امروز مطلبی در سایت همبستگی ملی بنام " دوستی خاله خرسه ها " خواندم که با توجه به اینکه این مطلب در یکی از سایت های رسمی مجاهدین درج شده و نه در یک وبلاگ خصوصی لازم می بینم به آن پاسخ بدهم. از سایت همبستگی ملی نیز می خواهم با توجه به اینکه مطلب آقای مسعود احمدی را در رابطه با "خاله خرسه ها" منتشر کرده است. پاسخگویی یکی از این " خاله خرسه های کذایی!؟ " را نیز بنا به تعهدات ژورنالیستی درج کند.
مطلب آقای مسعود احمدی روی محور نظریه ها و سئوالاتی که در رابطه با ماندن یا انتقال ساکنان اشرف به اروپا بعد از کشتار اخیر ساکنان اشرف شد، میباشد. ایشان با طرح این مسئله خواسته است با کسانی که جرات کرده اند! مواضعی جز مواضع مجاهدین در این رابطه اتخاذ کنند، تصفیه حساب کند. خواندن دقیق مطلب آقای مسعود احمدی را به همه دوستان و بخصوص هواداران مجاهدین توصیه میکنم.
و اما بحث اصلی : در اینکه مالکی زیر فشار رژیم ایران قصد کشتار یا به ایران بازگرداندن تمامی ساکنان اشرف را دارد، حرفی نیست. باز هم در اینکه سردمداران رژیم جمهوری اسلامی از بدو به حکومت رسیدنشان و حتی قبل از آن یعنی در زندانهای شاه با مجاهدین عداوت خاصی داشته اند نیز برای دوست و دشمن مشخص است. بنابراین بحث ما در مورد مواضعی است که اشتراک نظر وجود ندارد و مورد انتقاد می باشد. با امید به اینکه این نقد دوستانه پاسخ دوستانه ای نیز داشته باشد.
نویسنده مطلب، نقدهایی که از طرف دوستان مجاهدین در رابطه با اشرف صورت گرفته است را از نوع دوستی خاله خرسه میداند که ناآگاهانه سنگ را بر فرق دوست خود می کوبند! و آگاهانه یا ناآگاهانه با یک تیر سه نشان می زند. یک : نقد کنندگان را ناآگاه و احمق جلوه میدهد! دو : " نقد" آنها را " سنگی" بر فرق مجاهدین تلقی میکند! سه – مجاهدین را آن دهاتی بیسواد و بی تجربه ای فرض میکند که به حرف دوستان عاقل و با تجربه گوش نمیدهند و در این معرکه حساس کنار خاله خرسه ها بخواب خوش فرو میروند تا خاله خرسه ها بتوانند سنگ را بر سر آنها فرود آورده و باعث نابودیشان شوند!! – در این داستان باید دید که چه کسی نقش خاله خرسه را بازی میکند!؟
آقای احمدی مینویسد : " ....مواضع برخی وبلاگنویسان.. که ادعای سمپاتی به مجاهدین و دوستی به آنها دارند ولی در لابه لای مقالاتشان چنان سنگهایی پرت کرده اند که من بی اختیار یاد داستان دوستی خاله خرسه افتادم. خاله خرسه برای پراندن مگس سمجی که مزاحم دوستش که در خواب بود میشد, سنگ بزرگی برداشت و بر فرق آن دوست کوبید....."
در این رابطه در درجه اول، دیدگاهی که فرق " نقد" و " سنگ بر فرق دوست" را نمیداند دیدگاهی است که یا اساسا با نقد "مخالف" است و آنرا در هر صورت ضد خود تلقی میکند و یا خطوط، تاکتیک ها و استراتژی یک سازمان را چنان "مقدس" تلقی میکند که آنها را عاری از هر گونه اشتباه میداند تا جایی که هر نقدی به این مواضع را در کیسه دشمن می بیند! در اینصورت در قدم اول باید این " دیدگاه ویرانگر" را که دقیقا به مثابه " خاله خرسه " پا به میدان گذاشته تا "سنگ نابودی" را بر سر مجاهدین بکوبد، مورد بررسی و نقد قرار داد. دیدگاهی که نه در یک وبلاگ خصوصی بلکه – متاسفانه- دریکی از سایت های رسمی مجاهدین و شورای ملی مقاومت درج شده است.
