نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ دی ۱۷, جمعه

خاتمی و انحلال "ناخواسته"ی اصلاح‌طلبی! جمعه‌گردی‌های اسماعيل نوری‌علا



esmail@nooriala.com

از نظر علوم سياسی، ميدان جولان «اصلاح طلبی واقعی» در جوامع دموکراتيک است؛ و آن اصلاح طلبی که بخواهد حکومت استبدادی را اصلاح کند يا متوهم است، يا دروغگو و يا غافل. عاقبت هم لحظه ای فرا می رسد که «مدعی اصلاح طلبی در حکومت استبدادی» مجبور می شود که يا به اردوگاه محافظه کاران حاکم (يعنی، اصول گرايان و بنيادگرايان رنگارنگ) بپيوندد و يا به سوی نيروهائی بغلطد که خواهان انحلال حکومت استبدادی هستند. در اين «لحظه» هر سخنی که يک اصلاح طلب بگويد، چه بخواهد و چه نخواهد، قدمی به سوی يکی از اين دو مقصد محسوب می شود. از نظر من سخنان اخير سيد محمد خاتمی از فرارسيدن يک چنين «لحظه» ای حکايت می کند و، در نتيجه، بايد ديد گام اخيری که برداشته است، چه او بخواهد يا نخواهد، به کدام سو جهت گرفته است.
اگر، در حوزهء سياست، اصلاح طلبی را «کوشش برای حفظ يک رژيم، از طريق انجام تغييرات و تعميراتی که به ساختار اصلی آن لطمه وارد نکند» بدانيم، و اگر تفاوت و تضاد «اصلاح طلبی» با «محافظه کاری» نه در امر «حفظ نظام» که در «اعتقاد به ضرورت اعمال تعميراتی برای حفظ نظام» باشد، آنگاه بايد ديد که پيش فرض های بالا را چگونه می توان بر شرايط کنونی ايران تطبيق داد؟
به گمان من، برای يافتن پاسخی برای اين پرسش، لازم است که:
الف - جايگاه اصلاح طلبی را در گروه بندی های درون جامعهء سياسی تعيين کرد.
ب ـ جايگاه هر نيروی سياسی عطف به مبانی نظری کار و نحوهء موضع گيری بر اساس آن مبانی تعيين می شود.
پ - برای آشنائی با مبانی نظری و نحوهء موضع گيری گروه ها بايد با «مکانيسم» گروه بندی سياسی.
ت - اين مکانيسم دارای ابعاد مختلفی است که هر يک می تواند اينگونه تفرق سياسی را ايجاد کند. اما موتور اصلی بکار گرفته شده در چنين مکانيسمی عبارت است از «موضوعی» که گروه نسبت به آن واکنش نشان می دهد.
ث - اگرچه گروه های سياسی بدلايل مختلفی (از جمله ثروت و قدرت) از يکديگر متمايز می شوند اما، چون بوجود آمدند، يکی از چالش های عمده شان روياروئی با مسئلهء «تغييرات دگرگون کنندهء ساختار حکومت» است.
ج- پس، گروه های سياسی به لحاظ واکنش شان نسبت به «تغييرات بنيادی» نيز از هم قابل تفکيک اند.
***
از منظر «واکنش نسبت به تغييرات بنيادی»، می توان، بطور بديهی، گروه های سياسی را به دو دستهء بزرگ تقسيم کرد: مخالفان «تغييرات بنيادی»، و موافقان اينگونه تغييرات.
در عين حال، در هر يک از اين دو دستهء کلی نيز می توان به دو شاخهء فرعی اشاره کرد: افراطيون و معتدل ها.
افراطيون فعال در «دستهء موافقان تغيير بنيادی» را «انقلابيون» نام می دهند، يعنی گروه هائی که معتقد به ايجاد دگرگونی آمرانه، خشونت بار و سريع هستند. «معتدل های موافق با تغييرات بنيادی» نيز «دگرگونی خواهان» يا «رفورميست ها» خوانده می شوند؛ آنها که معتقدند هرگونه تغيير بنيادين بايد همکارانه، صلح آميز و به تدريج اتفاق افتد.
در «دستهء مخالفان تغييرات بنيادين» نيز افراطيون را اغلب با نام «محافظه کاران» می شناسيم؛ يعنی آنها که، به دلايل مختلف، با اعمال هرگونه تغيير در «وضع موجود ِ» ساختار حکومت مخالف اند، يا هرگونه تغييری را مخرب کل نظام می دانند، و يا موقعيت و منافع خود را در برابر هرگونه تغييری در خطر می يابند. معتدل های مخالف تغييرات بنيادين نيز «اصلاح طلبان» خوانده می شوند. اصلاح طلبان موافق تغييرات روبنائی در راستای احياء و بازسازی رژيمی هستند که از مسير خود خارج شده است؛ اما آنها، در همان حال، مخالف تغيير بنيادين همين ساختار محتاج تعميرات، بشمار می روند.
***
اما چرا اساساً خواست هرگونه تغييری در ساختار يک رژيم مطرح می شود؟ منشاء و محرک و رانندهء اين خواست چيست و در کجا است؟
اين نکته نيز نياز به تشريح مفصل ندارد: خواستاری تغييرات بنيادين در يک رژيم به معنای وجود «نارضايتی از کارکرد رژيم» است. گروه های سياسی، در واقع، به اين نارضايتی است که واکنش نشان می دهند و در متجلی ساختن واکنش خود هويت شان را مشخص می کنند.
«محافظه کاران» (که اکنون نام های اصول گرايان و بنياد گرايان را يدک می کشند) اين نارضايتی را يا منکر می شوند، يا فاقد اهميتی تأثيرگذار می دانند، و يا خود را قادر به کنترل و احتمالاً سرکوب نارضائيان می بينند.
«اصلاح طلبان»، با پذيرش وجود نارضايتی، به اين نتيجه می رسند که با ايجاد تغييراتی که «ساختار شکن» نباشند، می توان جامعه را به رضايتمندی برگرداند.
«دگرگونی خواهان»، در عين تصديق وجود نارضايتی، علت پيدايش اين وضع را ناکارآمدی ساختار رژيم می بينند و در پی آنند که بتوانند، با کمترين هزينه ها، و به نفع رفع نارضايتی، ساختار جديدی را بوجود آورند که دارای کمبودهای رژيم ناراضی پرور نباشد.
«انقلابيون» اما از وجود اين نارضايتی استقبال می کنند و آن را موتور پيش برندهء تاريخ می دانند؛ پس به آن دامن می زنند.
در اين ميان، مشکل «اصلاح طلبان» از آنجا آغاز می شود که، از يکسو، در مقابل محافظه کاران، در هيئت خواستاران تغيير ظهور می کنند و، از سوی ديگر، در روياروئی با دگرگونی خواهان، مدافع رژيم و ساختار آن محسوب می شوند. چرا که آنها موافق تغييراند، اما تغييری محدود در دايرهء ساختار حقوقی رژيم، و هرکجا هم که کل اين ساختار در معرض فروپاشی قرار گيرد به مدافع آن تبديل می شوند.
***
من در اينجا قصد ندارم که به تفصيل به جابجائی هائی که در ساحت گروه بندی های سياسی پيش می آيند بپردازم. اما لازم است که تنها به اين نکتهء ظاهراً پر تضاد اشاره کنم که اغلب، در چشم ناظران صحنه، اين شبهه پيش می آيد که که اصلاح طلبان «از لحاظ هدف» با دگرگونی خواهان تفاوتی ندارند و فقط، به لحاظ وجود جو کنترل و سرکوب، مجبورند که «از لحاظ روش» خواست های خود برای تغيير نظام را در کنار اصرار بر حفظ آن مطرح سازند!
مثلاً، بسياری از ناظران بر اين عقيده اند که مهندس موسوی، در اصل، خواستار تغيير بنيادين رژيم به سود استقرار دموکراسی ملی و قراگير در کشور است اما، در عين حال، ناچار است سخنان اش را در لفافهء حفظ نظام بپيچد تا گزک به دست زنگی مست نداده باشد!
اينگونه مدعيان، در واقع، بر اين عقيده اند که مهندس موسوی يک «سياستمدار دو زيستی» است و دگرگونی خواهان اگر متوجه وضعيت او نشوند، و به تخريب او بپردازند، در بلند مدت يکی از رهبران هم پيمان خود را تضعيف کرده اند.
اما، همانگونه که در قوانين جزائی اصل بر آن است که اثبات مدعا بر عهدهء دادستان گذاشته شود، در اينجا نيز همين ناظرانند که بايد برای اثبات برداشت خود دلايل روشنی اقامه کنند.
از نظر من، يکی از «سنجه های تشخيص و تفريق» چيزی نيست جز «دوگانهء استراتژی و تاکتيک». دگرگونی خواهان اگرچه از لحاظ استراتژی خواستار تغييرات بنيادی يک رژيم هستند اما ممکن است، از لحاظ تاکتيکی، در خواستاری برخی تغييرات اصلاحی و تعميری با اصلاح طلبان همراه و متحد شوند و به آنها کمک کنند تا اين تغييرات حداقلی را به انجام برسانند. اما اين تاکتيک تنها وقتی از جانب دگرگونی خواهان اتخاذ می شود که، در ارزيابی آنها، تعميرات مورد نظر اصلاح طلبان بتواند رژيم را اگر نه تضعيف که تا حدودی دموکراتيزه کند. يعنی، آنها اگر بدانند که تعميرات پيشنهادی موجب تقويت رژيم ناراضی تراش خواهد شد مسلماً نخواهند توانست با اصلاح طلبان هم پيمان شوند. پس، برای يک دگرگونی خواه، يافتن پاسخی به اين پرسش که «آيا مهندس موسوی از لحاظ استراتژيک به تغيير بنيادی اعتقاد دارد اما از لحاظ تاکتيکی خواستار بازگشت به عصر طلائی امام خمينی و اجرائی کردن مواد "مغفوله" ی قانون اساسی حکومت اسلامی است يا نه؟» واجد ضرورتی حياتی است تا بتواند موضع گيری تأئيد يا تکذيب کنندهء خود را مشخص و تعريف کند.
بالطبع، هر آن دگرگونی خواهی که معتقد به تاکتيکی بودن خواسته های اصلاج طلبانهء مهندس موسوی باشد با علافهء تمام به صفوف هواداران او می پيوندد؛ و آنکه معتقد به استراتژيک بودن گرايش او به حفظ رژيم است از او دوری می جويد.
در اينجا نوعی تصميم گيری شخصی بر اساس درک و تحليل حوادث و اظهار نظرها مطرح است و، لذا، پرداختن بيشتر به اين مقوله در حوصلهء مقالهء کنونی نيست.

