در مواردى آن‌ها به ما پيشنهاد داده‌اند چه نشرياتى را آبونه شويم. در مواردى خودشان نشریه‌اى را فكر مى‌كردند خواندنى‌ست، خوب است، مناسب است را ‌گرفته‌اند و براى ما فرستاده‌اند.
ناصر مهاجر: یعنی با تشخیص دوستانی که هر كدام‌تان در ايران داريد...
• مهران پاینده: بله، علاوه بر نشرياتى كه خودمان درخواست كرده بوديم، با برخى نشريات از طريق دوستان‌مان در ايران آشنا شديم. مراجعه‌کنندگان به آرشيو هم عامل ديگر بوده‌اند براى آشنايى ما با آنچه كه در ايران منتشر می‌شود. مثلا خیلی‌ها به آرشيو مى‌آمدند و سراغ مجله‌ى اطلاعات سياسى ـ اقتصادی را مى‌گرفتند. در دوره‌ی اول رياست جمهورى خاتمى، كيان خیلی خواهان داشت و از نشریاتی بود که هر شماره‌اش که می‌آمد، حتما دو سه نفر می‌آمدند و آن را مى‌خواندند و چند مقاله‌اش را کپی می‌کردند. به خاطر مشکل مالی‌اى كه داشتيم، جز یک دوره‌ى کوتاه هرگز نتوانستیم يكى ازنشریات کثیرالانتشار ایران را آبونه بشویم كه آن هم كيهان بود.
اما در مورد نحوه‌ى ارسال نشريات از ايران. دوستان‌ اينجا نشریات را می‌گرفتند و به آرشیو می‌دادند. دوستی هم اصلا آدرس اینجا را براى نشريه‌اى كه آبونه شده بود، داده بود. می‌آمد آرشیو و نشريه را مى‌خواند.
ناصر مهاجر: در همین بروشور كه سال 71 خودمان (٩٢ فرنگى) انتشار داديد، در چشم‌انداز گسترش کار آرشیو اشاره می‌کنید به «ایجاد بخش‌های مختلفی که درخور توجه خاص پژوهشگران است، مانند بخش زنان....» در بروشور ديگرى كه در سال 93 انتشار داديد خواندم كه توانستید این بخش را راه بیندازید.
• مهران پاینده: با توجه به اینکه اكثريتِ کسانی که آرشیو را به وجود آوردند، زن بودند و با توجه به اهمیت مسئله‌ى زن، از روز اول در صدد بوديم یک قسمت جدی آرشيو را به نشريات و مطالعاتِ زنان، اختصاص بدهيم. به همين دليل از روزی که آرشیو تشکیل شد، بخشِ زنان مجزا بود. در دسامبر 93 آرشیو زنان تشکیل شد؛ اصلا به عنوان یک بخشِ مستقل، نه به عنوان قسمتى از آرشیو.
ناصر مهاجر: متوجه منظورتان نمى‌شوم.
• مهران پاینده: ببينيد، آرشیو به قسمت‌هاى مختلف تقسيم شده است. قسمتِ مسائل اجتماعى ايران؛ قسمتِ اقتصاد ايران؛ قسمتِ تاريخ ايران و ... اما بخشِ زنان، يك قسمتِ آرشيو نيست. يك بخش به كلى مستقل است. یعنی ما یک آرشیو اسناد و پژوهش‌های ایران داریم و یک آرشیو زنان و یک کتابخانه. یعنی این آرشیو زنان، خودش قسمت اعلامیه‌ دارد، قسمت نشريات دارد، قسمت جزوه دارد، کتاب‌های خودش را دارد و غيره. کتاب‌هایی که راجع به زنان نوشته شده، به خصوص توسط زنان، در آرشيو زنان موجود است.كتاب‌هايى كه به دست زنان ترجمه شده، در آرشيو زنان موجود است. یعنی علیرغم اینکه آرشیو یک قسمتِ رمان و ادبياتِ داستانى دارد، کارهاى زنان در آن پيدا نمى‌شود؛ اين كارها در آرشیو زنان پيدا مى‌شود. شعر شاعران زن در قسمت شعر آرشيو زنان پيدا مى‌شود. كارهاى پژوهشى راجع به زنان، آنجا هست. آرشيو زنان یک قسمت دیگری هم دارد که خيلى جدی‌ست؛ چون حجمش خیلی زياد است. اكثر مطالبى كه راجع به زنان در اینترنت آمده، چاپ و اینجا بايگانى شده است.
• رضا یگانه: علاوه براین، یک سرى اسناد صوتی ـ تصویری داريم که مربوط به سمینارهای مختلفِ زنان در خارج از کشور است.
• مهران پاینده: و اعلامیه‌ها و بيانيه‌هايى كه در رابطه با وضع زنان ايران منتشر شده و يا توسط تشكل‌هاى زنان صادر شده، در همين آرشيو است. نه در آرشيو؛ بلكه در آرشيو زنان. اعلامیه‌هايى كه آرشيو دارد به ترتيب الفبا فهرست شده‌اند. اما در فهرستِ ما، اعلاميه‌هاى زنان نيامده است. اعلاميه‌هاى زنان در آرشیو زنان موجود است. این آرشیو، به همتِ زنانی تشكيل شد که در شكل‌گيرى آرشیو، فعال بودند. خود آرشیو زنان هم خیلی فعال بود؛ خیلی هم کار کرده.
ناصر مهاجر: مردها در این بخش از کار دخالتی نداشته‌اند؟
• مهران پاینده: گاهی ممکن است دخالت كنند؛ خطی نيست.
ناصر مهاجر: نه، منظورم هميارى‌هاى معمول نيست. منظورم اين است كه تاكيد بر اين بوده كه آرشيو زنان به دستِ زنان اداره شود و ...
• مهران پاینده: مسئولیت‌اش با زنان بوده. جلسات خودشان را داشته‌اند؛ تصمیم‌گیری درباره‌ی مسائل و مشكلات‌شان با خودشان بوده و غيره. اگر مردها حرفی داشته باشند، خُب مى‌زنند و اگر حرف، منطقى باشد، آن‌ها مى‌پذيرند. همیشه کنار هم بودیم، ولی...
ناصر مهاجر: این استقلال به مساله‌ى مالی هم تسری پیدا می‌کند یا نه؟
• مهران پاینده: نه.
ناصر مهاجر: بودجه‌ى خاص خودشان را نداشته‌اند؟
• مهران پاینده: نه. به علت تنگناهای مالی که داشته‌ایم، هیچ وقت امکان آن را نداشته‌ایم که بگوییم این بخش از آن بخش به این صورت جدا می‌شود. ولی این طور بوده که هروقت مى‌خواستيم نشریه بخريم، همیشه حق تقدم با نشریاتِ زنان بوده. یعنی اگر بنا باشد کسی در ایران نشریه بخرد و براى ما بفرستد، تکلیف روشن است؛ اول نشریاتِ زنان را می‌گیرد؛ چه خوب، چه بد. چه مزخرف، چه غیر مزخرف. بعد نوبت می‌رسد به ساير نشریات. کتاب که می‌خواهیم بخريم، تقدم با کتاب‌های زنان است. راجع به آرشیو زنان بهتر اين بود که یکی از خودشان اينجا حضور داشت. از کارهایی که انجام داده‌اند مى‌توانم به اين موارد اشاره كنم: تقریبا تمام نشریاتى که بعد از انقلاب منتشر شده را نگاه کرده‌اند و مطالب مربوط به زنان را استنتاخ و کپی کرده‌اند. پرونده‌های مختلفی در اينجا هست. مجموعه‌ى مطالبی که مثلا در نشریه‌ی قیام ایران وابسته به نهضت مقاومت ملی درج شده، در پرونده‌ى خاصى جمع‌آورى شده است. تمام مطالبی که نشريه‌ى کار درباره‌ی زنان چاپ كرده، در يك پرونده جمع شده است. بریده‌ى نشریات کثیرالانتشار هم هست. یعنی مجموعه‌ى آن چیزی که در کیهان، اطلاعات، جمهوری اسلامی آمده. این از کارهای جدی‌ای است که در همان آغاز كار انجام شد. می‌شود گفت که آرشیو زنان کمابیش شامل تمام نشریات زنان است که در ایران در آمده. احتمال دارد یکى دو شماره از نشریاتی که در دوران انقلاب چاپ شد را نداشته باشند؛ ولی از این افتادگی‌ها که بگذریم، تقریبا تمام مطالبِ مربوط به زنان در اينجا موجود است.
