نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۸ مرداد ۱, پنجشنبه

شهدای جنبش مردم ايران نوين












بازداشت گسترده مقام های ایالتی در نیوجرسی bbc


اف بی آی در حال انتقال متهمان

تعدادی از بازداشت شدگان مقام های بلندپایه محلی هستند

پلیس فدرال آمریکا، اف بی آی، بیشتر از چهل متهم به فساد دولتی و پولشویی در ایالت نیوجرسی را بازداشت کرده است.

سه شهردار، دو عضو مجلس ایالتی نیوجرسی و تعدادی خاخام کلیمی از دستگیر شدگان هستند.

به گفته مقام های قضایی، سیصد مامور اف بی آی در بازداشت گسترده این افراد در دو ایالت نیوجرسی و نیویورک شرکت داشته اند.

این بازداشت ها در پی ده سال تحقیق کارآگاهان درباره فعالیت های غیرقانونی متهمان انجام شد.

به گفته رالف مارا، از دادستان های فدرال آمریکا، بازداشت های گسترده اف بی آی به صورت همزمان و در دو عملیات جداگانه انجام شده است.

یکی از این عملیات مربوط به فساد دولتی بخشی از بازداشت شدگان بوده است و 29 نفر در این رابطه متهم هستند.

از سوی دیگر، 15 تن هم در رابطه با پولشویی متهم هستند که تعدادی خاخام در میان آنها وجود دارد.

یکی از بازداشت شدگان متهم به انتقال غیرقانونی کلیه از اسرائیل برای پیوند به بیماران است.

این فرد متهم است کلیه نیازمندان اسرائیلی را به قیمت ده هزار دلار خریداری می کرده و آنها را در آمریکا تا 160 هزار دلار معامله کرده است.

کارآگاهان اف بی آی می گویند تحقیقات اولیه بر روی افرادی تمرکز داشته که از طریق یک بنیاد خیریه کلیمی، به پولشویی استغال داشتند.

در ابن حال، با گسترش دامنه تحقیقات کارآگاهان متوجه فساد دولتی مربوط به ساخت و سازهای کلان در ایالت نیوجرسی شدند.

به گفته اد کارر، از افسران اف بی آی مشکل فساد دولتی و مالی در نیوجرسی یکی از بزگترین آن در کل آمریکاست.

به گفته او این فساد به بخشی از فرهنگ سیاسی نیوجرسی تبدیل شده است.

از سال 2001 تاکنون، بیشتر از 130 مسوول ایالتی در نیوجرسی به فساد دولتیمحکوم شده اند یا این اتهام را پذیرفته اند.

شهید ناصر امیرنژاد




شنبه 30 خرداد 1388 – ساعت 9 صبح – دانشگاه آزاد واحد علوم تحقیقات

امروز صبح که بعد از چند هفته فرجه امتحانات به دانشگاه رفتم با صحنه عجیبی جلوی درب ورودی روبرو شدم. عده‌ای از دانشجویان جلوی درب ورودی اجتماع کرده بودند٬ حلوا و خرما بود و لباس سیاه٬ عده‌ای گریه می‌کردند٬ بعضی بهت زده هم دیگر را نگاه می‌کردند. یک عکس دست بعضی از بچه‌ها بود و یک تابلو عکس کمی آنطرف تر. کمی نزدیکتر که رفتم نوشته را می‌شد خواند “شهید ناصر امیرنژاد” … دانشجوی سال آخر مهندسی هوافضا. اهل یاسوج. دانشجویی که همه او را به نمونه بودن می‌شناختند .هم خانه‌ای یکی از دوستانم. کسی که تا چند روز پیش از همین پله‌ها بالا می‌امد و امروز دیگر بین ما نیست.

به دانشکده که رفتم در بین انبوه دانشجویان که به نشانه اعتراض تحصن کرده بودند٬ یکی از دوستانم (ع-*) را دیدم. شنیده بودم که دستگیر شده. از نحوه دستگیری‌اش گفت که چگونه بدون هیچ خطایی دستگیر شده٬ از بلاهایی که در وزارت کشور و کلانتری یوسف‌آباد و اوین و 240 سرش آمده بود٬ از پرونده‌اش٬ از خیلی چیزها…

*گفتنی است که ناصر امیرنژاد از دانشجویان ساعی کارشناسی هوافضای علوم تحقیقات بود. متاسفانه اطلاعاتی که در مورد وی در سایتهای اینترنتی مبنی بر 1)دانشجوی دانشگاه تهران 2)مقطع دکترا 3)شهادت در کوی منتشر شده صحت ندارد. وی در تظاهرات روز25 خرداد در ابتدای خیابان محمد علی جناح در تیراندازی از ساختمان بسیج زخمی و در تاریخ 28خرداد بر اثر خونریزی در بیمارستان به شهادت رسید.پیکر این دانشجو در ۲۹ خرداد ۱۳۸۸ در یاسوج تشیع و به خاک سپرده شد.

