نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ شهریور ۳۱, پنجشنبه

اينگزارش نقل از مشرق نيوز است پشت صحنه اختلاس سه هزار میلیارد تومانی

این گروه و به طور خاص «مهرگان. ا . خ» هیچ نگرانی برای دستگیری نداشته كه اگر نگرانی داشت، بخش اعظم این سه هزار میلیارد تومان را از كشور خارج می كرد و دست به سرمایه گذاری بلندمدت و خرید و ایجاد صنایع برای خود از محل بیت المال نمی زد و در واقع این گروه حتی تصور نمی كرده كوچكترین گزندی به آن وارد شود
دوازدهم مهر 1385، محمود احمدی نژاد در جمع مردم نظرآباد كرج با انتقاد شدید از فعالیت مفسدان اقتصادی در شبكه بانكی، از موفقیت دولت در جلوگیری از یك فساد بزرگ خبر داد و تهدید كرد كسانی كه وام های كلان گرفته اند و با قلدری نمی خواهند بازگردانند، اگر تا 15 روز دیگر تكلیف خود را مشخص نكنند، اسامی آنها را اعلام می كند و سپس یك بانك خصوصی را عامل گرانی عمدی مسكن خواند و بعد هم مدیر عامل بانك مذكور بركنار كرد؛ اما بعدها ظاهرا با مشخص شدن برخی مسایل مشخص شد این اظهارات چندان دقیق نبوده و رییس جمهور همان مدیر عامل را به عنوان عضو شورای بازنگری قوانین بانكی منصوب كرد و كم كم نطفه شكل گیری كودكی بسته شد كه با تولد فعالیت های بانكی اش، بزرگ ترین اختلاس تاریخ بانك داری جهان رقم خورد؛ اختلاسی با رقمی نزدیك به سه میلیارد دلار!

به گزارش مشرق به نقل از آینده، آن روزها محمود احمدی نژاد پرحرارت تر از اكنون درباره مفاسد سخن به میان می آورد و از لیستی سخن به میان می آورد كه قرار بود از جیبش بیرون بیاید و با وجود آنكه 15 روز مهلت احمدی نژاد گذشت و كك قلدرهای مورد اشاره به پا خیزنده در برابر «فقر و فساد و تبعیض» نگزید، اما باز هم به صورت شفاف نام مفسدان اعلام نشد و بالاخره مشخص نشد چرا احمدی نژاد هیچ گاه آن لیست مفسدان را علنی نكرد و پایش نایستاد؟! با این اوصاف، انتظار می رود اگر رئیس دولت نهم نمی تواند با اینها برخورد كند و حتی جرات بیان اسامی شان در ملا عام وجود ندارد، در زیرمجموعه اش، چنین اتفاقاتی رخ ندهد و دولت در این زمینه از سلامت مالی برخوردار باشد. اما امان از فساد كه خبر نمی كند و زمانی صدایش در می آید كه دیگر بسیاری از تحقق شعارها، ناامید شده اند.

این گونه بود كه "شركت توسعه سرمایه‌گذاری امیر منصور آریا" در 28 خردادماه 1385 شكل گرفت كه نمی توان به ناف دولت های پیشین بستش و به سرعت رشد كرد. تا جایی كه سرمایه اولیه 50 میلیون تومانی شركت طبق صورتجلسه هیئت‌مدیره مورخ 87/11/30 یعنی طی دو سال و هشت ماه به 20 میلیارد تومان افزایش پیدا كرد! اما پس از رشد چهل برابری حالا وقت ایجاد و افزایش شركت های اقماری بود كه قرار بود «مهرگان ا. خ» را به صاحب یك غول بزرگ صنعت در تولید و واردات صنایع غذایی، فلزی، معدنی، شیمیایی، برق، خدمات مهندسی، مشاوره، ماشین سازی، ورزشی و... مبدل سازد. اما این همه پول در فضایی كه بسیاری از سرمایه گذاران با مطالبات معوقه شان از حساب خالی سخن می آوردند، از كجا می آمد؟ لابد آن گونه كه رئیس بانك مركزی می گفت، اینها هم یك ضامن كاسب گذاشته اند و "مبلغ ناچیزی" از تعدادی بانك وام گرفته اند و تضمین (LC) برای اخذ وامشان را هم لابد از یك بانك گرفته اند كه لابد اسم آن بانك صادرات نیست!
 
به هر حال آقای جهرمی بهتر از ما می داند؛ حال با این وضعیت، بانك صادرات چگونه بدهی هایی كه باید به دیگر بانك ها بابت باز كردن اعتبار برای این شخص كرده بدهد؟! البته LC ها جعلی است و در سیستم بانكی ایران تا زمان دریافت این رقم، هیچ كس متوجه نشده است! جالب آن كه شعبه بانك صادرات چنین حجم LC را بدون مجوز جهرمی باز كرده و آقای مدیرعامل می گوید متوجه نشده چنین اعتبار بزرگی در زیرمجموعه اش باز شده است! آن هم در شرایطی كه برای پرداخت یك چك تضمین شده یك میلیاردی تماس ها و استعلام های فراوانی می شود. از این مهم تر اینكه با رئیس بانك مركزی كه بنابر گفته جهرمی نیم ساعته روی این سرمایه ها، مجوز بانك آریا را صادر كرده، باید چه كرد؟!
یعنی اینها سه هزار میلیارد تومان با چند صد میلیارد تومان بالا یا پایین را یك روزه و دو روزه دریافت نكرده اند و لابد چنین رقم های سنگینی بدون هماهنگی و اطلاع مدیرعامل بانك صادرات و حتی رئیس بانك مركزی جابجا می شده و هیچ كس هم نمی گفته این شخص چگونه سبز شده و چگونه "مولتی میلیاردر دلاری" شده و كسبه گردن كلفت بازار را جا گذاشته است! اینها كه شنیده می شود، یاد خبر دستگیری برخی از خریداران سكه و دلار در ماه های پیش می افتیم و اینكه چگونه اشخاصی با این حجم گردش مالی به اندازه یكی از این دلالان خرده پا زیر ذره بین قرار نگرفته و پنج سال این شركت پیش رفته و در نهایت به چنین رقم نجومی رسیده است. یاد كشورهای بیگانه هم می افتیم كه اگر به حساب یك شخص دارای اعتبار مشخص، رقمی نجومی واریز شود، بلافاصله پلیس سراغش می آید و پیگیر منبع پول می شود تا پولشویی یا هر تخلف مالی دیگر رخ نداده باشد و قانون از كجا آورده اید بر تك تك شهروندان اعمال می شود!
 
