نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ دی ۲۰, چهارشنبه

هوشنگ کردستانی - به سود کدام جریان به نماد آزادگی و ملی گرائی می تازیم؟

۱۳۹۱/۱۰/۱۹kordestani hooshang - «در جراید ایران آنچه راجع به شخص اینجانب نگاشته شود، هر چه نوشته باشند و هر که نوشته باشد، به هیچوجه نباید مورد اعتراض قرار گیرد»
از نامه مصدق به رئیس شهربانی های کشور

     با وجود وضعیت اسفناک و دردآوری که مردم ما در داخل کشور از زمان استقرار جمهوری اسلامی به آن دچار شده اند و سال به سال حتی ماه به ماه میزان و ابعاد دشواری ها افزایش می یابد، متأسفانه برخی از هموطنان گریخته از جهنم ولایت فقیه و جلای وطن کرده به عوض آنکه تلاش و کوشش خود را در مسیر پیدا کردن راه کار رهایی و ایجاد همبستگی ملی بکار برند خود را درگیر اموری کرده اند که نه امروز ما را بکار می آید و نه برای فردا راه نجاتی ارائه می دهد. تنها مردم را هر روز بیش از گذشته دچار سرگردانی و ناامیدی می کند که در نهایت به سود بنای نظام استبداد مذهبی حاکم بر کشور است.
     من در تمامی سال های زندگی در تبعید، سعی داشتم خود را وارد این بحث ها و جدال های بی فایده و ناهماهنگ با زمان نکرده و در دام این بازی ها نیافتم. متأسفانه گسترش دامنه این بحث ها و مجادله های بی فایده، غیر لازم و به ویژه مغایر با واقعیت های مسلم تاریخی مرا نیز به امید پایان دادن به آن وارد ماجرا کرد.
   در اینجا روی سخنم نخست به جوانانی است که در راه آزادی و استقلال گام بر می دارند و نیز به رهروان نهضت ملی و پیروان اندیشه های مصدق می باشد.
     من از همه آنان فروتنانه درخواست می کنم که به هم میهنانی که دیدگاه هایی مخالف و مغایر با ما دارند و در نوشتارها و کتاب هایشان مطالب خلاف واقع و یا مخالف دیدگاه ما می نویسند توهین و حمله نکنند، توجه داشته باشند ما برای تحقق آن آزادی مبارزه کرده و می کنیم که مخالفان ما هم این آزادی را داشته باشند که دیدگاه هایشان را بیان و منتشر نمایند حتی اگر مغایر و مخالف دیدگاه ما باشد.
     این خودکامگان هستند که آزادی را تنها برای خود و پیروان خود خواسته و می خواهند مردم آن طور فکر کنند که آنان می آندیشند و آنچنان بیان کنند که آنان می خواهند.
   صرب المثلی است معروف که می گوید: در جامعه ای که همه یکسان فکر می کنند و یکسان سخن می گویند آزادی وجود ندارد.
     ما ضمن آنکه حق داریم در برخورد با نوشتار و گفته های دیگر ان آنچه را که خلاف واقع و مخالف با حقایق مسلم تاریخی می دانیم دیدگاه خود را بیان کنیم از تهمت زدن و ناروا گفتن به نویسندگان آن نوشتارها باید پرهیز کنیم.
     در این نوشتار می خواهم به برخی از این نادرستی ها و ناروایی ها که امروز پیرامون آن ها داد سخن می دهند پاسخ دهم. ولی پیش از آن لازم می دانم از کسانی که به مصدق این نماد آزادی خواهی و میهن دوستی به ناروا حمله کرده و تهمت می زنند و برای اثبات تصورات ذهنی یا منافع مادی خود از داستان سرائی و دروغ پردازی هم مضایقه نمی کنند بپرسم، به سود کدام جریان به این نماد مبارزه با استبداد و استعمار می تازید؟ به سود استبداد مذهبی حاکم بر ایران؟ به سود استبداد سلطنتی؟ به سود خودکامگان احتمالی آینده؟ و یا به سود قدرت های جهانی حامی استعمار نو؟
   یکی از برجسته ترین نظریه پردازان طرفدار پادشاهی یکبار نوشت: «آمریکا و انگلیس با مصدق مخالف نبودند بلکه نفت را می خواستند.» این گفته گر چه بخشی از واقعیت است ولی همه واقعیت نیست.
   چرچیل نخست وزیر انگلستان که در دوران نخست وزیری او کودتا 28 مرداد اتفاق افتاد می گفت: «مصدق نفت مرا دزدیده است». او بی شرمانه نفتی را که متعلق به ملت ایران است نفت خود می نامید.