شناسایی و مشخصات یک بسیجی دیگر تفنگ بدست در تظاهرات اخیر تهران

نامبرده محمد جواد بصیرت از فرماندهان پایگاه مقاومت بسیج مسجد لرزاده تهران می باشد ! از شهروندان تهرانی خواهشمندم با پخش این عکس در محل سکونت ایشان واقع در تهران – میدان خراسان پشت فروشگاه قدس کوچه نائب اطرافیان و همسایگان وی را هشیار سازند که این بسیجی یک قاتل است !

از آنجائی که حجت السلام طائب فرمانده نیروی مقاومت بسیج اعلام کرده است که بسیجیان در برخوردهای اخیر به هیج وجه از سلاح گرم استفاده نمی کنند و آشوبگران در لباس بسیج به جنایت می پردازند ، برای کمک به این فرمانده بسیج یک آشوبگر دیگر را شناسایی نموده . نامبرده محمد جواد بصیرت از فرماندهان پایگاه مقاومت بسیج مسجد لرزاده تهران می باشد ! ایشان متهم است که در لباس بسیج ! در خیابان آزادی و جمالزاده تهران با استفاده از سلاح کلت کمری به روی ملت آتش گشوده است . از شهروندان تهرانی خواهشمندم با پخش این عکس در محل سکونت ایشان واقع در تهران – میدان خراسان پشت فروشگاه قدس کوچه نائب اطرافیان و همسایگان وی را هشیار سازند که این بسیجی یک قاتل است ! باید این افراد رسوا بشوند و بدانند گرچه در سایه امن حکومت اسلامی میتوانند دست به هر جرم و جنایتی حتی آدم کشی بزنند اما باید به ملت جوابگو باشند.

