نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۳ مرداد ۲۰, دوشنبه

روایت دردهای من قسمت سیزدهم رضا گوران دکتر وحید: این آدم 21 کیلو گرم وزن ازدست داده!

روایت دردهای من قسمت سیزدهم
رضا گوران

دکتر وحید: این آدم 21 کیلو گرم وزن ازدست داده!
از روزی که مرا به زندان اصلی منتقل کرده بودند و تحت بدترین شکنجه های جسمی و روحی روانی و هتاکی و بی حرمتی و فحاشی  و بی خوابی که قبلا به استحضار رساندم قرار دادند، مریض و ضعیف شده بودم طوری  که در روی سکوی زندان انفرادی در زیرپتو افتاده بودم واز سرما دندونک می زدم و می لرزیدم و نای بلند شدن نداشتم. زندانبانان درب انفرادی را باز می کردند و یقلوی غذا را می گذاشتند و می رفتند و نوبت بعدی بر می گشتند، شاکی بودند چرا ظرف غذا را نشستم واختلال در کارشان بوجود آورده و برایشان مشکل درست کرده ام! تا اینکه یک روز صبح عادل و مجید درب انفرادی را باز کردند عادل گفت: تو را به نزد پزشک می بریم آماده شو، مرا چشم بند زدند و هر دوی آنها کمک کردند و زیر بغلم را گرفتند و بعد از چند دور چرخاندن به اتاقی بردند و روی یک صندلی نشاندند، چشم بند را بازکردند دیدم یک نفر با لباس نظامی سبز رنگی که روپوش پزشکی بر تن داشت با چشمانی سرخ و گشاده  پشت یک میز نشسته و گفت باید معاینه ات کنم! پرسیدم شما دکتر هستید؟ جواب داد بله و از پشت میز و روی صندلی بلند شد وبعد ازچک و معاینه های مختلف چشم، گلو، دما سنج و فشارسنج گفت برو روی اون  ترازو سپس وزن شدم  و به پرونده ای که در روی میز قرار داشت نگاهی انداخت بسیار لاغر ونحیف و رنگ پریده شده بودم با تعجب دو باره مرا وزن کرد، یاداشتی  نوشت و از اتاق بیرون رفت، صدایش می آمد، با عادل و مجید که پشت درب به انتظارنشسته بودند  در رابطه با  وضعیت جسمی من با آنها صحبت می کرد که گفت چه کارش کردید 21 کیلو گرم وزن کم کرده؟ و یکی دو باره تکرار کرد21 کیلو وزن از دست داده.
به نظر می رسید  گزارش می داد که وضعیت سلامتی من کمی نگران کننده است و باید مراقب بیشتری به عمل آید و به اتاق برگشت و در آنجا گفتم دکتر شما تحصیل کرده اید و قسم خورده اید به بیماران رسیدگی کنید به اینها بگو دست از سر ما بر دارند و حدود نیم ساعت از بلاهای که بر سرم آورده بودند تشریح کردم، فقط گوش می کرد از دست حسن محصل و همکارانش شکایت کردم که به زور می خواهند با شکنجه کردن مرا نفوذی و پاسدارمعرفی کنند،  دو ماه در زندان ورودی بودم در آنجا زندانبانان و بخصوص فرمانده مهدی (همان مهدی که افراد معترض را با سلاح تهدید به مرگ کرده بود) و آیدین شمالی و فرزاد غفاری به من حمله فیزیکی کردند "دکتر تقی حداد" جلو گیری کرد و با آنها در افتاد طوری که دکتر دست  مهدی را گرفت واز انفرادی من بیرون کشاند و بینشان درگیری پیش آمد، چون مهدی غضبناک شده و کوتا نمی آمد و دست بر دار نبود می خواست مرا مورد ضرب و شتم قرار بدهد. حالا شماهم دکتر هستید تا اینها بلایی بسرم نیاورده اند اقدامی کنید، خلاصه کلی ازش خواهش و درخواست کردم که به بالایی ها برسونه شکنجه گران بیشتر از این مرا شکنجه نکنند چون گناهی مرتکب نشده ام. مقداری دارو نوشت که زندانبانان صبح، ظهر و عصر همراه غذا برایم می آوردند والبته غذا هم کمی اضافه کردند و چند روز همراه غذا  سوپ آوردند ولی من که اشتها به غذا خوردن نداشتم و یک کاپشن سبز رنگ نظامی بهم دادند ولی کاری دیگر نکرد و یا شاید نتوانست و از عهده اش بر نیامد. بعدا فهمیدم که وی دکتر وحید (جواد احمدی) دکتر بیمارستان اشرف بوده است. 
 هر زمان برای بازجوئی احضار می شدم واقعا کلافه و بهم می ریختم، آرزو می کردم همان لحظه زمین دهان بازکند و مرا فرو برد و یا زلزله ای مخرب زندان را روی سرم خراب کند ومرا نیست و نابود سازد و یا تصادف بشود حسن محصل و همکارانش از بین بروند؛ صدها طرح و ایده های مختلف و گوناگون به ذهنم می رسید و در نهایت  در اتاق بازجوئی باز روی صندلی آهنین نشسته بودم  فحش و بد و بیراه گفتن حسن محصل و همکارانش مرا عذاب می دادند وهرکاری می خواستند بر سرم می آوردند، بجایی رسیده بودم که دیگر شکنجه ها از درجه اهمیت افتاده بود و شب نخوابی بدترین شکنجه برایم محسوب می شد یک بار تقریبا بیش از یک شبانه روز نگذاشتند بخوابم و زجرم میدادند. بدنم بسیار ضعیف شده بود و بشدت نیاز به استراحت داشتم، غذا هم  آوردند داخل اتاق بازجویی ولی من که  اشتها نداشتم ، به شرافتم قسم در بازجویها بلایی بر سرم آورده بودند که یک بار سه شبانه روز هیچ غذایی از گلویم پایین نرفت و یک بار دیگر دو شبانه روز نتوانستم غذا بخورم صدای  وز وز گوشهایم به هوا بلند شده بود و احساس می کردم کله ام گنده تر شده و گنگ و گیج شده بودم نه می توانستم بخوابم و نه می توانستم بیدار بمانم؛ تا کسی تجربه نکند متوجه بلاهایی که بر سرم آوردند نخواهد شد، همان روزگار هر بار که از ساعت هشت صبح بازجوئی شروع می شد تا غروب و شب تا  دم صبح  در حال بازجوئی شدن بودم مجید عالمیان همراه علی خلخالی وارد اتاق بازجویی میشدند و مرا از دست حسن محصل نجات میدادند از روی صندلی مرا بلند کردند و با خود بردند  حسن محصل اعتراض کرد و گفت: هنوز باهاش کار دارم ولی آنها هیچ توجهی نکردند. واقعا نمیدانم دلشان بحالم سوخته بود و یا تبانی بین خودشان بود ، اما همانجا در دلم ازشان تشکر میکردم.
فروکش کردن خشم؛غضب حسن محصل و همکارانش:
 مدتی می شد که آتش، گر و شراره وحشیگری و پرخاشگری حسن محصل و افرادش نمی دانم به چه دلیل! کمی فرو کش کرده بود وساعت ده صبح برای خوردن و نوشیدن میان وعده (دهی) استراحت کوتاهی می دادند و فقط حسن محصل در اتاق بازجویی  تنها با من می ماند همانجا به ذهنم رسید انتقام خود و بقیه افراد شکنجه شده را از او بگیرم گاهی اوقات در اتاق های بغلی عربده و فحاشی و توهین و بد و بیراه شکنجه گران و آه و ناله، گریه و التماس شکنجه شدگان به گوش می رسید وجگرم را آتش می زد و مرا از خود بی خود می کرد و آرزوی مرگ را می کردم. مدتی بود با پا در میانی دکتر وحید صاحب اورکت سبز رنگی شده بودم. بعد ازطرح و فکرهای مختلف یک روز تصمیم گرفتم از حسن محصل انتقام بگیرم به همین دلیل بند هایی که در کمر و پایین اورکت قرار داشتند پس از باز کردن گره ها  آنها را بیرون کشیدم و همانند موی سر سه لایه  آنها را به هم بافتم طوری که چند بار با تمام توان با هر دو دست کشیدم و امتحان کردم که ببینم پاره می شود و یا نه ؟ دیدم خیلی مستحکم و قوی است آن را به دور کمر و زیر لباسهای تنم بستم که یک موقع زندانبانان متوجه نشوند.
  در آن روزگار زندانبانان هر از گاهی با تند خویی و حالت تهاجمی و تحقیر کردن من می ریختند درون سلول و آنجا را بازرسی می کرد که تنها یک پتو داده بودند آن را پرت می کردند کف سلول که پر از گرد و خاک  مو و کرک بود و سپس دستور می دادند که هر دو دستم را روی دیوار سلول بگذارم و پاهایم را از هم باز کنم تا بازرسی بدنی شوم و در نهایت می گفتند دهانت را باز کن و زبانت را به بیرون بیار و زیر زبان و داخل دهانم را هم بازرسی می کردند و به این صورت ماموریت و تفتیش به پایان می رساندند مرا با این رفتارشان عذاب می دادند و نمی دونستم به دنبال چی می گردیدند؟! غروب و شب آن روز کلی به گذشته خودم و مادر و خواهر و برادران کوچک و دوست داشتنیم و دوستان فکر کردم و خدا را شکر کردم که در زندگیم کسی را نرنجاندم و یا از طرف من به کسی هیچ گونه آسیبی نرسیده و در همین فکرها زار زار گریستم، تصمیم گرفتم که در زمان «دهی »زمانی که ساعت ده صبح حسن محصل تنهاست و همکارانش برای خوردن  «میان وعده دهی» از اتاق بازجویی خارج می شوند در یک لحظه غافلگیرش کنم و ریسمان را دور گردنش بپیچم و او را خفه کنم، با این تصمیم قاطع خوابیدم، همان شب مادرم به خوابم آمد  دیدم در روستا با یکی از آدم فروشان شورایی روستا درگیر شدم، مادرم یک قرآن دراز و کهنه را روی یک سینی گذاشته وبا چشمان گریان می گوید "روله" به خاطر این قرآن اگر او اذیت می کند تو نکن و گذشت داشته باش و کوتاه بیا در جواب گفتم به این قرآن تا او مشکل درست کند و ادامه بدهد کوتاه بیا نیستم... از خواب پریدم، دیدم دم دمای صبح است.
(اینجا خوب است اشاره ای داشته باشم به اینکه  خانواده ما مسلک اهل حق (یارسان) دارند و همانطور که مسیحی ها انجیل دارند یهودیها تورات، مسلمانان قرآن اهل حق هم کتاب مقدسی به نام" دفتر نوروز" دارند بنابر این اگر کسی از مردم اهل حق بخواهد سوگند یاد کند به پیر و پیغمبرو یا اماکن مقدس خود مثل بابا یادگار؛ شاه ابراهیم؛ حضرت داوود، محل زندگی  و خانه اجدادی رهبرشون آقا سید نصرالدین حیدری پناه می برند و سوگند یاد می کنند نه به قرآن؛ هر چند برای قرآن هم معادل همان کتاب مقدس خود ارزش و اعتبار قائل می باشند والبته امروزه همه چیز قاطی پاتی شده و  همه کس در هر شرایطی راست و دروغ اسم پیر؛ پیغمبر؛ قرآن و امامان را بر زبانشان ساری و جاری است، این نکات را از آن جهت یاد آور شدم کسانی که در باره مذهب اهل حق اطلاعات کافی ندارند کمی متوجه بشوند وبرای آگاهی بیشتر می توانند در گوگل جستجو کنند )
 در همان حالت و در بستر به فکر فرو رفتم که ما هیچ وقت در خانه قرآن نداشتیم حتی چند بار هم نیروهای امنیتی و انتظامی برای دستگیری من به منزل ریختند و آنجا را شخم زد بودند از اینکه عکس خمینی و خامنه ای و یا قرآن مشاهد نکرده بودند متعجب شده بودند و از مادرم  پرسیده بودند چرا شما قرآن و یا عکسی از رهبران در منزل ندارید؟!  مادر ساده هم صادقانه گفته بود ما عکس رهبر خودمان داریم و عکس آقا سید نصرالدین را نشان داده بود و اطلاعاتی ها با خنده پرسیده بودند مگر ایران چند تا رهبر دارد؟! ذهنم درگیر شده بود این خواب چه معنی میدهد؟ تفسیر آن چیست؟ تا به خود آمدم یقلوی صبحانه را از دریچه کوچک وسط درب انفرادی را تحویل گرفته و گفته شد بعد از صبحانه آماده شو که مسئولین باهات کار دارند.  دچار استرس و هیجان و دلشوره شده بودم که  چه اتفاقی خواهد افتاد آیا موفق می شوم و یا نه؟ نگهبانان مرا دستبند و چشم بند زدند و به اتاق بازجوی حسن محصل بردند، بازجوی شروع شد بعد از کلی پرسش و پاسخ و فحش و فضیحت ولی نه به شکل سابق و گذشته؛ وعده مقرر سر رسید همکاران حسن محصل رفتند من و او تنها شدیم.
