نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۰, جمعه

«دست‌های یاری رسانِ» مونا معصوم زاده آلوده به خون مردم است

وضعیتی که توسط سیاستهای ماجراجویانه و ضد بشری جمهوری اسلامی و با بهره برداری از ماشین سرکوب و کشتار سپاه پاسداران بر کشور تحمیل شده است زمینه و فرصت ایدئالی برای سوء استفاده شرکتها و سازمانهای وابسته به رژیم را فراهم نموده است. یکی از شرکتهایی که از فضای تحریمها ارتزاق می کند و تحت عنوان پوششی شرکت خیریه و موسسه تامین کننده دارو فعالیت می کند شرکت موسوم به "دستهای یاری رسان" است.
صفحه رسمی دستهای یاری رسان در مورد فلسفه وجودی این تشکل این گونه توضیح می دهد: "افزایش قیمت،‌ سهمیه‌بندی داروها و سرگردانی بیماران در داروخانه های بی دارو همگی دلیلی گردیده تا جمعی از دانشجویان ایرانی به همراهی فعالان حقوق بشری در کشورهای سوئیس و آلمان گرد هم بیایند و فارغ از هر گونه تاملات سیاسی و دسته بندیهای رایج اقدام به ایجاد این شبکه نمایند .این شبکه در وهله اول اقدام به راه اندازی پل ارتباطی بین نیازمندان دارویی و مراکز تولید و پخش دارو در اروپا نموده تا بتواند در زمانی کوتاه نسبت به تامین اقلام دارویی کمیاب و چه بسا نایاب در ایران برای بیماران اقدام نماید . گام بعدی این شبکه ارسال تیمهای پزشکی متخصص به مناطق محروم و کم درآمد کشور می باشد که در پی جذب و شناسایی پزشکان داوطلب می باشیم ، ضمن آنکه تلاش مدنی برای حذف تحریمهای غیرکارآمد که نتیجه ای جز فشار بر اقشار ایرانیان نداشته و ندارد را از جمله اهداف خود می شمارد..."
دستهای یاری رسان در ادامه می گوید: "این شبکه به هیچ دولت و سازمانی وابسته نبوده و در داخل ایران نیز هیچگونه نمایندگی و نماینده و رابط نداشته ، ضمنا این خدمات تنها برای هموطنان داخل کشور انجام می گردد." ولی توضیح نمی دهد اگر این شبکه هیچ گونه رابط و نماینده ای در ایران ندارد آیا این یک تصادف است که بنیانگزاران آن (امیرفرشاد ابراهیمی عضو سپاه قدس، مونا معصوم زاده دختر سردار معصوم زاده از فرماندهان سپاه قدس مامور به خدمت در کشور اریتره و روح الله سلگی از فرماندهان محلی سپاه در نهاوند استان همدان و معاون اداره اسناد ریاست جمهوری احمدی نژاد) همگی دارای عضویت در سپاه قدس هستند که تحت فعالیت این شرکتهای پوششی به تامین و واردات اقلام دارای کاربرد نظامی برای رژیم ایران اقدام می کنند.

اعضا و بنیانگذاران شبکه دستهای یاری رسان:
مونا معصوم زاده
معصوم زاده مدیر روابط عمومی شبکه دستهای یاری رسان است. وی همسر صیغه ای روح الله سلگی و فرزند یکی از سرداران سپاه قدس بوده که در حال حاضر در اریتره مشغول آموزش نیروهای ارتش اریتره می باشد. امیرفرشاد ابراهیمی، مونا معصوم زاده را به همکارش، روح الله سلگی معرفی نمود تا با این ازدواج مصلحتی بهتر بتوانند همکاری امنیتی و اطلاعاتی داشته باشند و فعالان سیاسی و روزنامه نگاران خارج نشین را بهتر شناسایی و معرفی کنند.
روح الله سلگی
سلگی از اعضای انصارحزب الله شهرستان نهاوند و استان همدان بوده و با قدرتیابی احمدی نژاد به معاونت اسناد ریاست جمهوری منصوب شد. وی - همانند همکار و دوست قدیمی اش امیرفرشاد ابراهیمی- در سال 1382 و با سهمیه اختصاصی انصارحزب الله از رشته علوم سیاسی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد. سلگی از دوستان حاج فرج الله مرادیان (معاون حسین الله کرم رئیس گروهک انصار حزب الله) بوده و به عنوان عضو سپاه قدس در سوریه و لبنان به همراه امیرفرشاد ابراهیمی حضور داشته است. شایان ذکر است سلگی که پیشتر دو بار با دختر سردار حیات مقدم (قائم مقام فرماندهی نیروی هوایی سپاه و استاندار سابق خوزستان) و عمه بیوه مهرداد بذرپاش (دبیر گروه مشاوران جوان ریاست جمهوری در کابینه احمدی نژاد) ازدواج کرده بود هم اکنون مونا معصوم زاده را به عنوان همسر صیغه ای خود برگزیده است. سلگی از طریق همسرش مونا معصوم زاده در واردات برخی اقلام و کالاهای دارای کاربرد نظامی برای سازمان صنایع دفاع (وابسته به وزارت دفاع) از کشورهای مختلف و بویژه آلمان، اتریش و سوئیس فعالیت دارد. وی در واردات برخی افزارآلات برای استفاده پلیس ضد شورش و اعضای بسیج و سپاه نیز فعالیت داشته است که در سرکوب تظاهرات جنبش سبز در سال 1388 مورد استفاده قرار گرفت.
امیرفرشاد ابراهیمی
امیرفرشاد ابراهیمی خود را به عنوان فردی که توبه نموده و از رژیم بریده است معرفی می کند در حالیکه واقعیت غیر از این می باشد و وی نیز همانند بسیاری از اصلاح طلبان خارج نشین و لابی های رژیم در اروپا و آمریکا بطور مستقیم و غیرمستقیم در راستای منافع رژیم فعالیت می کند و با ترویج لمپنیسم و به انحطاط کشاندن، شایعه سازی و حمله به اپوزیسیون حقیقی در خارج از کشور به خوش خدمتی به رژیم می پردازد. وی از طریق خانم مونا معصوم زاده و روح الله سلگی با اطلاعات ناقصی که از داخل کشور به دست می آورد به شایعه پراکنی می پردازد.  مونا معصوم زاده ساکن سوئیس و همسر صیغه ای روح الله سلگی (مدیر اسناد ریاست جمهوری در دولت احمدی نژاد و بخشدار کنونی آران و بیدگل) می باشد که چندین ماه در سال در ایران و در خانه روح الله سلگی در خیابان کمالی واقع در میدان حر (نزدیک پاستور) اقامت دارد.
مونا معصوم زاده با اخاذی های خود در تشکل به اصطلاح بشردوستانه "دستهای یاری رسان" حدود 180 هزار یورو درآمد داشته است. همانطور که پیشتر گفته شد مونا معصوم زاده و امیرفرشاد ابراهیمی از طریق ثبت شرکت های مختلف از قبیل دستهای یاری رسان و خبرگزاری جعلی گفتنیها (گونا)  و صدور کارتهای ساختگی خبرنگاری در مقابل اخذ 1000 الی 3000 یورو به سود کلانی دست یافته اند. خانم معصوم زاده با استفاده از درآمدهای نامشروع خود، در تابستان گذشته، یک مجتمع آپارتمانی در دزاشیپ واقع در نیاوران را خریداری نموده است. مونا معصوم زاده و ابراهیمی با خبرگزاری گونا و دستهای یاری رسان افراد اپوزیسیون را در خارج از کشور شناسایی و برای آنها مانع تراشی می کنند. بنابراین اطلاع ر سانی در مورد مافیای امیرفرشاد ابراهیمی ضروری می باشد تا افراد بی خبر از همه جا در دام آن نیفتند.
برخی از مشخصات مافیای امیرفرشاد ابراهیمی:
وبسایت رسمی مافیای دستهای یاری رسان، صفحه فیسبوک مافیای دستهای یاری رسان و مصاحبه مونا معصوم زاده با بی بی سی فارسی که پس از افشاگری ها این ویدئو از دسترس خارج شده است. امیرفرشاد ابراهیمی پس از راه اندازی تشکیلات مافیایی خود در سال گذشته به تبلیغات گسترده ای در مورد آن دست زد که چندی از آنها عبارتند از:


شماره حساب مونا معصوم زاده در سوئیس:
Bank Name: UBS
Account Number:02790011100140Z
IBAN:CH320027927911100140Z
Owner: MONA Masoumzadeh
SWIFT /BIC: UBSWCHZH80A
 
شماره تلفن دستهای یاری رسان (مونا معصوم زاده) در سوئیس: 0041789748158
شماره تلفن دستهای یاری رسان (مونا معصوم زاده) در آلمان: 004915215605722
شماره موبایل مستقیم مونا معصوم زاده: 004915786779428
شماره موبایل روح الله سلگی همسر صیغه ای خانم معصوم زاده و بخشدار آران و بیدگل: 00989125970228
شماره تلفن ثابت دفتر روح الله سلگی در نهاد ریاست جمهوری: 00982164454069
 
پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی
اسماعيل نوری‌علا

يکشنبهء گذشته مجلسی از جانب دو سازمان سياسی، که رفته رفته در جمع اپوزيسيون خارج کشور نامی شناخته شده پيدا می کنند، يعنی «انجمن رهائی جوانان ايران» و «سازمان کنشگرايان ايران»، مجلسی در شهر کلن آلمان برگزار شد با عنوان «تحريم فعال انتخابات و جوانگرائی در اپوزيسيون برانداز». اين دو سازمان بيشتر متشکل از کوشندگان جوانی هستند که فکر نمی کنم ميانگين سن شان از 30 تجاوز کند. بيشترين اين جوانان پس از شکست جنبش سبز به خارج آمده و رفته رفته يکديگر را يافته اند و، بدين سان، صدای واقعی تر جوانان سکولار دموکراتی هستند که در جريان جنبش سبز شرکت داشته و اغلب شان زندان و شکنجه ديده اند. آنها معتقدند که مخالفان حکومت اسلامی در خارج کشور تاکنون با اين حکومت مماشات کرده و امر «براندازی» اين حکومت را با تعارف و مجامله به زير قالی برده اند؛ پس، آنها مسئلهء «براندازی» را برجسته کرده و حرکات خود را بر اساس اين «هدف» تنظيم می کنند.
دو تن از دست اندر کاران اين گردهمائی از من نيز خواسته بودند تا از طريق ويدئو نظراتم را در مورد موضوع جلسه شان با حضار در ميان بگذارم که چنين شد. و فکر کردم آن نظرات را بصورت مطلب اين هفته ام بياورم تا نوعی «آسيب شناسی موضوع اين گردهمائی» را برای ديگر ياران نيز مطرح کرده باشم. و اما مطالب آن پيام:
***
پس از تعارفات اوليه، اجازه می خواهم در باب بخش نخست عنوان اين جلسه، که «تحريم فعال انتخابات» باشد، چند نکته را برايتان مطرح می کنم. از نظر من، در برخورد با انواع گوناگون انتخابات در حکومت اسلامی، تا کنون سه نظريهء اصلی مطرح شده اند که مختصراً به يک يک آنها می پردازم.
نظريهء نخست «تحريم»، يا درست تر بگويم «تحريم غير فعال»، نام دارد؛ مبنی بر اينکه در روز انتخابات در خانه بنشينيم و سراغ حوزه های رأی نرويم.
از نظر يک ناظر خارجی که فقط در چهارچوب منطق اش عمل می کند، اينگونه «تحريم» يک کنش طبيعی و بديهی است. هيچ کس در نمايشی که دشمن اش برای پيروزی خود ترتيب داده شراکت نمی کند، مگر آنکه عقل خود را باخته باشد. اگر ما فکر کنيم که حکومت اسلامی در ايران حکومت مشتی دشمن ملت ايران است و اين لشگر اراذل و اوباش همواره خواستار شرکت مردم در نمايش انتخابات شان هستند تا بر رونق کارشان بيافزايند بديهی است که توقع داشته باشيم تا مردمی هم که اينها را دشمن خود می دانند در نمايش آنها شرکت نکنند.
نمونه ای از اين تحريم غير فعال را هشت سال پيش، در پايان عصر موسوم به اصلاحات شاهد بوديم؛ يعنی آن زمان که عمر کابينهء آقای خاتمی با شکست کامل به پايان رسيد و اکثريت رأی دهندگان هم، ناکام از شکست خود در بقدرت رساندن اصلاح طلبان، تصميم گرفتند در انتخابات شرکت نکنند و، بدين ترتيب، دولت آقای خاتمی برگزار کنندهء انتخابات بی رونقی شد که احمدی نژاد از دل آن بيرون آمد.
تجربهء «تحريم غيرفعال» نتايج متعددی داشت. اصلاح طلبان شکست خود را به گردن تحريم کنندگان انداختند و مکرراً گفتند: «ديديد که تحريم انتخابات فقط به نفع بنيادگرايان تمام می شود؟» اين پرسش به پيدايش نوعی استراتژی برای انتخابات چهار سال بعد انجاميد. اصلاح طلبان، با ارائهء آمار و ارقام  و محاسبات مختلف، کوشيدند تا نشان دهند که اگر اکثريت کسانی که دارای حق رأی هستند در انتخابات آينده شرکت کنند رژيم نخواهد توانست دست به تقلبی بزند که به ضرر مردم تمام شود. و همين فکر بود که نظريهء «شرکت حداکثری» را جانشين «تحريم انتخابات» کرد.
اما رژيم در نتايج واقعی انتخابات 88 هم دست کاری کرد و بلافاصله پس از اعلام نتايج به سرکوب شرکت کنندگان در جنبش اعتراضی موسوم به «جنبش سبز» پرداخت. اگرچه اين امر نشانی از بی اثر بودن نظريهء «شرکت حداکثری» بود اما بسياری از موافقان اين نظريه آنقدر پر رو بودند که گفتند «ديديد که کشاندن مردم به پای صندوق رأی درست بود و موجب پيدايش جنبش سبز شد؟» گوئی اين جنبش اجرای سناريوی از پيش نوشته شدهء آنها بود! اما همان ها، در عمل، وقتی ديدند که اين جنبش در گوهر خود حرکتی ضد کليت حکومت اسلامی و در واقع «سکولار» است عقب نشستند و به مردم گفتند «شعار ساختارشکن ندهيد» و «به خانه هاتان برگرديد» و، اگرچه خودشان هم به زندان و سختی افتادند اما، مصائب آنها با دردهای جوانان شکنجه و تجاوز و کشته شده قابل مقايسه نبود. بزودی هم بخش عمده شان آزاد شدند، و عده ای از ميان شان به خارج کشور آمدند و مغرورانه خود را بانی نظريهء «شرکت حداکثری که موجب پيدايش جنبش سبز شد!» معرفی کردند.
اما واقعيت عملی و تجربی اين بود که نه نظريهء «تحريم انتخابات» و نه نظريهء «شرکت حداکثری» هيچکدام نتوانسته بود تغييری را در ساختار متصلب حکومت اسلامی تزريق کند.
و اکنون و امروز، در آستانهء انتخابات 92، شما آمده ايد تا صفت «غيرفعال» را به صفت «فعال» تبديل کنيد و، با ارائهء نظريهء «تحريم فعال»، می گوئيد که مردم نه تنها لازم است اين انتخابات را تحريم کنند بلکه بايد از «فرصت انتخابات» برای فعاليت های ضد حکومتی استفاده نمايند. و مدعی هستيد که بسياری از جوانان ما که در جنبش سبز فعال بوده اند به دنبال اين راه حل می روند.
در اين مورد من برايتان آرزوی موفقيت دارم. می گويند از خرس يک مو کندن هم غنيمت است. شما هم هر تيشه که به ريشهء اين رژيم بزنيد خوب است.
اما من فکر می کنم که هر سه نظريه ای که تا بحال مطرح شده از يک ضعف اساسی رنج می برند و آن فقدان يک «آلترناتيو سکولار دموکرات و مردمی» در برابر حکومت فعلی است. تاريخ نشان داده که جنگ های بی هدف معين و فاقد «آلترناتيو شکل يافته» راهی به جائی نمی برند. حتی اگر چهارده قرن پيش اعراب پابرهنهء نجد عربستان دو امپراتوری ساسانی و روم شرقی را شکست دادند بخاطر آن بود که هدف و آلترناتيو داشتند و می دانستند برای چه می جنگند. شما هم اگرچه همواره می توانيد به خيابان بريزيد و اتوبوس آتش بزنيد و جان شيرين را فدا کنيد اما بايد بدانيد که تا کنون همهء اين کار ها در چهارچوب «چه نمی خواهيم» انجام پذيرفته اند. يعنی نه بر «آنچه می خواهيم» اشراف داشته ايد و نه توانسته ايد بر «تشکيلات رهبری ساخته شده» ای تکيه کنيد که از دل «آنچه می خواهيم» بيرون آمده باشد. اين است که انرژی و خون و جان تان به هدر می رود و جانفشانی هاتان هم فقط بصورت خاطره ای شريف باقی می ماند، بی آنکه نتيجه ای عملی داشته باشد.
در حالي که اگر، مثلاً، بروشنی بدانيد که هدف تان «استقرار حاکميت ملی و حکومتی سکولار دموکرات» است و اين خواست را در قالب رهبری يک آلترناتيو سکولار دموکرات جسميت بخشيده باشيد آنگاه حداقل می دانيد که کارتان بيش از پنجاه در صد شانس موفقيت دارد.
اين را دشمن شما، که همين حکومت باشد، بهتر از خود شما دانسته است و به همين دليل از هزار و يک راه مانع ايجاد يک آلترناتيو سکولار دموکرات منسجم و سازمان يافته از ميان اپوزيسيون سکولار دموکرات شده است. فکر می کنيد خورهء اصلاح طلبی و ابتکار پاسپورت دادن به اصلاح طلبان و جا انداختن آنها در ميان اپوزيسيون سکولار دموکرات خارج کشور کار چه کسی جز وزارت اطلاعات رژيم بوده است؟ چگونه است که هر کجا سخن از ايجاد يک آلترناتيو سکولار دموکرات شده اين پاسپورت گرفتگان يا با آن مخالفت کرده اند و يا با شرکت در روند ساختن آن چيزی بی سر و ته و بی فايده را تحويل ما داده اند؟
پس، به نظر من، نظريهء «تحريم فعال» هم اگر بخشی از روند آلترناتيوسازی سکولار دموکرات نباشد حاصلی جز چند جان فدا و شکنجه و تجاوز شده نخواهد داشت.
همين داوری را می توان در مورد مفهوم «براندازی» نيز بکار برد. بدون داشتن جانشينی سکولار دموکرات، منسجم و کارآمد، براندازی فقط به معنی «ماجراجوئی» است و نمی تواند راه به ايرانی آزاد و آباد ببرد. کلاً، منظور من آن است که شما اگر وقت تان را صرف وقايع روزمرهء سياسی در ايران کنيد اما ندانيد که انرژی مبارزه تان در چه راهی مصرف می شود هميشه در دور باطل «قيام و شکست و قيام و شکست» گرفتار خواهيد بود.
پس، بعنوان مردی که به احتمال زياد در آخرين دههء عمر فعال خود به سر می برد، و از پايان جنگ دوم جهانی تا به امروز شاهد و گاه درگير زير و بم های تاريخ کشورش بوده است، سفارشم به نسل جوانی که برای ساختن فردای بهتر ايران کمر همت بسته آن است که: «بر هويت سکولار دموکرات حرکت خود پافشاری کنيد و در راستای ساختن آلترناتيوی برخاسته از اين هويت حرکت نمائيد». بی اين دو کار، شرکت کردن يا نکردن و تحريم منفعل يا فعال هيچکدام جواب نيازهای شما را نخواهند داد.
***
اما چند کلمه ای هم در مورد «جوانگرائی» برايتان بگويم. توجه کنيد که من هم طبعاً روزی جوان بوده ام و با عوالم آن آشنا هستم و در همان جوانی هم بوده است که آزاديخواهی را، در حد فهم آن روز خود، از حوزهء ادبيات گرفته تا گسترهء سياست، شعار خود قرار داده ام. می دانم که جوان، هر چند کم تجربه و ناآشنا به فضای پر پيچ و خم سياست، موتور تاريخ است و می تواند با پاکی روح و قدرت قدم خود آينده را آنگونه که می انديشد متحقق کند.
اما جوانی تنها به سن و سال نيست، با «به روز بودن» و «امروزی انديشيدن» و، برای تشخيص راهبران درست از نادرست، «معيار و ضابطه داشتن» ارتباط دارد. توجه کنيد که شما تجسم هر شعاری خواهيد شد که در جوانی به جان و دل شما راه يافته باشد. درختی را که کج رشد کرده باشد در کهن بيخی نمی توان راست کرد.
از خود بپرسيم که براستی چرا «طالبان» از مکتب و کودک آغاز می کند؟ چرا ارتش ها را جوانان پر می کنند؟ چرا جوانان هيزم تنور مبارزاتی می شوند که ديگرانی از راه دور هدايت شان می کنند؟ پاسخ روشن است: بدين خاطر که جوان تأثير پذير است و شستن مغز او در نوباوگی و نوجوانی و جوانی آسان تر ممکن می شود.
پس شما همواره بايد متوجه دو چيز باشيد: يکی اينکه هنوز تأثيرپذير و هيجانی هستيد و دو ديگر اينکه بايد مواظب باشيد تا مغزتان را از ايدئولوژی های گوناگون پر نکنند.
ايدئولوژی را «آگاهی کاذب» خوانده اند. من آن را «دانش بی انسجام منطقی» می دانم. مشتی از اطلاعات و استنباط ها را بصوت سر هم بندی شده در مجموعه ای خطرناک گرد می آورند و از آن يک مذهب يا يک ايدئولوژی يا يک روايت از زندگی می سازند.
شما همواره بايد به اين مجموعه ها که هدف و ساختار و تشکيلات خود را دارند شک کنيد. چرا که اگر در ذهن شما جا خوش کردند شما را به بردگان خود مبدل می سازند. هيچگاه پرسشگری و کنجکاوی خود را به راحت ِ ناشی از فکر نکردن و کورکورانه اطاعت کردن تسليم نکنيد. هيچ حکمی را که با منطق و خرد نخواند نپذيريد.
می خواهم بگويم که، از نظر من، جوانگرائی خودبخود امر مهم و سازنده ای نيست. جوانگرائی آنگاه درست و مفيد است که جوانان به «خرد و منطق» و «مقاومت در برابر ايمان کور» مجهز شوند و با همين معيارها سالخورگان و تجربه ديدگان معتمد قوم خود را نيز همراهی کنند.
من خود در جوانی با بزرگ ترهای گوناگونی همچون دکتر شريعتی و آل احمد و محمود اعتماد زاده و احسان طبری و دکتر صديقی روياروی و گاه دمخور بوده ام و طعم شيرين و هيجان انگيز معاشرت و همراهی با آنها را چشيده ام. اما در آخر کار ديده ام که برخی از همان ها مرا و نسل مرا به چه گمراهه ای کشانده و جوانی ما را چگونه سوخته و بر باد داده و امروز ِ شما را هم به چه مصيبتی دچار ساخته اند. و اکنون اين تجربه را با شما در ميان می گذارم که اگر اکنون سالخورده ای ديگر روبروی اين دوربين نشسته و به شما پيام می دهد که «سکولار دموکراسی را هدف خود و ساختن آلترناتيوی سکولار دموکرات را پيشهء خود کنيد»، شما با منطق و خرد خود سر سختانه در سخن اش کنجکاوی کنيد؛ مبادا که او نيز برای فريب شما آمده باشد.
باری، برای شما در کاری که می کنيد آرزوی خردمداری روزافزون دارم. پيروز و سرفراز باشيد و توجه کنيد که سرفرازی از پيروزی مهمتر و اساسی تر است.
***
تکمله ای بر اين گفتار: دو سه روز پيش با رفيق شفيقی قدم زنان و گفتگو کنان پرسه می زديم. صحبت به اين مجلس جوانان در شهر کلن رسيد و من، به خواست او، شمه ای از حرف هايم را برایش تکرار کردم. او، که به دريانوردی علاقه دارد و هر وقت فرصتی می يابد به اين مشغله می پردازد، در پايان سخنانم، سری تکان داد و گفت:
«بگذار نکته ای را از آموزه های مربوط به دريانوردی برايت بگويم. وقتی روی کشتی هستی و بر آب ها گسترده در همه سو می رانی ناچاری، برای گم نکردن جهت و مسير حرکت کشتی، وسائل مختلفی را بهمراه داشته باشی. قطب نما و دوربين و امروزه هم جی.پی.اس برای همين کار ساخته شده اند. در واقع تو اگر در سفر شبانهء دريائی ات جهت و مسير حرکت را ندانی بلافاصله در دريا سرگردان و گم می شوی، و نمی توانی بفهمی به سوی شرق می روی يا غرب، از ساحل دوری يا به آن نزديک تر می شوی. و اين اتفاق واقعاً می تواند بيفتد. مثلاً، شبی توفانی را مجسم کن که وسط اوقيانوسی و يکباره قطب نما و جی.پی.اس کشتی از کار می افتند و تو، نشسته بر تلاطم آب های تاريک، نمی دانی به کجا رو نهاده ای. اما، از عهد باستان، دريانوردان برای چنين موقعيتی يک راه حل کارآمد داشته اند که «ستاره قطبی»، و يا در اصطلاح فرنگيان «ستارهء شمالی»، نام دارد. اگر آسمان صاف شود تو می توانی، بين خيل ستارگان آسمان پهناور، ستارهء درخشان قطبی را بيابی و با يافتن آن بفهمی که جهت شمال کجا است و از اين طريق ساير جهات را نيز بازبيابی و کشتی را به سوی مقصد و مقصودت برانی».
رفيق دريانوردم اعتقاد داشت که برای بشريت امروز نيز، در شب های طوفان زدهء سياست و زندگی اجتماعی، «اعلاميهء جهانی حقوق بشر» يک ستارهء قطبی است که به مدد آن می توان بر دريای تاريک و مشوش سياست و زندگی اجتماعی کشتی را به راه درست هدايت کرد، آنچه را با مفاد اين اعلاميه نخواند نپذيرفت، و از آنچه بر بنياد اين اعلاميه شکل گرفته استقبال کرد.
اما من می دانم که، در اين تصوير، انتخاب ِ «اعلاميهء جهانی حقوق بشر» بعنوان ستارهء قطبی شايد مورد موافقت همگان نباشد. غرض سکولار دموکرات های انحلال طلب هم جلب تصديق همگان نيست. اما ما می توانيم در جمع گستردهء خودمان «استقرار سکولار دموکراسی در وطن مان» را ستارهء راهنمای خود کنيم. آنگاه اعتبار تحريم فعال و غير فعال، يا مشارکت حداکثری، اصلاح طلبی و انحلال طلبی، براندازی آميخته با مسالمت يا خشونت، پيری و جوانی، پختگی و خامی، و هزار تعبير و ترکيب ديگر را می توان به اعتبار آن سنجيد و مطمئن بود که کشتی آرزوهای ما از مسير درست خود خارج نشده و بی سرگردانی به سوی بندر محبوب خويش می تازد.

