نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ تیر ۲۰, یکشنبه

قاتل بسیجی‌ ندا چند ثانیه پس از کشتن ندای گرامی‌-

پاسدار فاحشه زاده عباس کارگر جاوید قاتل ندا

دست در دست هم دهیم به مهر

سعيد اطلس (گيل آوا)

در باز خوانی رفتار سیاسی و آموخته هایمان بعد از 30 خرداد 60 که در آن صف بندی جدیدی بین حکومتگران رژیم جمهوری اسلامی و مخالفین اش شکل گرفت، تا به امروز، به تجربیات گرانبهایی میرسیم که برای کسب آنها، بهای سنگینی از کیسۀ ملت و پیشتازان اش پرداخته شده است. اما اینکه از این تجربیات بهرۀ کافی در جدا کردن کامل روح و روان و اندیشۀ خود از شاخص های فرهنگ دیکتاتوری و خود محوری برده ایم یا نه سئوالی است که هر کسی میتواند در خلوت خود برایش پاسخ درستی بیابد. اما برای من که مثتثنی از قاعدۀ فوق نیستم، یک چیز کاملآ مشخص است، و آن اینکه تا مادامیکه در مقیاس های جمعی و کلان از غبارهای مسموم فرهنگ استبدادی رهایی نیابیم، با همۀ تلاشها و آرزوهای خوب مشترک خود در جایگزینی یک حکومت دمکرات، سکولار و کاملآ مردمی، باز در آینده دچار مشگل خواهیم شد. شاخص های فرهنگ استبدادی در یک جامعۀ استبداد زده، فقط داشتن ولی فقیه و شاه و حاکم مستبد نیست، بلکه وجود و پراکندگی این فرهنگ در ذهن و ضمیر فکری بخش بزرگی از اقشار مختلف جامعه است. مشگل صد چندان خواهد شد وقتی که بخشی از روشنفکران و آگاهان جامعه هم به درجاتی آلودۀ فرهنگ خود محوری و کیش شخصیت شده باشند. این خصلتهای ناپسند که زاییدۀ فرهنگ استبدادی هستند، اولآ بر تلاشهای مردمی فعالین سیاسی و روشنفکران متعهد سایه میاندازد و ثانیآ میتواند به کمرنگ شدن اعتماد مردم نسبت به حُسن نیت قشر آگاه و بالندۀ جامعه راه ببرد. با توجه به نقش فرهنگ ساز این قشر که خود همیشه در زمرۀ اولین قربانیان رژیمهای دیکتاتوری هستند و حفظ حرمت مردمی و اجتماعی آن، باید هرگونه خود - شیفتگی و توهّم را برای مشتریان واقعی شان یعنی دیکتاتورها باقی گذاشت تا مردمی باقی ماند. به نظرِ بنده نمونه های ناپسند زیر باید بطور کامل از فرهنگ روشنفکری جامعۀ ما رخت بر بندد:
  • در گفتار و نوشتار خود، دم از آزادیخواهی و احترام به حقوق فردی افراد جامعه زدن، اما در عمل تمایل به هژمونی طلبی و به کرسی نشاندن مکانیکی نظرات خود داشتن.
  • در حرف، از آزادی بیان حمایت دو آتشه بعمل آوردن، اما در عمل در مقابل حرف حساب دیگران جوش آوردن
  • دادن شعار مرگ بر دیکتاتور و شاه و شیخ، اما باور داشتن به ِاعمال انواع دیگری از دیکتاتوریها در جامعه تحت نام دیکتاتوری مهربانانه و غیره
  • حق انتقاد از دیگران را برای خود محفوظ داشتن، اما از انتقاد دیگران نسبت به نقطه ضعف های خود، بر آشفتن.
  • در تقبیح سانسور و پخش گزینشی اخبار و رویدادهای مهم سیاسی روز، بسی قلمفرسایی کردن، اما خود در صورت داشتن رسانه، در پیش گرفتن همان شیوه های غیر دمکراتیک
  • محکوم کردن بی عدالتی و تبعیض، اما چشم بستن بر اشکالات خودی و بزرگ کردن ضعف ها و اشکالات دیگران و همچنین اعمال تبعیضات عقیدتی
  • از تملّق گویی و چاپلوسی و بت سازی دیگران اظهار انزجار کردن، اما خود دچار توهم و خود شیفته شدن، و همچنین به وجد آمدن در مقابل چاپلوسی دیگران نسبت به خود
  • به نقد کشیدن عدم صداقت و افشای سیاسی کاری های دیگران و در مقابل بلا مانع دیدن استفاده از شیوه های غیر شفاف و نا صادقانه برای خود، با تکیه بر توجیهاتی بی اساس
البته لیست فوق می تواند همچنان ادامه دار باشد. اما با همین چند مورد فوق الذکر هم میتوان به تماشای آیینه نشست و به غبار زدایی اندیشه همّت گمارد. مردم ما، مردمی که از نامردمی های سی سالۀ خمینی و پویندگان راهش، چون مار گزیده ها نسبت به هر ریسمان سیاه و سپیدی واکنش نشان می دهند، از سیاستمداران و سیاسیون و دگر اندیشان، انتظارات بالایی دارند. نسبت به هر گونه علایم و نشانه های دیکتاتوری حساسیت دارند و به آسانی به کسی یا جریان سیاسی ای چک سفیدِ اعتماد اهدا نمی کنند و با مشاهدۀ ذره ای از هر آنچه که تداعی کنندۀ رفتار و کردار و شیوه های عمل دیکتاتورها بطور عام و آخوند های حاکم بطور خاص، از جانب شخص یا تشکل سیاسی ای باشد، دچار عدم اعتماد میشوند.

