نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۴ آبان ۱۲, سه‌شنبه

ساخت و سازهای بی رویه مراتع و جنگلهای تنکابن ،مازندران، را به نابودی کشانده است



































- See more at: http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=98000#sthash.oZygw07H.dpuf
بدترین روز حسابرسي تاریخ شهرداری تهران/ تخلف بالغ بر دوهزارو ٢٠٠ میلیارد تومانی سازمان اراضی عباس‌آباد

 
 
بدترین روز حسابرسي تاریخ شهرداری تهران/ تخلف بالغ بر دوهزارو ٢٠٠ میلیارد تومانی سازمان اراضی عباس‌آباد

روزنامه شرق در گزارشی به قلم فاطمه جمالپور به تخلفات مالی شهرداری تهران پرداخته است.
متن کامل این گزارش به شرح زیر است:
«یاغی‌گری مالی» و «نکبت»، اینها اصطلاحاتی بودند که اعضای اصولگرای شورای شهر روز گذشته در صحن شورا، برای توصیف گزارش حسابرسی از اراضی عباس‌آباد به کار بردند. گزارشی که تنها یک تخلف آن بالغ بر دو هزار میلیارد تومان تخمین زده می‌شود و به روایت اعداد و ارقام، بزرگ‌ترین تخلف مالی تاریخ شهرداری تهران به نظر می‌رسد. اقبال شاکری، عضو اصولگرای شورای شهر، پس از استماع گزارش حسابرسی اراضی عباس‌آباد، گفت: گزارش حسابرسی شرکت نوسازی عباس‌آباد تمثیلی از یاغی‌گری مالی است و مجتبی شاکری، دیگر عضو اصولگرای شورا، پیش‌بینی کرد: نکبت گزارش شرکت نوسازی عباس‌آباد دامن مدیران را می‌گیرد. اصولگرایانی که تاکنون حامیان بی‌چون‌وچرای شهرداری تهران بوده‌‌اند و حالا این‌گونه در برابر نخستین گزارش حسابرسی شورای چهارم از شهرداری تهران موضع گرفته‌اند.
به گزارش سایت علیرضا دبیر رئیس کمیسیون برنامه و بودجه شهرداری تهران روز گذشته بدترین روز حسابرسی شرکت‌های وابسته به شهرداری با دو گزارش مردود و یک گزارش عدم اظهارنظر رقم خورد.

فروش ٨٠ هزار متر از زمین‌های ممنوعه اراضی عباس‌آباد
فروش ٨٠ هزار متر زمین از اراضی عباس‌آباد تخلف آشکار قانونی است. این اتفاق در حالی رخ داد که رهبر معظم انقلاب دستور حفظ اراضی عباس‌آباد را داده بودند و قالیباف پیش‌ازاین درباره این دستور رهبری گفته بودند تدبیر رهبری ناجی تپه‌های عباس‌آباد از آسیب ساخت‌وساز شد.رحمت‌الله حافظی، روز گذشته در صحن شورای شهر با اشاره به این فروش گفت: مصادیق متعددی از تخلف سازمان‌ها و شرکت‌های شهرداری تهران وجود دارد، یکی از این موارد، فروش ٨٠هزارو ٢۵ متر از اراضی ممنوعه عباس‌آباد در سال ٩٠ است.وی با اشاره به بند چهار گزارش حسابرس شورا از عملکرد مالی شرکت نوسازی عباس‌آباد، گفت: شورای‌عالی معماری و شهرسازی در سال ٨۴ مصوبه‌ای داشته که به استناد این مصوبه هرگونه خریدوفروش، واگذاری، تملک و تصرف در اراضی عباس‌آباد ممنوع است. وی با بیان اینکه این مصوبه در سال ٨۵ ابلاغ شده است، تصریح کرد: براساس گزارش حسابرس شورا در سال ٩٠ حدود ٨٠ هزار متر از این املاک به‌صورت غیرقانونی فروخته شده است. این اقدام قابل قبول نیست، چگونه می‌توانیم این مسئله را بپذیریم.رئیس کمیسیون سلامت، محیط‌زیست و خدمات شهری شورای شهر تهران، با تأکید بر اینکه مصادیق متعددی درخصوص عملکرد نامناسب شرکت‌ها و سازمان‌های شهرداری تهران وجود دارد، افزود: شهرداری با این تخلفات و بی‌توجهی به مصوبات بالادست، از شورا می‌خواهد تا برای بازپس‌گرفتن اراضی عباس‌آباد به شهرداری کمک کنیم.حافظی گفت: شهرداری تهران مکلف است نسبت به این تخلف و سایر تخلفات مندرج در گزارش حسابرس پاسخ‌گو باشد.