فردین و فروردین
مهدی اصلانی


تابستان که بیاید می‌شود ربع قرن. 25 سال. نوزده اردیبهشت اما برای سیمین می‌شود 24 سال. چه به‌هم می‌آیند، فردین و فروردین. همه‌ی سهم‌اش از بهار وسایلی بودند که به هم‌سرش تحویل دادند. او که خود زندانی بود و در ملاقات‌ خصوصی به سیمین گفته بود: کوتاه بیا. و او بی‌"نیاز" از شنیدنِ توصیه کوتاه نیامد. تاریخ اعدام‌اش چونان دیگر ابهامات پرونده‌ای‌اش بر ما نادانسته است. سه تاریخ اما روشن است. هفت ماه پس از آغازِ چپ‌کشی، درست یک روز مانده به عید سال 68 به بیرون بند فرا می‌خوانندش. وداع و بوسه‌ی واپسین با بندیان به درازا می‌کشد و آن روز وصال نمی‌دهد. سپس در اولین روزِ کاری پس از نوروز به تاریخ ششم فروردین 68 نگهبان بند صدایش می‌کند: فاطمه مدرسی‌ تهرانی زیر هشت. آن روز کارگر بند بود و مسئول تقسیم چای ظهر. به روایت یکی از هم‌بندان و رفقایش: تصور کردیم ملاقات دارد. پاچه‌ی شلوارِ کرم‌رنگِ کردی‌اش را بالا زد و تند تند فلاسک را شست و رفت. بعد از رفتنش وسایلش را خواستند.                                                           
 بسیاری بر این گمان‌اند که تاریخ اعدام‌اش باید همان 6 فروردین 68 باشد. به شهادت یکی از زندانیان زنِ مرتبط با سازمان اقلیت که در اردیبهشت 68 در سلول انفرادی بوده: سیمین تا اردیبهشت 68 هنوز در سلول بوده است. یک تاریخ اما بیش از هر چیز بر ما دانسته است. 19 اردیبهشت 68. روزی که وسایلش را به همسرش تحویل دادند. بهانه‌ی این نوشته نیز سال‌گشت نبودن تنها زندانی چپی است که 6 ماه پس از کشتار بزرگ اعدام شد و هنوز پرسش‌های بی‌پاسخ و چرایی اعدام این تنها زن مارکسیست بخشی از حوزه‌ی نادانسته‌های ما از کشتار بزرگ را در بر دارد.                                                                
نام تشکیلاتی‌اش سیمین بود و نام شناسنامه‌ای‌اش فاطمه مدرسی تهرانی. برخلاف پاره‌ای کژفهمی‌ها و ناراستی‌های روایت شده هیچ‌گونه نسبتی با آیت‌الله مدرس نداشت. که مدرس اصفهانی بود و سیمین زاده‌ی تهران. سیمین «زیر‌حکم» بود. این اصطلاح عمدتاً به بندیانی که دادگاهی شده اما حکم‌شان ابلاغ نشده اطلاق می‌شد. حکم اعدام می‌توانست در زمان مناسب به اجرا درآید. در اوایل اردیبهشت 62 دستگیر شده بود. تنها زن از کادرهای مرکزیتِ شبکه‌ی غیر علنی حزبِ توده و عضو مشاور کمیته‌ی مرکزی بود. به تقریب جز مهدی پرتوی که هم‌کاری‌های بی‌شائبه‌اش موجب زنده ماندنش شد تمامی اعضای شبکه‌ی مخفی حزب به مانند سعید آذرنگ به چوبه‌ی دار سپرده شدند. از جزئیات و ساز‌و‌کارِ پرونده‌ای سیمین اطلاعِ دقیقی دردست نیست. به روایت رفیق هم‌پرونده‌اش: سیمین هر گز در مورد ریز پرونده‌اش با هیچ‌کس سخن نگفت. سیمین را پیش از شروع چپ‌کشی به تاریخ 3 شهریور سال 67 به سلولِ انفرادی بردند و در تاریخ 17 شهریور به بند عمومی بازگرداندند. برای ما تعریف کرد که در بند 209 صفی از مردان زندانی در راه‌رو ایستاده بودند. دوباره کیفر خواست او را خوانده و نظرش در مورد حزب و مارکسیسم پرسیده بودند. سیمین از جمله زندانیانی بود که تا به آخر "سرموضعی" باقی ماند.                                       
به راستی چه رازی در اعدام این تنها زنِ چپ در تابستان 67 باقی است.؟ موارد پرونده‌ای این عضو شبکه‌ی مخفی حزب چه می‌توانسته باشد که پیش‌تر حکم اعدام برایش صادر کرده بودند.؟ سوزاندنِ اطلاعات و ندادن قرارهای تشکیلاتی؟ یا آن‌چه ما از آن بی‌اطلاعیم؟ راست آن است که سیمین را نه در همه‌کشی زندانیان سیاسی در تابستان 67 که همه چیزش بر مبنای حکم فقهی و شرعی خمینی استوار بود، که دستِ کم هفت ماه پس از آن تک‌کُشی کردند. چرا؟ آن‌چنان‌که می‌دانیم در کشتار تابستان 67 هیچ زنِ مارکسیست و چپ اعدام نشد، و تنها محاربین و مرتدین سهم خود از اعدام دریافت کردند. بهانه‌ی اعدام‌های سال شصت‌و‌هفت در نزد نیروهای مذهبی (مجاهد) محاربه با خدا و در نزد نیروهای چپ ارتداد بود. مجاهدین به دلیل جنگ (محاربه) با خدا و چپ‌ها به جهت بازگشت (ارتداد) از خدا، سر از گورستان‌های بی‌مرز در آوردند. از این رو بی‌شمار مردان و زنان مجاهد اعدام شده در تابستان 67 نه به جهتِ ارتداد که به اتهام محاربه اعدام شدند. حکم بازگشت و انکار اسلام از جانب زن (مُرتدّه) اما مرگ نیست. پرسشی که بلافاصله موضوعیت پیدا می‌کند: چرایی اعدامِ زن‌های هوادادر و عضوِ جریان‌های سیاسی چپ در فاصله‌ی سال‌های سیاه 63-60 می‌باشد. اعدام زن‌های عضو و هوادار جریان‌های چپ در سال 60 عمدتاً محاربه با خدا بوده است (براندازی). ابهامی که سعی می‌شود در ادامه مطلب بدان پرداخته شود. جمهوری­ی استثنایی اسلامی را می‌توان به حق یکی از زن‌ستیز‌ترین حکومت‌های تاریخ ایران نام نهاد. در تابستانِ سال 1367 اما جز یک استثناء این زن‌ستیزی منجر به زنده ماندنِ زن‌های زندانی چپ شد. ماجرا چیست؟                                                              
محارب. محاربه: آن نفرین‌نامه و پلیدی‌ی کم‌یاب و همه‌کشی‌ی مذهبی که خمینی بر مدار کینه مُهر کرد، یک‌سر بر مدار اسلام و فقه می‌چرخید، با همین منطق بود که در تابستان 67 هیچ‌یک از هواداران و اعضاء جریان‌های مذهبی خارج از دایره‌ی مجاهدین، از جمله فرقان، آرمان مستضعفان، خط شریعتی، موحدین، بنی‌صدری‌ها و نیروهای موسوم به ملی مذهبی شامل حکم محاربه واقع نشده و هیچ‌یک از ایشان خوش‌بختانه دست‌کم در زندان‌های تهران اعدام نشدند.                                  
ارتداد: بر اساسِ حکمِ صریح قرآن: «هر مسلمانی كه از دو مسلم متولّد شده و او از اسلام برگردد و منكر نبوّت حضرت محمّد(ص) شود و تكذیب كند، خون او هدر است و هرکه آن را از او بشنود مي‏تواند او را بكشد.»                                    
مهم­ترین جنبه‌ی اثباتی‌ی ارتداد، اعتراف و اقرارِ زبانی‌ی مرتد می‌باشد. در اسیرکشی‌ی سال 67 و در بی‌دادگاه‌ها و مواجهه با هیئتِ مرگ، ریاست این هیئت حجت الاسلام حسینعلی نیری تمامی تلاش خود به کار می‌بست تا با دروغ و دغل از بندی، اقرار زبانی مبنی بر ارتداد بگیرد. کسی که اقرار به ارتداد و مرتد بودنش نزد حاکم شرع کند خونش هدر است و حکم مرگ بلافاصله در موردش به اجرا در می‌آید. هرچند فقهایی مانند آیت‌الله منتظری (در اواخر عمرش) در فتوایی اعلام کرد: صرفِ اظهارِ نظرِ مخالف كه ناشي از شك و شبهه نسبت به اسلام يا‏ ‏بعضي احكام آن باشد و یا بازگشت از اسلام بر مبنای تحقیق موجب ارتداد نمي‌شود.                                                                                                                               
ارتداد؛ مرتد فطری؛ مرتد ملی: در فرهنگِ لغات، ارتداد را بازگشت از چیزی معنا کرده­اند. ارتدادِ مذهبی در اسلام یعنی بازگشتِ شخصِ بالغ از راهی که رفته است. در میانِ اهل شرع کسانی که پس از سنِ بلوغ از اسلام بازگشته‌اند، مرتد خوانده می­شوند. ارتداد مانند هر مفهومِ فقهی از شدت و ضعف برخوردار است. در احکامِ ثابته‌ی فقهی هیچ تفاوتی بینِ انواعِ ارتداد دیده نمی‌شود جز آن­که احکامِ مرتدِ ملی و مرتدِ فطری از یک­سو، و مرتد و مُرتدّه از سوی دیگر با هم تفاوت دارند.              
مرتد فطری: بر اساس نص صریح قرانی و اسلام: «هر انسانی كه از دو مسلم متولّد شود و از اسلام برگردد و منكر نبوّت حضرت محمّد(ص) شود، خون او هدر است و هر که آن‌را از او بشنود مي‏تواند او را بکشد. اموال او هم بر ورثه تقسیم مي‏شود و امامِ مسلمین البته او را مي‏كشد و توبه او را قبول نمي‏کند. بدین سبب نام فطری را به او نهاده‌اند که از مقتضای فطرتش که توحید و اصول دینِ اسلام است بازگشته است. در واقع کسی که به فطرت خود خیانت کرده است در قوانین اسلامی مجازاتی معادلِ مرگ در انتظارش است. حکم مرتدِ فطری براساسِ فتاوی اکثرِ فقهای شیعه مرگ است. قولِ قریب به اتفاق در میانِ فقهای شیعه آن است که توبه‌ مرتدِ فطری غیرقابلِ پذیرش است.
 مرتدِ ملّی: مرتدِ ملّی به کسی اطلاق می‌شود که شخصی تا سنِ بلوغ اسلام به وی عرضه نشده باشد و اَبَوَین او هم كافر باشند. وجه تسمیه‌ی مُرتدِ ‌ملّی آن است كه او از ملّت و ارتباط با مسلمین برگشت نموده باشد. به مرتد ملی سه روز مهلت می‌دهند تا توبه کند و مسلمانی اختیار کند. اگر پس از 3 روز توبه نکرد سپس محکوم به قتل می‌شود. به لحاظ مجازات مرگ تفاوتی میان مرتد ملی و فطری پس از اثبات وجود ندارد.
 مُرتدّه: بر مبنای فرامینِ فقهی و به طور مشخص ننگین‌نامه‌ی خمینی در تابستانِ سال 1367 هیچ یک از زن‌های منسوب به گروه‌های مارکسیستی اعدام نشدند. آیا این یک‌سره به قوانین آسمانی­ی­ خداباورانِ مرگ‌سالار مرتبط است؟ به درستی نمی‌دانیم، اما اگر چنین باشد، نه از سرِ احترام به زنان که در باور به ناقص‌الخلقه بودنِ زنان ریشه دارد. در موردِ زنانِ بازگشته از اسلام و انکار کننده‌گانِ آن (مُرتدّه) ساز‌و‌کارِ فرامین و احکامِ صادره به کلی متفاوت از مردان است. زنی که از دین بازگشته باشد مُرتدّه خوانده می‌شود. حکم مُرتدّه در قوانین فقهی و شرعی مرگ نمی‌باشد، چرا که در قوانین و فتاوی عمومی فقهای اسلام بر مبنای درکی عقب‌‌مانده و ارتجاعی که بُن‌مایه‌اش باور به ناقص الخلقه بودن زن است، بازگشتِ زنان از اسلام و دین به جهت آن‌که عقل زنان نصف مردان است، تؤام با عقلانیت نبوده و نمی‌توانسته انتخابی خردمندانه باشد، مُرتدّه را باید در حبس نگاه داشت و آن‌قدر حد بر وی جاری کرد تا آدم شود و سرِ عقل بیاید. حدی که بسیاری از زنانِ مبارزِ چپ در تابستان شصت‌و‌هفت تا سر‌حدِ مرگ تحمل کردند. خاطراتِ نقل شده و منتشره‌ی تاکنونی زنانِ چپ گواهِ آن است که در تابستان سال 1367 بر زن‌های عضو و هوادارِ جریان‌های چپ که نماز را نپذیرفتند، حد جاری کردند، به گونه‌ای که تعدادی از آن­ها روزهای متوالی کابل خوردند و نماز را نپذیرفتند. تا جایی که کارِ تنی ‌چند از آن­ها به بیمارستان کشیده شد. هر زن زندانی که مقابل پرسش هیئت مرگ قرار می‌گرفت و نماز نمی‌گزارد به حد محکوم می‌شد. سیمین فردین نه تنها مقابل هیئت مرگ واقع نشد که حتا برای کابلِ نماز هم برده نشد. دلیل اعدام فردین هر آن‌چه بوده باشد بی‌تردید ارتداد نبوده.
 پرسش و بهانه‌ی این نوشتار اما هم‌چنان باقی است. در جریان همه‌کُشی تابستان 67 که از هفته‌ی اول مرداد آغازیدن گرفت قرار نبود هیچ زنِ مارکسیسیتی اعدام شود از همین رو حکمِ اعدام فردین که پیش‌تر صادر شده به تعویق می‌افتد. اما چرا حکم او به هم‌راه سعید آذرنگ و پاره‌ای دیگر از زندانیان که در تیرماه و کمی پیش از کشتار عمومی اعدام شدند به اجرا درنیامد؟
چرا پس از آزادی اکثریت زندانیان زنده‌مانده و پس از روندِ عادی‌سازی، جمهوری‌ی اسلامی پرداختِ هزینه‌ی اعدام یک زن به گردن گرفت. و بی‌شمار پرسش‌های دیگر، مؤید آن که اسیر‌کُُشی‌ تابستان 67 هنوز پرونده‌ای است ناگشوده.  
و 19 اردیبهشت است. بوی دل‌تنگی و بهار درهم تنیده بود. شب‌بوهای سفید در خون‌دره‌های اوین از همه‌وقت بویناک‌تر. با همان شلوار کردی کرم رنگ. وقت وداع خاموش و پیر ایستاد. سیاهی چادر را بر روی گیسوان و پیراهنِ سپیدش که بوی مرگ می‌داد کشید. بوی کافور و سدر فضا پرکرده بود. بهارِ بی‌پروانه از راه رسید و "سپیده‌دم شمد انداخت بر بسترش."                                           


مکاتبات من با ابوالقاسم رضایی یکی از مسئولان مجاهدین در دیماه ۱۳۸۸
ایرج مصداقی

سازمان مجاهدین خلق در دیماه ۱۳۸۸ و در بحبوحه‌ی اعتراضات مردمی به صورت نمایشی تظاهراتی را در «اشرف» در ارتباط با «عاشورا» به راه انداخت و به گونه‌ای جلوه داد که گویا تظاهرات مزبور در ایران انجام گرفته و مردم شعارهای کوبنده‌ای را علیه رژیم و خامنه‌ای و ... داده‌اند!
همان موقع به خاطر احساس مسئولیتی که در ارتباط با جنبش مردم در داخل کشور داشتم مقاله‌ی زیر را نوشته و جهت نشان دادن حسن نیتم، برای مجاهدین ارسال و در آن تأکید کردم که چنانچه در عرض ۲۴ ساعت کلیپ‌های جعلی مربوطه را از روی یوتیوب برندارید اقدام به انتشار مقاله‌ام خواهم کرد.
ابوالقاسم رضایی عضو سازمان مجاهدین و دبیر شورای ملی مقاومت به شکلی سراسیمه پاسخ نامه‌ام را داد و من دوباره نامه‌ای خطاب به او نوشتم. سازمان مجاهدین و «ستاد اجتماعی مجاهدین» بلافاصله ویدئو کلیپ‌های مزبور را از روی یوتیوب برداشتند و التیماتوم من تا حدودی کارساز شد. اما کلیپ‌های مربوطه در سایت جرس که من اطلاعی به آن‌ها ندادم همچنان باقی ماند.
سایت همبستگی ملی وابسته به سازمان مجاهدین خلق در یک فرار به جلو بدون ذکر جزئیات و اشاره به نامه‌های من به منظور مخدوش کردن افکار عمومی و به ویژه انحراف اذهان هواداران این سازمان که در جریان ماوقع نیستند و مجاهدین از ناآگاهی آن‌ها سوء استفاده می‌کنند مبادرت به انتشار نامه‌‌ی آن زمان ابوالقاسم رضایی خطاب به من کرده است.
به منظور تنویر افکار عمومی، مقاله‌ مربوطه و نامه‌‌ی خودم به ابوالقاسم رضایی و پاسخ وی را در زیر می‌آورم. هرچند مجاهدین کوچکترین پرنسیبی را رعایت نکرده و توضیحی در مورد مقاله‌ی مربوطه و پاسخ من به نماینده‌‌شان نداده‌اند اما من مقابله به مثل نمی‌کنم. چرا که زشتی را نبایستی با زشتی پاسخ داد. آقایان محمدرضا روحانی، کریم قصیم و مهدی سامع در جریان مکاتبات هستند. من، هم مقاله‌ی مربوطه و هم نامه ابوالقاسم رضایی و هم پاسخ خودم به وی را همان موقع برایشان ارسال کردم.
مقاله‌ای که در ارتباط با تهیه و انتشار کلیپ تظاهرات نمایشی مجاهدین نوشتم در زیر آمده است:‌

