۱۳۸۹ خرداد ۱۷, دوشنبه
«محمد نبودی ببینی»، برادرت را کشتند!
بعید میدانم کسی در دههی ۶۰ در ایران زندگی کرده باشد و «نوحه محمد نبودی ببینی» (۱) کویتیپور را نشنیده باشد و خاطرهای غمانگیز و تلخ از آن نداشته باشد. این نوحه که به یاد محمد جهانآرا فرمانده سپاه پاسداران خرمشهر (۲) خوانده شده بود هر سال در سالگرد آزادی خرمشهر جان تازهای میگرفت و ابزاری میشد که با آن خمینی، نیروی برآمده از انقلاب ضدسلطنتی را در تنور جنگ ضدملی و میهنی میریخت تا پایههای سرکوب و غارت منابع ملی را تحکیم بخشد و چند صباحی بر عمر حکومتش بیافزاید. در آن روزها نوحه و عزا وسیلهی کارایی بود برای حاکم کردن نظام جهل و تاریکی. هم نوحه و هم نظام ولایت فقیه از یک نقطه برمیخاستند، از رنج و عذاب و اندوه مردم. و یک فرهنگ را اشاعه میدادند، فرهنگ مرگ و نیستی و با یک چیز دشمن بودند، شادی و نشاط مردم.
برای مایی که زندان بودیم، رنج شنیدن این نوحه و دیگر نوحههای رژیم که آن روزها بازارشان به شدت داغ بود مثل خیلی مصیبتهای دیگر دو چندان بود. این نوحه و دیگر نوحههای مرسوم رژیم فقط در سالگرد آزادی خرمشهر و روزهایی که عملیات جنگی در جبههها جریان داشت طنینانداز نبود بلکه روزانه و گاه بطور مداوم سوهان روح و اندیشهی زندانی بود.
ما هم مصیبت جنگ و ویرانی را داشتیم و هم آوار شکنجه و اعدام و شقاوت و بیرحمی را. و این نوحه مثل دیگر نوحههای جنگ، ما را به هر دو بخش این تراژدی سنجاق میکرد؛ هم بشارت تداوم جنگ و ویرانی را میداد و هم بوی شکنجه و آزار و اذیت روحی و جسمی را داشت.
این نوحه، برای زندانی در بند، یادآور حسینیه اوین و راهروهای بازجویی، شکنجه گاهها، شعبههای دادستانی بود و پیشدرآمد و «موزیک متن» مراسم شکنجهی جسمی و روحی(۳).
یادآور روزهای سیاه قزلحصار و سلولهای تنگ و تاریک و «قبرهای» (۴) مخوف آن؛
یادآور سلولهای سرد و توأم با تنهایی گوهردشت.
روزگار ما به همین منوال گذشت تا سال ۶۷ و قتلعام زندانیان سیاسی به فرمان خمینی. آنوقت بود که همه چیز در نگاهم تغییر کرد؛ حتی نوحهی «محمد نبودی ببینی».
این بار نوحه برایم بار عاطفی هم پیدا کرد! با آن که خاطرات دردآوری از آن داشتم یک جوری مرا به قتلعام شدگان نیز پیوند میداد.
از آن وقت به بعد هر وقت که این نوحه را میشنوم بیاختیار به یاد حسن جهان آرا، (۵) برادر کوچکتر محمد جهان آرا سوژهی اصلی این نوحه میافتم که پس از تحمل هفت سال زندان، در تابستان ۶۷ ، «سر دار» از او «گشت بلند».
از چهرهی آرام و متین حسن به چهرهی صدها دوست و همراهی میرسم که سالهای سال در کنارشان زیسته بودم.
در طول این سالها هربار که نوحه را میشنیدم با خودم میگفتم حالا چه کسی برای مظلومیت حسن جهان آرا و دیگر بچهها که به فرمان «امام ِ عادلِ» محمد جهان آرا و به دست «یاران» او مظلومانه قتلعام شدند خواهد خواند؟
روزها گذشت تا آهنگ زیبای «محمد نبودی ببینی» اثر گروه «کافران بینام» (۶) که به نوعی بازسازی نوحهی معروف «محمد نبودی ببینی» است دوباره مرا به گذشته پیوند داد. احساس کردم آنچه را که مایل بودم بگویم این آهنگ زیبای رپ با طعنه و طنز از زبان لاکپشتی سبز بخوبی بیان میکند و حاصل ۳۰ سال حکومت نظام ولایت فقیه را به چالش میگیرد.
ممد نبودی ببینی اینجا آبادیه و
مثل ما بچشی طعم آزادی و
از زندگی نباشی تو ناراضی و
ممد رفتی بهشت ولی جات خالیه
نیستی ببینی شکم سیر چه حالیه
شام گوشت تازه و غذا مرغ و پلو
صبحونه شیر و کره عسلی هست جلو
... همه متفکر و کسی معترض نیست
قانون برقراره و منحرف نیست
همه چی استاندارد و تعریف شده
مردم بیمه و زیر و بر تعریف شده
...
در روزهای گذشته هربار که این آهنگ را گوش میکردم با خودم میگفتم: چقدر جای «حسن» در این آهنگ خالی است. ایکاش گروه «کافران بینام» (برادران اصلانی) از داستان حسن جهان آرا و مرگ مظلومانهاش خبر داشتند. چند روزی در این حال و هوا بودم که چیزی بنویسم و نکتهی اصلی را که جایش در این رپ زیبا خالی است بگویم اما تعلل میکردم تا یکی از دوستانم که اتفاقاً او نیز چون من زندانی بود و از کشتار ۶۷ جسته و با حسن آشنا، تشویقم کرد که بنویسم.
ای کاش کسی پیدا میشد و محمد جهان آرا و دیگر پاسداران ولایت فقیه را خطاب قرار میداد و میگفت:
«محمد نبودی ببینی»، خمینی چگونه بعد از شکست در جنگ، انتقامش را از زندانیان بیدفاع که یکی از آنها برادرت بود گرفت.
«محمد نبودی ببینی» برادرت را بعد از تحمل ۷ سال زندان و شکنجه و رنج، چگونه مظلومانه به دار کشیدند. «محمد نبودی ببینی» مادرت هر بار چگونه با هزار مصیبت و درد و اندوه به عشق دیدار عزیز دلبندش، این راه دور را میپیمود و از دیدن چهرهی رنجور حسن ملالتش دوچندان میشد.
«محمد نبودی ببینی» بعد از هفت سال آوارگی و دربدری پشت در زندانها، چگونه امید مادرت را ناامید کردند و به جای جگرگوشهاش یک کیسه کهنه و مندرس تحویل او دادند و با تندی و عتاب او را راندند.
«محمد نبودی ببینی»، «صدام یزید کافر» بالاخره باقیمانده جنازههای دوستان و رفقای تو رو تحویل مادرانشان داد، اما «امام عادل » تو و جانشین برحقاش، حتی محل دفن حسن را هم به مادرت خبر ندادند. پیرزن با همهی ضجه و نالهای که کرد ندانست کدام خاک سرد و سیاه عزیزش را در خود پنهان کرده است. «محمد نبودی ببینی» مادرت در عزای حسن اجازه سوگواری هم نداشت.
«امام» تو که گریه و زاری را به رایگان میبخشید، آن را از مادرت دریغ کرد. «محمد نبودی ببینی» مادرت به بهانهی تو که «عزیز» نظام جهل و جور هستی برای حسن هم میگریست.
«محمد» شاید میبودی و خودت طناب دار را به گردن «حسن» که چیزی جز مهر مردم به دل نداشت میانداختی و آخرین لگد را خودت به سینهی او میزدی (۷) تا بلکه «حورالعین» را در آغوش کشی.
«محمد» چه خوب که نبودی تا این جنایت را مرتکب شوی.
«محمد» توصیف فاجعه بیش از آن است که در چند سطر بگنجد.
ایرج مصداقی ۱۳ خرداد ۱۳۸۹
Irajmesdaghi@yahoo.com
www.irajmesdaghi.com
پانویس:
۱- نوحه «محمد نبودی ببینی» اثر غلام کویتیپور است که در سال ۶۱ خوانده شد.
http://www.4shared.com/account/file/40789387/d136198e/Mammad-Nabudi.html
اصل نوحه را علاقمندان موسیقی بوشهر با صدای جهانبخش کردی زاده (بخشو) شنیدهاند. این نوحه در واقع روی ملودی نوحه معروف بوشهری بازخوانی شده بود. نوحهی اصلی در آدر زیر است.
http://www.4shared.com/audio/qhKREde3/Bakhshu.html
برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به آدرس زیر رجوع کنید.
http://samani.blogpars.com/?blogname=samani&post=31
۲- محمد جهانآرا در سقوط مشکوک هواپیمای سی ۱۳۰ حامل فرماندهان ارتش، همراه با موسی نامجو، ولیالله فلاحی، جواد فکوری، یوسف کلاهدوز و ... در ۶ مهرماه ۱۳۶۰ کشته شد.
۳- بازجویان برای تمدد اعصاب! و روحیه گرفتن برای اعمال شکنجهی بیشتر و تشدید فشار روی زندانی، خیلی اوقات همراه با صدای نوحه و سینهزنی به شکنجه زندانیان مشغول میشدند و همراه با ریتم سینهزنی ضربات کابل را فرود می آوردند. در «قبرهای» قزلحصار که یکی از مخوفترین شکنجهگاههای رژیم بود هم صدای نوحه و تلاوت قرآن یکی از ابزارهای فشار روی روح و روان زندانی بود.
۴- قبر- در سالهای ۶۲ و ۶۳ به محلی در زندان قزلحصار اطلاق میشد که در آن زندانی را مجبور میکردند با چشمبند در جعبهای برای ماهها بنشیند و شکنجههای جسمی و روحی گوناگونی را متحمل شود. شرح آن را در کتاب «دوزخ روی زمین» و جلد دوم «نه زیستن، نه مرگ» دادهام.
۵- حسن جهان آرا در ارتباط با مجاهدین دستگیر و به ۱۵ سال حبس محکوم شد. خبر اعدام او در ضمیمهی شمارهی ۲۶۱ نشریهی مجاهد، سازمان مجاهدین خلق ایران، به تاریخ ۱۵ شهریور ۱۳۶۴ به چاپ رسید که صحیح نبود، وی آن موقع زنده ماند تا در کشتار ۶۷ جاودانه شود.
۶- آرمان و آزاد اصلانی این نوحه را تبدیل به آهنگ زیبای محمد نبودی بببینی کردند که در آدرس زیر میتوانید گوش کنید.
http://www.pezhvakeiran.com/page1Video1.php?id=602
۷- در جریان کشتار ۶۷ در زندان گوهردشت در میانههای راه وقتی که موضوع قتلعام از پرده بیرون افتاد و دیگر پاسداران نیازی به نقش بازی کردن نداشتند، زندانیان را به صراحت تهدید میکردند که لگد آخر را خودشان به سینه آنها خواهند زد. در جریان این کشتار در زندان گوهردشت در حالی که زندانیان را روی چهارپایه و صندلی قرار داده و طناب دار را به گردنشان انداخته بودند پاسداران با زدن لگد به شکمشان، آنها را از روی چهارپایه به پایین پرت کرده و موجبات خفه شدنشان را فراهم میکردند.
منبع: سايت ديدگاه
Was There a Massacre at Deir Yassin?
