نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۷ اسفند ۶, سه‌شنبه

بازهم تحريف حقيقت توسط اکثريت: علی اکبرشالگونی

http://www.roshangari.net/
اخيراً راديو ـ تلويزيون فارسی زبان بی بی سي، در بر نامه ويژ ه ای به مناسبت سی سالگی انقلاب ايران، اقدام به انتشار خاطرات و نظرات تنی چنداز هنرمندان و فعالين سياسی ايراني، در رابطه باانقلاب ايران کرده است که به صورت فيلم های ويديو ئی می توان در سايت بی بی سی فارسی آن ها را مشاهده کرد. يکی از شرکت کنندگان اين برنامه آقای بهزاد کريمی از مسئولين سازمان فدائيان اکثريت است که در سخنان خود ضمن رد سياست همکاری اطلاعاتی سازمان اکثريت با جمهوری اسلامی در سال 1360، بر خورد بخشی از نيرو های سياسی را غير واقع بينانه و غير مسئولانه خواند. او اضا فه کرد من به عنوان يکی از مسئولان آن موقع اعلام می کنم ما به هيچ و جه لو نداديم. ما عليه اعدام ها، عليه سر کوب گری ها و عليه ترور ها و ماجراجوئی ها هم بوديم. و بيش از ترورها، بر عليه اعدام ها در نشريه می نوشتيم، و در همين رابطه لاجوردی خشمگين ازاين مواضع، از سازمان می خواهد مدير مسئول نشريه کار برای توضيح به دادستانی برود. محمد رضا غبرائی به عنوان سر دبير نشريه کار به اوين رفت و بعد از 2 سال اعدام شد. آقای کريمی با صراحت چندين بار تاکيد ميکند در اين 25 سال، مخالفين و منتقدين ما نتوانستند حتی يک نمونه مشخص ارائه بدهند.
او اضافه می کنداگر کسی بر خلاف سياستی که داشتيم حتی يک نمونه سراغ دارد، ما حتماً استقبال می کنيم. ما مخالف اين هستيم که، مثل جمهوری اسلامي، مسائل ما در راز بماند: همه چيز بايد شفاف روشن بشه. اظهارات آقای بهزاد کريمی ظاهراً پاسخی است به سخنان اسماعيل خوئي، از شعرای نامی ايران که گويا در بازگوئی خاطرات خود از انقلاب ايران، از تجربيات فردی خود مبنی بر همکاری اطلاعاتی اکثريتی ها با حکومت نيز سخن به ميان آورده بود. از آنجا که دوستانی صحبت های رفيق خوئی را شنيده بودند، من نيز بعد از ديدن فايل ويديوئی آقای کريمی به فايل های ويديوئی دوست عزيز اسماعيل خوئی مراجعه کردم، ولی متاسفانه صحبت های ايشان درباره همکاری اطلاعاتی اکثر يت با رژيم در سال 1360 به کلی پاک شده بود. با اسماعيل خوئی عزيز تماس تلفنی گرفتم که آيا سانسور بی بی سی بااطلاع ايشان صورت گرفته، که ايشان کاملاً اظهار بی اطلاعی کرد.
حال چرا مسئولين بی بی سی فارسی زبان، عليرغم تريبونی که برای پاسخ گوئی به يکی از مسؤلين سازمان اکثريت داده، چنين سخنان انتشار يافته آقای اسماعيل خوئی را سانسور کرده است، مساله ای است که بايد اميدوار بود در آينده روشن شود، ولی اکنون می توان هرچند کوتاه به بخشی از سخنان، يا به زبان روشن تر، تحريف حقايق توسط آقای بهزاد کريمی پرداخت. من در پاسخ به فرخ نگهدار يکی از رهبران سازمان اکثريت، دلايل خود مبنی بر حمايت اين سازمان از جنايات جمهوری اسلامی در سال 60را ، تنها بر اساس اسناد انتشار يافته تو سط خود اين سازمان، در مقاله ای با نام "آقای نگهدار، اشتباه ميکنيد، شما هيچ نياموخته ايد !" که در 2 بخش انتشار يافت، نشان دادم. در اين مقاله از نقل هر گونه روايات و تجربه های شخصي، اجتناب شده و تنها اسناد انتشار يافته خود سازمان اکثريت است که سخن می گويند. با اين وجود، اکنون بار ديگر يکی ديگراز رهبران اين سازمان با خيالی آسوده، از تريبون بی بی سي، حقايق را تحريف می کند. شايد بهتر باشد، برای اطلاع کسانی که تا کنون به اين اسناد دست رسی نداشته اند و همچنين برای يادآوری آقای کريمي، به چند نمونه کوتاه، اشا ره ای داشته باشم. بهزاد کريمی می گويد:" مابه هيچ وجه لو نداده ايم" ، اسناد سازمان اکثريت چه می گويد؟ نشريه "کار" ارگان سازمان اکثريت در غالب شماره های سال ٦٠ ستون ثابتی داشت با عنوان "ضد انقلاب را افشاء کنيم" که در آن همه جريان های سياسی مخالف جمهوری اسلامی را به هم ميدوخت و همه آنها را هم به امريکا وصل ميکرد. در بخش ١٣ اين سری از افشاء گری ها، در شماره ١١٨ ( ٢٤ تير ١٣٦٠ ) مطلبی تحت عنوان "سران خائن بسيج عشايری را دستگير کنيد" آمده است که جاسوسی آشکار عليه نيروهای مخالف رژيم و پرونده سازی برای جبهه ملی و حزب رنجبران است. "ليبرال های جبهه ملی و محافل رسوای وابسته به حزب امريکايی رنجبران به سرکردگی فرخ سنجابي، جلال حيدري، سيد حسن خاموشي، و همايون فرخي، تحت پوشش بسيج عشايری مشغول سازماندهی و تدارک توطئه های جديد عليه انقلابند. هدف اين مزدوران که ايجاد ارتباط بين کانون های شورش و جنگ ضد انقلابی است، در سخنان يکی از نمايندگان برجسته آنها به بهترين وجهی بيان شده است. فرخ خان سنجابی يکی از سران اصلی بسيج عشايری و نماينده بنی صدر در يکی از جلسات ضد انقلابي، توطئه خود را چنين تشريح کرده است: "مسلح شدن ما بايد ارتباط داشته باشد با مردم کردستان، لرستان، عشاير کاکاوند، جلال وند، تا به ايل بختياری و قشقايی وصل شود. قرار است ٢٠٠٠ نفر از ورزيده ترين افراد را آموزش بدهيم که در آينده کارهای زيادی داريم. اگر جنگ تمام بشود تازه کار ما آغاز خواهد شد." کيومرث يونسي، پرويز سپاس، و فريبرز فيروزان( منهوبی) از ديگر مزدورانی هستند که با ضد انقلابيون در کردستان ارتباط مستقيم دارند و اعلاميه های جبهه ملی و بختيار را تکثير و توزيع ميکنند. پس از عزل بی صدر، ردپای آنها در منطقه ديده شده که لازم است هر چه زودتر دستگير و محاکمه انقلابی شوند." از اين نوع جاسوسی عليه جريان های مختلف سياسی در شماره های مختلف "کار" فراوان است. مثلاً در شماره ١٢٢ (٢١ مرداد ٦٠) باز در رابطه با حزب رنجبران در همان ستون ثابت "ضد انقلاب را افشاء کنيم" ( سری ) ميخوانيم :

"عناصری از گروهک امريکايی رنجبران نيز در بسيج عشايری نفوذ دارند که به جز سيد حسن خاموشی و سيد جمال حيدری (پسر سيد نصرالدين حيدری) اسامی بقيه عبارتنداز: ١- بهرام مهاجری از اعضای حزب امريکايی رنجبران است و بابت تکثير عکس شيخ نصرالدين حيدری توسط حزب رنجبران ١٠ هزار تومان پرداخت کرده است. ٢- فردی به نام سياوش که کردستانی است و در منطقه قليخانی فعاليت ميکند. از بسيج نيز سلاح دريافت کرده است. ٣- شهريار که او نيز کردستانی ميباشد. ٤- اورانوس مهاجری ٥ ـ همايون فرخی يکی از مسؤولين پايگاه بسيج ٦ ـ سوسن فرخی ( خواهر همايون فرخی ) ٧ ـ فرهاد حيدری ٨ ـ سيروس مهاجری" و در قسمت پايا نی در رابطه با "افراد باند ضدانقلابی پاليزبان بختيار در بسيج عشايری" ص 11 چنين می خوانيم:

" طبق اخبار رسيده پس از عزل بنی صدر و تحت تعقيب قرار گرفتن فرخ سنجابي، وی در خانه شخصی به نام احمد اسدی که از ثروتمندان مشهد می باشد، مخفی شده است. فرخ سنجابی تصميم دارد که به خارج از کشور فرار کند. همچنين در منزل سيد حسن خاموشی مشاور سيد نصرالدين حيدری افرادی چون خسرو سليمي، رشيد سليمی اهل کلهر وگورگاه، جهانبخش اکبري، ايرج سنجابي، رضا خان و سليمان خان بهرامی نماينده سيد نصرالدين در بسيج عشايری جلسات توطئه آميزی عليه انقلاب تشکيل می دهد." اين نوشته ها از چند نظر جالب توجه اند: اول اين که با اسم و مشخصات، افرادی را نام ميبرد و خواهان دستگيری و محاکمه انقلابی سريع آنها می شود. معنای "محاکمه انقلابی" هم در آن سال های خونين، همان بود که قضات ارشد رژيم، افرادی مانند محمدی گيلانی و ربانی املشی و ديگران، هر روزه از راديو و تلويزيون به تفصيل و با آب و تاب توضيح ميدادند، يعنی مرگ، آن هم نه مرگ سريع، بلکه مرگ از طريق "تمام کش کردن و زجر کش کردن"! دوم اين که مشخصاً برای جبهه ملی و حزب رنجبران پرونده سازی ميکند. چنين پرونده ای در آن سال ها ميتوانست غالب اعضاء و هواداران يک سازمان را جلو جوخه اعدام بفرستد. سوم اين که با تحريف گری بی شرمانه همه مخالفان رژيم را متحد با هم و دست نشاندگان و مزدوران امريکا معرفی ميکند. هر کس هر نظری که در باره جبهه ملی و حزب رنجبران و مواضع شان در آن سال ها داشته باشد، نميتواند منکر اين حقيقت باشد که اينها سازمان های "مزدور" نبودند و خط سياسی شان هم با سلطنت طلبان و طرفداران بختيار يکی نبود. و بالاخره، اينها نمونه هايی از جاسوسی های علنی اکثريتی ها و( توده ای ها)عليه نيروهای اپوزيسيون است.
بهزاد کريمی می گويد:

"از اعدام ها دفاع نکرده ايم"،
اسناد سازمان اکثريت چه می گويد؟ شماره ١١٨ ( ٢ تير ١٣٦٠) نشريه "کار" در نوشته ای با عنوان " اعدام دو سرمايه دار بزرگ" از اعدام دو نفر از افراد وابسته به جبهه ملی توسط دادگاه انقلاب مرکز، در ٢٢ تير ابراز شادمانی ميکند: " کريم دستمالچی و احمد جواهريان در راه استثمار، غارت و بردگی خلق های ايران و جهان توسط امپرياليسم جهانی به سرکردگی امپرياليسم امريکا دست و زبان و گوش وچشم امريکای جنايتکار بودند.

آنها دراجرای نقشه های امپرياليسم امريکا و شکست انقلاب خونبارمردم ايران به نا آرامی ها ی سياسی دامن ميزدند، برای گسترش موج خشونت و ترور مزدور اجير ميکردند، مردم را به قيام مسلحانه عليه جمهوری ترغيب ميکردند، پشتيبان و همکار دستجات مسلح ضد انقلابی بودند و در رهبری جريانات امريکايی نظير جبهه ملی و حزب خلق مسلمان قرار داشتند. اعدام مبارک و فرخنده کريم دستمالچی و احمد جواهريان، کوخ نشينان را شادمان و امپرياليسم امريکا را عزادار کرد. اقدام دادگاه انقلاب اسلامی مرکز در اعدام کريم دستمالچی و احمد جواهريان مورد پشتيبانی قاطع ماست" حتی از متن همين نوشته هيستريک هم ميتوان دريافت که اين دو نفر در عمليات مسلحانه شرکت نداشته اند و اتهام امريکايی بودن شان هم به اعتبار وابستگی شان به جبهه ملی يا حد اکثر حزب خلق مسلمان است! شماره ١٢٢ (٢١ مرداد ١٣٦٠) در مقاله ای با عنوان "حکومت جمهوری اسلامی در قبال هواداران گروههای منحرف بايد سياست ارشادی در پيش گيرد" با انتقاد از" اعدام های شتاب زده " هواداران سازمان های مخالف، خواهان تفکيک حساب رهبران اين سازمان ها از حساب هواداران جوان به اصطلاح "فريب خورده" است : "بدون ترديد در برابر جنايات جبهه براندازی به سرکردگی امريکا، انقلاب مجاز است که با قاطعيت و بدون تزلزل از خود دفاع کند... سرکوب بدون مماشات جريان های سياسی که کمر به شکست انقلاب خونبار مردم ايران بسته اند و عليه آن مسلحانه دست به جنايت ميزنند از ارکان دفاع از انقلاب است.

در اين هيچ گونه شبهه و ترديدی وجود ندارد و ميبايد اذهان مردد و متزلزل را نسبت به درستی اين باور انقلابی مؤمن و معتقد ساخت... ما هم صدا با اکثريت مردم ايران خواهان آن هستيم که دادگاههای انقلاب نسبت به هواداران گول خورده سازمان های چپ رو و آنارشيست سياست ارشاد در پيش گيرند و حساب انبوه هواداران فريب خورده اين گروهها را از حساب رهبران خائن شان که آشکارا به انقلاب و مردم پشت کرده اند، جدا کنند. دادگاههای انقلاب به همان نسبتی که شايسته است به رهبران اين گروهها برخوردی جدی داشته باشند، به سود انقلاب و مردم است." قبلاً از آقای نگهدار پرسيدم حال از آقای بهزاد کريمی ميپرسم آيا دفاع از اعدام ها و سرکوب های خونين آن سال ها صريح تر از اين ممکن است؟ آيا از مردم ايران و مخالفان جمهوری اسلامی طلب کاريد که با لحن محمدی گيلانی و لاجوردی و موسوی تبريزی از اعدام ها دفاع نکرده ايد؟

