نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ اسفند ۱۹, شنبه

نظر یک سینما دوست افغان به فیلم سنگ صبور ساخته ی نویسنده و فیلم ساز افغان عتیق رحیمی

 نویسنده مطلب: برپا
  
 یک دوست وهمراه افغان ما که از خوانندگان وب سایت سینمای آزاد است و با کار ما هم آشنایی دارد نقدی نوشته است بر فیلم سنگ صبور ساخته ی عتیق رحیمی. حتما توجه دارید که مطلب با واژه های افعان وشیوه ی نگارش افغان ها نوشته شده است. عنوان مطلب را ما انتخاب کرده ایم،
- عفت کلام و زمان گریزی عتیق رحیمی، فلمساز افغان تبار مقیم فرانسه – عنوان مطلب این دوست گرامی ما بود.
 
patiencestone_02
نمایی از فیلم سنگ صبور
 
 
*فلم (فیلم)سنگ صبور که بر اساس رمان به همین نام توسط خود نویسنده آن، عتیق رحیمی، ساخته شده و عتیق رحیمی بخاطر نوشتن این رمان جایزه ادبی گنکور را کسب کرد، از طرف دولت افغانستان به جشنواره اسکار امسال معرفی شد.
پیش از این که به این فلم بپردازم شما را فرا میخوانم به خواندن گفته هایی از عتیق رحیمی در لابلای مصاحبههای گوناگوناش.
گفت و گو با رادیو سویدن:
"من به مسایل بسیار سیاسی نمیپردازم. تحلیلی سیاسی ندارم در کار های خود."
گفت و گو با بخش فارسی رادیوی فرانسه:
"من همیشه از زمان میگریزم. زمان همیشه معلق است در داستان هایم، آن چیزی که برایم مهم است موقیعت است."
در مورد این که چرا رمان سنگ صبور را به زبان فرانسوی نوشته ایشان چنین اظهار نمودند:
"داستان سنگ صبور بخصوص بود چون که مسایلی بسیار بخصوصی را مطرح میسازم زبان مادریام اجازه نمیداد. اجازه میداد اما فکر میکنم محدودیتهایی ایجاد میکند در ذهن از لحاظ روانی که آدم نمیتواند بهش بپردازد. وقتی که آدم مسایل جنسی را مطرح میسازد، مسایل بسیار درونی را مطرح میکند، وقتی که آدم به زبان مادری خود مینویسد به نظر آدم بسیار عجیب میاید. بیبینید فرهنگ ما در ذهن ما یک چیزی گذاشته بنام عفت کلام. وقتی به زبان فرانسوی مینویسم همین خود سانسوری را ندارم. چرا. نمیفهمم. بسیار باید روانی باشد."
در مورد نگرانیهای فرانسویها نسبت به امنیت سربازانشان در افغانستان:
"در جنگ حلوا بخش نمیشود. این که سربازها کشته میشوند تقریبا حرفهشان است. این را بعضی فرانسویها درک میکنند و باور دارند و میفهمند اما بعضی فرانسویها گاهی خودشان این طور تحلیل میکنند که حضورشان در افغانستان گویا یک تهاجم تلقی میشود. در حالیکه نه. برای همه روشن است که این جنگ بین جامعه بین الملی و گروه تروریستی میباشد.
در گذشته که فرانسویها از مجاهدین پشتیبانی میکردند جنگ برای مقاومت در برابر قشون اتحاد شوروی بود و فراموش نکنیم که آن زمان جنگ جنگ سرد بود اما امروز ماهیت این جنگ تغییر خورده. جنگ در برابر قوای خارجی نیست که آمده باشد افغانستان را تسخیر کند. جنگ غربیها و فرانسویها جنگی است در برابر گروهیی بنام طالبان و القاعده. اینها هنوز هم فکر میکنم همکاری و پشتیبانی میکنند از همان مجاهدین که همیشه با اینها همکاری کرد اند، از گروههای شمال زیادتر دفاع میکنند."
گفت وگو به زبان انگلیسی با با جی کی فاولر از نشریه ی:The Mantle
"من فقط چند گپی را میخواهم در مورد جنگ در افغانستان بگویم. ما درباره این خشونت و جنگ داخلی افغانستان در سال ۹۲ پس از استیلای روسی صحبت میکردیم. و در آن زمان من تماشا میکردم که چگونه همه داد میزدند " چرا امریکا کاری برای افغانستان نمیکند؟ چرا آنها سربازانشان را به افغانستان نمیفرستند؟" همه این حرفها را میزدند. از مردم عادی تا روشنفکران. آنها میگفتند:" شما این کارها را برای مردم یوگوسلاوی میکنید. چرا برای افغانستان نه؟" و همین که امریکاییها به افغانستان آمدند، همه گفتند، " چرا آنها در افغانستان حضور دارند!؟" (خنده به آواز بلند). هیچگاه اینها خوشنود نیستند. هیچ گاه. این جنگ برای افغانها نیست. این جنگی است میان انسانیت و بعضی جنبشهایی بنیادگرا."