حالا كه این كودك با لقمه های خاص بزرگ شد و سایه اش آن قدر بزرگ شد كه نتوان زیر شنل شعبده بازها و جامه رمالان پنهانش كرد، واقعیات پنهان به ابعاد غیرقابل كنترل و حجم انفجار می رسد و مشخص می شود شركت مادری كه خانوادگی اداره می شد، با سیستم بانكی چه كاری كرده و چگونه توانسته ركورد اختلاس را در تاریخ بانكداری جهان بشكند! حالا برخی مدعیان مبارزه با فساد ساكت شده اند و دنبال كوچك ترین روزنه ای هستند تا این یكی را هم یا به دشمن خارجی نسبت دهند و یا پای دولت های قبلی را به میان بكشند، اصلاً مگر می شود این چند ساله این اتفاقات رخ داده باشد؟! اصلاً اینها در مقام مدعی و طلبكار هستند و جلوتر از همه فریاد می زنند، دزد را بگیرید!
در این میان از برخی اسامی نیز یاد می شود كه اگر قرار باشد ردی از آنها جست، باید در شركت های اقماری به دنبالشان گشت كه «مهرگان ا. خ» فرزند منصور خان به شماره شناسنامه 1225 صادره از رودبار متولد 1342 ساكن تهران، خیابان بخارست... صاحب شركت توسعه سرمایه‌گذاری امیر منصور آریا با این پولها خریداری كرده و یا تاسیس كرده است. بر این اساس «آینده» ضمن ابزار تاسف برای وقوع چنین فاجعه ای در نظام مالی ایران، اطلاعاتی در خصوص 20 شركت از مجموع شركت های تو در توی  زیرمجموعه شركت مادر منتشر می كند.

شركت آب معدنی داماش گیلان

شركت آب معدنی داماش در خرداد ماه 1381 با ساخت اولین كارخانه بزرگ تمام اتوماتیك در استان گیلان آغاز به كار كرد. برابر صورتجلسه مجمع عمومی و صورتجلسه هیئت مدیره مورخه 86/9/5، اعضاء هیات مدیره شركت امیر منصور آریا به عنوان اعضاء هیات مدیره این شركت  منصوب شدند و «م.د» یكی از آنها هم مدیرعامل شد و عملاً داماش در اختیار این شركت قرار گرفت و پس از آن نیز شركت از سهامی خاص، سهامی عام شد.
باشگاه ورزشی داماش ایرانیان

امیرمنصور آریا در سال 1385، باشگاه ورزشی داماش ایرانیان را كه در ابتدا با نام استقلال شهرداری رشت اداره می‌شد و سـپس در اختیـار صنایع شـیر ایران قرار گرفته بود، را خرید و در آبان 1387 امتیاز باشگاه پگاه گیلان به باشگاه داماش واگذار و پس از انتقال تیم پگاه گیلان به داماش، اولین تیم فوتبال دسته یك لیگ در دورود لرستان نیز راه‌اندازی شد و حسن عابدینی نیز مدیرعامل و رئیس هیات مدیره شد. به دلیل منع قانونی داشتن دو تیم فوتبال، تیم فوتبال دورود لرستان با هیئت مدیره جدید به باشگاه ورزشی دورود لرستان انتقال یافت و درحال حاضر هزینه تیم‌های فوتبال پرسپولیس قائم‌شهر و تیم فوتبال جاوید كرج هم به عهده باشگاه ورزشی داماش است.

شركت داماش ترابر ایرانیان

امیرمنصور آریا، همچنین زنجیرۀ شركت‌های حمل و نقل داخلی كالا در استان‌های شمال، مركز، جنوب، شرق و غرب كشور را در قالب دو شركت داماش ترابر ایرانیان و  ایمن ترابر آریا در سال 88 هریك با سرمایه یك میلیون تومان در استان‌های تهران و گیلان ایجاد كرد.

شركت آهن و فولاد لوشان

امیرمنصورآریا، شركت آهن و فولاد لوشان را در سال 1385 در زمینۀ عملیات مهندسی شامل سازه، سیویل، معماری، تأسیسات برقی و مكانیكی، ساخت سازه‌های فلزی و بتنی و پانل‌های مختلف ایجاد كرد و بنابر اظهارات شركت مادر، ساخت سوله و سازه‌های فلزی سنگین را در زمینی به مساحت 35000 مترمربع را خرید و در ادامه نیز با تغییر هیات مدیره، شركت كامل در اختیار این اشخاص قرار گرفت.