 در همان لحظه از حسن محصل پرسیدم چرا این همه بلا؛ فحش و فضیحت و توهین بر سرم آوردی و هنوز ادامه دارد؟ حسن محصل در حالی که روی صندلی بی خیال لم داده بود به آرامی به درب اتاق بازجویی اشاره کرد و گفت: اگر من "این کارها" را نکنم "او" (با سرش به در پشت سرش اشاره کرد ـ منظور (بتول رجایی)(1) بود که همیشه و در همه حال و مراحل مختلف بازجوی و شکنجه پشت درب روی یک صندلی نشسته بود و آن لحظه برای دهی رفته بود) همین "بلاها"را بر سر "من" می آورد! در جوابش گفتم این یک توجیه بیش نیست و کلاه گذاشتن سر خود است؛ آخه مرد حسابی می دونید در این مدت چه کارم  که نکردید؟ هر چه خواستید لگد و مشت زدید، فحش و توهین به مادر خواهر ناموس ووو....... کردید چرا؟ که چه بشود ؟ از اول هم می دونستید من گناهی ندارم نه رحم دارید نه مروت؛ شما از شکنجه گران رژیم زیادتر نباشید کمتر نیستید یک روز انتقامم را ازت می گیرم به هر قیمت که باشد. باور کنید ساکت و آرام نشسته بود و گوش می کرد و به فکر فرو رفته بود. خواستم قبل از مرگش بهش فهمانده باشم من نامرد نیستم و هر کاری انجام داده ام شرافتمندانه و رو در رو بوده در هنگامی که صحبت می کردم به آرامی طناب باریک که در کمر بسته بودم را باز کردم و خواستم بلند شوم  یک مرتبه خوابی که شب قبل دیده بودم به یادم آمد با همان وضعیت که مادر رنج کشیده با قطرات اشک روی گونه های آفتاب سوخته اش یکی پس از دیگری می چکید و دستهای پینه بسته و سیاه سوخته اش که قرآن کهنه در سینی نگه داشته بود و مظلومانه جلویم سبز و خواهش و تمناء می کرد که گذشت داشته باشم ایستاده بود؛ نفسم بند آمد و نتوانستم از جایم بلند شوم تا به خودم آمدم همکارانش وارد اتاق شدند.
کار ندارم که خیال خام من بود و یا  توجیه کردن نکرده هایم  و یا هر کوفت و زهر مار دیگری ، منظور این است مرا به نقطه ای کشانده بودند که خواستم روی حسن محصل انتحاری کنم و به عواقب کارخود خوب فکر کرده بودم و می دانستم با مشاهد نعش حسن محصل مرا قطعه قطعه  و زجر کش می کنند ولی با جان و دل پذیرفته بودم و خوب هم همه چیز را هم در مناسبات درونی شان و هم در زندان انفرادی و بازجویها ی تکراری  و عذاب آور و خرد کننده شان درک و دریافت کرده بودم حالا که این خاطرات را می نویسم هر آنچه بر من گذشته جلوی چشمانم ظاهر می شود و رژه می روند  تمام موهای بدنم سیخ کشیده و مور مور شده و می گریم، می گریم به خاطر فریادهای در گلو مانده ، دنیا با خبر نشد آنچه بر من و ما در دخمه اشرف گذشت.
ادعا ها و پرخاشگری ابراهیم ذاکری رئیس اداره  اطلاعات رجوی:
 تقریبا 5 ماه گذشت؛ زندان انفرادی بدون هیچ گونه امکاناتی روح و روان مرا می سائید و می خراشید  و تباه می کرد آرزو می کردم ای کاش کتاب ، روزنامه، رادیو، وسیله ای برای سر گرمی داده بودند ولی خبری ازامکانات در هتل چهار ستاره رجوی نبود. زندان رجوی که خودش بارها دردرون تشکیلات  و روی سن در سالن اجتماعات باقر زاده رو به روی تمام رزمندگان برای  سرکوب ، ترساندن و کنترل افراد از آن نام می برد و زندان را هتل چهار ستاره  می نامید و در بیرون ازتشکیلات و مناسبات درونی سازمان  با قاطعیت تمام داشتن زندان را تکذیب کرده و هنوز هم انکار می کنند و آن را تهمت و افترا دشمن و مشتی افراد مزخرف گوی اضداد مقاومت بریده های خائنین و رژیم آخوندی می خواند...
 نگهبانان  گفتند احضار شدی آماده شود تا تو را ببریم طبق معمول دستبند و چشم بند زدند و یکی سمت چپ و یکی سمت راست و یکی جلو راه افتادیم بعد از گذر از دخمه و دربهای متعدد به اتاقی رسیدیم و مرا روی صندلی گذاشتند و چشم بند و دستبند را باز کردند این اتاق با اتاق شکنجه گاه حسن محصل و همکارانش متفاوت بود در سمت چپ  جلوی درب روی یک صندلی نشسته بودم طول اتاق به 6 متر و عرض آن 4 متر می رسید. یک میز در سمت چپ قرار داشت که حسن محصل پشت میز نشسته بود و سمت چپ او محمود عطائی هم روی صندلی  تکیه به دیوارنشسته بود و ابراهیم ذاکری هم  دست هایش از پشت کمر به هم قفل کرده بود و در سمت راست دیوار طول اتاق را قدم می زد.
توجه:
از خوانندگان محترم و گرامی خواهشمندم خوب و با دقت به گفتگوی بین من و «ابراهیم ذاکری»(2) توجه فرمائید: چون ابراهیم ذاکری رئیس کمیسیون امنیت و ضد تروریسم شورای ملی مقاومت!! بوده؛  از طرف سازمان برای "اتمام حجت" با من؛ همراه «محمود عطائی» گویا «فرمانده ستاد ارتش آزادیبخش» فرستاده شده بود. باید از تنظیم رابطه و گفتار و رفتارشان  دانش و منش ها آموخت و به نسل حاضر و نسل های آینده رساند که ما و مردم ایران با چگونه تشکیلات و سازمانی منحرف و مخرب و مزدور دشمن و بیگانه رو به رو بودیم که خود را اولین و آخرین «آلترناتیو نوین و اپوزیسیون فوق دموکراتیک» معرفی می کند 
ابراهیم ذاکری: مرا می شناسی؟ ج – نه قربان بلایی سرم آوردند که اسم خودم راهم فراموش کردم  (در حالی که او را میشناختم). ذاکری: من همون کسی هستم که در بغداد باهات صحبت  کردم و قرار شد  برای سازمان کار کنی! ج – بله یادم آمد سلام  و نیم خیز بر می دارم به احترام مسن بودنش بلند شوم . ذاکری: (با اشاره دست) بنشین در حالی که طول اتاق را قدم می زند و حسن محصل و محمود عطایی ساکت نشسته و فقط نگاه و گوش می کنند؛ یک لحظه ایست می کند دستش را از پشتش باز می کند و مشت می کند و با انگشت شصت به نقطه ی اشاره می کند و می پرسد چند وقت است که «اینجائید»؟! ج – با اون زندان پایین  5 ماه است که در زندان انفرادیم. ذاکری: آنجا حساب نیست! یک مرتبه بر آشفت و گفت هر چه من می پرسم جواب بده! چند مدت "اینجا" هستی؟ زندان چیه اینجا مثل هتل 4 ستاره است تو می گوئی زندان! همین است که اضداد مقاومت و آخوندها و مزدوران اجاره ای رژیم  آخوندی به ما مارک زندان و شکنجه می زنند کو زندان؟!  کو شکنجه؟! یک مشت مزخرف  ومهمل به هم می بافند و خیلی از آدمهای ساده دل هم باور می کنند! چرا آن کارها را کردی ؟! چرا مشکل درست کردی؟! چرا با ما صاف و صادق نیستی؟! ج -  نمی خواهم در هتل 4 ستاره  شما باشم باید چه کار کنم؟ ذاکری: تو یک چیز را به سازمان نگفتی! ج – چی را نگفتم ؟! ذاکری فکر کنم تو نفوذی هستی؟! ج – شما که خوب می دانید من مخالف رژیم هستم. ذاکری: پس چرا اون پایین را بهم ریختی؟!ج – من بهم نریختم و هر آنچه را گفتم واقعیت بود ولی شما و مسئولین دیگر قبول ندارید و این مشکل شماست. ذاکری: تو در اونجا گفتی و نوشتی سازمان انحصار طلب است! ج – بله من گفتم و شروع کردم به فاکت آوردن که نگذاشت ادامه بدهم.
ذاکری: عصبی و غضبناک شد یک مرتبه از روی میز جلوی دست محمود عطایی و حسن محصل یک روزنامه را آورد و روی ران هایم که روی صندلی نشسته بودم کوبید و گفت بفرما بخوان! به آرامی روزنامه ی دولا شده را باز کردم دیدم نشریه مجاهد شماره 380 است با تیتر بزرگ نوشته شده بود (اگر اشتباه نکنم) «کارت های سوخته وزارت اطلاعات» و یا«شکست یک توطئه»  یک مرتبه دیدم عکس و مشخصات بچه های که در ورودی و سپس در زندان ورودی با هم بودیم منتشرکرده اند، آه ام بلند شد و گفتم اینها که بچه های ورودی هستند، پس عکس من کو؟! چرا اینجوری کردید؟ ذاکری: داد زد تو نمی فهمی! تو حالیت نیست! که با چه کسانی سر و کار داریم احمق تو فکر کردی اینجا دهات شماست و یک مشت آدم فقیر وعمله که نان شب ندارند بخورند هستند! اینجا جنگ است! جنگ با رژیم ضد بشری! که 120 هزار شهید از ما گرفته؛ ببینم؛ توعدالتیان را می شناسی؟! تا حالا  اسم عدالتیان به گوشت  خورده؟ ج –  در ایران و در شبکه یک مصاحبه اش را دیده وگوش کرده بودم و در ورودی که آن را "دروازه بهشت" می نامیدند هم چند بار رشید اسم عدالتیان را آورده بود ولی گفتم نه.  ابراهیم ذاکری:عدالتیان مشهدی خونریز خائن نفوذی رژیم جنایت کار آخوندی بود.  رژیم سه تا از خانواده اش دو برادر و یک خواهرش  را اعدام کرده بودند؛ ازسازمان انتقام گرفت! او مزدور؛ نفوذی رژیم بود و خودش را در بین رزمندگان سازمان جا انداخت؛ خودش را مجاهد نشان داد بین بچه های سازمان بود انقلاب ایدئولوژیک مریمی هم کرد؛ مجاهد خیلی خوبی هم بود، گفتیم از خانواده شهداست و هیچ وقت بهش مشکوک نشدیم، سازمان بهش اعتماد کرد همراه تعدادی از بچه های سازمان به عملیات رفت؛ گویا در خوزستان بود خودش را عقب کشیده و از پشت سر سه تا از بچه را زد؛ خودش را به رژیم فروخت و بارها از تلویزیون رژیم مصاحبه کرده و گفته من انتقام برادران و خواهرم را از سازمان مجاهدین گرفته ام.