 
OLYMPUS DIGITAL CAMERA
عتیق رحیمی
 
نخیر آقای رحیمی مردم افغانستان با خوشباوریشان به ملل متحد در روزهای نخست جنگ باور داشتند و گله از ملل متحد داشتند و اگر هم از امریکا درخواست کمک داشتند بجا بود زیرا این امریکا بود که مجاهدین را آموزش و پرورش داد و حتی اذهان کودکان مهاجر افغان را با کتب درسی آلوده با تبلیغات بنیادگرایانه و جهادی زهرآگین ساخت۱٫ شما خنده به آواز بلند را سر بدهید، اما هیچ افغان این را نخواسته بود که امریکا بیاید و بنام جنگ با طالبان و القاعده با پیشرفته ترین ابزار جنگی ۱۲ سال روستاهای او را بامب باران کند و مردماش را معیوب سازد یا بکشد و هم ویرانگران پایتختاش را در آغوش خود احاطه کند.
این که چرا آقای رحیمی سیاف، خلیلی، محقق، عبدالله، قانونی، دوستم، فهیم، ربانی و دیگر بازمانده های احمد شاه مسعود را بنیادگرا نمی داند که با ناتو و غرب "انسانیت" آقای رحیمی هم جبهه و هم سنگر هستند باید برای هر دلسوز مردم افغانستان پرسش برانگیز باشد. و این هم سوال برانگیزتر که چرا مصاحبه گر از مسیو رحیمی نمیپرسد تفاوت میان قوانین طالبان با قوانین دولت ربانی و احمد شاه مسعود در چی و در کجا بود؟ آیا این واقیعت نیست که دولت ربانی، مسعود و گلبدین دقیقا همان قوانین شرعی و اسلامی طالبان قرون وسطایی را وضع کرده بودند ولی صرف بخاطر جنگ و ویرانگری هایی که در کابل راه انداختند و سبب کشتار دهها هزار انسان شدند و صدها هزار کابلی را بی پا و بی دست و بی خانمان ساختند، فرصت نیافتند آن قوانین ضد انسانی ناب محمدی را بطور کامل به اجرا درآرند؟ پس چرا امروز آنها از منظر برنده گنکور بنیادگرا نیستند و مورد حمایت فرانسه و ناتو قرار دارند و به قول ایشان امروز در جهبه انسانیت در مقابل طالبان و القاعده میجنگند؟! القاعده ای که سیاف خود یکی از میزبانان درجه اول آن در افغانستان بوده است و حتی بنیادگرایی سیاف الهام بخش بنیادگرایان فلیپین شده است و آنها به ستایش از او گروهیشان را ابو سیاف نامیدهاند.۲
اما فلم سنگ صبور:
فلم و رمان آن داستان زن جوانی است که در خانهی که در جهبه جنگ واقع شده همزمان که به دو دختر خردسالاش میرسد، شوهر بیهوشاش را پرستاری میکند. شوهر جنگجویی بوده که بر اثر اصابت گلوله در گردناش فلج و بیهوش در بستر افتاده. در لابلای پرستاری زن رازهای ناگفتهی خویش را به شوهر بیهوشاش فاش میکند.
آغاز فلم با آغاز رمان یک تفاوت بزرگی دارد و آن این که رمان با جملهی (جایی در افغانستان یا هر جایی دیگر) شروع شده و فلم با حرکت کمره (دوربین) روی پردهی پشت پنجره که روی آن پرده پرندگان مهاجر نقش شده شروع میشود و همزمان با این حرکت کمره، صداهایی از رادیو افغانستان پخش میشوند. این صداها مستنداند اما از زمانهای مختلف انتخاب شدهاند و از پی هم با مکثهای کوتاهی میایند. با این صداها هر بار دولت جدیدی موجودیت و حاکمیتاش بر جغرافیایی افغانستان را اعلام میکند. نخستین صدا از فروپاشی رژیم شاهی و آغاز دولت جمهوری خبر میدهد. روی کار آمدن دولتهای بعدی این گونه مرور میشود و آخرین صدا، حاکمیت و دولت طالبان را اعلام میکند و آن صحنه و صدا با آواز مهیب وتکان دهنده انفجاری پایان میابد.
