هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰
ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم!
ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست!
سلام به شهدای خلق!
سلام به آزادی!
رده: هنر و ادبیاتدوشنبه، 19 دلو 1394 نویسنده: رها آرزو
ناجی سلیم العلی (۱۹۳۶ – ۲۹ اگست ۱۹۸۷) هنرمند فلسطینی با شخصیت کارتون منحصر به فرد خودش که به «حنظله» شهرت داشت، منحیث مشهورترین کارتونیست جهان عرب تا امروز شناخته میشود. موضوع کارتونهای وی بیشتر مصایب فلسطینیان و نقشهای خاینانه دول امریکا، اسراییل و کشورهای عربی در برابر این ملت ستمدیده بود. ناجیالعلی این شهرتش را برای کارتونهای خارقالعاده و روح مبارزهجویانهاش کسب کرده بود. ایستادگی وی بر دفاع شجاعانه از مردمش بالاخره باعث شد که هدف ترور «موساد» قرار گرفته به شهادت رسد.
ناجیالعلی در ۱۹۳۶ در روستای الشجره فلسطین به دنیا آمد و در ۱۹۴۸ این ساحه از جمله ۴۸۰ روستایی بود که برای ایجاد کشور اسراییل با خاک یکسان شد. هنوز ۱۰ سال داشت که مجبور به ترک سرزمینش به مقصد اردوگاه مهاجران فلسطینی در جنوب لبنان شد. العلی در مقالهای درمورد زندگی دردآورش که نمایانگر زندگی اغلب فلسطینیان شده میتواند، مینویسد:
«از کجا آغاز کنم؟ شاید هم از روزی که ما فلسطین را به مقصد اردوگاه عینالحلوه در جنوب لبنان ترک کردیم. و از نگاههایی در چشمان مادران و پدران مان که از حقیقت سخن نمیگفت، بلکه اندوهی را بیان میداشت. اندوه، زبانی که از دریچه آن ما جهان را شناختیم، زبان قهر که راه بیرونرفت خود را گاهی از طریق سخنان و گاهی هم از طریق کردار ما پیدا میکند.»
در جولای ۱۹۵۲ زمانی که انقلاب شروع شد، العلی یکجا با جوانان دیگر به جادههای اردوگاه ریخته، شعار «زندهباد انقلاب» سر داد و به دفاع از آن دیوارنویسی میکردند. بنابر این برای چندین بار به زندان افکنده شد. در این آوان است که العلی علاقمند رسامی میشود:
«همانند دیگران در اردوگاه، ضرورتش را دیدم که احساساتم را بیان دارم… در آن دورهی زندگیام علاقمندی شدید به رسامی پیدا کردم. شروع کردم تا دید سیاسی، تشویش و اندوهام را از طریق رسامی روی دیوارها بیان دارم. همیشه خود را مطمئن میساختم که قبل از رفتن به زندان با خود قلم داشته باشم.»
سپس در جریان سیمناری در اردوگاه، غسان کنفانی (نویسنده و روزنامهنگار متعهد فلسطینی و عضو رهبری «جبهه مردمی آزادی فلسطین» که در ۸ جولای ۱۹۷۲ به دست موساد به قتل رسید) رسامیهای وی را در روی دیوارهای تالار میبیند و دو تایش را در مجلهی ملیگرای عرب به نام «الحریت» به چاپ میرساند. هرچند، العلی برای یک سال در «اکادمی هنرها» درس میخواند ولی در آن مدت برای شش یا هفت بار دستگیر و زندانی میشود، که دیگر نمیتواند به تحصیلش ادامه دهد. بعد از آن فرصتی مییابد تا در مجله «الطالیه الکویتی» که توسط «حزب مترقی کویت» به نشر میرسید، کار کند. در این زمان است که ناجیالعلی شخصیت کارتون منحصر به فرد خودش با نام «حنظله» را خلق میکند.
ناجیالعلی خالق شخصیت کارتونی «حنظله» بود که به نماد ستمکشیدگی ملت مبارز فلسطین بدل گشت.
حنظله به عربی سیب تلخ معنا میدهد و کودک ۱۰ سالهای است که شاهد تمام تلخیهای موضوع کارتونهای العلی میباشد. کودک پابرهنه با لباسهای پینهای که کارتونیست او را چنین توصیف میکند:
«حنظله را برای اولین بار برای خوانندگان، این طور معرفی کردم، «منم حنظله از اردوگاه عینالحیوا. سوگند میخورم که در راه حقیقت وفادار بمانم…» این وعده را با خود سپردم. حنظلهی پابرهنه و کوچک نماد کودکیام بود. او در سنی قرار داشت که من فلسطین را ترک کردم و به نحوی امروز هم در همان سن قرار دارم. هرچند، تمام اینها ۳۵ سال پیش اتفاق افتاد ولی جزییات آن دور زندگیام، هنوز در خاطرم پابرجاست.»
و در جاهای دیگر علت ایجاد شخصیت کارتون حنظله را بیشتر توضیح میدهد:
«دوستانی داشتم که با آنان کار، اعتراضات و روزهای زندان را یکجا سپری میکردم تا این که آنان به انسانهای عادی مبدل شده و مصروف زندگی شخصی خود شدند. نگران بودم که نشود من هم به انسان عادی تبدیل شده منحل گردم. در خلیج این کودک را به دنیا آوردم و در خدمت مردم قرارش دادم. او به دوستدارانش متعهد است.»
«نامش حنظله است و به مردم عهد سپرده که با خود صادق باشد. وی را قسمی نقاشی کردم که کودک زیبایی نباشد و موهایی همچون پر جَیره داشته باشد. جَیره از پرهایش مانند سلاح استفاده میکند. حنظله کودک چاق و چله، خوشحال، آرام و نازدانه نیست. او کودک پابرهنهای است که مرا از ارتکاب اشتباه دور نگهمیدارد. هرچند زمخت به نظر میرسد ولی بوی مشک میدهد. دستانش به سان اعتراض در عقبش گره خورده که راهحلهای صلح به شیوهی امریکایی را نمیپذیرد.»
«او همچون عقربهی قطبنما بهطور مداوم بهسوی فلسطین اشاره میکند. فلسطین نه به معنای جغرافیایی، بلکه از دید انسانی آن –نماد راه عدالت که چه در مصر باشد، ویتنام یا افریقای جنوبی.»
سپس ناجیالعلی به لبنان برگشت و در ۱۹۸۲ اسراییل جنوب لبنان را برای سرکوب مردم فلسطین اشغال نمود. ارتش اسراییل در آنجا دست به جنایات جنگی زد و العلی شاهد این قساوتها بود. او و خانوادهاش باوجودی که افراد غیرنظامی بودند، اما برای چندین روز منحیث اسیر جنگی بسر بردند. وی از معاهده صلح کمپ دیوید مانند دیگر فلسطینیان ناراض بود و بر این باور بود که دولت امریکا و کشورهای عربی در حق آنان خیانت نمودهاند، و این دلخوردگی در کارتونهایش بازتاب یافته است.
ناجیالعلی مجبور شد تا در ۱۹۸۳ از لبنان به کویت رفته با روزنامه «القبس» کارش را آغاز کند. پس از آن در ۱۹۸۵ به انگلستان رهسپار شد تا در بخش جهانی این روزنامه به کار ادامه دهد. در آنجا نیز از گزند تهدید و فشار در امان نبود. به گفته خود و همکارانش، بیش از ۱۰۰ بار هشدار دریافت کرد، لیکن مضمون کارتونهایش تغییر نکرد و همچون گذشته به مبارزه از طریق هنرش ادامه داد. این ایستادگی بالاخره جانش را تهدید کرده در ۲۲ جولای ۱۹۸۷ هنگامی که در جلو دروازه ورودی روزنامه «القبس» ایستاده بود، مورد هدف گلوله دو مرد ناشناس قرار گرفت که به شقیقه راستش اصابت نمود. وی تا روز مرگش در ۲۹ اگست ۱۹۸۷ در حالت کوما به سر برد. اگرچه مطابق خواست العلی باید در کنار آرامگاه پدرش در اردوگاه عین الحلوه در جنوب لبنان به خاک سپرده میشد، ولی بنابر مشکلات امنیتی در «گورستان اسلامی بروکود» در بیرون شهر لندن به خاک سپرده شد.
پولیس لندن دو مرد مظنون را دستگیر نمود و قتل العلی به «سازمان آزادیبخش فلسطین» ربط داده شد، اما بعدها معلوم شد که قاتلان گماشتگان سازمان استخباراتی «موساد» متعلق به اسراییل بودند.
ناجیالعلی ۴۰ هزار نقاشی به جا گذاشت و چندین جایزه هنری را از آن خود کرد. طبق گفتهی خودش حنظله امروز شاهد تلخیها در کشورهای مختلف جهان است:
«در نخست او [حنظله] یک کودک فلسطینی بود، ولی آگاهی وی بلند رفت تا افق دید ملی، جهانی و انسانی داشته باشد.»