شركت پخش امیرمنصور ایرانیان

امیرمنصور آریا زنجیره تأمین، فروش و پخش و توزیع محصولات و خدمات را در سال 1386 تحت عنوان شركت پخش امیرمنصور ایرانیان را با سرمایه صد میلیون تومان ایجاد كرد كه موضوع فعالیتش صادرات و واردات و خرید و فروش و  پخش كالاها و محصولات غذایی، دارویی و آرایشی و بهداشتی و ایجاد فروشگاه‌های زنجیره‌ای و مراكز پخش كالا بود و در سال 87، اشخاصی از شركت مادر به هیات مدیره این شركت هم تزریق شده و در سال 89 نیز تثبیت شدند. بنابر ادعای امیر منصور آریا، این شركت دارای 72 كامیونت و 10 وانت از استان تهران آغاز و سپس به سایر استان‌های كشور تسری داده و به احداث انبارهای تمركز و نگهداری مواد اولیه، از جمله انبار شرق ( انبار تهران‌پارس با 7000 متر مربع ) و غرب استان تهران ( انبار فتح با 16800 متر مربع ) و دیگر اسـتان‌ها، مجهـز به سیستم‌های نگهداری موادغذایی و دارویی است كه احتمالاً باید نهادی نظارتی ضبطش كنند.

شركت خدمات مهندسی كشاورزی میثاق گیلان
شركت خدمات كشاورزی و دامداری میثاق گیلان از شركت‌های اقماری امیرمنصور آریا خریداری شده و موضوع فعالیتش طرح‌های كشاورزی و دامداری صنعتی و انجام عملیات كشاورزی و ایجاد صنایع وابسته به آن و در حوزۀ عملیات دامداری، پرورش گاو، گوسفند، مرغ و ... و احداث صنایع وابسته به آن بوده است. بنابر ادعای امیر منصور آریا این شركت با خرید گاو و گوساله و پرورش آن در زمینه تولید و عرضه شیر دام در زمینی به مساحت بالغ بر 26 هكتار با امكانات جانبی دامپروری و تولید شیر، فعالیت دارد.
 
شركت شفاف شیمی پلاست

امیرمنصور آریا شركت بسته‌بندی هم راه اندازی از آن خود كرد و شیمی پلاست را كه سال 1382 تاسیس شده بود، در سال 1385 خرید و سرمایه این شركت از یك میلیون به 500 میلیون افزایش یافت   و چند ماه بعد نیز یكی از اعضاء شركت امیرمنصور آریا به هیات مدیره این شركت تزریق شد. طرح توسعه شركت شیمی پلاست نیز با اخذ مجوز تأسیس از سازمان صنایع و معادن استان گیلان در سال 1386 با عملیات ساختمانی و برنامه‌ریزی تهیه ماشین‌آلات آن‌ برای تهیه و تولید فیلم شیرینگ، نایلون‌های عریض (كشاورزی)، پری‌فرم و درب بطری آغاز شده و با ساخت سوله‌هایی به مساحت تقریبی 5000 مترمربع تداوم یافت.
شركت صنایع غذایی دریاچه گهر لرستان

امیر منصور آریا به جز آب معدنی داماش گیلان، واحد جدید تولید در منطقه "دورود" لرستان تحت عنوان شركت صنایع غذایی دریاچه گهر لرستان به عنوان شركت جدید تولید آب معدنی در اختیار گرفت و در سال 85 همچون دیگر شركت ها، سرمایه این شركت از 13 و نیم میلیون تومان به 280 میلیون تومان و پس از آن، یكی از اعضاء شركت امیر منصور وارد هیات مدیره این شركت هم شد و پس از آن نیز تا سال 87، سرمایه این شركت را به یك میلیارد و صد میلیون تومان افزایش دادند.

گروه صنعتی نمونه منصور گیلان
شركت نمونه منصور گیلان یكی از معدود شركت هایی است كه پیش از سال 85 و در سال 81 با محوریت هیات مدیره شركت امیرمنصور آریا به عنوان شركت مادر ایجاد شده و البته پس از مدتی این اعضاء اسماً از هیات مدیره خارج شده و سرمایه شركت از پنجاه میلیون به كی میلیارد تومان افزایش پیدا كرد. این شركت كه مدعی بود قرار است تولیدكننده عمده MDF كشور باشد، مبادرت به احداث كارخانه در شهرك صنعتی لوشان واقع در استان گیلان نمود. در ادامه نیز در سال 89 سرمایه شركت به 75 میلیارد تومان افزایش یافته و همزمان دوباره این اشخاص به هیات مدیره بازگشتند و سیطره شركت امیر منصور بر این گروه صنعتی هم حفظ شد.

گروه "ملی" صنعتی فولاد ایران

این شركت در كیلومتر 9 جاده اهواز ـ خرمشهر در سال 1342 دشت وسیعی به مساحت 120 هكتار ایجاد شد و نام رسمی كارخانجات گروه ملی صنعتی فولاد ایران را از آن خود كرد كه در سال 1382، بیش از 193 میلیارد تومان سرمایه داشته و در سال 86، به 54 میلیارد تومان كاهش یافت. این كارخانه كه خطوط تولید مختلف نورد میلگرد، تیرآهن، لوله سازی، بخش میلگرد كوثر، فولادسازی، ماشین سازی و آزمایشگاه متالوژی را به تدریج تاسیس و بهره برداری كرد، تا اوایل سال 88 با هیات مدیره ای به نمایندگی از سازمان توسعه و نوسازی معادن و صنایع معدنی ایران، شركت ذوب‌آهن اصفهان، شركت فولاد خوزستان، شركت تهیه و تولید مواد معدنی ایران و شركت ملی فولاد ایران بود تا اینكه هفتمین ماه 88، بالاخره پای شركت امیرمنصور آریا  و عضو هیات مدیره این شركت مادر به هیات مدیره فولاد ایران سابقاً دولتی باز شد و صاحب جدید فولاد ایران، صاحب اختیار حق امضاء قراردادهای این مجموعه بزرگ هم شد و سرمایه شركت هم از 123 میلیارد به 3 میلیارد و دویست میلیون كاهش یافت و مدتی بعد این سرمایه اسمی  232 میلیارد تومان افزایش یافت و بعد از مدتی نیز بندی به اساسنامه شركت افزوده شد كه اشخاص ثالث هم بتوانند با سرمایه شركت، وام دریافت كنند!

