نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۳, سه‌شنبه

نامه ی سی و یکم محمد نوری زاد به رهبر: به شما هم آیا سفارش می دهند؟

نامه ی سی و یکم محمد نوری زاد به رهبر: به شما هم آیا سفارش می دهند؟
محمد نوری‌زاد

سلام به رهبر جمهوری اسلامی ایران حضرت آیة الله خامنه ای
پیشنهاد می کنم برای درکِ رنج های جوراجور مردم، خود را بجای آنان بگذارید. که اگر از ابتدای رهبری تان، به این توصیه ی شیعی و انسانی مبادرت ورزیده بودید، اوضاع امروزِ ما حتماً به از این بود که هست. من برای درکِ بهترِ رنج هایی که یک به یک اعضای خانواده ی کوچک من، تنها در این شش ماه اخیر با آن مواجه بوده اند، در وجهی تمثیلی شما و خانواده ی مکرمِ شما را از بیت رهبری برکنده و در خانه ی خود اسکان می دهم.
داستان از اینجا پا می گیرد: شما – مرد خانه – در سفرید. در خوزستان. در شوش دانیال. مردِ ناشناسی به شما زنگ می زند و از شما می پرسد: جناب خامنه ای، آیا شما اکنون در بیمارستانید؟ شما با کمی تردید پاسخ می دهید که نه، مگر خبری شده؟ آن دوست ناشناس با صدایی گرفته و درد آلود می گوید: یک سایت دولتی و حکومتی خبری درج کرده که در آن خبر، شما را بیمار و روانی توصیف کرده است. دیگر چه؟ دیگر این که…. شما – آقای خامنه ای – به دختر خود تجاوز کرده اید و همسرتان از شما شکایت کرده و اکنون شما در بیمارستان بستری و تحت مداوایید.
شما از سفر باز می گردید و در جمالِ همسر و فرزندان خود شرمی می بینید ناشی از هجومِ وقیحانِ حکومتی. از خود می پرسید: مگر می شود در یک نظام مؤکدِ اسلامی، کانون خانواده ی یک معترضِ مدنی اینچنین پلشت و نا جوانمردانه در معرضِ آسیب و حمله قرار گیرد؟ در درون اما با حاکمان حکومتی می گویید: آهای ای حکومتیان، منِ خامنه ای، هرچه هستم، بله یک معترضم. با من مطابقِ موازین قانونی ای بر خورد کنید که خود وضع شان کرده اید. نه این که لجام گسیختگانِ حکومتی را به حریم خانواده ام گسیل کنید و به کانون خانواده ام آشوب اندازید.
کمی بعد از داخل ساختمان شما فیلمی در یکی از سایت های حکومتی منتشر می شود و ریز ترین اطلاعات خانه و اعضای خانواده و حتی گفتگوهای همسایگان در نشست های فیمابین را بر ملا می کنند. یک هفته از این خبرسازی های وقیحانه نمی گذرد که همان سایت حکومتی، خبر دیگری منتشر می کند. چه؟ این که: دختر آقای خامنه ای، با همان تجاوزِ چندی پیشِ پدر آبستن شده است. انتشار آشکارِ این خبر، بی آنکه حساسیت و غیرتِ مدعی العموم و دستگاههای قانونی و قضایی را بر انگیزد و رگ های تعصب نمایندگانِ خاموشِ مجلس را متورم سازد، شما را به واقعیتِ مکرری نزدیک تر می سازد که: این حاکمیت، هیچ حریمی را محترم نمی شمرد جز بقای خود. و چون خامنه ای، تیزیِ نقدش را متوجه اصول و وعده های بی سرانجام این نظامِ بظاهر اسلامی کرده، پس لاجرم باید از حیثیت تهی گردد و دودمانش به عرصه ی فحش های حکومتی کشانده شود.
زمان می گذرد و یکی دو ماه بعد، شما ناگهان با صدای زنگ تلفنِ خانه از خواب بر می خیزید؟ به ساعت نگاه می کنید. که سه ی صبح را نشان می دهد. از خود می پرسید: چه رخ داده در این نیمه های شب آیا؟ گوشی را بر می دارید و محترمانه می فرمایید: بله؟ آن که در آنسوی خط است، می گوید: آقای خامنه ای؟ شما پاسخ می دهید: بله خودم هستم بفرمایید. مرد می گوید: ممکن است گوشی را بدهید به دست یکی از دخترانتان بشری خانم یا هدی خانم؟ کمی به هم می ریزید: این مرد، در این دیرگاه شب با دختران من چکار دارد؟ باز محترمانه از او می پرسید: شما؟ می گوید: من دوستِ هدی خانم و بشری خانمِ شما هستم.
