نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۳ خرداد ۲۹, پنجشنبه

دعوات تشکل های ایرانی در پاریس فراخوان برای تظاهرات در پاریس جمهوری اسلامی می‌خواهد اعدام‌شان کند، اعتراض کنیم!

دعوات تشکل های ایرانی در پاریس

فراخوان برای تظاهرات در پاریس

جمهوری اسلامی می‌خواهد اعدام‌شان کند، اعتراض کنیم!

چهار شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۳ - ۱۸ ژوين ۲۰۱۴




حامد احمدی، کمال ملایی، جمشید دهقانی و جهانگیر دهقانی، چهار زندانی محکوم به اعدام اهل‌سنت هستند که صبح روز شنبه جهت اجرای حکم اعدام از سالن ۱۰ زندان رجایی شهر کرج به سلول انفرادی و سپس زندان قزل‌حصار کرج منتقل شدند تا حکم اعدام در موردشان به اجرا درآید.
در جمهوری اسلامی دگراندیشی بزرگترین جرم است. نظامی که بر پیروی از اندیشه واحد و اطاعت محض اُمّت بنیان نهاده شده است، در دگراندیشی و انتخاب آزاد شهروندان مرگ خود را می بیند. پس باید با هر وسیله ای از آن پیشگیری کند. اعدام دگراندیشان وحشیانه ترین وسیله ای ایست که جمهوری اسلامی از ابتدای روی کار آمدنش از آن استفاده کرده است. در سی و پنج سال گذشته، ده ها هزار نفر تنها به جرم دگر اندیشی در ایران اعدام شده اند.
نگاهی به دردنامه حامد احمدی (روایت یک اعدام) کافی است که وجدان های بیدار را از شکنجه وحشتناک روحی و جسمی که در زندان‌های جمهوری اسلامی تا آخرین لحظه بر زندانیان سیاسی - عقیدتی برای درهم شکستن آنها وارد می‌سازند متاثر کند.
در پاسخ به فراخوان شبکه «همبستگی برای حقوق بشر در ایران»، ما از همه ایرانیان آزاده در پاریس و حومه دعوت می کنیم که برای تشدید فشار بر جمهوری اسلامی، رساندن فریاد دادخواهی حامد احمدی، کمال ملایی، جمشید دهقانی و جهانگیر دهقانی و دیگر زندانیان سیاسی- عقیدتی به افکار عمومی و نجات جان آنها از چنگال مرگ، در روز جمعه ۲۰ ژوئن ۲۰۱۴ از ساعت ۱۸:۳۰ تا ساعت ۱۹:۳۰، در میدانِ کنار «مرکز جرج پمپیدو»، مقابل فوّاره استراوینسکی (Fontaine Stravinsky) به ما بپیوندند.

تلاش فراگیر ملی‌ و بین المللی برای جلوگیری از اجرای حکم اعدام چهار هموطن اهل تسنن


تلاش فراگیر ملی‌ و بین المللی برای جلوگیری از اجرای حکم اعدام چهار هموطن اهل تسنن

طی ۲۴ ساعت گذشته اعضای کارزار لگام (لغو گام بگام اعدام) با حضور میان خانواده‌های چهار زندانی اهل‌سنت که در آستانه اعدام قرار دارند خواستار توقف اجرای حکم آنان شدند. به گزارش هرانا طی ۲۴ ساعت گذشته شخصیتهای مدنی و سیاسی با صدور بیانیه و یا حضور در بین خانواده چهار زندانی اهل‌سنت که در آستانه اعدام قرار دارند خواستار توقف اجرای حکم ایشان شدند. برخی اعضای کارزار لگام (لغو گام بگام اعدام) متشکل از خانم نرگس محمدی و آقایان محمد ملکی، فریبرز رییس دانا، علیرضا جباری و محمد نوری‌زاد روز سه شنبه ۲۷ خرداد ماه به زندان قزل حصار رفتند تا با خانواده این ۴ زندانی اهل‌سنت محکوم به اعدام دیدار کنند. خانواده حامد احمدی، کمال ملایی، جمشید دهقانی و جهانگیر دهقانی از سه روز پیش در مقابل زندان قزل‌حصار تحصن کرده و خواهان بازگردانده شدن عزیزانشان به زندان رجایی شهر کرج هستند. این چهار زندانی اهل‌سنت که از روز شنبه ۲۴ خرداد ماه جهت اجرای حکم اعدام به زندان قزل‌حصار منتقل شدند از همان روز در اعتصاب غذا بسر میبرند

نوشتم تختی "توتم" قبیله ورزش ایران بود. توتم را اهل قبیله می‌کشند تا بعداً بپرستند و هر سال بر مزارش مویه.