***
مهم اين است که به سخن قبلی خود بازگشته و توجه کنيم که هم «ميل» و هم «بی ميلی» نسبت به «ايجاد تغييرات اساسی در ساختار يک رژيم» به عامل تعيين کننده ای بستگی دارد که «نارضايتی از وضع موجود» خوانده می شود. اگر اين عامل را همچون عقربهء کيلومتر شمار يک اتومبيل فرض کنيم و محافظه کاری و اصلاح طلبی و دگرگونی خواهی و انقلابی گری را، از سمت راست تا سمت چپ در اطراف آن قرار دهيم، آنگاه، هرچه نارضايتی کمتر شود عقربه از وسط به سوی راست می رود و دگرگونی و انقلابی گری را بی دليل می کند. و هرچه دامنهء نارضايتی بالا بگيرد عقربه از وسط به سوی سمت چپ گرايش پيدا می کند و محافظه کاری و اصلاح طلبی کارائی خود را از دست می دهند. چه اين نارضايتی حاصل بی کفايتی حکومت باشد و چه به دليل استبدادی شدن آن.
در شرايط وجود رضايت عمومی و گسترده از «وضع موجود» در ميان مردم، اساساً از دگرگونی خواهان و انقلابيون، يعنی موافقان ايجاد تغييرات اساسی و ساختاری در حکومت، کاری بر نمی آيد و خبری نيست، و بازی تنها در زمين دو گروه محافظه کار و اصلاح طلب واقعی جريان پيدا می کند.
اين وضعيت هم اکنون در کشورهائی که به تفاريق با روش های دموکراتيک اداره می شوند، و از اين طريق توفيق جلب رضايت عمومی را دارند، قابل مشاهده است. در آمريکا سال ها است که قدرت حکومتی بين حزب محافظه کار ِ «جمهوری خواه» و حزب اصلاح طلب ِ «دموکرات» دست به دست می شود و احزاب دگرگونی خواه و انقلابی هنور چندان رونق و تأثيری ندارند. در انگلستان هم وضع به همين منوال است. در فرانسه، حتی وقتی حزب سوسياليست در انتخابات شرکت می کند و به قدرت می رسد، در برنامه و عمل، نشان می دهد که يک حزب اصلاح طلب است و نه حتی تشکلی دگرگونی خواه.
اما هر کجا که ديکتاتوری مسلط می شود، يکباره عقربه از ميانه به سوی چپ می گرايد و تغيير بنيانی حکومت به صورت مسئلهء اساسی جامعه در می آيد و، در نتيجه، اصلاح طلبان يا ناگزيز می شوند که به دامن محافظه کاران پناه برند و يا به سوی دگرگونی خواهان (رفرميست ها) تمايل پيدا کرده و به جستجوی راه هائی برای اتحاد عمل با آنان برآيند.
البته، در موارد حادی از ديکتاتوری و سرکوب عقربه کاملاً بسوی منتهی عليه چپ تمايل پيدا کرده و شرايط را کاملاً «انقلابی» و مبارزه را «خشونت آميز» می کند.
به عبارتی ديگر، اصلاح طلبی ِ واقعی بيشترين کارائی خود را در حکومت های دموکراتيک به دست می آورد اما، در ظل حکومت های استبدادی، به چاقوی کندی تبديل می شود که، به اصطلاح عوام، سر ماست را هم نمی تواند ببرد؛ مآلاً هم يا بکلی در محافظه کاری منحل می شود و يا بـُرائی ِ خود را از طريق پيوستن به دگرگونی خواهان باز می يابد.
***
بنظر من، پنج شش سال است که «اصلاح طلبی ِ غير واقع گرايانه» در ايران علت وجودی خود را از دست داده است و سخنان رهبران اين جريان را هم، به ناچار، يا بايد به رفتن آنان به سوی محافظه کاران (يعنی، آشتی جوئی با حافظان رژيم واقعاً موجود اسلامی) تلقی کرد و يا به تمايل شان به سوی پذيرش ضرورت انحلال حکومت اسلامی و بر پائی يک نظام سکولار ـ دموکرات (کف خواست های دگرگونی خواهان يا رفورميست های واقعی).
اما اين تعبيرات اموری دلبخواه نيستند و به «نيت» گويندگان شان نيز ربطی ندارند. برای روشن شدن اين نکته بد نيست به نمونه ای اخير رجوع تان دهم: ده روزی پيش، آقای محمد خاتمی، سرشناس ترين چهرهء جريان اصلاح طلبی، (چرا که مهندس موسوی خود را «بنيادگرای اصلاح طلب» تعريف کرده و، در نتيجه بررسی مواضع او در ربط با اصلاح طلبی را بايد جداگانه مورد مطالعه قرار داد) خطاب به نمايندگان اصلاح طلب مجلس شورای اسلامی فعلی چنين گفته است (مطلبی است که در مقالهء هفتهء پيش هم به لحاظ ديگری بدان پرداختم):
«کف و خواست اصلاح طلبان در گذشته و امروز چنين است:
«۱- آزادی زندانيان و ايجاد فضای آزاد برای همهء احزاب و گروه ها و رفع محدوديت های نا به جا؛
«۲- پای بندی همگان، بخصوص مسئولان، به قانون اساسی و اجرای همه جانبه و کامل آن، بخصوص اهتمام به روح قانون اساسی؛
«۳- فراهم آوردن ساز و کاری برای برگزاری انتخابات سالم و آزاد.
«تا انتخابات زمان بسياری مانده و اگر اين شرايط محقق شد تصميم می گيريم که چگونه عمل کنيم».