ناصر مهاجر: تا جایی که می‌دانم آرشيو در زمینه‌ى پوستر و عکس هم یکی از انگشت‌شمار جاهايى‌ست که یک مجموعه‌ى گسترده و رنگارنگ در اختيار دارد. و باز تا جایی که من می‌دانم تنها موسسه‌ى هوور دانشگاه استنفورد است كه هماورد شماست.
• مهران پاینده: در زمينه‌ى پوستر و عکس، یک مقدار موفق بوده‌ایم. منتها پوستر و عکس یک مشکل جدی دارد و آن داستان نگهداری‌اش است و داستان جا. پوستر مثل اعلامیه نيست كه بشود آن را گذاشت لای یک پلاستیک، توی قفسه‌ی کتاب. جاى مناسب مى‌خواهد؛ هم براى اينكه درست نگه‌دارى شود و هم براى اينكه به نمايش گذاشته‌ شود؛ ديده شود! جاى مناسب براى نمايش، اشخاص ديگر را تشويق مى‌كند كه پوسترهاى بلااستفاده‌ی خودشان را در اختيار آرشيو بگذراند. ما اصلا جاى نمايش پوستر نداريم. هیچ وقت آن‌قدر جا نداشتیم که بتوانیم پوسترهای که داریم، نه همه‌شان را، یک دهمش را، در معرض دید آدم‌ها بگذاریم. اگر جایی می‌داشتیم، اگر سالنی در اختيار داشتيم كه به ما اين امكان را مى‌داد كه پوسترها‌ی‌مان را به نمايش بگذاريم، حتما الان چند برابر موجودى كنونى‌مان پوستر داشتيم.
ناصر مهاجر: كمى درباره‌ى پوسترها‌ی‌تان توضيح دهيد. از كجا آغاز كرديد؟ مالِ چه سال‌هایی‌ست؟ تم‌ها چه است؟
• مهران پاینده: اكثر پوسترهایی که داریم، دوره‌ى بعد از انقلاب را در برمى‌گيرد. تعداد قابل توجهى از آن‌ها در ایران چاپ شده، درست پس از انقلاب. دوره‌اى كه خودمان فعاليت مى‌كرديم؛ خودمان وجود داشتيم. از پوسترهاى مربوط به جنگِ هشت ساله‌ى ايران و عراق هم داريم. و همچنين پوسترهای تبلیغاتِ انتخاباتِ مجلس يا رياست جمهورى اسلامى. تعداد‌ى هم پوستر داريم كه پيش از انقلاب و در خارج از كشور منتشر شده‌اند. اين‌ها را عمدتا دوستانی که در کنفدراسیون فعالیت می‌کردند، به ما داده‌اند. بعضی از آن‌ها واقعا درخشان است.
ناصر مهاجر: از نظر کار گرافیک؟
• مهران پاینده: از نظر کار گرافیک، از نظر ارائه، درخشان است واقعا. یعنی هنوز هم که به آن‌ها نگاه مى‌كنى، می‌بینى كه پوستر حرف می‌زند. مهم نيست كه با پيام سياسى‌اش موافقى يا مخالف. مهم نوع و جنس كار است. قدیمی‌ترین پوستری که از این سری داریم، پوستری‌ست که در سال 1975 چاپ شده. به دلائلی که قبلا به آن اشاره كردم، آن‌طور كه بايد و شايد به نمايش گذاشته نشده‌اند. كمتر کسی هم مى‌داند كه ما چنين مجموعه‌اى داريم. حتا آدم‌هایی هم که خیلی علاقمند‌ند، آن‌ها را نديده‌اند. خودمان هم بيشتر از دو دفعه یا سه دفعه آن‌ها را نديده‌ايم. یک دفعه در جشنِ ده سالگی آرشیو توانستیم سه چهار تا از آن پوستر‌ها را از بسته‌هاى‌شان دربیاوریم و در سالن سخنرانى به نمايش بگذاريم. يك بار در پانزدهمین کنفرانس سالانه‌ى بنیاد پژوهش‌ها‌ى زنان ايران كه در برلن برگذار شد (2004) چند تايى از پوسترهایی را که مربوط به مسائل زنان بود و قدمتی داشت و اهمیتی، به نمايش گذاشتيم. مى‌بينيد كه از این نظر خیلی موفق نبوده‌ایم. حالا كه از عدم موفقيت حرف زدم، اجازه بدهيد كه حداقل يك مورد ديگر را هم بگويم.
ناصر مهاجر: خواهش مى‌كنم.
• مهران پاینده: يكى از کارهایی که از ابتدا در نظرمان بود، اما پس از مدتى تامل تصميم گرفتيم در بروشور اول هيچ اشاره‌اى به آن نكنيم، درست كردن يك آرشیو کودکان بود. شخصا خیلی دلم می‌خواست جایی داشته باشیم که بچه‌ها بتوانند بیایند و از آن استفاده کنند. مقدمات اين كار را هم فراهم ساختيم. یعنی شروع کردیم به جمع‌آورى کتابِ كودكان. چند قفسه را با كتاب كودكان پر كرديم؛ در يكى از گوشه‌هاى اينجا. اگر بچه‌ای پايش به اينجا می‌رسيد، او را می‌برديم كه كتاب‌ها را نگاه کند؛ يك كتاب هم به دستش مى‌داديم. اما باز به خاطر مشكل مالى نتوانستیم کتابخانه‌ی کودکان را درست كنيم تا بچه‌ها بیایند و از كتاب‌ها استفاده کنند. دوستان ما در کارگاه نوشتن خلاق پارسال تصمیم گرفتند محلى هم برای کودکان درست کنند. از اين تصميم خیلی خوشحال شديم و تشویق‌شان كرديم كه اين كار را سامان دهند. وقتى پرسيدند در اين زمينه چه از دست شما ساخته است؟ گفتيم: همه‌ی کتاب‌های کودکان‌مان را می‌دهیم به شما. و دادیم. آن طرح هم به جايى نرسيد.
ناصر مهاجر: يكى ديگر از زمينه‌هاى كار آرشيو، سازماندهى سمینارها بوده است كه پيش‌تر به آن اشاره کردید. در سال‌هاى آغازين، بيشتر سمينار مى‌گذاشتيد. به مرور زمان اما اين بخش از كار رو به كاهش گذاشت. چرا؟
• مهران پاینده: علت اصلى سير نزولى سمینارها، ناتوانى مالى‌مان بوده‌ است. دوم اينكه آن‌قدر درگير خرده‌كارى‌هاى آرشيو بوده‌ايم كه مشكل مى‌‌‌توانستيم فكر كنيم كه حالا بايد سمينار سازمان یدهيم. با توجه به تعدد انجمن‌ها و كانون‌ها و نهاد‌هاى سياسى و فرهنگى در اين شهر، ضرورتش هم چندان حس نمى‌شد. البته اين نظر شخصى من است و ممكن است ديگر دوستان با من موافق نباشند.
ناصر مهاجر: با اين حال مى‌توانستيد از پژوهشگرانى كه براى تدوين رساله‌ها و كتاب‌هاى‌شان از آرشيو استفاده كرده‌اند بخواهيد كه ماحصلِ كارشان را در آرشيو ارائه دهند. در نشست‌هاى ساده و جمع و جور.
• مهران پاینده: اتفاقا اين كار را كرديم. ببينيد، در برلن جریانات مختلفی وجود دارند که شب‌های سخنرانی برگذار مى‌كنند؛ مثل انجمن فرهنگى دهخدا، انجمن نيما، کانون پناهندگان سياسى ايرانى، انجمن پژوهش‌های ایرانیان، کمیته‌ى دفاع از زندانیان سیاسی ايران. اين‌ها نهاد‌هايى هستند كه كار برگذارى سخنرانى را خيلى جدى پى ‌گرفته‌اند. اگر اين‌ها نبودند، شايد ما به موضوع سمينار، طور ديگرى برخورد مى‌كرديم. از طرف ديگر از رقابت با اين نهادها، رويگردان بوديم. البته اگر کسانی از خودمان مى‌خواستند درباره‌ى موضوعی كه كار كرده‌اند حرف بزنند، در برگذارى جلسه‌ى سخنرانى كوتاهى نمى‌كرديم. حتا گاهی اوقات به دوستى كه در پژوهش موضوعى خوب پيش رفته بود، اصرار مى‌كرديم كه براى‌مان سخنرانى كند؛ آن هم نه در يك جلسه، كه در چند جلسه. مثلا سه جلسه‌ در سه هفته و يا در سه ماه. يك دور نشریات زنان بررسی شد، بحث شد. يك بار هم از فرصت ده سالگی آرشیو استفاده کردیم، سه جلسه‌ی سخنرانی در سه ماه متوالى گذاشتیم كه به ترتیب ناصر پاکدامن، چنگیز پهلوان و خانم هما ناطق آمدند برلن و براى‌مان صحبت کردند. هر سه جلسه هم خيلى خوب برگذار شد. اما كار تبليغى كه لازمه‌ى برگذارى جلسه‌ى سخنرانى يا سمينار است، درست انجام نشد. در امر تبلیغات، واقعیت این است که ما هیچ موقع نتوانستیم به شكل مطلوبى این کار را انجام دهيم. يعنى هيچ‌كدام‌مان در امر تبلیغات، اهليت نداریم. آدم اين كاره نداریم اصلا. این یک واقعیت است. ضعف ماست یا قوت ماست؟
ناصر مهاجر: بی‌تردید نقطه قدرتان نیست.
