اوت ۲۰۱۲
اعتراض نسل اولي ها - اعتصاب نسل دومي ها
ياور
روز دوم ماه رمضان است. بامداد امروز لكه هاي سفيد ابر در آسمان خاكستري پارس جنوبي با بي تحركي و سكون خود شرجي بودن هوا را اعلام مي كند. لكه هاي پراكنده با شكل هاي متنوع بر بالاي پروژه ايستاده اند و خيره به اين همه اسكلت فلزي و لوله هاي تو در تو چشم دوخته اند. سازه هايي كه سه سال است كند پيش مي رود و معلوم نيست كي مشكلات فني اش به پايان رسد.
روز دوم ماه رمضان است. بامداد امروز لكه هاي سفيد ابر در آسمان خاكستري پارس جنوبي با بي تحركي و سكون خود شرجي بودن هوا را اعلام مي كند. لكه هاي پراكنده با شكل هاي متنوع بر بالاي پروژه ايستاده اند و خيره به اين همه اسكلت فلزي و لوله هاي تو در تو چشم دوخته اند. سازه هايي كه سه سال است كند پيش مي رود و معلوم نيست كي مشكلات فني اش به پايان رسد.
ابرها
و آدم ها در آرزوي نسيمي از سوي دريا هستند. حتا تش باد را به اين وضع
ترجيح مي دهند. (تش باد به لهجه برازجاني به معناي بادهاي بسيار گرم هستند.
تش به معناي آتش است) تا آنها را از اين وضعيت آلوده به گازهاي بودار و بي
بو، ترش و شيرين نجات دهد. بومي ها مي گويند در فاصله ي جزر و مد دريا اين
حالت هميشه اتفاق مي افتد. كارگران بيل و كلنگي به خصوص بلوچ ها همه روزه
هستند. بعضي ها با لباس هاي مندرس كارگاهي آبي رنگ با لكه هاي رنگ و رو
رفته ي فرسوده و برخي با لباس هاي بلوچي و دستارهاي بلند و با شلوارهايي
گشاد و پرچين درست مانند لباس هايي كه بر تن سنگ نگاره هاي تخت جمشيد بر
پاي سربازان است. بيل و كلنگ بر دوش در ميان كارگران به وسيله ي سركارگر
تقسيم شده اند. با بالا آمدن خورشيد اثرات شرجي شديدتر مي شود و دم هوا هر
لحظه افزون تر. شرايطي كه همه را كلافه مي كند. گاهي حتا تنفس به دليل بالا
بودن رطوبت مشكل مي شود. همه بي وقفه عرق مي ريزند. رودهاي كوچك عرق كه
هميشه يك قطره ي آن جلودار است با شتاب از سرو گردن آغازمي شود و تا توي
كفش بر گوشت و پوست جاري مي گردد. تن و جان آدمي به اين گونه دما و رطوبت
هوا را به چالش مي گيرد. دستار بلند بلوچ ها وسيله ي خوبي براي خشك كردن
اين رودهاي جاري و پرشتاب است . اگر چه اكثريت كارگران به خصوص بلوچ ها
روزه هستند ولي كلمن هاي پرآب و يخ در كنارشان است تا هر لحظه كه فشار كار و
گرما آنها را به تنگ آورد، يك ليوان آب سرد را بر روي سر و صورتشان
بريزند. آب سرد با عرق تن به سرعت در همه سوي تنشان جاري و آهي ناشي از
رضايت از حلقومشان خارج مي شود. سركارگر اهل لرستان است و چاق و درشت هيكل.
او هم با كاري پر تنش و پرچالش، روزه است. از يك سو بايد كارگران را
سازمان دهد و به كار وادارد واز سوي ديگر ناگزير است فشار اوامر و فرمان
هاي مديراني را تحمل كند كه در فضاي خنك در زير كولر گازي لميده اند.