Notify me of new HIR pieces! | |
Was There a Massacre at Deir Yassin? Historical and Investigative Research, 20 Nov 2005 Preface In any conflict, we can expect the interested parties to say that their opponents are bad, so finding the balance of justice requires that we go beyond the mutual accusations of the participants. In the Arab-Israeli conflict, supporters of the PLO charge that the "Palestinian refugee problem" stems from supposed civilian massacres carried out by Jewish forces, which created a panic resulting in the flight of the Arab population. The argument rests almost exclusively on the repetition of the allegation that Jewish forces perpetrated a massacre of Arab civilians at Deir Yassin. Since the entire argument rests heavily on Deir Yassin, what will be left of the accusation against the Jews if Arab civilians were not massacred at Deir Yassin? ________________________________________________________ Allegations by Arabs What happened at Deir Yassin? One way to get a feel for why so many people around the world believe that Jewish forces massacred Arab civilians at Deir Yassin is to read a major newspaper. For example, according to The Guardian, Deir Yassin is
Several things are noteworthy about the way in which the Guardian writes. The first is that the Guardian takes it for granted that there was a massacre at Deir Yassin, even though this allegation has always been hotly disputed. But not a hint of that controversy in the Guardian's article. I shall come back to this. Second, notice that the phrase “the conquest of Palestine” is designed to suggest that a place existed called ‘Palestine,’ and that it was conquered in a war of aggression. In fact, however, a foreign colonial power, Britain, had baptized a piece of land in the Middle East as ‘Palestine’ after the Ottoman Empire lost its Middle Eastern possessions in 1918. In 1921-22, the British radically re-drew the boundaries of ‘Palestine,’ making it less than half its previous size. That’s how much reality ‘Palestine’ had.[1a] But even if one were to grant the reality of ‘Palestine’ the Guardian would still be wrong when it claims that this land was conquered in a Jewish war of aggression, because the Jews were defending themselves from an Arab attack. And by the way, the explicit and loudly stated Arab objective was to exterminate the Israeli Jews. Consider what Azzam Pasha, Secretary General of the Arab League, promised:
That the attacking Arabs could speak this way only three years after Adolf Hitler had finished exterminating the European Jewish population is astonishing. One wishes to avert the eyes but one must not -- this reveals how fiercely the antisemitic passion burned in the hearts of Israel’s Arab enemies in 1948. Notice also that the Guardian’s phrase “the most spectacular single attack” appears to suggest that there were many such attacks, as if the Jews had conducted themselves on the battlefield worse than the Arabs. But...it was the Arabs who meant to exterminate the Jews. And the Arabs were not alone. The Nation, in 1948, publishing the official documents it had obtained, exposed that the US State Department supported, and the British Foreign Office sponsored, the Arab side in this war. This included the British sending captured Nazi officers to 'advise' the Arab armies.[2a] So given that the Guardian braves historical absurdity in order to write with an anti-Jewish slant, we are now entitled to wonder if the Guardian might not be dishonest when it takes it for granted that there was a massacre of Arab civilians by Jewish forces at Deir Yassin. But if we are capable of skepticism on this point, it is because we have performed the historical analysis, which most people do not. Most people simply read the Guardian, trusting what they read, and what they understand is that the Arab allegations are supposedly fact. They are not. The allegations about Deir Yassin on the Arab side all seem to go back to a certain Hussein Khalidi. As Palestine Facts explains,
This is what Dana Schmidt from the New York Times wrote in 1948:
[ NOTE: Although the New York Times calls the Irgun a "terrorist" group, this is a slander, for which consult the footnote.[4b] ] Now, to understand whether Hussein Khalidi's charges should have been believed in the first place, it pays to recall who was Hajj Amin al Husseini, because Hajj Amin was Khalidi's boss. Hajj Amin mentored Yasser Arafat and Al Fatah, the core of the PLO, but before that he was the Mufti of Jerusalem, from which position he organized terrorist riots against innocent Jews in the British Mandate territory in 1921, 1929, and 1936-37 (the British rewarded him with the post of Mufti after he organized the first terrorist riot in 1920). During World War II, Hajj Amin became a top Nazi and organized SS divisions in Yugoslavia composed of tens of thousands of Bosnian Muslim volunteers who were responsible for many of the hundreds of thousands of Serbian, Jewish, and Roma civilian deaths at the Croatian death-camp system of Jasenovac (others they killed in their homes). Hajj Amin also played a leading role in getting some 400,000 Hungarian Jews sent to die in Auschwitz.[5] It was Hajj Amin al Husseini who created the "Palestine Arab Higher Committee," which, as the New York Times informs us (see above), had Hussein Khalidi for secretary. So, if the charge of a massacre at Deir Yassin came from the leader of Hajj Amin’s organization, doesn’t that suggest that the accusation might be a fabrication? What would be the smoking gun that the Arab accusations about Deir Yassin were, in fact, fabrications?
How did the BBC document this? Nusseibeh confessed! I point out two things. The first is that the BBC report came out three full years before the 2001 article in the Guardian that got us started, and which accuses the Israeli Jews -- with zero hint of a controversy, as if it were a standard historical fact -- of having supposedly committed a massacre at Deir Yassin. The second is that there is no reason to doubt what the BBC reports, as it fits perfectly with everything else we know. For example, it fits nicely with the fact that, in 1948, the Mufti Hajj Amin al Husseini, through his Arab Higher Committee, of which Khalidi was the secretary, was trying to get the Palestinian Arabs to flee the area. Joseph Farah, a Christian Arab, has documented with Arab newspaper articles written close to the time of the events that there was no ambiguity on this point.[6] It turns out that
The Arab newspapers lamented this as a tactical mistake:
Both of the above quotes come from the Arab newspapers that Farah cites (and there are others). Finally, there was never anything to substantiate the charges of rape. "Contrary to claims from Arab propagandists at the time and some since, no evidence has ever been produced that any women were raped. On the contrary, every villager ever interviewed has denied these allegations. Like many of the claims, this was a deliberate propaganda ploy, but one that backfired. Hazam Nusseibi, who worked for the Palestine Broadcasting Service in 1948, admitted being told by Hussein Khalidi, a Palestinian Arab leader, to fabricate the atrocity claims. Abu Mahmud, a Deir Yassin resident in 1948 told Khalidi 'there was no rape,' but Khalidi replied, 'We have to say this, so the Arab armies will come to liberate Palestine from the Jews.' Nusseibeh told the BBC 50 years later, 'This was our biggest mistake. We did not realize how our people would react. As soon as they heard that women had been raped at Deir Yassin, Palestinians fled in terror.'"[14] Let us review:
What, then, are those who would accuse the Jews of chasing out the Arabs left with? ________________________________________________________ Allegations by Jews Supporters of the PLO are fond of citing Jewish sources, because some Jewish sources indeed have claimed that there was a massacre at Deir Yassin. For example, the same 1948 New York Times article by Dana Adams Schmidt says this:
For many, this is will look like automatic proof that the massacre happened because, they ask themselves, why would Jews lie against self-interest? Ah, but that assumes that all Jews have the same interest -- a touch of antisemitism (“they’re all the same. . .”). In fact, "the Jews" did not make an accusation about Deir Yassin -- the Jewish Agency did. So the question is: Did this organization, by name "Jewish Agency," have an interest in smearing the Jewish army led by Menachem Begin, the Irgun Tzvai Leumi (or Irgun, for short, or ETZEL, in acronym), with the label 'terrorist'? The answer is yes. Israeli Jews have been sharply divided politically from the time before the founding of the state of Israel. Before becoming a state, the Yishuv, the Jewish community in British Mandate Palestine, was a motley collection of unions, plus some other organizations. The left was dominant, so most political activity was conducted in the unions, which developed political parties, and eventually also militias. But the dominant feeling among leftists, who were the overwhelming majority, is that they didn't want to participate in any violence -- even in self-defense. This extreme pacifism of the Zionist Jews made their self-defense quite difficult, and historian Anita Shapira has written an entire volume trying to understand why it took so long for these Jews to begin to defend themselves from Arab terrorist attacks:
Now, the leftists were sharply divided among themselves on many questions, and certainly on all the important questions. But the sharpest divide in the Yishuv -- which reflected an equally deep divide in the Diaspora -- was between the leftists, the socialist/mainstream Labor Zionists and the ‘Revisionists.’ The latter received this name because they wanted a Zionist movement that was more open to different kinds of ways of life, rather than the frankly bolshevist strand of socialism that the Labor Zionists favored. In addition, these so-called Revisionists believed that, in the face of wave after wave of Arab terrorist riots against innocent Jewish civilians in the 1920s and 30s, the pacifist attitude of the dominant leftists, which forbade reprisals, was politically unwise and morally absurd. So they created the Irgun Tzvai Leumi (ETZEL).