 نوشتم تختی "توتم" قبیله ورزش ایران بود. توتم را اهل قبیله می‌کشند تا بعداً بپرستند و هر سال بر مزارش مویه.
می‌خواهم از نخستین مرگ شهلا بنویسم. نیم قرن قبل، از حسادت و تعصب همدوره‌ای‌ها و نوچه‌صفت‌های محیط کشتی. حسد‌شان به پیکر تختی، هفت مدال جهانی و المپیکش، هفده سال عضویتش در تیم ملی، محبوبیت اجتماعی و البته حساس‌ترین نقطه برای داش مشتی‌ها و قلچماق‌های تهران: زن زیبای آزاده‌اش که حقوق خود را می‌شناسد.
تهرانی مهیای انفجار که تا خرخره فرو رفته در سنت‌های خودساخته. گولاخ‌ها، با سبیل‌ تاج هدهدی‌ می‌گفتند: "چه پهلوونیه که لباس زنش مدل داره؟ استغفرالله قهرمان المپیک مگه زنش باس اینطوری باشه؟ پهلوونم پهلوونای قدیم که زناشون هزار ماشالله یه پارچه کنیز..."
از یکی‌شان پرسیدم چه دیدید از شهلا؟ گفت در شان و شخصیت تختی نبود که زنش با همکلاسی‌هایش پوکر بازی کند!
در عکس‌های عروسی هم هستند. هرکدام به کنجی نشسته‌اند. نه زنده‌نام فردین که موقع رفتن، گونه داماد را بوسید و مثل همیشه توی گوش تختی، سوژه جدیدی رو کرد درباره حاج عبدالحسین فیلی.
نه ویگن، گرداننده عروسی‌اس که تختی دلبسته صدایش بود. آنجا "زن ایرونی تکه والا یه دنیا نمکه" را خواند و تختی، خندان به شهلا می‌نگریست. سپس "زن زیبا بوَد در این زمونه بلاااا". حالا شهلا می‌خندید که سبز نافذ چشم‌هایش نیفتاده در عکس‌های سیاه و سفید.
شهلا از دانشکده امیر کبیر، پا به خانه دلاوری گذاشته بود که پا از تشک برچیده، تلاطم روحش سنگین‌تر از وزن بدنش، بدون دوبنده و وزن‌کشی، باید با زائده‌های زندگی سرشاخ می‌شد.
زورخانه، خانه‌اش بود. اما راه و خرج او همیشه سوا، از باستانی‌کارهایی که قداره می‌کشیدند جای کباده.
- توی "کوچه خیابون" مردم چی میگن؟
بنگاه فاجعه‌آفرینی کوچه و خیابان! این نا امن‌ترین نهاد در تاریخ معاصر تهران، که هنوز ناگزیریم خانه‌هایمان را با دیوارهای بلند، از آن محافظت کنیم. دهه 40، نرینه‌های سر گذر مفتخر بودند به پاسبانی نوامیس.
صدای شوم کوچه و خیابان مثل جیغ مرغ آبچره، بزخو کرد در زندگی خصوصی‌ شهلا.
تختی با امواج مسموم جاری در برزن، پرتاب می‌شد توی خانه. تختی دست بزن نداشت. پاشنه تخم‌مرغی نبود. تیغ در جیب نمی‌گذاشت. تفریح تختی، پیاده‌روی کنار دیوارهای دانشگاه بود و همسری اختیار کرد از پشت همان دیوارها.
از دستنوشته‌هایش پیداست چقدر عطش نوشتن داشت اما دورانی که باید به مطالعه می‌گذارند را به جبر روزگار، وردست نجار بود در مسجد سلیمان.
قُل‌قُل غیرت بابا شمل‌های قلابی، حتی به تقویم هم بی اعتنا ماند! پهلوان و عروسش چند ماه نامزد بودند؟ بهمن ۴۵ ازدواج نکردند؟ شهریور سال بعد پسرشان متولد نشد؟ کمتر از چهار ماه بعد، تختی نمرد؟
آشنایی، نامزدی، بارداری. سپس تولد و شیرخوارگی بابک تا مرگ تختی به دو سال نکشید. در این فرصتِ ناچیزتر از چشم به‌هم زدنی، چگونه چپاندید افسانه‌های خانمان براندازتان را؟
کشتی‌گیرهای آن دوره از تختی توتم ساختند. نویسندگان روشنفکر هم از همسرش "خانم هاویشام"! تیتر «بانوی رازها» فریبنده است، مگر نه؟ اما معمایی اگر در میان باشد، راز سلب مسئولیت، اهمال و تعلل تاریخی ماست در بیان هر نقدی که ممکن است جامعه را برنجاند.