حال بايد ديد که اين سخنان آقای خاتمی گامی به سوی کدام مقصد است. در همين مدت کم مقالات متعددی در پاسخ به اين پرسش نوشته و منتشر شده است.
برخی از ناظران اين جملات را ناشی از زمينه سازی اصلاح طلبان اسلامی برای «بازگشت» به فضای سياست کشور و شرکت در انتخابات دانسته اند. اگر اين تفسير درست باشد آنگاه شاهد آن خواهيم بود که عده ای از اصلاح طلبان ِ پشيمان از کردهء خويش، آرام آرام، به آغوش محافظه کاران بازگشته و نظام را با هرآنچه که هست خواهند پذيرفت.
اما برخی ديگر از ناظران می گويند که اگر چنين بود، سخنگويان محافظ نظام نيز بايد با لحنی ملاطفت آميز با اين سخنان ِ «آشتی جويانه» برخورد کرده و لای در باغ سبز معهود را باز می گذاشتند. اما در عمل چنين نشده است و دادستان کشور از شرط و شروط گزاری ِ «سران فتنه» به خشم آمده و گفته است که اين ما هستيم که بايد برای بازگشت شما شرط بگذاريم. آيت الله ِ [باستانی ِ] جنتی هم گفته است که نظام اصلاً به اصلاح طلبان نيازی ندارد و آنها را در سپهر سياسی کشور به بازی نخواهد گرفت.
در اين ميان، و با همين دو «سر نخ»، اينگونه هم می توان ديد که سرکردگان رژيم سخنان آقاس خاتمی را قدمی در راستای نزديکی اصلاح طلبان به دگرگونی خواهان (نيروهای سکولار ـ دموکرات جنبش سبز) تلقی کرده و بدين دليل به آن تاخته اند. به عبارت ديگر، گردانندگان رژيم می دانند که آنچه خاتمی می گويد ديگر آن کف «سنتی» خواسته های اصلاح طلبان مذهبی نيست و رنگ و بوی «کف خواسته های دگرگونی خواهان سکولار» را بخود گرفته است. اين برداشت تا چه حد درست است؟
اگر از منظر قوانين علمی حاکم بر تحولات سياسی يک جامعه، که در اين مقاله مورد اشاره قرار گرفته، به اين سخنان بنگريم، به اعتقاد من، اين سخنان عملاً و به طرزی شگفت، از فرا رسيدن «لحظهء انحلال اصلاح طلبی» خبر می دهند.
دليل روشن است: رژيم اسلامی اساساً، هم در گذشته و هم در حال، چه در دوران قدرت اصلاح طلبان مذهبی و چه در دوران شکست آنان، با «زندان سياسی، فضای فروبسته به روی احزاب سياسی، ايجاد محدوديت ها، عدم پای بندی به قانون اساسی و اجرا نکردن اکثر مواد مربوط به حقوق ملت، و برگزار نکردن انتخابات سالم و آزاد» تعريف و بازشناخته می شود، و بديهی است که اگر حکومت اين مضايق را رفع کند تنها «کف خواسته ها» ی دگرگونی خواهان را متحقق ساخته است و نه کف مطالبات «اصلاح طلبان» را.
اما اگر چنين نکند، که مسلماً نمی تواند چنين کرده و به انتفای خود رأی دهد، در آن صورت نتيجهء «عملی ِ» سخن آقای خاتمی چه خواهد بود؟
ظاهراً آقای خاتمی می گويد که اگر اين شرايط متحقق نشوند اصلاح طلبان در انتخابات شرکت نخواهند کرد. در اين صورت، اگرچه اصلاح طلبان مذهبی همواره کوشيده اند که بين «شرکت نکردن» و «تحريم کردن» تفاوت قائل شوند اما، لااقل تا آنجا که به هواداران جريان اصلاح طلبی مربوط می شود، اين سخنان می تواند به تحريم انتخابات منجر شود؛ که در آن صورت اصلاح طلبان با پای خود به همان اردوگاه تحريم کنندگانی قدم نهاده اند که سال ها است نيروهای هواخواه دگرگونی در آن اقامت گزيده و همواره شرکت در هرگونه انتخابات حکومت اسلامی را تحريم کرده اند.
می بينيم که، بدين سان، از خرداد ۸۸ تا کنون شرايط اجتماعی چنان بوده که، از لحاظ تعيين «گفتمان غالب سياسی»، عقربهء «خواست نما» مرتباً از منطقهء اصلاح طلبی دور شده و به منطقهء دگرگونی خواهی روی آورده و اکنون نشان از همانی می دهد که «لحظهء ريزش» نام دارد؛ لحظه ای که در آن، بخش عاقل و وطن دوست اصلاح طلبان مذهبی ناگزير خواهند بود که تکليف خود را روشن کنند، يا به آغوش برادران بنيادگراشان برگردند و يا ـ چه گويا و چه خاموش ـ تن به ضرورت گفتمان «انحلال طلبی» بدهند.
اينگونه است که، در برداشت من، فضای سياسی کشور آماده آن می شود که بخش سکولار جنبش سبز، جان گرفته از پيوستن آگاه و ناخودآگاه بخش های فروريختهء اصلاح طلبی، صدائی قوی تر يابد و برود تا، بعنوان حريف جدی حاکميت و پاسداران محافظه کارش، در صحنهء سياسی ايران نقشی تعيين کننده را بر عهده گيرد؛ نقشی که تا نظام ديکتاتوری در ايران بر سر قدرت است احتمال راديکاليزه تر شدن آن هم نمی تواند ناممکن تلقی شود. اما اين سخن را برای وقت دگری بگذاريم.