«ستاد اجتماعی مجاهدین در داخل کشور چه می‌‌کند؟
با وجود آن که صدها فیلم و اسلاید از تظاهرات‌های قهرمانانه مردم تهران و دیگر شهرستان‌ها بر روی اینترنت وجود دارد «ستاد اجتماعی مجاهدین در داخل کشور» با یک شبیه سازی کودکانه و برای عقب نماندن از قافله با به کارگیری تعدادی بازیگر که بعضی‌ از آنها چهره‌هایشان را پوشانده‌اند تا فیلم حقیقی جلوه کند مبادرت به تهیه فیلم‌های کوتاهی کرده و روی اینترنت انتشار داده است!
در این فیلم‌های ساختگی که آرم این «ستاد» را بر خود دارند بازیگران ادای تظاهرات‌های داخل کشور را درآورده و به گونه‌ای جلوه می‌دهند که گویا در ایران در حال شعار دادن و نوحه خواندن هستند!
این فیلم‌ها بعداً برای سایت «جنبش راه سبز» جرس، ارسال شده است. ظاهراً به این سایت باورانده شده که فیلم‌ها، مربوط به تظاهرات عزاداران حسینی در مشهد است و بازیگران مزبور جوانان مشهدی!
با تحقیقاتی که کردم اسامی چند نفر از بازیگران در این فیلم‌ها برای من مشخص شده است. متأسفانه بایستی بگویم که این فیلم‌ها در گوشه‌ای از کمپ اشرف تهیه شده است.
ای کاش «ستاد اجتماعی مجاهدین در داخل کشور» به کارهای مهم‌تر از این می‌پرداخت یا حداقل به سیاست چند ماه اخیر خود بسنده می‌کرد که فیلم‌، عکس‌ و اخبار منتشر شده در سایت‌های خبری و یوتیوب و ... را با تاخیری گاه چند روزه با زدن آرم خود بر رویشان باز پخش می‌کرد. ای کاش فقط به زیرپا گذاشتن کپی رایت بسنده می‌کرد و به چنین شیوه‌های نازلی دست نمی‌یازید.
در حالی که مردم تهران و دیگر شهرستان‌ها زمین را زیر پای خامنه‌ای و مزدورانش به لرزه درآورده‌‌اند،
در حالی که زنان قهرمان تهران با دلاوری و از خود گذشتگی خواب را به چشمان خامنه‌ای حرام کره‌اند،
در حالی که تهران در آتش خون و جنون می‌سوزد و ده‌ها هزار تن از مردم، خیابان‌های تهران را به صحنه‌های واقعی نبرد با مزدوران رژیم تبدیل کرده‌اند، دست زدن به چنین اعمالی چه سودی برای جنبش مردم در داخل کشور دارد؟
آیا این است معنای رهبری جنبش مردم که در خارج از کشور فیلم و تئاتر سینمایی درست کرده و به خلایق بی خبر از همه جا به عنوان تظاهرات مردمی در داخل کشور قالب کنیم؟
آیا مشکل مردم ایران با ساختن چند فیلم تقلبی که صدتا واقعی‌ترش روز شب در ایران و در زیر رگبار گلوله و در مقابل حمله گله‌های وحشی پاسداران و بسیجی‌های مسلح به چماق و زنجیر و قمه اتفاق می‌افتد حل می‌شود؟
آیا کمبود جنبش ایران، خلق تصنعی چنین صحنه‌هایی است؟
آیا مجاهدین نمی‌توانستند مانند سال‌های گذشته با اسم و رسم و آرم خودشان چنین شعارهایی را در اشرف سر دهند؟ آیا حتماً بایستی ادای در ایران بودن را در می‌آوردند؟
در حالی که جانیان رژیم از تمامی امکاناتشان برای زیرسؤال بردن مبارزات مردم و جنایاتی که از سوی مزدورانشان در زندان‌ها و خیابان‌ها اتفاق افتاده استفاده می‌کنند، آیا دست زدن به چنین شیوه‌های ناپسند و نخ‌نمایی آب ریختن به آسیاب دشمن نیست؟
این اعمال تحت مسئولیت چه کسانی انجام می‌گیرد؟
مگر ندیدید که دشمن با سناریوی ساختگی سعیده پورآقایی چگونه تلاش کرد تمامی جنایاتش در ارتباط با شکنجه و تجاوز در زندان‌ها را زیر سؤال ببرد؟ 
این نوع صحنه‌های ساختگی چیزی نیست جز نمک پاشیدن به زخم‌ مردم داغدار و عزادار.
پاره‌ای از فیلم‌های مورد نظر را که با آرم «ستاد اجتماعی داخل کشور مجاهدین» انتشار یافته در زیر مشاهده می‌کنید:
[مجاهدین در حال حاضر لینک‌های مزبور را برداشته‌اند تا به زعم خود رد پایشان را گم کنند.]
همین فیلم‌ها در سایت جرس و در یوتیوب با آرم سایت « جنبش راه سبز» انتشار یافته است:
بسیاری از سایت‌های گروه‌های سیاسی با خوشحالی و شعف فیلم این سینه زنی را انتشار دادند. جای تأسف است که به این راحتی فریب می‌خوریم.
در این برای جلوگیری از سوءاستفاده‌های بعدی و به منظور منسوخ کردن استفاده از چنین شیوه‌های زشتی
کمترین وظیفه مجاهدین انتقاد از خود و تنبیه و بازخواست عاملان و مجریان این صحنه‌پردازی‌های زشت و ناپسند است.
ایرج مصداقی
۸ دیماه ۱۳۸۸



بعد از تحریر:

سایت راه‌کارگر با ساده‌انگاری کلیپ تهیه شده در اشرف توسط مجاهدین را به عنوان «عاشورای سرخ» انتشار داد بدون آن که متوجه شوند فریب خورده‌اند. »

پاسخ سراسیمه‌ی محسن رضایی به ایرج مصداقی و توجیهات مجاهدین در ارتباط با فیلم مذکور