       درست است که انگلیس و آمریکا نفت ایران را می خواستند ولی مصدقی وجود داشت که نفت را نه متعلق به آنان بلکه متعلق به ملت ایران می دانست و با تکیه بر پشتیبانی مردم از اختیار آنان خارج کرده بود. بنابراین برای تصرف مجدد نفت ایران باید نخست مصدق را از قدرت برکنار کنند که کردند. اگر آنان با مصدق مخالف نبودند چرا او را مجبور کردند با وجود گذراندن سه سال زندان بقیه عمرش را نیز در تبعید خانگی بگذراند؟
     محمد رضا شاه در نطق معروف خود که در سال 1974 ایراد کرد یادآور شد که قراردادی که با کنسرسیوم نفت امضا کردیم، همه خواست های ما را تأمین نمی کرد ولی ما بخاطر شرایطی که داشتیم با آن موافقت نمودیم با وجود این کنسرسیوم در بیست سال گذشته مفاد همین قرارداد را هم بطور کامل اجرا نکرده است و تهدید کرد چنانچه در 5 سال باقی مانده مدت قرارداد مفاد آن بطور کامل اجرا نشود از تمدید آن خودداری خواهد نمود.
   بگذریم که یک سیاستمدار کارکشته هنگامی که تصمیم دارد در جهت منافع ملی عملی بر خلاف منافع قدرت های «بی صدایی» که گفته می شود، دولت های بزرگ غربی تابع و اجراء کننده خواست ها و منافع آن ها هستند انجام دهد، از پیش آن ها را از تصمیم خود آگاه نمی کند!
     با اخطاری که محمد رضا شاه کرد هفت خواهران نفتی 5 سال فرصت داشتند که برای جلوگیری از عملی شدن تهدید او برنامه ریزی کنند.
     جمال عبدالناصر رئیس جمهور وقت مصر هنگامی که تصمیم به ملی کردن آبراه سوئز گرفت بدون اخطار قبلی آن را ملی اعلام کرد.
     جواهر لعل نهرو برای اشغال جزیره گوام که چند سده در اختیار پرتغالی ها بود اخطار قبلی نداد و ظرف یک شب جزیره را اِشغال و پرتغالی ها را از آنجا اخراج کرد.
     در نطق محمد رضا شاه چند نکته قابل توجه وجود داشت:
1- قرارداد منافع ما را بطور کامل تأمین نمی کرد یعنی با اصل ملی شدن صنعت نفت مغایر بود.
2- ما در آن شرایط ناگزیر به امضاء آن بودیم. یعنی شرایط بعد از کودتا و به قدرت رساندن ما توسط آن ها.
3- آن ها مفاد همین قرارداد را هم بطور کامل اجراء نکرده اند یعنی همین مفاد قرارداد را هم زیر پا نهاده اند.
4- چنانچه در آینده مفاد قرارداد را به طور کامل اجرا نکنند آنرا تمدید نخواهیم کرد یعنی احتمالاً به اصل ملی کردن صنعت نفت بر می گردیم
     طیف گسترده ای از طرفداران خاندان پهلوی پس از سرنگونی نظام گذشته گفته و می گویند که محمد رضا شاه را شرکت های بزرگ نفتی به دلیل تهدیدی که کرده از پادشاهی برکنار کردند.
   چنانچه آن ها نسبت به این گفته خود واقعاً صداقت داشته باشند که محمد رضا شاه به دلیل رویارویی احتمالی با کنسرسیوم، سرنگون شد یعنی هنگامی که در نظر داشت پس از پایان قرارداد با کنسرسیوم احتمالاً قانون ملی شدن صنعت نفت را به اجرا گذارد، پس چرا همین استدلال را در مورد مصدق که از اول خواهان اجراء اصل ملی شدن صنعت نفت بود و نفت را نه متعلق به بیگانگان که متعلق به ملت ایران می دانست قبول ندارند و سقوط دولت ملی او را نه کار کودتای خارجی بلکه قیام ملی می دانند و چرا برکناری شاه را از سلطنت دسیسه بیگانگان میدانند و نه قیام مردم علیه استبداد سلطنت؟
   من از کسانی که به دلایل غیر واقعی و یا تصورات ذهنی خود، آنچه را که در 28 مرداد سال 32 اتفاق افتاد نه کودتا بلکه، قیام ملی می دانند می پرسم چنانچه بپذیریم که در روز 28 مرداد این مردم بودند که برای باز گرداندن شاه به سلطنت قیام کردند، چرا پادشاهی که با قیام ملی به سلطنت بازگشت از «کیم روزولت» مأمور آمریکائی اجرای کودتا قدردانی کرد؟
و به تیمسار باتمانقلیچ رئیس ستاد ارتش دستور داد به سرکرده هایی که مردم را از جنوب تهران به مراکز شهر آورده بودند نشان 28 مرداد داده شود:
