نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ مهر ۹, یکشنبه

مقصر اصلی خسارت عظيمی که اشغال سفارت آمريکا برای ايران به‌بار آورده کيست؟

مقصر اصلی خسارت عظيمی که اشغال سفارت آمريکا برای ايران به‌بار آورده کيست؟ محمد جعفری

محمد جعفری
آقای صادق خرازی در پاسخ به مقاله‌ای که آقای عباس عبدی در شماره ۲۱ نشريه آسمان، منتشر کرده است، مقاله‌ای در سايت ديپلماسی ايرانی نوشته است. مطلب کوتاهی در اين رابطه به‌عنوان "کمنت" برای اين سايت فرستادم اما منتشر نشد. چون مطلب عنوان‌شده حاوی نکاتی است که شايد برای ديگران هم مفيد باشد، آن را در اينجا می‌خوانيد ويژه خبرنامه گويا
جناب آقای صادق خرازی سلام
چند نکته ای را که در پاسخ به مطلب آقای عبدی به درستی به صورت سئوالی از ايشان مطرح کرده ايد، حقيقتی است که از زبان شما جاری شده است:

۱- «مساله ای که من مطرح کردم سوالی است که بخش عمده ای از جامعه نيز آن را در خلوت و جلوت مطرح می کنند و به جدی بودن آن باور دارند. آيا ايشان باور دارند که واقعه گروگانگيری علت موجده جنگ و تجاوز به ايران و بدنامی برای انقلاب و جمهوری اسلامی و پديده بسياری از معضلات ملی و بين المللی کشور بوده يا نه؟ آيا ايشان اين واقعيت را که اشغال سفارت با آن همه معضلات پيرامونی که پديد آورد هزينه جنگ را بر مردم تحميل کرد قبول دارند يا آن را توهم می پندارند؟ آقای عبدی، شما و دوستان تان که مدعی هستيد آن روز احساساتی بوديد و جوانی کرديد بفرماييد که به نظر شما هزينه آن احساسات و جوانی کردن شما را چه کس و يا کسانی می بايست متقبل شوند؟»

۲- « واقعه گروگانگيری علت موجده جنگ و تجاوز به ايران و بدنامی برای انقلاب و جمهوری اسلامی و پديده بسياری از معضلات ملی و بين المللی کشور بوده » و افزون بر اين « که اشغال سفارت با آن همه معضلات پيرامونی که پديد آورد هزينه جنگ را بر مردم تحميل کرد »
۳- « بی ترديد ماجرای اشغال سفارت آغازگر و بستر رشد بسياری از بداخلاقی ها شد » اينها و بعضی نکات ديگر ی که مطرح کرده ايد، حقايقی است که از زبان شما جاری شده است اما افزوده ايد که بی ترديد در ماجرای اشغال سفارت «اگر حکمت امام رضوان الله عليه و بسياری از بزرگان طراز اول انقلاب نبود معلوم نبود که به دليل همان احساسات جوانانه چه قتل ها و چه اعدام ها و چه انتقام ها از فضای پرداخته جمع اشغال سفارت نتيجه نمی شد.»
گمانم بر اين است که شما در مقامی نيستيد که ندانيد که اگر آقای خمينی عمل گروگان گيرها ر ا « انقلاب دوم و بزرگتر از انقلاب اول» نناميده بود و از دانشجويان پيرو خط امام حمايت و پشتيبانی همه جانبه ای نمی کرد، کار اين بچه ها را به پشيزی نمی گرفتند و حداکثر کارشان مثل اشغال سفارت بوسيلۀ چريکای فدائی خلق می شد که ظرف کمتر از يک روز آنها را از سفارت بيرون ريختند.
در اين رابطه آقای محمدرضا مهدوی کنی رئيس فعلی دانشگاه امام صادق که در آن زمان سرپرست کميته های انقلاب اسلامی بود تصرح می کند که آنها هم قبل و هم به هنگام اشغال سفارت آمريکا، در سفارت آمريکا کميته داشتند و تيمی حدود ۶۰ نفر در داخل سفارت بود که از سفارت حفاظت می کرد: «ما در مسائل تبعيت از امام را لازم می دانستيم... نا گفته نماند که ما به دستودر شخص امام، سفارت آمريکا را محافظت می کرديم، ولی همه ی سفارتخانه ها اين طور نبود چون مهم نبودند. سفارت آمريکا از همه مهمتر بود...امام فرمودند اين دشمن اول ماست. به همين جهت احتمال اينکه به سفارت حمله بشود زياد بود؛ هم از طرف خودی ها و هم از طرف مخالفين، به اين جهت امام فرمودند که اينجا را خوب حفاظت کنيد. تيمی از نيروهای کميته حدود ۶۰ نفر از آن جا حفاظت می کردند. در داخل خود سفارت هم جا گرفته بودند و مسئولين سفارت هم مايل بودند که اينها برای حفاظت آنجا بمانند. حتی امکان ماشين در اختيار بچه ها گذاشته بودند.»(۱)
وی گفته خانم معصومه ابتکار مترجم بچه های خط امام در داخل سفارت که گفته است، امام با اشغال سفارت در ابتدا مخالف بوده اند را رد می کند و می گويد: «وقتی شنيديم که به سفارت آمريکا حمله کردند، برای ما خيلی غير مترقبه بود و تعجب کرديم چه شده که اين ماجرا پيش آمده؟ اجمالاً يادم هست که آقای بهشتی و مهندس بازرگان به من زنگ زدند که آقا چرا شما نشسته ايد؟ کجا هستيد؟ نيروهای انتظامی کجاست؟ کميته ها کجا هستند؟ دانشجويان به سفارت ريخته اند و آنجا را تصرف کرده اند و آمريکائی ها را به گروگان گرفته اند. آنها خيلی ناراحت بودند و نمی خواستند که روابط فيمابين با اين کارها تيره شود. ما هم در ابتداء طبق وظيفه ی محوله و رويه ی خودمان با ورود دانشجويان به سفارت مخالفت کرديم و من از کميته پرسيدم چرا اينطور شده؟ گفتند آمدند و به سفارت حمله کردند و از ديوار سفارت بالا رفتند و ما در مقابل بچه ها ايستادگی نکرديم، چون اجازه نداشتيم با بچه های خودمان بجنگيم و بعداً معلوم شد همين دانشجويان خط امام وارد لانه شده اند. من همان موقع به مرحوم حاج احمد آقا زنگ زدم. يادم می آيد شب آن روزی بود که به سفارت ريخته بودند، زنگ زدم و پرسيدم جريان چيست؟ مرحوم حاج احمد اول می خنديدند و پاسخ نمی دادند. من گفتم آخر چه شده است؟ شما اطلاع داريد؟ ايشان می خنديد. بالاخره بعد از اصرار گفتند: امام راضی هستند. شما هم با آنها کاری نداشته باشيد. اين بيان مرحوم حاج احمد آقا بود، ولی بعدها خانم ابتکار مترجم دانشجويان در مصاحبه ای اظهار کردند که در ابتدا حضرت امام با اين کار مخالف بودند و سر انجام پس از يک يا دو روز رضايت دادند.» (۲)
وی در ادامه می گويد: «اگر منهای دستور امام بود اين کار به نظر من مطلوب نبود؛ ولی چون امام فرمودند که اين «انقلاب دوم» است، ما هم پذيرفتيم و تسليم شديم. نيروهايمان را از آنجا بيرون کشيديم و آنجا را در اختيار دانشجويان گذاشتيم.» (۳)
اين بيان صريح و روشن است که تا يکی دو روز بعد از اشغال، هنوز سفارت در اختيار تيم کميته مستقر در سفارت بوده و به امر آقای خمينی آنجا را در اختيار دانشجويان خط امام قرار داده اند. آقای مهدوی کنی باز تصريح می کند که: «از کلام حاج احمد آقا معلوم شد که از پيش در اين کار هماهنگی صورت گرفته بود، ولی آيا اين همآهنگی به اين صورت بوده که کار را انجام دادند و سپس اجازه گرفتند يا (از قبل اجازه داشتند، اينها را من نمی دانم، شايد هم از قبل بوده، و ديگر اينها را بايد از خود آقايان بپرسيد که آنها بهتر می دانند)...اصل کار خلاف قانون بود...آيا درست بود که با وجود و حضور نيروهای کميته ی انقلاب در سفارت اين گونه تهاجم واقع شود؟ در مرحله دوم نتيجه ی اين اقدام چه بود و چه اندازه اين عمل به نفع ما بود؟ اين را من نمی دانم، تحليل ها مختلف است که آيا اين کار به نفع ما بود يا نبود که اين خود بحث ديگری است که تحليل آن از من ساخته نيست.» (۴)
آقای مهدوی کنی با زبانی که هم حرف و نظرش را زده باشد و هم در صورت حمله مخالفان درون رژيم که چرا امام را متهم می کنی، پاسخی برای حمله کنندگان داشته باشد، می گويد: «من با اين کار قطع نظر از دستور امام مخالف بودم و آن را مفيد نمی دانستم، به خصوص ادامه ی آن را صلاح نمی ديدم، چنانکه عملاً ادامه ی کار به نفع ما تمام نشد...آخر کار به جائی رسيد که ما التماس کرديم که گروگانها را تحويل بدهيم. من در آن موقع که بيانيه الجزاير نوشته می شد در دولت بودم. بيانيه با عجله و بدون مطالعه دقيق و بدون توجه به دقايق و ظرايف حقوق بين المللی تنظيم گرديد. به نظر می آيد که آثار و تبعاتش هم خيلی جالب نبود.»(۵)
آقای مهدوی کنی در مطالب خود به چند نکته مهم در امر گروگان گير ی را روشن می کند:
-تيمی ۶۰ نفره از کميته های انقلاب که در داخل سفارت آمريکا مستقر بوده از سفارت حفاظت می کرده اند.
- کميته مستقر در سفارت به امر آقای خمينی برای حفاظت از سفارت آمريکا در آنجا مستقر شده است.
- تا يکی دو روز بعد از اشغال سفارت به وسيله دانشجويان خط امام، کميته ۶۰ نفری در سفارت مستقر بوده و آقای مهدوی کنی بعد از درک دستور آقای خمينی از سوی احمد خمينی، نيروهای کميته را از آنجا بيرون کشيده و آنجا را در اختيار دانشجويان گذاشته است.
- حرف خانم معصومه ابتکار که آقای خمينی ابتدا مخالف گروگان گيری بوده را رد کرده و با اطلاعاتی که داشته، توضيح داده که امام از قبل مطلع و راضی به اين امر بوده است.
- با حرف آقای احمد خمينی، بر آقای مهدوی کنی مشخص می شود که از پيش همآهنگی با آقای خمينی صورت گرفته است. اما برای اينکه خود را از تير حمله کنندگان خلاص کند که چرا آقای خمينی را هم متهم می سازد، به شکل مصلحت آميز و ملايم به اين صورت که «از قبل اجازه داشتند، اينها را من نمی دانم، شايد هم از قبل بوده، و ديگر اينها ر ا بايد از خود آقايان بپرسيد»، تحليل و نظر واقعی اش را باقی می گذارد.