امروز دهها کارتونیست دیگر حنظله را شاهد تلخیها در کشورهای مختلف منطقه مانند مصر، سوریه، لبنان و ایران نمودهاند.
نشریه «نیویارک تایمز» درمورد آثار وی نوشت: «اگر میخواهید بدانید که عربها درمورد امریکا چه فکر میکنند، باید کارتونهای العلی را بنگرید.» و مجله «تایم» اظهار داشت: «این مرد با استخوان انسانها نقاشی میکند.»
ناجیالعلی از آنجمله هنرمندان باوجدان سیاسی بود که نشان داد با هنر و قلم میتوان دشمنان مردم را گلولهباران کرده مدافع والاترین ارزشهای انسانی بود. در یک کشوری که غرق فاجعه و جنگ و مصایب گوناگون باشد، هنرمندی که آثارش به گفته شاملو «درد شهر و دیارش را فریاد» نکند، بود و نبودش بیاثر بوده و چه بسا در خدمت ستمگران قرار خواهد گرفت.
بر تمامی هنرمندان افغانستان تیرهروز است که ناجیالعلیها را سرمشق قرار داده، با هنر شان به جنگ سیاهی و استبداد و خیانتهایی بروند که در هرگوشه کشور ما گلوی ملت را میفشارند.
در باغ سبز
سال ها بود که من از تو طرفداریدم ادعاهای تو و حزب تو را جاریدم هر شب و روز شعارات تو تبلیغیدم اسپره گشته و با رنگ به دیواریدم انتخابات که شد، سنگ تو بر سینه زدم "نه" نگفتم به تو، با رای خودم آریدم بر دک و پوز رقیبان تو هی مشتیدم دل خوش از وعده ی تو سخت فداکاریدم آن چه کردی به نظر خوب همان می آمد هر که و هر چه به غیر از تو من انکاریدم هر چه را گفتی و با وسوسه تلقینیدی همچو طوطی ز پس آینه تکراریدم چشم را بستم و در بست مرید تو شدم تو شدی کعبه و من گرد تو پرگاریدم هر چه آروغ زدی از سر سیری شکم همه را آیه ی نازل شده انگاریدم لیکن اکنون چه بگویم که نگفتن بهتر که نه تنها نرهیدم، که بسی خواریدم گول آن باغ و در سبز تو را خوردم من از چاخان بازی تو خر شده افساریدم تا سوار خرک خویش شدی جوریدی زیر جور و ستمت له شده و زاریدم بس که تو خورده ای از توبره پرواریدی لیک من لاغر و لاجون شده بیماریدم
حالیا تا که تو را زیر کشم از خر خویش یقه جر دادم و زوریدم و شلواریدم
91 روز زندان و 74 ضربه شلاق، حکم مردی است با موهای سفید که 16 سال است دنبال پسرش میگردد؛ درست از تیر 78 و پس از حوادث کوی دانشگاه که به خانهاش آمدند و پسرش را بردند. از آن هنگام تاکنون هرجا میرود، تصویر قاب شده جوانی را در دست دارد که کنارش نوشته است: «چرا کسی صدایم را نمیشنود؟ من سعیدم را میخواهم… سعید من کجا است؟»
«هاشم زینالی»، پدر «سعید زینالی» روز گذشته حکم بدوی دادگاه را دریافت کرده و به 91 روز زندان و 74 ضربه شلاق محکوم شده است. اتهام او، «شرکت در تجمع غیر قانونی» ذکر و در دادنامه نوشته شده است: «اخلال در نظم عمومی از طریق جنجال و شرکت در تجمع غیر قانونی در حمایت از محکوم علیه سرکرده فرقه عرفان کاذب شعور کیهانی، بدین شرح که متهمین در جهت حمایت از سرکرده فرقه عرفان کیهانی (حلقه) اقدام به شرکت در تجمع غیر قانونی در 30/8/94 مقابل زندان اوین مینمایند.»
هاشم زینالی، پدر سعید سی ام آبانماه در تجمع مقابل زندان «اوین» همراه عده دیگری از خانوادههای زندانیان سیاسی و هواداران «محمدعلی طاهری» بازداشت شد.
«اکرم نقابی»، مادر سعید زینالی در گفت وگو با «ایرانوایر» میگوید: «ایشان در دادگاه گفتند از آقای طاهری شناختی ندارم و تنها دنبال سرنوشت سعید هستم ولی باز اتهام ایشان را در دادنامه، تجمع در حمایت از آقای طاهری ذکر کرده اند. ما برای عقیده آقای طاهری به عنوان یک انسان احترام قائل هستیم اما شناختی از اندیشه ایشان نداشتیم و فقط و فقط پی گیرسرنوشت سعید بوده و هستیم. روز دستگیری، خانواده زندانیان سیاسی تجمع کرده و هواداران آقای طاهری هم کنار ما ایستاده بودند و بازداشتها با هم صورت گرفت. اما همان روز دستگیری، پدر سعید و آقای «رضا ملک» را از شاگردان آقای طاهری جدا کرده بودند.»
این دو نفر توسط اطلاعات سپاه پاسداران بازداشت شده و مدتی را در بند «دو الف» گذرانده بودند: «شش روز که هیچ خبری از ایشان نمی دادند و بازداشت ایشان را هیچ ارگانی گردن نمیگرفت. اما وقتی پی گیریهای من را دیدند، گفتند توسط اطلاعات سپاه بازداشت شده و در بند دو الف است.»
اکرم نقابی در روزهای بی خبری از همسرش، 16 سال انتظار برای پسرش را هم دوره کرده است: «16 سال است هر جا که بگویید، رفتهایم. به هر کسی که باید، نامه نوشتهایم اما دریغ از یک جواب که به من بگویند بچهات کجا است. چند وقت پیش گفتند چرا شما با رسانههای خارجی حرف میزنید. نمایشگاه مطبوعات شد و من رفتم با رسانههای داخلی حرف بزنم اما مگر حرفهای من منتشر شد؟ فقط یکی از خبرنگاران از وضعیت سعید از آقای «محسنی اژهای» پرسیده بود و تازه آقاى اژه اى در جواب گفته اند كه مدركى دال بر اين كه سعيد زينالى بازداشت شده، وجود ندارد و ممكن هست بعضا افرادى مفقود شوند. براى اثبات بازداشت شدن سعيد از ما سند و مدرك می خواهند! جای ما عوض شده و حالا از ما مدرک میخواهند. برای بازداشت کدام زندانی سیاسی به خانوادهاش سند مکتوب میدهید که به ما داده باشید. انگار نه انگار که پسر 23سالهام را جلوی چشم خودم بردند.»
سعید تنها یک بار با خانوادهاش تماس گرفته است: «دو سه ماه بعد از بازداشت تماس گرفت و گفت من خوبم و پی گیر کارهایم باشید. ما هنوز پی گیریم اما هیچ جوابی نگرفتیم. ما فقط یک سوال داریم، سعید ما کجا است؟»
این همان سوالی است که پدر سعید به خاطرش حکم گرفته است: «پدر سعید توی دادگاه گفت من دنبال سرنوشت پسرم هستم و تا زندهام، پی گیر سرنوشت بچهام میمانم؛ حالا حتی اگر میخواهید من را اعدام هم کنید، من دست از پی گیری نمیکشم.»
هاشم زینالی کارمند وزارت صنایع بوده اما چند ماه بعد از بازداشت پسرش، حراست وزارت خانه از او میخواهد که به کارش خاتمه دهد و او با 28 سال و شش ماه سابقه خدمت، خودش را بازخرید میکند.
مادر سعید میگوید: «کدام آدم عاقلی با 28 سال سابقه، خودش را بازخرید میکند؟ مگر این که اجباری در کار باشد.»
روز شنبه قرار است «محمد مقیمی»، وکیل خانواده زینالی به حکم صادر شده برای هاشم زینالی اعتراض کند: «20 روز فرصت تجدید نظر دادهاند اما اگر حکم قطعی شود، من و پدرش میرویم قوه قضاییه، همان جا میایستیم تا نفری 37 ضربه شلاق به ما بزنند. اگر جواب پدر و مادری که پی گیر وضعیت فرزندشان هستند، شلاق است، ما
شباهت های ناگزیر صنیع حضرت و مقتدرنظام با حسین همدانی و محمد رضا نقدی همان شباهت های شیخ فضل الله نوری و سیدعلی یزدی و میرزا ابوطالب زنجانی با روح الله خمینی و رفسنجانی و خامنه ای ست. موجوداتی که اعلام کرده اند فقط در یک قلم 5 هزار تیغ زن و قمه کش در اختیار دارند که برای رای دادن، تقلب و ارعاب به پای صندوق های رای ریخته می شوند تا به مّدد" انزال سکینه ی الهی" نا مشروعی را مشروع جلوه دهند.