واکنش من: شما درست می گید او جنایت کرده خیانت کرده شکی در آن نیست ولی این دلیل نمی شود نظر شما  نسبت به همه افراد شبیه او باشد و همه را به  یک چشم  نگاه کنید همین زندانی کردن شکنجه کردن و بد و بیراه گفتن، فحش ناموسی به خواهر و مادر به من و همه  باعث  فاصله گرفتن دور شدن افراد از شما می شود چرا این همه بلا و مصیبت در این مدت به من روا داشتید؟ ذاکری: شکنجه! ؟فحش!؟ نه امکان ندارد! گفتم چرا به طرف حسن محصل دست دراز کردم چرا از این آقا نمی پرسید! چرا اینقدر مرا شکنجه کرده چرا اینقدر مرا مورد ضرب و شتم و رکیک ترین توهین ها و فحاشی ها قرار دادید؟! چرا این اقدامات وحشتناک را انجام می دهید؟! حسن محصل: من؛ من کاری نکردم من توهین نکردم! من از "برگ گل" نازکتر به توچیزی نگفتم!  ابراهیم ذاکری : در حالی که به حسن محصل نگاه می کرد با هم گفتند این دروغ است، ما تو را چه کار کردیم؟! ذاکری: این چه مزخرف هایی است که به هم می بافی مگر سازمان رژیم آخوندی است چرا چرند می گی؟! چرا دنبال پاک کردن صورت مسئله هستی؟! ج – من دنبال حقیقتم، چرند نمی گم واقعیت ها را می گم بلایی مونده بر سر من بدبخت نیارید و اشکهایم جاری شد. ابراهیم ذاکری: تن صدایش را تغییر داد و به آرامی گفت: ببین سازمان مادر ماست و ما باید این مادر با کم و کاستی هایش را قبول کنیم و بپذیریم! سازمان مرا فرستاده و به تو یک شانس داده! بیا و ملبس به لباس شرف و افتخار شو و برو رژیم را به ستوه بیار! قال قضیه را بکن!این آخرین شانست است خودت می دونید ! ج – من کار ندارم می خواهم دنبال زندگیم بروم این مدت در انفرادی فکر کردم این لباس شما برازنده من نیست که هیچی بلکه ننگ است و برای شما افتخارآفرین مبارک شماها باشه.یک مرتبه هر سه غیرتی شدند و داد زدند و رگهای گردنشان به بیرون جهید موضع گرفتند چی دارید می گی؟ چرا چرند می گی! 
ابراهیم ذاکری:  برآشفت و با پرخاشگری داد زد تو چی می گی حالیت نیست احمق بدبخت وقت همه مسئولین را گرفته ای ما داریم با رژیم جنایتکار آخوندی مبارزه می کنیم! ج- در حالی که اشکهایم جاری بود  و قلبم ازدرد و ناراحتی داشت از قفسه سینه ام به بیرون می پرید گفتم من کار به این کارها ندارم چرا باید خواهر و مادر من  در مدت این 5 ماه  مورد بدترین فحاشی های ناموسی  قرار بگیرند؟ در رژیم زندانی و شکنجه  شدم ولی هیچکدام از پاسداران یک هزارم شما  بی رحم نبودند و  فحش ناموسی بهم ندادند در سازمان شما بد و بیراه ناموسی به مادر و خواهر تا دلت بخواهد مثل نقل و نبات گفتید و نثارم کردید  مورد ضرب و شتم  توهین تحقیر قرار دادید چرا؟ مگر من چکار کردم چی گفته ام؟ اینجا هر چه خواستید کردید چرا به چه دلیل؟ فرضا من گناه کار من خطا کار چه رابطی به مادر و خواهر بدبخت  من دارد؟حسن محصل خون خونش را می خورد و گفت من که هیچ چیزی به تو نگفتم پاسدارها به خواهر مادرت تجاوز کردند، سپس به طرف ابراهیم ذاکری رو می چرخاند و بدون هیچ شرم و حیایی با کینه و نفرت تمام و برای تحقیر هر چه بیشتر من متوسل به مارک زدن می شد و می گفت: یک بطری نوشابه کردند توی کونش حالا برای ما زرنگ شده و گردن کلفتی می کنه؟! ج – هرگز پاسدارها این چیزی که تو بیان می کنید انجام ندادند و تهمت نزن؛ کی چنین حرفی زده؟ حسن محصل خودت؛ مگر تو نگفتید شکنجه گر آخوندها یک بطری نوشابه کردند توی کونت؟! ج – من هرگز این حرف را نزدم و تو همین حالا در حضور اینها باز داری توهین می کنی و تحقیر می کنی؛ هر چه دلت خواست گفتید وکردید بعد همه چیز را تکذیب می کنید، خیلی انسان دروغگوی بد ذاتی هستی تو هر روز بچه های مردم را شکنجه می کنی معلوم نیست چه بدبخت شکنجه شده ای به تو  این حرف را گفته و حالا قاطی کردید وحالا گردن من می گذارید.
 ابراهیم زاکری: داد می زند بس کنید چرا با برادر مسئول اینطوری حرف می زنی؟!سرخ شده و عرق کرده تند تند طول اتاق را قدم می زند و یک مرتبه می گوید گوش کن نادان ما اشرفی اصفهانی را به هوا بردیم در حالی که دستش را مشت کرده و از آرنج خم و با انگشت شصت رو به هوا با تمام  قدرت یک پا به زمین می کوبید ویک صدای ناهنجار "زرپ"  شیشکی با دهانش به بیرون درمی کند و دوباره، رجایی و باهنر را به هوا بردیم  "زرپ" و شیشکی بست طوری که ترشحات آب دهانش به  سر و صورت من بدبخت می پاشد، حزب جمهوری با 119 نفر را به هوا بردیم و مجددا پا را بر زمین می کوبید وبا تمام قواه "زرپ"، شیشکی پشت شیشکی می زند؛ اگر گوش نکنی تو را هم به هوا می بریم "زرپ" و شیشکی در می کرد؛ آنچنان تند تند راه می رفت وعرق کرده وهمزمان  پا به کف اتاق می کوبید و شیشکی پشت سر شیشکی در می کرد که من مات؛ مبهوت؛ گیج شده بودم . اصلا در ذهنم نمی گنجید که یک پیر مرد اینکارها را بکند تا چه برسد به کسی که ادعای مبارزه با خمینی را دارد و یکی از مسئولین بالای سازمان و شورای به اصطلاح ملی مقاومت است.
  ذاکری: چرا لباس مجاهدی شرف و افتخار را با آن وضعیت پرت کردی؟! چرا مثل آدمهای بی سر و پا تنظیم کردی؟! تا کی می خواهی در اینجا با اشاره دست و انگشت بمانی، بخوری و بخوابی؟!یک نگفته داری به ما بگو؟ هر آنچه می دانی به ما بگو؟ ما که رژیم  ضد بشر خمینی نیستیم نه خودت را اذیت کن نه ما را؟! ج – هر آنچه بوده صادقانه و شرافتمندانه گفتم. زمانی که او این حرف ها را می زد آنقدرعصبی و با پرخاشگری تمام بود  بطوری که احساس می کردم حسن محصل در مقابل او بهتر است و فکر این بودم طوری به او برسانم بهم کمک کند و مرا از دستش نجات بدهد، در واقع یاد جمله ای افتادم که مردم می گویند در "جهنم" "مارهایی" است که انسانها به اژدها" پناه می برد و این جمله در مورد ابراهیم ذاکری و حسن محصل مشابهت و صادق بود و من آن را تجربه کردم (کسانی که با او برخورد داشته اند اینرا بخوبی بیاد دارند). ذاکری:با افراط تمام صحبت میکرد و درنهایت گفت: اگر خواستی یک هفته مهلت داری نامه برایم بنویس، به حسن محصل اشاره می کند و گفت آمادگی داشته باش هر زمان خواست خودکار و کاغذ در اختیارش بگذارید! آنچنان این پیرمرد خودش را به بالا و پایین پرت کرده بود و پا به زمین کوبیده بود که نفس نفس می زد. ادامه داد و گفت: من با تمام توان و با حداکثر تهاجم ایدئولوژیکی و انقلابی با توی کله شق "ناشاخول" صحبت کردم و تو گوش نکردی! هر چه می دونی بگو و با سازمان صفر صفر بشو و مبارزه را انتخاب کن و در صفوف ارتش آزادیبخش قرار بگیر و با آخوندهای بجنگ.ج – سکوت من
محمود عطایی که تا آن لحظه دست به سینه روی صندلی نشسته بود ویک بار در مقابل واقعیت و حقی که من گفتم رگ گردن اش باد کرده بود  و موضع گرفته بود به کمک ذاکری که نفس نفس می زد شتافت و با خنده مشمئز کننده ای گفت نگران نباش آزادت می کنیم!  حالا کجا می خواهی بروی بگو تا هواپیما برات بیارم! جملگی خندیدند. ج – من گروگان شما هستم و تا حالا هم خواهشی نکردم. آزادم کنید شما مرا گرفتار مخمصه بزرگی کرده اید که معلوم نیست  سر از کجا در آورد.
حسن محصل: پاسدارها بر سر خودت و خانواده ات بلا آوردند حالا برای ما گردن کلفتی می کنی.ج- ای کاش همون بلاهایی که تو از آنها نام بردی وهیچگونه واقعیتی ندارد پاسدارها  بر سرم می آوردند ولی گیر شما نمی افتادم. ابراهیم ذاکری: بس کنید برو برای خودت "بخواب" ببریدش! در جا درب اتاق باز شد و زندانبانان نریمان عزتی ، مجید عالمیان و مختار جنت داخل آمدند دستبند و چشم بند زدند و به سلول انفرادی بر گرداندند.
هولناکترین  فحاشی ها و رکیکترین توهین ها  و تحقیرها که در کمتر ذهنی می کنجد در طی بازجویها و شکنجه های متعدد  بر من اسیر روا داشتند؛ با عزمی راسخ ایستادگی کردم ، این شانس که ابراهیم ذاکری دم از آن می زد مثل آب رفته ای بود که دیگر به جوی بر نمی گشت، این تب تندی بود که زود عرقش در آمد ومانند توفان های گذرای تابستانی بی نتیجه پایان گرفت. زجر و رنج کشیدم بدون گناه هر آنچه خواستند بر سرم آوردند و به این نتیجه رسیدم اکثر جانواران گوشت خوارند اما اسم گرگ بد در رفته است؛ چه لاجوردی ،چه گیلانی، چه حاج داوود؛ چه ابراهیم زاکری؛ چه حسن محصل؛ چه نادر رفیعی نژاد، همه آنها یک ایدئولوژی دارند  هم مسلک و یک مرام دارند مخرج مشترکشان یکی است آنها اعتقادی به ارزش انسانها ندارند فقط خودشان را از دیگران برتر می بینند و به خود حق میدهند که هر چه میخواهند بکنند وبین خودشان هم جنگ زرگری دارند، دنبال قدرتند دنبال مقامند نه حقوق بشر و نه عدالت ونه چیز دیگری بقیه همه بهانه است؛ کشک است، ووو................
مرغان بسـاتیـن را منقـار بریدند
اوراق ریاحیـن را طومـار دریدند
گاوان شكمخـواره به گلزار چریدند
گرگان ز پی یوسف بسیـار دویدند
تا عاقبت او را سـوی بازار كشیدند
یاران بفروختندش و اغیـار خریدند
آوخ ز فروشنـده، دریغـا ز خـریدار
(ادیب الممالک فراهانی)
پانویس:
(1) بتول رجایی عضو شواری رهبری سازمان مجاهدین که چند سال پیش در اشرف  گفته شد به علت بیماری فوت کرد؛  در آن زمان احساس کردم خود سران سازمان او را سر به نیست کردند تا یک موقع دستشان رو نشود و یاد سعید امامی آدمکش و شکنجه گر رژیم افتادم؛ همیشه به این فکر می اندیشم چرا هم بتول رجایی و هم نادر رفیعی نژاد دچار مشکل قلب و بیماری صعب العلاجی شدند که درمان نداشته و همه دست اندر کاران شکنجه  ارتجاع غالب و مغلوب مشابه هم و یک سرنوشت دچار شده اند؟! امیدوارم حسن حسن زاده محصل افسر شهربانی شاه و مجاهد دو آتشه مسعود و زاده مریم که بین زندانیان و شکنجه شدگان سازمان  به شکنجه گری قهارو قسی القلب معروف است یک روز او هم دچار مشکل قلب و یا بیماری خطرناکی که درمان نداشته باشد نشود و در یک دادگاه بی طرف محاکمه عادلانه شود تا خیلی از مسائل زندان و شکنجه گاه رجوی برای مردم روشن و بر ملا شود.
(2) ابراهیم ذاکری هم نهایتا بیماری سختی گرفت و در پاریس جان سپرد. دوست ندارم پشت سر مرده حرف بزنم اما تندخویی و قساوت او زبان زد بود در هنگام حمله ائتلاف بین المللی به رهبری آمریکا و بریتانیا در20 مارس 2003 به عراق درارتفاعات و تپه ماهورهای پشت شهر جلولا مدتها بود گرسنه و تشنه و بدون کمترین امکاناتی در سنگر شب را به روز می رساندیم ودر زیر دهشتناکترین و مخربترین بمباران تاریخ قرارگرفته بودیم، رهبرعقیدتی و رئیس جمهور بوته زارهای دشت اشرف گریختند و حتی به ما گوهران بی بدیل هم نگفتند، درآن برهه خبر فوت او توسط مسئولین ابلاغ گردید تا شاید کمی افراد خسته و به جان آمده را با مظلوم نمائی آرام کنند، یاد حرکات، رفتار و گفتارهایش افتادم ودلم برایش سوخت که نرسیده به قدرت از دنیا رفت.
یک شنبه 19 مرداد 1393 – 10 اوت 2014
علی بخش آفریدنده( رضا گوران)