درهمين حال بايد بسيار پرتحرك باشد تا جاهاي مختلف كار را سركشي نمايد. اين
سركارگر كه با وجود اضافه وزن زياد , بيش از حد دچار مشكل شده است , يك
چفيه عربي دور گردنش دارد و مرتب با آن عرق هايش را خشك مي كند. بيسيمي به
كمر بسته كه مرتب او را صدا مي زند. علي از موقعيت ...علي از
...بفرما...علي هر چه زودتر آن فنداسيون...را آماده ي بتن ريزي كن. بايد
امروز به طور حتم بتن ريزي شود. مفهوم بود؟ ... چشم دارم مي روم توي
موقعيت...و با سرعت خود را به محل فنداسيون مي رساند. چند كارگر بلوچ و يك
كارگر ياسوجي در حال خاك برداري از محل فنداسيون هستند.با شدت گرفتن گرما و
زبان روزه , كار مانند هر روز پيش نمي رود. علي باز با فرياد:
- اين چه وضعيه؟ بايد كار را تمام كرده باشيد. بجنبيد. مگه با شما نيستم؟
كارگران مثل اين كه هيچ نشنيده اند، آرام با بيل خاك ها را به بيرون محل فنداسيون مي ريزند. در چنين مواقعي روال هميشگي سركارگر پس از چند غرولند از آن محل دور مي شد و به ديگران سر مي زد. ولي امروز براي كار در اين قسمت دستور كار ويژه اي داشت از اين رو در محل باقي مانده تا كارگران بدون وقفه كار را ادامه دهند. كار آرام كارگران او را عصبي كرده است . بي حوصله مرتب قدم مي زند. به فكرش نمي رسد كه با اين تعداد نيرو , بازده كار بيش از اين نخواهد بود به خصوص با روزه ي كارگران و هواي واژگون شده ي امروز. از سوي ديگر به كار گرفتن تعداد بيشتر كارگر با توجه به محدود بودن محل فنداسيون امكان پذير نيست. او بايد با همين تعداد افراد و اين شرايط معجزه كند. والا حقوق سركارگري را به او نمي دهند. به ياد قسمت ديگري مي افتد كه آنجا نيز در اولويت خاك برداري است. فشار كارهاي پيمانكاري كه از يك نيروي كار چندين كار طلب مي كند و تنها يك حقوق مي دهد او را از كوره به در برده است. باعصبانيت:
- مگه باشما نيستم. ميگم سريع تر كار كنيد.
كارگر ياسوجي كه پيرمردي است بالاي هفتاد سال با خشم و لهجه لري كهكيلويه اي:
- هي هولو( دايي) په چه ته؟ بره ريز،انداي وكنت نشون اي دم...
- اگه من فردا تو را آوردم سركار
- تو كه ديگ (ديروز) التماس اي كردي، بره ، بره آقاي گير.
سركارگر به سوي كارگران بلوچ برمي گردد و آنها را زير فشار غرولندهايش مي گيرد. آنها ساكت با بيل خاك ها را زير و رو مي كنند. و بعد به بالا مي اندازند . خوراك افطاري آنها همان ناهاري است كه در ظرف يك بار مصرف گرفته و در اين هواي گرم آن را در يك گوشه ي سايت تا غروب مخفي مي كنند. مشتي برنج نامرغوب خارجي آغشته به زردچوبه و چند دانه لپه و مقداري آب و روغن جامد. وعده ي سحري هم نان است و چاي . از اين رو توان كار به شدت پايين آمده است. ولي در اين جهنم آلوده به گازهاي زيان بار و هواي دم و گرم جز كارگران بلوچ عده ي انگشت شماري از جاهاي ديگر براي كار در اينجا پيدا مي شوند. براي كسي اهميت ندارد كه اين مردمان سرزمين مان چه بر سرشان مي آيد. سركارگر كه سكوت و بي اعتنايي آنها را مي بيند كه حتا تظاهر به شدت كار هم نمي كنند، با اعصاب به هم ريخته مقداري خاك را با نوك پوتينش به طرف كارگران شوت مي كند:
- هي با توام.
كارگر بلوچ كه كارد به استخوانش رسيده ، خاك توي بيلش را به طرف سركارگر پرت مي كند.
- هي پدرته.
خشم و نفرت در آنها نيرويي مي آفريند كه غيرمنتظره است. هر دو با سرعت از گودال فونداسيون بالا مي آيند. سركارگر كه صورت و لباس خيس از عرقش خاكي شده ، آماده ي درگيري فيزيكي است. ولي وجود بيل در دست كارگران او را به ترديد مي اندازد. در اين فاصله بقيه كارگران دور آنها جمع مي شوند. پير يا بزرگ بلوچ ها با سرعت خود را به محل درگيري مي رساند. او نمي خواهد كار به درگيري فيزيكي بكشد. وقتي او به معركه مي رسد، كارگران بلوچ ساكت مي شوند و در حضور او اقدام به عمل يا حرفي نمي كنند. پير با خشم:
- تو فكر كردي كي هستي؟ رفتارت را درست كن. والا مغزت را تو سايت پخش مي كنم.