• مهران پاینده: چون داستانِ پاریس مطرح شد، به خودم اجازه مى‌دهم بگويم كه ما در اینجا آدمى با مایه‌ى هوشنگ کشاورز نداریم. آدمی استخوان‌دار، آدمی همه جانبه، آدمی که در هر گوشه‌ى دنیا رفیق دارد و مى‌‌تواند با همه رابطه برقرار بکند و با توجه به اعتبار و سن و سالش، با توجه به سابقه‌اش و غیره و غیره يك جلسه‌ى سخنرانى، يك سمينار علمى، يك نهاد فرهنگى را در كانون توجه عمومى قرار بدهد. ما از روز اول نسبت به اين موضوع، نسبت به اين ضعفى كه داريم، آگاه بوده‌ایم. به روشن‌ترين شكل ممكن هم اين مسئله بین خودمان مطرح شده است؛ نه يك بار كه بارها. مثلا چند دفعه تلویزیون برلن با ما تماس گرفت و پيشنهاد داد كه كسى بيايد و درباره‌ى آرشيو مصاحبه بكند. یازده نفر نشسته‌اند و یازده نفر گفته‌اند:تو برو. يعنى همه‌مان مى‌دانيم كه اين كاره نيستيم. به همين دليل بخش تبليغات‌مان، تقریبا صفر بوده‌است. اگر هم كار تبلیغی شده، غالبا از طرف دوستان آرشیو بوده است؛ مثل متنی که چند سال پيش در نشريه‌ی آرش (شماره‌ی 82 ـ81، مهر 1381) چاپ شده. اما خود دست‌اندرکارانِ آرشیو را تا حالا دست به اين اين نوع کار‌ها نزده‌اند.
• رضا یگانه: درست است كه آدمِ این کاره نداشته‌ایم، ولی از زاویه‌ی دیگرى هم مى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود اين مورد را بررسى كرد. برخورد ما به همديگر از ابتدا به این شکل بود که هیچ کس سعى نداشته از دیگری پیشی بگیرد. این در واقع یکى از پرنسیپ‌هاى ما بوده است. از این زاویه، هر وقت پيشنهاد مصاحبه شده است،هر کدام از ما سعی داشته، ميدان را به ديگرى بدهد. اينكه كسى داوطلب مصاحبه نمى‌شود، لزوما به اين معنا نيست كه از عهده‌ى مصاحبه برنمى‌آيد. از این مورد که بگذریم، واقعيت اين است که چندین بار پيش ‌آمد که با رادیوهای مختلف، منجمله رادیو مولتی کولتی برلن مصاحبه كنيم؛ با چند تلویزیون برلن هم مصاحبه كرده‌ايم و مصاحبه‌ها پخش شده‌اند. دوست دارم به اين نكته نيز اشاره كنم كه چند سال پيش سعی کرد‌يم براى آرشيو يك سایت اینترنتی درست كنيم. اما باز به خاطر مشكلات مالى نتوانسته‌ايم آن چيزى را كه در نظر داشتيم درست كنيم. این سایت هنوز هم هست؛ اما متاسفانه آخرین باری که به روز شد، چند سال پیش بود.
ناصر مهاجر: يعنى چه سالى؟
• رضا یگانه: آخرین اطلاعاتى كه اضافه شده، شاید به یک سال، یک سال و نیم قبل برگردد. بخشی از اطلاعاتى كه در سايت آمده به سال‌هاى 92 و 93 مربوط مى‌شود. نیرویی صرف اين كار نشد و نتوانستيم پروژه‌ى سايت را به سرانجام رسانيم. مهران به مشكلات اشاره كرد. نه پول اين كار را داريم و نه وقت‌اش را. همين كه بتوانيم ١) آرشيو را باز نگه‌داريم و خدمات لازم را ارائه دهيم و ٢) اسناد، نشريات و كتاب‌هايى را كه مرتب مى‌رسد طبقه‌بندى، فهرست‌برداری و‌ نظم و ترتيب دهيم، شاكريم. بدون هیچ‌گونه حمایت مالی و تنها با همت عالی، بيش از اين نمى‌شود كرد.
ناصر مهاجر: نمى‌فهمم! نمى‌فهمم چه مى‌گوييد. مى‌فهمم كه مشكل مالى‌اى‌ كه داريد خيلى جدى‌ست. مى‌فهمم كه اين مشكل مالى چه محدوديت‌هايى را بر شما تحميل كرده. مى‌فهمم اين پرنسيپ را كه كسى نخواهد از ديگرى پيشى بگيرد و خودش را مطرح كند. اما نمى‌فهمم چرا نمى‌شود تقسيم كار كرد و به مثل هر بار از دو نفر خواست كه به مصاحبه بروند. با توجه به اعتبار زيادى كه ميان كوشندگان سياسى و روشنفكران تبعيدى داريد و با توجه به شبكه‌ى گسترده‌ ارتباطاتى كه داريد، نمى‌فهمم چرا نمى‌شود كار سايت را سامان داد. نمى‌فهمم چرا براى شناساندن بيشتر آرشيو تلاش همه سويه‌اى نمى‌كنيد. خُب اگر گردانندگان آرشيو در زمينه‌ى تبليغات ضعيف هستند، چرا سراغ كسانى نمى‌رويد كه در اين زمينه قوى هستند؟ خودتان بهتر مى‌دانيد كه اگر پى اين قضيه را بگيريد، خيلى‌ها حاضرند دست در دست‌تان بگذارند و در كنار شما برای حل مسئله آستين بالا زنند.
• مهران پاینده: به نظر من مساله مرکزی این است که در ميان ما يك نفر پوبلیسیست نیست؛ با ویژه‌گی‌های يك پوبلیسیست.
• عباس خداقلی: از همان ابتدا، به قضیه‌ى تبلیغات بى‌‌توجه بوديم. یعنی آدم‌هایی که دور هم جمع شدند، فقط به اين مسئله فكر مى‌كردند كه چه كسى می‌تواند فهرست‌بندی و طبقه‌بندی و به طور كلى اين نوع کارها را انجام بدهد. به مسئله‌ی تبليغات فکر نمى‌كرديم. من فکر می‌کنم چیزی که مهران می‌گوید این است که ما مى‌بايد يك نفر مى‌داشتيم كه مسئله‌ى ذهنى‌اش، تبلیغات باشد. من مسئله‌‌ام این است که این سندها را طبقه‌بندی بکنم. فکر تبلیغات هیچ وقت به ذهنم نمی‌آيد. اصلا دردِ تبلیغ ندارم. می‌فهمم که تبلیغات مهم است و بدون تبليغات كارمان پيش نمى‌رود؛ ولی مثل اینکه دردش را ندارم. برعكسِ من، آدم‌هايى هستند که فقط در قيد تبلیغ هستند. اصلا کارشان همين است. اما ما، از همان روز اول كه دور هم جمع شديم، مسئله‌مان اين بود که چه كسى به کار آرشيو وارد است. معیار انتخاب آدم‌ها و مشارکت‌شان در آرشيو فقط اين نكته بود. در ضمن فکر می‌کنم اگر انقدر نيرو داشتيم كه راحت بتوانيم از پس كارهاى اينجا برآییم، شاید یک نفر از ما مى‌توانست وقتش را آزاد كند و فقط به مسئله‌‌‌‌ى تبليغات بپردازد. در مورد مصاحبه هم فكر مى‌كنم لزوما نباید آدم اين كاره باشد. مى‌شود راه‌هایی پيدا كرد که از آن طریق، کار تبلیغی هم انجام شود. خيلى عجيب است. نشسته‌اى اينجا و مشغول كارت هستى كه در آرشيو باز مى‌شود و يك نفر مى‌آيد تو و مى‌گويد كه من از لهستان آمده‌ام و دنبال فلان اعلاميه‌ هستم. اما همين خانمى كه همسایه‌ى ديوار به ديوار توست وقتى بر حسبِ اتفاق در آرشيو را مى‌كوبد و می‌آید تو، می‌گوید: اوه، من چندین ساله كه در كنار شما زندگی می‌کنم، ولى اصلا خبر نداشتم همچین چیزی در همسايگى من وجود دارد.