شرايط زندگی مردم آبادان از دهان و زبان رژيم جنايتکارخمينی


حیف و میل بودجه به کنار؛
در طول برنامه پس از اینکه یک بار دهدشتی یکی از نمایندگان آبادان پشت تلفن آمد، کعبی نماینده دیگر آبادان روی خط آمد و با سیاه نمایی خواندن آنچه در این برنامه گذشته است از روند برنامه و اظهارات طالب زاده و مهمانان حاضر به شدت گلایه کرد که با واکنش تند مجری و هر سه مهمان برنامه مواجه شد.
برنامه پرطرفدار «راز» به تهیه کنندگی مسعود پورعلی و کارگردانی و اجرای نادر طالب زاده، شب گذشته با موضوع محرومیت های آبادان و خرمشهر از شبکه 4 سیما روی آنتن رفت.

به گزارش «تابناک»، در این برنامه که آقایان بیژن نوباوه، احمد نجفی و مهرزاد ارشدی به عنوان مهمان حضور داشتند، حاضرین با اشاره به پتانسیل های موجود در منطقه از یک سو و محرومیت ها و عدم آبادانی این دو شهرستان از دیگر سو، به شدت از سوء مدیریت و حیف و میل سرمایه های تخصیص داده شده برای بازسازی خرابی های جنگ انتقاد کردند.

بنابر این گزارش در این برنامه که طالب زاده با ظرافت خاصی مستندهای تصویری و البته دردآوری را از گوشه و کنار این دو شهر جنگ زده تهیه کرده و نمایش داد، مهمانان با تأیید این اوضاع نابسامان و تأسف بار، تأکید کردند که چرا با وجود گذشت 22 سال از پایان جنگ تحمیلی، همچنان چهره شهر از خرابی ها پیراسته نشده و مردم قهرمان آن دیار باید همچنان با سختی و مشقت روزگار سپری کنند.

تصاویر مستند پخش شده از آبادان بر چند نکته تأکید داشت:

 آب آشامیدنی نامناسب و ناسالم، وضعیت فاجعه بار معابر عمومی اعم از خیابان ها و پیاده روها، ساخت و سازهای نیمه کاره و مستهلک که نشان از هرز رفت بیت المال داشت، سوء مدیریت مدیران شهری و استانی در به سرانجام رساندن پروژه های عمرانی، روان بودن فاضلاب شهری در سطح کوچه و خیابان، وضعیت اسف بار گلزار شهدای آبادان با بیش از 4000 شهید که قاعدتا باید نماد سربلندی و افتخار باشد، نامگذاری کوچه، خیابان و میادین شهر به نام هایی که نه تنها اسمی از شهدا در آنها نیست بلکه هیچ نشانی از ارزش های دفاع مقدس را نمی توان در آنها یافت و...