شما ارتباط را قطع می کنید و به رختخواب باز می گردید. کمی بعد صدای تلفن همسرتان بلند می شود. بله؟ منصوره خانم خجسته؟ بله بفرمایید. لطفاً گوشی را بدهید به دخترتان هدی خانم؟ و ادامه می دهد: بشری خانم هم اگر هستند کار ما راه می افتد. همسرتان تلفن را قطع می کند. بلافاصله تلفن دخترانتان به صدا در می آید. به دخترها هشدار می دهید که پاسخ ندهند. اما یکی از آنها پیش از هشدار شما به مردِ آنسویِ خط گفته است: بله بفرمایید. کمی بعد تلفن یکی از پسرانتان آقا میثم به صدا در می آید. واین بازیِ ” برادران” نه با یک خط تلفن، که با ده پانزده خط، و نه با یک فرد مشخص، که با ده بیست نفر، آنهم طی تمامی ساعات شبانه روز بالا می گیرد. از دستِ شمایِ پدر، از دست شمایِ شوهر، چه بر می آید؟ خطوط تلفن تان را تغییر دهید آیا ؟ مخابرات، در چنگ برادران است. شما را راه گریزی نیست. در نهایت به همسر و فرزندانتان توصیه می کنید تلفن های ناشناس را بی پاسخ بگذارند. خودتان یک بار می نشینید و تعداد مزاحمت ها را شماره می کنید. هزار بار. دوهزار بار. سه هزار بار.
یک ماهی می گذرد و شما به نحوی با مزاحمین کنار آمده اید و شکایت تان از طرقِ دادسرا و کلانتری محل به مخابرات محول می شود و مخابرات رسماً و طی نامه ای به دادسرا می نویسد: ما امکان ثبت و رد یابی تلفن های مزاحم در این یک ماه گذشته را نداریم. مزاحمین علاوه بر تلفن زدن های پی در پی، به راهی دیگر نیز پای می نهند. مشخصات اتومبیل شما را به سایت های رایگان می دهند و تلفن شما و همسر و یکی از دخترانتان را نیز به اسم فروشنده پای آن می نشانند. اکنون شما با تلفن های متعددی مواجهید که خریدار اتومبیل تان هستند.
یک روز بی خبر از همه جا به تلفنی پاسخ می دهید که شماره اش معتبر و خانگی است. به خود می گویید: کسی با تلفن خانگی یا اداری و یا حرفه ای مزاحم نمی شود. پاسخ می دهید: بله؟ یکی از آنسوی خط اسم شما را می برد؟ آقا سید علی؟ بله بفرمایید. مرد با آرامش تمام می گوید: آقا سیدعلی، شما اگر یک خانم بیست و پنج سی ساله برای ما جور کنی خرجش چقدر می شود؟ تلفن را قطع می کنید و بخود می گویید: این امکان ندارد! اما وقتی تعداد فاحشه خواهان فزونی می گیرد، داستان را باور می کنید. به خانه می روید. همسرتان جلو می آید و با شرم می گوید: مرتب به تلفن من زنگ می زنند و برای من پیام می گذارند و از من فاحشه می خواهند. دخترتان هم می آید و سر به زیر می گوید: از من هم زن صیغه ای می خواهند با ذکر مشخصات زن دلخواهشان. دخترتان ادامه می دهد: حتی اسم مرا و تلفن مرا داده اند به سایت ها بعنوان نظافتچی خانه.
