نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ مهر ۱۸, پنجشنبه

گزارش تفصيلی آماری اعدام در ايران

گزارش تفصيلی آماری اعدام در ايران

خبرگزاری هرانا - در بازه زمانی ۱۱ اکتبر ۲۰۱۲ تا ۱۰ اکتبر ۲۰۱۳، حداقل ۵۳۷ نفر در نقاط مختلف ايران از راه حلق آويز اعدام شدند که اين رقم در مقايسه با زمان مشابه در سال گذشته، ۹ درصد افزايش داشته است. صدور و اجرای حکم اعدام شهروندان در ايران، در حالی رخ می‌دهد که بسياری از متهمان از دسترسی به يک روند عادلانه‌ دادرسی محروم‌اند.
در گزارش پيش رو، ضمن اعلام آمار سالانه اعدام و مقايسه آن با سال گذشته، با تکيه بر علم آمار، به پيش بينی وضعيت احتمالی اعدام ها در ايران، در سال آينده نيز پرداخته شده است.
هم چنين به شاخص ترين موارد در اين حوزه، اعم از بيش ترين اعدام ها در يک روز، بيش ترين اعدام ها در ملاءعام و جنجالی ترين اعدام اشاره شده است.
عمده ترين منبع اين گزارش، مجموعه اظهاراتی است که مقامات قضايی در گفتگو با رسانه های دولتی به صورت رسمی از صدور و اجرای حکم اعدام برای شهروندان خبر دادند و بخش ديگری از اين گزارشات نيز توسط ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران (هرانا) و يا ساير منابع مستقل و معتبر تهيه و تنظيم شده است.
جنجالی ترين اعدام
جنجالی ترين حکم اعدام سال، که با دخالت آملی لاريجانی، رئيس قوه قضائيه برای دو متهم به زورگيری به نام های "عليرضا مافيها" و "محمد‌علی سروری"صادر شده بود، بامداد ۱ بهمن ماه سال ۱۳۹۱(۲۰ ژانويه ۲۰۱۳) به اجرا در آمد. رئيس قوه قضائيه در سخنانی اعلام کرده بود "تفاوتی ميان به‌کارگيری سلاح سرد يا گرم وجود ندارد و (اين اقدام) در حکم محاربه و مجازات آن نيز اعدام است."
صدور و اجرای ضرب العجلی حکم اعدام(حدود ۲۰ روز) برای اين دو متهم که فيلم زورگيری ايشان از يک شهروند در فضای مجازی در سطح گسترده منتشر شده بود و بازتاب فراوانی يافت، با هدف نشان دادن اقتدار و اراده پليس و نهادهای قضايی در برابر تخلف هايی از اين دست و هم چنين انتخاب محلی چون پارک هنرمندان برای اجرای حکم که مکانی فرهنگی تلقی می شود، انتقادات گسترده کارشناسان و اهالی هنر را به همراه داشت.
جنجالی ترين محل اجرای اعدام
ساعت ۷ صبح روز چهارشنبه ۲۷ دی ماه ۱۳۹۱(۱۶ ژانويه ۲۰۱۳) در ورزشگاه شهيد مظهری شهرستان سبزوار، حکم اعدام فردی به نام "الياس" که حدود ۲۳ سال سن داشت، به اتهام تجاوز به عنف اجرا شد و ماموران اجرای احکام، تماشاگران اعدام را در شرايطی در سکوهای محل تماشای فوتبال در ورزشگاه نشانده بودند که هيچ محدوديت سنی و جنسی برای تماشاگران در نظر نگرفته بودند.
اجرای اين حکم در استاديوم فوتبال، واکنش و اعتراض فيفا را نيز با فرستادن نامه ای به فدراسيون فوتبال ايران به دنبال داشت.
بيشترين اعدام در يک روز
بيشترين اعدام ها در طی ۲۴ ساعت، در ۳۱ مردادماه سال ۱۳۹۲(۲۲ آگوست ۲۰۱۳) رخ داد و بر اين اساس ۲۷ تن در شهرهای تبريز، هنيدجان، کرج، اردبيل، اروميه، اراک و مشهد اعدام شدند که در نوع خود کم سابقه می نمود.
بيشترين اعدام در يک استان
بيشترين تعداد نفراتی که در ايران اعدام شدند از استان البرز می باشند که به دليل وجود سه زندان قزلحصار، رجايی شهر و ندامتگاه کرج در اين استان آمار بالايی را به خود اختصاص داده است. بدين ترتيب ۹۳ تن در استان البرز، ۴۲ تن در استان تهران و ۳۸ نفر مشترکا در استان های فارس و آذربايجان غربی اعدام شدند.
بيشترين اعدام در ملاء عام
فارس، استانی بوده که بيشترين تعداد نفرات و دفعاتی که در انظار عمومی حکم اعدام در شهرهای مختلف آن اجرا شده است. به طوری که هشت گزارش اجرای حکم اعدام در ملاءعام از اين استان ثبت شده است و در آن ۲۳ نفر اعدام شدند.
بيشترين اعدام در يک زندان
زندان رجايی شهر کرج با ۴۷ نفر، بيشترين تعداد اعدامی های گزارش شده را به خود اختصاص داده است و پس از آن زندان مرکزی اروميه با تعداد ۴۰ نفر و زندان قزل حصار با تعداد ۳۷ نفر در مقام های بعدی قرار دارند.
بيشترين نوع اتهامات
۶۲ درصد اعدام های صورت گرفته در طی مدت مورد اشاره، مربوط به جرائم مواد مخدر، ۱۳ درصد قتل و ۱۱ درصد آن مربوط به تجاوز به عنف بوده است.
صدور و اجرای حکم اعدام برای نوجوانان بزهکار
اعدام يک نوجوان بزهکار، که متهم به ارتکاب قتل در ۱۴ سالگی بود، در زندان کازرون پس از آنکه به سن قانونی (۱۸ سال) رسيد؛ بحث برانگيز ترين مورد در اين حوزه به شمار می رود. هم چنين يک نوجوان بزهکار ديگر به نام فرهاد که در سن ۱۷ سالگی مرتکب قتل شده بود نيز از سوی شعبه ۷۴ دادگاه کيفری تهران به اعدام محکوم شد. در زمان تهيه اين گزارش و همزمان با روز جهانی مبارزه برای لغو حکم اعدام، شعبه ششم ديوان عالی کشور هم حکم اعدام يک نوجوان به نام "بهاءالدين قاسم‌زاده" را که در سن ۱۶ سالگی مرتکب قتل شده بود؛ به وی ابلاغ کرد.
بهترين مواضع برای محدوديت در صدور حکم اعدام
پارلمان کانادا، لايحه‌ای را به تصويب رساند که بر اساس آن اعدام‌های گسترده تابستان ۱۳۶۷ در ايران "جنايت عليه بشريت" خوانده شده است. اقدام پارلمان کانادا نخستين واکنش از سوی يک کشور محسوب می‌شود که در آن کشتار دهه ۶۰ "جنايت عليه بشريت" شناخته شده است.
مهمترين اقدام جهانی جهت محدود کردن اعدام
تصميم دولت دانمارک برای قطع کمک های مالی خود به دفتر مبارزه با مواد مخدر سازمان ملل که مهمترين منبع مالی دولت ايران برای مبارزه با قاچاق مواد مخدر است؛ از مهمترين و موثرترين اقدامات جهانی در جهت تنبيه دولت ايران برای صدور فله ای حکم اعدام برای جرائم مربوط به مواد مخدر در ايران بود.
بهترين برنامه رسانه ای
برنامه تلويزيونی "ماه عسل" که از شبکه سوم صدا و سيمای جمهوری اسلامی ايران، در سال های اخير و در طی ماه رمضان، پخش می شود، يکی از معدود برنامه های فرهنگی موثر در زمينه تشويق خانواده های قربانيان برای گذشت از قصاص متهمين به قتل در ايران بود. دست اندرکاران اين برنامه، روز هشتم مرداد ماه ۱۳۹۲(۳۰ جولای ۲۰۱۳) يک خانواده ايرانی را که چند روز قبل، از قصاص قاتل فرزند خود در ملاءعام گذشته بودند، به برنامه شان آورده بودند.
آمار صدور حکم اعدام
در طول يک سال گذشته دستگاه قضايی کشور دستکم ۱۰۶ تن از شهروندان را در شهرهای مختلف، آن هم به اتهاماتی به غير از جرائم مربوط به مواد مخدر به اعدام محکوم کرده است. لازم به اشاره است مراحل دادرسی پرونده های زندانيان مواد مخدر تقريباً هيچ گاه رسانه ای نمی شود و اين امر همواره مورد اعتراض گروه ها و سازمان های حقوق بشری بوده است.
آمار اجرای حکم اعدام
در طول يک سال گذشته(از ۱۱ اکتبر ۲۰۱۲ تا کنون) ۵۳۷ نفر که از سوی دستگاه قضايی به اعدام محکوم شده بودند، اعدام شدند. ۱۲ درصد اين اعدام ها که بالغ بر ۶۷ نفر می شود در انظار عمومی اجرا شده است.
اکثر اين اعدام ها با کمترين شفافيت در پروسه دادرسی و اجرای حکم همراه بوده است؛ به طوری که جنسيت ۶۱ درصد اعدام شدگان مشخص نيست و تنها جنسيت ۱۹ زن و ۱۸۹ مرد، محرز شده است. هم چنين دست کم هويت ۶۰ درصد اعدام شدگان به دليل اينکه از سوی نهادهای قضايی گزارش شده است، نامعلوم است و تنها در برخی موارد که اعدام ها در ملاءعام صورت گرفته، هويت اعدام شدگان افشا شده است.
هم چنين ۴۰ درصد اعدام ها در ايران (۲۱۳ نفر) مخفيانه صورت گرفته است و دستگاه قضايی نه تنها جزئيات پرونده آن ها را به رسانه ها اعلام نکرده، بلکه از اطلاع رسانی در مورد اعدام ايشان در رسانه های دولتی سرباز زده است.
مقايسه آمار با سال گذشته
در طی ۱۱ اکتبر ۲۰۱۱ الی ۱۰ اکتبر ۲۰۱۲، ۴۸۸ نفر اعدام شدند که در مقايسه اجرای حکم اعدام در همين بازه زمانی در سال جاری، ۹ درصد افزايش در اجرای حکم وجود داشته است.
هم چنين در مقايسه اجرای اين حکم در ملاء عام نيز شاهد افزايشی ۱۴ درصدی بوده ايم که در نوع خود بی سابقه بوده است. همان طور که اشاره شد، مردم استان فارس در طول يک سال گذشته شاهد بيشترين تعداد اعدام در ملاءعام بوده اند.