«آقاي ايرج مصداقي
تهديدنامه ننگين وپر فضيحت شما كه درصحنه سياسي بالفعل چيزي جز دم تكان دادن براي رژيم پليد آخوندي به منظور دست بازي هر چه بيشتر براي كشتار مجاهدان اشرف نيست در ساعت 1715 روز چهارشنبه 9ديماه(30دسامبر2009) از سوي من رؤيت و قرائت گرديد.بگذريم كه با شارلاتانيسم در حالي كه در بالاي ايميل شما ساعت ارسال 9 و 5دقيقه بامداد صبح همين امروز به چشم ميخورد آنرا مزورانه 8دي امضا كرده ايد(مشابه همين حقه بازي كه حاكي  از بي پرنسيپي است را در آذرماه1388 در مصاحبه اي كه با خودتان عليه مجاهدان اشرف  ترتيب داده بوديد مرتكب شديد و آنرا با تاريخ « بهمن تا اسفند ۱۳۸۷» بر روي سايت خود گذاشتيد در حالي كه به دلايل متعدد از مفاد آن پيداست كه پس از آزادي 36گروگان اشرفي و رؤيت نوارهاي بازگشت فاتحان تحرير شده كه براي شما بسيار گزنده بوده است).
اما دراين اولتيماتوم احمقانه  به كشف يك فقره ديگر از انحرافهاي مجاهدين نائل شده ايد كه ديگر سكوت در برابر آن  جايز نيست كه گوييا «ستاد اجتماعي داخل کشور مجاهدين» در چشم داغدار مردم ميهن خاك پاشيده و نمايش تظاهرات جعلي درايران ترتيب داده است و شما تا آخرشب 9ديماه صبر ميكنيدواگر توضيحي دريافت نكرديد آنرا جهت «تنويرافكار عمومي» صبح دهم ديماه انتشار خواهيد داد!
1-شيوه رذيلانه تهديدو اولتيماتوم دادن آنهم به مجاهدين از جانب بريده نادمي كه از قتل عام زندانيان سياسي جان بدر برده و بر روي خون شهيدان پناهندگي و سيتي زن گرفته ودر ساحل امن اكنون به شغل كثيف كشف« انحرافات» همرزمان پيشين روي آورده است , شيوه منفور شناخته شده ايست ونيازمند توضيح بيشتر نيست. در دنائت و رذيلت در حق زندانيان سياسي قتل عام شده همين بس كه نوشته اي «اکثريت کساني که اعدام شدند هم انزجارنامه نوشته بودند!». البته معلوم نيست كه چرا مانند شما جان بدر نبردند!!
2-همچنانكه مجاهدين پيوسته خطاب به آناني كه مستقيم يا غير مستقيم تحت هر بهانه اي و در هر پوشي كارد جلاد را بر پيكر قرباني تيز ميكنند گفته اند, به تاكيد ميگويم كه هر غلطي ميخواهيد بكنيد و بلادرنگ هر چه راميخواهيد منتشر كنيد.در مسير رذيلت وخيانت نه اولين كس ونه آخرين كس هستيد.
3-بسيار شايان تامل است كه تهديدنامه شما دقيقا همزمان با پخش صحنه سازي هاي رژيم عليه قرارگاه اشرف در رابطه با قيام عاشورا و فتوي مهدورالدم خواندن مجاهدين از سوي آخوند علم الهدي است.
تلويزيون شبكه يك رژيم آخوندها ديروز پس از اعلام اينكه اطلاعات بدنام 10 تن از مجاهدين را در جريان قيام عاشورا دستگير كرده است, عده اي را با چهره هايي كه درنمايش تلويزيوني به عمد تار يا در شكل و شمايل هاي عجيب و غريب نشان ميداد به صحنه آورد تا بگويند كه در اشرف بوده و در آنجا « كلاسهاي توجيهي» به همين منظور داشته اند. همزمان تلويزيون رژيم تصاويري از اشرف نشان ميداد كه در روز 15 دسامبر توسط خبرنگارانش از اشرف گرفته شده بود اما در زير نويس نوشته شده بود « تصاوير دوربين مخفي از: عراق ـ پادگان اشرف». سپس مزدوران رژيم يكي پس از ديگري به صحنه امدند تا گواهي بدهند كه عكس و فيلم و تراكتها و شعارهارا از اشرف دريافت كرده اند. يك زن گفت« طي تماسهايي كه گرفته ميشد از من خواسته ميشدش كه توي تظاهرات شركت كنم و براي سرنگوني تلاش كنيم». ديگري گفت « از من خواسته ميشد كه به عنوان خبرنگار توي تظاهراتها باشم و براشون گزارشهاي خبري كه از داخل بود را ارسال كنم». يك مرد گفت:« به عنوان گزارشگر سيماي آزادي يك سري خبر ميگرفتم, فيلم ميگرفتم و ارسال ميكردم».
نفر بعدي گفت به من شعار « مرگ بر ولايت فقيه» را براي مطرح كردن آن در تظاهرات دادند  و نفر بعد گفت« بيشتر شعارهايي كه ميدند به سمت رژيم و به سمت رهبري بود».
در پايان نمايش,  اطلاعات آخوندي نتيجه گرفت « منافقين از خلأيي كه توسط برخي جريانهاي فتنه ايجاد شده بود استفاده كرده و طرح شعارهاي ساختارشكنانه و ضدديني كردند».
در همين روز پاسدار لاريجاني, رئيس مجلس ارتجاع خواهان «اشد مجازات» شد. لاريجاني كسي است كه در سفر اخير خود به عراق اغلب ساكنان اشرف را «جنايتكار» خواند و از دولت عراق خواست آنها را به رژيم مسترد كند.
امروز( 9 دي) علم الهدي نماينده ولي فقيه و امام جمعه مشهد صراحتاً گفت « حركت روز عاشورا دقيقا حركت محاربه بود...حركت روز عاشورا فرمانده اش منافقين بودند دليل داريم...چون شعارهايي كه منافقين روي سايتشان از 16 آذر گذاشتند آشوبگران عاشورا آن شعارهاي منافقين را سردادند پس اينها دستيار منافقين بودند فرمانده حركت روز عاشورا منافقين بودند . امام بزرگوار در جريان عمليات مرصاد فرمودند منافقين محاربند و هر كس در داخل كشور با منافقين اعلام همكاري و همراهي بكند او هم ملحق به آنها محارب است و مهدور الدم است . منافقين فرمانده عمليات روز عاشورا بودند اينها نه تنها اعلام همكاري كردند بلكه اينها پياده نظام منافقين شدند . سرباز منافقين شدند توي عرصه آمدند آنها محارب بودند پس به ملاك حكم امام در عمليات مرصاد كساني كه روز عاشورا اين غائله را برپا كردند محاربند. به اين سران فتنه اين جمعيت ميليوني اين امت اعلام مي كند چون رهبر معظم انقلاب براي شما راه توبه را بازگذاشتند در يك ضرب الاجلي كه بايد دستگاه قضايي كشور معين كند شما بايد توبه كنيد , به دامن رهبر برگرديد و اگر توبه نكرديد شما محاربيد و اين مردم و اين نظام با شما به عنوان محارب برخورد مي كند».
4- آقاي عزيز, مجاهدين آنطور كه ادعا كرده اي نيازمند ترتيب دادن تظاهرات جعلي درايران نيستند. اگر هم شما به اين بهانه «قصد تنوير افكار عمومي نظام » درباره خودت را داري, اين را ديگر  با اولتيماتوم كودكانه باما قاطي نكن! زيرا هيچ كشفي نيست كه كليپي كه در يوتيوب گذاشته شده چهره هاي مجاهدان اشرف است و اين را هر اطلاعاتي و بريده مزدوري به سادگي ميتواند تشخيص بدهد. در روز جمعه 4 دي اين فيلم بر روي فيس بوك گذاشته شده است در حاليكه هيچ رد ونشاني هم ندارد. اما وكلاي اشرف با توجه به سوابق , دربرابر بهانه گيري و توطئه هاي رذيلانه مزدوران رژيم عليه ساكنان اشرف و اينكه رژيم و عوامل آن نتوانند ادعا كنند مجاهدان اشرف اين كليپ را بر روي يوتيوب گذاشته اند به تاكيد سفارش كرده اند كه مسئوليت گذاشتن اين فيلم بر روي يوتيوب مشخص باشد. به همين خاطر از روز شنبه 5 دي زير نويس «ستاد اجتماعي مجاهدين در داخل كشور» زده شده است تا مسئوليت مشخص باشد و هيچكس در هيچ كجا ادعا نكرده است كه اين صحنه مربوط به داخل ايران است و بهمين خاطر اسم هيچ شهرو مكاني هم در زير آن نيست. بنابراين غرض و مرض شما از اين بهانه جويي سخيف واضح است.  عمامه بر زمين زدن و سينه چاك دادن با شيوه آخوندي كه ديگر «سكوت در مقابل انحرافهايي از اين دست بيش از اين جايز نيست» بيشتر به نمايش هاي روحوضي اين ايام نظام عليه قيام كنندگان شبيه است.
آيا گمان نميكني كه براي جنبشي كه آنهمه « وااسلاما» ي خميني و آخوندي را به پشيزي نخريده است, چنين ژست سخيفي شايسته نيست.
5-منظور از سوابق مورد توجه حقوقدانان و وكلاي اشرف , دعاوي هميشگي رژيم در اين باره است كه « سازمان مجاهدين اقدام به معرفي وتشکيل ستادي به نام ستاد داخله نمود که کار آن هدايت و رهبري اينگونه تحرکات در داخل ايران بود و مسئولين آنها در اشرف عبارت بودند از: سپيده  ابراهيمي ( مسئول ستاد) و حسين ربوبي ( معاون) که بعد ها مسئوليت ستاد به فهيمه ارواني سپرده شد و چند نفر ديگر از مسئولين رده بالا در سازمان» (سايت وزارت اطلاعات بنام پرونده سياه- 25 خرداد 1388).
همچنين :«سالها در بوق کردند که "ستاد داخله" در داخل است و ربطي هم به عراق ندارد. من که گفتم جوابم را سالها است گرفته ام ولي آيا اين که بچه هاي اشرف سوال کنند که پس اين "ستاد" چه شد غير مشروع است و بايد براي فرار از واقعيت "سوال" کننده را به هزار و يک ترفند سرکوب کنيم؟» (نامه مسعود خدابنده مامور اطلاعات مسئول "ايران اينترلينک"[وزارت اطلاعات] وسايت نگاه نو 10 دي 1384[وزارت اطلاعات]».  بنابراين كشف انحرافات كذايي عملاً گام برداشتن به موازات كساني كه خواهان كشتار مجاهدان اشرف بوده و هستند و وقايع 6 و 7 مرداد گذشته نمونه گوياي آن است. تف بر آنان باد!
6- نمونه ديگر از جاده پر ننگ و فضيحتي كه شما درآن قدم گذاشته اي نوشته هاي آذرماه 1388  شماست كه گفته اي آنهارا  در بهمن و اسفند 1387 نوشته بوده اي:
اولاً-  وارد شدن به موضوع ارتباطات آقاي مسعود رجوي با مجاهدان اشرف كه اطلاعات آخوندها و سپاه تروريستي قدس و دولت معلوم الحال عراق و تماميت رژيم پليد آخوندي بدنبال آنست و ارائه تحليل در اينمورد , يك آكت پليسي و نشان از فرومايگي فوق العاده  كسي است كه مي نويسد: «  طبيعي است که آمريکايي‌ها و عراقي و از طريق آن‌ها رژيم از محل زندگي مسعود رجوي مطلع باشند. او وقتي چند روز پيش از طريق تلفن با مجاهدين مستقر در اشرف صحبت مي‌کند يعني آمريکايي‌ها و عراقي‌ها مي‌دانند او کجاست. امکان ندارد ارتباط تلفني با اشرف بدون اطلاع از محل تماس وصل شود».«6 سال است که هيچ تصويري از رهبري مجاهدين که داعيه رهبري انقلاب نوين مردم ايران را دارد به نمايش گذاشته نشده است».
يادآوري ميكنم كه طي 7 سال گذشته, نه فقط هواداران مجاهدين, بلكه هيچ ايراني آزاده وبا شرفي به خود اجازه نداده است كه وارد چنين آكتهايي شود كه تنها و تنها مطلوب اطلاعات بدنام آخوندي است. اگر نميداني لطفاً اين را بدان كه اين قبيل كارها, چيزي جزاشعه دادن وگرانفروشي به گشتاپوي آخوندي نيست. از آنجا كه نوشته اي «  مسعود رجوي در عراق نيست و مژگان پارسايي نيز با «کد» آوردن از مقامات آمريکايي روي آن تأکيد کرده بود» ,حتماً ميداني كه خواهر مجاهد مژگان پارسايي بعنوان جانشين آقاي مسعود رجوي در اشرف در همانزمان و در همان متن كه از آن نقل قول كرده اي در روز 23 آذر 1385 اين را هم « در واكنش به رديابيهاي تروريستي ولي فقيه ارتجاع و مزدوران رژيم آخوندي دربارهٴ محل كار و استقرار آقاي مسعود رجوي» خاطرنشان كرده است كه «  مجاهدين نه در شهر اشرف و نه در هيچ كجاي ديگر جهان مطلقاً و در هيچ شرايطي، به سوالاتي از اين قبيل، كه قبل از هر كس و بيش از هر كس، مورد نظر ديكتاتوري مذهبي و تروريستي حاكم بر ايران است، پاسخ نميدهند. تا كور شود چشمان ولي فقيه ارتجاع و پاسدار هزار تير و وزارت بدنام اطلاعات و نيروي تروريستي قدس و تمامي مزدوران و همدستان رژيم آخوندي». خانم پارسايي به همه هواداران مجاهدين و نيروهاي مقاومت ايران يادآوري كرد« در هر كجا كه هستند به محض روبرو شدن با سوالاتي دربارهٴ محل كار و استقرار رهبر مقاومت، بدانند كه آبشخور ابتدايي و مقصد انتهايي تروريستي آن، همانا ولي فقيه ارتجاع و پاسدار هزارتير و رفسنجاني و خاتمي هستند كه در فاز انحلال و سرنگوني رژيمشان، بيش از هر چيز و بالاتر از هر چيز خواهان از بين بردن تنها جايگزين دمكراتيك و رهبري همين مقاومت مي باشند».
ثانياً- در دفاع از جنايتهاي حكومت عراق عليه مجاهدان اشرف نوشته اي« بدون شک عراق در جهت اعمال حاکميت‌اش بر اشرف پيش خواهد رفت. هيچ دولتي نمي‌پذيرد که در گوشه‌اي از قلمرواش حاکميت نداشته باشد و يا در آن چند و چون بياورد. در اروپا هم کسي چنين اجازه‌اي نمي‌دهد. من و شما هم بوديم چنين اجازه‌اي به کسي نمي‌داديم ».
اين موضعگيري ننگين به بهانه اعمال حاكميت كه راه را براي كشتار و جنايت هموار مي كند,  در تعارض آشكار با قوانين بين المللي است و جواب آن را در سراسر جهان هزاران حقوقدان و پارلمانتر و شخصيت سياسي داده اند . بنابراين فقط به نقل قولي از اطلاعيه دبيرخانه شوراي ملي مقاومت به تاريخ  25دي1387 كه اكنون ايرج مصداقي يكي از مصاديق آن است اكتفا ميكنم: « اجلاس شورا...  از گفتار و رفتار كساني  هم كه مدعي ”مخالفت” با رژيم هستند ولي در بزنگاه هر درگيري جدي بين مقاومت و رژيم ضدبشري، با تمركز حملات زهرآگينشان روي مقاومت و تبليغ بريدن از مبارزه و ترك ميدان نبرد، عملا جاده صاف‌كن و راهگشاي رژيم براي تحقق توطئه هاي تروريستي يا پرونده سازيهاي پليسي‌اش مي شوند، به شدت ابراز انزجار كرد. اعضاي شورا خاطر نشان كردند كه دراين جريان، هم‌چنين، افراد حقيري كه به جاي اذعان به ذلت سياسي و اخلاقي خود... با هارترين باندها و ارگانهاي نظام ولايت فقيه همسو شده‌اند و، با پشت سر گذاشتن همه مرزهاي دنائت، با كارزار تبليغاتي دژخيمان نظام عليه قهرمانان اشرف و پرچمداران شرف و آزادي مردم ايران هم آوايي ميكنند، رسوا شدند».
ثالثاً- ياوه گويي درباره سياست و استراتژي مجاهدين و ترهاتي از اين قبيل كه « با سن‌هاي بالاي چهل سال چه کاري مي‌تواند بکند؟» شايان پاسخگويي نيست چرا كه حتماً صدها نمونه آن را در رسانه ها و مطبوعات رژيم و سايتهاي بدنام ديده اي و تازگي ندارد. 
رابعاً – باور نداشتن تو و امثال تو به « حمايت 5 ميليون و دويست هزار عراقي از مجاهدين» هم تازگي ندارد و در  اين زمينه هم در انتهاي صفي هستي كه در ابتداي آن از روز اول وزارتي ها ناباوري خود را اعلام كردند.
خامساً- ياوه گويي هاي زير هم بكرات توسط مقامات ريز و درشت آخوندي و مزدوران آنها نوشته شده و تازگي ندارد:
-«به جاي اين که از صبح تا شب نيروهاي خود را وادار سازند که به سر و کول خود بزنند  و تيغ به خودشان بکشند و به هزار کرده و نکرده اقرار و اعتراف کنند به مسائل مهم‌تر بپردازند؛ از خودشان بپرسند و پاسخ دهند که چه چيزي در حرکت ما اشتباه بود که حيات و ممات‌مان به دست دولت آمريکا و عراق افتاد؟ ... چرا استراتژي ما را بايستي آمريکايي‌ها تعيين کنند؟ ».
-« مردم به هيچ‌يک از نيروهاي سياسي از مجاهدين گرفته تا بقيه اعتماد ندارند... اين فاصله هر روز بيشتر مي‌شود. همين يکي از دلايل ماندگاري رژيم است».
-« باز هم تاکيد مي‌کنم گشايش سياسي در کار مجاهدين نخواهد بود...».
-« البته که تشکيلات در عراق بهتر حفظ مي‌شود. هيچ جريان سياسي حاضر نيست ۳۵۰۰ نيروي متشکل آبديده را به سادگي از دست بدهد. مي‌خواهند تا آن جا که ممکن است اين تشکل را دست نخورده حفظ کنند..».
7-دست انداختن پيشوايان تاريخي و آرماني مجاهدين و ائمه تشيع و لجن پراكني هاي زير نيز فقط نشان از تعفن بريده توابي دارد كه در دنياي بورژوايي استحاله شده و به چيزهايي مي آويزد كه سي و پنج سال قبل از او اپورتونيستهايي كه در يك مقطع با متلاشي كردن مجاهدين  راه خميني را هموار كردند, به آن آويخته بودند.
-« استراتژي را در هر دوره امام تعيين مي‌کند و اين استراتژي مي‌تواند متفاوت و حتا در تضاد با استراتژي دوره قبل هم باشد. بنابر اين امکان اين که استراتژي جديدي متفاوت از دوره قبل براي مبارزه با رژيم ريخته شود هست. مجاهدين به «امامت» و «ولايت» اعتقاد دارند و «انقلاب ايدئولوژيک» جاري کردن آن در کليه سطوح سازمان بود ».
-«  اما براي مدت کوتاه و يا بلند شعارهاي ديگر امامان نيز مي‌تواند سرلوحه قرار گيرد. مجاهدين هنگام تحويل سلاح به آمريکايي‌ها و همکاري با آن‌ها مطمئناً استراتژي امام حسين و عاشورا را نمي‌رفتند. آنجا صلح امام حسن و استراتژي امام حسن پيش رو بود و يا بعد از آن وقتي مجاهدين محصور در اشرف به فراگيري موسيقي و کامپيوتر و ديگر علوم پرداختند استراتژي امام محمدباقر را مي‌رفتند».
-« حتي غيبت مسعود رجوي و انتخاب نايب و «ما به ازا» در اشرف (مژگان پارسايي) به نوعي الگو گرفته از غيبت امام زمان و نواب خاص امام زمان است. در نگاه شيعه اعمال همه امامان درست و اصولي است. امام يعني معصوم و غيرپاسخگو. پاسخگويي‌اش تنها در قبال خداوند است» (اين فرومايگي هم جديد نيست و از سال 1364 تا بحال 24سال دير رسيده اي !!).
-« شيعيان از يک طرف معتقد هستند که عمر باعث مرگ فاطمه همسر علي شد با اين حال علي بعد از مرگ فاطمه، دخترش را به همسري عمر در آورد و نام يکي از فرزندانش را عمر گذاشت. شيعيان با آوردن عذر بدتر از گناه سعي مي‌کنند بگويند دختر علي نبوده و دخترخوانده‌اش بوده. علي نيز با خواهر عمر ازدواج کرد.
حسن به هر دليل پس از اقدام به جنگ از نيمه راه بازگشت و با معاويه و دستگاه اموي صلح کرد؛ شرط مهم‌اش اين بود که معاويه بعد از خود خليفه و جانشين تعيين نکند که کرد. دليل‌ صلح هرچه که مي‌خواهد باشد، مهم اين است که اين کار به وقوع پيوست. حسين در کربلا جنگيد و کشته شد و پا پس نگذاشت؛ شيعيان رفتار متناقض حسن و حسين را اين گونه توجيه مي‌کنند که صلح امام حسن زمينه ساز عاشورا بود. هيچ منطقي را هم ارائه نمي‌کنند...».
-«زين‌العابدين از ميدان جنگ به ميدان نيايش رفت و دست به دعا برداشت؛ دوران بيماري او که باعث نجاتش در واقعه کربلا شده بود به نوع ديگري ادامه يافت، شايد آن هم نوعي مبارزه بود. محمدباقر شکافنده علوم بود و تحصيل و آموزش علم را پيشه کرد؛ جعفر صادق مرزهاي ايدئولوژيک را بنيان گذاشت، به عمرش 5 خليفه اموي و 2 خليفه عباسي را ديد، علني هم زندگي مي‌کرد، عوامل حکومت به او دسترسي هم داشتند، مخفي يا در قلعه‌هاي دست نيافتني و ... هم نبود. اين دو حرکت مي‌تواند زمينه سازي و کادرسازي و ... تلقي شود. موسي کاظم دوران سخت زندان را گذراند. امام رضا با مأمون و خلافت عباسي پيمان بست و وليعهدي خليفه جور و فاسد را پذيرفت. توجيه‌اش هرچه مي‌خواهد باشد چنين کاري صورت گرفت. فرزندش جواد، دامادي مأمون را پذيرفت. شيعيان معتقدند مأمون امام رضا را کشت. بنابراين امام جواد به وصلت خانوادگي با قاتل پدرش تن داد. وي در ۷ سالگي به امامت رسيد و در ۲۵ سالگي وفات يافت. اين که امت چگونه از کودک ۷ ساله پيروي مي‌کند و کودک هفت ساله معصوم و بري از اشتباه است بماند. علي النقي در دوران خلافت هفت خليفه عباسي زيست در هشت سالگي امام معصوم شد و در شانزده سالگي فرزندش به دنيا آمد. اگر خطري بود که هفت خليفه آن هم در عهد خشونت و کشت و کشتار اجازه نفس کشيدن به او نمي‌دادند...».
-« حسن عسگري مي‌گويند در ميان سپاه و لشکر خليفه تحت نظر بود. بعضي‌ها هم مي‌گويند شبکه مخفي داشته است و ... امام يازدهم مدتي از عمرش در رقابت و مقابله با برادرش «جعفر کذاب» گذشت. مي‌گويند زمينه غيبت فرزندي را که گفته مي‌شود اساساً وجودخارجي نداشته فراهم مي‌کرد. مهدي، امام غايب است و غيبت صغرا و کبراي او ظاهراً تا قيام قيامت ادامه دارد. البته مي‌توان بر خلاف صريح قرآن هم حرکت کرد. چرا که پيغمبر به صراحت مي‌گويد من مي‌ميرم چنانچه شما هم مي‌‌ميريد ولي شيعيان مي‌‌گويند امام زمان ۱۲۰۰ سال است که زنده مانده و بعد از اين هم زنده مي‌ماند. پيغمبر مي‌گويد من بشري هستم مثل شما. اما امام زمام بشري مثل ما نيست. چگونگي‌اش را هم کسي نبايد سؤال کند ترديدي نيست که در اين نگاه شأن امام زمان از پيغمبر بيشتر است...».
8- جالب اينكه عليرغم كشفياتي كه از زمان توده- نفتي ها در ايران سابقه دارد, به گونه اي كه خواننده ات را هم با قياس به نفس ابله تصور كرده اي , تازه نوشته اي: « نمي‌خواهم وارد بحث‌هاي ايدئولوژيک بشم، فقط اشاره‌ي کلي کردم و اين که نقش امام در زندگي مردممان را نشان دهم».
اگر غرض و مرضي دركار نبود و اگر كسي بواقع دچار ابهامات سياسي و يا استراتژيك و حتي ايدئولوژيك بود, بدون شك مجاهدين مانند 45 سال گذشته, مواضع و پاسخ هاي خود را ارائه ميدادند و با او به گفتگو مي نشستند. راهي كه در ساليان گذشته براي تو هم بسته نبود.  اما اكنون با توجه به مجموعه رذيلت هاي فوق, از هر گونه ارتباط و تماس با بريده نادمي تا اين حد وقيح و نمك ناشناس كه چند نعل عليه آنها بجانب  رژيم ضد بشري ولايت فقيه مي تازد, معذورند.