For their use of force in self-defense (from which all Jews in British Mandate Palestine benefited), the Irgun was called ‘fascist’ by the Labor Zionists and their allies. This shows how passionate the leftist Jews had been before 1936-37 in their pathological renunciation of all violence, even in self-defense, and also the depth of the feelings aroused by the political split among the Jews.[9] Once this political context is understood, it makes sense that some Jews joined the chorus of lies about Deir Yassin. As we saw above, it was the Jewish Agency accusing the Irgun. The Jewish Agency was run by David Ben-Gurion and Moshe Sharett, who were not stout defenders of the Jews, exactly (read about that here). The Irgun and Lehi (these were the names of the two main Revisionist militias) had been persecuted by Ben-Gurion's Haganah. Despite this, when the war of 1948 exploded, the Revisionists swallowed their pride and joined the Haganah to defend Israel like good patriots, but the political conflict continued to seethe. Historian Uri Milstein, author of the most meticulously researched multi-volume history of the 1948 war, explains as follows:
Keep in mind that the core of the Haganah was the Palmach -- essentially the private militia of the leftist MAPAM party, which is why MAPAM had so much influence over the Haganah. Now, despite the wartime union between the leftists and the Revisionists, there was a desire among many in the left to discredit the Revisionists, even at the cost of Jewish security (for the war still raged), in such a way as to deny them any political role in the future state. Thus, the allegation by the leftists -- and especially by MAPAM -- became that soldiers of the Irgun and Lehi had supposedly committed a massacre at Deir Yassin. Historian Uri Milstein writes: “The Dir Yassin affair occurred on April 9 1948, following the capture, by Irgun, Lehi, and Palmach soldiers, of this Arab village, situated west of Jerusalem. The following day, Meir Pa’il, Internal Security Unit commander, responsible for organizing activities against the Irgun and Lehi in Jerusalem, reported to Chief of Haganah National HQ, Yisrael Galili (also a leader of the leftist Mapam Party), that 254 men women and children were massacred by Irgun and Lehi troops in Dir Yassin. This was a false report.”[10] All of the crucial political information appears in the quote above. The Jewish source making the Deir Yassin allegation against the Irgun and Lehi, Meir Pa’il, was an official in the Haganah (the leftist militia), and his job was “organizing activities against [the Revisionist forces of] the Irgun and Lehi.” He made his report to a leader of the leftist MAPAM party; MAPAM was interested in derailing the Revisionists, as Milstein explains: “For much of MAPAM’s leadership at the time, the great disaster facing the Yishuv [the Jewish community in Israel] was not its defeat in the battle for the roads or losing America’s support for the founding of a Jewish state, but a possible agreement between the Hagana and ETZEL [Irgun Tzvai Leumi]. Anything that would thwart this development was legitimate in their eyes. The decisive struggle would occur when the Zionist Executive met. And then, for MAPAM, opportunity knocked; Deir-Yassin happened.”[11] What Milstein is saying is that because there was a sharp political rivalry between leftist MAPAM and the Irgun, the accusation that the Irgun had committed a massacre at Deir Yassin was convenient for MAPAM. The first thing that must be pointed out is what this implies about the culture and ethics of the Jewish forces and people. If some Jews could remove other Jews as political rivals by accusing them of having committed a massacre against Arab civilians, this means that the Jewish side considered the targeting of Arab civilians a tremendous crime. It is worth pausing to fully absorb this. And, once absorbed, it is worth returning to this: Azzam Pasha told us above how the Arabs felt about their Nazi-led forces killing Jewish civilians: this was the goal. Perhaps the above paragraph should be read once again. It's the sort of thing that produces Enlightenment. Now, given that MAPAM had a political motive to slander the Irgun, it should not come as a big surprise that Meir Pa’il, MAPAM’s weapon against the Irgun, could not back up his allegations. Uri Milstein writes, “On a massacre following the battle there is only the account of Me’ir Pa’il, who claims that he was in the village during and after the battle.”[12] But, in fact, all the evidence gathered by historian Uri Milstein suggests that Me’ir Pa’il was never there, contrary to what Pa’il has claimed: [Quote From Uri Milstein Starts Here] Moshe Idelstein, the friend who supposedly had invited Pa’il to Deir-Yassin, asserts, “I didn’t invite Me’ir Pa’il and he wasn’t at Deir-Yassin.” Other ETZEL and LEHI men state that Pa’il was not at Deir-Yassin and could not have been there without their knowing it. Zetler, Ra’anan, Barzilai, Lapidot and Zelivansky state that they did not see Pa’il at Deir-Yassin. Pa’il’s claims also go unsubstantiated by Hagana personnel. Statements by She’alti’el, Mart, Eldad and Schiff mention neither his name nor his code names (“Avraham” and “Ram”). Pa’il spoke about exchanges between him and Palmach soldiers in Deir-Yassin. Eren and Gihon, who were acquainted with Pa’il at the time, did not see him at Deir-Yassin. Shlomo Havilyo, the Hagana’s western Jerusalem commander, was at Givat-Sha’ul on April 9th. “I didn’t see Me’ir Pa’il,” he says. “I knew him well. I’d remember it if he was there.” Ari’eli, who supervised the burials, says that he did not see Me’ir Pa’il at Deir-Yassin, much less talk with him about the number of bodies buried or any other matter.”[13] [Quote From Uri Milstein Ends Here] To read Uri Milstein’s section on the distortions and fabrications about Deir Yassin in full, with his references, visit here: The political divide in Israel has not abated, and some of those Jews who made the original fraudulent accusations about Deir Yassin -- for example, Meir Pa'il -- are still alive and repeating them. An entire edifice of historical fabrications has been built to glorify the leftist leaders during the War of Independence and simultaneously to besmirch the Revisionist camp and their political heirs.[13a] ________________________________________________________ What happened at Deir Yassin? So what happened at Deir Yassin? Certainly, quite a few Arab civilians died (the best estimate puts the toll at 110, not 254), but they died during the course of the battle, and they were not targeted for destruction. On the contrary, efforts were made to warn them before the battle started. Menachem Begin, leader of the Irgun, gives the following account:
________________________________________________________ The Moral Argument Coming back to the arguments made by supporters of the Arabs, let us ask this question. How could the accusation of a massacre at Deir Yassin -- even had it been true -- make the argument that it is recruited for, namely, that the moral position of the Israeli Jews is inferior and therefore that they owe the Arabs? Even if the Jews had massacred Arabs at Deir Yassin (which they did not), given the historical context of the 1948 war, it would not alter the global moral position of the Jews versus the Arabs. Consider: First, the Jews did not start the 1948 war. After the UN voted to create the state of Israel alongside an Arab state in the Levant in 1947, the Arab states chose not to recognize Israel and immediately declared war, with the enthusiastic support of Arabs living in British Mandate Palestine, who participated. It was a lopsided contest. Israel, at the time a sliver of land much smaller even than its current diminutive size, and without a real army, was attacked simultaneously by all the surrounding Arab states. Moreover, Israel’s enemies stated very clearly that their objective was genocide. I quote again Azzam Pasha, Secretary General of the Arab League, who promised:
The war was brutal, and the Arabs took no prisoners. Any Jews who fell alive into Arab hands were routinely tortured to death (I shall spare you the details of the methods). This happened to such an extent that most Jewish soldiers left wounded on the battlefield, beyond the reach of their comrades, would commit suicide by exploding a grenade.[17] The Arabs also directed many attacks against civilians. For example, on April 12 Dana Schmidt, from the New York Times, insisted that
And yet, the day after,
The two events are not even remotely equivalent. Deir Yassin was being used as a base to attack Jewish convoys going to Jerusalem. It was a legitimate military target. Many civilians did die there, but they died as a result of combat operations, and efforts were made to warn them before the attack began. Nobody targeted the Arab civilians at Deir Yassin. By contrast, “78 Jews, mostly medical personnel riding to Hadassah Hospital” are not a military target, but the very opposite of one. So we have the following: 1) The creation of the state of Israel was legal: it was approved by a vote in the General Assembly at the UN. 2) The war of aggression by the surrounding Arab states was illegal -- as all wars of aggression naturally are. 3) The stated objective of Israel’s enemies was to exterminate the Jews. 4) In the conduct of war, the Arabs routinely targeted Jewish civilians and murdered captured Jewish soldiers. None of this is to deny that some crimes were committed by Jewish soldiers, and the best documentation on Deir Yassin (for example, the work of Uri Milstein) does argue for the claim that some individual soldiers committed individual crimes in the heat of combat. What the best documentation denies is the accusations that were loudly made: namely, 1) that a mass of civilians was rounded up after the battle and massacred, and 2) that women were raped. The best research on Deir Yassin also denies the claim that 254 civilians died in the attack (the best documented figure is 110). Individual crimes of war are committed by every side in every war. They shouldn't be, but an army whose soldiers commit zero crimes in wartime has not yet been assembled. What matters when morally evaluating an army in a particular war, then, is not whether crimes of war occurred at all (since some always will), but whether such crimes of war were policy, whether they were common, and whether they were internally prosecuted and punished by the army itself. In the case of the Arabs (who, lest we forget, were the aggressors) murdering civilians was policy: in fact their policy was the extermination of the Jewish people. In the case of the Jews, crimes of war were so exceptional that the accusation of a massacre could be used by one Jewish faction against another to provoke horror in Jewish society and gain a political advantage. Moreover, lest we forget, the Jews did not even start this war -- they were merely fighting for their survival. Thus, even if one could argue that Jewish forces massacred Arab civilians at Deir Yassin, this incident by itself would not affect the global moral balance. What is remarkable is that Deir Yassin is almost the only case that supporters of the PLO bring up in order to support the claim that the Israeli Jews supposedly chased the Arabs out in 1948. And the accusation is a fraud. Footnotes and Further Reading [1] The Guardian (London), November 28, 2001, Guardian Features Pages, Pg. 6, 1697 words, Inside Story: The Sharon files: A Belgian court will today decide whether to try Ariel Sharon for war crimes. Julie Flint uncovers secret documents that detail Israel's involvement in the 1982 massacres at Sabra and Shatila, Julie Flint [1a] Where does the name ‘Palestine’ come from? The ancient Romans gave the name ‘Syria-Palestina,’ in the second century, to land that previously included the Roman province of Judea (land of the Jews), and before that independent Judah (land of the Jews). Why the name change? Because the Roman Empire carried out a genocide of the Jews in the first and second centuries (this is often referred to as ‘The First Jewish War’ and ‘The Second Jewish War,’ with another bout of extermination in between called ‘The Diaspora Revolt’).
The point of the name change for the Roman exterminators was to make it seem as if this was not Jewish land, but the land of the Philistines (that’s what ‘Palestine’ means: land of the Philistines):
The Philistines disappeared from the historical record around the year 603 BCE, when the Babylonians took them captive to Babylon. So the name change from Judea to ‘Syria-Palestina’ by the Romans some 730 years later, in the second century CE, was simply part of a larger effort by the Romans to wipe out the Jews. They were cleansing the Jewish people from their own land. The final genocidal onslaught of the Romans against the Jews was simply breathtaking.
It was the emperor Hadrian who came up with ‘Syria-Palestina.’ And that’s the ancient history of the name ‘Palestine.’ The recent history goes like this.
This freshly designated ‘Palestine,’ however, did not correspond to the present boundaries of the State of Israel, which the so-called ‘Palestinians’ claim for themselves; it was much larger, including all of what is present-day Jordan. In 1922, however, the British declared that much of that territory would not be called ‘Palestine,’ after all. So in just four years, quite a lot of people who, by British colonialist fiat, had just become ‘Palestinian,’ became non-Palestinian again, and once again by British colonialist fiat. Remarkable, isn’t it? Making and unmaking ‘Palestinians’ is the easiest thing in the world.
Notice that when the British designated an area with the name ‘Palestine,’ the Jews were understood to be ‘Palestinians,’ which is why “the Jews,” many of whom had never left this area, “were in Palestine by right.” [2] Howard M Sachar, A History of Israel (New York: Knopf, 1979)p. 333 [2a] In 1948, the Left-wing Nation magazine exposed British support/instigation of Arab violence aimed at crushing Israel in cradle
[3] The Jerusalem Post, June 16, 2000, Friday, BOOKS; Pg. 13B, 806 words, An 'old historian' hits back, Yisrael Medad [4] http://www.palestinefacts.org/pf_independence_war_diryassin.php [4a] ARABS SAY KASTEL HAS BEEN RETAKEN; JEWS DENY CLAIM; By DANA ADAMS SCHMIDT; Special to THE NEW YORK TIMES. New York Times (1857-Current file); Apr 12, 1948; ProQuest Historical Newspapers The New York Times (1851 -- 2001) pg. 1 [4b] Supporters of the PLO often claim that the Irgun, in its later years led by Menachem Begin, was a terrorist organization. This is an attempt to create a moral equivalence between the Israeli Jews on the one hand, and the Nazi-trained Palestinian fascists on the other. This has been helped along by slanders emanating from the leftist movements which dominated Jewish political life at the time of the founding of Israel, and which did everything they could to discredit their rivals, the Revisionists, of whom Begin was the most prominent leader after Jabotinsky's death. It is true that Begin was an armed revolutionary, but this in itself does not make him a terrorist. A terrorist deliberately targets innocent civilians. Did the Irgun? No. Quite the contrary. The Irgun was formed to retaliate against Arab terrorists because the Revisionists were disgusted with the policy of self-restraint advocated by the dominant leaders in the Yishuv (the Palestinian Jewish community), which policy called for no reprisals despite the serious loss of Jewish civilian life. Retaliation against one's attackers is self-defense, not terrorism. When the Irgun later proclaimed a Revolt against the British they went to great lengths in order to protect civilian lives. Their strategy was designed to affect only property.
