نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

مرداد :تجمع خانواده های زندانيان در مقابل دادگاه انقلاب و زندان اوين


شبکه جنبش راه سبز(جرس) - صدها تن از بستگان و خانواده های اسرای جنبش سبز به دنبال تائيد رسمی شکنجه،آزار و جنايات ماموران امنيتی و بازجويان با بازداشت شدگان در روزهای شنبه و يک شنبه در مقابل دادگاه انقلاب و زندان اوين تجمع کردند.

خانواده های بازداشت شدگان علت تجمع در مقابل دادگاه انقلاب و زندان اوين را بی خبری از بستگان در بند شان يا بلاتکليفی آن ها اعلام کردند.

پدر يکی از بازداشت شدگان که پسر ۲۱ ساله اش در جريان اعتراضات ۱۸ تيرماه بازداشت شده و در بلاتکليفی همچنان زندانی است به شبکه جنبش راه سبز گفت,درحالی که مقامات رسمی و حتی فرمانده نيروی انتظامی در تلويزيون بر فجايع داخل بازداشتگاه کهريزک صحه گذاشت مقامات بايد به خانواده بازداشت شدگان جوابگو باشند. , وی همچنين گفت , مسئوليت جان فرزند من و ساير بازداشت شدگان با کسانی است که اينها را به زور و به خاطر اعتراض مسالمت آميز دستگير کردند.ولی مسئولان دادگاه انقلاب و زندان اوين حتی حاضر نيستند به خودشان زحمت بدهند و اسامی و محل دقيق بازداشت فرزندان ما را به ما و ساير خانواده ها اعلام کنند., روزنامه اعتماد نيز در خبر کوتاهی از تجمع خانواده بازداشت شدگان در مقابل دادگاه انقلاب گزارش داد که خانوادهای تجمع کننده ,خواستار تعيين تکليف زندانيان, بودند اما اغلب تجمع کنندگان در نهايت موفق نشدند خبری از زندانيان و اتهام آن ها کسب کنند.

دادگاه انقلاب روز يک شنبه پس از دو روز تجمع گسترده خانوادهای نگران و اعتراض آنها به بلاتکيلفی بستگان شان تنها حاضر شد اسامی ۲۸ نفر از بازداشت شدگان را اعلام کند که برای آزادی برخی از آن ها قرار کفالت ۱۰ ميليون تومانی و برای برخی ديگر قرار وثيقه صادر کرده است.

چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند


یادداشت روز بهروز سورن

بهروز سورن


بیاد دارم زمانی را که فرماندهان ارتش تا بدندان مسلح شاهنشاهی و اعضای ساواک مخوفش هراسان از خشم سراسری مردم کوچه و بازار گریزگاهی جز خروج سراسیمه از کشور به همراه چمدانهای انباشته از ثروت چپاول شده از منابع ملی نیافتند و یا پنهان شدن در خانه های خود را بناگزیر انتخاب کردند و بسیاری که در زیرزمینها – بامها و حتی پشت یخچالهای خانگی خود پنهان بودند و بدست توانای جوانان و انقلابیون خلع سلاح و به کمیته های خودسازمان یافته تحویل شدند.

شاید این واقعه تاریخی که کمتر بقلم امده است و از سوی نویسندگان و هنرمندان معاصر کشورمان با بی مهری روبرو شده است- برای جوانان کشورمان که در جمهوری اسلامی بدنیا آمده اند و جز ایندوران سیاه ندیده اند ملموس نباشد. اما برای نسل اولی ها زوایای چند وجهی شکست دیکتاتوری پهلوی کاملا مبرهن است. سرآمد و تحقق شعار ( وای به روزی که مسلح شوم ) کوتاه پیش از فروپاشی نظم مسلح حاکم و هجوم به مراکز نظامی و شبه نظامی بعنوان نقطه عطفی در مبارزات طولانی مدت مردم کشورمان تلقی میشود. این تجربه اما نشان داد که چنانچه مبارزه برای ازادی و دمکراسی فراگیر شود – تنابنده ای را یارای مقاومت دربرابر امواج بی شمار جوانان و زحمتکشان نیست.