براساس گزارش حسابرس شورای شهر از سال ١٣٩٠ باوجود قانون اراضی عباس‌آباد که اجازه واگذاری املاک را نمی‌دهد، به ترتیب ٧۵ هزار متر و پنج هزار متر از این اراضی به سازمان املاک و شهرداری، یک بنیاد و یک بانک فروخته شده و تحویل شده است. حسابرس، عبارت تخلف آشکار قانونی را به کار می‌برد. ارزش این زمین‌ها با احتساب متری ٢۵ میلیون تومان به ارزش روز بالغ بر دوهزار میلیارد تومان برآورد می‌شود. شنیده می‌شود این ارگان نیز برخی از زمین‌های خود را در اختیار شهرداری گذاشته که توسط… به مدرسه تبدیل شده و ادعا می‌شود که مربوط به شهرداری نیست. مورد بعدی ١٧۴ میلیارد ریال برای مخارج عمرانی اراضی عباس‌آباد در سال‌های بعد از سال ٩٠ ذخیره گرفته شده است. درحالی‌که این پول معلوم نیست چه اتفاقی برایش افتاده چون در اراضی به مصرف نرسیده است مشخص نیست چرا این ذخیره بدون هیچ تغییری به سال‌های بعد منتقل شده است. مستندات این کار هم مفقود شده است. پولشویی شرکت بازرگانی کارکنان، قرارداد صوری و نقل‌وانتقال پول برای ردگم‌کردن عنوان مشکل مورد بعدی گزارش حسابرسی مالی است. در سال ٩١ شرکت نوسازی حدود ۴٩ میلیارد ریال از شرکت بازرگانی و بهره‌برداری کارکنان شهرداری با واسطه‌گری شرکت «دیدار ایرانیان» بابت خرید چراغ پیش‌پرداخت داده که پس از مدت کوتاهی قرارداد فسخ شده است اما هنوز پس از سه سال پول برگشت داده نشده است. فقط اگر سود این مبلغ در این چهار سال محاسبه شود تقریبا برابر چهار میلیارد تومان می‌شود! بنا به اظهارات حسابرس برای نشان‌دادن سود در سال ٩٢ سندسازی شده و به‌جای ٩٠٠ میلیارد ریال (طلب سهامدار یعنی شهرداری) تنها پنج میلیارد ریال به حساب اداره کل امور مالی شهرداری تهران پرداخت شده است تا مدیران شرکت بتوانند پاداش بیشتری دریافت کنند! حساب‌سازی و سندسازی مالی عنوان مشکل این بند حسابرسی از شهرداری تهران است. اجاره اراضی، غرفه‌ها و املاک واقع در اراضی هیچ‌کدام با مزایده واگذار نشده‌اند و تنها برپایه قیمت کارشناسی شده حدود ٢۵ میلیارد اجاره سالانه دریافت می‌شود درحالی‌که طبق قانون باید مزایده برگزار می‌شد. اجاره اراضی بدون مزایده خلاف نص صریح قانون است. طبق قانون برای واگذاری هر مکان و هر تجهیزاتی باید مزایده برگزار شود. عدم انجام مزایده و عدم انجام امور معمول قانونی شبهات زیادی را ایجاد می‌کند.

واگذاری‌های بدون مزایده و غیرشفاف
دو رستوران بزرگ واقع در اراضی، بدون کارشناسی، بدون مزایده، بدون اخذ تضامین لازم، بدون مشخص‌کردن آورده سرمایه‌ای سرمایه‌گذاران و بدون نظارت بر میزان فروش (با توجه به سهیم‌بودن شرکت نوسازی در میزان فروش) با قراردادهای ١۵ و هشت‌ساله واگذار شده‌اند! همچنین پارکینگ اراضی، بدون دریافت هزینه به ایشان واگذار شده است.واگذاری بدون قیمت کارشناسی، تخلفی است که حکم کیفری دارد و دخل‌و‌تصرف در اموال عمومی محسوب می‌شود. در سال ٩٢، دو قطعه زمین ۶٠٠‌متری با ترک تشریفات، بدون رعایت قیمت کارشناسی و ٣٠ درصد پایین‌تر از آن و بدون دریافت پول نقد با اشخاص حقیقی معاوضه شده است از این اشخاص در ظاهر فقط دو واحد آپارتمان در خیابان تابان دریافت شده است که اسناد این انتقال و اسناد این دو واحد به حسابرسان داده نشده است! همچنین بابت این معاوضه ٣٧ میلیارد ریال درآمد در حساب‌های شرکت نوسازی منظور شده که حسابرسان صحت وجود این مبلغ را به چالش کشیده‌اند! این موضوع تخلف کیفری، تصرف در اموال غیر و تضییع حقوق عمومی است. در این مورد قیمت کارشناسی وجود داشته است و با‌این‌حال، ٣٠ درصد پایین‌تر واگذار شده است. این مسئله بسیار روشن است و باید کاملا به صورت قضائی پیگیری شود.

تخلف مالی ۵۴٠‌میلیون‌تومانی مدیرعامل
براساس گزارش حسابرس، ٣٠٠ میلیارد ریال وجوه عملیاتی که در سال ٩٢ در اختیار مدیرعامل شرکت نوسازی بوده، مشخص نیست چه شده است و هیچ سندی هم برای آن موجود نیست و ارائه نشده است! موضوعی که نشان‌دهنده تخلف مالی مبرز مدیرعامل و سوءاستفاده از اختیارات است. براساس بند دیگر دو‌میلیارد‌و ۴٠٠ میلیون ریال دستمزد مشاوران مدیرعامل شرکت نوسازی، بدون حتی اسناد حضوری و گزارش کارکرد، به صورت صوری پرداخت شده است!مبلغی که برای حق‌ مشاوره زیاد است. همچنین بدون گزارش کار، پرداخت آن غیرقانونی و تخلف محسوب می‌شود!