Javad+basirat+(2).jpg


, ادامه مبارزه و تشديد انزوای کودتاگران














پاسخ جنبش اعتراضی به تهديدات جديد خامنه ای, ادامه مبارزه و تشديد انزوای کودتاگران
*خامنه ای برای مردم جای هيچ ترديدی باقی نگذاشته است که اگر آزادی و احترام به حق رای می خواهند.. راهی ندارند جز اين که قبل از هر چيز او و پاسداران و امنيتی های همدستش را از اريکه قدرت به زير بکشند و خيمه ولايت مطلقه.. را بر سرشان خراب کنند. روشنگری: خامنه ای در سخنانی به مناسبت بعثت پيامبر مسلمانان در جمع برخی از مسوولان رژيم در 29 تير بار ديگر بخشی از تهديدات خود در نماز جمعه 29 خرداد را تکرار کرد. او با تفرعنی که ويژه ديکتاتورهای کر و کور شده از قدرت و سرمست سرنيزه و خون است, بار ديگر ميليونها شهروند ناراضی از ديکتاتوری و معترض به کودتا را فريب خورده های "کيد دشمنان" ناميد. او که با اعلام شتابزده تاييد خود از کودتا در صبح روز پس از اعلام آرا تقلبی و بيرون کشيدن احمدی نژاد از صندوق ها عملا نشان داد رهبر اصلی کودتاست, به جای آن که بگويد به چه حقی مزدوران و آدمکشانش سينه جوانان آزاديخواه اين مردم را در خيابان ها آماج گلوله های خود می کنند و به چه حقی در سياهچال ها آن ها را سلاخی و پيکرهای مثله شده شان را در سردخانه های ميوه انبار می کنند, گام گستاخانه ديگری به جلو گذاشت و اين بار رسما "نخبگان" و بسياری از ياران و همسنگران ديروز همين رژيم را آشکارا به سرکوبی خونين تهديد کرد. او با تفرعنی فاشيستی, وفاداری مطلق به خويشتن را "امتحان عظيم" برای "نخبگان" که در واقع اسم ديگر جناح معترض به انتخابات و همچنين هاشمی رفسنجانی است دانست و خطاب به آنان گفت:" نخبگان مراقب باشند، زيرا در امتحان عظيمی قرار گرفته اند و موفق نشدن در اين امتحان، تنها مردود شدن نيست بلکه موجب سقوط آنان خواهد شد." راستی وقتی رهبر رژيم جمهوری اسلامی يار غار سی ساله خويش که مقام ولايت خود را مديون کارچاق کنی های اوست, به "سقوط" تهديد می کند, و وقتی صدها نفر از ياران نظامش را به خاطر حفظ برتری قدرت پاسداران, نظاميان و امنيتی های قاچاقچی و آدمکش در سياهچال ها زير شکنجه کشانده است, با مردم و جوانان که هرگز از هيچ رانت قدرتی برخوردار نبوده اند چه می کند؟ خامنه ای با تهديدات تازه خود دژ اصلی و جرثومه واقعی توطئه و جنايت و آدمکشی و سرکوب را در لحظه حاضر به مردم نشان داده است. او با تهديدات خود برای مردم جای هيچ ترديدی باقی نگذاشته است که اگر آزادی و احترام به حق رای می خواهند؛ اگر می خواهند که به عنوان يک شهروند به رسمت شناخته شوند, و اگر نمی خواهند زير سرکوب دائمی و رژيم سرنيزه زندگی کنند, راهی ندارند جز اين که قبل از هر چيز خامنه ای و پاسداران و امنيتی های همدست او را از اريکه قدرت به زير بکشند و خيمه ولايت مطلقه, اين ننگ تاريخ معاصر ايران را بر سرشان خراب کنند. خامنه ای اشتباه می کند اگر گمان می برد که می تواند نارضايتی در ميان نيروهای سابقا وفادار به نظام ولايی را با تهديد به تصفيه و کشتار از اعتراضات توده ای در خيابان ها جدا کند تا بتواند هر دو را جدا جدا درهم بکوبد. با گذشت بيش از يک ماه از شروع بحرانی که کودتای انتخاباتی و طرح تصفيه گسترده جناحی نقطه شروع آن بود, هم شکاف در بالا و هم اعتراضات در پائين هر کدام به نوعی و به شکلی تعميق شده اند. در واقع هم معترضين درونی رژيم و هم نيروی خيابان هر يک به شيوه خويش دست کودتاگران را خوانده اند. جناح اصلاح طلب که با تيغ سرکوب روبروست ناچار است چه بخواهد و چه نخواهد حداقل تا حدی که گردن خودش رااز تيغ نجات دهد, به اعتراض ادامه دهد و جنبش خيابان که اکنون شعار "مرگ بر ديکتاتور" را بيش از پيش به شعار محوری خود نزديک می کند, از ادامه شکاف و گسترش آن در درون رژيم به سود ادامه اعتراضات خود بهره برداری می کند. بهترين پاسخ به تهديدات خامنه ای ادامه تلاش برای گسترش انزوای دستگاه آبروباخته کودتاچی و کندن خندق به گرد آن است. جنبش اعتراضی مردم ايران با تظاهرات و تجمعات خيابانی به مناسبت ها و بهانه های مناسب و با فريادهای شبانه بر پشت بام ها و با سر دادن فرياد مظلوميت و مقاومت و مبارزه مادران زندانيان و جانباختگان آدم کشی های رژيم, تاکنون نقش بسزايی در اين انزوا داشته است. ناگفته روشن است هر طرح, برنامه و اقداماتی از سوی ناراضيان درونی در معرض تصفيه رژيم, صرفنظر از اين که اجرايی هستند يا نيستند و صرفنظر از اين که انگيزه طراحان آن چيست, فقط به شرطی که اختلافات درونی رژيم را در وضعيت فعلی تشديد و تقويت کند, می تواند در عمل به انزوای دستگاه ولايی کمک کند.
30 تیر 1388 04:37
نظر شما
نام: زهرا الموتی
ای-میل: zahra alamoti@yahoo ,com
22:11 1 مرداد 1388
این درست است که خامنه ای وباندش،اینطور است وآنطور،اما مگر اینهائی که امروزه خود را منجی مردم ایران اعلام میکنند وموج سبز استعماری راه انداخته اند،کمتر از ارتجاع غالب،در جنایت وچپاول دست داشته اند؟ کسانیکه نام جمع شدن دور جنایت کاران وچپاول گرانی نظیر رفسنجانی،خاتمی وموسوی و...را تاکتیک میگذارند،یا معنای تاکتیک را نمی دانند و یا در پی تحمیق ما هستند. آنان که ما را حواله به بیرون آمدن رهبری،ملی ویا انقلابی در آینده میکنند تا جنبش را از این مرحله واز انحصار سبز پوشان جنایت کار،به جلو حرکت دهد،قانون مندی های اجتماعی را میدانند ومیدانند که در این شرایط مشخص که جامعه فاقد یک نیروی،ملی ویا انقلابی که از حد اقل اعتماد عمومی برخوردار باشد،است،بنابراین کسی وجود ندارد که از شقه شدن رژیم به نفع مردم سود ببرد وبتواند از این ترک استفاده کرده وخود را گسترش دهد ومسیر جنبش را تصیح نماید،لذا یا خامنه ای موقتا هم که شده خواهد توانست آن را یک دوره به عقب بیاندازد و یا جنبش مردم با همین ترکیب رهبری! تا انتها پیش خواهد رفت. این انتها،در خارج، یعنی تغیر تعادل قوای منطقه به نفع امریکا که مساوی خواهد بود با دست بالا داشتن باند رفسنجانی در حاکمیت. اینها که فکر میکنند،سرنگونی رزیم،به نفع امریکا و یا باند رفسنجانی،است،یا هالو هستند ویا گرگ سیاسی. تجربه عراق وافغانستان،بعنوان آخرین تجربه ها،در دسترس است. امریکا وکلا غرب تا خارج از رزیم آلترناتیو ی فرا گیری را در اختیار نداشته باشند،خط تغیر رژیم را نخواهند رفت،لذا باند سبز رفسنجانی،بهترین آلترناتیو داخل رژیم برای آنها میباشد. رفسنجانی وباندش نیز،چون احمق نیستند،خوب میدانند که اولا از میان رفتن جمهوری اسلامی یعنی از میان رفتن آنها ودوما اگر هم بخواهند،نخواهند توانست،لذا منفت آنها ومنفعت امریکا،در بودن ،آن جمهوری اسلامی ای است که دیگر بدنبال داشتن هژمونی در منطقه وامریکای لاتین نباشد. کسانی نظیر کاظم علم داری ومسعود رجوی با تیز هوشی ضد انقلابی خود این مسئله را در یافته اند. تلاش این چند هفته گذشته رجوی در چرخش به سمت رفتن زیر قبای رفسنجانی وشال استعماری موسوی از یک سو و حضور کاظم علمداری وهمسرش در بین اعتصابیون نیویورک،تائید بر فهم صورت مسئله از طرف آنان است. در این "شرایط مشخص" هر کس وهر جریان سیاسی وبا هر بهانه ای،مثل پروانه دور شمع باند رفسنجانی به سخن گوئی موسوی،بچرخد،و در حد توان، تلاش ننماید،دست پلنگان تیز دندانی،نظیر رفسنجانی،موسوی و...را از سر جنبش مردم ایران کوتاه ننماید،در فکر لیفت ولیس شخصی وخائن به مردم ایران وخونهای به زمین ریخته شده جوانان این مرز وبوم در راه رسیدن به آزادی میباشد.