شواهد و قرائن حاکی از آنست که حاکمیت جمهوری اسلامی حتی ظرفیت های پذیرش خواستها و مطالبات رفورمیستهای خانه زاد خود را نیز دارا نیست و از تمامی ابزار موجود برای سرکوب انان و مردم حاضر در صحنه مبارزه بهره میگیرد و درگیری های خیابانی را بسرعت در مسیر مبارزه ای رودر رو و رادیکال سوق میدهد.این نوع رفتار حاکمیت در برابر آزادیخواهان و منتقدین باز هم دلالت بر آن دارد که ولایت فقیه بعنوان بخشی لاینفک از جمهوری اسلامی تلقی گردیده است و بنام آن بیشمار فجایعی را در پرونده سیاه خود ثبت کرده است.

جنبش اعتراضی مردم کشورمان با وجود اینکه هدایت خود را بنابر شرایط حاکم درون کشور بدست موسوی و کروبی سپرده بود اما گام بگام و با تغییر مختصات مبارزاتی در وجوه بسیاری از رهبری ابتدائی فاصله گرفت. طرح شعار مرگ بر دیکتاتور چنانچه تا چند هفته قبل شعاری ( ضاله ) از سوی متعلقین به موسوی و کروبی محسوب میشد ولی امروزه به گفتاری همگانی مبدل شده است. سخنرانی اخیر آقای کدیور نشاندهنده تعمیق و رادیکالیزه شدن امواج اعتراضی موجود است که از زبان ایشان نیز روان میشود و نفی ولایت فقیه عصاره گفته های اوست.

چنانچه مشخصات کنونی این جنبش و تغییرات آن را در نظر بگیریم امروز اعتراضات غیر متمرکز- پراکنده اما بسیار گسترده ای را میبینیم که ویژگی آن اینست که رهبری آنها بدست خود مردم افتاده است. شعار مرگ بر دیکتاتوری نه تنها در تجمعات که دیوارهای شهر تهران را نیز منقش کرده است. سستی ستون لایتجزای جمهوری اسلامی یعنی ولایت فقیه و تبدیل شدن آن به گفتمانی میرا نه تنها گذر از موسوی و رفرمیستهای حافظ نظام که کل نظام و مطالبه جدائی دین از دولت را مفهوم میبخشد و به تبع خود آزادی پوشش و حذف معادلات اسلامی در حوزه برابر حقوقی زن و مرد را در بر دارد.

طرح شعار جمهوری ایرانی چنانچه راه را بر دیکتاتورهای رنگارنگ دیگر پسا جمهوری اسلامی باز میگذارد اما آنهم نشاندهنده خواست عمومی جدائی دین از دولت و نتیجتا حذف کلیت نظام فاسد استبدادی کنونی است که بارها فراتر از پتانسیل های موجود در رهبران رفرمیست هاست.

رفورمیستها هراسیده از رادیکالیسم بالنده در صحنه مبارزه و در میان صفوف مردم و طرح شعارهایی که حذف مناسبات حاکم را مد نظر گرفته است اما فرمانهای خود را توسط موسوی صادر میکند. این رادیکالیسم حتما موسوی را در موقعیتی پیچیده تر قرار خواهد داد و گذر از موسوی چنانچه با فاکتور زمان همراه شود موسوی را در برابر این سوال قرار میدهد که آیا او هم میبایستی همراه با این رادیکالیسم شود و در اینصورت دیر یا زود زخم دیرین تاریخچه مبارزات مردم کشورمان که همانا کشتارهای دهه شصت و قتلعام سال 67 است و بزودی یادمان آنرا در پیش داریم موسوی و کروبی و رفسنجانی و خاتمی را مورد سوال قرار خواهد داد. بواقع هیچ تحول دمکراتیک و رادیکالی نمیتواند بدون عبور از مجرای پاسخگوئی به این وقایع بثمر نشیند.