ابوالقاسم رضايي
چهارشنبه شب 9 ديماه 1388
ساعت ارسال: 5/2  بامداد پنجشنبه

پاسخ فوری ایرچ مصداقی به نامه‌‌ی محسن رضایی

آقاي ابوالقاسم (محسن) رضایی
اتهامات زشت، سخیف و غیرانسانی شما که شیوه مألوف است تأثیری در من ندارد و مرا از طریق حق و انصاف خارج نمی‌کند. اگر جایی باز هم لازم باشد بنا به ندای وجدانم از مجاهدین و حق‌شان دفاع می‌کنم. از این راه‌ به جایی نمی‌رسید. مشکل شما در جای دیگری است بایستی آن را حل کنید.
توقع انصاف و مروت از شما ندارم این تنها چیزی است که در شما یافت می‌نشود.
علیرغم تمامی تلاشی که بخرج دادید و آسمان و ریسمانی که بهم بافتید شما در تاریخ مورد نظر من، به نامه‌‌ ام پاسخ دادید اگرچه توجیهات غیرواقعی و غیرمنطقی خود را نیز همراه آن کردید. این پاسخ به خواسته من است هرچند منظور مرا که تصحیح راه غلط شماست برآورده نمی‌کند.
از این که پاسخ نامه‌ام را دادید به رسم ادب تشکر می‌کنم.
خشم شما را درک می‌کنم. اتهامات و زیر پا گذاشتن ابتدایی‌ترین اصول اخلاقی و بی پرنسیبی شما را می‌گذارم به حساب درماندگی‌تان در پاسخ به استدلال‌هایی که در پرسش و پاسخ‌هایم مطرح کرده بودم.
از این که با نوشتن فحش‌نامه عقده‌های درونی‌تان را بیرون ریخته و کمی راحت شده‌اید خوشحالم. باور کنید من از رنج و مصیبت شما خوشحال نمی‌شوم.
متأسفم بگویم نوشته‌ی شما شخصیتتان را برملا می‌کند. تاریخ نسبت به چنین کیفرخواست نویس‌ها و پاپوش‌دوزانی قضاوت مثبتی نکرده است. کمی در سرنوشت پیشنیان مطالعه کنید. «فاعتبرو یا اولی‌الابصار» فقط برای وابستگان رژیم نازل نشده است.
من به شما التیماتوم ندادم بلکه زیرکانه روی فرهنگ غیرپاسخگوی شما دست گذاشتم و البته به هدفم رسیدم. خوشحالم در این رابطه شما پاسخ دادید. من به خودم فرصت دادم.
همین که نامه‌‌ام باعث شد خواب را بر خود حرام کنید و عجولانه و بدون تفکر و پیامدهای احتمالی آن تا نیمه‌های شب نشسته و پاسخ نامه‌ام را بدهید می‌گذارم پای این که تمایل ندارید نامه‌ام انتشار عمومی یابد.
من عادت کرده‌‌ام تنها سیاهی‌ها را نخوانم. سفیدی‌های نامه را نیز می‌خوانم. برای شما بهتر بود دو جمله می‌نوشتید و دوستانه دلایل‌تان را برای عدم انتشار نامه‌‌ام ذکر می‌کردید.
به درخواست ضمنی‌تان عمل می‌کنم و از انتشار مطلبم خودداری می‌کنم.
موضوع مسبوق به سابقه است. یادتان هست سال گذشته از من خواستید مطلبم راجع به کتاب محمود رویایی را منتشر نکنم و من ۹ ماه در انتشارش تعلل به خرج دادم و عاقبت رفتار شما باعث شد آن را انتشار دهم. لابد که این موضوع را تکذیب نمی‌کنید و مدعی نمی‌شوید بعد از وقایع مرداد ۸۸ و نوار فاتحان آن را نوشته‌ام. این بار نیز به خاطر پیام مستتر در نامه‌تان چنین می‌کنم و از انتشار مطلبم خودداری می‌کنم.  نمی‌دانم چرا در نامه‌تان به آن مطلب بلند که در سه شماره انتشار یافت اشاره نکردید . در پای آن هم نوشته‌ام که تاریخ نگارشش أذر ۸۷ است.
راه را شما بستید. یادتان هست به شما راجع به مصاحبه‌ کینه‌توزانه رادیو ایران زمین در استکهلم تلفنی گفتم؟ شما در ژنو بودید قول دادید که در اسرع وقت با من تماس می‌گیرید. الان پنج- شش ماه می‌گذرد.
من کتابی را که رژیم در ایران علیه مجاهدین در آورده به دست آوردم و برای محمد محدثین نامه نوشتم و به اطلاع او رساندم و تأکید کردم چنانچه مایل است بگوید تا یک نسخه از آن را که در مرحله ویراستاری است برایش ارسال کنم. شش روز بعد از آن که به نامه‌‌ام پاسخ نداد مطلبم را انتشار دادم. در آن‌جا اشتباه کردم تبعات عدم پاسخگویی به نامه‌ام را ذکر نکردم. چون اصلاً به مخیله‌ام خطور نمی‌کرد که جواب خیرخواهی را هم ندهید. من از آنجایی که راه‌ها را بسته دیدم مطلب نوشته شده‌ام را انتشار دادم.
آقای رضایی کافر همه را به کیش خود پندارد. لطفاً از پرنسیپ صحبت نکنید کالایی است کمیاب در نزد شما.
من مطلبم را در شب هشتم دیماه نوشتم و مانده بودم با آن چه کار کنم. صبح ۹ دیماه آن را به پیوست نامه‌ای برای شما و آقای سید‌المحدثین ارسال کردم. برای همین هم نوشتم تا آخر شب ۹ دیماه اگر پاسخ ندادید آن را انتشار می‌دهم. مگر در جایی نوشتم که هشت دیماه برای شما ارسال کردم؟ دست از این مچ‌گیری‌های نابخردانه بردارید که جز شرمندگی حاصلی ندارد.
اما در مورد ادعای دیگرتان.
در مورد پرسش‌ و پاسخ‌ها و تاریخ آن اشتباه می‌کنید.
نه به قصد متقاعد کردن شما برای پافشاری بر روی حقیقت می‌گویم: به یاد و خاطره همه شهیدان قسم که آن را در تاریخ ذکر شده نوشتم. به صداقت و یکرنگی قسم که در شما کمتر سراغ دارم اکثر این سؤالات را بارها از طریق ایمیل و حضوری و نامه به ویژه از ایران دریافت کردم.
به صفا و صمیمیت و حق نان و نمک همدیگر را خوردن که در شما کمتر سراغ دارم قسم، من این نوشته را بعد از موضوع ۳۶ تن ننوشتم و به وجدان سوگند که من نوار فاتحان را ندیده‌ام. حوصله دیدن این گونه فیلم‌ها را ندارم. چند جمله‌ای از آن را بچه‌ها به من گفته‌اند. تأکید آن‌ها این بود که با دیدن آن به یاد هاله نور افتاده بودند.
اگر منظورتان این است که موضوع جشن پیروزی را بعد از دیدن آن نوشته‌ام به خطا رفته‌اید. شما در طول این سال‌ها کم اشتباه نکرده‌اید این هم می‌گذارم بغل آنها.
راستش در این چند ساله در همین استکهلم کم جشن‌های شما را ندیده‌ایم . فکر می‌کنید تنها همین مورد بود که شما جشن گرفته‌اید؟
به آزادگی رفقای شهیدم سوگند که من پیش از  این موارد، مطلبم را نوشته بودم.
من نشست‌های موجود در اشرف که تاریخ آن پیش از نگارش نامه مسعود رجوی به خبرگان رژیم بود را هم ندیدم. دوست نداشتم ببینم. اما از این طرف و آنطرف راجع به آن شنیده‌ام.
به شرافتم و به خون همه بچه‌هایی که در راهرو مرگ با آن‌ها بودم سوگند که یک سؤال را آن هم به خاطر رعایت حال شما و مخمصه‌‌ایی که در آن گیر کرده‌اید حذف کردم. تاریخ پرسش سؤال و پاسخ من هم دقیقاً نیمه بهمن ۸۷ بود و من تازه از بروکسل برگشته بودم. پرسش کننده هم از دانشجویان ... ( به هنگام انتشار به دلایل امنیتی حذف  کرده‌ام) بود. پرسش او راجع به احتمال اعتصاب غذا بود که مسعود رجوی در بروکسل وعده آن را داد و من نظرم در مورد آن را در بهمن ۸۷ نوشته بودم.
شما و آقای محدثین بهتر از هر کس به بخشی از مفاد پاسخ‌های من واقفید. یادتان رفته با خودتان در مورد ارتش قیام وتضاد آن با ارتش آزادیبخش ملی صحبت کردم؟ من پاسخ شما را هم به یاد دارم. شما گفتید چرا این دو را در راستای هم نمی‌بینی؟ گفتم نیست که ببینم.
یادتان رفته سر موضوع استراتژی امام رضا و ... به شما و بهنام[محمد سید‌المحدثین] گفتم؟
یادتان رفته به شما گفتم بدترین احتمال پخش کردن‌تان در عراق است و نه انتقال به خارج؟
یادتان رفته به شما گفتم بیرون آمدن از لیست اروپا باعث می‌شود رژیم به ابعاد توطئه‌هایش در عراق بیافزاید؟
شما که با نظرات من آشنا هستید!
یادتان رفته به موضوع دادگاه انگلیس و شهادت ۵ نفر در حضور بهنام [سید‌المحمدثین] اشاره کردم؟
آیا برنامه گذاشتن مشترک با سلطنت طلب ها را به شما نگفتم؟
یادتان رفته بهنام [سید‌المحدثین] گفت کاشکی همان موقع مطلبی می‌نوشتی و از ما بطور علنی انتقاد می‌کردی؟!
یادتان هست من چه پاسخی دادم؟
آیا کمتر از سه هفته قبل از حمله آمریکا به عراق، به شما در نیمه‌های شب در استکهلم که مدعی بودید با کلاشینکف‌هایمان به ایران می‌رویم نگفتم دنیای خارج از ذهنی هم وجود دارد؟
آیا شما بطور ضمنی حمله آمریکا را نفی نکردید؟
آیا به شما نگفتم که فروغ ۲ در کار نیست و شما در حال انتقال به خارج از کشور هستید و نه رفتن به داخل ایران؟
آیا شما نگفتید چرا رژیم این همه ترسیده است؟‌ گفتم خیالبافی است. رژیم می‌خواهد آبگوشت درست کند آبش را بار گذاشته می‌خواهد گوشتش را که شما باشید فراهم کند.
ده‌تا مثال برایتان نزدم؟ نگفتم رو به خارج حرکت می کنید و نه رو به داخل؟
آیا افرادی از مجاهدین را که در اروپا بودند مثال نزدم و نگفتم که با وجود این افراد در خارج از کشور قصد حمله‌ای در کار نیست؟
نگفتم اگر آمریکایی‌ها آمدند دم اشرف و گفتند سلاح‌هایتان را بدهید چه می‌کنید؟ نگفتید با کلاش‌هایمان می‌رویم ایران؟
نگفتم اگر آمریکایی گفت حق نداری پایت را از اشرف بیرون بگذاری چه می‌کنید؟
شما پاسخ دادید، مگر ما می‌گذاریم کار به آنجا ها بکشد؟ تکلیف را یک سره می‌‌کنیم؟ این بود یکسره کردن تکلیف؟!
مگر همان موقع که تعداد رزمندگان ارتش مشخص نشده بود به شما نگفتم این آمارهای غیرواقعی حاکی از وجود ده‌ها هزار رزمنده در ارتش را به من ندهید.
مگر همان موقع به شما نگفتم که رزمنده بالای چهل سال به چه درد می‌خورد و الان می‌گویم رزمنده پنجاه ساله به درد جنگیدن نمی‌خورد و شما بهتر از هرکس به آن واقف هستید.
مگر همان ۷ سال پیش راجع به ۱۱ سپتامبر و عدم محکومیتش از سوی شما صحبت نکردم؟
ای کاش نوار گفته‌های من و شما وجود داشت و یا همان موقع آن‌چه را که به شما گفتم می‌نوشتم و انتشار می دادم.
مگر در حضور شما و بهنام [سید‌المحدثین] نگفتم که مجاهدین و شورای ملی مقاومت هیج‌یک از عملیات‌های تروریستی ۱۱ سپتامبر و بعد از آن را که القاعده انجام داده محکوم نکرده‌اند. مگر روی موضوع نیویورک، استانبول، اندونزی، لندن و کنیا تأکید نکردم.
مگر به شما نگفتم که شما فقط عملیات اسپانیا را محکوم کردید چون به اشتباه فکر می‌کردید که این عملیات توسط «اتا» انجام گرفته است. مگر نگفتم این گاف بزرگی است که رژیم متوجه آن نشده و تا کنون روی آن مانور نداده است؟
سخنگوی شما در آمریکا [علیرضا جعفر زاده] رسماً حضور مسعود رجوی در عراق را نفی کرد. نماینده شما رسماً اعلام کرد که وی از ابتدای اشغال عراق خاک این کشور را ترک کرده است. آیا فیلم ‌آن را ندیدید؟
اگر می‌خواستم جدیداً با خودم مصاحبه کنم که به ده‌ها فاکت قیام اخیر می‌توانستم اشاره کنم و مقصودم بهتر رسانده می‌شد. چرا مطلب قبلی را منتشر کنم؟ هنوز هم ابایی ندارم که این کار را بکنم.
اگر شما در ایران به قدرت می‌رسیدید حق پناهندگی مجلس اعلا عراق را به رسمیت می‌شناختید؟ اجازه می‌دادید علیه شما و دولت عراق فعالیت کند؟ من اجازه چنین کاری را نمی‌دادم و نمی‌دهم.
این حقوق پناهندگی را که می‌گویید خود شما برای دوستانتان به رسمیت شناختید؟
آیا وقتی صدام حسین رزمندگان سابق ارتش را که نمی‌خواستند به هردلیل با شما باشند با رژیم معاوضه می‌کرد از حق پناهندگی آنان دفاع کردید؟ مگر نمی‌گفتید عراق حق پناهندگی را به رسمیت نشناخته، مگر نمی‌گفتید ورود غیرقانوین به خاک عراق هشت سال زندانی دارد، مگر خود شما به من این حرف‌‌ها را نزدید؟
اگر امروز ساکنان اشرف را به جرم ورود غیرقانونی به خاک عراق بگیرند و زندانی کنند شما می‌پذیرید؟
اتهام «دم تکان دادن برای رژیم» از آن دست اتهامات زشتی است که بارها از جانب شما مورد مصرف قرار گرفته است و حتماً آخرین بار نخواهد بود. در همان مطلبم نیز به درستی روی این حقیقت دست گذاشتم که حتی یک نفر پیدا نمی‌کنید که به مجاهدین انتقاد کرده باشد و با اتهامات سخیف شما روبرو نشده باشد. آقتاب آمد دلیل آفتاب. به صراحت نوشتم که مصاحبه‌ مسعود رجوی در این مورد غیرواقعی است. تردیدی روی آن ندارم خودم بهترین نمونه هستم.
اما راجع به اتهامات دیگرتان
«- بريده نادمي كه از قتل عام زندانيان سياسي جان بدر برده و بر روي خون شهيدان پناهندگي و سيتي زن گرفته ودر ساحل امن اكنون به شغل كثيف كشف« انحرافات» همرزمان پيشين روي آورده است , شيوه منفور شناخته شده ايست ونيازمند توضيح بيشتر نيست.»
همانطور که حضوراً به شما و بهنام [سید‌المحدثین] هم گفتم شما قبل از ردیف کردن چنین اتهامات سخیفی بایستی فکری به حال زنده ماندن آقای رجوی در سال ۵۰ و ۵۴ (کشتار فداییان و مجاهدین روی تپه‌‌های اوین) و بعد از اشغال عراق بکنید.
اتهام «جان به در بردن» متوجه ایشان هم هست. اما بدانید تنها اذهان زشت و منحرف است که از زنده ماندن افراد اظهار ناراحتی و رنج و عذاب می‌کنند. برخلاف شما من از زنده ماندن هیچ کس که در اردوی مردم است ناراحت نمی‌شوم.
این شما نیستید که ناراحت هستید مزدوران رژیم و خود وزارت اطلاعات بیش از شما از زنده ماندن من و امثال من در رنج و عذاب هستند.
شما توابین خطرناک زندان را فرماندهان ارتش کردید. چون مجیزتان را گفتند. البته عین این حرف‌ها را مزدوران رژیم و کسانی که ده‌‌ها سال در دستگاه شما تربیت شده‌اند هم در مورد من می‌زنند. یک فقره‌اش را که محمد کرمی مزدور امروز رژیم و همراه بیست ساله شما زده، ملاحظه کنید. درست فرهنگ شما را دارد. به حال شما تأسف می‌خورم. باور کنید خوشحال نیستم. چرا یک انسان بایستی این همه سقوط اخلاقی کند.