• مهران پاینده: يعنى وقتى حرکت می‌کنی، مى‌خواهى عکس‌العمل حركتت را هم ببينى. اما نمی‌بینی. انگار فریادى كشيده‌اى در بیابان که انعکاس ندارد. یکی از تلویزیون‌هاى ايرانى آمده بود اينجا. خانمى كه مسئول گروه بود به شدت اصرار داشت با يكى از ما مصاحبه کند و فیلم هم بردارد. البته چون كار داشتند، اينجا آمده بودند. اما در همان مدت كمى كه پيش ما ماندند، دیدند كه اوضاع اینجا خیلی ناجور است. زمستان بود. هوا خیلی سرد بود. دائم بايد ذغال‌سنگ می‌ریختیم توى بخاری. خلاصه آن خانم تصمیم گرفت كه به طور جدی برای آرشیو اقدامى کند؛ كه کرد. همكارانش را همراه با وسايل فيلم‌بردارى آورد به اينجا و با ما مصاحبه کرد. مصاحبه پخش شد. گفته شد كه این‌ها در یک چنین وضع اسف‌بارى هستند: اتاق‌‌شان را نگاه كنيد؛ میز و صندلی‌هاى‌شان را نگاه كنيد، سيستم گرمای‌شان را نگاه كنيد، جاى كتاب‌هاى‌شان را نگاه كنيد و غيره. مى‌دانيد دست‌آورد اين برنامه‌ى تلويزيونى چه بود؟ دو نفر ايرانى كه آن برنامه را ديده بودند با ما تماس گرفتند.‌ یکی از آن دو نفر را می‌شناختم. یک کمد و چند تا صندلی داشت كه نمی‌دانست با آن‌ها چه کند. یک شخص دیگری هم كه می‌خواست انبار خانه‌اش را خالی کند، تصمیم گرفت ذغال‌سنگ‌هایش را به ما ببخشد. مى‌خواهم بگويم مسئله از داشتن و نداشتن يك پوبليسيت‌ِ خوب فراتر مى‌رود. يك انجمنِ پزشکان ايرانى در برلن داريم. اين‌ها پول‌دارترين جماعت ايرانى اين شهر هستند. با آن‌ها تماس گرفتيم؛ براى‌شان نامه نوشتيم؛ خودمان را به آن‌ها معرفى كرديم و خواستيم عضو و هميار ما شوند. يا به ما كمك مالى كنند. اگر از این دیوار صدا در آمد، از انجمن پزشکان ايرانى هم در آمد.
ناصر مهاجر: داستانِ آن برنامه‌ى تلويزيونى تامل‌برانگيز است. دلم مى‌خواهد بدانم آيا نشريه‌هاى ايرانى چاپ اروپا و آمريكا هرگز از آرشيو، خدمات و احتياجاتش نوشته‌اند؟ آيا هرگز تبليغ كرده‌اند كه اگر دنبال اين سند و يا آن نشريه هستيد، مى‌توانيد با اين مركز فرهنگى در شهر برلن تماس بگيرد؟
• رضا یگانه: من نديده‌ام. اما در اينترنت هست. در بخش خدمات ايرانى در شهر برلن اسم و آدرس و شماره‌ى تلفن و ساعت‌هاى كار آرشيو آمده.
• مهران پاینده: انگشت ‌شمارند نشرياتِ ايرانى‌اى كه به آرشیو توجهى كرده باشند. آن‌ قدر که من خبر دارم، كسانى كه با آرشيو آشنا شده‌اند، عمدتا به واسطه‌ى دوستان‌شان بوده که از آرشیو استفاده کرده‌اند. يعنى آشنايى با آرشيو و چيزهايى كه دارد و ندارد، بيشتر دهان به دهان بوده، نه از طريق رسانه‌هاى ايرانى خارج از كشور.
• رضا یگانه: بعضى از محققين هم در مقدمه و يا موخره‌ى نوشته‌هاى‌شان به آرشيو اشاره كرده‌اند. از اين طريق هم آرشيو شناسانده شده است. مثلا یروان آبراهامیان وقتى درباره زندان و اعترافات زندانيان سياسى كار مى‌كرد، مدتى آمد به برلن و چند هفته‌اى از منابع آرشيو استفاده كرد. او در مقدمه‌ى كتاب اعترافات شكنجه‌‌شدگان، مقدم بر هر شخص يا نهادى از آرشيو سپاسگذارى كرده است. فكر مى‌كنم اين كار او موجب آشنايى خيلى‌ها با آرشيو شد.
• عباس خداقلی: محققى از استرليا آمده بود و هر روز چند ساعتى به اينجا مى‌آمد. شايد او به وسيله‌ى آن كتاب، آرشيو را پيدا كرد!!!
ناصر مهاجر: محققین فرنگی هم به آرشيو رجوع می‌کنند؟
• مهران پاینده: کم. ولی می‌کنند.
• رضا یگانه: یک نمونه‌ی ديگر، خانمی دانشجويى‌ست که تز فوق ليسانسش درباره‌ى پوشش زنان در ایران بود؛ از يك منظر تاریخی و از انقلاب مشروطیت به این طرف. او مدت زیادی با آرشیو رفت و آمد داشت و کلی چیز به امانت گرفت. وقتی پایان نامه‌اش را تمام کرد، آن را به آرشیو اهداء كرد.
ناصر مهاجر: اگر اجازه بدهيد مى‌خواهم جهت گفتگو را تغيير دهم و از شما بخواهم كمى درباره‌ى سازمان‌دهی آرشیو حرف بزنيد. شايد بد نباشد از خودتان آغاز كنيم. چگونه با هم كار مى‌كنيد؟ و اين كار جمعى را چگونه با هم زيسته‌ايد؟
• مهران پاینده: من فکر می‌کنم اول در مورد آنچه داریم و آنچه تنظیم کرده‌ایم و نوع تنظیم حرف بزنيم كه مهم‌تر است از روابط داخلی ما. ما چیزی حدود 1100 دوره نشریه در اینجا داريم. بعضی از این دوره‌ها بیش از 400 شماره است. بعضی از این نشریه‌ها سه شماره است. خیلی‌ها‌ی‌شان کامل هستند؛ بعضی‌ها هم کامل نیست. از این 1100 نشریه، 400 نشریه، نشریات داخل ایران است. و 700 دوره مربوط به نشریات خارج از کشور است. اكثرِ اين نشریات بعد از انقلاب منتشر شده‌اند. بخشى هم نشریاتِ اپوزیسیون خارج از کشور هستند كه در زمان محمد رضا پهلوى منتشر مى‌شد. استثنانا نشریاتی فارسى هم داريم که در عراق منتشر شده؛ چه در زمان شاه و چه در زمان جنگ ایران و عراق. بعضی از نشریات فارسی‌اى که در شوروی سابق چاپ می‌شد هم در آرشيو هست. این نشریات فهرست شده. فهرست هنوز کامپیوتری نشده. درصد کمی از آن کامپیوتری شده. فهرست‌مان دربرگيرنده‌‌‌ى اين مشخصات است: عنوان نشریه، ناشر، سردبیر، صاحب امتیاز، فاصله انتشار نشریه، تاریخ انتشار اولین شماره و در صورتى كه اولین شماره را نداشته باشيم، تاریخ انتشار اولین شماره‌ى موجود.
علاوه بر نشريات، چند مجموعه‌ى‌ بریده روزنامه داریم. بریده‌ى روزنامه‌هايى که مربوط به ایران است از سال 1951 تا امروز را در بر مى‌گيرد. برخى از مسائل ایران كه مورد بحث و بررسى مطبوعات قرار گرفته هم به صورت پرونده در آرشيو موجود است؛ مثل کنفرانس برلن؛ يا ترور ميكونوس، يا رفراندام جمهورى اسلامى در 12 فروردين 1358 يا 30 خرداد 1360.