پيش بينی آمار سال آينده
بر اساس سی وی ۵۷ درصدی (۰.۵۷) بدست آمده در ۱۲ ماه گذشته، پيش بينی می شود در ماه نوامبر سال ۲۰۱۳ حداقل ۲۴ نفر و حداکثر ۸۸ نفر در ايران اعدام شوند. هم چنين بر همين منوال پيش بينی می شود در دسامبر حداقل ۱۳ و حداکثر ۴۷ نفر، در ژانويه ۲۰۱۴ حداقل ۲۲ و حداکثر ۸۰ نفر، در فوريه ۲۰۱۴ حداقل ۱۷ و حداکثر ۶۳ نفر، در مارس ۲۰۱۴ حداقل ۲۰ و حداکثر ۷۲ نفر، در می ۲۰۱۴ حداقل ۲۱ و حداکثر ۷۹ نفر، در ژوئن ۲۰۱۴ حداقل ۱۴ و حداکثر ۵۰ نفر، در جولای ۲۰۱۴ حداقل ۴۰ و حداکثر ۱۴۴ نفر، در آگوست ۲۰۱۴ حداقل ۳ و حداکثر ۹ نفر، در سپتامبر ۲۰۱۴ حداقل ۲۵ و حداکثر ۹۳ نفر و در ماه اکتبر ۲۰۱۴ حداقل ۳۲ و حداکثر ۱۱۸ نفر اعدام شوند.

/ ویران سازی طبیعت و کشاورزی مازندران در حکومت اسلامی : ساخت و سازهایی که حتی در قوانین این حکومت هم روی کاغذ غیر مجاز است

/ ویران سازی طبیعت و کشاورزی مازندران در حکومت اسلامی : ساخت و سازهایی که حتی در قوانین این حکومت هم روی کاغذ غیر مجاز است







































دومین محیط‌بان محکوم به اعدام: نگذارید جوانی ام به ناحق تباه شود

اینجانب دارای یک سر عائله هستم. قبل و بعد از ورود به زندان، سه نفر از فرزندانم فوت نموده اند. پدر پیر و مریض احوالی دارم و همینطور مادری که نمی تواند راه برود. با هزاران بدبختی و مشقت زندگی می گذرانند. من در زندانم و از حقوق دریافتی خانواده ام و همچنین خانواده پدری ام امرار معاش می کنم. به علت بازداشت مشکلات شدید خانوادگی برایم پیش آمده؛ همسرم دچار ناراحتی قلبی شده و از ناحیه اعصاب درد و رنج می برد.”نازنین” دخترم کلاس اول راهنمایی است، برای مدرسه اش هیچ کاری نتوانسته ام انجام بدهم، حتی در طول سال شاید سه بار آنهم ۱۰ دقیقه او را دیده ام

هرانا؛ از اکتبر تا اکتبر - گزارش تفصیلی آماری اعدام در ایران

خبرگزاری هرانا - در بازه زمانی ۱۱ اکتبر ۲۰۱۲ تا ۱۰ اکتبر ۲۰۱۳، حداقل ۵۳۷ نفر در نقاط مختلف ایران از راه حلق آویز اعدام شدند که این رقم در مقایسه با زمان مشابه در سال گذشته، ۹ درصد افزایش داشته است. صدور و اجرای حکم اعدام شهروندان در ایران، در حالی رخ می‌دهد که بسیاری از متهمان از دسترسی به یک روند عادلانه‌ دادرسی محروم‌اند.
در گزارش پیش رو، ضمن اعلام آمار سالانه اعدام و مقایسه آن با سال گذشته، با تکیه بر علم آمار، به پیش بینی وضعیت احتمالی اعدام ها در ایران، در سال آینده نیز پرداخته شده است.
هم چنین به شاخص ترین موارد در این حوزه، اعم از بیش ترین اعدام ها در یک روز، بیش ترین اعدام ها در ملاءعام و جنجالی ترین اعدام اشاره شده است.
عمده ترین منبع این گزارش، مجموعه اظهاراتی است که مقامات قضایی در گفتگو با رسانه های دولتی به صورت رسمی از صدور و اجرای حکم اعدام برای شهروندان خبر دادند و بخش دیگری از این گزارشات نیز توسط ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران (هرانا) و یا سایر منابع مستقل و معتبر تهیه و تنظیم شده است.
جنجالی ترین اعدام
جنجالی ترین حکم اعدام سال، که با دخالت آملی لاریجانی، رئیس قوه قضائیه برای دو متهم به زورگیری به نام های "علیرضا مافیها" و "محمد‌علی سروری"صادر شده بود، بامداد ۱ بهمن ماه سال ۱۳۹۱(۲۰ ژانویه ۲۰۱۳) به اجرا در آمد. رئیس قوه قضائیه در سخنانی اعلام کرده بود "تفاوتی میان به‌کارگیری سلاح سرد یا گرم وجود ندارد و (این اقدام) در حکم محاربه و مجازات آن نیز اعدام است."

صدور و اجرای ضرب العجلی حکم اعدام(حدود ۲۰ روز) برای این دو متهم که فیلم زورگیری ایشان از یک شهروند در فضای مجازی در سطح گسترده منتشر شده بود و بازتاب فراوانی یافت، با هدف نشان دادن اقتدار و اراده پلیس و نهادهای قضایی در برابر تخلف هایی از این دست و هم چنین انتخاب محلی چون پارک هنرمندان برای اجرای حکم که مکانی فرهنگی تلقی می شود، انتقادات گسترده کارشناسان و اهالی هنر را به همراه داشت.
جنجالی ترین محل اجرای اعدام
ساعت ۷ صبح روز چهارشنبه ۲۷ دی ماه ۱۳۹۱(۱۶ ژانویه ۲۰۱۳) در ورزشگاه شهید مظهری شهرستان سبزوار، حکم اعدام فردی به نام "الیاس" که حدود ۲۳ سال سن داشت، به اتهام تجاوز به عنف اجرا شد و ماموران اجرای احکام، تماشاگران اعدام را در شرایطی در سکوهای محل تماشای فوتبال در ورزشگاه نشانده بودند که هیچ محدودیت سنی و جنسی برای تماشاگران در نظر نگرفته بودند.

اجرای این حکم در استادیوم فوتبال، واکنش و اعتراض فیفا را نیز با فرستادن نامه ای به فدراسیون فوتبال ایران به دنبال داشت.
بیشترین اعدام در یک روز
بیشترین اعدام ها در طی ۲۴ ساعت، در ۳۱ مردادماه سال ۱۳۹۲(۲۲ آگوست ۲۰۱۳) رخ داد و بر این اساس ۲۷ تن در شهرهای تبریز، هنیدجان، کرج، اردبیل، ارومیه، اراک و مشهد اعدام شدند که در نوع خود کم سابقه می نمود.

بیشترین اعدام در یک استان
بیشترین تعداد نفراتی که در ایران اعدام شدند از استان البرز می باشند که به دلیل وجود سه زندان قزلحصار، رجایی شهر و ندامتگاه کرج در این استان آمار بالایی را به خود اختصاص داده است. بدین ترتیب ۹۳ تن در استان البرز، ۴۲ تن در استان تهران و ۳۸ نفر مشترکا در استان های فارس و آذربایجان غربی اعدام شدند.

بیشترین اعدام در ملاء عام
فارس، استانی بوده که بیشترین تعداد نفرات و دفعاتی که در انظار عمومی حکم اعدام در شهرهای مختلف آن اجرا شده است. به طوری که هشت گزارش اجرای حکم اعدام در ملاءعام از این استان ثبت شده است و در آن ۲۳ نفر اعدام شدند.

بیشترین اعدام در یک زندان
زندان رجایی شهر کرج با ۴۷ نفر، بیشترین تعداد اعدامی های گزارش شده را به خود اختصاص داده است و پس از آن زندان مرکزی ارومیه با تعداد ۴۰ نفر و زندان قزل حصار با تعداد ۳۷ نفر در مقام های بعدی قرار دارند.

بیشترین نوع اتهامات
۶۲ درصد اعدام های صورت گرفته در طی مدت مورد اشاره، مربوط به جرائم مواد مخدر، ۱۳ درصد قتل و ۱۱ درصد آن مربوط به تجاوز به عنف بوده است.

صدور و اجرای حکم اعدام برای نوجوانان بزهکار
اعدام یک نوجوان بزهکار، که متهم به ارتکاب قتل در ۱۴ سالگی بود، در زندان کازرون پس از آنکه به سن قانونی (۱۸ سال) رسید؛ بحث برانگیز ترین مورد در این حوزه به شمار می رود. هم چنین یک نوجوان بزهکار دیگر به نام فرهاد که در سن ۱۷ سالگی مرتکب قتل شده بود نیز از سوی شعبه ۷۴ دادگاه کیفری تهران به اعدام محکوم شد. در زمان تهیه این گزارش و همزمان با روز جهانی مبارزه برای لغو حکم اعدام، شعبه ششم دیوان عالی کشور هم حکم اعدام یک نوجوان به نام "بهاءالدین قاسم‌زاده" را که در سن ۱۶ سالگی مرتکب قتل شده بود؛ به وی ابلاغ کرد.

بهترین مواضع برای محدودیت در صدور حکم اعدام
پارلمان کانادا، لایحه‌ای را به تصویب رساند که بر اساس آن اعدام‌های گسترده تابستان ۱۳۶۷ در ایران "جنایت علیه بشریت" خوانده شده است. اقدام پارلمان کانادا نخستین واکنش از سوی یک کشور محسوب می‌شود که در آن کشتار دهه ۶۰ "جنایت علیه بشریت" شناخته شده است.
مهمترین اقدام جهانی جهت محدود کردن اعدام
تصمیم دولت دانمارک برای قطع کمک های مالی خود به دفتر مبارزه با مواد مخدر سازمان ملل که مهمترین منبع مالی دولت ایران برای مبارزه با قاچاق مواد مخدر است؛ از مهمترین و موثرترین اقدامات جهانی در جهت تنبیه دولت ایران برای صدور فله ای حکم اعدام برای جرائم مربوط به مواد مخدر در ایران بود.

بهترین برنامه رسانه ای
برنامه تلویزیونی "ماه عسل" که از شبکه سوم صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، در سال های اخیر و در طی ماه رمضان، پخش می شود، یکی از معدود برنامه های فرهنگی موثر در زمینه تشویق خانواده های قربانیان برای گذشت از قصاص متهمین به قتل در ایران بود. دست اندرکاران این برنامه، روز هشتم مرداد ماه ۱۳۹۲(۳۰ جولای ۲۰۱۳) یک خانواده ایرانی را که چند روز قبل، از قصاص قاتل فرزند خود در ملاءعام گذشته بودند، به برنامه شان آورده بودند.