پاداش خلاف دستور یک‌میلیاردو‌٩٠٠‌میلیون‌تومانی
با توجه به ماده ١٣ ابلاغی شهردار، مورخ ٢٨/١٢/٩١ مبنی بر ممنوعیت پرداخت‌هایی غیر از پاداش و عیدی، فقط در سال ٩٢ حدود ١٩ میلیارد ریال، با عنوان مزایای غیرنقد، کارانه، پاداش به پرسنل و به‌ویژه معاونان پرداخت شده است. درحالی‌که قالیباف در تاریخ فوق، ابلاغیه را برای کلیه شرکت‌ها ارسال و مورد فوق را بیان کرد. این در هیچ‌کدام از شرکت‌ها رعایت نشده است. فقط در این شرکت ١٩ میلیارد ریال به مدیرعامل، هیأت‌مدیره و کارکنان پرداخت شده که مبلغ بزرگی است. خلاف ماده ١۵۵ ابلاغی شهردار، ماهانه ١۵٠ ساعت به صورت ثابت برای مدیرعامل، قائم‌مقام مدیرعامل، معاونین و حتی مشاوران، اضافه‌کار منظور و پرداخت شده است که با توجه به ابلاغیه شهردار تهران که سهام‌دار است، خلاف محسوب می‌شود.

 

کاری درست در برابر رژیم ضد ایرانی و آخوندیسم و ماتم پرستی، اما با شعاری نا مناسب ایرج شكری

کاری درست در برابر رژیم ضد ایرانی و آخوندیسم و ماتم پرستی، اما با شعاری نا مناسب 
ایرج شكری