آگاهان سیاسی و ژورنالیست ها و روشنفکران یک جامعۀ استبداد زده، بدلیل داشتن تبادلات فکری و اطلاعاتی و کنش و واکنش های اجتماعی گسترده نسبت به دیگر اقشار جامعه و حتی تشکل های درون گرای سیاسی، میتوانند ایفاگر نقش سازنده ای در بزیر کشیدن حکومت های خود کامه از اریکۀ قدرت باشند. میتوانند به مردم خود کمک کنند تا ترفند های دیکتاتور ها را بهتر بشناسند. میتوانند با نگاهی مسئولانه و دلسوزانه نقاط ضعف و موانع دست و پا گیر نیروهای مردمی را که در صف اول نبرد جانفشانی می کنند، با بیانی دوستانه متذکر شوند و نقاط قوت و موفقیت هایشان را نیز بدور از هر گونه محاسبات سیاسی قدر بدانند.

انتقادی که با ارایۀ راه حلی عملی همراه نباشد، کمک کننده و رشد دهنده نیست. قطع بودن ارتباطات گروههای سیاسی ایرانی ضد رژیم، با تمامی اختلافات و دسته بندی هایی که در بین شان وجود دارد، برای کشور یک فاجعۀ ادامه دار بوده است. آخوندهای حاکم برای تفرق و جداییمان هر آنچه که در چنته داشته اند، بکار گرفته اند، اما در این میان خودمان هم به صفت کلی، در تامین و اجرای طرح های سازمان جهنمی اطلاعات رژیم در طی سالیان طولانی اقامت خود در تبعید کم نگذاشته ایم. نتیجه اش این می شود که علیرغم اینهمه جانبازی و فدا، و مردمی که آمادگی چند بارۀ خود را برای سرنگونی رژیم با شعارهای "مرگ بر دیکتاتور" در انظار جهانیان اعلام کرده اند، سالگرد 18 تیرمان و سالگردهای مهم دیگری را که پشت سر گذاشته ایم، بر خلاف سال گذشته، نسبتآ آرام و بی حادثه می گذرد.

در همین جاست که هنوز بر این باورم که تا در مقیاس های جمعی و کلان، از غبارهای مسموم فرهنگِ استبدادی و هژمونی طلبی رهایی نیابیم و کهنگی های ذهن و اندیشه را از خود دور نکنیم، به سر منزل مقصود نخواهیم رسید. امروز رژیم با کالبدی ترک خورده، هم در صحنه سیاسی داخلی و هم بین المللی در شرایط بسیار وخیمی بسر می برد. در چنین شرایطی همکاری و همگامی و هم سویی تاکتیکی حول سرنگونی رژیم از اهمیت استراتژیکی و تاریخی بر خوردار است. باید تجارب سی سال گذشته را به خدمت گرفت و با ایجاد تحولی جدی در نگاهمان به شیوه های آزمایش شده ای که نتایج باز دارنده ای داشته اند به استقبال شیوه های نوین و موثری رفت که ترک خوردگی کنونی حاکمیت ننگین بجای مانده از خمینی را به فرو ریختگی کامل تبدیل کرد.

با احترام

سعید اطلس
لندن – شنبه 10 ژوئن 2010 / 19 تیر ماه 1389


منبع: سايت ديدگاه

دست در دست هم دهیم به مهر

سعيد اطلس (گيل آوا)

