نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ مهر ۱۰, دوشنبه

محمد جعفری-مقصراصلی خسارتی عظیمی که اشغال سفارت آمریکا برای ایران ببار آورده کیست؟پاسخ به صادق خرازی

gueroganguiha
عکس گروگانگیرها

آقای صادق خرازی در پاسخ به مقاله ای که آقای عباس عبدی در شماره 21 نشریه آسمان، که به تاریخ 7/5/1391 منتشر کرده است، مقاله ای تحت عنوان « وقتی گروگانگیری فرهنگ می‌شود»، نوشته و در تاریخ 25 شهریور 1391، در سایت دیپلماسی که به مدیریت خود ایشان است آنرا منتشر کرده است. آز آنجا که سایت دیپلماسی که ادعای اندیشه سازی و فرهنگ سیاسی مدرن که از جمله ضوابط این ادعا تعامل و پذیرش دگر اندیشی بدون برقراری سانسور است، را دارد، اینجانب پس از مطالعه مقاله آقای صادق خرازی، مطلب مختصری در این رابطه تحت عنوان « مقصر اصلی خسارتی عظیمی که اشغال سفارت آمریکا برای ایران ببار آورده کیست؟ به عنوان «کمنت» برای آن سایت جهت انتشار در تاریخ 31 شهریور 91، ارسال کردم که متأسفانه تا به امروز آن را منتشر نکرده است. البته من این فرض بسیار بسیار ضعیف را هم در نظر دارم که ممکن است مطلب به سایت نرسیده باشد. ولی چون مطلب عنوان شده حاوی نکاتی است که شاید برای دیگران هم مفید باشد، آنرا به اطلاع عموم می رسانم. عین مطلب ارسالی برای آقای صادق خرازی به شرح زیر است:

جناب آقای صادق خرازی سلام

مقصر اصلی خسارتی عظمی که اشغال سفارت آمریکا برای ایران ببار آورده کیست؟
چند نکته ای را که در پاسخ به مطلب آقای عبدی به درستی به صورت سئوالی از ایشان مطرح کرده اید، حقیقتی است که از زبان شما جاری شده است:
1- «مساله ای که من مطرح کردم سوالی است که بخش عمده ای از جامعه نیز آن را در خلوت و جلوت مطرح می کنند و به جدی بودن آن باور دارند. آیا ایشان باور دارند که واقعه گروگانگیری علت موجده جنگ و تجاوز به ایران و بدنامی برای انقلاب و جمهوری اسلامی و پدیده بسیاری از معضلات ملی و بین المللی کشور بوده یا نه؟ آیا ایشان این واقعیت را که اشغال سفارت با آن همه معضلات پیرامونی که پدید آورد هزینه جنگ را بر مردم تحمیل کرد قبول دارند یا آن را توهم می پندارند؟ آقای عبدی، شما و دوستان تان که مدعی هستید آن روز احساساتی بودید و جوانی کردید بفرمایید که به نظر شما هزینه آن احساسات و جوانی کردن شما را چه کس و یا کسانی می بایست متقبل شوند؟»
2- « واقعه گروگانگیری علت موجده جنگ و تجاوز به ایران و بدنامی برای انقلاب و جمهوری اسلامی و پدیده بسیاری از معضلات ملی و بین المللی کشور بوده » و افزون بر این « که اشغال سفارت با آن همه معضلات پیرامونی که پدید آورد هزینه جنگ را بر مردم تحمیل کرد »
3- « بی تردید ماجرای اشغال سفارت آغازگر و بستر رشد بسیاری از بداخلاقی ها شد » اینها و بعضی نکات دیگر ی که مطرح کرده اید، حقایقی است که از زبان شما جاری شده است اما افزوده اید که بی تردید در ماجرای اشغال سفارت
« اگر حکمت امام رضوان الله علیه و بسیاری از بزرگان طراز اول انقلاب نبود معلوم نبود که به دلیل همان احساسات جوانانه چه قتل ها و چه اعدام ها و چه انتقام ها از فضای پرداخته جمع اشغال سفارت نتیجه نمی شد. »
گمانم بر این است که شما در مقامی نیستید که ندانید که اگر آقای خمینی عمل گروگان گیرها را « انقلاب دوم و بزرگتر از انقلاب اول» ننامیده بود و از دانشجویان پیرو خط امام حمایت و پشتیبانی همه جانبه ای نمی کرد، کار این بچه ها را به پشیزی نمی گرفتند و حد اکثر کارشان مثل اشغال سفارت بوسیلۀ چریکاهای فدائی خلق می شد که ظرف کمتر از یک روز آنها را از سفارت بیرون ریختند. در این رابطه آقای محمدرضا مهدوی کنی رئیس فعلی دانشگاه امام صادق که در آن زمان سرپرست کمیته های انقلاب اسلامی بود تصریح می کند که آنها هم قبل و هم به هنگام اشغال سفارت آمریکا، در سفارت آمریکا کمیته داشتند و تیمی حدود 60 نفر در داخل سفارت بود که از سفارت حفاظت می کرد: "ما در مسائل تبعیت از امام را لازم می دانستیم... نا گفته نماند که ما به دستودر شخص امام، سفارت آمریکا را محافظت می کردیم، ولی همه ی سفارتخانه ها این طور نبود چون مهم نبودند. سفارت آمریکا از همه مهمتر بود...امام فرمودند این دشمن اول ماست. به همین جهت احتمال اینکه به سفارت حمله بشود زیاد بود؛ هم از طرف خودی ها و هم از طرف مخالفین، به این جهت امام فرمودند که اینجا را خوب حفاظت کنید. تیمی از نیروهای کمیته حدود 60 نفر از آن جا حفاظت می کردند. در داخل خود سفارت هم جا گرفته بودند و مسئولین سفارت هم مایل بودند که اینها برای حفاظت آنجا بمانند. حتی امکان ماشین در اختیار بچه ها گذاشته بودند."