در حال فرياد زدن دستش را به شدت تكان مي دهد. سركارگر درمحاصره بيل به دستان به شدت ترسيده است. او حتا تصور نمي كرد كارگرها شهامت برخورد با او را داشته باشند. رنگش پريده و به سفيدي مي زند.
- هي تويي كه فشار مي ياري كار كنيد، كار كنيد، چرا پول ما را نمي دين. ما روزمزد هستيم بايد هر عصر به عصر پول ما را بدهيد. نه بيمه هستيم نه دارو و درمان و دكتر داريم. نه خوراك و نه خوابگاه. آن وقت به ما توهين هم مي كني؟
با بيان اين واقعيت ها خشم پير افزون شد. كف اطراف دهان روزه گرفته اش را گرفته بود و صدايش دور رگه شده و به سختي از گلويش بيرون مي آمد:
- تو غلط مي كني به كارگر توهين بكني
و دستش را با تهديد تكان مي دهد. از شدت خشمي كه لحظه به لحظه بيشتر مي شود ديگر نمي تواند به فارسي حرف بزند. چند جمله بلوچي مي گويد و بعد دست چپ را به علامت تعطيلي كار در هوا تكان مي دهد و با اين اشاره همه ي كارگران بلوچ بيل و كلنگ ها را بر دوش انداخته و دست از كار مي كشند. و به دنبال پيرشان به سوي دفاتر اداري به راه مي افتند تا تسويه حساب كنند. خبر به مسوولان پيمانكار دست اول مي رسد كه در حكم كارفرماي اين پيمانكاري است. فرياد مسوولان بالا از پشت بيسيم ها سركارگر را به شدت به باد انتقاد و توهين مي گيرد.
- علي باز ، علي باز جواب بده
- بله قربان
- مردك مگه قرار نبود امروز بتن ريزي بشه؟ چه غلطي كردي...
علي باز كلافه و پريشان درمانده و نمي داند چه كار كند. همه ي نيروي كار او همين كارگران زحمتكش بلوچ هستند كه او نمي توانست دركشان كند. به سوي پير بلوچ مي دود تا شايد باخواهش او را راضي كند و به كار برگردند.
- اين چه وضعيه؟ بايد كار را تمام كرده باشيد. بجنبيد. مگه با شما نيستم؟
كارگران مثل اين كه هيچ نشنيده اند، آرام با بيل خاك ها را به بيرون محل فنداسيون مي ريزند. در چنين مواقعي روال هميشگي سركارگر پس از چند غرولند از آن محل دور مي شد و به ديگران سر مي زد. ولي امروز براي كار در اين قسمت دستور كار ويژه اي داشت از اين رو در محل باقي مانده تا كارگران بدون وقفه كار را ادامه دهند. كار آرام كارگران او را عصبي كرده است . بي حوصله مرتب قدم مي زند. به فكرش نمي رسد كه با اين تعداد نيرو , بازده كار بيش از اين نخواهد بود به خصوص با روزه ي كارگران و هواي واژگون شده ي امروز. از سوي ديگر به كار گرفتن تعداد بيشتر كارگر با توجه به محدود بودن محل فنداسيون امكان پذير نيست. او بايد با همين تعداد افراد و اين شرايط معجزه كند. والا حقوق سركارگري را به او نمي دهند. به ياد قسمت ديگري مي افتد كه آنجا نيز در اولويت خاك برداري است. فشار كارهاي پيمانكاري كه از يك نيروي كار چندين كار طلب مي كند و تنها يك حقوق مي دهد او را از كوره به در برده است. باعصبانيت:
- مگه باشما نيستم. ميگم سريع تر كار كنيد.
كارگر ياسوجي كه پيرمردي است بالاي هفتاد سال با خشم و لهجه لري كهكيلويه اي:
- هي هولو( دايي) په چه ته؟ بره ريز،انداي وكنت نشون اي دم...
- اگه من فردا تو را آوردم سركار
- تو كه ديگ (ديروز) التماس اي كردي، بره ، بره آقاي گير.