حساس می شوید به این که: این دیگر چه چشمه ای است! شماره تلفن خود را به گوگل می دهید تا برایتان جستجو کند. بلافاصله چندین صفحه گشوده می شود. واویلا. دست بر پشت دست می زنید و با خود زمزمه می کنید: ای وای از این برادرانِ اسلامی! مگر چه دیده اید؟ می بینید عکس های برهنه ی فاحشه های جور واجوری را در چندین سایت قرار داده اند و تلفن شما را و تلفن همسرتان را و تلفن یکی از دخترانتان را در آنجا گذارده اند که اگر فاحشه می خواهید به آقا سیدعلی و همسر و دخترش مراجعه کنید. در خلوت از خود می پرسید: این چه جامعه ای است که ظرف چند روز بیش از هزار سفارش زن صیغه ای و فاحشه به اعضای خانواده ی منِ خامنه ای داده شده است!؟ سر به زیر می اندازید و به خود می گویید: وقتی آستانه ی فاحشگی در جمهوری اسلامی به سیزده سال و دوازده سال می رسد و مافیای این کاره، انواع دختران و زنان را در امنیت کامل به دیگر کشورها صادر می کنند، سفارش فاحشه به سیدعلی و خانواده اش نباید اعجاب انگیز باشد.
جناب رهبر: بله، خانواده ی کوچک من، تنها در این شش ماه اخیر، با بازی های پلید و ناجوانمردانه ی اینچنینی مواجه بوده است. همین اکنون ما با زنگ ها و پیام های سخیف و مستهجنِ پی در پی مواجهیم. از شما می خواهم دستور دهید هر چه زودتر این فضاحت حکومتی را از سرِ خانواده ی من بر بچینند. مأموران شما مرا بخاطر نقد ها و اعتراضات مدنی ام، طبق قانون ببرند و زندانی ام کنند و به دارم بیاویزند، اما حریم خانواده ام را محترم بدارند. این خواسته ی فراوانی نیست. اینگونه که بر منبرها گفته اند، ظاهراً یزید با خاندان امام حسین محترمانه رفتار کرد. لااقل از یزید بیاموزیم نحوه ی برخورد با خانواده ی معترضان را.
با احترام محمد نوری زاد بیست اریبهشت سال یکهزار و سیصد و نود و سه


منبع: وب سایت نوری‌زاد

«همه سـر و تـه یـک کـربـاسیـم»


«همه سـر و تـه یـک کـربـاسیـم» 
پویان انصاری
طبق خبر راوایان پُشت پرده دنیای سیاست بی پدر و مادر، اخیرأ الرئیس الجمهوری الاسلامی الشیعه الاثنی عشری درسرزمین نگون بختِ ایران یعنی جناب آ سد الحسن الروحانی، دریک کنفرانس مطبوعاتی مُهم قبل ازسئوال و جواب علاوه بر دلرُبایی تی تیش مامانی و عشوه های شُتری، شخصأ با رقص هایی از نوع سینه زنی و صد البته به سبک جـدیـد مُدرنیته قمـه زنـی هزار و چهار صد سال پیش، آرایش مـو به سبـک عصر حجـر و هم چنین مُـدل هـای مختلف عبا،عمامه و نعلین را به نمایش گذاشت که مورد استقبال عجیب و غریب و جیغ  و دادهای خواهران زینب،قرار گرفت.
طبق خبر موثق دست ِ اول، دستمال بدستانِ برون مرزی، گویا همه بدون استثنـاء، با دیدن آن صحنه ها، یک در میان، غش و ضعف کردند.
در این کنفرانس، آ سد الفریدون الروحانی، با تعدادی از خبرنگاران سایر کُرات دیگر هم، ملاقات کرد.
ایشـان، در برخورد با خبرنگاران، چنان از "نبوغ خارق العاده و تجربه امنیتـی" خود استفاده کرد که خبرنگاران، تا مدتی دچار شوک شدند چـرا که برای آنهـا بـاور نکردنی بـود که این رئیس جمهور الکی خوش، بتواند با زبـان های پیشرفته عصر حجـر، سئوالات نـپرسیده آنها را جواب دهد.
اما قبل از اینکه نیمه دوم مصاحبه مَلسِ الحسن را توسط  سیستم هزار کیلو واتی امام زاده سید بیـژن، مانند وعدهِ آب مجانی و برق مجانی امام مُرده را، به رادیو و تلویزیون تان وصل کنیم و به درب منزل تان بیاوریم، بـد نیست سری به صحرای کربلای روشنفکران دستمال بدست، بـزنیـم!