(1) وی گفته خانم معصومه ابتکار مترجم بچه های خط امام در داخل سفارت که گفته است، امام با اشغال سفارت در ابتدا مخالف بوده اند را رد می کند و می گوید: "وقتی شنیدیم که به سفارت آمریکا حمله کردند، برای ما خیلی غیر مترقبه بود و تعجب کردیم چه شده که این ماجرا پیش آمده؟ اجمالاً یادم هست که آقای بهشتی و مهندس بازرگان به من زنگ زدند که آقا چرا شما نشسته اید؟ کجا هستید؟ نیروهای انتظامی کجاست؟ کمیته ها کجا هستند؟ دانشجویان به سفارت ریخته اند و آنجا را تصرف کرده اند و آمریکائی ها را به گروگان گرفته اند. آنها خیلی ناراحت بودند و نمی خواستند که روابط فیمابین با این کارها تیره شود. ما هم در ابتداء طبق وظیفه ی محوله و رویه ی خودمان با ورود دانشجویان به سفارت مخالفت کردیم و من از کمیته پرسیدم چرا اینطور شده؟ گفتند آمدند و به سفارت حمله کردند و از دیوار سفارت بالا رفتند و ما در مقابل بچه ها ایستادگی نکردیم، چون اجازه نداشتیم با بچه های خودمان بجنگیم و بعداً معلوم شد همین دانشجویان خط امام وارد لانه شده اند. من همان موقع به مرحوم حاج احمد آقا زنگ زدم. یادم می آید شب آن روزی بود که به سفارت ریخته بودند، زنگ زدم و پرسیدم جریان چیست؟ مرحوم حاج احمد اول می خندیدند و پاسخ نمی دادند. من گفتم آخر چه شده است؟ شما اطلاع دارید؟ ایشان می خندید. بالاخره بعد از اصرار گفتند: امام راضی هستند. شما هم با آنها کاری نداشته باشید. این بیان مرحوم حاج احمد آقا بود، ولی بعدها خانم ابتکار مترجم دانشجویان در مصاحبه ای اظهار کردند که در ابتدا حضرت امام با این کار مخالف بودند و سر انجام پس از یک یا دو روز رضایت دادند." (2) وی در ادامه می گوید: "اگر منهای دستور امام بود این کار به نظر من مطلوب نبود؛ ولی چون امام فرمودند که این «انقلاب دوم» است، ما هم پذیرفتیم و تسلیم شدیم. نیروهایمان را از آنجا بیرون کشیدیم و آنجا را در اختیار دانشجویان گذاشتیم." (3) این بیان صریح و روشن است که تا یکی دو روز بعد از اشغال، هنوز سفارت در اختیار تیم کمیته مستقر در سفارت بوده و به امر آقای خمینی آنجا را در اختیار دانشجویان خط امام قرار داده اند. آقای مهدوی کنی باز تصریح می کند که: "از کلام حاج احمد آقا معلوم شد که از پیش در این کار همآهنگی صورت گرفته بود، ولی آیا این همآهنگی به این صورت بوده که کار را انجام دادند و سپس اجازه گرفتند یا (از قبل اجازه داشتند، اینها را من نمی دانم، شاید هم از قبل بوده، و دیگر اینها را باید از خود آقایان بپرسید که آنها بهتر می دانند)...اصل کار خلاف قانون بود...آیا درست بود که با وجود و حضور نیروهای کمیته ی انقلاب در سفارت این گونه تهاجم واقع شود؟ در مرحله دوم نتیجه ی این اقدام چه بود و چه اندازه این عمل به نفع ما بود؟ این را من نمی دانم، تحلیل ها مختلف است که آیا این کار به نفع ما بود یا نبود که این خود بحث دیگری است که تحلیل آن از من ساخته نیست." (4)
آقای مهدوی کنی با زبانی که هم حرف و نظرش را زده باشد و هم در صورت حمله مخالفان درون رژیم که چرا امام را متهم می کنی، پاسخی برای حمله کنندگان داشته باشد، می گوید: "من با این کار قطع نظر از دستور امام مخالف بودم و آن را مفید نمی دانستم، به خصوص ادامه ی آن را صلاح نمی دیدم، چنانکه عملاً ادامه ی کار به نفع ما تمام نشد...آخر کار به جائی رسید که ما التماس کردیم که گروگانها را تحویل بدهیم. من در آن موقع که بیانیه الجزایر نوشته می شد در دولت بودم. بیانیه با عجله و بدون مطالعه دقیق و بدون توجه به دقایق و ظرایف حقوق بین المللی تنظیم گردید. به نظر می آید که آثار و تبعاتش هم خیلی جالب نبود."(5) آقای مهدوی کنی در مطالب خود به چند نکته مهم در امر گروگان گیری را روشن می کند:
-تیمی 60 نفره از کمیته های انقلاب که در داخل سفارت آمریکا مستقر بوده از سفارت حفاظت می کرده اند.
- کمیته مستقر در سفارت به امر آقای خمینی برای حفاظت از سفارت آمریکا در آنجا مستقر شده است.
- تا یکی دو روز بعد از اشغال سفارت به وسیله دانشجویان خط امام، کمیته 60 نفری در سفارت مستقر بوده و آقای مهدوی کنی بعد از درک دستور آقای خمینی از سوی احمد خمینی، نیروهای کمیته را از آنجا بیرون کشیده و آنجا را در اختیار دانشجویان گذاشته است.
- حرف خانم معصومه ابتکار که آقای خمینی ابتدا مخالف گروگان گیری بوده را رد کرده و با اطلاعاتی که داشته، توضیح داده که امام از قبل مطلع و راضی به این امر بوده است.
- با حرف آقای احمد خمینی، بر آقای مهدوی کنی مشخص می شود که از پیش همآهنگی با آقای خمینی صورت گرفته است. اما برای اینکه خود را از تیر حمله کنندگان خلاص کند که چرا آقای خمینی را هم متهم می سازد، به شکل مصلحت آمیز و ملایم به این صورت که "از قبل اجازه داشتند، اینها را من نمی دانم، شاید هم از قبل بوده، و دیگر اینها ر ا باید از خود آقایان بپرسید"، تحلیل و نظر واقعی اش را باقی می گذارد.
اگر از داده های دقیق و درست آقای مهدوی کنی هم صرفنظر کنیم، وقتی آقای خمینی 24 و یا 48 ساعت بعد از اشغال سفارت عمل دانشجویان را « انقلاب دوم و بزرگتر از انقلاب اول» ننامیده و از دانشجویان پیرو خط امام حمایت و پشتیبانی همه جانبه ای نکرده بود، می شد به نوعی حرف شما را قبول کرد. ولی با این حمایت و پشتیبانی همه جانبه آقای خمینی و به تعببیر شما « حکمت امام رضوان الله علیه » در حقیقت مسبب اصلی مصیبتهائی را که شما در اثر گروگانگیری ذکر کرده اید، جز آقای خمینی و زعمای حزب جمهوری اسلامی و باز به تعبیر شما « بسیاری از بزرگان طراز اول انقلاب » چه کس دیگری می تواند باشد ؟ جناب آقای خرازی عزیز، تذکر این نکته هم به جا است که هر عملی که برای به دست گرفتن انحصاری قدرت و یا اشتباه و ندانم کاری انجام گرفته است را برای فرار از عوقبش آن به گردن « مجاهدین (منافقین) » انداختن شما را به تحلیل درست و صحیح راهبر نمی شود. اگر آقای خمینی از عملِ دانشجویان حمایت نمی کرد و آن را « انقلاب دوم و بزرگتر از انقلاب اول» نمی نامید، « مجاهدین (منافقین) » چه محلی از اِعراب داشتند که بتوانند عملی انجام دهند.
اینجانب مسئله گروگان گیری و تبعات عظیم زیانباری که برای ملت ایران ببار آورده و هنوز هم بخشی از مسائل مبتلا به کشور از گروگان گیری سرچشمه می گیرد را در کتاب «گروگان گیری و جانشینان انقلاب» قدم به قدم از لحظه اشغال سفارت تا قرار پنهانی با جمهوریخواهان و زیر بار قرار داد الجزایر که بنا بر گفته عاقدین و امضاء کننده اش نظیر قرار داد وثوق الدوله است، با اسناد و مدارک انکار ناپذیر آورده ام و از تکرار آنها در این مقاله پرهیز می کنم و از خداوند می خواهم که همه ما را در تحلیل ها و انتقادها و گفتارها یمان خارج از مصلحت ها و منافع شخصی و گروهی ویا ... به حقیقت و درستی رهنمون کند.  
محمد جعفری 31 شهریور 1391