انقلاب، خصوصاً در آن سالهای اول می‌توانست هر کسی را به سرعت جذب کند یا سریع‌تر از آن دفع. اما در مصادره همسر تختی ناکام ماند. رییس جمهور رجایی برای یادگار تختی نوشت: پسرم بابک.
ولیکن شهلا، پدرخوانده سیاسی نمی‌خواست برای پسرش. خودش هم مادری کرد و هم جهان پهلوانی. بابک را مستقل بار آورد. پسری که هم ناشر باشد و هم نویسنده. هواخواه آزادگی.
وقتی مهندس بازرگان در سال 58 ایده برگزاری جام تختی را با حسین شاه‌حسینی در میان گذاشت، همان داش‌مشتی‌ها که سیدمحمد خادم حقیقت را به بازداشتگاه مدرسه علوی سپرده تا راساً فدراسیون انقلابی را تشکیل دهند، تا جا داشت مقاومت کردند که پا نگیرد جام تختی.
بابک رشد می‌کرد که باز، زمزمه همانها: پسر تختی چرا راه پدر رو روی تشک ادامه نمی‌ده؟ چرا ننش نمیزاره بابک بیاد پیش ما که بهش بگیم باباش کی بود!
زمانه‌ای که جسم تختی را به هلاکت رسانده، حالا در تعقیب روحش بود. اسم تختی به همه تعلق داشت جز زن و بچه‌اش. اسم تختی برای مردم بود. میادین، خیابانها و ورزشگاه‌هایشان، چیزی گیر همسر و فرزندش نمی‌آمد. موزاییک‌های ابن بابویه خش افتاده از قیقاج رفتن سوگواران بدلی.
اگر تختی شش ماه زخم زبان چشید، شهلا یک عمر. شهلای صاحب عزا، نگذاشت هیچ مرد و نامردی دلبری‌اش را کند. مرد اول و آخرش جهان پهلوان بود.
شهلای مترقی 1346، با لباس عروسی و نوزادی یتیم در آغوش، رفت توی خلوتی که جامعه برایش تدارک دید. زنی که پهلوان شهر پیش از خاک ابن بابویه، در آغوش او آرمیده بود.
سرانجام با اصرار رسول خادم، مجاب شد بیاید به مراسمی در نکوداشت تختی. آمد اما باز پشیمانش کردند، برود و تا دمِ مرگ دوم، پیدایش نشود بین جماعتی که شگرد‌شان اول پچپچه است و بعداً فتیله پیچ.
عکس پیرزن در مراسم را دست گرفته بودند که چرا کت‌دامن پوشیده! سر زانویش چرا پیداست!
جهان پهلوان نبود که سینه ستبر کند روبرویشان. بگوید: آرام بگیرید بچه‌بازهای دهه چهل.

خانم شهلا توکلی و آقای غلامرضا تختی. دوباره به هم رسیدید. پیوندتان مبارک.
بانوی خوبروی شرقی، شهلا توکلی. تو در سرزمین سخنرانها، در کشور منابر، در این وادی بی مثالِ آلودگی صوتی، نیم قرن حرف نزدی.
در ام‌القرای خطبه‌های خواب‌آور. در دیار نوحه‌هایی که کلنگ می‌کوبند تا آب‌بند چشممان را بشکافند. در کشور سوگ‌سروده‌ها، ناله‌هایت را فرو خوردی. سکوتت زیباترینِ واژگان بود. نه ناگفته‌هایت را شنیدیم و نه سکوتت را.
تو و غلامرضا را به رسم دوران، خاله‌ خانباجی‌ها به هم معرفی نکرده بودند. عاشق شده بودید. روح عشاق، گره می‌افکنند به هم. در آسمانی که سرما و گرما، نور و تاریکی را بدان راهی نیست. در لامکانی که تضاد طبقه تو با پسر محله خانی آباد نامفهوم است.
ما شما را نمی‌بینیم اما چشممان پر است از توری سفید ازدواجت.
تاج روی سرت در مراسم عقد، جفتی گلبرگ بود از ململ و حریر، اما تاج عروسی‌ات شاخه‌های ظریفی داشت، میوه‌هایش سنگ‌های ریز.
به غلامرضا پیوسته‌ای که نیم قرن منتظرت بود. سپیدی چشم‌نواز لباس عروسی، درآمیخته با رنگ دود سیگاری که هوشنگ ابتهاج آتش کرد برای غلامرضا.