بعضی از این به اصطلاح روشنفکران، اگر بیادشان بیاید و آگاهانه دُچار آلـزایمـر اپورتونیستی نشده باشند خوب بخاطر دارند این الرئیس الجمهور، که انصافأ اگر یک کلمه به تمام معنی در حق او صادق باشد آن کلمه، شارلاتانیسم است (هرچند وجـود نحس اش سرشـار از زشتی و پلیدی است) وقتـی می خواست در انتصابات ریـاسـت جمهـوریِ نظـام جهـل و جنـون جمهوری اسلامی، برای خالی نبودن عریضه، رأی جمع کند مانند سایـر "رئیس جمهـور" های گُـذشتـه خیلی شعارهایی به سبک کلاسیک ِ سکسِ لوژی، بلغور کرد که مانند همیشه دل و قلوه خیلی ها، به ویـژه برادران اهل بیت را در انواع و اقسام اش از جمله حـزب علیه تـوده ها را، بُـرد .
در این راه ناکجا آباد، برخی از آنها، در قالب دکتـر، مهندس، تحلیلگـر، مُفسر، لیچـارگـو، ( کاسه لیسان  و لابی های کوچک و بزرگ که جای خود دارد) از خوشحالی رفتند دم  ِ لانه جاسوسی (بقول خودشون سفارت!) و به این پاسدار نظام قُـرون وسطـایـی رأی دادند.
جالب است بدانیم بعضی ازاین"روشنفکران" بنا به مصلحت و یا اینکه روشون نمی شد! دم ِ لانه جاسوسی تشریف ببرند و رأی بدهند، زنشون را یواشکی برای رأی دادن فرستادند و یا بـر عکس.
درهرحال، کُنفرانس مملو از خبرنگاران خودی و نخودی و غیره بود!
هنوز الحسن، خودش را روی چهار پایه میزان نکرده بود خبرنگار دختـری که روسری در موهای زیبایش گُم شده بود و گویا از طیف دار و دسته توده ای ها و لابی ها نبود، از او سئوال کرد که، آ سد الحسن، پس آزادی زنـدانـی سیاسی آنهم بعداز 35 سال، چی شد!؟
الفریدون در حالیکه سعی می کرد عمامه خود را به سبک تکنولوژی آفتابه ای درست کُند با لبخند زهرآهگین فرمودند: گـویـا شما جزو ما نیستید هرچند، این نشان دهنده دمکراسی چمـاق حـزب الهـی ماست که شما می توانید اینجـا تشریف بیاورید البته، برگشتن تان با خداست(صدای صلوات توده ای ها و لابی ها) اما پاسخ سئوال شماخیلی ساده است، این در حوزه من نیست از قوه قضائیه بخواهید!
خبرنگار: پس وظیفه تو چیه؟
الحسن: من و برادران توده ای و برادران پـارسی بهمراه نایاک و سایر برادران که با پول بیت المال حال می کنند فقط می توانیم در شب تاسوعا و عاشورا آش نـذری درست کنیم و برای سلامتی دوران طلایی فیلسوف امام خمینی، دعـا کنیم.
خبرنگار: شما در پـایـان دوره ِ چهار سالِ ریاست جمهوری ... که ناگهان آ سد فریدون حرف او را قطع می کند و میگه، منظورتان 8 سال ِ است؟
خبرنگار بیچاره کمی دست پاچه میشه و میگه، بله همین طور است البته هرچه امام حاضر به خواهد همان می شود (صدای صلوات توده ای ها و لابی ها) شما چه خواهید گفت؟
آ سد روحانی میگه، آ سد ممد خاتمی، بعداز 8 سال چی گفت ؟
بنـده هم همان کلمات را نه یک کلمه کمتر نه کلمه بیشتر، تکرار می کنم چرا که پایان خوبی هم دارد.