[5] The most complete documentation on this is here:
Some of this material was originally published here:
[6] “The world's collective amnesia.” Posted: September 19, 2002; 1:00 a.m. Eastern; © 2002 WorldNetDaily.com; by Joseph Farah. [7] The Cairo daily Akhbar el Yom, Oct. 12, 1963. [8] The Jordanian daily newspaper Al Urdun, April 9, 1953. [8a] Irgun Zeva'i Le'umi “The National Military Organization” (Etzel, I.Z.L.); Jewish Virtual Library. [9] To see the absurd extremes leftist Jews went to, and the spectacular amounts of terrorist Arab violence which they tolerated while refusing to fight back, read: Shapira, A. 1992. Land and power: The Zionist resort to force 1881-1948. New York & Oxford: Oxford University Press. [9a] Milstein, Uri 1996 History of the War of Independence: Out of crisis came decision. Vol. 4. A. Sacks, trans. New York: University Press of America. (pp.376-396) [10] Milstein, U. 1999. The Rabin file: An unauthorized exposé. New York. (p.357) [11] Milstein, Uri 1996 History of the War of Independence: Out of crisis came decision. Vol. 4. A. Sacks, trans. New York: University Press of America. (p.384) [12] Milstein, Uri 1996 History of the War of Independence: Out of crisis came decision. Vol. 4. A. Sacks, trans. New York: University Press of America. (p.378) [13] Milstein, Uri 1996 History of the War of Independence: Out of crisis came decision. Vol. 4. A. Sacks, trans. New York: University Press of America. (p.378) [13a] For an analysis and documentation of this, see: Milstein, U. 1999. The Rabin file: An unauthorized exposé. New York. (p.357) [14] "Deir Yassin," by Mitchell Bard
[15] Begin, Menachem 1964 The Revolt: Story of the Irgun. Tel-Aviv: Hadar Pub. Co. [16] Howard M Sachar, A History of Israel (New York: Knopf, 1979), p. 333 [17] Historian Uri Milstein, who has produced the definitive history of the 1948 war, recounts many battles with great detail in his work “The Rabin File.” It becomes clear from these descriptions just how routine the suicide of wounded Jewish soldiers on the battlefield was, who feared the atrocities they knew only too well would follow at the hands of the enemy Arabs. [18] Milstein, U. 1996. History of the War of Independence: Out of crisis came decision. Vol. 4. New York: University Press of America. (p.387) |
Deir Yassin Remembered
Deir Yassin Remembered Post Your Comment (1 comment) | eMail to a friend Return to Dayr Yasin כדילתרגם לעברית |
Posted on January 18, 2007
33 min 17 sec http://www.DeirYassin.org Early in the morning of April 9, 1948, commandos of the Irgun (headed by Menachem Begin) and the Stern Gang attacked Deir Yassin, a village with about 750 Palestinian residents. The village lay outside of the area to be assigned by the United Nations to the Jewish State; it had a peaceful reputation. But it was located on high ground in the corridor between Tel Aviv and Jerusalem. Deir Yassin was slated for occupation under Plan Dalet and the mainstream Jewish defense force, the Haganah, authorized the irregular terrorist forces of the Irgun and the Stern Gang to perform the takeover. In all over 100 men, women, and children were systematically murdered. Fifty-three orphaned children were literally dumped along the wall of the Old City, where they were found by Miss Hind Husseini and brought behind the American Colony Hotel to her home, which was to become the Dar El-Tifl El-Arabi orphanage. |
The above documents, article, interviews, movies, podcasts, or stories reflects solely the research and opinions of its authors. PalestineRemembered.com makes its best effort to validate its contents.
«اشترن» و «ایرگون» در «دیر یاسین»
همنشين بهار
مَحرم این نوشته کسانی هستند که با ستمکاران (دجالّان و اشغالگران)، سیاسی برخورد نمیکنند و بیعدالتی را در هر کجای عالم که باشد برنمیتابند و نسبت به سرنوشت معشوق زیبا و در بندمان (ایران زمین)، که خسته و زخمی، چشم انتظار و نگران است، احساس مسئولیت میکنند.
______________________
اصل جنایت محکوم نیست، اگر به نفع رژیم باشد محکوم است !
در آغاز انقلاب که به خاطر داستان «کمپ دیوید» کارتر و سادات و بگین، بر سر زبانها بود و مرگ بر این و مرگ بر آن مثل نقل و نبات دهانها را آب میانداخت، مردم این شعار را هم میدادند: بگین بگین، مرگ بر بگین.
دوتا بگین اول که بگوئید معنا میداد، شعار را خوش آهنگ کرده بود.
***
از نقش مناخم بگین در گروه شبه نظامی ایرگون که به صغیر و کبیر رحم نمیکرد، جسته گریخته چیزهایی شنیده بودم. بعدها دیدم در کتابش (شورش The Revolt)، اشغال فلسطین و شبیخون به دیریاسین را توجیه کرده و طلبکار هم شده است.
در آغاز انقلاب وقتی از ستم جهانخواران و نوکرانشان میشنیدیم اصل جنایت را محکوم میکردیم و این بسیار زیبا بود. درست است چیز زیادی حالیمان نبود اما، سادگیمان با بلاهت میانه نداشت. حالا خیلی ها که دانش روزگار را فوت آباند و هیچکس را جز خودشان دماغ در نمیآورند، جانشان به لب میآید تا عملکرد دولت اسرائیل را که چون دزد سر گردنه شاخ و شونه میکشد، زیر نور بگیرند. گوئی اصل جنایت محکوم نیست، اگر به نفع رژیم باشد محکوم است !
________________________________________
آیا سطح عمومی درك ما از تاریخ شكلگیری قضیه فلسطین مطلوب است؟
رفتار «نجیبانه» نوادگان فکری و سیاسی مناخم بگین Menachem Begin با کشتی های صلح و داوطلبان بی سلاحی که برای مردم ستمدیده ی غزه علاوه بر آذوقه و سورسات، «شادی و امید» میبردند، مرا به یاد کشتار «دیر یاسین» Deir Yassin انداخت. آنجا نیز کماندوهای سر تا پا مسلح، مردم بیدفاع را به گلوله بستند و توجیه کردند.
دیر یاسین چیست؟ کجا است؟ چرا باید از آن یاد کرد؟ و، اصلاً مسئله فلسطین به ما چه مربوط است؟
اگرچه قضیه (Cuase) فلسطین از جنگ جهانی دوم به این سو در کانون اخبار جهان است،
اگرچه مرا بياد چهره آبی عشق و امثال «شُکری» (شکرالله پاکنژاد) و علی اکبر صفايي فراهاني (فرمانده نام آشناي سياهکل) و موسی خیابانی و عبدالرسول مشکين فام (حسن سلامه)... و نیز، لیلا خالد و جورج حبش و کوزو اکاموتو 岡本公三) ) عضو ژاپنی ارتش سرخ میاندازد،
اگرچه حق کُشی و وتوی همیشگی طالبان نفت و دلار را به نفع اشغالگران به خاطرم میآورَد...
اگرچه با تنهائی و غربت و آوارگی اش همنشینم اما، نمیتوانم براحتی در باره اش بنویسم. چرا؟ برای اینکه مرتجعین ظالم و کاسه لیس نیز که همواره منتظرند تغاری بشکند و ماستی بریزد، زیر عَلم فلسطین سینه میزنند تا بر واپسگرایی و بیداد خودشان سرپوش بگذارند.
در این هوای گرگ و میش و پُر گرد و خاک، نمیتوان براحتی مسائلی مثل فلسطین و دیر یاسین را باز کرد.
اما، از سوی دیگر میبینم مدعیان صاحب اختیاری جهان و پادوهای رنگارنگشان در همه گلوگاهها و کوچه پس کوچه ها (رادیو، تلویزیون، مطبوعات، سینما، تئاتر...، اینترنت) کمین کرده اند و شیپور پایان تاریخ و آرمانخواهی میزنند و گربه میرفصانند و جار میزنند فدا و صداقت و ارزشهای والا، برای فاطمه تنبان نمیشود. باید گذاشت در کوزه، آبش را خورد...
میبینم سانسورچیان کینه توز و مال اندوز نمیخواهند وقایعی چون دیریاسین بر سر زبانها بیافتد و چرت اشغالگران را پاره کند، ترجیح میدهند گرد فراموشی بر آن بنشیند.
اگر نسل جدید از وقایعی چون کاتین Katyn یا دیر یاسین خبر ندارد، چندان قابل سرزنش نیست، در ذهن نسل پیشین نیز اینگونه مسائل با گرد و غبار همراه است. اینگونه نیست؟
این روزها که همه علیه اقدام دولت نتان یاهو در آبهای مدیترانه موضعگیری نموده و نام فلسطین بیش از همیشه طرح شده، این سئوال مرا رها نکرد:
آیا سطح عمومی درك ما از تاریخ شكلگیری قضیه فلسطین و جنبش صهیونیسم Zionism مطلوب است؟
در برابر میراث خواران ارتجاع و استعمار، نباید چون قاعدین زانوی تسلیم در بغل گرفت، باید همچون سحوری شبهای تار، آواز صبح سر داد. به همین دلیل مسائلی چون دیریاسین را باید زنده کرد.
در های و هوی دنیای کنونی، ضرب انگشت به یک لیوان، البته بسیار ناچیز است و به حساب نمیاید اما، آنچنان که حنیف هم گفت تا کهکشانها اثر خود را خواهد گذاشت.
________________________________________
غیریهودیان شرّشان را کم کرده و گورشان را گم کنند.
روستای دیر یاسین در دوران تسلط عثمانیان خربة عين التوت Khirbat Ayn al-Tut نام داشت. حدود ۷۰۰ سال عمر دارد و فاصله اش با اورشلیم ۵/۵ کیلومتر است.
در این روستا پیش از تشکیل دولت یهود، واقعه مهمی اتفاق افتاد که يکی از مستندات غير قابل انکار کشتار در تاريخ اسرائيل است.
این واقعه سحرگاه جمعه، نهم آوريل سال ۱۹۴۸، سی و پنج روز پيش از آنکه اسرائيل به عنوان یک دولت سر بلند کند، روی داده است.
روستای کوچک دير ياسين بر بلندی های مُشرف به بيت المقدس (درراه بين اورشليم و تل آويو) واقع شده بود و ازمابهتران تصمیم گرفتند آن را از خس و خاشاک (از غیر یهودی) پاک کنند!
ساکنین دهکده دير ياسين با صلح و آرامش زندگی میکردند و فقط به خاطر يهودی نبودنشان از خانه و کاشانه خود بيرون میشدند.
اهالی روستا از سال ۱۹۴۲ با همسايگان يهودی خود (ساکنین دهکده گيوات شائول) پيمان عدم تعرض امضا کرده و تا آنجا که به روستائیان خوش قلب مربوط میشد، کسی با کسی کار نداشت. موسی به دین خود و عیسی به دین خود بود.
اما پادوهای بگین و شامیر، صفای روستائیان یهودی و عرب را نداشتند.
تفنگ بدستان ايرگون Irgun Zvai Leumi و گروه اشترن (لهی) Stern Gang (LEHI)، هاگانا و پالماه ـ به جمعيت غيرنظامی اين روستا شبیخون زده، کشت و کشتار راه انداختند تا مثلا گربه را دم حجله گاه کشته باشند! و بقیه حساب کار دستشان بیاید که با چه کسانی روبرو هستند.
آنان مردان اسير گرفته شده را بر کاميونها سوار کرده و قبل از اعدام در طول جاده يافا به تماشا گذاشته، جشن و سرور بپاکردند.
مناخیم بگین این واقعه هولناک را توجیه کرده است:
We created terror among the Arabs and all the villages around. In one blow, we changed the strategic situation...
________________________________________
کشتار دیریاسین سرآغاز فجایع بعدی بود.
کشتار دیریاسین، که برخی آن را نقطه عطفی در تحولات آن دوران میدانند، وحشت آفريد و موجب شد خیلی ها خانه و کاشانه خود را رها کنند. بگین و پادوهایش هم، همین را میخواستند. میخواستند «غیریهودیان شرشان را کم کرده و گورشان را گم کنند.»
آن روزها نیروهای انگلیسی در فلسطین جا خوش کرده و در اين حادثه، نزديك همان دهكده تماشاچی بودند! همه چيز را مى دانستند اما كوچكترين حركتى براى نجات اهالی دیر یاسین از خود نشان ندادند.