عکس : حداد عادل و بانو در انگليس!

زیارت قبول حاج آقا
حال و احوال چطوره؟
چه سعادتی که شمارو در لندن در فروشگاه primark زیارت می‌کنیم!
چقدر این مانتو و روسری به حاج خانوم میاد ماشالله، حیف که تو ایران مجبورا چادر سرشون کنن! آخه ظاهراً مردای انگلیسی می‌تونن ایشونو بدون چادر ببینن ولی‌ مردای ایرانی نه!
راستی‌ نمیدونم چرا با زیارت شما در اینجا بد جوری یاد شعار مرگ بر انگلیس افتادم که این همه سال با هم تکرارش کردیم، لابد اونم فقط مال توی ایرانه، مگه نه؟!
خوب حاج آقا با اجازتون، دفعهٔ بعد که به سلامتی بلاد کفر تشریف آوردین حتما در خدمتتون باشیم،
اجرتونم بابت این همه سعی‌ و تلاش تو مراکز خرید لندن با خانوم فاطمهٔ زهرا!



چهلم ندا در کنار مادر ندا خواهیم بود

















دیدار برخی از مادران کمپین و فعالان جنبش زنان با مادران ندا، سهراب و اشکان

پنجشنبه ۱ مرداد ۱۳۸۸ - ۲۳ ژوييه ۲۰۰۹

didar-ba
تغییر برای برابری - شامگاه روز گذشته ۳۱ تیرماه تعدادی از مادران کمپین یک میلیون امضا و فعالان جنبش زنان، به دیدار مادر ندا آقاسلطان رفتند تا ضمن تسلیت به او بگویند چهلم ندا در کنارشان خواهند بودو حق خواهی را پاس خواهند داشت، به او بگویند که سال هاست این جنبش برای حق خواهی اش تلاش می کند، برای برابری خواهی به زندان می رود وعلیه تبعیض فریاد می زند و هم اکنون نیز فرزندانی را در بند دارد. مادر ندا روز پنجشنبه ۸ مرداد ساعت ۵ بر مزار دخترش خواهد بود.