یاد داشتها:
1- خاطرات آیت الله مهدوی کنی، تدوین مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول 1388، صص 221و 220.
2- همان سند، صص 218 و 219.
3- همان سند، ص220.
4-   همان سند، ص 223.
5-   همان سند، ص 220.

سرمقاله حسین نواب صفوی مشاور امورخارجی بنی صدر،در خرداد1360، 6 ماه قبل از اعدامش-7مهر 60-ایستاده ایم

۱۳۹۱/۰۷/۰۹Navab Hossein 120930
دست از طلب ندارم، تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا تن زجان برآید
بگشا تربتم را بعد از وفات و بنگر
کزآتش درونم دود کفن برآید

برای ما، هیچ دشوار نیست تا با چرخش قلمی و با گردش زبانی از سوز و سازها بگوییم، و در واقع آنجا که از سوختنها و ساختنها باید گفت کمتر کسی به اندازه ما سوخته است و ساخته است. اما چرا ساخته ایم؟ چه عاملی ما را از گشودن بندهایی که بر خود نهاده ایم ـ یا بر ما نهاده اند ـ ولاجرم رویارویی نهایی با جریان حاکم، باز داشته است؟ سبب مدارای ما چیست؟ و .... چه خواهیم کرد؟
... امروز که این پرسشها، بیش از همیشه اذهان را به جانب خود معطوف کرده اند، سکوت و خاموشی زیبنده نیست. حالی، مجالی فراهم آمده است و ما بی آنکه اندیشه پرهیز و پروا کنیم، به توضیح و بیان واقعیتها خواهیم ایستاد.
اگر سطور بالا، کار مقدمه را کرده باشد، می باید بی درنگ به وضعیت فعلی پرداخت. با اعتقاد ما اساسی ترین مسئله حاضر کشور، مسئله جنگی است که در صفحات غربی و جنوبی ایران ادامه دارد. اینکه احوال مصیبت بار اقتصادی و جو خشونت داخلی، مسئله جنگ را امری ثانوی و فاقد اهمیت تعیین کننده گی جلو داده است، در این واقعیت که سرنوشت جنگ با سرنوشت ایران و انقلاب پیوند خورده است تغییری نمی دهد. یا در این جنگ پیروز می شویم و یا به فوز پرداخته ایم و به مثاحب بیشمار جاری نائل خواهیم آمد و یا شکست می خوریم و آزادی و استقلال و یکپارچگی و تمامیت ارضی میهن و سرنوشت خود و نسل بی اقبال آینده را به تباهی می کشانیم. اگر خواننده این استنتاج و ارزیابی را موافق نظر خود نمی یابد، لحظه ای تصور کند که خوزستان از دست رفته است. آیا بر ایران منهای خوزستان ـ و یا هر استان دیگر ـ آینده ای با کمترین امیدها متصور است؟
بی شبه، همه چیز به جنگ باز می گردد. اما وضعیت جنگ چه بود و چه هست؟ ما به اجبار اندکی به عقب باز خواهیم گشت. توضیح پاره ای از واقعیتها اجتناب ناپذیر است اما نباید آنرا به حساب همه واقعیتها منظور کرد. آنروز که جنگ خاتمه یابد ملت ایران خواهد دانست که نیروهای مسلح این جمهوری و فرمانده کل قوا با چه امکانات و با چه خنجر از پشت خوردنها، جنگ را به پایان بردند. امروز مجال و امکان بیان این حقایق میسر نیست. اما همه روز امروز نیست.
این احساس که در بخش بعدی بیش از حد به ماوقع و ماحصل جنگ پرداخته میشود، احساس صادقی است. ولی ما برای اینکه واقعیت جنگ را آنطور که هست پیشاروی خواننده بنهیم، راه دیگری نیافتیم. بهرحال این حاشیه روی، هر چند مقاله را از قالب و قواره خارج کرده است، چندان بی فایده نیست. هنگامی که نیروهای متجاوز عراق، حمله تعرضی خود را با بیش از 2500 تانک بر ضد انقلاب و میهن ما آغاز کردند در سراسر جبهه جنوب، ارتش ایران تنها 28 دستگاه تانک قابل استفاده در اختیار داشت. آرایش دفاعی نیروهای مسلح در استان خوزستان به "همت" استاندار و انصارش به کلی از هم پاشیده بود.
افسران و درجه داران متخصص و ورزیده همه از ظرفیتها و پستهای تخصصی خود برکنار شده بودند. جمعی در بازداشت بسر می بردند. روحیه و نظم و انتظام به یکباره از میان سربازان رخت بر بسته بود، و ارتش عراق در ساعت اولیه جنگ، با استفاده از همین تلاشی و فروپاشیدگی این ارتش بخشهای عمده ای از مناطق مرزی و سرحدات جنوبی و غربی ایران را تحت اشغال درآورد. برآورد همه، شکست و تسلیم کامل جنوب ظرف 4 روز بود. دشمن در اینسوی کرخه در آستانه تسخیر ذزفول بسر می برد. در این شرایط فرمانده کل قوا در دزفول مستقر شد و به ایجاد هماهنگی، بازآوری روحیه و بازسازی اساسی ارتش در زیر ضربات و حملات بی امان دشمن پرداخت. در آن روزها که واحدهای توپخانه و نیروی زرهی پیش از آغاز جنگ و خودسرانه یا از خوزستان جمع آوری شده بود و یا از کارایی برخورد نبود. هوانیروز و نیروی هوائی ـ که تعدادی از خلبانان و افسران آن همان روزها با اصرار فرمانده کل قوا از زندان ازاد شده بودند، کار توپخانه و نیروی زمینی را بعهده گرفتند و پیشروی سریع نیروهای زرهی عراق را متوقف ساختند. بسیاری از آن دلاوران اینک به تاریخ پیوسته اند و نخواهند بود تا آنچه را بر آنان رفت، به ملت ایران گزارش کنند، اما نه تاریخ و نه ملت هیچیک کور نیستند. بهر تقدیر با پیگیری، کوشش، حضور بی قفه در خطوط مقدم جبهه و استقامت فرمانده کل قوا و افسران و درجه داران و سربازان میهندوست و با شرافت با پشتوانه رو به تزایدی از حمایت بی واسطه مردم بر نابسمانی ها، یک به یک چیره گی یافتند و کاستی ها را بقوت تبدیل ساختند.