اگر از داده های دقيق و درست آقای مهدوی کنی هم صرفنظر کنيم، وقتی آقای خمينی ۲۴ و يا ۴۸ ساعت بعد از اشغال سفارت عمل دانشجويان را «انقلاب دوم و بزرگتر از انقلاب اول» نناميده و از دانشجويان پيرو خط امام حمايت و پشتيبانی همه جانبه ای نکرده بود، می شد به نوعی حرف شما را قبول کرد. ولی با اين حمايت و پشتيبانی همه جانبه آقای خمينی وبه تعببير شما «حکمت امام رضوان الله عليه» در حقيقت مسبب اصلی مصيبتهائی را که شما در اثر گروگانگيری ذکر کرده ايد، جز آقای خمينی و زعمای حزب جمهوری اسلامی وباز به تعبير شما «بسياری از بزرگان طراز اول انقلاب» چه کس ديگری می تواند باشد؟ جناب آقای خرازی عزيز، تذکر اين نکته هم به جا است که هرعملی که برای به دست گرفتن انحصاری قدرت ويا اشتباه و ندانم کاری انجام گرفته است را برای فرار از عوقبش آن به گردن «مجاهدين (منافقين)» انداختن شما را به تحليل درست و صحيح راهبر نمی شود. اگر آقای خمينی از عملِ دانشجويان حمايت نمی کرد و آن را « انقلاب دوم و بزرگتر از انقلاب اول» نمی ناميد، «مجاهدين (منافقين)» چه محلی از اِعراب داشتند که بتوانند عملی انجام دهند.


اينجانب مسئله گروگان گير و تبعات عظيم زيانباری که برای ملت ايران ببار آورده و هنوز هم بخشی از مسائل مبتلا به کشور از گروگان گيری سرچشمه می گيرد را در کتاب «گروگان گيری و جانشينان انقلاب» قدم به قدم از لحظه اشغال سفارت تا قرار پنهانی با جمهوريخواهان و زير بار قرار داد الجزاير که بنا بر گفته عاقدين و امضاء کننده اش نظير قرار داد وثوق الدوله است، بااسناد ومدارک انکار ناپذير آورده ام و از تکرار آنها در اين مقال پرهيز می کنم و از خداوند می خواهم که همه ما را در تحليل ها و انتقادها و گفتارها يمان خارج از مصلحت ها و منافع شخصی و گروهی ويا ... به حقيقت و درستی رهنمون کند.


محمد جعفری

mbarzavand@yahoo.com

يادداشتها:
۱- خاطرات آيت الله مهدوی کنی،تدوين مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول ۱۳۸۸، صص ۲۲۱و ۲۲۰.
۲- همان سند، صص ۲۱۸ و ۲۱۹.
۳- همان سند، ص۲۲۰.
۴- همان سند، ص ۲۲۳.
۵- همان سند، ص ۲۲۰.

در همين زمينه:
[وقتی که از آسمان رانت می‌بارد؛ پاسخی به اظهار لطف آقای خرازی، عباس عبدی]
[وقتی گروگان‌گیری فرهنگ می‌شود، پاسخ صادق خرازی به عباس عبدی، ديپلماسی ايرانی]
[روشنفکری و آفت مدرک‌گرایی، پاسخ دوم صادق خرازی به عباس عبدی، ديپلماسی ايرانی]

محمد علی دادخواه برای گذراندن ۹ سال حبس به زندان اوین رفت

محمد علی دادخواه برای گذراندن ۹ سال حبس به زندان اوین رفت

محمد علی دادخواه از وکلای شناخته شده حقوق بشری برای گذراندان دوران محکومیت خود به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد.
به گزارش کلمه، محمدعلی دادخواه، که ‌پیش از این در تیر ماه سال ۹۰ از سوی شعبه‌ ۱۵ دادگاه انقلاب به ۹ سال زندان محکوم، ده سال ممنوعیت از وکالت در دادگستری و همچنین به شلاق و چند فقره جزای نقدی محکوم شده‌ بود، امروز به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد.
محمدعلی دادخواه از وکلای شناخته شده حقوق بشری ایران است که می‌توان از مهم‌ترین پرونده‌های وی، ‌به پرونده فعالان ملی مذهبی‌، پرونده عبدالفتاح سلطانی، پرونده دراویش گنابادی، پرونده سه تن از دانشجویان دانشگاه امیرکبیر، پرونده سورنا هاشمی و علیرضا فیروزی در واقعه تحصن دانشجویی دانشگاه زنجان، پرونده کشیش محکوم به اعدام یوسف ندرخانی و … اشاره کرد.
وی هم چنین وکالت مردم در پرونده‌های ملی مانند آب گیری سد سیوند و برج جهان نمای اصفهان را نیز بر عهده داشته است.
دادخواه که پیش‌تر در سال ۸۱ و در جریان وکالت اعضای نهضت آزادی بازداشت شده بود، آخرین بار در تاریخ ۱۷ تیر ۱۳۸۸ به همراه ملیحه دادخواه، سارا صباغیان، بهاره دولو و امیر رئیسیان در دفتر کارش توسط پلیس امنیت بازداشت و دفتر او پلمپ شد.
در حال حاضر بیشتر اعضای برجسته کانون مدافعان حقوق بشر از جمله محمد سیف زاده، عبدالفتاح سلطانی، نسرین ستوده در زندان هستند و نرگس محمدی ، نیز به تازگی به مرخصی آمده است.
 

۱۳۹۱ مهر ۸, شنبه

مقرفرماندهی هیتلر پس ازتسخیر


































کارین لویک فلد، خبرنگار آزاد آلمانی : آنچه رسانه های جمعی در مورد سوریه گزارش نمی دهند.

karin lopenfelk 28092012پنج شنبه شب، 27 .09.2012 کلیسای مارتین لوتر شهر کلن میزبان خانم «کارین لویک فلد» روزنامه نگار آزاد آلمانی بود . این خانم 58 ساله که با رسانه های مختلفی از جمله Neues Deutschland (Berlin), Rheinischer Merkur (Bonn), Neue Ruhr/Rheinzeitung (Essen), Wochenzeitung (Zürich).WDR, NDR, RBB, MDR, HR; Deutschlandfunk; Dom (Köln) همکاری داشته است، از سال 2001 به عنوان خبرنگار و تحلیل گر مسائل خاورمیانه در کشور های منطقه، از جمله عراق و سوریه حضور داشته است.
 
