نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ اسفند ۲۲, پنجشنبه

گزارش میدانی از فروش لباس های تاناکورا در بازار مولوی تهران / لباس عید دست دوم فقط 5 هزار تومان

گزارش میدانی از فروش لباس های تاناکورا در بازار مولوی تهران / لباس عید دست دوم فقط 5 هزار تومان

خبر آنلاین : عکس رنگ و رو رفته یک عروس روی تخته شاسی به اندازه کف دست را هزار تومان می‌فروشد.

وقتی می‌بیند عروس با این قیمت خواهانی ندارد، می‌گوید: «هر چقد دوست داری بده و برش دار.» تقریبا جوان است و دست و صورت آفتاب‌سوخته و چرکی دارد. لباس‌های تنش هم دست کمی از پوستش ندارد، همانقدر آفتاب‌دیده و چرک.

روی پاهایش نشسته و دست‌هایش را روی زانو تکیه داده. وسایلی که برای فروش آورده، روی پارچه نازک کثیفی که دیگر معلوم نیست از ابتدا چه رنگی بوده، رو به رویش پهن کرده است. هر چند جمله در میان هم تکرار می‌کند «هر چقد دوست داری بده و برش دار.» اما برخلاف شصت هفتاد نفری که در پاساژ «بهشت» هر کدام چیزی برای فروش آورده‌اند، خرت و پرت چندانی ندارد.

 پاساژ «بهشت» یا «باغچه» یا «چمن» همان جایی است که شاید خیلی از فروشندگان و خریدارهای محله مولوی، آن را «ته دنیا» می‌خوانند. ته دنیایی که احتمالا برای افرادی که به دنبال جنس دست دوم یا دست چندم با قیمت کم هستند، بهشت به حساب می‌آید.

بهشتی که در کوچه و پس‌کوچه‌های تنگ و تاریک بازار مولوی قرار دارد. کوچه پس‌کوچه باریک و خلوتی به نام «امین‌الدوله» در بازار مولوی که به کوچه‌ای باریک‌تر، تاریک‌تر و خلوت‌تر می‌رسد که در انتهایش دری بزرگ با رنگی سبز یا زرد پریده قرار دارد. دری که پشتش «بهشت» است.

روی یک لنگه در نوشته شده به دستور شهرداری، ساعت کاری این بازارچه در روزهای شنبه تا چهارشنبه، از 8 و نیم صبح تا 4 بعد از ظهر و روزهای پنجشنبه هم از 8 و نیم صبح تا 2 بعد از ظهر است.

روی لنگه دیگر هم نوشته شده است «ورود معتاد و ولگرد به داخل بازارچه اکیدا ممنوع». بعد از در بزرگ رنگ‌پریده، دالانی سراشیبی قرار دارد که فضا را تاریک‌تر می کند و در گوشه و کنارش چند نفری ایستاده‌اند.

 کمی جلوتر بوی روغن و سوسیس از دکه‌ای ساندویچ‌فروشی که در قسمت چپ دالان قرار دارد به مشام می‌رسد. دکه‌ای کوچک که ساندویچ‌های سوسیس بندری، فلافل و تخم مرغ می‌فروشد.

رو به روی دکه، مردی با شکمی بزرگ و کاپشنی آبی با دسته‌ای پول ایستاده و از هر نفری که می‌خواهد داخل بهشت شود، 500 تومان ورودی می‌گیرد. مرد کاپشن آبی، با صدایی بلند به آقایی که کت و شلوار شیک و تمیزی پوشیده و چند کاغذ زیر بغل دارد و بدون توجه به او می‌خواهد داخل شود، می‌گوید: «500 تومن بده، بعد برو تو حیاط.» مرد هم با تعجب پول ورودی بهشت را می‌دهد و داخل می‌شود. کمی جلوتر از 500 تومان قبل از اینکه معلوم شود در داخل حیاط بهشت چه خبری است، بوی تند و نامطبوع لباس چرک و مرطوب به مشام می‌رسد.