امروز بیش از 8 ماه از آغاز جنگ تحمیلی می گذرد. فرمانده کل قوا در شرایطی که سخت ترین ضربه ها را از داخل و پشت دریافت کرده است، کار جنگ با حزم و قاطعیت جلو برده است. بیگمان او به موقع خود حقایق را بر مردم روش خواهد ساخت و چون چنین است ما بیش از آنچه رفت، رسالتی بر خود احساس نمی کنیم.
آنچه باقی می ماند اینکه، او، در شرایطی که تنها سه ماه با پیروزی همه جانبه بر نیروهای متجاوز عراق فاصله دارد، با جبهه بظاهر گسترده ای در داخل مواجه شده است. اختیارات او یک به یک و روز به روز به "دیگران" واگذار می شوند. در تضعیف موقعیت و سلب توانایی هایی که بنحوی به ادره کشور و ادامه جنگ مربوط می شوند. هیچگونه عنایتی به بحران سیاسی و گیرودار اجتماعی حاضر به عمل نمی آید.
با این تفاصیل، دو راه بیشتر بر رئیس جمهور و فرمانده کل قوا گشوده نیست. یا کنار برود و سرنوشت کشور و انقلاب و مردم و همه چیز را به جریان حاکم واگذار کند و شکست انقلاب و تجزیه ایران را به چشم ببیند و یا در عین ایستادگی و استقامت در برابر بی قانونی ها، کار جنگ را فرو ننهد و تعیین تکلیف را به پایان جنگ با پایدار شدن افقی مناسب واگذار کند. ملت ایران اگر چه امروز در آتش التهابات درونی می سوزد و قائل به مدارا نیست. اما بیگمان راضی نخواهد شد که سرنوشت جنگ را گروهی بدست گیرند که بر تمام شئونات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشور ضربات جدی وارد ساخته اند. مردم ایران با 76 درصد آرا، ابوالحسن بنی صدر را مسئول و ناظر بر اجرای قانون اساسی، هماهنگ کننده سه قوه و رئیس قوه مجریه شناخته اند. هر چند بخش عمده این اختیارات امروز ازآن "دیگران" شده است. اما مردم سرنوشت خود انقلاب و میهن را بدست او سپرده اند و تا لحظه ایکه بر این تصمیم باقی هستند ـ و مگر آنکه در "رفراندومی" خلاف آن ثابت شود ـ از او مسئولیت می طلبند.
اگر قرار باشد تحلیل منطقی و تلخیصی از سطور پیش و وضعیت حاضر بعمل آید، جز این نیست که ایران اسلامی و انقلاب اسلامی در مقطعی تاریخی بسر می برند. سرنوشت ایندو با سرنوشت جنگ تعیین می شوند. فرمانده کل قوا و رئیس جمهور دقیقا به این حیث، نمی تواند در برابر خطراتی که این هر دو را تهدید میکند جانب سکوت اختیار کند. اما تقابل اجتماعی، تقابلی که به جنگ داخلی منجر شود و لاجرم کار جنگ جنوب را به شکست بکشاند و به از دست رفتن خوزستان بیانجامد، بهیچرو توجیه نمی پذیرد. می ماند به اینکه راه حل چیست؟ راه حل از مدتها پیش تعیین شده است: رجوع به مردم. هیچکس برای تعیین تکلیف قطعی، خصوصا در اینباره، محق تر از مردم نیست. بی شک روزنامه امروز در اینباره خاموش نخواهد بود. اما آنچه از این مقاله باقی مانده است اینست که اگر رئیس جمهور همه مشروعیت خود را از مردم گرفته است و اگر راست است ـ و هست ـ که این مشروعیت و حمایت همچنان باقی است، پس حضور و استقامت مردم در صحنه است که به او قوت توان، روحیه و ابزار تحقق بخشیدن به آمال و آرزوهای مردم استقلال، آزادی، حمهوری اسلامی ـ را ارزانی میدارد. مردم بی شک محظورات و ملاحظاتی که در عمل و تصمیم رئیس جمهور دخالت دارد درک کرده اند. اگر چنین است، همه چیز به انها باز می گردد. تا آنجا که به منتخب ملت، ابوالحس بنی صدر مربوط می شود، او به اجحافات جابرانه وقعی نمی نهند و مقاوم، پایدار و استوار ایستاده است. چیزی که بدین استقامت و پایداری معنی و مفهوم می بخشد جز عمل مردم نیست.
خدا، تاریخ و مردم قضاوت خواهند کرد که ما برای نجات این جمهوری و آرمانهای آن و برای حفظ وحدت و یکپارچگی مردم و میهن خود هیچ کوششی فرو ننهشتیم. از احترام به قانون و التزام به رای ملت سر نپیچیدیم. امروز نیز به رای ملت ـ که "میزان" است ـ گردن نهاده ایم.