گزارش اکونومیست از «آداب‌ و رسوم» سکس در ایران؛ پرده‌ها برمی‌افتند

گزارش اکونومیست از «آداب‌ و رسوم» سکس در ایران؛ پرده‌ها برمی‌افتند

 

تقاطع: نشریه معتبر اکونومیست چاپ بریتانیا در شماره روز شنبه ۹ آگست (۱۸مرداد) خود، در گزارشی از کنار رفتن پرده‌ها در خصوص روابط جنسی فزاینده در ایران خبر داده است.
این نشریه، با توصیف تهران به شهری که «مدتها است به خاطر رواج روابط جنسی زیرزمینی‌اش مشهور شده» نوشته که «دامنه و سرعت تغییرات اجتماعی به یکی از چالش‌های اساسی برای دولت و روحانیونی تبدیل شده که هر هفته در نماز جمعه به موعظه‌ی مردم می‌پردازند».
گزارش اکونومیست با استناد به نتایج تحقیق اخیر “مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی” در ایران می‌افزاید که «۸۰ درصد دختران مجرد ایرانی دوست پسر دارند» و روابط غیرقانونی تنها به روابط دختر و پسر محدود نمی‌شود به گونه‌ای که «۱۷ درصد از ۱۴۰ هزار دانش‌آموز شرکت‌کننده در این تحقیق نیز گفته‌اند که دارای گرایش هم‌جنس‌گرایانه هستند».
این گزارش، با اشاره به پیشنهاد “مرکز پژوهش‌ها” برای تشویق جوانان به “صیغه” به جای مقابله با روابط جنسی پنهانی، از “صیغه” به عنوان “ابزاری قانونی برای پوشش فساد و فحشا” در ایران نام برده و افزوده است که خود “روحانیان” به ویژه در شهر مذهبی قم از جمله بزرگ‌ترین گروه‌هایی هستند که از این قانون به منظور توجیه ازدواج‌های کوتاه‌مدت‌شان سود می‌برند.
به نوشته این نشریه‌ی بریتانیایی، گزارش این مرکز، در نظر گروه‌های “کمتر محافظه‌کار” ایرانی که خودشان را به شوخی “مسلمان غیرواقعی” توصیف می‌کنند، چیزی جز تایید حقیقت نیست.
زهرا، یک دختر ۳۲ ساله تحصیل‌کرده رشته شیمی است که همراه با دوست پسرش در شمال تهران زندگی می‌کند. او با بیان این‌که برای داشتن رابطه جنسی نیازی به اخذ مجوز از سوی دولت احساس نمی‌کند، می‌گوید: «من تنها یک باز زندگی می‌کنم و کشورم را هم دوست دارم اما من نمی‌توانم آن‌قدر صبر کنم تا رهبران کشورم بزرگ شوند.»
گفتنی است “مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی”، روز نوزدهم خردادماه گزارشی را با عنوان “ازدواج موقت و تاثیر آن بر تعدیل روابط نامشروع جنسی” منتشر کرد. این گزارش که نتیجه‌ی تحقیق بر روی ۱۴۱ هزار و ۵۵۵ دانش‌آموز دختر و پسر دوره متوسطه در سال تحصیلی ۱۳۸۷-۱۳۸۶ است، در روزهای اخیر یک بار دیگر مورد توجه رسانه‌های ایران قرار گرفته و این رسانه‌ها به ویژه آن بخش از گزارش را که از گرایش هم‌جنس‌گرایانه‌ی دانش‌آموزان ایرانی پرده برداشته، برجسته کرده‌اند.
این گزارش ۸۲ صفحه‌ای، به دنبال بازتاب گسترده‌ روزهای اخیر، از روی وب‌سایت مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی حذف شده است.
economistSiniran.jpg
منبع:تقاطع

کودکی که در حمل سرهای بریده به پدر «داعشی» خود کمک می کند

کودکی که در حمل سرهای بریده به پدر «داعشی» خود کمک می کند

 

x9_600x338.jpg
عکس خالد شروف در سمت راست و فرزندش در سمت چپ همانگونه که در توییتر منتشر کرده است
العربیه - روزنامه های استرالیایی روز دوشنبه مملو شد از تصاویر کودکی حدودا هفت ساله در حالی که سر بریده یکی از قربانیان گروه داعش را در دست گرفته است.
این عکس متعلق به یکی از فرزندان خالد شروف، شهروند استرالیایی لبنانی الاصلی است که 31 سال پیش در استرالیا به دنیا آمد.
نام خونبار خالد شروف برای نخستین بار ماه گذشته مشهور شد آن هم به دلیل انتشار تصویری توسط او در حساب کاربری اش در توییتر، در حالی که سرهای بریده قربانیانش را حمل می کند.
او به تازکی تصویری از یک کودک هفت ساله اش را منتشر کرده در حالی که سر بریده یکی از قربانیان پدرش را حمل می کند و زیر آن نوشته بود: «این پسر من است» بدون این که نامی از او ببرد.
این کودک تی شرتی تابستانی و یک شلوارک به تن کرده و کلاهی سبز بر سر دارد؛ گویی به یک اردوی خانوادگی رفته است.
شروف به همراه خانواده اش در شهری در حومه شهر سیدنی استرالیا زندگی می کرد. او نوشته که سال گذشته به همراه همسر و فرزندانش برای جنگ استرالیا را ترک کرده و برای مشارکت در جنگ، به داعش پیوسته است. او نوشته که عکس پسرش در شهر رقه در شمال سوریه گرفته شده است.
عکس دیگری نیز منتشر شده که در شروف در حالی که اسلحه به دست دارد به همراه سه فرزندش به تصویر کشیده شده اند. هر سه کودک زیر هشت سال به نظر می رسند و پست سرشان پرچم داعش، نصب شده است.
شروف که نام «ابو مصعب الاسترالی» را بر خود نهاده، در سال 2005 به اتهام توطئه برای اعمال تروریستی در استرالیا دستگیر و به 4 سال زندان محکوم شد. او پس از آزادی تحت مراقبت های شدید امنیتی قرار داشت و گذرنامه اش هم مصادره شد.

شروف سال گذشته به همراه خانواده اش ناپدید شد. پس از آن پلیس استرالیا در یافت که او با گذرنامه یکی از برادرانش استرالیا ترک کرده است و دیگر اثری از او پیدا نشد. تا این که ماه گذشته او در شبکه های اجتماعی، تصاویر خود را به همراه سرهای بریده منتشر کرد؛ تصاویری که مجامع مسلمانان را در استرالیا شوکه کرد.
a07_4x3_690x515.jpg
خالد شروف و سه فرزندش
منبع:العربیه