آقای احمدی بلافاصله بعد از نقل داستان خاله خرسه های دوست! بدون هیچ ربطی به صحرای کربلا میزند :
" وقتی خط یک تا صد رژیم جدا کردن سر مجاهدین از بدنه آن است, وقتی رژیم ضدبشری ۳۰ سال مداوم با دجالگری و عوامفریبی مفرط و پخش اکاذیب و جعلیات سعی در مخدوش کردن اذهان نسبت به واقعیت مجاهدین دارد، هر گونههم سوئی با این خط و خطوط از هر موضعی که باشد در خدمت رژیم است و اینرا باید دوست بهتر از دشمن بداند. واگر کسی که ادعای دوستی دارد باز در علن به این کار دست میزند و درکیسه رژیم میریزد پس این دوستی ادعایی، اگر که واقعیت داشته باشد, پس ناچاراً از جنس دوستی خاله خرسه است." !!!
– البته من در انتها ناچارم اضافه کنم : پیدا کنید پرتقال فروش را !؟ -
در دنبال کردن مطلب آقای احمدی و بر گرداندن سناریو از خاله خرسه به سوی خط جداسازی سر و بدنه مجاهدین از سمت رژیم ! خواننده به یکباره گیج میشود که چه ربطی بهم دارد؟ بالاخره این خاله یا دایی خرسه های منتقد! ناآگاهانه سنگ بر سر مجاهدین می کوبند!! و یا به رژیم وصل هستند و سنگ را از طرف رژیم برای کوبیدن به سر مجاهدین دریافت کرده اند!!؟ در توضیح انتهای پاراگراف مشخصا به نظر میرسد که آقای احمدی اتفاقا آگاهانه "خط وصل کردن منتقدین به رژیم" را دنبال میکند و شرمگنانه در انتهای تحلیل خود توضیحی میدهد که معنی روشن آن این است :
هر نقدی که بصورت علنی نسبت به مجاهدین صورت بگیرد به جیب رژیم می ریزد!!!
اینجا یک سئوال مطرح میشود اگر کسی تلاشهایش برای نقد مخفی و درونی و ... به جایی نرسد چه باید بکند؟ چون تز " به کیسه رژیم ریختن " آقای احمدی ها ! دست همه را برای نقد علنی بسته است. در ثانی باید پرسید تا کی باید برای "نقد علنی" یک " موضع سیاسی علنی " صبر کرد؟ چه کسی این قانون من در آوردی "نقد مخفی" را اختراع کرده است و در خدمت منافع کی؟ چون تا جایی که من میدانم نقد به منظور اصلاح یک موضع گیری صورت میگیرد و وقتی آن موضعگیری علنی است باید نقد آن هم علنی باشد تا مردم بتوانند دو موضعگیری مختلف را ببینند و نظر بدهند. آیا اگر مبارزه ای یک عمر ادامه پیدا کرد – به هر دلیل – باید در همه ی نقدها را تخته گرفت تا مبادا رژیم به کیسه خود نریزد!؟ اینجا این سئوال مطرح میشود که در اینصورت مجاهدین و مبارزین نباید هیچ حرکتی انجام دهند مبادا که رژیم از آن سوء استفاده کند! مثلا رفتن به عراق و تشکیل ارتش آزادیبخش که رژیم اساسا حمله ی خود به مجاهدین و بدنام کردن آنها در اذهان مردمی را بر اساس این حرکت انجام داده است نباید صورت میگرفت برای اینکه رژیم روی آن تبلیغات منفی انجام میدهد و به جیب خود می ریزد!! این چه تحلیلی است که میخواهد هیچ حرکتی انجام نشود از ترس رژیم؟ اگر قرار بود که ما از ترس تمهیدات رژیم سکوت کنیم که در این سالها هیچ کس نباید هیچ حرکتی انجام میداد!