علاوه بر این، حدود 50 دوره نشریه به زبان آلمانی داريم. يک یا دو نشريه از اين مجموعه را سفارت جمهورى اسلامى ايران در آلمان براى آلمانی‌ها منتشر كرده است.
ناصر مهاجر: به روزنامه‌هاى قديمى‌اى كه داريد، اشاره نكرديد؛ كيهان و اطلاعاتِ سال‌هاى پيش از شهريور 1320.
• رضا یگانه: مجلد روزنامه‌هاى سال 1306، 1307، 1308،1311، 1312،1313 را در اينجا داريم. اگر بودجه‌اش را داشتيم همه‌‌ی سالانه‌هاى كيهان يا اطلاعات را مى‌خريديم.
اما اعلاميه‌ها. تا به حال نزدیک به 15000 برگ اعلامیه جمع آوری كرده‌ايم. بخشی از این اعلامیه‌ها هنوز تفکیک و طبقه‌بندى نشده‌اند. ولی بخش بزرگى از آن‌ها، یعنی بیش از 12000 یا 13000 اعلاميه تفکیک و طبقه‌بندى شده است. تفکیک آن‌ها بر اساس امضايى‌ست كه زير اعلاميه آمده؛ اعم از فرد، نهاد و ياسازمان. یعنی به راحتی می‌شود فهميد كه سازمان X در تاریخ Y اعلاميه‌اى داده است درباره‌ى فلان موضوع. این اعلاميه‌ها در 110 کلاسور نگه‌داری می‌شود.
از اعلامیه‌ها که بگذریم به جزوه‌ها و كتاب‌های نهادهای سیاسی مى‌رسيم. ما حدود 3000 کتاب و جزوه داریم که به اسم يك سازمان یا نهاد سیاسی يا نهاد فرهنگی منتشر شده. این‌ها به ترتیب نام سازمان‌هاى منتشر کننده‌شان، طبقه‌بندی شده‌اند. همه‌ى جزوه‌ها و كتاب‌ها فهرست شده‌اند؛ به شکل دیجیتالی. شناسنامه‌ی هر کدام از آن‌ها حاوی عنوان، نام نويسنده يا مترجم (البته در صورتى كه اصلا نام داشته باشند) ناشر، سالِ انتشار، نوبتِ انتشار، تعداد صفحه‌ای که دارند، قطع جزوه یا کتاب و موضوع آن است. حدود 250 جزوه هم به زبان آلمانی داريم.
ناصر مهاجر: درباره‌ی ایران؟
• مهران پاینده: درباره‌ی ایران و توسط ایرانی‌ها. حدود 1000 کتاب به زبان‌هاى غیر فارسی داريم (آلمانی، انگلیسی، ترکی و کردی) مربوط به ایران و مسائل ایران. بیش از 700 جلد کتاب و جزوه در مورد مسائل زنان است. این کتاب‌ها و جزوه‌ها مثل بقیه‌ی کتاب‌ها فهرست شده است.
علی‌رغم اينكه از ابتدا سعى داشتيم اسناد صوتی و تصویری هم جمع کنیم، جز پوسترها كه درباره‌اش صحبت كرديم، در ديگر زمينه‌ها خیلی موفق نبوده‌ایم. با اين حال بخش کم و بیش قابل توجهی داريم از مجموعه‌ى اسناد صوتی مربوط به جلسات مختلفی که گذاشته شده و همچنين از اسناد تصویری.
• رضا یگانه: بخشی از کارهایی را که پيش از انقلاب در خارج از كشور انجام شده؛ عمدتا از طرف کنفدراسیون جهانى دانشجويان ايرانى در اروپا و آمريكا، در اينجا جمع كرده‌ايم. مثلا سرودهای انقلابى؛ چه به صورت نوار و چه به صورت صفحه. این هم جزو آن مجموعه‌ی اسناد صوتی ـ تصویری‌ست.
ناصر مهاجر: بسيار خُب، مى‌رسيم به موضوع سازماندهى. چگونه آرشيو را اداره می‌کنید؟ چه جور با هم كار مى‌كنيد. از آن 11 نفر بنيان‌گذار، چند تن مانده‌اند و چند تن كنار كشيده‌اند؟
• عباس خداقلی: اعضای آرشیو هر ماه یک جلسه دارند كه همين‌جا برگذار مى‌شود. درباره‌ى همه‌ى مسائل و مشكلات مربوط به آرشيو صحبت مى‌كنيم. از جمله مسائلى كه در جلسات ماهانه روشن مى‌شود، نوبت افراد در بازكردن آرشيو است. مى‌دانيد كه دو روز در هفته آرشيو براى استفاده‌ى عموم باز است.
ناصر مهاجر: روز‌هاى شنبه و سه شنبه ...
• عباس خداقلی: بله. باید روزها‌ى استفاده از آرشيو را سازماندهی كرد. باید همه باشند تا معلوم بشود که هر کسی چه روزی وقت دارد.
• مهران پاینده: بگذاريد از اينجا شروع كنيم. دموکراسی و کار دموکراتيك کردن، کار مدنی کردن، چیزی نبود که خيلى زياد با آن آشنا باشیم. از آغاز کار، کوشش‌مان بر این بود که کار را به شكل دموكراتيك سازمان بدهيم. یعنی با حقوق برابر کنار هم فعالیت کنیم. علیرغم همه‌ی بالا و پایین‌ها و کم و زیادهایی که داشته‌ايم، اشکالاتی که در جاهای مختلف پیدا می‌شود، تا حدودى موفق بوده‌ايم كه اين كار را بكنيم. اولین تصمیمی که گرفتیم این بود که تا آن جایی که ممکن است رای‌گیری نکنیم. ما با توافق کارمان را انجام می‌دهیم. هر تصمیمی که گرفته مى‌شود با موافقت عمومى‌ست. يك نظر مخالف مى‌تواند از تصمیم جلوگيرى كند و مسئله را معلق بگذارد. در نتیجه کارهایی که انجام می‌شود، اگر انجام بشود، با توافق همه است. از این طریق سعی کرده‌ایم روابطِ کم و بیش دموکراتیکى را بین خودمان برقرار کنیم؛ علیرغم فشارهايى كه بيشتر از بيرون بر ما تحميل مى‌شود. مثلا بر اساس قوانین آلمان، هر‌ انجمن‌ براى اينكه ثبت شود باید یک رئیس معرفی كند. ما در اساسنامه‌ى‌مان نوشته‌ایم کسانی که اینجا کار می‌کنند حقوق برابر دارند و سلسله مراتب نداريم. اداره‌ی ثبت انجمن‌ها، ما را بدون مشکل پذیرفت. ولی پلیس نپذیرفت. نامه نوشتند كه: در صورت بروز مشكل، طرف صحبتِ ما کیست؟ ما مى‌خواهيم بدانيم رئيس اين آرشيو كيست. جواب دادیم كه رئيس نداریم. آدم‌هایی که اینجا هستند و شما اسم و آدرس همه‌شان را دارید، همه به يك اندازه جوابگو هستند و شما مى‌توانيد با هر کدام از ما تماس بگیرید. همانى كه با او تماس مى‌گيريد، مسئول است. بالاخره کوتاه آمدند. البته فقط پليس نيست. از روز اول همه به دنبال رئيس بوده‌اند و هنوز مى‌پرسند رئيس شما كيست؟ حقوق برابر و هنجار غیر‌عادی‌ای که ما سعی کرده‌ایم در اينجا برقرار كنيم، چیزی نیست که بیرون از ما پذیرفته شده باشد. عامل ديگر بيرونى‌اى كه هميشه و هنوز عمل مى‌كند، مسئله‌ی فعاليت سياسى دست‌اندرکارانِ آرشيو است. طبيعى‌ست آدم‌هایی که اینجا هستند، هر کدام نظرات سياسى خاص خودشان را دارند. در مواردى اين نظرات کاملا مغاير هم و حتا متضادند. ما با علم به اين موضوع و پذيرش تنوع نظرى دور هم جمع شديم. چون نظر سياسى‌، دخلى به كار آرشيو ندارد. آنچه ملات همكارى‌‌ست، توافق درباره‌ى ماهيت كار آرشيو و سبك انجام دادن اين كار است. اما هنوز نتوانسته‌ايم اين واقعيت را در بیرون جا بياندازيم. اين مسئله در جريان كنفرانس برلين (19 تا 21 فروردين 1379) خيلى روشن خودش را نشان داد. همه‌ى آدم‌هايى كه در آرشیو کار می‌كردند، در کنفرانس برلين شرکت داشتند؛ با نظرهای کاملا مختلف. اين اختلاف كوچكترين اثر سوئى در كار ما در درون آرشيو نداشت. در بيرون اما، در مباحتى كه پيرامون كنفرانس برلين، دلايل برگذارى آن، اهداف سياسى آن و ... جریان داشت، برخوردهاى جدى با هم داشتيم. ما کاملا می‌توانستیم اختلافات‌مان را بفهمیم. ولی خیلی جالب است که بیرون آرشیو یا حداقل یک بخش قابل توجه از ايرانيان ساکن برلن، مُهر کوبیدند به آرشیو. یعنی تعدادی از كسانى كه عضو کتابخانه‌ی آرشیو بودند و از آرشیو استفاده می‌کردند، طی نامه‌اى استعفای خودشان را از عضویت در آرشیو به اطلاع ما رساندند؛ چرا كه بعضى از ما از منتقدان جدى كنفرانس برلن بوديم؛ از زواياى گوناگون البته. آن آدم‌ها حتا نخواستند بفهمند که بعضی از گردانندگان آرشیو در ارزيابى كنفرانس برلين شبیه آن‌ها فكر مى‌كنند. مى‌خواهم بگويم كه این نوع كژانديشى‌ها، درهم آميختن مسائل و نديدن واقعيت، فقط حاصل بی‌تجربگی یا ندانم کاری ما نيست؛ چیزی‌ست که از بیرون به ما تحمیل می‌شود. سال‌ها گذشت، ابعاد دیگر کنفرانس برلين آشكار شد و ... تازه بعضی از آدم‌ها تصمیم گرفتند از حالتِ قهر با آرشیو بيرون بيايند.