بهزاد کريمی در مورد فرستادن رفيق هم سازمانی شان، محمد رضا غبرائی به قربانگاه، روايت را طوری باز گو می کند تا نقش رهبری سازمان را در اين تصميم کم رنگ کند. او ميگويد: "...لاجوردی معروف در خشم از مواضع سازمان، از سازمان می خواد مدير مسئو ل نشريه کار، به دادستان بره و تو ضيح بده، محمد رضا غبرائی به عنوان سر دبير نشريه کار به اوين رفت و بعد از 2 سال اعدام شد." فرخ نگهدار در مصاحبه ای که با آرش شماره 97 داشت، در اين باره می نويسد: " يادم می آيد به تصميم رهبری سازمان، زنده ياد رفيق جواد عليرضا اکبری شانديز, مقاله ای بدون امضاء نوشت در نشريه کار و بحث کرد که اين اعدام ها به زيان انقلاب است و بايد متوقف شود. از پی آن اسدالله لاجوردی ازاوين زنگ زد و نام نويسنده آن مقاله را خواست. ما درجلسه دبيران سازمان تصميم گرفتيم مدير مسئول نشريه، رفيق منصور,محمد رضا غبرايی, که قبلا به حکومت معرفی شده بود، پاسخگو شود. اورفت ولاجوردی او را گروگان گرفت تا نويسنده اصلی مقاله خود را معرفی کند. رفيق منصور، بی هيچ اتهامی گروگان ماند، حتی پس ازدستگيری رفيق جواد درکردستان، اعدامش کردند." جمشيد طاهری پور در بخشی از زير نويس مقاله ای که با عنوان "قطعنامه ١٧٣٧ شورای امنيت و "ضرورت مرزشکنی برای صلح " ( در ٢٤ /٢ /٢٠٠٧ ) نوشته، در اين باره چنين توضيح ميدهد: " ...متعاقب آن نامه ای از دادستانی انقلاب رسيد که از ما می خواست نويسندگان مقاله را به دادستانی معرفی کنيم. ما از معرفی نويسندگان خود داری کرديم، چندی بعد نامه و نامه های ديگری از دادستانی رسيد با همان مضمون و پر از تهديد. متعاقب آن چاپخانه به تاراج رفت و نشريه کار توقيف شد. هيأت دبيران در پاسخ به نامه های دادستانی با اين نيت که به انتشار نشريه صورت قانونی ببخشد، تصميم گرفت رضا غبرائي، رفيق منصور، که پيشتر بعنوان مدير مسئول نشريه کار به وزارت کشور معرفی شده بود، برای ادای توضيحات، به دادستانی انقلاب مستقر در اوين برود. من قرار دبيران را به رضا ابلاغ کردم. گفت من بنا به تصميم رفقا می روم اما نظرم اين است که تصميم هيات دبيران نادرست است و بازگشتی در کار نخواهد بود! رضا رفت، اعدام شد و هيچگاه بر نگشت !..." اين روايات ترديدی نمی گذارد که بر خلاف روايت آقای کريمی اولاً لاجوردی نويسنده مقاله رااحضار کرده و غبرايی عليرغم ميل خود، با تصميم رهبری سازمان و با چماق انضباط تشکيلاتی به قربانگاه فرستاده شده و او در اين تصميم گيری شرکت نداشته، آن را نادرست می ديده و می دانسته که "بازگشتی در کار نخواهد بود."

حال سؤال اين است که آيا بهزاد کريمی می تواند از سياست و اسناد سازمان اکثريت، که خوددر تدوين آنها نقش داشته، بی خبر باشد؟ می تواند چنين، دچار فراموشی شده باشد؟ پاسخ قطعاً منفی است. پس چطور می تواند چنين جسورانه، در مقابل دوربين بنشيندو بر خلاف همه اسناد انتشار يافته سازمان خودشان، حقيقت را تحريف کند؟ واقعيت اين است که او تنها روی نا آگاهی و ضعف حافظه تاريخی مخا طبين خود حساب می کند. از نظر او همين کا فی است که بخش بزرگی از مردم به راحتی نمی توانند به اين اسناد دست رسی داشته باشند، وفرصت چنين کاری را هم ندارند. او با جمهوری اسلامي، که به عنوان جمهوری دروغ وفساد، بر اکثريت مردم ايران، شناخته شده، مرز بندی کرده و می گويد ما مخالف اين هستيم که مثل جمهوری اسلامی راز بمونه، همه چيز بايدشفاف، روشن بشه. ولی اين در لحظه ای است که خود شيوه تحريف و تحميق را استفاده می کند. و اين مرز بندی خود در خدمت اين شيوه به کار برده می شود. در پايان از آقای بهزاد کريمی ، که می گويد : " در اين 25 سا ل 1 نمونه هم آورده نشده و اگر کسی حتی 1 نمونه مشخص بياورد ، ما استقبال می کنيم ! " می خواهم ، نظر خود را در مورد ، موارد مشخصی که نشان دهنده همکاری و همراهی سازمان اکثريت در سر کوب ها و اعدام های سال 60 است ، و من در 2 مقاله با نام "آقای نگهدار، اشتباه ميکنيد، شما هيچ نياموخته ايد" آورده ام ، بنويسد . مواردی که نه از روايات و مشا هدات شخصی ، بلکه فقط ازاسناد و ادبيا ت منتشر شده، توسط خودسازمان اکثريت ، آورده شده است . آقای کريمی بنويسد ، آيا تحريفی صورت گرفته است ؟ يا مطا بق اسناد انتشار يافته سازمان اکثريت است ؟ و اگر اين اسناد واقعی است ، بايد گفت اين سر کوه يخی است که حقيقت کامل در زير آن مخفی است . اگراسناد رسمی انتشار يافته سازمانی اينچنين ، نما يانگر همراهی و همکاری آنها در سرکوب ها و اعدام های رژيم در سال 60 باشد ، ميتوان حدس زد ، حقايق انتشار نيا فته چه ها ميتواند باشد .
*مصاحبه بهزاد کريمی با بی بی سی
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2009/02/090211_ir_behzad_karimi_anniv.shtml

* آقای نگهدار، اشتباه ميکنيد، شما هيچ نياموخته ايد!علی اکبر شالگونی بخش اول http://www.roshangari.net/as/ds.cgi?art=20070824093609.html

*آقای نگهدار، اشتباه ميکنيد، شما هيچ نياموخته ايد! علی اکبرشالگونی.بخش دوم

۱۳۸۷ بهمن ۲۶, شنبه

نوام چامسکی:" همه وحشی ها را از بين ببريد"

برگردان ناهيد جعفرپور
پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۷ - ۱۲ فوريه ۲۰۰۹