مادر ندا از فرزند شهیدش چنین یاد کرد: "27 سال داشت از کودکی خاص بود و ارتباط نزدیکی با خدا داشت، آواز می خواند و اهل موسیقی بود و کتاب های فلسفی و چرایی های زندگی اش پایانی نداشت. همین چرایی ها او را به رشته ی الهیات کشاند اما بعد از مدتی از این رشته انصراف داد و مطالعاتش را به صورت فردی پی گرفت. ندا بسیار جسور و شجاع بود و از کودکی در مقابل هیچ حرف زوری سر فرود نمی آورد. همین ویژگی اش او را به خیابان کشاند".



ساعتی بعد مادران داغدار سهراب اعرابی و اشکان سهرابی که خود فرزندان حق طلب شان را در این مبارزه مدنی از دست داده بودند و همچنین زنان فعال جبهه مشارکت که همسران دربند دارند به دیدار این مادر داغدار آمدند و در فضایی آکنده از اشک و اندوه مادران داغدیده ی سه شهید در کنار هم و مقابل حضار نشستند.

مادر شهید اشکان سهرابی از چگونگی مرگ فرزند عزیزش گفت: " بیایید بپرسید. این بچه خیلی سر به زیر بود. من خانه بودم شام درست می کردم. اشکان گفت می روم خانه ی دوستم وزود برمی گردم. با دلشوره گفتم زود بیا خیابان شلوغ است. چند دقیقه نگذشته بود که دوستش آشفته حال آمد و گفت به خدا من ندیدم چه شد اما اشکان را زدند. گفتم کی گفت نمی دانم فقط دیدم که اشکان را زدند. خودم را سرآسیمه رساندم فقط گفت مادر سوختم. با موتوری که می آمد او را به بیمارستان رساندیم. در بیمارستان چند ثانیه از پشت در دیدمش. ده دقیقه بعد در بیمارستان شهید شد".

پروین فهیمی مادر شهید سهراب اعرابی هم شهادت فرزندش را روایت کرد و گفت شما خوش شانس تر بودید. روزی که در آگاهی شاپور عکس سهراب را شناسایی کردیم یک ماه از سرگردانی من در مقابل دادگاه انقلاب و زندان اوین می گذشت. من می رفتم که سهراب را پیدا کنم و عکس او را به هر زندانی که آزاد می شد نشان می دادم شاید خبری از پسرم داشته باشد. روزهای آخر وحشت کرده بودم که این طولانی شدن و بی خبری و تلفن نزدن دلیلی دارد در تمام این مدت به هر جا می توانستم سر زدم و نامه دادم اما هیچ کسی پاسخ گو نبود و می گفتند زندان است و زنگ می زند. مرا آزار دادند. شکنجه ی روحی دادند".

مادر ندا از روز شهادت ندا و روزهای بعد از آن سخن گفت: "روزهای پیش از آن حادثه گفت که همه ی ما دیدیم و شنیدیم. ندا تا چند دقیق پیش از حادثه تلفنی با ما در تماس بود. مدت کوتاهی بعد از آخرین تماس استاد ندا با ما تماس گرفت و گفت پای ندا تیر خورده و به بیمارستان شریعتی منتقل شده است. ما به سرعت خود را به بیمارستان رساندیم و استاد موسیقی ندا را دیدیم که سراسر لباس اش غرق در خون است و بعد گفتند کتف اش گلوله خورده و کم کم متوجه مان کردند که پیش از رسیدن به بیمارستان به شهادت رسیده است. مادر ندا گفت که مسئولان پزشک قانونی اجازه خواستند که از مغز استخوان ندا برای پیوند دیگری استفاده کنند که موافقت کردیم. اما خبر شهادت ندا به سرعت منتقل شد. ما سکوت کردیم که بتوانیم جنازه ی او را تحویل بگیریم و صبح روز یک شنبه در پزشک قانونی بهشت زهرا جنازه ی او را به ما تحویل دادند. در تمام این مدت به طور مداوم ماموران و پلیس آمد و شد داشتند اما برخوردشان بسیار محترمانه بود اما اصرار داشتند که قاتل ندا را پیدا کنند به همین منظور تعداد زیادی از دوستان و اعضای خانواده را مورد پرسش و بازجویی قرار می دادند تا قاتل را پیدا کنند اما برای ما مهم نبود فقط می خواستیم با این شرایط کنار بیاییم.

ما خیلی مراسم و برنامه های عمومی اعلام نکردیم که برای مردم اسباب دردسر نشود. برای مراسم ختم به چند مسجد مراجعه کردیم. از جمله مسجد رضا در میدان نیلوفر و چند مسجد دیگر که هیأت امنای مسجد موافقت نکردند.