ناصر مهاجر: با توجه به اينكه تصميم‌گيرى‌هاى آرشيو بر توافق جمعى يا نوعى از اجماع استوار است، منطقا نمى‌توانيد با سياست ببر و بدوز پيش برويد.
• مهران پاینده: ما برای بيرون دادن همین بروشور زرد رنگى كه در دست شماست و به زور يك صفحه می‌شود، دو سه ماه وقت گذاشتیم.
ناصر مهاجر: این بروشور به مناسبتِ گشايش آرشيو چاپ شد، نه؟
• مهران پاینده: بله اولین بروشوری‌ست که بيرون دادیم. براى تنظيم پاراگراف اولش، ساعت‌ها بحث کردیم. براى تدقيق کلمه به کلمه آن، با هم دعوا کردیم. ولى بالاخره به توافق رسيديم و مسئله حل شد. طبيعى بود كه توافق به سرعت و آسانى به دست نيايد. يازده نفر بوديم با زندگى‌هاى مختلف، سن و سال‌هاى‌ مختلف، تجربیات‌مان، دلبستگی‌های سیاسی و فکری‌مان، سليقه‌هاى‌مان، متفاوت بود و هست. اما تا اينجا توانسته‌ايم با هم كار كنيم. کارهای‌مان هم مشخص است: کار سیاه فهرست کردن، طبقه‌بندی کردن، مرتب کردن و در جعبه و يا در كلاسور گذاشتن روزنامه‌ها و اعلاميه‌ها؛ تهيه و فهرست‌بردارى و طبقه‌‌بندى كتاب‌ها. مسائل فنى درباره شيوه تنظيم و ترتيب و ارائه‌ی اسناد و كتاب‌ها، باز كردن آرشيو هفته‌اى دو بار و... برای روزهای کاری هم دفتری داریم که اسم كسانى كه قرار است در طول ماه اينجا را باز كنند و ببندند را در آن مى‌نويسيم. اين بخش، هيچ كار ساده‌اى نيست؛ على‌الخصوص كه فشار‌هاى بيرون هم در اين قسمت بيشتر است.
ناصر مهاجر: مى‌خواهم بدانم با مشکلاتى كه در هر كار دسته جمعى‌اى پيش مى‌آيد، چگونه برخورد مى‌كنيد؟ مى‌دانيم در هر فعاليتى جمعى‌اى يك عده از زير كار درمى‌روند، یک عده حداقل كار را انجام مى‌دهند، يك عده احساس مسئوليت‌شان كمتر است و و و. با این‌گونه مشکلات چگونه برخورد مى‌كنيد؟
مهران پاینده: تردیدی نیست که هر کدام از ما نظرات خاص خودمان را داريم و شيوه‌ى برخورد خاص خودمان را. چيزى كه من مى‌توانم بگويم اين است كه آدم‌ها را همان طور كه هستند پذيرفته‌ام؛ به بخشى از رفتارها هم تن داده‌ام: چه با علاقه، چه بی‌علاقه؛ چه با دوستی، چه با دشمنی؛ چه به حق، چه به ناحق. یک مقدار چیزهای همدیگر را مجبور شدیم بپذیریم.
ناصر مهاجر: منظور از «چيزها» چيست؟
• مهران پاینده: روحیات، اخلاق، مسئولیت‌پذیری، تعهد‌پذیری، کار کردن، کار نکردن، حجم کارى كه هر كس برمى‌دارد. این نوع چيزها بعد از مدتی ميان ما جا افتاد. اصلا برای همین است که توانسته‌ایم کنار هم باشیم و باهم كنار بياييم.
• عباس خداقلی: آدم باید انگیزه داشته باشد براى کاری كه مى‌كند. انگیزه، یک بخشش تشویق است. آن تشویقی که آدم می‌بیند ـ حتا در اين حد که مثلا راجع به آن كار صحبت كنند، عکس‌العمل نشان دهند ـ اين حس را به آدم مى‌دهد كه كارى را كه انجام مى‌دهد مفيد است. بايد ديد كسى كه كمتر كار مى‌كند، كمتر مسئوليت مى‌پذيرد، مسئله‌اش چيست. آيا انگيزه‌اش كم شده يا اينكه مسئله چيز ديگرى‌ست. می‌نشینیم و در مورد آن آدم فكر مى‌كنيم، حرف مى‌زنيم. همان طور که مهران گفت بالاخره به اين نتيجه مى‌رسيم كه بايد بپذيريم. خود به خود نپذیرفتیم. پس از فكر كردن زياد و بررسى‌ مورد معين، پذيرفتیم. شاید بشود کلمه‌ی توجیه را به کار بُرد. شايد هم كلمه‌ى تفاهم را. براى من بيشتر تفاهم است. خُب، باید انرژی‌اش را از جايى بگيرد. معلوم است كه می‌رود به دنبال كارى كه فکر می‌کند مفیدتر است. اين را بايد فهميد. بايد فهميد كه آن یکی كه الان کمتر کار می‌کند، شايد هفته‌ی پيش كه من کمتر حضور داشتم در آرشیو، او بیشتر بوده. در مراحل مختلف، مشاركت آدم‌ها در كار مختلف بوده. این واقعیت ماست. یعنی بالا پایین داشته‌ايم. یک زمانی که فلانی بوده، من اصلا نبودم. یک زمان طولانی X بوده، من اصلا حضور نداشتم. اصلا خبر ندارم که آن موقع چه ‌گذشته، چه اتفاقاتی افتاده در آرشیو. راجع به شخص خودم می‌گویم.
اما در رابطه با مسئله‌ی قبلی‌اى که مهران به آن اشاره کرد، يعنى مسئله‌ى برخورد آدم‌هاى بيرون به ما. ما در اين شهر به بچه‌های آرشیو معروف هستیم. یعنی هر جا می‌رویم، می‌گویند بچه‌های آرشیو آمدند. بچه‌هاى آرشيو فلان کار را کردند. بچه‌های آرشیو بهمان حرف را زدند. بچه‌های آرشیو به جلسه‌ى سخنرانی فلانی آمدند. بچه‌هاى آرشيو به جلسه‌ى سخنرانى فلانی نیامدند. تو گويى "بچه‌هاى آرشيو" جلسه مى‌گذارند همه با هم تصمیم مى‌گيرند كه در كدام جلسه شركت كنند و در كدام جلسه شركت نكنند و از این نوع حرف‌ها. حتا بعضی‌ها تا آنجا پیش می‌روند که کانون پناهندگان و آرشیو را یك چيز نشان دهند. با اینکه آدم‌های خیلی پرتی هم نیستند. به ما هم نزدیک هستند!