چندی پیش در بین ویدئوهای منتشر شده از مراسم عزاداری محرم، ویدئویی بود که به راستی اشک برچشم می آورد و قلب هر ایرانی را که به میهن و مردم خود عشق می ورزد می آزارد. این ویدئو تصویری از یک مصیبت واقعی و حاضر و آنچه در ایران می گذشت بود و نه مربوط به 1400 سال پیش و رویداد کربلا. ویدئو مربوط به مراسم عزاداری با نوحه خونی منصور ارضی، نوحه خان دربار خلافت خامنه ای. آن صحنه یی که روح را می گذاخت و قلب انسان را می فشرد،این بود که حاضرانی در آن مراسم، کودکان شیرخوار خود را برای تبّرک نزد منصور ارضی نوحه خوان، این لمپن سرشناس*و«مدّاح اهل بیت» می بردند تا او که روضه علی اصغر می خواند دست به سر آنها بکشد و آنها را «متبّرک» بکند. دیدن این صحنه
 واقعا برایم بسیار ناگوار و درد آورد بود.
 این که تبلیغات آخوندی حتی بخش کوچکی از مردم را به چنین قهقرایی فرو برده و ذهن آنها را تا این اندازه معیوب کرده باشد، بسیار درد آور است. اما این ضایعه حتی اگر گسترده هم باشد، خوشبختانه همه واقعیت آنچه در ایران می گذرد نیست و همچنان که همه می دانیم بخش بزرگی از آنچه «مردم مسلمان ایران» نامیده می شوند، با آنچه آخوندها و آخوندیسم به اسلام و مذهب به جامعه تزریق می کنند، موافق نیستند و از آن رویگردانند. بخشی دیگر از این «مسلمانان» کلا «خدا پرست» هستند و برایشان رعایت احکام اسلام و نماز خواندن و غسل کردن و.. اصلا اهمیتی ندارد. سالها جنگ و جدل رژیم با مردم سر لباس پوشیدن و سر چکونگی برگزاری مجالس میهمانی و جشن و سر مساله استفاده از آنتن گیرنده تلویزیونهای برون مرزی ماهواره ای، خود گواه این امر است.  تلخی دیدن آن صحنه از نظرم دور نمی شد و آزارم می داد و همچنان افسرده خاطرم بودم که در پیگیری همه روزه رویداد ها و خبرها، به ویدئو دیگری برخوردم و این یکی، تجمع گروهی از مردم در کنار آرامگاه کوروش به مناسبت روز کوروش بزرگ در 7 آبان بود و در آن گردهمایی، شعار می داند «ما آریایی هستیم، عرب نمی پرستیم»، «هرچه بلا آمده از عربها آمده» و نیز شعار خوب«ایران وطن ماست/ کوروش پدر ماست»
 نفس اقدام گرد آمدن در کنار آرامگاه کوروش در روز کوروش بزرگ، دراین فضای نَفس گیر گریه و روضه و به سرو سینه کوبیدن و«سونامی» خفه کنند چرندیات«فرهنگ عاشورا»، این که مردمی آنجا گرد آمده بودند که تفاوت هویت خود را با آنچه که رژیم پلید آخوندی هم تلاش می کند از آنها ارائه بدهد و هم تلاش می کند به آنها تزریق کند، نشان بدهند، و می خواستند تو دهن رژیمی بزنند که تلاش بی وقفه می کند نشان بدهد مردم ایران آن چیزی هستند که او به «امت» تبدلیشان کرده و در تبلیغات خود به نمایش میگذارد، اقدامی بسیار مناسب و ستودنی بود و آن آرامگاه و این جمعیت گرد آمده در آنجا این پیام و جلوه را داشت که در ایران زمین قله هایی هست که هیچ «سونامی» و توفانی قادر به در نوردیدن و فروبردن آن نیست، همچنان که کشتار و سرکوب و«کتابسوزان» اجداد خمینی و خامنه ای، نتوانست رنگ و هویت ایرانی را از این مردم و این سرزمین محو و نابود کند. اما به جز شعار«ایران وطن ماست/ کوروش پدر ماست» آن دو شعاری که در این تجمع بکار گرفته شعار مناسبی نبود و مخصوصا بکار بردن صفت آریایی و برجسته شدن تمایز نژادی در شعاری، بر وجه بسیار مهم فرهنگی و میهنی چنین تجمعی - که برای نشان دادن تمایز مردم از دستار بندان و دستگاه خلافت اسلامی ضد ایرانی است - سایه می افکند.
سمت و سوی ضد عربی دادن به شعارها، برای احساسات میهنی و گرایشات ضد آخوندی و این رژیم  منحوس، انحراف و بیراهه رفتن است و به سود آخوندهای روضه خوان و ماتم گستر. آنچه ما مردم ایران از این رژیم تا کنون کشیده ایم و می کشیم، به خاطر «عربی» کردن ایران و هویت مردم ایران نیست، بلکه هزینه ای است که برای « اسلامی شدن ایران» و پیاده شدن و اجرا شدن احکام اسلام با برداشت و«قرائت» گردانندگان این رژیم پلید به مردم ایران تحمیل شده است. خمینی یک تعریفی از اسلام در آن سخنرانی در برابر «گروهی از بانوان اهواز» که به دیدارش رفته بودند، ارائه کرد(در کیهان 5 خرداد 1358 درج شده است) که در واقع مشخص کننده مفهوم آن چیزی است که بر سر مردم آوار شده و سایه شوم خود را بر میهن ما افکنده است. خمینی در آن سخنرانی که هی تکرار می کرد مردم برای اسلام خون داده اند و ما اسلام را می خواهیم... گفت:« . آخوند یعنی اسلام ؛ روحانیین با اسلام در هم مدغم اند[...]اگر گفتند اسلام منهای روحانیت بدانید با اسلام موافق نیستند؛ اینها را برای گول زدن می گویند»[...] اسلامی که گوینده اسلامی ندارد، این اسلام نیست. اسلام که در کتاب نیست. کتابش را هم از بین می برند.»
در واقع آخوند تبدیل به «اسلام شیعه» شده است که اهرمهای قدرت را در دست دارد و حتی روزگار مسلمانهای متدّینِ رویگردان از آخوند ها را هم سیاه کرده و توهین و تحقیر و تبعیض نسبت به هموطنان سنی و به دراویش روا میدارد و پیروان سایر ادیان هم مورد تبعیض هستند و ستم و جنایت اینان نسبت به بهاییان ایران، خود حکایت دیگری است. به هرحال معتقدم که بکار بردن صفت آریایی برای نشان دادن تمایز و اختلاف با رژیم آخوندی کار درستی نیست و ایرانیان میهن دوست و خواهان دموکراسی نباید آن را برای تمایز خود از رژیم بکار ببرند. در عین حال بر این باورم که آنچه «باستان گرایی» نامیده می شود، «پادزهری» است دم دست و موثر در مقابله با زهر «مارجعفری» آخوندیسم و ماتم پرستی و عزا دوستی و جهل و تعصبی است که آخوند ها به رگ جان ایرانی ریخته و می ریزند. متاسفانه این عامل توسط بسیاری از اهل سیاست نادیده گرفته شد یا حتی در بین کسانی که تاکید به «تحلیل طبقاتی» از مسائل جامعه دارند، ممکن است عاملی منفی و توجه به آن بیراهه رفتن شمرده شود. اما در برابر سونامی جهل و تعصبی که خمینی در ایران به راه انداخت و آخوندها از هیچ کوششی برای باز تولید آن فروگذار نمی کنند، نباید این عامل مهم فرهنگی ندیده گرفته شود. یکبار خیلی سال پیش رفسنجانی در مصاحبه یا یک سخنرانی گفت که در انقلاب ما حزب نداشتیم اما اسلام به جای حزب عمل کرد.
آخوندها از مذهب که «دم دست» بود به عنوان عامل سازمانگر استفاده کردند و خمینی به عنوان «پیشوای مذهبی» در هر سربزنگاهی انبوهی از توده های نا آگاه را هم به عنوان ارتشی برای ارعاب و سرکوب مخلفان و هم برای نمایش پایگاه قدرت خود به خیابان می کشید و سید علی خامنه ای از همین مذهب با ترکیبی از مزدوران بسیجی و اوباش سازمان یافته و «ساندیس خور» و پاداش هایی از سفرهای زریاتی برای جلب و نگهداشتن تعداد بیشتری از سیاهی لشکرهایی که «امت همیشه در صحنه» را تشکیل می دهند، نمایش «برخورداری از حمایت مردم» و «پایگاه مستحکم قدرت» می دهد. اپوزیسیون و ایرانیان مهین دوست، می توانند به رغم تفاوت و اختلاف در گرایشات سیاسی، به مناسبت هایی، در صف بندی فرهنگی و هویتی در برابر آخوند و آخوندیسم، با تکیه بر عناصر فرهنگ ایرانی، از جمله آنچه که باستان گرایی نامیده می شود، حضور خود در صحنه را به نمایش بگذارند. مثل همصدایی بزرگی که در اعتراض به خطری که با آبگیری سد سیوند آرامگاه کوروش بزرگ را تهدید می کرد، به وجود آمد. با این توضیح باز هم یاد آوری می شوم که شعارها باید جنبه میهنی و فرهنگی داشته باشد و ضد آخوند و آخوندیسم باشد و نه نژادی. مثلا شعار هایی چون «ما ایرانی هستیم، بیگانه پرست نیستیم» و « ما عزا نمی خواهیم ما شادی و شور خواهیم»، می توانست بیانگر تمایز هویت ایرانیان با رژیم روضه خوانها باشد که در طرح شعار «ما آریایی هستیم/ عرب نمی پرستیم» مورد نظر بوده است، بدون این که رنگ و بوی نژادی داشته باشد.همچنان که شعار «ایران وطن ماست/کوروش پدر ماست» بود.
در مورد لمپن بودن منصور ارضی:
دوشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۴   - ۲ نوامبر ۲۰۱۵