چرا، واقعاً چرا این پادشاه در مدت 25 سال سلطنت یا به قول خودش حکومت، از مردمی که برای بازگرداندن او به سلطنت قیام کرده بودند سپاسگزاری نکرد؟ و چرا در سال 57 برای خاموش کردن تظاهراتی که به قول آن ها توسط بیگانگان برای سرنگونی او دسیسه چینی شده بود، بجای درخواست چراغ سبز از جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا از همان مردم درخواست کمک و یاری نکرد ؟ او در عوض یاری خواستن از مردم در اندیشه سفر به آمریکا و قانع کردن کارتر به ادامه سلطنت خود بود، کاری که یک بار در زمان جان اف کندی اتفاق افتاد. محمد رضا شاه بی صبرانه مشتاق دیداری بود که نه اتفاق افتاد و نه می توانست اتفاق بیافتد. او باید توجه می داشت که در دوران جان اف کندی به عنوان مقام رسمی یک پادشاه به آمریکا سفر می کرد ولی دوران کارتر در موضع پادشاهی که کشورش را ترک کرده و از سلطنت چشم پوشیده است.
   در اینجا یادآوری یک نکته شاید لازم باشد که در دوران های تاریخی تسلط بیگانگان بر سرزمین ایران، شاعران، نویسندگان، متفکران و جوانمردان میهن دوست ایران، سعی در زنده نگاهداشتن قهرمانان ملی تاریخی داشته اند تا مردم حس میهن دوستی و آزادگی آنان را نمونه و سرمشق خود در پیکار رهایی از تسلط بیگانگان و بیگانه پرستان قرار دهند. همین روحیه ایران دوستی و جوانمردی باعث شد که پس از یورش تازیان نهضت های ضد بیگانه در نواحی مختلف ایران پدید آید و با تسلط خلفای عباسی و سلطان های تُرک که خود را نماینده خلفای بغداد می دانستند پیکار نمایند. پس از شکست تاریخی ایرانیان در حمله اعراب و سپس یورش مغولان، بسیاری از سخن سرایان ما از دقیقی گرفته تا فردوسی بزرگ کوشیدند با زنده کردن شخصیت ملی تاریخی که در راه رهایی و بقای ایران با انیران جنگیده بودند ، مردم را به سوی آرمان میهن دوستی و جوانمردی سوق دهند. نتیجه آن سرپیچی طاهر، یعقوب لیث، ساسانیان، دیلمیان و دیگر سلسله های ایرانی از خلفای عباسی شد.
   پس از یورش مغولان و شکست ایرانیان باز هم روحیه میهن دوستی و مخالفت با تسلط بیگانگان نهضت سربداران را توسط عبدالرزاق بیهقی پدید آورد.
   اکنون که ملت ما نیاز به یادآوری مبارزات شخصیت های سیاسی ملی معاصر خود که با نفوذ بیگانگان مبارزه کرده و در مسیر رسیدن به آزادی و ناوابستگی همه خطرها را پذیرا شده اند، دارد متأسفانه برخی از هموطنان بر خلاف این نیاز تاریخی بدور از انصاف اقدام به تخریب و نفی کردن یکی از شخصیت های ملی ضد استبداد و استعمار می کنند. باید از این مدعیان پرسید این کار را به سود کدام جریان انجام می دهند. استبداد مذهبی حاکم ،استبداد سلطنتی گذشته یا به سود حامیان جهانی استعمار نو؟
_________________________________
1- « من تاج و تختم را مدیون خداوند، ملتم، ارتشم و شخص شما هستم...»
من گفتم آنچه ما انجام داده ایم در جهت منافع کلی و مشترکمان بود و نتیجه آن بهترین پاداش ماست. شاه با لحن جدی گفت: ما منظور شما را درک می کنیم. ما سپاسگزار شما هستیم و همیشه خواهیم بود.» (کتاب ضد کودتا، نوشته کیم روزولت، ص 200)
2- «از دربار شاهنشاهی
به تیمسار سرلشگر باتمانقلیچ رئیس ستاد ارتش
اعلیحضرت همایون شاهنشاه امر و مقرر فرمودند از مدال یا نشانی که به نام قیام 28 مرداد تهیه می فرمایند به اشخاصی از قبیل آقایان شعبان جعفری و طیب که حقیقتاً با دوستان و همراهان خودشان فداکاری کردند مرحمت شده و از زحمات آن ها قدرانی شود. ضمناً اسامی عده ای از آن ها را پیوست ارسال می دارد تا در صورت موافقت در کمیسیونی که برای این کار تشکیل می شود تیمسار نخعی و آقای حسین کلانتری که شناسائی کاملی دارند صورت یافته و صورت جامعی تهیه نمایند تا بعداً اشکالی پیش نیاید.
رئیس تشریفات وزارت دربار
از شرف عرض پیشگاه شاهنشاه گذشت مقرر فرمودند چرا تا کنون اقدام نشده فوراً کمیسیون رسیدگی و اشخاصی که فداکاری کرده اند تشویق گردند.»