خانم «لویک فلد» در ابتدا سخنانش را با گزارشی از حضور خود در سوریه از سال 2005 و بیان مشکلاتی که به دلیل بوروکراتی شدید حاکم بر آنجا، چندین سال طول کشید تا مجوز کارش صادر شود،آغاز کرد. وی این ادعای رسانه های غربی در مورد عدم حضور خبرنگاران بین المللی در مناطق بحرانی سوریه را خلاف واقع خواند و مدعی شد« لااقل بیش از یکصد خبرنگار از نقاط مختلف جهان در آنجا حضور دارند و مشغول به کار هستند»
خانم «لویک فلد» که دانش آموخته علوم سیاسی است در ادامه به بحران سوریه پرداخت و گفت:« وضعیت سوریه بسیار پیچیده و چند لایه است» وی این بحران را به سه لایه اصلی تقسیم کزد:

1. وضعیت ملی و داخلی سوریه
2. وضعیت منطقه ای و نقش کشورهای منطقه در بحران سوریه
3. وضعیت بین المللی و نیروهایی که در سوریه درگیر هستند

او سپس افزود:« این وضعیت امروزی در سوریه از یک اعتراض داخلی شروع شد، اما در حال حاضر بین المللی شده است. حل این بحران معطوف به آن است که دوباره تلاش شود تا از طریق منطقه ای ، دوباره تبدیل به یک مسئله داخلی شود». وی در ادامه به تشریح سه لایه اصلی بحران سوریه پرداخت.

1. وضعیت ملی و داخلی:

خانم «لویک فلد» اشاره کرد که حکومت بعثی حاکم بر سوریه، حکومتی پلیسی- امنیتی است. وی «اخوان المسلمین» را رقیب اصلی و دیرینه حزب بعث خواند که از ابتدا بر سر تصاحب قدرت بین ایندو رقابت بوده است.
درگیری بین اخوان المسلمین و حزب بعث در اوایل دهه 80 به جنگی بدل شد که ده ها هزار کشته برجای گذاشت. آخرین آمار ثبت شده از کشته شدگان آن درگیریها را که خانم لویک فلد دیده بود، اسامی 35000 کشته را ثبت کرده است. وی این درگیری را زخمی کهنه خواند که با شدت گرفتن اعتراضات اخیر دوباره دهان باز کرده است.
از سوی دیگر، این خانم کارشناس مسائل خاورمیانه حکومت سوریه را حکومتی رشوه خوار و فاسد خواند. وی در تشریح جامعه سوری به اختلاف شدید طبقاتی اشاره کرد که موجب جدایی و عدم تفاهم مردم با یکدیگر شده است. وی غصب زمینهای مردم در سالهای دهه 60و پرداخت غرامت ناچیز از سوی ارتش به صاحبان زمین را یکی دیگر از دلایل اختلاف مردم با دولت بعثی خواند. این خانم تحصیل کرده مسائل قومی سپس به این نکته اشاره کرد که سوریه کشوری کشاورزی است. اما با اشغال جولان توسط اسرائیل بخش بزرگی از منبع آب جولان از دسترس سوریه خارج شد. از سوی دیگر منبع اصلی دیگر آب سوریه از ترکیه سرچشمه می گیرد. این منبع آب نیز در درگیری بین کردهای پ.ک.ک و دولت ترکیه، از سوی ترکها مسدود می شود و بدین ترتیب کشاورزان با بحران آب روبرو شده وبخش بزرگی از دارایی و موجودیت اقتصادی خود را از دست دادند و مجبور به مهاجرت از زمینهای کشاورزی به سوی شهرها شدند. این مهاجرت بزرگ به شکل گیری حاشیه نشینی شهرهای بزرگ و پیدایش شهرک های اقماری در کنار دمشق منجر شد. شهرکهایی که گاه تا 500 هزار نفر جمعیت دارند و غالب جمعیتشان، کارگران روزمزد هستند.وی برای مثال از حاشیه نشینان حمص و نیز برخی از شهرهای اقماری اطراف دمشق نام برد.

مشکل بعدی از دید این کارشناس مسائل خاورمیانه آهنگ بالای رشد جمعیت سوریه بود که بر خلاف دیگر کشورهای عربی منطقه از شتاب بالایی برخوردار است. این رشد جمعیت نیاز به تامین مطالبات و مایحتاجاتش دارد. اما دولت سوریه پیش از آنکه به فکر تامین مایحتاج مردم باشد، در فکر تامین نهادهای امنیتی و نظامی خود بود. به عبارت دیگر، رشد بالای جمعیت، بیکاری، مهاجرت گسترده از مناطق کشاورزی به حاشیه شهرها، غصب زمینها از سوی ارتش و مسائلی اینچنین سبب رشد وحشتناک فاصله طبقاتی و نیز خشم مردم نسبت به دولت حاکم شده بود.

در عین حال وی یادآور شد که حکومت بشار اسد امکانات ارتباطی را بشدت باز و آزاد کرده است، به گونه ای که بر خلاف دوران پدرش دسترسی به تلفن و یا داشتن تلفن همراه، دسترسی به اینترنت و ماهواره و دیگر امکانات ارتباطی بدون هیچ مشکلی در سوریه ممکن و در اختیار همگان است و مردم براحتی می توانند از این امکانات ارتباطی بهره بگیرند. وی سپس به برنامه اصلاحی دولت بشار اسد در ابتدای به قدرت رسیدنش اشاراتی داشت که در نقاط مختلف کشور تیم هایی برای رایزنی و گفتگو در مورد چگونگی اصلاحات شکل گرفته بود. اصلاحات خواست و مطالبه مردم بود. اما پس از حمله آمریکا به عراق ، دستگاه های امنیتی رژیم جریان اصلاحی را متوقف کرده و اوضاع را به قبل از آغاز اصلاخات بازگرداندند. وی در این زمینه به تلاشهایی که بویژه در زمان نخست وزیری «خدام» شکل گرفته بود اشاره کرد که البته با برخورد دستگاه های امنیتی و دستگیری بسیاری از افراد، این اصلاحات در نطفه خفه شد. او به ضعف شخصیت «بشار اسد» اشاره کرد که نتوانست در مقابل فشار امنیتی ها مقاومت کند و تسلیم شدو البته بیان داشت«این مسئله تقصیر را از دوش اسد بر نمی دارد».
وی در ادامه به تغییر مشی اقتصادی دولت بعثی و رویکردش به بازار آزاد اشاره کرد که مورد استقبال کشورهای غربی و نیز عربی قرار گرفت. این تغییر از سوسیالیسم به بازار آزاد سبب شد تا بازارهای سوریه پر از اجناس خارجی شده و توریسم بشدت رشد کند و به پولدار شدن بخشی از مردم کمک کرد. رشد طبقه جدید پولدار به گسترش هرچه بیشتر اختلاف طبقاتی که تا قبل از این دوره نیز خود معضلی بود، منجر شد. این اختلاف شدید طبقاتی یکی از اصلی ترین دلایل شکل گیری اعتراضات امروز است.

خانم «لویک فلد» پس از اشاره به پیش زمینه درگیری ها و تشریح اوضاع داخلی سوریه، به روند شکل گیری و اوج گیری درگیر ها در سوریه اشاره کرد و گفت:«در درعا که اعتراضات شروع شد، در آغاز اعتراضاتی مسالمت آمیز بود، اما پلیس به سوی معترضان شلیک کرد و برخی را کشت» وی اما مدعی شد که برخی به سرعت از فضای اعتراضی سو استفاده کرده و شروع به تخریب تاسیسات دولتی و حمله به امکانات دولتی کردند. وی این روند را بر خلاف آنچه در مصر شاهدش بودیم خواند. وی که خود در هنگام شروع و اوج گیری تظاهرات در شهر های درعا و حمص بوده است، به دستور بشار اسد مبنی بر ممنوعیت بکار گیری اسلحه در برخورد با معترضان اشاره کرد. اعتراضاتی که به گفته او از سوی مردم برای مطالبه آزادی ، قانون اساسی جدید، تغییر اوضاع اقتصادی و... صورت می گرفت. اما بر خلاف دستور اسد، تیر اندازی شد. اینکه چه کسانی تیر اندازی کردند و به چه خاطر، از سوی این روزنامه نگار در هاله ای از ابهام است:« آیا فقط نیروهای دولتی بودند یا کسانی از مخالفان برای بحرانی کردن اوضاع؟ هنوز مشخص نیست! اپوزیسیون نیروهای امنیتی را مسئول تیر اندازی معرفی کرد، اما گزارش هایی وجود دارد که دو طرف را مسئول می خوانند! متاسفانه دستور رئیس جمهور اجرا نشد و کشته ها و دستگیر شدگان زیادی برجای گذاشت»
خانم «لویک فلد» در ادامه به این نکته اشاره کرد که بسیاری از سوری ها خواهان اصلاحات بودند، اما نه از طریق خشونت آمیز. به همین خاطر هم پس از شکل گیری در گیری های نظامی، حمایت های فراوانی از دولت اسد صورت گرفت . وضعیت پیش آمده از یکسو سبب ایجاد شکاف بزرگ بین دولت شد و از سوی دیگر در بین مخالفین و اپوزیسیون نیز شکاف و اختلاف شدیدی بوجود آمد! ....