شركت گردشگری و جهانگردی ستاره درخشان درفك
شركت گروه گردشگری و جهانگری ستاره درخشان درفك یكی دیگر از شركت های این مجموعه بوده كه سال 86 با عضویت یكی از اعضاء هیات مدیره شركت امیرمنصور آریا با سرمایه صد میلیون تومان تاسیس شد و موضوع فعالیتش، در زمینه‌های ورزشی، رفاهی و تفریحی گردشگری و احداث شهربازی احداث تله‌كابین احداث هتل و هتلداری، احداث مكانهای ورزشی و تفریحی، برگزاری سمینارها و نمایشگاههای مرتبط ایجاد موزه آثار باستانی و كلكسیونهای اشیاء قیمتی (تمبر، تابلو و غیره)، تأسیس دهكده و مكانهای توریستی همكاری در برگزاری مراسم مذهبی، پذیرش امور مشاوره‌ای در زمینه گردشگری و موارد فوق صادرات و واردات، خرید و فروش كلیه امور بازرگانی كلیه كالاهای مجاز بود كه بعداً اجرای طرحهای جنگلداری وتجدید نظر، تولید نهال، زراعت چوب، احیاء وتوسعه منابع طبیعی، اجرای طرحهای مرتعداری، محیط زیست، احداث فضای سبز و طرحهای اكوتوریست، حفاظت آب و آبخیزداری، تولید (گل و گیاه)، قارچ، توسعه عمران روستایی و عشایری و...نیز افزوده شد. در ادامه نیز قرار شد بتوان با اموال این شركت به عنوان وثیقه برای اشخاص حقیقی درخواست تسهیلات بانكی كرد و در نهایت حضور امیرمنصور آریا در این شركت علنی شد.
شركت مشاوره و مدیریت تدبیر منصور

یكی دیگر از شركت هایی كه امیرمنصور آریا در سال 1385 تأسیس كرد، شركت خدمات مشاوره و مدیریت تدبیرمنصور  بود و موضوع فعالیتش تأمین نیروی انسانی با حداقل هزینه برای شركت‌های هم‌گروه زیرمجموعه امیرمنصور آریا تأمین كند و همچنین كترینگ برای تأمین وعده غذایی كاركنان تحت پوشش خود در غرب و شرق تهران و اهواز و لوشان راه اندازی كند و طبیعتاً  رد پای این امیر منصور آریا نیز در هیات مدیره این شركت نیز موجود است.
شركت معدن شكافان تهران
 
امیرمنصور آریا حتی شركت كشف، استخراج و فرآوری محصولات معدنی هم تحت عنوان معدن شكافان در سال 85 راه اندازی كرد و بنابر اظهارات این شركت ها در حال فرآوری مواد معدنی مختلف به صورت پودر و ماكادام برای تولید انواع شیشه جام و ظروف و تولید سنگ لاشه برای كارهای عمرانی و ایجاد اسكله بندرگاه مشغول فعالیت است. سرمایه این شركت از 10 میلیون تومان به 500 میلیون افزایش یافت و مجدد از 500 میلیون به 3 میلیارد تومان افزایش پیدا كرد و در ادامه نیز  حضور ثبت شده نماینده امیرمنصور آریا در این شركت مشهود است.
شركت مهندسین مشاور مدیریت پردازش زمان

یكی دیگر از بخش هایی كه امیرمنصور آریا، به آن وارد شد، طراحی و مهندسی بر بناهای ساخته خود بود كه با ایجاد شركت مهندسین مشاور مدیریت پردازش زمان در ابتدای سال 88 پیگیری شده است. در هیات مدیره این شركت لیدر شركت مادر یا همان "مهرگان.ا. خ" به عنوان رئیس هیات مدیره حضور مستقیم داشته كه در ادامه "حسین.ع" نیز به هیات مدیره این شركت وارد شده و در سال 88 این اشخاص تا دی ماه 90 تثبیت می شوند اما باز هم هیات مدیره دستخوش تغییرات مكرر می شود كه یكی در دی ماه 89 و دیگر بار در تیرماه 90 این تغییرات ثبت شده است.
شركت نوآوران صنعت الكترونیك قم

نوآوران صنعت الكترونیك از دیگر شركت‌های تحت پوشش امیرمنصور آریا بود كه سال 86 تاسیس شد و در ظاهر وارد تولید انواع لامپ‌های كم‌مصرف و LED شده كه بنابر اظهارات امیرمنصور آریا، این شركت لامپ سازی دارای دو سایت و بالغ بر 4000 متر مربع و تعداد پرسنل شاغل 300 نفر بوده و پروانه‌های بهره‌برداری برای مونتاژ لامپ كم‌مصرف 130 میلیون عدد، جهت ساخت SKD لامپ كم‌مصرف 24 میلیون و لامپ LED برابر 204 میلیون عدد را دارد. رد پای شركت امیرمنصور آریا از همان سال 87 در این شركت تولید لامپ هم وجود داشته و تمام اوراق شركت نیز تنها با امضاء رئیس هیات مدیره كه نماینده امیرمنصور آریا بود، اعتبار داشت و بدین طریق سرمایه شركت از یك میلیون به هزار برابر یا یك میلیارد تومان افزایش یافت.
شركت تجارت گستران منصور