شايد فردا برای ما و ساکنان ليبرتی دير شده باشد محمد علی اصفهانی

شايد فردا برای ما و ساکنان ليبرتی دير شده باشد
 
محمد علی اصفهانی
 
 
۱۱ اسفند ۱۳۹۱
-----------------
کار های ديگری در دست داشتم، ولی با مشاهده ی انبوهی از اخبار و اطلاعات مربوط به تهديد های جديد «جيش المختار»، و گفتگو ها و گزارش ها و تحليل ها در ارتباط با ماهيت اين تشکيلات، و سوابق سفله يی به نام واثق البطاط، در سايت های متعدد عربی، ضرورت و فوريت نوشتن اين چند سطر، مرا موقتاً از آن کار ها باز داشت.
«مجال، بی رحمانه اندک بود».
و همچنان بی رحمانه اندک است.

دستکم از اواسط فوریه تا امروز اول مارس، رسانه های ارتباط جمعی عربی، از سايت خبری کانال تلويزيونی معروف «الجزيره» تا «الشرق الاوسط»، و در ميان اين ها انوع و اقسام رسانه های ديگر موافق و مخالف نوری مالکی، زنگ خطر را در مورد تصميمات واثق البطاط، و نفرات او که بر خلاف آنچه در نگاه نخست به نظر ما می آمد، هزار ها جنايتکار مسلح را شامل می شوند، به صدا درآورده اند.

دستگاه تبليغاتی مجاهدين با وجود آن که از اموری در حدی کمی بيشتر از دو قلو زاييدن ماديان اياد علاوی، و عطسه ی صالح مطلک، و قهر ابو ريشه، و آشتی ابو تيشه، غافل نمی ماند، عالماً و عامداً از انعکاس اين اخبار و گزارش ها که مستقيماً به سرنوشت ساکنان ليبرتی مربوط می شوند، خودداری کرده است.

چرا که خط رهبر، نگاه داشتن اين آدم ها در کام مرگی بی ثمر، و فدا کردنشان در راه نزاع های داخلی عراق است.


چرا که بايد همه ی نيرو ها را مصروف تبليغ اين نيرنگ کرد که «تنها راه، باز گردانيدن اسيران کمپ ليبرتی به پادگان اشرف» و گسترانيدن نطع خون آنان است در يکی از مناطق پر تشنج عراق، يعنی استان ديالی، و خالص و بعقوبه ی آن؛ و نه حتی اندک تلاشی برای خروج آنان از کشوری که حضور در آن هيچ نسبتی با مبارزه برای رهايی مردم ايران ندارد.

چرا که هدف، جمع آوردن همه ی آنان زير انواع شيوه های کنترل روح و جسم و حتی رؤيا های شبانه اشان، در يک پادگان است با فضايی از شش سو باز و آماده ی نفوذ کردن و جولان دادن قاتلانی که در عراق بی صاحب مانده ی پس از خروج اشغالگر، بر سر تقسيم غنائم، به جان همديگر افتاده اند.
و به آن اميد که گويا در عوالم ماليخوليا و هپروت، سرانجام روزی فرا خواهد رسيد که با پوشش هوايی و دريايی و زمينی اربابان خون و نفت و سلاح، و يا مزدوران منطقه ای اشان همچون شيوخ خليج فارس و امير قطر و پادشاه سعودی و جانوران ماقبل تاريخی يی از اين نوع، «راه حل سوم» کذايی، بالاخره تحقق يابد.

اگر هم نشد، چه باک! سه هزار نفر که بسياری از آن ها در يک فضای ديگر، به شاهدان و گواهی دهندگانی خطرناک و پرده در و مزاحم بدل خواهند شد، فدای «فدای حداکثر» می شوند، و بر طومار شهيدان و فديه های رهبر، سه هزار نام ديگر افزوده خواهد شد، و سه هزار عکس خونين و مالين ديگر را می توان در دست گرفت و به اين محفل و آن محفل رفت و تمنای قتل عام مردم ميهن خويش را در لفافه يا بی لفافه به بارگاه اين و آن برد.

و چرا که بايد آنچه واقعيت اين ماليخوليای شوم را بر ملا می سازد و در پیشگاه خرد مردمان قرار می دهدش را نهان کرد، و بايد قصه ی حاکمباشی معروف شده در ضرب المثل ها را برای هزار و يکمين بار از سر گرفت، و بنا به طبع حاکمباشی، و به تناسب تأثيرات مقطعی بادمجان بر آن، کاسه ليسانِ گرد سفره را به توصيف مضار و يا فوايد بادمجان گماشت. و به استخوان پرانی به سوی رهگذرانی که نمی توانند بی تفاوت بمانند نيز.

و لعنت خدا، لعنت خلق، لعنت نسل های سوخته، لعنت کودکان کار، لعنت دختران پرپر شده در بازار های برده فروشی دوبی و امارات، لعنت خيابان خواب ها، لعنت کليه فروشان، لعنت آويخته شدگان بر جر اثقال ها، لعنت تاريخ، لعنت تمامی ذرات جهان بر کسانی باد که بيم محروم شدن از ادامه ی فارغ بال و سرخوش نشستن بر سر چنين سفره يی و نوشيدن خون و بلعيدن تکه پاره های بدن کسانی که رونق اين سفره در تمامی اين سال های طولانی و بد، محصول رنج و شکنج همان ها بوده است، يا به توجيه، يا به تبليغ، و يا به خفه خون گرفتن وادارشان کرده است...