2. وضعیت منطقه ای و نقش کشورهای منطقه در بحران سوریه

این روزنامه نگار که همچنین تحصیل کرده اسلام شناسیت، به بررسی نقش نیروهای منطقه ای در اوج گیری بحران سوریه پرداخت. وی مدعی شد که این «ارتش آزاد» عبارت هستند از تعدادی افراد و گروه های مسلح که به هیچ عنوان دارای فرماندهی مشترک نیستند و تنها نام «ارتش» را دارند. وی این نیروها را شامل بخش های مسلح قبیله ای،نیروهای مسلح اخوان المسلمین، بسیاری از نیروهای خارجی القاعده، ترکیه ای ، مصری، سودانی، مراکشی، پاکستانی و نیز تازه مسلمانهای اروپایی با ملیتهای فرانسوی و آلمانی که برای جنگ بر علیه کافران(علویان) به سوریه آمده اند و البته بخش هایی از نیروهای نظامی خود سوریه خواند. وی مدعی شد که بیش از 50 درصد نیروهای ارتش آزاد، نیروهای جهادی هستند که بخش بزرگی از آنها از خارج از سوریه برای جهاد برعلیه کافران(علویان) به سوریه آمده اند و از سوی دولتهای عربستان و قطر تامین مالی می شوند. اما حامی نظامی این نیروها ترکیه است. وی مدعی شد که ترکیه اولا در پی سیاستهای توسعه طلبانه خود به بحران سوریه دامن می زند و برای شورشیان مسلح تدارک نظامی میبیند و دلیل دوم و مهمترش آن است که دولت اردوغان، در واقع اولین دولت اخوان المسلمین در منطقه است و به همین خاطر تلاش می کند تا با حمایت از دیگر احزاب اخوان المسلمین در منطقه، به قدرت گیری این سازمان ها یاری رساند. وی سپس به این نکته اشاره کرد که آنچه بر سر سوریه بیاید، برای اسلامیست های جهادی مهم نیست. این نیروهای جهادی به خوبی آموزش دیده هستند و تجربه جنگ در افغانستان و عراق را نیز دارند. اینها بدون توجه به هدف تنها برای ضربه زدن به دولت حمله می کنند و البته فرمانده مشخص برای تصمیم گیری هم ندارند. وی این ویژگی ها را نقطه مقابل افراد مسلح سوری خواند که وضع کشور برایشان مهم است و در درگیری ها به جوانب مختلف می اندیشند. وی مدعی شد که گاها بین افراد مسلح سوری ارتش آزاد با اسلامیست های خارجی مسلح درگیری های نظامی رخ داده است و برای مثال به درگیری این نیروها در نزدیکی حلب اشاره کرد. خانم «لویک فلد» مدعی شد که از میان سه گروه عمده مسلح، یعنی اسلامیست های از خارج آمده، سوری های معترض غیر وابسته به اخوان و نیروهای اخوان المسلین ، اخوانی هابا هدف کسب قدرت در این درگیریها حاضر هستند و با برنامه هدف خود را دنبال می کنند. وی ادعا کرد «اخوان المسلمین در پی ایجاد یک منطقه آزاد است تا از سوی جامعه جهانی به رسمیت شناخته شود ومانند آنچه در لیبی اتفاق افتاد، از آنجا به تصرف دمشق اقدام کند. در واقع به دنبال لیبیایی کردن وضع در سوریه است»

این روزنامه نگار همچنین به این نکته اشاره کرد که بسیاری از خانواده های سوری هستند که فرزندی در ارتش سوریه دارند و فرزند دیگرشان در ارتش آزاد است. وی در ادامه به نقل خاطره ای از حمص در ژانویه گذشته پرداخت که به گفته وی، بسیاری از مردم می پرسیدند :«پس چرا ارتش در اینجا به شورشیان حمله نمی کند؟!» چرا که از نوع برخورد افراد مسلح مخالف دولت در عذاب بودند! (وی دلیل امتناع ارتش از حمله در آنزمان را، قرار داد دولت اسد با سازمان ملل خواند) در عین حالی که همان زمان این شهر با راکت و موشک مورد حمله قرار می گرفت، اما طرفین درگیر، دیگری را مسئول این موشک پراکنی و راکت انداختن معرفی می کردند!
نکته دیگری که این خبرنگار مطرح کرد، این بود که بعضا بخشی از نیروهای مسلح مخالف رژیم اسد تصمیم به ترک مخاصمه و رفتن به پای میز مذاکره با دولت دارند که با تهدید اسلامیستهای خارجی مواجه می شوند که هرگونه مذاکره و مصالحه را مردود می شمارند و یکی از اصلی ترین موانع برای شکل گرفتن هر صلحی هستند.
وی ترکیه را از یک سو و ایران را از سوی دیگر از اصلی ترین بازیگران جنگ داخلی سوریه خواند.

3. وضعیت بین المللی و نیروهایی که در سوریه درگیر هستند

خانم «لویک فلد» با اشاره به گذشته و جنگ سرد که سوریه جزو بلوک چپ و اقمار شوروی محسوب می شد، شرایط امروز را ادامه همان درگیری های جنگ سرد خواند که شکلی تازه به خود گرفته است و دوباره با موضع گیری روسیه و چین، شاهد درگیری های آن دوره هستیم. او یادآور شد که بر خلاف ادعای رسانه های غربی، این فقط چین و روسیه نیستند که با دخالت نظامی جامعه بین المللی در سوریه مخالف هستند، بلکه کشورهای دیگری نظیر هند و برزیل نیز بشدت با اینگونه دخالت مخالفند و اگر در مجمع عمومی در اینمورد رای گیری شود، اینگونه نیست که اکثریت قریب به اتفاق کشورها با دخالت نظامی موافق باشند. وی تسلط بر منطقه و منابع انرژی منطقه خاورمیانه را از سوی دو بلوک بزرگ قدرت، یعنی آمریکا و اروپا در مقابل چین و روسیه دعوای اصلی قدرت های بزرگ در خاورمیانه خواند و مدعی شد سیاست قدرتهای بزرگ در سوریه بشدت به هم گره خورده است و همه این کشورها به دنبال منافع خود هستند. وی مدعی شد که بخش عمده مردم خواهان اصلاحات به عنوان یک ضرورت و مخالف خشونت هستند.
خانم «لویک فلد» سخنرانی خود را با این جمله به پایان برد«همه ادعاهای حقوق بشری در مورد سوریه بهانه است. درگیری ها و اختلافات کشورهای بزرگ بر سر سوریه برای تامین منافع این کشورهاست و به هیچ عنوان ربطی به حقوق بشر ندارد»

............................................................
آقای کیوان فروزان : متاسفانه به نظر می رسید که خانم لویک فلد نیز یک طرفه مسائل سوریه را تحلیل می کند و با بررسی چپگرایانه از وقایع، از داوری منصفانه و بیطرف ژورنالیستی دور می ماند. او به نقش ویرانگر رژیم جمهوری اسلامی در بحران سوریه اشاره مختصری می کند و بیشتر منتقد دولتهای غربیست تا نقد نقش همه قدرتهای بزرگ از جمله چین و روسیه. وی به اختلافات مذهبی اشاره می کند، اما متاسفانه به اختلافات قومی و نقش کردها در این بحران کوچکترین اشاره ای نمی کند و...
به هر حال این گزارش، خلاصه ای بود از آنچه خانم «لویک فلد» به عنوان روزنامه نگار شاهد فجایع رخ داده در سوریه بیان کرد.

تهیه کننده گزارش آقای کیوان فروزان. برگرفته از صفحه فیس بوک ایشان
http://www.facebook.com/photo.php?fbid=3954412498608&set=a.1429491537162.2060412.1229057204&type=1&theater¬if_t=mentions_comment
 

۱۳۹۱ مهر ۷, جمعه

فرخ قهرمانی:مشاطه گران ائتلاف با سرمایه جهانی: سرگردانی سیاسی یا شانتاژ سیاسی سازماندهی شده؟ (بخش سوم و پایانی)

فرخ قهرمانی:مشاطه گران ائتلاف با سرمایه جهانی: سرگردانی سیاسی یا شانتاژ سیاسی سازماندهی شده؟ (بخش سوم و پایانی)




در قسمت های  پیشین نوشتم که یکی از بحثهایی که در چند سال اخیر، همواره با سانسور و سکوت روبرو شده است، سرانجام با تلاش فعالین مستقل چپ، جان بدربردگان از کشتارهای رژیم جمهوری اسلامی، به ویژه زندانیان سیاسی جان بدربرده از کشتارهای تابستان شصت و هفت، به موضوع گفتمان نیروهای اپوزیسیون و مشخصاً طیف نیروهای چپ در هفته های اخیر تبدیل شده است.
برخلاف روزهای نخست گسترش بحثها، دیگر سکوت، سانسور، کتمان حقیقت و نپذیرفتن فاکتهای غیرقابل انکار از سوی مدافعین همکاری با نیروهای محافظه کار و نئولیبرال، ناممکن است و آنان از یک شاخه به شاخه دیگر می پرند تا به اصل موضوع پاسخ ندهند. تلاش می کنند، از احساسات به حق مردم، خانواده های جانفشانان و جانباختگان برعلیه رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی، سپر دفاعی ای فراهم سازند تا هرگونه انتقاد همکاری با نیروهای سرمایه جهانی را به پشت صحنه برانند. از آن میان نمونه های مختلفی را می توان برای بررسی برگزید، اما زیگزاگ زدن مکرر سایت گزارشگران و نیز بهروز سورن، نگرانی مرا برانگیخت و دلیلی شد برای نوشتن این مطلب تا نوسانات مواضع او را به عنوان نمونه ای از سرگردانی نظری و سیاسی تعدادی از فعالین مستقل چپ، بیشتر مورد بررسی قرار دهم.
در بخش دوم این نوشته، به دومین فتوای خطرناک بهروز سورن در مورد همتراز قرار دادن همبستگی با جنبشهای کارگری، زنان و دانشجویی با سیاست گذاری مالی وزارتخانه های دولتهای سرمایه داری و مسئله اتکاء به منابع مالی سرمایه جهانی پرداختم.