بهتر است آقای احمدی بطور واضح توضیح دهد که رژیم به چه شکل می تواند از این نقدها استفاده کند و به کیسه خودش بریزد!؟ چون هر تحیلی باید روی مورد مشخص عملی سوار شود وگرنه می شود شانتاژ و بستن دهانها! که قابل قبول در جامعه ای که هر چیز و هر کس را زیر نقد و سئوال میبرد، نیست. بنظر میرسد که آقای احمدی در این مورد سالها عقب است. غافل از اینکه عصر اینترنت و شبکه های اجتماعی است و در جهان خارج از ذهن امثال ایشان، هر عنصر اجتماعی و سیاسی که علنی کار میکند، زیر ذره بین است و مردم مو را از ماست بیرون می کشند. و نمیشود از دیگران خواست که مواضع علنی یک سازمان سیاسی را نقد علنی نکنند!! به آقای احمدی ها باید گفت که نترسید، رژیم به اندازه کافی از موضع گیری امثال شما به کیسه می ریزد که به مواضع دیگران احتیاجی نداشته باشد. مواضع امثال شما به تنهایی کیسه رژیم را کاملا پر میکند. آقای احمدی می توانید لطف کنید و توضیح بدهید که رژیم در این سی و اندی سال از کدام حرکت مجاهدین و مبارزین استفاده نکرده و تبلیغات منفی روی آن انجام نداده است؟ پس آقای محترم ما را از چه می ترسانید؟ این لولوی رژیم برای شکستن قلم ها به جیب چه کسی میریزد؟ سئوال واقعی این است؟
مورد دیگری که میخواهم بطور خاص در مواضع امثال آقای احمدی ها روی آن دست بگذارم، سوء استفاده از" تکه پاره شدن " ساکنان اشرف، برای بستن دهان کسانی که نظریه دیگری بغیر از موضع گیری مشخص مجاهدین در این زمینه دارند. مشابه بودن این گونه "مرثیه خوانی ها " با روضه خوانی آخوندهایی که عمری است تا کسی سئوالی میکند که پاسخش را ندارند به روضه ی "صحرای کربلا " برای گریاندن مردم رو می آورند، بسیار خنده دار و در عین حال چندش آور است. بطوری که "به صحرای کربلا زدن " دقیقا به مثابه " دوستی خاله خرسه " تبدیل به مثلی مردمی گشته است. برای همین باید به آقای احمدی گفت : دوست عزیز ! اگر دوستی شما به مثابه دوستی خاله خرسه با مجاهدین نیست. لطفا از آنها بد دفاع نکنید، بگذارید اگر توضیحی در مورد این نقدها و نظریه ها دارند خودشان با اسم و رسم مشخص اعلام کنند. چون با امثال این نوشته ها و تحلیل های آبکی، این شما هستید که سنگ را به سر مجاهدین می زنید و از تکه پاره شدن مجاهدین اشرف برای بحثی که جواب آنرا نمیدانید، مایه می گذارید. این تحلیل شما مرا به یاد کارهای خمینی دجال می اندازد که تا میخواست اعتراضی در جامعه صورت بگیرد، جسدهای کشته شدگان جنگ را میآورد و بر سر دست در خیابانها می گرداند تا زهر چشمی از مردم گرفته شود و همه را ساکت کند! مادرم تعریف میکرد که در روضه های عاشورا وقتی پای منبر آخوندها کسی گریه نمیکرد به یکباره آخوند شروع میکرد و سر بریده امام حسین و دست قطع شده حضرت عباس و کودک شیرخواره بر سر دست گرفته شده را روی میز می گذاشت تا به یکباره شیون همه به هوا برود و اشک همه را در بیآورد. اینها شیوه های آخوندی است و در شان مبارزین نیست که شما در جواب نقدها و سئوالات به این شیوه از آنها دفاع کنید
ایشان بعد از به کیسه رژیم ریختن همه ی نقدها و سئوالات اینگونه اظهار فضل میکند :
" من در اینجا قصد ندارم که مقاله خاصی را برجسته کنم و میخواهم که این ادعای دوستی با مجاهدین و اینکه ”این فعالان سیاسی خارج کشوری به هیچ وجه نمی خواهند برای آن مجاهدان ستیهنده که در زیر ضربات لودر خامنه ای مالکی تکه پاره میشوند و در عنفوان جوانی جان میبازند تعیین تکلیف کنند، آنان نمی خواهند برای سازمان مجاهدین و سکاندار آن تعیین استراتژی کنند“ را باور کنم ....."