در باز خوانی رفتار سیاسی و آموخته هایمان بعد از 30 خرداد 60 که در آن صف بندی جدیدی بین حکومتگران رژیم جمهوری اسلامی و مخالفین اش شکل گرفت، تا به امروز، به تجربیات گرانبهایی میرسیم که برای کسب آنها، بهای سنگینی از کیسۀ ملت و پیشتازان اش پرداخته شده است. اما اینکه از این تجربیات بهرۀ کافی در جدا کردن کامل روح و روان و اندیشۀ خود از شاخص های فرهنگ دیکتاتوری و خود محوری برده ایم یا نه سئوالی است که هر کسی میتواند در خلوت خود برایش پاسخ درستی بیابد. اما برای من که مثتثنی از قاعدۀ فوق نیستم، یک چیز کاملآ مشخص است، و آن اینکه تا مادامیکه در مقیاس های جمعی و کلان از غبارهای مسموم فرهنگ استبدادی رهایی نیابیم، با همۀ تلاشها و آرزوهای خوب مشترک خود در جایگزینی یک حکومت دمکرات، سکولار و کاملآ مردمی، باز در آینده دچار مشگل خواهیم شد. شاخص های فرهنگ استبدادی در یک جامعۀ استبداد زده، فقط داشتن ولی فقیه و شاه و حاکم مستبد نیست، بلکه وجود و پراکندگی این فرهنگ در ذهن و ضمیر فکری بخش بزرگی از اقشار مختلف جامعه است. مشگل صد چندان خواهد شد وقتی که بخشی از روشنفکران و آگاهان جامعه هم به درجاتی آلودۀ فرهنگ خود محوری و کیش شخصیت شده باشند. این خصلتهای ناپسند که زاییدۀ فرهنگ استبدادی هستند، اولآ بر تلاشهای مردمی فعالین سیاسی و روشنفکران متعهد سایه میاندازد و ثانیآ میتواند به کمرنگ شدن اعتماد مردم نسبت به حُسن نیت قشر آگاه و بالندۀ جامعه راه ببرد. با توجه به نقش فرهنگ ساز این قشر که خود همیشه در زمرۀ اولین قربانیان رژیمهای دیکتاتوری هستند و حفظ حرمت مردمی و اجتماعی آن، باید هرگونه خود - شیفتگی و توهّم را برای مشتریان واقعی شان یعنی دیکتاتورها باقی گذاشت تا مردمی باقی ماند. به نظرِ بنده نمونه های ناپسند زیر باید بطور کامل از فرهنگ روشنفکری جامعۀ ما رخت بر بندد:
  • در گفتار و نوشتار خود، دم از آزادیخواهی و احترام به حقوق فردی افراد جامعه زدن، اما در عمل تمایل به هژمونی طلبی و به کرسی نشاندن مکانیکی نظرات خود داشتن.
  • در حرف، از آزادی بیان حمایت دو آتشه بعمل آوردن، اما در عمل در مقابل حرف حساب دیگران جوش آوردن
  • دادن شعار مرگ بر دیکتاتور و شاه و شیخ، اما باور داشتن به ِاعمال انواع دیگری از دیکتاتوریها در جامعه تحت نام دیکتاتوری مهربانانه و غیره
  • حق انتقاد از دیگران را برای خود محفوظ داشتن، اما از انتقاد دیگران نسبت به نقطه ضعف های خود، بر آشفتن.
  • در تقبیح سانسور و پخش گزینشی اخبار و رویدادهای مهم سیاسی روز، بسی قلمفرسایی کردن، اما خود در صورت داشتن رسانه، در پیش گرفتن همان شیوه های غیر دمکراتیک
  • محکوم کردن بی عدالتی و تبعیض، اما چشم بستن بر اشکالات خودی و بزرگ کردن ضعف ها و اشکالات دیگران و همچنین اعمال تبعیضات عقیدتی
  • از تملّق گویی و چاپلوسی و بت سازی دیگران اظهار انزجار کردن، اما خود دچار توهم و خود شیفته شدن، و همچنین به وجد آمدن در مقابل چاپلوسی دیگران نسبت به خود
  • به نقد کشیدن عدم صداقت و افشای سیاسی کاری های دیگران و در مقابل بلا مانع دیدن استفاده از شیوه های غیر شفاف و نا صادقانه برای خود، با تکیه بر توجیهاتی بی اساس
البته لیست فوق می تواند همچنان ادامه دار باشد. اما با همین چند مورد فوق الذکر هم میتوان به تماشای آیینه نشست و به غبار زدایی اندیشه همّت گمارد. مردم ما، مردمی که از نامردمی های سی سالۀ خمینی و پویندگان راهش، چون مار گزیده ها نسبت به هر ریسمان سیاه و سپیدی واکنش نشان می دهند، از سیاستمداران و سیاسیون و دگر اندیشان، انتظارات بالایی دارند. نسبت به هر گونه علایم و نشانه های دیکتاتوری حساسیت دارند و به آسانی به کسی یا جریان سیاسی ای چک سفیدِ اعتماد اهدا نمی کنند و با مشاهدۀ ذره ای از هر آنچه که تداعی کنندۀ رفتار و کردار و شیوه های عمل دیکتاتورها بطور عام و آخوند های حاکم بطور خاص، از جانب شخص یا تشکل سیاسی ای باشد، دچار عدم اعتماد میشوند.

آگاهان سیاسی و ژورنالیست ها و روشنفکران یک جامعۀ استبداد زده، بدلیل داشتن تبادلات فکری و اطلاعاتی و کنش و واکنش های اجتماعی گسترده نسبت به دیگر اقشار جامعه و حتی تشکل های درون گرای سیاسی، میتوانند ایفاگر نقش سازنده ای در بزیر کشیدن حکومت های خود کامه از اریکۀ قدرت باشند. میتوانند به مردم خود کمک کنند تا ترفند های دیکتاتور ها را بهتر بشناسند. میتوانند با نگاهی مسئولانه و دلسوزانه نقاط ضعف و موانع دست و پا گیر نیروهای مردمی را که در صف اول نبرد جانفشانی می کنند، با بیانی دوستانه متذکر شوند و نقاط قوت و موفقیت هایشان را نیز بدور از هر گونه محاسبات سیاسی قدر بدانند.

انتقادی که با ارایۀ راه حلی عملی همراه نباشد، کمک کننده و رشد دهنده نیست. قطع بودن ارتباطات گروههای سیاسی ایرانی ضد رژیم، با تمامی اختلافات و دسته بندی هایی که در بین شان وجود دارد، برای کشور یک فاجعۀ ادامه دار بوده است. آخوندهای حاکم برای تفرق و جداییمان هر آنچه که در چنته داشته اند، بکار گرفته اند، اما در این میان خودمان هم به صفت کلی، در تامین و اجرای طرح های سازمان جهنمی اطلاعات رژیم در طی سالیان طولانی اقامت خود در تبعید کم نگذاشته ایم. نتیجه اش این می شود که علیرغم اینهمه جانبازی و فدا، و مردمی که آمادگی چند بارۀ خود را برای سرنگونی رژیم با شعارهای "مرگ بر دیکتاتور" در انظار جهانیان اعلام کرده اند، سالگرد 18 تیرمان و سالگردهای مهم دیگری را که پشت سر گذاشته ایم، بر خلاف سال گذشته، نسبتآ آرام و بی حادثه می گذرد.