جف القلم.
دست خودم نيست. بر خود نيز به خاطر آنچه کرده ام و نمی بايست بکنم، و آنچه نکرده ام و می بايست بکنم لعنت می فرستم من در اين لحظات.
که رند شيراز گفت:
هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه!
کنون که مست و خرابم صلاح بی ادبی است

عبدالعظيم خان قريب، و آن چهار استاد بزرگوار ديگر که کتاب دستور زبان فارسی دوران دبستان ما را نوشته بودند، چه خوب و چه به جا، گفتگوی دو باز را با يکديگر، در ضمير نهان ما کودکان ديروز و پيران امروز حک کرده اند:
ـ يکی، تن سپرده به باد و بوران اما رها و خوشنود،
ـ و ديگری، در گريز از باد و بوران، دل سپرده به آرزوی نشستن بر تختی زراندود در سايه ی پادشاه، و لمس لطف نوازش های دستان به خون آلوده ی او، و پرواز در ارتفاعی که او اجازه می دهد.

يکی بازی به بازی گفت در دشت
که تا کی کوه و صحرا می توان گشت؟

بيا تا سوی شهر آريم پرواز
که با شهزادگان باشيم همباز

گهی باشيم انيس بزم شاهان
گهی همصحبت زرين کلاهان

به شب ها شمع کافوری گدازيم
به روزان با شهان نخجير بازيم

جوابش داد آن باز نکو رای
که ای نادان دون همت سراپای!

تمام عمر اگر در کوهساران
جفای برف بينی، جور باران

از آن بهتر که بر تخت زراندود
دمی محکوم حکم ديگری بود

٭

سعی می کنم که به طور خلاصه، خوانندگان گرامی را در جريان قسمت مختصری از گزارش ها و اخبار و مصاحبه هايی که در آغاز مقاله به آن ها اشاه کردم قرار دهم.
آنچه در زير آمده است، تلفيقی است عمدتاً از آنچه در سايت خبری تلويزيون الجزيره، در چند سايت رسانه های محلی موافق و مخالف مالکی، و در الشرق الاوسط آمده است.

و همگان را گواه می گيرم که من آنچه شرط بلاغ است، اگرچه يک در هزار، با همگان گفتم و برای همگان نوشتم. و همگان را در برابر مسئوليت اشان قرار دادم.
تا نگويند که نديده بوديم و نشنيده بوديم و نخوانده بوديم.

 واثق البطاط، نفس کش می طلبد

واثق البطاط، رهبر تشکيلات موسوم به «جيش المختار»، تهديد کرد که حمله های بيشتری را عليه نيرو های مجاهدين خلق ايران در عراق ترتيب خواهد داد.
سه شنبه ی همين هفته، واثق البطاط در يک مصاحبه ی تلفنی با خبرگزاری آسوشيتدپرس، ضمن پذيرفتن مسئوليت کشتار اخير در کمپ ليبرتی، تهديد کرد که تهاجمات خود عليه مجاهدين را افزون خواهد کرد.
او گفت که ديگر زمان آن رسيده است که مجاهدين فوراً عراق را ترک کنند؛ و اضافه کرد که حکومت عراق به درخواست های مکرر تشکيلات او در مورد ضرورت اخراج مجاهدين از عراق توجهی نمی کند.

یطاط اعلام کرد که «جيش المختار»، آنقدر به عمليات خود عليه اين ايرانيان ادامه می دهد تا بالاخره آن ها را وادار به خروج از عراق کند.

واثق البطاط، مجاهدين را متهم کرد که پشت تظاهرات «الانبار» قرار دارند، و وعده داد که در صورتی که آن ها عراق را ترک نکنند ده ها تهاجم ديگر نيز عليه مقر آن ها انجام دهد.

او در گفتگو با مدی پرس اظهار داشت:
«اين ما هستيم که حمله به کمپ ليبرتی که افراد سازمان مجاهدين خلق در آن مأوی گرفته اند را انجام داديم. اين سازمان در نزد جامعه ی جهانی يک سازمان تروريستی به شمار می آيد، و ما از حکومت خودمان خواستار اخراج اين سازمان از عراق شده ايم، اما خواست ما اجابت نشده است.»

واثق البطاط اضافه کرد:
«وجود يک سازمان تروريستی مثل مجاهدين خلق در عراق، خطر بزرگی است و سبب کشته شدن عراقی ها می شود. ما چند بار گفته ايم که حضور آن ها در عراق، غير قابل قبول است. تا زمانی که آن ها از عراق خارج نشوند ما در کمين آن ها خواهيم نشست.».

البطاط، سازمان مجاهدين را متهم کرد که پشت قتل هايی قرار دارد که در عراق انجام می گيرند.
او مجاهدين را همچنين به قرار داشتن، همراه با قطر و آمريکا و اسراييل، پشت تظاهرات استان مهم و استراتژيک «الانبار» متهم کرد.

واثق البطاط، از سازمان مجاهدين انتقاد کرد که چرا گروه های شبه نظامی ديگر، يا حکومت عراق را مسئول حمله به کمپ ليبرتی معرفی می کند، در حالی که ما اين حمله را انجام داده ايم، و برای اثبات ادعای خود، مستندات و شواهد تصويری در اختيار داريم.

جيش المختار چيست؟

در عراق، يک دم و دستگاه عريض و طويل، متشکل از ۳۷۸ هزار فرد تمام وقت مسلح، با انبار های عظيم موشک و خمپاره و انواع سلاح های سبک و سنگين، و تجربه های ساليان دراز، و هزار و دويست عمليات نظامی عليه نيرو های آمريکايی در اين کشور، وجود دارد به نام «حزب الله عراق». (که نبايد با حزب الله معروف لبنان، يا حزب الله معروف ايران يکی گرفته شود.)
از واثق البطاط، رهبر جيش المختار، در رسانه های مختلف، چه موافق و چه مخالف مالکی و ملايان ايران، به عنوان دبير کل اين حزب، ياد می شود.