تلاش برای تصاحب بانک پارسیان توسط بزرگترین رانت خوار ایران

نفوذ و حمایت از بابک زنجانی آن قدر در سطح بالایی اعمال می شود که باوجود رد صلاحیت وی برای تصاحب بانک پارسیان، مجددا این صلاحیت تایید شده است.ثروت بابک زنجانی در آغاز دولت احمدی نژاد در حد ده ها ملیون تومان بود، اما اکنون به هزاران میلیارد تومان بالغ می شود که منشا این پولها اکثرا رانت و بیت المال است
در حالیکه محمود احمدی نژاد در سال 1385 خود افشاکننده تلاش چند دانه درشت اقتصادی برای تصاحب بانک پارسیان بود، هم اکنون دولت حمایت های ویژه ای برای تصاحب این بانک بوسیله بابک زنجانی آغاز کرده است.

به گزارش خبرنگار «بازتاب»، در دهم مهرماه، سایت بازتاب گزارشی منتشر کرد که در آن تلاش تیمی از درون بانک پارسیان برای تصاحب این بانک به شیوه ای غیرقانونی و با دریافت وام و تسهیلات از این بانک و سایر بانکها افشا شده بود.
محمود احمدی نژاد که در آن زمان فقط یک سال از ریاست جمهوریش سپری شده بود و در باندهای فساد اقتصادی جا نیفتاده بود، دو روز بعد در دوازدهم مهر ماه 1385 در سخنرانی خود در نظرآباد ورامین گفت: شما هزار میلیارد تومان به یک بانک خصوصی بدهکارید. حالا بدون آن که بدهی خود را پرداخته باشید، می‌خواهید با ۲۹۰ میلیارد تومان، ۲۹ درصد از سهام در اختیار این بانک را خریداری کنید! جالب است که ۶۰ میلیارد تومان از این مبلغ را از یک بانک دیگر قرض کرده بودند. اگر تا ۱۵روز تکلیف خود را مشخص نکنند به عنوان خدمتگزار ملت، اسامی شما را اعلام می کنم.