در همین جاست که هنوز بر این باورم که تا در مقیاس های جمعی و کلان، از غبارهای مسموم فرهنگِ استبدادی و هژمونی طلبی رهایی نیابیم و کهنگی های ذهن و اندیشه را از خود دور نکنیم، به سر منزل مقصود نخواهیم رسید. امروز رژیم با کالبدی ترک خورده، هم در صحنه سیاسی داخلی و هم بین المللی در شرایط بسیار وخیمی بسر می برد. در چنین شرایطی همکاری و همگامی و هم سویی تاکتیکی حول سرنگونی رژیم از اهمیت استراتژیکی و تاریخی بر خوردار است. باید تجارب سی سال گذشته را به خدمت گرفت و با ایجاد تحولی جدی در نگاهمان به شیوه های آزمایش شده ای که نتایج باز دارنده ای داشته اند به استقبال شیوه های نوین و موثری رفت که ترک خوردگی کنونی حاکمیت ننگین بجای مانده از خمینی را به فرو ریختگی کامل تبدیل کرد.

با احترام

سعید اطلس
لندن – شنبه 10 ژوئن 2010 / 19 تیر ماه 1389


منبع: سايت ديدگاه


دكتر علي اكبر سروش: پاك ترين فرزندان اين جامعه را بر اساس بغض و كينه ورزي به قربانگاه نفرستيد

متهم رديف اول دكتر علي اكبر سروش عضو شوراي مركزي جبهه مشاركت و عضو هيئت علمي دانشگاه علوم و فنون بابل بوده كه در تاريخ 22/12/88 توسط وزارت اطلاعات دستگير شد و در دوران 50 روزه بازداشت خود را در زندان اداره اطلاعات ساري و متي كلاي بابل سپري كرد. وي در ابتداي دفاعيات خود ضمن رد اتهام اقدام عليه امنيت ملي و تبليغ عليه نظام با خطاب دادن قاضي دادگاه گفت: " شما در پيشگاه خداوند و وجدان جامعه مسئول هستيد و بايد بر اساس عدالت و مستقل قضاوت كنيد. رئيس ستاد انتخاباتي دكتر معين در انتخابات رياست جمهوري سال 84 خاطرنشان كرد: " بدون اينكه ضابط دستگاه ديگر باشيد با حفظ استقلال قاضي به داوري بنشينيد و پاك ترين فرزندان اين جامعه را بر اساس بغض و كينه به قربانگاه نفرستيد."

رئيس سابق اداره آموزش و پرورش شهرستان بابل وضعيت 48 روز انفرادي و بازجوئي هاي ملال آور را تكان دهنده توصيف كرد و از همه مواضع تحليل هاي مندرج در اوراق بازجوئي دفاع كرد و با بياني از قرآن و كلام حضرت امير (ع) انگيزه هاي شرافنمدانه و اصلاح گرايانه خود و دوستانش را نشريح كرد. دكتر علي اكبر سروش در پايان، دفاعيات خود با كلامي از قرآن به پايان رساند: " ان اريد و الا الاصلاح"

سيد احمد ميري: " اراده سياسي در حكم قضائي ايران"

متهم رديف دوم سيد احمد ميري در تاريخ 8/1/89 به اتهام اقدام عليه امنيت ملي توسط وزارت اطلاعات بازداشت شده بود و دوران بازداشت 33 روزه خود را در زندان اداره اطلاعات ساري و متي كلاي بابل سپري كرد. وي در ابتداي سخنان خود دفاعيات را بي اثر خواند و از اراده سياسي وزارت اطلاعات كه در تصميمات دادگاه سايه انداخته اعتراض كرد. وي از پايمال شدن حقوق اوليه شهروندي خويش و ساير بازداشتيان در طول دوران بازداشت و حتي بعد از آزادي سخن گفت و افزود: " در واقع دستگاه قضائي به عنوان ضابط وزارت اطلاعات عمل مي كند بنا به اين شواهد محكوميت ما از پيش تعيين شده است."

وي از اينكه شاكي پرونده وزارت اطلاعات بوده اعتراض كرد و گفت: "وزارت اطلاعات هم نماينده دولت احمدي نژاد است و هم بازجو كننده!! به عنوان مثال اگر احمدي نژاد از مهندس موسوي بازجوئي كند و بعد حكم را رئيس قوه قضائيه صادر كند آيا انتظاري جز محكوميت داريد؟زيرا حكم، بر اساس گزارش القاء شده صادر مي شود. وي در ادامه گفت: " آينده روشني در پيش است و ما حاضريم براي آزادي ملت ايران هرگونه هزينه اي پرداخت كنيم."

فرماندار سابق بابلسر در ادامه خاطرنشان كرد: " ما در صدد اصلاح اين راه كج كه توسط دولت فعلي ايجاد شده بود هستيم. اين خانه نياز با اصلاح دارد و گرنه ويران مي شود." احمد ميري گفت: " اگر راه اصلاح را ببنديد راه انقلاب هموار مي شود. اگر به مردم اجازه اصلاحات ندهيد مردم به حاكمان انقلاب مي دهند."

عضو فعال ستاد ميرحسين موسوي منابع جرم خود را به سه دسته تقسيم كرد و افزود:

: " سه مرجع و منبع جرمي براي من و همفكران من بوده است:

1. اعتراف ديگران عليه بنده

2. شنود و مكالمات تلفني 3. گزارش نيروهاي لباس شخصي كه همه موارد فوق واقد وجاهت قانوني بوده است.‍"

قائم مقام جبهه مشاركت مازندران در پايان دفاعيات خود گفت: "ما هيچ جرمي مرتكب نشده ايم و نمي دانيم مصداق اقدام عليه امنيت ملي از ديدگاه وزارت اطلاعات چه بوده است؟ ما به جرم بيان عقيده و مخالفت با دولت احمدي نژاد محاكمه مي شويم. همه اتفاقات جاري در يك شهر كوچك اتفاق افتاده و آنها مساله را چنان فربه كردند كه يك جلسه محفل قرآن و يك آهنگ اكنون از ديدگاه وزارت اطلاعات مصداق اقدام عليه امنيت ملي شده است."