اما سومین فتوای بهروز سورن این است که شما (همکاران گردهمائی سراسری درباره کشتار زندانیان سیاسی در ایران) بدنبال بلندگوهای بنگاه های خبری دولت ها بوده اید بنا بر این به استفاده از بلندگوهای بنگاه های خبری دولت ها از طرف تریبونال نمی توانید انتقاد داشته باشید.
طرح چنین موضوعی و بقول خود بهروز سورن بخیه زدن آن به خصوص به گفتگوهای زندان حکایت دیگری است که در خوشبینانه ترین وجه اش پریشان حالی بیش از حد او ازیک انتقاد (به جا یا بی جا) توسط همایون ایوانی را نشان میدهد چرا که اگر فرض را بر این بگذاریم که بهروز سورن هیچ یک ازمواضع مکتوب گفتگوهای زندان دررابطه با این موضوع را نخوانده باشد مطمئناً در عمل اجتماعی و برنامه هائی که گفتگوهای زندان مستقیماً و یا غیر مستقیم در آن دست داشته است شاهد آن بوده است چرا که این بهروز سورن است که پس از پایان گردهمائی چهارم مینویسد: "سایتهای متعلق به اصلاح طلبان, سازمان اکثریت و حزب توده از جمله اخبار روز, پیک نت, گویا نیوز, بی بی سی و دویچه وله با سانسور تبلیغاتی این گردهمائی آن را بعنوان اهرم فشار آگاهانه و موثر برای تعدیل مواضع برگزارکنندگان استفاده می کنند و کردند."
بی جا بودن یا به جا بودن انتقاد همایون ایوانی را با مراجعه به آدرس زیربه خوانندگان وا میگذارم.
در این نوشته دیروز بهروز و این فتوای امروزش تناقضی به اندازه ی صد و هشتاد درجه وجود دارد مگر آنکه بهروز سورن مدعی باشد که برگزار کنندگان گردهمائی سعی در تماس و آویزان شدن به مثلاً بی بی سی داشته اند و این بی بی سی بوده است که آنها را تحویل نگرفته است. با هر دیدی که به این مسئله نگاه کنیم با یک پیام مشخص روبروهستیم و آن این است که برنامه های گردهمائی های سراسری و برگزارکنندگان آن درچهارچوب سیاستهای بی بی سی جائی ندارند و این آن چیزی است که بهروز سورن به درستی در نوشته های دیروزش میگوید.
امروزکسانیکه با ابتکار مشترک زندانیان سیاسی در گفتگوهای زندان آشنا هستند ، می دانند که خطر عدم حضور رسانه یا رسانه های آلترناتیو برای رساندن صدای توده های مردم و مبارزاتشان همواره مورد اشاره ما بوده است. گفتگوهای زندان در متن کوتاهی که از آغاز فعالیت خود تحت عنوان «درباره ما» انتشار داده است، می­نویسد: "هر تجربه، هر دیدگاه، هر زاویه نگاه جدید به سرکوبگری، موضوع کار مشترک همه مبارزین است و گفتگوهای زندان به طور تخصصی به چنین موضوعاتی می­پردازد.......
در عین حال در شرایطی که سانسور و اختناق مانعی برای دسترسی آزاد به اخبار و اطلاعات است و زرادخانه­های تبلیعاتی رسانه­های حاکم به مسموم سازی فضای فکری جامعه مشغول هستند، گفتگوهای زندان سعی بر این دارد که امکانات خود را در اختیار انتشار بحث ها و مطالب کلیه کمونیست­ها، انقلابیون و انسان­­های پیشرو قرار داده تا به سهم خود به عنوان یک رسانه آلترناتیو، گام­هایی عملی در جهت گسترش شبکه رسانه­های آلترناتیو بردارد."
سابقه تلاش مستمر گفتگوهای زندان برای مقابله با رسانه های حاکم موضوعی نیست که امروز و یا در رابطه با تریبونال و بطور خلق الساعه شکل گرفته باشد. مقابله با رسانه های حاکم از بدو شکل گیری گفتگوهای زندان تاکنون در دستور کار آن قرار داشته است، برای نمونه در سال 1998 طی نامه سرگشاده ای تحت عنوان «نشریه مشترک چپ: کمی جمعی تر، کمی کیفی تر، کمی رادیکال تر!» کلیات طرحی را برای شکل دهی به یک رسانه مشترک چپ به فعالین جنبش ارائه داد. در آنجا تاکید شد که:
"موضوع چندان جدید نیست. سال‏هاست كه تلاش‏هایی برای كاهش پراكندگی و خرده‏كاری نشریات چپ انجام می‏شود. حضور نشریات مستقل چپ، نوزایی جنبشی است كه از تكاپوی انتقادی برای شناخت و دگرگونی جهان امروز بازنمی‏ماند. این نشریات، توشه انبوهی از تجربیات جنبش انقلابی ایران را به مخاطبین خود می‏رسانند، اما بدون كاستی نیز نیستند. پراكندگی به اجبار، خرده‏كاری و دوباره كاری را تحمیل می‏كند. بخشی از این "خرده‏كاری" اجتناب‏ناپذیر است، اما به نظر ما، تا حدود زیادی می‏توان از خرده‏كاری پرهیز كرد...
...با صراحت باید گفت تمام تلاش خلاقه، آفرینشگر و انتقادی فعالین نشریات مستقل و كوچك چپ، در طی یك دوره با این مخاطره روبروست كه در دام سكتاریسم "نوین" و یا دگماتیسم "نوین" گرفتار شوند. از سوی دیگر، عدم توان پاسخگویی این نشریات به مجموعه نیازهای مخاطبین، جهان یك بعدی و غیرواقعی ویژه‏ای را در اطراف چنین جمع‏هایی شكل می‏بخشد. ما به عنوان فعالین چنین نشریاتی، بر كاستی‏های آن‏ها، در كنار دست‏آوردهای امیدبخش و خلاقه این نشریات دست می‏گذاریم و چنین نگرش انتقادی نسبت به خود را، بخشی از دستاوردهایمان به‏شمار می‏آوریم.
...ما موضع انتقادی به مناسبات سنتی چپ را، حاصل تلاش اندیشه رادیكال و مستقل می‏دانیم. مناسباتی كه عوارضی منفی هم‏چون بی‏اطمینانی، مناسبات بوروكراتیك و سبك‏فكری دگماتیك را به‏بار آورده است. با این حال، نمی‏توانیم بپذیریم كه توسعه‏نیافتگی جامعه ایران را به توسعه‏نیافتگی اندیشه چپ سرایت دهیم. اندیشه توسعه‏ نیافته، حاصل جامعه‏ای نامتوازن و توسعه‏ نیافته است كه مجال رشد و باروری فكری را از شهروندانش دریغ می‏كند...
...نشریه مشترك چپ، حضور گرایشات فكری مختلف را نه فقط می‏پذیرد، بلكه از آن استقبال می‏كند. باروری فكری جنبش جدید، با پذیرش كثرت فكری فعالینش معنی می‏یابد. به همین‏ دلیل، حداقل وجوه مشترك فعالین نشریه چپ امروز ایران از نظر ما، پذیرش دورنمای سوسیالیستی و نیز سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی است..."
«نشریه مشترک چپ: کلیات یک طرح» تاریخ انتشار 1998، لینک:‏dialogt.org/shomareh3/3dint1.pdf
من توصیه می کنم بهروز سورن یک بار به دقت متنی که در لینک بالا آورده ام را بخواند و ببیند آیا او هم با چنین مشکلاتی در پیگیری کارهای صفحه گزارشگران روبرو بوده است؟ چنین موضوعاتی را سالهاست درگیریم و بایستی سنجیده و آگاهانه بر چنین پراکندگی ای فایق آئیم. در ادامه چنین بحثی در «دومین نشست اتحاد انقلابی نیروهای  کمونیست و چپ» در مارس 2002 از سوی یکی از رفقای ما پیشنهاد «رسانه ‏آلترناتیو» طرح شد که در بیانیه پایانی این نشست به صورت جمعی خطوط اساسی خواسته های آن تصویب شد.
کار و روشنگری در این زمینه تاکنون نیزادامه داشته است و از جمله در بحثهای همایون ایوانی در مورد سازماندهی شبکه ای و رسانه آلترناتیو در ماههای اخیر مجددا به گوشه های دیگر بحث رسانه آلترناتیو در کتاب پرداخته است.  در فصل هفتم با عنوان «سازماندهی و زیرساختهای ارتباطی»