ایشان البته با برجسته نکردن یک مقاله!!، چماق در دست گرفته تا بر سر همه ی منتقدین بکوبد. و در اینرابطه بقدری هول شده که برای مجاهدین اشرف لغت نامانوس " ستیهنده " را بکار میبرد که جای تعجب دارد. ستیهنده در لغت نامه دهخدا معنی " نافرمان و سخن ناشنو – لجوج – ستیزه کننده – عنود " را می دهد. و معلوم نیست که نویسنده محترم معنی این لغت را نمیداند و فقط به سبب " گنده " بودن آن بیانش میکند و یا عامدانه به صفت دوستی خاله خرسه! آنرا بر سر مجاهدان اشرف میکوبد!؟
این آقا ادامه میدهد : .. و به همین خاطر میخواهم دوستانه به این بعضاً یاران و همرزمان سابق مجاهدین که به هر دلیلی (و البته اغلب بدلیل ناتوانی در تحمل سختی های مبارزه مستمر و طولانی در چهارچوب یک سازمان منظم و منسجم و آرمانگرا) لباس رزم را از تن خارج کرده و به نوشتن مقالات و اشعار در وب لاگها بسنده کرده اند نکاتی چند را متذکر شوم.
آقای احمدی به صورتی ساده اندیشانه! تمامی نقد ها را "تعیین تکلیف کردن" و "تعیین استراتژی برای مجاهدین" تلقی میکند!! و بعد این منتقدین را یاران و همرزمان سابقی ! مینامد که اغلب بدلیل " ناتوانی در تحمل سختی های مبارزه مستمر و طولانی در چهارچوب سازمان منظم و منسجم و آرمانگرا!! " لباس رزم را از تن خارج کرده و به نوشتن مقالات و اشعار و ... بسنده کرده اند!! البته جای خوشوقتی ! است که ایشان کلمه معروف و خود ساخته " بریده " و " خائن " را در رابطه با این یاران و همرزمان سابق!! بکار نگرفته و حکم اعدام آنها را صادر نکرده اند و به کلمه " سابق" بسنده کرده اند!
در برابر این موضع گیری یک سئوال مطرح میشود : این آقای محترم خود کیست؟ اگر از اعضای مجاهدین است که باید رسما اعلام کند و در اینصورت موضع گیری او موضعگیری سازمان مجاهدین تلقی میشود و پاسخ خاص خود را دارد. ولی در صورتی که این آقا عضو مجاهدین نیست باید مشخص کند که در کدام سر این طیفی که خود ترسیم کرده، تشریف دارد : آن یاران سابق! که به گفته ایشان، بدلیل ناتوانی در تحمل سختی ها لباس رزم را از تن بیرون کرده و به نوشتن مقالات این چنینی مشغولند!؟ و یا طیف کسانی که هرگز نه تنها در سازمان مجاهدین یا هر گروه دیگری بلکه پا در هیچ میدان رزمی نگذاشته اند و به زندگی عادی خود مشغولند!؟ و یا جزو معدود کسانی که همیشه از ناظران بیرون گود نشین و " حاضر گویان " از راه دور بوده اند که " حاضر گفتنشان " تنها به کار تحریک کردن آنها که در میدان هستند می آید و بس! وگرنه خودشان خانه و زندگی خود را دارند و حاضر نیستند حتی یکروز در این میدان بصورت جدی پا بگذارند. کسانیکه تعطیلات تابستانی و زمستانی شان به هیچ قیمتی ترک نمیشود. بچه هایشان را به بهترین مدارس و دانشگاه ها می گذارند و به تحصیلات عالیه آنها همه جا افتخار میکنند.- البته که این اصلا بخودی خود بد نیست و از الزامات یک زندگی اجتماعی محسوب میشود – ولی به این افراد باید گفت : لطفا در حد وضعیت اجتماعی و خانوادگی خود شور و فتور کنید! و آن چیزی را که برای خانواده خود نمیخواهید برای دیگران نیز نخواهید.