بخش يکم حملات اخير اسرائيلی/آمريکائی به فلسطينی های بی چاره در روز شنبه ۲۷ دسامبر ۲۰۰۸ آغاز گرديد. برنامه حمله نظامی دقيقا طرح ريزی شده بود/ در روزنامه های اسرائيلی ۶ ماه بود که در باره آن سخن گفته می شد. دوشخصيت معروف نظامی و ديگری تبليغاتی درريختن اين طرح نقش بازی می کردند. در واقع پيش زمينه اين طرح درس هائی بود که اسرائيلی ها از جنگ اسرائيل/لبنان در سال ۲۰۰۶ آموخته بودند. جنگ لبنان بد تدارک شده بود. از اين روی ما می توانيم کاملا مطمئن باشيم که غالب هر آنچه که درشرايط کنونی گفته و انجام می شوند، طبق نقشه و قصدا انجام می گيرند. مطمئنا اين مسئله برای زمان حمله هم صادق است
:
زمان حمله درست قبل از وقت نهار و آنهم زمانی است که دانش آموزان از مدارس به خانه هايشان می رفتند و خيابانهای شهر غزه پراز جمعيت بود. تنها احتياج به چند دقيقه بود تا بتوان ۲۲۵ انسان را بقتل رساند و ۷۰۰ نفر را مجروح ساخت. اين حمله آغازين حمله شومی بود برای قتل عام در پيش. آنهم قتل عام مردمی بی دفاع وغير نظامی که در قفسی کوچک زندانی می باشند و جائی برای گريختن ندارند. اتهان برونردر روزنامه نيويورک تايم در مقاله ای بانام:
"Parsing Gains of Gaza War"به بررسی جنگ غزه می پردازد و مهم ترين اهدافی را که در اين جنگ حاصل شدند را بر می شمارد.اسرائيل پيش خود محاسبه نموده بود که به نفعش است طوری رفتار کند که تنها کسانی که ديوانه می شوند رفتار می کنند ـ رفتاری که بشدت توليد ترور می نمايد ـ. اين برنامه ای است که به سال های ۵۰ برمی گردد.وی در اين مقاله می نويسد" فلسطينی ها اين پيام را همان روز اول فهميدند". وی ادامه می دهد " زمانی که هواپيماهای جنگی اسرائيلی در ظهر روز شنبه به سوی بيشماری از اهداف حمله ور شدند، فورا ۲۰۰ انسان کشته شدند. مسئله ای که حماس و تمامی مردم غزه را شوکه نموده بود". تاکتيک " ديوانه شدن" بنظر موفقيت انگيز می رسيد. برونر می نويسد" برخی از نشانه ها وجود دارند که مردم غزه اين جنگ را آنچنان دردآور می بينند که تلاش خواهند نمود دولت انتخابی حماس را رد کنند". اين برنامه تروردولتی هم بسيار قديمی است.در هر صورت من بخاطر نمی آورم که نيويورک تايمز يک چنين بررسی در باره جنگ چچن با عنوان " بررسی آنچه که از طريق جنگ چچن بدست آمد" علنی کرده باشد. در آن جنگ هم برخی از پيروزی ها حاصل شد.بنظر می رسد که پايان اين حملات بدقت طرح ريزی شده بود. به لحاظ زمانی بسيار دقت شده بود. به اين صورت که پايان اين حملات مستقيما قبل از مراسم رياست جمهوری " اوباما" باشد ـ تا بدين وسيله اين ريسک (غير ممکن)را تقليل دهند که اوباما لازم بداند چند کلمه انتقاد آميز در باره اين جنايت خشونت آميزی که از سوی آمريکا پشتيبانی شده است صحبت نمايد.دو هفته بعد از آغاز اين حملات زمانی که غزه مخروبه ای بيش نبود و تعداد کشته شدگان به ۱۰۰۰ نفر رسيده بود ـ آژانس سازمان ملل متحد:
UNRWAدر باره چيزهائی که اکثرمردم غزه به آن برای زنده بودن وابسته می باشند و ارتش اسرائيل از اينکه کمک ها به غزه فرستاده شود، جلوگيری می کند، توضيحاتی داد.فلسطينی ها که برای زنده بودن مبارزه می کردند، برای اينکه روز مقدس را ارج بگذارند می بايست از مواد غذائی و دارو صرف نظرنمايند در حاليکه همزمان می بايست صدها نفر از سوی هواپيماهای جت بمب افکن آمريکائی و هليکوپترها قتل عام شوند. اين دوگانگی در رفتار خيلی کم و شايد اصلا توجه ای را جلب نکرد. در وقايع نگاری جنايت های آمريکائی/اسرائيلی به يک چنين قصاوت و استهزاء ها بندرت اشاره می شود اگر هم بشود تنها در پانوشت ها خواهد شد. اين ديگر عادت همه شده است.در ماه جون ۱۹۸۲ حمله اسرائيلی پشتيبانی شده از سوی آمريکا به لبنان آغاز گشت. در اين حمله مقر آوارگان فلسطينی در صبرا و شاتيلا بمباران گرديد
.(که بعدا صحنه وحشتناک ترين قتل عام تحت نظر نيروهای دفاعی ارتش اسرائيل گشت). در اين بمباران ها بيمارستان محل هم مورد اصابت بمب ها قرار گرفت ـ بيمارستان غزه ـ طبق گزارش يکی از کارشناسان آکادميک خاورميانه آمريکائی بيش از ۲۰۰ نفر در اين بيمارستان کشته شدند. اين قتل عام در واقع پيش زمينه ای بود برای حمله ای که در آن ۱۵۰۰۰ تا ۲۰۰۰۰ انسان جان خود را از دست دادند. بخش های ديگر لبنان و بيروت منهدم گشتند. در اين جنگ پشتيبانی نظامی آمريکا در سطوح نظامی و ديپلماسی نقشی اساسی بازی می کرد. در آنزمان بر عليه بسياری از قطعنامه های شورای امنيت سازمان ملل وتو اعلام گرديد. آنها می بايست خشونتی جنايتکارانه را متوقف سازند که ميبايست اسرائيل را در مقابل يک معاهده سياسی صلح آميز نجات دهد. اين مسئله در تضاد با بسياری از ابداع های راحتی است که در باره رنج اسرائيلی ها بخاطر موشک باران های شديد گفته می شد ـ فانتزی از سر تقصير ـ. تمامی اينها نرمال بود و در باره اش از سوی سران اسرائيلی تقريبا بطور بازبحث ها شد. ۳۰ سال بعد موردشاو گور رئيس دولت اسرائيل در باره اش گفت:" از سال ۱۹۴۸ ما بر عليه مردمی مبارزه می کنيم که در روستا ها و شهرها زندگی می کنند". زيف شيف مشهورترين مفسرنظامی اسرائيلی گفته های گور را چنين جمع بندی می کند:" ارتش اسرائيل به اهداف غير نظامی آگاهانه و قصدا حمله ور شده است.... گور می گويد که ارتش هيچگاه ميان اهداف غير نظامی (و نظامی) فرقی نگذاشته است. بلکه اهداف غير نظامی را آگاهانه مورد هدف قرار داده است". ابا ابان يکی از سران دولتی در اين باره می گويد" چشم اندازه عاقلانه ای وجود داشت که آنهم بالاخره به واقعيت پيوست. اينکه به يک ملت تحت حمله فشار وارد شود تا خصومت ها پايان يابد". با اين تاثير ـ ابان اين را خوب فهميده بود ـ که اسرائيل برنامه های غير قانونی بسط وتوسعه را بدون مزاحمت انجام دهد. ابان همچنين به يکی از سخنان نخست وزير اسبق مناخيم بگين در باره سياست حمله دولت های حزب کار اسرائيل در مقابل غير نظاميان اشاره می کند و می گويد که بگين تصوير " يک اسرائيل" را نمايندگی می کند. تصويری که می خواهد" برای ملت های غير نظامی بصورتی آگاهانه و ارادی وبه هر وسعت قابل تصور، مرگ و ترس ايجاد کند و اين کار را با روحيه ای می کند که انسان را به ياد رژيم هائی می اندازد که نه آقای بگين و نه من به خودمان اجازه می دهيم از آن رژيم ها نام ببريم". ابان به هيچ وجه دلائل گفته شده از سوی بگين را رد نمی کند. وی به بگين انتفاد می کند زيرا که وی اين سخنان را علنی نموده است. همچنين اين مسئله نه ابان و نه تحسين کنندگانش را اذيت می کند که همچنين طرفداری ابان برای يک تروريسم دولتی شديد، انسان را ياد رژيم هائی می اندازد که وی ترس داشت از آنها نام ببرد.توجيح ابان از تروريسم دولتی در گوش های آتوريته های محترم قابل قبول بنظر می رسد. در فاصله عمليات اخير اسرائيلی/آمريکائی، توماس فريد من در نيويورک تايمز از تاکتيک اسرائيل سخن گفته بود ـ چه در عمليات اخيرو چه در حمله به لبنان در سال ۲۰۰۶ ـ. اين تاکتيک بر بستر منطقی سالم قرار گرفته به اين صورت که "تلاش شود به حماس درس داده شود. آنهم به اين شکل که هرچه بيشتر از ميليشيای حماس از بين برده شود و برای مردم غزه رنج و درد فراوان ايجاد شود". در چشم انداز عملی اين تاکتيک معنی می دهد. در لبنان هم همينطور. بقول فريدمن "جائی که امکان طولانی مدت برای ايجاد وحشت وجود دارد". وی ادامه می دهد " در اين تاکتيک آمده که برای غير نظاميان ـ خانواده ها و کارفرمايان ميليشيا به اندازه کافی رنج به وجود آورد تا حزب الله در آينده دچار وحشت گردد". در واقع منطق همانی است که اوساما بن لادن در ۱۱ سپتامبربرای ترساندن آمريکائی ها بکار برد. واقعا يک منطق " تحسين آميز" ـ توجه شود به حملات نازی ها به ليديسه و اورادو، انهدام گروسنی توسط پوتين و تلاش های ديگری که برای“ درس دادن" انجام شد. اسرائيل تا آنجا که ممکن بود تلاش نمود به اين منطق پايبند باشد. همانطوری که استقان ارلانگرکارشناس روزنامه نيويورک تايمز گزارش داد" گروه های حقوق بشری اسرائيلی در باره حملات اسرائيل به ساختمان هائی که بنظر آنها جزء مناطق غير نظامی بايد دسته بندی شوند " ابرازنگرانی“ کردند ـ چون مجلس، ايستگاه های پليس و قصر رياست جمهوری“. اما روستا ها و خانه های شخصی و مقرر های کنارهم آوارگان، سيستم های آب رسانی و فاضلاب ها، دانشگاه ها، مدارس، بيمارستان ها، مساجد، تاسيسات کمک رسانی سازمان ملل، آمبولانس ها و تمامی چيز های ديگری که از رنج قربانيان می کاهد جزء مناطق غير نظامی دسته بندی نمی شوند
.ادامه دارد...