سی‌ام بهمن 1346 تاج نقره‌ئی نشانده بودی روی طره‌ها که وقتی صدف دیدگانت را بستی، دست زمخت پهلوان، به نرمی برش دارد و با سرانگشتانش، شانه بسازد. موهایت را عقب بزند به آهستگی، برای پدیداری پیشانی بلند؛ پیشانی بلندی با کوتاه‌ترینِ بخت‌ها.
داریوش و پروانه فروهر هم که شب عروسی‌تان بودند، باز هستند. نه اثری از زخم زبانها روی تن تختی و تو پیداست، نه زخم‌ سینه‌های شکافته و گلوی دریده آنها.
پیوند ابدی‌تان مبارک در محفل فرشتگان




بخش دوم گفتگو با محمد رضا روحانی عضو مستعفی شورای ملی مقاومت

الف مثل «آموزش و پرورش»، ت مثل «تجاوز»

پرونده تجاوز به دو دانش‌آموز یک دبستان پسرانه در شهرک دانشگاه تهران در جریان است. رئیس پلیس به خانواده قربانیان گفته است: «برای حفظ آبروی خودتان هم که شده نباید کسی بفهمد!»
ماجرای تجاوز ناظم یک مدرسه به چند دانش‌آموز تهرانی موضوع داغ این هفته رسانه‌های داخلی بود و طبیعی‌ست که متهم اصلی این واقعه علاوه بر بزه‌کار بازداشتی، سیستم آموزشی ایران است که با درآمیختن این ناهنجاری اجتماعی با مفاهیمی نظیر غیرت ملی و آبرو سعی در پنهان کردن آن دارند. 
با توجه به بازتاب پخش اخبار تجاوز به دانش‌آموزان در کشور، برخی معتقدند نباید سایر معلمان و کارمندان بدنه آموزش‌وپرورش ایران را به آتش اشتباه ناظم متجاوز یک مدرسه سوزاند. برخی به‌شدت واکنش نشان داده و معتقدند که احساسات مردم جریحه‌دار شده است و باید متجاوزان به اشد مجازات برسند و مسوولان مربوطه نیز به‌شدت مورد بازخواست و محاکمه قرار گیرند. برخی از مسوولان ازجمله حمیدرضا کفاش نیز بر این باورند که رسانه‌ای شدن این اتفاقات، به جامعه ضربه می‌زند و چون در تهران بزرگ در طول یک سال، یکی، دو مورد اتفاق افتاده، این قابل رسانه‌ای کردن نیست. برخی از فعالان حقوق کودک و وکلای حقوقی به همین ارجحیت سکوت رسانه‌ای و بایکوت خبری آن از جانب مسوولان انتقاد می‌کنند و اطلاع یافتن از ماوقع آن را حق مردم ایران می‌دانند.
حمیدرضا کفاش، معاون پرورشی و فرهنگی وزیر آموزش‌وپرورش چند روز پیش در گفت‌وگویی با روزنامه شهروند [2] ضمن دفاع از عملکرد سیستم آموزش و پرورش ایران، تجاوز ناظم مدرسه به شش دانش‌آموز را تایید کرده است.
از سوی دیگر لیلا یوسفی فعال حقوق کودک و عضو سازمان حقوق‌بشری «کودکان مقدم‌اند [3]» معتقد است که این رویکرد پنهان‌کاری موجب افزایش چنین جرایمی می‌شود.
به‌روایت شاهدان 
یکی از معلمان مدرسه فوق که خواست نامش محفوظ باشد درباره ناظم متجاوز به نام حسین – ن در پرونده تجاوز به شش دانش‌آموز مدرسه‌ای به مدیریت خسرو - الف در جاده مخصوص کرج، شهرک دانشگاه تهران اشاره کرده که شنیده‌ها حاکی از تبرئه و آزاد شدن وی به دلیل مشکل روانی این ناظم متجاوز از سوی دادسرای ۱۵ خرداد منطقه ۱۲ تهران است.
وی به خودنویس می‌گوید: «از دو سال پیش که در این مدرسه کارش را شروع کرده است، به بچه‌های قربانی، فیلم ترور و اعدام نشان می‌داده و می‌گفته اگر به کسی بگویند مثل آن‌ها اعدام می‌شوند!»
حمیدرضا کفاش [2] معاون پرورشی و فرهنگی وزیر آموزش‌وپرورش به پرونده آزار و اذیت جنسی دانش‌آموزان توسط ناظم‌شان در مدرسه دیگری اشاره‌کرده که تاکنون اطلاع‌رسانی درباره جزییات و چندوچون ماجرای آن از طرف منابع رسمی انجام‌نشده است و به گفته کفاش: «در حال حاضر آن‌ها و خانواده‌های‌شان در حال پیگیری این موضوع و اثبات آن هستند.» این در حالی است که درباره پرونده اول نیز هیچ‌کدام از مسوولان آموزش‌وپرورش پیش‌تر دراین‌باره واکنشی نشان نداده بودند.
منابع نزدیک به خانواده قربانیان پرونده دوم به خودنویس می‌گویند: «ناظم یکی از مدارسی که به دانش‌آموزان تجاوز می‌کرده، بچه‌ها را به بهانه کلاس‌های فوتبال نگه می‌داشته و می‌برده نمازخانه یا پشت‌بام، حتی با خودش ژل و کرم سر کننده هم می‌برده! یک روز که یکی از بچه‌ها را در ساعت درسی برده بوده نمازخانه یکی از دانش‌آموزان دیده و رفته به مدیر مدرسه گفته، آن‌ها هم زنگ زده‌اند به پلیس.»
نکته جالب توجه در اظهارات خانواده قربانیان این است که فارغ از بزه صورت‌گرفته رییس پلیس به خانواده دانش‌آموزان قربانی گفته که «برای حفظ آبروی خودتان هم که شده نباید کسی بفهمد!»
آموزش مصادیق تعرض جنسی
بهمن کشاورز وکیل دادگستری در گفتگو با ایلنا [4] پنهان‌کاری تعرض جنسی یکی از کادرهای پرسنلی آموزش‌وپرورش را از سوی مسوولان بالادستی این وزارت، غیرقابل‌قبول دانسته و گفته «پرده‌پوشی به این معنا که مقامات آموزش‌وپرورش بعد از آگاهی از قضایای این‌چنینی عکس‌العمل فوری قضایی و پیشگیرانه نشان ندهند غیرقابل‌قبول است.»