امیر منصور آریا شركتی ویژه صادرات تولیدات شركت های اقماری اش نیز تحت عنوان شركت تجارت گستران منصور در سال 85 با سرمایه 30 میلیون تومان تاسیس كرد و در واقع این شركت حكم بازوی تجارت خارجی این شركت را پیدا كرد. در هیات مدیره این شركت علاوه بر "حسن.ع" مدیرعامل یكی دیگر از شركت های امیر منصورآریا كه به عنوان مدیرعامل در تجارت گستران منصور فعال شد، یكی از اعضاء هیات مدیره و بازرس شركت امیرمنصور آریا به عنوان شركت مادر نیز عضویت داشتند اما در ادامه "حسن.ع" از هیات مدیره شركت خارج و سرمایه شركت نیز كه 100 میلیون تومان افزایش یافته بود، ابتداً به 10 میلیارد تومان افزایش یافت و سپس به 50 میلیارد تومان افزایش پیدا كرد و در نهایت در سال 90، هیات مدیره این شركت تثبیت شد.
شركت سامانه های برنامه ریزی منابع كرانه

شركت سامانه های برنامه ریزی منابع كرانه از دیگر شركت های زیرمجموعه امیرمنصور آریا است كه سال 85 با سرمایه 10 میلیون تومان تاسیس شده اما رد امیرمنصور آریا از سال 89 در هیات مدیره و سرمایه گذاران این شركت قابل مشاهده است. این شرت قرار بوده پروژه های طراحی و اجرای سیستم های جامع تولید شامل برنامه ریزی مواد و كنترل موجودی، تولید، كنترل كیفیت و سیستم یكپارچه مالی و اداری و كارتابل الكترونیكی و مدیریت ارتباطات راه اندازی شده بود تا این شركت ها را به هم متصل كند.
شركت سبك سازان لوشان (سهامی خاص)

شركت سبك سازان لوشان با موضوع جایگزین كردن مصرف انرژی از طریق سلول های خورشیدی و كاربرد سلول های خورشیدی در صنایع مختلف، به عنوان یكی دیگر از شركت های زنجیره ای امیرمنصورآریا، فعالیت خود را در این زمینه از سال 1383 آغاز كرده و بنابر اظهاات امیرمنصور آریا، ساخت مجموعه تولید سلول های خورشیدی در 6 فاز در بروجرد را در پیش گرفته بود. در سال 86 سرمایه این شركت از 100 هزار تومان به یك میلیارد و 900 میلیون تومان افزایش پیدا كرد و در واقع 19 هزار برابر شد. حالا سال 88 با پولهای باد آورده می رسد و "م.ا.خ" به نمایندگی از شركت امیرمنصور آریا وارد هیات مدیره این شركت هم می شود و در سال 90 نیز به عنوان رئیس هیات مدیره تثبیت می شود.
شركت كیمه طرح ایرانیان

امیر منصور آریا، شركت كیمه طرح ایرانیان را هم به عنوان بازوی تبلیغاتی اش چه در زمینه طراحی و چه در زمینه واردات كالاهای نمایشگاهی و طراحی و انتشار نشریات در اردیبهشت 88 تاسیس كرد و در هیات مدیره این شركت هم نماینده داشت. میزان سرمایه این شركت و حدود فعالیت هایش كاملاً مشخص نیست اما به نظر می رسد نسبت به واحدهای صنعتی كه امیرمنصور آریا خریداری كرده، این شركت دامنه فعالیت محدودی داشته است.

شركت ماشین سازی لرستان

شركت ماشین سازی لرستان در سال 1354 با نام مجتمع صنعتی نیر پارس تاسیس شد، پس از پیروزی انقلاب اسلامی به شركت ماشین سازی لرستان تغییر نام داده و پرونده بهره برداری كارخانه با ظرفیت 1800 تن در سال در سال 1374 صادر شد و در حال حاضر مساحت كارخانه بالغ بر 11 هكتار شامل سالن های تولید، انبارهای سرپوشیده و ساختمان های اداری با هدف گذاری برای ورود به حوزه تولید صنایع نفت و گاز و پتروشیمی است. رد پای شفاف امیرمنصور آریا را از سال 89 می توان در هیات مدیره این شركت مشاهده كرد و علی الظاهر تغییراتی نیز در هیات مدیره رخ نداده است.