جمعيت صليب سرخ بين الملل نماينده اى را براى مطالعه وضع اين روستا فرستاد، قاتلان، يك روز موعد بازديد را عقب انداختند و تا آنجا كه توانستند آثار جنايت را محو كردند و بويژه اجساد مثله شده را در چاهى ريختند و در آن را بستند .
نماينده صليب سرخ در ضمن گردش در ميان خرابه ها و بازديد بقيه اجساد و اعضاى قطع شده آنان، به چاه ياد شده برخورد و هرچه باید بفهمد فهمید. او را به شدت ترساندند که گزارش ندهد. نماینده صلیب سرخ هم که میدانست آنان حتی به «کنت برنادت» Count Folke Bernadotte نماینده وقت جامعه ملل هم رحم نکرده و او را کشته اند، فقط گفت: وضع اين دهكده خيلى وحشت بار بود
کشتار دیریاسین سرآغاز فجایع بعدی بود. بر دهکده های بسیاری (دامون، کلکات، کفر قاسم، قبسیدی، بسا، دیفتا، کارونیا، بروی، بلده الشيخ، سعسع،الجليل، قطار قاهره، حيفا،برائم و قريه ناصرالدين نزديک طبريه...)، همین بلا نازل شد.
روزنامه نیویورک تایمز در روز ۱۰ آوریل به تلفات فلسطینی ها اشاره نمود و این حادثه را موفقیتی بزرک به خاطر همکاری گروههای ایرگون و اشترن دانست. پیغامی که به فلسطینی ها داده میشد واضح بود:
حساب کار خودتان را بکنید. آش همین آش و کاسه همین کاسه است، در صورتی که فرار را بر قرار ترجیح ندهید این شتر در خانه شما نیز خواهد خوابید.
***
مردم عادی که تا آن زمان به کسب و کشاورزی مشغول بودند دیار و کاشانه خود را رها کرده و با اشک و آه سر به کوه و بیابان نهادند.
البته برخی به این واقعه شاخ و برگ داده، تجاوز به زنان روستایی و... را (که واقعی نیست) به آن افزوده اند و رقم کشتگان را بالا برده اند این کار بسیار زشتی است و اصل ماجرا را هم لوث میکند. مگر ۱۱۰ کشته از یک روستای کوچک کم چیزی است که آنرا تا ۲۵۰ و ۳۰۰ نفر کِش داده اند؟
امروز زمینهای آن روستا بخشی از حومه شهر گیوات شائول Givat Schaul را تشکیل میدهند. دیریاسین دیروز را خدا بیامرزد! حتی نامی از آن نیز بر نقشه دیده نمیشود.
________________________________________
در دیریاسین کشتار شده؟ استغفرالله...
اشغالگران مثل همه قاتلان، جنایت خود را حاشا کرده و به گردن قربانی انداختند و همه جا جار زدند که روستائیان اسلحه داشتند و آنها بودند که به کماندوهای ما حمله کردند !
تازه اعراب خیلی ها را کوک کرده و خریده اند تا بیایند دروغکی رزمندگان آزادی اسرائیل را بدنام کنند. علاوه بر شایعات دروغ انگلیسی ها و شیطنت چپهای دگم اسرائیلی، رقابتهایی هم، مابین دسته ها و سردسته های یهودی، به این اخبار دروغ دامن زده است... ضمناً گزارشگر نیویورک تایمز Dana Adams Schmidt خودش زیر سئوال است و حرفش اعتبار ندارد...
بعدها به یک برنامه از بی بی سی (اسرائیل و اعراب : ۵۰ سال جنگ) THE FIFTY YEARS WAR: ISRAEL AND ARABS متوسل شدند که فردی به اسم دکتر حسین خلیدی ادعا میکند از سوی مفتی الحاج امین آلحسینی مامور پخش شایعه شده و داستان دیریاسین افسانه ای بیش نیست! دست های پشت پرده میخواستند با بزرگ کردن دیر یاسین و بحث تجاوز به زنان، رهبران عرب برای جنگ با اسرائیل تحریک شوند...
دیر یاسین پایگاهی برای حمله به کاروانهای یهودی شده بود و تازه همانطور که آقای مناخیم بگین در کتاب شورش The Revolt نوشته اند ماموران ما ابتدا با بلندگو از روستائیان خواستند که آنجا را ترک کنند اما آنها گوششان بدهکار نبود... این عربهای وحشی بودند که در ۱۳ آوریل سال ۷۸ به پرسنل پزشکی بیمارستان هداسا מרכז רפואי הדסה، حمله کردند...Was There a Massacre at Deir Yassin? در دیریاسین کشتار شده؟ استغفرالله...
اما «حقیقت تاب مستوری ندارد» و این خیمه شب بازی ها را کسی باور نکرد. حتی یهودیانی چون آلبرت انیشتین و هانا آرنت و...اعتراض نمودند. در نامه ای که به او و شماری دیگر نسبت میدهند ضمن اعتراض به سفر مناخیم بگین به آمریکا، از قتلعام دیریاسین به زشتی یاد شده است.
________________________________________
یهودی ستیزی هم خود نوعی نژادپرستی است.
ماجرای دیر یاسین ظاهرا سال ۱۹۴۸ میلادی روی داده اما، اینگونه وقایع از گذشته های بسیار دور آب میخورد.
میدانیم که يهوديان در طول تاریخ، جور زیاد کشیده اند. از سال ۷۰ ميلادی و آغاز آوارگی بزرگ يهوديان تا دوران سدههای ميانی به ويژه در مرحلهی پسين آن، نمونههای فراوانی از يهودآزاری (از سوی مسيحيان) دیده شده است.
درست است که یهودستیزی کهنسالتر از نظریههای نژادپرستانه است یعنی تمامّیت آن با نژادپرستی تنها، توضیحپذیر نیست. اما یهودی ستیزی هم خود نوعی نژادپرستی است.
در اروپا بويژه در قرون وسطی به یهودیان پیله میکردند. به عنوان مثال اگر طاعون و وبا میآمد، چُو میانداختند که زیر سر يهوديان است. یهودیان را به عنوان قاتلین حضرت عیسی و آزاردهنده حواریّون، نزد برخی اروپائيان جا انداخته و از این لحاظ منفور بودند.
گاه بر روی لباس شان یهودانه (ستاره پارچه ای) میچسباندند تا از دیگران مشخص باشند. اسقف های شیاّد و مرتجع زیر پای رهبران متعصب اروپا مینشستند و یهودیان را از کشور و قلمرو خود بيرون میکردند... شمار زیادی از یهودیان در قرن سيزدهم از انگلستان، در قرن چهاردهم از فرانسه، و در ۱۴۹۲ از اسپانيا، و از جمله از ساردني، سيسسيل و ناپل اخراج شدند.
لشکريان صليبی پيش از آن که به فلسطين برسند و به نبرد با مسلمانان پردازند، سر راه خود يهودکشی کردند..
از يهودآزاری در اسپانيا و پرتغال هم، داستان ها میگویند... جلوتر بیآئیم...
تا اواخر قرن ۱۹ یهودیان در این کشور و آن کشور آواره و پراکنده میشوند. توی سرشان میزنند و در روسیه و شرق اروپا اسیر و ابیرند.
پايان دوران تعصب های دينی نیز، پايان يهودآزاری نيست. گوئی تمامی یهودیان عالم موذی، «مالاندوز»، طلافروش، «رباخوار» و «استثمارگر» هستند. کسانی چون «فوريه» و «پرودن» نیز که با سرمايهداری مخالف بودند و اين مخالفت را در در قالب يک بديل سوسياليستی رمانتيک عرضه میکردند، سرمايه داری و يهودیت را از یک خانواده میدانستند.
پس از جنگ جهانی اول شايع کردند که کل جنگ توطئهی يهود برای تسلّط بر جهان بوده است. در همين هنگام شبه سندی با عنوان «طرح دانشوران يهود» به تعداد بسیار زیاد به زبانهای مختلف چاپ و پخش شد که از نقشههای سران قوم يهود برای سلطه بر جهان حکایت میکرد!
هيتلر و اجتماع مریدانش هم بدنبال ايجاد جامعه ای ژرمن يا آريايی بودند که در آن جائی برای یهودیان و نژاد به قول آنها پَست، نباشد!
واقعش این است که ضدیت با یهودیت وجود داشته است. اینکه یهودی باید در مناطق مشخصی زندگی میکرد، اینکه خیلی از یهودی ها از بین رفتند، و اجازه اشتغال در امور کشوری و لشکری را نداشتند، واقعی است.
اصلا بخش عمده ای از سیاست حکومت آلمان در طی سالهای ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ یهودی کُشی بود. یهودی هائی که در ورشو و کراکو و... و فرانکفورت و برلین و آمستردام و اتریش و شهرهای مختلف اروپائی زندگی میکردند آب خوش از گلویشان پائین نمیرفت و دائما تحت تعقیب بودند. فن تأمین هزینه جنگ از راه تبدیل دارائی های خصوصی به قرضه دولتی، و تبدیل اجباری ثروت های یهودیان به قرضه های دولتی که از سال ١٩٣٨در آلمان به کار گرفته میشد نیز ــ به یهودآزاری دامن میزد.
________________________________________
ستمدیدگان دیروز به جلد ستمگر در آمدند و... از کُشته پُشته ساختند.
در واکنش به اینهمه آزار، میتوان جنبه های ترقیخواهانه صهیونیسم را پذیرفت. صهیونیسم فقط بار منفی ندارد و برخلاف تصور ساخته و پرداخته انگلیسی ها و غیر انگلیسی ها نیست.
فراموش نکنیم که از گذشته های دور، روشنفکران و متفکران قوم یهود در اندیشه ایجاد سرزمینی با ایده برگشت به سرزمین موعود بودند. جنبشی که توانست قوم پراکنده یهود را متقاعد سازد تا به سمت بیابانهای خشک و بی آب و علف مهاجرت کند، همین نهضت صهیونیسم بوده است.
صهیونیسم برای یهودیان به منزله یک جنبش ملی است.
اما افسوس... و همه حرف این است:
این جنبش که در آغاز آنتی تز یهود آزاری ها در روسیه تزاری و لهستان و...بود، که بر داستان «دریفوس» نور میتابید، که نامش را از کوه صهیون (آرامگاه داود نبی) گرفته بود و... ــ آلوده به بیداد شد و ستمدیدگان دیروز به جلد ستمگر درآمدند و در حوادثی چون دیریاسین یا صبرا و ستیلا... از کُشته پُشته ساختند. غافل از آنکه حق کُشی، حق کُشی را توجیه نمیکند...
***
امروز فرزند دیروز و پریروز است و «حال» در «گذشته» ریشه دارد. در توضيح اين ادعّا يا شُبهه که صهیونیسم، «دست دراز شده امپرياليزم جهانی» است و فقط جنبه ترقی خواهانه ندارد و در پوش آن اشغال و بيدادگری توجيه میشود بايد به ريشه ها و برويم، به سرچشمه، تا ببينيم آب از کجا گل آلود شده است.
برای اين منظور باید به مهمترین وقایع دو قرن گذشته، سرسری هم شده، نگاه کنیم.
در اینجا از شرح و تفسیر رخدادها میگذرم. عارفان را یک اشاره کافی است و این نوشته برای کسانی است که از ف تا فرحزاد میروند!
________________________________________
نگاهی به مهمترین وقایع دو قرن پیش در رابطه با فلسطین و شکلگیری اسرائیل
• رشد يهودستيزی در اروپا و شکل گرفتن شورش بر ضد يهوديان در سالهای ١٨١٩ و ۱۸۳۰ (یهودستیزی در جوامع اروپایی از دورانهای بسیار دور رواج داشته است.)