مسجد امام جعفر صادق بالای پل سید خندان موافقت کرد.. ما هشت و نیم شب اعلامیه را چاپ کردیم و ساعت دوازده و نیم متوجه شدیم که خبر در اینترنت پخش شده است. در عین حال به این دلیل که می دانستیم در مراسم تعداد زیادی شرکت خواهند کرد نگران شدیم که مبادا تعداد دیگری از جوانان در این برنامه بازداشت و یا کشته شوند و به همین دلیل مراسم را لغو کردیم. البته مطمئن هم نبودیم که اجازه ی برگزاری این مراسم داده می شد یا نه چون برای شب هفت هیچ مسجدی به ما اجازه ی برگزاری مراسم را نداد و تنها در بهشت زهرا یک تالار برای صرف شام موافقت کرد اما بعد از نیم ساعت از حراست بهشت زهرا با ما تماس گرفتند و نامه ای نشان دادند که بر اساس آن هیچ کدام از کسانی که در درگیری های بعد از انتخابات کشته شده اند حق برگزاری مراسم را ندارند. این حکم کلی و از طرف وزارت اطلاعات بود که به تمام مساجد ابلاغ شده بود. در مواردی هم شرایط بسیار سختی گذاشته بودند که خانواده ی کشته شدگان باید سه جواز کسب و تعهد نامه می گذاشتند که اگر مردم بیایند اتفاقی نمی افتد. سنگ های بزرگی می انداختند که خانواده ها از برگزاری هر مراسمی منصرف شوند. بعد از مدتی در مقابل سوال ماموران و کارآگاهانی که می گفتند به دنبال قاتل ندا هستند گفتیم ما از شما نمی خواهیم قاتل را معرفی کنید و با این روحیه ی نامساعد به حال خود رهایمان کنید. سهراب را چه کسی کشت؟ اشکان را چه کسی کشت؟

زمانی که ما به مزار ندا می رفتیم با ما کاری نداشتند اما با کسانی که خارج از اعضای خانواده به مزار ندا می رفتند برخورد می شد و در مواردی حتا با یکی از بستگان ما را که سر مزار ندا رفته بود برخورد کرده بودند که چرا می آیی و سر خاک ندا می نشینی.

خانواده ندا شایعاتی را که در مورد حضور پدر ندا در صدا وسیما و یا فرودگاه مطرح شده بود را تکذیب کردند و گفتند تا به حال با هیچ رسانه ای مصاحبه نکرده اند.

تا سپیدی چند ندا فاصله است؟

ساعتی بعد حمید پناهی استاد موسیقی ندا آقا سلطان به جمع سوگواران پیوست و روایت خود را از لحظه ی شهادت ندا چنین توصیف کرد: "پیش از این حادثه ما می گفتیم و می خندیدیم تا زمانی که بعد از درگیری در خیابان و شلیک گاز اشک آور به کوچه پناه بردیم. چشمانمان را مقابل آتش گرفتیم. ساعت دقیقا 18:10صدای کوتاه سفیر گلوله ای را شنیدیم و دیدم که ندا به روی زمین افتاد.

پیش از مرگ فقط گفت: "آقای پناهی سو.." حتا سوختم را نتوانست کامل ادا کند. وقتی گفتم بمان سرش را تکان داد و گفتم دستم را فشار بده دستش را فشار داد.

حمید پناهی حرف های دیگرش را در شعرهایی که برای ندا سروده بود خلاصه کرد و برای حاضران خواند. قرار است این شعر به طور کامل در روزنامه اعتماد منتشر شود اما بخش هایی از آن در زیر می اید :

تا سپیدی چند ندا فاصله است؟
به هوا برخاست از منیت های جاری دور شد
دشمن ظلم و عدوی زور شد
لحظه ای از ما برید .. حر شد و او حور شد
و ندا آمد ندا آمد ندا در نور شد
چه آسان او به من گفت سوختم
و چه آسان او فرو غلطید هم نشین درد شد
زرد شد دخترم سرد شد
تا رهایی را شناخت حور شد
ندا آمد ندا آمد ندا در نور شد

چهلم ندا در کنار مادر ندا خواهیم بود


دیدار برخی از مادران کمپین و فعالان جنبش زنان با مادران ندا، سهراب و اشکان


پنجشنبه ۱ مرداد ۱۳۸۸ - ۲۳ ژوييه ۲۰۰۹

didar-ba
تغییر برای برابری - شامگاه روز گذشته ۳۱ تیرماه تعدادی از مادران کمپین یک میلیون امضا و فعالان جنبش زنان، به دیدار مادر ندا آقاسلطان رفتند تا ضمن تسلیت به او بگویند چهلم ندا در کنارشان خواهند بودو حق خواهی را پاس خواهند داشت، به او بگویند که سال هاست این جنبش برای حق خواهی اش تلاش می کند، برای برابری خواهی به زندان می رود وعلیه تبعیض فریاد می زند و هم اکنون نیز فرزندانی را در بند دارد. مادر ندا روز پنجشنبه ۸ مرداد ساعت ۵ بر مزار دخترش خواهد بود.