جنایات بدون مکافات، غزه پیش آدم سوزی ژاپن چیزی نیست

جنایات بدون مکافات، غزه پیش آدم سوزی ژاپن چیزی نیست 
ایرج شكری

این روزها که همزمان بود با سالگرد بمباران اتمی هیروشیما و ناگازاکی، کشتار فلسطینیان در غزه هم در جریان بود و هنوز هم هست. توحش نهفته در بیداد طولانی اسرائیل علیه فلسطینی ها که بیش از نیم قرن است با حمایت آمریکا و اروپا از اسرائیل به آن ملت فلسطین اعمال می شود، دراین بمباران یک ماهه که بعد از سه روز توقف دوباره روز جمعه از 8 اوت از سر گرفته شد، یکبار دیگر از طریق تصاویر و اخبار در برابر داوری افکار عمومی قرار گرفت و تظاهرات متعدی علیه آن در شهرهای مختلف جهان به رغم محدودیتها و تهدید به سرکوبی که در بعضی جاها وجود داشت برگزار شد. البته قدرتهای دنیا هم شاهد این این رویداد بودند. آن قدرتهایی که توانایی آن را داشتند که گوش نتانیاهور بکشند و به او بگویند، با این کشتار امنیّت اسرائیل تامین نمی شود قبلا هم آن را آزموده ای، بلکه می تواند سبب برخاستن موج یهودی ستیزی بشود و برای ما هم دردسر آفرین، نه تنها این کار را نکردند، بلکه بر حق اسرائیل برای دفاع از امنیت شهروندانش تاکید کردند، اما اصلا به روی خود نیاوردند که اسرائیل نزدیک 8 سال است با محاصر غزه، نزدیک به دومیلیون نفر در شرایط بشدت دشواری قرار داده و در حال خفه کردن آنان است.
آمریکاهمیشه بی قید و شرط از اسرائیل حمایت کرده و در ماجرای اخیر به رغم توحشی که در کشتار فلسطینیان بی پناه در غزه بکار گرفته شد، اخم بی خاصیتش، همراه با یک کمک دویست و پنجاه میلیون دلاری به اسرائیل بود که ظاهرا قرار است برای تقویت سیستم دفاع ضد موشکی اسرائیل بکار برود. اگر آمریکا تهدید به قطع کمکهای بلا عوض  بیش از سه میلیارد دلاری سالانه می کرد یا اسرائیل تهدید به تحریمهایی می شد که الان اتحادیه اروپا و آمریکا دست در دست یکدیگر علیه پوتین بکار گرفته اند(که اگر خاکی را هم یه کشورش ضمیمه کرد لااقل با رفراندم بوده و نه با کشتار ساکنان آن)، اسرائیل نمی توانست اینطور در کشتار افسارگسیخته باشد و آنچه را که برای خود حق می داند، از ملت دیگری سلب کند و در زمینهایی و املاکی که از آنها گرفته و ساکنانش را اخراج و آواره کرده دست به شهرک سازی برای استقرار یهودیانی که از این سو و آنسوی دنیا برای استقرار و سکونت و شهروند اسرائیل شدن، به آنجا می ورند ، بزند. گویی در دنیای ما برای جنایات بزرگ مکافات و کیفری نیست. از آدم سوزی آمریکا با انفجار دو بمب اتمی در ژاپن هر سال در سالگرد آن گاه لااقل چند کلمه خبر به خاطر مراسم سالگردی که در ژاپن برگزار می شود، حرفی به میان می آید اما از آدم سوزی به مراتب گسترده تری که در مقایسه با آن، آنچه در غزه اتفاق افتاد، مثل وارد کردن خراش کوچک به کسی، در برابر پوست کند و شقه کردن است، چیزی گفته نمی شود. آنچه  اصلا  گویی به فراموشی سپرده شده، بمبارانهای 63 شهر ژاپن با بمب های آتش زا در مارس همان سال 1945 ، پنج ماه قبل از بمباران اتمی است. در بمباران شبانه توکیو که در 10 مارس صورت گرفت ، تنها در یک شب 100هزار نفر زنده در آتش سوختند، رابرت مک نامارا که از سال 1961 تا 1968 وزیر دفاع آمریکا و بعد از آن از 1968 تا  1981 رئیس بانک جهانی بود، در جنگ جهانی دوم و زمان بمباران شهرهای ژاپن، افسر و دستیار ژنرال لومی طراح عملیات بمباران های شبانه شهرهای ژاپن بود (لومی  متولد سال 1906 و مکنامارا متولد  1916- ژنرال لومی جزو گروه طراحی بمباران اتمی ژاپن هم بوده است)،در سالهای پایانی زندگی(در سال 2009 مرد) در مصاحبه ای که در مستندی که بیشتر روی دوران اشتغالش به عنوان وزیر دفاع آمریکا بنا شده و « دِ فاگ آف وار» نام دارد
The  Fog of War
با  نوعی نگاه پرسشگرانه و گاه همراه با اعتراف به غیر انسانی بودن آنچه گذشته است، به  به این مساله هم پرداخته است. او در این قسمت ضمن صحبت هایش به درصد ویرانگری بمباران در چند شهر از شهرهای ژاپن اشاره می کند و ضمن آن اسم شهری از شهرهای آمریکا را که وسعت شهر بمباران شده را دارد را برای مقایسه یاد آور می شود. ویدئو این مستند در یوتیوب به طور کامل و یکجا و نیز به صور قسمت های مجزا قابل دسترسی است. هر بار که اسم شهری بمباران شده ذکر می شود اسم شهر ژاپنی با خط قرمز ظاهر می شود و اسم شهر آمریکایی همسان آن با رنگ سیاه .  لینک قسمتی که مربوط به این موضوع است در زیر آمده است(6 دقیقه است).
طی بمباران های یاد شده، بیش از 500 هزار نفر کشته شدند و 8 میلیون نفر آوره شدند، و بمباران هیروشیما و ناکازاگی تنها 5 ماه بعد از این آدم سوزی وویرانگری صورت گرفت.
خود ماکنامارا در مستند یاد شده، با صدای بغض آلود می گوید ما 100 هزار مردم غیر نظامی ژاپن از جمله زنان و کودکان را تنها در یک شب سوزاندیم. مکنامارا یاد آور می شود که «توکیو شهری به وسعت نیویورک است. ما 51 در صد آن را ویران کردیم». رنج  قربانیان این شهرها باید وحشتناک تر از هیروشیما و ناکازاکی بوده باشد، چون به خاطر انفجار اتمی حتما سریع اتفاق افتاده و تمام شده است. اگر چه ژاپنی های زیادی هم با مرگ تدریجی و دردناک به خاطر آسیب دیدن از تعششعات اتمی طی سالهای بعد جانسپردند و هنوز از بازماندگان زمان انفجار اتمی 69 سال پیش هستند کسانی که به خاطر آسیب های ناشی از تشعشع اتمی در رنجند، بمباران توکیو بار دیگر در 26 مه همان سال (1945) بطور گسترده ای توسط بمب افکن های ب -29  تکرار شد. سوختن  خانه های چوبی آن که از قیر برای ضد آب و غیر قابل نفوذ کردن بام آنها در برابر باران استفاده شده بود، آتش بلندی که انسانها را در خود فرو می برد و می بلعید، انسانهای یک شهر را، فراهم می کرد. آمریکا تا کنون از مردم ژاپن به خاطر آن آدم سوزی ها پوزش خواهی نکرده است، برعکس صدای هایی در دفاع از آن بمباران اتمی از سوی آمریکائیان همیشه شنیده می شود: بمباران اتمی برای به تسلیم واداشتن ژاپن و جلوگیری از کشته شدن تعداد بیشتری از سربازان آمریکایی لازم بود. اما در عمل آمریکا می خواست به عنوان رهبر جهان سرمایه داری و ابر قدرتی که کسی توان ایستادگی در برابر قدرت مرگبارش را ندارد، قدرت خود را به رخ شوروی و کمونیستها بکشد که در به زانو درآوردن هیتلر نقش تعیین کننده داشتند و فاتح برلن بودند و برای این کار، نمایش آدم سوزی اتمی در هیرو شیما و ناکازاکی را انتخاب کرد. ژاپنی ها هم حاضر نیستند از جنایات هولناکشان در نانکن (ناجینگ) در زمان اشغال چین در سال 1937 معذرت خواهی بکنند. بین دویست تا سیصد هزار نفر را کشتند که از آن میان هزاران نفر را برای «هدر ندادن فشنک» گردن زدند یا با زخم سرنیزه کشتند و پانزده هزار نفر به رودخانه ریخته و غرق کردند و دهها هزار زن چینی از دختران خردسال تا زنان سالخورده تا چینی را مورد تجاوز قرار داده و بعد کشتند.
کشتار فلسطینیان در غزه
در 29 روز توحش در کشتار فلسطینیان ساکن نوار غزه، بنابر آمار ارائه شد نزدیک به دوهزار نفر کشته شده اند که بیش از چهار صد تن از آنان کودک هستند و بیش از 9800 نفر هم مجروح شده اند. رقم کشته ها احتمالا بالاتر خواهد رفت چون اجسادی ممکن است در زیر آوارها پیدا بشوند. وقتی صحبت از مجروح می شود، معمولا درجه وخامت و آسیبی که مجروج دیده است از نظرها پنهان می ماند و چیزی در مورد آن در ذهن ها نمی گذرد، در حالی که آسیب دیدگی ممکن است قطع شدن پا و دست و یا صدمه دیدن چشم و بینایی و یا قطع نخاع در اثر اصابت ترکش بمب و توپ باشد. همچنین جراحات شدید اعضای داخلی بدن در اثر اصابت و عبور ترکشها به داخل بدن، مثل صدمه به ریه یا کبد یا روده ها باشد که می تواند خطرناک بوده و باعث مرگ شود و یا رنج جسمی تمام عمر برای قربانی ببار بیاود. بنا به برآورد سازمان ملل 72 در صد کشته شدگان را مردم عادی و کودکان تشکیل می دهند. اسرائیل مدعی است که حدود 900 نفر از اینان را «تروریستها»ی حماس تشکیل می دهند و آن بقیه هم به این دلیل کشته شدند که حماس از آنها به عنوان سپر استفاده می کرد و مانع جا به جا شدن آنها می شد. اما جمعیت  متراکمی که در بمبارانهای مدارس سازمان ملل مورد حمله هواپیماها یا اصابت گلوله توپ ارتش اسرائیل قرار گرفتند، برای پناه گرفتن به آنجا رفته بودند چون گمان می کردند که مدرسه سازمان ملل هدف قرار نخواهد گرفت. سایت تلویزیون فارسی بی بی سی مطلبی داشت با عنوان «چرا جرمی بوئن از غزه گزارش نمی‌دهد» که توضیحی بود برای اخبار شبکه های اجتماعی در مورد علت غیبت و توقف کار این سردبیر بخش خاورمیانه بی بی سی که از غزه گزارش می فرستاده است. در مطلب یاد شده آمده بود که از بعد از انتشار مقاله یی از جرمی بوئن در پایان ماه ژوئیه  در مورد بحران منطقه که برای سایت تحلیلی خبری «نیو استیتسمن» نوشته بود و در آن یاد آور شده بود که او«هیچ" سند و مدرکی" دال بر این که نیروهای حماس از فلسطینیان به عنوان سپر انسانی استفاده کرده باشند، ندیده است»،اسرائیل از او به «بی بی سی» شکایت کرده و مقاله اورا جانبدارانه نسبت به حماس دانسته است و «بی بی سی» هم بلافاصله او را از غزه خارج کرده است. بی بی سی یاد آورشده که جرمی بوئن در تعطیلات بسر می برد و آن حدس و گمانها را رد کرده است(1 ) . در این سو، ارتش اسرائیل فیلمی تبلیغاتی تهیه کرده بود که نشان بدهد وقتی خلبانان اسرائیلی متوجه بشوند نزدیک نقطه و هدف انجام ماموریتشان کودکان و غیر نظامیان قرار دارند، ماموریتشان لغو می شود و از زدن هدف صرف نظر می کنند، این فیلم بعد از کشته شدن سه کودک فلسطینی با شلیک هواپیمای اسرائیل در ساحل دریا، از تلویزیون فرانسه زبان اسرائیل «آی توواِنتی فور نیوز» 2 پخش شد و مفسرانی از قماش همان شلیک کنندگان داشتند توجیه می کردند که قبلا سابقه نفوذ «تروریستها» از طریق دریا و با استفاده از وسائل غواصی وجود داشته است و آن را به منشاء علت اشتباه صورت گرفته وانمود می کردند حال آن که تروریست ها اگر به سواحل شهر های ساحلی اسرائیل با استفاده از وسائل غواصی نفوذ کرده بوده اند، برای سواحل خودشان چه نیازی به از بیرون و از راه دریا آمدن داشتند. دیگر این که بمباران تنها نیروگاه برق غزه سه هفته بعد از آغاز جنگ و در حالی که تعداد زخمی ها به چند هزار رسیده بود و شبکه آبرسانی در بخشی به علت اصابت بمب آسیب دیده بود، اقدامی جز برای به زحمت انداخت مردمی که خانه هایشان ویران و زخمی های بسیاری روی دستشان مانده بود، نبود. با نبود برق، پیداست که خیلی چیزها از کار می افتد، از جمله پمپ های آب شبکه رسانی و دستگاههای بیمارستانی. اگر چه بیمارستان ها ژنراتور اضطرای دارند اما اولا ژنرارتورهای اضطرای تمام برق مورد نیاز بیمارستان را تولید نمی کنند و ثانیا با نبودن سوخت تداوم کار آنها هم با مشکل مواجه است.
 اعتراضها و «اخمها» نسبت به اسرائیل و «دستاورد» نتانیاهو از جنگ
درنده خویی اسرائیل در آخرین بمباران و هدف قرار دادن برای چندمین بار مدرسه یی از مدرسه های ساخته شده توسط سازمان ملل که محلی برای پناه گرفتن گروهی از انبوه مردمی بود که در اثر تخریب خانه هاشان با بمب و توپ و شلیک موشک از ناوهای نیروی دریایی اسرائیل ویران شده بود و نیز به عنوان جای امنی که گمان می بردند از اصابت بمب و توپ درمان خواهد ماند، چنان بود که آمریکا و فرانسه که از گل نازکتر به اسرائیل نمی گویند و به شدت مواظب کلماتی که به کار می برند هستند تا خاطر امثال نتانیاهو و قصابان مردم فلسطین را آزرده نکنند، به طور بیسابقه ای لحن سرزنش آمیز بکار گرفتند و آمریکا آن را اقدامی بیشرمانه خواند و وزیرخارجه فرانسه هم یاد آور شد که دفاع از امنیت، مجوزی برای کشتن کودکان و کشتار مردم عادی نیست. در آن حمله ده نفر کشته شدند که یکی دختر 8 ساله یی بود و در اخبار این رویداد آمده بود که 9 نفر از قربانیان اعضای یک خانواده بودند. دبیرکل سازمان ملل هم آن اقدام را جنایات بیشرمانه ای خواند که باید عاملان آن به محاکمه کشیده شوند. فیدل کاسترو رهبر88 ساله انقلاب کوبا که چند سالی است از قدرت کنار کشیده و امور کشور را به برادرش رائول کاسترو سپرده است در روز 5 اوت در «گرانما» روزنامه حزب کمونیست کوبا در مقاله یی با عنوان «هولوکاست فلسطینی در غزه» (3) روش اسرائیل را شکل جدیدی از فاشیسم نامید. همچنین بنا بر گزارشهای خبری در 5 اوت ، یک معاون وزارت خارجه انگلیس به دلیل عملکرد غیر قابل قبول و از «نظر اخلاقی غیر قابل دفاع »دولت انگلیس در برابر رویداد های غزه از سمت خود استعفا کرد. وی که یک زن و پاکستانی الاصل به نام سعیده وارثی است، سیاست دولت را در دراز مدت به زیان بریتانیا دانسته است 
بهانه حمله اسرائیل به غزه ربوده و کشته شدن سه اسرائیلی بود که اسرائیل حماس و واحدهای نظامی آن را عامل اعلام کرد. اسرائیل هدف از این حمله از بین بردن تونلهایی که حماس از آنها برای نفوذ به مناطق اشغالی و مسکونی اسرائیل استفاده می کند و نیز برای از بین بردن ذخیره موشکی حماس اعلام کرد. اما اگر ربوده شدن آن سه اسرائیلی هم نبود، نتانیاهو حتما بهانه دیگری برای حمله به غزه و ضربه حماس پیدا می کرد. چرا که او چندی قبل از این رویداد به توافق فلسطینان برای تشکیل اتحاد ملی با شرکت حماس واکنش نشان داده و آن را غیر قابل قبول شمرده بود. البته بنا بر نظر بیشتر کارشناسان امور خاورمیانه که در این مساله اظهار نظرهایی از آنها در رسانه ها دیده شد،  نتانیاهو خواهان از بین بردن حماس نیست، بلکه خواهان بی خطر کردن آن برای اسرائیل و نگهداشتن آن مثل استخوان لای زخم و «شاخ» ی در برابر و برای تضعیف موقعیت تشکیلات خودگردان فلسطین و ادامه دو دستگی در بین فلسطینی هاست.