همایون ایوانی، یکی از همکاران گفتگوهای زندان در مورد رسانه های حاکم خواننده را با طرح پرسشهای زیر به بازاندیشی دعوت می کند: «پرسش درباره این که «چه کسی یا طبقه­ای قدرت را در دست دارد؟» به ‏پرسش دیگری وصل می­شود که «چه کسی یا طبقه ای رسانه ها و ارتباطات ‏را در دست دارد؟» یا این که چه کسانی ابزارها، اطلاعات و دانش ضروری ‏استفاده از این رسانه­ها را در اختیار دارند؟»
بدون توجه به این موضع گیری های روشن و آشکاری که از سوی گفتگوهای زندان و یا فعالینش وجود دارد، بهروز سورن پیشداوریهایش را می خواهد به ما و خواننده مطالبش حقنه کند. تلاش برای افشاء و طرد سیاست رسانه های حاکم، نظیر بی بی سی، صدای اسرائیل، صدای امریکا، شبکه های لس آنجلسی که پولشان از سلطنت طلبان یا طرفداران رنگارنگ رژیم جمهوری اسلامی تهیه و تامین می شود، وظیفه روزمره همگی ماست. اعتراض بهروز سورن نیز به حضور حسن بهزاد (نماینده سازمان فدائیان اقلیت) در کنار ابن الوقت شناخته شده ای که امروز یکی از منفورترین چهره های سیاسی درمیان اپوزیسیون چپ میباشد یعنی فرخ نگهدار و آن هم در بی بی سی فارسی که برنامه گذاران آن، تحمل یک نظر انتقادی جدی و چپ را ندارند، درست است و آن را می فهمم، ولی ربط دادن حضور نماینده سازمان فدائیان اقلیت به بحثهای گردهمایی سراسری واقعا سرآمد بی توجهی در یک بحث جدی است.
بهروز عزیز، اگر انتقاد دارید، جهت اطلاع می گویم، سازمان فدائیان اقلیت، از تریبونال حمایت می کند و نه تنها بخشی از نیروهایش در سلک سخنگویان تریبونال ظاهر شده اند بلکه چهار حسابی را که تریبونال در کشورهای مختلف دارد نیز ظاهراً به نام اعضای این سازمان میباشد.
 همین جا لازم است توضیح بدهم که آنچه را که اینان به عنوان استارت برنامه تریبونال از آن یاد میکنند یعنی میهمانی سوئد در پنچ سال پیش باید به عرض برسانم که این میهمانی یک میهمانی کاملاً خصوصی از اعضا ، هواداران، و تمامی کسانی بوده که سابقه ی همکاری با اقلیت را داشته اند و محض اطلاع بهروز باید بگویم که حتی یکنفر هم از رفقای گفتگوهای زندان در آن میهمانی حضور نداشتند. لطفا انتقادات خود را به گردانندگان تریبونال بفرست و نه ما که در تلاش شکل دادن به رسانه های مستقل در مقابل رسانه های رژیمی، ارتجاعی و یا امپریالیستی هستیم. مصاحبه های پیام اخوان را با صدای آمریکا و یا رسانه های نزدیک به سازمان مجاهدین خلق بررسی کن. کار خوبیست، بررسی کن ولی آخرش پیکان حملات خود را به سوی بچه های سرموضعی زندان که منتقدین چنین ائتلافی بین نئولیبرالها، محافظه کاران و نیروهای مبارز هستند، برنگردان!
لطف کن یکبار دیگر مطالب منتشره از سوی ما را به دور از پیش داوری و با دقت بخوان. اگر همایون ایوانی می نویسد:
"کارکرد پیچیده خنثی سازی و سرکوب مبارزه طبقاتی را نبایستی فقط به ‏شکل سرکوب شدید فیزیکی کاهش داد. در واقع سرکوب فیزیکی، آخرین ‏شکل از سرکوب عریان است و طبقات حاکم، در مبارزه طبقاتی روزمره، از ‏آن به عنوان آخرین ابزار استفاده می کنند. بسی فراتر از سرکوب مستقیم، ‏یکی از کارآمدترین ابزار مسخ توده ها برای سرکوب طبقاتی، زبان و فرهنگ ‏است که از طریق رسانه های حاکم به سوی مخاطبین به صورت مداوم ‏شلیک می شود. مسخ اذهان مخاطبین و خیل عظیم خوانندگان و بینندگان ‏چنین رسانه هایی، به صورت پیوسته و دائمی صورت می پذیرد و هیچ خللی ‏نباید در آن ایجاد شود. سرمایه داری، تولید فرهنگ را همچون سایر حوزه ها، ‏به تولید انبوه کالایی تبدیل کرده است و کارخانه تولید فرهنگ سلطه، ‏رسانه های همگانی هستند." (سازماندهی و زیرساختهای ارتباطی) www.dialogt.net/fileadmin/user_upload/07a_Network_20110208_Rassaneh_A.pdf
چه چیزی را میخواهد بیان کند؟ آخر نمی شود که ما هم منتقد چنین رسانه هایی باشیم و هم نوشته هایی نظیر نوشته خودت را بخوانیم که نقاط ضعف جدی طرفداران استفاده از رسانه های سرمایه جهانی را به آدرس اشتباه حواله می دهی و خواننده گانی را که مواضع گفتگوهای زندان را در مورد دفاع از رسانه های مستقل و چپ نمیدانند، دچار سردرگمی می کنی!
بهروزعزیز، آیا براستی این مطالب را نخوانده ای؛ و یا می دانی و آگاهانه چنین افتراهایی به نیروهایی می زنی که حد اقل دو سوم ازعمرشان صرف مبارزه با رژیم های سرکوبگر نظیر شاه و یا رژیم جمهوری اسلامی گردیده است؟       
 بهروز سورن:یک دقیقه سکوت برای قربانیان و یک دقیقه تعمق - چه کسانی باید پاسخگوی اعمالشان باشند بخش سوم!
اگر تا امروز من یا سایررفقا در گفتگوهای زندان و یا کمیته ی برگزارکننده گردهمائی ها نسبت به تهمت هائی که به ما روا شده است، سکوت کرده ایم ازعدم توانائی در پاسخگوئی نیست بلکه نشان از این دارد که انتظار دیگری ازاتهام زنندگان نداشته ایم به عبارت دیگرنوشته های آنان را شایسته ی جواب دادن ندانسته ایم همانگونه که تو خود هم نوشته های آنان را نقد نمیدانی و آنها را از رده خارج می انگاری " آنان که در شمارش نقد ها جا نمیگیرند شامل افرادی هستند که عاشقانه خود می پرستند و اظهار وجود به هر طریق را اصل قرار میدهند. این افراد شناخته شده های پالتاکی هستند که به هر طریق ممکن تلاش دارند زمان برگزاری این جلسات را اشغال و یا بکشند همانطور که در گردهمائی ها " اما این به آن معنا نیست که بهروز سورنی که انتقاد کنندگان را پنج دسته کرده و خود را از دسته پنجمی ها میداند به ناگهان از همان ملات آنهائی که اصلاً به حسابشان نمی آورد برداشته و دقیقاً همان تهمت ها را به ما بزند و انتظار داشته باشد که پاسخ هم نگیرد.علیرغم اینکه بهروز سورن سعی دارد پاسخ من به اتهامات او را به مسائل دیگری به چسباند اما فکر میکنم خوانندگان به خوبی درخواهند یافت که مسئله چیست برای اینکه خوانندگان را کمی بیشترروشن کنم تیتروار مسائل را کنار هم قرار میدهم.
در سپتامبر سال 2011 چهارمین گردهائی سراسری زندانیان سیاسی در شهر گوتنبرگ سوئد برگزار میشود. پس از پایان برنامه تهمت هائی به برگزارکنندگان توسط چند نفر پخش میشود در آن دوران بهروز سورن طی مقالاتی حمایت کامل خود را از گردهمائی، برگزارکنندگان، و کل برنامه ابراز میدارد. نزدیک به یک سال بعد تریبونالی در لندن برگزار میشود که مورد نقد تعدادی از جریانات سیاسی و تعدادی از زندانیان سیاسی و جان بدر برده از کشتارهای دهه ی شصت صورت میگیرد، سخنگویان و حامیان تریبونال به جای پاسخی منطقی به انتقادات اول سعی میکنند با پرتاب توپ به زمین دیگری یعنی گردهمائی چهارم مسئله را منحرف نمایند ضمن اینکه اظهار می کنند که چرا قبل از برگزاری این تریبونال کسی صحبتی از وابستگیهای مالی و... نکرده است تا اینجای کار نه ما به بهروز سورن به عنوان کسی که به هر منظوری در تریبونال شرکت کرده اعتراضی کرده ایم و نه بهروز سورن با گردهمائی چهارم مشکلی داشته است اما بلافاصله، پس ازمصاحبه ای که سایت گزارشگران با بهرام رحمانی انجام میدهد؛ همایون ایوانی انتقادی را متوجه بهروز سورن مسئول سایت گزارشگران به عنوان پرسشگر مینماید مبنی بر اینکه از سه سال پیش ما بحث کمک های مالی و وابستگی ها به امپریالستها را کرده ایم و حال شما با این همه مدارک منتشر شده مسئله را به حد یک خرده گیری تنزل می دهید. از همین جاست که بهروز سورن برآشفته می شود و به جای پاسخ منطقی به همایون ایوانی گردهمائی چهارم و تمام دست اندر کارانش را مورد حمله قرار میدهد. تریبونال لندن را با گردهمائی چهارم مقایسه کرده و فتواهای تاریخی خود مبنی بر اینکه ما هیچ گونه حقی در رابطه با انتقاد از تریبونال نداریم را صادر میکند و جالب تر این که وقتی من در دو بخش پیش مستدل و با فاکت تهمت های بی پایه و مقایسه ی بی پایه تر گردهمائی چهارم با تریبونال او را رد میکنم در یک مقاله ی دو بخشی (همه چیز از آنجا شروع شد که...) دست پیش را میگیرد و میخواهد به خواننده مقاله اش اینگونه وانمود کند که این ما هستیم که نمی خواهیم بحثهای«متین و منطقی و منسجم» او را تحمل کنیم. سردرگمی بهروز در این مقالات بخوبی آشکار است چرا که او فکر میکند بحث من از
زیگزاگهای او در رابطه با شرکتش در تریبونال و یا چاپ مقالات گوناگون در سایت گزارشگران و یا زبانم لال زیگزاگ سیاسی از طیف انقلاب به طیف ضدانقلاب است و همین اشتباه در برداشت او باعث میشود دقیقاً شبیه بچه های کوچک بگوید که شما خودتان هم در گردهمائی ها زیگزاگ زده اید "اما سوال باقیمانده این است که چرا طیف مطلوب فرخ قهرمانی زیگزاگ میزند؟ چرا از ماوراء چپ (گردهمائی اول) به ساحل سبزها غش می کند (گردهمائی چهارم)"در صورتی که بهروز سورن فراموش میکند که چند ماه پیش همین گفتار را در مقاله ای دیگررد کرده است " اولی ها نقد می کنند که چرا گردهمائی چهارم  در امتداد و همرنگ تجمع های اول و دوم آن نبوده است و جای برخی از سخنرانان آندو همایش خالی بود و به تعبیری پرچم سرخی در محل به اهتزاز در نیامد و سخنرانی ها در امتداد تبلیغات گروهی آنان انجام نپذیرفت. از تبلیغ گرایشی خاص, اصیل و اسطوره ساز خبری نبود و یا کم بود و در نتیجه  تبلیغات گروهی شان انجام نپذیرفت. "