مادر ندا از فرزند شهیدش چنین یاد کرد: "27 سال داشت از کودکی خاص بود و ارتباط نزدیکی با خدا داشت، آواز می خواند و اهل موسیقی بود و کتاب های فلسفی و چرایی های زندگی اش پایانی نداشت. همین چرایی ها او را به رشته ی الهیات کشاند اما بعد از مدتی از این رشته انصراف داد و مطالعاتش را به صورت فردی پی گرفت. ندا بسیار جسور و شجاع بود و از کودکی در مقابل هیچ حرف زوری سر فرود نمی آورد. همین ویژگی اش او را به خیابان کشاند".



ساعتی بعد مادران داغدار سهراب اعرابی و اشکان سهرابی که خود فرزندان حق طلب شان را در این مبارزه مدنی از دست داده بودند و همچنین زنان فعال جبهه مشارکت که همسران دربند دارند به دیدار این مادر داغدار آمدند و در فضایی آکنده از اشک و اندوه مادران داغدیده ی سه شهید در کنار هم و مقابل حضار نشستند.

مادر شهید اشکان سهرابی از چگونگی مرگ فرزند عزیزش گفت: " بیایید بپرسید. این بچه خیلی سر به زیر بود. من خانه بودم شام درست می کردم. اشکان گفت می روم خانه ی دوستم وزود برمی گردم. با دلشوره گفتم زود بیا خیابان شلوغ است. چند دقیقه نگذشته بود که دوستش آشفته حال آمد و گفت به خدا من ندیدم چه شد اما اشکان را زدند. گفتم کی گفت نمی دانم فقط دیدم که اشکان را زدند. خودم را سرآسیمه رساندم فقط گفت مادر سوختم. با موتوری که می آمد او را به بیمارستان رساندیم. در بیمارستان چند ثانیه از پشت در دیدمش. ده دقیقه بعد در بیمارستان شهید شد".

پروین فهیمی مادر شهید سهراب اعرابی هم شهادت فرزندش را روایت کرد و گفت شما خوش شانس تر بودید. روزی که در آگاهی شاپور عکس سهراب را شناسایی کردیم یک ماه از سرگردانی من در مقابل دادگاه انقلاب و زندان اوین می گذشت. من می رفتم که سهراب را پیدا کنم و عکس او را به هر زندانی که آزاد می شد نشان می دادم شاید خبری از پسرم داشته باشد. روزهای آخر وحشت کرده بودم که این طولانی شدن و بی خبری و تلفن نزدن دلیلی دارد در تمام این مدت به هر جا می توانستم سر زدم و نامه دادم اما هیچ کسی پاسخ گو نبود و می گفتند زندان است و زنگ می زند. مرا آزار دادند. شکنجه ی روحی دادند".

مادر ندا از روز شهادت ندا و روزهای بعد از آن سخن گفت: "روزهای پیش از آن حادثه گفت که همه ی ما دیدیم و شنیدیم. ندا تا چند دقیق پیش از حادثه تلفنی با ما در تماس بود. مدت کوتاهی بعد از آخرین تماس استاد ندا با ما تماس گرفت و گفت پای ندا تیر خورده و به بیمارستان شریعتی منتقل شده است. ما به سرعت خود را به بیمارستان رساندیم و استاد موسیقی ندا را دیدیم که سراسر لباس اش غرق در خون است و بعد گفتند کتف اش گلوله خورده و کم کم متوجه مان کردند که پیش از رسیدن به بیمارستان به شهادت رسیده است. مادر ندا گفت که مسئولان پزشک قانونی اجازه خواستند که از مغز استخوان ندا برای پیوند دیگری استفاده کنند که موافقت کردیم. اما خبر شهادت ندا به سرعت منتقل شد. ما سکوت کردیم که بتوانیم جنازه ی او را تحویل بگیریم و صبح روز یک شنبه در پزشک قانونی بهشت زهرا جنازه ی او را به ما تحویل دادند. در تمام این مدت به طور مداوم ماموران و پلیس آمد و شد داشتند اما برخوردشان بسیار محترمانه بود اما اصرار داشتند که قاتل ندا را پیدا کنند به همین منظور تعداد زیادی از دوستان و اعضای خانواده را مورد پرسش و بازجویی قرار می دادند تا قاتل را پیدا کنند اما برای ما مهم نبود فقط می خواستیم با این شرایط کنار بیاییم.