اینها به جز پروژه تاسیس بانك آریاست كه طبق قانون بانك داری سرمایه اولیه اش باید 400 میلیارد تومان باشد كه 50 درصد سرمایه اش اموال غیرمنقول و املاك باشد كه احتمالاً پس از خرید این شركت ها از محل اعتبارات گشورده شده بانك صادرات، بر روی زمین های این كارخانجات به عنوان اموال غیرمنقول بانك آریا و بخشی از نقدینگی این شركت ها به عنوان اموال منقول بانك آریا مورد بهره برداری برای دریافت مجوز نیم ساعتی بانك اقدام شده است! به هر حال باید هوای شخصی كه رئیس دفتر رئیس جمهور با موافقت رئیس جمهور، دستور تسهیل امورش در حوزه های اقتصادی می دهد را داشت و چرا باید بررسی می شد كه عقبه این پولها چیست و هر كس این شرایط را داشته باشد، در ایران صاحب بانك می شود؟!
از اینها كه تمام شركت های امیرمنصور آریا هم نیست كه بگذریم، مسئله تكان دهنده این است كه چنین اتفاقاتی ظرف یك ساعت یا یك روز یا یك هفته یا ماه یا یك سال رخ نداده، بلكه چند سال این اتفاقات در حال وقوع بوده و این گروه و به طور خاص «مهرگان. ا . خ» هیچ نگرانی برای دستگیری نداشته كه اگر نگرانی داشت، بخش اعظم این سه هزار میلیارد تومان را از كشور خارج می كرد و دست به سرمایه گذاری بلندمدت و خرید و ایجاد صنایع برای خود از محل بیت المال نمی زد و در واقع این گروه حتی تصور نمی كرده كوچكترین گزندی به آن وارد شود و جعل 180 توافقنامه تضمین پرداخت اعتبار ارزی اش (LC)  هایش در بانك صادرات (بنابر ادعای جهرمی) علنی شود.
بنابر این، همزمان با اینكه اموال این شركت ها مصادره شده و به بیت المال باز گردانده می شود، باید در پی محاكمه اشخاصی بود كه پشت این اسامی نه چندان مطرح بوده اند و امنیت را برای عوامل این شبكه تضمین كرده بودند تا اینها با خیال راحت از سال 86 این حركت را آغاز كنند و در سال 1388 به 80 میلیارد تومان، سال 89، 800 میلیارد تومان سرمایه در اختیار گرفته و در نهایت سال 90، 2 هزار و 800 میلیارد تومان اختلاس كنند و چه بسا اگر یكی این وسط مشكوك نمی شد، این داستان همچنان ادامه داشت.
آیا حتی یك چهره كلیدی كه دستور چنین همكاری با این اشخاص را صادر كرده، در این پرونده دستگیر می شود و یا یكی از متهمین این پرونده به عنوان اخلال در نظام اقتصادی ایران كه معادل محارب است، به مجازات اعدام یا حبس ابد محكوم می شود؟! هرچند... اما امید است كه چنین شود و با حبس های 10 الی 20 سال و جریمه های نقدی، سر و ته ماجرا هم آورده نشود، چرا كه در این صورت نباید انتظار حفظ اعتماد عمومی را داشت. چه اشكالی دارد مسئولان به درخواست دكتر احمدی نژاد در سفر اخیر اردبیل پاسخ مثبت دهند و همان گونه كه وی گفت هرمسئولی در هر مقامی نقش داشته را مورد رسیدگی قضایی قرار دهند، از اسفندیار رحیم مشایی همین امروز تحقیق شود و در خصوص صدور نامه مورد پیگرد قرار بگیرد و همچون كشورهای اروپایی چون فرانسه كه رئیس جمهور را دادگاهی می كنند یا كمونیستی چون چین كه وزیر را اعدام می كنند، ... و ... و ... دانه درشت ها هم تا تكمیل تحقیقات به بازداشتگاه اوین منتقل شوند؟.... آها، یادم نبود اعضای كابینه خط قرمز بودند!