دالان که تمام می‌شود، دیگر تک و توک، زن و مردهایی که برای فروش اجناس خود به اینجا آمده‌اند، دیده می‌شوند. زنی نسبتا میانسال، با مانتوی مشکی رنگ و رو رفته و روسری‌ای که گره‌اش در سمت راست صورتش قرار گرفته، با یک کوپه لباس در مقابلش، روی گونی سفیدی نشسته است و در بساطش چند عدد کیف زنانه و لباس زنانه کهنه دیده می‌شود. در کنارش مردی میانسال و خمیده قرار دارد که چند عدد زودپز و رادیوی قدیمی می‌فروشد و می‌گوید قیمت زودپزها 15 هزار تومان است.

کمی جلوتر، در پیچ اولی که توسط فروشنده‌ها و بساطشان ایجاد شده، مردی با فروشنده سر قیمت کتانی سفید و صورتی‌رنگ بحث می‌کنند. فروشنده می‌گوید 10 هزار تومن و خریدار هم جواب می‌دهد 5 هزار تومن بیشتر نمیدم. فروشنده هم یک کتانی سفیدرنگ دیگر را نشان می‌دهد و می‌گوید: «بیا اینو بخر. هم نوئه، هم اورجینال.»

چند نفر آن طرف‌تر، یک پسر جوان لباسی با خط‌های مشکی و طوسی را در دست گرفته و بالا و پایینش می‌کند. کنارش پیرمردی به او نصیحت می‌کند که پیراهن را بخرد. پیرمرد می‌گوید: «به درد از اینجا به بعدت می‌خوره. هوا گرم میشه این لباسه خوبه.» قیمت این پیراهن مردانه، 5 هزار تومان است.



با وجود باران کمی که هوا را مقداری لطیف‌تر کرده اما بساط فروشنده‌های بهشت پابرجاست و کسی از جایش تکان نخورده. سر پیچ بعدی، زنی چادری به بساط شال و روسری که روی زمین پهن شده نگاه می‌کند و زن دیگر هم رومیزی‌های سفید چرک‌مرده را زیر و رو می‌کند.

بعد از آنها مردی میانسال فریاد می‌زند: «کت و شلوار دارم. کت و شلوار نو.» بعد هم کت و شلوار طوسی‌رنگی را که آستین‌های کتش را به پاچه‌های شلوارش گره زده نشان مرد خریدار می‌دهد و مدام تکرار می‌کند: «نو نوئه. هنوز سر جیب‌هاش کوک داره. فقط 20 تومن.» مرد خریدار هم از خریدن طفره می‌رود و می‌گوید: «تخفیف بده.» فروشنده جواب می‌دهد: «تو چقدر می‌خوای بدی؟ بگو با هم کنار میایم.»

رو به روی فروشنده کت و شلوار، قهوه‌خانه بزرگی برای فروشنده‌ها و خریدارهای بهشت وجود دارد. قهوه‌خانه‌ای با یک دری بزر که همزمان 5 نفر می‌توانند از آن عبور کنند و روی دیوارش هم تمثال امام علی (ع) قرار گرفته است.

جلوتر از در قهوه‌خانه، فروشنده دیگری ایستاده است و فریاد می‌زند: «کت تک دارم. مارک زارا.» پسر جوانی کت زارا را می‌گیرد و نگاه می‌کند. داخل کت، تودوزی تمیزی دارد و فروشنده به پسر جوان می‌گوید: «پرو کن، اگه به تنت نخورد برش ندار.» قیمت کت تک، 20 هزار تومان است.