«راستی ایرج مصداقی چه کسی است
حتما این سوال خیلی از هموطنان هم شده که این ایرج مصداقی چه کسی است که فرقه رجوی وقتی که میخواهد صدای اعتراض جدا شده ها را یا مخالفین و معاندین خود را سرکوب کند با نام ایرج مصداقی ویا پشت این نام است که انها را تهدید ویا شانتاژ میکند که بترساند و برعلیه فرقه کسی حرفی نزنند حالاعیاران پرده از چهره این فرد برمی دارد تا تمامی هموطنان این فرد را بشناسند. اقای ایرج مصداقی از هواداران فاز سیاسی این فرقه است که در سال 1360 دستگیر میشود و در زندان های تهران بوده است وی تا سال 70 در زندان به سر می برده است در زندان اوین وی فردی پا سفت نبود زیاد لب پر می خورد اوج شاهکارهای وی یا به تعبیر درست رجوی کار وی در سال 1367 بود .داستان از این قرار بود که بعد از عملیات خودکشی سال 67 که فرقه رجوی به ان نام فروغ جاویدان گذاشت در زندان های رژیم خمینی خونخواران و لاشخورها وکفتارها به جان زندانیان بی دفاع واسیر افتادند . در یک به اصطلاح دادگاه یک دقیقه ای از زندانیان سوال می کردند که منافقین را قبول داری یا نه سر موضع هستی یا نه نظرت در رابطه با منافقین چی است و……. از این قبیل سوالات . هر کس به هر نحوی جواب می داد که سازمان را قبول دارد در یک سمت قرار می دادند و کسانی که سازمان را رد و محکوم می کردند در سمت دیگر قرار می گرفتند که همان لاشخور ها و کفتارها بودند و زندانیان اسیررا که از حسینیه اوین دسته دسته برای اعدام می بردند در محل جوخه اعدام انهارا که به خط می کردند و خونخواران شب پرست که لحظاتی بعد می خواستند سینه این فرزندان بی دفاع را اماج گلوله ها قرار بدهند . در کنار جوخه اتش اقایان ایرج مصداقی – اصفر مهدی زاده – (که هم اکنون در فرقه رجوی است )- ( ا…- ش… و م …- ک…. و ع …. س و….. …… این افراد چونکه از فرقه رجوی جدا شده اند و دنبال زندگی خود رفته اند از بردن نام کامل انها معذورم ) این اقایان یا به عبارت بهتر این لاشخورها و کفتارها شروع به شعار دادن می کردند و خونخوران شب پرست سینه فرزندان این مرزو بوم را اماج گلوله قرار می دادند در واقع شعار اقایان فرمان اتش بود . پس از ان مزد خود را گرفت که همانا چند صباحی زنده ماندن بود و در سال 1370 از زندان ازاد شد وبه ترکیه رفت و مجدد به فرقه رجوی وصل شد و به اروپا رفت . در اروپا فرقه رجوی مسله پناهندگی اورا حل کردند وی مجدد شروع به فعالیت کرد . در سال 1373 وی مدتی به کار مالی اجتماعی در سوئد پرداخت و پس از ان به بخش پشتیبانی شورای ملی مقاومت در پاریس به دفتر شورا رفت . و اقای ایرج مصداقی که دستانش تا مرفع اغشته به خون است مدتی است در پشت اتجمن های پوشالی ساخته فرقه رجوی اشک تمساح برای افراد جدا شده که در تیف مستفر بودند می ریزد و همین فرقه جنایت کار رجوی بود که با توطعه ها که کردند تمام افراد تیف را در شهرهای عراق و ترکیه و یونان اواره کرد و حالا هم دست از سر انان برنمی دارند هموطنان عزیز پشت این ماسک ایرج مصداقی و انجمن های پوشالی که وی از انها نام می برد کسی نیست بجز فرقه جنایت کار رجوی و در راس ان مریم عضدانلو قجر (قاجار) باید یک دست مریزاد و احسنت به اقای ایرج مصداقی گفته شود . این عنتر خوب از لوتی خودش یاد گرفته است که چگونه دست در خون داشته باشد. سعود رجوی لوتی در زندان های اوین – کمیته مشترک – قزل حصاردر همکاری با عوامل ساواک در لو دادن و فروختن همرزمانش از هیچ چیز فروگذار نکرد از محمد حنیف نژاد و سعید محسن گرفته تا مارکسیست ها و مذهبی ها تا بتواند خودش را از اعدام نجات بدهد و چند صباحی بیشتر زنده بماند حالا عنتر او هم کار و خط لوتی خودش را رفته است . از قدیم گفته اند مال بد بیخ ریش صاحبش است. »
متأسفانه به این عنصر زبون و توی سری خورده به هنگام پاپوش دوزدی برای زندانیان جان به در برده از کشتار ۶۷ نگفته بودید که من در اوین نبودم و در گوهردشت بودم. به او درست اطلاع رسانی نکرده بودید که در دوران ۶۷ کسی را تیرباران نکردند بلکه همه را دار زدند.
آقای ابوالقاسم رضایی تنها شما نیستید که در کار توطئه چینی و پرونده سازی علیه من کوشا هستید:
... [نام فرد مزبور را به دلایل امنتی هنگام انتشار نامه‌ام حذف کرده‌ام] هم به یکی از عوامل شناخته‌ شده و مهم دستگاه اطلاعاتی رژیم نامه نوشته و خواستار پرونده سازی علیه من شده بود. من سند آن را دارم بخشی از سند به شرح زیر است. به سبک کار و فرهنگ مشترک شما و ایشان توجه کنید:
«راستی یک جانوری پیداشده به نام ایرج مصداقی از جناتیکاران منافقین و اینجا با پول سازمانی کتب چند جلوی [جلدی] نوشته و  متولی امور زندان ها شده ادعا می کند در سال 67 سر دادگاه را کلاه گذاشته و مثل یک قهرمان زنده مانده است.به نظرم تمامما [تماماً] جعلی است چقدر خوب بود اگر سندی از نوع قهرمانی این اقا پیدا می شد و پته اش راروی آب می ریخت.»
نگاه می‌کنید ایشان هم درست مثل شما به مدد وزارت اطلاعات رژیم تلاش می‌کند که «پته» من را روی آب بریزد.
لطفاً در مورد پناهندگی فرافکنی نکنید. این شما هستید که از قبل خون و رنج من و امثال من به «پاسپورت پناهندگی و ساحل امن» رسیدید. من نان رنج خودم را می‌خورم. شما نان چه چیزی را می‌خورید؟ نمردیم و فهمیدیم پاریس و کنار رود سن و اورسورواز هم میدان نبرد است و استکهلم «ساحل امن».
هنوز که هنوز است شما و امثال شما از دوران هفت ساله زندان مسعود رجوی در زندان زمان شاه که در مقابل زندان‌های خمینی هتل بود می‌گوئید، آنوقت مدعی می‌شوید که من بر روی خون شهیدان پناهندگی گرفته‌ام. شما و دوستانتان از روی چه چیزی پناهندگی گرفته‌‌اید؟ چنان حرف می‌زنید انگار در این ۳۰ ساله شما را گذاشته بودند در چرخ گوشت و من و امثال من را در حریر خوابانده بودند!
شما و مسئله داشتن نسبت به بریدگی و ...!!!
اجازه دهید پرده دری نکنم و نگویم که رئیس کمیسیون قضایی شورای ملی مقاومت [سنابرق زاهدی] در زمان شاه کرباسچی [شهردار تهران] را لو داد و در دادگاه از انقلاب سفید شاه و میهن سخن گفت و به سرعت آزاد شد و به سر کار و زندگی‌اش برگشت.
از نظر من «دنائت و رذیلت» را بایستی در جاهای دیگری جستجو کرد. لطفاً همه چیز و همه کس را قیاس به نفس نکنید.
اما خصائل منفی انسانی بیشتر در کسانی است که دروغ می‌گویند و تاریخ جعلی خلق می‌کنند و در اثبات دروغ‌هایشان پافشاری می‌کنند.
من که تردیدی ندارم اکثریت بچه‌ها انزجارنامه را پذیرفته بودند و می‌پذیرفتند. رژیم جنایتکار به انزجارنامه راضی نمی‌شد. خوب است به نامه منتظری به خمینی و حرف‌های حاکم شرع خوزستان هم رجوع می‌کردید؟ می‌رفتید به نوشته رضا شمیرانی که در سایت همبستگی ملی خودتان هم انتشار یافت رجوع می‌کردید که می‌گفت خط بچه‌های بند ابدی‌های اوین پذیرش انزجارنامه بود.
در طول سال‌های ۶۰ تا ۶۷ ده‌ها هزار نفر بعد از مراحل مختلف بازجویی و تحمل زندان و ... آزاد شدند. همه آن‌ها بدون استثنا نوشتن انزجارنامه را پذیرفته بودند. من بسیاری از شهیدان بزرگ مقاومت را می‌شناسم که حتی پیش از اعدام مصاحبه‌ی تلویزیونی برای پرونده‌هایشان کردند. نیازی نمی‌بینم در این جا اسم بیاورم. مقاومت این دسته افراد ستودنی بود. بعید می‌دانم اصلاً توان درک این مسائل را داشته باشید.
بعد از گذشت هفت سال در سال ۶۷ ما در اوین و گوهردشت تنها ۷۵ نفر ملی کش داشتیم که نوشتن انزجار نامه و مصاحبه را نپذیرفته بودند. یعنی بقیه در طول این سال‌ها پذیرفته بودند و به ویژه همه‌ی زندانیانی که در سال‌های قبل و بعد از ۶۷ به مجاهدین پیوستند. تازه بخشی از این ۷۵ نفر انزجار نامه را قبول داشتند مصاحبه و حضور در مسجد محل و ... را که شروط اضافی رژیم برای آزادی‌شان بود نمی‌پذیرفتند.
بقیه زندانیانی که با آنها هم بند بودم و بهتر از شما با آن‌ها و نظراتشان آشنا هستم برای آزادی از زندان اکثریت به قریب به اتفاقشان مشکلی در نوشتن انزجارنامه نداشتند. کسی که برای آزادی از زندان انزجارنامه می‌نویسند حتماً برای نجات جانش این کار را می‌‌کند.
خط دهنده اصلی زندانیان مجاهد در اوین جعفر اردکانی [یکی از زندانیان دوران شاه] بود که پیش از آن مصاحبه تلویزیونی هم کرده بود. او جز اولین سری مجاهدینی بود که در اوین اعدام شد. درنده خویی رژیم را شما نشناخته‌اید.
مقاومت نسبی من کمتر از کسانی که در طول این سال‌ها به شما پیوستند نبوده است. تازه بماند که بعضی‌هایشان که امروز هم در کنار شما هستند کابل زن شعبه بودند و همراه بهزاد نظامی. دلم نمی‌خواهد پرده دری کنم. شما حتی در سیمای آزادی افرادی را اسطوره کردید که نفوذی رژیم در ما بودند. نگذارید پرده دری کنم. زندانیان خود بهتر از هر کس به این امور آشنا هستند.
نوشته من چه ربطی دارد به صحنه پردازی‌های رژیم؟ اتفاقاً شما با این اعمال زشت‌تان آب به آسیاب رژیم می‌ریزید و گزک به دست او می‌دهید. بفرمایید یک نمونه اش را در همین جا ملاحظه کنید؟
شما هستید که با انتشار عکس جعلی یک دختر لبنانی اتو به دست رژیم داده‌اید که جنایاتش علیه زنان و به ویژه در روز عاشورا را زیر سؤال ببرد.
مثال‌هایی که شما در مورد توطئه‌های رژیم برای کشتار دستگیر شدگان و سرکوب بیشتر زدید چه ربطی دارد به موضوعی که من رویش دست گذاشتم؟ اتفاقاً رژیم می‌تواند در راستای همان توطئه‌هایش همین فیلم شما را هم بهانه‌ی یک سناریوی جدید علیه مردم ایران کند.
حرف من اتفاقاً همین است که شما در چنین شرایطی که رژیم در حال توطئه علیه مردم است و جان بسیاری از جمله بچه‌های داخل کشور به خطر افتاده دست به چنین اعمال غیرمنطقی می‌زنید.
پیشتر هم گفتم که انصاف و مروت در نظام فکری شما جایی ندارد. هر کسی که خرده هوشی داشته باشید  و بهره‌ای از عقل و درایت داشته باشد به ادعای شما می‌خندد که من «قصد تنویر افکار عمومی نظام» راجع به خودم را دارم. شرم و حیا احساسی انقلابی است. حتی کم آن هم خوب است. تنها برای کسی که مرزهای انسانی را پشت سر گذاشته، ردیف کردن اتهاماتی از این دست میسر است.