این حقوقدان سایر افراد درگیر در این ماجرا را که دچار قصور و بی‌مبالاتی هستند ازنظر کیفری و مدنی و اداری قابل‌تعقیب می‌داند و از طرف دیگر بر این باور است که کودک و نوجوان باید به‌روشنی و بدون تعارف و مجامله بداند چه نقاطی از بدن او حریم مطلق محسوب می‌شود و هیچ فردی حق لمس کردن و نگاه کردن به آن را ندارد جز در مواردی که مثلاً ضرورت‌های بهداشتی و پزشکی ایجاب کند. وی از والدین دانش‌آموزان خواسته تا مصادیق تعرض جنسی را به کودکان آموزش دهند.
حمیده مشایخی یکی از معلمان آموزش و پروش استان تهران اما نظر دیگری دارد: «امروز اگر نگوییم همه ولی قریب به اتفاق بچه‌های دبستانی درباره خصوصی بودن و حریم مطلق بودن اندام جنسی مطلع هستند. از فحش‌های آب‌نکشیده‌ای که دور از چشم اولیای خانه و مدرسه حواله هم می‌کنند و شوخی‌های بعضاً رکیک می‌توان فهمید که چندان هم (آن‌طور که ما خیال می‌کنیم) از مرحله پرت نیستند»
به باور وی موضوع این نیست که دانش‌آموز نداند اندام جنسی، حریم خصوصی مطلق است. حداقل سن یک دانش‌آموز دبستانی ۷ سال است و یک دانش‌آموز هفت‌ساله به درجه‌ای از رشد فکری رسیده که این موضوع را کاملا متوجه شود. چه رسد به دانش آموزان ۱۲ و ۱۳ ساله کلاس پنجم و ششم ابتدایی. موضوع این هم نیست که دانش آموز از قبح عمل شنیع ناظم مدرسه بی‌خبر باشد. و حتی موضوع این نیست که دانش‌آموز نداند چه بر سرش آمده.
مشایخی معتقد است موضوع مغفول در این میان دیوار قطور و بلندی است که در رابطه با مسائل جنسی بین اولیا و کودکان کشیده شده است. همان دیواری که نامش را شرم و حیا گذاشتیم و هرروز خشتی بر آن نهادیم. هر حرف و سوالی پیرامون مسائل جنسی از سوی کودکان، به‌پای بی‌حیایی و چشم‌سفیدی و هزار جور از این قبیل اصطلاحات که در ادبیات ما کم هم نیستند گذاشته می‌شود. وقتی تابوی مسائل جنسی تا این حد پررنگ و قوی بر روابط مادر و فرزندی سایه افکنده به کدام منطق انتظار داریم فرزندمان به‌راحتی سفره دلش را بازکرده و از وحشت آن‌چه بر سرش آمده سخن بگوید. این تابویی که همیشه آن را بارنگ و لعاب شرم و حیا آراسته‌ایم نتیجه‌اش می‌شود افشای تجاوز جنسی ناظم پس از قربانی شدن چند دانش‌آموز!
شیرزاد عبداللهی روزنامه‌نگار و دبیر آموزش‌وپرورش نیز معتقد است: «پدوفایل‌ها (بچه‌بازها) همه‌جا و در هر لباسی هستند. معلم، معاون و مدیر مدرسه، روحانی، کشیش، مربی ورزشی، سرپرست شبانه‌روزی، سرپرست و مربی اردوی تفریحی، معلم خصوصی و... بین عشق و علاقه به کودکان و پدوفیلیا مرز باریکی وجود دارد.»
به باور وی خانواده‌ها باید به فرزندان خود آموزش و آگاهی بدهند تا این کودکان معلمان و مربیان رفتار پدوفایل‌ها را بشناسند تا مگر از این راه فرصت از پدوفایل‌ها گرفته شود.
او معتقد است باید در پدیدارشناسی این موضوع به چند نکته توجه داشت. به گفته عبداللهی پدیده پدوفیلیا (Pedophilia) یا بچه‌بازی، نوعی ناهنجاری یا عادت جنسی است که علامت آشکار آن ابراز علاقه شدید به کودکان است. این ناهنجاری در همه جوامع از پیشرفته تا عقب‌مانده وجود دارد. شخص پدوفایل ممکن است پیر یا جوان، مرد یا زن، ثروتمند یا فقیر، تحصیل‌نکرده یا بی‌سواد و کم‌سواد باشد، اما اکثر پدوفیل‌ها مرد هستند زیرا پدوفیلیا با نوعی قدرت‌نمایی همراه است. پدوفایل ممکن است به جنس موافق یا مخالف خود تمایل نشان دهد. برخی پدوفایل‌ها (Pedophile) با کودک رابطه جنسی برقرار می‌کنند، اما عده‌ای دیگر با نوازش کردن یا لخت کردن کودک بدون تماس جنسی (ملاعبه) و حتی شوخی‌های کلامی ارضا می‌شوند.
۹ ماه ترس با اعمال شاقه جنسی
بر اساس آمار رسمی در سال تحصیلی ۹۳-۹۲ حدود ۱۲ میلیون و ۳۰۰ هزار دانش‌آموز [5] در مدارس روزانه دولتی و غیردولتی در حال تحصیل بوده‌اند. از این تعداد ۶ میلیون و ۲۹۲ هزار و ۱۴۱ مورد ثبت‌نام مربوط به دوره ابتدایی بوده است. با وجود مخفی‌کاری مسوولان آموزش‌وپرورش و امتناع مدیران مدرسه از گزارش موارد مربوط به تعرض جنسی دانش‌آموزان از سوی پرسنل و کادر آموزشی، چگونه می‌توان به آمار دقیقی از میزان تجاوز به این دوره تحصیلی با این جمعیت قابل‌توجه دست‌یافت؟
لیلا یوسفی معتقد است شفاف نبودن سیستم آموزشی و صد البته پرورشی، نبود آموزش جنسی برای دانش‌آموزان در کتب درسی، فقدان آموزش و آگاهی جنسی از طرف خانواده‌ها، نبود آزمون‌ها و آموزش‌هایی برای استخدام کادر آموزشی مدارس، سکوت همکاران و دانش‌آموزان و خود خانواده دانش‌آموز قربانی به بهانه فرهنگ غلط جنسی حاکم بر جامعه و ترس و بی‌آبرویی و اخلاق اسلامی غالب در جامعه از سوی دیگر و... همه و همه دست به دست هم داده تا دانش‌آموز ۹ ماه تحصیلی خود همواره با ترس از تجاوز از سویی و در صورت وجود تجاوز، سکوت و تحمل اعمال شاقه جنسی بر خود بگذراند.
 