• سوءقصد به تزار الکساندر دوم در روسيه در سال ١٨٨١ که هرج و مرج و مشکلات بعدی آن، به فساد مالی يهود نسبت داده شد. در اثر حملات مردم به يهوديان، حمام خون به راه افتاد.
• موج انديشههای ضدسامی و مهاجرت بسياری از يهوديان به کشورهای ديگر از جمله ايالات متحده، کانادا، بريتانيا، و آفريقای جنوبی
• محاکمهی افسر يهودیتبار ارتش فرانسه به نام آلفرد دريفوس (Alfred Dreyfus ) در سال ١٨٩٤، و تأثير مهمی که روی تئودور هرتزل בנימין זאב הרצל (روزنامهنگار اطريشی ـ مجاری) گذاشت.
برخورد جمعيت ناظر بر مجازات دريفوس به جرم جاسوسی و فريادهای «مرگ و بازهم مرگ بر يهود» برای هرتزل تکاندهنده بود و او را در خود بُرد.
• نوشتن کتاب «دولت يهود» Der Judenstaat توسط تئودر هرتزل (سال ۱۸۹۶ در آستانه دوره امپریالیزم دوسال بعد از محاکمه دريفوس)
در این کتاب تئودور هرتزل، ايده تشکيل دولتی يهودی را بطور جدی مطرح نمود. البته بررسی تشکيل يک کشور يهودی به سالها قبل از انتشار کتاب «دولت يهود» هرتزل برمیگردد و در مقدمهی همين کتاب هم اشاره شده که انديشهی چنين دولتی يک ايدهی جديد نيست
به نظر شما هرتزل گناه کبیره کرد که به این فکر افتاد؟ و افرادی چون «حاییم عزرائیل وایزمن» (اولین رئیس جمهور اسرائیل) که با تمام قوا پشت این فکر رفتند، جانی و تبهکار بودند؟
• ايجاد سازمان جهانی صهيونيسم و برپايی اولين کنگره آن در سال ۱۸۹۷ در «بال» (Basel) سوييس.
اگرچه جنبش صهيونيسم بعد از تلاش سياسی فراوان و رايزنی با کشورهای مختلف، همراهان خود را در جمعی از سياستمداران بريتانيا میيابد اما، هدف اصلی آن ايجاد کشور يهودی است و نبايد تامين منافع دولتهای ديگر را منشا ايجاد اين جنبش دانست. متاسفانه چه در مورد فلسطین (که با رنج و تنهایی اش احساس همدردی داریم) و چه در مورد صهیونیسم (که ستم و تجاوزش را برجسته میکنیم)، داده های غلط فت و فراوان است و آنچه را تأئید یا محکوم میکنیم، نمیشناسیم.
• تاکيد روی ارتباطی تاريخی بين يهود و فلسطين و رجوع حضرت موسی در ١١٠٠ قبل از ميلاد به فلسطين و سکونت يهوديان در آنجا.
سرزمینی که باید یهودیان در آن اسکان کنند، در دستور کار گذاشته میشود. از میان اوگاندا و آرژانتین و سوریه و آمریکا و...قرعه به نام فلسطین میخورد!
حاخام های یهودی درانداختند: «کشور یهود چند هزار سال پیش با خروج بنی اسرائیل از سرزمین بردگی مصر به رهبری حضرت موسی برپا گردیده و حضرت داوود و حضرت سلیمان بیت المقدس یهود را برپا کردند و اورشلیم را ساختند...»
• چشم دوختن سران قوم يهود به کمک سلطان عبدالحميد عثمانی که خانه ای (دولتی) مستقل برای آنان (در فلسطين) برپا سازد! (صحبت از دورانی است که فلسطين در تملک دولت عثمانی بود.)
• جنگ جهانی اول و نياز بريتانيا به همکاری با اعراب در مبارزه عليه حکومت عثمانی (داستان لورنس عربستان که فيلمی هم از روی آن ساخته شده مربوط به همين زمان است. ماموريت لورنس بهعنوان يک افسر انگليسی آموزش و ياری مبارزين عرب در جنگ با حکومت عثمانی است.)
• تبادل نامه بين کمیسر عالی بریتانیا در مصر (هانری ماک ماهون Sir Henry McMahon ) و شريف حسين Sharif of Mecca رهبر انقلاب عربی عليه عثمانيهای ترک، (سال ۱۹۱۵)
• بسيج اعراب عليه عثمانی توسط شريف حسين (در عوض، انگلستان لطف کند حکومت سرزمينهای عرب را به او واگذار کند!)
انگلستان به شريف حسين وعده سر خرمن (استقلال سرزمينهای عربی) داد اما پشت سرش، با فرانسه رويهم ريخت تا کشورهای عربی را بين خودشان تقسيم کنند. (مکاتبات محرمانهای که در سال ١٩٧٤ توسط مجلهی تايمز برملا شد آشکار کرد که دولت بريتانيا بهوضوح فلسطين را بخشی از وعدهی بريتانيا به اعراب میداند)
• سقوط امپراتوری عثمانی و پيدا شدن سر و کله انگليسی ها در فلسطين
• معاهده پنهانی سايکس ـ پيکو Sykes-Picot Agreement در سال ۱۹۱۶ قلمرو خاورميانه بين دو کشور انگليس و فرانسه را مشخص نمود.
لبنان و سوريه به فرانسه رسيد. عراق و اردن و مصر و فلسطين به انگليس و البته به شريف حسين هم چيزی نماسيد!
• افشای محتوای قرارداد سايکس ـ پيکو، توسط لنين،
اعراب که به وعدههای مکماهون نمايندهی بريتانيا، دلخوش کرده بودند، رودست میخورند. با روشدن معاهده سايکس ـ پيکو، اعراب بیش از پیش به دولت بریتانیا ظنین میشوند و آثار اين سوءظن برای يک دورهی طولانی بر وعدههای بريتانيا سايه میافکند.
• «اعلاميه بالفور» Balfour Declaration در سال ۱۹۱۷
انگليس متعهد شد در منطقه فلسطين کشوری يهودی ايجاد کند، البته ادعا میشد منظور از establishment of a Jewish state در اعلاميهی بلفور کشور مستقل يهودی نيست!
(دولت اعلیحضرت، به برپايی يک وطن ملی برای يهوديان به نظر مساعد مینگرد و حداکثر توان و سعی خود را جهت ايجاد تسهيلات لازم و تحقق به اين هدف مبذول میدارد، اين نکته به طور کامل قابل درک است که هيچ چيز نبايد اسباب نقض حقوق مذهبی و اجتماعی جوامع غيريهود در فلسطين را فراهم آورد، يا حقوق سياسی و موقعيت اجتماعی يهوديان در ساير کشورها را خدشهدار سازد.)
• نامه بالفور به «لرد روتچيلد» تاجر سرشناس و از يهوديان خرپول انگليس (تصميم دولت بريتانيا برای تشکيل دولت يهود در فلسطين)
• «کنفرانس سان رمو» در آوريل ۱۹۲۰
آمريکا، بريتانيا، فرانسه، ايتاليا و ژاپن در مورد سرزمينهای تحت قيمومت تصميم گرفتند و بريتانيا قيمومت فلسطين را پذيرفت.
• رواج تمبر پستی با نام اسرائيل توسط نخستين نماينده انگليس در فلسطين که بين سالهای ۱۹۲۵-۱۹۲۰ اين سمت را در اختيار داشت.
• انتشار يک عکس تقلبی از پرچم ستارهی داوود بر فراز قبةالصخره در ميان اعراب و ايجاد کينه و خشم.
نزاعهای خونين دههی ١٩٣٠ که تلفات فراوانی از هر سه طرف (اعراب، يهوديان، و بريتانيا) برجای گذاشت، زمینه چینی میشود.
• سرکوب جنبش عزالدين قسام و مقاومت امثال حاج امين الحسينی، عبدالقادر حسينی، حسن سلامه... مقدمه تقسيم سرزمين فلسطين به دو بخش يهودی و فلسطينی (لبخند زدن به ظالم اگر در راستای احقاق حق باشد، مذموم نیست اما، متاسفانه امثال امین الحسینی در دافعه صهیونیست ها، پلیدی فاشیست ها را ندیدند...)
• ناتوانی اعراب که اسير مناسبات پيش سرمايه داری و يوغ استبداد بودند، در برابر تهاجم غرب و سياست مهاجرت يهوديان
• تمايل آمريکا و انگلستان برای مهاجرت قوم يهود به فلسطين و اختصاص بخشی از اين سرزمين به يهوديان
• رواج زمين بازی و زمين خواری يهوديان و خريد زمينهای فلسطينی ها به قيمت مفت، به کمک نوکران و چاکران شبه مسلمان
• نامه ترومن رييس جمهور آمريکا به «کلمنت اتلی» Clement Attlee رهبر حزب کارگر انگلستان که درهای فلسطين را به روی يهوديان آواره آلمان نبندد...
بيم شکست در مبارزات انتخاباتی ايالت يهودی نشين نيويورک، ترومن را به تپ و لپ میاندازد و سعی میکند دل یهودیان را بدست آورَد.
• نامه ارنست بوين (Ernest Bevin ) وزير امور خارجهی وقت بريتانيا به سفير آن کشور در ايالات متحده، در مورد مخالفت بريتانيا با سياستهای ايالات متحده در پشتيبانی از صهيونيسم.
«بازی کردن با احساساتی که ريشه در نژادپرستی دارد و فقط به قصد کسب پيروزی در انتخابات صورت میگيرد، سبب میشود تا همهی پافشاریها و علاقهمندیهايی که آمريکايیها برای انتخابات آزاد در ساير کشورها صورت میدهند، به صورت نمايشی مضحک و خندهآور جلوهگر شود»
• مهاجرت روزافزون يهوديان به کمک مالی آژانس يهود به فلسطين،
• قدرت گرفتن نازی ها در آلمان و آغاز يهودکُشی که بعدها نقش مهمی در مهاجرت يهوديان بازی کرد. ستم نازیها به یهودیان، مانع میشود تا روشنفکران اروپایی پشت ورق را هم بخوانند و کسی به مخیله اش راه نمیدهد که در آینده اسرائیل در عمل دست دراز شده امپریالیزم خواهد شد و ظلم و ستم را به اوج خواهد رساند.
• شروع جنگ جهانی دوم و حضور قدرت نوظهور آمريکا در صحنه سياسی خاورميانه
• تضعيف قدرتهای استعماری سابق (انگلستان و فرانسه) و نياز آمريکا به داشتن جاپای محکم تا خاورميانه و نفت آن را که منبع حياتی پس از جنگ به شمار میآمد، تحت سيطره و کنترل خود درآورد
• ایرگون خط و نشان میکشد. تشکيل گروه های نظامی يهودی برای سرکوب اعتراض اعراب.
• تصميم انگليس برای محدود کردن مهاجرت يهوديان و شکل گيری «حرکت مقاومت يهودی» بر عليه اعراب و حکام انگليسی.
حملات تروريستی ايرگون، علاوه بر اعراب متوجه نيروهای انگلیس نيز میشود. در برخی از اين موارد، سربازان بريتانيايی به گروگان گرفته میشوند و بعضاً به شکل تحقيرآميزی کشته میشوند. در جولای ١٩٤٧ اعدام دو گروهبان انگليسی به دست تروريستهای ايرگون و انتشار تصاوير آن، افکار عمومی بريتانيا را به شدت تحريک میکند و بريتانيا را در آستانهی يک خشونت داخلی بر ضد يهوديان قرار میدهد.