پرده اول:
در"...شهر تهران درباریان به خیال می افتند یک دسته ملت نما در مقابل مشروطه خواهان بتراشند...به خیال میافتند اراذل و اوباش تهران را که سال هاست مصدر شرارت می باشند دورخود جمع کنند و از آنها استمداد نمایند. لهذا به دستور کامران میرزا و مباشرت آقابالاخان سردار افخم که در این وقت رئیس قورخانه است دو نفر از اجزای قورخانه را که یکی خسرو خان مقتدر نظام است و دیگری سید محمد خان صنیع حضرت، یکی سردسته مشتی های سنگلج و دیگری سردسته مشتی های چاله میدان برای این خدمت انتخاب می کنند و پول و خلعت داده و امیدوارند هر یک از آنها مَشتی های محله خود را همراه کرده مهمانی نمایند، این دو دسته را که سال هاست باهم کدورت دارند صلح داده با یکدیگر مراوده و معاشرت نمایند..." (1) صنیع حضرت در مبارزۀ مشروطیت پیوسته دولتیان را یاری داد و جمعی از اوباشان را فراهم آورد وبه مجلس تاخت. " روز بیست و سوم آذر(1286/ نهم ذوالقعده ٔ 1326 هَ . ق) گروهی از بی سر و سامان های چاله میدان به سردستگی صنیع حضرت هر کدام از کوی خود راه افتاده رو بسوی مسجد سپهسالار روانه شدند... امروز انبوهی از انجمن ها در مدرسه ٔ سپهسالار می بودند. اوباشان زمانی بودند و بیاسودند، ناگهان به هیاهو برخاستند و به مجلس و مشروطه دشنام ها سرودند و با این هایهوی و عربده از مدرسه بیرون آمده ، رو بسوی مجلس نهادند... و چون در جلسه ٔ بیست و سوم (نهم ذوالحجة)، محمدعلیشاه مجدداً با مشروطه خواهان دوستی کرد و دستور داد اوباشان را دستگیر کنند. صنیع حضرت پنهان شد و او را درخانه ٔ پدرزن خود دستگیر کردند که در میان آنان گریخته بود. سرانجام در روز دوشنبه ٔ 13 بهمن (بیست ونهم ذوالحجة) بموجب رأی عدلیه به دوهزار ضربه شلاق و ده سال حبس در کلات محکوم شد و به صوب زندان اعزام گشت" (2) " در همان روز که مجلس را بتوپ بستند، محمدعلیشاه او و دیگر تبعیدیان کلات را بازخواند."(3) پس از فتح تهران و استقرار مشروطیت او و چند تن دیگر از سران استبداد چون میرهاشم تبریزی و شیخ فضل اﷲ نوری بموجب رأی دادگاه اعدام شدند. صنیع حضرت را رئیس قورخانه محمد علی شاه نیز معرفی کرده اند.". " سید کمال و اسمعیل سلطان به آسانی گرفتار می شوند، مقتدر نظام به خانه ظفرالسلطنه رفته و ظفرالسلطنه او را به عدلیه می فرستد، حاجی معصوم و صنیع حضرت را هرچه جستجو می کند نمی یابند، عاقبت سراغ او را در خانه ای گرفته شبانه رئیس نظمیه بر آن خانه وارد شده او را در لباس زنانه گرفتار می نمایند.." (4) . " صنیع حضرت و مقتدرنظام را درزمرۀ لوطیان " بد کردارو بدنام " آورده اند، این دو همراه با " حاجی معصوم وسید کمال و اسمعیل سلطان" و دارودسته های شان در " فتنه میدان توپخانه" و رو درروئی مشروطه خواهان و مشروعه خواهان، در کنار و مدافع مشروعه خواهان خباثت هاو جنایت ها کردند. صنیع حضرت و مقتدر نظام برای خوش خدمتی لقب " امیر تومان" گرفتند. نایب اسماعیل سرتیپ شد، سید کمال" ناصرحضور" و شیخ محمد" ناصر اسلام" شد." در رویداد های مشروطه اراذل و اوباش مشروعه خواه ، به ویژه مشتی های دارو دسته صنیع حضرت ، که از" لتوت و اجامر" خیابان سیروس وچاله میدان بودند، و مقتدر نظام سردسته لوطی ها ومَشتی های محله سنگلج کمک گرفتند. این جماعت در میدان توپخانه چادرزدند و شب ها را به مشروب خواری سپری کردند و به فحاشی و مخالفت با مشروطه خواهان و مجلس پرداختند." با نوچه های شان چاقو و قمه وغرابه های عرق به دست در توپخانه انتظار مثله کردن مشروطه خواه کشیدند تا نمونه و نقش نشانِ بدکرداریِ برخی از لوطی های این دوره در سیاست باشند. در" فتنه میدان توپخانه طهران"، "...هیئت مخالف در میدان توپخانه چند چادر می زنند جمعی از اراذل و اوباش شهر را زیرآن چادرها و در فضای میدان جمع می کنند. شیخ فصل الله نوری و سیدعلی یزدی و میرزا ابوطالب زنجانی و ملا محمد آملی و ملا محمد علی رستم آبادی و جمعی از روحانیان را که با شاه همراه هستند در میدان حاضر کرده ...شب ها مشروب بسیار برای مَشتی ها و سردستگان اشرار حاضر می کنند... جمعی از فواحش را در میدان حاضر می کنند..."، "... به تحریک سید محمد یزدی جوانی ميرزا عنايت الله نام را به درختي بستند و هر يک از آن جماعت به او قداره زدند و شرحه شرحه اش کردند و اين همه را در مخالفت با مشروطيت انجام دادند. از آن پس هيچ طلبه و هيچ فردي که ظاهر مرتبي داشت جرات نمي کرد از خانه بيرون رود. تجمع ميدان توپخانه زمينه مساعدي شد برای کودتاي محمد عليشاه و به توپ بستن مجلس و بدین گونه مشروطه در تهران به پايان رسيد." "....روز ۲۳ آذر ۱۲۸۶ از صبح زود دسته ای از اوباشان محله در ميدان توپخانه شترداران و زنبورکچيان و فراشان و غلامان کشيکخانه و سربازان فوج امير بهادر جمع شده بودند و چادر های دولتی را می افراشتند و آشپزخانه بزرگی بر پا می کردند... در نتيجه هياهو بازار ها و دکان ها بسته شد ودشمنان مشروطه از هر طرف رو به ميدان توپخانه گذاشتند و به اين ها پيوستند...عده ای از آخوند ها و طلبه ها نيز وارد ميدان شدند... روضه خوان ها بالای منبررفتند و عليه مشروطيت و مجلس سخن راندند و جمعيت را به تکرار شعار وا داشتند.....اوباشان به خانه های شيخ فضل الله نوری و حاجی ميرزا ابوطالب يزدی و ساير ملايان مخالف مشروطه رفتند و آن ها را به ميدان توپخانه آوردند... روز ۲۵ آذر در ميدان توپخانه يک نفر کشته شد... روزنامه "حبل المتين" می نويسد که اوباشان چون پول و زنجيرو ساعت طلای او را ديدند ابتدا چند تير به او زدند، بعد پسر "سید نقیب السادات شیرازی که در سلک روضه خوان هاست" جلو آمد و گفت:" مسلمانان شاهد باشيد و روز قيامت پيش جدم شهادت بدهيد که من در راه دين اول کسی هستم که چشم مشروطه طلبان را بيرون آوردم " و بعد با کارد ( یا قلمتراش) چشم آن جوان را کند، سپس اورا شقه کردند و به درخت آويختند..."علی اوف ترک را بهمان سبب یا سبب دیگرچند زخم منکر می زنند"... استرداران و شترداران نتراشيده دژآگاه و اوباشان سنگلج و چاله ميدان و... به مجلس و مجلسيان حمله می کردند و ... کلاه نمدی های محلات و اشرار" در ميدان توپخانه شعار می دادند. ما دیگ پلو خواهیم / مشروطه نمی خواهیم./ ما چای و پلو خواهیم / مشروطه نمی خواهیم. (5) عده ای از مردم را مورد ضرب و شتم قرار دادند و کشتند، و عده ای از اوباشان در مقام عربده و حرکات وحشيانه برآمدند وعلی آقا صراف واسمعيل خياط را بی موجبی مجروح سخت کردند... اوباشان که گريزان و نهان می بودند، شب ها بيرون آمده و هر که را می يافتند می زدند و لخت می کردند، و چون پشتشان به شاه و پيرامونيان او گرم می بود و مجلل السلطان پيشخدمت شاه نگهداری و پشتيبانی از آنان دريغ نمی گفت، بی باکانه به هر سياه کاری برمی خاستند... چنان که بهاء الواعظین را که یکی از نمایندگان مجلس می بود کتک زده سر و رویش را بخستند، و در شب چهارشنبه هفدهم دی ماه (۳ ذيحجه) هشت تن از آنان به خانه فريدون زردشتی که يکی از بازرگانان می بود رفته و آن بيچاره را بيدار گردانيده نخست پانصد و شصت تومان پولش را گرفته و سپس در برابر چشم زنش با قمه او را کشتند، پيدا می بود که کشندگان همان اوباشان می باشند..."