تجاوز در ایران به مثابه یک پدیده
به باور لیلا یوسفی، مردمی که در ایران زندگی می‌کنند این روزها نسبت به واژه‌ی تجاوز احساس بیگانگی نمی‌کنند. برخی از فعالان اجتماعی، فعالین حقوق کودکان، حقوقدانان، فعالین سیاسی و قربانیان تجاوز از آن به‌عنوان پدیده‌ای یاد می‌کنند که به عرف تبدیل‌شده است. از دختران و زنان جوان گرفته که حتی متلک‌پرانی و مزاحمت‌های خیابانی را تجاوز تلقی می‌کنند و روزانه خود را در معرض تعرض جنسی به‌وسیله شنیدن الفاظ رکیک جنسی و حتی دزدیده شدن و برقراری ارتباط جنسی به‌زور می‌بینند و خود را در جامعه ایران از تجاوز مداوم در امان نمی‌بینند.
امروز بخشی از مردم تجاوز جنسی به زندانیان سیاسی را به عرفی از سوی بازجویان امنیتی اداره اطلاعات و سیستم قضایی می‌دانند که برای‌شان برای گرفتن اعتراف از متهمان به شیوه‌ای معمول در دوران بازجویی تبدیل‌شده است. نمونه آن را می‌شود در پرونده لقمان و زانیار مرادی دو زندانی سیاسی به‌وضوح دید که گفته‌شده تحت شکنجه به قتل پسر امام‌جمعه مریوان اعتراف کرده‌اند.
این دو زندانی در نامه‌ای [6] سرگشاده از داخل زندان اعلام کرده بودند که اعترافات آنان زیر شکنجه بوده است و بازجویان آن‌ها را تهدید به تجاوز جنسی کرده‌اند.
با این اوصاف آقای کفاش معاون فرهنگی وزیر آموزش‌وپرورش این تجاوزها را به‌عنوان پدیده‌ای اجتماعی نمی‌داند و می‌گوید: «آن را یک پدیده موردی می‌دانم. با این‌که مثلا در کشورهای غربی اتفاقات این‌چنینی، خیلی بیشتر از ایران است، بازهم فضای روانی برای آن راه نمی‌اندازند و بیشتر مراقبت می‌کنند. من معتقد به آموزش هستم. من معتقدم قبل از این‌که مدیر و معاون مدرسه منصوب شوند، باید ۳۰ تا ۴۰ ساعت آموزش‌های مختلف ببینند که بعد شاهد چنین اتفاقاتی نباشیم.»
غیرت ملی دست‌مایه‌ای برای رسانه‌ای نشدن
این‌که ۱۲ میلیون و ۳۰۰ هزار دانش‌آموز روزانه در معرض تجاوز باشد سهمگین و غیرقابل‌تحمل است چه در ایران چه در هرکجای این جهان بی در و پیکر باشد. کفاش در واکنش به رسانه‌ای شدن موارد تجاوز جنسی به دانش‌آموزان می‌گوید: «غیرت ملی ما کجا رفته است؟ وقتی برای خانواده‌ای مشکلی پیش می‌آید، دوست ندارند در رسانه‌ها مطرح شود ولی دوست دارد یک فرد محرم با او صحبت کند و تا زمان به نتیجه رسیدن پرونده، او را یاری کند. رسانه‌ای کردن پدیده‌های منفی نه در کشور ما که در همه کشورهای دنیا، پسندیده نیست ولی آسیب‌شناسی چرا.»
به گفته لیلا یوسفی بر فرض این‌که کفاش می‌تواند نماینده تفکر حاکم بر سیستم آموزشی کشور باشد شنیدن این سخنان می‌تواند دل هر انسانی را به درد آورد و خیال هر شهروند مطیع قانونی را بیازارد. برخی این تفکر حاکم بر سیستم آموزشی را غیرعقلایی و تحت تأثیر سیاست‌های نظام حاکم بر ایران می‌دانند که با هویتی برگرفته از اسلام و فرهنگی سنتی که از تقابل با جریان مدرنیته جهانی در کشاکش مدام است، سعی در لاپوشانی و پنهان‌کاری هرچه بیشتر وقایع ناگوار در جریان در ایران دارد و از سوی دیگر مقاومت سیستم آموزش اسلامی در برابر شیوه‌های نوین آموزش‌وپرورش در سایر نقاط جهان است.
 