اگرچه آن اقدام با افشاگری رسانه ای بازتاب و سپس ورود رییس جمهور به موضوع ناکام ماند، اما اکنون بعد از 6 سال اتفاق مشابهی در حال رخ دادن است که اتفاقا این بار از سوی دولت احمدی نژاد حمایت می شود.

بابک زنجانی، یکی از دانه درشت ترین های تاریخ ایران در حال اقداماتی برای تصاحب سهام اصلی بانک پارسیان است.

این چهره که پیش از این نیز گزارشی از وی منتشر شده بود، قصد دارد با تصاحب 33 درصد از سهام بانک پارسیان، این بنگاه بزرگ اقتصادی را که می تواند بهترین مجرا برای پولشویی و پوشش فعالیتهای اقتصادی وی باشد را تصاحب کند.

منشا پولهای بابک زنجانی همانند گروه نخست، ثروت شخصی آنها نیست، بلکه پولهایی است که از رانتها و اموال بیت المال حاصل شده است و اکنون وی که به عنوان قلک محافل پشت پرده عمل می کند، قصد دارد این پولهای کثیف را تبدیل به موسسات مالی بزرگ کشور کند.

نفوذ و حمایت از بابک زنجانی آن قدر در سطح بالایی اعمال می شود که باوجود رد صلاحیت وی برای تصاحب بانک پارسیان، مجددا این صلاحیت تایید شده است.

تنها برای آگاهی مخاطبان بازتاب به یک موضوع اشاره می شود که ثروت بابک زنجانی در آغاز دولت احمدی نژاد در حد ده ها ملیون تومان بود، اما اکنون به  هزاران میلیارد تومان بالغ می شود که منشا این پولها اکثرا رانت و بیت المال است.

جابر کلیبی: بزرگداشت پنجاهمین سالگرد تشکیل کنفدراسیون دانشجویان ایرانی است نباید بهانه ای برای تطهیر جریانات ارتجاعی و خائنین به توده های مردم گردد!