و اما تدابیر تا کنونی رفورمیستها برای حفظ چارچوب مناسبات فعلی بر این محورها استوار بوده است:

فاصله گرفتن از تبعیدیان و سه دهه اخیر بعنوان طیف وسیع اما پراکنده و سازمان نیافته ساختارشکنان در پشت مرزها

تاکید مکرر بر اینکه این وقایع ناشی از جنبش طبقه متوسط است و به تبع آن تفکیک شعار نان و آزادی و ترسیم خط قرمزهای آن بوده است در حالیکه تفکیک ترکیب عصیانگران میلیونی در خیابان بدشواری جدا کردن حلقه های زنجیره ای است که در سه دهه اخیر در کنار یکدیگر مورد خشم و غضب حاکمیت بوده اند.

پایبندی به کلیت قانون اساسی جمهوری اسلامی

اذعان و تاکید بر حفظ نظام جمهوری اسلامی

تعلق خاطر به راه خمینی بعنوان نماد شناخته شده خشونت و قتل و سرکوب دهه اول حاکمیت

شرکت در مراسم نماز جمعه بعنوان تجمعی سیاسی مذهبی با پتانسیل سرکوب خیابانی در طول تسلط نظام

تاکید بر مسالمت آمیز بودن جوهره اعتراضات

بی تردید اعتراضات گسترده و پرشمار جاری اگر چه نهادهای اجتماعی و تولیدی کارگری دانشجوئی و زنان را کمتر در برگرفته اما حضور فعال آنان در این حرکات ضامنی بر رادیکالیزه تر شدن هر چه روزافزون مطالبات و در امتداد آن تغییر اشکال مبارزه میباشد.

حقیقت دیگر اینست که نیروهای فعال اپوزیسیون در تبعید و بخشا در داخل کشور فاقد مختصاتی بوده اند که بتوانند بطور ملموس بر روند رادیکالیزه شدن این جنبش تاثر مستقیم بگذارند. ویژگی جنبش جاری در خودبخودی بودن آنست و قطعا به مقصد رسیدن آن در گرو خود رهبری و خود سازمانیابی آن خواهد بود.

در این راستا نقش رسانه ای را نمیتوان نادیده گرفت و این عرصه از مبارزه نه تنها در امر خبر رسانی بسیار موثر که در حوزه سازماندهی نیز نقش بسزائی داشته است. کمااینکه اعتراضات در پهنه بین المللی چنانچه معطوف به نیازهای جنبش در داخل باشد میتواند روند جنبش کنونی را متاثر سازد.

صرفنظر از اینکه روزهای اتی و آینده نزدیک چگونه سرنوشتی برای جنبش موجود رقم خواهد زد اما برای نسل اولی ها که مناسبات دوره پادشاهی و اسلامی را بیاد دارند یک چیز مسلم است که:

چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند




لیست 100 نفره منع تصویر و فعالیت در صداوسیما

به رغم توصیه نخبگان و افراد خاص اجتماعی در مورد کنار گذاشتن کینه ها و اتهام زنی ‏های دو ماه اخیر و پس از انتخابات ریاست جمهوری، صداوسیما در رویه ای جالب بیش ‏از 100 تن را به صورت مستقیم و غیرمستقیم شامل ممنوعیت تصویری و فعالیت در این ‏سازمان کرده است.‏

به گزارش آینده، پس از ممنوع شدن فعالیت و تصویر چهره هایی مانند سید ‏جواد هاشمی، ساعد باقری، سهیل محمودی، عبدالجبار کاکایی ساختار این محدودیت ها ‏دو ماه پس از انتخابات چهره دیگری به خود گرفته است.


البته براین اساس، پخش مجموعه های تلویزیونی و تله فیلم و فیلم های سینمایی از افراد هنری ‏برشمرده که پیش از این تولید شده یا در حال تولید است، بلامانع است، اما فعالیت جدید آنها در قالب برنامه های سازمان صداوسیما تا اطلاع ثانوی ممنوع است و درباره دیگر چهره های فرهنگی و هنری، دعوت از آنها به برنامه ها و پخش اخبار آنها فعلا ممنوع شده است.