روشن است که اینجا موقعیت فلم به بیننده معرفی میشود و همچنان با این شگرد فلم ساز "زمان گریز" زمان وقوع حوادث بعدی فلم را اعلام میکند.
بیننده ی که از جزییات تاریخ چند دههی اخیر افغانستان بی خبراست و نسل جدید افغانستان هم از جمله همان بی خبران است (زیرا آنها عمدا از آن تاریخ بی خبر نگه داشته میشوند و حتی دولت مردان امروز افغانستان مانع درج و ثبت جنگهایی آن دههها در کتب درسی شدند) به سادگی میپذیرد که همه ی حوادث و جنایاتی که در صحنه های بعدی فلم به تصویر کشیده شدهاند مربوط به دوره سیاه طالبان است.
در حالیکه همه ی جنایات نشان داده شده در فلم و جنایات بس بسیار شرم آورتر و ننگینتر از آن مربوط به دوره سیاه گروههای مجاهدین در سال های ۹۲ تا ۹۶ بوده که اکثریت آنها هنوز با کمک و پشتیبانی غرب در دولت امروزی افغانستان و یا به عنوان اپوزیسیون از قدرت و ثروت برخوردار هستند و سر بازماندگان قربانیانشان حکم روایی میکنند. شاید راز زمان گریزی عتیق رحیمی که در گفت و گوها از آن بسیار با ژستهای هنرمندانه یاد میکنند در همین نکته نهفته باشد نه در سیاسی تحلیل نکردن ایشان. زمانی که ایشان از آن به دلخواه مجاهدین، که امروز با خاک پاشیدن به چشمان نسل جدید خویش را دمکرات قلمداد میکنند، گریز زده اند زمانی است که در آن فجیع ترین جنایات بر مردم کابل توسط مجاهدین روا داشته شده.
چون دول امریکا و ناتو از نخستین روز تجاوز شان بر افغانستان، با مجاهدین یا همان گروه های سمت شمال همکاری را آغاز کردند، برای این که توسط ملتهای خود مورد پرسش قرار نگیرند که چرا با گروههای جنایتکار مجاهدین همکاری میکنند، همواره در پنهان کردن جرایم آنها سعی ورزیدهاند و تنها خواستهاند که طالبان را بنیادگرا نشان دهند. در حالیکه بنیادگرایانی چون سیاف و ربانی را در آغوش گرفته اند. حتی احمد شاه مسعود را که در دوره اقتدارش سینمای مکروریان کابل را به مسجد مبدل ساخت و یکی از بنیادگرایان و بازی گران اصلی کشتارهای سالهای ۹۲ الی ۹۶ مردم کابل بود، توسط همکار عتیق رحیمی، یعنی صدیق برمک (سازنده مشترک فلم اسامه- سازنده پشت پرده آن فلم محسن مخملباف تواب ساز۳ جمهوری اسلامی ایران بود) دوستدار سینما به جهان معرفی کردند و وی را قهرمان خواندند!!!
نکته ی دیگری که هم در رمان و هم در فلم برایم قابل توجه بود بازی نمودن عتیق رحیمی با یکی از نامها یا صفات الله میباشد. آن نام یا صفت (القهار) است. القهار که هم معنی چیره دست و غالب شونده را میدهد اما همچنان به معنی خشم کننده، انتقام جو و کینه ورز است.
این اسم الله با نظر داشت متن خشمگین قرآن۴ بدرستی میان تودههای مردم افغانسان همان انتقام جو و خشم کننده و کینه ورز ترجمه و پنداشته شده. اما بیاید بیبینیم عتیق رحیمی چرا به این اسم پرداخته:
زن (گلشیفته فراهانی نقش او را بازی میکند) بر اساس توصیه ملا برای بهبود بخشیدن به وضع شوهر زخمی و بیهوشاش مشغول ذکر نامهای الله میباشد. هر روز باید یکی از اسمهای الله را بارها تکرار کند.