اتفاقاً آنچه را که ایشان و بعضی های دیگر ماوراء چپ میدانند گردهمائی دوم است و باید به ایشان یادآوری کنم که در این گردهمائی هم آقای فرامرز پویا از حزب چپ سوئد شرکت داشت و پیام حزب مطبوعش به گردهمائی را قرائت کرد و ضمناً در گرد همائی سوم هم نماینده ی حزب سوسیال دموکرات سوئد حضور داشت و پیامی را قرائت کرد و همان نماینده در گردهمائی چهارم هم شرکت داشت و پیام حزبش را قرائت کرد. و این خود نشان از استمرار برنامه های ما است و اگر امروز بهروز سورن معتقد است که ما به دامان سبزها افتاده ایم چرا بطور روشن و صریح و با فاکت آنرا نمی نویسد و پناه به کلی گوئی میبرد؟ 
به بهروز سورن عزیزپیشنهاد میکنم اولاً لطفی کند و نوشته های من و ما را کمی با حوصله ودقت بیشتری بخواند ، حداقل اگر میخواهد پاسخی به آنها بدهد . آنگاه نگاهی هم به تاریخ نوشته های خود و نوشته ی همایون ایوانی بیاندازد در این صورت شاید کمی از سردرگمی درآید بهروز سورن میخواهد سردرگمی خود را با خوانندگانش تقسیم کرده و به آنها الغاء کند که یقیناً پشت پرده ی انتقاد همایون ایوانی که علتش کاملاً روشن وعیان است و نوشتار من که چیزی جز انتقاد به تریبونال و پاسخ به تهمت های بی اساس بهروزسورن دررابطه با گردهمائی چهارم و مقایسه ی کاملاً بی ربطش با تریبونال است، چیزهائی قرار دارند که فقط دائی جان ناپلئون از آن باخبر است. همین جا باید اضافه کنم آنچه را که من در مطالب پیشین در مورد قدرت دادستان در یک دادگاه و نقش او در کانالیزه کردن گواهی شهود و... اشاره کردم امروز خود را درگزارش دوم کمیته ی منحل شده تریبونال در نروژ به خوبی نشان میدهد و در آینده ای نه چندان دور بیشتر برای همگان روشن خواهد شد.
چنین مقایسه هائی را از جانب بهرام رحمانی و ایرج مصداقی به خوبی میتوان انتظارداشت و به سادگی میتوان متوجه شد که چرا سعی درجا انداختن چنین مقایسه ای دارند اما مسئله ی بهروز سورن با توجه به نوشته های دیروزش و با توجه به اینکه ظاهراً تریبونال لندن را وصله ی ناجور میداند که به هیچ عنوان به او نمی چسبد " اگر چه هم شاهد میتوانستم باشم و هم از خانواده های داغدار... اما بعلت ناروشنی های این نشست که ناشی از کمبودهای اطلاعاتی ام بود, تنها برای تهیه گزارش و خبر ساعاتی را در میان این قربانیان و مادران و برادران و خواهران داغدار حضور یافتم"  " مرا به جریانی منتصب میکند و نمک خور جریانی میداند که اصلا ربطی به آن ندارم و آنها هم ارتباطی با من ندارند..... اما همایون ایوانی اصرار دارد که مرا به ایران تریبونال و دادگاه لندن بخیه بزند"
کمی پیچیده تربنظر میرسد بهروز سورن سعی میکند برخورد همایون ایوانی به او را که در ارتباط با حمایتش از تریبونال از طریق ناچیز و بی ارزش جلوه دادن مسائل مالی و شرکت کسانی مثل پیام اخوان که یکی از گردانندگان اصلی تریبونال بوده است را به برآشفتگی همایون ایوانی از انتقادات او به گردهمائی چهارم نسبت داده تا از این طریق بتواند اذهان را از تریبونال به گردهمائی چهارم منحرف نماید "اما دعوای ایشان و بر آشفتگی و شوریدگی او نسبت به من و گزارشگران دلایل دیگری دارد. دلایلی که سابقه در برگزاری چهارمین گردهمائی بخشی از زندانیان سیاسی در گوتنبرگ سوئد و نقدهای علنی ام به آن دارد"
این درحالی است که آنچه بهروز سورن قبل از برگزاری تریبونال درباره گردهمائی چهارم نگاشته است جز تعریف و تمجید از گردهمائی چهارم چیز دیگری نبوده است. (رجوع شود به مقالات بهروز سورن که درپائین به آنها اشاره شده است) از طرفی ساده انگاری است اگر فکر کنیم که بهروز سورن به خاطر عدم معرفی کتابش در گردهمائی چهارم دست به چنین تحریفاتی زده و سعی در زدن ریشه ی گردهمائی ها را دارد. من این بحث را در همین جا خاتمه میدهم و در پایان بخشی ازنوشته های دیروز بهروز سورن یعنی قبل از برگزاری تریبونال در مورد گردهمائی و بخشی ازنوشته های امروزاو یعنی بعد از تریبونال را به عنوان ضمیمه به این مطلب اضافه میکنم تا شاید خوانندگان با دیدن آنها و مراجعه به رفرنس های اشاره شده در این سه بخش متوجه شده و مرا هم یاری رسانند که دلیل اصلی چنین چرخش یکصد و هشتاد درجه ای در مورد گردهمائی چهارم چه میتواند باشد ما که سردرنیاوردیم شاید خوانندگان سردربیاورند.
 ضمیمه دیروز و امروز مواضع بهروز سورن
توضیح اینکه : دیروز مطالب بهروز سورن بعد از برگزاری گردهمائی چهارم و قبل از برگزاری تریبونال لندن ، و امروز مطالب بهروز سورن بعد از بزگزاری تریبونال میباشد
دیروز
سوزنی در یکدست و جوالدوزی در دست دیگر میگیرم. یکی برای خودم و دیگری برای دست اندرکاران زحمتکش گردهمائی چهارم زندانیان سیاسی. تردید لحظه ای از ذهنم بیرون نمیرود. کدام برای کی؟ برای خودم سوزن که دردش را حس کنم زمانی که جوالدوز را بر گردانندگان روا میدارم یا که وارونه!؟ از نوشتن این سطور بلحاظی شرمنده ام. مگر میشود زحمات آنان را نادیده گرفت و قلم را در نقدشان حرکت داد؟ مگر میتوان حاصل ماهها تدارک و برنامه ریزی و عرق ریختن برای این سه روز را فراموش کرد, قوت ها را ندید و ضعف ها را شمرد؟ از خود آغاز میکنم.
سوزنی به خودم:
آنچه من کردم که ننگم باد! شرمم باد! آرزو دارم سنگ شوم و دیگر صدائی از من در نیاید این بود که هشداری دادم که مبادا در فکر برگزاری گردهمائی پنجم در شهر وین باشید..........
بنابر این: 
هشداری زود رس دادم که مبادا بفکر بیفتید در شهر وین گردهمائی پنجم را برگزار کنید!
مبادا به ذهنتان خطور کرده باشد که وین هم شهری است و این شهر زیبا و تاریخی اما نفرین شده میهمان دهها و صدها رها شده و ( تاریخ زنده )  از مسلخ جانیان اسلامی باشد و سر آخر هم صدائی ناشناخته و مبهم از آن در دادخواهی آن عزیزان درآید.
مبادا به دام انحصارطلبان و اصلاح طلبان فرصت جوی این دیار و این گوشه غربت بیفتید که هر آنچه تا کنون حاصل کرده اید، پرورده اید و ساخته اید، بر باد خواهد رفت.
امروز
از همینرو نیروهای غیر خودی! بخوانید سبزها و اصلاح طلبان به محاسبه می آیند و برای پر کردن جای کسری ها در این گردهمائی به مشارکت دعوت می شوند. هزینه ها را بخشا تقبل می کنند و شرط و شروط ها را برای برگزارکنندگان مشخص می کنند.(1)
دیروز
بهر حال کاری بزرگ پس از مدتهای طولانی توسط تلاش گروهی به انجام رسید و جای تبریک و قدردانی از همه دست اندرکاران صدیق, پرشور و متعهد آن دارد. کار و تلاش شبانه روزی این دوستان برهمه علاقه مندان و وجدان های حساس به تاریخچه خونین سه دهه حاکمیت رژیم و کشتار زندانیان سیاسی بخوبی روشن بوده است. این واقعه برگی از تاریخ زنده ای بود که پنجره ای دیگر به ناگفته ها و ناروشنائی های آن دهه خونین باز کرد. حضور گسترده فرهیختگان و اهل قلم و هنر در این همایش دال بر تدارک و همیاری عمومی بود. کوششی همگانی و بین المللی از جانب افرادی که رنج راه و محنت سفرهای طولانی را بجان خریدند تا در کنار یکدیگر بر ظلم و ستم حاکمیت استبداد بخروشند و با فراموشی و خاموشی مبارزه کنند.
دستمریزاد به همه دست اندرکاران و شرکت کنندگان در این تجمع و خاطره ماندگار.
نه می بخشیم و فراموش هم نمی کنیم بعنوان شعاری شناخته شده و هدفمند بلحاظ سیاسی و شاید بزودی قضائی درمیان اپوزیسیون سازش ناپذیر با رژیم و حواشی آن مطرح است. بدرستی میتوان گفت که تلاشهای برگزارکنندگان و شرکت کنندگان در 4 دوره گردهمائی زندانیان سیاسی بیشترین نقش در تپبیت و طرح این شعار داشته است.
امید که گردهمائی پنجم با شکوه هر چه بیشتر برگزار گردد و سایت گزارشگران مفتخرا همچنان در کنار و بعنوان جزئی از هواداران و مبلغان آن برقرار بماند.
امروز
  دوما بلندگوی دادخواهی از قربانیان دهه شصت به نمایندگان این نهادها , سبزهای شناخته شده و هواداران موسوی و کروبی را اعطا نکرده اند(1)
دیروز.
بدانید که اگر چه هربار چند صد نفر در کنار یکدیگر هستید اما هزاران چشم انتظار دارید و خیل انسانهای باوجدان و پر حافظه با یاد عزیزانشان گامهای شما را میشمارند و دنبال می کنند. مسئولیت شما تنها برگزاری تجمعات دوساله نیست. شما عزیزان نمایندگی دارید. نمایندگی هزاران داغدیده و ستم کشیده که پمره بیش از سی سال حاکمیت استبداد و سرکوب را همانند شما از نزدیک تجربه کرده اند. آنها که فراموش نمی کنند و نمی بخشند. آنها که اولین گام دادخواهی از عزیزانشان را در حذف حاکمیت جمهوری اسلامی همراه با تمامی جلادانش میدانند. آنها که آن روز موعود را هر شب در رویاهایشان می بینند و یک لحظه آرام نخواهند گرفت.
زنده باشید و به راهتان ادامه دهید!.................
با این چند جمله میخواستم بگویم که دوستتان دارم. میخواستم سپاسم را در زیباترین جملات بسته بندی کنم و در زرورقی طلائی رنگ از قدردانی بپیچم. میخواستم سپس آنرا بشما تقدیم کنم. میخواستم دستمال پاکیزه ای بدست گیرم و عرق پیشانی تان را پاک کنم. مپل علی دروازه غاری و با آنهمه صداقت صحن تجمع جان بدربردگان را تمیز کنم.
امروز
ششما در موج تابو شکنی کذائی برای درهم ریختگی صفوف سرنگونی طلبان و سازشکاران و گرد و خاک پاشیدن در چشم مردم نبوده اند (1).
دیروز
انحراف اول در برابر چپ سوسیالیست پذیرفته شد و پلاکارد زنده باد سوسیالیسم مرتبط با تمایلات این طیف در جلوی تریبون نصب شد. حال آنکه پدیده زندانی سیاسی را نمیتوان تنها با گرایشی ایدئولوژیک تعریف کرد. هر چند که طیف های راست و با نامهای سنتی چپ حمایتی از برگزاری آن نکردند
امروز
گردهمائی چهارم دوستان خود را از میان آنها برگزید و بهمین دلیل سانسور در پیش گرفت و سکان را بدست سبزهای شناخته شده در خارج از کشور داد(1)
دیروز