۱۳۸۷ بهمن ۲۴, پنجشنبه

سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران تا پایان سال 1357


توضیح
بخشی از اسناد منتشر شده در این مجموعه، یعنی از سال 1359 به بعد به سازمان فداییان خلق ایران - اکثریت مربوط است. با این وجود این اسناد هم در همینجا آورده می‌شوداز آنجاییکه بخش پایانی کتاب مقالات و اعلامیه‌هایی است که از نشریه کار نقل شده‌اند و نشریه کار در همین سایت در دسترس است، از آوردن مجدد آنها در این بخش خودداری می‌شود.برای رفع هرگونه ابهامی، فهرست و سرمقاله این مجموعه را هم در سایت قرار می‌دهم
فهرست
-
اعلامیه شماره 1، دی 1350
-
بیانیه چریکهای فدایی خلق، بهمن 1350
-
اندیشه رفیق "مائوتسه دون" و انقلاب ما، نبرد خلق 2 – فروردین 1353
-
ما و رهبران حزب توده، اعدام انقلابی عباس شهریاری مرد هزار چهره – 1354
-
شعارهای وحدت، دو مقاله درباره وحدت، 1354
-
سرمقاله، نبرد خلق 7 – 1355
-
جنبش مسلحانه ایران و انقلاب منطقه، نبرد خلق 7 – 1355
-
عملیات تبلیغ مسلحانه و مفاهیم آن در مرحله‌ای که گذشت، نبرد خلق 7 – 1355
-
بیانیه س.چ.ف.خ.ا. به مناسبت روز دانشجو، "پیام دانشجو" ارگان دانشجویی س.چ.ف.خ.ا. شماره 3 – آذر 1356
-
جبهه واحد ضددیکتاتوری و دار و دسته حزب توده، خرداد 1357
-
جنبش خلق و اپورتونیستهای ما، خرداد 1357
-
وظایف اساسی مارکسیست – لنینستها در مرحله کنونی رشد جنبش کمونیستی ایران، تابستان 1357
-
در این قیام خونی که آغاز شده مردم را یاری کنیم، اعلامیه و بیانیه س.چ.ف.خ.ا. آبان 1357
-
باز هم درباره وظایف اساسی...، آذر 1357
-
هر سازشی با رژیم خیانت به آرمان مردم است، اعلامیه و بیانیه س.چ.ف.خ.ا. آذر 1357
-
نامه سرگشاده س.چ.ف.خ.ا. به آیت‌الله خمینی مبارز عالیقدر و پیشوای بزرگ شیعیان، اعلامیه و بیانیه س.چ.ف.خ.ا. دی 1357
-
پیش به سوی مبارزه ایدئولوژیک ضامن وحدت جنبش کمونیستی، اسفند 1357
-
چرا در انتخابات مجلس خبرگان شرکت کردیم، مرداد 1358
-
پاسخ به "مصاحبه با رفیق اشرف دهقانی"، مرداد 1358

آخرین سنگر آزادی، رحیم رئیس‌نیا










نگاهی به روابط شوروی و نهضت انقلابی جنگل، مصطفی شعاعیان


نگاهی به روابط شوروی و نهضت انقلابی جنگل،

مصطفی شعاعیان

سیاووشان، باقر مرتضوی


سیاووشان، باقر مرتضوی


۱۳۸۷ بهمن ۱۸, جمعه

ما همه فلسطينی هستيم





اثر آريلا آزولای نويسنده اسرائيلی

ترجمه از فرانسه: تراب حق شناس
جمعه ۱۸ بهمن ۱۳۸۷ - ۰۶ فوريه ۲۰۰۹

فراخوان به همه آنان که سابقاًدر آفريقای جنوبی هرگز سياهان را در مبارزه شان تنها نگذاشتنداثر آريلا آزولای نويسنده اسرائيلی (۱)ترجمه از انگليسی به فرانسه: اتی ين باليبار و فرانسواز باليبا


رترجمه از فرانسه: تراب حق شناس


زمانی نه چندان پيش،


در آفريقای جنوبی،


اگر از سفيدان بوديم،


کشتار شهروندان سياه و خشونتی که در تخريب خانه هاشان به کار می رفت،


حتماً ما را به خشم می آورد،


بسياری از شهروندان يهودی بدون شک،


رژيم آپارتايد را افشا می کردندو ندای براندازی آن را سر می دادند،


برخی هم چه بسا به سياهان می پيوستند تا جبهه ای متحد بر ضد قدرتِ حاکم برپا دارند.


حتماً فرياد می زديم:


„ما همه سياه هستيم“!


امروز وقت آن رسيده که بگوييم:


„ما همه فلسطينی هستيم“!


زمانی نه چندان پيش،


در آفريقای جنوبی،


اگر از سفيدان بوديم،


با آپارتايد مبارزه می کرديم


که در سراسرِ کشور سد و حصار بر می افراشت


و برای نژادهای ديگر گتو می ساخت.


شک نيست که ما در پيشاپيش صف می ايستاديم و خواستار بايکوت می شديم،


لابد جان خويش را به خطر می انداختيم


تا مبادا خون کسانی ريخته شود


که می توان خونشان را بدون ترس از کيفر ريخت به بهانه منشأ قومی شان.


حتماً به مبارزه می پيوستيم


عليه رژيمی که تبعه خود رااز جامعه طرد می کند.


اما چرا چنين امری در اسرائيل رخ نمی دهد؟


زيرا ما که شهروندانش باشيم قربانی کارزاری ديگر هستيم به نام پروپاگاند.


چه ايده عجيب و عقب مانده ای


! مثل کليشه عهد بوق،


که می توان در فيلم های قديمی،


درباره رژيم های فاسد ديد که امروز ديگر وجود خارجی ندارند.


در عصر اينترنت و مولتی مديا [چند رسانه اي]چه کسی چنين چيزی را جدی می گيرد،


„پروپاگاند“؟


اما به رغم نابهنگامی آشکار،


شکی وجود ندارد کهرژيمی که ما در آن بسر می بريم بودجه سنگينی صرف پروپاگاند می کند،


تا ما را به جايی بکشاند


که هرروز با جنايات دولتی يی که مرتکب می شود


همدستی کنيم:شايد با حيرت فرياد می زديم: „چطور چنين چيزهايی ممکن است؟“


اگر البته آموخته بوديم که چنين جناياتی را در جاهايی ديگر در زمانه ای ديگر کسانی مرتکب شده اند


.رژيم حاکم بر اينجا


اقدامات خود را در دو جبهه انجام می دهد:


با سلاح های مدرن پيچيده بر روی اعراب شليک می کند،


و همزمان ما شهروندان ممتازش را نيز هدف می گيرد با سلاحی بسيار قديمی که حيرتمان را بر می انگيزد.


اين سلاح کهنه ولی به همان اندازه پيچيده،


همانا پروپاگاند است.


اغلب ما می دانيم.


ديگران هم می دانند.


با وجود اين، همواره اشتباه گذشته را تکرار می کنيم،


به خيال اينکه کافی ست


اطلاع داشته باشيم و بدانيم


تا دربرابر پروپاگاند مصون بمانيم،


و ما را تحت تأثير قرار ندهد


.اما پروپاگاند همه جا هست.


هرکسی به آن دستِ ياری می دهد،


لباس گرم زير برای سربازان می فرستيم،


در مغازه ها برای خلبانان تخفيف قائل می شويم.


کافی نيست که بی وقفه خود را دربرابر پروپاگاند تقويت کنيم


.کافی نيست


که دائماً شيوه های به کار رفته در يک خبر و اطلاع رسانی را تحليل کنيم


خبر از ما تندتر حرکت می کند.


بايد بتوان به جاهايی رفت دور از آنجا که خبر را می سازند.


در حول و حوش ما چنين فاصله گيری امکان ندارد


.پروپاگاند، چنين عمل می کند:


هيچ کجا از آن در امان نيستيم.