او خود نيز خود را دبير کل حزب الله عراق می داند، و در پاسخ به حرف های «مجيد الناصری» که او را انشعاب کرده از حزب الله عراق معرفی می کند، همه جا، و از جمله در گفتگو با الشرق الاوسط (که خود اين نشريه نيز واثق البطاط را دبير کل حزب الله عراق می داند) می گويد:
ـ نه من، بلکه آن شخص (مجيد الناصری) که مرا متهم به جدايی از حزب الله عراق می کند است که از اين حزب جدا شده است و بيشتر از ده نفر را با خود ندارد.

و اضافه می کند:
ما نام خود را از «حزب الله ـ نهضت مقاومت»، به «حزب الله ـ نهضت اسلامی» تغيير داده ايم؛ چون قوای آمريکا ديگر از عراق عقب نشينی کرده اند و مقاومت از موضوعيت افتاده است، و حالا لازم است که ما کلمه ی مقاومت را از عنوان حزب خود حذف کنيم.

واثق البطاط، توضيح می دهد که تشکيلات تازه برپا شده ی «جيش المختار» را نه به عنوان جايگزين حزب الله عراق، بلکه به عنوان مکمل آن تأسيس کرده است، و «جيش المختار» بر خلاف حزب الله عراق، با وجود آن که هزار ها عضو دارد، يک ارتش منظم نيست، و به صورت يک سازمان شبه نظامی منطقه يی عمل می کند با هدف «حمايت از مردمان. چه شيعه و چه سنی.».

او می گويد:
«القاعده و بعضی گروه های سلفی و غير آن، از جيش المختار می ترسند. و اين، آن چيزی است که دولت را به صدور حکم دستگيری من واداشته است.»

واثق البطاط، ضمن اعلام حمايت از مالکی، نه فقط به سوی ديگران، بلکه به سوی همين مالکی هم جفتک می پراند و می گويد که مالکی در حمايت از «شيعيان»، ناتوان است و ضعيف است، و به اين دليل، ما ناچار به دخالت شده ايم.

(شايد اين، نوعی قرارداد ميان مالکی با او به عنوان «عنصر خودسر» که با دست بازتر می تواند اقدام به جنايت کند باشد، و شايد هم نوعی اِعمال فشار خامنه ای بر مالکی، و اين اخطار به او که مبادا به سرت بزند که از حيطه ی اوامر ما خارج شوی. پايين تر، ميزان وابستگی واثق البطاط را به خامنه ای خواهيم ديد.)

واثق البطاط به شرق الاوسط می گويد که دستگيری او کار ساده يی نيست. به دو دليل: دليل اول اين که او با حکومت نمی جنگد؛ و دليل دوم اين که او از حمايت هزاران مجاهد برخوردار است.
و البته محکم کاری می کند که:
«من تعجب می کنم که حالا در اين زمان برای من حکم بازداشت صادر شده است، در حالی که من دبير کل حزب الله عراق هستم، که ده ها هزار مجاهد مسلح، و هزاران موشک در اختيار دارد.»

جيش المختار، همين چند روز پيش، صد و بيست نفر از اهل تسنن را ربود؛ و دو روز بعد از آن، «جيش الانتفاضه»، که در نقطه ی مقابل اوست، همين کار را با هفتاد شيعی انجام داد.

شرق الاوسط، در باره ی نقش جيش المختار در درگيری های درون عراق، از جمله می نويسد:
ـ امری که موضوع را پيچيده تر کرده است اين است که همزمان با دستور دستگيری واثق البطاط، تصاوير و پوستر هايی در بعضی خيابان های بغداد و شهر های ديگر عراق، مخصوصاً در شهر های ميانی و حنوبی اين کشور، نصب شده اند با اين شعار که:
«مختار زمان را ياری کنيد».
(و «مختار زمان»، به اعتقاد بعضی ها از جمله نويسنده ی الشرق الاوسط، نه خود واثق البطاط، بلکه نوری المالکی است.)

جيش المختار، حتی مردم بغداد را هم تهديد می کند:
به گزارش يا ادعای صوت العراق (که از مخالفان مالکی است) واثق البطاط نامه هايی به مردم محله ی معروف سنی نشين بغداد، محله ی «جهاد»، فرستاده است و طی آن، آن ها را تهديد به قتل در صورت ترک نکردن خانه و محله اشان کرده است.
بنا به اين گزارش، ساکنان محله اظهار داشته اند که ما نامه های تهديدآميزی دريافت کرده ايم به اين مضمون که:
«ای اهل سنت در محله ی جهاد! ما به سوی شما روانه ايم. محله را ترک کنيد. ساعت صفر فرا رسيده است ای دشمنان اهل بيت!»

به گفته ی اين افراد، اين نامه های تهديد آميز که در مقابل منازل آن ها قرار داده می شود، همه، يک گلوله ی تفنگ را هم به منظور بيشتر ترسانيدن اهالی محل، در کنار خود دارند.

واثق البطاط کيست؟

واثق البطاط، رسماً خود را پيرو ولايت فقيه خامنه ای معرفی می کند و می گويد که در امور سياسی و نظامی به او مراجعه می نمايد.
اين سفله، البته به لحاظ «شرعی» و «فقهی»، خودش را مقلد و مدير دفتر عراق آخوندی به نام «محمد علی العلوی الجرجانی» که در قم اقامت دارد می داند.