آقای رضایی دست از این توجیهات کودکانه در مورد تهیه فیلم مزبور بردارید. رزمندگان اشرف چرا صورت‌هایشان را پوشانده‌اند؟ چرا مثل هر سال در روز عاشورا تظاهرات نمی‌کنند؟ چه نیازی است که شبیه سازی تظاهرات‌های ایران را بکنند؟
چه اصراری داشتید که چنین فیلم‌های شبهه‌انگیزی را روی نت بگذارید که وکلایتان چاره‌اندیشی کنند؟
آقای رضایی موضوع مهری امیری و فضاحت‌های مربوط به آن یادتان رفته است؟
برای رد گم کنی برای «فرح‌ کریمی» [نماینده پارلمان هلند که مجاهدین او را مزدور رژیم معرفی می‌کردند و در وبلاگ‌ انحرافی خود برای رد گم کنی برای او تبلیغ می‌کردند] و ... هم تبلیغ می‌کردید یادتان رفته است؟
پیام‌ خانم رجوی برای تظاهراتی که در ایران وجود خارجی نداشت یادتان رفته است؟
ترتیب دادن مصاحبه جعلی با صدای آمریکا در مورد چهارشنبه سوری و وصل مهری امیری از اشرف به او و ادعای این که زنی قهرمان وسط تهران است یادتان رفته است؟
پیام فرستادن ایشان از اشرف برای کنگره آمریکا تحت عنوان این که سخنگوی انجمن دفاع از زنان ایران و در تهران است یادتان رفته است؟
من که اسنادش را برایتان ارسال کردم و حضوراً هم توضیح دادم. [نه رضایی و نه سید‌المحدثین هیچ دفاعی نداشتند و فقط تأکید می‌کردند که من بیش از آن‌ها در جریان امور هستم]
شما این بار مسئولیت محل تظاهرات را به دوش سایت جرس انداختید. به آن ها قبولاندید که این تظاهرات در مشهد اتفاق افتاده است. حداقل تصور من این است. من که لینکش را برایتان فرستادم. خودتان را به کوچه علی چپ نزنید. بیخود «عمامه زمین نزنید» و هیاهو به راه نیاندازید.
ادعای این که ستاد «داخل کشور» و یا ستاد اجتماعی در داخل کشور است خنده دار است. هیچ موقع نبوده است. کد آوردن از عنصر کثیفی مثل مسعود خدابنده مقصود شما را برآورده نمی‌کند.
شیوه‌ی شما درست نعل به نعل از روی دست رژیم کپی‌برداری می‌شود. اتفاقاً رژیم هم برای فرار به جلو همیشه با همین دست اتهامات ما را همسو با آمریکا و صهیونیست و ... معرفی می‌کند.
بارها و بارها در چند ماه گذشته اطلاعیه‌ها و اخباری را که خودم تنظیم کردم و یا انتشار دادم بدون آن که حتی یک واو آن را پس و پیش کنید به نام «ستاد اجتماعی» و «ستاد داخله» و ... انتشار دادید. اطلاعیه‌های رسمی «مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران» را عینا برداشته و به عنوان گزارش رسیده به ستاد اجتماعی مجاهدین انتشار می‌دهید.
کار ستاد اجتماعی مجاهدین این است که بنشیند و فیلم‌های انتشار یافته بر روی اینترنت را با تأخیر به نام  خودش دوباره انتشار دهد.
آقای عزیز از این ادعاها که مجاهدین نیازمند ترتیب دادن تظاهرات جعلی در ایران نیستند دست بردارید. لااقل ده‌ها اطلاعیه خودم در مورد انجمن‌هایی که وجود خارجی در ایران نداشتند نوشتم و در همه موارد هم به «خواهر مرضیه» داخله به تأکید گفتم من نه تنها به این امور اعتقادی ندارم، و هوادار مجاهدین هم نیستم، اما به خاطر دوستی و آشنایی که با شما دارم و تقاضایی که شما می‌‌کنید این کار را می‌کنم. لااقل از این حرف‌های واهی نزد من نزنید.
شما انجمن جعلی «دفاع از حقوق زنان» در ایران تشکیل دادید و مهری امیری نامی که در اشرف نشسته بود را کردید سخنگویش! شما به دروغ برای او سابقه‌ی زندان تراشیدید. من که اسنادش را برایتان ارسال کردم. چنانچه یادتان رفته دوباره ارسال کنم.
یادتان رفته مدعی تظاهرات جعلی این انجمن در پارک لاله بودید؟ مریم رجوی برایشان پیام ‌داد و شما از درون اشرف با شماره تلفن ماهواره‌ای سر مجید خوشدل را شیره مالیدید و با او مصاحبه ترتیب دادید و مدعی شدید که از صحنه تظاهرات در تهران با او صحبت می‌کنید؟ حرمت دوستی او با من باعث شد که در این مورد هیاهو نکند.
من که اسنادش را برایتان به همراه شماره تلفن ماهواره‌ای اشرف ارسال کردم.
آقای عزیز «عمامه بر زمين زدن و سينه چاك دادن با شيوه آخوندي» اتفاقاً شیوه‌ای است که شما در نامه‌تان از آن استفاده کرده‌اید. شما هستید که مثل روضه‌خوان‌های بالای منبر سر بریده حسین را وسط می‌کشید. قیاس به نفس نکنید.
خوب است وکلای اشرف نشسته‌اند دائم یوتیوب را چک می‌کنند و بلافاصله به مجاهدین خبر می‌دهند. باریکلا به وکلای اشرف و این همه تیزهوشی‌شان. یک بار دیگر همین توجیهات بی‌سر و ته‌تان را بخوانید به قول خودتان مرغ پخته هم به خنده می‌افتد.
آقای رضایی شما سرتان را مثل کبک زیر برف برده‌اید و فکر می‌کنید کسی شما را نمی‌بیند. ارتباط مستقیم آقای رجوی با اشرف و بروکسل برقرار است و کسی از محل ایشان خبر ندارد؟ روزها و روزها با اشرف تماس مستقیم می‌گیرند و کسی از آن مطلع نمی‌شود؟ یعنی رژیم عراق نمی‌تواند جلوی ارتباط مستقیم را بگیرد؟ قطع کردن یک سیم کاری دارد؟ ‌آیا ردیابی محل صدا و ارتباطات چند ساعته و چند روزه کاری دارد؟
با زدن اتهامات سخیف از پاسخگویی فرار نکنید. دردی را درمان نمی‌کنید. پیله‌های دورتان را پیچیده تر می کنید.
من که پیشتر هم در حضور شما و بهنام [سید‌المحدثین] گفتم که مسعود رجوی در عراق نیست و شما به یکدیگر نگاه کردید.
مژگان پارسایی برای شما سردار سرداران است و حرف‌هایش واجب‌الاطاعه و نه برای من. او مختار است هرچه می‌خواهد بگوید. من تأکید کردم او نیز تلویحا تأیید کرده است که مسعود رجوی در عراق نیست. بقیه نظرات او برای خودش محترم است و نه من. چه کسی به شما و ایشان و یا هر کس دیگر این حق را داده که برای دیگران مشخص کنید راجع به چه چیز فکر و یا پرسش کنند.
من در مورد جای مسعود رجوی که بدون تردید برای آمریکایی ها و عراقی ها مشخص است سؤال نکردم. من تنها می‌دانم که او در اولین روزهای اشغال عراق این کشور را ترک کرده است. این که در کجا به سر می‌برد برای من مهم نیست. عدم حضور او در عراق برایم معنا دارد.
در مورد نسبت دادن دفاع از جنایت‌ حکومت عراق در ارتباط با ساکنان اشرف و یا زمینه سازی در مورد آن هم متأسفانه آگاهانه دروغ می‌گویید.
من برای محکوم کردن جنایت دولت عراق دو بیانیه سایت گزارشگر و دیدگاه را امضا کردم و در امضا‌گیری روی آن مشارکت داشتم. من بلافاصله در مصاحبه تلویزیونی با تلویزیون ماهواره‌ای آسو ست متعلق به کومله شرکت کردم و این جنایت را محکوم کردم و دلایلم را بر شمردم. در تظاهرات‌های آن روزها شرکت کردم. متأسفانه شما مواردی را که مثل روز روشن است نفی می‌کنید و نعل وارونه می‌زنید. این کار خوب نیست. اگر به روز جزا و پاسخگویی معتقدید کمی درنگ کنید.
اما اضافه می‌کنم همچنان معتقدم حضور در اشرف دیری نخواهد پایید. من مرده شما زنده، امیدوارم بعداً‌ اگر صحت نظر من مشخص شد یک عذرخواهی کوچک پیش وجدان خودتان از من بکنید.
آقای رضایی دبیرخانه شورای ملی مقاومت چیزی نیست جز نوشته‌های خودتان آن را برای من خرج نکنید. حتی اعضای شورای ملی مقاومت هم انتساب آن به خود را تکذیب می‌‌کنند.
تردیدی ندارم در مورد آمار حمایت بیش از ۵ میلیون عراقی از مجاهدین غلو می‌‌کنید. مثل آمار حضور ۹۰ هزار نفر در گردهمایی سی خرداد در سالنی که حداکثر ۶-۷ هزار نفر گنجایش دارد و همه مجبورند از دو در که دیکتور دارد و به خوبی همه کنترل می‌شوند وارد ‌آن شوند.
در این گونه موارد من به عقلم رجوع می‌کنم نه به آمارهای شما. خوب است در همان مقاله در مورد یکی از آ‌مارهایتان که مدعی بودید دقیقاً نظرسنجی کردید توضیح مکفی دادم. تصور می‌کردم لااقل دیگر در یک نامه خصوصی آن هم به من لااقل روی چنین مواردی تکیه نمی‌کنید. باور کنید من هوش و درایت شما را بیش از این فرض می‌کردم. متأسفم هر روز عقب می‌روید. باور کنید مشاهده این وضع برای من خوشایند نیست. راجع به آمار انتخابات مزبور  در گفتگوی حضوری به شما و بهنام گفتم، شما هیچ پاسخی ندادید.
شما که حمایت کتبی ۵ میلیون و خورده‌ای عراقی را کسب می‌کنید خوب در انتخابات عراق شرکت کنید. حتما پیروز می‌شوید. چرا اجازه می‌دهید مزدوران رژیم حکومت را به دست بگیرند؟ اگر به لحاظ حقوقی نمی‌توانید کاندیدا شوید به عراقی های حامی‌تان که جان می‌دهند برای شما بگویید که به چه کسی رأی دهند. نمایندگان خود را به مجلس بفرستید.
شما که دارای چنین دم مسیحایی هستید چرا نمی‌توانید حمایت کسر کوچکی از ۵ میلیون ایرانی در خارج از کشور را کسب کنید. چه تعداد از این ایرانی ها از شما حمایت می‌کنند؟
شما که حمایت هزاران حقوق دان عراقی را کسب کردید، حمایت ده حقوقدان ایرانی در خارج از کشور را کسب کنید. آقای روحانی تلاش زیادی کردند نتوانستند حمایت بیش از یک نفر یعنی آقای [هوشنگ] عیسی‌بگلو را جلب کنند. اگر خودتان را بکشید بعید است این تعداد از انگشتان دو دست بیشتر شود.
همین آقای عیسی‌بگلو اگر مواضع مشعشع شما راجع به من و امثال من را بداند تردیدی ندارم که به رویتان نگاه هم نخواهد کرد. این گوی و این میدان.
این نظر من است که خط اصلی استراتژی شما را در شش ساله گذشته آمریکایی‌ها تحمیل کرده‌اند. آنها بودند که خلع سلاحتان کردند. آ‌ن‌ها بودند که فاتحه ارتش را خواندند و رزمندگان را به تعدادی آواره سیاسی تبدیل کردند که شما خواهان به رسمیت شناخته شدن حق پناهندگی‌شان هستید. آن‌ها بودند که شما را مجبور کردند به جای بازوی پراقتدار خلق به قیام توده‌ای بسنده کنید.
ایرج مصداقی
۱۰ دیماه ۱۳۸۸»
توضیح:
۱- مواردی که در [] آمده را در هنگام انتشار نامه‌ها به متن اضافه کرده‌ام.
۲- از آن‌جایی که ابوالقاسم رضایی به منظور جلوگیری از انتشار مقاله‌ام مجبور شده بود سراسمیه و بدون وقت کافی جواب نامه‌ام را بدهد، پرنسیپ و عدالت حکم می‌کرد که من نیز جواب نامه‌اش را بلافاصله و بدون تعمق کافی بدهم تا انصاف رعایت شده باشد. من برخلاف مجاهدین، به رعایت اصول اخلاقی و انصاف حتی در ارتباط با دشمنم پای بند هستم. وگرنه برای رد ادعای ابوالقاسم رضایی و مجاهدین می‌توانستم موارد متعددی را در پاسخم ذکر کنم ولی به همین اندک بسنده کردم. البته بر اساس معیارهای اخلاقی که دارم قصد نداشتم نامه‌های مربوطه را که خصوصی بود علنی کنم ولی اقدام زشت و ناپسند مجاهدین مرا وادار ساخت که موضوع را کامل بیان کنم «تا سیه روی شود هر که در او غش باشد. »
ایرج مصداقی ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۲