نامه ای زیبا و درد دلی دردناک از طرف شریف پسر کوچک صابر خطاب به پدرش نوشته شده


خداوند زيباترين تراژدي را براي مرگت نوشت
امروز دوشنبه است و روز ملاقات با شما. در سالن انتظار چندين نفر كه شما محرم رازهايشان بوده‏ايد پيش ما آمده و دردِ دل مي‏كنند. يك دختر جوان به ما مي‏گويد، پدرم 5 ساله كه زندانه و حكمش اعدامه، يك مرد جوان مي‏گويد اين آخرين ملاقتمه و پدرم قراره دو روز ديگه اعدام بشه.
من با تمام وجود براي آنها متاسف شدم و به ناگاه صدايي ترسناك از قلبم براي تو درآمد و هراسانم كرد. اما عقلم پاسخ داد: "پدرِ تو فردي اسم و رسم دارِ و هيچكس نمي‏تونه بهش حتي دست بزنه و چه برسه كه مثل اين افراد زجر كشيده‏ي گمنام، بكشنش".
اما اي دل غافل
بعد از يك ساعت اسم‏ها را مي‏خوانند، پرده‏هاي مندرس بالا مي‏روند و پدرم وارد مي‏شود. همه برايش دست تكون مي‏دن. مثل هميشه اول مي‏رود با همه خوش و بش مي‏كند. بعد مي‏آيد پيش ما اما مثل هميشه چهره‏اش با طراوت نيست و غمي در چشمانش پيداست.
پدر نشست و گوشي را برداشت. به من گفت چرا اين جوري هستي؟ گفتم هيچي ولي بابا خوش به حالت نبودي، ‌نبودي و صحنه هايي رو كه ما ديديمو، نديدي. با تعجب نگاهم كرد، گفتم بابا مهندس فوت شده. چشمان بغض آلودش من رو همراهي مي‏كرد.
گفتم خودشون زير تابوت رو گرفتن، خودشون دفنش كردن و خودشون هم صلوات مي‏فرستادند و مي‏خنديدن. گفتم بابا يك چيزي بگم ناراحت نمي‏شي؟ گفت نه بگو باباجان، بابا سرمزارِ مهندس به حنيف گفتم الان دارم بيست سال ديگه بابامون رو مي بينم كه همين انسان هاي با تقوا با همين شرايط فجيع و اسف‏بار دفنش مي‏كنند. بابام گفت حالا چرا بيست سال ديگه؟ با خنده گفتم آخه خوب تو جووني، تازه 52 سالته؛ خنديد و گفت ادامه بده، گفتم ساعت يازده صبح به ما خبر دادن كه هاله خانم كشته شده، اشك‏هاي پدرم كه تا به حال مجال ديدنشان را نداشتم از چشمان زيبايش سرازير شد و با بغض گفت "خيلي نامردن".
بعد مامان گوشي رو گرفت، گفت: هدي جان اعتصابت رو بشكن، هدي جان من مريضم؛ يك كاري كن بياي بيرون و از من مراقبت كني. پدرم در جواب گفت: "فريده جان عزيزم، من اينجا دستم بسته است. اين تنها كاريه كه مي تونم بكنم. من اينجا خيلي متاثرم و اعتصاب غذا يك كم آرومترم كرده".
گفتي "شريف جان تندروي نمي‏كنم آخه من كه خواسته اي براي خودم ندارم. فقط براي اعتراضه، شايد بتونم جلوي اين جور كارها را بگيرم، هر وقت احساس كنم حالم بده، به خاطر شماها اعتصابم رو مي‏شكنم. بعدش تازه يادت نيست پارسال من سه ماه متوالي روزه گرفتم، الانم روزي 50 دقيقه در حياط كوچك زندان مي‏دَوم".
پسرك اعلام مي كنه وقت تمام است خداحافظي كنيد. با خنده تو پرده رفت پايين و تو گفتي مواظب مامانتون باشيد. و خداحافظي آخر رو از پشت پرده با ما كردي و رفتي در حصارت جاي گرفتي، ما رفتيم خونه و به زندگي روزمره مان ادامه داديم. هفته به پايان رسيد و جمعه شد.
جمعه شب مامان با فريادي بلند خواب را از ما ربود. گفت خواب خيلي بدي از باباتون ديدم. من هم با خنده گفتم مامان جان چيزي نيست، ‌بابا رو كه نمي‏تونن كاريش كنن، ولي خوب پدر جان، من كه علم غيب نداشتم كه تو همون ساعت كشته شدي، آخه هيچ كس به ما نگفت تو رفتي.
شنبه هم با خيالي آسوده گذشت و يكشنبه رسيد. من و مامان و حنيف رفتيم سركار، ساعت ده صبح شد. يك خانم روزنامه نگار زنگ زد و گفت آقاي صابر مرده!! من هم با عصبانيت تمام گفتم خانم متوجه هستيد چي مي‏گيد و تلفن را قطع كردم. ديگه موج تلفن‏ها شدت گرفت. حنيف راه افتاد بره بيمارستان ببينه كه حرفها دروغه و تكذيبش كنه، ساعت يازده صبح برادر عزيزم زنگ زد گفت: "جسد بابا رو ديدم. بابا از جمعه توي سردخونه است"، با خنده گفتم حنيف جان چيزي خوردي يا ديوونه شدي!؟ با گريه گفت: "نه شريف جان به خدا راسته، بابا رو بالاخره كشتن، شريف جان مرد باش برو دنبال مامان بياين بيمارستان مدرس".
خنده من، اول تبديل به بغض شد و بعد سكوت و مرور خاطرات و بعد اشك و ماتم. خلاصه پدر عزيزم الانه كه بيست دقيقه ملاقات كابيني‏مون تموم بشه، من رفتم بيمارستان ديدم مامانم نشسته ولي گريه نمي‏كنه، با صداي بلند گفتم خدايا شكرت همش دروغ بود، ولي به اين فكر نكردم كه مامانم اصلا اين جور وقت‏ها گريه نمي كنه، براي هاله هم اصلاً گريه نكرد. بعد آقا لطفي رو ديدم كه زارزار گريه مي‏كرد. پدر جان تا حالا گريه‏اش را نديده بودم.
من با حيرت مردم را مي‏ديدم و تو دلم مي‏گفتم اينها ديوانه شدن. بهترين دوستم آمد و با گريه من رو بغل كرد. بعد من كم كم داشت باورم مي‏شد. رفتم پيش مامان، گفتم مامان جان گريه كن، بابا ديگه راحت شد. ديگه نمي‏تونن ببرنش زندان، بغلش كردم و با خوشحالي تمام گفتم ديگه بازجوها مزاحم زندگي ما نمي‏شن. ولي پدر عزيزتر از جانم، گريز از اين كه همان بازجوها و همان شخص بي نام و نشاني كه هميشه در بند 2 الف سپاه در مقابل صداي بلند و رساي تو، علي‏رغم مقام بالايش سرخم مي‏كرد و سكوت از روي ناچاري را برمي‏گزيد، در سردخانه داشت از پيكر بي‏جان تو با شور و شعف عكس مي‏گرفت. تا نشان مزد دهنده‏گان با تقوا دهد و ارتقا يابد.