راه‌هایی برای فرار از تجاوز
برخی از جامعه‌شناسان می‌گویند فرهنگ قوی‌ترین مولفه‌ای است که می‌تواند در وقوع و یا پیشگیری از ترویج و تبدیل تجاوز به عرف تاثیرگذار باشد. بعضی سیستم سیاسی حاکم بر کشور را بزرگ‌ترین دلیل اختلال ارتباط سیستم آموزشی با سیستم‌های به روز آموزش‌وپرورش در جهان می‌دانند و آن را دلیل اصلی پوسیدگی فیلترهای گزینشی استخدام پرسنل و کادرهای آموزشی از یک طرف و بلااستفاده بودن مواد درسی در حوزه‌های آموزش مهارت‌های مناسب ارتباط جنسی و همچنین مراقبت از حریم شخصی دانش‌آموزان می‌دانند.
در این‌جا به نظر می‌رسد واکنش مناسب از سوی نمایندگان مجلس، راه‌اندازی کمیته‌های حقیقت‌یاب، اعتراض و پیگیری خانواده‌های قربانیان و فعالیت کمپین‌ها و و همچنین واکنش مدافعان حقوق کودکان، وکلای حقوقی، جامعه‌شناسان، نهادهای حقوق بشری، جریان‌های سیاسی و تشکل‌های مردمی غیردولتی به میزان قابل توجهی می‌تواند در شناساندن عاملان تجاوز و آگاهی‌بخشی جامعه و همچنین تغییر ساختار موجود در سیستم آموزشی تاثیرگذار باشد.