حالا محدودیت به نام هایی رسیده که معروف ترین آنها سیدرضا میرکریمی، مجید ‏مجیدی، حسین پاکدل، احمدرضا درویش، فاطمه معتمدآریا، محمد رحمانیان، سید ‏محمدرضا بهشتی، هوشنگ توکلی، لیلی رشیدی، بهاره رهنما، کیومرث پور احمد، کمال ‏تبریزی، هما روستا، مهتاب نصیرپور، مرضیه برومند، لادن مستوفی، ‏داریوش مهرجویی، عزت‌الله انتظامی، علی نصیریان، محمدعلی کشاورز،‏محمد رحمانیان، مهدی کرم‌پور، محسن مخملباف، مازیار میری، محمد احصایی، احمد ‏مسجد جامعی، معصومه ابتکار، علیرضا رئیسیان، منوچهر محمدی، علی معلم، حسین ‏زمان، حبیب‌الله صادقی، فرشته طائرپور، مرتضی رزاق کریمی، سامان سالور، پگاه ‏آهنگرانی، پانته آ بهرام، منیژه حکمت، رویا نونهالی، امیر جعفری، منوچهر شاهسواری، ‏عبدالحسین مختاباد، حسام الدین سراج، مسعود کیمیایی، گوهر خيرانديش، مسعود ‏رایگان، رویا تیموریان، محمدرضا فروتن، ابوالفضل جلیلی، اسرافيل شيرچى، مهرشاد ‏کارخاني، شاهین فرهت، محمد وافری، فاطمه راکعی، داوود رشیدی، هدیه تهرانی، باران کوثری، خزر ‏معصومی، بیژن امکانیان، بزرگمهر حسین‌پور، داریوش فرهنگ، لیلا حاتمی، علی مصفا، سعید ابوطالب، جمشید ‏بایرامی، حسین خسروجردی، علیرضا قاسم خان، احمد اسفندیاری، محمدرضا عارف، ‏نجفقلی حبیبی، مجید انصاری، حسن بلخاری، مهدی منتظرقائم، محمود نجاتی حسینی، ‏محمدعلی خلیلی اردکانی، کامپوزیا پرتوی، محمدعلی نجفی، قاسم افشار، مجید کیانی، ‏علی ژکان، ابراهیم حقیقی، سیروس تسلیمی، حمید فرخ نژاد، داریوش پیرنیاکان، امیر ‏جغتایی، محبوبه بیات، محمدرضا اصلانی، همایون امامی، ابراهیم حسن بیگی، افشین ‏علاء، رضا رییسی، فیروزه زنوزی جلالی، جعفر ابراهیمی، محمود دولت آبادی، یوسفعلی ‏میرشکاک، جمال میرصادقی، علی باباشاهی، عماد افروغ، سید مهدی شجاعی، احمد پورنجاتی، محمد بهشتی، عاتقه ‏صدیقی(رجایی)، عیسی کلانتری، الهه کولایی، محمد ستاری فر، صادق زیباکلام، رخشان ‏بنی اعتماد، ناصر تقوایی، حسین علیزاده، جلال ذوالفنون، ناصر چشم آذر و علیرضا ‏شجاع نوری می باشد.

جالب این است که در اسامی اعلام شده نام مرحوم سیف الله داد نیز مشاهده می شد که ‏با فوت این کارگردان و مدیر موفق سینمای کشورمان نام وی از این لیست حذف شد.

بدتر از همه آن که نام برخی چهره‌های سرشناس فرهنگ و هنر دینی نظیر سیدرضا میرکریمی، مجید ‏مجیدی، حسن بلخاری، عماد افروغ و سید مهدی شجاعی هم در این لیست قرار گرفته و معلوم نیست با این حساب صداوسیما چگونه می‌خواهد رسالتهای مهم خود را انجام دهد؟!
‏ ‏ ‏


سوال اینجاست، آیا سازمان صداوسیما که برای لفظ "رسانه ملی" غش و ضعف می ‏کند، چنین رفتاری را دال بر ملی بودن تلقی می کند یا عقده گشایی با سلیقه های مختلف ‏در انتخابات ریاست جمهوری؟!