فروشنده مدام تکرار می‌کند: «مارکش زاراست. نوِ نوئه. دست توش نرفته.» البته کلمه «نو»، «دست توش نرفته» و «تا حالا پوشیده نشده» انگار تکیه کلام تمام فروشنده‌های اینجاست. بالاخره هر چه فروشنده سعی می‌کند تا پسر جوان کت را بخرد اما او می‌گوید: «دور می‌زنم و برمی‌گردم». فروشنده هم با اصرار ادامه می‌دهد: «چقد میخوای تا دور نزنی؟ 15 تومن هم می‌فروشم.» اصرار او ادامه پیدا می‌کند و فروشنده‌های دیگر هم به کمکش می‌آیند تا پسر جوان را برای خرید متقاعد کنند.

پیچ آخر که با ورودی بهشت یکی می‌شود، پیرمردی اخمو و خمیده پشت به باغچه کوچک حیاط نشسته و رو به رویش سه ردیف و در هر ردیف هم پنج شلوار جین و پارچه‌ای قرار دارد. مردی به او نزدیک می‌شود و قیمت شلوارها را می‌پرسد. پیر مرد فروشنده با اخم می‌گوید: «کدوم یکی؟ همین طوری که معامله نمی‌کنن.»

بعد هم شلوار سورمه‌ای پارچه‌ای که جلوی پایش قرار دارد را بلند می‌کند و خاک رویش را می‌تکاند و به دست خریدار می‌دهد و ادامه می‌دهد: «اینا 7 تومنه.»

بیرون بهشت، در کوچه باریک امین‌الدوله، پسر جوانی کنار دیوار، رگالی از تی‌شرت‌های چروک رنگی رنگی را آویزان کرده است. دو مغازه لباس دست دوم فروشی یا همان «تاناکورا» هم در این کوچه باریک وجود دارد؛ فروشگاه‌های تاناکورایی که گفته می‌شود از زمان سریال اوشین باقی مانده و حالا 15 سالی می‌شود که در سرتاسر شهرهای کشور پراکنده شده‌اند. فروشگاه‌هایی که مراکز عرضه لباس‌های دست دوم خارجی و داخلی هستند.

داخل بازار مولوی، پسر نوجوانی همراه مادرش برای خرید کفش آمده و در میان تمام کفش‌های نویی که به چشم می‌خورد، تنها کفش‌های دست دوم و کهنه روی زمین ریخته‌شده را نگاه می‌کنند.

بالاخره پسر، کتانی مشکی‌رنگی را برمی‌دارد و فروشنده که روی گونی پر از لباس نشسته می‌گوید قیمتش 5 هزار تومان است. مادر پسر هم بلافاصله جواب می‌دهد: «5 هزار تومن زیاده. 4 هزار تومن بده.» فروشنده هم بعد از غرولند کوچکی قبول می‌کند و از جایش بلند می‌شود تا لنگه دیگر کتانی از گونی‌ای که زیرش هست در بیاورد و برای پرو به پسر بدهد.

پسر هم با خوشحالی اما به زور، کتانی جدید را که برای پایش کوچک است پرو می‌کند. هرچه مادرش می‌گوید این کفش کوچک است و پایت را می‌زند اما فروشنده اصرار می‌کند که کتانی جا باز می‌کند و اندازه پایش می‌شود.

در کنار لباس‌ها و کتانی‌های دست دوم مرد فروشنده، جلیقه نظامی هم دیده می‌شود. فروشنده می‌گوید قیمتش 15 تومن است. جلوتر از او، پیرمردی آرام نشسته و سه عدد کت تک در دست دارد.

کت‌هایی که مرتب‌تر و تمیزتر از کت‌های داخل بهشت است. او می‌گوید قیمتش 15 تومن است. بیرون مولوی، در خیابان اسماعیل دوم، قیمت‌ها گران‌تر می‌شود. اینجا کفش دست دوم مارک caterpillar را 200 هزار تومان می‌فروشند.