آمار صدور حکم اعدام
در طول یک سال گذشته دستگاه قضایی کشور دستکم ۱۰۶ تن از شهروندان را در شهرهای مختلف، آن هم به اتهاماتی به غیر از جرائم مربوط به مواد مخدر به اعدام محکوم کرده است. لازم به اشاره است مراحل دادرسی پرونده های زندانیان مواد مخدر تقریباً هیچ گاه رسانه ای نمی شود و این امر همواره مورد اعتراض گروه ها و سازمان های حقوق بشری بوده است.

آمار اجرای حکم اعدام
در طول یک سال گذشته(از ۱۱ اکتبر ۲۰۱۲ تا کنون) ۵۳۷ نفر که از سوی دستگاه قضایی به اعدام محکوم شده بودند، اعدام شدند. ۱۲ درصد این اعدام ها که بالغ بر ۶۷ نفر می شود در انظار عمومی اجرا شده است.

اکثر این اعدام ها با کمترین شفافیت در پروسه دادرسی و اجرای حکم همراه بوده است؛ به طوری که جنسیت ۶۱ درصد اعدام شدگان مشخص نیست و تنها جنسیت ۱۹ زن و ۱۸۹ مرد، محرز شده است. هم چنین دست کم هویت ۶۰ درصد اعدام شدگان به دلیل اینکه از سوی نهادهای قضایی گزارش شده است، نامعلوم است و تنها در برخی موارد که اعدام ها در ملاءعام صورت گرفته، هویت اعدام شدگان افشا شده است.
هم چنین ۴۰ درصد اعدام ها در ایران (۲۱۳ نفر) مخفیانه صورت گرفته است و دستگاه قضایی نه تنها جزئیات پرونده آن ها را به رسانه ها اعلام نکرده، بلکه از اطلاع رسانی در مورد اعدام ایشان در رسانه های دولتی سرباز زده است.
مقایسه آمار با سال گذشته
در طی ۱۱ اکتبر ۲۰۱۱ الی ۱۰ اکتبر ۲۰۱۲، ۴۸۸ نفر اعدام شدند که در مقایسه اجرای حکم اعدام در همین بازه زمانی در سال جاری، ۹ درصد افزایش در اجرای حکم وجود داشته است.
هم چنین در مقایسه اجرای این حکم در ملاء عام نیز شاهد افزایشی ۱۴ درصدی بوده ایم که در نوع خود بی سابقه بوده است. همان طور که اشاره شد، مردم استان فارس در طول یک سال گذشته شاهد بیشترین تعداد اعدام در ملاءعام بوده اند.

پیش بینی آمار سال آینده
بر اساس سی وی ۵۷ درصدی (۰.۵۷) بدست آمده در ۱۲ ماه گذشته، پیش بینی می شود در ماه نوامبر سال ۲۰۱۳ حداقل ۲۴ نفر و حداکثر ۸۸ نفر در ایران اعدام شوند. هم چنین بر همین منوال پیش بینی می شود در دسامبر حداقل ۱۳ و حداکثر ۴۷ نفر، در ژانویه ۲۰۱۴ حداقل ۲۲ و حداکثر ۸۰ نفر، در فوریه ۲۰۱۴ حداقل ۱۷ و حداکثر ۶۳ نفر، در مارس ۲۰۱۴ حداقل ۲۰ و حداکثر ۷۲ نفر، در می ۲۰۱۴ حداقل ۲۱ و حداکثر ۷۹ نفر، در ژوئن ۲۰۱۴ حداقل ۱۴ و حداکثر ۵۰ نفر، در جولای ۲۰۱۴ حداقل ۴۰ و حداکثر ۱۴۴ نفر، در آگوست ۲۰۱۴ حداقل ۳ و حداکثر ۹ نفر، در سپتامبر ۲۰۱۴ حداقل ۲۵ و حداکثر ۹۳ نفر و در ماه اکتبر ۲۰۱۴ حداقل ۳۲ و حداکثر ۱۱۸ نفر اعدام شوند.

برای دانلود کامل این گزارش اینجا کلیک کنید

پاک کردن داغ ننگ!

پاک کردن داغ ننگ!
شهباز نخعی
پنجشنبه این هفته، 10 اکتبر، روز جهانی تلاش برای لغو مجازات اعدام است.  به نظرمن، ازمیان 3 بلای بزرگ دامنگیر انسان قرن بیست و یکم یعنی جنگ، کشتار و آدم کشی قانونی یا اعدام، این آخری از همه زشت تر و ناهنجارتر و درعین حال حذف و لغو آن عملی تر و آسان تر است. 

جنگ و کشتار برآیند خصلت های زیاده خواهی و قساوت انسان است و درعین حال که می توان آنها را با تمهیدات و ابزارهایی محدود کرد، تازمانی که انسان بتواند کاملا براین خصلت ها غلبه کند راهی درازدرپیش است.  درمورد جنگ و کشتار، هیچ کس حتی عاملان آنها از عملکرد خود دفاع نمی کنند و آن را به نوعی – راه دستیابی به صلح، ادامه سیاست با ابزاری دیگر، مبارزه علیه تروریسم، احقاق حق و... – توجیه می نمایند.  درمورد اعدام، وضع به گونه ای دیگر است و عاملان آن نه تنها قیافه حق به جانب دارند و جنایت به ظاهر قانونی خود را حفظ نظم جامعه و جلوگیری از رواج جرم قلمداد می کنند، بلکه حتی درمواردی که این کار با پشتوانه مذهبی و شرعی و به نام خدا انجام می شود، آن را ثواب و فضیلت نیز به شمارمی آورند و چیزی هم طلبکار می شوند.

رد پای اعدام در قوانین را برای نخستین بار می توان در قانون نامه حمورابی درحدود پنج هزارسال پیش یافت.  درنقش برجسته ای که از حمورابی پادشاه بابل به جامانده، او دیده می شود که درحال گرفتن لوحی مکتوب از خدای "شمش" است.  دراین قانون نامه، حمورابی برای نخستین بار قوانین مربوط به قصاص، خونبها و دیه را تدوین کرد و پس از گذشت بیش از هزارسال این قوانین با تغییراتی به یهودیت راه یافت و سپس به مسیحیت و اسلام منتقل شد.  قانون نامه حمورابی و آنچه که ادیان ابراهیمی از آن رونوشت برداری کرده اند، یادگار دوران توحش و زندگی قبیله ای بشر است و می توان پذیرفت که درزمان خود تا حدی هم مفید و موثربوده زیرا جلوی کشتارهای پرشمار درجنگ های قبیله ای، به خاطر قتل یک فرد به دست فرد دیگر، را می گرفته و کار را با کشتن فرد قاتل، یا پرداخت خونبها و دیه فیصله و سامان می داده است.  اما، با رشد و پیشرفت جوامع انسانی و تبدیل مناسبات قبیله ای به جامعه هایی که انسان ها در آنها از حقوق شهروندی – که حق حیات مهم ترین آنهاست – برخوردارند، این قوانین می بایست از دیرباز متروک و منسوخ می شدند که دربسیاری از جوامع پیشرفته چنین نیز شده اند.  لغو مجازات اعدام پیشینه ای هزارو چندصدساله دارد.  درچین درسال های 747 و 759 میلادی مجازات اعدام لغو شد.  ژاپن نیز درسال 818میلادی مجازات اعدام را لغو کرد و این امر تا سال 1156 ادامه یافت. 

تلاش برای لغو مجازات غیرانسانی اعدام پس از جنگ جهانی دوم و تشکیل سازمان ملل متحد به صورت سازماندهی شده پیگیری شد.  درحال حاضربیشتر کشورهای دنیا به شمار لغو کنندگان اعدام پیوسته اند.  اکنون 97 کشور اعدام را از نظام جزایی و قانونی خود حذف کرده اند، 58 کشور هنوز آن را اعمال می کنند، 8 کشور آن را برای جرم های عادی لغوکرده و تنها درموقعیت های ویژه مانند جنایت های جنگی آن را به کار می برند و 35 کشور نیز بدون لغو قانونی حداقل 10 سال است که اجرای آن را متوقف نموده اند. سازمان عفوبین الملل می گوید که درمجموع 140 کشور یا قانونا مجازات اعدام را لغو کرده اند یا به آن اقدام نمی کنند.

مجمع عمومی سازمان ملل در سال های 2007، 2008 و2010 با تصویب قطعنامه های غیرالزامی خواستار تدوین یک برنامه زمان بندی شده برای لغو مجازات اعدام شد که تاکنون این کار سامان نیافته است.

با وجود این که بیش از 70 درصد کشورهای دنیا مجازات اعدام را لغو کرده یا آن را اجرا نمی کنند، اما هنوز 60 درصد ازمردم دنیا درکشورهایی زندگی می کنند که این مجازات در آنها جاری است.  چین، هند، ایالات متحده امریکا و اندونزی 4کشور پرجمعیت دنیا هستند که اعدام درآنها جریان دارد، اگرچه، درهند، اندونزی و شماری از ایالت های امریکا اعدام به ندرت اجرا می شود.  هرچهار کشور فوق به قطعنامه های سازمان ملل درمورد لغو مجازات اعدام رأی منفی داده اند.

میهن نگونبخت ما 35 سال است که هم ازنظر کمّی و هم ازجهت کیفی دارای جایگاه نخست درمیان کشورهایی است که مجازات اعدام را اجرا می کنند.  ازنظر کمّی، ظاهرا چین را به دلیل این که شمار اعدام هایش بیشتر است باید در رتبه اول دانست – چین حدود 2000 اعدام درسال دارد و حکومت آخوندی حدود 400 اعدام – ولی، اگر سرانه اعدام به نسبت جمعیت درنظر گرفته شود، کشورما با فاصله زیاد ازچین پیشی می گیرد و در جایگاه نخست می ایستد.  درچین به نسبت هریک میلیون نفرجمعیت درسال 1.5نفر اعدام می شوند و این رقم در نظام ولایت مطلقه فقیه بیش از 3 برابر یعنی 5.7نفر است.  بنابر آمارهای منتشرشده از اعدام های سال 2009، (مأخذ ویکی پدیا)، حکومت آخوندی به نسبت جمعیت 30 برابر بیش از امریکا، 51 برابر ویتنام، 85 برابر مصر، 100 برابر ژاپن و 190 برابر تایلند اعدام کرده و تازه این درصورتی است که آمار منتشرشده که ارقام آن از منابع خود نظام گرفته شده را معتبر بدانیم.  چندماه پیش، سازمان عفو بین الملل درگزارشی اعلام کرد که شمار واقعی اعدام ها می تواند دوبرابر تعداد اعلام شده باشد.  وجود چنین آماری، برای هرکس که شناسنامه ایرانی دارد، مایه سرافکندگی و شرمساری است.