آیا با چنین رفتاری که با فرهیختگان و هنرمندان و چهره های فرهنگی انجام می شود، ‏می توان در انتخابات های آینده کشور مشارکت این طبقه پرمخاطب جامعه را مدنظر ‏داشت؟

چرا متولیان این رسانه بزرگ کشورمان بدون اینکه روی تاثیر مستقیم یک حرکت و ‏تصمیم خود ارزیابی درستی داشته باشند، وارد ماجرا شده و کمر نظام را از هزینه های ‏خود ساخته خم می کنند؟

متاسفانه در کنار بحران ممنوعیت تصویر و فعالیت چهره های برشمرده به نظر می رسد ‏برخورد با بدنه صداوسیما هم شروع شده که اخراج زن و شوهر شاغل در رادیو گفتگو ‏و اخراج سردبیر شجاع رادیو جوان در صدر آن است و در ادامه تعدادی از عناصر فنی ‏و اداری شاغل در این سازمان به دلیل شرکت در راهپیمایی ها یا تجمع های مختلف از ‏خدمت معلق شده اند.

این لیست و اسامی داخل آن موجب شده که برنامه های مختلف رادیو و تلویزیونی به ‏صورت گفتاری از آوردن افراد برشمرده منع شوند و پخش شبکه های مختلف رادیو و ‏تلویزیونی به جهت عدم انتشار اسامی مورد اشاره مکتوبی را به بخش های تولیدی اعلان ‏نکنند، اما از پخش تصاویر این افراد در قالب برنامه های تلویزیونی جلوگیری می کنند.

در این میان بیشترین تاثیر را برنامه "این شب ها"، "صبح عالی بخیر" و برنامه ‏‏"خانواده" در شبکه یک، "دو قدم مانده" به صبح در شبکه چهار، "به خانه برمی گردیم" ‏در شبکه تهران و "خانه فیروزه ای" در شبکه سه دچار بحران داخلی شده و بسیاری از ‏میهمانان، کارشناسان و حتی مجریان خود را از دست داده اند.

با این وضع و محدودیت های شدید اعمال شده آیا می توان این رویه و ممنوعیت فعالیت ‏افراد برشمرده را تکذیب کرد؟

البته که دیوار حاشا بلند است و به همان خاطر که مکتوبی برای ممنوعیت تصویری و ‏فعالیت افراد مختلف منتشر نمی شود، بهانه برای تکذیب میسر است. اما متولیان محترم ‏سازمان صداوسیما دقت داشته باشند که مجریان و کارشناسان یک برنامه به محض ‏اینکه قلع و قمع می شوند از سوی مردم و مخاطبان حرفه ای به خوبی قابل شناسایی ‏است و با افراد حذف شده نیز به همین دلیل قطع همکاری می شود.

ای کاش سینه چاکان لفظ رسانه ملی، آن قدر شجاعت و دیدگاه بلند داشتند که دعواهای ‏زن و شوهری در حاشیه سلیقه های انتخاباتی در کشور را که در هر کشوری وجود ‏دارد، به دیده یک چشم عاقل می نگریستند و از به هم زدن این کلاف سردرگم در پاشنه ‏جام جم خودداری می کردند.

اگرچه این حرفها به این سادگی به گوش تئورسین های متولی بر صداوسیما نمی رود، ‏اما می توان کاهش شدید آگهی های بازرگانی و واکنش های تند مردم نسبت به برنامه ‏هایی مانند بخش خبری 20:30 شبکه دو، بخش خبری 20 شبکه خبر و برنامه های بی ‏مایه سیاسی و از بین رفتن اعتبار بخش های خبری صداوسیما را از عوارض نخست این ‏اشتباه رسانه ای و تسویه حساب شخصی دانست.
‏ ‏ ‏ ‏ ‏

لبنانی ها به این صورت با پول نفت ما زندگی میکنند

و این هست سهم ما از سرمایه ملی ما , باطوم و کتک

زندگی جوانان لبنانی با کمک جمهوری اسلامی


پایان زندگی جوانان ایرانی با کمک جمهوری اسلامی

میدانید این عکس از کجای ایران است؟
این عکس خرمشهر بعد 24 سال آزادی و 14 سال پایان جنگ میباشد
ولی شهرهای جنگی لبنان با پول نفت ایرانیان در مدت 3 ماه بازسازی شد

خرمشهر بيست و چهار سال پس از آزادي