لباس‌های بیرون بهشت، گران‌تر و البته مقداری مرتب‌تر از لباس‌های داخل آن هستند و بوی تند نامطبوع هم نمی‌دهند. به قول پسر جوانی که برای خرید آمده، به این دلیل است که «لباس‌های بیرون بهشت را بیشتر تو آب می‌جوشونند و یه اتوی الکی می‌زنن.» اما در بهشت صحنه‌ای که دیده می‌شود، دو کوپه بزرگ لباس‌های دست چندم در بالکن و تجمعی نزدیک صد نفر خریدار و فروشنده در حیاط است که هر کدام سر قیمت بحث می‌کنند.

تا چشم کار می‌کند، لباس‌های کوپه‌شده و گونی‌های سفید دیده می‌شود و آدم‌هایی که سعی می‌کنند در همان حیاط لباس‌ها را پرو کنند و البته صدای بلندی که مدام می‌گوید: «نوِ نوئه. تا حالا پوشیده نشده.»


The Treasury of  National -Royal- Jewels accommodates the world’s most precious jewellery collection. The treasury has an interesting history, going back centuries. The actual value of the treasury is not known.
I the past 25 centuries, the  kings were compiling jewels and ornaments whenever the country was in peace. The royal courts and the treasures of the Sassanid kings, Khosrow Parviz in particular, are mythical and have a special place in history books



عکس‌های اختصاصی آلفرد یعقوب زاده از بحران اوکراین


عکس‌های اختصاصی آلفرد یعقوب زاده از بحران اوکراین


Exclusive photos of crisis in Ukraine by Alfred Yaghobzadeh in Tableau Magazine










مرگ تدریجی خانه‌های تاریخی تهران

مرگ تدریجی خانه‌های تاریخی تهران

خانه های تاریخی و قدیمی تهران یکی پس از دیگری نابود می شوند. خانه هایی که هویت پایتخت هستند و شناسنامه اهالی تهران. در بسیاری از این خانه کسی ساکن نیست و افراد بی خانمان و معتادان میهمانان دائمی آنها شده اند. بساز و بفروش ها نیز چشم طمع دوخته اند به خانه های تهران و هر روز یکی از آنها طعمه بولدوزر و بیل مکانیکی می شود و خانه آجری با حیاط پر درخت، حوض آبی و پنجره های چوبی جایش را به آپارتمان های چند طبقه و چند واحدی می دهد. خانه و باغ اتحادیه تنها یکی از نمونه های خانه های تاریخی تهران است که روزهای آخر عمرشان را سپری می کنند.
مجله مهر: اواخر فروردین 91 اعلام شد کمیته ای به نام «پیگیری خانه‌های تاریخی تهران» با محوریت خانه - باغ امین‌السلطان (اتحادیه) ازتشکیل شده تا وضعیت نامناسب برخی خانه‌های تاریخی پایتخت را پیگیری کند.
همان زمان سجاد عسگری که دبیر این کمیته بود،بر سر و سامان دادن به باغ اتحادیه تاکید کرد و گفت:«بنا به گفته بسیاری از کار‌شناسان میراث فرهنگی، مدیران شهرسازی و سازمان‌های مردم‌نهاد، خانه - باغ امین‌السلطان(اتحادیه) هویت تهران قدیم و قلب تپند محله‌های لاله‌زار و فردوسی محسوب می‌شود و از سویی مهم‌ترین و تنها باغ باقی‌مانده از باغ‌های ایرانی در دوره فتحعلی‌شاه است و تخریب این بنا، به میراث شهر تهران صدمه بزرگی می‌زند و رویه بدی را ایجاد می‌کند که مالکان خانه‌های تاریخی در سراسر کشور با خارج کردن بناهای خود از فهرست آثار ملی، آن‌ها را تخریب کنند. با این شرایط، در 10 سال آینده هیچ بنای تاریخی در شهر تهران نخواهد بود.»
پس از گذشت نزدیک به سه سال از تشکیل این کمیته و مطرح شدن وضعیت نامناسب خانه های تاریخی تهران، خانه باغ اتحادیه حال و روز خوبی ندارد. این خانه سال 1384 در فهرست آثار ملی ثبت شد، اما  به دلیل اینکه توسط سازمان میراث فرهنگی و گردشگری خریداری نشد، مالکان خانه‌ اتحادیه درخواست خروج این اثر را از دیوان عدالت اداری دادند و بالاخره خانه در 24 اسفند 1388 از فهرست میراث ملی خارج شد.