در این برنامه احمد نجفی بازیگر مطرح سینما و تلویزیون با ذکر این نکته که از امثال من کاری جز تذکر دادن بر نمی آید با لحنی آکنده از اندوه گفت: چرا باید منطقه ای که به دلیل وجود ذخائر نفت و گاز عملا پول این مملکت را تأمین می کند، وضعیت خودش در اسف بارترین حالت ممکن باشد.

وی افزود: من مانده ام اگر مثلا امروز محمد جهان آرا حضور داشت به این مدیران چه می گفت و چگونه با آنها برخورد می کرد؟

این شهروند خرمشهری ادامه داد: بحث ما بی توجهی کلان به اوضاع این دو شهر و بلکه تمام نقاط جنگ زده نیست بلکه بحث و تأکید ما بر سوء مدیریت مدیران محلی و حیف و میل بودجه هایی است که در طول این سال ها به امر بازسازی این مناطق اختصاص داده شده ولی به دلیل عدم دلسوزی و پاسکاری مدیران، اکنون بعد از گذشت 22 سال از پایان جنگ، متاسفانه چهره این دو شهر تغییر چندانی نکرده است.

نجفی با ذکر یک مثال در مورد حیف و میل بیت المال گفت: موردی که عرض می کنم موردی است که در جلسه ای با حضور مسئولین محلی به آن اذعان شد و آن اینکه مثلا در مورد بازسازی و تکمیل لوله های آب رسانی در آبادان، پیمانکار مربوطه با روسازی نزدیک 40 درصد از لوله ها، مبلغ اختصاص یافته به آن را بالا کشید و آب تصفیه شده جریان یافته در لوله ها نیز به زمین فرورفت و این در حالی است که متاسفانه این امر تاکنون پیگیری نشده است.

بیژن نوباوه نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی نیز در این برنامه با ذکر دلاوری ها و رشادت های مردم این دیار در دفاع از خاک و ناموس این کشور، گفت: اوضاع کنونی به هیچ وجه در شأن این مردم شریف و ستم دیده نیست و متاسفانه مسئولین اجرایی مربوطه آنچنان که باید نتوانسته اند از عهده کار برآیند.

وی در پاسخ به سوال طالب زاده مبنی بر اینکه شما در مجلس چه کارهایی را در این مورد انجام داده اید، گفت: من در مجلس مشاهده کرده ام که نمایندگان استان در حد توان پیگیر مسائل هستند و دیگر نمایندگان محترم نیز همیشه در مورد مسائل مربوط به خوزستان حساس و پیگیر بوده اند اما نکته اینجاست که با وجود پیگیری نمایندگان و تلاش مسئولین بالا، همواره این مسئولین محلی بوده اند که نتوانسته اند از امکانات تخصیص یافته بهره کافی برده و به بازسازی بپردازند.

در ادامه این برنامه مهرزاد ارشدی خبرنگار و عکاس نیز گفت: دغدغه ما این است که به دلیل کم کاری مدیران محلی، متاسفانه این ذهنیت در بخشی از مردم منطقه ایجاد شده است که اساسا نظام نظری در رابطه با بازسازی این مناطق ندارد و این در حالی است که شخص رهبر انقلاب بارها و بارها و در مقاطع مختلف بر لزوم پیگیری مشکلات ساکنین این مناطق تأکید کرده و شخصا پیگیر مراحل بازسازی بوده اند.

حواشی جالب برنامه:

ـــ در طول برنامه پس از اینکه یک بار دهدشتی یکی از نمایندگان آبادان پشت تلفن آمد، کعبی نماینده دیگر آبادان روی خط آمد و با سیاه نمایی خواندن آنچه در این برنامه گذشته است از روند برنامه و اظهارات طالب زاده و مهمانان حاضر به شدت گلایه کرد که با واکنش تند مجری و هر سه مهمان برنامه مواجه شد.   

ـــ در یکی از مستندهای تصویری که در این برنامه پخش شد، وضعیت اسف بار گلزار شهدای آبادان به تصویر کشیده شد که هم تصاویر و هم اظهارات شهروندی که در آن صحبت می کرد به شدت دردآور بود.