، "...فریدون از تجار درجه دوم فارسی بود و سالها در طهران تجارت می کرد، رشید و مشروطه خواه بودو در واقعه میدان توپخانه پول و اسلحه به مجاهدین مجلس داد...یک شب چند از غلامان مخصوص شاه و بعضی از سرکردگان اشرار او را درحالیکه با همسرخود در بستر خوابیده میکشند...انجمن های محلی بهیجان آمده در سوگواری با فارسیان درطهران خلطه و آمیزش نموده اظهار همدردی و هموطنی مینمایند..." از ورامين نیزبه تحريک اربابان جمعيتي حرکت کردند و به اجامر توپخانه پيوستند. آنان فرياد مي زدند: "مجلس را خراب مي کنيم و فرش هايش را پالان الاغ مي کنيم." "...بالجمله بعد از برهم خوردن حوزه شیخ نوری و متفرق شدن اشرار...مشروطه خواهان در صدد میشوند که رؤسای اشرار را مجازات بدهند... جمعی را از درجه دوم و سیم گرفته و در میدان توپخانه سیاست می کنند اما مردم قانع نشده صنیع حضرت و مقتدر نظام و سید کمال واسمعیل سلطان و حاجی معصوم را می خواهند...اسمعیل سلطان و سید کمال به آسانی گرفتار میشوند. مقتدر نظام بخانه ظفرالسلطنه رفته طفرالسلطنه او را به عدلیه میفرستد. حاجی معصوم و صنیع حضرت نمی یابند، عاقبت در خانه ای او را در لباس زنانه گرفتار مینمایند" (6)
پرده دوم :
" ....دکتر بقایی با وزارت کشور صحبت می کند...50 نفر از بچه ها را اسمشان را و شناسنامه و عکس را می گیرند، و کارتی برای آنها صادر می شود که اینها حق نطارت بر انتخابات را داشتند.یک تعداداز بچه های فدائیان(اسلام) بودند...سه حوزه در جنوب و سه حوزه درغرب تهران در اختیار بچه ها بود...در جنوب بازارو خانی آباد و مسجد حاج حسن در خیابان ارامنه ....در مسجد حاج حسن یک دانشجوئی رفته بود روی چهارپایه برای بچه ها صحبت می کرد، شعبان جعفری با دارو دسته اش آمدند تو، تا رسید گفت او پول گرفته، بکشیدش پائین. او را کشیدن پائین...شعبان جزو باند دولتی بود، برای سید محمد صدق طباطبائی، محمدعلی مسعودی، خسروهدایت، فتح الله فرود، رشیدیان، برای ده، یازده تا کارمی کرد...بچه ها رسیدند، یک جیپ زیر پایشان بود...یکی از بچه ها فورا" رفت دو سه تا از آن فحش های چارواداری نثار شعبان کرد.: مرتیکه برو مثلا" فلان کارت را انجام بده، کارتو به اینجا رسیده که بیایی توی مسجد و جلوی کار انتخابات را بگیری...دید که تعداد بچه ها زیاد هستند صلاحش نبود آنجا حرفی بزند، رفت بیرون و چند دقیقه ای طول نکشید یکی از نوچه هایش را فرستاد، او هم آمد یک خرده قلدورن و الدورن کند که یک فصل کتک تمیزتو مسجد خورد و از در مسجد رفت بیرون..."....." ....تهران با نظارتی که بطور کلی بچه ها داشتند و بخصوص سازمان نظارت بر آزادی انتخابات ، رای را ملیون بردند...اما بگیربگیر شروع شد...مکی را گرفتند، قرائت آراء تعطیل شد ...و خرده خرده وکلای ملیون جای خود را دادند به وکلای دولتی ..." ، " هژیر کشته شد ، اعلامیه از طرف فدائیان اسلام منتشر شد و به عنوان هدف امامی، که یکی از آنها ابطال انتخابات بود" "...امدیم سرپاچنار دیدیم ده تا دوازده تا اتوبوس ایستاده. یک مشت از این لاتها ودهاتیها هستند و دو سه تا از گردن کلفت های مشهورِ شهرنو هم جلوی اینها هستند. زکی تُرکه و داداشش و اینها. از طرف ما آقای عینک چی پای صندوق بود، به او گفتم که اینها دارند می ایند. حاج ابوالقاسم رفیعی هم مدیر انتظامات فدائیان اسلام بود. من ایستادم دم در...گفتم اینجا یک قانونی دارد، بچه محل های خودش فقط می توانند رای بدهند...بیوک صابرگفت من نماینده دولت هستم، شما نمی توانید این قانون را وضغ کنید، عینک چی هم گفت من نماینده ملتم نمی گذارم غیر از بچه محل ها کسی اینجا رای بدهد. بیوک صابر گفت بروید مصطفی دیوانه را صدایش کنید و... ما رای گیری را ادامه دادیم تا به حساب آن دوره اش تمام شد" (7) : " ...دراولین هفته ای که مصدق آمد روی کار...خبر می دهند روزنامه مرد رزم کلیشه ای درست کرده که یک زن و مرد امریکائی در حال دانس دادن بودند و یک شنلی هم پوشانده بودند، لخت هم بودند، کلّه این مرد را برداشته اند، کلّه نواب را روی این مونتاژ کردند...معلوم شد که توی چاپخانه زندگی، اول فردوسی قرار است چاپ بشود، صاحب چاپخانه هم علی موتوری ،بچۀ خانی آباد بود...تو خیابان فردوسی ودوراین چاپخانه یک مشت طوافیها هم آشنا بودند...بجه های حزب زحمتکشان وکاشانی سرو کله شان پیدا شد...رفیقمان گفت حیف است بجه های خودمان را دعوا بیاندازایم ، برویم سرپاچنار من یک مشت ازاین لات و لوتها جمع می کنم...رفتیم زورخونه ودیدیم یک مشت این بروبچه ها، جاهل های کوتاه و بلند، یاعلی یاعلی دارند ورزش می کنند.گفت شرطش این است که هرچی من گفتم تو مرا تکذیب نکنی، گفتم باشه... گفت فلان فلان شده ها اینجا نشستید هی فلان می کنید مرا سر خیابان فردوسی ریخته اند سرم یک مشت لات بی پدر مادر، یک فصل کتک به ما زده اندو اینها، کی اکبرآقا؟ اکبر آقا کی؟ ، گفت بیائید برویم به شما بگویم کی،من هر کی را زدم شمام بزنید، کارتان نباشد...ده تا پانزده تا با شلوارهای ابریشمی راه راه و با پیژامه... گفتیم حمله به چاپخانه...چشم من افتاد به احمد احرارمقاله نویس، یک چک ما زدیم توی گوش این، از آن پله ها معلق خورد رفتش پائین...امیر زرین کیا، امیر موبورازچاقوکش های حزب زحمتکشان بود، اکبر یک چک زد توی سینه او دست کرد به جاقو برای اکبر و اکبر زد زیر دست این، چاقو از دستش پرید... همه چاپخانه را این بچه ها پذیرایی کردند. جعبه هایی که تویش حروف بود از طبقه دوم همه اش می آمد تو حیاط. دو سه تا از این بچه ها با چوب افتادند به جان ماشین می خواستند با چوب، ماشین را بشکنند، گفتم بابا این که با این شکسته نمی شود، یک دست زدیم خلاصه اش این دیس از زیر ماشین آمد بیرون و حروف ها ریخت زمین... رفتیم تو قسمت حروف چینی، دیدیم کلیشه ها آن وسط است چاقو را بچه ها در آوردند، کلیشه ها را تکه تکه کردند و حروف را هم، همه را به هم زدند....." (8)
پرده سوم:
حسین الله کرم و محسن رفیقدوست همراه با جماعتی از جاهل ها و لات های متدین، و اراذل و اوباش حکومتی از پیشکسوتان شکل دهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بودند، اینان به کمک برخی از درس خواندگان مسلمانِ ازخارج برگشته یِ پیرو آیت الله خمینی، این تشکیلات راسازمان دادند. سازمان بسیج نیز، در 5 آذر 1358 با فرمان خمینی که " 20 میلیون جوان ایرانی باید به 20 میلیون تفنگدار و ارتش بَدَل شود" شکل گرفت. پایه های بسیج را همان جوانانی ریختند که به کتابفروشی ها و تجمع ها حمله می کردند و سر در کمیته ها داشتند ، و با شروع جنگ " پایگاه های بسیج مستضعفین" را شکل دادند. بخشی ازاینان به سپاه پیوستند و بسیج سپاه را به وجود آوردند، و بخشی نیز لباس شخصی ها شدند، و جمعی ماموران امر به معروف و نهی از منکر، که در تمام نهادهای دولتی و غیر دولتی، به ویژه آموزشی، و گروه های اجتماعی و شغلی مختلف و رسانه ها تشکیلات زده اند. این تشکیلات به زعامت جاهل ها و لات های متدین، و اراذل و اوباش حکومتی چون " آخوند حسین طائب و محمد رضا نقدی" با گروه های فشار و کشتارِی مانند "عماریون" و" نیروهای لباس شخصی" که به عنوان پاره ای از بیت رهبری و نهادهای تحت رهبری رهبر، و فرماندهی سپاه عمل کرده اند. این تشکیلات با همکاری و در کنارِ ارگان ها و وزارت خانه های مختلف از قدرتمند ترین گروه های سرکوب و کشتار، وایجاد رعب و وحشت در کشوراند. این تشکیلات را افرادی مثل " مجد، سالک و محمد علی رحمانی" اداره می کردند. البته هادی غفاری هم ادعا کرده است درشکل دادن بسیج هم نقش داشته است، وی می گوید: "جزو اولين کسانی هستم که به حکم هاشمی رفسنجانی مسؤليت تشکيل بسيج را برعهده گرفتم". رهروان و نسل بعد ازهادی غفاری ها و الله کرم ها و حاجی بخشی ها و ده نمکی ها، راه آنان را در تهران و شهرهای دیگر ادامه داده اند، که نمونه است حمید استاد، مسؤل انصار حزب الله مشهد که کنسرت ها و جلسات بهم می ریزد، و به نزدیکی و همکاری اش با الله کرم افتخار می کند. (9). در رخداد جنبش دانشجوئی سال ۱۳۷۸ حضور جاهل ها و لات های متدین و بسیجی در ضرب و شتم دانشجویان چشمگیر بود. در واقع فرمان سرکوب را 24 تن از فرماندهان سپاه پاسداران صادر کردند. آنان به رئیس جمهورخاتمی هشدار دادند که کاسه صبرشان سر آمده و تحمل اهانت به رهبر را ندارند و چماقدارانِ جاهل و لاتِ متدین ، و اراذل و اوباش حکومتی را با چماق و اسلحه سرد و گرم به جان دانشجویان انداختند. رد پای بسیج و سپاه، به ویژه ردپای اراذل و اوباش سازمان داده شده در بسیج، و توسط محمد رضا نقدی – رئیس سازمان بسیج مستضعفین و نیروی مقاومت بسیج- درضرب و شتم، شکنجه و کشتارهائی که حکومت اسلامی از دگراندیشان سیاسی و عقیدتی، و مخالفان اش در داخل و خارج کشور کرده است، به ویژه دررخدادهای دانشگاه ها در 18 تیر سال 1378، و رخدادهای سال 88 ( جنبش سبز) که صحنه ی نمایش شخصیت و قدرت اراذل و اوباش حکومتی و "جاهل ها ولات های متدین" ، یا به قول جامعه شناس مسلمان، آقای جلائی پور،" لات- مذهبی" ها بود، دیده شده است. آقای جلائی پور عاملان فاجعه" کهریزک" را نیز " لات – مذهبی" ها دانسته اند. سردارسرلشکرحسین همدانی، یکی از فرماندهان سپاه که درمهرماه سال 1394 در سوریه کشته شد در مصاحبه ای به رخداد سال 88 و سرکوب مردم می پردازد و به نقش خود، بسیجی ها، جاهل ها و لات های متدین و اراذل و اوباشی که سازمان داده بود، اشاره می کند: " .. اولاً در فتنه 78 بنده جانشین نیروی مقاومت بسیج بودم و تجربه آن حوادث را داشتم. این تجربه به من کمک می کرد. یک سابقه ای دردودوره در تهران داشتم در سالهای 60 و 61 در تشکیل لشگر حضرت رسول(ص)، در سال 82 هم فرمانده لشگر تهران بودم. لذا کاملاً تهران را می شناختم و برآورد خوب اطلاعاتی از منطقه داشتم. شناخت خوبی نسبت به جغرافیای انسانی و زمینی و شرایط اقتصادی و فرهنگی تهران داشتم. اشراف خوبی نسبت به احزاب و گروه ها داشتم و آنها را در قرارگاه ثارالله به دقت بررسی کرده بودیم. کار اطلاعاتی که از پیش درقرارگاه ثارالله انجام داده بودیم جواب داد. هیچ کار موفقی بدون آمادگی و تمرین صورت نمی گیرد.همه فرماندهان پایگاههای بسیج را در دو تجمع بزرگ جمع کردم و به همه مأموریت دادم. از همه خواستم تا سازماندهی خودرا حفظ کنند و امنیت محله خود را تأمین کنند. گفتم پایگاهی که نتواند این دو اقدام را انجام دهد پایگاه نیست. با کار اطلاعاتی اقدامی انجام دادیم که در تهران صدا کرد. 5 هزار نفر از کسانی که در آشوب ها حضور داشتند ولی در احزاب و جریانات سیاسی حضور نداشتند بلکه از اشرار و اراذل بودند را شناسایی کردیم و در منزل شان کنترل شان می کردیم. روزی که فراخوان می زدند اینه ا کنترل می شدند و اجازه نداشتند از خانه بیرون بیایند. بعد اینها را عضو گردان کردم. بعداً این سه گردان نشان دادند که اگر بخواهیم مجاهد تربیت کنیم باید چنین افرادی که با تیغ و قمه سروکار دارند را پای کار بیاوریم. یکی از اینها فردی بود به نام ستاری. این ستاری وقتی به جمعیت زد جانباز 70 درصد شد و سال گذشته هم به شهادت رسید.....وقتیکه جلسه شورای تأمین استان تهران در شب عاشورا برگزار شد همه برآوردها این بود که فردا تهران آرام خواهد بود. برآورد من این بود که روز عاشورا اتفاقاتی در پیش خواهد بود. به همین خاطر دو بار دیگر درخواست جلسه فوق العاده دادیم و جلسه تشکیل شد و آماده باش اعلام کردیم. همه سینماهای تهران را اجاره کردم. تمام مدارس و حسینیه ها را در اختیار گرفتیم. بچه ها با لباس مشکی درمیدان حضور داشتند. نزدیک به 30 هیئت را هم که با من مرتبت بودند را هم آماده کردیم و گفتم دسته ها را به سمت میدان دانشگاه بیاورید. در روز عاشورا همین سه گردان غائله را جمع کردند.این حرفها باید در تاریخ ثبت شود... 45 هزار بسیجی در این صحنه بودند و نه تنها پولی دریافت نمیکردند که پول بنزین موتور و بقیه مخارج خود را هم میپرداختند..." (10)
پرده چهارم
" جاهلیسم و آخوندیسم " تنور انتخابات مجالس اسلامی را، همچون همۀ معرکه های پیشین داغ کرده اند، همان خطی که ادامه اش به ترکیب " صنیع حضرت و مقتدرنظام و حاجی معصوم وسید کمال و اسمعیل سلطان" و " شیخ فضل الله نوری و سیدعلی یزدی و میرزا ابوطالب زنجانی و ملا محمد آملی و ملا محمد علی رستم آبادی" ، و سپس تر به " حاج مهدی عراقی و محسن رفیقدوست و محمد رضا طالقانی و ماشاء الله قصاب" و " آیت الله خمینی و خلخالی و رفسنجانی و خامنه ای " می رسد. بیت رهبری و قالیباف اش اولین نان انتخابات را با قمه ی اراذال و اوباش حکومتی بر سینه این تنور چسباندند. نان خورهای مزدور و گاه بی جیره و مواجب، با قلم و قمه ، سوئی " سرداران قلم" ی همچون حسین شریعتمداری ها در داخل و خارج از کشور، و سوئی دیگر لشکریانِ اراذل و اوباش حکومتی به صف شده اند تا بفریبند و بترسانند. تهاجم شبانۀ صدها نفر ازاراذل و اوباش حکومتی، به کارگران و دفاتروامکانات "کارواشی" در تملک یک مسجد در تهران، نیم پرده ای از این نمایش بود، تمرینِ بخشی از گردان هائی بود که سپاه و بسیج فرماندهی آنان را به عهده دارند. البته یورش و شبیخون این دست اراذل و اوباش حکومتی تازگی ندارد، عمری 37 ساله دارد با این تفاوت که سالیانی ست مهندسی شده هرازگاهی وظیفه مند می شوند دسته گلی به آب دهند!. پاره ای از این گردان ها که به گفتۀ سردار همدانی یک قلم اش 5 هزار " تیغ کش و قمه کش" مزدورو مجاهد حکومتی عضو دارد، با تمرین درهجمۀ به کارواش مسجد قدس" جهاد سیاسی انتخابات " آغاز کردند تا با آمادگی وارد نمایشِ"مردم سالاری دینی"، به ویژه نمایش انتخاباتِ مجلس خبرگانی که خامنه ای آن را " مظهر مردم سالاری اسلامی- دینی و حاکمیت ارزش ها و احکام اسلامی " معرفی کرده است، شوند. در آستانه ی انتخابات اسلامی، فیلم تهیه شده از شبیخون و یورش اراذل و اوباش حکومتی نقش سیاسی- ارعابی این گردان ها را که از ستون های حفظ و تحکیم حکومت اسلامی بوده و هستند، نشان می دهد. (11)، اراذل و اوباشی که سالیانی ست برای رای دادن، تقلب، فریب و ارعاب به پای صندوق های رای ریخته می شوند تا نا مشروعی را مشروع جلوه دهند. ****