ازجهت کیفی، وضع ازاین هم فاجعه بارتر است زیرا حکومت جنایت پیشه آخوندی اعدام را نه فقط به عنوان یک مجازات، بلکه به مثابه ابزاری برای پراکندن رعب و وحشت درجامعه به کارمی برد.  سنگسار، اعدام در ملاء عام، آویزان کردن محکومان از جرثقیل و به ویژه حضور کودکان و نوجوانان در مراسم اعدام نمونه هایی از این توحش غیرانسانی و جنایتکارانه است که آسیب های جدی فراوان برجامعه تحمیل می کند.

تجربه نشان داده است که اگر موج مخالفت با اعمال جنایتکارانه حکومت آخوندی جدی و فراگیر باشد، می تواند حکومت را به عقب نشینی وادارد.  توقف حکم سنگسار سکینه محمدی آشتیانی و تعویق اخیر اجرای حکم 6 تن از محکومان به اعدام اهل سنت درپی اعتصاب غذای آنان و تحصن خانواده هایشان، نمونه هایی ازاین عقب نشینی هاست.  به گزارش 30 خرداد 1392 تارنمای "انتخاب":«رییس کل دادگستری استان قزوین گفت: به دلیل سیاست های قوه قضاییه و مسایل بین المللی و حقوق بشری، اعدام مجرمان در ملاء عام تجویز نمی شود... اگردرگذشته اعدامی در  ملاء عام صورت می گرفت، به دلیل وجود شرایط استثنایی بود، ولی با توجه به تصویربرداری این گونه مراسم و پخش آن در رسانه های دنیا، دیدگاه قوه قضاییه این است که دیگر اعدام در ملاء عام صورت نگیرد».

بدترین آسیبی که اعدام در چهارچوب قصاص به جامعه می زند این است که مردم عادی و غالبا ناآگاه را با تحریک حس کینه توزی، انتقامجویی یا طمع آنان در جنایات خود شریک می کند و چشم پوشی و گذشت و بخشش را در نهاد آنان می  کشد.

کوتاه سخن، مجازات وحشیانه اعدام، که یادگار شوم دوران توحش و زندگی قبیله ای بشر است، بروجدان بیدارهر انسان آگاهی سنگینی می کند و به جاست که با همگانی و فراگیر کردن اعتراض ها به مبارزه با آن برخاست تا این جنایت و آدم کشی به ظاهر قانونی ازعرصه زندگی انسان قرن بیست و یکم رخت بربندد و داغ ننگ آن از پیشانی بشریت پاک شود!
شهباز نخعی

نامه ی بیست ونهم محمد نوری زاد به رهبر: غربتِ شادمانی های دمِ دست


محمد نوری‌زاد


سلام به رهبرگرامی جمهوری اسلامی ایران حضرت آیت الله سیدعلی خامنه ای


شما دراین چند ماه گذشته بچشم خود دیده اید که با یک گشایش مختصر درداخل، وگشایشی مختصرتر 

درخارج، چه شوروشعفی بجان مردمِ خنده گم کرده ی ایران دوانده اید. متحیرخواهم شد اگرازتماشای 
شادمانیِ مختصرِاین مردمِ محتضر بگریه نیفتاده باشید. من اما دراین نامه، متعمدانه می خواهم جانب همین 
شادمانیِ شلاق خورده وگم شده را بگیرم واز بازگوکردن محاکاتی که کامتان را برآشوبد، پرهیزکنم. دراین 
سالهای رهبری، بَرکتِ ” شادمان کردن مردم”، دم دست شما بوده است وشما عجبا که بدان دست نمی برده 
اید.
شما دو روز دیگرنیستید. حتماً. پس همین امروزبه روح شادمانی دست ببرید وازآن لباسی بدوزید برای مردمی 
که برهنه ازشادمانی اند. مردمان شادمان، حتماً راه به رشد خواهند برد. ومردمان مغموم وماتم زده، روز به روز 
به سمت حفره ها وگورهای تباهی پیش خواهند خزید. البته با من هم عقیده اید که شادمانی واقعی آنجاست 
که: دل صاف وزلال باشد، و دل بخندد وآرامش داشته باشد. وبازبا من هم عقیده ترید که: جاری بودنِ جریانِ 
خِرد است که خنده های سلامت برلب می نشاند. تحیّرمن به این است که: شما چرا به شادمانیِ مردمان بها 

نمی دهید؟ مردمی که می توانند شاد باشند، چرا باید عبوس و دلگیر وسردرگریبان وافسرده وناخوش ونگران

باشند؟
من می دانم که شما را دراین ” شادی گستریِ ملی” محذوریت ها ومعذوریت ها ومحظوریت هایی بس وسیع 
وعمیق است. شما برای شادمان کردن مردم، باید برچشم وخشم ودهانِ فعال وخردِ نداشته ی جماعتی پای 
بگذارید که: نمی فهمند. واتفاقاً بابت همین نفهمیِ خود ازکیسه ی مردم پول برمی دارند. می دانم که شما 
برای شاد کردن مردم، باید برشعارهای تند وتیزوتمام نشدنی خود و دیگران پای بگذارید. وباید برای نخستین بار 
پای از” قالیچه ی کوچک فقه ” بیرون بگذارید وبه جهان اطراف – آنگونه که هست – بنگرید. قبول دارم که برای 
عبورازاین وادی وحشت، شما را به عزمی مسیح گون واراده ای رستم وش نیازاست. مهم اما همین اراده 
وعزم 
است. بمحض این که پای در راه بگذارید، سنگها وسنگلاخ ها نرم وهموارمی شوند.


من شمارگانی ازشادمانی های دم دست را برای شما برمی شمرم تا ببینید به چه سهولت و با چه سرعت 

می توان به دل مردمان راه یافت وشادشان کرد. تا ببینید جناب شما دراین سالهای طولانی رهبری، مدام 

درجوار رودی ازشادمانی زیسته اید و نهرباریکی ازآن را نیزازمردم دریغ داشته اید. شاید بپرسید: اکنون آیا برای 

اینجورکارها دیرنیست؟ که می گویم: نخیر، دیرنیست. مگرآیا این گشایش های مختصرداخلی وخارجی 

دیرهنگام نبود؟ ومگرنباید این گشایش ها – آنهم درسطحی وسیع – ازهمان ابتدای انقلاب صورت می پذیرفت؟ 

پس به اسم این که دیگردیرشده، بخت واقبال خود را به یأس و سخنانِ نادرست اطرافیانتان بند نکنید. شما به 

راحتی می توانید به یک یکِ این مواردی که من برمی شمرم دست ببرید وبارانی ازشادمانی را برسرمردمی 

که مستحق شاد زیستن اند، ببارید:

یک: با یک اشاره وفرمان مبارک، تمامی زندانیان سیاسی وزندانیان عقیدتی را آزاد کنید وخود برای تماشای 

امواج شادمانی مردم ازبیت مکرمتان خروج کنید تا بچشم خود ببینید چه سهم مؤثری دربرآمدنِ این شادمانی 

فراگیر- چه درداخل وچه خارج – دارید. اگرمشتاق شادمانیِ عمیق ترمردم و زندانیان سیاسی وخانواده 

هایشان هستید، یک پوزشخواهی مختصرنیزبا این فرمان مبارکِ خود بیامیزید. بله این شادمانی، دمِ دست 

شماست. بدان دست ببرید. معطل چه هستید؟ اگردراین مسیرودرقیامِ خود برای شاد کردن مردم مرددید، به 

جناب عقل مراجعه فرمایید. عقل می گوید: در رواجِ شادمانی های بنیادین لحظه ای تردید مکنید. استخاره؟ 

هرگز. این را جناب عقل می گوید.

دو: با مراجعه به جناب عقل، می شود به راحتی وبه سهولت به این پرسش بزرگ پاسخ داد که چرا جناب 

خامنه ای اینهمه با آمریکا واسراییل خصومت دارند؟ آیا این خصومتِ پرخسارت وتهی ازفایده ریشه 

دراسلامخواهی واسلام گستریِ حضرتِ ایشان دارد؟ ویا نه، یک استراتژی ملی است و به ازای اینهمه 

خسارت 
پرهزینه، می توان چشم به برکات وفواید آتیِ آن داشت؟ باورکنید این خصومت انقلابی هیچ ربطی به 

مسلمانی واسلام گستری ما ندارد. وربطی نیز به شقاوت آمریکا واسراییل در نسبت با ما وفلسطینیان ندارد.

چرا که جناب عقل می گوید: شقاوت وموذیگریِ همین همسایه ی شمالی ما اگرصد برابرآمریکا واسراییل 

نباشد ازآن کمترنیست. اگراسراییل وآمریکا درحق فلسطینیان جفا کرده اند، روسها پیش چشم مردم دنیا نسل 

چچنی های مسلمان را از زمین پاک کردند وصدای ما وشما درنیامد. اگرآمریکا درهمه جا برای ما مانع تراشی 

کرده است، روسها با ما نقش رفیق قافله وشریک دزد را بازی کرده اند. جوری که: آشکارسازیِ غارت هایی 
که 
روسها با ما داشته اند، مگرازعهده ی آیندگان برآید.

من می دانم که درواگشودن این بن بست بی دلیل، شما آنچنان پل های پشت سرخود را تخریب کرده اید که 

بمحض دست بدست شدن با آمریکا، سِیلی ازسرزنش های داخلی و خارجی به سمت شما سرازیرمی شود. 

نگران مباشید آقا. این سرزنش ها و این سرزنش کنندگان همیشه بوده اند وهمیشه نیزهستند. خود من مگربا 

شما کم مجادله ی یک جانبه داشته ام؟ همین نوری زاد می گوید: ازسرزنشِ سرزنش کنندگان مهراسید وآن 

کنید که عقل می گوید. عقل می گوید: به فایده بیندیشید. که این فایده، یک قاعده ی کلی درنسبت با 

ضرردارد. وشما آقا، جلوی ضررِبیشتررا بگیرید تا فایده اش هم نصیب مردم شود وهم نام نیک شما بیادگاربماند 

وهم خود بچشم خود تماشا کنید غلغله ای ازشادمانیِ مردمِ شادی نکرده را.