آيا حکومت اسلامی از کابوس اعتراضات مردمی آسوده شده است؟



آيا حکومت اسلامی از کابوس اعتراضات مردمی آسوده شده است؟
تقی روزبه 




به بهانه عدم برگزاری مراسم سراسری "حماسه 9 دی"
بياد داريم که جمهوری اسلامی درواکنش به اعتراضات سال گذشته مردم،مراسم خودخوانده ای رابه نام حماسه 9 دی ترتيب داد.چنين تجمعی بابکارگيری تمامی امکانات حکومتی ازقبيل تبليغات رسانه ها و حمل ونقل مجانی وپذيرائی شايان ازشرکت کنندگان درتظاهرات وانتقال اجباری مردم ازادارات ومدارس ونقاط دوردست و... درشرايطی برگذارشدکه مدتها بود"دروغگو63% کو" به يکی ازشعارهای جالب وافشاگرانه شهروندان ناراضی درتظاهرات خيابانی تبديل شده بود.درواقع مردم درآن زمان باوقوف به تشتت وسيع درصفوف بالائی ها وريزش گسترده پايگاه حمايتی رژيم درپائين، به عجزحاکميت دربرگزاری يک تجمع گسترده و ميليونی پی برده بودند.واين درحالی بودکه حاکميت بشدت درحسرت برگزاری يک تجمع بزرگ برای کوبيدن مهرمشروعيت به سرکوب واقتدارضربه خورده خويش درپی آن غليان توده ای بود.بااين وجود پس ازگذشتن ماهها، تلاش رژيم برای برای برگزاری چنان تجمعی عليرغم بسيج همه جانبه وبکارگيری تدارکات وسيع بااستفاده ازهمه امکانات دولتی ودامن زدن به احساسات مذهبی وايجاد ترس و واهمه نسبت به عواقب شعارهای ساختارشکنی که درروزعاشورا سرداده شد وباهمه ترفندهای صداوسيما دربزرگنمائی صحنه تظاهرات، بازهم نتوانست به آرزوی خويش برسد.گرچه خامنه ای شورش واعتراضات خيابانی مردم را به کاريکاتور انقلاب بهمن تشببه کرد،اما درواقعيت امر اين نمايشات آنها بود که درقياس با تجمعات بزرگ وميليونی گذشته همين نظام وياحتی تظاهرات ميليونی و خودجوش 25 خرداد، کاريکاتوری بيش نبود.چرا که اگربرآمداعتراضی مردم عليرغم جو سرکوب سنگين ساليان دراز سربلندکرده بود وحامل پتانسيل عظيمی بودکه تنها بخش کوچکی ازآن توانسته بود آزادشود،تجمع فرمايشی ودولتی رژيم که بدروغ وبااصرار وقيحانه ای آنرا خودجوش می نامد، آشکارا نمايشگرسير نزولی اقتداری بود که اکنون حاکميت بيش ازهرزمانی به آن نيازداشت.ازاين روتمامی توان خود را بکارگرفت که با استفاده حداکثراز صنعت دروغ، ازآن يک "حماسه تاريخی" برای ثبت در تاريخ بسازد وتقويم رسمی را نيزبهمين منظوردست کاری کرد. خامنه ای درابرازنظرهای گوبلزگونه خود تعدادشرکت کنندگان درکشورا دهها ميليون نفرعنوان کرد!. مهره هائی چون طائب تعدادشرکت کنندگان سه ميلون نفر اعلام کردند. اما ازآنجائی که حرف مفت ماليات ندارد، اخيراخطيب خليفه در نمازجمعه-احمد خاتمی- يک ميليون نفرهم به آن اضافه کرد تاکفه آن بطورمحسوس ازتظاهرات سه ميليونی 25 خرداد سنگين ترشود!
سالگرد"حماسه"
اما سالگرد آن روز"حماسی" که قراربودبه عنوان روزتاريخی درتقويم اسلامی ثبت شود،عليرغم آن همه جاروججال تبليغاتی و حتی درشرايطی که به ادعای خودشان "فتنه را" خوابانده ونظام را بيمه کرده اند، باکمال تعجب شاهدآن بوديم که رژيم نتوانست دراولين سالگرد"حماسه" يک تجمع وراه پيمائی سراسری وبزرگ درتهران والبته نقاط ديگر برگزارکند!. دراينجا اين سؤال مطرح است که چرا رژيم نتوانست در اولين سالگرد اين روزتاريخي، حتی همان تجمعات نمايشی متعارف خود را نيزبرگذارکند؟اين که بگوئيم رژيم ازبرگزاری يک چنين تجمع نمايشی ودولت فرموده به ازنظرتأمين حضور جمعيت حداقل نيزناتوان بود، با واقعيت های موجود وامکاناتی که بطورطبيعی انحصارقدرت دولتی فراهم می کند وبويژه درشرايط رعب وسرکوب چندان خوانائی ندارد.فراموش نکرده ايم که رژيم شاه حتی درشرايط بحران انقلابی قادربه بسيج صدها هزارچماقداربود وجمهوری اسلامی دراين زمينه حتی دارای قابليت های بيشتری است.ممکن است گفته شود که با توجه به نزديکی 22 بهمن رژيم ازبرگزاری دوتجمع بزرگ درچنين فاصله کوتاهی صرفنظرکرد.پذيرش چنين دليلی نيزجزصرفنطرکردن ضمنی رژيم ازتاريخی بودن آن حماسه بزرگ نبوده نمی تواند پاسخ چندان قانع کننده به نظرآيد.ميدانيم که اولا رژيم درسال گذشته دروضعيتی بدتر ازامروز آن را برگزارکرد وحال آنکه امسال، هم بدليل سرکوب ولوموقت جنبش اعتراضی وهم برای تثبيت آن "رويدادتاريخی" وهم "کوبيدن مشت" بردهان مخالفين خود وتضعيف روحيه مبارزاتی و نيزدهن کجی به"استکبار" نيازوافری به آن داشت.بنابراين منشأ اين ناتوانی را نه ناتوانی دربسيج حاميان خود،بلکه درعامل ديگری بايد ديد.
به گمان من،عامل اصلی را بايد درتشديدبی سابقه شکاف درميان بالائی هاجستجوکرد.واقعيت آن است که درسال گذشته ابتکاراصلی راه پيمائی درنهم دی بدست حاميان احمدی نژادبود که درآن نه فقط عليه موسوی وکروبی وخاتمی و.... شعارهای تهديد آميزداده شد بلکه حتی رفسنجانی وفرزندان وی وبرخی ازعناصرطيف اصول گرايان ميانه روويامصحلت گرا نيزازگزند اين تهديد ها درامان نبودند.به طورکلی بايد توجه داشت که اين روزبنا به مناسب وماهيت وجودی خويش،بيش ازسايرمناسبت ها دستخوش منازعه جناح هاست.چنانکه امسال علاوه برتشديد شکاف ميان اصلاح طلبان وائتلاف حاکم،بين خود مؤتلفين موسوم به اصول گرا نيزشکاف ها دامن گرفته است. يعنی شکاف بين باندودارودسته احمدی نژاد با ديگر باندهای موسوم به اصول گرايان سنتی ومحافظه کار وحامی بازاروروحانيت( درقالب جامعه روحانيت مبارزويا جامعه مدرسين قم وامامان جمعه ومراجع و....) واحزاب وتشکل های چهارده گانه خط امام ورهبری وازجمله مؤتلفه که بيش ازپيش بارزشده و دربرابرهم صف آرائی کرده اند.درساختارهای قدرت اين صف آرائی ها بصورت صف آرائی مجلس وقوه قضائيه ومجمع تشخيص مصلحت و مجلس خبرگان دربرابرقوه مجريه بازتاب يافته است.برای نشاندادن پيشرفتگی اين تضادها می توان درقياس سال گذشته به برخی فاکتهای گويا اشاره کرد. مثلا اگردرسال گذشته عکس فرزندان هاشمی وشعارهای تهديد آميز دردست راه پيمايان بودواين ها دشمنان نظام ومتحد دشمن عنوان می شدند وحتی تصاويرشان بهمراه شيطان بزرگ به آتش کشيده شد ويا درزيرپالگدکوب گرديد،به انتقام لگدکوب شدن عکس خامنه ای و خمينی درروزعاشورا،امسال شاهديم که تقريبا هم زمان باسالگرد آن "حماسه"، دادگاهی در قوه قضائيه درپی رسيدگی به شکايت محسن هاشمی از سردبير روزنامه دولتی ايران، سردبيرآن محکوم به زندان وشلاق می گردد. يارياست پسرديگروی دررأس مترو برای يک دوره ديگرتمديد می شود و يا درشاخص مهم ديگری سخن ازمحاکمه معاون اول رياست جمهوری اسلامی اول درميان است ونماينده مجلس وحامی سرسخت دولت-رسائی- را به دادگاه روحانيت احضارمی کنند.حذف متکی وصف آرائی دولت ومجلس درعرصه های گوناگون ومنازعات قوه قضائيه با دولت وازجمله نامه پراکنی های الهام عليه دادستان وقوه قضائيه همه وهمه نشان ازهمين شدت گيری تضادهای درونی درميان باندهای درونی حاکميت دارد. درحقيقت طرح محاکمه همزمان عوامل احمدی نژاد وفرزند رفسنجانی-البته يکی نقد وديگری نسيه و درصورت بازگشت به داخل کشور،تاکتيک جناح اصول گرايان سنتی برای به عقب راندن تعرض دولت ازيکسو و بدست گرفتن ابتکارعمل بدست خود ونه مثلا رفسنجانی و... ازسوی ديگراست.