اگر یادتان باشد ایشان فرمودند":
«من یک تـدارکـاچـی بیشتر نبودم» دیدید بعدش هم چه قدر "اصلاح طلب"، لابی ها، تلویزیون خودمون بی بی سی، برادران توده ای و اکثریت که جای خود دارد، از او حمایت کردند"
بعدش هم، خبرنگار بدبخت که خدا آخر و عاقبت ات را بخیـر کُنـد، بنـده الرئیس الجمهور، فقط قـرار است شعـار بدهم، دسته ای دیگر از برادران عزیزم عمل کنند یعنی اینکه، از بنـده شعـار، از آنهـا عمـل، مثلأ، بنده می گویم، زنـدانـی سیاسی باید چلوکباب بخورد بلافاصله، برادران به زندانیان مثلأ اوین، چلو چماق می دهند، در واقـعییت امـر، شعار بنده با عمل ِ برادران پاسدار نظام، در تناقض نیست مثلأ در گذشته خاتمی شعارهای "مامانی مکُش مرگ ما" می داد بنده گاز انبری به دانشجویان حمله می کردم و خبر ندارید که آن موقع ها که در امنیت ملی بودم چه کارها که نه کردم حالا پُست ها، جای اش عوض شده است.
این را فراموش نکنید که، نظام بهشتی ما، بنا به ماهییت "دمکراسی" اش، شاخه های مُتعددی دارد که هر کس کار خودش را می کند که الحمداله در کار همدیگر هم، دخالت نمی کنند .
ما از رهبرکه، بالاتر نداریم، ولی حتی وقتی ایشان می فرمایند، هاشمی دوست 50 سالِ من است نبایدبه او توهین کنید، هنوز آب دهان آقا خشک نشده، از طرف برادران دیگر حزب اله، فحش خواهر و مادر نصیب خودش و خانواده اش می کنند یا مثلأ بنده می گویم، برادران اهل تسنن هیچ فرقی با ما شیعه ها ندارند ولی عده ای دیگر از برادران عزیز نظام بلافاصله می گویند، آنها خواب ببینند که قدِ ما مسجد داشته باشند و یا جرئت کنندحتی در خواب، رئیس جمهور شوند مانند زنـانِ ایـران .
اشتباه نکنید، این چیزها نشاندهنده تضـاد در درون نظام ما نیست، بلکه احترام به نظرات همدیگر و دخالت نکردن در کارهای یکدیگر است که نتیجه اش را به خوبی مشاهده می کنیدکه الحمداله 35سال است هم چنان، نظام عزیزمان با چماق حزب اله پا برجاست ( صلوات توده ای ها و لابی های جور واجور) بنابراین کج سلیقه گی بنده با سایر برادران حزب اله را، تضـاد ندانید (باز صلوات دستمال بدستان)
خلاصه اینکه دردسرتان ندهم، زمان مانند باد، زود می گذرد هم چنان که زمان خاتمی گذشت، دوره 8 سالِ بنده هم زود می گذرد و شعار گوی بعدی، می آید!
اما، واقعأ خدا خیر بدهد به این برادران توده ای و لابی های رنگارنگ مان در این چهار گوشه جهان، چراکه اگر در ایران با چماق حزب اله حکومت پـابـرجاست درخارج هم اینهـا، بسیار نیکو از سخنان طبیعی و اکابری ما کوه می سازند و خدا عُمرشان بـده از ما حمایت جانانه ای می کنند در این هنگام، فـریـاد دختـر خبرنگار، بُلند می شود که، چرا مرا می زنیـد، کجا مرا می بـریـد و ...
در اینجا آ سد الحسن روحانی می فرماید ببینید، به این میگن، دمکراسی دوران طـلایـی امام خمینی فیلسوف، این خانم خبرنگار آزاد بود از منِ الرئیس الجمهور مملکتِ الاسلامی، هر سئوال فنی و غیر فنی که دوست داشت بکُند! همانطور که شاهد بودید برادران حزب اله گوش کردند، حالا، بـرادران عزیز می خواهند کمی این دختر خانم را نصیحت انقلابی بکنند و بنده هم مانع کـار آنها نمی شوم، در این حکومت، هر کسی کاری که به عهده اش گذاشته اند انجام می دهد و دخالت در کـار یکدیگر، خط قرمز این نظام آسمانی است .
اگر این چنین نبود خیلی وقتها پیش، باید فاتحه نظام عزیزمان را، می خواندیم( ناگهان صدای توده ای ها و دستمال بدستان و حزب الهی ها بلند می شود که، خدا نکند، خدا نکند)
خلاصه کلام اینکه، در این رژیم، همه سـر و تـه یـک کـربـاسیـم .
                                                                            یکشنبه  11 مه 2014 - استکهلم

                                                                                                           پـویـان انصـاری           
Pouyan49@yahoo.se