سه: جناب عقل می گوید: هرمسئولی درقبال مسئولیتی که دارد باید پاسخگوی مردم وقانون باشد. وشما 
آقا 
با اعتنا به اینهمه مسئولیتی که تصورش نیزازعهده ی همچو منی خارج است، مطلقاً پاسخگوی مسئولیت

های متعدد خود نبوده ونیستید. من پیشنهاد می کنم نرم نرم درمصاحبه های مردمی شرکت کنید. وبه 

پرسشهای کهنه شده وصریح و درگلو مانده ی مردم پاسخ بگویید. می دانم که ورود به این عرصه کمی 

دشواراست. چرا؟ چون با هرپرسش، وباهرپاسخ، وباهرپذیرش مسئولیت، وبا هرخطایی که برمی شمرید، 

وباهرپوزشی که برزبان می آورید، شما کم کم مردم وحقوقشان را باورمی کنید. واین البته برای شما 

واطرافیانتان نگران کننده وآرامش روب است. شما اما به این نگرانی تن درندهید. محکم براین اراده قرارگیرید 

که: باید به پرسش های بحق مردم پاسخ گفت ومسئولیت ها را پذیرفت ودرصورت لزوم پوزش خواست. این را 

جناب عقل می گوید. وبعد، صورت به نسیم شادمانیِ مردم بسپرید تا برای نخستین بارلذت درکنارمردم بودن را 
نوش جان کنید.
چهار:شما حتماً پیش ازاین که عمرشریفتان بسرآید، باید به انجام چند کارمهم ومحوری اصرارورزید. چرا که بعدِ 


شما بنی بشری نمی تواند به جای پای شما پای بگذارد وآن کند که باید. که اگراین کنید، آبشاری ازشادمانیِ 
ماندگارو واقعی برجانِ جامعه ی غم زده ی ما فرو می بارد وشما را نیزدربرمی گیرد ومستتان می کند. پس راز 
این کارهایی که برمی شمرم دراین است که باید وحتماً درهمین محدوده ی عمرباقی مانده ی شما عملی 
شوند. پرسش این که این عمرباقی مانده چند سال یا چند ماه یا چند روز یا چند ساعت است؟ شما قراراست تا 
چند وقت دیگرعمرکنید؟ خبردارید آیا؟ آرزوی قلبیِ من عمرطولانی تر برای شماست. چرا که ازمیزان فهم 
جانشینان ودیگرانی که بعد شما برصندلی شما جلوس می کنند بیم دارم. اما آرزوی قلبی امثال من درمقدرات 
هستی و درسرنوشت حتمی شما تأثیری ندارد. این خود شمایید که باید آیینه ای بردارید ودرآن به جمال 
فردای 
خود بنگرید. پس اگرمشتاق شادمانی روزافزون مردمید، اینها را که برمی شمرم در اولویت همین عمرباقی 
مانده قراردهید:
پنج: حتماً فکری بحال رهبریِ بعد خود کنید. بفرض محال اگربپذیریم که لباس رهبری برتن امام برازنده بود، برتن 
شما گشاد بوده وهست وبرتن دیگرانِ بعدِ شما گشادتروبدقواره ترخواهد بود. این بدقوارگی لباس رهبری، چه 

درداخل وچه درمجامع بین المللی، کارها را به فرسودن وخسارت وبی سرانجامی وحتی طنز پیوند می زند. 

دریک قلم، برکشیدن فرد نامتعادلی چون احمدی نژاد توسط شما، چقدرآیا این سرزمین بلازده را درخسارت 


وفرسایش فروفشرده است؟ خسارت تاریخیِ احمدی نژاد را شما برسرمردم ایران آوارفرمودید. وحال این که 


اگرمقدرات مردم بدست خودشان می بود، فرد دیگری دراین جایگاه قرارمی گرفت وهمو دروسعت هشت سال 
بی بازگشت، همه ی حیثیات ما را به بازی نمی گرفت.

پس ما فعلا لباس رهبری را برتن وقامت شما قواره می بندیم، بشرط این که فکری برای جایگاه رهبریِ بعد 

خود بفرمایید. شاید بپرسید: چه فکری؟ می گویم: مدتهاست که دوره ی رهبری برمردم واین که مردم گله ان

د و یک نفرباید چوپانشان باشد، سپری شده است. این را من نمی گویم بل جناب عقل می گوید. روحانیان که 

هیچ، انسانهای فرهیخته ودانشمند وهوشمند وعاقل وخردگرا ومردمی وپاکدست وبمعنی واقعی انسان 

نیزنمی توانند براراده ی جمعی مردم پای بگذارند وخود بجای آنان تصمیم بگیرند. این را نیزجناب عقل می گوید. 

من که می گویم: شما یک یاعلی ای برزبان آورید وبساط رهبری را با عنایت به هوش وذکاوتی که درشما 

سراغ 
دارم بربچینید. که اگر این بکنید، خروش شادمانیِ مردم ثانیه های همین عمرباقی مانده ی شما را 

سرشارمی 
کند وشما را برتارک تعلقات دیرپای تاریخی می نشاند.

شش: درهمین محدوده ی عمرباقی مانده – که نمی دانیم چه اندازه است – اموال واختیارات درندشت سپاه را 
مصادره فرمایید. نگران این مباشید که این مصادره، درکانون قدرت شکاف می اندازد وشما را با کودتای 
سرداران فربه ازمال حرام مواجه می سازد. این کاراگربا اعتنا به هوش وذکاوت شما صورت پذیرد، موجهای
 شادمانیِ مردم شما را احاطه می کند وازهر گزندتان مصون می دارد. سرداران آلوده ی سپاه، بعد ازشما به 
هیچ آخوند وآیت اللهی سواری نخواهند داد وبی مزاحمتِ شما برای بلعیدن همه ی مقدرات کشوردهان 
خواهند 
گشود. حتماً به انجام کارشان سرفروبرید وبساط اقتداربی دلیلشان را درپادگانهایشان محدود کنید. واگر، واگر، 
واگر خواهان شادمانی عمیق تر و افزون تروقهقهه های خردمندانه ی مردمید، درهمین عمرباقی مانده، ارتش 
وسپاه را درهم ادغام فرمایید وقدم به مسیری بگذارید که همه ی مردمان جهان درآن پیش می روند. این را 
نیزجناب عقل می گوید.

هفت: واگربه سرکشیدنِ اکسیرشادمانیِ تاریخیِ مردم مشتاقید، روحانیان را به حوزه ها ومسجدها ومنبرهای

سنتی شان بازبگردانید و اجازه بدهید این قبای ژنده ازاین بیش نپوسد و ریش ریش نگردد. من خود می دانم که 
انجام هریک ازاین بندهای پیشنهادی من، کمرکوه های کج رفته را می شکند، شما اما بما ثابت کرده اید که 
اراده ی شما برهرچه تعلق پذیرد، کارهای نشدنی نیزپیش پایتان سرفرود می آورند.

هشت: واقعاً فروشدن به ماجرای مخفیانه ی هسته ای مگرجزبه اراده ی شما صورت پذیرفت؟ هرگز! بفرمان

جناب شما اما ساخت بمب اتمی – با پرداخت هزینه های کلان پولی وحیثیتی – درمدارمحوریِ 

کارکشورقرارگرفت واکنون نیزاین جناب شمایید که با باورِ ورق پاره های تحریم، به پایین آوردن پرچم هسته ای

فرمان فرموده اید. پس نگران شماتت این وآن مباشید که جناب عقل، برهرکنشِ عقلانی مهرتأیید می زند 
وخردمندان را برمی کشد وخود دهان ملامت گران را می دوزد ونسیم شادمانی را به خانه های غمزده ی 
مردم می وزاند.
نه: حتماً پیش ازاین که عمرباقی مانده ی شما بسرآید، – که اندازه اش را نمی دانیم –  دهان های دوخته را، 

وقلم های شکسته را، وفریادهای درگلومانده را، ودرهای گِل گرفته ی آزادی را مداوا وترمیم و واگشایی کنید. 
شما نیک ترازهمه ی ما می دانید که برکت آزادی اگرازجامعه ای کوچ کند، بضرب فرمان هیچ فرمانفرمایی نمی 
توان جای خالی اش را پرکرد وجای خالی اش را نادیده گرفت. به آزادی بنگرید آقا، که دست شادمانی را گرفته 
وباخود به خانه ها می برد. وبه کانون دلها. وبه آینده. وبه کام نسل های چشم براه. شما چرا نمی خندید آقا؟ 
بخندید، وبه ما نشان بدهید که جناب عقل، لباسی ازشادمانی به تن دارد.

با احترام وادب محمد نوری زاد هفدهم مهرماه سال نود ودو – تهران


منبع:وب‌سایت نوری‌زاد

به من بگو ستارگان و ‏آفتاب دروغند ولی نگو که عشق وجود ندارد. خاطرات خانه زندگان (۲۶)