خلبانی که غزه را بمباران کرده خانه اش روبروی ما ست،


روزنامه نگاری که گزارش فجايع را پشت گوش انداخته و اعتراض ها را ناديده گرفته،


خانه اش ته کوچه است،


پسرِ همسايه کارمندِ شرکتی ست که کليپ های حمله زمينی ارتش را مونتاژ می کند،


سرِ کوچه که بپيچی


به سرباز دختری بر می خوری


که کارشناس آخرين سيستم های توپخانه خودکار و بدون تيرانداز است.


برای ايستادگی دربرابرِ پروپاگاند،


به چيزی بسيار بيش از کوشش های پيگير نياز است.


ما، شهروندان دولت اسرائيل،


با کمال ميل و اراده خودمان است که گروگانش هستيم.


در وضعيت عادی،


و به طريق اولی،


وقتی دولت می گويد


ما در حال „جنگ“ ايم،


بسيار اندک اند کسانی که به فکر نگاه کردن به سايت های غير اسرائيلی باشند،


يا تصاويری بيابند که آژانس راماتان از دل تيرگی ها پخش کرده است،


تصاويری که روی همه رسانه های گروهی جهان می توان ديد


(ولی نه در اسرائيل).


اما تصاوير خلاف نُرم کمياب اند،


زيرا ارتش گزارش از داخل غزه را ممنوع کرده است.


گاه ملاقاتی در خيابان،


در لحظه ای بسيار کوتاهبه ما يادآوری می کند که چند تنی اين تصاوير را ديده اند،


اين گزارش ها را خوانده اند


(اما اين از محدوده کوچکِ دوستانی که يافته های ما را روی اينترنت دنبال خواهند کرد فراتر نمی رود،


در هر حال،


آنها در تظاهرات حضور داشتند،


وفردا هم در تجمعی عليه جنگ همديگر را خواهيم ديد).


ديگران همه،


در کل طيف سياسی از اين سو تا آن سو


،کسانی هستند که گفتمانی ديگر را می خوانند و تکرار می کنند.


آنها „حماس قاتل“ را افشا می کنند،


و اگر فرصتی دست دهد زير لب زمزمه می کنند که به کارگيری نيرو از سوی اسرائيل نامتناسب است.


خلبان نيز (که گذشته از اين، دانشجوی حقوق در دانشگاه است)،


و دستانش از اين پس آلوده به خون غير نظاميان است،


به يک خبرنگار هاآرتز گفته است که:


„البته من خوشم نمی آيد که آدمها را اينجوری بکشند“


،ولی می افزايد:


„من نظرم اين است که حماس از مردم غيرنظامی سوء استفاده می کند“


.بدين ترتيب،


حتی در درون ارتش انتقاد وجود دارد،


اما خلبان،


سخنگوی ارتش،


خانم جوانی که کارشناس موشک های هدايت از دور است،


و همه کسانی که گروگان اطلاعاتی هستند که آنان پخش می کنندتوافق دارند که بگويند در اين کارزار


„انتخاب از آنان نبوده است“.


و می بينيم که چرااينک که جنگ تمام شده،


می کوشند ما را دوباره بسيج کنندتا صدامان درنيايد،


واز کسی نام برده نشود،نبايد „افسرانمان“ که به خاطر ما جنگيده اند متهم شوند.


مازوز دادستان کل،ماندل بليت دادستان نظامی،


اشکنازی رئيس ستادمگر نه اينکه بايد افراد خود را تحت پوشش و حمايت بگيرند؟


خب،


مأمور سانسور دستورات را پی می گيرد،


روزنامه ها اطاعت می کنند،


و ما فراموش خواهيم کردکه خودمان با مسدود کردن اطلاعات موافقت کرده ايم


اطلاعاتی که ــ بنا به اعتراف اخير خود رهبرانمان،


کسانی را مقصّر نشان می دهند که خودشان آنها را به جنگ فرستاده اند.


و حتی اگر موافقت خود را اعلام نکرده ايم،


رژيم چنان رفتار می کند که گويا ما موافقت کرده ايم،


و بدين نحو به آنجا می رسيم که با آن همدست بوده ايمدر جنايات دولتی عليه همسايگان فلسطينی مان که آنها نيز زير يوغ همين رژيم اند.


اينها همه، ديگر بديهی ست.


حالا ديگر شصت سال استکه مجازمی شماريم نفی بلد را،


ويرانی و قتل را،


آری شصت سال است که همه مثل طوطی حرفهای رژيم حاکم را تکرار می کنيم،


که فلسطينی ها را مسؤول رنجهايشان می داند:


„تقصير خودشان است،


آنها هستند که حماس را انتخاب کردند و موشک پرتاب می کنند،


قاتل خودشان هستند“.


دليلش تونل هايی ست که از آنها اسلحه وارد می شود،


وکشتی های مهماتکه از راه دريا به „نوار“ [غزه] می رسد:


اينها برايتان کافی نيست؟


آيا صد بار تجربه نکرده ايم که طرف مذاکره ای وجود ندارد؟


چه کسی جرأت دارد خلاف اينرا بگويد که اسرائيل هرچه از دستش برآمده برای رسيدن به صلح انجام داده است؟


تو گويی اين اسرائيل نبوده که زيرآبِ تمام طرح های صلح را زده،


تو گويی اين اسرائيل نبوده که چنان سرسختانه به اشغال چسبيده که به امری بيهوده بدل شده،


بی آنکه راه حل ديگری پيشنهاد دهد


مگر به عقب انداختنِ راه حل هاو نگه داشتنِ فلسطينی ها زير چکمه هايش،


همچون افرادی که هوسشان به شورشگري ما را واميدارد به آنها نشان دهيم که چه کسی ارباب است در اين منطقه.


اصلاً بيفايده استجدل بين کسانی که می خواهند بدانند چه می گذردو آنان که به آنچه مطبوعات و تلويزيون اسرائيل پخش می کنند قانع اند،


و تسليم دستور دولت اند که:


روزنامه نگاران،


اسرائيلی يا خارجی،تنها بايد رنج اهالی سِدروت و آبادی های دور و بر را منعکس کنند.


علت اين است که آنها اخبار واحدی نمی خوانند،


تصويرهای واحدی نمی بينند،


يا اينکه آنها را يکسان درک نمی کنند.


اگر تلاش نکنيد که خود را از اين کارزار پروپاگاند رها کنيد(که ضمناً بايد گفت ماهرانه انجام می دهند)و زير نظر مسؤولين سياسی،


تبليغاتی و نظامی اسرائيل اجرا می شود،


اگر خود را بی قيد و شرط


تسليم پروپاگاند ميهن پرستانه نکنيد


که شما را در کارزار تبليغاتی اش احاطه می کند تا مصيبت را پيروزی وانمود کند،


اگر مصرانه جويای اطلاعات بديل نباشيد،


ممکن است باور کنيد


که در غزه کسی وجود ندارد


جز تروريسته ايا مردمی متعصب،


سرسپرده رهبران شان.


ما خود را سران ارتش فرض نمی کنيم،


ما به زبان استراتژيک و امنيتی آنها سخن نمی گوييم


(که از ۱۹۴۸ به بعد زبان مسلط بوده، اما تنها زبان ممکن هم که نمی تواند باشد)،


چنانکه فکر نمی کنيم اطلاعات چند جانبه باعث شود که خوانندگانش همنظر باشندعليه حمله به غزه،ولی از خود می پرسيم:


آيا در قرن بيست و يکم،شهروندان چگونه می توانند به راستی باور داشته باشند که در کشوری دموکراتيک زندگی می کننددرحالی که هيچ اطلاعات قابل اعتماد،


آزاد و قابل تحقيقی،


درباره ۱۳۰۰ کشته در غزه و هزاران زخمی ديگر در دسترس شان نيست؟


و چرا در کشورهای ديگر،وقتی قرارداد بين شهروندان و دولتش ان دچار اختلالی اين چنين می شود و ناگزيرند کورکورانهاقدامات نفرت انگيزی را که به نامشان صورت می گيرد بپذيرند،


چرا بسياری از آنان ــ و همراه با آنان همه جهان ــ به نظرشان بديهی می رسدکه رژيم سياسی شان فاسد و زيانبار شده،


حال آنکه نزد ماکليه اقدامات نفرت انگيزی که رژيم از ۱۹۴۸ تا امروز مرتکب شدهچون تصادف هايی که بُرد و تأثيری ندارد به شمار رفته است؟


آيا اين رژيم سياه و ظلمانی نيست؟


آيا سرچشمه شر نيستکه ما بايد، به عنوان شهروند،


خويش را از آن برهانيم؟


اعتراف به اين امر مو بر تنِ ما راست می کند،اما ما اطلاع مشخصی نداريم از آنچه امروز به نام ما مرتکب می شوند،


و نه از آنچه در گذشته به نام ما مرتکب شده اند،


وانگهی ما نيز چنين اطلاعاتی را مطالبه نمی کنيم.