سركارگر به سوي كارگران بلوچ برمي گردد و آنها را زير فشار غرولندهايش مي گيرد. آنها ساكت با بيل خاك ها را زير و رو مي كنند. و بعد به بالا مي اندازند . خوراك افطاري آنها همان ناهاري است كه در ظرف يك بار مصرف گرفته و در اين هواي گرم آن را در يك گوشه ي سايت تا غروب مخفي مي كنند. مشتي برنج نامرغوب خارجي آغشته به زردچوبه و چند دانه لپه و مقداري آب و روغن جامد. وعده ي سحري هم نان است و چاي . از اين رو توان كار به شدت پايين آمده است. ولي در اين جهنم آلوده به گازهاي زيان بار و هواي دم و گرم جز كارگران بلوچ عده ي انگشت شماري از جاهاي ديگر براي كار در اينجا پيدا مي شوند. براي كسي اهميت ندارد كه اين مردمان سرزمين مان چه بر سرشان مي آيد. سركارگر كه سكوت و بي اعتنايي آنها را مي بيند كه حتا تظاهر به شدت كار هم نمي كنند، با اعصاب به هم ريخته مقداري خاك را با نوك پوتينش به طرف كارگران شوت مي كند:
- هي با توام.
كارگر بلوچ كه كارد به استخوانش رسيده ، خاك توي بيلش را به طرف سركارگر پرت مي كند.
- هي پدرته.
خشم و نفرت در آنها نيرويي مي آفريند كه غيرمنتظره است. هر دو با سرعت از گودال فونداسيون بالا مي آيند. سركارگر كه صورت و لباس خيس از عرقش خاكي شده ، آماده ي درگيري فيزيكي است. ولي وجود بيل در دست كارگران او را به ترديد مي اندازد. در اين فاصله بقيه كارگران دور آنها جمع مي شوند. پير يا بزرگ بلوچ ها با سرعت خود را به محل درگيري مي رساند. او نمي خواهد كار به درگيري فيزيكي بكشد. وقتي او به معركه مي رسد، كارگران بلوچ ساكت مي شوند و در حضور او اقدام به عمل يا حرفي نمي كنند. پير با خشم:
- تو فكر كردي كي هستي؟ رفتارت را درست كن. والا مغزت را تو سايت پخش مي كنم.
در حال فرياد زدن دستش را به شدت تكان مي دهد. سركارگر درمحاصره بيل به دستان به شدت ترسيده است. او حتا تصور نمي كرد كارگرها شهامت برخورد با او را داشته باشند. رنگش پريده و به سفيدي مي زند.
- هي تويي كه فشار مي ياري كار كنيد، كار كنيد، چرا پول ما را نمي دين. ما روزمزد هستيم بايد هر عصر به عصر پول ما را بدهيد. نه بيمه هستيم نه دارو و درمان و دكتر داريم. نه خوراك و نه خوابگاه. آن وقت به ما توهين هم مي كني؟
با بيان اين واقعيت ها خشم پير افزون شد. كف اطراف دهان روزه گرفته اش را گرفته بود و صدايش دور رگه شده و به سختي از گلويش بيرون مي آمد:
- تو غلط مي كني به كارگر توهين بكني
و دستش را با تهديد تكان مي دهد. از شدت خشمي كه لحظه به لحظه بيشتر مي شود ديگر نمي تواند به فارسي حرف بزند. چند جمله بلوچي مي گويد و بعد دست چپ را به علامت تعطيلي كار در هوا تكان مي دهد و با اين اشاره همه ي كارگران بلوچ بيل و كلنگ ها را بر دوش انداخته و دست از كار مي كشند. و به دنبال پيرشان به سوي دفاتر اداري به راه مي افتند تا تسويه حساب كنند. خبر به مسوولان پيمانكار دست اول مي رسد كه در حكم كارفرماي اين پيمانكاري است. فرياد مسوولان بالا از پشت بيسيم ها سركارگر را به شدت به باد انتقاد و توهين مي گيرد.
- علي باز ، علي باز جواب بده
- بله قربان
- مردك مگه قرار نبود امروز بتن ريزي بشه؟ چه غلطي كردي...
علي باز كلافه و پريشان درمانده و نمي داند چه كار كند. همه ي نيروي كار او همين كارگران زحمتكش بلوچ هستند كه او نمي توانست دركشان كند. به سوي پير بلوچ مي دود تا شايد باخواهش او را راضي كند و به كار برگردند.