• انفجار هتل شاهداوود، مرکز اداری بريتانيا، در بيتالمقدس (در سال ۱۹۴۶) این حادثه ٩١ کشته برجای میگذارد اما، حجم تبليغات اشغالگران آینده، چنان قوی است که میتواند اين عمل وحشيانه را به ماموران انگليسی نسبت بدهد و ريشهی آن را در تمايلات يهودستيزی دولت و ماموران بريتانيا تبليغ کند.
از نوامبر ١٩٤٧ به مدت شش هفته، تنها در بيتالمقدس بيش از ۱۰۰۰عرب، ۷۰۰ يهودی، و ۱۰۰ بريتانيايی کشته میشوند، بهطور متوسط ٤٦ نفر در روز.
• عمليات ايرگون، و ديگر جوخه های يهودی نه فقط به قصد پاسخ و انتقام، بلکه بعضاً با هدف راندن اعراب از مناطق مشخص در راستای پاکسازی قومی مورد نظر است. فاجعهی «ديرياسين» در همين دوران اتفاق میافتد.
• کنارکشيدن انگليس و تحويل مسئله فلسطين و دولت يهود به سازمان ملل (برخلاف تصّور، همیشه و در همه حال انگلیس پشت و پناه یهودیان نبود! سال ۱۹۴۲، در غرق شدن ۸۰۰ پناهنده یهودی در دریای سیاه، بریتانیای کبیر مقصّر اول بود. چرا؟ چون بیشتر بنادر عربی در قرق آن کشور بود و به کشتی راه ندادند تا پهلو بگیرد و همه سرنشینانش غرق شدند...)
• تصميم سازمان ملل به تقسيم بندی سرزمين فلسطين به دو بخش عرب و يهودی در سپتامبر ۱۹۴۷ و تصويب قطعنامه مهم ۱۸۱ در همين مورد،
• دلخوری سران آژانس يهود از تصميم سازمان ملل به خاطر اينکه تنها به بخشی از فلسطين (نه تمام آن) رسيده بودند.
• قال گذاشتن انگليسی ها و بالاگرفتن خشونتها ! تصميم انگليس به عدم مداخله و عدم همراهی با سازمان ملل
• خروج نيروهای انگليس از فلسطين در می۱۹۴۸
• به تپ و لپ افتادن آژانس يهود به رهبری «بن گوريون» و اعلام تشکيل دولت اسرائيل در ۱۴ می۱۹۴۸
• يازده دقيقه بعد از اعلاميه «بن گوريون»، امريکا دولت اسرائيل را به رسميت شناخت. ايران هم خط را گرفت. (البته دکتر مصدق شناسايی اسرائيل را پس گرفت ولی بعد از کودتای ۲۸ مرداد دوباره حق به حقدار رسيد!)
• چشمک زدن اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی به اشغالگران. شوروی اسرائيل را به رسميت شناخت.(۱۷ می۱۹۴۸ چهل روز پس از قتلعام ديرياسين)
• کشاکش اعراب و اسرائيل...ستم و سرکوب نوادگان فکری و سياسی مناخيم بگين، جنگها و خونريزی ها...زندانها، شکنجه ها...
• وتوی هميشگی محکوميت اسرائيل توسط آمريکا...
________________________________________
مبارزان ضد صهیونیسم، وفادارترین مبارزان ضد یهودی ستیزی هستند.
اشغالگران و پادوهایش، با عَلَم کردن رگه های ارتجاعی برخی از سران حماس و حزب الله و هم آوازی آنان با رژیم آخوندی، مبارزه علیه ستم صهیونیستی را یهودستیزی معرفی میکنند در حالیکه مبارزان ضد صهیونیسم، وفادارترین مبارزان ضد یهودی ستیزی هستند.
همه کسانیکه بین اسرائیلی های شریف و تمایلات نژادپرستانه صهیونیستی تفاوت قائلند، همه کسانیکه از ترور رهبران فرهیختهای چون ابو ایاد و ابو جهاد... و از به خاک و خون افتادن مردم کوچه و بازار در غزه، یا تل آویو رنج میبرند، همه کسانیکه از همدلی همیشگی قدرتهای بزرگ با سیاستهای نژادپرستانه اسرائیلی، آزرده اند همه کسانی که میدانند گرایش توسعهطلبانه و راسیستی دولت اسرائیل علیه منافع مردم یهود نیز هست
ـ مردم خوب اسرائیل و فلسطین (هر دو را) دوست دارند و از رنج و محنت اسرائیلی های صلحدوست هم، رنج میبرند.
فراموش نکنیم که در ميان اسرائيلی ها مردمان فرهيخته بسيارند. بزرگانی نظير کارل مارکس، لاسال، یهودی منوهین، آلبرت اينشتين، چارلی چاپلين … يهودی بودند.
«آری فولمن»، کارگردان فیلم انیمیشن «والس با بشیر ואלס עם באשיר » که با اشاره به اردوگاه پناهندگان صبرا و شتیلا، برادرکشی را زیر سئوال میبَرد هم، یهودی است. او به خاک و خون افتادن غیرنظامیان فلسطینی را بدست نظامیان مسیحی هم پیمان با اسرائیل در جنگ داخلی لبنان به تصویر میکشد.
________________________________________
انسان حق طلب در برخورد یا عمله ستم گزینشی برخورد نمیکند.
رئيس جمهوري سودان عمرالبشیر به تلاش برای نابود کردن تاریخ مردم بومی ساکن در دارفور، و خیلی چیزهای دیگر متهم شد و توسط ديوان بين المللي كيفري (ICC )، مورد تعقیب قرار گرفت. آیا کسانی که برای دیکتاتور سودان عمامه بر زمین کوبیدند و روضه خواندند با نیت پاک دفاع از حقیقت، جانب فلسطینی ها را میگیرند؟
اعتراض به رفتار اسرائیل و نقض مستمر و مداوم حقوق بشر که بيش از ۶۰ سال است ادامه دارد، نیکو است اما غول بی شاخ و دُم بنیادگرایی را که با رحمت و مهر بیگانه است و اسلام را سپر کرده، از قلم نیاندازیم وگرنه رودست میخوریم.
به موضعگیری مرتجعین در مناقشه قره باغ، مسلمانان اویغور چین و قضیه چچن توجه کنیم، آیا تنظیم رابطه ها بر اساس دین و آئین است؟ اگر چنین است پس چرا در همه موارد طرف غيرمسلمانان گرفته میشود؟ مسلمانان در چین و چچن چه فرقی با غزه و لبنان دارند؟
آیا ترکهايی که (ربطی به دولت حاکم ندارند و) کمک برای غزه میبردند، به ذهنشان خطور میکند باری هم از دوش هموطنان کردشان که زير سرکوب دولت ترکيه قرار دارند، بردارند؟
آیا حقیقت دارد که بیشتر سازماندهندگان کمکها (به غزه)، به ويژه در کشورهای اروپايی تا به حال در هيچ حرکتی عليه قاتلین زندانیان سیاسی ایران، شرکت نداشتهاند؟
با احترام به همه کسانیکه با انگیزه پاک دفاع از حقیقت، ستم، جانب مظلوم را میگیرند، باید اضافه کنم: اعتراض به عملکرد براستی دَدمنشانه نوادگان فکری و سیاسی مناخیم بگین اگر با زیر سئوال بردن مرتجعین همراه نباشد، به قاف سگ هم نمیارزد.
________________________________________
آیا هرتزل گناه کبیره کرد که ايده تشکيل دولتی يهودی را طرح نمود؟
پیشتر نوشتم در آستانه دوره امپریالیزم و دوسال بعد از محاکمه دريفوس (سال ۱۸۹۶)، تئودر هرتزل کتاب «دولت يهود» Der Judenstaat را نوشت و ايده تشکيل دولتی يهودی را بطور جدی طرح کرد.
پرشی دارم که با شما در میان میگذارم:
آیا هرتزل گناه کبیره کرد که به این فکر افتاد؟ و آیا افرادی چون «حاییم عزرائیل وایزمن» (اولین رئیس جمهور اسرائیل) که با تمام قوا پشت این فکر رفتند، جانی و تبهکار بودند؟
***
من با امثال شارون و بگین مرزبندی دارم اما نمیتوانم احترامم را به وایزمن پنهان کنم. نه فقط به خاطر اینکه او به عنوان یک شیمیدان در مورد «استون» Acetone مطالعات ژرفی داشت و طریقه ساخت آن را كشف كرد، بلکه به این دلیل که برای نجات مردمش از آوارگی بسیار کوشید.
تلاشهای وایزمن نشان میدهد که او برخلاف برخی رهبران عرب، با سازوكار سیاسی در ممالك پیشرفته آن زمان آشنایی داشته است. برای پیش بردن هدفش (تشكیل دولت یهود) شب و روز نداشت و به هر دری میزد. او برای همین منظور در خط استحكام روابط و چانهزنی با سیاستمداران بریتانیا رفت.
می فهمید که با توجه به توافق سایكس-پیكو، سرنوشت چنین هدفی عمدتاً به سیاستهای آیندهی بریتانیا مربوط است. ول کن معامله نبود و بر خلاف مفتی اورشلیم و امثال امین الحسینی که بدون درک معنای دقیق کلمات ــ انشاالله و بحول الله و توکل علی الله از زبانشان نمیافتاد و دائم ورد میخواندند، کار را به امان خدا وانمی گذاشت.
اگر با «مارك سایكس»...، «لوید جورج» نخستوزیر آیندهی بریتانیا، «هربرت ساموئل» مامور عالی بریتانیا در فلسطین بعد از جنگ و «آرتور بلفور» وزیر امورخارجهی آینده، و نشست و برخاست داشت، بی دلیل نبود.
***
وایزمن بعد از اعلامیه بالفور، دلخور شد و گفت: «بالفور موضوع حقوق اجتماعی و مذهبی ساكنان فعلی غیریهود را جوری مطرح میكند كه انگار یهود اهداف احتمالی ستمگرانه دارند...»
البته او در مخیله اش هم نمیگنجید که روز و روزگاری زحماتش به باد میرود و کلمه صهیونیسم و اسرائیل جز ستم و سرکوب را تداعی نمیکند.
________________________________________
جغدها، خفاشان/ میهراسند ز گلبانگ امید/ میهراسند ز پیغام سحر
- ارتقای روابط دوجانبه اروپا با اسرائيل (امتيازی که اتحاديه اروپا فقط برای قدرت های بزرگ قائل است)،
- جدی نگرفتن گذرنامه های قلابی انگليسی و استراليايی که با آن نوادگان فکری و سیاسی مناخیم بگین، رفت و آمد میکردند،
- ساختن کولونی های تازه در شرق بيت المقدس، درست موقعی که «جو بايدن»، معاون ريس جمهوری آمريکا، در همان شهر حضور داشت،
- پذيرش عضويت اسرائيل در «سازمان همکاری و توسعه اقتصادی» (OCDE ) که به منزله تاييد انضمام کرانه باختری و جولان به محدوده اسرائيل است... .ــ همه نشان میدهد انسانیت در بحران است
این شب سیاه تا کی میماند؟ آیا شبپرستان میخواهند تاریکی و ظلمت را جهانی کنند؟
همه آلودگی ست این ایام ؟
ابَدا ...
اصالت با تاریکی نیست.
گاهی چنان درین شب تبکردة عبوس/ پای زمان به قیر فرو میرود که مرد/ اندیشه میکند:/ - شب را گذار نیست !/ اما به چشمهای تو ای چشمة امید/ شب پایدار نیست.
***
اگر چه بر لب من از سیاهی مظلم
و پایداری شب٬
ناله هست و شیون هست.