کسانی که فرزندان آنها را از ترس جذب به مجاهدین و رفتن به اشرف در هیچ کدام از مراسم مجاهدین تا بحال کسی ندیده است ولی خود در پشت بلندگو با صدای بلند صحنه گردانی میکنند و " حاضر حاضر " میگویند. آنهایی که اگر به آنها پیشنهاد شود به اشرف بروند از ترس قالب تهی میکنند ولی در خارجه مدافع خاله خرس مآبانه مجاهدین اشرف هستند و میخواهند ساکنان اشرف به هر قمیتی حتی به قیمت کشته شدن و تکه پاره شدن تک تک شان در آنجا بمانند!! البته که قیمت را آنها می پردازند و اینها نانش را می خورند و برای خود در پشت این و آن تریبون جایگاه کسب می کنند! به نوعی برای این گونه افراد " مرگ " و یا در تعبیر ایدئولوژیک آن " شهادت " خوب است ولی برای مرغ همسایه !
با مشخص تر شدن موضع آقای مسعود احمدی، میتوان به این معضل و به دیدگاه ایشان در این مقاله واضحتر جواب داد. ولی جالب است که این آقا هیچ ردی در این رابطه از خود باقی نمیگذارد! عکسی هم با توجه به ضوابط سایت همبستگی برای انتشار مقاله کنار مقاله ایشان چاپ نشده است!؟
اگر در گوگل جستجو کنید، خواهید دید که "مسعود احمدی" نامی است که بتازگی با نوشتن دو مقاله یکی "چهار خرداد مجاهدین" و دیگری "دوستی خاله خرسه " در صحنه مجازی پدیدار شده است! معلوم نیست که این اسم مستعار است و یا این آقا از خواب سی و اند ساله تازه بیدار شده و در صدد تحیل تمام مواردی است که خود در آنها حضور نداشته است. البته ناگفته نماند که جدیدا نامهای مستعار در فضای مجازی مد روز شده است تا در رابطه با مسائلی به این مهمی بدون بر عهده گرفتن هیچگونه مسئولیتی! اظهار نظر شود! بقول معروف سنگ مفت است و گنجشک مفت!
ضمن اینکه این آقا با توجه به اینکه از کلمه " اغلب " در تحلیل طنز گونه خود یاری گرفته است، باید توضیح بدهد، آن تعداد کمی که به نظر ایشان از موضع ناتوانی مجاهدین را ترک نکرده اند و لابد از نظر این آقا دلایل مکفی و قانع کننده ای داشته اند، چه کسانی هستند؟ و چند تن از این نفرات را نام ببرد تا مشخص شود، آیا اساسا قبول دارد که کسی میتواند مجاهدین و هر گروه سیاسی را به دلیل اختلافات نظرهای سیاسی ، تشکیلاتی ، ایدئولوژیک ترک کند یا اینکه از نظر ایشان همه بریده و وا مانده و ناتوان و ... از مبارزه هستند. یعنی هیچ اشکالی به سازمان مورد نظر در این جدایی های بسیار بر نمی گردد!؟ آیا ورود به یک سازمان سیاسی یک جاده یکطرفه و بدون بازگشت است. حتی اگر در مواضع سیاسی، تشکیلاتی و ایدئولوژیک آن سازمان از ابتدا تا انتها هزاران تغییر رخ دهد؟ آیا اعضایی که در مقطعی به سازمان پیوسته اند ناچار هستند برای اینکه تهمت بریده و خائن و .. نخورند تمام تحولات سازمان در انقلاب ایدئولوژیک و بندهای بیشمارش را قبول کنند؟ آیا باید تمام تحولات و موضع گیری های سیاسی سازمان را بدون هیچ اما و اگری بپذیرند؟ چه راه حلی پیش روی کسانی است که همچنان مبارزه را قبول دارند ولی این تحولات را در هر نوع آن – درست یا غلط - نمی پذیرند؟ چگونه باید برخورد کنند تا نام بریده و خائن و ناتوان از مبارزه بر روی آنها گذاشته نشود؟ آیا اساسا چنین حقی برای اعضای مجاهدین متصور است؟ اینها جوابهایی است که آقای احمدی که از قضا! بسیار آگاه از مسائل سازمانی به نظر میرسد باید پاسخگو باشد؟