زيرا اگر می توانستيم صحنه را ببينيم،


از شرمدرِ نيمه باز را از نومی بستيم.


خواهند گفت که اين فقط گوشه ای از صحنه است،و اينکه در اسرائيل آزادی بيان وجود دارد،


که مطبوعات از


„آزادی عقيده“


برخوردارند: اميره هس، گيدئون له وی که دهانشان بسته نيست و نوشته هاشان حتی منتشر هم می شود.


اما آيا آزادی عقيده معنايی می دهد


بدون آزادی اطلاعات؟


ديگران همچنان با پافشاری يادآوری خواهند کردکه روی اينترنت موضوع کسانی هم که از رفتن به جبهه امتناع می کنند مطرح شده،


و اينکه روی سايت های ديگر روايت وحشتناک بمباران کودکان بيگناه پخش شده است،


رسانه های گروهی هم آنطور که شما می گوييد يکدست نيستند،


همه چيز در دسترس است.


شايد.


اما نه آنچه اساسی ستزيرا کدام کانال تلويزيون،


کدام روزنامه ويران کردن زندگی فلسطينی ها را به ما نشان داده است؟


چه کسی صدای آنان را شنيده است؟


چه کسی صدای آوارگانی را شنيده است


که زندگی شاننه يک بار، نه دو بار، بلکه چند بار نابود شده است؟


چه کسی شنيده است


از آنان اين روايت را که اين بار،


برخلاف ۱۹۴۸،ديگر جايی وجود نداشت که بدان پناه برندوقتی بمب ها بر سرِشان باريدن گرفت؟


اگر حتی روزنامه به اطلاعات دسترسی نداشته باشدو خود بايد اخبارش را سانسور کند،


وهرگز گزارشی ندهد جز درباره نواحی کوچکی که ارتش اجازه ورود روزنامه نگاران به آنجاها می دهد،


اگر پخش عکس هايی که از راماتان، بنگاه مطبوعاتی فلسطينی،


دريافت می شود ممنوع باشد،


وقتی گشودن پرونده اي درباره چيزی که نمی توان در آن به گونه ای معقول ترديد کرد محال باشد


ــ که اين خود جنايتی جنگی ست ــ


چرا آن روزنامه انتشار خود را معلق نمی گذارد؟




چرا با يک صفحه سفيد منتشر نمی شو


دبا اين بيانيه ساده


در صفحه نخست


که ما ديگر نمی توانيم به حرفه خود ادامه دهيم؟


اين شايد خوانندگان را ياری دهد تا فراموش نکنند


که هر سطر يا تقريباً هرچيزی که می خوانند




ناشی از اطلاعاتی ست تحت کنترل ارتش


با خبرنگارانی که جا داده اند


آنها رادر مکانی که به ريشخند موسوم است به „تپه مطبوعات“


که از آنجا جز گِردباد دود نمی توان دي


دهمان مکانی که اسرائيلی ها با خانواده به آنجا می روند تا بچه هابمباران غزه را تماشا کنند.


در آفريقای جنوبی


، دست کم،


آپارتايد بر همگان آشکار بود،


اما اينجا خويش را پنهان می کند


در اردوگاه های بازداشت


که نه فقط از حوزه ديد ما خارج اند


بلکه بيرون از حوزه قانون اند


(به سان آيين نامه های مربوط به کشتزار، قانون سياهاندر دولت های برده داری که مشمول مجموعه قوانين نمی شد).


فلسطينی هايی که در همسايگی خودمان تحت تبعيت نگه داشته می شوندو در معرض انواع قوانين منحط قرار دارندقوانينی که به نحوی تبعيض آميز بر اهالی سرزمين ها [ی اشغالي] تحميل می شود به دست افسران،


درجه داران و سربازان.


برای همگان،


اين قوانين مصون از تعرض اند:


چه آنان که ما البته توسط اين قوانين بر آنان حکم می رانيم،


و چه خود ما،


شهروندان دموکراسی،


به نحوی که هيچ تصوری نداريم از بی عدالتی اين قوانين ــاز ما ست،


به خصوص،


که بايد آن را پنهان کرد،


از ما شهروندان دولت دموکراتيک،


مبادا کشف کنيم که به قانون مقدس


„ما“ چه اهانتی شده است.


رفته رفته فلسطينی ها از زندگی ما ناپديد می شون


د(به ضرب ديوار، با محاصره، با مهاجران تايلندی که جای آنها را در مشاغل می گيرند، با انتقال خزنده جمعيت به خارج از شهرهای يهودی ـ عربی).


استثمار، خشونت ها و ستمی که بر آنان می رود،


کمتر و کمتر برايمان مشهود است.


در پايانِ يک روز کار،


اگر برخی شهروندان باشند که هنوز بخواهند از وضع زندگی در غزه مطلع شوند،


همچنان می توانند به تلويزيونشان نگاه کنند از طريق ويدئوهای درخواستی (VOD)، به دستچينی از فيلم هايی که سخنگوی نظامی به دقت برگزيده است،


يا به برنامه ارتش نگاه کنند روی You Tube:


„حمله چتربازان به يک مسجد“


، „عمليات مشترک هوايی، دريايی، زمينی“، موشکهايی که پس از پرتاب جهت خود را عوض می کنند


„تا به مردمی که خارج از درگيری هستند اصابت نکند“ و غيره


.اين شهروندان هرگز نخواهند ديد ويرانی غزه را،


شهری که افرادی زنده مانند خودشان در آن بسر می برند.


آنها نابودی „زيربنای تروريسم“


را خواهند ديدکه سخنگوی ارتش به آنان هديه می کند.


مطبوعات هرگز ستونی اختصاص نمی دهند به نظاميانی که از حمله به غزه امتناع کرده اند.


رسانه های گروهی درباره دستگيری تظاهرکنندگان يهودی و مسالمت جو سکوت می کنند.


ولی دستگيری تظاهرکنندگان عرب را گزارش می دهند،


به طوری که اعراب را


„آشوبگر“ و هميشه „متخلف“ معرفی کنند،


تا بار ديگر تأکيد کنند که تا چه حد


„اين کشمکش“


غيرقابل حل است زيرا دو ملت را دربرابر هم قرار می دهد.


آنها بر تظاهرات مشترک يهوديان و اعراب پرده سکوت می افکنند،


از ترسِ آنکه مبادا ديوار جدايی بين يهوديان و اعراب را که بايد تحکيمش کنند ترَک بيندازد،


مبادا بفهمند که کينه بين دو جامعه يهودی و عرب


„تقدير“ نيست.


شکافهايی در ديوارممکن است ناگهان صحنه ديگری در معرض ديد قرار دهد.


آنان که در اسارت اين ديوار هستند ممکن است با هم قد برافرازند عليه آن رژيم سياسی که زندگی را بر آنان ناممکن ساخته است.


اين است آن تهديدی که ما برای او داريم:


يهوديانی که حاضر نيستند خود را ضد عرب بنامند


(چه اين طرف „خط سبز“ چه آن طرف)


يهوديانی که اعراب را(چه اين طرف „خط سبز“ چه آن طرف)


شهروندانی همتای خود می دانند.


اگر ما در آفريقای جنوبی بوديم،


برخی از ما بسا به ملاقات سياهان می رفتند.