عليرضا شهيري: " من بازداشت شده دو نظام هستم"

متهم رديف سوم عليرضا شهيري رئيس ستاد انتخاباتي مهندس موسوي بوده كه در تاريخ 22/12/88 به اتهام اقدام عليه امنيت ملي بازداشت شد. وي ضمن رد اتهامات وارده از سوابق انقلابي خود قبل و بعد از انقلاب سخن گفت و افزود: "من بازداشت شده دو نظام هستم. يكي در سال 57 در نظام شاهنشاهي و ديگري در سال 88 در نظام جمهوري اسلامي. همان نظامي كه براي آن سالهاي متوالي زحمت كشيده ام ولي اكنون مزد زحمات مرا با زندان مي دهند. " رئيس اداره آموزش و پرورش در دوران اصلاحات مجموع دفاعيات خود و دوستانش را به عنوان برگي ثبت شده در تاريخ عنوان كرد.

اتهام آريا آرام نژاد:خواندن آهنگ "علي برخيز"

متهم رديف چهارم آريا آرام نژاد فعال هنري استان مازندران بوده كه در تاريخ 26/11/88 توسط وزارت اطلاعات به اتهام اقدام عليه امنيت ملي به واسطه خواندن آهنگ "علي برخيز" براي جنبش سبز دستگير شده و دوران بازداشت خود را در زندان اداره اطلاعات ساري و متي كلاي بابل سپري كرد. وي در تاريخ 11/1/89 با سپردن وثيقه آزاد شد. وي مجموعه دفاعيات خود را به وكيل خويش واگذار كرد.

عليرضا فلاحتي: "بدون اثبات اتهام مرا از كار بركنار كردند"

متهم رديف پنجم عليرضا فلاحتي بوده كه در تاريخ 28/11/88 به اتهام اقدام عليه امنيت ملي دستگير شد و دوران يك ماهه بازداشت خود را در زندان اداره اطلاعات ساري و متي كلاي بابل سپري كرد. وي در ابتدا ضمن رد اتهامات وارده از سابقه انقلابي خود و خانواده اش که چهار شهيد را تقديم انقلاب کرده سخن گفت. وي سپس با اشاره به فعاليت در ستاد 88 ذيل عنوان رييس ستاد ضمن برشمردن فعاليتهاي خود راي 85 درصدي ناشي از اين انتخابات را حاصل تلاش شبانه روزي خود و دوستانش در ستاد هاي کشور اعلام نمود.

رئيس ستاد 88 شهرستان بابل در تشريح شرايط اسفناك دوران بازجوئي عنوان كرد كه به صورت طويل المدت نمي توانست از سلول خارج شود و فقط دستي را مي ديد که براي او غذا مي آورد. او از شرايطي گفت که در بين بازجويي ها ارتباط تلفني را با منزل ايشان برقرار مي کردند و دختر 12 ماهه او پشت خط تلفن او را صدا مي زد و بازجويان ديدار نوزادش را منوط به اعتراف عليه خود و ديگران کرده بودند! وي سپس به تشريح وضعيت پدر معلول خود پرداخت که "براي ديدار من ساعت ها با توجه به وضعيت نامناسب جسمي در مقابل اداره اطلاعات مي نشست . مسئول شاخه جوانان جبهه مشاركت استان مازندران سپس به شرايط نامناسب بهداشتي و سلولهاي انفرادي زندان متي کلاي بابل اشاره کرد که مجبور بود براي رفتن به دستشويي مدت ها در بزند اما کسي جوابگو نبود و در نهايت مجبور به" …..... سپس بعد از آزادي موقت، بدون اثبات هيچ گونه جرمي بنده را از کار اخراج كردند."

محمدرضا كربلائي ملكي: "اعترافات در شرايط اسفناك اخذ شده است"

محمدرضا كربلائي ملكي متهم رديف ششم كه در تاريخ 29/11/88 به اتهام اقدام عليه امنيت ملي توسط وزارت اطلاعات دستگير شد و مدت يك ماهه بازداشت خود را در زندان اداره اطلاعات ساري و متي كلاي بابل سپري كرد. اين فعال دانشگاه صنعتي نوشيرواني بابل ضمن کذب خواندن خيلي از موارد اتهامي موجود در پرونده اش که کاملا مغاير با اعترافات ايشان بود به شرايط بازجويي و فضاي بد زندان و فشار هايي که از طرف بازجويان اداره اطلاعات به ايشان وارد مي شد پرداخت.

محمد رضا کربلايي ملکي ضمن مفتضح بودن شرايط بهداشتي و غذايي به مجاور بودن سلول انفرادي خود با معتادان مبتلا به ايدز و هپاتيت و مجرمان خطرناک (که چند فقره قتل را در کارنامه خود داشتند) اشاره نمود، سپس وي به موارد بسيار زياد خودزني که اتفاق مي افتاد و خون اين افراد مبتلا به بيماري هاي گوناگون در راهروئي که محل رفت و آمد خود و دوستانش بود پرداخت و به آقاي قاضي متذکر شد که اظهارات متهمين در چنين فضايي از آنها اخذ شده است.