منابع:
1-حیات یحیی، یحیی دولت آبادی، تاریخ معاصرایران، جلد دوم، ص 159، انتشارات عطار و فردوس 2-احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، صص 505 و 529 و 533 3-ادوارد براون، انقلاب ایران، انتشارات کانون معرفت، ص 214 4-حیات یحیی، تاریخ معاصرایران 5- " از اول مشروطیت ایران هروقت لازم شده است طهرانیان اجتماعی نمایند ناچار بوده اند دیگ پلو را سرِ بار بگذارند چنانکه در سفارت انگلیس و در حضرت عبدالعظیم و درقم و درمسجد سپهسالار و درمجلس مکرر بتجربه رسیده است و..." (حیات یحیی، جلد دوم، انتشارات عطار، ص 302) 6- حیات یحیی، ص 187/ احمد کسروی، تاريخ مشروطه ايران 7-ناگفته ها، خاطرات حاج مهدی عراقی، مؤسسه خدماتی فرهنگی رسا/ چاپ اول 1370 : صص 44-41/ ناگفته ها،صص 100-96 و... و آخرین پرده کمدی در انتخابات، چاقوکش ها در اطراف صندوق ها چه کار دارند؟، روزنامه باختر امروز، شماره 74، سال 14، 13 آبان ماه 1328 8- نا گفته ها ،خاطرات حاج مهدی عراقی 9- نیمروز، شماره 653، جمعه 23 شهریور 1380، ص 4 10-آخرین مصاحبه سردارهمدانی ، تارنمای اتاق خبر24، و تارنمای خبرگزاری میزان ، " مصاحبه با پایگاه اطلاع رسانی جوان همدان" ، 18 مهرماه 1394 11- حمله اراذال و اوباش حکومتی به " کارواش" مسجد سعادت آباد https://www.youtube.com/
چشمانداز: ریزگرد و خشکسالی امان مردم را بریده است. احتمالا این منطقه، ویران شدهترین بخش از جغرافیای ایران است. مردم معیشتهای بومی خود مثل کشاورزی و دامداری را تقریبا از دست دادهاند. شماری برای امرار معاش غالبا چارهای جز مهاجرت و شاید قاچاق ندارند. خشکیدن هامون بارزترین نمونه قهقرای زیستمحیطی منطقه است. ریزگرد هم زندگی در این منطقه را دشوارتر از همیشه کرده است.
سوال از نمایندگان: آیا برنامه ای برای احیای تالابهای سه گانه هامون دارید؟ برای اگر نه مهار ریزگردها، دستکم برای کمک کردن به مردم برای سازگاری با آنها چه کار می شود کرد؟ رها شدن کشتزارها فرصت هجوم بیابان را افزونتر می کند. برای تشویق مردم به ماندن در منطقه و مهاجرت نکردن چه کار می شود کرد؟
۲- هرمزگان
چشم انداز: رودخانههایی که وارد استان می شدند تقریبا خشکیدهاند. به تازگی اعلام شد دو میلیون نخل در میناب (بزرگترین نخلستان جهان بعد از نخلستانهای بصره) خشکیدهاند. گفته میشود احداث سد استقلال عامل خشکیدن این نخلستانها بوده است. میناب یکی از آشکارترین قربانیان سدسازی در ایران است. خشکیدن نخلستانها فقط به معنای از دست رفتن یک موقعیت اقتصادی نیست. به واقع پایان یک فرهنگ چند هزارساله زیستن در جنوب است. چون کشاورزان را وامیدارد که یا مهاجرت کنند یا اساسا وارد فضای اشتغال دیگری شوند.
سوال از نمایندگان: چه برنامه ای برای نجات میناب دارید؟ چگونه میشود نخلستانهای خشکیده را نجات داد؟ آیا میشود بخشی از آورد طبیعی رودخانههای منطقه را از حوزه بالادست یا سدهای بالادست پس گرفت؟ با سد استقلال چه کار میخواهند بکنند؟ حاضرند برای نجات نخلستانهای میناب برچیدن این سد را به مردم قول بدهند؟
۳- بوشهر
چشمانداز: مشکلات مشابه هرمزگان است. اما اثر ریزگردها اینجا شدیدتر است. نخلستانها دارند میخشکند. دشتستان دارد به خاطره تبدیل می شود. رودخانه دالکی رو به فناست. عسلویه پساب و فاضلابش را در دهها کیلومتر ساحل رها کرده است.
سوال از نمایندگان: برای نجات دشتستان چه برنامهای دارید؟ آیا میتوانید حقابه دشتستان و دالکی را از بالادست پس بگیرید؟ آیا میتوانید عسلویه را مجاب به رعایت استانداردهای محیط زیست بکنید؟
۴- خوزستان
چشم انداز: خوزستانیها مهمترین قربانی ریزگردها هستند. عمده ایام سال غبار هوای این استان چند برابر حد مجاز است. از سوی دیگر مردم نگران هستند که با طرحهای انتقال آب سرچشمههای دز و کارون استان در حال خشکیدن است. مشکل زیستمحیطی دیگر سد گتوند است که باعث شورتر شدن کارون و مرگ صدها هزار نخل شده است. غالب شهرهای استان به شدت مشکل فاضلاب دارند. آب آشامیدنی نیز مشکل بعدی است. چندی پیش رسانهها نوشتند آب شرب شهر اهواز حتی برای مصرف احشام هم مناسب نیست.
سوال از نمایندگان: برای ریزگردها چه برنامه ای دارید؟ آیا میتوانید مانع انتقال آبهای دز و کارون به استانهای دیگر شوید؟ استادان دانشگاه چمران مصرا خواستار برچیدن سد گتوند برای نجات خوزستان شدهاند. آیا این خواسته را پیگیری خواهید کرد؟ برای مشکل آب و فاضلاب شهرهای استان به ویژه اهواز چه برنامهای دارید؟
۵- زاگرس مرتفع؛ کهگیلویه و بویراحمد و چهارمحال بختیاری
چشمانداز: طرحهای متعدد انتقال آبهای این منطقه به استانهای بیابانی محدوده شرقی البرز، اصفهان و کرمان و یزد به شدت مردم منطقه را نگران کرده است. بسیاری از تالابها و چشمههای منطقه خشکیدهاند. سال گذشته در اعتراض به انتقال آبهای این منطقه بزرگترین تظاهرات زیستمحیطی تاریخ ایران با جمعیتی بالغ بر بیست هزار نفر در شهرکرد برگزار شد.
سوال از نمایندگان: مردم تصور میکنند چون لابی اصفهان و یزد و کرمان در حاکمیت قویتر است آبهای این منطقه دارد به آن استانها منتقل میشود. آیا توان در افتادن با این لابیها و توقف اجرای طرحهایی مثل طرحهای انتقال آبهای چهار محال بختیاری به اصفهان را دارید؟
۶- ایلام و کرمانشاه
چشمانداز: مردم این منطقه قربانیان خاموش ریزگردها هستند. ریزگردهایی که غالبا از عراق و سوریه منشا میگیرد. فرسایش خاک و کم آبی نیز منطقه را رنج میدهد. چرای بیرویه باعث شده فرسایش خاک در این دو استان چند برابر متوسط جهانی باشد.
سوال از نمایندگان: برای مهار ریزگردها چکار میتوانید بکنید؟ برای گذار از دامداری مخرب و زیانبار کنونی به دامداری غیر مخرب و منطبق با شرایط محیطی جدید چکار میخواهید بکنید؟
۷- فارس
چشمانداز: تالابهای مشهور استان مثل بختگان و پریشان و ... یک به یک خشکیدهاند. خطر وقوع سیل در استان فارس هم اکنون نسبت به متوسط های اقلیمی منطقه ده برابر افزایش پیدا کرده است. چشم اندازهای طبیعی و غنای زیستی تاریخی استان به شدت لطمه دیده است.