ازسوی ديگرشاهديم که همزمان با آن همين اصول گرايان سنتی بيش ازپيش برطبل تهديد ومحاکمه سران جنبش"سبز" ومرزبندی باآن-شعاری که خامنه ای بيش ازهرکس ديگر برروی آن پافشاری می کند- می کوبند تاهم با گرفتن ابتکارعمل ازدست جناح احمدی نژاد دراين عرصه وهم جلب حمايت بيشترخامنه ای وهم به يک دست کردن صفوف پراکنده و شکاف برداشته خود دربرخورد با "جنبش سبز" و "فتنه گران" نائل آيند. چنانکه شاهد مرزبندی های تازه وتندتر عناصری چون باهنرو لاريجانی ها ويا حتی رفسنجانی با عوامل فتنه هستيم که بخشی ازمقتضيات صف آرائی تهاجمی تر اين جريان برای بيرون آمدن ازلاک دفاعی و مقابله قوی ترباتهاجم دولت ازيک جانب و مقابله با خطرخيزش مجدد اعتراضاتی که آتش زيرخاکسترناميده می شوند ومی توانند دربحبوحه اين منازعات سربلند کنند.هم چنانکه حملات تند اخير آنها به پيشنهادات محمد خاتمی درديداربانمايندگان اقليت مجلس درمورد شروط حداقلی شرکت درانتخابات،هم چون سخنان تهديد آميز دادستان تهران واحمد خاتمی وسايرائمه درنمازجمعه مبنی برمحاکمه حتمی سران فتنه وياتهديد های روزنامه کيهان و...، همگی مؤيد چنين رويکردی است.
درچنين فضای سرشارازرقابت وکشمکش بود که طرفين ناچار شدند ازخيرراه پيمائی روزتاريخی "حماسه 9 دی" بگذرند وعطايش را به لقايش بخشند.به همان مراسم وبزرگداشتهای پراکنده وتبليغاتی بسنده کنند ونيروی خود را برای 22 بهمن بسيج کنند.چراکه چنين تجمعی درفضائی اين چنين رقابتی می توانست بيش از وحدت شکاف های درونی حاکميت را به نمايش بگذارد که البته می تواند موجب بهره گيری رقبا ونيزخطرسربازکردن اعتراضات مردمی گردد.بهمين دليل آنچه را که متوليان راه پيمائی بصورت سرپوشيده و به مصلحت نبودن راه پيمائی بيان می کنند ،می توان درسخنان اعتراضی مداح-لومپنی مثل منصورارضی باوضوح بيشتری مشاهد کرد.چراکه او با صراحت بيشتری ازممانعت مقامات دولتی ازبرگزاری مراسم خيابانی توسط هيئت های مذهبی سخن می گويد واينکه به آنها گفته شده است که به برگزاری آن دريک مهديه و مکان سرپوشيده بسنده کنند. اوالبته درهمان حال ازاينکه چرا "فتنه گران" را بدست آنها نمی سپارند تا اعدامشان کنند،به خوبی ماهيت آدم خوارانه اين دارودسته های مذهبی را که اکنون به نفع اصول گرايان سنتی وعليه دولت وبويژه شخص مشائی جهت گيری کرده اند، نمايان می سازد.
اما واقعيت مشهود ديگری نيزازخلال اين کشمکش ها خود را نشان می دهد وآن اينکه دراولين سالگرد"حماسه"رژيم هنوز نتوانسته است خود را ازشرکابوس خشم خفته ولوسرکوب شده مردم رهاسازد.خشمی که سرکوب شده اما ازبين نرفته است.چرا که اولا دامنه آتش "فتنه" بيش ازپيش بدرون صفوف خودشان کشيده شده است وحتی طرفين منازعه يکديگر را به انجام "فتنه" های بزرگتر ازآنچه که درسال گذشته اتفاق افتاد،وگويا درآينده صورت خواهد گرفت،متهم می کنند!.وعده رفوزه شدن موج جديدی از خواص بی بصيرت با رنگ ولعاب حتی مذهبی ترواسلامی تر،از جمله مشخصات "فتنه" بعدی است وثانيا نگران خيزش مجدد جنبش اعتراضی به خصوص باتوجه به نگرانی های ناشی ازآزادسازی قيمتها درابعاد جديدتر وخطرناک تری هستند.گرچه آنها دراستقرار آرامش گورستانی خود برجامعه،فعلادرستايش از"نبوغ" وتدابيربی همتای رهبری گوی سبقت ازيکديگرمی ربايند وآن را نشانه پشتيبانی مردم ازنظام می دانند، اما آشکارا خود نيزبه آنچه می گويند باورندارند و هرلحظه خطربروز اعتراضات جديد را گوشزدمی کنند. اينکه رژيمی پس ازسپری شدن مثلا دوسه هفته ازاجرای يارانه ها،ازاينکه شورشی صورت نگرفته است، دستهايش را به هم کوفته و سرازپا نشناسد وبه يکديگرقوت قلب بدهند،نشان ازآن دارد که تاچه حد درخلوت خود،درهرلحظه نگران خيزش های مردمی هستند.ازجانب ديگرمثل همه مستبدين تاريخ خيلی زودبه سجده شکرگذاری ازبابت استقرارامنيت وآرامش مجدد برای دوام حکمرانی وحفظ ثروتهای انباشته شده خود افتاده اند. آنها حتی انجام سپاسگزاری منتظر ته کشيدن پولهای نقدی و واريزشده به حساب های مردم وواکنش احتمالی آنها دربرابردريافت قبض های چندبرابرشده برق وآب وگازويا نمايان شدن تورم اجتناب ناپذيرآزادسازی قيمتها نمانده اند. بديهی است که نسبت فشارهای اقتصادی واجتماعی با اعتراضات، پيچيده ترازيک رابطه خطی و مستقيم است که بتوان ساده لوحانه به دست کوبی پرداخت.چرا که سرکوب و عوامل ديگری چون پرداخت های نقدی موقتی ويا پرکردن انبارها ازاجناس وارداتی برای جلوگيری ازجهش تورمی و... ممکن است درکوتاه مدت درپنهان ماندن عوارض تورمی وسيمای مهيب آزادسازی قيمتها مؤثرباشند وبتوانند درجلووعقب بردن اعتراضات وچگونگی آن دخيل باشند،اما در افزودن بر پتانسيل نارضايتی وانباشت خشمی که می توانند به اشکال گوناگون ومتفاوت وحتی پيش بينی نشده ای فوران کنند،ترديدی وجود ندارد.ازقضا باوقوف به همين واقعيت انباشت نارضايتی هاست که جناحهای گوناگون حاکميت قادرنيستند همزمان نگرانی خود را ازخطربروز اعتراضات توده ای وباصطلاح خودشان "فتنه بزرگتر"پنهان کنند و برای مقابله وپيشگيری ازآن جزبرقراری ترميدورجديد وبرافراشتن تيرهای اعدام وسيله ديگری درچنته خود ندارند. حکومتی که ازهمه مؤلفه ها وابزارهای حکمرانی جزسرکوب وبرافراشتن تيردار و زندان وشکنجه چيزی برايش باقی نمانده باشد،به گنديدگی کامل رسيده است. 