در بخش پیش از کشته شدن بیژن جزنی و هشت زندانی دیگر در سال ۵۴ صحبت کردم. واقعه ای که بدون تردید توسط ساواک برنامه‌ریزی شده بود. تیرباران آن جانهای شیفته حدود ۵۰ روز بعد از تشکیل حزب رستاخیز صورت گرفت.
در روزنامه اطلاعات شنبه ۳۰ فروردین سال ۱۳۵۴ اشاره شده بود:
۹ نفر از زندانیان چون قصد فرار داشتند کشته شدند.
برخی زندانیان می‌گفتند ساواک خودش می‌داند که دروغ می‌گوید.
در سال ۱۳۵۴ حکم هشت سال زندان سعید کلانتری و محمد چوپانزاده به پایان می‌رسید و عباس سورکی، عزیز سرمدی و احمد جلیل افشار که به ده سال زندان محکوم شده بودند بیشتر دوران زندان خود را طی کرده بودند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ 
وارونه‌نمایی قتل ۹ زندانی دلیر
پیرامون به رگبار بستن نه زندانی سیاسی، مسئولین امنیّتی رژیم پیشین حرفهای ضد و نقیض گفته‌اند.
  • آنچه اوائل انقلاب بازجوی ساواک (تهرانی=بهمن نادری پور) در دادگاهش کفت،
  • دو گزارش پرویز ثابتی که در کتاب ساواک نوشته «کریستین دلانوا» (ترجمه عبدالحسین نیک‌گهر) و کتاب «در دامگه حادثه» موجود است و در آن به گفتگوی تلفنی سرهنگ وزیری در مورد به اصطلاح فرار آن ۹ زندانی هم، اشاره شده،
  • نامه «رئیس سازمان اطلاعات و امنیّت کشور ارتشبد نصیری» به «ریاست اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی»، که اشاره به یازده زندانی (و نه، ۹ زندانی سیاسی) شده که با اتوبوس (و نه با وَن، که در گزارش ثابتی آمده) از زندان اوین، به زندانهای دیگر (؟) منتقل می‌شدند...
  • و نیز خبری که روزنامه اطلاعات به نقل از ساواک شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۵۴ انتشار داد، با هم خوانایی ندارند و با اما و اگر همراه است.
این موضوع در یاداشتی که من با عنوان «پرویز ثابتی و ابراز تاسف در گیومه» نوشته ام، همچنین در مقاله آقای ایرج مصداقی من و «حق» بیژن جزنی و کشتار ۳۰ فروردین ۱۳۵۴ بررسی شده است. این مقاله در آرش شمار ۱۰۸، صفحه ۲۸۴ درج شده است.  
...
آقایان ثابتی و ناصر نوذری ادّعا می‌کنند آنچه بهمن نادری پور (تهرانی بازجوی ساواک) در دادگاهش گفته دروغ بود. او این حرفها را زد که زنده بماند و رژیم از بیم آنکه بعداً پشیمان شود و حرفهایش را پس بگیرد، اعدامش کرد...
چرا بعد از سی و چند سال که از دادگاه تهرانی گذشته، حالا حرفهای او زیر سئوال می‌رود؟ چرا همان‌زمان کسانی که وی نامشان را در دادگاه برد، اطلاعیه ندادند که تهرانی دروغ می‌گوید؟ می‌توانستند بگویند: «در یک رستوران عمومی بازجویان ساواک نمی‌آیند و در مورد یک مسئله مهم امنیتی بحث کنند...
می‌توانستند بگویند: تهرانی به جز ازغندی و منوچهری همه سربازجوها را در واقعه شرکت داده است. اگر قرار بر کشتن زندانیان بود اینهمه دنگ و فنگ نداشت. اصلاً چه بسا یک گروه خودسر اینکار را کرده چون از ترور تیمسار زندی پور و...عصبانی بوده اند... و، الی آخر...
چرا در ظرف این سه دهه آقای ثابتی حرفی را که حالا می‌زنند نگفت که «مامورین قصد داشته‌اند تعدادی از زندانیان را از زندان اوین به زندان دیگری منتقل کنند و در حوالی بزرگراه شاهنشاهی، زندانیان در یک «ون» (خودرو) بودند...و بعد با بریدن دست بند از «ون» خارج شده و قصد فرار داشتند و... مامورین به طرف آنها تیراندازی و ۹ نفر از زندانیان کشته شدند...»
از سال ۵۴ و جان‌باختن بیژن جزنی و کاظم ذوالانوار و... نزدیک به ۴۰ سال می‌گذرد. فروردین ۵۴ بزرگراه شاهنشاهی در دست احداث بود و امکان تردد خودرو در آن نبود. هر دو طرفش بّر بیابان بود. زندانیان توی اون بیابان فرار کردند که کجا بروند؟ از زندان اوین تا سر بزرگراه با ماشین حدود پنج شش دقیقه راه است. توی این فاصله همه ۹ نفر توافق کردند که فرار کنند؟ بعد به سبک داستان «زورو» Zorro، هو کشیدند و دستبندهای آهنی شان را یکی بعد از دیگری پاره کردند و از ماشین در حال حرکت، برقی پریدند بیرون؟
آیا باور کردنی است رهبران دو سازمان مبارز و مسلح را کنار هم در یک ون بگذارند و انتقال دهند؟ اگر قرار بود زندانیان به کمیته مشترک منتقل شده و بازجویی شوند، چرا آن‌ها را همراه هم در یک «ون» جا دادند؟ معلوم بود که در راه حرف‌هایشان را یکی می‌کنند. تازه چرا خودروی حامل زندانیان بجای اینکه از پارک وی به سمت جنوب و میدان کندی و سپس جمهوری برود و از آن‌جا به سمت میدان توپخانه و کمیته مشترک بپیچد، به طرف حوالی بزرگراه شاهنشاهی و خیابان پهلوی می‌رفت؟!
آن ۹ زندانی را اصلاً کجا می‌بردند؟ چی شده بود که یکی یکی آنها را صدا زدند؟ همه ۹ نفر که هم پرونده نبودند؟
زندانیان سیاسی زمان شاه می‌دانند که امکان نداشت این گروه ویژه را (با هم) انتقال دهند. چشمها را هنگام انتقال می‌بستند و زندانیان به همدیگر یا به صندلی ماشین بسته می‌شدند. چطوری همه ناگهان دست بندها را پاره کردند و زدند به چاک؟ دست بندهای ویژه ای که هرگاه زندانی تکان می‌خورد بسته تر می‌شد...
خب حالا گیریم که ملائکه آمدند و در یک طرفه‌العین دستهای همه را با کلید باز کردند و آنها هم پریدند وسط خیابان و فرار کردند. خیابانی که دور و برش بیابانی است!
بسیار خوب، چرا به پای زندانیان تیر نخورد و همه بدون استثناء کشته شدند و همه هم از جلو گلوله خوردند؟ نکند پس پسکی فرار می‌کردند.
چرا خبرنگاران را به محل نبردند و اجازه ندادند از اجساد و شاهدان ماجرا گزارش و فیلم تهیه شود؟ چرا هیچ‌کس شاهد فرار زندانیان و تعقیب آن‌ها از سوی مأمورین و شلیک گلوله به سمت آن‌ها نبوده است؟ چرا هیچ‌ عکسی از صحنه‌ی فرار و کشتار معروف‌ترین زندانیان سیاسی ایران حتی در آرشیو ساواک نیست؟ سرهنگ (بعداً سرتیپ وزیری) که آنزمان معاون اداره کل چهارم ساواک بود با تلفن گزارش عملیات را به زبان معکوس، به پرویز ثابتی داده بود. حالا هم چون وزیری زیر خروارها خاک خفته‌است می‌شود همه کاسه کوزه ها را سرش شکست.
...
«کریستین دلانوا» در صفحه ۲۱۷ کتاب «ساواک»، که «عبدالحسین نیک‌گهر» ترجمه نموده و انتشارات طرح نو، تابستان ۱۳۷۱ چاپ کرده، از قول پرویز ثابتی می‌نویسد:‌
«زندانیان با کندن نقبی زیر سلولشان در زندان قصر سعی کرده بودند از آنجا فرار کنند. به این دلیل آنان به زندان اوین انتقال یافتند و آنجا شروع کردند به تحریک زندانیان دیگر به شورش. پس از آن بود که تصمیم گرفته شد آنان را برای مراقبت بهتر به زندان کمیته مشترک انتقال دهند. بین راه انتقال به زندان جدیدشان، آنان سعی کردند از دست زندانبانان‌شان بگریزند و اینان تیراندازی کردند. چند نفری از آنان کشته شدند...»
زندانیان زندان قصر هیچوقت به منظور فرار زیر سلولهایشان نقب نزدند. در سال ۱۳۴۸ چند نفر از هم‌پرونده های بیژن (در حالیکه خود او موافق نبود) کوشیدند از طریق پشت‌بام زندان فرار کنند که موفق نشدند. در آنزمان اصلاً زندان اوین احداث نشده بود که زندانیان مزبور را آنجا منتقل کنند. تناقض یکی دوتا نیست.
«اعلیحضرت»ی که مو به مو وقایع را دنبال می‌کرد و از سرانجام حمید اشرف می‌پرسید، در مصاحبه اش به شکرالله پاکنژاد اشاره داشت، بازجویی‌های دکتر شریعتی را دنبال می‌کرد، نسبت به صفر قهرمانی کنجکاو بود... و به شهادت گزارش امثال پرویز راجی، مو را از ماست می‌کشید و پیگیر اخبار بود آیا ممکن بود این جریان را مسکوت بگذارد و توضیح نخواهد؟ یک گزارش در ساواک و جاهای دیگر در این مورد نیست. ایشان (و بالتبع پرویز ثابتی) در جریان آن توطئه بودند.
اسدالله علم در صفحه ۶۹ (جلد ششم) خاطرات خودش نوشته است:
«در کارهای امروز چند گزارش بود که همه را به عرض مبارک رساندم و عرض کردم بی جهت این وجهه عالی شاهنشاه در بین مردم و دنیا با ندانم کاری ها لکه دار می‌شود. فرمودند، چاره ای نبود همه خرابکار بودند و فرار می‌کردند، آن بدتر بود.»
...
تردیدی نیست که کشتار از قبل طراحی شده بود و طبق برنامه و با اطلاع شاه عملی شد. من دلائل دیگری هم دارم که نشان می‌دهد این عمل با تصمیم قبلی انجام شده است...(...)
آن ۹ زندانی دردمند و شریف به قتل رسیدند و قاتلان حتی از «مصطفی جوان خوشدل» هم که از ستم و آزار زمانه، حال خوشی نداشت، نگذشتند.
یادآوری کنم که در نامه ارتشبد نصیری به «ریاست اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی»، (نامه شماره‌ی ۶۹۹/ک)، اشاره به ۱۱ زندانی (و نه، ۹ زندانی سیاسی) شده که با اتوبوس (و نه با وَن، که آقای ثابتی می‌گویند) از زندان اوین، به زندانهای دیگر (که معلوم نیست کجاست) منتقل می‌شدند...
معلوم نیست آن دو زندانی دیگر چی شدند و چه کسانی بودند. تناقض در گزارش مقامات امنیتی یکی دوتا نیست. متن نامه مزبور در صفحه ۱۵۳ کتاب «زندگینامه حسن ضیاء ظریفی» (به قلم دکتر ابوالحسن ضیاء ظریفی) موجود است.