كارگران
در سايه كاروان ها نشسته اند ، كاروان هايي كه درونش به لطف اختراع
كفار(كولر گازي) بهشت و بيرونش جهنم سوزان است همه ي كارگران ساكت به خاك
ها و ريگ ها ور مي رفتند. تنها پير خشمگين كه همه ي شرايط دست به دست هم
داده بودند تا او را دراين سن بالا مانند آتشفشان كند، نا آرام و بي قرار
بود و در زير خورشيد سوزان قدم مي زد. هر چند لحظه يك بار دستار بلندش را
بر دوشش مي انداخت و يا از روي دوش برمي داشت. او به خوبي مي دانست كه چقدر
به كارشان نياز دارند. ولي نمي دانست چگونه از اين شرايط به خوبي بهره
ببرد. در سويي ديگر اربابان در پي راهي براي برون رفت از چاله اي بودند كه
توقف كار برايشان ايجاد كرده بود. مذاكره اي كه در اين مصاف با پيمانكار به
نفع بلوچ ها خاتمه يافت. و يك ساعت بعد كار ادامه يافت. كارگران بلوچ قول
گرفتند كه آخر ماه حقوق بگيرند . پيمانكار نيز خود را در شرايطي ديد كه
ناگزير تعدادي از ديپلمه هاي بلوچ را از روزمزدي خارج كرد و به آنها
خوابگاه داد. البته بدون تخت خواب ولي با سه وعده ي خوراك كه براي كارگران
امتيازي بزرگ و ويژه بود.
***
تا مدتي پيش مديران اين پيمانكاري، خود از كارگران فني بودند. آنها با كار سنگين و مداوم براي پيمانكاران اعتماد آنها را نسبت به توانايي هاي فني و پشت كار خود جلب نمودند و به مرور به صورت پيماني از آنها كارهاي كوچك گرفتند و به سرعت انجام دادند. به مرور ياد گرفتند كه يك پيمانكار موفق پيمانكاري است كه به راحتي حقوق كارگران را نديده بگيرد و بتواند با نهادهاي قدرت ارتباط موثر داشته باشد. اولين اقدام عملي براي پيمانكار موفق شدن، ضايع كردن حقوق قانوني كارگران است وحالا به طور كامل در مقابل كارگران قرار گرفته اند.
در همين منطقه در روزهاي منتهي به انتخابات مجلس در سال 90 كارگرانِ با تجربه تصور مي كردند كه بهترين فرصت براي گرفتن حقوق قانوني شان است كه توسط پيمانكاري غارت شده است كه اتفاقا از همشهري هاي خودشان هم بوده اند. همه ي كارگران پيمانكار كه بيش از يك صد تن بودند دست به اعتصاب زدند. خواست هاي كارگران همان حقوق قانوني بود كه در قانون كار جمهوري اسلامي اعلام شده بود. دو روز و نيم مرخصي ماهانه كه آخر سال به دليل نوع كار پروژه اي و عدم استفاده از آن بايد پولش پرداخت شود و معادل يك ماه حقوق كارگر است، سنوات ، عيدي و پاداش آخر سال كه هر ساله توسط دولت اعلام مي شود. خواست كارگران دريافت همان حداقل هايي بود كه قانون كار موجود هم بر آنها مهرتاييد زده بود. ولي شركت ها با پشتوانه هايي كه دارند با قدرت از پرداخت آن خودداري مي كنند. حتا شركت كره اي دايليم هم اعلام نموده اين سه مورد را پرداخت نمي كند. در حالي كه هنوز قانون كار ملغي نشده است و كارمزد منعطف رسمي نشده است. ولي پيمانكاران و حتا پيمانكاران خارجي به استقبال آن رفته اند. تا به حال ادارات مربوطه از جمله اداره كار و سازمان تامين اجتماعي اطلاع داده اند كه در پروژه ها ليست بيمه تعديلي شده است و بيمه كامل كارگران پرداخت نمي شود. ولي مسئولين سازمان تامين اجتماعي نسبت به اين قانون شكني پيمانكاران چشم مي بندند.در حقيقت كارگران قرباني منافع كوتاه مدت پيمانكاران و منافع دراز مدت تامين اجتماعي مي شود. به هر حال اعتصاب سه روز ادامه يافت. خواست هاي سه گانه ي كارگران در حقيقت معادل 2 الي 3 ماه حقوق طي يك سال مي شود كه پيمانكاران آن را مال خود كرده اند. آن هم با كاري معادل حداقل 12 ساعت در روز. كاري كه 23 تا 25 روز از ماه را مدام و شبانه روزي درخدمت پروژه و پيمانكار هستند. ودر ماه فقط 5 الي 7 روز با خانواده ي خود زندگي مي كنند. اين حقوق در حقيقت پول خون كارگران است و پول بيماري هاي روحي و نابهنجاري هايي رواني است كه اين نوع كار برايشان به ارمغان مي آورد. آقاي پيمانكار امروز و كارگر ديروز به سوي كارگران مي آيد و با اخم اعلام مي كند:
- يا سركارتان مي رويد يا بلايي سرتان مي آورم كه به خواب هم نديده باشيد.