محمد معصوميان:"پتوي من در انفرادي پر از مدفوع بود"

محمد معصوميان متهم رديف هفتم كه در تاريخ 8/12/88 توسط وزارت اطلاعات به اتهام اقدام عليه امنيت ملي دستگير شده بود و دوران 15 روزه بازداشت خود را در زندان اداره اطلاعات ساري و متي كلاي بابل سپري كرد. وي كه دانشجوي كارشناسي ارشد در رشته روانشناسي است در مجموع دفاعيات خود عنوان كرد: " من و دوستانم عاشق وطنمان هستيم وگرنه اگر عشق به ايران نداشتيم هرگز خودمان را درگير نمي كرديم." وي در ادامه گفت: "همه ما از شرايط نسبتا خوب خانوادگي برخورداريم ولي چيزي كه باعث شد ما نسبت به اين شرايط اعتراض كنيم بايد مورد بررسي قرار گيرد نه تنبيه و اتهام"

اين فعال دانشجوئي استان مازندران با ذکر سابقه ديني و انقلابي خانواده خود خاطرنشان كرد" تمام اظهارات او تحت فشار فضاي سلول انفرادي و فشار هاي اداره اطلاعات بوده است."

وي در پايان به شرح ماجرائي تاسف بار پرداخت و گفت: "پتوئي كه بنده در سلول انفرادي از آن استفاده مي كردم از مدفوع زنداني قبلي آلوده شده بود و مسئولين زندان متي كلا و بازجويان هيچ گونه توجهي به اين وضع نامناسب نداشتند."

آخرين متهم و متهم رديف هشتم مصطفي ابراهيم تبار بوده كه در تاريخ 8/12/88 توسط وزارت اطلاعات دستگير شد و مدت 15 روز بازداشت خود را در زندان متي كلاي بابل سپري كرد. وي كه دانشجوي كارشناسي ارشد در حقوق از دانشگاه تهران مرکز است به دفاع حقوقي و قانوني از خود پرداخت و خود را از اتهامات وارده مبرا دانست... پس از دفاع متهمان نوبت به دفاع وکلا از موکلان خود رسيد که به دليل کمبود وقت ادامه دادگاه به وقت ديگري موکول شد.

از نكات حاشيه اي اين دادگاه آن بود كه وقتي برخي از متهمين قاضي باقريان را به استقلال در تصميم گيري فرا مي خواندند قاضي خود را مستقل خواند و عنوان كرد هيچ نهادي تا كنون با من در مورد پرونده شما تماس نگرفته است. ولي متهميني كه پرونده خود را مطالعه مي كردند شاهد آن بودند كه در بخش ملاحضات توسط وزارت اطلاعات خطاب به قاضي پرونده نوشته شده بود: " متهم نامبرده همكاري با وزارت اطلاعات نداشته و خواهشمند است مجازات براي متهم در نظر گرفته شود."

نكته حاشيه اي ديگر اين دادگاه كيفرخواست نماينده دادستان بوده كه برخي از متهمين اين پرونده را به ارتباط با عناصر افراطي جنبش سبز فتنه در استان مازندران از جمله " محسن برزگر و اشكان ذهابيان " متهم كرد.

همچنين در ادامه كيفرخواست مطرح شده دادستان فعالين دانشجوئي را به ارتباط با سران جنبش يبز فتنه استان مازندران از جمله " احمد ميري - علي اكبر سروش و عليرضا شهيري " متهم كرد كه موجب اعتراض وكلاي اين متهمين شد. وكلاي اين متهمين در دفاع از اين بند عنوان كردند " هنوز اتهام موكلين ما اثبات نشده" و باعث اعتراض اين فعالين سياسي استان مازندران شد.

کامل ترین گزارش تصویری به مناسبت فرا رسیدن سالروز ۱۸ تیر


عکس 18 تیر پوستر 18 تیر هیجده تیر

هفت تیر ۷tir.com : صبح روز سه شنبه ۱۵ تيرماه ۱۳۷۸، عابرانی که در تب وتاب فضای دگرگون شده پس از دوم خرداد ۷۶، بيشتر از هميشه به پيشخوان روزنامه فروشی ها سر می کشيدند، ديدند که يک روزنامه با تيتری سراسر متفاوت از تمامی روزنامه های آن روز صبح، پيش رويشان است.
روزنامه سلام با اين تيتر منتشر شده بود: “سعيد اسلامی پيشنهاد اصلاح قانون مطبوعات را داده است”

عکس روزنامه سلام 18 تیر

روزنامه سلام (۱۵ تیر ۷۸)

در آن روزها، که بحث تصويب قانون جديد مطبوعات در مجلس پنجم داغ تر از هميشه بود، کمتر کسی را می شد پيدا کرد که درباره سعيد اسلامی يا امامی چيزی نشنيده باشد يا نداند.
او که سال ها معاون وزير اطلاعات بود، در پی وقوع قتل های زنجيره ای در پاييز ۱۳۷۷، به عنوان متهم رديف اول معرفی و بازداشت شده بود. اما پس از مدتی گفته شد که در زندان با استفاده از داروی نظافت خودکشی کرده است….