2011-01-06 16-10-89
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com 
taghi_roozbeh@yahoo.com 



17دی.مصاحبه پورنوگرافيک يک استاد«ولايی»:حجاب سبب گرم شدن غريزه جنسی و رشد انگيزه جنسی /ارضاء غريزه جنسی در خانه های 20-10 متری نه در خيابان/«انگيزه جنسی» و «خودنمايی جنسی»، عامل اعتراضات سال گذشته... 

سحام نيوز
ابراهيم فياض استاد دانشگاه امام صادق مي‌گويد که حجاب «تخيل جنسی» انسان‌ها را تحريک مي‌کند و «محرک‌های جنسی» عامل حوادث سال گذشته در ايران بوده است!

فياض در گفت‌وگو با ماهنامه «پگاه حوزه» گفته است در تظاهرات سال گذشته مخالفان دولت، زنانی «به شدت اروتيک» حضور داشتند که منظور نهايی آنها «آزادی روابط جنسی» بود!

اين استاد دانشگاه همچنين از اعتراض‌های به نتيجه انتخابات نيز با عنوان «جنگ نرم جنسی» ياد کرد و اظهار داشته که در جريان انتخابات رياست‌جمهوری دهم، برخی نامزد‌های «معارض» به دنبال «خودنمايی جنسی» رفته بودند!

به گفته وی پس از حوادث انتخابات سال گذشته «کشف حجاب در جامعه بيشتر شده؛ مثلا در عروسي‌ها زنان با لباس‌های کوتاه و يا بي‌حجاب بيشتر شده‌اند که اين نشان از رخ دادن يک انقلاب در بعد اخلاقی و جنسی دارد.»

فياض در بخش ديگری از اين گفت‌وگو از حجاب به عنوان يک «فرهنگ جنسی» نام برده و گفته است: «حجاب سبب گرم واقع شدن غريزه جنسی در سطح يک جامعه و هدايت ارضای آن در قالب خانواده مي‌شود.»

به گفته اين استاد دانشگاه «حجاب سبب رشد انگيزه جنسی در جامعه و نيز رشد نشاط جامعه اسلامی مي‌شود، بدون آنکه به سستی و لهو و لعب دچار شود.»

وی همچنين از نبود يک چهارچوب «اجتماعی مشروع» برای ارضاء غرايز جنسی در ايران انتقاد کرده و گفته است: «بايد بدانيم که غريزه جنسی را در خيابان نمي‌توان ارضاء کرد.»

آقای فياض افزوده که پيش‌تر به دولت پيشنهاد کرده بود «به صورت انقلابی خانه‌های ده متري، بيست و سی متری» بسازد تا مانع «انقلاب جنسی» در ايران شود.

وی پيش‌بينی کرده که اگر جامعه با اين شرايط پيش برود در چند سال آينده در ايران «انقلاب جنسی» رخ خواهد داد.

اظهارات اين استاد دانشگاه در شرايطی ايراد مي‌شود که مقام‌های جمهوری اسلامی بارها رهبران مخالف دولت را به ترويج «بي‌حجابی» در جريان حوادث سال گذشته متهم مي‌کنند.

محمد شعبانی يک مقام دانشگاه امام حسين پيش‌تر ادعا کرده بود «زنان بدحجاب» در جريان حوادث سال گذشته هفته‌ای سه هزار دلار برای بي‌حجابی پول مي‌گرفتن
د!

17 دی 1389