او بنا به گفته ی مدعی ديگر دبير کلی حزب الله عراق، عنصری شرور است که چند بار از ايران و لبنان اخراج شده است.
البطاط، چند دفعه خود اين فرد را تهديد کرده است، و به ادعای اين فرد، در نامه يی به او تأکيد کرده است که:‌
«من با مالکی هستم. شما مسائل خود را با او حل و فصل کنيد، و باعث سرافرازی و سربلندی و خوشنامی خود شويد.».

او اعتراف می کند که اولين عملياتی که تشکيلاتی که او با آن بود در عراق انجام داده است، در دهه ی نود، و عليه سازمان مجاهدين خلق بود.

واثق البطاط، در سال ۱۹۹۳ به ايران نقل مکان کرد. اما پيش از آن، در تشکیلاتی مخفی در عراق، با کمک حکومت ايران عليه صدام می جنگيد.

او در دانشگاه تهران، در رشته ی علوم نظامی تحصيل کرده و گويا به کسب درجه ی استادی علوم نظامی هم نائل آمده است!
خودش مدعی است که از دانشگاه شهر کوفه، در رشته ی حقوق نيز فارغ التحصيل شده است.

به گزارش الشرق الاوسط، که با اين فردفراری و تحت تعقيب مالکی (!) در حالی که سر و مر و گنده در شهر نجف، به گفته ی خودش در پناه هزار ها تن از نفرات خود نشسته بود، دوبار مفصلاً مصاحبه ی تلفنی کرده است:
واثق البطاط، به لحاظ مذهبی، به ولايت فقيه، وصل است، بدون آن که تناقضی ميان هويت ملی خود به عنوان يک عراقی، با «هويت اسلامی» خود به عنوان يک معتقد به ولايت فقيه ببيند.

ديگر چه بايد اضافه کرد؟

از چندين سال پيش تا امروز، قبل از آن که هنوز هيچ فاجعه يی از اين نوع اتفاق افتاده باشد، و نيز در فاصله ی ميان فجايع قبلی ـ که تماماً در پادگان اشرف اتفاق افتاده اند ـ با يکديگر و با فاجعه ی اخير ليبرتی، و پيش از آن و بعد از آن، کم ننوشته ام، و کم توضيح نداده ام که:
ـ پس از اشغال عراق، تنها با نيت شوم تقديم «اشرفيان قهرمان» به ارتش اشغالگران، به عنوان پيشمرگان آن ها، و در نتيجه با تلاش مستمر و شبانه روزی برای زدن جرقه ی جنگ و تقويت «گزينه ی نظامی»، و با رفتن زير سايه ی کثيف ترين جناح ها و موجودات سياسی و نظامی آمريکايی و غير آمريکايي، و خدمتگزاری به آن ها ست که می توان بر نگاه داشتن افراد سازمان در عراق اصرار ورزيد.

علی الحساب، کسی اگر مايل بود، می تواند مقالاتی که طی اين سال ها در اين زمينه نوشته بودم را بخواند. ٭
تا بادا که زمان آن فرا رسد که پرونده ها گشوده شوند.
و آن زمان، خارج از اراده ی من و تو و او و ما و شما و ايشان، فراخواهد رسيد.

اشرف، البته همانجايی است که رهبر مجاهدين، در ادامه ی تلاش برای ممانعت از خروج نفرات خود از عراق، همچنان که در ادامه ی ظاهرسازی برای انکار اين عمل شنيع خويش (به خاطر ترس و وحشت اش از لو رفتن مقاصد ناپاک، و اوهام نهادينه شده اش) تمام نيروی خود را روی بازگردانيدن ساکنان ليبرتی به آن بسيج کرده است.

در فاصله ی ميان فجايع قابل اجتناب قبلی ـ که تماماً در پادگان اشرف اتفاق افتادند ـ و فاجعه ی قابل اجتناب اخير ليبرتی، و پيش از آن و بعد از آن، کم ننوشته ام.
ديگر چه بايد اضافه کنم، در فاصله ی قتل عام قابل اجتناب اما رخ داده ی اخير در ليبرتی، تا قتل عام های قابل اجتناب احتمالی اما هنوز رخ نداده ی آينده در ليبرتی يا مثلاً اشرف؟

۱۱ اسفند ۱۳۹۱

٭ مقاله ی «فصلی برای جنايت، فصلی برای معامله در کريدور ها، فصلی برای عربده و تهديد»، و همچنين حتماً و حتماً مقالاتی که در پاورقی آن مقاله به آن ها لينک داده شده است:

http://www.ghoghnoos.org/ak/kb/liberty.htm

این تصاویر قدیمی از ماشین دکتر محمد مصدق، نخست‌وزیر اسبق ایران است. بعد از انقلاب به همت متولیان قلعه احمدآباد،


این تصاویر قدیمی از ماشین دکتر محمد مصدق، نخست‌وزیر اسبق ایران است. بعد از انقلاب به همت متولیان قلعه احمدآباد، این خودروی پونتیاک مدل ۱۹۴۸ به تهران منتقل و تعمیر شد و به احمدآباد که بردند دورش را دیوار کشیدند و وسط اتاقی محصور پارک شد. این دو عکس این ماشین را قبل از تعمیر نشان می‌دهد و دیگری عکسی است که به تازگی از ماشین مصدق گرفته شده است.

زیر باران ( اعتراض جمعی جلوی دفتر دنا)