و اما ادامه ماجرای ۱۸ تیر ۷۸ :

سعيد امامی در مرکز دايره ای از رازها و ابهام ها نشسته بود و هرآنچه به او مربوط می شد، جذاب تر يا مهم تر از آن بود که کسی به سادگی از کنارش بگذرد.
و “سلام” بانگی رها کرده بود که پژواکش تا روزها ادامه داشت. نمايندگان اکثرا محافظه کار مجلس پنجم، که در کش و قوس محدود ساختن قانون قبلی مطبوعات بودند، از نسبت دادن طرح آنان به سعيد امامی برآشفتند و وزارت اطلاعات از مدير مسوول روحانی “سلام”، به دليل چاپ سند محرمانه، به دادگاه ويژه روحانيت شکايت برد.
به اين ترتيب، يک تيتر تکان دهنده، نقطه آغاز ماجرايی پر حادثه شد.
بعدها معلوم شد که رهبر حامی اصلی طرح تهیه شده توسط سعید امامی بوده است زیرا رهبر در یک اقدام بی سابقه در دستوری به مجلس بعدی خواستار آن شد که مجلس به طرح تصویب شده در مجلس قبل دست نزند و آن را اصلاح نکند .
غروب روز بعد، معلوم شد که چاپ چنين جمله ای می تواند به بهای تعطيلی روزنامه ای، حتی به اهميت و وزن سياسی “سلام” تمام شود.
صبح پنج شنبه، بدون “سلام” آغاز شد و شب آن روز آبستن رويدادهای حيرت آور ديگری بود.
و به این ترتیب … :

۱۵ تیر ۱۳۷۸: انتشار نامه فوق محرمانه سعید امامی در روزنامه سلام.
۱۶ تیر ۱۳۷۸: تصویب کلیات طرح اصلاح قانون مطبوعات.
۱۷ تیر ۱۳۷۸: توقیف روزنامه سلام.
۱۸ تیر ۱۳۷۸: …

اولين جرقه نا آرامی ها

پنج شنبه شب، تعدادی از دانشجويان ساکن کوی دانشگاه تهران در خيابان کارگرشمالی (امير آباد شمالی)، در اعتراض به توقيف روزنامه سلام گرد هم می آيند. دانشجويان، خواستار رفع توقيف از سلام و عدم تصويب طرح اصلاح قانون مطبوعات در مجلس هستند.

ادامه اعتراض از محوطه کوی دانشگاه به خيابان کشيده می شود. ماموران نيروی انتظامی و پس از مدتی، نيروهای ديگری که ” لباس شخصی” خوانده شده اند، نيز از راه می رسند.
نيمه های شب، درگيری مختصری ميان دانشجويان و ماموران نيروی انتظامی روی می دهد. دانشجويان پس از سنگ پرانی، يکی از سربازان نيروی انتطامی را به گروگان با خود به داخل خوابگاه دانشجويی می برند و پس از مدتی، رهايش می کنند. به نظر می رسد که ماجرا پايان گرفته، اما حوادث مسير ديگری دارد.
نيروهای انتظامی، که گفته می شود لباس شخصی ها نيز همراه آنان بوده اند، در نخستين ساعات بامداد جمعه ۱۸ تير ماه وارد محوطه کوی دانشگاه می شوند تا از آن پس ۱۸ تير، در تقويم ها معنای ديگری داشته باشد.
بسياری از دانشجويان کتک می خورند و بازداشت می شوند. چيزی به صبح نمانده، اما در مدتی اندک، کوی دانشگاه به هم ريخته و دگرگون شده است. مهاجمان رفته اند و دانشجويان زخمی را در اتاق های آشفته، کنار وسايل و در ها و پنجره های شکسته به حال خود رها کرده اند.

تصویری از اتاقهای خوابگاه کوی دانشگاه پس از حمله پلیس و انصار.

راهروهاي خوابگاه كه توسط دانشجويان ديوارنويسي شده است

احتمالا تصویر یکی از اتاقهای ساختمان ۲۲ کوی.

محسن جمالی، چشم خود را در اثر برخورد گاز اشک آور از دست داد

مسجد کوی

شهر، جمعه با خبری هولناک از خواب برمی خيزد و پس از آن درگيری ها تا پنج روز ادامه می يابد.
امير آباد شمالی، خبر سازترين نقطه ايران است، اما موج تطاهرات و اعتراضات به ساير خيابان ها هم کشانده شده. نيروهای ضد شورش در سراسر شهر حاضرند و روزنامه ها در روز، گاه تا سه نوبت چاپ می شوند.

خبرهای ضد و نقيض، لحظه به لحظه منتشرمی شوند و مقامات می کوشند با حضور در جمع دانشجويان، آنان را متقاعد کنند که پيشرفت اصلاحات، محتاج دوری از تنش و خشونت است.

محتشمي پور و هادي خامنه اي براي سخنراني در جمع دانشجويان حاضر مي شوند

دانشجويان شنبه در امتحان هاي آخر ترم شرکت نمي کنند و به نشانه اعتراض در کوي متحصن مي شوند. دانشجويان ، دختر هاشمي رفسنجاني، رييس جمهور پيشين جمهوري اسلامي را بين خود نمي پذيرند. موسوي لاري، وزير کشور براي دانشجويان سخنراني مي کند اما دانشجويان انتظار حضور خاتمي در بين خود را دارند.
درگيری، به ويژه در اطراف کوی دانشگاه، ميدان انقلاب و دانشگاه تهران ادامه دارد.

بر اساس آخرين خبرها، کشته شدن يک نفر، عزت ابراهيم نژاد که آن شب مهمان کوی دانشگاه بوده، قطعی است. اما اطلاع دقيقی از ميزان مجروحين و بازداشت شدگان در دست نيست، گرچه گفته می شود يک دانشجوی پزشکی، چشم راست خود را در جريان حملات از دست داده است.

پدرعزت ابراهيم نژاد، که در نا آراميهای تير ماه ۱۳۷۸ جان خود را از دست داد :

پس از اين حادثه درگيري ها شدت بيشتري مي گيرد :


مقامات دانشگاه تهران، از ميلياردها ريال خسارت به کوی دانشگاه سخن می گويند. وزير علوم استعفا کرده، اما محمد خاتمی، رييس جمهوری با اين استعفا موافقت نکرده است.