درست است که در دستگاههای اطلاعاتی و امنیّتی، حیطه بندی وجود دارد. اگر برای مثال، یک کارمند ساده اداره کل سوم ساواک، یا مثلاً کسیکه تلفن‌ها را شنود می‌کرده، مدعی شود من از چگونگی سر به نیست شدن ۹ زندانی (۲۹ فروردین ۱۳۵۴) اطلاع ندارم و چند و چون شکنجه و شوک الکتریکی را نمی‌دانم، از او پذیرفته می‌شود چون حیطه اطلاعاتی‌اش محدود است اما مدیر کل اداره سوم ساواک نمی‌تواند خودش را به آن راه بزند. اگر هم روایت بهمن نادری پور (تهرانی بازجو) این اشکال و آن اشکال را دارد، خب، حالا جا افتاده است. اگر واقعی نیست بفرمائید روشن کنید. هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین...
سرهنگ وزیری، محمدعلی شعبانی (حسینی) و محمد‌حسن ناصری (عضدی) که دیگر زنده نیستند. پرویز ثابتی، رضا عطارپور، (حسین زاده) ناصر نوذری، (رسولی) پرویز فرنژاد (دکتر جوان) و سعدی جلیل‌‌اصفهانی (بابک) از چند و چون واقعه باخبرند.
این بهانه که «در دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی، حیطه‌‌بندی وجود دارد و شما نمی‌توانید درباره‌ کارهایی که به شما مربوط نیست، دخالت و تجسس کنید،» (در دامگه‌حادثه ص ۲۵۷) از هرکسی پذیرفته باشد از بالاترین مقام دستگاه اطلاعاتی و امنیتی کشور (پرویز ثابتی) پذیرفته نیست.
...
در قسمت بیست و چهارم خاطرات زندان (گفت و شنود با خانم جزنی)، به دلائلی که ساواک این جنایت را انجام داد اشاره شد.
هدف اصلی دستگاههای امنیتی قلع و قمع کردن نیروهای به قول خودشان خرابکار بود و واقعش تا حدود زیادی موفق شدند. در آستانه انقلاب بزرگ ضدسلطنتی سال ۵۷، در بیرون زندان از چریک های فدایی خلق (همچنین مجاهدین وفادار به خط حنیف) عملاً جز چند تیم سیاسی – نظامی باقی نمانده بود و این انقلاب بود که سبب ساز تشکل دوباره آن دو سازمان در بیرون زندان شد.
آنچه گفتم واقعی است حتی اگر انکار شود. بهرام قبادی و تقی افشانی از کادرهای اولیه جنبش فدایی خوشبختانه زنده مانده‌اند و صحیح ترین توضیح را در این زمینه دارند. بر اعضای قدیمی مجاهدین هم پوشیده نیست. بعد از برادرکشی سال ۵۴ (مشخصاً از اواسط آن سال) دیگر چیزی از سازمان باقی نمانده بود. هرکس جز این بگوید به واقعیت گرد و خاک پاشیده است.
با آزاد شدن مجاهدین و فدائیان از زندان شاه بود که نیروهای بالقوه هوادار آنان، بالفعل شدند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
آن یار مهربان و ژولیت گره‌گو
پیشتر اشاره کردم بعد از آنکه خبر کشته شدن ۹ زندانی دلیر به بند رسید، زندان سراپا در حیرت و سکوت فرو رفت و هر کسی می‌کوشید به نوعی با آن غم بزرگ کنار بیاید.
از دوستی گفتم که در فرانسه درس خوانده بود و به موسیقی عشق می‌ورزید. او روز بعد از واقعه زیر لب ترانه ای از ژولیت گره‌کو Juliette Greco خواننده خوش سیما و خوش آواز فرانسوی را می‌خواند و می‌گریست. 
آن یار مهربان بارها به شوخی و جدّی به من می‌گفت محمد، «علم مارکسیسم» چه عیبی دارد که تو «جهل اسلام» را چسبیده ای؟ اسلامی که به دستور پیامبرش سر ۷۰۰ یهودی را از بنی قریظه، گردن می‌زند؟ چرا خودت را سر کار گذاشته‌ای؟
از نوآوری مجاهدین و امثال دکتر شریعتی، کُفری بود و می‌گفت: اسلام یعنی آنچه همین حجت‌الاسلام فاکر و معادیخواه می‌گویند. همین که می‌گویند کافر نجس است و... دیدگاه و قرائت های تازه دیگه چی چیه؟... بنده الآن جزو نجاسات هستم دیگه، اصلاً کراهت دارد تو با من حرف می‌زنی و راه می‌ری. برو بابا...
...
می خندیدیم و من دستش را محکم در دست خودم می‌فشردم.
می‌دانست به وی علاقه دارم. چشمان کور و لوچ مرا همان دوست به دنیای موسیقی و هنر گشوده بود و سپاسگزارش بودم.
پاسخ دادم ژولیت گه ره کو در ترانه
 «La valse des Si» نزدیک به ۳۰ قرائت مختلف از «اگر» دارد. خودت ترانه اش را از حقظ هستی. ۳۰ مرتیه به اشکال گوناگون Si را خوانده که همه هم با یکدیگر متفاوتند. چرا آن کار نوآوری است اما عبور از خطابه ارتجاع و گفتمان ایستا و میرای آن مجاز نیست؟ چرا دوست دارید نگاه همه مثل «محقق کرکی» و «شیخ احمد کافی»...باشد؟
چرا نباید در روایتهای امثال طبری از داستان بنی قریظه تردید کنم؟...
برای او روایت طبری از داستان بنی‌قریظه حجت بود و برای من نه.
...
یادآوری کنم که تاریخ محمد بن جریر طبری (تاریخ الرسل و الملوک = الامم والملوک)، از زمان خلقت شروع کرده و پس از نقل داستان پیامبران و پادشاهان، وقایع تاریخ اسلام را به ترتیب سال تنظیم نموده و تا سال ۲۹۳ هجری شمسی شرح داده است. 
قدیمی ترین سندی که به حادثه بنی قریظه اشاره کرده، «سیره ابن اسحاق» است و «ابن اسحاق» (محمد بن اسحاق بن یسار) ۱۲۵ سال پس از واقعه از دنیا رفته و طبری هم که روایت ابن اسحاق را بی کم و کاست نقل کرده، حدود ۱۵۰ سال پس از وی آمده است. فاصله تاریخی میان این راویان و واقعه بنی‌قریظه نکته بسیار با اهمیتی است.
...
به آن دوست گفتم: دهها سال پس از واقعه بنی قریظه، چگونه می‌توان بر تمام گزارش های امثال «ابن اسحاق» و طبری صحه گذاشت؟
قانع نشد و گفت بشر با هزار زحمت ایده‌آلیسم را پشت سر گذاشته، اما شماها دارین از نو، اون مُرده را زنده می‌کنین.
ما در کشوری هستیم که «علی اکبر دهخدا» و «طالبوف تبریزی» را به کفرگویی متهم می‌کنند. آخوندها چه اونا که بیرون زندان مفت خوری می‌کنند، چه اینا که در زندان هستند و متاسفانه در روحیه و ذهنیت مردم تأثیر دارند، این یک و این دو و این سه، جامعه ما را به قهقرا می‌برند و امثال شما، ول کن دین و مذهب نیستید. حالا ما همه گیر یک رژیمی افتاده ایم که راحت ۹ زندانی را می‌کشد و حاشا می‌کند که می‌خواستند فرار کنند. رژیم حاکم دشمن سیاسی و فرهنگی مشترک ما است وگرنه من بی رودربایستی پته هر چه دین و مذهب است روی آب می‌ریختم. همین جا، با صدای بلند... 
در باره زیربنا و روبنا خیلی بحث کرد.
می‌گفت مذهب و هنر و مثل هنر همه روبنا است. اصل زیربنا است.
گفتم درست است که هنر پدیداری است تاریخی و اجتماعی و وابسته به تکامل ابزار تولید و تکنولوژی امّا، شکوفایی هنر در دوره هایی معیّن می‌تواند با تکامل همگانی جامعه و پایه مادّی آن تناسبی نداشته باشد. گاه اثر هنری فراتر از موقعیت تاریخی پیدایش خود می‌رود. هنر یونان را مثال می‌زدم و همچنین آثار شکسپیر را...
...
آثاری که در دوران برده داری در یونان خلق شده، با زیر بنای خودشان در آن دوران در تضاد هستند و باهم نمی‌خوانند. بعد ها در دوران فئودالیته، در قرن هفتم هجری در ایران مثلاً، شاعرانی داریم که در نفی ارزشهاى خلق شده توسط سیستم موجود، شعر سروده اند.
گفت ببین عزیز اینها که می‌گی بی‌تعارف خزعبلات است. باید در کوزه گذاشت و آبش را خورد. خدا افسانه‌است و مخلوق ذهن خود توست. دروغ است دروغ.
کمی سکوت کردیم. گوش منو گرفت و گفت:
تو، «آدهامی نم» Ad Hominem می‌کنی. آدهامی نم، بی آدهامی نم.
پرسیدم آدهامی نم چیه؟ گفت: مغلطه و سفسطه...
تو مغلطه می‌کنی.
من نپذیرفتم. نکته ای که گفته بودم خزعبلات نبود. تأمل‌برانگیز بود.
دوباره گفت همه چیز دروغ است. گفتم حتی عشق؟ پاسخ داد بله حتی عشق
نظر من این نبود. به قول شکسپیر، به من بگو ستارگان و ‏آفتاب دروغند ولی نگو که عشق وجود ندارد.
می‌خواستم از آن یار مهربان یه چیز دیگه هم بگم اما راستش الآن طاقتش را ندارم.
کمی بعد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــ 
ارزشی برای دموکراسی و حقوق بشر قائل نبودیم.
در دوران شاه آنچنان که باید و شاید با مفهوم «دموکراسی» آشنا نبودیم. (خودم و امثال خودم را می‌گویم) بله، با مفهوم «دموکراسی» به معنی واقعی کلمه آشنا نبودیم و اصلاً آنرا اولویت خودمان نمی‌شناختیم. نمی‌دانستیم که در مواجهه با غرب، انگشت نهادن بر خوی و خصلت استعمارگری کافی نیست و غرب مهد مدنّیت و دموکراسی و پیشرفت نیز، هست.
...
شنیده ام که امیر پرویز پویان، اهل رمان و شعر و نمایشنامه بوده، ذهن باز و خلاقی داشته و نقدهای متفاوت می‌خوانده است. بازگشت به ناکجا آباد و داستان استحاله که از او باقی است هم، همین را نشان می‌دهد. شاید امثال او در بندهای دیگر بودند. نمی‌دانم.
...
در بندی که من بودم میانگین پایین سواد میان زندانیان، تک و توکی را برجسته کرده بود، اما بیشترمان بی مایه و البته از خودمان خیلی متشکر بودیم و چشممان را بر روشنائی‌های مدنیت غرب می‌بستیم و کلیت غرب را با کلنیالیسم (استعمار)، این همانی می‌کردیم. چه بسا جزنی و پاکنژاد و رجوی و میثمی و باقرزاده و ناصر جوهری و دکتر شیبانی و ویدا حاجبی و فرشته لاشایی و امثال آنان... این ارزیابی شتابزده را نداشتند.