ما خیلی مراسم و برنامه های عمومی اعلام نکردیم که برای مردم اسباب دردسر نشود. برای مراسم ختم به چند مسجد مراجعه کردیم. از جمله مسجد رضا در میدان نیلوفر و چند مسجد دیگر که هیأت امنای مسجد موافقت نکردند.

مسجد امام جعفر صادق بالای پل سید خندان موافقت کرد.. ما هشت و نیم شب اعلامیه را چاپ کردیم و ساعت دوازده و نیم متوجه شدیم که خبر در اینترنت پخش شده است. در عین حال به این دلیل که می دانستیم در مراسم تعداد زیادی شرکت خواهند کرد نگران شدیم که مبادا تعداد دیگری از جوانان در این برنامه بازداشت و یا کشته شوند و به همین دلیل مراسم را لغو کردیم. البته مطمئن هم نبودیم که اجازه ی برگزاری این مراسم داده می شد یا نه چون برای شب هفت هیچ مسجدی به ما اجازه ی برگزاری مراسم را نداد و تنها در بهشت زهرا یک تالار برای صرف شام موافقت کرد اما بعد از نیم ساعت از حراست بهشت زهرا با ما تماس گرفتند و نامه ای نشان دادند که بر اساس آن هیچ کدام از کسانی که در درگیری های بعد از انتخابات کشته شده اند حق برگزاری مراسم را ندارند. این حکم کلی و از طرف وزارت اطلاعات بود که به تمام مساجد ابلاغ شده بود. در مواردی هم شرایط بسیار سختی گذاشته بودند که خانواده ی کشته شدگان باید سه جواز کسب و تعهد نامه می گذاشتند که اگر مردم بیایند اتفاقی نمی افتد. سنگ های بزرگی می انداختند که خانواده ها از برگزاری هر مراسمی منصرف شوند. بعد از مدتی در مقابل سوال ماموران و کارآگاهانی که می گفتند به دنبال قاتل ندا هستند گفتیم ما از شما نمی خواهیم قاتل را معرفی کنید و با این روحیه ی نامساعد به حال خود رهایمان کنید. سهراب را چه کسی کشت؟ اشکان را چه کسی کشت؟

زمانی که ما به مزار ندا می رفتیم با ما کاری نداشتند اما با کسانی که خارج از اعضای خانواده به مزار ندا می رفتند برخورد می شد و در مواردی حتا با یکی از بستگان ما را که سر مزار ندا رفته بود برخورد کرده بودند که چرا می آیی و سر خاک ندا می نشینی.

خانواده ندا شایعاتی را که در مورد حضور پدر ندا در صدا وسیما و یا فرودگاه مطرح شده بود را تکذیب کردند و گفتند تا به حال با هیچ رسانه ای مصاحبه نکرده اند.

تا سپیدی چند ندا فاصله است؟

ساعتی بعد حمید پناهی استاد موسیقی ندا آقا سلطان به جمع سوگواران پیوست و روایت خود را از لحظه ی شهادت ندا چنین توصیف کرد: "پیش از این حادثه ما می گفتیم و می خندیدیم تا زمانی که بعد از درگیری در خیابان و شلیک گاز اشک آور به کوچه پناه بردیم. چشمانمان را مقابل آتش گرفتیم. ساعت دقیقا 18:10صدای کوتاه سفیر گلوله ای را شنیدیم و دیدم که ندا به روی زمین افتاد.

پیش از مرگ فقط گفت: "آقای پناهی سو.." حتا سوختم را نتوانست کامل ادا کند. وقتی گفتم بمان سرش را تکان داد و گفتم دستم را فشار بده دستش را فشار داد.

حمید پناهی حرف های دیگرش را در شعرهایی که برای ندا سروده بود خلاصه کرد و برای حاضران خواند. قرار است این شعر به طور کامل در روزنامه اعتماد منتشر شود اما بخش هایی از آن در زیر می اید :

تا سپیدی چند ندا فاصله است؟
به هوا برخاست از منیت های جاری دور شد
دشمن ظلم و عدوی زور شد
لحظه ای از ما برید .. حر شد و او حور شد
و ندا آمد ندا آمد ندا در نور شد
چه آسان او به من گفت سوختم
و چه آسان او فرو غلطید هم نشین درد شد
زرد شد دخترم سرد شد
تا رهایی را شناخت حور شد
ندا آمد ندا آمد ندا در نور شد