ناصر مهاجر: پذیرفته‌ايد این اصل را که انسان‌ها آزادانه و به اختیار دست به كار جمعى مى‌زنند یا نمی‌زنند و هركس از چيزهايى خوشش مى‌آيد و از چيزهايى گريزان است؟
• عباس خداقلی: وقتی سلسله مراتب را قبول نداشته باشيم، طبيعى‌ست كه فكر كنيم هركس از اين حق برخوردار است كه آزادانه تصمیم بگیرد.
ناصر مهاجر: اما تا کجاست حدود آزادی و اختیار؟
• عباس خداقلی: کار ما تاكنون زمين نمانده و مختل نشده.
ناصر مهاجر: به قیمت اینکه همیشه چند نفری بوده‌اند که پا پيش بگذارند و جاهاى خالى را پُر كنند.
• عباس خداقلی: بله.
• رضا یگانه: در تائید و تكميلِ حرف مهران و عباس می‌توانم اضافه كنم که در اين پانزده سال كار مشترك، مستقل فکر کردن در تک تک ما تقویت شده و اين به علت ساختار درونی‌ ماست. نگاه مستقل به خودم، به جمع دوستان آرشیو و به جهان بیرون از خودم، در واقع به من کمک كرده است که وقتى در آرشیو اشکالاتی مى‌بينم، ایراداتی مى‌بينم، کم و کسرهایی مى‌بينم، حتا چیزهایی مى‌بينم که مرا آزار می‌دهد، نوعى با آن كنار بيايم (و فكر مى‌كنم اين درباره‌ى رفتار ديگران با من هم صادق باشد.) در موقع بروز مشكل در روابط درونى‌مان از خودم مى‌پرسم: نقطه‌ی مشترک ما چيست؟ مخرجِ مشترک همه ما چه چیزی است؟ مخرج مشترک ما، شانزده سال قبل چه بوده؟ بعد مى‌بينم این نقطه‌ی مشترک همچنان وجود دارد و آن همين كار آرشيو است كه همه به آن اعتقاد داريم. كار آرشيو و ادامه دادن به اين كار چيزی‌ست كه ما را به هم پيوند داده. و كار آرشيو اساسا دو چيز است: ١) باز كردن آرشيو حداقل دو بار در هفته و ارائه‌ى خدمات لازم و ٢) جمع‌آوری، تنظیم، طبقه‌بندی، فهرست بردارى و و و كه این قسمت وقت‌گير و کار خيلى جدی‌ای‌ست که بالطبع همه‌ی دوستان به يك اندازه در آن دخیل نیستند. فشار كار اين بخش طی‌ سال‌های گذشته، عملا بر دوش تعداد معينى از همكاران آرشيو بوده.
ناصر مهاجر: وقتى زير فشار باشى، پس از مدتى واكنش نشان مى‌دهى. مكانيسم‌هاى واكنش نسل ما نسبت به فشار از بيرون، پوشيده و پنهان نيست. چه واكنش‌هاى غير مستقيم و چه واكنش‌هاى مستقيمى كه نشان مى‌دهيم: از متلك پراندن گرفته تا خجل كردن و عذاب وجدان دادن به طرف مقابل تا اعتناء نكردن و بى‌احترامى. احساس مى‌كنم فرهنگ اجتماعى حاكم بر آرشيو تا حد زيادى اين نوع واكنش‌ها را پشت سر گذاشته.
• عباس خداقلی: نوع کارى که انجام می‌دهيم، این امکان را به آدم‌ها می‌دهد که حضور مداوم در اينجا نداشته باشند و هميشه كنار هم نباشند. اصلا سرشت كار ما طورى است كه استقلال عمل بسيار زيادى به آدم‌ها مى‌دهد. هر وقت بخواهيم مى‌توانيم بياييم اينجا كار كنيم. ممكن است فقط در جلسات ماهانه همديگر را ببينيم. كسى كه در اينجا كار مى‌كند با يك كليك مى‌تواند به مراجعه كننده بگويد (يا تلفنى يا حضورى) كه اين نشريه را داريم يا نداريم. طبيعى‌ست، كسى كه بيشتر وقت خالى‌اش را در اينجا مى‌گذراند و در منظم كردن، طبقه‌بندى، فهرست‌بردارى و اين قبيل كارها زياد مايه مى‌گذارد، مى‌تواند اطلاعات خيلى دقيق و كاملى به مراجعه كننده بدهد. كسى كه در اين بخش از كار خيلى درگير نبوده، حداقلِ كمك را به مراجعه كننده مى‌كند. مى‌خواهم بگويم كه سرشت كار اينجا طورى‌ست كه مانع مى‌شود فشار كمر شكنى را تحمل كنيم.
• مهران پاینده: خوشبختانه هیچ کدام‌مان خيلى هم ماخوذ به حیا نيستيم.
ناصر مهاجر: در این پانزده، شانزده سال گذشته چند نفر از بنیان‌گذاران از آرشیو کنار کشیده‌اند و چند نفر مانده‌اند؟
• مهران پاینده: سه نفر كنار كشيد‌ه‌اند. ژاله احمدى، لوييز باغراميان و فرزانه‌ سورى. به دلايل مختلف كنار كشيدند. اما رابطه‌ى آن‌ها با آرشيو كماكان دوستانه و صميمانه است. واقعا ما آن‌ها را هنوز هم از آرشيو مى‌‌دانيم.
ناصر مهاجر: حدس مى‌زنم اين كناره‌گيرى به خاطر اختلاف عقيده و سليقه نبود؛ بلكه...
• مهران پاینده: مسائلی داشتند که به آرشیو مربوط نبود.
ناصر مهاجر: خسته‌‌ی‌تان كردم. شاید بهتر باشد كه در همين جا اين گفتگو را به پايان برسانيم و از پرداختن به جنبه‌های دیگرِ زندگی آرشیو ارزش‌مند شما / ما درگذريم. سپاسگذارم كه چند ساعت از وقت‌تان را در اختيار من گذاشتيد و به پرسش‌هايم پاسخ داديد.
• مهران پاینده، عباس خداقلی و رضا یگانه: ما هم از شما بسیار سپاسگذاریم.
هوشنگ کردستانی
سوریه به کدام سو می رود؟
مردم سالاری یا استبداد مذهبی

     آنچه در سوریه می گذرد، شباهت‌هایی با رویدادهای چند سال اخیر در برخی از کشورهای مسلمان منطقه که به بهار عربی معروف شد دارد.
     در سوریه زیر تسلط اسدها- پدر و پسر- چندین دهه است که مردم از نعمت آزادی و حقوق شهروندی محرومند. آن‌ها ناگزیر بوده‌اند که در یک جمهوری پس از پدر، پسر را برگزیند. در حقیقت در سوریه نیز مانند آذربایجان شمالی نظام سلطنت جمهوری یا جمهوری سلطنتی برقرار است.
     گر چه تصور می‌رفت که بشار اسد به دلیل جوانی و آگاهی از نارضایتی های مردم سوریه در دوران پدرش و نیز شناخت شرایط امروز جهان که حاکمان جبار در تلاشند تا با گشودن دریچه هائی از آزادی در فضای کشور تحت سلطه خود نوعی دموکراسی کنترل شده به مردم ارزانی دارند تا از ا

نفجار نارضایتی و انقلابات بعدی در امان باشند او نیز به همدلی با مردم برخاسته و با اعطای حداقل آزادی ها خود و کشورش را از فروپاشی نجات دهد . متاسفانه براه خطا رفت و به همان راهی قدم گذاشت که پدر طی سالیان دراز سلطه خود گام میگذاشت. 
     مردم فقرزده و زیر ستم سوریه به تصور اینکه سده بیست و یکم، قرن پایان دیکتاتورها و آزادی مردم و استقرار حکومت های مردم سالار است به مخالفت با ادامه دیکتاتوری بشار اسد بپا خاستند.
     آنان انتظار دارند در امور اقتصادی و سیاسی کشورشان سهیم باشند، ثروت مملکت در اختیار یک اقلیت نباشد و از آزادی به معنای واقعی برخوردار باشند.
    بشار اسد اما، نه شرایط امروز جهان را درک کرد و نه از سرنوشت دیگر زمامداران خودکامه منطقه مانند صدام حسین، بن علی، مبارک، صالح و قذافی پند گرفت. اصرار و پافشاری او بر ادامه حکومت خودکامه جمهوری سلطنتی سبب گسترش اعتراض ها و تظاهرات شد.