همه مسوولان از محکوميت حوادث روی داده و حمله به خوابگاه دانشجويان سخن می گويند. آيت الله خامنه ای، رهبر نظام، دانشجويان را فرزندان خود می خواند ! و می گويد که قلبش از اين اتفاق جريحه دار شده. اما حوادث سر باز ايستادن ندارد.

تصویر صفحه اول روزنامه خرداد – ۱۹ تیر :

و سپس اعتراضات بالا گرفت…

اعتراض دانشجويان ابتدا متوجه حمله به کوی دانشگاه تهران بود اما رفته رفته حاکمان جمهوری اسلامی هدف اعتراض های تند قرار گرفتند

یکی از ساختمانهای کوی که مشرف به خیابان کارگر است :

احمد باطبي پيراهن خونين دوستش را بر سر دست گرفته است. اين عکس در صفحه اول مجله انگليسي زبان اکونوميست چاپ مي شود. احمد باطبي در ابتدا به اعدام محکوم مي شود! او چندروزی است که به آمریکا رفته است (پس از تحمل ۹ سال عذاب)…

عکس تاریخی احمد باطبی كه روي صفحه اول مجله اكونوميست چاپ شد

عكس جديد احمد باطبي مقابل كنگره آمريكا

سيد علي خامنه اي طي يک سخنراني حمله به کوي دانشگاه را به ورود افراد به خانه ديگران تشبيه مي کند. وي در جمع بسيجيان مي گويد : «حتي اگر عکس مرا پاره کردند شما واکنشي نشان ندهيد» و صداي گريه بسيجيان از بلندگوي مسجد دانشگاه تهران به گوش مي رسد.

اما اعتراضات همچنان ادامه دارد و پس از اين سخنراني شدت عمل نيروها بيشتر مي شود ؛ گوئي سناريو از سوي حكومت به گونه اي ديگر نوشته شده است !

اما پاسخ اعتراضات از سوي لباس شخصي ها و ماموران اينگونه داده شد : عکس 18 تیر

غروب سه شنبه ۲۲ تير ماه، دانشگاه تهران را دود به تمامی گرفته است. شليک گاز اشک آور و آتش های برافروخته، چشم ها را می سوزاند.دانشگاه تهران تقريبا در محاصره است و دانشجويان راهی برای خلاصی و رسيدن به کوی دانشگاه می جويند. نيروی انتظامی و لباس شخصی ها از ميدان انقلاب و دانشگاه ، راهی کوی دانشگاه شده اند و دانشجويان به داخل کوی عقب می نشينند.


شهر با حضور نيروهاي نظامي و بسيج رنگ و بوي حکومت نظامي را دارد.ديگر نمي توان به کوي يا دانشگاه رفت. تلويزيون انحصاري جمهوري اسلامي خبر از پايان يافتن آشوب هاي چند روز اخير مي دهد. شيشه هاي شکسته يک بانک، ملاک آشوب است و حضور نيروهاي مسلح بر سر هر چهار راه نشان نظم. اخبار با نشان دادن يک موتور آتش گرفته، ترس از هرج و مرج را به مردم القا مي کند. حالا نيروهاي نظامي کنترل شهر را به طور کامل در دست مي گيرند.

شلیک هوایی یکی از لباس شخصی ها

با پيام سيد علي خامنه اي و تبليغات تلويزيون قرار مي شود تا روز چهارشنبه « اقشار مختلف مردم » براي اثبات همبستگي مردم و نظام به خيابان بيايند.

امروز چهارشنبه است و آن ها به خيابان آمده اند… چهارشنبه ۲۳ تير، کسان ديگری در خيابان هستند. آنها عکس های آيت الله خامنه ای را در دست دارند و در حمايت از وی و نظام شعار می دهند.
شب در کوی دانشگاه ساکت تر از هميشه است و دانشجويان در اتاق های نامرتب، ناباورانه به آنچه پشت سر گداشته اند، فکر می کنند. نيروهای انتظامی در بيرون کوی مشغول نگهبانی هستند.
شهر آرام گرفته، اما طنين حوادث اين چند روز، تا مدت ها ادامه دارد.

**********

پایان ماجرا

.
.

پس از حادثه، چند نفر به عنوان رهبران تظاهرات خيابانی در تلويزيون ظاهر شدند!!!

و سرانجام، چند تن از ماموران نيروی انتظامی به خاطر حمله به کوی دانشگاه تهران، محاکمه شدند. تنها يک سرباز ساده به جرم سرقت خودسرانه يک ماشين ريش تراش به ۹۰ روز زندان محکوم شد. مقامات جمهوري اسلامي اعلام کردند تنها کشته اين جريانات عزت الله ابراهيم نژاد، مهمان ساکنان خوابگاه بوده است و هرگز معلوم نشد چه کسي چشم شاگرد برتر کنکور را کور کرده است، چه کسي با لباس شخصي در خوابگاه تيراندازي مي کرده، چه کسي دستور حمله به کوي را صادر کرده…

يكي ديگراز قربانيان اين حوادث اكبر محمدي است كه پس از تحمل شكنجه و زندان به دست ماموران دراوين كشته شد؛

آخرین وداع اکبر محمدی با مادرش :

پدر و مادر اكبر محمدي در مراسم خاكسپاري فرزندشان :

منوچهر محمدي در مراسم برادرش اكبر لباسهاي او را به تن كرده است :

مادر اکبر محمدی به همراه خواهر عزت ابراهیم نژاد :

و تحرکات سالهای پس از سال ۷۸ !