کودکان از زن میپرسند:" مادر با کی حرف میزدی؟" و زن جواب میدهد:" با پدرتان." آنها چون صدای مادرشان را هنگام القهار القهار گفتن شنیده اند از او میپرسند:" چرا پدرمان را القهار میخوانی، آیا او قهر (خشمگین) است؟"
به باور من این جا عتیق رحیمی که همچنان با رمانهای قبلیاش نشان داده که گرایش به صوفیگری دارد، میخواهد چهره نرمتر و ابرومندانه ی به اسلام دست و پا کند و بگوید که این برداشت کودکانهی مردم است که (القهار) را کینه ورز و خشمگین ترجمه کردهاند. خود رحیمی( القهار) را با تاکید برای خوانندگان غربیاش فقط چیره دست ترجمه کرده. از این کار او چندین گروه خوشنود میشوند. مثلا بنیادگرایان حاکم بر افغانستان ( که عتیق رحیمی در مصاحبه اش با نشریه ((د منتال)) آنها را در "جهبهی انسانیت" در کنار ناتو در برابر طالبان و القاعده قرار داده). همچنان جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی از این که اسلام به شکلی از اشکال، حالا چرا نه با صوفیگری، در غرب رخنه کند خرسند خواهند شد. و هم با نرم جلوه دادن اسلام گرفتن سوبسیدیها(یارانه ها) برای بنای مراکز و مساجد اسلامی در شهرهای اروپایی آسانتر میشود و هم دول غربی که بدشان نمیآید که مردمشان حالا که توانستهاند از بند کلیسا خویش را رها سازند، در بند صوفیگری بیافتند تا به خواب خوش فرو روند و از جنایات آنها در کشورهایی چون افغانستان و عراق بازخواست نکنند. رونق روز افزون بوداییگری و صوفیگری در غرب نمیتواند که خود بخودی باشد و نه هم میتواند بیدلیل باشد.
 
Golshiftehe Farahani_patience_stone_01
گلشیفته فراهانی در نمایی از فیلم سنگ صبور
 
در رمان و فلم رحیمی بلند گوی مسجد را به سینما و رمان راه داده و از آن طریق با سرهم بندی کردن افسانه ی محمد و خدیجه و نخستین دیدارهای محمد با جبرییل این پندار ارتجاعی را تبلیغ میکند که موی پوشانیدن زنان در اسلام از روی احترام گذاری به زنان است.
عجیب نیست که امروزه در کشور هلند مغازههای بزرگ زنجیره یی روسری مخصوص دختران مسلمان را عرضه می دارند.
مضحکتر از همه اما شاید این باشد که چنان که در بالا خواندید او در پاسخ به این سوال که چرا رمان سنگ صبور را به زبان فرانسوی نوشت عفت کلام در زبان مادری را بهانه آورده بود و زبان مادری و فارسی را ناتوان از بیان مسایل جنسی خواند. من گیچ شدم که اگر این وظیفه ی شاعران و نویسندگان (بخصوص نویسندگان مقیم پاریس) نیست که اگر هم به فرض ناتواناییهای در زبان موجود است، به رفع آن بپردازند، این کار را پس کی باید به دوش بگیرد و اصلا پس نویسنده و هنرمند چکاره است؟
بیاید تکه هایی از داستان قبلی او را که بزبان فارسی و بقلم خویش نوشته اند بنام (هزار خانه خواب و اختناق، چاپ انتشارات خاوران – فرانسه) دوباره بخوانیم تا بیبینیم که او تا چی حد پای بند عفت کلام بوده و تا چی حد براستی از زمان گریخته:
صفحه ۲۰:
- "قوماندان ننه ات را خواهد گایید.
منصبدار غضب آلود به من نگاه کرده و باز هم فریاد زده است:
- قوماندان خواهرت را خواهد گایید.
صفحه ۴۵:
نه، من می دانم کی هستم. من نامم فرهاد است. فرزند میرداد. متولد سال ۱۳۳۷…پدر کلانم مرید دا ملا سید مصطفی بود.
مدت دو سال است که پدرم زن دوم، جوانتر از مادرم، گرفته و بعد از هفت ثور(اردیبهشت) فرار کرده و رفته است پاکستان.
امشب ۲۴ میزان (مهر) ۱۳۵۸ است. چندی پیش حفیظ الله امین- شاگرد وفادار ترهکی – استاد گرانقدرش را به قتل رسانده و خودش قدرت را گرفته است…"
همچنان در همان کتاب صفحات: ۱۷, ۲۶, ۷۱ و ۸۹
می بینیم که عتیق جان نه تنها از ذکر دقیق زمان فرار نکرده اند بلکه از استفاده زبان اوباش هم خود داری نکردهاند و عفت کلام را که از آن یاد میکنند در آن رمان کاملا از یاد برده بودند. خوب شاید در آن ایام مسیو رحیمی با هرزه های پاریس و کابل زیاد نشست و برخاست داشتهاند و یا هم داستان زیبای سنگ صبور صادق چوبک تحت تاثیر قرار شان داده بوده. به هر حال، حالا که دیدیم عتیق جان که از استفاده واژه گاییدن آن هم به گویش تجاوزکارانه باکی نداشتهاند، جالب است هم بدانیم ایشان هنگام نوشتن رمان سنگ صبور مانند پسرکهای با تربیت و حرفشنو از نوشتن چی مسایلی به زبان مادری سرباز زدهاند و "عفت کلام" در زبان مادری گنگشان ساخته. بلی ایشان بسیار به روانی میتوانند جملات تجاوزآمیز را به فارسی بنویسند اما از نوشتن سخنان بسیار انسانی و لطیف یک زن به زبان فارسی عاجز شدهاند.