2 ساعت،18 دقیقه گذشته مانا نیستانی (الهام) چرخنده‌ی آستان او




روزنامه کیهان روز ۲۸ خرداد سال ۱۳۵۸

روزنامه کیهان روز ۲۸ خرداد سال ۱۳۵۸
صفحه اول
داریوش فروهر همکاری خود را با جبهه ملی قطع کرد
خمینی در دیدار با وعاظ تهران: نمی خواهیم قانون اساسی مسکو یا آمریکا را درست کنیم
شناسایی یکی از مهره های خطرناک گروه فرقان
اموال ۳۳۵ نفر از عوامل رژیم سابق مصادره شد
1
سمینار خواسته های مردم ایران از قانون اساسی
2
صدور قطعنامه علیه روزنامه آیندگان در اهواز
3
عده ای از کسبه و اهالی خیابان خیام: قلم های مسموم را درهم بشکنید
4
خمینی: ما می خواهیم هر چه زودتر مملکت اسلامی شود
5
6
صد ضربه شلاق در سه نوبت برای متهم به زنا
7

خبرگزاری هرانا – بعد از دستگیری و شکنجه یک زندانی سیاسی در اهواز، اپلیکیشن ضد سرقت موبایلِ مصادره شده این زندانی، عکس هایی را از چهره شکنجه گر سپاه پاسداران در اهواز، ثبت کرد.


خبرگزاری هرانا – بعد از دستگیری و شکنجه یک زندانی سیاسی در اهواز، اپلیکیشن ضد سرقت موبایلِ مصادره شده این زندانی، عکس هایی را از چهره شکنجه گر سپاه پاسداران در اهواز، ثبت کرد.
timthumb
به گزارش نشریه آمریکایی هافینگتون پست، اپلیکیشن ضد سرقت تلفن هوشمند این زندانی، عکس هایی را از مردی ثبت کرده که یکی از فعالین می‌گوید شکنجه گر وی و زندانیان دیگرِ دستگیر شده در سرکوب مخالفان بوده است.
این اپلیکیشن زمانی فعال می شود که فرد دیگری غیر از صاحب تلفن سعی در وارد شدن به اطلاعاتش دارد. اپلیکیشن بعد از گرفتن عکس هایی، آنها را به همراه مشخصات جی پی اس محل تلفن، به آدرس ایمیل صاحب تلفن، ارسال می کند.
دنیل برت، در این گزارش می نویسد: “نیروهای سپاه پاسداران ایران- که برای حفظ حکومت‌های دست نشانده تهران در سوریه و عراق مستقر شده اند، به بی‌رحمی مشهور هستند. اما بی‌دقتیِ این مورد در بدست آوردن اطلاعات تلفن همراه زندانی، نشانگر نقطه ضعف‌های تکنولوژیکی رژیم است.”
این بازجو، متهم به ضرب و شتم شدید بازداشت شدگان و “توهین به عزت و افتخار” آنان است، به نحوی که حتی قربانیان حاضر به توضیحات بیشتر نیستند.
در ادامه گزارش آمده است، مردی اهل اهواز که نمی توان نامش را ذکر کرد، به من گفته است: “بسیار شگفت زده شدم که عکسی از صورت شکنجه گرم را دیدم. می خواهم دنیا چهره او را ببیند. ما با بی‌عدالتی مواجهیم و می خواهیم نقاب از چهره نیروهای اطلاعات برداریم. می خواهیم در مقابل دنیا، خوار شدن را احساس کنند و جوابگوی جنایات‌شان علیه بشریت باشند.”
عرب‌های اهوازی در ایران با تبعیض نژادی و آزار و اذیت مواجه هستند. فعالان به طور معمول دستگیر می شوند و تعداد زیادی از اعضای سازمان‌های فرهنگی عرب، در ماههای اخیر به اتهام “محاربه با خدا” و فساد در زمین” اعدام شده اند.
در گزارش اخیر دفتر کمیساریای عالی سازمان ملل برای حقوق بشر، [در مورد ایران] آمده است: ” افزایش اعدام ها، شامل زندانیان سیاسی و افرادی از اقلیت‌های قومی مانند بلوچ ها، عرب‌های اهوازی و کُردها، در نیمه دوم سال ۲۰۱۳ میلادی، در ایران قابل توجه است.”