این خانه بر اساس منابع تاریخی خانه‌ی «امین السلطان» صدر اعظم ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه و محمد علی شاه بود که پس از کشته شدن او، توسط «حاج رحیم اتحادیه» خریداری شد اما حالا تمام این بنا در معرض تخریب است

دیوار، سقف، درها و پنجره های خانه هر روز ویران تر می شوند

درختان باغ هم حال و روز خوبی ندارند، حیاط پر از تنه درختان بریده شده است و آنهایی هم که باقی مانده اند، نیمه جان هستند

داخل خانه اتحادیه و تزئینات آن هم وضعیت بهتری ندارند
خانه اتحادیه، تنها خانه تاریخی در معرض تخریب شهر تهران نیست. مدتی پیش ایسنا از غارت خانه «محمد میرزا کاشف‌السلطنه» مشهور به «پدر چای ایران» و نخستین واردکننده‌ی چای به ایران، خبر داد.

خانه پدر چای ایران که در منطقه شمیران و خیابان  دکتر شریعتی قرار گرفته، یکی از ارزشمندترین خانه های تهران و شمیران است اما در فهرست آثار ملی ثبت نشده

کاشی ها و سایر تزئینات زیبای این خانه به مرور غارت شده است

پس از غارت این بنا، خانه به قیمت 25 میلیارد تومان فروخته شد و همسایه های خانه می گویند که مالک جدید قصد دارد یک پروژه‌ی مسکونی یا تجاری در آن اجرا کند  

عمارت مشیرالدوله یا خانه پیرنیا در لاله زار هم وضعیت مشابهی دارد. این خانه به عنوان اثر ملی در سازمان میراث فرهنگی شده است. حسن پیرنیا ملقب به مشیرالدوله آثاری نخستین کتاب تاریخ ایران باستان و نخستین قانون مدون حقوق بین المللی به زبان فارسی را نوشت و از همه مهم تر خانه او محل نگارش فرمان مشروطیت بوده است


شهریور امسال مزایده 122 میلیارد و چهارصد هزار ریالی برای این خانه برگزار شد تا  فروخته شود. پیش از این نیز نقاشیهای دیواری این خانه تاریخی لاله زار تهران دزدیده شده بود

خانه ظهیرالاسلام در خیابان شهید قائدی (هدایت سابق) قرار دارد و هر روز شرایط بدتری پیدا می کند. درها و پنجره های خانه دزدیده شده و بخش هایی از آن آتش گرفته است. حوض و پله های سنگی آن هم در معرض تخریب است

این خانه  منسوب به سید زین العابدین امام جمعه ملقب به ظهیرالاسلام داماد ناصرالدین شاه، است که تقریبا 17 سال پیش به سازمان تامین اجتماعی بخش اداره املاک و مستغلات فروخته شد 

این  خانه مدت ها محل زندگی کارگران شهرداری و حتی معتادان و بی خانمان ها بود اما شهریور امسال با حکم قضایی تخلیه خانه ظهیرالاسلام که توسط واحد حقوقی سازمان تامین اجتماعی پیگیری و گرفته شده بود، دو نفری که در این خانه زندگی می کردند، از عمارت اخراج شدند تا شاید تصمیمی برای نجات این خانه زیبا گرفته شود

خانه ظهیرالاسلام سال 85  در فهرست میراث ملی به ثبت رسید اما چند سال پیش شهرداری منطقه 12 به بهانه خطر ریزش، دیوارهای دور تا دور آن را خراب کرد