سوال از نمایندگان: آیا حاضرید برای نجات تالابهای استان از وزارت نیرو بخواهید شماری از سدهای غیر مجاز را برچیند؟ برای احیای تنوع زیستی استان آیا برنامهای دارید؟
۸- کرمان
چشمانداز: تغییر اقلیم و بیابانزایی به شدت حیات روستایی در منطقه را در قهقرا فرو برده است. اما مشکل بزرگتر این است که برای بقای کشاورزی ناپایدار تا توانستهاند سد زدهاند و چاه حفر کردهاند و به این شکل طبیعت کرمان از حقابهاش محروم شده و در معرض اضمحلال قرار گرفته است.
سوال از نمایندگان: برای مقابله با بیابانزایی در استان چه برنامهای دارید؟ برای مهار خشکسالی در استان چکار می توانید بکنید؟
۹- یزد
چشمانداز: طبیعت استان قربانی کشاورزی ناپایدار شده است. اراضی تحت کشت کاملا مغایر با ظرفیت اکولوژیک و توان منابع آب استان گسترش یافتهاند و حفر هزاران چاه غیر مجاز باعث فرونشست خطرناک آبهای زیرزمینی منطقه شده است.
سوال از نمایندگان: برای نجات استان آیا حاضرید برای برچیدن چاههای غیر مجاز اقدام کنید یا برعکس برای جلب رای روستاییان به آنها اجازه حفر چاه های بیشتری را میدهید؟
۱۰- اصفهان
چشمانداز: کشاورزی ناپایدار نه فقط حقابه طبیعت بلکه حتی کل رودخانه زاینده رود را بلعیده است و به همین خاطر می بینیم که بستر زاینده رود در اصفهان خشک شده است. تالاب های استان به ویژه تالاب گاوخونی و همچنین چشم اندازهای طبیعی استان نیز به همین ترتیب قربانی زیاده خواهی برای توسعه اراضی تحت کشت هستند. محروم ساختن مراتع و اراضی بایر از رطوبت طبیعی بیابانزایی و گردوغبار محلی را در استان گسترش داده است. فرونست زمین نیز استان را به شدت تهدید میکند.
سوال از نمایندگان: آیا حاضرید مانع تداوم کشاورزی ناپایدار در استان شوید؟ آیا میتوانید برای بازگشت حیات به زایندهرود و گاوخونی دستور به برچیدن هزاران هکتار کشتزارهای جدید و غیرمجاز در حوزه زاینده رود را بدهید؟ آیا میتوانید صدای طبیعت رو به فنای استان باشید و یا فقط منافع معیشتی رای دهندگان را مورد توجه قرار خواهید داد؟
۱۱- لرستان
چشمانداز: بلوطزارهای استان یک به یک در حال نابودی هستند. با نابودی بلوطزارها فرسایش خاک و سیلاب در استان شدت گرفته است. چرای مازاد بر ظرفیت مراتع هم دیگر مشکل محیط زیست استان است. شکار بیرویه زیستگاههای جانوری استان را تهی کرده است. مردم همچنین نگران انتقال آبهای استان به مناطقی همچون قم و اصفهان هستند.
سوال از نمایندگان: آیا اجازه خواهید داد آبهای استان از الیگودرز به قم برود؟ چه برنامه ای برای نجات زاگرس به ویژه در برابر بلایایی مثل چرای بی رویه دام و یا بهره برداری عشایر از پوشش گیاهی به عنوان سوخت دارید؟
۱۲- همدان
چشمانداز: بزرگترین معضل زیستمحیطی استان فرونشست زمین به واسطه بهرهبرداری بیرویه از آبهای زیرزمینی است. کشاورزی ناپایدار به طور کلی طبیعت منطقه را تهدید میکند. استان با پدیده نسبتا جدید بیابانزایی روبرو شده است. پدیدهای که به نظر میرسد بیشتر تحت تاثیر مولفه انسانی و بهرهبرداری غیر مجاز ار منابع طبیعی رخ داده است.
سوال از نمایندگان: تشویق روستاییان به عدم بهرهبرداری از چاههای غیر مجاز نیازمند مضاعف سازی فرصتهای معیشتی و توسعه اشتغال است. چه برنامهای در این باره دارید؟
۱۳- استان مرکزی
چشم انداز: آلودگی هوای شهر اراک اغلب تحت الشعاع آلودگی هوای تهران در محاق رسانهها مانده است. اما واقعیت این است که شرایط هوا برای شهروندان اراکی حتی ناگوارتر از تهران است. استقرار نامناسب صنایع باعث شده که جریان هوا آلودگیها را به داخل این شهر براند. متاسفانه زیستگاههای جانوری استان، مثل موته و هفتاد قله هم تحت تاثیر توسعه سازههای انسانی مثل جادهها و شهرهای جدید به شدت تخریب شدهاند و به ویژه شمار آهوان دشت موته بسیار کم شده است. اوضاع در زیستگاههایی مثل کویر میغان هم اصلا مناسب نیست.
سوال از نمایندگان: برای سلامت مردم صنایع آلاینده پیرامون اراک یا باید تعطیل شوند و یا از فیلتریزاسیون مناسب بهرهمند شوند. اما صاحبان صنایع و به واقع یعنی دولت میگوید این صنایع از نطر بنیه اقتصادی توان چنان فیلتریزاسیونی را ندارند. این وسط تکلیف سلامت مردم چه می شود؟ آیا می توانید صنایع را وادار به رعایت استانداردهای محیط زیستی کنید؟
۱۴- قم
چشمانداز: خشکسالی و بیابانزایی باعث شده که حیات روستایی در استان قم کاملا رو به تنزل برود. تمامی منابع آب استان عملا صرف تامین آب شرب شهر قم شدهاند و طبیعت استان و مناطق روستایی از اولویت تخصیص آب خارج شدهاند. ریزگردها دست به دست غبار معمول محلی داده و زندگی در قم را دشوار کردهاند. پارک ملی کویر مهمترین ثروت طبیعی استان نیز تقریبا از همه گونه های جانوری ممتاز آن خالی شده است.
سوال از نمایندگان: نمایندگان شهر قم معمولا چهرههای مشهور سیاسی بوده اند با دغدغه های عمدتا سیاسی. آیا در این دوره واقعا برنامه ای برای توجه به مسائل زیستمحیطی این استان و البته سلامت مردم شهر و روستای آن دارید؟
۱۵- تهران
چشمانداز: نمایندگان شهر تهران معمولا در توافقی نانوشته با شهرداری کاری به کار مسائل شهری و زیستمحیطی پایتخت ندارند. معمولا نمایندگان این شهر مهمترین و سیاسی ترین چهره های مجلس هستند و در مسند ریاست کمیسیون های مختلف مجلس مشغول رتق و فتق امور کلان بوده و توجه به مسائلی مثل آلودگی هوای تهران را چندان همراستا با موقعیت و علایق خود نمیبینند. به هر حال مجموعه مدیریت شهری (شهرداری و شورای شهر) به سوداگرایانهترین شکل ممکن چشم انداز پایتخت را در همه چند دهه گذشته مدیریت کرده اند: هزینه از آینده شهر برای مدیریت امروزه آن. و نتیجه کلانشهری است که همه ذخایر ارضی اش هزینه شده و حتی مسیر بادهای غالب آن مسدود شده برای آنکه شهرداری بتواند با بزرگراه و اتوبان شهر را تکه پاره کند.
سوال از نمایندگان: اساسا شما نماینده شهر تهران هم هستید یا شان خود را اجل از نمایندگی یک شهر می دانید؟ آیا برنامه ای برای کنترل و نظارت مدیریت شهری پایتخت دارید؟
۱۶- خراسانها
چشمانداز: برای سه استان خراسان شمالی، خراسان رضوی و خراسان جنوبی شرایط محیط زیستی تقریبا یکسان است: ترکیبی از قهقرای زیستگاههای جانوری، نابودی منابع آب به واسطه توسعه کشاورزی ناپایدار و فرسایش خاک و توسعه بیابانزایی. رشد بیرویه و آلودگی هوا البته در شهر مشهد هم مشکلی فزاینده است.