در این رابطه بیاد نوشته ی سخیف فردی بنام " سعید یگانه " افتادم که زمانی با همین ادبیات آقای " مسعود احمدی" در نوشته ای بنا م " دفع شدگان خائن"!! در سایت همبستگی ملی! تمام کسانی که از مجاهدین بیرون آمده اند را " فضولات یک ارگانیسم زنده " نامیده بود!! و میگفت طبق آموزشهای سازمانی! "سازمان نیز یک ارگانیسم زنده است و دفع و جذب خودش را دارد !! بنابراین کسانی که از سازمان بیرون می روند دفع شده و به مثابه فضولات یک ارگانیسم زنده !! هستند. در رابطه با ارگانیسم زنده و تشبیه آن به سازمانها و گروه ها، من در جایی نوشته بودم که اگر بخواهیم با این دیدگاه به مسئله جدا شدگان بنگریم." ارگانیسم زنده ای که دفعش از جذبش بیشتر باشد را باید بیمار دانست و به مداوایش پرداخت". البته بیماری آن نیز بر همه مشخص است و احتیاج به بیان ندارد.
بنابراین می بینیم که امثال مسعود احمدی ها و سعید یگانه ها هستند که با چنین تحلیل هایی سنگ برداشته و بر سر سازمان مورد علاقه شان می کوبند و نه منتقدین. براستی اگر داستان دوستی خاله خرسه را به دقت بخوانیم خواهیم دید که خاله خرسها زمانی می توانند سنگ بر سر مرد دهاتی ساده و بیسواد! بکوبند که این مرد به رهنمودهای دلسوزانه یک فرد عاقل که به او در دوستی اش با خرس هشدار می دهد توجه نمیکند و بدون هیچ احساس تهدیدی کنار آن خرس بخواب خوش فرو میرود!
پس باید از خاله و دایی خرسه های کنار دستمان که منتظر فرصت هستند تا سنگ را بر فرقمان فرود آورند در هراس باشیم و نه از نقدها و تذکرات دلسوزانه دوستانمان.
البته خوشبختانه، مسئولین سایت همبستگی با هوشیاری مقاله سعید یگانه را البته در پی تذکر های متعدد حذف کردند و امیدوارم که در رابطه با نوشته مسعود احمدی نیز با همان هوشیاری عمل کنند. برای اینکه چنین دیدگاه هایی تا جایی که به آموزشهای درونی برمیگردد به خود مجاهدین مربوط است ولی وقتی پا به عرصه اجتماعی می گذارد پاسخ مناسب خود را دریافت خواهند کرد.
در انتها این آقای محترم چند تذکر – هشدار و تهدید!- سفت و سخت به منتقدین مجاهدین داده است که باید از ایشان پرسید : شما کی هستید که این هشدارها! را میدهید؟ قبل از هر چیز باید مشخص کنید که در کجا قرار دارید؟ هر وقت مجاهدین خود با اسم و رسم مشخص به دادن این هشدارها روی آوردند، آنوقت میتوان آنرا قبول یا نقد کرد. پس تا آنروز من چنین موضع گیری هایی را نه موضع گیری رسمی مجاهدین و نه قابل ارزش می دانم هر چند که در سایت همبستگی درج شده باشد .