كارگران بي اعتنا به اعتصاب ادامه مي دهند پيمانكار به نهادهايي در منطقه اطلاع مي دهد كه مشتي خرابكار براي اخلال در كار پروژه و انتخابات كارگران را تحريك كرده اند و اعتصاب به راه انداخته اند. باكمال تاسف آقايان هم بدون آن كه علت اعتصاب را كه يك دزدي آشكار است بررسي كنند، دزدي اي كه طبق قوانين شرع بايد دست مدير پيمانكارش قطع شود، ليست كارگران اعتصابي را مي خواهند و ايشان هم 50 نفر از صد و اندي كارگرانش را معرفي مي كند. كه منجر به اخراج 8 نفر مي شود. نام همه محركين! در بلك ليست( ليست سياه) قرار مي گيرد , اين عمل يعني اين كارگران در هيچ يك از پروژه هاي پارس جنوبي نمي توانند كار پيدا كنند. همه ي اين اعمال برخلاف قانون كار است. ولي تعديل ساختاري و خصوصي سازي براي مستقر شدن در ساختار اجتماعي ما حذف قانون را از جامعه ي ما از قانون كار شروع كرده است. اعلام اين وضعيت روحيه كارگران را به كلي ويران كرد. بقيه كارگران اعتصاب را رها كردند و به كار ادامه دادند ولي كار بيشتر تخريبي بود تا توليدي. دستگاه هاي پيمانكار به سرعت دچار اشكال فني مي شد و هيچ كارگري بر خلاف ديروز تلاش نمي كرد ابزار كار را تعمير كند. همه مي نشستند تا پيمانكار وسيله در اختيارشان بگذارد. پيمانكار به چنان تنگنايي افتاد كه خود اعلام كرد همه ي حقوق قانوني را پرداخت خواهد كرد. ولي ديگر اعتمادي وجود نداشت. اخراجي ها هم به نهادهاي مربوطه مراجعه كردند و توضيح دادند. آنها خواستار آن حقوقي شدند كه دولت آن را تاييد كرده و پيمانكار خودسرانه لغو كرده بود و خواستار خارج شدن از ليست سياه شدند.
***
تا مدتي پيش مديران اين پيمانكاري، خود از كارگران فني بودند. آنها با كار سنگين و مداوم براي پيمانكاران اعتماد آنها را نسبت به توانايي هاي فني و پشت كار خود جلب نمودند و به مرور به صورت پيماني از آنها كارهاي كوچك گرفتند و به سرعت انجام دادند. به مرور ياد گرفتند كه يك پيمانكار موفق پيمانكاري است كه به راحتي حقوق كارگران را نديده بگيرد و بتواند با نهادهاي قدرت ارتباط موثر داشته باشد. اولين اقدام عملي براي پيمانكار موفق شدن، ضايع كردن حقوق قانوني كارگران است وحالا به طور كامل در مقابل كارگران قرار گرفته اند.