گفته می‌شد کتاب شناخت مجاهدین از شناخت مائو اقتباش شده و بیژن جزنی هم در تشریح مبارزه مسلحانه، سه اصل «تحرک مدام»، «عدم اعتماد به مردم محلی» و «هوشیاری دائمی» را از اصول مبارزاتی «چه گوارا» برداشته‌است و این نکات در نامه چه گوارا، به شاعر مکزیکی «ال پاتوخو» عیناً هست.
...
تا آنجا که به خاطر دارم ارزشی برای دموکراسی و حقوق بشر- به آن مفهومی که در اعلامیه های جهانی حقوق بشر مندرج است- قائل نبودیم، برخی به صراحت می‌گفتند که در پی جایگزین کردن دیکتاتوری پرولتاریا به جای دیکتاتوری شاه هستند ضمن اینکه آنرا به درستی هم نمی‌شناختیم.
اگرچه رادیکالیسم انقلابی فداییان و مجاهدین فضای سیاسی دانشگاه‌های کشور را فراگرفته بود و زندان هم از این قاعده جدا نبود امّا در بند ما، کسی به درستی نمی‌دانست دیکتاتوری پرولتاریا چی هست و چی نیست. با زیر و بم ماجرای «کمون پاریس» هم کمتر کسی آشنایی دقیق داشت و هیچکس (در بند یک و هفت و هشت زندان قصر) متن کامل مانیفست مارکس و انگلس را نخوانده بود. آن دوست هم نخوانده بود.
در بندهای بالا «مصطفی مفیدی» یک کتاب درسی جامعه شناسی (به زبان انگلیسی) را که انتهایش متن مانیفست مزبور چاپ شده بود، وارد بند کرده و به بیژن جزنی داده بود. به شرط اینکه وقتی ترجمه شد، به مجاهدین هم داده شود تا بخوانند. «علی طلوع» مانیفست را ترجمه کرده بود اما در دسترس همه قرار نگرفت و بیژن صلاح ندیده بود به مجاهدین بدهد. چرایی اش داستان جدایی دارد و از آن می‌گذرم...(...) 
مصطفی مفیدی از اعضای قدیمی نهضت آزادی بود که در سال ۱۳۵۰مارکسیست شد. گفته شده او پس از پیروزی انقلاب به خاطر عضویت و فعالیت در حزب توده بازداشت و زندانی بود.
مصطفی برادر محمد مفیدی بود که در مرداد ماه سال ۵۱ به همراه محمد باقر عباسی و علیرضا سپاسی آشتیانی دست به ترور سرتیپ طاهری زدند. علیرضا سپاسی آشتیانی خوشبختانه دستگیر نشد. اما در اوایل شهریور سال ۵۱ مفیدی و عباسی دستگیر و پنجم دی ماه سال ۵۱ اعدام شدند. علیرضا سپاسی آشتیانی را هم بعد از انقلاب تیرباران کردند (گفته می‌شود زیر شکنجه جان داد.) وی انسان شریف و فرهیخته ای بود.
... 
پیشتر هم گفته ام در زندان امپریالیسم، نُقل هر مجلسی بود امّا غالب ما با این مقوله نیز آشنایی دقیق و همه جانبه نداشتیم و نمی‌دانستیم خوردنی است یا پوشیدنی. اینها که گفتم متاسفانه واقعی است و نگفتنش جفا است.
مقولات دینی هم اینگونه بود. در آن بند هیچکس مضمون مباحثی چون قصاص را کند و کاو نمی‌کرد و روی آن دقیق نمی‌شد و چند و چون آنچه اقتصاد اسلامی نامیده می‌شد روشن نبود.
از «حوادث واقعه» و باز بودن باب اجتهاد و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه...صحبت می‌شد امّا هیچکس به فراست نمی‌افتاد که چرا در منابع فقهی از سطوح اولیه مثل «لمعه» و «شرایع» و «مکاسب» تا کتب اجتهادی بالا‌تر چون «حدائق» و «جواهر» و... به اندازه یک ورق راجع به حقوق بشر بحث نشده است.
زندانیان سیاسی زمان شاه فرزندان مردم ایران بودند و بیشتر آنان همه چیز خود را در کفه اخلاص گذاشتند و از جان و جوانی خود گذشتند امّا انگار همه سوار قطاری بودند که معلوم نبود کجا می‌رود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
مکر عقل Cunning of reason
بزرگترین‌ موضوع‌ تراژدی‌ از روزگار یونان‌ باستان‌ این‌ بوده‌است که‌ آدمیان‌ نمی‌دانند با دیگران‌ چه‌ می‌کنند. با نیت‌ خیر، شر برمی‌انگیزند و بعکس‌، و با اینهمه‌، آرزو دارند در عمل‌ به‌‌ کمال‌ مقصود برسند.
باعمل‌، چیزی‌ نو آغاز می‌شود ولی‌ عمل‌ زنجیره‌ای‌ از پیامدهای‌ پیش‌بینی‌ناپذیر هم به‌ دنبال‌ می‌آورد که‌ تا ابد عمل‌کننده‌ را دنبال خود می‌کِشد. هر یک‌ از ما می‌داند که‌ هم‌ آغازگر و هم‌ قربانی‌ زنجیره‌ پیامدهایی‌ است‌ که گاه در وقوع آن اختیار نداشته است.
دکتر عزت‌الله‌ فولادوند از قول یک نویسنده فرانسوی «ژاک بنینی بوسوئه»
 Jacques-Bénigne Bossuet گفته:
«هیچ‌ قدرت‌ انسانی‌ نیست‌ که‌، برخلاف‌ آنچه‌ اراده‌ کرده‌ است‌، هدف‌هایی‌ غیر از هدف‌ خویش‌ را پیش‌ نبرد.»
...
همیشه‌ به‌ چیزی‌ می‌رسیم که‌ اتفاقاً پیش‌ آمده‌است و با آنچه‌ مقصود بوده‌ تفاوت‌ دارد. تقدیر است؟ مشیت الهی است؟ دست قضا و تصادف است؟...نمی‌دانم.
جدا از نقشه دستگاه امنیتی و طرح قلع و قمع کردن به اصطلاح خرابکاران، انگار، بعضی اتفاقات باید بیافتد. چرا؟ نمی‌دانم. چه حکمتی در آن است؟ گاه رویدادها آنچنان سهمگین است که هر ناظری را گیج و متحیر می‌کند. آیا آنچنان که امانوئل کانت می‌گفت اینگونه وقایع «مکر عقل» است و دست نامرئی؟
آیا واقعیت‌ محصول‌ همکاری‌ ما و بیرون‌ است‌ و تصورات‌ ماست‌ که‌ بر واقعیت‌ سوار می‌شود؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــ 
نباید از بخشودن‌ یکدیگر دست‌ برداریم‌.
دوستی ایراد می‌گرفت و می‌گفت بازگویی وقایع دردناک چه سوی دارد جز ایجاد بغض و کینه؟ به او گفتم من به کسی کینه ندارم. اما، گذشته پیش‌درآمد اکنون است. ما که در گذشته زندگی نمی‌کنیم. به گذشته نگاه می‌کنیم. بدون‌ سنت‌ می‌توانیم‌ زندگی‌ کنیم‌، اما بدون‌ گذشته‌ نمی‌توانیم. بدون‌ گذشته‌ همه‌ چیزمان‌ را از دست‌ می‌دهیم‌.
من و امثال من کینه های کور نداریم.
به قول هانا آرنت هرگز نباید از بخشودن‌ یکدیگر دست‌ برداریم‌. چه بسا اصلاً شمول‌ رحمت‌ خداوندی بر کژیهای ما‌ به‌ توان‌ ما برای‌ بخشودن‌ یکدیگر وابسته‌ باشد. حتی دشمنان‌مان.
شجاعت‌ و مناعت‌‌ نهفته‌ در این‌ تصور از بخشایش‌ به‌ عنوان‌ اساس‌ مناسبات‌ آدمیان‌، فقط در تبدیل‌ ناروایی و پلیدی به‌ عکس‌ آن‌ یعنی‌ فضیلت‌ و پاکی نیست‌، بلکه‌ در این‌ است‌ که‌ امری‌ به‌ ظاهر محال‌ را مد‌ نظر قرار می‌دهد ــ یعنی‌ بازگردانیدن‌ آب‌ رفته‌ به‌ جوی‌ ــ و سرانجام‌ موفق‌ می‌شود. موفق می‌شود در جایی‌ که‌ همه‌ چیز به‌ نظر می‌رسید پایان‌ یافته‌ باشد، سرآغاز نوین‌ به‌ وجود آورد.
...
حالا از آن دوست نازنینی که با هم در زندان سر زیربنا و روبنا بحث می‌کردیم. در پایان این قسمت یاد کنم. آن یار مهربان...
در دورانی که از زندان گریخته و در تهران آواره بودم روزی حول و حوش میدان امام حسین (فوزیه سابق) که از سمت غرب به خیابان انقلاب (شاه رضا سابق) و از سمت شرق به خیابان دماوند (تهران نو) و از سمت جنوب به خیابان هفده شهریور (شهناز سابق) متصل است. لحظه به لحظه آنروز یادم هست.
یکی مرا با اسم صدا کرد. محمد...محمد...
دل تو دلم نبود. صدا آشنا بود. خیلی آشنا اما آن انسان نحیف و پژمرده را به خاطر نمی‌آوردم. آهسته گفت: محمد منو نمی شناسی. ببین روزگار زده توی سرم. «عملی» شدم! گفتم عملی؟ گفت آره دیگه تریاکی شدم عزیز...
دلم هُری فروریخت. مردد بودم اوست یا نه. گفتم شما را کجا دیدم. نگاه نافذش را به چشمانم دوخت و گفت: با وفا، یادت نیست؟ ژولیت گره‌کو ... ژولیت گره‌کو
گفت و سرش را زیر انداخت.
وای، خاک عالم به سرم. پس، این اوست. هردو گریه کردیم...
شرح داد زندان اوین بوده و هزار بلا و مصیبت کشیده...بعد زنش از او جدا شده. یکی از بچه‌هاش مرده و نمی‌دونه اون یکی فرزندش کجاست و از فرط اندوه و فقر به این راه کشیده شده...
خیلی نحیف و پژمرده شده بود. گفتم تو که فقیر نبودی. گفت خیلی چیزا نبودم. شدم دیگه...
پرسیدم الآن زندگیت را چه جور می‌گذرونی. جواب داد: همین جوری دیگه. یه آب باریکه میآد. گفتم از کجا. گفت نمی‌دونم.
گفتم خب چرا نرفتی از ایران. گفت دست به دلم نذار... حرف را عوض کرد.
خواهش کردم بیا با من بریم. هر جا می‌رم که نمی‌دونم کجاست. تو هم بیا...
قبول نکرد و از من خواست هیچوقت نام او را جایی نبرم. کمی پول داشتم هر کاری کردم نگرفت. فقط گفت هر چی دو ریالی داری خرج کن. یکی از فامیلامون را به خاطر داشتن ۵ تا دو ریالی گرفتند. مادر مرده اصلاً نمی دونه مبارزه چیه. البته آزادش می‌کنند ولی تا بیاد ثابت کنه واویلاست.
...
فهمید از زندان فرار کردم. خیلی جدی شد و گفت حیف بود ترا بکشند. منو که کشتند. کشتند. می‌بینی که... ای روزگار...
هر دو از هم دور شدیم. صدام زد برگشتم. گفت بهت نگفتم این آخوندای بی پدر و مادر مملکت ما را به...می‌کشند. نگفتم؟ نگفتم؟با محیت زیاد منو می‌پائید و خواهش کرد بروم. نگاهش می‌کردم . گم شد. رفت که رفت.
خدا کند اینها را بشنود و زنده باشد. لعنت بر بیداد...
...
آیا «مکر عقل» این است؟
مکر عقل که کانت می‌گفت همینه؟ شاخ گل خون‌چکان و «آب حیَوان» تیره‌گون باشد؟
حافظ اسرار الهی کس نمی‌داند خموش
از که می‌پرسی که دور روزگاران را چه شد
...
خاطرات خانه زندگان قصه نیست. نردبان است. نردبان آسمان. آسمان نهان درون که در ژرفا و پهناوری کم از آسمان برون نیست.
از شما دعوت می‌کنم ویدیوی ضمیمه را ببینید.
...
سایت همنشین بهار
ایمیل