امید رستن از این تیرگی جانفرسا٬
هنوز با من هست...
(و، همیشه با من هست)
پانویس:
اعتراض آلبرت انیشتین، هانا آرنت و عده ای دیگر به سفر مناخیم بگین به آمریکا و قتلعام دیر یاسین (تر جمه فارسی)
http://www.peykarandeesh.org/old/felestin/fel.pdf/Einstein+Arendt.pdf
________________________________________
Albert Einstein letter
New York Times, December 4, 1948
http://www.thirdworldtraveler.com/Dissent/Einstein_NYTimes_Israel.htmlTO THE EDITORS OF THE NEW YORK TIMES:
New Palestine Party Visit of Menachem Begin and Aims of Political Movement Discussed
Among the most disturbing political phenomena of our times is the emergence in the newly created state of Israel of the "Freedom Party" (Tnuat Haherut), a political party closely akin in its organization, methods, political philosophy and social appeal to the Nazi and Fascist parties. It was formed out of the membership and following of the former Irgun Zvai Leumi, a terrorist, right-wing, chauvinist organization in Palestine.
The current visit of Menachem Begin, leader of this party, to the United States is obviously calculated to give the impression of American support for his party in the coming Israeli elections, and to cement political ties with conservative Zionist elements in the United States. Several Americans of national repute have lent their names to welcome his visit. It is inconceivable that those who oppose fascism throughout the world, if correctly informed as to Mr. Beginâs political record and perspectives, could add their names and support to the movement he represents.
Before irreparable damage is done by way of financial contributions, public manifestations in Beginâs behalf, and the creation in Palestine of the impression that a large segment of America supports Fascist elements in Israel, the American public must be informed as to the record and objectives of Mr. Begin and his movement.
The public avowals of Beginâs party are no guide whatever to its actual character. Today they speak of freedom, democracy and anti-imperialism, whereas until recently they openly preached the doctrine of the Fascist state. It is in its actions that the terrorist party betrays its real character; from its past actions we can judge what it may be expected to do in the future.
Attack on Arab Village
A shocking example was their behavior in the Arab village of Deir Yassin. This village, off the main roads and surrounded by Jewish lands, had taken no part in the war, and had even fought off Arab bands who wanted to use the village as their base. On April 9 (THE NEW YORK TIMES), terrorist bands attacked this peaceful village, which was not a military objective in the fighting, killed most of its inhabitants÷240 men, women, and children÷and kept a few of them alive to parade as captives through the streets of Jerusalem. Most of the Jewish community was horrified at the deed, and the Jewish Agency sent a telegram of apology to King Abdullah of Trans-Jordan. But the terrorists, far from being ashamed of their act, were proud of this massacre, publicized it widely, and invited all the foreign correspondents present in the country to view the heaped corpses and the general havoc at Deir Yassin.
The Deir Yassin incident exemplifies the character and actions of the Freedom Party.
Within the Jewish community they have preached an admixture of ultranationalism, religious mysticism, and racial superiority. Like other Fascist parties they have been used to break strikes, and have themselves pressed for the destruction of free trade unions. In their stead they have proposed corporate unions on the Italian Fascist model.
During the last years of sporadic anti-British violence, the IZL and Stern groups inaugurated a reign of terror in the Palestine Jewish community. Teachers were beaten up for speaking against them, adults were shot for not letting their children join them. By gangster methods, beatings, window-smashing, and wide-spread robberies, the terrorists intimidated the population and exacted a heavy tribute.
The people of the Freedom Party have had no part in the constructive achievements in Palestine. They have reclaimed no land, built no settlements, and only detracted from the Jewish defense activity. Their much-publicized immigration endeavors were minute, and devoted mainly to bringing in Fascist compatriots.
Discrepancies Seen
The discrepancies between the bold claims now being made by Begin and his party, and their record of past performance in Palestine bear the imprint of no ordinary political party. This is the unmistakable stamp of a Fascist party for whom terrorism (against Jews, Arabs, and British alike), and misrepresentation are means, and a "Leader State" is the goal.
In the light of the foregoing considerations, it is imperative that the truth about Mr. Begin and his movement be made known in this country. It is all the more tragic that the top leadership of American Zionism has refused to campaign against Beginâs efforts, or even to expose to its own constituents the dangers to Israel from support to Begin.
The undersigned therefore take this means of publicly presenting a few salient facts concerning Begin and his party; and of urging all concerned not to support this latest manifestation of fascism.
ISIDORE ABRAMOWITZ, HANNAH ARENDT, ABRAHAM BRICK, RABBI JESSURUN CARDOZO, ALBERT EINSTEIN, HERMAN EISEN, M.D., HAYIM FINEMAN, M. GALLEN, M.D., H.H. HARRIS, ZELIG S. HARRIS, SIDNEY HOOK, FRED KARUSH, BRURIA KAUFMAN, IRMA L. LINDHEIM, NACHMAN MAISEL, SEYMOUR MELMAN, MYER D. MENDELSON, M.D., HARRY M. OSLINSKY, SAMUEL PITLICK, FRITZ ROHRLICH, LOUIS P. ROCKER, RUTH SAGIS, ITZHAK SANKOWSKY, I.J. SHOENBERG, SAMUEL SHUMAN, M. SINGER, IRMA WOLFE, STEFAN WOLFE.
New York, Dec. 2, 1948
________________________________________
References
منابع:
خمسون عاما على ملحمة دير ياسين : قرية أمام منظمات صهيون
دير ياسين.. ذاكرة تأبى النسيان - وليد ياسين
یک فلسطین، تمام و کمال: یهودیان و اعراب تحت قیمومت انگلستان
One Palestine, Complete: Jews and Arabs under British Mandate
نویسنده: تام سگو Tome Segev
عرفات، از مدافع تا دیکتاتور
Arafaat: Frome defender to dictator
نویسنده: سعید ابوریش Said K.Aburish
ریچی اوندیل، ریشههای جنگهای اعراب و اسراییل، ترجمهی ارسطو آذری
امپراطوری اسراییل و فلسطینیان، سیاست توسعه
Imperial Israel and Palestinians: the Politics of Expansion
ستونهای فروافتاده: سیاستهای آمریکا در قبال فلسطین و اسرائیل از 1945
Fallen Pillars: U.S Policy Towards Palestine and Israel Since 1945
نویسنده: دونالد نف Donald Neff
گلولهههای پلاستیکی Rubber Bullets
نویسنده: یارون عزراهی
دلار و دیپلماسی Dollars and Diplomacy
نویسنده: پاتریک کلاوسون و زئوگدال
تاریخ اسراییل، از آغاز صهیونیسم تاکنون
History of Israel: From the Rise of Zionism to our Time
نویسنده: هاوارد. ام. سچر
فلسطین در عهد عیسی: ساختارهای اجتماعی و منازعات اجتماعی
Palestine in the Time of Jesus: Social Structures and Social Conflicts
نویسنده: کی. سی. هانسون، داگلاس ای. اُکمان
راندهشدگان فلسطینی
[The Palestinian exdus 1948-1998 ]
نویسنده: غداکرمی، اوجن کتران
[Ghada Karmi, Eugene Cotran ]
برداشتهای مربوط به فلسطین: تأثیر این برداشتها بر سیاست خاورمیانهای ایالات متحده
[Perceptions of Palestine: their Influence on U.S Middle East policy ]
نویسنده: کاتلین کریستیسون [Kathleen Chiristison ]
اسراییل چگونه برنده شد: تاریخی مختصر از درگیریهای میان اعراب و اسرائیل
How Israel Was Won: Aconcise History of the Arab – Israeli Conflict
نویسنده: بالیس توماس
آنچه که باقی ماند: روستاهای فلسطینی که در سال 1948 توسط اسراییل اشغال و سکنه آن آواره شدند.
All That Remains: The Palestinian Villages Occupied and Depopulated by Israel in 1948
نویسنده: ولید خالدی
اورشلیم؛ یک شهر، سه دین
Jerusalem: One City, Three Faiths
نویسنده: کارن آرمسترانگ
جنگ و صلح در خاورمیانه
War and Peace in the Middle East
نویسنده: اَوی شلیم
جاسوسان گیدئون؛ تاریخ سرّی موساد
Gideon's Spies: the Secret History of the Mossad
نویسنده: گوردن توماس
دیوار آهنین: اسراییل و جهان عرب
The Iron Wall: Israel and the Arab World
نویسنده: آوی اشلایم
صهیونیسم و بنیانهای دیپلماسی اسراییل
Zionism and the Foundations fo Israeli Diplomacy
نویسنده: ساسون سوفر (Sasson Sofer )، دوروته آشفر ـ ونسن (Dorothea Shefer – Vanson )فرزندان اسرائیل، فرزندان فلسطین: داستانهای واقعی ما
Children of Israel, Children of Palestine: our own true stories
نویسنده: لورل هالیدی Laurel Holiday
منازعه اعراب و اسراییل (از سری مطالعات تاریخ کمبریج)
The Arab – Israeli Conflict (Cambridge History Program )
نویسنده: تونی مک آلیوی Tony Mc Aleavy
، بنای دولتی فلسطینی، انقلاب ناتمام
[Building a Palestinian State: the Incomplete Revolution ]
نویسنده:گلن رابینسون [Glenn E. Robinson ]
Menachem Begin, The Revolt, (NY: Nash Publishing, 1977),
United Nations Information System on the Question of Palestine, The Origins and Evolution of the Palestine Problem: 1917-1988 - PART I 1917-1947, 30 June 1990, available on the UN web-site.
BZ � Sharif Kanani & Nihad Zitawi, "Deir Yassin, Monograph No. 4," Destroyed Palestinian Villages Documentation Project (Documentation Center of Bir Zeit University, 1987) (translation by Maha Mansour)
GE � Guy Ehrlich, "Not Only Deir Yassin," Ha'ir, May 6, 1992 (translation by Elias Davidsson)
World Jewish Population, SimpleToRemember.com, visited Dec. 2005
McG � Daniel McGowan & Marc Ellis, eds., Remember Deir Yassin: The Future of Israel and Palestine (Olive Branch Press, 1998)
ZOA � Morton Klein, Deir Yassin: History of a Lie (Zionist Organization of America, 1998).
Daniel A. McGowan and Matthew C. Hogan The Saga of Deir Yassin: Massacre, Revisionism, and Reality
Sharif Kanaana and Nihad Zitawi, "Deir Yassin," Monograph No. 4, Destroyed Palestinian Villages Documentation Project (Bir Zeit: Documentation Center of Bir Zeit University, 1987), p. 55.
"There was no Massacre there" by Yerach Tal, in Ha'Aretz 8.9.91, page B3
"History of the Independence War Volume 4: From Crisis came Decision" by Uri Milstein.
دیر یاسین واقعیت ندارد!
... http://www.hirhome.com/israel/deir-yassin.htm
________________________________________
Foreign Office,
November 2nd, 1917.
Dear Lord Rothschild,
I have much pleasure in conveying to you, on behalf of His Majesty's Government, the following declaration of sympathy with Jewish Zionist aspirations which has been submitted to, and approved by, the Cabinet:
"His Majesty's Government view with favour the establishment in Palestine of a national home for the Jewish people, and will use their best endeavours to facilitate the achievement of this object, it being clearly understood that nothing shall be done which may prejudice the civil and religious rights of existing non-Jewish communities in Palestine, or the rights and political status enjoyed by Jews in any other country".
I should be grateful if you would bring this declaration to the knowledge of the Zionist Federation.
Yours sincerely
Arthur James Balfour
________________________________________
فیلم (در مورد دیر یاسین)
همنشین بهار