در همين منطقه در روزهاي منتهي به انتخابات مجلس در سال 90 كارگرانِ با تجربه تصور مي كردند كه بهترين فرصت براي گرفتن حقوق قانوني شان است كه توسط پيمانكاري غارت شده است كه اتفاقا از همشهري هاي خودشان هم بوده اند. همه ي كارگران پيمانكار كه بيش از يك صد تن بودند دست به اعتصاب زدند. خواست هاي كارگران همان حقوق قانوني بود كه در قانون كار جمهوري اسلامي اعلام شده بود. دو روز و نيم مرخصي ماهانه كه آخر سال به دليل نوع كار پروژه اي و عدم استفاده از آن بايد پولش پرداخت شود و معادل يك ماه حقوق كارگر است، سنوات ، عيدي و پاداش آخر سال كه هر ساله توسط دولت اعلام مي شود. خواست كارگران دريافت همان حداقل هايي بود كه قانون كار موجود هم بر آنها مهرتاييد زده بود. ولي شركت ها با پشتوانه هايي كه دارند با قدرت از پرداخت آن خودداري مي كنند. حتا شركت كره اي دايليم هم اعلام نموده اين سه مورد را پرداخت نمي كند. در حالي كه هنوز قانون كار ملغي نشده است و كارمزد منعطف رسمي نشده است. ولي پيمانكاران و حتا پيمانكاران خارجي به استقبال آن رفته اند. تا به حال ادارات مربوطه از جمله اداره كار و سازمان تامين اجتماعي اطلاع داده اند كه در پروژه ها ليست بيمه تعديلي شده است و بيمه كامل كارگران پرداخت نمي شود. ولي مسئولين سازمان تامين اجتماعي نسبت به اين قانون شكني پيمانكاران چشم مي بندند.در حقيقت كارگران قرباني منافع كوتاه مدت پيمانكاران و منافع دراز مدت تامين اجتماعي مي شود. به هر حال اعتصاب سه روز ادامه يافت. خواست هاي سه گانه ي كارگران در حقيقت معادل 2 الي 3 ماه حقوق طي يك سال مي شود كه پيمانكاران آن را مال خود كرده اند. آن هم با كاري معادل حداقل 12 ساعت در روز. كاري كه 23 تا 25 روز از ماه را مدام و شبانه روزي درخدمت پروژه و پيمانكار هستند. ودر ماه فقط 5 الي 7 روز با خانواده ي خود زندگي مي كنند. اين حقوق در حقيقت پول خون كارگران است و پول بيماري هاي روحي و نابهنجاري هايي رواني است كه اين نوع كار برايشان به ارمغان مي آورد. آقاي پيمانكار امروز و كارگر ديروز به سوي كارگران مي آيد و با اخم اعلام مي كند:
- يا سركارتان مي رويد يا بلايي سرتان مي آورم كه به خواب هم نديده باشيد.
كارگران بي اعتنا به اعتصاب ادامه مي دهند پيمانكار به نهادهايي در منطقه اطلاع مي دهد كه مشتي خرابكار براي اخلال در كار پروژه و انتخابات كارگران را تحريك كرده اند و اعتصاب به راه انداخته اند. باكمال تاسف آقايان هم بدون آن كه علت اعتصاب را كه يك دزدي آشكار است بررسي كنند، دزدي اي كه طبق قوانين شرع بايد دست مدير پيمانكارش قطع شود، ليست كارگران اعتصابي را مي خواهند و ايشان هم 50 نفر از صد و اندي كارگرانش را معرفي مي كند. كه منجر به اخراج 8 نفر مي شود. نام همه محركين! در بلك ليست( ليست سياه) قرار مي گيرد , اين عمل يعني اين كارگران در هيچ يك از پروژه هاي پارس جنوبي نمي توانند كار پيدا كنند. همه ي اين اعمال برخلاف قانون كار است. ولي تعديل ساختاري و خصوصي سازي براي مستقر شدن در ساختار اجتماعي ما حذف قانون را از جامعه ي ما از قانون كار شروع كرده است. اعلام اين وضعيت روحيه كارگران را به كلي ويران كرد. بقيه كارگران اعتصاب را رها كردند و به كار ادامه دادند ولي كار بيشتر تخريبي بود تا توليدي. دستگاه هاي پيمانكار به سرعت دچار اشكال فني مي شد و هيچ كارگري بر خلاف ديروز تلاش نمي كرد ابزار كار را تعمير كند. همه مي نشستند تا پيمانكار وسيله در اختيارشان بگذارد. پيمانكار به چنان تنگنايي افتاد كه خود اعلام كرد همه ي حقوق قانوني را پرداخت خواهد كرد. ولي ديگر اعتمادي وجود نداشت. اخراجي ها هم به نهادهاي مربوطه مراجعه كردند و توضيح دادند. آنها خواستار آن حقوقي شدند كه دولت آن را تاييد كرده و پيمانكار خودسرانه لغو كرده بود و خواستار خارج شدن از ليست سياه شدند.