به همین چند جمله بسنده میکنم که آبی به آسیابی نریزم و آتشی به خرمنی نیاورم. جوهر کلام اما این است که هشیار باشیم که ناسازگاری با رژیم حاکم و شرکای سابق اما مجرمش که هنوز هم سکوت میکنند و یا در راه امامشان رویاهای طلائی می بینند, پایدار بماند و صلابت و سلامت گردهمائی بعدی همچنان که تا کنون حفظ شود
امروز
ولا اگر نقدی به ایران تریبونال روا باشد قطعا از سوی برگزارکنندگان و حامیان گردهمائی چهارم زندانیان سیاسی در گوتنبرگ نیست. از سوی کسانی مشروعیت دارد که در مقام دریافت امکانات از نهادهای دولتی کشورهای غربی تا کنون نبوده اند(1)
دیروز
سایتهای متعلق به اصلاح طلبان, سازمان اکثریت و حزب توده از جمله اخبار روز, پیک نت, گویا نیوز, بی بی سی و دویچه وله با سانسور تبلیغاتی این گردهمائی آن را بعنوان اهرم فشار آگاهانه و موثر برای تعدیل مواضع برگزارکنندگان استفاده می کنند و کردند. دقیقا به همین دلیل میبایستی مقاومتی همگانی در برابر این واکنش ها سازمان داد.
امروز
پنجما بدنبال بلندگوی بنگاه های خبری این دولت ها نبوده اند.(1)
دیروز
مجموعه ای از چپ گردهمائی ها را برگزار میکنند. نامها, شعارها و نوشتارها تمامی نشاندهنده این موضوع است. خواندن و شنیدن نامهائی آشنا از قبیل امیر جواهری لنگرودی، فرخ قهرمانی، همایون ایوانی وووو نشاندهنده اینست که سوسیالیست هایی معتمد و کوشنده درراهند. راهی که قطعا و در هر زمینه ای سرانجام موفقیت آمیز و موپری خواهد داشت. بخودی خود این یک نقطه قوت است. این نامها سوابقی بسیار روشن دارند و حس اعتماد خواننده را بر می انگیزند.
امروز
ای کاش افراد و شخصیت هائی که خیلی تند و تیز به دادگاه لندن ( ایران تریبونال نقد می کنند و میتازند ) نظر خودشان را هم در مورد آ ب اف و افرادی همانند رضا طالبی و سبزهای اصلاح طلب سخنران و سانسور گسترده نمایشگاه در گردهمائی چهارم زندانیان سیاسی نیز می نوشتند.قطعا سبز بودن آنها اتهام آنها نیست. حمایت از بخش اصلاح طلب حکومتی که در حال حاضر خیز برای گرفتن سکان جمهوری اسلامی را برداشته است مد نظر است. اینها اصل نظام را در نظر دارند و خواب دوران طلائی امام شان را می بینند. گردهمائی چهارم دوستان خود را از میان آنها برگزید و بهمین دلیل سانسور در پیش گرفت و سکان را بدست سبزهای شناخته شده در خارج از کشور داد(1).

(1) بهروز سورن:یک دقیقه سکوت برای قربانیان و یک دقیقه تعمق - چه کسانی باید پاسخگوی اعمالشان باشند بخش سوم!