اما اينجا چطور می توان به ملاقات اعراب رفت،


در حالی که رژيم ما


را از آنان جدا می کندبا کشيدنِ ديوار بتونی بين آنها و ما و ايجاد تلويزيون و


„ويدئوهای درخواستی“


با مسدود کردنِ اطلاعات و به خدمت گرفتنِ همه جانبه رسانه های گروهی؟


هنوز گمان می رود


که اين رژيم تبعيض گراتنها شامل اعراب می شود،


و برای آن است که اعراب را در انزوا نگاه دارد.


اما يک رژيم تبعيض گرا چگونه می تواند صرفاً اعراب را منزوی کند؟


هر مانعی دو طرف داردهر رژيم تبعيض گرا يکی را از ديگری جدا می کند و برعکس


،و بدين ترتيب،


رژيم تبعيض گرای ما بين خودمان نيز جدايی می افکند.


و حالا اين پرسش پيش می آيد که: ما را از چه چيز جدا و منزوی می کند؟


او ما را از اين امکان جدا می سازدکه حتی ملت ها يا خلق های خشونتگرا به آن دسترسی يافته اند،


امکان اينکه بتوانيم صفحه ای از تاريخ خود را ورق بزنيم،


امکان اينکه روحيه مان را عوض کنيم،


زبانمان و آينده مان را،


امکان اينکه دست از ستم بر اعراب برداريم،


امکان اينکه اين ايده را کنار بگذاريم که ما صاحب همه حقوق هستيم و آنان را هيچ حقی نيست،


امکان اينکه نوعی زندگی را برگزينيم


که قابل تحمل و قسمت کردن باشدبا ملتی که پدرانمان ما را به زندگی در بين آنان رهنمون شده اند.


اين رژيم ما را تبديل می کند


به همدستان خوددر جناياتی


که ما نمی خواهيم در آن شريک باشيم


و حاضر نيستيم که آن جنايات به نام ما صورت گيرد.


اين رژيم با اعمال زور،


ما را از کسانی جدا می سازد که سرنوشتمان زيستن با آنها ست.


در انتظار روزی که به حد کافی،


دستهای ياری گِردِ هم آيند و به حد کافی تبَر برای شکستنِ ديوار،


و همراه با اعراب عليه اين رژيم اعتراض کنيم


همچنان می توانيم


خود را با آنان يکی بدانيم


می توانيم کوفيه دور گردن بپيچيم.


بدين نحو خواهند ديد که چطور اين رژيم را منزوی می کنيم،


به او خواهيم فهماند که نمی تواند روی ما حساب کند


که بدون ترديد اطلاعات رسواکننده ای


را که درباره عمليات ارتش در غزه داريم


به هرکسی که خواستارش باشد منتقل نکنيم،


و دست از تلاش برنخواهيم داشت


تا سرانجام بفهمدکه نمی تواند روی ما حساب کندکه همدست او باشيم.


ما حاضر نيستيم


که برای او موشک های هدايت شده از دور باشي مو حاملان دروغ هايش.


برای آنکه حق حکومت بر ما داشته باشد و اقدام به نام ما،


قدرت حاکم بايد رضايتِ همه ما را به دست آورد،


رضايت يهوديانِ آميخته با اعراب و اعرابِ آميخته با يهوديان.


ولی تا آن روز، خواستارِ آنيم که بيرون بمانيماز حوزه اقدامات اين حکومت.


تا آن زمان، در پيشگاه غزه، با ياد غزه،ما همه فلسطينی هستيم.






۱- خانم آريلا آزولای Ariella Azoulay استاد فلسفه، نويسنده و سينماگر اسرائيلی.


از بين آثار او اين دو کتاب را نام می بريم:


Death Showcase.


The Power of Image in Contemporary Democracy (MIT Press 2001)(نمايشگاه مرگ. قدرت تصوير در دموکراسی معاصر انتشارات دانشگاه ام. آی. تی. ۲۰۰۱)و The Civil Contract of Photography (MIT 2008)


(قرارداد مدنی عکاسی، انتشارات دانشگاه ام. آی. تی. ۲۰۰۸)


وی در سال ۲۰۰۸ در تل اويو (اسرائيل) و در فرّاره (ايتاليا) نمايشگاهی برپا کرد تحت عنوان: „فلسطين ـ اسرائيل از ۱۹۶۷ تا ۲۰۰۷، داستان يک اشغال به روايت تصوير.


مترجمان به فرانسه: اتی ين باليبار و فرانسواز باليبار به ترتيب فيلسوف و فيزيکدان فرانسوی.


منبع:




* و يادداشتی از مترجم فارسی:


شمار روشنفکران و وجدان های بيدار در اسرائيل که در اپوزيسيون رژيم قرار دارند رو به افزايش است.


علاوه بر مورخين جديد(New historians) مانند شلومو ساند(Shlomo Sand)، ايلان پاپه(Ilan Pappe) و ديگران؛ نويسندگان، روزنامه نگاران و سينماگران متعدد سراغ داريم که دربرابر سياست مستمر اسرائيل در ناديده گرفتن حقوق انسانی و ملی فلسطينی ها فرياد برآورده اند.


از يوری آونری (Uri Avnery)، ميشل ورشوفسکی (Michel Warschawski)، اميره هس(Amira Haas)، گيدئون له وی (Gideon Levy) و ديگران مقاله ها و کتاب ها و موضع گيری های شجاعانه ای به فارسی نيز ترجمه شده است که با جستجو روی گوگل به برخی از آنها می توان دست يافت.

۱۳۸۷ بهمن ۱۷, پنجشنبه

٢٠٠٩ را ھيچگاه فراموش نمی کنيم (نکنيم):









































Gaza 2009- We Will Never Forget

We Will Never
•Forget
Gaza 2009-



OFFICIAL: DEC Gaza Aid Appeal: BANNED by the BBC and SKY
BBC refuses airtime to Gaza aid appeal
http://www.youtube.com/watch?v=HcjSrCugpvY&feature=related
• Tony Benn to BBC "If you wont broadcast the Gaza appeal then I will myself"
Baroness Tonge: "Israel stands accused of war crimes witnessed by the
whole world"
http://www.youtube.com/watch?v=pzIL2ikCuew&feature=related
• Evidence of War Crimes by Israel
http://www.youtube.com/watch?v=wNzchD7nncA&feature=related
The untold story behind GAZA war part 1•

http://www.inminds.co.uk/boycott‐israel.php

Protest against BBC in London for blocking Gaza charity appeal
http://www.youtube.com/watch?v=7AUGAIlKvTQ&feature=related
Lindsey German Protest for Gaza, Against BBC Charity Broadcast
refusal London 24
January 2009

http://fr.youtube.com/watch?v=vt7ulH7UxH4&feature=related
Singer ANNIE LENNOX Stop Gaza Massacre protest London Saturday 10
jan 2009
• Protest For Gaza, Against BBC Charity Broadcast refusal London 24
Jan 2009 Bill Morris
• Maryam Sister Gaza Protest for Gaza, Against BBC Charity Broadcast

refusal London 24
January 2009
Salma Yaqoob Protest for Gaza, Against BBC Charity Broadcast refusal London 24 January
http://fr.youtube.com/watch?v=wd‐NUMMGh20&feature=related
Demonstration for Gaza, Against BBC Charity Broadcast refusal

London 24 .01.2009 Danny
- age 11
http://fr.youtube.com/watch?v=_9qh7xJvJqQ&feature=related
•• Davos Annual Meeting 2009 - Gaza: The Case for Middle East Peace:
http://www.youtube.com/watch?v=cR4zRbPy2kY
Davos Annual Meeting 2009 - The Middle East: Owning Its Challenges:
http://www.youtube.com/watch?v=c_GksrYoH4U&feature=channel
• Israeli Atrocities in Palestine pt.1

• Israeli Atrocities in Palestine pt.2
Watch the atrocities of the zionist...
http://www.youtube.com/watch?v=bC4OZHDuxCw&eurl=http://bazaferinieazad.blogspot.com/
Jewish Scholar: Israel suspended atrocities in Gaza for Obamas
Coronation


Gaza strip war - bias media reporting by CNN and other channels
Obama, take away the pain in my stomach
http://www.youtube.com/watch?v=EcGm-gxmxHw