در یکی از بحث های تلویزیونی در مورد رویدادهای غزه  و مساله اسرائیل و فلسطینیان در همان تلویزیون فرانسه زبان اسرائیل (آی توواِنتی فور نیوز) در روز 4 اوت یکی از شرکت  کنندگان در بحث، به نام «نیسیم زویلی» (3) که قبلا پستهای متعدی در اسرائیل داشته (از جمله نماینده کِنِسِت- پارلمان اسرائیل- و سفیر اسرائیل در فرانسه از 2002 تا 2005) رد مذاکره با اتحاد ملی فلسطینان تحت ریاست محمود عباس را سیاست اشتباهی از سوی نتانیاهو دانست و یاد آور شد که نتانیاهو اکنون به اشتباه خود پی برده است. او با یاد آوری این که بحران بین اعراب و اسرائیل سالهای طولانی است ادامه دارد تاکید کرد که راه حل بحران را از طریق مذاکره و گفتگو می توان یافت. او تاکید کرد که حماس تنها 20 هزار رزمنده مسلح نیست بلکه در بین فلسطینیان ریشه پیدا کرده است و نه همه ساکنان غزه اما  چند صد هزار نفر از آن حمایت می کنند. در خارج از اسرائیل در یک برنامه تلویزیونی کانال 5 فرانسه که به میزگردهای تلویزیونی در مورد مسائل مختلف روز اختصاص دارد، در روز 5 اوت از چهار شرکت کننده بحث یکی معاون سفیر اسرائیل در فرانسه(من نمی دانم در ایران در وزارت خارجه  پستی به عنوان معاون سفیر وجود دارد یا معادل این پست همان دبیر اول سفارت است) و سه نفر دیگر یکی استاد دانشگاه و کارشناس امور سیاسی یکی یک اسرائیلی از مشاوران اسحقاق رابین و رئیس فوروم برای صلح که در ضمن گفته شد گذرنامه فلسطینی و فرانسوی همه دارد و دیگری رئیس موسسه روابط بین المللی و استراتژیک بود)، به جز آن معاون سفیر سه شرکت کننده دیگر بر بیهودگی این عملیات نظامی و این که حمله های اسرائیل سبب رادیکالیزاسیون فلسطینیان و محکم تر شدن موقعیت حماس شده تاکید داشتند و پاسکال بونیفَس# رئیس موسسه روابط بین المللی و استراتژیک ضمن انتقاد از عملکرد اسرائیل، یاد آور شد که اگر اسپانیایی ها به کشتن مردم عادی و کودکان و ویران کردن خانه ها در باسک می پرداختند نمی توانستند با ا. ت . آ به صلح برسند و اگر انگلیسی ها هم دست به کشتن کودکان و مردم عادی در ایرلند می زدند، نمی توانستند در آنجا صلح برقرار کنند. او با اشاره به امتناع دولت اسرائیل از شرکت در مذاکره یی با حضور حماس، یاد آور شد که طرف مذاکراه را بسته به میل نمی توان انتخاب کرد ، مذاکره با طرفی صورت می گیرد که در صحنه حضور دارد. در ادامه بحث ژان پل شانی ا ُلو# استاد دانشگاه و مدیر موسسه تحقیقات و مطالعات مدیترانه و خاورمیانه، سیاست ساختن شهرکهای یهودی نشین در زمین های اشغال شده و نیز سیاست «خشونتبار»ی را که دولتهای پی در پی اسرائیل (از احزاب مختلف) در بیت المقدس غربی بکار گرفته اند[ گرفتن زمین و ملک] و اخراج فلسطینان  را، به خاطر مقاومتی که در برابر آن وجود دارد مانع یک طرفه یی دانست که مسبب آن اسرائیل است و نه حماس و هیچ سازمان فلسطینی در آن نقشی ندارند، آنها مردم عادی هستند که تحت فشار قرار گرفته اند. آنگاه او به گفته ای از ژنرال دوگل در نوامبر 1967 اشاره کرد که مساله را اینگونه فرموله کرده بود که «اسرائیلیها زمینهای را گرفتند و بعد در اشغال خود داشتن آن را سازمان دادند که معنی آن بکار گرفتن سرکوب و فشار است و بعد وقتی که با مقاومت روبه روشدند آن را ترویسم خواندند». البته شرکت کنندگان در بحث شلیک موشک از سوی حماس به شهرهای اسرائیل را هم محکوم کردند و بر ضرورت توقف آن تاکید کردند. نظر استاد دانشگاه یاد شده، با رویدادهایی که روز شروع آتش بس در غزه، در بخش غربی بیت المقدس رخ داد همخوانی دارد. در آن روز دو اقدام قهر آمیز از فلسطینیان علیه اسرائیل صورت گرفت. در یک مورد آن، یک فلسطینی با لودری که آن را ربوده بود، یک اتوبوس را واژگون کرد که طی آن چندتن زخمی شدند و خود او با شلیک پلیس کشته شد و در اقدام دیگری موتور سواری با شلیک گلوله ای به یک سرباز اسرائیلی در ایستگاه اتوبوسی وی به شدت زخمی کرد و خود از صحنه گریخت. این دو رویداد باعث ایجاد نگرانی بسیار در پلیس شد و در گزارشهای خبری دیده می شد که به مردم توصیه می کنند که در همه شهرها باید مواظب نفوذ احتمالی تروریست ها باشند. از این گذشته آن طور که در لا به لای بحثها و خبرهای مربوط به رویدادهای غزه آمده بود، این دستگاه امنیتی تشکیلات خودگردان فلسطین بوده که مانع «انتفاضه» دیگری علیه اسرائیل در کرانه باختری شده و از این بابت سبب خشم بخشی از فلسطنیان ساکن آن بخش  شده و حمایت از حماس را در آنان برانگیخته است.  به هر حال به رغم اعلام دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده و اظهار رضایت از سوی دولت اسراییل، از عملیات خونینی که نتانیاهو در غزه پیش برد، در داخل اسرائیل نظرها و صداها همه رضایت و تایید آنچه به دست آمده نیست. واکنش به دستاورد  نتانیاهو، در داخل اسرائیل متفاوت بوده است و حامیان ( شمارشان بیشتر است) و منتقدانی داشته است. از همه تند تر نظر روزنامه یودیوت آهارنوت بود بنابر آنچه در تلویزیون فرانسه زبان اسرائیل در مروری در مطبوعات ت در روز 6 اوت به آن اشاره کرد. این روزنامه برنده این جنگ را حماس دانسته و از جمله یاد آور شده بود که در این یکماه مردم اسرائیل به گروگان حماس در آمدند و با شلیک موشکهای حماس و صدای آژیر ها، روز چند بار به ناچار به پناهگاه می رفتند.64 سرباز اسرائیل هم کشته شدند. به نظر این روزنامه شلیک چندین موشک از سوی حماس(تعداد آن سی یا 35 تا ذکر شده) تنها چند دقیقه قبل از شروع آتش بس هفتاد و دوساعته باز هم نشانه ای بود که حرف آخر را حماس می زند و یا آور شده بود که در مذاکرات مصر هم حماس حرف آخر را خواهد زد.
عمل به مصلحت، مهر باطل بر شعارهای « اسلامی – انقلابی»
 یک نکته در خور توجه هم این بود که دست اندرکاران دولتی و غیر دولتی حامی عملیات اسرائیل در غزه، در موفق بودن این حمله اظهار می کردند که در پایان حمله به حزب الله لبنان در چند سال پیش، خیلیها بودند می گفتند که اصلا آن حمله دستاوردی نداشت و نتوانست حزب الله را در هم بکوبد. اما از بعد از آن حمله به این سو، حزب الله جرأت حمله به اسرائیل را پیدا نکرده است. این البته استدلال بی ربطی هم نیست. چون بعد از آن ماجرا خود حسن نصرالله در یک سخنرانی خطاب به اسرائیل گفت هنوز ما بیست و پنج هزار موشک داریم. اما حزب الله که همانجا بیخ گوش اسرائیل است، نخواست که دویست- سیصد تا از آن موشکها را به نشانه همبستگی با مردم مظلوم غزه به اسرائیل شلیک بکند و صلاح ندید که خشم اسرائیل را برانگیزد. چنان اقدامی - که البته از طرف اسرائیل بی جواب نمی ماند-، سبب شادی و غرور فلسطینان مظلوم و کل «امت عربی - اسلامی» می شد و «اجر معنوی» بزرگی برای او به همراه می آورد. ولی خُب بنا به مصلحت و نه بنا بر وظیفه دینی و اخلاقی عمل کرد و دست به کاری نزد که هزینه اش بی تردید می توانست بالا باشد، ولی حتما روی افسار گسیختگی اسرائیل هم بی تاثیر نبود و می توانست صدای مخالفان در داخل اسرائیل را علیه نتانیاهو بلند کند. همین امتناع حزب الله در اقدام نظامی علیه اسرائیل و در دفاع از زنان و کودکان فلسطینی که خانه هایشان در زیر توپ و بمب و موشک و ویران و پیکرش از هم دریده شد، خود گواه و بیانگر آن است که ایده نابودی اسرائیل، ایده یی است غیرقابل تحقق و آنهایی که از خارج از اسرائیل بر این طبل می کوبند، در معرکه کشتار فلسطینیان به آنان پشت خواهند کرد و آن گروههای فلسطینی هم که این شعار را می دهند و از طریق مسلحانه و نظامی دنبال تحقق این هدف هستند، این نشانه   کم دانشی و بی خردی آنها است و این شعاری است مثل شعارهای پاسداران انقلاب اسلامی که در زیر عبای خمینی به عرش بلاهت رسیده بودند و شعار برافراشتن پرچم اسلام بر فراز کاخ سفید(که گاه آن را کاخ سیاه می نامیدند) و همچین بر فراز کرملین بودند. چون امام پلیدشان خمینی با بلاهت و عقب ماندگی ویژه آخودها در فکر تشکیل دادن «حزب جهانی مستعضفین، حزب الله» بود. همچنین شعار نابودی اسرائیل، شعاری است مثل شعار القاعده و سلفی ها که مدعی گسترش اسلام در جهان و جنگ با کفر هستند.
سکوت و بی تفاوتی کشورهای عربی در کشتار غز نیز، به نحو زننده یی نمایان بود و انتقادهایی را برانگیخت.
ضربه به حماس و ضربه مردم و خسارتها
در مورد ضربه به  توان موشکی حماس، روز قبل از شروع آتش بس، در تلویزیون فرانسه زبان اسرائیلی از یک سرهنگ سابق اطلاعات نظامی اسرائیل به نام «بارک بن زور»، سوال شد که به نظر شما چه میزان از موشکهای حماس از بین رفته است. او در پاسخ با اشاره به این که حماس دوهزار و پانصد موشک شلیک کرده و نیز تعداد موشکهایی که اسرائیل گمان می کند در بمبارانها از بین برده، گفت که 50 درصد از موشکهای حماس از بین رفته که معنی دیگر آن این است که هنوز 50 در صد باقی است. علاوه بر آن گفته می شود حماس در محل نیز قادر به ساخت موشکهایی است که می تواند به شهرهای نزدیک به غزه شلیک کند.  دست اندرکاران دولتی و ارتش اسرائیل  به نظر می رسید که به برتری تسلیحاتی و کار آمد بودن تاکتیک خود که کوبیدن مناطق مسکونی  و جاهایی که خودشان گمان می کردند محل استقرار جنگجویان حماس است، باشلیک موشک از ناوهاشان از دریا و بمباران هوایی و گلوله باران توپخانه و ایجاد وحشت عمومی در پی آن، و بعد پیش روی در زمین کوبیده شده و بدون درگیری های مرگبار برای ارتش اسرائیل بود، خیلی اطمینان داشتند، اما وقتی همان روزهای آغازین عملیات تلفاتشان به ده پانزده نفر رسید صحبت از تلفات سنگین کردند و آن وقت شروع کردند به تکرار این که این بهایی است که سربازانشان برای امنیت اسرائیل می پردازند و البته پشت این منطق چیزی نبود، جز مشروعیت دادن به توحش بیشتر و هدف قراردادن مدرسه و بیمارستان و مسجد و خانه های مردم بی دفاع با بمباران و توپ باران سنگین.
 در آغاز مطلب به آمار تلفات اشاره شد. در بین آن  بیش از 9800 نفر که زخمی شده اند هم کودکان بسیاری وجود دارند. عکسهای بسیار تکان دهنده یی از کودکان مقتول و مجروح  در اینترنت وجود دارد. میزان ویرانیهایی که حمله اسرائیل در غزه ببار آورده است بین 4 تا 6 میلیارد دلار بر آورد می  شود. بنابر ارزیابیهایی که بعد از پایان عملیات اسرائیل در خبرها آمده بود، حدود 17 هزار خانه به کلی ویران شده و 30 هزار خانه آسیب دید است. منطقه شجاعیه که سنگین ترین حملات اسرائیل را تحمل کرد به ویرانه ای تبدیل شده است. اکنون به دلیل قطع آب و برق و کمبودهای دیگر وضع در غزه به شدت اضطرای است و فاجعه انسانی پیش رو است و اقدام فوری در این مورد از سوی جامعه بین المللی ضروی است.
مشکلات بر سر راه گفتگوها و آنچه در پیش است
 مذاکرات با میانجگیری مصر در قاهره روز 7 اوت شروع شد. اسرائیل خواهان خلع سلاح گروههای مسلح و از بین بردن موشکهاست، حماس خواهان برداشته شدن محاصره غزه (که چند سال است ادامه دارد)، آزادی زندانیان و امکان داشتن تاسیسات بندری در غزه و فرودگاه و گسترش منطقه ماهیگیری به مسافتی دورتر از آنی است که اسرائیل اکنون محدود کرده است. بنا برگزارشهای خبری حماس شرط پذیرش ادامه آتش بس را، برداشته شدن محاصر غزه گذاشته بود و چون این شرط پذیرفته نشد، در پایان آتش بس سه روز چند موشک به اسرائیل شلیک کرد و اسرائیل هم پاسخ آن را با بمباران داد و چند نفر دیگر از جمله یک کود 11 ساله را به جمع کشته های فلسطینی ها افزود. در ضمن گروه اعزامی اسرائیل به قاهره هم مصر را ترک کرد و اسرائیل اعلام کرد وقتی به شهرهای اسرائیل موشک شلیک می شود، در مذاکره شرکت نمی کند. البته اسرائیل به طور غیر مستقیم و از طریق مصری ها و نمایندگان تشکیلات خود گردان تحت رهبری محمود عباس شرایط و پیامهای خود را منتقل می کند و نه مستقیم. اروپا و آمریکا و نیز دبیرکل سازمان ملل خواهان برداشتن محاصر غزه هستند و دبیرکل سازمان ملل خواهان آن شد که دورباطل ساختن و ویران کردن پایان داده شود. این فکر که امنیت اسرائیل تنها با صلح پایدار با فلسطینی ها می تواند امنیتی پایدار باشد به نظر می رسد که بیش از پیش مطرح است و در ماه سپتامبر و با گشایش مجمع عمومی سازمان ملل، باید منظر تحولی در یافتن راحلی برای  این مساله بود، چه بسا راه حلی «تحمیلی» آن گونه که لوران فابیوس وزیر خارجه فرانسه از آن صحبت به میان آورد.
منابع و توضیحات:
تصاویری ضمیمه این مطلب است که در «درفش» می  توان دید
1-  لینک مطلب بی بی سی در مورد علت غیبت گزارشگر آن که از غزه گزارش می داد
 i24news - 2 
3- لینک مقاله کاسترو در گرانما- نگارنده ترجمه فرانسه آن را دیدم
بعضی اسمهایی که در متن مقاله آمده است #
 - نسیم زویلی  Nissim Zvili
 پاسکال  بونیفسPascal Boniface
 ژان پل  شانی اولوJean-Paul CHAGNOLLAUD
 ژنرال لومیCurtis Emerson LeMay
شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۳ - ۹ اوت ۲۰۱۴