خلاصه پدر عزيزتر از جانم ما را با احترام تمام بردند در اتاقي در انتهاي بيمارستان، قاضي قتل گفت: "خانم صابر لطفاً شكايت‏تان را بنويسيد. اگر قصوري در مرگ شوهرتان رخ داده باشد، من عاملان آن را پيدا مي‏كنم". بعد من تو دلم گفتم عجب آدم هاي پاك و با ايماني هستند و حتما تقاص خون پدرم را مي‏گيرند. ولي 5 دقيقه بعد متوجه صداي فرياد مردم شديم كه مي‏گفتند جسد رو دارند مي‏برند. بعدش ما به سمت سردخانه دويديم. ديديم بله، دارند پيكر بي روح تو رو مي‏دزدند.
مامان رفت خودش رو گذاشت لاي در سردخانه و با فرياد گفت نمي‏شه ببريدش، جسد رو بديد به من. پدر جان تو كه حتي به نگاه‏هاي غريبه بر صورت همسرت حساس بودي، نمي‏داني چه دست‏هاي ناپاكي در آن لحظه بدن مادر مرا لمس كردند، و آنقدر بر بدنش كوفتند كه تمام دست‏ و بازوهايش كبود شد. آن افراد با تقوا وقتي ديدند مادر من اصلا اين ضربات و كوفتگي‏ها را حس نمي‏كند. ما را به ناچار بر بالاي پيكر تو بردند. پدر عزيزم تازه فهميدم مرگ واقعيتي است نزديك؛ مادر باز هم گريه نمي‏كرد.
حنيف گفت: "چرا پاي سمت چپ پدرم غرق در خون است". جماعتِ فربه فرياد زدند جاي آزمايش است. بعد من گفتم اين پارگي‏هاي درشت روي كمرش براي چيست؟ جماعت فربه خنديدن و گفتن پسرجان بعدن بهت نشون مي‏ديم، اين خراش‏ها براي چيه. پدرجان جسد غرقِ در خونت همان ابهت و طراوت هميشگي‏ات را داشت. و بدن بي‏روحت هم با قدرت تمام به آسمان نگاه مي‏كرد. اصلا انگار زنده بودي، نشستم و پيشاني نوراني اما سرد تو رو لمس كردم شايد از زمين بلند شي، ولي ديدم نه و ياد حرفت افتادم كه مي‏گفتي، "اگر خوب باشيم خدا با ماست". پدرجان آخه تو كه به كسي بدي نكردي، پس چرا پيكرت غرق در خون بر روي زمين خفته است.
قاضي قتل اصرار عجيبي براي پاره پاره كردن بدن تو داشت. مي‏گفت: "بايد جسد رو كالبد شكافي كنند، آخه شايد سم خورده باشه"، اما با حمله ما مواجه شد و با فشار جمعيت ناخودآگاه حرفش را سريع پس گرفت. مامان فرياد مي‏زد كالبد شكافي نمي‏خوام، جسد را نمي‏ذارم بدزديد. بعد مامان به زور سوار آمبولانس شد و پيكر تو رو بدون رضايت ما، روانه پزشكي قانوني كردند. البته همراه با گارد زره‏پوش و اسكورت.
پدر عزيزم چقدر بزرگي كه اين جماعت باتقوا از پيكر بدون روح تو هم اينقدر وحشت دارند. آخه شايد مثل سال 79 هنوز هم نگران براندازي‏شان توسط پيكر بدون روح تو باشند.
پدر عزيزم در پزشكي قانوني به جاي دلجويي، از ما بازجويي به عمل آمد و انتهاي بازجويي را به اينجا كشاندند كه "ما پيكر هاله را ديديم، اصلا جاي مشتي روي بدنش نبود. اون نبايد به خاطر مرگ طبيعي هاله اعتصاب غذا مي‏كرد".
قرار شد بدون رضايت ما پيكر تو را كالبدشكافي كنند و ساعت 6 عصر به ما تحويل دهند. اما به ناگاه بازجوهايت از 2 الف سپاه به صحنه خودساخته هجوم آوردند و گفتند "اجازه داده نشده، جسَدِشو صبح بيايد بگيريد". ما هم بخاطر فشار شديد و شرايط بد آنجا با تو بدرود گفتيم و به جمع دوستانت پيوستيم و آن شب فقط ناله بود و ضجه و گريه و فراوان تبريك‏هايي كه براي شهادت تو به سمت ما سرازير مي‏شد.
پدرجان صبح ساعت 8 قرار تشيع جنازه با مردم گذاشتيم، آن روز وحشتناك،‌ وضعيت روحيِ خانواده اكنون سه نفره‏مان، بسيار بد بود. اما با دلگرمي‏هاي بزرگي مواجه شديم. خيل عظيم مردم از پيرمردهاي 80 ساله تا همسران شهداي جنگ و خانواده‏هايي كه در سال‏هاي دور و نزديك به مانند ما فاجعه‏بار، داغدار شده بودند.
همه آن 2000 نفر فقط به ما تبريك مي‏گفتند و ما را در آغوش گرمشان مي‏گرفتند و از خاطره هايشان با تو مي گفتند. ما اصلا آنها را نمي‏شناختيم ولي گويي كه سال هاست در كنار ما زندگي مي‏كرده‏اند.
پنج ساعت مردم قدرشناسي كه تو عاشقانه دوستشان داشتي به انتظار ايستادند. تا اين كه مقامات اجازه دادند تو غريبانه و مظلومانه در پاركينگ محصور آمبولانس‎‏ها، به قول خودشان تشييع شوي، تمام مردم به احترام شرافت تو در برابر پيكرت زانو زده و مي‏گريستند و ما هم براي التيام زخم‏هاي چركينمان، بر پيكرت نماز مي‏خوانديم.
افراد با تقوي هم در حال فيلمبرداري از پيكر عريان و سلاخي شده تو در غسالخانه بودند. اميد كه اين فيلم‏ها در آينده‏اي بسيار نزديك به دست پرتوان مردم برسد. 20 نفر از افراد با تقوي آمدند زير تابوتت را بگيرند، اما دوستان شجاعت آنان را كنار زدند و تو را سوار آمبولانس كردند. تو را همراه با هزار زره پوش تا دندان مسلح نزد عمو مهدي در قطعه 100 بردند، پدرجان قبر خالي ات در محاصره و قبركنت هم از بازجوهايت در سپاه بود.
مامان داد مي زد: "هدي جان شهادتت مبارك"، حنيف مي‏گفت: "بابام شيره، براي شير كه گريه نمي‏كنن، همتون بخنديد". من هم مات و مبهوت ولي خوشحال از آزاديت از قفس به ناگاه چشمانم به صورت زيبا و جوانت در خاك افتاد و دنيا برايم ماه خرداد شد و علاقه وافر تو به شهادت در اين ماهِ پر خاطره.
پدرجان تو را به خاك سپرديم و ده روز از شهيد شدنت مي‏گذرد. چه شهيد شدنت براي اعتصاب باشد و چه به شهادت دوستان غيورت در زير مشت و لگد بازجويانِ باتقوا باشد. باز هم براي ما مايه افتخار و شعف است.
كشته شدن تو بدترين و يا شايد بهترين ترجيع بند براي آغاز 23 سالگي‏ام باشد. و به قول خودت: 
"به اميد ياريِ دوست، راه مردانگي را پيش گيري.