برای نمونه پارهی آنچه را او جرات نکرده به فارسی بنویسد من اینجا از متن انگلیسی (چاپ لندن – انتشارات چتو و وندوز۲۰۱۰ ) به فارسی بگردانیده ام و اینجا میاورم تا خود قضاوت کنید:
صفحه ۱۲۶:
)همین که زنی را تصاحب کردید، هیولا میگردید." پاها اش را از هم میگشاید. "اگر گاهی تو دوباره زنده شوی، باری باز بتوانی رو پاهایت بایستی، آیا هنوز هم همان هیولای میباشی که بودی؟" مکثی، در حالیکه حرکت افکاراش را پی میگیرد. "گمان نکنم. من خودم را متقاعد ساختیم که تو توسط همه ی آنچه من به تو میگویم دگرگون خواهی شد. مرا شنیده میروی، به من گوش داده میروی، سنجیده میروی…" خویش را نزدیکتر به او میکشد. "هان، تو دگرگون میشوی، تو مرا دوست میداشته باشی. با من چنانی معاشقه میکنی که من میخواهم معاشقه شود. زیرا تو حالا پی به خیلی چیزهای نو بردی. در باره ی من، درباره خویش. اسرارم را میدانی. از حالا تو حامل آن اسراری." گلویش را میبوسد. "اسرارم را محترم میشماری. و من جسمات را محترم میشمارم. " دستاش را در میان پاهای او میلغزاند و نرهاش را میمالاند. "هیچوقت این طور لمساش نکرده ام…بودن هات را!" میخندد. "هنوز هم میتوانی…؟" دستاش را در تنبان مرد داخل میکند. دست دیگرش در بین رانهای خودش میافتد. ریش، با گذر ملایم لبان زن از لای آنها، به نرمی بر دهان نیمه باز کشانده میشود. با تنفس همهنگام همدم هم میشوند. "رویا این حال را میپرورانیدم…از همیشه. در حال پرماسیدن خودم، کیر شخت را در دستانم تصور میکردم." اندک اندک تنگتر میشود درنگ اندر میان دمهای زن، نوایشان میشتابد، تندتر از دمهای مرد. دست میان رانها آهسته آهسته نوازش میکند، سپس بسرعت، بشدت… تنفساش دمادم ناهنجارتر و نا هنجارتر میشود. جیغی ، ناله هایی. دیگرباره باز، خاموشی(.
اما باز نفهمیدم که این عفت کلام آقای عفیف چی شد و کجا رفت که ایشان یکباره فلم سنگ صبور را بر اساس همان رمان به زبان مادری خویش ساختند و برای این که از شهرت گلشیفته ی فراهانی استفاده کرده باشد با او همکار شد به این بهانه که گویا هنرپیشه افغان سراغ نداشته. شاید هم مسیو رحیمی بینندگان و خوانندگان را احمق پنداشتهاند و فکر کردهاند که مردم گلشیفته را نویسنده و سازنده آن دیلوگها میشمارند که هنگام ساخت فلم از دوباره "عفت کلام" را فراموش کردهاند. گلشیفتهی که با آن همه وسواس و دقت که به زیبا نشان دادن وی شده هیچ هم به زنی رنج و ستم دیده که باید رول بازی میکرد شباهت ندارد و در سراسر فلم شاداب و سرحال بنظر میاید و از بس خویش را کلافه کرده که به لهجه افغانی دیلوگهایش را اجرا کند هم بازی از دستاش رفته و هم دیالوگها را ناشیانه و نامفهوم اجرا کرده. این که از بازی و افغانی گپ زدن وی در رسانه های چون بی بی سی تمجید به عمل آمده، رازیست از گونه رازهای که سبب شهکار جلوه دادن فلمهای مانند فلم (جدایی نادر از سیمین) میشوند.