صبح امروز یک فروند هواپیمای ایران 140 متعلق به شرکت هسا پس از بلند شدن از باند فرودگاه مهرآباد درحوالی ورزشگاه آزادی سقوط کرد.

صبح امروز یک فروند هواپیمای ایران 140 متعلق به شرکت هسا پس از بلند شدن از باند فرودگاه مهرآباد درحوالی ورزشگاه آزادی سقوط کرد.






این‌جاست که «آقازادگان» جمهوری اسلامی به کمک «امیرزادگان» خلیج فارس می‌آیند تا با برپاکردن بستری امن برای رد و بدل شدن مبالغ کلان، «تفریحات سالم» و «شرعی» برآمده از پول‌های نفت را به کام خویش شیرین‌تر کنند.

قمار اسبی «آقازادگان» و «امیرزاده‌ها» با پول نفت


وقتی که برای خرید دارو ارز نداریم اما رکورد خرید اسب برای شرط‌بندی میلیاردی شکسته 


می‌شود

این‌جاست که «آقازادگان» جمهوری اسلامی به کمک «امیرزادگان» خلیج فارس می‌آیند تا با برپاکردن بستری امن برای رد و بدل شدن مبالغ کلان، «تفریحات سالم» و «شرعی» برآمده از پول‌های نفت را به کام خویش شیرین‌تر کنند.