     خواست های مردم سوریه که برای رسیدن به آزادی و استقرار مردم سالاری بپا خاسته بودند خیلی زود مورد سوء‌ استفاده قدرت های غربی و برخی از کشورهای منطقه قرار گرفت، به همان‌گونه که در سال 57 در ایران روی داد. در آن سال آزادیخواهان، ملی گرایان، روشنفکران و … ایران برای رسیدن به آزادی و برقراری حاکمیت مردم بپا خاسته بودند ولی قدرت‌های بزرگ غربی نه تنها آنرا نمی خواستند بلکه در پی استقرار استبداد مذهبی و نظام جمهوری اسلامی در ایران و سپس در منطقه بودند.
     از جنبش آزادیخواهانه مردم ایران سوء‌ استفاده شد. معجزه رسانه‌های خبری و حمایت های مالی و سیاسی بیگانگان روح الله خمینی را به قدرت رساند. پس از استقرار جمهوری اسلامی مردم ایران نه تنها به آزادی و مردم سالاری نرسیدند بلکه همه آنچه را که داشتند از میان رفت.
تجربه استقرار جمهوری اسلامی در ایران و ناکامی آزادیخواهی و آزاداندیشان در برپایی حکومتی مردم سالار به رهبران حرکت های آزادیخواهانه الجزایر کمک کرد که فریب جنبش های اسلامی را نخورند و در دام آن‌ها نیافتند. اکنون به نظر می‌رسد که مردم آزادیخواه سوریه و نیز اقلیت‌های آن کشور نیز از تجربه ایران درس‌هایی آموخته اند.
     به نظر می‌رسد که آزادیخواهان سوریه از آنچه در کشورهای اسلامی منطقه رخ داد  و به اسلام گرایان تندرو امکان داد که پس از سقوط حاکمان خودکامه قدرت را در دست گیرند و شرایط خفقان آورتر از دوران پیش پدید آورند درس گرفته و حاضر نباشند شاهد آنچه در دیگر کشورهای اسلامی روی داد باشند و خود نیز وسیله و ابزار به قدرت رساندن اسلام گرایان تندرو سُنّی مذهب گردند.

نقش غرب، کشورهای عربی، ترکیه و اسرائیل در رویدادهای سوریه چیست؟
     رویدادهای سوریه نشان می‌دهد که کشورهای سُنّی مذهب عربستان سعودی و قطر و نیز اسرائیل نگران شکل‌گیری یک امپراتوری شیعه که یک سر آن شرق ایران و طرف دیگرش غرب لبنان باشد می باشند. عربستان و قطر آمادگی دارند که هزینه‌های لازم برای گسیل جنگجویان حرفه‌ای به درون خاک سوریه را تأمین نمایند.
     زمامداران ترکیه نیز می کوشند که ضمن جلوگیری از قدرت یابی کشورهای شیعه به رهبری جمهوری اسلامی در منطقه، مجدداً نفوذ گذشته امپراتوری عثمانی را در کشورهای سُنّی مذهب برقرار سازند. از این رو با در اختیار گذاردن پایگاه های نظامی به مخالفان اسد یاری می رساند. تردید نیست نیروهای مخالف اسد مستقر در ترکیه را بیشتر اسلام گرایان تندرو تشکیل داده‌اند تا فراریان ارتش سوریه.
زمامداران اسرائیل نیز – گر چه برخی از آنان مصر اسلامی را برای کشورشان از ایران اسلامی خطرناک تـر بـرآورد می کنند- می پندارند اگر اسد سقوط کند از نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه کاسته شده و امنیت اسرائیل بیشتر تضمین خواهد شد. آن‌ها بر این باورند که با سقوط اسد و پیروزی اسلام گرایان به امکان زیاد سوریه به چند کشور کوچک تبدیل خواهد شد برای زمامداران اسرائیل که سوریه را از جنبه نظامی قدرتمندترین همسایه دشمن خود می‌شمارند و در همه برخوردهای نظامی با کشورهای همسایه عرب خود ارتش سوریه را ارتشی قدرتمند که از سوی روسیه شوروی تقویت می‌شد برآورد می کردند، تجزیه آن به چند کشور کوچک و ضعیف، از جنبه نظامی نعمت بزرگی برای اسرائیل خواهد بود. در نبود کشوری به نام سوریه چه بسا موضوع بلندی های جولان که متعلق به سوریه  و سال‌ها است که در اِشغال اسرائیل می‌باشد برای همیشه منتفی شده و این بخش از خاک سوریه ضمیمه اسرائیل گردد.

نقش قدرت‌های غربی - آمریکا، انگلستان و فرانسه
غرب بطور کلی در پی آنست که پس از سقوط خودکامگان کشورهای منطقه، استبداد مذهبی را جایگزین آن سازد. این هدف را با حمایت از اسلام گرایان تندرو عملی می سازد. این سیاست کاربردی غرب از هنگام به قدرت رساندن خمینی مورد توجه بوده و همچنان ادامه دارد. تنها تفاوتی که در شیوه اجرای آن سیاست نسبت به سال‌های گذشته مشاهده می شود، آنست که اکنون غرب در پی استقرار اسلام معتدل همانند آنچه که در ترکیه به قدرت رسیده می‌باشد نه حکومتی اسلامی از نوع خمینی ها، ملاعمرها و بن لادن ها.
     از همین دیدگاه و در پی همین سیاست است که غرب در ایران خواهان سرنگونی نظام اسلامی نبوده و نیست.
     غربی ها تنها در پی جابجایی قدرت در حاکمیت اسلامی می باشند. حمایت های گسترده سیاسی و تبلیغاتی و مالی آنان از میرحسین موسوی که به دلیل کارنامه سیاه  نخست وزیری اش در دوران خمینی نمی‌تواند مورد پذیرش مردم ایران باشد در راستای همین سیاست است.
     سکوت غرب در برابر استبدادهای حاکم بر عربستان سعودی، قطر و همچنین در برابر کشتار ایرانیان بحرینی و نیز لشگرکشی عربستان سعودی در جهت سرکوب آزادیخواهان این کشور و حمایت از  طالبان در افغانستان و پاکستان نشان دیگری از خواست غرب در حمایت از دیکتاتوری های اسلامی تابع خود  در منطقه است.

نقش مردم سوریه در این میان چیست؟
     همانطور که اشاره شد مردم سوریه و اقلیت‌های قومی این کشور استقرار دیکتاتور اسلامی سُنّی را خطرناک تر از دیکتاتوری اسد برآورد می‌کنند از این رو از حرکت‌های مسلحانه اسلام گرایان فاصله گرفته اند.
     اساساً روشن نیست در صورت استقرار استبداد مذهبی سَلَفی ها در سوریه چه سرنوشتی در انتظار علوی های شیعه این کشور که دو میلیون و نیم جمعیت سوریه را تشکیل می‌دهند خواهد بود. تردید نیست پس از یک سال جنگ و خونریزی، اسلام گرایان از فردای پیروزی اقدام به انتقام گیری از علوی ها خواهند کرد و چه بسا آنانی که موفق به فرار نشوند قتل عام گردند و کشتار مردم بیگناه همچون در عراق پس از صدام حسین اوج خواهد گرفت.

سرنوشت سوریه چه خواهد شد؟
     غرب با سودبری از تجربه‌های اسلام گرایان تندرو در افغانستان و سایر کشورهای عربی به ویژه لیبی بر این باور بود که با حمایت مالی گسترده عربستان سعودی و قطر و کمک های نظامی ترکیه عمر حکومت اسد بزودی به پایان می‌رسد و در سخت ترین شرایط زمان سقوط را تا آخر مارس 2012 برآورد می کردند. با توجه به اینکه مردم سوریه و اقلیت‌های قومی این کشور پیوند خود را با اسلام گرایان اعزامی از خارج قطع کرده‌اند و نیز روسیه و چین از اتفاقی که در لیبی افتاد درس عبرتی گرفتند و با استفاده از حق وتو جلوی هرگونه قطعنامه مخالف اسد را در شورای امنیت وتو می‌کنند و نیز حضور سپاه پاسداران و همراهی آن با ارتش سوریه بعید به نظر می‌رسد که کار سقوط سوریه آنگونه که غرب انتظار دارد به این زودی‌ها پایان یابد و چه بسا سوریه دچار یک جنگ داخلی دراز مدت با اسلام گرایان حرفه‌ای گردد.