اخیراً برگزار کنندگان جلسه بزرگداشت پنجاهمین سالگرد تشکیل کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در فرانکفورت اقدام به پخش پیام های جریاناتی از قبیل سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)، جبهه ملی، حزب رنجبران ایران و ...، در چندین نوبت کرده اند.
حساب جبهه ملی که دربه قدرت رساندن جمهوری اسلامی نقش اساسی داشته و هنوز هم "بنام خداوند جان و خرد" سخن می گوید، آنقدر روشن است که نیازی به تکرار ندارد. وضعیت جبهه ملی بیان وضعیت بورژوازی مفلوک ایرانست که همواره با سلطنت، مذهب و قدرت های خارجی علیه جنبش دموکراتیک توده های مردم وحدت کرده است.
سازمان اکثریت نیز که در جنایت و سرکوب جمهوری اسلامی  علیه توده های مردم شرکت مستقیم داشته است لکه ننگ ابدی است که با آب دریاها نیز پاک نمی شود. هنوز شعار این سازمان که خواستار"مسلح" شدن "سپاه پاسداران به سلاح سنگین" بود، از خاطره ها نرفته است.
اما از همه اینها جالب تر حزب رنجبران است که پس از آن همه خیانت به آرمان های مترقی کنفدراسیون و سپس خدمت به جمهوری اسلامی، اینک طلبکار هم شده و در پیام خود به جلسه بزرگداشت مدعی است که "... از زمانی که فرقه گرائی در جنبش سیاسی نیروهای ضد رژیم شاه در دهه ی 1350 مُد روز شد و تاثیرش را در این سازمان دموکراتیک بجا گذاشت، وحدت درونی آن برهم زده شد و انشعابات در آن نیز به تضعیف نهائی این جنبش دانشجوئی انجامید."؟!
حزب رنجبران گویا فراموش کرده است که سیاست راست و سازشکارانه این سازمان که در آن زمان هنوز حزب نشده و بنام "سازمان انقلابی حزب توده" معروف بود، در مقابل مبارزه کنفدراسیون علیه رژیم شاه و در محکوم کردن جنایت های این رژیم قد علم کرد و با پیروی از تز ضد انقلابی "سه جهان" که همکاری با رژیمهایی از قبیل رژیم شاه در مقابل "دو ابر قدرت" را تبلیغ می کرد و در آن دوران سیاست خارجی چین را تشکیل می داد، به راست روی کشیده شد. این جریان در آن زمان به درستی به "خط راست" معروف بود وهمین راست روی باعث شد که دیگر در درون کنفدراسیون برایش جایی نباشد. پافشاری سازمان انقلابی بر سیاست راست روانه خود در کنفدراسیون، یکی از دلایل رشد تناقضات در این سازمان بود که سرانجام منجر به انشعاب در کنفدراسیون شد.
حزب "رنجبران ایران" در جریان قیام و پس از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی با پیروی از همین نظریه ارتجاعی به حمایت از خمینی و رژیم اسلامی پرداخت. تحت عنوان"سیس" (کنفدراسیون دانشجویان ایرانی" بطور فعال در رفراندم به سود جمهوری اسلامی شرکت نمود و سپس در کنار جریاناتی از قبیل حزب توده، اکثریت و ...، در خدمت جمهوری اسلامی قرار گرفت. در همان زمان، یعنی در تاریخ ۱۱ فروردین ۱۳۵۸، ۱۶ تن از دبیران کنفدراسیون طی اعلامیه ای در روزنامه آیندگان (ضمیمه ۱)، ماهیت این جریان را افشاء نمودند. اینک همین جریان همراه با سازمان اکثریت در کنار جبهه ملی از فرصتی که در پرتو بزرگداشت پنجاهمین سالگرد تأسیس کنفدراسیون دانشجویان ایرانی ایجاد شده است، سوء استفاده کرده و باین ترتیب کوشیده گذشته ی تاریک خود را از نظرها پنهان سازد.
پیام جریاناتی از قبیل اکثریت، جبهه ملی و حزب رنجبران نمی تواند و نباید مورد پذیرش نیروهای مترقی قرار گیرد. این جریانات باید در مقابل سیاست و عملکرد ضد مردمی خود در حمایت از رژیم ترور و سرکوب جمهوری اسلامی باید جوابگو باشند!
سلطنت طلبان مزدور نیز می کوشند تا از فرصت پنجاهمین سالگرد تأسیس کنفدراسیون برای بیان نفرت خود نسبت به مبارزات توده های مردم که سرانجام رژیم شاهی را به زباله دان تاریخ انداخت، استفاده کنند. آنها این طور وانمود می سازند که گویا کنفدراسیون در به قدرت رساندن جمهوری اسلامی نقش داشته است، در حالیکه جمهوری اسلامی ادامه دهندۀ دیکتاتوری شاه در مقیاس وسیعتر است. سازش بخش های اصلی رژیم شاهی، از قبیل ساواک، ارتش و ارگانهای دولتی دیگر با دار و دستۀ خمینی در همان آغاز انقلاب مانع اصلی بر سر راه تحقق آرمانهای دموکراتیک زحمت کشان ایران بود. درست در همان زمان که بخش های وسیعی از رژیم پهلوی در خدمت تحکیم جمهوری ترور و خفقان اسلامی قرار داشت، دبیران کنفدراسیون طی اطلامیه ای تحت عنوان "کنفدراسیون نربان ترقی نبود" که در روزنامه آیندگان منتشر شد، ماهیت قطب زاده و سایر گردانندگان جمهوری اسلامی را افشاء و ادامۀ مبارزه برای دموکراسی و آزادی را اعلام کردند. (ضمیمه ۲)
۶ ژانویه ۲۰۱۳
http://www.djaber-ka-parvaneh-gh.com/