بخش تحلیل خودنویس: در روزهای گذشته یک سفر هوایی، رکورد ویژه‌ای را در تاریخ حمل‌ونقل هوایی جهان بر جای گذاشت. این پرواز از فرانکفورت به مقصد تهران انجام شد و مسافران آن ۶۵ راس اسب گران‌قیمت مسابقه‌ای بودند. این اسب‌ها برای چه به ایران آمدند؟ از آن‌ها چه استفاده‌ای می‌شود و هزینه هنگفت این معامله و حمل‌ونقل بزرگ را چه کسی پرداخت کرده است؟ چگونه در شرایط تحریم‌های سنگین که مردم عادی برای انتقال مبالغ اندکی پول به مشکل می‌خورند و مقامات جمهوری اسلامی مدعی‌اند که نمی‌توانند ارز مورد نیاز برای خرید داروهای اساسی از خارج را تامین یا منتقل کنند، صدها هزار یورو ارز برای خرید اسب پرداخت می‌شود؟
خودنویس پس از انتشار بخش نخست این یادداشت‌ها وعده داده بود که مساله را پی‌گیری کند. بخش دوم موضوع مربوط به مافیای اسب و شرط‌بندی‌های کلان «آقازاده‌ها» در مسابقات اسب‌دوانی را در این گزارش بخوانید.
...
«آفتاب، پشت دماغه بویینگ ۷۷۷-اف ما در فرودگاهی که معمولا بدان پرواز نمی‌کنیم، می‌درخشد. اما این بار یک ماموریت مخصوص داشتیم. آیا می‌توانید حدس بزنید که ۷۷۷مان در محوطه کدام فرودگاه ایستاده است؟»
جملات بالا بخشی از پست فیس‌بوکی بخش کارگوی هواپیمایی لوفت‌هانزاهستند که روز پنج‌شنبه هفتم آگست منتشر شد. شناختن فرودگاه با توجه به تعدد مارک نام‌آشنای هما، برای ایرانیان آسان است.
این همان هواپیمایی است که ساعت ده شب روز دوشنبه ۲۸ جولای به صورت اختصاصی و با شماره پرواز LH8350 از فرانکفورت به ایران آمد و میهمانانش ۶۵ اسب گران‌قیمت و اصیل اروپایی بودند.
تا زمانی که گزارش رسیدن این ۲۲ کانتینر ویژه حامل اسب‌های مسابقه‌ای با پرواز اختصاصی در خودنویس و چند سایت خارج از کشور منتشر شود، هیچ‌کدام از خبرگزاری‌های داخل ایران بدان نپرداخته بودند. این در حالی بود که طرف آلمانی گزارش‌های پرواز را به دلیل رکوردی که در تاریخ پروازهای هوایی برای انتقال اسب‌ها شکست، به صورت گسترده پوشش داد. فرانکفورتر نوشت که این محموله بسیار گران‌بهاست.
تنها پس از انتشار گسترده خبر بود که شبکه خبر سیمای جمهوری اسلامی با نقل بخشی از خبر در روز دوازدهم مرداد، تلاش کرد تا افکار عمومی را این‌گونه به سمتی دیگر منحرف کند: «سایت‌های مخالف جمهوری اسلامی و کاربران روشنفکر شبکه‌های اجتماعی با دیدن خبر واردات اسب‌های گران‌قیمت به ایران در روز عیدفطر، بلافاصله به شایعه‌پراکنی پرداخته و ادعا کرده‌اند که این اسب‌ها را نیروی انتظامی وارد کرده تا با آن‌ها یک دسته سوارکار در پلیس ضدشورش ایجاد کند! اما با توجه به بیش از حد احمقانه بودن این توهم، افراد زیادی آن را جدی نگرفته‌اند».
شبکه خبر همچنین هدف از واردات این اسب‌ها را چنین تحریف می‌کند: «بر اساس گزارش رسانه‌های آلمانی، این اسب‌ها به منظور جفت‌گیری به ایران منتقل شده‌اند».
نکته جالب توجه این‌جاست که اتفاقا ایجاد دسته‌ سوارکار برای سرکوب شورش‌ها دروغ نیست و بنا بر گفته سردار حسن کرمی فرمانده یگان‌های ویژه پاسداران ناجا «در حال حاضر واحدهای اسواران یا اسب‌سواران که واحد ویژه‌ای در برخورد با اغتشاشات و واحد چترباز که دارای پیشرفته‌ترین و ورزیده‌ترین چتربازان در سطح نیروهای مسلح است، در یگان ویژه فعال است»؛ اما بی‌شک این اسب‌های گران‌قیمت برای چنین ماموریتی به ایران نیامده‌اند چرا که معاون اجتماعی یگان ویژه ناجا می‌گوید که این نیرو در زمینه تکثیر و پرورش اسب مورد نیاز برای ماموریت سرکوب، خودکفاست و نیازی به واردات ندارد.
برعکس، تلاش برای القای این موضوع به خواننده که تنها دلیل «منتقل شدن» اسب‌ها به ایران، «جفت‌گیری» بوده است، لبخند را بر لب مخاطب آگاه می‌نشاند.
در زمانی که تحریم‌ها، آن‌چنان کمر اقتصاد ایران را شکسته که حتی دولت جمهوری اسلامی وادار شد تا برای رفع آن‌ها بر سر میز مذاکره بنشیند و بخشی از پول‌های بلوکه‌شده را به صورت قطره‌چکانی آزاد کند، در شرایطی که برای تخصیص ارز به داروهای مورد نیاز بیماران ایرانی امساک می‌شود، سیمای جمهوری اسلامی می‌گوید که اسب‌ها برای «جفت‌گیری» به ایران منتقل شدند؛ گویی امکان جفت‌گیری آن‌ها در آب و هوای اروپا وجود نداشته است!
این اسب‌های گران‌قیمت اما ظاهرا حکایت دیگری دارند. پیش از آمدن این محموله اشرافی به داخل ایران، بر اساس آمار گمرک ایران تنها در فصل بهار سال جاری، حدود یک میلیون و دویست هزار دلار ارز برای واردات اسب مسابقه‌ای و مولد نژاد از آلمان، امارات متحده عربی، بلغارستان و ترکیه از کشور خارج شده است.
آن‌سوی‌تر مسعود خلیلی رییس فدراسیون سوارکاری می‌گوید که «واردات اسب به کشور هیچ ربطی به فدراسیون سوارکاری ندارد و حدود دو سال و نیم است که کلیه مسوولیت‌ها در این خصوص بر عهده وزارت جهاد کشاورزی است». وی اضافه می‌کند که «طبق آیین نامه‌ای، وزارت جهاد اجازه واردات اسب را به بخش خصوصی داده است».
خلیلی با ذکر این‌که ورود ۶۵ راس اسب به کشور اتفاق تازه‌ای نیست، می‌افزاید: «از اول سال حدود ۲۰۰ راس بدون هیچ سر و صدایی به کشور وارد شده است».
نماینده بجنورد در مجلس شورای اسلامی با ذکر این‌که «این افراد اگر غیرت دینی و ملی را حداقل در ظاهر حفظ می‌کردند، چنین اقدامی را انجام نمی‌دادند»، گفته است: «در شرایطی که ارز و دلار را با خون دل به دست می‌آوریم و دیپلمات‌های‌مان می‌گویند امتیاز بدهیم تا دلار وارد کشور شود، عده‌ای به راحتی ارز زیادی را خرج کالاهای لوکس خود می‌کنند که این اقدام دور از مروت و جوانمردی در حق مردم است».
قاسم جعفری البته به این اشاره نمی‌کند که مورد خطابش به «این افراد»، چه کسانی هستند. ظاهر امر نشان می‌دهد که آن‌چه چپ و راست، اصول‌گرا و اصلاح‌طلب بر روی آن توافق دارند، در درجه اول محرمانه ماندن هویت «این افراد» و در درجه دوم، مورد مصرف این همه اسب گران‌قیمت در بازار ایران است. آیا ورزش یا مسابقات اسب‌سواری به تنهایی آن‌قدر سود مالی دارند که میلیادرها تومان تنها خرج واردات اسب شود؟
جعفری خوب می‌داند که بازار اسب، به تجارت پرسودی بدل شده و می‌گوید: «در استان خراسان شمالی در تلاش هستیم که فعالان صنعت اسب را تشویق کنیم و به آن‌ها بقبولانیم که با فعالیت بیشتر نه تنها بازارهای داخلی را با اسب‌های اصیل ایرانی در اختیار می‌گیرند، حتی [می‌توانند] صادرات هم داشته باشند و ارز وارد کشور کنند».
محسن مشکات مشاور رییس سازمان دامپزشکی می‌گوید بهای این اسب‌ها ممکن است تا بیش از پانصد میلیون تومان برسد! وی این امر را عادی دانسته و می‌گوید: «سال‌های سال است که در کشور ما صنعت پرورش و نگهداری اسب رایج شده، باشگاه‌های بسیاری دایر شدند و خیلی از مردم دوست دارند اسب داشته باشند و سوارکاری کنند بنابراین آن را خریداری و در مکان‌های مناسب نگه‌داری می‌کنند یا کسانی هستند که به‌منظور مسابقات اسب را وارد می‌کنند». وی تصریح می‌کند: «کسانی که علاقه‌مندند و امکانات این کار را دارند، اقدام به واردات می‌کنند مانند واردات انواع خودرو».
مشکات نیز به خوبی می‌داند که «خیلی از مردم» اگر هم دوست داشته باشند سوارکاری کنند، نمی‌توانند به این راحتی اسب نیم‌میلیارد تومانی بخرند، آن‌را در «مکان‌های مناسب» نگه‌داری کنند و اصولا از پس هزینه‌های هنگفت نگه‌داری اسب (اعم از مکان مناسب، تغذیه، مربی، دامپزشک متخصص، وسیله حمل و نقل و امثالهم) بر آیند.
اصولا «خیلی از مردم» نمی‌توانند «به‌منظور مسابقات» اسب را با پرواز اختصاصی لوفت‌هانزا که امکانات اتاق داخلی بویینگ ۷۷۷ اش ویژه حمل ۲۲ کانتینر مخصوص تغییر کرده است و رکوردی را در تاریخ صنعت هوانوردی به جا گذاشته، وارد کنند.
در بخش نخست این گزارش گفتیم که شرط‌بندی بر روی اسب‌های مسابقه در داخل ایران و با مجوز نهادهای مربوطه، از سال‌ها قبل انجام می‌شود.
سال ۱۳۸۸ و در بحبوحه اعتراضات مردمی به نتایج انتخابات ریاست جمهوری آن سال، سایت تابناک از شرط‌بندی‌ آن‌لاین بر سر اسب‌های مسابقه خبر داد و نوشت که شرکت‌هایی با مجوز فدراسیون اسب‌سواری، سایت‌های شرط‌بندی راه انداخته و بلیت‌هایی نیز در این ارتباط می‌فروشند.
محمود خراسانی ریاست وقت کمیته مسابقات فدراسیون سوارکاری در همان هنگام گفته بود«آيت‌الله العظمی شاهرودی كه از علما هستند بارها به محل مسابقات اسب دوانی آمدند و از برگه‌های پيش‌بينی مسابقات سواركاری حمايت كردند. ايشان حتی هميشه احاديثی را عنوان می‌كنند كه در آن بحث شرط‌بندی در سواركاری مطرح شده».
وی ادامه داد: «شرط بندی دو سواركار با هم در اسلام مشكلی ندارد و كاملا حلال است. البته در شرع آمده كه وكيل سواركار هم می‌تواند به جای سواركار شرط‌بندی كند. براي همين هم ما از سواركاران وكالت‌نامه گرفتيم تا مردم به عنوان وكيل‌شان روي اسب‌ها شرط ببندند. الان هم افرادی كه با كارت‌های هيجان روی اسب‌ها شرط می‌بندند، وكيل سواركاران به حساب می‌آيند».
پی‌گیری‌های تیم تحقیق خودنویس، ما را به شبکه‌ای ویژه از سرمایه‌گذاران، دلالان، ترتیب‌دهندگان شرط‌بندی‌های کلان اسب‌دوانی در ایران و کشورهای حاشیه خلیج فارس –به‌ویژه امارات متحده عربی- رساند.
نکته جالب توجه این‌جاست که قماربازی در امارات متحده عربی هم غیر قانونی است و جام جهانی اسب‌دوانی دوبیهم که به پشتوانه اسپانسرهایی چون هواپیمایی امارات هرساله جوایز چند میلیون دلاری برای برندگان در نظر می‌گیرد، حس هیجان را در شیخ‌زادگان اماراتی به حدی بالا نمی‌برد که خودشان شرط‌های میلیون دلاری ببندند.
این‌جاست که «آقازادگان» جمهوری اسلامی به کمک «امیرزادگان» می‌آیند تا با برپاکردن بستری امن برای رد و بدل شدن مبالغ کلان، «تفریحات سالم» و «شرعی» برآمده از پول‌های نفت را به کام خویش شیرین‌تر کنند.
شرکت‌های صوری فروشنده کالاهای آرایشی که در دوبی ثبت شده و در قشم و کیش و تهران شعبه دارند، وظیفه سفیدکردن پول‌های سیاه نفتی را به نحو احسن انجام داده و پورسانت‌‌بگیرها، هزینه هنگفت واردات اسب از نقاط مختلف دنیا، ترتیب‌دادن مسابقات، تضمین شرط‌بندی‌ها و امور مربوطه را انجام می‌دهند تا کماکان ادعا شود که «خیلی از مردم دوست دارند اسب داشته باشند و سوارکاری کنند». مردمی که عموم آن‌ها در جهنم اقتصادی ناشی از سیاست‌های نظام جمهوری اسلامی، برای گذراندن زندگی روزمره خود در مضیقه هستند.