اگر رحیمی کتاباش را به زبان فارسی مینوشت، دسترسی مخفیانه ی دختران و زنان افغان به آن کتاب, شانس و امکان بیشتری میداشت و شاید هم سبب بحث و گفت و گو و اندیشه های میان دختران افغان در مکاتب و خانهها میشد، اما با نظر داشت محدودیتهای شدید حاکم در جامعه افغانستان دسترسی دختران افغان به این فلم بعید و ناممکن به نظر میرسد و به همین خاطر هم بیجاست که نویسنده و فلمساز آن بنام خدمت به زنان جلوه فروشی کند.
شاید عتیق رحیمی برای آن تحریف و دستبرد تاریخی آغاز فلم، پس از آنکه کلاهگ گاش را جابجا کرد، ساختار سینمایی را بهانه بیاورد. اما من فکر میکنم که نویسندگان و فلمسازان مانند او، خالد حسینی، صدیق برمک، محسن مخملباف تواب ساز سبز پاریسی و بهمن قبادی و…، به تنهایی خالق اثار که تحت نامهایشان بیرون میایند نیستند و نکات اساسی در اثارشان دیکته و گنجانیده میشوند. دلیلی که برای این باورم دارم اینست که اینها با شهرتهای میان تهی پوقانه (بادکنک) مانند سر زبانها میافتند و هم با تمام شدن تاریخ مصرفشان نامهای شان زود از یادها میروند و هم این که هیچ خالق واقعی یک اثر حاضر نمیشود که با هر پراخت، آغاز یا وسط یا آخر اثراش را دگرگون کند، همان طور که هیچ مادری حاضر نمیشود که فرزنداش را برای حضور در محافل مختلف مطابق سلیقه ی هر محفل زیر تیغ جراحی پلاستیک ببرد.
برپا
 
1 و۲: کتاب
I is for infidel: From holy war to holy terror: 18 years inside Afghanistan, Cathy Gannon
A woman among warlords, Malalai Joya
و همچنان سخنرانیهای ملالی جویا و کیتی گننون موجود روی انترنت
3: کتاب راه کن از قندهار میگذرد نوشته بصیر نصیبی و همچنان دیگر مقالات وی در نشریه و سایت سینمای آزاد
4: برای نمونه می‌توان آیه‌های ۱۳ تا ۱۸ سوره ۴۰ قرآن را در نظر گرفت
 
 

ویت گنگ ها , ابوایاذ و«ضدامپریالیستهای» کاغذی
محمد خدابنده ‌لویی
روزگاری مائو رهبر انقلاب چین در توصیف امپریالیسم از واژه « ببر کاغذی» استفاده  نمود ولی بنظر می آید متقابلا این پدیده (ببرکاغذی)  متضاد و متناظر خود را تولید نموده است منظور ضدامپریالیست هایی که  صرفا درعرصه کاغذ و نوع مدرن آن یعنی کامپیوتر و اینترنت  عرض اندام می کنند و کاری جز « جمله بافی و لفاظی» وطرح « هزار و یک شعار » بدون عمل ندارند .
اخیرا فرصتی بدست آوردم تا کتاب « فلسطینی آواره » را مطالعه نمایم . این کتاب در واقع  خاطرات صلاح خلف ( ابوایاذ ) مسئول بخش دوایر مخصوص (اطلاعات) سازمان آز ادیبخش فلسطین و یکی از بنیانگذاران سازمان « الفتح » و از نزدیک ترین یاران یاسرعرفات می باشد و توسط اریک رولو نویسنده و مفسر مشهورفرانسوی در سال 1977 تدوین شده است . این کتاب نکات بسیار مهم و آموزنده و باارزشی در خود جای داده است یکی از  مهمترین نکات این کتاب,  بارز نمودن تفاوت میان مبارزان واقعی و صادق از فرصت طلبان و چپ نمایان و ضدامپریالیست نماها می باشد موضوعی که متأسفانه در عرصه سیاسی ـ اجتماعی میهن مان و در موضوع مبارزه برای سرنگونی رژیم پس مانده از خمینی مصداق های فراوانی یافته است .