در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست
خرم آنکزنازنیان، بخت برخوردار داشت
گر مرید راه عشقی، فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت

سید حسین نواب صفوی
9 خرداد 1360 ، سرمقاله روزنامه انقلاب اسلامی شماره 551

توضیح سایت انقلاب اسلامی: حسین نواب مهندس صنایع هوائی فارق التحصیل دانشگاه یو سی ال ای لوس انجلس کالیفرنیا بود. در طول تحصیل خود در چارچوب انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا و در دیگر فعالیتهای دانشجویی علیه رژیم شاه، یکی از متعهدترین و فعال ترین افراد انجمن بود. مقالات و سخنرانی های او در سمینارهای دانشویی بسیاری را روشن کرد و از همان زمان سازش ناپذیری خود را با روحانیتی که در لباس اسلام در معانقه با محمد علیشاه با مشروطه مخالفت می کردند و در مخالفت با مصدق با زاهدی ها مغازله می نمودند نشان داد. در پائیز 1357 به ایران بازگشت و در قیام تاریخی 22 بهمن نقش موثر ایفا کرد. بعد از انقلاب برای راه انداختن روزنامه انقلاب اسلامی فعالیت چشمگیر نمود و با انتشار روزنامه مسئولیت بخش کارگری و دهقانی را بعهده گرفت. در زمان انتخابات ریاست جمهوری عضو فعال دفتر انتخابات آقای بنی صدر بود و پس از پیروزی مشاور امور خارجی رئیس جمهوری شد. قلمش بسیار شیوا و شیرین و رسا بود. عمده دیوان حافظ را حفظ بود و از زمانی که مخفی شد یعنی از تاریخ 18 خرداد 1360 فردای بسته شدن روزنامه انقلاب اسلامی یک دوره کامل شاهنامه را تمام کرد. او بتاریخ خرداد 60 دستگیر شد و زیر شکنجه های سخت قرار گرفت اما لحظه ای از مقاومت دست ننشست و بالاخره در 7 مهر 1360 اعدام شد. یاد این مرد بزرگ را گرامی

EnghelabeEslami 9Khordad60 120930

NavabHossein Sarmaghale 9Khordad60 1