از طرفی با این دیدگاه، باید از این به بعد به تمام هوادارانی که در تظاهرات های مجاهدین حضور دارند و از مواضع مجاهدین حمایت میکنند به چشم "ناتوانانی" نگریست که یا تحمل میدان مبارزه را نداشته اند – چون اغلب این هواداران کسانی هستند که از تشکیلات مجاهدین جدا شده اند و یا کسانی هستند که از دیدگاه مسعود احمدی ها لابد حتی به اندازه گروه اول جرات و جربزه و توان مبارزه را نداشته و هرگز به درون مجاهدین پا نگذاشته اند!! در آنصورت هواداران مجاهدین باید موضع خود را مشخص کنند که جزو کدام طیف از ناتوانان هوادار مجاهدین هستند و آقای احمدی باید پاسخ بدهند که چرا در حول و حوش مجاهدین فقط " ناتوانان از مبارزه "! حضور دارند؟ در اینصورت، آیا بهتر نیست بجای " انجمن هواداران مجاهدین " انجمنی بنام " انجمن ناتوانان هوادار مجاهدین " تاسیس شود!؟ این سئوال در عین طنز بودنش بسیارجدی است که باید به آن پاسخ داده شود. آیا این طرز برخورد تحقیر آمیز با هوادارانی است که در هر شرایطی به یاری مجاهدین برخاسته اند؟
از طرفی فراموش نکنیم که تعدادینه اندک از کسانی که از مجاهدین بیرون آمده اند همچنان در شورای ملی مقاومت عضویت دارند. در اینصورت اگر دیدگاه مسعود احمدی ها درست باشد، باید پرسید : شورای ملی مقاومت "ناتوانان از مبارزه و فضولات یک ارگانیسم زنده!" را چگونه در خود پذیرفته است؟ مگر اینکه القاب دکتر و طنز نویس و مهندس و ... غیره آنها را جزو آن کسانی کرده باشد که برای رعایتشان آقای مسعود احمدی ناچار شده است کلمه " اغلب " را به ابتدای جمله خود اضافه کند !
در همین جا قسمت اول مطلبی که در سه قسمت تنظیم کرده ام را به پایان می برم. در قسمت اول به این مقوله که "براستی خاله خرسه چه کسی است؟" پرداخته ام، امیدوارم که اگر تصمیم گرفتم این مطلب را ادامه بدهم در قسمت دوم، "به موضوع حق جدا شدن از یک گروه یا سازمان ، در قسمت سوم به تذکرات و به معنی دقیقتر – هشدارهای ! – آقای احمدی و ادعاهای او مبنی بر اینکه مجاهدین به همه نقدها و سئوالات پاسخ داده اند و تک تک موارد آن بپردازم.
از دوستان هوادار مجاهدین که میخواهند در این بحث شرکت کنند، میخواهم که اول جای خود را در میان طیف تعیین شده توسط آقای مسعود احمدی مشخص کنند. اگر مجاهد خلق به معنای عضو نیستند آیا در طیف ناتوانان بریده از مبارزه!! طوری که آقای مسعود احمدی توصیف کرده است جایی دارند؟ یعنی از سازمان مجاهدین به معنی تشکیلاتی آن جدا شده یا اساسا در آن پا نگذاشته اند.
چون در طیف هواداران باید مشخص شود که آیا با تحلیل مسعود احمدی ها! در رابطه با خودشان موافق هستند یا به آن اعتراض دارند؟
در انتها به نقل قولی از پدرم در اینرابطه اشاره میکنم – نقل به مضمون- : پدرم تعریف میکرد که روزی در مجلسی یکنفر پا روی دست کس دیگری گذاشته بود و بشدت فشار میداد و تا طرف می آمد فریاد بزند و اعتراض کند، دست بر دهانش گذاشته و میگفت : هیس، مجلس به هم می ریزد! و بعد فشار را هر چه بیشتر میکرد. برای بار چندم که این عمل تکرار شد. طرف شروع به داد و فریاد کرد که اگر واقعا نمیخواهی مجلس بهم بریزد چرا پایت را از روی دست من برنمیداری!؟ و بجای آن مرا وادار به سکوت میکنی!؟ داستان ما و پاسخ گویی هایمان نیز حکایت همین مجلس است.
عاطفه اقبال
29 ژوئیه 2011 برابر با 9 تیر 90
خط های زیر مطالب برای برجسته کردن یک قسمت از من است.
کپی به سایت همبستگی ملی برای حق پاسخگویی که البته تا به امروز درج نشده است