درآخرین ساعات اداری بیست و هشت سپتامبر 2012 دولت امریکا در اقدامی ناگزیر و تحت فشار قانون و حکم دادگاه استیناف کلمبیا و البته حمایت گروه قابل توجه ای از شخصیتها و مقامات پیشین دولتی آمریکا,  نام سازمان مجاهدین خلق را از لیست تروریستی خارج نمود . مجاهدین که علیرغم اعلام بی طرفی در جنگ عراق  توسط ارتشهای آمریکا و انگلیس بشدت بمباران شده بودند و تعداد زیادی از اعضایشان شهید ومجروح شده بود با پشتکار و جدیت توانستند دولت آمریکا را وادار به این تصمیم کنند . خروج مجاهدین ازلیست تروریستی  یک تحول مهم به سود سازمان مجاهدین خلق و شورای مقاومت و جنبش سرنگونی طلب ایران بود و واکنش های بسیاری را از جانب دوست  و دشمن بارز نمود .واکنشهای رژیم بجامانده از خمینی البته  قابل پیش بینی و وقابل درک بود ولی  در کنار رژیم, ما شاهد واکنشهای منفی و حتی حمله به سازمان مجاهدین خلق بخاطر تلاش برای خروج از لیست بودیم . منظور حملاتی است که از جانب گروههای ایرانی بخصوص گروههای که  خود را تحت عنوان «چپ » معرفی می کنند  و داعیه مبارزه با امپریالیسم و سرمایه داری جهانی را دارند . اکثر جریانهای مورد نظر تحت پوش مبارزه با امپریالیسم و سرمایه داری و دفاع از صلح و مخالفت با حمله نظامی به رژیم,  تبلیغات گسترده ای را شروع نمودند تا ثابت کنند مجاهدین خلق یک گروه غیر مستقل و وابسته به آمریکا می باشد .
این گروههای به اصطلاح «چپ» و یا «مستقل» تا آنجا پیش رفتند که با مدد گرفتن ازپروژه های دروغ پراکنی کارتل های نفت خوار و غارتگر که دمب شان به بیت خامنه ای و کابینه احمدی نژاد  وصل است گزارشهایی را تبلیغ کردند که به نقل از منابع آمریکایی اعلام می کرد « آمریکا در صحرای نوادا به نیروهای مجاهدین خلق، آموزش هایی را نظیر ردیابی تماس ها، رمز نویسی، آموزش های مربوط به تسلیحات و تاکتیک های واحدهای کوچک را آموزش داده است» ـ سیمون هرش ( تلویزیون پرس تی وی ).
 لیست گذاری مجاهدین اساسا  توسط جناحهای استمالت گر و با فشار کارتل های بزرگ  امپریالیستی درجهت  حفظ رژیم ضدایرانی  و غارت منابع ملی ایران انجام گرفت و معلوم نیست چرا امپریالیسم و نظام جهانی سرمایه به جای مجاهدین هیچگاه  سراغ  این ضدامپریالیست های ناب نرفت و نمی رود و آنها در لیست های کذایی خود نمی گذارد و در عین حال اجازه می دهد این جریانات  براحتی با امکانات موجود در کشورهای متروپل  سرمایه داری به مبارزه سرسختانه ضدامپریالیستی شان  ادامه دهند!
از نظر این افراد و گروهها, جرم بزرگ مجاهدین این است که  برای خارج کردن نام خود از لیست تروریستی دولت آمریکا و یا وادار نمودن دولت آمریکا به عدم حمایت از رژیم (مانند دفاع اوباما از مذاکره با ملاها ) به سراغ شخصیتهای آمریکایی و مقامات پیشین آن رفته اند . این جماعت  بظاهر چپ درمقابل هر فعالیتی که توسط مخالفین رژیم برعلیه آخوندها  در صحنه سیاسی و یا حقوقی و بین المللی انجام می شود قلنج ضدامپریالیستی  می گیرند و فریادشان به هوا بر می خیزد و با همنوایی با  آخوندهای مرتجع وآدمخوار و جریانات لابی رژیم همه چیز را درمورد آخوندها ودیکتاتورها رها کرده و یقه مخالفین واقعی رژیم را می گیرند . به این نمونه توجه فرمایید :
«سازمان مجاهدین خلق در چهارچوبه‏ی فعالیت‏های ضد رژیمی خود بار دیگر و در تجمعی در پاریس – بیست و سّوم ژوئن -، از سرمایه‏های بین‏المللی و بویژه از دولت امریکا خواسته است تا به‏منظور تحت فشار قرار دادن رژیم جمهوری اسلامی از خود “قاطعیت” بیشتری بخرج دهند!! ... دهه‏هاست که شورای‏ملی مقاومت و دیگر دنبال‏چه‏های آن، تکلیف سیاسی – عملی خود را با خواسته‏های بنیادی محروم‏ترین اقشار جامعه روشن نموده‏اند و پای در خلاف مسیر انقلاب و انقلابیون گذاشته‏اند. به این دلیل که نگاه‏شان به بالائی‏هاست و کاری به مطالبات پایه‏ای کارگران و زحمت‏کشان و اوضاع رو به وخامت زندگی میلیون‏ها انسان محروم، که مولد آن سرمایه‏داران بین‏المللی‏اند، ندارند » ( مقاله استمداد سازمان مجاهدین از سرمایه‏داران بین‏المللی ـ مجله هفته ) .