سوال از نمایندگان: خشکسالی حیات روستایی در این منطقه را روز به روز بیشتر از قبل تهدید میکند. چه برنامهای برای احیا و حفظ منابع آب دارید؟ از سوی دیگر زیستگاهها جانوری و حتی مناطق حفاظت شده و پارکهای ملی با تهدید روبرو هستند. حفظ محیط زیست چقدر اولویت شماست؟
۱۷- سمنان
چشم انداز: سمنان به تعبیر زندهیاد جهانی در یک استان است زیرا بخش بزرگی از تنوع زیستی ایران و مهمترین چشماندازهای طبیعی و زیستگاههای جانوری را در خود جا داده است. اما این ثروت بینظیر در سالیان اخیر با انواع طرحهای مخرب توسعه در معرض تهدید قرار گرفته است که ماجرای احداث جاده جنگل ابر فقط یک نمونه از این طرحهاست.
سوال از نمایندگان: آیا حاضرید برای نجات طبیعت استان یک بار برای همیشه ممانعت قطعی از احداث جاده در جنگل ابر را پیگیری کنید؟ آیا نگران واکنش رای دهندگان در این باره نیستید؟
۱۸- گلستان
چشم انداز: محیطزیست گلستان قربانی انواع طرحها و فعالیتهای مرتبط با توسعه ناپایدار است. جادهسازی در پارک ملی گلستان و یا ساخت و ساز در آشوراده فقط یک نمونه از این طرحها هستند.
سوال از نمایندگان: ترجیح میدهید به نفع منافع کوتاه مدت رای دهندگان عمل کرده و بر اجرای پروژههای مخرب عمرانی چشم بپوشید یا اینکه به فکر آینده منطقه بوده و مانع اجرای این طرحها شوید؟ آیا میتوانید لغو اجرای طرحهایی مثل تبدیل آشوراده به منطقه گردشگری یا احداث جاده در پارک ملی گلستان را پیگیری کنید؟
۱۹- مازندران
چشم انداز: تخریب و تصرف جنگل بزرگترین عامل تغییر چشم انداز مازندران است. مردم به خاطر فقر و بیکاری همچنین ناچارند به تغییر کاربری اراضی خود از کشاورزی به ویلاسازی تن بدهند. اما مشکل بزرگتر تصرف غیرقانونی نود درصد از عرصه ساحلی است. آنچه که باعث شده مزیت اقتصادی بزرگ این استان برای بهرهبرداری از توریسم پایدار ضعیف شود. رهاسازی فاضلاب شهری در رودخانهها و همچنین مدیریت شهری بسیار ضعیف که عمدتا در نبود الگوی معماری بومی و ازدحام سرسام آور ترافیک نمود دارد از دیگر مشکلات استان است.
سوال از نمایندگان: چه برنامهای برای رفع تصرفات از ساحل دارید؟ با پدیده تغییر کاربری و تصرف مناطق جنگلی چکار میتوانید بکنید؟ برای ترافیک استان چه برنامهای دارید؟ آیا همچنان اجازه خواهید داد در این استان از جنگل به عنوان انباشتگاه زباله استفاده شود؟
۲۰- گیلان
چشم انداز: متاسفانه آنچه که از دهههای قبل شروع شده و مازندران را به یک چشم انداز ناپایدار زیست محیطی تبدیل کرد برای گیلان عبرت نشد و شاهد هستیم که در سالیان اخیر مسائلی مثل نابودی جنگلها، تصرف و تغییر کاربری سواحل و تغییر کاربری اراضی کشاورزی در این استان نیز گسترش یافته است.
سوال از نمایندگان: شواهد میگوید تغییر کاربری اراضی جنگلی عمدتا با حمایت نهادها یا مقامات متنفذ سیاسی انجام میشود. چه برنامهای برای مقابله با این روند دارید؟ آیا میتوانید طرح های نامناسب با چشمانداز اقلیمی و طبیعی منطقه همچون کارخانه چوکا یا میانگذر تالاب انزلی را برچیده یا وادار به رعایت استانداردهای محیط زیستی کنید؟
۲۱- استان البرز
چشم انداز: استانی که قرار بود قطب اکوتوریسم ایران باشد به قطب زمینخواری و تغییر کاربری اراضی طبیعی تبدیل شده است. حریم رودخانه کرج، برای مثال، به طور کامل به اشغال درآمده است در حالی که اساسا طبق قانون حریم رودخانه ها کاملا عمومی بوده و قابل تصرف نیست.
سوال از نمایندگان: آیا برنامهای برای رفع تصرف از رودخانه کرج و برچجیدن سازهها و تصرفات غیر قانونی موجود دارید؟
۲۲- قزوین و زنجان و اردبیل
چشم انداز: مشکلات زیستمحیطی در حوزه البرز غربی و مرتفع تقریبا مشابه است. کشاورزی ناپایدار پدیده فرسایش خاک را دامن زده و خطر سیلاب را نیز افزایش داده است. زیستگاههای جانوری به شدت با استرس روبرو هستند و آمار حیات وحش در هر سه استان به کمتر از ده درصد آمارهای سی سال قبل رسیده است. حتی نقاط مرتفع و دور از دسترس هم از تخریب و تصرف در امان نماندهاند. جنوب قزوین با بیابانزایی هم روبروست و در اردبیل و زنجان ساخت و ساز به قلب پارکهای ملی و مناطق حفاظت شده هم راه یافته است.
سوال از نمایندگان: چه برنامهای برای توسعه کشاورزی پایدار در منطقه دارید؟ چگونه میخواهید مانع تصرف غیرقانونی اراضی طبیعی شوید؟ برای مضاعف سازی فرصتهای اشتغال در مناطق روستایی که میتواند مانع از تخریب منابع طبیعی شود آیا برنامه اجرایی مشخصی دارید؟
۲۳- کردستان
چشمانداز: به جز مشکلات عمومی مثل هجوم ریزگردها از سمت غرب و فرسایش خاک و تصرف اراضی طبیعی، از جمله مشکلات جدید زیستمحیطی کردستان تلاش برای انتقال آبهای آن به مناطق دیگر است که از جمله میتوان به طرح انتقال آب رودخانه زاب به دریاچه ارومیه اشاره کرد.
سوال از نمایندگان: چگونه میخواهید مانع از اجرای طرحهای مخرب زیستمحیطی مثل انتقال آب رودخانه زاب و یا احداث سدهای غیر مجاز شوید؟
۲۴- آذربایجان شرقی و غربی
چشمانداز: طبیعی است که بزرگترین مشکل این دو استان مسئله خشکیدگی دریاچه ارومیه باشد. به نظر میرسد نیمه جنوبی دریاچه دیگر قابل احیا نبوده و تلاشها اکنون بیشتر بر نجات نیمه شمالی دریاچه متمرکز است. رها ساختن نیمه جنوبی دریاچه به معنای ایجاد کویری به مساحت افزون بر سیصد هزار هکتار است که نمکهای نرم و رسوبی آن کاملا مستعد انتشار تا دهها کیلومتر دورتر به واسطه وزش هر باد حتی نه چندان شدیدی هستند. خشکیدگی دریاچه ارومیه فقط یک مسئله زیستمحیطی نیست و قطعا به تدریج سلامت بهداشتی و اقتصاد منطقه را نیز تحت تاثیر قرار خواهد داد.
سوال از نمایندگان: در دوره کنونی مجلس متاسفانه نمایندگان استانهای آذربایجان شرقی و غربی به جای حل درست و منطقی موضوع به دنبال اجرای طرحهای حتی مخربی مثل انتقال آب از ارس و زاب بودند. در حالی که کارشناسان مکررا گفتهاند خشکیدگی ارومیه حاصل توسعه ناپایدار کشاورزی و سدسازیهای بی رویه است و برای احیای این دریاچه باید سطح اراضی کاهش یافته، الگوی کشاورزی و آبیاری تغییر یافته و بسیاری از سدها برچیده شوند.
اما این کار میتوانسته اعتراض مردم محلی را به دنبال داشته باشد. اکنون این سوالات بسیار راهبردی و جدی قابل طرح هستند: آیا برای بقای زیستبوم شمالغرب ایران معتقد به ریاضت و تحمل فشار توسط مردم هستید و حاضرید در این باره با موکلان خود به گفتگو بنشینید یا ترجیح میدهید مثل سابق با ایده های پوپولیستی فقط آنها را راضی نگه دارید؟
با توجه به ملی بودن معضل خشکیدگی دریاچه ارومیه چقدر به دنبال جذب کمکهای ملی و بین المللی هستید؟ آیا حاضرید برای نجات دریاچه ارومیه و بر خلاف خواست مردم محلی خواستار برچیدن میانگذر شهید کلانتری شوید؟
آیا یک بار برای همیشه به مردم توصیه خواهید کرد که به دنبال طرحهای مخربی مثل انتقال آب از خزر یا ارس و یا زاب و یا هر جای دیگر نباشند و بدانند مشکل هیدرولوژی ارومیه کاملا درون حوزه ای است؟ آیا آمادهاید وزارت نیرو را وادار به برچیدن شماری از سدهای منطقه کنید؟