و اما برگردیم به کتاب فلسطینی آواره . این کتاب ارزشمند در سال 1977 به تقریر در آمده است و بخشی از آن به دیدار رسمی رهبران فلسطینی از ویتنام  در سال 1970 اختصاص دارد, یعنی دوره ای در تاریخ مبارزات خلقهای ویتنام و فلسطین که خونین ترین و سهمگین ترین دوران مبارزه آنان بود و هر کدام از طرفین با یکی از دولتهای آمریکا و اسرائیل در حال نبردهای نظامی مرگبار بودند.
نکته قابل توجه در این خاطرات که دیدگاهها, نظرات و عملکردهای رهبران الفتح  و بطور خاص شخص  ابو ایاذ را بیان می کند, میزان جدیت, حس مسئولیت پذیری, صداقت وصراحت پرهزینه  ابوایاذ  و پرهیز انقلابی از «جمله بافی و لفاظی و اندیشیدن به هزار و یک شعار بدون آنکه قادر باشیم حتی یکی از آنها را پیاده کنیم و فخر فروشی عوامفریبانه»  می باشد. یعنی همان عناصری که متـأسفانه  در میان اشخاص وگروههای مورد نظر ما « یافت می نشود ». جریانهایی که خود حاضر به پرداخت قیمت مبارزه نیستند ودر همدستی آشکار با  ملاهای حاکم بر ایران چشم دیدن کسانیکه  بهای سنگین مبارزه با آخوندها را می پردازند, ندارند .
 به بخشی از خاطرات ابو ایاذ  که از کتاب «فلسطینی آواره» انتخاب شده توجه کنید :
« ژنرال جیاپ برایمان توضیح داد که چگونه حزب کار موفق شده بود جبهه ی ملی را زنده کرده و به حرکت آورد و توانسته بود تقریبا تمام اقشار اجتماعی و مذهبی مردم ویتنام را به آن جذب کند . بودایی ها, مسیحی ها,مسلمانان و البته کارگران و کشاورزان, همچنین طبقات میانه, استادکاران مستقل, تجار و کسبه و بازاریان و صاحبان صنایع که امپریالیسم آمریکا به منافع شان ضربه زده بود, همه را در این جبهه گرد آورده بودند... در این هنگام نتوانستم از فکر کردن درباره جمله بافی و لفاظی که در جهان عرب  حکومت می کند, از اندیشیدن به هزار و یک شعار که بدون آنکه قادر باشیم حتی یکی از آنها را پیاده کنیم, طرح می کردیم, از فکر کردن به فخر فروشی عوامفریبانه برای از میان بدر بردن بهترین و صادقانه ترین افراد, آری نمی توانستم از فکر کردن درباره تمامی اینها خودداری کنم . با خود می گفتم احزاب و جنبش های سیاسی عرب و رهبران سیاسی آنها باید چیزهای زیادی از  رازداری, تواضع و واقع بینی رهبران ویتنام بیاموزند.
... به هنگام تدوین بیانه ی مشترک که باید به مناسبت پایان بازدید ما منتشر شود, یک بار دیگر روحیه  جدا واقع بینانه خود را ثابت کردند .چون عضو کمیسیونی بودم که قرار بود این متن را تهیه نماید, متوجه احتیاط همتاهای ویتنامی خود در مورد پیشنهاد ما مبنی بر محکوم کردن نمودن اسرائیل و صهیونیسم شدم . یکی از آنها که عضو دفتر سیاسی بود, به من توضیح داد مایل است که واژه های ملایم و حتی کلی و مبهم استفاده نماید تا یهودیان آمریکا که بسیارشان در ایالات متحده در جنبش طرفداری از ویتنام فعالیت می کنند, رنجیده خاطر نشوند . صراحت و خصوصا احتیاط  او را تبریک گفتم و فورا متنی را که قسمت مربوط به اسراییل آن ملایم شده بود پذیرفتم. در عوض حمایت  ویتنام از حق خودمختاری فلسطینی ها در بیانیه گنجانده شد . در اینجا فکر کردم که باید چیزهای زیادی از رفقای ویتنامی خود که برای محفوظ داشتن اصل قضیه از فدا نمودن قسمت حاشیه ای و فرعی خودداری نمی کردند, بیاموزیم » .
محمدخدابنده لویی
18 ـ اسفند ـ 1391